بخش 3

فصل سوم : آسـتـان ثـارالله حدیث فردا و فرداها تدفین آفتاب آستان حسینی سدة نخستین اولین تخریب عصر بنی‌عباس تخریب دوم عمارت اوّل عمارت دوم عمارت سوم عمارت چهارم عمارت پنجم عمارت ششم عمارت هفتم عمارت هشتم آستان حسینی در عصر صفوی عاشورایی در غدیر شیخ العراقین در خدمت آستانه آستان حسینی در عصر حاضر

فصل سوم

آستان  ثاراللّه

 

           آنجا جز آنچه سر بستانند چاره نيست
آري جناب عشق بلند آستانه‌اي است

«عزيزي»


52


شعر


دشـمنت كشت ولـي نور تـو خاموش نشـد
 آري آن جلوه كـه فاني نشود نور خـداسـت


نــه بـقا كـرد ستـمگر، نه بجـا ماند سـتم
ظالم از دست شـد و پايـة مظلوم بـه جاست


زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پي اوست
بلكه زنده است شهيدي كه حياتش ز قفاست


دولت آن يــافت كه در پاي تو سر داد ولي
اين قبا، راست نه بر قامت هر بي‌سر و پاست


تـو در اوّل سر و جان بـاختي اندر ره عشق
تـا بدانـند خلايـق كه فنـا شـرط بـقـاسـت


«فؤاد كرماني»

 


53


حديث فردا و فرداها
عصر يازدهم محرم بود، يزيديان به زور هم كه شده مي‌خواستند خاندان رسالت و ولايت را از اجساد شهيدان جدا كرده و به اسارت ببرند تا پيروزي خيالي خويش را به رخ مردم بكشند، غافل از آن كه، پيام‌آوران عاشورا آن‌ها و تمام فرعون‌ها را رسوا كرده و رسالت كربلا را به گوش تاريخ مي‌رسانند.
فرداي عاشورا بود و خورشيد به سرعت مي‌رفت كه رخ در نقاب شب بكشد، تو گويي تاب تابيدن نداشت و نمي‌خواست با حرارت خويش اجساد پاك و پاره پارة شهيدان بزرگ را بيازارد؛  شهيداني كه بيش از يك شبانه روز، بي هيچ سايه‌باني و بدون كفن، روي خاك آتشين كربلا آرميده بودند و در اين ميان در آن قيامت غم‌ها و غصّه‌ها، زينب كبري3 بود كه با خداي خودش، راز و نياز
مي‌كرد.

او ـ زينب، زينت رسول، جانشين راستين


55


حضرت بتول، عقيلة العرب، فرزانة تاريخ، تنديس صبر سرخ ـ در حالي كه با يك دست جسد مطهّر برادر را بلند مي‌كرد و با دست ديگر خدا را مي‌خواند، صبورانه و عارفانه به درگاه حضرت حق مي‌ناليد كه:

«إلهي تقَبَّل مِنّا هذا القربان». ( 1 )
خدايا اين قرباني را از ما اهل بيت بپذير.

در همين حال، متوجّه شد كه حجّت حق، امام سجّاد7 بسيار ناراحت است و بي‌تابي مي‌كند و نزديك است كه قفس تنگ تن را بشكند پرواز كند. به سرعت خودش را به امام7 رسانده، گفت:

اي وارث پيامبران و اي يادگار شهيدان، تو را چه مي‌شود كه چنين به خود مي‌پيچي، به خدا سوگند اين كه مي‌بيني عهدي بود كه خدا با جدّ و پدرت بسته بود و خدا آن پيمان بزرگ را با اين مردان سترگ به پايان برد؛ مردان بزرگي كه فراعنة زمين آن‌ها را نشناختند، امّا اهل ملكوت و فرشتگان خدا، آن‌ها را به خوبي مي‌شناسند و اين اعضاي پاره پاره و اجساد آغشته به خون را جمع كرده، به خاك خواهند سپرد و درفشي از اين طوفان طف را برفراز مرقد پاك پدرت، به اهتزاز در خواهند ‌آورد؛ درفشي كه پيوسته در بلنداي ابديّت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقتل مقرّم، ص 307


56


و در ستيغ سرخ آزادگي برافراشته خواهد ماند و گذشت زمان‌ها نمي‌تواند آن را كهنه و فرسوده كند و هر چه سردمداران كفر و ستم و گمراهان و كج انديشان در محو و نابودي آن بيشتر بكوشند ره به جايي نخواهند برد، بلكه اين كار به علوّ و عظمت آن خواهد افزود. ( 1 )
تدفين آفتاب
سه روز بود كه اجساد شهدا روي خاك كربلا مانده بودند. با آن كه لشگريان عمر سعد از آنجا كوچ كرده و به كوفه رفته بودند، از ترس جاسوس‌هاي ابن زياد كسي جرأت نمي‌كرد به جسد سيد جوانان جنّت و ياران باوفايش نماز بگزارد و دفنشان كند!

گروهي از قبيلة بني‌اسد، تبار پاكي كه چندين شهيد از بزرگ مردانشان مثل حبيب بن مظهّر و مسلم بن عوسجه و... در كنار سيدالشهدا7 غرق به خون افتاده بودند ـ در نزديكي كربلا زندگي مي‌كردند و در دل، محبّت آل عدالت: را داشتند، ولي از ترس ابن زياد اقدام به دفن اجساد شهدا نمي‌كردند تا اين كه گروهي از زنان قبيله، بيل و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقتل الحسين7، مقرّم، ص 308 به نقل از كامل الزيارات


57


كلنگ به دست، عزمشان را جزم كردند به هر قيمت كه شده اجساد پاك را دفن كنند و مردان خويش را به باد ملامت گرفتند كه پارة تن پيامبر خدا9 در زير آفتاب سوزان مانده و شما مصلحت‌انديشي مي‌كنيد؟! ما خود به اين كار اقدام خواهيم كرد!
مردان قوم وقتي اين شهامت و شجاعت را از زنان قبيله ديدند، خون غيرت در رگشان به جوش آمد و تصميم گرفتند كه اين افتخار بس بزرگ را از آنِ خود كنند، امّا در عمل واله و مبهوت ماندند؛ چرا كه اجساد شهدا را نمي‌توانستند شناسايي كنند و در
همين حيرت و حزن، ناگاه سواري از سوي كوفه نمايان شد. همة نظرها به سوي سوار معطوف شد. با حيرت تمام ديدند كه آفتاب آسمان ولايت، امام سجّاد7 است.
امام به صورت اعجاز از كوفه تا كربلا را طي‌ّالأرض براي دفن شهيدان آمده بود. ( 1 )

هنگامي كه حضرت سجاد7 ‌خواست آن شخصيت بس بزرگ و عصارة تمام پيامبران و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقتل الحسين، مقرّم، ص 319، به نقل از اثبات الوصيّة مسعودي، ص 173


58


مصلحان تاريخ را دفن كند، حديثي ديگر از كتاب سرخ كربلا را رقم زد و خطاب به جسم پاره پارة پدر چنين گفت:

«طُوبي? لأرضٍ تَضَمَّنَت جَسَدَك الطّاهِر، فَاِنَّ الدُّنيا بَعدَكَ مُظلَمَةٌ، وَ الآخِرَةُ بِنُورِكَ مُشرَقَةٌ، اَمَّا اللَّيل فَمَسَهَّد وَ الحُزنُ سَرمَد...».
چه بزرگ است زميني كه جسد پاك تو را در خود جاي داده است. پس از تو، دنيا روي روشنايي نخواهد ديد در حالي كه سراي باقي با نور تو روشن و منوّر است.
و بر روي قبر نوشت:

«هذا قَبرُ الحُسَينِ بنِ عَليِ بنِ اَبي طالِبِ الَّذَي قَتَلُوهُ عَطشاناً غَريباً».
اينجا قبر حسين، فرزند علي بن ابي طالب7 است؛ كسي كه او را غريبانه و با لب عطشان كشتند.


آستان حسيني

صحبت از آستان ثارالله است؛ آستان بزرگ و مقدّسي كه به كوري چشم تمام يزيديان و فرعونيان، در طول تاريخ، همچون آفتابي عالمتاب، در آسمان حماسه‌ها درخشيده و همچنان خواهد درخشيد؛ خورشيد خروشاني كه در سايه سار سرخ و خونينش، دلير مردان تاريخ تربيت شده و در مقابل ستمگران و زورمداران، نداي كربلايي «هَيهات مِنَّا


59


الذِّلَّه» را سر مي‌دهند و در اين راه حسيني، عزيزانه سر به تيغ مي‌دهند ولي تن به يوغ ستم نمي‌نهند و فريادشان بلند است كه:

درد دين را نه به ما سيل هرات آورده است
اين علم را عطش از شطّ فرات آورده است
«علي معلّم»

حال گام به گام پيش مي‌رويم و تاريخ آستان ثارالله را قرن به قرن ورق مي‌زنيم، باشد كه ديدة دل را با ياد حيات بخش او، نور نجات و روح حيات بخشيم.
سدة نخستين
پس از سه روز از شهادت سالار شهيدان، قبيلة بني‌اسد، به ياري و راهنمايي امام سجّاد7 به دفن اجساد شهدا پرداختند و با علامتي، قبر آن‌ها را مشخص ساختند و در كنار آن، درختي را به نام «سدره» كاشتند تا سايباني براي استراحت زائران و نيز علامتي براي راهنمايي كربلاييان باشد.

پس از پنج سال (سال 66 ق.) مختار بن ابوعبيدة ثقفي به خونخواهي امام حسين7 برخاست و به همراه محمد بن ابراهيم فرزند مالك اشتر نخعي نخستين عمارت را با گنبد گچي و آجري به عنوان «حرم» و در كنار آن، مسجدي


60


جهت سكونت و عبادت زائران بنا كردند و با گذشت زمان به تدريج در اطراف آن بازار و خانه‌هاي محكمي ساخته شد. اين آستانه داراي دو در شرقي و غربي بود و در عصر بني اميّه و دوراني از عصر عبّاسيان همچنان باقي بود.
اولين تخريب
هارون الرشيد، از خلفاي عبّاسي و قاتل حضرت موسي ابن جعفر7 نخستين جسارت را به حريم حماسة جاويد روا داشت. او كه ياد و نام كربلا را مزاحم سلطنت سياه و ستم‌گستر خويش مي‌ديد، دست به تخريب حرم حسيني زد و با قطع درخت سدره و ويران كردن حرم ابوالأحرار و خانه‌هايي كه شيعيان به تشويق امامان معصوم: در اطراف آن ساخته بودند، لكّة ننگي را تا قيام قيامت در دامن ننگين خويش به يادگار گذاشت! ( 1 ) غافل از اين كه:

{يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ} ( 2 )
آن‌ها مي‌خواهند نور خدا را با دهان‌هاي خود خاموش كنند ولي خدا جز اين نمي‌خواهد كه نور خود را كامل كند، گرچه كافران ناخشنود باشند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 74، و نيز مدينة الحسين، جزو دوم، صص 73 ـ 72
2. توبه: 32


61


عصر بني‌عباس
از تخريب حرم حسيني، به دست هارون الرشيد زمان زيادي نگذشته بود كه در سال 198 ق. پسرش مأمون به قدرت رسيد. او برخلاف سياست پدر
و براي كسب رضايت شيعيان، به ويژه شيعيان خراسان طريق دوستي و محبّت به اهل بيت: را پيش گرفت تا آنجا كه برخي از پژوهشگران او را شيعه
دانسته‌اند.
شرايط چنان بود كه شيعيان توانستند فرصت را مغتنم شمرده، آستانة مجلّل و باشكوهي بر مزار سيدالشهدا7 بسازند؛ چنان كه راه كربلا دوباره به روي عاشقان كوي حسيني باز و سيل زيارتگران به سوي كربلا سرازير شد و تمامي خرابي‌هايي كه به دست هارون الرشيد رخ داده بود بازسازي گرديد.
تخريب دوم

متوكّل، از خلفاي خون‌آشام عباسي، در سال
232 ق. اريكة قدرت را به زور غصب كرد. او در دشمني با آل عدالت: روي يزيد و ابن زياد را سفيد كرده بود و به هيچ وجه نمي‌توانست تابش نور خدا را كه از گنبد حريم حماسه‌ها، كربلا مي‌درخشيد، تحمّل كند. از اين رو،‌ تصميم گرفت هر طور كه


62


شده،‌ جلو تابش خورشيد آزادگي را بگيرد.
هنگامي كه متوكّل آگاه شد كربلا گسترش يافته و شيعيان از اطراف و اكناف به زيارت آستان حسيني مي‌شتابند، سخت به وحشت افتاد و دستور داد آستانه و خانه‌هايي را كه شيعيان در اطراف حرم ساخته بودند ويران شود. ‌ حمدالله مستوفي مي‌نويسد:

آن را مشهد حائر مي‌خوانند،‌ جهت آن كه چنان ذكر رفت كه به عهد متوكّل خليفه آب در او بستند تا خراب شود. آب حيرت آورد و زمينِ گور خشك ماند. ( 1 )

بالاخره در سال 247 ق. متوكّل به دست پسرش منتصر كه گرايش شيعي داشت به قتل رسيد. منتصر برخلاف سياست پدرش، به شيعيان امنـيّت و رفاه داد و اموال زيادي را ميان علويان تقسيم نمود و بار ديگر آستان قدس حسيني را با شكوه و جلال بنا كرد و منارة بلندي در كنار آستان ساخت كه با نور افشاني‌اش زائران در هنگام شب، از دور، راه را مي‌يافتند. اين بار نيز شيعيان فرصت را مغتنم شمرده و به سوي كربلا سرازير گشتند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ گزيده، ص 322


63


عمارتي را كه منتصر عباسي ساخته بود تا سال 273 ق. برپا بود تا اين كه در آن سال سقفش فرو ريخت، و در حدود سال 280 ق. داعي الصغير فرمانرواي طبرستان و از نوادگان زيد بن امام زين‌العابدين7 آن را تعمير كرد و به رونق و شكوه آستانة مقدّسه افزود. ( 1 )
بارگاه ثارالله هر بار كه به دست زورمداران و ستمگران تخريب مي‌شد و يا آسيب مي‌ديد، چندي نمي‌گذشت كه دوباره بهتر از پيش، به دست مردمان آزادانديش تعمير مي‌شد و توسعه مي‌يافت.
از آنجا كه در اين نوشتار بنابر اختصار است،
به صورت گذرا و فهرست‌وار به بعضي از وقايع
و حوادثي كه نسبت به عمارت آستان قدس
حسيني در طول تاريخ رخ داده، اشاره مي‌كنيم و مي‌گذريم:
عمارت اوّل:
در زمان مختار ثقفي، به وسيلة محمد بن ابراهيم ابن مالك اشتر.
عمارت دوم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيع، ج1، ص75، با تصرّفي اندك.


64


در زمان مأمون عباسي،‌ به وسيلة شيعيان، پس از سال 193ق.
عمارت سوم:
در زمان منتصر عباسي و به ياري او به وسيلة شيعيان، اواخر سال 247 ق.
عمارت چهارم:
به دست داعي صغير محمد بن زيد، در سال
283 ق.
عمارت پنجم:
به دست عضدالدولة ديلمي، از سلاطين بزرگ
آل بويه، در سال 369 ق. وي كه هر سال به زيارت نجف و كربلا مي‌رفت، نهايت سعي را در تكريم و تجليل عتبات داشت؛ چنان كه با تلاش و سعي او، كربلا توسعه يافت و حياتي دوباره و پر نشاط را آغاز كرد.
عمارت ششم:
به دست ابومحمد بن سهلان رامهرمزي، وزير سلطان‌الدولة ديلمي، پس از آتش سوزي‌اي كه در سال 407 ق. در حريم حسيني واقع شد، تجديد بنا گرديد.
عمارت هفتم:

توسط احمد عباسي، الناصر لدين الله، از خلفاي


65


بني‌عباس، در سال 620 ق. انجام شد. ناصر تمايلات شيعي داشت و نسبت به زيارتگاه‌هاي شيعيان احترام ويژه قائل بود؛ چنان كه مرقد مطهّر امام كاظم7 را محل امن قرار داد و اعلام كرد هر كس به حرم كاظمين پناه ببرد در امان خواهد بود... .
بعضي از تعميراتي كه در عصر ناصر عباسي و
به دستور او نسبت به عتبات عاليات انجام گرفت
هنوز نيز در آستانة سامرا و در سرداب مقدس باقي است. ( 1 )
مرحوم محدّث قمي مي‌نويسد: ناصر شيعه مذهب و قائل به امامت ائمة اطهار بود و كتابي نيز در فضايل علي7 تأليف كرد كه علاّمة حلّي در كتابش به نام كشف‌اليقين، از آن حديث نقل مي‌كند. ( 2 ) و همچنين تأسيس سرداب غيبت را نيز به ناصر عباسي نسبت مي‌دهند. ( 3 )
عمارت هشتم:

پس از تأسيس دولت جلايريان در ايران (740 ق.) به دست شيخ حسن ايلكاني، سلطان اويس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. براي آگاهي بيشتر از اين فهرست، مراجعه شود به كتاب
تاريخ كربلا، نوشتة دكتر عبدالجواد كليددار.
2. تتمة المنتهي، شيخ عباس قمي، ص 360
3. شهر حسين7، ص 265، به نقل از ريحانة الأدب.


66


جلايري، فرزند شيخ حسن تعمير آستانة حسيني را در سال 767 ق. آغاز نمود كه عمر وي به تكميل آن وفا نكرد و فرزندش سلطان احمد در سال 786 ق. به تكميل آن پرداخت و تاريخ تعمير ياد شده در بالاي محراب، جنب رأس شريف، معروف به «نخلة مريم» كه از آثار هنري ايراني و حجّاري اسلاميِ قرن پنجم است، ثبت بود تا اين كه بي‌جهت و به دليل كينه و عداوت با تشيّع، در سال 1363 ق. به دستور استاندار وقت كربلا محو شد.
از آثار جلايريان مسجدي است در ضلع شرقيِ صحن حسيني كه همچنان تا امروز باقي است و از آثار دورة جلايريان، منارة بسيار زيبا و عظيمي بود كه در بزرگي و شكوه و هنر نظير نداشت، ليكن‌ متأسفانه باز بر اثر كينه با مذهب تشيّع، در سال 1354 ق. حكومت بغداد دستور ويراني آن را صادر كرد. ( 1 )
آستان حسيني در عصر صفوي

روز 25 جمادي الثانيِ سال 914 ق. شاه اسماعيل صفوي ( 2 ) پيروزمندانه وارد بغداد شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيّع، ج1، ص76؛ شهر حسين7، صص 286 و 460؛ تاريخ كربلا، ص 186 و نيز ص 240 تا 250
2. شاه اسماعيل اوّل (930ـ892) علاوه بر اين كه بنيان‌گذار سلسلة صفويه و يكي از سلاطين مقتدر و مبارز و محترم شيعي است،‌ شاعر زبردستي نيز هست. وي در شعر «خطايي» تخلّص مي‌كرد. از او دو اثر به نام‌هاي «ده نامه»‌ كه در 1400 بيت سروده شده و ديوان اشعار تركي او تحت عنوان «شاه اسماعيل خطايي شعرلري» به ترتيب در سال 1948م. چاپ باكو و سال 1966م. از طرف آكادمي علوم آذربايجان، چاپ و منتشر شده است. يكي از نويسندگان معروف معاصر از شاه اسماعيل صفوي چنين ياد مي‌كند:
«شيخ اسماعيل صفوي ـ كه به نظر من از بهترين مصاديق عرفان ستيهنده است ـ با شعر به آن خوبي، خط ثلث به آن خوبي، طهارت،‌ ديانت، جوانمردي و پاكي و در صف اوّل تمام نبردها قرار داشتن، به اخلاص مريدانش سبب شد ما يك انقلاب عظيم شيعي داشته باشيم. يكي از درخشان‌ترين دوره‌هاي تاريخ ما عصر صفويه است كه با تشيّع سرخ علوي شروع مي‌شود، بهترين معماري را در اين دوره داشتيم، بزرگترين فلاسفة ما در اين عصر ظهور كردند. بزرگترين نقاشان، خوشنويسان،‌ كاشيكاري‌ها و در حد خودش شعر شيعه جرأت ظهور و بروز مي‌كند و ... بنگريد: كيهان فرهنگي،‌ ويژة انديشه،‌ ادبيّات و هنر انقلاب، بهمن ماه 71 ش. صص 107 ـ 106


67


مورد استقبال گرم شيعيان عراق قرار گرفت و در روز بعد به كربلا رفت و به زيارت آستانة‌ حسيني مشرّف شد و يك شبانه روز در حريم حماسه‌هاي جاويد، حرم پاك حسيني معتكف شد. سپس دستورات لازم را براي تعميرات وسيع حرم صادر كرد و دوازده قنديل به ياد دوازده امام معصوم7 از طلاي خالص جهت روشنايي حرم مقدس اختصاص داد و تمامي حرم و رواق‌هاي شريف را با گرانبهاترين فرش‌هاي ابريشم ايراني مفروش ساخت و ميان علويان و ساكنان كربلا هداياي


68


نقدي و غير نقدي تقسيم كرد.
شاه اسماعيل صفوي هنرمندان و مهندسان را از اقصي نقاط ايران جمع كرد و همگي دور هم نشستند و شش صندوق منقوش به نقش‌هاي خطائيه و اسليميه را در نهايت زيبايي و ابتكار و در غايت دقت و ابداع ساختند و هر يك را كه مخصوص عتبات مقدسة ششگانه بود به حرم مذكور گسيل داشتند كه يكي
از آن‌ها را به آستانة حسيني و دومي را به آستانة قمر منير بني هاشم حضرت ابوالفضل اختصاص دادند،‌ تهيّه و نصب اين صندوق‌ها در سال 932‌ ق. به پايان رسيد. ( 1 )
عاشورايي در غدير
در 18 ذي‌حجة سال 1216 ق. مردم مسلمان كربلا شهر شهدا را ترك كرده، رهسپار وادي ولايت و آستانة‌ عدالت شده بودند تا روز كمال دين و تمام نعمت را در كنار مرقد آفتاب آسمان ولايت و امامت، امير مؤمنان علي7 با راز و نياز با حضرت حقّ، بزرگ و گرامي دارند و خدا را به اين نعمت بزرگ كه خود، آن را اكمال دين و اتمام نعمتش خوانده،‌ شكر و سپاس گويند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 76


69


آري! مردان و جوانان كربلا، براي زيارت غدير به نجف اشرف مشرّف شده بودند،‌ تنها پيرمردان و زنان و كودكان و بيماران در شهر باقي مانده بودند.
كربلا، شهر شهيدان، آبستن فاجعه‌اي بس بزرگ و مصيبت‌بار بود و مردم از همه جا بي خبر، مشغول جشن و سرور بودند. مي‌خواستند روز اسلام را بزرگ بدارند و با خود مي‌گفتند: حال كه توفيق رفيق ما نشد و نتوانستيم به نجف اشرف رفته و از نزديك امير مؤمنان7 را زيارت كنيم،‌ خدا را شكر كه در كربلاييم در كنار آستان ثارالله.

اما خفّاشان شب پرست كه هميشه از نام و ياد كربلا وحشت داشتند و عيد غدير خم را كه چون آفتاب جهانتابي بر بلنداي تاريخ نشسته و مي‌رود كه بر سلطة سياه ستمگران خط بطلان بكشد سدّ بزرگي در برابر سيطرة سياه خويش مي‌ديدند، توطئه چيده بودند تا قداست اين دو حماسة بزرگ اسلام (غدير و عاشورا) را بشكنند. شب پرستان نقشة جنايت بزرگي را از پيش كشيده بودند و با حاكم شهر كربلا كه فردي بيگانه با حق و شخصي سست عنصر و متعصب و نسبت به آل عدالت: كينه جو بود هم دست شده بودند تا از تابش خورشيد خروشان خون خدا جلوگيري كنند؛ باري،


70


يزيديان بار ديگر در كمين كربلا نشسته بودند. تو گويي تاريخ مي‌خواست تكرار شود و عاشوراي ديگر را رقم زند، اما اين بار نه در دهم محرم كه در روز روشن غدير بود كه يزيدي ديگر با خودفروختگان پست‌تر پا به ميدان جنايت گذاشته بود.
سپيدة روز غدير، تازه از مشرقِ كربلا سر زده بود كه لشكري با حدود بيست هزار و اندي نيرو به فرماندهي عبدالعزيز بن سعود كه تابع مذهب ساختگي وهابيت بود، چون مور و ملخ به گلستان حماسه‌ها و گلزار شهدا ريختند و شهر را كه از مردان مبارز و جوانان رشيد خالي بود،‌ به ويرانه‌اي تكان دهنده تبديل كردند.

باديه‌نشينان وهّابي كه هر يك در وحشيگري و تعصّب، تنديس توحّش و مجسّمة قساوت بودند، از كشته پشته ساختند و مردم را كه به حريم حسيني پناه برده بودند در كنار ضريح مقدّس و رواق‌ها و صحن شريف كشتند. آمار شهيداني را كه در اين عاشورا شرف عروج يافتند مختلف نوشته‌اند. گفته شده: پنجاه نفر در كنار ضريح و پانصد نفر در صحن شريف شهيد شدند و در خارج از آستانه نيز به هر كه رسيدند كشتند، تا آنجا كه پنج هزار كشته و ده هزار مسلمان بي‌گناه مجروح

 


71


شدند. ( 1 )
بعضي ديگر از نويسندگان نوشته‌اند: تعداد نظاميان بيست هزار نفر و مقتولان نيز بيست هزار نفر بوده است. ( 2 )
وهابيان هر چه توانستند كشتند و ريختند و شكستند و سوزاندند. تمام جواهرات و اشياي قيمتيِ حرم را به يغما برده و صندوق مقدّس را شكستند و حريم حماسه‌هاي جاويد را آتش زدند و ويران كردند.
فاجعه چنان غم بار و وحشتناك بود كه شعرا و گويندگان آن را عاشورا و كربلاي دوم خواندند.
در ميان شهيدان چند تن از علما و دانشمندان به چشم مي‌خورد؛ از جمله فقيه متكلّم، مولي عبدالصمد همداني از شاگردان مروّج بهبهاني و مرحوم صاحب رياض بود كه در اين فاجعة فجيع شرف شهادت يافت.
شيخ العراقين در خدمت آستانه

عالم جليل، شيخ عبدالحسين تهراني معروف به شيخ العراقين (درگذشتة 1286 ق.) از مشايخ اجازات و از اساتيد بزرگ محدّث شيعه، مرحوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ كربلا، ص 236، 235
2. شهر حسين7، ص 366، به نقل از مدينة الحسين7، سلسلة سوّم،ص 128



72


طبرسي نوري و از ياران نزديك «قهرمان مبارزه با استعمار» ميرزا تقي خان امير كبير، و وصي آن وزير بصير بود كه از ثلث ما ترك وي هشتاد باب خانه را كه مجاور صحن مطهّر حسيني، در قسمت غرب و جنوب غربي بودند، خريداري نمود و آن‌ها را به صحن شريف حسيني ملحق كرد و صحن مقدّس را توسعه داد. ( 1 )
از آثار ديگر وي در كربلا، مدرسه‌اي است به نام مدرسة صدر. وي همچنين به طلاكاري گنبد آستانة سامرا  اقدام كرد كه از آثار خير او شمرده مي‌شود. ( 2 )


آستان حسيني در عصر حاضر

آستانة حسيني يكي از شاهكارهاي معماري عصر آل‌بويه، در قلب كربلا است و داراي ده درِ ورودي به داخل صحن شريف مي‌باشد: دو در در جنوب صحن به نام «درب القبله» و «درب الرّحمه»؛ در غرب صحن، سه در به نام‌هاي «درب زينبيّه» و «درب رأس الحسين» و «درب السلطانيّه»؛ در قسمت شمال، «درب السدره» و «درب‌ السلام»؛ در قسمت شرق صحن شريف، سه در به نام‌هاي «درب‌ الكرامه» و «درب‌ الشهداء‌» و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 76
2. دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 189


73


«درب قاضي الحاجات».
همچنين داراي 65 حجره است كه در مقابل هر يك از حجره‌ها يك ايوان است.
يك مسجد بزرگ هم در قسمت شرقي صحن، ميان درب قاضي الحاجات و درب الشهدا و يك حسينيّه ميان درب الشهدا و درب الكرامه و در قسمت جنوب صحن، تكيه يا خانقاه بكتاشيّه احداث شده است. اين تكيه در قرن دهم هجري با اخذ قسمتي از خانة آل بويه كه يك درِ اين خانه به داخل صحن باز مي‌گشت بنا شد و باقي خانة‌ مذكور كه ملك فرزندان آل بويه، شيخ حسن فرزند ميرزا علي نقي آل صالحي بود، در احداث فلكة اطراف صحن شريف خراب شد.
در صحن شريف حسيني چندين محل جهت انبار فرش‌هاي آستانه و ديگر وسايل آن و در قسمت جنوب شرقي صحن مطهّر، قبر مرحوم ميرزا شيرازي دوّم و در قسمت شمال غرب، قبر شيخ عبدالحسين معروف به شيخ‌العراقين از مشايخ اجازات و استاد محدّث بزرگ شيعه ميرزا حسين طبرسي نوري و وصيّ امير كبير و در اطراف صحن شريف، جمعي كثير از علماي اماميّه و سلاطين شيعه مدفون‌اند.

خود صحن شريف از دو طبقه تشكيل شده كه


74


تمامي ديوارهاي آن به كاشي مزيّن است و شكل شكوهمندي دارد. در وسط صحن شريف، آستانه قرار گرفته كه از چهار طرف آن درهاي متعددي جهت ورود به رواق‌هاي مطهّر است، ولي درِ اصلي و بزرگ آن، درِ جنوبي حرم است. در مقابل در آستانه، ايوان بزرگي است كه به ايوان طلا شهرت دارد و دو طرف ايوان، داراي چهار كفش‌كن است.
ستون‌هاي اين ايوان پيش‌تر از جنس چوب بوده ولي در سال 1387 ق. حاج ‌قنبر رحيمي، از تجّار و صاحب معدن ايران، دوازده ستون سنگ مرمر كه در نهايت زيبايي حجّاري شده بود، به‌ آستانة حسيني اهدا كرد و در سال 1389ق. آغاز به تعمير ايوان ‌طلا و نصب‌ ستون‌هاي آن نمودند.
دو طرف ايوان، دو منارة بلند از طلا، نظر هر بيننده‌اي را از دور به خود جلب مي‌كند. ايوان داراي سه درِ ورودي است كه به رواق جنوبي حرم شريف منتهي مي‌گردد و درِ وسط از آن دو درِ ديگر بزرگتر است و آن را از جنس طلا در اصفهان ساخته‌اند.

رواق جنوبي حرم را «رواق حبيب بن مظاهر اسدي» مي‌نامند؛ زيرا قبر حبيب، شهيد پير كربلا در آن است و طايفة بني‌اسد او را در مقبرة دسته‌جمعي شهداي كربلا دفن نكرده و قبر


75


جداگانه‌اي برايش ساختند؛ چون از بزرگان قبيلة بني‌اسد بود.
در داخل حرم شريف، صندوق گرانبهايي بر روي قبر مطهّر قرار دارد كه بر روي آن ضريح نقره نصب كرده‌اند و بالاي ضريح اشعاري با طلا ثبت است.
كف و ديوارهاي حرم و رواق، حدود دو متر از بهترين سنگ‌هاي مرمر ايران است.
حرم و رواق‌ها را با كاشي‌كاري آيات قرآني زينت داده‌اند. تمام سقف‌هاي حرم و رواق‌ها به دست هنرمندان ايراني آيينه‌كاري شده است.
در قسمت شرق قبر سيّدالشهدا7 قبر دسته‌جمعي شهيدان عاشورا واقع است و قبر حضرت علي‌اكبر7 جداگانه در ضريح سيّدالشهدا مي‌باشد.


از قبور دانشمندان بزرگ اماميّه، در رواق جنوبي، قبر ميرزا مهدي شهرستاني و در رواق شرقي قبر آقا باقر بهبهاني است (كه بر روي آن صندوق نفيسي نصب كرده‌اند) و نيز مقبرة صدر اعظم ميرزا محمّد تقي خان اميركبير در آنجا است. در رواق شمالي آستانه، قبر جمعي از سلاطين قاجاريه؛ از جمله احمد شاه و قبر شريف سيّد ابراهيم مجاب است كه داراي ضريح خاصّي


76


است و در رواق غربي، جنب پنجرة بالاسر سيّدالشهدا7 قبر ملامحمد صالح برغاني و برادرش ملاعلي برغاني قرار دارد. در منتهي اليه رواق جنوبي، محلّي است كه به قتلگاه معروف است و اين اثر از قديم باقي است. اينجا محلّي است كه ابوالأحرار امام حسين7 از اسب خويش بر زمين افتاد و در اين مكان بود كه شمر سر مبارك حضرت را از بدن شريفش جدا كرد. ( 1 )
در دائرة المعارف تشيّع، ( 2 ) از چهار ايوان به تفصيل سخن رفته است كه ما تنها به نام آن‌ها اشاره مي‌كنيم:
1. ايوان بالاسر يا ايوان رأس الحسين7.
2. ايوان طلا.
3. ايوان ميرزا موسي كه با نام‌هاي «ايوان صافي صفا» و «ايوان صفويّه» و «ايوان ليلو» نيز ناميده مي‌شود.
4. ايوان ناصري.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف تشيّع، ج 1، صص 77 ـ 76، با اندكي تصرّف جزيي.
2. همان، ج 2، صص660، 662 و 665


77



| شناسه مطلب: 77618