بخش 6
تاکتیک ها و تدبیرهای یزید موضع گیری های متنوع حق ستیزان تبیین موضع گیری ها 1 ـ ترور شخصیّت 2 ـ انتساب کارها به خدا 3 ـ امام را مقصر اصلی معرفی کردند 4 ـ انحراف اذهان 5 ـ تقدس بخشیدن به کردار زشت خود 6 ـ عقب نشینی مزوّرانه (حالت انفعالی) عزاداری بر حسین (علیه السلام) در دارالخلافه برخی ازپی آمدهای قتل امام حسین (علیه السلام) (تحولات سیاسی ـ اجتماعی) 1 ـ اعتراض در کربـلا 2 ـ ابراز نارضایتی مردم در کوفه در مجلس عبیدالله 3 ـ اعتراض مردم شام الف ـ در مجلس رسمی یزید ب ـ انزوا به عنوان اعتراض 4 ـ اعتراض مردم مدینه الف ـ حرکت تند و خشم آلود حَرّه 5 ـ قیام توّابین 6 ـ قیام مختار 7 ـ افشای سیمای بنی امیه 8 ـ استعفا و کناره گیری ولیعهد یزید از خلافت تاریخ سازان عاشورا 1 ـ علی بن الحسین (زین العابدین) (علیهما السلام) مادر امام سجاد (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) و روضه خوانی برای شهدای کربلا 2 ـ زینب کبری (علیه
|
251 |
|
تاكتيك ها و تدبيرهاي
يزيد
موضع گيري هاي متنوع
حق ستيزان
يزيد و سرسپردگان وي ، هرگز انتظار نداشتند كه روزي كام شيرين آنان
تلخ ، بهار بختِ آنان خزان و وضعيت سياسي و اجتماعيشان دگرگون شود .
آري ؛ به قول شاعر :
آنقدر گرم است بازار مكافات عمل * * * مرد اگربينابود هرروز
روز محشراست
آنان با كشتن امام حسين ( عليه السلام ) راه را براي
جاودانگيِ حكومت خود هموار مي ديدند و مستانه سرود پيروزي سرداده ، با پرداخت
صله ها ، جوايز و ترفيع مقام و برپايي جشنها و پايكوبي ها ، به همديگر شادباش
مي گفتند ، ليكن ديري نپاييد كه كتاب زندگيشان ورق خورد و فصل نويي در زندگي
ننگينشان نمودار گشت !
كارگزاران اموي براي پيشگيري از اثرهاي خون امام مظلوم ( عليه السلام ) ، پيش بيني هاي لازم را
كردند . آنان ابتدا به ترور شخصيت امام و به انحراف اذهان عمومي از واقعيت هاي
جاري جامعه دست زدند و در عين حال از مقدّس جلوه دادن اعمال خود نيز غافل نبودند ،
ولي عاقبت به انفعال افتادند و تظاهر به همسويي و دلسوزي با اهل بيت را پيشه
خود ساختند . سر انجام به معرفي پسر مرجانه به عنوان عامل كشتار كربلا
پرداختند .
در نهايت ، عرصه زندگي سياسي ، آن چنان بر رژيم اموي تنگ گرديد كه بيش از
|
252 |
|
سه سال استحكام نياورند و معاوية بن يزيد به طور رسمي از خلافت
كناره گيري كرد تا خود را از آثار كوبنده خون امام بركنار سازد . ( 1 )
تبيين موضع گيري ها
1 ـ ترور شخصيّت
كارگزاران سفّاك يزيد ، در همان آغازين كشتار خود در كربلا ، سعي داشتند
هويّت اصلي شهدا را در پرده ابهام قرار دهند ؛ تا مبادا اين كشتار موجب حركت جامعه
عليه رژيم جبّار يزيد گردد . بر اين اساس ، ترور شخصيت شهداي كربلا در رأس
برنامه هاي عملي و تبليغي آنها قرار گرفت و طبق برنامه زير عمل كردند :
الف : از سوي كارگزاران حكومت اموي
در كربلا ، اعلام شد : اَحْرِقُوا بُيُوتَ الظّالِمِين
؛ ( 2 ) خانه هاي
ظالمان را به آتش بكشيد .
پيش از اين نيز امام ( عليه السلام ) را
به آتش جهنم نويد داده بودند ! چنان كه عبدالله بن حوزه به امام گفته بود :
اَبشر بِالنّارِ ! و شمر نيز صبح عاشورا به امام ( عليه السلام ) گفت : تَعَجَّلْتَ
بِالنّارِ قَبْلَ يَومِ الْقِيامَةِ . ( 3 )
ب : عبيدالله بن زياد در
جمع كوفيان ، بعد از شهادت سيدالشهدا ( عليه
السلام ) ويارانش ، گفت : اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي
أَظْهَر الْحَقَّ وَأَهْلَهُ ، وَنَصَرَ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَأَشْياعَهُ وَ
قَتَلَ الكَذّابَ ابْنَ الكَذّابِ ! ؛ ( 4 ) حمد و سپاس خداي را كه اميرالمؤمنين ( يزيد ) را ياري كرد و حق و اهلش
را پيروز گرانيد و دروغگو و پسر دروغگو ؛ يعني حسين بن
علي و پيروان او را به قتل رساند !
ج : در شام ، در آغاز ورود اسيران به
دمشق ، از سوي يزيد و كارگزاران او اعلام شده بود كه : يا أَهْلَ
الشّامِ هؤُلاءِ السَّبايا أَهْلَ بَيْتِ الْمَلْعُون ! ؛ ( 5 ) اي اهل شام ، اين افراد از
1 . مسعودي ، مروج الذهب ، ج 3 ، ص 32 ؛
تاريخ ابن اثير ، ج4 ، ص 130
2 . نقدي ، زينب كبري ، ص 97
3 . تاريخ طبري ، ج3 ، ص322
4 . الكامل ، ج4 ، ص82
5 . عوالم ، ج 17 امام حسين ( عليه السلام ) ، ص 413 . بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 154
|
253 |
|
اسيران اهل بيت ملعون هستند !
د : دستگاه جبار در شام و كوفه سيدالشهدا و
ياران او را بيشتر با عنوان خارجي ياد مي كردند ( 1 ) كه در رأس همه اين ها ، نسبت فتنه گري به
امام ( عليه السلام ) قرار داشت .
از آثار همين تبليغات شوم بود كه يكي از تماشاگران ، در برابر اُسرا
گفت : الْحَمْدُ للهِِ الَّذي قَتَلَكُم وَأَهْلَكَكُمْ
وَقَطَعَ قُرُونَ الْفِتْنَةَ ؛ ( 2 ) حمد و سپاس خداي را كه شما و خاندانتان را كشت و هلاكتان كرد و شاخ هاي فتنه را قطع نمود !
2 ـ انتساب كارها به خدا
رژيم يزيد تلاش مي كرد تا عمل انجام شده در كربلا را به خدا نسبت
دهد .
راوي گويد : وقتي امام سجاد ( عليه
السلام ) بر يزيد وارد شد ، يزيد رو به آن حضرت كرد و گفت : يا عَلِيّ بْنَ الْحُسَينِ ، اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي
قَتَلَ أَباكَ حُسَينَ بْنَ عَلِيّ ؛ اي
علي بن حسين ، حمد و سپاس خداي را كه پدرت ـ حسين بن علي ـ را كشت !
امام پاسخ دادند :
لَعْنَةُ اللهِ عَلي مَنْ قَتَلَ أبي ( 3 )
همچنين ، يزيد كه ابن زياد را به عنوان قاتل حسين مورد سرزنش
قرار داده بود ، مي گفت : وَلكِنْ قَضَي اللهُ أَمْراً
فَلَمْ يَكُنْ لَهُ مَرَد ؛ ( 4 ) خدا كاري را اراده كرد كه چاره اي
جز انجام آن نبود !
از امام سجاد ( عليه السلام ) سؤال شد :
نامت چيست ؟ امام ( عليه السلام ) پاسخ داد : عَلِيُّ بْنُ الْحُسَين [ ( عليهما السلام ) [ او گفت : أَ لَمْ يَقْتُل اللهُ
عَلِيّ بْن الْحُسَين ؟ ؛ مگر علي بن الحسين
را خدا نكشت ؟ امام ( عليه السلام ) پاسخ داد :
برادري داشتم كه وي را علي بن الحسين مي گفتند كه البته ،
1 . نفس المهموم ، ص266
2 . عوالم ( بحراني ) ج 17 ، امام حسين ، ص 429
3 . انساب الأشراف ، ص220
4 . نفس المهموم ، ص 266 ـ عوالم ، ج 17 ، امام
حسين ( عليه السلام ) ، ص 431
|
254 |
|
مردم ( جنايتكار ) او را كشتند . ابن زياد گفت : بَلْ
قَتَلَهُ اللهُ ؛ ( 1 ) بلكه
خدا او را كشت .
3 ـ امام را مقصر اصلي معرفي كردند
يزيد در مجلس خويش به امام سجاد رو كرد و اين آيه را قرائت نمود :
" وَمَا
أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ " . ( 2 )
هرچه كه برشما آمد ، حاصل كار خود شماست !
امام سجاد ( عليه السلام ) بلا فاصله در پاسخ وي اين
آيه را تلاوت كرد :
" لِكَيْلاَ
تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ . . . " . ( 3 )
هرآنچه را از دست داديد تأسف مخوريد و نسبت به آنچه كه به شما داده
شد ، شادمان نباشيد .
4 ـ انحراف اذهان
دستگاه حاكم يزيدي سعي بر آن داشت تا هرگونه بيداري و جريان افشاگري
را خنثي نمايد .
زيدبن ارقم مي گويد : هنگامي كه سر مطهّر امام حسين ( عليه السلام ) را از كنار منزلم ( در كوفه ) عبور
مي دادند ، ديدم لب هاي مبارك او اين آيه را تلاوت مي كند : " أَمْ حَسِبْتَ
أَنَّ
أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا
عَجَباً " . با ديدن اين صحنه موهايم
راست شد و گفتم : رَأْسُكَ وَاللهُ يَابْنَ رَسُول اللهِ
أَعْجَبُ وَأَعْجَب . ( 4 )
اين صحنه ، مورد توجه يزيد و عمّال او قرار گرفت و از اين جهت براي
انحراف اذهان ، هنگام ورود سرهاي شهدا به شام ، پيش بيني لازم را به عمل
آورده بودند ؛ يعني
1 . بلاذري ، انساب الأشراف ، ص 207
2 . شوري : 30
3 . حديد : 22
4 . ارشاد ، مفيد ، ص 245 ؛ منتهي الآمال ، ص 500
|
255 |
|
وقتي سرهاي شهدا را به دمشق آوردند ، مردي در پيشاپيش سرِ امام ( عليه السلام ) همين آيه را
تلاوت مي كرد . سرِ
امام ( عليه السلام ) با زباني فصيح ـ در حالي كه همگان
را متوجه خود ساخته بود چنين فرمود : أعْجُبُ مِنْ أَصْحابِ
الْكَهْفِ قَتْلي وَحَمْلِي ؛ ( 1 ) عجيب تر از داستان اصحاب كهف ، قتل
من و انتقال سرم به اين ديار است .
با اين اعجاز ، ترفندهاي يزيدي خنثي و شيطنت وي بي اثر شد .
ابنوكيده مي گويد : ( هنگامي كه صداي دلنشين قرآن را از سرِ بريده شنيدم ) ، ترديد
داشتم كه سر مطهر امام ( عليه السلام ) ، قرائت
مي كند ؛ ولي امام به من نگريست و فرمود :
يَابْنَ وَكِيده أَما عَلِمْتَ إِنّا مَعاشِرُ
الأئمَّةِ أَحْياءٌ عِنْدَ ربِنّا نُرْزِقُونَ ؟
لذا تصميم گرفتم سر امام ( عليه السلام ) را
برُبايم ، كه امام ( عليه السلام ) فرمود : تو در اين كار
موفق نخواهي شد ، ريختن خون من در پيش خدا مهم تر از گرداندن من ( در بالاي
نيزه ) در شهرهاست . آنان را به حال خود واگذار ، به زودي در جهنم گرفتار غُل و زنجير
خواهند شد . ( 2 )
5 ـ تقدس بخشيدن به كردار زشت خود
يزيد سعي مي كرد تا پيروزي ظاهري خود را به عنوان يك پيروزي خداخواسته
در اذهان ديگران مطرح سازد ؛ از اين رو بعد از ورود اسرا به مجلس ، روي به همگان
كرد و گفت : اين شخص ( امام ) بر من برتري مي جست و مي گفت : پدرم از پدر
يزيد برتر است و
مادر خود را از مادرم برتر مي دانست و همچنين خود و جدّ
خود را هم . امّا در مورد ادعاي اول خدا پاسخ وي را داد و از اين رو پدرم در جنگ با
او پيروز شد . امّا مورد دوم او درست است ؛ زيرا مادرش دختر رسول الله
مي باشد . و اما ادعاي سوم ، كسي كه به خدا
و روز قيامت ايمان دارد ، جدّ مرا
بالاتر از محمد نمي داند و اما مورد چهارم ( برتري او
1 . بحار الأنوار ج 45 ، ص 188 و منتهي الآمال ، ص 512
2 . المناوي ، فيض القدير ، ج1 ،
ص240
|
256 |
|
بر من ) ، گويا اين آيه را قرائت نكرده است كه : " قُلْ اللَّهُمَّ مَالِكَ
الْمُلْكِ " ؛ ( 1 ) ( كنايه از اين كه
من در پيشگاه خدا عزيزترم و
خداوند مرا پيروز گردانيده ) .
همچنين ، وقتي شمر ، سر مطهر امام ( عليه
السلام ) را از بدن جدا كرد ، تكبير گفت و به پيروي از او همگان تكبير گفتند و
نيز زماني كه سرهاي مطهر را بر يزيد وارد كردند ، دستور داد تا صداي تكبير و تهليل
( لااله الاّالله ) بلند كنند . ( 2 )
همچنين به افتخار و شكرانه پيروزي بر امام حسين ( عليه السلام ) مسجد سازي ها گسترش يافت و به نام
قاتلان حسين مسجد ساختند . از جمله در كوفه چهار مسجد بدين مناسبت احداث شد : مسجد
اشعث ، مسجد جرير ، مسجد سماك و مسجد شبث ( 3 )
6 ـ عقب نشيني مزوّرانه ( حالت انفعالي )
الف ـ معرفي عامل كشتار و تظاهر به
مذهب :
يزيد در حركت انفعالي خود ، ابن زياد را مورد لعن و نفرين قرار
داد ، او را به عنوان قاتل معرفي نمود .
ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد : يزيددرپاسخ به سخن
( عبدالرحمان بن حكم ) گفت : لَعَنَ اللهُ بْنَ
مَرْجانَة . . . ! ؛ اگرمن در كربلا بودم تا آن جا
كه درتوانم بود ، خواسته هاي حسين را برآورده مي ساختم ، گرچه به
كشته شدن فرزندانم منجر مي گرديد ! ( 4 )
بعد از شهادت حسين ( عليه السلام ) يزيد
نامه هايي چند براي رجال كشورها نوشت و به نوعي خود را از مسأله شهادت
تبرئه كرد ؛ از جمله به محمد حنفيّه هنگام ملاقات گفت : در رابطه با كشته شدن حسين ،
به تو تسليت مي گويم و دلم همچون تو سوخته است . اگر كار در دست من بود حسين را
نمي كشتم . ولي عبيدالله از نظر اصلي من آگاه نبود و اقدام به
1 . عوالم ، ج 17 ، امام حسين ، صص 432 ، 429 و
فصول المهمه ، ص 194 [ بعد از شهادت [ امام [ حسين [ ( عليه السلام ) [ نامه هايي چند براي رجال كشورها نوشت وبه نوعي خودراازمسأله شهادت
تبرئه كرد [ .
2 . معالي السبطين ، ج2 ، مبحث ورود اهل بيت به
شام .
3 . بحار الأنوار ، ج 45 ، ص189
4 . عوالم ، ج 17 ، ص 431 و نفس المهموم ، ص 266
|
257 |
|
قتل او كرد . ( 1 )
يزيد در مرحله عقب نشيني مزوّرانه خود ، از امام سجاد ( عليه السلام ) خواست تا حاجتي از وي بخواهد ، امام ( عليه السلام ) خواستند تا قاتل پدرش را به وي معرفي نمايد .
يزيد با مشورت درباريان ، خولي را حاضر ساخت . او گفت : سنان بن انس قاتل حسين است .
سنان را حاضر كردند ، گفت : شمر قاتل حسين است . شمر را حاضر كردند گفت : راست بگويم كه
قاتل حسين كيست ؟ گفتند : بگو ! گفت : قاتل حسين كسي است كه درِ خزينه را به روي
سپاهيان گشود و سپاه را به كربلا فرستاد .
يزيد منفعل شد و بانگ زد : برخيزيد و برويد . خدا شما را لعنت كند . شما
قبلاً افتخار مي كرديد كه قاتل حسين هستيد ولي اكنون همه چيز را انكار
مي كنيد ؟ . ( 2 )
ولي اين ترفند يزيد مؤثر واقع نشد ؛ از اين رو به ناچار در حضور همگان
ـ در دمشق ـ خطبه اي خواند و گفت : شما مردم شام
معتقديد كه من حسين را كشته ام ؟ ! به خدا سوگند من او را نكشتم ، نماينده من ،
عبيدالله او را كشت و به خدا سوگند من قاتل حسين را خواهم كشت . سپس دستور
داد تا عاملين اصلي قتل حسين را حاضر كنند .
يزيد با شيادي خاص از شبث بن ربعي پرسيد : واي برتو ! آيا من تو را به
قتل حسين دستور دادم .
او گفت : نه ؛ بلكه ، مصابر بن رهيبه حسين را كشته است .
يزيد رو به او كرد و گفت : واي برتو ! تو حسين را كشتي يا من به تو
دستور دادم ؟ .
پاسخ داد : نه ، بلكه شمر حسين را كشت . . . .
تا اين كه يزيد خشمگين شد و به قصر بازگشت .
عزاداري بر حسين ( عليه السلام ) در
دارالخلافه
در كتاب كامل بهايي آمده است : زينب ( عليها
السلام ) شخصي را نزد يزيد فرستاد و پيشنهاد داد تا اجازه دهد براي برادرش ـ
حسين ( عليه السلام ) ( و يارانش ) ماتم و عزاداري بپا
كنند .
1 . عوالم ، ج17 ، ص644
2 . رياض القدس ، ج 2 ، ص 333
|
258 |
|
يزيد در برابر اين خواسته ، نرمش و همسويي از خود نشان داد و اجازه داد
تا در دار الخلافه محفلي به عنوان مجلس ماتم به پا شود ! اين محفل تا هفت روز
ادامه يافت ! زنان شام گروه گروه برزينب وارد مي شدند وتعزيت مي گفتند
وبراي حسين ( عليه السلام ) اشك مي ريختند و گريه
و زاري مي كردند ، تا جايي كه نزديك بود اين عزاداري به شورش عمومي عليه يزيد
مبدّل گردد ؛ مروان به يزيد هشدار داد و گفت : مصلحت نيست كه اهل بيت را بيش از
اين در شهر شام نگهداري ؛ يزيد نيز به همين دليل ، مقدمات حركت آنان را فراهم
ساخت . ( 1 )
راوي گويد : هنگامي كه زنان ( امام ) حسين ، در مجلس عزايي كه در كاخ يزيد
به پا شده بود ، شركت جستند ، جمعي از زنان حرم سراي يزيد ، شيون
سردادند :
وَ صِحْنَ نِساء مِنْ نِساءِ يَزِيد وَ
وَلْوَلَنَّ حِين اُدْخِلَ نِساءِ الْحُسَين عَلَيْهِنَّ وَأَقَمْنَ
عَلَي الْحُسَين ماتَم .
آنگاه كه زنان امام حسين وارد كاخ يزيد شدند ، زني از زنان حرمسراي يزيد فريادي
برآورد و غلغله اي ايجاد شد و همگان محفل عزا به پا كردند .
گفتني است در مجلس ماتم حسين ( عليه السلام ) همگان
از جمله : آل معاويه و آل سفيان شركت جستند و به گريه و زاري پرداختند .
يزيد نيز رياكارانه براي امام اشك ريخت ؛ فَدَمعتْ عَيْنا
يَزِيد . و همواره مي گفت : لَعَنَ اللهُ بْنَ
مَرْجانَة . . . ؛ خداوند لعنت كند پسر مرجانه را ، به خدا
سوگند من اگر در كنارش بودم ، او را عفو مي كردم ، خدا حسين را رحمت كند !
( 2 )
گفتني است همين يزيد كه اجازه داد تا در كاخ خود ، محفل عزا براي امام
حسين
برگزار شود ، دستور داده بود سرِ حسين ( عليه
السلام ) را در بالاي درِ ورودي كاخ بياويزند ( سياست يك بام و دو هوا ) ، كه
اين كار مورد سرزنش همسرش ـ هنده ـ قرار گرفت و فرمان داد تا
1 . نفس المهموم ، ص262
2 . فصول المهمه ، ص 194 ؛ بلاذري ، ( ص 212 ) و انساب الأشراف ( ص 219 ) نيز چنين آورده اند :
لعن الله بن سميّة ، أما والله لوكنت أنا صاحبه
لَعفوتُ عنه ، رَحِمَ الله الحسين فقد قتله رجل قطع الرحم بينه وبينه قطع
.
|
259 |
|
سر آن حضرت را پايين بياورند . ( 1 )
ب ـ برآوردن خواسته ها
يزيد به امام سجاد ( عليه السلام ) گفت :
خواسته هاي تو برآورده است ، از من حاجتي بخواه امام سجاد ( عليه السلام ) فرمودند : خواسته اوّل آن است كه : سر پدرم را
به من نشان دهي تا زيارتي به عمل آورم .
يزيد گفت : هرگز آن را نخواهي ديد .
امام ( عليه السلام ) فرمودند : خواسته
دوّم آن كه : هرآنچه از اموال ما در كربلا توسط سپاهيان تو به غارت رفته است به ما
بازگرداني .
يزيد گفت : عوضِ آن را پرداخت مي كنم .
امام ( عليه السلام ) فرمودند : خواسته
سوّم من آن است كه اگر مي خواهي مرا به قتل برساني ، شخصي امين را برگزين تا
اهل بيت ما را به مدينه جدّ مان بازگرداند .
يزيد گفت : تو را نخواهم كشت و خود شما آنها را بازمي گرداني . ( 2 )
ج ـ تظاهر به صلح و آشتي
تزوير ديگري كه يزيد جهت حفظ ظاهر عملي كرد ، اين بود كه : اهل بيت
را در خانه خود جاي داد و علي بن الحسين ( عليهما
السلام ) را در همه نشست ها با احترام ويژه اي حاضر
مي ساخت . ( 3 ) و به اصطلاح نرد آشتي و صلح
مي باخت و صبحگاهان و شامگاهان را با امام سپري مي كرد . ( 4 )
د ـ پيشنهاد پرداخت غرامت جنگي
يزيد در راستاي كنترل افكار عمومي كه عليه او بسيج شده بود ، حاضر
شد
چندين برابر قيمت اموال به غارت رفته را بپردازد ، ليكن از طرف
اهل بيت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عوالم ، ج امام حسين ( عليه السلام ) ، ص444
2 . نفس المهموم ، ص 268 و 273 ؛
اعيان الشيعه ، ج1 ، ص617
3 . عوالم ، ص 44 ؛ مقتل خوارزمي ، ج2 ،
ص73
4 . معالي السبطين ، ج2 ، ص141
|
260 |
|
پذيرفته نشد . ( 1 )
تذكر : از عوامل مهم بيداريِ جامعه و
بيزاري مردم از حكومت بني اميه و شركت آنان در نابودي و اضمحلال رژيم اموي ،
حركت اسرا از كربلا به سوي كوفه و شام بود . در حالي كه يزيد به منظور نمايش
قدرت اهريمني خود و جهت ايجاد رعب و وحشتِ بيشتر در دل ها و مأيوس ساختن
مخالفان ، اسيران را از مراكز مختلف عبور داد اما اين كار يزيد ، بهترين تبليغ عليه
حاكميتش و به نفع امام حسين ( عليه السلام ) و كاروان
انقلاب بود و چهره
يزيد را آشكار ساخت . امام سجاد ( عليه
السلام ) در حالي كه غل و زنجير برگردن داشت به سوي شام حركت داده
شد ( 2 ) ولي اهل بيت از اين فرصت حد اكثر
بهره برداري را كردند و تحوّلي بزرگ بر ضدّ رژيم اموي ايجاد نمودند ؛ چنان
توفان سهمگيني آفريده شد كه قدرت اهريمني دستگاه اموي توان مهار آن را پيدا
نكرد .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . انساب الأشراف ، بلاذري ،
ص214
|
261 |
|
برخي ازپي آمدهاي قتل امام
حسين ( عليه السلام )
( تحولات سياسي ـ
اجتماعي )
1 ـ اعتراض در كربـلا
از برخي نوشته ها به دست مي آيد ، سحرگاه شب عاشورا 32 تن از
لشكر ظلمت به سپاه نور پيوستند ( 1 ) اين نخستين جرقه
اعتراض بر ضد يزيد بود . البته در روز عاشورا حرّ و پسرش از لشكر ظلمت فاصله گرفته
به سپاه نور ملحق شده و به شهادت رسيدند .
همچنين در شب سيزدهم قوم بني اسد به دفن اجساد شهداي كربلا
پرداختند كه اين نيز موجي ديگر از اعتراض بر ضد يزيد بود .
2 ـ ابراز نارضايتي مردم در كوفه
در نخستين ساعات ورود اسرا به كوفه ، پس از خطبه معروف زينب كبري و
امام سجاد ( عليهما السلام ) ؛ مردم بانگ
برآوردند : ما با كساني كه با شما نبرد كنند به جنگ برمي خيزيم و با كساني كه
در برابر شما تسليم باشند ، تسليم خواهيم بود . و بيزاريم از كساني كه در حق شما و ما
ستم روا داشته اند . ( 2 )
با افشاگري اسيران ، دامنه نارضايتي آنچنان بالا گرفت كه مرجانه
ـ مادر عبيدالله ـ
1 . نكـ : بحارالأنوار ، ج 44 ، ص 494
2 . مقتل الحسين ، ص317
|
262 |
|
به عبيدالله گفت : اي خبيث ، پسر پيامبر را كشتي ؟ به خدا سوگند هرگز بهشت
را
نخواهي ديد ! ( 1 )
همچنين عبيدالله در مسجد كوفه از طرف عبدالله عفيف مورد مؤاخذه قرار
گرفت و عبدالله عفيف به او گفت :
يَابْنَ مَرْجانَةَ ! إِنَّ الْكَذّابَ ابْنَ
الْكَذّابِ أَنْتَ وَأَبُوكَ والّذي وَلاّكَ وَأَباكَ .
اي پسر مرجانه ، تو و پدرت و آن كه تو و پدرت را استاندار كوفه كرد ،
دروغ پيشه اند . اي پسر مرجانه ، آيا فرزندان پيامبر را كشتي ؟ ! ( 2 )
همچنين خولي ـ كه در روز عاشورا جنايت هاي بسيار كرد ـ براي دريافت
جايزه به همراه حميدبن مسلم ، سر مبارك سيدالشهدا ( عليه
السلام ) را از كربلا به كوفه حمل كرد . چون شب هنگام ، به دارالاماره رسيد ، در
را بسته ديد . به ناچار وارد خانه خود شد و سرِ امام را زير اجانه اي ( 3 ) نهاد .
همسرش پرسيد : از سفر چه آورده اي ؟
پاسخ داد : ثروت و بي نيازي يك جهان را به ارمغان آورده ام . اين سر حسين است كه در خانه تو است .
همسرش ( نوار ) گفت : واي برتو ! مردم طلا و نقره به منزل مي آورند و
تو سرِ پسر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را
به خانه ام آورده اي ؟ ! به خدا قسم هيچ گاه در كنار تو نخواهم بود ؛
برخاست و از او دور شد .
همسر خولي گويد : تا صبح ، هرگاه به آن سر مي نگريستم ، عمودي از
نور ، از آن به طرف آسمان ساطع بود و مي ديدم كه پرنده سفيد در فضاي آن پرواز
مي كند . ( 4 )
1 . سبط ابن جوزي ، تذكرة الخواص 259
2 . الكامل ، ج 4 ، ص 83 ، عبدالله عفيف از ياران
علي ( عليه السلام ) و از
جانبازان ركاب آن حضرت بود كه چشم چپ او در جنگ جمل وچشم راست او در جنگ صفين
نابينا گشته بود ، ( انساب الأشراف ، ص210 ) .
3 . اِجانه ، يكي از وسايل نان پزي
است .
4 . كامل ، ج 4 ، ص 80 و 81 ؛
انساب الأشراف ، ص206
|
263 |
|
در مجلس عبيدالله
در مجلس عبيدالله ، وقتي آن شقاوت پيشه با عصا روي لب هاي
حسين ( عليه السلام ) مي كوبيد ، زيدبن ارقم ( 1 ) لب به اعتراض گشود و گفت : دست بردار ! به خدا قسم من با
چشم خود ديدم كه لب هاي پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) بر روي اين لب ها قرار مي گرفت و آن را مي بوسيد . سپس
خود گريه كرد . ابن زياد به وي گفت : خدا ديده ات را بگرياند ، اگر پيرمرد
نبودي الآن گردنت را مي زدم . زيد از جاي برخاست و خارج شد . ( 2 )
گريه زيد و خروج اعتراض آميز او ، نشانه اعتراض عليه دستگاه اموي
بود . او در حالي كه از مجلس بيرون مي رفت مي گفت : از
امروز شما برده خواهيد شد . اي گروه عرب ، فرزند فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را رييس
خود كرديد . او كسي است كه بهترين شما را مي كشد و بدترين شما را به بردگي خويش
در مي آورد . ( 3 )
3 ـ اعتراض مردم شام
الف ـ در مجلس رسمي يزيد
يكي از رجال برجسته رومي ، كه به عنوان سفير دولت روم در مجلس
يزيد حاضر بود ، از او پرسيد : اي پادشاه عرب ، اين سر از كيست ؟
يزيد گفت : تو را بدين سر چه كار ؟
سفير گفت : چون به كشور خود بازگردم ، بايد پادشاه را از جريان آگاه
سازم .
يزيد گفت : اين سر حسين بن علي [ ( عليهما السلام ) [ است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زيد بن ارقم از صحابه رسول خداست . او پس از
غزوه بني المصطلق در سال ششم هجرت با آن كه جوان نورسي بود ، هنگامي كه
سخنان تحريك آميز عبدالله ابّي ، منافق معروف را به پيامبر بازگفت ،
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) براساس خبر او تصميم گيري كرد ( تاريخ پيامبر اسلام ، آيتي ، ص
409 )
ـ امام حسين ( عليه
السلام ) در روز عاشورا ، مخالفان را جهت بررسي مسايل
امامت به سوي چندتن از معتمدين امت از جمله زيد بن ارقم فراخواند و از زيد بن ارقم ،
نام برد .
2 . كامل ، ج 4 ، ص 81
3 . انساب الأشراف ، ص 208 ، أنتم العبيد
بعد اليوم . يا معشر العرب قتلتم ابْن فاطمة و أمّرتم ابْن مرجانة فهو يقتل خياركم
ويستعبد شراركم .
|
264 |
|
سفير پرسيد : مادرش كيست ؟ .
گفت : فاطمه دختر رسول الله [ ( صلّي الله عليه وآله ) [ .
سفير با شنيدن نام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
برافروخت و گفت : دين من از دين تو بهتر است پدرم از نبيره داوود نبي است و ميان ما
تا داوود ، فاصله بسياراست ، با اين حال نصاري خاك پاي او را به تبرّك مي برند ؛
ولي شما فرزند دختر پيامبر خود را به قتل مي رسانيد با آن كه يك مادر
بيشتر با آن فاصله نداريد . اين چه ديني است كه شما داريد ؟ سپس پرسيد آيا از كليساي
حافر اطلاع داريد ؟
يزيد گفت : بگو تا بشنوم .
سفير گفت : ميان عمان و چين دريايي است و در ميان آن جزيره اي ، كه ساكنان آن
داراي مذهب مسيح مي باشند ، در آن جا كليسايي است به نام كليساي حافر . اين
نامگذاري بدان جهت است كه سُم خر حضرت عيسي مسيح ( عليه
السلام ) در ميان حقّه اي از جواهر گرانبها در محراب آن نگهداري
مي شود و ما هر سال با نذورات آهنگ آنجا مي كنيم ؛ ولي شما پسر دختر
پيامبر خود را مي كشيد ، چه مردم شومي هستيد !
يزيد در برابر گفته هاي سفير خشمگين شد و بانگ برآورد : اين سفير را بكشيد
تا در كشور خود ، ما را رسوا نكند .
وقتي جلاّد حاضر شد ، سفير گفت : حال كه مرا به قتل مي رسانيد ، مهلتي دهيد تا
خواب شب گذشته ام را براي شما بگويم ، ديشب پيامبر اسلام را در خواب ديدم كه به
من فرمود : اي نصراني ، تو اهل بهشت خواهي بود . از سخن آن حضرت در شگفت بودم ولي الآن
راز آن را فهميدم .
سپس لب به شهادتين گشود و از جاي برخاست و سر مطهّر امام حسين ( عليه السلام ) را به سينه خود چسباند و بر آن بوسه زد و
اشك مي ريخت ، تا اين كه او را به قتل رساندند . ( 1 )
سيدبن طاووس در لهوف مي نويسد : يزيد در مجلس عيش و طربي كه با
حضور
سرهاي شهداي كربلا ترتيب داده بود ، نماينده پادشاه روم را نيز به همين
مناسبت دعوت
1 . نفس المهموم ، ص 264 ؛
منتهي الآمال ، بخش اهل بيت در شام ، ص526 ؛ عوالم ، ج 17 ،
ص443
|
265 |
|
كرد . نماينده ، با ديدن آن سر نوراني ، از يزيد پرسيد : اين سر از كيست ؟ يزيد گفت : از
حسين ، پرسيد : پدرش كيست ؟ گفتند : علي بن ابي طالب . از مادرش پرسيد . گفتند : فاطمه بنت رسول الله . در اين هنگام آن مرد رومي گفت : واي برتو و بركيش تو ، كيش من از كيش تو بهتر است .
و افزود : پدرم از نبيره هاي داوود است كه پدران
فراواني ميان من با داوود فاصله اند و نصاري مرا مورد احترام ويژه خود دارند
ولي شما كسي كه ميان او و پيامبر يك مادربيش فاصله نيست به قتل مي رسانيد ؟ اين
چه آييني است كه شما داريد ؟ ! ( 1 )
ابن حجر مي نويسد : هنگام حركت اسرا به سوي شام ، راهب مسيحي كه از
دور ناظر ورود آنان بود ، درباره سر پرسيد . بعد از آگاهي از سر امام حسين ( عليه السلام ) ، به آنان گفت : شما قوم بدي هستيد ! و
سپس تقاضا كرد تا با پرداخت ده هزار دينار ، يك شب ميزبان آن سرِ مطهّر
باشد و آنان نيز پذيرفتند . او آن سر را با عطر و گلاب شستشو داد و تا صبح
در برابر آن به عزاداري پرداخت و بعد مسلمان شد و از دَير بيرون آمد و به
پذيرايي اهل بيت امام ( عليه السلام )
پرداخت . ( 2 )
يحيي بن حكم ـ برادر مروان ـ نيز با ديدن سرحسين ( عليه السلام ) اعتراض كرد و به عنوان مخالفت ، مجلس
يزيد را ترك كرد و گفت : در هيچ كاري با شما همراهي نخواهم كرد . ( 3 )
ب ـ انزوا به عنوان اعتراض
* يكي از شاميان در شام ، با ديدن سرحسين ( عليه
السلام ) ، از دستگاه خشمگين شد و به خانه رفت و تا مدت زماني طولاني در
را به روي خود بست و به عنوان اعتراض از خانه بيرون
1 . أُفٍّ لَكَ وَلِدينِكَ ، ليَ دينٌ أَحْسَنُ
مِنْ دينِكُمْ ، إِنَّ أَبي مِنْ حَوافِدِ داوُدَ ( عليه السلام ) وَبَيْني وَبَيْنُهُ
آباءٌ كَثيرَةٌ ، وَالنَّصاري يُعَظِّمُونَني وَيَأْخُذُونَ مِنْ تُرابِ قَدَمَيْ
تَبَرُّكاً بي بِأَنّي مِنْ حَوافِدِ داوُدَ ( عليه
السلام ) ، وَأَنْتُمْ تَقْتُلُونَ إِبْنَ بِنْتِ
رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) ، وَما بَيْنَهُ وَبَيْنَ نَبِيِّكُمْ إلاّ أُمٌّ واحِدَةٌ ،
فَأَيُّ دين دينُكُمْ ؟ !
2 . الصواعق المحرقه ، ص 119
3 . ارشاد ، ص 246 ؛ تاريخ طبري ، ج4 ،
ص356
|
266 |
|
نيامد ، چون دليل انزوا را از او پرسيدند ، اين شعر را خواند :
جاؤُا بِرَاْسِكَ يَابْنَ بِنْتِ مُحَمَّد * * * مُتَرَمِّلاً
بِدِمائِهِ تَرْميلا
وَكَأَنَّما بِكَ يَابْنَ بِنْتِ مُحَمَّد * * * قَتَلُوا
جِهاراً عامِدينَ رَسُولا
قَتَلُوكَ عَطْشاناً وَلَمْ يَتَرَقَّبُوا * * * في قَتْلِكَ
التَّأْويلَ وَالتَّنْزيلا
وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ وَإِنَّما * * * قَتَلُوا
بِكَ التَّكْبيرَ وَالتَّهْليلا ( 1 )
اي پسر دختر محمد ، سرت را در حالي كه خون آلود بود ، آوردند .
اي پسردختر محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) اگر تو را كشتند ، گويي پيامبر را آشكار وبه طور عمدكشتند .
تو را با حال عطشان كشتند و در اين باره به تنزيل و تأويل نظر
ننمودند .
وقتي تو را كشتند ، تكبير گفتند ؛ در حالي كه با كشتن تو تكبير وتهليل
را كشتند !
اين خود نوعي موضع گيري و خشم مقدس نسبت به حكومت يزيد بود .
* يكي از هم بزمان يزيد به او گفت : . . . هَبْ لي هذِهِ
الجارِيَةَ او فاطمه صغري را براي كنيزي خواست . فاطمه به عمه اش پناه
برد . ميان زينب و يزيد مناظره اي درگرفت . آن شخص پيشنهاد خود را چندبار تكرار
كرد . تا اين كه هويت اُسرا براي آن مرد ، مشخص شد . در اين هنگام رو به يزيد كرد
و گفت : لعن و نفرين بر تو ! عترت پيامبر را كشتي ؟ فرزندان او را اسير كردي ، من
خيال مي كردم اينان اُسراي رومي اند ! ( 2 )
4 ـ اعتراض مردم مدينه
الف ـ حركت تند و خشم آلود
حَرّه
پيش از توضيح در باره واقعه خونين حرّه ، به فضايل اصحاب حرّه از زبان
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي پردازيم :
1 . عوالم ، ج 17 ، ( امام حسين ) ، ص429
2 . منتهي الآمال ، صص512 و 533
|
267 |
|
ابن قتيبه مي نويسد : پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) در بازگشت از يكي از مسافرت ها ، از حرّه عبور كردند و كلمه
استرجاع ؛ " إِنّا لِلّهِ وَ
إِنّا إِلَيْهِ رجِعُونَ " را بر زبان جاري كردند . اصحاب پرسيدند : راز آن چيست ؟
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) پاسخ داد :
يُقْتَلُ فِي هذِهِ الْحَرَّةِ خِيارُ اُمُّتي
بَعْدَ أَصْحابِي .
در اين سنگلاخ ، بهترين افراد امتم ، پس از اصحابم به قتل مي رسند . ( 1 )
به جهت اوج جنايت و فسق يزيد و كارگزارانش ( 2 ) مردم مدينه به اتفاق آراء در
سال 63هـ . ق . يزيد را از خلافت خلع كردند و امور مدينه را به دست
عبدالله انصاري سپردند ؛ همه افراد بني اميه و بني مروان را ـ كه بيش از
هزار نفر بودند ـ از مدينه اخراج كردند . يزيد دوازده هزار نفر به سركردگي مسلم بن
عقبه را به سركوبي مردم مدينه گسيل داشت ؛ ولي مردم تحت فرماندهي عبدالله بن
حنظله ( 3 ) و دوازده تن از پسرانش آن چنان مقاومت
كردند كه منجر به قيامي خونين ، معروف به حرّه گرديد .
در اين واقعه ، به دستور يزيد ، جان و مال و ناموس مسلمانان مدينه ، تا
سه روز ، برلشكر يزيد مباح اعلان گرديد و در همان سال ، هزار دختر به خانه بخت نرفته ،
فرزند آوردند . ( 4 ) عمال يزيد در مدينه ، در واقعه حرّه ،
از مردم خواستند تا با يزيد به عنوان بردگان يزيد بيعت كنند و به دنبال اين واقعه
به مكه هجوم بردند تا عبدالله زبير را بكشند و او به حرم كبريايي پناهنده شد كه
عمال يزيد با نصب منجنيق ، حرم را آتش باران كردند . ( 5 )
در اين حمله ددمنشانه ، مزدوران يزيد هفتصد تن از قريش و انصار و هشتاد
تن از صحابه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ده
هزار تن از مردم مدينه را به قتل رساندند . اين واقعه در تاريخ 27 ذي الحجه سال
63 اتفاق افتاد ( 6 ) و آنان پس از شش ماه به سراغ
عبدالله زبير رفتند .
1 . ابن قتيبه ، الامامة والسياسه ، ج1 ،
ص247
2 . الصواعق المحرقه ، ص132
3 . او فرزند حنظله غسيل الملائكه است كه در
جنگ اُحد به شهادت رسيد ـ نكـ : منتخب التواريخ ، ص 480
4 . ابن اثير ، الكامل ، ج 4 ، صص 121 ـ 111
5 . مروج الذهب ، ج3 ، ص78
6 . تفصيل اين داستان را در كتاب الامامة والسياسه
ابن قتيبه ، ج1 ، صص 239 ـ 233 مطالعه نماييد .
|
268 |
|
5 ـ قيام توّابين
ابن اثير ، در كتاب معروف خود الكامل مي نويسد : در نخستين سال
شهادت امام حسين ( عليه السلام ) ، بعضي از شيعيان
ايشان ، به طور مخفيانه ، در پي جمع آوري عِدّه و عُدّه به عنوان
خونخواهي امام حسين ( عليه السلام ) برآمدند . بسياري از
توّابين در كربلا حضور داشتند و پس از شهادت امام پشيمان شدند . ( 1 )
گروه توّابين جلسات سرّي تشكيل مي دادند و روزشماري
مي كردند تا زمينه لازم قيام علني مهيّا شود .
يكي از رجال برجسته توّابين ، سليمان بن صُرَد
خزاعي است . محدث قمي مي نويسد :
سليمان از بني مازن بود . نام او در جاهليت يسار بوده كه
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را سليمان ناميد .
او از ياران اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
درجنگ هاي صفّين ، جمل و نهروان بود . ( 2 )
سليمان پسر صردبن جون ، مُكنّي به ابوالمطرف ، ملقب
به خزاعي ، ازصحابه معروف پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) است . او در تاريخ كربلا و در ميان رجال عاشورا به اميرالتوابين شهرت
دارد . ( 3 )
اعلمي در دائرة المعارف مي نويسد : سليمان بن صرد ، همان صحابي معروف است كه در كوفه ساكن بود . او مردي خيرانديش ، اهل علم و ديندار بود . ( 4 )
ابي مخنف يادآور مي شود كه عبيدالله در آغاز ، دست به
بازداشت ها زد . ابتدا سليمان بن صرد و يارانش را ( كه چهار هزار و پانصد
تن بودند ) به بند كشيد . هنگام ورود امام حسين ( عليه
السلام ) به كربلا ، سليمان و بسياري از يارانش و نيز هاني و يارانش ، از جمله
ابراهيم فرزند مالك اشتر ، در زندان به سر مي بردند وگرنه بي شك ، در كنار
امام ( عليه السلام ) در كربلا ، حضور
مي يافتند . ( 5 )
1 . در اين باره به منتهي الآمال ، ج1 ، ص396 مراجعه نماييد .
2 . تحفة الأحباب ، ص306
3 . نكـ : اعلمي دائرة المعارف ، ج10 ،
ص484 نيز تنقيح المقال ، ج2 ، صص62 و 63
4 . همان . سليمان بن صرد . . . الصحابي سكن الكوفة
كان خيّراً فاضلاً ديّن .
5 . نكـ : علامه تستري ، قاموس الرجال ، ج 13 ،
ص 280 ، طبع نشر اسلامي و حكاية المختار ، به روايت ابي مخنف ، ص 24 ، اين
كتاب همراه لهوف سيد بن طاووس انتشار يافت ، نيز تنقيح المقال ، ج2 ،
ص63
|
269 |
|
علاّمه تستري بر اين باور است كه سليمان بن صرد ، در ياري دادن به
حسين بن علي ( عليهما السلام ) كوتاهي كرد . گرچه
امام ( عليه السلام ) را از طريق مكاتبه و راه هاي
ديگر دعوت كرده بود ولي از حضور در كربلا و حمايت از آن حضرت خودداري ورزيد .
از آن سوي ، صاحب نظراني چون مامقاني معتقدند : سليمان بن صرد
و جمعي از ياران او به خاطر آن كه در زندان عبدالله گرفتار شده بودند ، دركربلا
حضور نداشتند . ( 1 )
علامه تستري جهت اثبات مدعاي خود دليلي قابل قبول ارائه نمي دهد
و فقط به ذكر اين نكته بسنده مي كند كه سليمان در آغاز حركتِ خونخواهانه خود
با يارانش در كربلا حضور يافتند و او در جمع آنان خطبه خواند و در ضمن آن گفت : خداوند نيكان ما را امتحان كرد و ثابت شد كه آنان در وعده خود راجع
به ياري دادن به پسر پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) صادق نبودند . ( 2 )
علامه تستري از اين كلام نتيجه مي گيرد كه سليمان در شمار
بيوفايان بوده است . در حالي كه دقت بيشتر و توجه دقيق تر در اين سخن ، عكس
برداشت او را نشان مي دهد ؛ زيرا سليمان مي دانست كه در جمع آنان كساني
هستندكه بيوفايي كردند ولي الآن در كنار قبر امام همراه سليمان حضور دارند ، لذا
تعريضي به آنان زد و گفت : نيكان ما در شمار دروغ گويان واقع شده اند و
نيز به دست مي آيد كه همراهان او از كساني هستند كه خود سليمان در آغاز
دعوت از امام ( عليه السلام ) ، وقتي در ميان آنان
سخنراني كرد ، به آنان گفت : اگر احساس مي كنيد كه نمي توانيد از عهده دعوت
و ياري دادن همه جانبه امام حسين ( عليه
السلام ) برآييد ، او را دعوت نكنيد . ( 3 ) حاضران
يك جا و يك صدا پاسخ دادند : با دشمنان او مي جنگيم و در ركاب او جان خويش را فدا مي كنيم
. ( 4 )
سليمان با توجه به آن خطبه و حضور لا اقل بخشي از همان جمع در گروه
توّابين ، گفت : خوبان ما امتحان خوبي پس ندادند و نگفت : ما امتحان خوبي پس نداديم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تنقيح المقال ، ج2 ، ص64
2 . نكـ : علامه تستري ، قاموس الرجال ، ج13 ،
صفحات 277 تا 283
3 . وَإِنْ خِفْتُمْ الوَهْلَ وَالْفَشَلَ فَلا
تَغُرّوا الرّجل فِي نَفْسِهِ .
4 . لا ، بَلْ نُقاتِلُ عَدُوَّهُ وَنَقْتُلُ
أَنْفُسَنا دُونَهُ .
|
270 |
|
بنابراين ، ادعاي علاّمه تستري وجاهت چنداني ندارد و حقّ با گروه مقابل
اوست .
سليمان رييس خونخواهان امام حسين ( عليه
السلام ) بود كه در منطقه عين الورد با همراهي گروه توّابين با لشكر
كفرپيشه مرواني به نبرد برخاست و همراه بسياري از ياران خود ؛ از جمله مسيّب بن نجبه
به شهادت رسيد و سر او را براي مروانيان به شام فرستادند . او به هنگام شهادت 93 سال
داشت . ( 1 )
سليمان از كساني بود كه براي امام حسين ( عليه
السلام ) نامه نوشت . بعضي مي نويسند : مسلم نماينده امام حسين ( عليه السلام ) در خانه او فرود آمد و تا آمدن عبيدالله به
كوفه در منزل او بود و پس از آن به منزل هاني بن عروه رفت . ( 2 )
همزمان با سليمان ، كه همراه با توّابين از كوفه جهت خونخواهي و نبرد
با قاتلان امام حسين ( عليه السلام ) بيرون
مي رفت ، مختار به كوفه وارد شد . مردم از او خواستند به جمع سليمان بپيوندد ،
ليكن او پاسخ داد : سليمان براي رهبري اين گروه مناسب نيست و به فنون نبرد آگاهي
ندارد . ( 3 )
گفتني است سليمان بن صرد كسي است كه امام حسين ( عليه السلام ) در نامه اش براي مردم كوفه ، كه توسط
قيس بن مسهّر صيداوي ( عبدالله بن يقطر ) ارسال كرد ، نام وي را در صدر نامه اش
نوشت . وقتي قيس بن مسهّر گرفتار دشمن شد نامه امام حسين ( عليه السلام ) را پاره كرد و بلعيد و آن نامه چنين آغاز
مي شد :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ . . . مِنَ
الْحُسَيْنِ بْنِ عَليّ بْن أَبي طالِب ، اِلي سُلَيْمانَ بْنِ صُرَدِ ، وَ
الْمُسَيّبِ بْنِ نَجْبَةَ ( 4 ) ، وَرُفاعَةَ بْنِ
شَدّاد ( 5 ) ، وَحَبيبِ بْنِ مُظاهِر ، وَعَبْدِاللهِ
ابْنِ وائِل . . . . ( 6 )
1 . نكـ : اسدالغابه ، ج 3 ، ص 61 ، طبع
ايران ؛ بحارالأنوار ، ج 10 ، ص 212
2 . نكـ : دينوري ، اخبار الطوال ، ص 235
3 . تجارب الأمم ، ج2 ، ص97
4 . مسيّب بن نجبة بن ربيعة الفرازي .
5 رفاعة بن شدّاد البجلي .
6 . نكـ : اعثم كوفي ، الفتوح ، ص 188
|
271 |
|
سليمان بن صرد از ياران با اخلاص امام مجتبي ( عليه السلام ) بود . او حتي پس از گذشت دو سال از امضاي ترك
مخاصمه ميان امام حسن ( عليه السلام ) و معاويه ، در
حضور امام گلايه سر داد كه اگر از معاويه ميثاق مي گرفتي و اقامه شهود
مي كردي كه پس از او خلافت از آن تو باشد ، كار بر ما آسان تر بود !
امام ( عليه السلام ) از جاي برخاست و سخنراني كرد و
فرمود : شما شيعيان راستين ما هستيد و افزود : معاويه از
من زيرك تر نيست ولي من چيزي را مي بينم كه شما نمي بينيد . و افزود :
من اين پيمان نامه را جز براي جلوگيري از نسل كشي معاويه امضا
نكردم . ( 1 )
قابل ذكراست كه : اعتراض سليمان به امام مجتبي ( عليه السلام ) ( به فرض صحّت خبر ) اعتراض خصمانه نبود بلكه
اعتراضي دلسوزانه در محدوده توانايي دركش از مسائل سياسيِ جاري آن روز بوده است .
براين اساس ، سليمان پس از سخنان روشنگرانه امام ساكت و تسليم شد . او همواره در صراط
اهل بيت بود و بعضي راز عدم حضور وي در كربلا را كوتاهي او به بهانه ناتواني
جسمي و بعضي هم به بهانه در محاصره قرار داشتن كوفه توسط سپاه عبيدالله زياد
دانسته اند ، ليكن حقيقت مطلب آن است كه او هنگام ورود امام به كربلا در زندان
به سر مي برد .
سليمان در 93 سالگي ( و به قولي در 89 سالگي ) در سال 65 هـ . در
دوران حكومت عبدالملك مروان ، در نبردي با سپاه شام كه براي خونخواهي از سالار
شهيدان رفت ، در منطقه عين الورد ، در جنگي تن به تن ، همراه چهارهزار نفر از
ياران خود ، به شهادت رسيد .
فرهاد ميرزا مي نويسد : بعد از مرگ يزيد ، ابن زياد ، عمربن سعد را
براي امارت بركوفه برگزيد . ( عبيدالله در اين زمان امير عراق بود و مي خواست به
شام برود ) . عمربن سعد در آغازين ساعات امارتش ، بر فراز منبر رفت . قبيله زنان
هَمْدان شيون سر دادند و سپس زنان قبايل نخع و ربيعه و كهلان به آنان ملحق شدند و
براي عزاداري پيرامون منبر گرد آمدند و مي گفتند : عمربن سعد را همين بس كه پسر
زهرا ( عليها السلام ) را كشت . . . .
1 . نكـ : سيد مرتضي ، تنزيه الأنبياء ، باب
امام مجتبي ( عليه السلام ) .
|
272 |
|
همچنين در بصره به طور رسمي عليه او آشوب شد تا آنجا كه خود عبيدالله بن
زياد
با لباس مبدل از بصره به سوي شام گريخت . ( 1 )
پس از يزيد و استعفاي معاوية بن يزيد ، مروان روي كار آمد . او هم پس از
نُه ماه خلافت ، مردم را به بيعت با دو پسرش عبدالملك و عبدالعزيز دعوت كرد .
سليمان بن صرد رييس گروه توّابين در سال 65 هـ . حركت خود عليه آنان را
آغاز كرد . چهارهزار نفر با او حركت كردند و وقتي به كربلا رسيدند ، به عزاداري
پرداختند و سپس به سوي لشكر شام رفتند ، كه به سرداريِ عبيدالله و به فرماندهي شاحيل
به ميدان تاخته بودند . جنگ سخت ونماياني رخ داد و متأسفانه فرمانده گروه اول
توّابين ؛ سليمان صردخزاعي كشته شد و ياران او متفرق گشتند . گرچه مختار از زندان به
آنان نامه اي نوشته و به خونخواهي از سالار شهيدان تشويقشان نموده بود ، ولي
عملاً به آنان نپيوست .
6 ـ قيام مختار
دوّمين حركت تند مسلّحانه عليه رژيم بني اميه ، قيام مختاربن
ابوعُبيده ثقفي است . كه پس از پنج سال از شهادت امام ، صورت پذيرفت . به نقل از
خوارزمي ، او در مدت هيجده ماه ، حدود 4858 نفر از ياران يزيد را كشت . ابن نم
اين تعداد را 18000 نفر مي داند . ( 2 )
مختار پيش از حضور در كوفه ، نامه اي از سوي يزيد ، جهت حمايت
دريافت داشته بود .
يزيد به همه رجال سرشناس و سران عرب نامه نوشت و آنان را در برابر
حركت امام حسين ( عليه السلام ) به مقابله
فراخواند .
مختار درپشت بام قدم مي زدكه زني بانگ زد و گفت : آن قسمت بام كه
قدم مي زني ، چندان دوام ندارد . مختار انديشيد كه اگر بر خلاف پيشنهاد زن
عمل كند ،
1 . محدث قمي ، تتمة المنتهي ، ص 50 ؛
بررسي تاريخ عاشورا ، ص37
2 . مقتل الحسين ، ص330
|
273 |
|
رستگاري است ، لذا به جاي اينكه مواظب باشد ، جلوتر آمد و سقوط كرد و
پايش شكست . پس از آن بود كه نامه يزيد بدو رسيد . او به نامه رسان گفت : احوال
مرا براي يزيد بازگو كن . ( 1 )
* * *
مختار ، از پيشتازان همراهي با امام بود و به قول بعضي از مورّخان ،
بيعت با امام از طريق مسلم بن عقيل در كوفه ، در منزل مختار صورت گرفت . او در هنگام
ورود امام به كربلا توسط ابن زياد در زندان طاموره محبوس گرديد ولي بعد از
جريان كربلا با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد . مختار در زندان با ميثم تمار
هم بند بود . ميثم وي را بشارت آزادي و انتقام گرفتن از خون امام حسين ( عليه السلام ) داد . همان روز ، نامه اي از شام به
عبيدالله در كوفه رسيد و در پي آن مختار آزاد شد و پس از چندي ميثم تمار را در كوفه
به دار آويختند . ( 2 )
مختار همواره در فكر تلافي و خونخواهي بود . او دو سال بعد از مرگ يزيد
( سال 66هـ . ) به همراهي ابراهيم بن مالك اشتر ، قيام مسلحانه خود را
آغاز كرد و
انتقام خون حسين ( عليه السلام ) و
يارانش را از جنايتكاران گرفت . ( 3 ) مختار در گام نخست ،
به سراغ آن ده نفري رفت كه بر بدن هاي شهدا اسب تاخته بودند . آنان را روي زمين
خواباند و دست و پايشان را با ميخ هاي آهنين بر زمين كوبيد و به سوارانش دستور
داد بر روي
آنان بتازند .
مختار از قبيله معروف ثقيف و پدرش ـ ابوعبيدة بن مسعود ـ از
مسلمانان راستين بود كه در جنگ اعراب و ايران به شهادت رسيد . مختار ، خود نيز در اين
جنگ شركت داشت . منزل مختار محل و پايگاه قيام امام و بيعت با ايشان بود . او حدود
هيجده ماه حكومت كرد و سرانجام توسط مصعب برادر عبدالله بن زبير به شهادت
رسيد . ( 4 )
1 . جواهرالعقول .
2 . قمقام ، ج 2 ، ص 707
3 . كامل ، ج 4 ، ص 228 ؛ جلاءالعيون ، ص 654
4 . همان ، ص275
|
274 |
|
7 ـ افشاي سيماي بني اميه
از روزي كه منشور پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) در غدير خم مورد بي اعتنايي قرار گرفت ؛ حق
در هاله اي از
ابهام فرو رفت . از سويي ، وجود خوارج كه در مقابل معاويه سكوت اختيار كردند و عليه
علي ( عليه السلام ) به مبارزه برخاستند ، برغربت حق و
كنار زدن اهل بيت
بي تأثير نبود .
مصيبت بزرگتر اين بود كه ماهيت رژيم بني اميه براي جامعه افشا
نشده بود . معاويه حدود 42 سال بر شام حكومت كرد و او سرسلسله چهارده تن از خلفاي
سفياني و مرواني است . بني اميه از سال 41 هـ . ق . تا سال 132
هـ . ق . يعني هزارماه به عنوان خليفه ، حكومت اسلامي را در قبضه خود
داشتند .
آري ، حماسه عاشورا چهره واقعي بني اميه و سيماي كريه آنان را ، كه
عبارت از : بي ديني ، خشونت و تعصب بود ، بر مردم شناساند :
الف : بي ديني و عدم تعهد
يزيد در شعر معروفِ خود مستانه مي گفت :
وإنْ حَرُمَتْ يَوماً عَلي دِينِ أَحْمَد * * * فَخُذْها عَلي دِينِ الْمَسِيح بْن مَرْيَم
مي بريز ! اگر فكر مي كني كه خوردن آن در دين اسلام حرام است ، بر
دين مسيح مي نوشم . ( 1 )
او باكمال صراحت ، آنچه راكه در نهان داشت ، بر زبان جاري ساخت وگفت :
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا * * * خَبَرٌ جاءَ وَلا
وَحْيٌ نَزَلْ ( 2 )
بني هاشم از راه دين و حكومت ديني مردم را به بازي گرفتند ؛ زيرا
اصلاً وحي الهي در كار نيست !
1 . همان ، ص 15
2 . نكـ : اللهوف ، ص 79
|
275 |
|
اظهارات كفرآميز فوق ، نشأت گرفته از همان ياوه سرايي هايي
است كه ابوسفيان ، سردمدار اين قوم ، در جمع خاندان اموي گفته بود : حكومت اسلامي را
همچون توپ ميان خود دست به دست بگردانيد .
تلقّفوها تلقّف الكرة ، ألا والَّذي يحلف به أبوسفيان لا
جنّة و لا نار . ( 1 )
مسعودي بعضي از كردارهاي زشت اين طايفه ـ به خصوص يزيد ـ را
يادآوري كرده است ؛ از جمله : باده گساري ؛ قتل پسر دختر پيامبر ؛ لعن وصيّ
پيامبر ، تخريب كعبه ، خون ريزي ها ، فسق و فجور و . . . ( 2 )
هنگامي كه عبدالله عمرو بن مطيع مردم را به شورش عليه يزيد دعوت
مي كرد ، مي گفت : إِنَّهُ ( يَزِيد ) ، كَفَرَ وَفَجَرَ
وَشَرِبَ الْخَمْرَ وَفَسقَ فِي الدِّينِ ؛ ( 3 ) يزيد
فردي كافر ، فاجر ، ميگسار ، فاسق و خارج از دين است .
ب ـ بي عاطفگي و عدم پايبندي به اصول
انساني
1 ـ كشتن كودك تازه به دنيا آمده ـ ( عبدالله رضيع ) در كربلا ، اقدام به
تيراندازي در پاسخ استرحام امام براي كودك عطشان . ( 4 )
2 ـ بستن آب بر روي اطفال و زنان
3 ـ آتش زدن خيمه هاي اهل بيت
4 ـ اسارت خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
5 ـ نواختن چوب خيزران برلب و دندان امام حسين ( عليه السلام ) در برابر چشمان زن و فرزندان ايشان ؛ از جمله
اين موارد است .
ج ـ تعصب جاهلي
يزيد در حضور همگان ، مستانه با عصاي دستي خود ، بر لب و دندان امام
حسين ( عليه السلام )
1 . حماسه حسيني ، ج 1 ، صص 179 و 219
2 . مروج الذهب ، ج 3 ، ص 68
3 . انساب الأشراف ، بلاذري ، ص 278
4 . مقتل الحسين ، ص 348
|
276 |
|
مي نواخت و مي گفت : يَوْمٌ بِيَوْمِ
بَدْر . ( 1 )
قَدْ قَتَلْنَا الْقِرْمَ مِنْ ساداتِهِمْ * * * وَ
عَدَلْناهُ بِبَدْر فَاعْتَدَلْ ( 2 )
او اشعار كفرآميز ابن زبعراي كافر را مي خواند كه پس از جنگ اُحُد و شهادت
ياران دلاور اسلام ، از جمله حمزه سيّدالشهدا و سايرين ، به عنوان سرود فتح
مي خواند ؛ مانند :
لَيْتَ أَشْياخي بِبَدْر شَهِدُوا * * * جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ ( 3 )
يزيد نيز چند بيت بدان افزود و مستانه خواند .
همچنين در جيرون وقتي به تماشاي صحنه اسرا ايستاده بود ، گفت : كلاغ ، بانگ ناهنگام
سرداد ، گفتم بانگ تو گوياي هرگونه مسائلي است ، باشد ولي بدان كه من طلبكاري
خود را از پيامبر وصول كردم .
اَلْغُرابُ فَقُلْتُ صِحْ ، أَوْ لا تَصِح * * * فَقَدْاقْتَضَيتُ مِنَ الرَّسُولِ دُيُوني ( 4 )
او با اين تعصّبات ، سيماي دروني خويش را برملا كرد تا كسي در كفر او
شك نكند .
8 ـ استعفا و كناره گيري وليعهد يزيد از خلافت
از آثار مهم قيام بيدارگر كربلا ، مسأله استعفاي معاويه پسر يزيد و
استعفاي او از منصب خلافت بود .
1 . مناقب ، ج 2 ، ص 226
2 . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ،
ج2 ، ص383
3 . أبو سعد عبدالله بن زُبعري بن قيس قرشي ، شاعر
قريش در جاهليت و از مخالفان سرسخت مسلمانان بود . هنگامي كه فتح مكه رخ داد ، او به
نجران گريخت و در سال 15 هـ . مرد . ( الأعلام ، ص87 ) . اشعار او را در كتاب سيره
ابن هشام ، ج3 ، ص144 بخوانيد .
4 . روح المعاني ، ج 26 ، ص73
|
277 |
|
ابن حجر در كتاب الصواعق المحرقه مي نويسد :
يزيد بن معاويه در سال 64 هـ . به هلاكت رسيد . پسر جوان او كه مردي صالح و
شايسته و همواره بيمار بود ، به عنوان ادامه خلافت ، قدمي به پيش ننهاد و از آن
استقبال نكرد و در هيچ امري مداخله ننمود . او حدود چهل روز و به قولي دو يا سه ماه
خليفه بود . در سن بيست سالگي به منبر رفت و گفت : إِنَّ هذِهِ
الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ . خلافت ريسمان الهي است كه جدم معاويه به ناحق از
آنِ خود كرد و حال آن كه اين حق از آنِ علي بن ابي طالب بود . هنگامي
كه جدم با گناهانش در قبر آرميد ، پدرم خلافت را غاصبانه عهده دار گرديد ،
درحالي كه خلافت حق پسر دختر پيامبرخدا بود و پدرم نيز هم اكنون در قبر خود
باگناهان بسيارش ، دست به گريبان است .
او پس از اين اعترافات گريست و گفت :
عظيم ترين و وحشتناك ترين عمل پدرم ، قتل عترت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، روي آوردن به ميگساري و تخريب
خانه خدا است . من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نيستم و اختيار شما
مردم با خود شماست ، اگر جهان مداري و دنياداري خوب است ، ما به قدر لازم به آن
رسيديم و اگر بد است به اين مقدار كه رسيديم ذُريّه ابي سفيان را كافي است .
سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز در گذشت .
ابن حجر پس از نقل اين فراز از تاريخ ، مي نويسد : او ( معاوية بن يزيد ) از پدر و جدّ خود باانصاف تر بود ! . ( 1 )
بعد از كناره گيري و فوت او ، مروان متمايل بود تا خلافت را به عبدالله بن
زبير كه در مكه به سر مي برد ، انتقال يابد و با او بيعت شود ، ولي عبيدالله بن
زياد وي را منصرف كرد و با خود او بيعت نمود و پس از وي چهار پسرش يكي پس از ديگري
به خلافت رسيدند . مروان در جنگ جمل اسير شد و با شفاعت امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) آزاد گرديد ،
چنانكه علي ( عليه السلام ) در نهج البلاغه مي فرمايد : ( 2 ) مروان مورد طرد و لعن پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : الصواعق المحرقه ، ص 134 ؛
الإمامة والسياسه ، ج2 ، ص17
2 . شرح نهج البلاغه ، ج 6 ، ص 148
|
278 |
|
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود . عايشه
به مروان گفت : أَمّا أَنْتَ يا مَرْوان فَأَشْهَدُ أَنَّ
رَسُولَ اللهِ لَعَنَ أَباكَ وَأَنْتَ في صُلْبِهِ . ( 1 )
در نهج البلاغه مي خوانيم : لا حَاجَةَ
لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ .
مروان با همسر يزيد ازدواج كرد تا خلافتش بهتر بگذرد ، ولي وقتي كه
نسبت به خالدبن يزيد ، پسر آن زن فحاشي كرد ، او با همكاري كنيزهاي خود ، مروان را خفه
كردند . ( 2 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، شرح ابن ابي الحديد ،
ج6 ، ص150
2 . الإمامة والسياسه ، ج2 ، ص23
|
279 |
|
تاريخ سازان
عاشورا
شرح زندگي نقش آفرينان در حماسه عاشورا را نمي توان در
اين گونه مجموعه ها به گونه اي بايسته و شايسته مورد ارزيابي
قرار داد ، ليكن در حد مقدور ، به شرح احوال برخي از آن ها مي پردازيم :
1 ـ علي بن الحسين ( زين العابدين ) ( عليهما السلام )
علي بن الحسين ( عليهما السلام )
بقيّة السيف عاشوراييان بود و سلسله امامان معصوم ( عليهم السلام ) از نسل پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) ، از او امتداد يافت . او داراي چندين فرزند بود ؛ از
جمله :
1 ـ محمد باقر 2 ـ عبدالله الباهر 3 و 4 ـ حسن و حسين ( 1 ) 5 ـ سليمان 6 ـ عبدالرحمان 7 ـ علي 8 ـ قاسم ( در منتهي الآمال ، ج2 ، ص43 ) به جاي قاسم ، محمد اصغر آورده است ) 9 ـ حسين اصغر 10 ـ زيدالشهيد 11 ـ عمرالأشراف .
آن حضرت همچنين چنددخترداشت كه عبارت بودند از : 1 ـ
امّ الحسن 2 ـ امّ موسي 3 ـ سكينه 4 ـ خديجه 5 ـ عليّه 6 ـ
عبده 7 ـ فاطمه 8 ـ مليكه 9 ـ امّ كلثوم ( 2 )
عالمه .
بعضي از ارباب قلم ؛ از جمله علاّمه سيد محسن امين در اعيان
الشيعه ( 3 ) براي آن
1 . نكـ : محدث قمي ، منتهي الآمال ، ج2 ،
صص 42 و 43 و بحارالأنوار ، ج 46 ، ص 155
2 . اعلمي دائرة المعارف ، ج13 ، صص274 و 275
3 . نكـ : محسن امين ، اعيان الشيعه ، ج1 ،
ص929
|
280 |
|
حضرت 15 پسر و چهار دختر ثبت كرده اند .
* * *
امام سجاد ( عليه السلام ) در سال 38 ( يا
37 يا 36 ) هـ . ق . تولد يافت و در سال 94
( يا 95 هـ . ق . بدرود حيات گفت . او 56 ، 55 يا 57 سال
زندگي كرد . حدود سه سال دوران اميرالمؤمنين ( عليه
السلام ) 23 يا 24 سال دوران پدر و عموي خود امام مجتبي ( عليه السلام ) عمر كرد . امامت او در دوران يزيد و معاوية
بن يزيد و مروان بن حكم و عبدالملك و وليدبن عبدالملك سپري شد . ( 1 )
دو كتاب : رسالة الحقوق و صحيفه سجاديه از يادگارهاي مشهور اوست . علامه
سيد محسن امين مي نويسد : امام سجاد ( عليه
السلام ) در كربلا 24 سال داشت ( 2 ) و در آن
هنگام داراي زن و فرزند بود كه پسرش امام باقر ( عليه
السلام ) 3 يا 4 ساله در كربلا حضور داشت .
تاريخ واقعه كربلا به گونه اي كامل از او به ما انتقال يافت
و امامت كبري نيز برعهده او بود .
مادر امام سجاد ( عليه السلام ) ( 3 )
اين مطلب كه امام حسين ( عليه السلام )
چگونه شهربانو ، دختر يزدجرد ، پادشاه ايراني را به همسري برگزيد ، در ميان مورّخان
مورد اتفاق نيست .
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب آل ابي طالب ، در باب في إمامةِ أبي عبدالله مي نويسد : هنگامي كه اسراي ايراني
را وارد مدينه كردند ، عمر تصميم گرفت زنان آنان را در معرض فروش قرار دهد و
مردانشان را براي طواف دادن مردان پير و بيمار به خدمت كعبه درآورد .
1 . نكـ : فرهاد ميرزا ، قمقام الزخار ، ج2 ،
ص649
2 . امين ، اعيان الشيعه ، ج1 ، ص635
3 . خواند مير ، در حبيب السير مي نويسد :
امام سجاد ( عليه السلام ) در كربلا 23ساله بود و پس از واقعه كربلا 34سال زندگي كرد و در محرم
سال 95 از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد ، ( معالي السبطين ، ج 2 ،
ص12 . وي همچنين در ج 2 ، ص 52 از نبيره امام محمد باقر ( عليه السلام ) نام مي برد . صاحب
معالي السبطين از حضور امام سجاد ( عليه
السلام ) همراه فرزندش امام باقر 4 ساله ياد مي كند
.
|
281 |
|
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) به
ياد عمر آورد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
أكرِمُوا كريمَ قوم وَإنْ خالَفُوكُمْ وَهؤُلاءِ الْفُرْس
حُكَماءٌ كُرَماءٌ . . . در اين هنگام مهاجرين و انصار گفتند : ما حق خود را به
برادر پيامبر ( علي ( عليه السلام ) ) بخشيديم ؛ امام ( عليه السلام ) فرمودند : أَللّهُمَ
فَاَشْهَدُ أَنَّهُمْ قَدْ وَهَبُوا وَقَبِلْتُ وَأعْتَقْتُ . عمر ،
آزرده خاطر شد و گفت : علي بن ابي طالب تصميم ما را در باره عجم ها
متزلزل كرد . او آنگاه بخشنامه خود را ملغي نمود . البته وقتي جمعي از مردم مدينه به
خريد زنان ايراني تمايل نشان داده بودند ، زنان ايراني به شدت به مخالفت برخاستند ،
در اينجا نيز امام علي ( عليه السلام ) دخالت كرد و
فرمود : آنان را مخيّر بگذاريد و مجبورشان نكنيد و سپس به شهربانو اشاره كرد و
فرمود : آيا كسي را به عنوان شوهر انتخاب مي كني ؟ ! او سكوت كرد ، امام ( عليه السلام ) فرمود : با سكوتش رضايت داد ، اكنون خود
با
زبان اقرار كند كه چه كسي را اختيار مي كند . بار ديگر پرسيدند چه كسي را
اختيار مي كني ؟ گفت : اگر داراي اختيارم چه كسي جز نور درخشنده و تابان ؛ يعني
حسين ( عليه السلام )
را برگزينم .
در اين هنگام اميرالمؤمنين ( عليه
السلام ) به شهربانو فرمود : چه كسي را به عنوان نماينده و وكيل خود معرفي
مي كني تا خطبه عقد را از سوي تو بخواند ؟ گفت : تو را . حضرت به حذيفة بن
يمان دستور داد تا از سوي شهربانو خواندن خطبه عقد را نيابت كند . ( 1 )
1 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص330 . لما ورد بسبي
الفرس إلي المدينة أراد عمر أن يبيع النساء و أن يجعل الرجال عبيد العرب و عزم علي
أن يحمل العليل و الضعيف و الشيخ الكبير في الطواف و حول البيت علي ظهورهم ، فقال
أمير المؤمنين ( عليه السلام ) إن النبي ( صلّي الله عليه
وآله ) قال : أكرموا كريم قوم و إن خالفوكم و هؤلاء الفرس
حكماء كرماء ، فقد ألقوا إلينا السلام و رغبوا في الإسلام و قد أعتقت منهم لوجه الله
حقّي و حقّ بني هاشم ، فقالت المهاجرون و الأنصار قد وهبنا حقّنا لك يا أخا رسول
الله ، فقال : اللّهمّ فاشهد أنّهم قد وهبوا و قبلت و أعتقت ، فقال عمر : سبق إليها
علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) و نقض عزمتي في الأعاجم و رغب جماعة في بنات الملوك أن
يستنكحوهنّ ، فقال أمير المؤمنين : تخيّرهنّ و لا تكرههنّ ، فأشار أكبرهم إلي تخيير
شهربانويه بنت يزدجرد فحجبت و أبت ، فقيل لها : أيا كريمة قومها من تختارين من خطابك
و هل أنت راضية بالبعل ؟ فسكتت . فقال أمير المؤمنين : قد رضيت و بقي الإختيار بعد
سكوتها إقرارها فأعادوا القول في التخيير فقالت : لست ممّن يعدل عن النور الساطع و
الشهاب اللامع الحسين إن كنت مخيرة ، فقال أمير المؤمنين : لمن تختارين أن يكون وليك ؟
فقالت : أنت ، فأمر أمير المؤمنين حذيفة بن اليمان أن يخطب فخطب و زوجت من الحسين .
|
282 |
|
بعضي از مورّخان بر اين باورند كه امام حسين ( عليه السلام ) شهربانو را در سال 33 به همسري گرفت ( نه در
سال 23 ) و پس از گذشت يك سال اين زن به امام سجاد باردار شد . طبق اين نوشته ، امام
حسين ( عليه السلام ) در سنّي حدود سي سالگي ازدواج كرد
نه در سن حدود 20 سالگي و بر اين اساس امام سجاد ( عليه
السلام ) در كربلا 27 ساله بود . ( 1 )
ابن عنبه عمر امام سجاد ( عليه السلام ) را در كربلا 33 سال دانسته است . ( 2 )
بعضي از مورّخان سال 22 را سال ازدواج امام حسين ( عليه السلام ) با شهربانو و تولّد حضرت سجاد ( عليه السلام ) را سال 38 هـ . مي دانند . نام
مادر امام سجاد ( عليه السلام ) شهربانو يا غزاله بود ،
ليكن اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) وي را شاه زنان
ناميد . ( 3 )
در برخي از احاديث آمده است : در آغاز ، اين خانم نام خود را
جهان شاه معرفي كرد ، ولي اميرالمؤمنين ( عليه
السلام ) فرمود : نام تو شهربانو است و در همين مصدر ( 4 ) آمده است : اميرالمؤمنين ( عليه
السلام ) او را مريم ناميد و نيز در همين حديث آمده است اميرالمؤمنين بر او
فاطمه نام نهاد .
همچنين در بعضي از منابع آمده است : طبق رهنمود اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) سلمان فارسي مأموريت يافت تا برخي از جوانان
مسلمان را به شهربانو دختر پادشاه ايران معرفي كند تا او يكي از آنان را انتخاب
نمايد و روزي كه حسين ( عليه السلام ) از برابر چشمان
شهربانو عبور كرد شهربانو او را برگزيد و گفت : اين جوان لايق من است و افزود :
دوشيزه اي را دوشيزه اي بايد ( 5 ) ،
يعني جوان ازدواج نكرده ، بايد با جواني ازدواج نكرده ميثاق زندگي ببندد . وقتي كه
اين خبر به اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) رسيد ، خوشحال
شد و زمينه ازدواج آنان را فراهم
1 . اعيان الشيعه ، ج2 ، ص602
2 . نكـ : ابن عنبه ، عمدة الطالب ، ص78 .
در كتاب مزبور آمده است : قال زبير بن بكّار : كان عمره يوم الطف ثلاثاً و عشرين سنة
و قال الواقدي : وُلِدَ ابن الحسين سنة ثلاث و ثلاثين فيكون عمره يوم الطف ثمانية و
عشرين سنة . ظاهراً سهو القلم باشد ؛ زيرا اگر امام را 33 ساله بدانيم بايد بپذيريم
كه آن حضرت در سال 28 متولد شده است ، در حالي كه كسي عمر امام را كمتر از 33 ذكر
نكرده است .
3 . بحارالأنوار ، ج46 ، ص9 ، حديث 20 و 21
4 . بحارالأنوار ، ج46 ، ص13 ، حديث 24
5 . نكـ : بحارالأنوار ، امام سجاد ،
نكـ : حبيب السير ، خواندمير ، ج2 ، ص62
|
283 |
|
ساخت . البته اين زن پس از تولد امام سجاد ( عليه
السلام ) از دنيا رفت و زن ديگري كه شهربانو نام
داشت به عنوان دايه او
انتخاب شد . او همواره مورد تكريم امام سجاد ( عليه
السلام ) بود و برخي از مورخان به اشتباه از اين زن به عنوان مادر واقعي آن
حضرت ياد كرده اند . ( 1 )
بعضي از اهل قلم نوشته اند : هنگامي كه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) عازم كوفه شد و كوفه را به عنوان
دارالخلافه برگزيد ، امام حسين ( عليه السلام ) همراه
پدر وارد كوفه نشد و بعد به آنان پيوست ، چون همسرش شهربانو حامله بود .
بدين جهت امام ( عليه السلام ) در مدينه ماند تا
امام سجاد ( عليه السلام ) به دنيا آمد و اتفاقاً
فوت شهربانو نيز پس از تولد امام سجاد ( عليه السلام )
رخ داد ( 2 ) و وي را در مدينه دفن كردند و سپس امام
حسين ( عليه السلام ) در كوفه به پدر ملحق گرديد . البته
ميلاد امام سجاد ( عليه السلام ) را اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) خبر داده بود ؛ زيرا هنگامي كه شاه زنان از
ميان همه حضار امام حسين ( عليه السلام ) را انتخاب
كرد . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به امام حسين ( عليه السلام ) فرمود :
لَيَلِدَنَّ لَكَ مِنْها خيرُ أهل الأرض . ( 3 )
بهترين انسان روي زمين را براي تو خواهد آورد .
امام سجاد ( عليه السلام ) و
روضه خواني براي شهداي كربلا
اين پرسش همواره براي برخي مطرح است كه پيشينه روضه خواني به چه
زماني باز مي گردد ؟
گروهي معتقدند : روضه خواني يادگاري است از دوران صفويه . بايد گفت
آنان كه چنين مي انديشند ، از تاريخ ، بهويژه تاريخ عاشورا بي خبرند . امام
هشتم ( عليه السلام ) مي فرمود :
كانَ اَبي إذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لايُري
ضاحك . ( 4 )
سيره و روش پدرم اين بود كه هرگاه ماه محرم فرا مي رسيد ، كسي او
را خندان نمي ديد .
1 . نكـ : اعيان الشيعه ، ج1 ، ص629 ؛
قمقام ، ج2 ، ص645
2 . انوار نعمانيه ، ج3 ، ص78
3 . نكـ : قمقام ، ج 2 ، ص 643 ؛
بحارالانوار ، ج46 ، ص9 ، ح20
4 . معالي السبطين ، ج2 ، ص4
|
284 |
|
بديهي است عزاداريِ سنتيِ متعارف در قرن چهارم ، كه توسط آل بويه
پايه گذاري شد ، تبلوري است از عزاداري هاي دوران ائمه معصوم ( عليهم السلام ) ، البته كفار و منافقان و در يك كلمه ،
بدخواهان ، همواره از عزاداري براي شهيدان كربلا در هراس بوده اند و جهت تضعيف
آن ، سخن سرايي ها و قلم فرسايي ها داشته و دارند . آنان پيوسته
مي كوشند سنت عزاداري براي سيدالشهدا و يارانش را كمرنگ و بي اهميت جلوه
دهند و اين واقعه جانسوز را به فراموشي بسپارند .
روضه خواني و عزاداري سيره و سنتي است از حضرت زينب و امام
سجّاد ( عليهما السلام ) . زينب در كنار پيكر پاك
برادر چنان گريست كه دشمنان به گريه درآمدند . در جلسه زنان شام ، در دربار يزيد ،
روضه خواند و همگان اشك ريختند .
و امام سجاد ( عليه السلام ) ( 1 ) در اربعين روضه خواند . و نيز نخستين ساعات ورود به
مدينه ، هنگام بازگشت از كربلا روضه خواني كرد .
سيد بن طاووس در لهوف مي نويسد : زينب در قتلگاه چنان گريست كه
براثر اشك جانسوز او ، دوست و دشمن گريستند ( فَأبْكَتْ وَاللهِ
كُلَّ عَدوٍّ وَصِديق ) و همچنين مي نويسد : زينب در مجلس يزيد ، يقه
پيراهن رويي خود را دريد و آنچنان ناله دردناكي سرداد كه به خدا سوگند همه كساني كه
در مجلس حضور داشتند گريستند . ( 2 )
زينب ( عليها السلام ) در كوفه و امام
سجاد ( عليه السلام ) در جامع دمشق ، آنچنان از مصائب
اهل بيت ( عليهم السلام ) بازگو كردند كه از هر
سوي ، صداي شيون برخاست . ( 3 )
علي بن الحسين ( عليهما السلام ) همواره ياد و خاطره حيات بخش و رسواگر بيدادگران
عاشورا را زنده
نگه مي داشت و در اين باره از روش هاي گوناگون استفاده
مي كرد ؛
از جمله :
1 ـ جانمازي داشت كه در آن ، مقداري از تربت قبر پدرش ، سيدالشهدا ( عليه السلام ) را نهاده بود و هنگام سجده ، پيشاني مباركش
را بر آن مي نهاد ؛ ( كانَ لَهُ خَرِيطَةٌ فِيها
1 . روز اربعين ، دركربلا براي جابر روضه
خواند .
2 . اللهوف ، بخش زينب كبري ( عليها السلام ) ، ص79
3 . اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص614
|
285 |
|
تُرْبَةُ الْحُسَين ( عليه السلام ) ) . ( 1 )
2 ـ پس از دفن شهدا كه با ياري بني اسد انجام داد ، بعد از دفن
جسد مطهّر پدر ، در حالي كه به شدت مي گريست ، اين چنين روضه
خواند :
طوبي لاَِرْض تَضَمَّنَتْ جَسَدَكَ الطّاهِر ،
فَاِنَّ الدُّنْيا بَعْدكَ مَظْلَمَةٌ وَالآخِرَةُ بِنُورِكَ مُشْرِقَةٌ أمَّا
اللَّيْلُ فَمُسَهَّدُ ، وَالْحُزْنُ فَسَرْمَدٌ أو يَخْتاراللهُ لاِهْلِ بَيْتكَ
دارَكَ الَّتي أنْتَ بِها مُقيمٌ ، عَلَيْكَ مِنّي السَّلامُ يَابْنَ رَسولِ اللهِ
وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ . ( 2 )
خوشا به آن زميني كه بدن پاك تو را در آغوش گرفت . دنيا پس از تو تاريك
گشت و آخرت با نور تو نوراني شد . پس از تو ( در فراق تو ) شبهايم سخت و حزنم طولاني
است ، تا آنگاه كه خداوند سرايي كه تو در آن استقرار يافتي ، براي اهل بيتت مقرر
بدارد . از من به تو درود و رحمت و بركات خدا نثار باد !
و سپس با انگشت مبارك خود روي قبر آن حضرت نوشت :
هذا قَبْرُ الْحُسينُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أبي
طالبِ الَّذي قَتَلوهُ عَطْشاناً غَريباً . . ( 3 )
اين قبر حسين بن علي بن ابي طالب است كه او را با لب
تشنه و در غربت كشتند .
3 ـ بدن مطهّر عموي بزرگوارش عباس را دفن كرد و سپس براي وي روضه خواند .
4 ـ در جامع دمشق ، در حضور همگان ، پيش از خطبه نماز جمعه ، در ضمن
سخنان خود فرمود :
أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ
غَيْرِ ذَحْل وَلا تُرات ، اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً ، وَكَفي بِذلِكَ
فَخْر . ( 4 )
1 . نكـ : ابن شهرآشوب ، مناقب ، ج4 ،
ص162
3 . نكـ : علامه شبّر ، جلاءالعيون ، ج 2 ، ص 216 ؛ حياة الامام الحسين ، ج 3 ، ص 325 ، اعلمي ؛ دائرة المعارف ، ج 3 ، ص 340
4 . اعيان الشيعه ، ج1 ، ص614
|
286 |
|
من فرزند كسي هستم كه در كنار شط فرات با لب تشنه به قتل رسيد . من
فرزند كسي هستم كه با قتل صبر ( سخت ترين نوع قتل ) كشته شد و من از اين بابت
پشيمان نيستم ؛ بلكه افتخار مي كنم كه در راه ايمان به خدا شكنجه شده ايم .
راوي گويد : آن روز با روضه خواني امام سجاد ( عليه
السلام ) جامع دمشق گريست .
5 ـ آن حضرت هميشه با ديدن طعام ، بهويژه آب ، مي گريست و از اين راه
دل ها را به طرف كربلا مي خواند وبه خونخواهي وزنده نگه
داشتن فرهنگ عاشورادعوت مي كرد .
ائمه معصوم ( عليهم السلام ) در باب روضه خواني براي
سالار شهيدان و زنده نگهداشتن پيام عاشورا ، هر كدام تأكيد داشته اند .
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در باب
روضه خواني براي حضرت سيدالشهدا به طور مستقيم و غير مستقيم عنايت خاص
نشان مي داد و راز جاودانگي روضه خواني عاشورا همين است .
2 ـ زينب كبري ( عليها السلام )
زينب ، در ميان اهل بيت ، بلكه در تاريخ ، نامي آشناست و چندتن
داراي اين نام بوده اند ؛ از جمله : زينب دختر پيامبر ( كه در قبرستان بقيع مدفون
است ) . زينب بنت الحسين . زينب بنت عقيل . زينب بنت علي ( امّ كلثوم زينب صغري ) و
زينب بنت علي ( زينب كبري ) . ( 1 )
اعلمي در دايرة المعارف مي نويسد : زينب
( به فتح زاء و نون ) ؛ درخت خوش منظري است كه بوي خوش دارد . اصل اين كلمه از زين يعني
زينت و اب است يعني
پدر ، كه مي شود : زينت پدر . ( 2 )
زينب ( عليها السلام ) دختر علي ، امير
المؤمنين ( عليه السلام ) يادگار فاطمه ( عليها السلام ) ، با القابي چون : صديقه صغري ، زينب كبرا و
عقيله بني هاشم ، مورد توجه عام و خاص است . كنيه او نيز
1 . تاريخ طبري ، ج5 ، صص 457 و 153 و 3 و 4 ؛
الارشاد ، ج1 ، ص355
2 . نكـ : اعلمي ، دائرة المعارف ، ج10 ،
ص264 ؛ جزائري ، الخصائص الزينبيه يا ويژگي هاي حضرت
زينب ، ص158
|
287 |
|
امّ كلثوم مي باشد .
او با عبدالله بن جعفربن ابي طالب ـ پسرعمويش ـ ازدواج كرد و
دختري به نام امّ كلثوم و پسراني با نام هاي : علي و عون الاكبر ثمره اين
وصلت مبارك بود . ( 1 )
او در كربلا مسؤوليت امور داخلي خيام اهل بيت حسيني و بعد از واقعه
كربلا مديريت امور اهل بيت ، بلكه تمام بني هاشم را عهده دار بود ( 2 ) زينب ( عليها السلام ) در
كاروان انقلاب بعد از عاشورا ، سرپرستي بيست زن داغدار و چندين كودك پدرازدست داده
را برعهده داشت . او محبوب پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) بود .
زينب ( عليها السلام ) در سال ششم يا هفتم
هجرت متولّد شد و در سال 62 هـ . ( 3 ) در شام
بدرود حيات گفت ( 4 ) يعني 57 سال عمر كرد . زينب ( عليها السلام ) چهار يا پنج سال از عمر خود را
با
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سر برد و
در سال 61 هـ . در كربلا ، در سن 55 سالگي در كاروان انقلاب حسيني حضور
داشت .
زينب ( عليها السلام ) در سن 72 سالگي از
دنيا رفت و در بقيع دفن شد . ( 5 ) وي پس از دو سال از
واقعه عظيم كربلا ، دار فاني را وداع گفت .
تولد زينب
هنوز چهار بهار ( و به قولي پنج بهار ) از عمر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باقي بود كه خبر مسّرت بخش تولد
زينب ( عليها السلام ) را به او دادند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با شنيدن اين خبر ، به سرعت خود را به
خانه فاطمه ( عليها السلام ) رساند و به دخترش
فرمود :
1 . در همين صفحه در قولي ديگر عون اكبر و عباس و
محمد و امّ كلثوم آمده است . در منتخب التواريخ ، ص113 علي ، عون ، عباس ، محمد و
امّ كلثوم آمده است . براي توجه بيشتر مراجعه شود به معالي السبطين ، ج2 ،
ص132
2 . مقتل الحسين ، ص305
3 . در معالي السبطين ، ج2 ، صص133 و 134 ، سال 74 و
يا 65 ذكر كرده و از سال 62 حرفي نزده است و سال 62 قول عبيدلي در اخبار زينبيات صص
122 ـ 115 مي باشد كه آن هم در مصر است نه شام .
4 . معالي السبطين ، ج2 ، ص133
5 . منتخب التواريخ ، ص490 ؛ حنبلي ،
شذرات الذهب ، ج1 ، ص86
|
288 |
|
يا بُنَيّة إيتيني بِابْنَتِكِ الْمَوْلودَة ؛ دخترم ! فرزند نوزادت را نزد من بياور .
قنداقه آن مولود را به محضر پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) آوردند . آن حضرت او را در آغوش كشيد
و به سينه چسبانيد و صورت خود
را به صورت وي نهاد . ليكن فاطمه با كمال
تعجب ديد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به جاي خوشحالي و سرور ، به شدت
مي گريد ، تحمّل اين
منظره بر فاطمه ( عليها
السلام ) دشوار بود . پرسيد : پدرم ! خداوند ديدگان تو را نگرياند ، چرا
گريان شدي ؟
حضرت پاسخ دادند :
دخترم ! فاطمه ، بدان كه اين دختر در آينده به مشكل ها و
مصيبت هاي بسيار دشوار و مختلف گرفتار خواهد شد . ( 1 )
و افزودند :
اي پاره تنم ! اي نور ديدگانم ! كسي كه بر او و بر مصائب وي
اشك بريزد ، از حيث پاداش چنان است كه براي دو برادرش ( حسن و حسين ) اشك بريزد . ( 2 )
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سپس به نامگذاري آن
مولود پرداخت و نام وي را زينب نهاد . ( 3 )
زينب ( عليها السلام ) سوّمين فرزند
زهرا ( عليها السلام ) است كه دو سال پس از تولد امام
حسين ( عليه السلام ) و سه سال پس از تولد امام
حسن ( عليه السلام ) به دنيا آمد . ( 4 )
او تنها زني است كه در وصف وي گفته شده : أشْبَهُ
النّاسِ بِأَبِيها وَفاطِمَةَ الزَّهْراءِ ؛ ( 5 ) شبيه ترين مردم به پدرش ( علي )
و مادرش زهرا بود .
نيز درباره اش گفته اند : كانَتْ قُطْبُ
دائرةُ الْعيالِ في الْمُخَيَّمِ الْحسين ؛ او محور و
رهبر اهل بيت امام حسين ( عليه السلام ) در خيمه گاه بود .
1 . يا بِنْتاه يا فاطمة إعْلَمي أنَّ هذه
الْبِنْت سَتُبْتَلي بِبِلايا ، وَتَرِدُ عَليها مصائبٌ شَتّي ، و رَزايا أدهي
.
2 . يا بَضْعَتي وَقُرَّةُ عَيني إنَّ مَنْ بَكي
عَلَيْها وَعَلي مَصائِبها يَكونُ ثَوابُهُ كَثَوابِ مَنْ بَكي عَلي أخَوَيْه
.
3 . معالي السبطين ، ج2 ، ص132
4 . همان ، صص133 و 134
5 . همان ، ص 134
|
289 |
|
موقعيت اجتماعي زينب ( عليها السلام )
زينب ( عليها السلام ) نه تنها مديريت
امور اهل بيت را ، بلكه سرپرستي امور تمام بني هاشم را بعد از امام
حسين ( عليه السلام ) عهده دار بود . ( 1 ) و او بود كه هنگام بيماري امام سجاد ( عليه السلام ) پاسخ گويي به نيازمندي هاي ديني
را بر عهده داشت .
درباره اش گفته اند : مردم براي حل مسائل شرعي ، در امر حلال
و حرام ، به او مراجعه مي كردند .
حتي امام سجاد ( عليه السلام ) گاهي از
عمه اش زينب ( عليها السلام ) حديث نقل
مي كردند .
ابن عباس نيز گاهي مي گفت : حَدَّثَتْني
زينبُ بِنْتُ عَلِيّ ؛ حديث كرد ( خبر داد ) مرا زينب
دختر علي .
خطبه فدك را ابن عباس از دختر فاطمه اطهر ، زينب كبري ( عليهما السلام ) نقل مي كند . ( 2 )
زينب تنها كسي است كه امام حسين ( عليه
السلام ) از او درخواست دعاي خير به هنگام انجام نماز شب مي كرد . يا اُخَيَّة لا تَنْسِيني فِي نافِلَةِ الَّليلِ ؛ خواهرم ، زينب ! مرا در نماز شب فراموش نكن .
همچنين زينب وصيّ آن حضرت بود و اين حديث در شأن اوست : حسين بن
علي ( عليهما السلام ) وصيت نامه خود را به
زينب ( عليها السلام ) تسليم كرد ، همچنين آن حضرت از او
پيراهن كهنه را طلب نمود . ( 3 )
شخصيت زينب
هرگاه زينب كبري بر امام حسين ( عليه
السلام ) وارد مي شد ، امام ( عليه السلام )
به عنوان اجلال و تعظيم او ، از جاي خود برمي خاست . ( 4 )
2 . نقدي زينب الكبري ، ص45 ، و ترجمه مقاتل
الطالبيين ، ص89
3 . مسعودي ، اثبات الوصيه ، ص262
4 . فيض الإسلام ، زينب كبري ، صص142 ، 143 و 144
|
290 |
|
امام علي ( عليه
السلام ) و زينب ( عليها
السلام )
امام علي ( عليه السلام ) در آستانه ارتحال ، اجازه
فرمود تا مشتاقان به ديدارش بيايند و مي فرمود : سَلُوني
قَبْلَ أنْ تَفْقِدُوني وَلكِنْ خِفّفُوا مَسائلَكُمْ و آنگاه كه نوبت زينب
كبري ( عليها السلام ) شد ، سخناني ميان آنان گذشت كه به
بعضي از آنها اشاره مي شود : ( 1 )
شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان ، كه وداع با علي ( عليه السلام ) صورت مي گرفت ، زينب كنار پدر نشست و
پرسيد : پدر جان ! پيشاني ات عرق كرده است . امام پاسخ داد : از پيامبر شنيدم كه
فرمود : هنگامي كه انسان مؤمن در آستانه ارتحال به عالم ملكوت قرار گيرد ، عرق سرد در
پيشاني او ظاهر مي شود .
ابنقولويه در كامل الزيارات نقل
مي كند كه زينب ( عليها السلام ) گفت :
اي پدر ، امُّ ايمن از پيامبر خاتم نقل كرد كه آن حضرت فرمود : حسين من در سرزميني
به نام كربلا با لب تشنه شهيد مي شود ، دوست دارم از زبان تو آن را
بشنوم .
امام ( عليه السلام ) فرمود : الْحَدِيثُ ما حَدَّثَتْكِ اُمُّ أيْمَن ؛ سخن درست همان است كه امّ ايمن
برايت گفته است و افزون بر
آن ، از من بشنو : دخترم ! مي بينم تو و جمعيتي از اهل بيت تو به عنوان اسير
به كوفه وارد مي شويد . شما را خارجي مي خوانند و مردم در خوشحالي
به سر مي برند و شهر را آذين مي بندند ! و افزود : آن هنگام كه پيامبر
آن خبر را به ما داد . فرمود : ابليس با مسرّت و شادماني ويژه اي فرزندان خود را
جمع كرده ، به آنان مي گويد : من به آرزوي خود رسيدم و انتقام خود را از فرزندان
آدم گرفتم ! ( 2 )
صبر انقلابي زينب ( عليها السلام )
پس از جنگ احد ، اين خبر ناگوار در مدينه پيچيد كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در احد شهيد شد ! زني از انصار به نام
هنده ، دختر عمرو بن حِزام ، عمّه جابربن عبدالله انصاري پيكر مطهّر شهيدان خود را از
ميدان رزم جمع آوري كرد و با طمأنينه اي ويژه از قتلگاه احد
1 . نكـ : شبهاي پيشاور ، ص 473
2 . نكـ : ابن قولويه ، كامل الزيارات ،
صص 808 ـ 807
|
291 |
|
عازم مدينه شد . او جسد مطهّر پسرش خلاد و شوهرش عمروبن جُموح و
برادرش
عبدالله بن عمرو ( پدر جابر ) را بر شتري سوار كرد و به راه افتاد . در
ميان راه ، به جمعيتي از زنان برخورد كه از مدينه عازم رزمگاه اُحد بودند . وقتي چشم
آنان به وي افتاد ، سراسيمه از او پرسيدند : چه خبر ؟ با كمال آرامش و وقار گفت : خبر
خوش دارم ! پيامبر زنده است و هر مصيبتي كه پيش آيد كوچك و ناچيز است ! ( 1 )
روحيه سلحشوري و همت بلند اين زن ، به عنوان اسوه صبر انقلابي بر سر
زبان ها بود تا واقعه كربلا پيش آمد .
روحيه هنده به نوبه خود قابل تحسين است ، ليكن تحسين برانگيزتر از آن ،
روحيه عظيم و صبر انقلابي زينب ( عليها السلام ) است كه
در كربلا درخشيد و حماسه تازه اي از صبر آفريد كه كسي را ياراي رقابت با او
نيست .
حافظ جان امام سجاد ( عليه السلام )
زينب ( عليها السلام ) در چند مورد جان
امام سجاد ( عليه السلام ) را حفظ كرد ؛ از جمله :
1 ـ در كربلا ، آنگاه كه خيمه و خرگاه امام
سجاد ( عليه السلام ) را به آتش كشيدند و شمر
سخت دل ، آهنگ قتل امام سجاد را كرد .
حميد بن مسلم گويد : ديدم زينب متوجه جريان شد و جلو آمد و گفت : وَاللهِ لا يُقْتَلُ حَتّي اُقْتَلَ ؛ ( 2 ) به خدا سوگند ! او كشته
نخواهد شد مگر آن كه من كشته شوم ، و شمر را وادار كرد تا از قتل امام
سجاد ( عليه السلام ) منصرف شود .
2 ـ روز يازدهم ، آنگاه كه امام سجاد ( عليه السلام ) در قتلگاه ، در كنار جسد پدرش امام حسين ( عليه السلام ) قرار گرفتند ، نزديك بود قالب تهي كنند ،
ناگاه فرياد زينب توجه وي را جلب كرد كه مي گفت : چرا تو
را چنين مي بينم ؟ گويا از فرط اندوه در آستانه جان باختن قرار گرفته اي ؟
( 3 )
1 . بررسي تاريخ عاشورا ، ص159 ؛ كامل ،
ابن اثير ، ج2 ، ص161 ؛ تاريخ پيامبراسلام دكترآيتي ، ص310
2 . معالي السبطين ، ج2 ، ص52 ؛ نفس المهموم ،
ص378 ؛ دمع السجوم ، ص412
3 . كامل الزيارات ، باب 88 ، ص 261 . ما لِي
أَراكَ تَجودُ بِنَفْسِكَ يا بَقِيَّةَ الْماضِين .
|
292 |
|
3 ـ در مجلس عبيدالله ، هنگامي كه ابن زياد
تصميم گرفت امام سجاد ( عليه السلام ) را به قتل
برساند ، زينب از جاي برخاست و دست خود را به گردن امام انداخت و خطاب به عبيدالله
گفت : اي پسر زياد ، خونريزي بس است . آيا غير از اين يك تن ، كسي را براي ما باقي
گذاشته ايد ؟ اگر خواستي او را بكشي ، پس مرا هم با او به
قتل برسان . ( 1 )
ابن زياد گفت : من از عشق و محبت زينب به او ( امام سجاد ) تعجب
مي كنم و اگر به قتل او اقدام مي كردم بايد زينب را نيز
مي كشتم . ( 2 )
وصيّ برادر
بي شك سيد الشهدا ، امام سجاد را وصي خود قرار داد ؛ زيرا وصيّ امام معصوم بايد
امام معصوم باشد ، ولي براي انحراف افكار دشمن از حضرت سجاد ( عليه السلام ) و براي اينكه جان وي حفظ شود ،
وصيت هايش را به حضرت زينب گفت :
إِنَّهُ أَوْصي إِلي اُخْتِهِ زَيْنَب بِنْت
عَلِيّ ، سِتْراً عَلي عَلِيّ بْنِ الْحُسَين وَتَقِيَّةً وَاتِّقاءً عَلَيهِ
. ( 3 )
او به خواهرش زينب وصيت كرد تا جان امام سجاد از سوي دشمنان در معرض
خطر قرار نگيرد .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبري ، ج 3 ، ص 34 ؛ مقتل الحسين ،
عوالم ، ج 17 ، ص 325 ؛ بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 117 ؛ مثيرالأحزان ،
ص91 ؛ معالي السبطين ، ج 2 ، ص 67 ؛ فَأنْ أرَدْتَ قَتْلَهُ فَاقْتُلْني مَعَهُ
.
2 . نكـ : كامل ، ابن اثير ، ج4 ،
ص82
3 . نكـ : خراساني ، منتخب التواريخ ، ص 388
|
293 |
|
بخش
سوّم
پرسش ها و پاسخ ها
درباره قيام عاشورا
|
294 |
|
پرسش ها و
پاسخ ها
* پرسش 1 : فلسفه حماسه عاشورا
چيست ؟
پاسخ : بايد توجّه داشت كه : اهداف اساسي يك
نهضت را از سخنان و مكتوبات و عملكردهاي رهبر آن نهضت ، بهتر مي توان به دست
آورد .
اهداف اصلي حركت تاريخ ساز عاشورا را مي توان فلسفه به وجود آمدن اين
حماسه تاريخ ساز نيز به حساب آورد .
* * *
امام حسين ( عليه السلام ) در آستانه حركت به سوي
مكّه ، در پاسخ مروان كه با نيرنگ و به ظاهر دلسوزانه ، وي را به بيعت با يزيد
ترغيب مي كرد ، فرمود :
"
إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ
راجِعُونَ " وَ عَلَي
الإِسْلامِ اَلسَّلامُ ، إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الأُمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيد
. ( 1 )
فاتحه اسلام را بايد خواند ، آنگاه كه رهبر حكومت اسلامي ، انساني چون يزيد باشد و
سپس فرمود : من از جدّم ـ پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) ـ شنيدم كه فرمود : خلافت براي خاندان ابوسفيان ، حرام است . ( 2 ) دراينجا ، سخن از :
1 . مثير الاحزان ، ص24 و 25
2 . وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّيَ رَسُولَ
اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) يَقُولُ : اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلي آلِ أَبي سُفْيان وَطالَ
الحَديثُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ مَرْوانَ ، حَتّي انْصَرَفَ مَرْوانُ وَهُوَ غَضْبانُ
.
|
295 |
|
الف : ايجاد انحراف در سطح رهبري
جامعه است و امام حسين ( عليه السلام ) با يزيد بيعت
نمي كند تا هشداري براي مردم باشد و همگان بدانند حكومت يزيد نامشروع است .
ب : ظهور فردي مثل يزيد در رأس رهبري
و حكومت بر جامعه ، مايه تضعيف اسلام و زمينه بروز مرگ و نابودي دين در زندگي مردم
است .
ج : نه تنها يزيد و افرادي مانند او ،
بلكه خاندان ابو سفيان به طور كلّي ، حق ورود در حوزه رهبري جامعه اسلامي را
ندارند ؛ چراكه بنيان گذار اسلام ( پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله ) ) ورود آنان در اين حوزه را تحريم نمود .
با توجّه به نكات پيشگفته ، روشن مي شود كه فلسفه قيام آن حضرت در
راستاي پيشگيري از يك منكَر بزرگ صورت گرفت ؛ منكري كه مي رفت تا زمينه اضمحلال
دين را فراهم آورد و در چنين وضعيتي بر امام لازم است كه به عناوين مختلف ، حتّي با
فداكردن جان خود و يارانش ، به مبارزه با آن همّت گمارد . البته همين مسأله را در
وصيت نامه مكتوب آن حضرت كه به محمّد حنفيه برادر و وصيّ و نماينده خود تسليم
نمود ، مي توان ديد .
متن وصيتنامه امام حسين ( عليه
السلام )
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، هذا ما
أوصي به الحسين بن عليّ بن أبي طالب إلي أخيه محمّد المعروف بابن الحنفيّة
أنّ :
ـ الحسين يشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك
له .
ـ و أنّ محمّداً عبده ورسوله ، جاء بالحقّ من عند
الحقّ .
ـ و أنّ الجنّة و النار حقّ .
ـ " وَأَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها " .
ـ " وَأَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ " .
ـ و أنّي لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و
لا ظالماً و إنّما خرجتُ لِطلب الإصلاح في أمّة جدّي ( صلّي الله عليه وآله ) ، أُريد أن
آمُرَ بالمعروفِ و أنهي عن المنكر ، و أسيرُ
|
296 |
|
بسيرة جدّي و أبي ( 1 ) علي بن أبي طالب فمن قبلني بقبول الحق فالله أولي بالحق و هو أحكم الحاكمين . ( 2 )
به نام خداوند بخشنده مهربان ، اين وصيتي است كه حسين بن علي بن
ابي طالب تسليم برادر خود محمّد ، معروف به ابن حنفيه مي كند كه :
ـ حسين گواهي مي دهد جز خداي واحد و بي شريك خدايي
نيست .
ـ محمّد ، بنده و رسول اوست كه خود حق است و از سوي حقّ ، جهت احياي حق
مبعوث شده است .
ـ بهشت و دوزخ حقيقت دارند .
ـ قيامت در پيش است و ترديدي در تحقّق آن نيست .
ـ بي شك خدا همه مردگان را زنده مي كند .
ـ من به گونه اي خودسرانه ، مستكبّرانه ، افسادگرانه و
ستمگرانه قيام نمي كنم بلكه قيام من فقط بدين جهت است كه اصلاح لازم در جامعه
امّت جدّم را پديد آورم ( جامعه دچار افساد شده ، بايد با آن مبارزه كنم . ) .
من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و بر اساس سيره جدّم
و پدرم علي بن ابي طالب ، رفتار نمايم . هر كس از من پذيرفت در واقع ، خدا را
پاسخ مثبت داده است و هر كس نپذيرفت من بر مواضع خود استوار و صابرم تا خدا حكم كند
و او بهترين حاكم است .
امام ( عليه السلام ) در وصيت نامه خود به
روشني ، علل و فلسفه قيام تاريخ ساز عاشورا را تبيين مي كند كه عبارتند
از :
1 ـ امر به معروف و نهي از منكر .
2 ـ اصلاح نظام سياسي و اجتماعي جامعه .
3 ـ احيا و تداوم سيره پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه
وآله ) و اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و عمل
به سيره آن بزرگواران .
1 . بحارالأنوار ، ج44 ، ص328
2 . المناقب ، ج4 ، ص89
|
297 |
|
نكات مهم در وصيتنامه :
1 ـ اصلاح در مقابل افساد است و آن گاه اصلاح ضرورت پيدا
مي كند كه افساد خودنمايي كرده باشد . مصداق اصلي افساد ، ظهور افرادي مثل يزيد
در سطح رهبري جامعه است و مصداق اصلي اصلاح نيز مبارزه با اين منكَر است .
2 ـ مبارزه با منكَرِ بزرگِ ( حضور پديده انحراف در سطح رهبري جامعه ) ،
چه بسا از راه نبردهاي مسلّحانه و قبول پي آمدهاي آن باشد . امام حسين ( عليه السلام ) در اين وصيتنامه ، با تأكيد بر چند اصل ، از
تحريفِ تحريف گران و نيز متّهم شدن به كفر و شرك و نيز متّهم شدن به وابستگي
به جريان هاي فكريِ باطل ، پيشگيري كرد .
3 ـ توجّه به مسأله نظارت عمومي كه اسلام براي مؤمنان ، در سايه سار
اصل امر به معروف و نهي از منكر منظور داشته ، يك مسأله اساسي در سيره
امام حسين ( عليه السلام ) است . بدين ترتيب حضور يك
فرد مسلمان در جامعه ، بايد حضوري سازنده باشد و هرگونه بزدلي و بي تفاوتي ، از
سيره امام حسين ( عليه السلام ) به دور است .
* * *
در توضيح علل ياد شده ، بايد به چند نكته پرداخته
شود :
1 ـ يزيد ادامه دهنده خطّ باطل بود
يزيد وارثِ صف آرايي ها ، دشمن تراشي ها و مخالفت هاي
ديرينه باطلِ سُفياني در برابر حقيقت محمدي است . ابوسفيان سركرده سپاه باطل و
سردسته قبيله بني اميه تا آنجا كه مي توانست كفار مكه را در سركوبي و
فرونشاندنِ نور حق ( قبل از هجرت ) ، بسيج كرد . او در ترور شخصيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اذيت و آزار آن حضرت و يارانش
بسيار كوشيد گرچه توسن راهوار اسلام ، علي رغم خواست آنان ، همچنان به پيش تاخت
و سرانجام پيروز گرديد . ابوسفيان در صحنه هاي جنگ بدر ، احد و خندق در مخالفت
با حق پاي فشرد ؛ اما با فتح مكه توسط پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) شكست خورد و به سازش و تسليم تن داد و در شمار طُلق جاي گرفت و به
شيوه منافقانه روي آورد .
|
298 |
|
او همواره در پي فرصت بود تا انتقام بگيرد و بر اين سياست بود كه بعد از ارتحال
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) هويت و باطن خود
را بيشتر آشگار ساخت و در ميدان هاي مختلف به فعاليت پرداخت .
فعاليت هاي ابوسفيان گونه هاي مختلف داشت ؛ از جمله :
الف ـ مخالفت ها
آنگاه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رحلت كردند ؛
ابوسفيان در نخستين فرصت ، مخالف خواني هاي خويش را آغاز كرد . او در مكه
مردم را به ارتجاع و بازگشت به نظام جاهليت دعوت كرد ، به اين خاطر سهيل بن عمرو بر
او آشفت و در خطبه اي به مردم اين چنين گفت : من مي دانم كه اين دين ،
مانند آفتاب به مشرق و مغرب عالم تابيده و جهانگير خواهد
شد و ابوسفيان شما را
فريب ندهد و او نيز بدانچه كه من آگاهي دارم آگاه است ؛ ليكن سينه او از كينه
بني هاشم سنگين است . ( 1 )
همچنين در كنار كعبه بانگ برآورد و گفت : يا
أَهْلَ مَكَّةَ ، لا تَكُونُوا آخِرَ مَنْ أَسْلَمَ وَأوَّلَ مَنْ ارْتَدَّ ، وَ
اللهِ لَيُبَيِّنُ اللهُ هذا اْلأَمْرَ كَما ذَكَر رَسُولُ الله ( صلّي الله عليه وآله ) . . .
. ( 2 )
ب ـ فتنه انگيزي
ابوسفيان سراسيمه از مكه وارد مدينه شد . هنگامي كه مشاهده كرد هريك از
مهاجر و انصار فرياد مِنّا أَميرٌ وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ
را سرداده اند ؛ منافقانه ، به منظور شعلهور ساختن آتشِ اختلاف و
درگيري ، نزد اميرمؤمنان ( عليه السلام ) رفت و
فريبكارانه اظهار داشت : . . . لَو شِئْتَ مَلاَتُها لَكَ خَيلاً
وَرِجل ؛ دست خود را به پيش بياور تا با تو بيعت كنم و
اگر
1 . الاستيعاب ، ج 2 ، ص 110 ؛ الكامل ، ج 2 ، ص
324 ؛ كلام و خطابه سهيل بن عمرو . مكه را از ارتداد ، نجات داد . و اين عمل ،
تحقق نويد پيامبرخدا ( صلّي الله عليه
وآله ) پس از جنگ بدر است ، هنگامي كه عمر بن خطاب
پيشنهاد كرده بود كه چون سهيل بن عمرو اسير شد دندان پيشين او را از جاي درآوريم ،
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اجازه نداد و فرمود : دَعْهُ ، فَسَيَقُومُ مقاماً يُحْمَدُ عَلَيه ؛
او به زودي در يك موقعيت قابل ستايش قرار خواهد گرفت
2 . مسعودي ، اثبات الوصيه ، مبحث
حكاية السقيفه ، ص 94 ؛ ارشاد ، مفيد ، فصل في وفات النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ،
ص 101
|
299 |
|
بخواهي مدينه را از پياده و سواره جهت حمايت و
ياري تو پر مي كنم .
امام ( عليه السلام ) پاسخ دادند : مَهْ يا أَباسُفْيان ، أَ جاهِلِيّة وَإِسلاماً ؟ ؛ ( 1 ) خاموش باش ابوسفيان ! در جاهليت و در اسلام خواهان پيشامدهاي ناگواري براي اسلام
بوده اي و افزودند : ما را به تو نيازي نيست .
( 2 )
بانگ ابوسفيان در بقيع :
با پيروزي عثمان ، زمينه ظهور ابوسفيان در صحنه امور سياسي با ظاهري اسلامي ،
مهيّا شد . خطر ظهور دشمنان در صحنه سياسي جامعه اسلامي ، براي خواص ، پنهان نبود . در
دوران معاويه ، وقتي امام حسن ( عليه السلام ) به معاويه
گفت : هنگامي كه عثمان روي كار آمد روزي ابوسفيان به حسين ( عليه السلام ) گفت : دوست دارم دست مرا بگيري و به زيارت
قبور بقيع
ببري ايشان او را به بقيع رساند ، او فرياد زد : اي اهل قبور ( اي
مردگان ! ) براي آن چيزي كه با ما مي جنگيديد ، امروز به دست ما افتاده است وَ أَنْتُمْ رَمِيم در حالي كه شما در زير خاك
پوسيده ايد .
امام حسين ( عليه السلام ) وقتي اين سخن را از وي
شنيد ، به شدت ناراحت شد و فرمود : خدا روي تو و موهاي سپيد صورتت را زشت
گرداند . در اين هنگام دست مبارك خود را از ميان دست ابوسفيان كشيد و او را رها كرد .
آنگاه فرمود : معاويه ! اگر نعمان بن بشير نبود ، ابوسفيان كه نابينا بود
نمي توانست خود به تنهايي از بقيع بيرون بيايد و از پا درمي آمد . و گفت :
شما خواهان ادامه همان خط هستيد . ( 3 )
1 . علامه شهرستاني ، نهضة الحسين ، فصل 7 ، ص 50
2 . مناقب ، ج 4 ، ص 43
3 . احتجاج طبرسي ، ج 1 ، ص 275 ، طبع سعيد ،
مشهد .
امام مجتبي ( عليه
السلام ) در مناظره اي با معاويه و يارانش فرمود :
ثم انشدكم بالله هل تعلمون : ان أباسفيان دخل علي عثمان
حين بويع في مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) فقال :
يا ابن اخي هل علينا من عين ؟
فقال : لا .
فقال ابوسفيان : تداولوا الخلافة يا فتيان
بني امية ، فوالذي نفس أبي سفيان بيده ، ما من جنّة ولا نار ؟ !
واُنشدكم بالله أتعلمون : أنّ أباسفيان أخذ بيد
الحسين حين بويع عثمان وقال : يا ابْن أخي اُخرج معي إلي بقيع الغرقد ، فخرج حتّي إذا
توسّط القبور اجْترّه فصاح بأعلي صوته :
يا أهل القبور ! الذي كنتم تقاتلونا عليه صار
بأيدينا وأنتم رميم .
فقال الحسين بن علي ( عليهما السلام ) : قَبَّحَ الله
شَيْبَتَكَ ، وَقَبَّحَ وَجْهَكَ ، ثم نَتَرَ يَدَهُ وَتَرَكَه ، فَلَوْلا النعمان بن
بشير أخذ بيده وردّه إلي المدينة لهلك ، ( نكـ : طبرسي ، احتجاج ، ص
275 ) .
|
300 |
|
پس از چندي ، فرزند ارشد او يزيد ، از سوي خليفه اوّل ، فرماندار شام شد .
پس از يزيد پسر ديگرش ـ معاويه ـ آن سمت را عهده دار گرديد و نيز در تاريخ
آمده است : آنگاه كه نوبت خلافت عثمان رسيد ، ابوسفيان به طور رسمي از آنچه در
نهاد خود داشت پرده برداشت و گفت :
تلقّفوها تلقّف الكرة ، ألا والَّذي * * * يحلف به
أبوسفيان لاجنّة ولانار ( 1 )
با خلافت همانند توپ ( گرد ) برخورد كنيد و آن را به يكديگر پاس دهيد و
سوگند به آنچه ابوسفيان به آن قسم مي خورد از بهشت و جهنم خبري نيست .
ج ـ دشنام ها و تبليغات مسموم
پس از رحلت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) بني اميه اهانت ها ، دشنام ها و تبليغ هاي مسموم
خود را به طور مستقيم عليه پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) صورت ندادند ؛ ولي به سوي كسي نشانه رفتند كه حذف او حذف
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تلقي مي شد ؛ و بر
اين اساس سبّ و دشنام اميرمؤمنان ( عليه السلام ) را
آغاز كردند .
ابن عباس مي گويد : إِنَّهُمْ
يُرِيدُونَ بِسَبِّ عَلِيّ سَبّ رَسُولِ الله ؛ آنان با
فحاشي به علي ( عليه السلام ) ، فحش به پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) را در سر دارند . ( 2 )
د ـ انتصاب تبعيدي هاي پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) بر مصدر كارها
1 ـ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ،
مروان حكم را به طائف تبعيد كرده بود . پدر او كه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) را مسخره مي كرد و جاسوس مشركين بود ، مورد نفرين
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار گرفت و مطرود
شد ( 3 )
1 . حماسه حسيني ، ج 1 ، صص 179 و 219
2 . نهضة الحسين ، فصل 7 و 8
3 . ناسخ التواريخ ، ج 1 ، ص 730 و
اثبات الوصيه ، ص 145