بخش 1

پیشگفتار مترجم

«اهداي مؤلّف»

به روح مادرم...

به ساحت پدرم...

پدر و مادري كه در «گهواره» گران‌بهاترين

هدايا را به من تقديم كردند...

«هديه ايمان»‌ را...

«مالك»


7



6


«هداي مترجم»

به ارواح پاك پدر ومادرم...

پدر و مادري كه در «اوان كودكي»

گران‌قدرترين سرمايه را به من هديه كردند...

سرمايه «آشنايي با قرآن» را...

«علي»



13


... براي نخستين بار اسم «مالك بن نبي» را به همراه نام كشور مسلمان و انقلابي الجزاير از امام موسي صدر رهبر مفقود شدة شيعيان لبنان، شنيدم.

او حدود 30 سال پيش كه در يكي از جلسات ماهانة1 تهران سخن مي‌راند- و به گمانم موضوع سخن نيز پيشرفت اسلام در قارّة افريقا بود- مطلبي از «مالك بن نبي» به عنوان گواهي بر مسألة مورد نظر خويش نقل كرد و از وي با عنوان «نويسنده و انديشمند شهير الجزايري» با عظمت ياد نمود...

روزگار با همة نشيب و فرازها، خوشي‌ها و ناخوشي‌ها، پيروزي‌ها و شكستها، كامروايي‌ها و ناكامي‌ها... و بالاخره با تمامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سلسله سخنرانيهاي جلسات ماهانة تهران كه مجموعة سخنان سخنرانان متعدّدي، از قبيل مرحوم آيةالله طالقاني، استاد شهيد مرتضي مطهّري و شهيد دكتر سيّد محمّد بهشتي و برخي افراد ديگر بود، بعدها جمع آوري شده و تحت عنوان "گفتار ماه" در سه مجلّد به‌چاپ رسيد و منتشر گرديد...، سخنراني امام موسي صدر در جلد دوّم "گفتار ماه" درج گرديده است.


14


«ويژگيهاي مربوطه»‌اش، بگذشت...،

15 خرداد سال 42 نيز با همة بركات و ناگواريهايش سپري گرديد... و در آستانة سال45، اين نگارندة مستوجب غفران ربّ العالمين پس از چند ماهي توقّف در زندان «قزل قلعة» ساقي! آزاد گشته و علي‌رغم سپردن ضمانت كتبي مبني بر عدم خروج از حوزة قضايي تهران! به منظور ايراد سخنراني به مناسبت دهة آخر صفر به اهواز رفته و از آنجا نيز بدون جواز و تذكره!! با عنايت به مفهوم مخالف: «كَفي بِالمَرْءِ خِيانَةً اَنْ يَكونَ اَميناً لِلْخَوَنَةِ»؟! نه تنها از حوزة قضايي تهران كه به شوق زيارت عتبات عاليات در اربعين حسيني، از مرزكشور خارج گشته و با رودررويي با يك سري مصائب و دشواريهاي فراوان بالاخره با پشتوانة عنايات الهي و الطاف ائمّة اطهار ( عليهم السلام ) ، به عراق رسيده و به توفيق زيارت مرقد مطهّر امامان معصوم ( عليهم السلام ) نائل آمدم...

در «نجف اشرف» ضمن ملاقات و مذاكره با مراجع عظيم الشّأن شيعه و اساتيد و استوانه‌هاي علم و فقاهت، بارها با مفخر جهان اسلام، يعني مرجع شهيد آية الله سيّد محمّد باقر صدر تماس حاصل نموده و از خرمن دانش و فضل و اخلاق و كمالاتش خوشه‌ها چيده و بهره‌ها برگرفتم!...

در يكي از اين ملاقاتها كه عدّه‌اي از شاگردان و ارادتمندانش نيز حضور داشتند، به مناسبت از «مالك بن نبي» به عنوان يكي از بزرگترين انديشمندان، محقّقان و اسلام شناسان معاصر دنياي اسلام، ذكري به‌ميان آمد!، و اين دوّمين باري بود كه در طول زندگي نام و وصف «مالك» را مي‌شنيدم، امّا آنگاه مجذوب و شيفتة اين نويسنده و متفكّر بزرگ و برخاسته از كشور قهرمان و پرافتخار الجزاير گشتم كه شهيد صدر ضمن توصيف فراوان از وي، روي يكي از آثار منتشر شدة او به نام «الظاهرة القرآنيه»! (كتاب حاضر) دست گذارد و فرمود:

«من اين كتاب را با دقّت و همراه با اعجاب و تحسين مطالعه نمودم؟!».... بديهي است كه من نمي‌توانستم ازكنار اثري كه شخصيّت ممتاز و


15


گرانمايه‌اي چون آية الله شهيد سيّد محمّد باقر صدر كه با آثار نو و گرانقدر وي همانند «اقتصادن»، «فلسفتن»، «البنك اللاربوي في الاسلام»، «الاسس المنطقيه للاستقراء» و... قبلاً آشنايي يافته بودم و به مستواي متعالي انديشه و دقّت نظرش در مسائل و علوم اسلامي وقوف داشتم... شخصيّتي كه به گفتة يكي از انديشمندان معاصر:

«علاوه بر فرهنگ اسلامي، هم فهم زمان ما را دارد و هم درد زمانة ما را حس مي‌كند و هم با زبان مردم اين زمان حرف مي‌زند و با شيوة كار علمي اين عصر نيز آشناست...»، اين چنين آن‌را مورد تعريف و توصيف قرار مي دهد، بي تفاوت بگذرم!...

و لذا پس از مراجعت به ايران مصمّم گشتم كتاب مزبور را يافته و آن را مورد بررسي و مطالعه و احياناً ترجمه قرار دهم.

تا اين‌كه بالاخره كتاب «الظاهرة القرآنيه» توسّط برادر همسرم دكتر سيد كاظم صدر استاد فعلي دانشگاه كه در آن روزها به عنوان دانشجو سرگرم تحصيل در دانشگاه بيروت بود، برايم ارسال گرديد...

در آن ايّام برادرم محمّد جواد حجّتي كرماني به سلامتي برخي عافيت طلبان و محافظه كاران و طرفداران ‌تز «التَقيّةُ ديني و دينِ آبائيِ».‍!! ديروز و متحجرّين و واپسگرايان امروز كه هماره در طول تاريخ اينان از آفت‌ها و بلاياي انقلاب‌هاي خدايي و مردمي بوده‌اند، در زندان با همة ناگواريها و شدائدش توفيقي است كه به هركس ندهندش و علي‌رغم گفتة:

«هر وقت خوش كه دست دهد، مغتنم شمار»، ناخوشي‌ها و گرفتاري‌ها هم فرصت‌هاي مساعد و باشكوهي دست مي‌دهد كه با بهره‌وري از آنها «كوشش‌ها و مجاهدت‌ه» يي مي‌توان كرد كه در غوغاي «رفاه و پول و خوشي و كسب لذّت و مقام» و در مشغله و


16


مخمصة روزها و شبهاي عادّي و آزاد! كمتر دست مي‌دهد...! و لذا چه بهتر كه كتاب را به برادرم (كه در دادگاه نظامي و فرمايشي طاغوت به ده سال زندان محكوم گريده است)، سپرده و از وي بخواهم كه با «اغتنام از اين فرصت»! به ترجمة آن مبادرت ورزد. و چنين كردم.

امّا در آن دوران سياه چرخ روزگار بر پايه‌اي مي‌گرديد كه اينجا و آنجا نداشت! ما در آن دوران در «محبس بزرگي» به نام ايران زيست مي‌كرديم كه استعمار جهاني و استبداد داخلي وابسته به آن همة فرصت‌ها را حتّي فرصت «تنفّس صحيح» را سلب كرده بود.! تفاوت زندان و خارج از زندان تنها در سعه و ضيق محدودة مكاني بود و بس؟... وااسفاه! بر آن‌همه فرصت‌هاي از دست رفته، امكانات بر باد شده و استعدادهاي در نطفه خفه گشته‌اي كه حاكميّت خفقان و سانسور1 و فرمانروايي استبداد و اختناق ببار آورد!؟. و ببين خوش باوري و ساده‌انديشي ما را كه متوقّع اغتنام از فرصت و بهره‌وري از موقعيّت و زمينة مساعد و بي‌دغدغة «محبس» به جهت كوشش‌هاي فرهنگي و پژوهش‌هاي علمي و ايدئولوژيكي...، نوشتن و ترجمة كتاب و يا نگارش يادها، خاطره‌ها، سرگذشت‌ها و سرنوشت‌هاي گروه‌ها و امّت‌هاي گذشته و حال، چونان «نگاهي به تاريخ» و «نامه‌هاي پدري به دخترش» محصول «ايّام محبس» نهرو در زندان انگليسي‌ها.؟‍!

توقّع و انتظاري خوش‌بينانه و ساده‌لوحانه از «زندان‌هاي» قرون وسطايي شاه و ساواك كه رشته‌اي متَّصل به دستگاه جهنّمي پنتاگون و سازمان سياه سيا، داشت؟! زندان‌هاي هولناك و همراه شيوه‌هاي سبعانه و به‌شدّت ضدّ انساني‌اي كه هم اكنون نمونه‌هاي آن را در قلمرو حكومت جبّارانه و غاصبانة رژيم اشغالگر قدس و دولت نژادپرست افريقاي جنوبي و بسياري از كشورهاي امريكاي لاتين و نيز كشورهاي مرتجع منطقة خاورميانة اسلامي؟! و در هر نقطه و ناحيه‌اي كه امپرياليسم غدّار و جهانخوار آمريكا نفوذ و تسلّطي دارد، و «حكومت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به‌راستي كه خفقان و سانسور از زشت‌ترين، كشنده‌ترين و ناگوارترين فرآورده‌هاي حكومت‌هاي فردي و استبدادي است!! و چه آثار شوم و مرگباري را كه بدنبال ندارد؟


17


فردي»! به هر شكل و نام، برقرار مي‌باشد، مي‌توان مشاهده نمود؟!

بهر حال فشار و خفقان و محدوديّت فزايندة حاكم بر زندان و به‌ويژه اختناق وحشتناك سالهاي اخير موجب شد كه كتاب «الظاهرة القرآنيه» پس از گذشت متجاوز از ده سال دست نخورده به همراه برادرم از زندان خارج گردد؟!...

در اين مدّت اثر مزبور چندين بار تجديد چاپ شد و اضافات و تجديد نظرهاي نسبتاً معتنابهي توسّط مؤلّف در سالهاي آخر عمرش آن را در مستواي برتر و عميقتري قرار داد... و گويا سرنوشت چنين رقم زده بود كه ترجمة فارسي اين اثر ارزشمند كه درحقيقت حلقه‌اي از سلسله انتشارات « مشكلاة الحضارة= مشكلات تمدّن» مؤسّسه انتشاراتي دارالفكر بيروت، مي باشد، در اين مستواي ژرف و والا انجام پذيرد؟!.

انقلاب اسلامي شكوهمند و خونين مردم ايران به پيروزي رسيد، و جريان «انديشه‌هاي التقاطي» (كه سالهاي سال علي‌رغم هشدار برخي از متفكّران مخلص و آگاه جامعه، سطحي و ساده انگاشته مي‌گشت و حتّي برخي از برادران صادق و انقلابيون راستين بدين گمان به‌شدّت روبنايي و ساده‌ انديشانه كه: راه يكي و هدف يكي و دشمن مشترك است؟!، از تز خطرناك و فاجعه بار«همكاري و هم ياري»! و تكيه روي نقاط مشترك!! جانبداري نموده و متأسّفانه چند صباحي نه چندان اندك، بدين همكاري! نيز تن در دادند؟!!) در ابعاد گوناگون به صورت يك تراژدي دردناك به اوج خود رسيد!!، و مسئولان و متعهّدان دردمند جامعة نوپاي انقلابيمان را در برابر رخدادي عظيم روبرو ساخت و احساس تعهّدي بزرگ و تاريخي آنها را در «موقفي خطير» و حسّاس در چگونگي مقابلي و رودروريي با اين رويداد سهمناك، قرار داد...

بديهي است «جهت گيري‌ه»ي ديروز حاملان «انديشة اصيل


18


اسلامي» و بي‌تفاوتي در قبال «نقاط افتراقِ» ايدئولوژيكي و سهل و ساده و غير مهم دانستن آن و گرايش ناخود آگاه به «اصالة العمل» و بالاخره پراگماتيسم‌گرايي افراطي...، از يك طرف و عرضة آثار و نوشتارهاي بي‌پايه و مايه و احياناً مبتذل و خام و سطحي و منحرف كننده و حتّي اشمئزازآور و زشت و مشوه نماياندن چهرة تابناك ايدئولوژي، فرهنگ و معارف اسلامي از طرف ديگر...، از زمينه‌هاي بنيادين و عوامل زير بنايي بُعد فكري و فرهنگي اوج و گسترش اين رخداد زهرآگين و جريان بنيان‌برانداز، به‌شمار آمدند؟!

... و امروز پس از سالها تجربه و آموزش و شناخت به اين نتيجه رسيده‌ايم كه به‌منظور ارائة «ايدئولوژي و فرهنگ ناب اسلامي» و پيشگيري از هر گونه پيرايه و التقاط، ضروري است كه نخست از نشر عرضه‌هاي خام و برداشت‌هاي عوامانه و تلقّي‌هاي مبتذل كه فرهنگ اصيل مذهبي ما را از اعتبار ساقط نموده و در ميان نسل تحصيل كرده و جوان اين مرز و بوم انديشه‌هاي راستين اسلامي را تباه كرده و بر باد دهنده و تباهگر حماسه و محتوا و شعور انقلابي مي‌باشند، با قدرت هرچه تمامتر جلوگيري به‌عمل آيد، هرچند پديد آورندگان آنها در جاي خود افرادي قابل احترام، مؤمن و حتّي انقلابي باشند و بتوان در مواضع خود از وجود ايشان بنحو احسن بهره جست1...

و سپس طبع و انتشار آثار متين، پرمحتوا و نمايشگر راستين سيماي اصيل و زيباي معارف اسلام و ارائه‌گر ارزشها و اصالت‌هاي جامع‌الاطرف مذهبي با بيان و نثر و نظمي كه مردم و به‌ويژه نسل جوان را به‌كار آيد، در صدر برنامه‌هاي فرهنگي و تبليغي انقلاب قرار گرفته و محقّقان و پديد آورندگان آثار زنده و عميق و اصيل و حركت‌زاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . و اين را به‌خوبي درك كنيم كه التقاط، التقاط است، چه التقاط چپي، چه التقاط راستي! و انحراف، انحراف است چه آن كس كه مي‌خواهد قرآن را با مباني ماركسيستي تفسير كند و چه آن‌كس كه مي‌خواهد با مبتذلترين شيوه‌ها آيات متقن قرآن كريم را بر حروف تهجّي و حساب ابجد تطبيق نموده و از اين طريق مسئله و حقيقتي را به‌اثبات رساند؟! بازي كردن با قرآن و اين منبع عظيم و اصيلِ شناخت اسلام را با حروف ابجد مورد ريشخند قرار دادن و از اعتبار ساقط نمودن است كه واكنش‌هاي سهمناك و پرمخاطره‌اي در انديشه و فرهنگ اسلامي به دنبال دارد؟! در حقيقت التقاط، التقاط مي‌زايد و انحراف انحراف مي‌آفريند و در اين زمينه هيچ‌گونه فرقي ميان روحاني و غير روحاني، تحصيل كردة حوزه و دانشجوي دانشگاه وجود ندارد؟!... و نيز تفاوتي بين قماش موضوع بحث و سنخ هدفي كه تعقيب مي‌شود، نيست بلكه دعوا بر سر "شيوه، سبك و روشي" است كه اتّخاذ مي‌گردد!!


19


اسلامي در «موقع و موقفي» در خور و شايستة مقام و شأن والا، تعيين كننده و به‌حق ارزشمندشان، واقع شوند... و بايد بدانيم كه هرگونه برخورد ناصحيح و غير منطقي در كيفيت و شيوة مقابلي با «جريان التقاط» به‌خصوص در بخش ايدئولوژيكي و فرهنگي آن، خسارات و خطرات كوتاه مدّت و دراز مدّت غير قابل جبراني را ببار خواهد آورد!...

...كتاب «الظاهرة القرآنيه» ـ پديدة قرآني ـ هر چند سالها از تاريخ نگارش آن مي‌گذرد، لكن از اندك نمونه‌هاي منشوراتي است كه «دورة پاياني» ندارد و هماره زنده، نو و الهام بخش بوده و هيچگاه گرد و غبار كهنگي و صبغة گذشت زمان چهرة جاذب و باطراوت آن را نمي‌پوشاند... و خوانندة فارسي زبان به‌هنگام مطالعة ترجمة آن به‌درستي اندر خواهد يافت كه «مالك بن نبي» تحت تأثير «رخداد التقاط» و به‌منظور رو در رويي با آن، اين اثر زنده و جاويد را خلق نموده است، آن‌طور كه گويا وي در اين مقطع حسّاس و خطير از زمان زيست نموده و نظاره‌گر جريان التقاطي جامعة ما، قبل و بعد از انقلاب مي باشد!!

مترجم با توجّه به آنچه را كه بر شمرد و با احساس درد آلود و رنج مسؤوليّت آفريني كه از سالهاي 50، 51، 521 به بعد نسبت به اين رويداد مرگ‌زا و گسترش هولناك آن در ميان بسياري از بخش‌هاي مؤثّر جامعه و بالاخص در بين دانشجويان دانشگاه، دانش آموزان و حتّي در ميان تعدادي از نسل نوخاستة برخاستة از جامعة روحانيّت!!، داشت و از ديرگاه با همة وجود و احساس خويش درك مي‌كرد كه «عرضه‌هاي» خام و بي‌محتوا، به نام اسلام و به عنوان نمايشگر ايدئولوژي، فرهنگ و معارف اسلامي، چگونه در پيدايش و رواج «انديشه‌هاي التقاطي» تأثير دارد! و بالعكس عرضة آثار غني و متين و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رجوع كنيد به مقدّمة كتاب "از بردگي روم قديم تا ماركسيسم" و همچنين مقدّمه و ضمائم كتاب "متد ديالكتيك ماركسيستي"، دو اثر ديگر از همين قلم....


20


عميق، سازنده و روشنگر و نمايندة ارزش‌ها و اصالت‌هاي بي‌پيرايه و اصيل اسلامي متّكي بر «كتاب و سنّت» آن هم با بيان و نثر و شيوه‌اي كه نسل جوان و تحصيل‌كردة امروز را مفيد افتد تا چه حد در پيشگيري و مداواي اين سرطان عقيدتي و اجتماعي و سياسي مي‌تواند اثر داشته باشد...، و از همين رو پس از پيروزي انقلاب و برپايي جمهوري اسلامي و آن همه رويدادهاي فجيع و شنيع نشأت گرفته از اين رخداد، در رابطة با همان احساس و درك، اعتقادي راسخ و خلل ناپذير نسبت به همان مقوله‌هاي ذكر شده نسبت به پيشگيري و يا گسترش افكار التقاطي، اين احساس رنج‌آلود و دردمندانة خويش را به عنوان يك مسلمانِ نگران سرنوشت انقلاب، نمي‌توانم كتمان كنم كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به هر دليل موجّه و يا غير موجّه! آن‌طور كه بايد و شايد متأسّفانه روي ايدئولوژي و فرهنگ اسلامي آن‌طور كه متناسب و درخور و شأن حركت و سرعت انقلاب باشد كار نشد؟! و ما بعد از 22 بهمن سال 57 تا به‌حال كمتر ديدگانمان به روي آثار و انطباعاتي در اين مسير و داراي ويژگي‌هاي ياد شده، گشوده گرديد؟! و اين به‌راستي خسراني است كه هر چه سريعتر بايد به جبران آن پرداخت و مي‌بايست نويسندگان و محقّقان متعهّد و دردمند اسلامي كه به‌حق مسؤوليّت سازندگي يك «جامعة اسلامي» را به‌عهده دارند، در شكلي سيستماتيك بدين امر مهم و حياتي دست يازند و براي اين وارثان انبياء و نگاهبانان «ن والقلم و مايسطرون» و مناديان آزادي و پاسداري كرامت‌هاي انساني در طول تاريخ، شرايط و امكانات آزاد و باز فراهم گشته تا قدرت يابند بدون هرگونه ملاحظه و رادع و مانع بينديشند، كنكاش و كاوش كنند، خلق و ابداع نمايند و رسالت حسّاس و سرنوشت‌ساز و پيامبرگونة خويش را در اين مقطع خطير از زمان عينيّت بخشند...

تساهل و تسامح در اين «مهمّ حياتي» را خدا و تاريخ، نسل مظلوم و انسان مستضعف در پهنة گستردة زمان و مكان، بر ما نخواهند بخشيد؟!... و همين!...


21


... يادآوري اين نكته نيز در رابطة با كتاب «الظاهرة القرآنيه» و بيشتر آثار قلمي اين نويسندة مسلمان و عرب، مفيد مي‌نمايد كه ورود و تسلّط وي به زبان و ادبيّات فرانسه بيش از لغت و ادبيّات عرب بوده است؟! و لذا اكثريّت قريب به اتّفاق كتب خويش را به زبان فرانسه نوشته و سپس توسّط نويسندگان و مترجمان عرب زبان، به عربي برگردانده شده است...!!

و اين خود «تبلوري» از درجة نفوذ سهمگين و هستي‌برانداز استعمار فرهنگي در كشورهاي اسلامي مي‌باشد؟! كه اسلام‌شناس وكاوشگري در معارف و مسائل قرآني چونان «مالك بن نبي» نتواند با زبان مادر و كشور و فرهنگ و دين خويش آن‌طور كه بايد و يا لااقل در سطح زبان بيگانة متجاوز و سلطه‌گر سخن بگويد و چيز بنويسد!!. زهي تأسّف؟!...

كتاب «الظاهرة القرآنيه» به وسيلة عبدالصبور شاهين به عربي ترجمه گشته و همان‌طور كه اشاره رفت در آخرين چاپ، آخرين نظرات و اضافات مؤلّف را نيز بر ترجمة نخستين افزوده است و خوشبختانه ما نيز به آخرين و كاملترين ترجمة عربي آن دست يافته و برگردان فارسي خود را كه اينك در دست خوانندة عزيز قرار دارد، از روي آن انجام داديم...

خوانندة گرامي!

اثري كه هم اكنون در معرض مطالعة شما قرار دارد، از عميقترين آثار زنده و روشنگر اسلامي مي‌باشد كه متجاوز از نيم قرن اخير در ميان «امّت مسلمان» انتشار يافته است...

اين اثر نخست به زبان فرانسه و سپس به زبان عربي و اينك به زبان فارسي، خلعت طبع و نشر به‌خود گرفته و از معدود آثاريست كه توسّط يكي از روشنفكران مسلمان امروزي و دانشگاه ديده و آشنا به


22


تمدّن و فرهنگ غربي، خلق گرديده و كوچكترين «صبغة التقاط» در آن ديده نمي‌شود و از يك «انديشة ناب و خالص» متّكي بر منابع اصيل اسلامي، نشأت گرفته است...

در اين كتاب پس از مطالعة مقدّمة جاذب و عالمانة «مرحوم استاد دكتر شيخ محمّد عبدالله دراز» كه بر چاپ فرانسة كتاب در سال 1947م، نوشته شده و بحث جالب و محقّقانه‌اي پيرامون «اعجاز قرآن» از استاد محمود شاكر، موضوعات بنيادي ذيل كه در شكلي بديع مورد پژوهش و بررسي «مالك بن نبي» قرار گرفته است، از نظر شما خواهد گذشت:

تحقيقي مقدّماتي پيرامون پديدة قرآني ـ پديدة ديني ـ حركت نبوي ـ مبدأ نبوّت ـ اصول اسلام ـ كيفيّت وحي ـ موقعيّت و شخصيّت محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در پرتو پديدة وحي ـ ويژگي‌هاي وحي ـ ارتباط ميان قرآن و كتاب مقدّس... و بالاخره مقايسه ميان داستان يوسف در قرآن و در كتاب مقدّس و بررسي نتايج اين مقايسه... و موضوعات و مواقف قرآني...

ترجمة اين كتاب متناسب با حالات شخصي و مواقف اجتماعي و مواضع سياسي مترجم، در مجال‌هاي پراكنده و فرصتهاي گوناگون و احياناً متضاد، انجام گرفت و انعكاس آن حالات و مواضع خاص و اين فرصت‌هاي ويژه ولو به صورت كم رنگ در ترجمة مزبور، از ديد تيز و نظر دقيق خوانندة كاوشگر مخفي نخواهد بود... و عذر اين قصور را قطعاً بر اساس بزرگواري خواهد پذيرفت..

«نكتة ختام» اين‌كه نظراتي توضيحي، تكميلي و يا نقدي از «مترجم عربي» به‌طور اندك و نيز «مترجم فارسي» به‌طور نسبتاً مشروح در پاورقي آورده شده است كه با علائم «مترجم» براي مترجم فارسي و «ع ـ ش» براي مترجم عربي قابل تشخيص و تفكيك مي‌باشند...

با آرزوي توفيقات بيشتر براي انجام كارهاي مفيدتر...


23


رَبَّنا لا تُزِغْ قُلوُبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الوَهّابَ...

تهران ـ فروردين ماه 1369

علي حجّتي كرماني

استاديار دانشكدة الهيّات و معارف اسلامي

دانشگاه تهران


24



| شناسه مطلب: 77680