بخش 1
مقدمه زندگانی حضرت زینب ( علیها السلام ) ولادت نام و کنیه دوران کودکی ازدواج با عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب داستانهایی از سخاوت عبدالله بن#160;جعفر
1 |
بسم الله الرحمن الرحيم
3 |
زينب ( عليها السلام ) عقيله بني هاشم
سيد هاشم رسولي محلاتي
7 |
مقدمه
در خانه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) از فاطمه اطهر ( عليها السلام ) فرزند دختري به دنيا آمد كه او را زينب نام نهادند ، فرزندي كه نه تنها زينت پدر شد ، بلكه در تاريخ پرفراز و نشيب پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) توانست در بزرگترين حماسه نبرد حق عليه باطل ، نقشي مهمّ و سرنوشت ساز داشته و پيام رسان انقلاب عاشورا باشد و براي هميشه تاريخ ، مسلمانان را مديون فداكاري ، ايثار و شهامت خويش سازد .
زينب در خانه علي ( عليه السلام ) قوّت قلب پدر ، انيس و مونس مادر و غمخوار برادرش حسين بن علي ( عليه السلام ) بود و در عرصه اجتماع ، پيام رساني سترگ ، سخنوري كم نظير ، زاهدي شب زنده دار ، مجاهدي نستوه و الگوي كامل زن معرّفي شده در قرآن بود . او با شجاعتي تحسين برانگيز رو در روي يزيد و درباريانش با قوّت و قدرت پيروزي حق و شكست باطل را اعلان نمود و فرمود :
« فَكِد كَيدَك واسْعَ سَعيَك ، فوالله لا تَمحوا ذكرَنا ، ولا تُميتُ وحيَنا . . . »
يزيد ! هر حيله اي كه داري به كار گير و هر تلاشي مي تواني انجام ده ، سوگند به خداوند كه هرگز نخواهي
8 |
توانست نام و ياد ما را از ذهن ها محو كني و يا آيين و وحي ما را از ميان برداري . . . »
اين سخنان را زن داغديده اي بيان داشت كه يزيديان عزيزترين كسان او را با دلخراش ترين وضع ممكن به شهادت رسانده اند و خود سرپرستي زنان و كودكاني را برعهده دارد كه دلهايشان داغدار و اشك هايشان جاري است .
ديري نپاييد كه پيروزي ظاهري و موقتي يزيد به سرعت سپري شد و پرچم خونرگ عاشورا به اهتزاز درآمد و انشاء الله تا هميشه تاريخ نيز در اهتزاز خواهد ماند .
كتابي را كه در پيش رو داريد تأليف استاد فرزانه و دانشمند گرانمايه جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاي رسولي محلاتي ـ دامت افاضاته ـ است كه به شكلي محقّقانه و در عين حال فشرده و گويا ، بخش هايي از زندگي پر درد و غم زينب كبري ( عليها السلام ) را ترسيم فرموده اند . اميد آن كه خوانندگان را مفيد افتد و آن بانوي مظلومه ، شفيعه ما عاصيان در سراي باقي گردد .
معاونت آموزش و تحقيقات
بعثه مقام معظم رهبري
9 |
زندگاني حضرت زينب ( عليها السلام )
در اخبار و رواياتي كه علماي شيعه و سنّي نقل كرده اند آمده است كه فاطمه ( عليها السلام ) از اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) پنج فرزند ـ سه پسر و دو دختر ـ آورد . پسران آن حضرت حسن ، حسين و محسن ( عليهم السلام ) و دختران ايشان زينب و امّ كلثوم بودند .
محسن در حالي كه هنوز جنين بود در اثر ظلم و ستم به آن مخدره معصومه سقط شد . زينب و امّ كلثوم دو دختر آن حضرت نيز پس از رحلت مادر بزرگوارشان سالياني چند زندگي كردند . امّ كلثوم پس از شهادت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و حضرت زينب ( عليها السلام ) مدتي پس از واقعه جانگداز كربلا دار فاني را وداع گفت .
زينب ( عليها السلام ) ، هم از نظر سن و هم از نظر مقام و فضيلت ، برتر از خواهرش ام كلثوم و بلكه مي توان گفت پس از مادرش فاطمه و جدّه اش خديجه شريفترين و بزرگترين زنان اسلام بوده است . زندگاني پرماجرا و سخنان پرمعنا و خطبه هاي بليغ و رساي او در طول مسافرت كربلا ، كوفه و شام و زهد و عبادت و ساير خصال عالي او بهترين گواه اين مُدّعاست . اينك شرح حال آن بانوي معظمه را با استفاده از منابع معتبر و به طور اختصار به رشته تحرير در مي آوريم :
10 |
ولادت
در تاريخ ولادت زينب ( عليها السلام ) اختلاف است . در رياحين الشريعه آمده است كه ميلاد آن حضرت را ، برخي پنجم ماه جمادي الاُولاي سال ششم ، بعضي اوايل شعبان آن سال ، بعضي در ماه رمضان و برخي ديگر در دهه آخر ماه ربيع الثاني و طبق نقلي ماه محرم سال پنجم هجرت ذكر كرده اند ولي هيچ يك از اين اقوال دليل محكم تاريخي ندارد .
اين عدم اتفاق نظر در مورد تاريخ وفات آن مخدره نيز به چشم مي خورد به طوري كه برخي آن را در ماه رجب سال 62 و بعضي در چهاردهم رجب سال 62 دانسته اند .
همچنين در مورد محل دفن و قبر ايشان نيز اختلاف است . برخي قبر آن بانوي بزرگوار را در مدينه ، جمعي در شام و گروهي در قاهره پايتخت مصر مي دانند .
يكي از سادات در ولادت و فضيلت زينب كبري دختر اميرالمؤمنين ( عليهما السلام ) مولوديه اي سروده است كه بخشي از آن چنين است :
دوستان ! گشت عيان نور خدا * * * پنجم ماه جمادي الاولي
از جمال و رخ بانو زينب * * * يعني از آينه علم وادب
اختر پاك سماوات عُلي * * * دختر شير خدا و زهرا
11 |
مهربان خواهر و يار سبطين * * * با حسن همدم و همكار حسين
مقدمش بر همه بادا مسعود * * * حق نگهداردش از چشم حسود
لاله اي بود ز باغ ايمان * * * كه به دل داشت بسي داغ ، نهان
داغش از بس به دلِ سوخته بود * * * لاله سان ، چهره اش افروخته بود
حوريان محو رخ نيكويش * * * قدسيان مات شكنج مويش
عود ريزيد به مجمر بسيار * * * مشك ريزيد ز دامن خروار
شمع جمع حرم آل عبا * * * بود شهزاده آزاده ما
كه بدو بار به منزل برسيد * * * كشتي عشق به ساحل برسيد
يعني از بَعد شهيد بي سر * * * بُرد اين بار اسيري ، خواهر
تا اسارت به شهادت يكجا * * * زنده گرداند آيين خدا
گل گلزار نبوت چه شكفت * * * جد او نام ورا زينب گفت
يعني او زينت بابش علي است * * * كه از او نورخدا منجلي است
12 |
جلوه احمدي از او پيدا * * * صولت حيدريش چهره نما
سينه اش مخزن اسرار خدا * * * چهره آيينه آثار خدا
آري اين نكته مسلّم باشد * * * عالمه غير معلم باشد
نگهي گرم و سري افكنده * * * يعني از جان به حسينم بنده
با برادر همه جا همراهم * * * من كمين بنده او ، اوشاهم
تهيم از خود و پر از اويم * * * عشقش از روز ازل بُدخويم
اي دل ارطالب فيضي به ادب * * * بوسه زن درگه بانو زينب
سرورا ! بنده نوازي كن ساز * * * « جندقي » را به نگاهي بنواز
گفتم اين شعر به عيد مولود * * * تا شود توشه به روز موعود
نام و كنيه
« زينب » در لغت به معناي درخت نيكو منظر آمده و ممكن است مخفف « زين و أب » يعني زينت پدر باشد . براساس متون تاريخي و روايات ، اميرالمؤمنين دو يا سه دختر به نام « زينب » داشته كه بانوي شجاع كربلا
13 |
« زينب كبري » بوده است و چنان كه شيخ مفيد و برخي ديگر گفته اند « زينب صغري » همان خواهر مادري زينب يعني « امّ كلثوم » بوده است ولي شيخ مفيد ؛ در پايان كلام خود ، در زمره فرزندان علي ( عليه السلام ) به زينب صغراي ديگري اشاره مي كند كه مادرش كنيز بوده است .
يكي از القاب حضرت زينب كه در روايات هم آمده است « عقيله » يا « عقيله بني هاشم » به معناي زن ارجمند و يكتا در ميان خويشاوندان مي باشد .
و در ميان كنيه هاي زينب ( عليها السلام ) نيز « امّ كلثوم » و « امّ عبدالله » ذكر شده كه بر اساس اين نقل ، زينب « امّ كلثوم كبرا » و خواهرش « امّ كلثوم صغري » است . با اين حال در بسياري از كتابها مانند « مناقب » ابن شهرآشوب و « شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد » ، خواهر آن بانوي معظمه را امّ كلثوم كبرا مي دانند و براي زينب ( عليها السلام ) چنين كنيه اي ذكر نكرده اند .
دوران كودكي
دختر بزرگوار فاطمه ( عليها السلام ) در سن پنج يا شش سالگي مادر خود را از دست داد . ليكن با همين سنّ كم چنان تربيت شده بود كه از فاطمه ( عليها السلام ) حديث و روايت نقل كرده و برخي از تاريخ نويسان و محدثان ، خطبه « فدك » را به نقل از همين بانوي بزرگوار يعني حضرت زينب ذكر كرده اند . به عنوان نمونه ابوالفرج در مقاتل الطّالبيين در شرح حال « عون بن عبدالله بن جعفر » مي نويسد : « مادر عون زينب عقيله ، دختر علي بن ابي طالب است . » سپس ادامه مي دهد :
14 |
« زينب همان زني است كه ابن عباس خطبه فدك فاطمه ( عليها السلام ) را از او روايت كرده است و در آغاز خطبه گويد : اين خطبه را عقيله ما زينب دختر علي ( عليه السلام ) براي ما روايت كرد » . ( 1 )
از ميان محدثان ، مرحوم شيخ صدوق در كتاب « علل » در باب « علل الشّرايع و اصول الاسلام » بخشي از اوايل خطبه فدك را كه در آن علل احكام ذكر شده نقل و سند آن را اين گونه ذكر مي كند :
« حَدَّثَنا مُحَمّدُ بنُ مُوسَي بنِ المُتَوَكِّل ، قالَ : حَدَّثنَا عَليُّ ابن الحُسَين السَّعْدآبادي ، عَنْ اَحْمَد بنِ اَبي عَبْداللهِ البَرقي ، عَنْ اِسْماعيلَ بن مِهْران عَنْ اَحمَد بن مُحَمَّد ابنِ جابر ، عَنْ زَيْنَب بِنْتِ عَليّ قالَتْ : قالت فاطمة ( عليها السلام ) في خُطَبَتِها . . . » ( 2 )
بر خواننده محترم پوشيده نيست كه نقل چنين خطبه اي از طرف دختري در سن پنج يا شش سالگي و حفظ كامل آن با آن همه بلاغت و جامعيت ، نشانه كمال رشد ، فهم ، علم و دانايي اوست و مي توان گفت كه ايشان عطيّه الهي بوده و ويژگي هاي خاصّي داشته است .
سخنان حضرت زينب ( عليها السلام ) در طول مسافرت كربلا ، كوفه و شام و خطبه ها و سخنرانيهايي كه در فرصتهاي مختلف در برابر ستمكاران و طاغيان آن زمان و مردم ايراد فرموده است ، نشان مي دهد كه علم ، دانش و كمال آن بانوي بزرگوار اكتسابي و از راه تحصيل و تعليم نبوده است بلكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مقاتل الطالبيين ، ترجمه نگارنده ، ص89
2 ـ علل الشرايع ، ج1 ، ص236
15 |
عنايت الهي و جنبه خارق العاده اي داشته است . دليل اين ادّعا كلام امام چهارم ( عليه السلام ) است كه پس از سخنراني زينب ( عليها السلام ) در كوفه ، آن حضرت خطاب به او فرمود :
« يا عَمَّة ! اُسْكُتي اَنْتِ بِحَمْدِاللهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مَعَلَّمَة ، وَفَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة . . . »
[ عمه جان ! آرام باش و سكوت اختيار كن كه تو بحمدالله دانشمندي معلم نديده و فهميده اي هستي كه كسي به تو فهم نياموخته است . ]
ازدواج با عبدالله بن جعفر
در ميان ياران و نزديكان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) افراد زيادي آرزوي رسيدن به افتخار همسري عقيله بني هاشم حضرت زينب كبري را داشتند ولي هرگاه نزد اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از اين مقوله سخن به ميان مي آوردند با مخالفت آن حضرت مواجه مي شدند تا آنكه عبدالله بن جعفر بن ابي طالب ـ برادرزاده اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ـ براي اين منظور قدم پيش نهاد و از سوي خود كسي را براي خواستگاري به خانه آن حضرت فرستاد . علي ( عليه السلام ) تقاضاي او را پذيرفت و مهريه او را نيز ـ مانند مهريه مادرش فاطمه ( عليها السلام ) ـ چهارصد و هشتاد درهم قرار داد . ( 1 )
همسر حضرت زينب
« عبدالله بن جعفر » ـ همسر زينب ـ يكي از شخصيتهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در ميزان مهريه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) اختلاف است . يكي از اقوال اين است كه مهريه ايشان چهارصدوهشتاد درهم بوده است .
16 |
مشهور اسلام و از سخاوتمندان بنام و معروف است .
پدرش « جعفر بن ابي طالب » از مسلمانان شجاع و دلير صدر اسلام و از سخنوران و فصحاي عرب بود كه به جرم ايمان آوردن به خدا و رسول او و مبارزه با شرك و بت پرستي شد به همراه همسرش « اسماء بنت عميس » از وطن مألوف خود مكه ، به كشور بدآب و هوا و سوزان حبشه مهاجرت كند و متجاوز از دوازده سال در غربت و دور از پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد و برادرانش عقيل و علي ( عليه السلام ) بسر برد .
جعفر در آنجا نيز مورد تعقيب مشركان قريش و نمايندگاني كه براي بازگرداندن او و همراهان به حبشه فرستاده بودند قرار گرفت و در حضور « نجاشي » پادشاه حبشه با كمال شهامت و راستي از دين و آيين و پيغمبر بزرگوار خود دفاع كرد تا جايي كه پادشاه حبشه و كشيشان مسيحي را سخت تحت تأثير سخنان شيوا و گرم خويش قرار داد و سرانجام سبب اسلام آوردن نجاشي شد . ( 1 ) جعفر پس از بازگشت به مدينه در جنگ موته كه يكي از جنگهاي بسيار سخت مسلمانان با لشكر روم بود پس از مقاومتي دليرانه در برابر دشمن و نشان دادن شهامت بي سابقه از خود كه موجب شگفتي و تحيّر دشمنان شد ، در راه پيشرفت اسلام به درجه شهادت رسيد و « جعفر طيار » لقب گرفت كه در فضيلت او از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار رواياتي نقل شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ براي توضيح بيشتر به زندگاني حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، مراجعه فرماييد .
17 |
« عبدالله بن جعفر » در ايامي كه پدر و مادرش در حبشه به سر مي بردند به دنيا آمد و در حقيقت او نخستين مولود مسلمان در سرزمين حبشه به شمار مي آيد . در سال هفتم پدرش به مدينه آمد و تا روز شهادت وي در جنگ موته ، همچنان در مدينه ماند . پيغمبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) خبر شهادت او را به مسلمانان داد ، سپس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه آنها آمد و سراغ عبدالله و بچه هاي ديگر جعفر ، عون و محمد را از اسماء گرفت و زماني كه او فرزندان عبدالله بن جعفر را به نزد پيغمبر آورد ، رسول خدا دست نوازش به سر آنان كشيد . اسماء كه چنان ديد عرض كرد : اي رسول خدا ! چنان دست بر سر آنها مي كشي كه گويي پدرشان از دنيا رفته و يتيم شده اند . پيغمبر خدا از عقل و فراست آن زن تعجب كرد ، اشك از ديدگان مباركش سرازير شد و فرمود : آري جعفر در جنگ شهيد شده است . اسماء گريست و پيغمبر او را دلداري داد و فرمود : گريه مكن كه خداوند خبر داد ، به جعفر در بهشت دو بال داده مي شود كه با فرشتگان پرواز مي كند . آنگاه اسماء عرض كرد : اي رسول خدا ! اگر مردم را جمع كنم و از فضيلت جعفر به آنها خبر دهم هرگز فضيلت او فراموش نخواهد شد .
* * *
مرحوم طبرسي از « عبدالله بن جعفر » روايت كرده است كه گفت : بخوبي به ياد دارم هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به نزد مادرم آمد و خبر شهادت پدرم را به او داد ، در آن حال اشك از ديدگان آن حضرت مي ريخت و به سر من و برادرم
18 |
دست مي كشيد و مي گفت :
« اَللّهُمَّ اِنَّ جَعْفَراً قَد قَدِمَ اِلَيْكَ اِلي اَحْسَنِ الثَّوابِ ، فَاخْلُفْه في ذُرِّيَتِهِ بِأَحْسَنِ ما خَلَّفْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِكَ في ذُرِّيَّتِه » ؛
[ بار خدايا ! براستي جعفر با بهترين پاداش نيك به پيشگاه تو آمد ، تو نيز به بهترين وجهي كه سرپرستي فرزندان يكي از بندگان خود را مي كني فرزندان او را سرپرستي كن ! ]
آن گاه رو به مادرم كرده فرمود : اي اسماء ! مي خواهي بشارتي به تو بدهم ؟ عرض كرد : آري پدر و مادرم به فدايت ! فرمود : بدان كه خداوند به جعفر دوبال عنايت كرده كه در بهشت با آن دو پرواز مي كند ! اسماء عرض كرد : اين خبر را به مردم هم بگوييد .
عبدالله مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) برخاست و دست مرا نيز گرفت و با دست ديگر خود بر سرم مي كشيد تا به مسجد آمد ، بالاي منبر رفت و مرا پيش روي خود در پله دوم نشانيد و با چهره ي غمناك و محزون فرمود :
ـ همانا اندوه انسان نسبت به برادر و عموزاده اش زياد است ، آگاه باشيد كه جعفر به شهادت رسيد و خداوند دوبال به او عنايت مي فرمايد كه در بهشت پرواز كند .
آنگاه از منبر پايين آمده به خانه رفت و مرا همراه خويش برد سپس شخصي را به دنبال برادرم فرستاد و او نيز بيامد آنگاه دستور داد غذايي براي ما تهيه كنند و ما غذاي چاشت آن روز را نزد آن حضرت خورديم و سه روز
19 |
ديگر در خانه او بوديم ، سپس به خانه خود بازگشتيم . بعد از
آن هنگامي كه درباره فروش برّه برادرم مشغول صحبت بودم ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ديدن ما آمد . پيغمبر كه چنان ديد درباره من و معامله اي كه مي خواستم انجام دهم دعا كرد و فرمود : خدايا ! در معامله اش بركت عنايت فرما .
عبدالله اضافه مي كند : از آن پس خداوند در تك تك معاملات و خريدها و فروشهايم به من بركت مي داد . ( 1 )
« عبدالله بن جعفر » گذشته از شخصيت بزرگ و اصالت خانوادگي و انتسابش به خاندان نبوت و بزرگان قريش ، داراي كمالاتي چون جود و كرم نيز بود كه سبب سيادت و بزرگي بيشتري براي او شد تا آنجا كه يكي از سخاوتمندان مشهور عرب گرديد و او را « بحرالجود » ـ درياي سخاوت ـ ناميدند . از « استيعاب » نقل شده است كه درباره او گفته اند : در اسلام كسي از او كريمتر نبود ( 2 ) و در اين باره داستانهاي زيادي نقل كرده اند . برخي نيز گفته اند : در هر ماه صد بنده آزاد مي كرد .
ذكر همه سخنان و داستانهاي مربوط به فضايل عبدالله از حوصله اين كتاب بيرون است اما براي نمونه به اين چند داستان توجه كنيد :
داستانهايي از سخاوت عبدالله بن جعفر
« حموي » در كتاب « ثمرات الاوراق » حكايت كرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعلام الوري ، ص111
2 ـ قاموس الرجال ، ج5 ، ص411
20 |
است كه هنگام بيرون آمدن حضرت امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) و عبدالله بن جعفر از مدينه به قصد حج ، در بين راه از بار و اثاث خود جدا ماندند و دچار گرسنگي و تشنگي شدند ، در اين حال به پيرزني رسيدند كه خيمه اي در بيابان زده و گوسفند كوچكي نيز در خيمه داشت .
هر سه به نزد آن پيرزن رفتند و از او پرسيدند : آب داري ؟ پير زن گفت : آري و با اشاره به آن گوسفند ، گفت : شيرش را بدوشيد و بنوشيد . پرسيدند : غذايي هم داري ؟ پاسخ داد : نه ، تنهاهمين گوسفند را دارم ، اكنون يكي از شما برخيزد و آن را ذبح كند تا من از گوشت آن براي شما غذايي طبخ كنم .
به دستور او عمل كردند و پس از ذبح گوسفند آن را به پيرزن دادند و او از گوشت آن غذايي طبخ كرد و نزد ميهمانان آورد . هر سه نفر از آن غذا خورده سير شدند و تا هنگام خنك شدن هوانزد آن زن ماندند و سپس به سوي مكه راه افتادند . پيش از حركت به پيرزن گفتند : ما از قبيله قريش هستيم ، هرگاه عبورت به مدينه افتاد نزد ما بيا تا پذيرايي و مهمان نوازي تو را جبران كنيم .
پس از رفتن آنان ، شوهر آن پيرزن آمد و پيرزن ماجرا را نقل كرد . مرد خشمناك شد و او را نهيب زد و گفت : چگونه براي افرادي ناشناس گوسفندي را ذبح مي كني ؟ و به همين اندازه كه به تو مي گويند كه ما افرادي از قبيله قريش هستيم دلت را خوش مي كني ؟ !
اين جريان گذشت و اين زن و شوهر به فقر و تنگدستي
21 |
دچار شدند و بناچار حركت كرده به مدينه آمدند و از
شدت استيصال در مدينه به جمع آوري سرگين شتران و فروختن آن مشغول شدند و از اين راه لقمه ناني تهيه مي كردند .
از قضا روزي پيرزن از كوچه اي كه خانه امام حسن ( عليه السلام ) در آن واقع شده بود عبور مي كرد و امام كه دمِ در ايستاده بود ، پيرزن را ديد و شناخت . سپس داخل منزل شد و غلام خود را به سراغ پيرزن فرستاد و چون به نزد آن حضرت آمد به او فرمود : اي زن ! مرا مي شناسي ؟ گفت : نه .
فرمود : من يكي از مهمانان تو هستم كه در فلان روز به خيمه تو آمديم و از ما پذيرايي كردي . پيرزن آن حضرت را شناخت و گفت : آري پدر و مادرم به قربانت !
امام ( عليه السلام ) دستور داد هزار رأس گوسفند براي او خريداري كنند و هزار درهم نيز پول به او داد . سپس او را به نزد برادرش امام حسين ( عليه السلام ) فرستاد و آن حضرت نيز به همان مقدار گوسفند و پول به پيرزن عطا فرمود و او را به همراه غلام خود نزد عبدالله فرستاد و عبدالله پرسيد : امام حسن و امام حسين چه اندازه به تو عطا كردند ؟ و چون مقدار آن را دانست به مقدار عطاي هر دوي آنها به پير زن بخشيد و پير زن با شوهر خود با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم پول به باديه بازگشتند . ( 1 )
* * *
روزي عبدالله بن جعفر براي سركشي به مزرعه اش از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ثمرات الاوراق حموي ، ج1 ، ص 24 و قصص العرب ، ج1 ، ص425
22 |
خانه بيرون رفت . در راه از نخلستاني عبور كرد كه غلام
سياهي در آنجا به ديده باني مشغول بود . عبدالله ديد كه سه قرص نان براي غلام آوردند و در همان حال سگي پيش غلام آمد ، غلام يك قرص نان را به نزد آن سگ انداخت . سگ آن را خورد و دوباره و سه باره آمد و غلام هر سه قرص نانش را نزد آن سگ انداخت .
عبدالله كه اين منظره را ديد ، از غلام پرسيد : جيره غذايي روزانه تو چقدر است ؟ گفت : همين كه ديدي .
پرسيد : پس چرا همه را به اين سگ دادي و او را بر خود مقدّم داشتي ؟
جواب داد : چون در اين منطقه سگي وجود ندارد . احتمال مي دهم اين سگ از راه دور آمده و گرسنه است و من خوش نداشتم او را رد كنم !
عبدالله پرسيد : خوب حالا امروز چه كار مي كني ؟
پاسخ داد : امروز را تا فردا به گرسنگي بسر مي برم !
عبدالله گفت : براستي كه اين غلام از من سخاوتمندتر و كريمتر است .
آنگاه نخلستان را از صاحبش خريداري كرد و آن غلام را نيز آزاد كرد و نخلستان را بهوي بخشيد . ( 1 )
* * *
در كتاب « اغاني » آمده است كه مردم مدينه عادت كرده بودند از يكديگر پول قرض كنند و براي بازپرداخت آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستطرف ، ج2 ، ص36
23 |
وعده عطاي « عبدالله بن جعفر » را بدهند . روزي مردي
مقدار زيادي شكر به مدينه آورد تا بفروشد ولي به كسادي بازار برخورد و نمي دانست چه بايد بكند ، تا اينكه شخصي به او گفت : اگر به نزد عبدالله بن جعفر بروي ، او اين شكرها را از تو خواهد خريد . شكرفروش نزد عبدالله آمد و حال خود را به او گفت . عبدالله دستور داد شكرها را بياورند . آنگاه دستور داد چادري بگسترانند و كيسه هاي شكر را روي آن بريزند و به مردم نيز گفت : هركه مي خواهد از اين شكرها ببرد ! مردم هجوم آوردند و هركس هرچه مي توانست برد . وقتي چنان ديد به عبدالله گفت : خودم هم چيزي بردارم ؟ گفت : آري . او هم شروع كرد شكرها را در كيسه ها ريخت ، و چون تمام شد عبدالله پرسيد : قيمت شكرها چقدر بود ؟ گفت : چهار هزار درهم ! و عبدالله تمام آن چهار هزار درهم را به وي داد . ( 1 )
* * *
زينب دختر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در خانه چنين مردي كه دنيا در نظرش ارزشي نداشت و دارايي خود را براي رفع نيازمنديهاي مردم مي خواست و بزرگترين لذت و خوشي زندگي خود را در اين مي ديد كه با ثروت زيادي كه خدا به او عنايت كرده بتواند دل مستمند و مسكيني را به دست آورد و از نيازمندي رفع نياز و حاجت كند ، زندگي را آغاز كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قاموس الرجال ، ج 5 ، ص 410
24 |
چنين مرداني اگر انبارهاي طلا و نقره و گنج هاي زيادي نيز در اختيارشان باشد بااين بخشش و كرم فوق العاده همه را خرج مي كنند و چيزي براي خود باقي نمي گذارند . لذا مي نويسند : عبدالله در آخر عمر تنگدست شد . روزي شخصي نزد او آمد و چيزي از او خواست و چون عبدالله چيزي نداشت رداي خود را از تن بيرون آورد و به او داد و سرخود را به سوي آسمان بلند كرده و گفت :
پروردگارا ! ديگر مرگ مرا برسان و آن را پوشش من گردان كه پس از چند روز بيمار شد و چشم از اين جهان فروبست .
تاريخ وفات او را سال 80 هجري نوشته اند . با اين حساب عمر وي در هنگام مرگ نزديك به نود سال بود . برخي هم وفات او را در سال 90 هجري دانسته اند . وفات او در مدينه و قبرش نيز در بقيع است .
« ابن حجر » در كتاب « تهذيب التهذيب » مي نويسد : عبدالله از كساني است كه از پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و عمويش علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) و مادرش اسماء حديث نقل كرده است و جمع زيادي مانند حضرت ابوجعفر محمد بن علي ابن الحسين ( عليه السلام ) ، حسن بن حسن بن علي ، قاسم بن محمد ابن ابي بكر ، عبدالله بن حسن ، عروة بن زبير و ديگران نيز از او حديث نقل كرده اند .
ابن ابي الحديد و ديگران داستانهايي از او نقل كرده اند به ويژه دفاعي كه عبدالله در حضور معاويه از علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) و خاندان بزرگوار پيغمبر كرده و عمرو
25 |
ابن عاص و ديگران را رسوا ساخته است . ( 1 )
مرحوم « مامقاني » در كتاب « رجال » خود ، او را مردي جليل القدر و بزرگوار توصيف كرده است و پس از نقل داستاني از « مدائني » مي نويسد : شبهه اي در وثاقت او از نظر روايت نيست . ( 2 )
بنابراين آنچه در پاره اي از كتابها مانند كتاب اغاني و غيره نقل شده كه عبدالله بن جعفر اهل سماع و غنا بوده ، اصل و اعتباري ندارد و يا مربوط به شخص ديگري همنام اوست كه به خاطر شهرت عبدالله بن جعفر در تاريخ به نام وي ثبت شده است و يا چنانكه برخي احتمال داده اند از حديث هاي مجعول و اتهاماتي سرچشمه مي گيرد كه دستگاه وسيع تبليغاتي بني اميه عليه خاندان ابي طالب و اميرالمؤمنين و نزديكان آن حضرت انجام مي دادند و مي خواستند به هر وسيله اين خانواده بزرگوار را نزد مردم بي قدر و ارزش جلوه دهند . ( 3 ) مانند روايات ديگري كه درباره خود علي بن ابي طالب و حسنين ( عليهم السلام ) و ديگران جعل كردند و با صرف صدها هزار دينار پول بيت المال مسلمانان و اجير كردن افرادي مانند « سمرة بن جندب » ها و « ابوهريره » ها دروغهايي را به خدا و پيغمبر بستند !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح نهج البلاغه ، ج2 ، ص104
2 ـ رجال مامقاني ، ج 2 ، ص 172
3 ـ بخصوص آن كه راوي اين داستانها بيشتر خود معاويه و يا نزديكان او هستند .