بخش 1

سید رضی کیست ؟ هدف سید رضی از جمع آوری این کتاب درس اوّل چگونگی جواب حضرت به همام معنای تقوا « احسان » در کنار « تقوا » توحید نخستین هدف مکتبهای الهی معارف ، زیر بنای اخلاق خلاصه بحث : سؤال و تمرین : درس دوم روزی رسان خداست نگاهی به صحنه اجتماع پرسش و پاسخ بی نیازی و رزّاقیّت الهی مربّی باید حکیم باشد خلاصه بحث :


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


نام كتاب : سيماي تقوا پيشگان

نويسنده : حسين اوسطي


13


پيشگفتار

كتاب « نهج البلاغه » ( 1 ) مجموعه اي از سخنان و اندرزهاي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و يكي از گنجينه هاي گرانقيمت اسلامي است . معارف و حقايق اسلامي در ابعاد مختلف ، آنچنان در آن موج مي زند كه آن را « اخ القرآن » هم ناميده اند ؛ اشاره به اين كه پس از « قرآن مجيد » كه كلام حضرت حق است ، كتابي همچون « نهج البلاغه » در اسلام نيامده است . اين كتاب در عين راهنمايي همگان ـ از حاكم تا رعيّت و از غني تا فقير ـ مسايل گوناگون را ـ از قيامت و برزخ تا روش و فنون جنگاوري ، از مقامات عالي و صفات انسان كامل تا صفات و نشانه هاي حيله گران و منافقان و خلاصه در همه زمينه ها ، مطالب ارزنده خود را ـ با عباراتي زيبا بيان مي كند ، چنانكه گويي با عقلها سخن مي گويد و با دلها تكلّم مي كند . بهتر است در اين زمينه دم فرو بنديم و به سخنان بزرگان و صاحبنظران در باب شناخت نهج البلاغه و گوينده آن نگاهي بيندازيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج و منهاج ، به معناي طريق واضح و راه آشكار است ؛ در آيه 48 سوره مائده آمده است : « لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُم شِرعَةً و مِنْهاجاً » ؛ « براي هر يك از شما امّتها شريعت و طريقي قرار داديم . »


14


در اين زمينه آن راد مرد علم و عمل ، فقه و فلسفه و عرفان و آن اسطوره مقاومت و شجاعت و ايمان ؛ يعني پير جماران حضرت امام خميني ( قدس سره ) ضمن پيامي به كنگره هزاره نهج البلاغه چنين مي فرمايد :

« دانشمندان بزرگ جهاني مي خواهند مولا اميرالمؤمنين را معرّفي كنند و به ديگران بشناسانند يا كتاب نهج البلاغه را ؟ ما با كدام مؤونه و با چه سرمايه اي مي خواهيم در اين وادي وارد بشويم ؟ . . . اصلاً علي ( عليه السلام ) يك بشر ملكي و دنيوي است كه ملكيان از او سخن گويند ويا يك موجود ملكوتي است كه ملكوتيان او را اندازه گيري كنند ؟ . . .

پس اولي آن است كه از اين وادي بگذريم و بگوييم علي بن ابي طالب فقط بنده خدا . . . و آن عبد وارسته از غير و پيوسته به دوست بود . . . او به حقّ عبدالله است . . . و پرورش يافته عبدالله اعظم است .

امّا كتاب نهج البلاغه كه نازله روح اوست ، براي تعليم و تربيت ما خفتگان در بستر منيّت و در حجاب خود و خود خواهي خود ، معجوني است براي شفا و مرحمي است براي دردهاي فردي و اجتماعي و مجموعه اي است داراي ابعادي به اندازه ابعاد يك انسان و يك
جامعه بزرگ انساني از زمان صدور آن تا هر چه تاريخ به پيش
رود . . .

هان ، فيلسوفان و حكمت اندوزان ! بياييد در جملات خطبه اوّل اين كتاب الهي به تحقيق بنشينيد . . . و با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان اين يك جمله كوتاه را به تفسير بپردازيد . . . تا ميدان ديد فرزند وحي را دريابيد و به قصور خود و ديگران اعتراف كنيد و اين است آن جمله : « معَ كُلِّ شيء لا بمُـقارنة وغَيرُ كلِّ شَيء لا بِمُزايَلَة » . اين جمله و نظير آن كه در كلمات اهل بيت وحي آمده است ، بيان و تفسير كلام الله است كه در سوره حديد است و براي متفكّران آخرالزمان آمده


15


است « وهُوَ مَعَكُم أَينَما كُنْتُم » . ( 1 )

و اينك « نهج البلاغه » و كلام مولا را از ديدگاه يك عالم سنّي و دانشمند معتزلي مطالعه مي كنيم ، چرا كه :

خوشتر آن باشد كه راز دلبران * * * گفته آيد در حديث ديگران

ابن ابي الحديد در ذيل خطبه 219 حضرت ، كه بعد از تلاوت سوره مباركه « ألهيكُمُ التَّكاثُرُ » ايراد شده است ، چنين مي گويد :

اگر كسي قصد موعظه ديگران و ترساندن آنان از عذاب آخرت را دارد ، بايدچنين كلامي بياورد و چنانچه نمي تواند ، بايد سكوت كند . و سزاست اگر تمام فصحاي عرب در مجلسي جمع شوند و اين خطبه برآنها خوانده شود ، همگي در تعجب از كلمات فصيح و زيباي آن به سجده بيفتند . من در شگفتم از مردي كه در ميدان جنگ مي ايستد و فنون
جنگي را به سربازان خويش مي آموزد و در اين زمينه خطابه اي مي خواند كه هر كس آن را بشنود مي گويد او در تمام عمر خود ، غير از جنگ و رزم كار ديگري نداشته است ؛ امّا در همان ميدان و در همان حال ، چنان خطبه اي در باب موعظه ايراد مي كند كه گويي عمري را در انزوا و عبادت و تهذيب گذرانده و لباس پشمينه پوشيده و هرگز گوشت نخورده و به رياضت مشغول بوده است . بالاخره گاهي به صورت سقراط و گاهي هم به صورت مسيح بن مريم در مي آيد . من به تمام
آنچه امّتها به آن قسم مي خورند سوگند ياد مي كنم كه اين خطبه را حدود پنجاه سال است در برابر خود گذاشته ام و در هر سال هزار مرتبه آن را خوانده ام و هر دفعه در من ترس و خوف تازه اي به جا گذاشته و هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ [ امام ] موسوي خميني ، روح الله ، صحيفه نور ، ( چاپ دوّم ، تهران : سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، 1373 ) ، ج8 ، صص 406 و 407


16


بار رعشه اي براندام واعضاي من انداخته ومرا به يادمرگ خود و نزديكانم افكنده است . نمي دانم كه اين تأثّر ، به دليل عقيده من به گوينده آن ، يا به سبب نيّت پاك وي و يا براثر يقين و اخلاص گوينده آن است . ( 1 )

با هزاران تأسّف بايد اعتراف كرد كه اين اكسير و كيمياي نفوس و اين كلمات الهام بخش ـ اعم از خطبه ها ، نامه ها و كلمات قصار حضرت ـ سده هاي متمادي پنهان مانده و امّت اسلامي موفق نشده است به طور كامل از آنها بهره برداري كند . اميد است در سايه پر بركت انقلاب اسلامي ايران زمينه اي فراهم آيد تا بتوانيم اين چهره درخشنده را از پشت ابرها بيرون كشيم و به جهانيان معرفي كنيم .

سيد رضي كيست ؟

بهتر است ابتدا به گوشه اي از شخصيّت سيّد رضي ( رحمه الله ) ـ گرد آورنده اين كتاب گرانبها ـ اشاره كنيم . در عظمت و جلالت نفساني او همين بس كه در بيش از هزارسال قبل به فكر انجام چنين كارِ عظيمي افتاد و توانست خطبه ها ، نامه ها و جملات كوتاه حضرت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) را به ترتيب در يك مجموعه گردآوري كند .

با اين كه مرحوم سيد رضي جوان بود و بيش از 47 سال نداشت كه به عالم بقا رحلت كرد ، ( 2 ) با اين حال كتابهاي ارزنده اي از قبيل تفسير و حقايق التّنزيل و . . . به ويژه « نهج البلاغه » را از خود به يادگار گذاشت .

او عالمي اديب و شاعري فصيح بود ؛ قرآن را در مدت كوتاهي پس از سي سالگي حفظ كرد ؛ صاحب هيبت و جلالت و از ورع و تقواي زيادي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج11 ، ص152

2 ـ گفته مي شود « سيد رضي » درسال 359 هجري متولّد و در سال 406 هجري وفات يافته است .


17


برخوردار بود . در شرف و فضيلت سيد رضي همين بس كه استادش مرحوم شيخ مفيد اعلي الله مقامه درباره او و برادرش « سيد مرتضي » خوابي بس مبارك ديد : « در عالم رؤيا ديدم كه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، دست دو پسر خود امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) را گرفته و نزد من آورد و فرمود :

« يا شيخُ ! عَلِّمْهُمَا الْفِقْهَ » ؛ « اي شيخ ! به اين دو فرزند من فقه بياموز » .

از خواب برخاستم و در تحيّر بودم كه معنا و مفهوم اين خواب چيست . در همان روز ، خانمي دست دو فرزند خود « سيّدمرتضي » و « سيّد رضي » را گرفته و نزد من آورد و همان جمله اي را كه حضرت زهرا ( عليها السلام ) در عالم خواب به من فرموده بود ، تكرار كرد . من فهميدم كه اين دو كودك به مقامات عالي خواهند رسيد . » ( 1 )

البته همين طور هم شد و اين دو برادر تا آنجا براي اسلام و مسلمين مفيد واقع شدند كه به آنها لقب « عَلَمُ الْهُدي » دادند ؛ يعني نشانه و علامتي كه مردم به واسطه آن ، راه هدايت و صراط مستقيم را مي يابند و راهنمايي مي شوند .

هدف سيد رضي از جمع آوري اين كتاب

يكي از دلايل بارز و روشن سيّد در تأليف اين كتاب ، خيرگي وي در برابر فصاحت و بلاغت كلام اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بوده است ؛ چرا كه بعد

از « قرآن مجيد » هيچ كلامي در فصاحت و بلاغت به پايه اين كلمات نمي رسد . به عنوان نمونه ، وي در ذيل بعضي از خطبه ها مانند خطبه بيست يكم كه حضرت مي فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منهاج البراعه ، ج1 ، ص236


18


« فاِنَّ الغايَةَ أَمامَكُمْ وإنَّ وَرائَكُمُ السّاعَةَ تَحْدُوكُم تَخفَّفوا تَلْحَقوا ، فَإنِّما يُنْتَظَرُ بِأوَّلِكُم آخِرُكُم » .

مي نويسد : اين كلمات در مقايسه با هر كلامي بجز كلام خدا و رسول خدا ، گوي سبقت در فصاحت و بلاغت را مي ربايد و بر تمام كلمات برتري پيدا مي كند .

شاهد ديگر ، نامي است كه بر اين كتاب گذاشته است : « نهج البلاغه » ؛ يعني راه وروش بلاغت . واز اينكه گاهي تنها بخشي از خطبه هاي حضرت را آورده ، معلوم مي شود تا آنجا كه فصاحت و بلاغت كلام حضرت را مي فهميده ، آورده و از ذكر باقي خطبه صرف نظر كرده است . با اين حال بايد توجّه داشت كه ملاحظه بلاغت بدين معني نيست كه سيّد رضي به ابعاد ديگر اين كلمات توجّه نداشته است ، بلكه مي توان گفت كه اين عالم بزرگوار كوشيده است در قالب اين الفاظ برگزيده و زيبا ، معارف اسلامي را به گوش جهانيان برساند . و اگر نظري به مقام معنوي وي بيفكنيم يقين خواهيم كرد كه خود به اين مطالب و معاني عشق ميورزيده و در مقام رساندن آنها به ديگران نيز بوده است . دليل اين مطلب ، عباراتي است كه در ذيل بعضي از كلمات حضرت بيان كرده است . به عنوان مثال در ذيل

خطبه هشتادو يكم معروف به « خطبه غرّا » كه در آن از موضوعات مختلف سخن به ميان آمده و محتواي مواعظ بسيار عالي است ، چنين مي نويسد : « در خبر آمده است كه وقتي حضرت علي ( عليه السلام ) اين خطبه را مي خواند پوست بدنها به لرزه در مي آمد و چشمها گريان مي شد و دلها در اضطراب مي افتاد . » اين نوع عبارات و امثال آن نشان مي دهد كه سيدرضي ( رحمه الله ) به بعد معنوي اين كلمات نيز توجّه داشته و تنها به بُعد فصاحت و بلاغت كلامِ مولا نظر نداشته است . سيد رضي ( رحمه الله ) ، « نهج البلاغة » را به سه بخش تقسيم مي كند :


19


1 ـ خطبه ها ، 2 ـ نامه ها و 3 ـ سخنان كوتاه .

بخش اول شامل 239 خطبه ، بخش دوم شامل 79 نامه و بخش سوم شامل 480 جمله كوتاه است .

دانشمندان بزرگي از شيعه و سني ، در گذشته و حال بر اين كتاب شرح و تفسير نوشته اند . در مقدمه شرح ابن ابي الحديد ، از سيدهبت الله شهرستاني نقل شده كه تاكنون بيش از پنجاه شرح مفصّل و مختصر بر اين كتاب نوشته شده است .

* * *

در اين كتاب برآنيم تا پيرامون يكي از خطبه هاي مهم اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ؛ « خطبه همّام » كه در آن اوصاف و حالات پرهيزگاران آمده است ، سخن بگوييم . اين خطبه سرمشقي عالي براي علاقه مندان راه تكامل و نشاندهنده مسير صحيح و صراط مستقيم براي پويندگان راه الله است . گر چه بدون هيچ گونه گزافي ، من در خود صلاحيت اين كار را نمي بينم ؛ زيرا لازمه بيان بسياري از مسايل بلند و بالاي عرفاني و معنوي ، درك و وصول به آن است و كسي چون بنده بي بضاعت نمي تواند در اين وادي گام بگذارد و وظيفه گران خويش را به سر منزل مقصود برساند ، ولي آنچه كه انگيزه اقدام به اين كار شد ، عشق و علاقه باطني اينجانب به پاكان عالم بود و آگاهي هرچه بيشتر از حالات و حتي تاريخ زندگي اين رادمردان الهي .

عشقست هر چه هست ، بگفتيم و گفته اند * * * عشقت به وصل دوست رساند به ضرب دست


20


نكته آخر اين كه : اين مباحث در محفل با صفاي برادران عزيز سپاه پاسداران مطرح شده است ، آن هم در اوايل انقلاب اسلامي كه جامعه اصولاً از يك تحوّل روحي برخوردار شده و نسيم الهي بر آنان وزيده بود و در نتيجه به اين گونه مباحث توجّه خاصي مي شد . ( 1 ) لذا بايد بگويم :

بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود * * * اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

در پايان ياد آور مي شوم هرگونه راهنمايي و اصلاحي از صاحبنظران و انديشمندان موجب امتنان نويسنده خواهد بود .

والسلام علينا و علي عبادالله الصالحين

حسين اوسطي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين جلسات در طي بيش از يكسال ، در صبح روزهاي پنجشنبه برگزار مي شد .


21


درس اوّل

فقالَ مولانا عليّ ابن ابي طالب ( عليه السلام ) لِهَمّام : « يا هَمّام ! إتَّقِ الله وأَحْسِنْ فَـ { إنّ الله مَعَ الَّذين اتّقَوْا والّذينَ هُم مُحْسِنُون } » ( 1 )

چگونگي جواب حضرت به همام

شخصي از شيعيان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به نام هَمّام كه سيد رضي ( رحمه الله ) او را مردي عابد توصيف مي كند ( 2 ) نزد حضرت آمد و از ايشان خواست كه اوصاف متقين را به طور كامل براي او بيان فرمايد ، به طوري كه چهره زيباي آنان براي او مجسّم و به خوبي با آنها آشنا شود . امام ( عليه السلام ) ابتدا از

جواب طفره رفته ، تثاقل ( 3 ) فرمودند و سپس در پاسخ به اين تقاضا ، جمله اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نحل : 128 . توجه داشته باشيد كه اصل آيه بدون فاء است : « اِنّ الله . . . »

2 ـ پس از مراجعه به چند كتاب رجالي كه در اختيار نگارنده بود ، معلوم شد بيش از آنچه كه سيد رضي فرموده چيز ديگري اضافه نكرده اند . بنابر اين بجز ويژگي عبادت ، چيز ديگري از او در دست نيست . فقط در كتاب « قاموس الرّجال » از « كنزالفوائد » كراجكي نقل شده است كه اين همّام پسر برادر « ربيع ابن خثيم » است كه در عبادت و زهد معروف بوده است .

3 ـ تثاقل : كاهلي از پاسخ دادن ، تأمل در جواب و مكث كردن در پاسخ است .


22


كوتاه فرمودند : « إتَّقِ الله وأحْسِنْ » وبه دنبال آن اين آيه شريفه را تلاوت كردند : « إنّ الله مَعَ الّذين اتّقوا والّذين هُم مُحْسِنون » .

در تثاقل امام نسبت به جواب ، مي توان توجيهاتي از اين قبيل بيان كرد : اين كار جنبه تعليم به غير داشته و حضرت خواسته است بدين وسيله به ديگران بفهماند كه در جواب دادن تعجيل نكنند ؛ زيرا در اثر عجله چه بسا جوابها كه به خطا مي رود ، و چنانچه بر جواب هم مسلّط باشند ، تأمّل و تأنّي ، آن را زيباتر و متين تر مي كند .

قالَ أميرُ المؤمنين ( عليه السلام ) : « لِسانُ العاقلِ وَراءَ قلبِهِ ، وقَلْبُ الاْحْمق وَراءَ لِسانِهِ » ( 1 )

علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : « گفتار عاقل پس از تفكّر و تأمّل است و فكر احمق در پس گفتار اوست . »

مزن بي تأمّل به گفتار دم * * * نكو گوي ، اگر دير گويي چه غم

ويا مي توان گفت تأمّل حضرت براي مطالعه دراستعدادوظرفيّت سؤال كننده بوده تا به ميزان عقل و معرفت او سخن بگويد . و ما در همين خطبه مشاهده مي كنيم كه همّام ازجواب كوتاه حضرت قانع نمي شود و در نتيجه ، امام اين خطبه مهم را بيان مي فرمايد كه در آخر آن ، همّام صيحه مي زند و ازدنيا مي رود . به هرحال علّت تثاقل حضرت در جواب ، كاملا روشن نيست .

امام پس از چند لحظه ، خطاب به همّام مي فرمايد : « إتّق الله وأحْسِنْ » ؛ تقوا پيشه كن و نيكي نما ! . حضرت مي خواهد به طور ضمني به او بگويد : تو خود از تقواپيشگان باش كه اگر به اين مرحله رسيدي ، قهراً

متقين و پرهيزگاران را خواهي شناخت و مقامات و روحيّات آنان را لمس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طوائف الحكم ، ج1 ، ص10


23


خواهي كرد . همچنين اعمال و كردار خود را نيك گردان كه خداوند متعال در قرآن مجيد خود را يار پرهيزكاران و نيكوكاران معرفي كرده است : « إنّ الله مَعَ الّذين اتّقوا والّذين هُم مُحْسِنُون » .

به مناسبت گواهي گرفتن حضرت از اين آيه شريفه ، به طور اختصار به معنا و تفسير آن مي پردازيم :

معناي تقوا

« تقوا » از ماده « وقايه » به معناي حفظ و حراست اشيا است ، به طوري كه نگذاريم ضرري به آن وارد شود ؛ مثل كسي كه مال خود را در جاي امني نگهداري مي كند تا دست دزدان به آن نرسد و يا قالي را از آتش و رطوبت دور مي كند تا به آن آسيبي وارد نشود . به اين عمل « وقايه » گفته مي شود . ( 1 )

امّا تقوا در زبان قرآن و روايات بر حفظ روح و نفس انساني از آنچه كه براي آن ضرر دارد ، اطلاق مي شود ؛ مثلاً در قرآن آمده است : « قُوا أنْفُسَكُم وأهْليكُم ناراً » . ( 2 ) يعني اين نفس نفيس خود را با پليديها آلوده نكن و آن را از هر عملي كه باعث خشم و غضب الهي است حفظ كن .

از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال شد كه معناي تقوا چيست ؟ حضرت فرمود : « أنْ لا يفْقُدَكَ اللهُ حَيْثُ أمَرَكَ ، ولا يَراك حَيْثُ نَهاكَ » ؛ ( 3 ) نسبت به آنچه كه از جانب خدا بدان مأموري شانه خالي نكن و نسبت به آنچه كه از آن نهي شده اي دوري منما .

اگر بخواهيم خود را از هر آلودگي حفظ كنيم لازم است درتمام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مفردات راغب .

2 ـ تحريم : 6

3 ـ سفينة البحار .


24


ابعاد زندگي ودر تمام برخوردهاي اجتماعي ، راه صحيح را انتخاب كرده و

مطابق با شرع و عقل و انصاف حركت كنيم ؛ مثلاً در برابر دشمن بايد اصول اخلاق اسلامي را رعايت كرد ، با اسيران بر طبق دستورات عمل كرد ، با منحرفان رعايت انصاف و ادب كرد ، از دروغ و تهمت پرهيز نمود و حتّي در ميدان جنگ و كارزار كه عرصه خشم است ، همان گونه كه در اصول تعليمات جنگي اسلام وارد شده است عمل كرد ؛ يعني نبايد به افراد بي دفاع حمله كرد و نبايد متعرض كودكان و پيران از كار افتاده شد ، حتي چهار پايان را نبايد از بين برد و مزارع را نبايد نابود كرد ، آب را نبايد به روي دشمن بست و . . . و خلاصه اينكه براي حفظ و حراست نفس و روح بايد به طور كامل اصول و عدالت را براي دوست و دشمن رعايت كرد .

« احسان » در كنار « تقوا »

كلمه « احسان » به معناي نيكي كردن و « محسن » به معناي نيكوكار است .

در آيه شريفه جاي طرح يك سؤال باقي است ، و آن اين كه تقوا كه به معناي حفظ كردن خود است ـ و اين حقيقت هم در انتخاب راهِ صحيح و هم در تمام ابعاد زندگاني جلوه مي كند و انسان را از هر آلودگي پاك نگه مي دارد ـ چرا در كنار كلمه « مُحْسِنُون » قرار گرفته است ؟ مگر متقين همان محسنين نيستند ؟ به عبارت ديگر ، محسنون و نيكوكاران با متقين و پرهيزگاران چه تفاوتي دارند كه در اين آيه ، جداي از هم ذكر شده اند .

نظير اين آيه در جاي ديگري از قرآن آمده است : { إنَّ الله يَأْمُرُ بِالْعَدلِ وَالإحْسانِ } ؛ ( 1 ) يعني خداوند متعال به عدل و احسان دستور مي دهد . باتوجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نحل : 90


25


به اين كه عدالت ، شريفترين و عاليترين خصلتها است و اقتضاي آن اين است كه حق هر صاحب حقي به او واگذار شود ، وخداوند متعال در كنار توصيه و فرمان به عدالت ، به احسان هم توصيه مي كند ، قهراً اين سؤال مي شود كه دو كلمه « عدالت » و « احسان » چه تفاوتي با هم دارند ؟

در پاسخ بايد گفت : تقوا به معناي حفاظت نفس از آلودگي ، و عدل به معناي هر چيزي را در جاي خود نهادن است كه هر گونه انحراف ، افراط ، تفريط ، تجاوز از حد و تجاوز به حقوق ديگران را از آدمي دور مي كند . امّا همين عدالت با همه قدرت و تأثير عميقش ، در مواقع بحراني كار ساز نيست . از اين رو بلافاصله دستور احسان صادر مي شود .

مثلاً دشمن غدّاري به جامعه حمله نموده و يا توفان و سيل و زلزله ، بخشي از مملكت راويران كرده است . درچنينوضعيت استثنايي ، مالياتهاي عادلانه وساير قوانين عادي كه پيشتر اعمال مي شد ، مشكل را حل نمي كند . دراينجا بايد همه كساني كه از نظر نيروي فكري و جسمي و مالي امكانات بيشتر دارند ، دست به فداكاري بزنند و تا آنجا كه قدرت دارند ايثار كنند .

گاهي در مسايل جزئي هم محتاج به احسان مي شويم ؛ مثل اين كه كسي خانه اي را به مدت يك سال اجاره مي دهد ، پس از پايان مدّت ، لازم است كه مستأجر ملك را تخليه كند و صاحب خانه شرعاً مي تواند بگويد : من راضي نيستم حتّي يك روز در خانه من بماني . با توجه به اين كه مستأجر در مقام اذيّت مالك نيست و در تكاپوي مسكن است ، در چنين وضعيتي احسان اقتضا مي كند كه چند ماهي به او مهلت داده شود تا در فشار قرار نگيرد .

در حديثي از علي ( عليه السلام ) در معناي آيه : « إنَّ الله يَأمُرُ بِالْعَدْلِ


26


والاِْحسانِ » مي خوانيم :

« ألْعَدْلُ الإنْصافُ ، والإحْسانُ التَّفَضُّلُ » ؛ ( 1 )

« عدل آن است كه حق مردم را به آنها برساني و احسان آن است كه بر آنها تفضّل كني . »

از اين جا معلوم مي شود كه احسان ، هم زينت بخش عدالت و هم مكمل تقواست . به همين جهت ، اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) در تقاضاي بيان صفات پرهيزكاران ، تنها به ذكر همين آيه قناعت كرد و فرمود : { إتَّقِ الله وَأحْسِنْ فَاِنَّ الله مَعَ الّذين اتَّقَوا وَالَّذينَ هُم مُحسِنُونَ } ولي همّام با اين بيان كوتاه قانع نشد و عطش او فرو ننشست ، امام ناچار به بيان مشروح تري پرداخت و جامع ترين خطبه را در زمينه صفات پرهيزكاران با بيش از يكصد خصلت ، ايراد كرد .

حضرت در طليعه سخن ، حمد و ثناي الهي را بجاآورد و بر پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله ) درود فرستاد و سپس فرمود :

« أمّا بَعْدُ فَاِنَّ الله سُبْحانَه وَتَعـالي خَلَقَ الْخَلْقَ حينَ خَلَقَهُم غَنِيّاً عَنْ طاعَتِهمْ . آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهمْ ، لاِنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصيةُ مَن عَصاهُ ولا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَن أطاعَهُ » .

« بعد از حمد وثناي الهي ، بايد بدانيم كه خداوند سبحان ، همه موجودات را خلق كرد بي آن كه نيازي به اطاعت و بندگي آنان داشته باشد و در حالي كه از سركشي و معصيت آنها مصون است ؛ زيرا مخالفت مخلوقات هيچ گونه ضرري به خالق نمي زند و عبادت و بندگي ديگران نيز براي حق تعالي سودي ندارد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، كلمات قصار ، جمله 231


27


توحيد نخستين هدف مكتبهاي الهي

بدون شك نخستين و والاترين هدف مكتبهاي الهي و برنامه هاي پيامبران به ويژه حضرت ختمي مرتبت ( صلي الله عليه وآله ) ، مسأله توحيد و شناخت آفريدگار جهان است .

معرفت خداوند علاوه بر ايجاد تكامل انساني و معنوي و اتصال موجود خاكي به عالم عِلوي ، خود ضامن سعادت اجتماعي و برقراري نظام عالي زندگي و خورشيدي است كه جامعه ايده آل انساني در پرتو آن مي تواند به وجود آيد . شايد طرح مدينه فاضله افلاطون و ديگر فلاسفه و مربّيان بشري ، نسيمي برخاسته از اين وادي بوده باشد .

در قرآن كريم و سخنان پيامبر خدا و ائمه هدا ( عليهم السلام ) تكيه بسياري به موضوع خداشناسي شده است و مردم با بيانها و روشهاي گوناگون ، در جريان شناخت آفريدگار جهان و جلوه هاي زيبا و عرفاني آن قرار گرفته اند .

اميرالمؤمنان علي ( عليه السلام ) كه ممتازترين شاگرد مكتب وحي و پيامبر است ، با الهام از كتاب خدا در اين باره داد سخن داده و عاليترين درسهاي خداشناسي را در ضمن گفتار و خطبه ها و شرح اوصاف جمال و جلال و نعوت ( 1 ) كمالي و افعال الهي و ساير مسايل ، بيان فرموده است .

شناخت مرتبه معرفت علي ( عليه السلام ) از همين بيانات اعجاز آميز در الهيات تا حدودي ميسّر است ، حتّي اگر كسي بخواهد خدا را هم بشناسد لازم است به اين كلمات مراجعه كند .

« ابن ابي الحديد » معتزلي در ضمن شرح خطبه 83 نهج البلاغه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نعوت : جمع نَعْتْ ؛ يعني صفات .


28


مي گويد : بدان كه توحيد و عدل و مباحث شريف الهي جز از طريق كلام

اين مرد ( علي ( عليه السلام ) ) شناخته نشده است . گفتار ديگران وياران بزرگ پيامبر اصلاً متضمن چيزي از معارف و علوم الهي نيست و آنها مرد اين ميدان نبودند تا اين معارف و مباحث را تصوّر كنند و اگر هم تصور مي كردند نمي توانستند به زبان بياورند ، و بايد گفت كه اين بزرگترين فضيلت علي ( عليه السلام ) است .

همين شخص در ضمن شرح خطبه 185 نهج البلاغه مي گويد : احدي از اعراب ، داراي هنرِ حكمت و بحثِ در امور الهي نبود و اين كار در كوچك وبزرگ آنها سابقه نداشت . نخستين فرد عربي كه در اين علوم خوض كرد ، علي بود كه مباحث دقيق توحيد و عدل در سخنانش بسيار است .

او در شرح جمله « دائم لا بِأَمَد » مي گويد : اين نيز از دقايق علم الهي است و عرب كمتر از آن است كه اين جمله را بفهمد يا بتواند بگويد . آري ؛ اين مرد ( علي ( عليه السلام ) ) از جانب خداوند تأييد شده است . ( 1 )

معارف ، زير بناي اخلاق

اگر علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در طليعه سخن ، آن هم در زمينه اوصاف متقين ، مسايل توحيدي را گوشزد مي كند ، از آن جهت است كه توحيد زير بناي تمام مسايل اخلاقي و عرفاني است و اگر تواضع و احسان و عبادات ، بر اساس توحيد پايه گذاري نشود ، هيچ فايده اي ندارد .

از مرحوم آيت الله شاه آبادي ـ آن مرد بزرگ علم و عرفان ـ نقل شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الهيات در نهج البلاغه ، ص22


29


است كه مي فرمود : اگر اصول اعتقادات و معارف انساني درست بشود ، تمام مسايل اخلاقي و بلكه عبادي به دنبالش اصلاح مي شود .

آنگاه كه از حضرت يوسف از تعبير خواب سؤال مي شود و آن دو جوان زنداني به ايشان مي گويند : خواب ما را تعبير كن . ايشان ، ابتدا با ذكر مسايل توحيدي شروع مي كند و مي فرمايد :

{ يا صاحِبَي السِّجْن ! ءَأرْبابٌ مُتَفرِّقُون خَيْرٌ أمِ اللهُ الْواحِدُ القَهّارُ } ( 1 )

« اي دو رفيق زنداني من ، آيا خدايان متفرّق و از هم جداي بي حقيقت ، بهتر هستند و در نظام خلقت مؤثرترند يا خداي يكتاي قاهر ؟ »

خلاصه بحث :

همّام كه مردي عابد بود از حضرت تقاضاي بيان اوصاف متقين را كرد و امام ( عليه السلام ) ابتدا تأملي كرد كه حقيقتِ اين تأمّل به طور كامل روشن نيست ؛ گرچه دو توجيه در اين مورد گفته شد . سپس حضرت او را به تقوا و نيكوكاري امر كرد و آيه { إنَّ اللهَ مَعَ الّذِينَ اتّقوا والّذين هُم مُحْسِنُون } را قرائت كرد . ما نيز به مناسبت اين آيه ، نقش همراهي احسان با تقوا و عدل را بيان كرديم و گفتيم كه احسان عبارت از ايثارها و تفضّلات است . آنگاه امام وارد اصل خطبه شد و در طليعه آن ، از توحيد سخن گفت .

آري ؛ او مرد ميدان توحيد بود و در اين زمينه سخن بسيار گفته است . انبيا و علماي بزرگ نيز توجه خاصي به اين مسأله بنيادي داشته اند و بايد عقايد و توحيد ، زير بناي اخلاق و احكام قرار بگيرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 39


30


سؤال و تمرين :

1 ـ دو توجيهي كه در تأمّل حضرت در پاسخ به در خواست همام بيان شد كدامند ؟

2 ـ جواب كوتاه حضرت به همام چه بود ؟

3 ـ تقوا از چه مادّه اي است و در زبان آيات به چه معنا آمده است ؟

4 ـ چرا در آيه شريفه ، هم به تقوا توصيه شده و هم به احسان ؟

5 ـ احسان جامعه و احسان فرد در كجا تجلّي مي كند ؟

6 ـ حديثي از علي ( عليه السلام ) در معناي عدل و احسان بياوريد .

7 ـ حضرت در طليعه سخن ، نظر انسانها را به چه نكته اي جلب مي كند ؟

8 ـ نخستين و والاترين هدف مكتبهاي الهي چه بوده است ؟

9 ـ ابن ابي الحديد در زمينه كلمات توحيدي و مرتبه معرفت علي ( عليه السلام ) چه مي گويد ؟

10 ـ آيت الله شاه آبادي در زمينه تقدّم معارف اسلامي چه فرموده است ؟

11 ـ سخنان حضرت يوسف به دو زنداني ، پيش از تعبير خوابشان چه بود ؟

12 ـ خلاصه بحث را بنويسيد .


31


درس دوم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « فَقَسَّمَ بَيْنَهُم مَعايِشَهُمْ ، ووَضَعَهُم مِنَ الدُّنيا مَواضِعَهُمْ » .

« خداوند متعال رزق بندگان را تقسيم كرده و هر كسي را نسبت به نصيب دنيوي خود ، در جايگاه مخصوص خودش قرار داده است . »

روزي رسان خداست

همان گونه كه « خلقت » از جانب خداوند متعال است ، « روزي » نيز در انحصار اوست . در قرآن ، هم آفريدن را به خدا نسبت مي دهد و هم روزي رساني را ؛ { الله الّذي خَلَقَكُم ثُمَّ رزَقَكُم } ؛ ( 1 ) « خداوندي كه شما را آفريد ، روزي تان را نيز مي رساند . »

در قرآن ، تسبيح پروردگار كه به معناي تنزيه و مبرّا دانستن حق از هر نقص و عجزي است ، گاهي به ذات اقدس الهي تعلّق گرفته است :

« وسبّحوه بُكرةً وأصيلا » ؛ « خدا را در بامدادان و نزديك مغرب تسبيح كنيد . » و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روم : 40


32


گاهي هم به اسم خدا اطلاق مي شود : « سَبِّح اسْمَ ربِّكَ الأعلي » « اسم خدا را تسبيح كن . »

در « قاموس قرآن » آمده : تسبيح ذات الهي معلوم است ، امّا تسبيح اسم خدا عبارت است از اين كه اسماي حسناي الهي را به غير خدا نسبت ندهيم ؛ مثلا بعضي اِهلاك ( ميراندن ) را به دهر نسبت مي دهند ومي گويند : « وَما يُهْلِكُنا إلاّ الدَّهر » ، و نيز بعضي ساير اسماي الهي را به موجودات ديگر نسبت مي دهند و حال آن كه اسماي الهي ؛ از قبيل « علم » و « قدرت » و « رازقيّت » و . . . به آن معنايي كه به خداوند نسبت داده مي شود ، به هيچ چيز ديگري نمي توان نسبت داد ؛

{ وما مِنْ دابَّة في الأرض إلاّ علي الله رِزْقُها } ( 1 )

« نيست جنبنده وموجود متحركي ، مگر اين كه رزق او بر خداوند متعال است . »

مرحوم فيض كاشاني ( رحمه الله ) مي گويد : پروردگار متعال در قرآن كريم ابتدا خبر از آفريدن و خلقت و روزي رساندن داده است :

{ الله الّذي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رزقَكمْ } . ( 2 )

« خداوند همان كسي است كه شما را آفريد ، سپس روزي داد . »

آنگاه به خبر صرف اكتفا نفرموده و وعده مي دهد كه تأمين كننده رزق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هود : 6 ؛ كلمه دابه شامل تمام انسانها و حيوانات ، از ريز و درشت ، پرنده و چرنده و خزنده مي شود و تمام اين موجودات ، صبح كه از آشيانه خود بيرون مي آيند گرسنه اند و شب كه به خانه ولانه بر مي گردند سيرند وتماماً به رزقشان مي رسند .

2 ـ روم : 40


33


خواهد بود :

{ إنَّ الله هُوَ الرّزّاقُ ذوالقوّةِ المَتينُ } ( 1 )

« همانا خداوند توانا و نيرومند ، رزق دهنده شما خواهد بود . »

و در مرحله سوّم از وعده فراتر رفته روزي مخلوقات خويش را ضمانت نموده است ؛ چنانچه مي فرمايد :

{ وَما مِنْ دابَّة في الأرْضِ إلاّ عَلَي الله رزْقُها } ( 2 )

« نيست جنبنده و موجودِ متحرّكي ، مگر اين كه رزق او بر خداوند متعال است . »

با اين كه مراحل سه گانه « خبر » ، « وعده » و « ضمانت » در كلام الهي آمده است ، امّا از آن رو كه انسان در ميان همه موجودات نسبت به رزق و روزيش تشويش خاطر دارد ، خداوند متعال براي رفع تشويش خاطر انسانها و آرامش بخشيدن به قلوب ايشان ، سوگند ياد كرده مي فرمايد :

{ فَوَرَبِّ السّماء والأرض إنّه لحق مثلَ ما أنَّكم تَنْطِقُون } ؛ ( 3 )

« سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه هما نا رزق شما حق است ، همان گونه كه شما درك مي كنيد وسخن مي گوييد » .

با توجه به تمام اين خبرها و وعده ها و ضمانتها و قسمها ، خداوند متعال با تأكيد فراوان انسانها را به توكل امر مي كند و مي فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الذاريات : 58

2 ـ هود .

3 ـ الذاريات : 23


34


{ وَتَوَكّلْ عَلَي الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ } ( 1 )

« توكل بر خداوندي كن كه مرگ وفنا ندارد . »

و نيز فرموده است :

{ وَعَلَي الله فَتَوَكَّلوا إنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ } ( 2 )

« بر خدا توكل كنيد ، اگر مؤمن هستيد . »

سپس مرحوم فيض مي فرمايد : كسي كه با تمام اين توصيه ها و بشارتها آرامش قلبي در مورد رزقش پيدا نكند ، به مصيبت بزرگي مبتلاست ، حتّي نقل شده است كه فرشتگان آسمان پس از نزول آيه { فَوَ ربِّ السَّماء } گفتند : واي بر اين انسان كه خداوند را به خشم آورده و در مورد روزيش آرامش پيدا نكرده است ، تا آنجا كه پروردگار براي حتميّت رزق آنها ، قسم ياد مي كند .

نگاهي به صحنه اجتماع

امروزه و نيز در طول تاريخ ، براي جوامع بشري مصايب بزرگي از قبيل سيل و زلزله و جنگهاي خطرناك پيش آمده است و افراد بسياري دچار امراض و فقر و هزاران سختي و دشواري شده اند ؛ ولي كمتر شنيده شده است و بلكه نشنيده ايم كه حتي در چنين وقايع و حوادث خطرناكي ، فردي از افراد و يا گروه و بخشي از جامعه از حيث گرسنگي

تلف شده باشند . البته مسأله قحطي كه بيشتر در گذشته اتفاق مي افتاد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرقان : 58

2 ـ مائده : 23


35


گروهي با كمبود مواد غذايي مواجه مي شدند ، امتحان و آزمايشي بود كه به مطلب ما ارتباطي ندارد . امروز كه بيش از سه سال است از جنگ تحميلي عراق با ايران مي گذرد و حدود دو ميليون نفر آواره داريم ، و عزيزان مملكت ما به طرق مختلف به مقام شهادت نايل مي شوند و گاهي رزمندگان در خط اول جبهه در مضيقه آب و غذا قرار مي گيرند ، نشنيده ايم كه حتّي يك نفر هم از گرسنگي مرده باشد . فقر و بي پولي در جوامع بشري زياد است ، امّا كسي كه دراثر فقر و عدم توانايي نسبت به تهيه لقمه ناني جان داده باشد بسيار كم ، بلكه ناياب است .

حضرت آيت الله آقاي مشكيني مي فرمودند : اوايل طلبگي ام كه در طبقه بالاي مدرسه فيضيه حجره داشتم ، عصر جمعه اي در دالان مدرسه به يكي از دوستان برخوردم كه به من گفت : « فلاني پول داري پنج ريال به من قرض بدهي ؟ » ( 1 ) من هم تمام داراييم را كه فقط پنج ريال بود ، به او دادم ؛ بدون اين كه در اين فكر بيفتم كه امشب براي شام چه بايد كرد . به حجره رفتم و چون عصر جمعه بود ، مشغول دعاي سمات شدم . در اثناي دعا ، شخصي در حجره را كوبيد . وقتي در را گشودم ، ديدم يكي از آشنايان بازاري است . به من گفت : « آميرزا علي ! به فكرم افتاد كه بيايم و به شما پنج تومان بدهم تا خرج تحصيل خود كني » . پول را گرفتم و او رفت . به پروردگار خود گفتم :

« اللّهُمّ أنْتَ القائِلُ وقوْلُكَ حَقٌّ ووَعْدُكَ صِدْقٌ ؛ { مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمثالِها } » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين واقعه حدود چهل سال قبل يعني نزديك سال 1320 شمسي اتفاق افتاده است كه در آن موقع پنج ريال ارزشي داشته است .

2 ـ انعام : 160


36


« پروردگارا ! تو گفته اي و گفته تو حق است و كلام تو راست ، كه هر كس كار نيكويي انجام دهد ، خداوند ، ده برابر به آن پاداش مي دهد . »

پنج ريال دادم و پنجاه ريال رساندي . اذان مغرب گفته شد . براي شركت درنمازجماعت به مسجدبالاسرحضرت معصومه ( عليها السلام ) رفتم . در صف جماعت به يكي از روحانيون فاضل برخوردم ( ظاهراً استادش بوده ) كه داراي زن و فرزند بود . به من گفت : « پنج تومان پول داري به من قرض بدهي ؟ » و من پنج تومان را به او دادم . بعد از نماز آمدم در حرم حضرت معصومه ( عليها السلام ) تا زيارت كنم . رو به قبله مشغول زيارتنامه خواندن بودم كه يكي از اهالي مشكين شهر را ديدم . به من گفت : « خوب شد شما را ديدم . امانتي نزد من هست كه بايد آن را به شما بدهم » . دست برد و پنجاه تومان به من داد و گفت : « اين پول را فلاني داده است » . آن را گرفتم و به خداي خويش گفتم : « أللّهُمَّ أنْتَ القائِلُ وقَوْلكَ حَقٌّ ووَعْدُكَ صِدقٌ ؛ { مَنْ جاء بِالحَسَنَةِ فله عَشْرُ أمْثالِها } » پنج تومان دادم و پنجاه تومان رساندي !

و بالأخره آن شب را گرسنه نماند و خداوند متعال برايش رساند . و قرآن هم مي فرمايد :

{ وَالله خَيْرُ الرّازقين } ( 1 )

« خداوند متعال بهترين روزي رسانهاست . »

پرسش و پاسخ

در مورد روزي رساني و رزّاقيّت خدا ، سؤالي مطرح است و آن اين كه : اگر خدا متكفل روزي انسانهاست ، چرا بعضي از ملّتهاي زير ستم مانند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه : 11


37


سياهان آفريقا هر روز از شدّت گرسنگي تلفات مي دهند ؟

جواب اين اشكال روشن و واضح است ؛ زيرا خدا رازق است ، امّا نه به اين معني كه شخصي ما را داخل يك اتاق در بسته كند و هيچ كسي را راه ندهد ، با اين حال رزق ما از آسمان نازل شود . گرچه در بعضي از مواقع براي بعضي از اولياي الهي ـ مانند حضرت مريم ـ رزق آنان از آسمان نازل شده است ، امااين مواردجنبه استثنايي دارد . پس اگردست ظالمي بالاي سرما قرارگيرد ونگذاردآزاد باشيمودنبال روزي خودمان برويم ، قطعاً از گرسنگي جان خواهيم داد ؛ زيراامور اين جهان براساس عللواسباب تنظيم شده است .

بنابر اين ، امروز كه ابرجانيان عالم مثل آمريكا و غرب كه همچون زالو به جان ملّتها افتاده و خون آنان را مي مكند ، و به صغير و كبير رحم نمي كنند ، و طلاي سياهان آفريقا را مي برند و حتي گندمهاي مازاد بر احتياج خود را به آنها نمي دهند و سياست خود را بر گرسنه نگه داشتن آنها بنا نهاده اند تا گرسنگان نتوانند در برابر آنها بايستند ، ديگر توقعي جز مرگ دسته جمعي اين مردم مظلوم و به استثمار و استضعاف كشيده شدن آنان نخواهيم داشت . آري ؛ خداوند متعال به آنها روزي داده ، اما ظالم نان را گرفته و به سر مظلوم مي زند و مي گويد : بمير !

بي نيازي و رزّاقيّت الهي

اكنون كه در زمينه مسايل توحيدي و رزق و رزّاقيت سخن گفتيم ، اينك به اين نكته مي پردازيم كه چرا مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در ابتداي خطبه اي كه در مورد اوصاف پرهيزگاران است ، در زمينه بي نيازي حق از عبادت بندگان ، و رزاقيت پروردگار سخن مي گويد .

به طور كلي هر انساني در مسير عبوديت و خود سازي به سدهاي


38


فراواني بر مي خورد كه بايد آنها را بشكند تا خود را به مقصد برساند . در ميان تمام موانع ، دو مانع ويژه وجود دارد :

اول تشويش خاطر در مورد رزق است ؛ چرا كه اگر بخواهد مراعات اصول انساني و ديني را داشته باشد ، چگونه مي تواند كسب روزي كند ؟ همين اضطراب و دلهره آدمي نسبت به آينده ، منجر به بسياري از جنايتها و خيانتها مي شود ، و خلاصه براي كسب لقمه اي نان ، چه حقكشيها و تضييع حقوق انجام مي گيرد .

عن الحسين بن علي ( عليه السلام ) قالَ : قالَ اميرالمؤمين ( عليه السلام ) : « أهْلَك النّاس اثنان : خَوْفُ الْفَقْر وَطَلَبُ الْفَخْر » ( 1 ) امام حسين ( عليه السلام ) از پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نقل مي فرمايد : « دو چيز آدمي را هلاك مي كند : اوّل ترس از فقر و نداري ؛ و دوم فخرفروشي بر ديگران . »

تا اين تشويش خاطر از بين نرود ، امكان وصول به مقامات عالي براي كسي حاصل نمي شود . علماي اخلاق مي فرمايند : كسي كه مي خواهد به مراتب كمال برسد ، اولين وسيله اي كه بايد تهيّه و آماده سازد ، « ثبات قلب » است ؛ يعني تشويش خاطر نداشته باشد و بداند كه خداوند متعال رازق اوست تا بتواند در مسير عبوديّت و بندگي و تهذيب اخلاق گام بردارد .

دوّم اين كه : گروهي از نظر روحي ضعيف هستند تا آنجا كه با خواندن يك دعاي كميل و يا باز كردن يك گره از كار يك بيچاره ، دچار عُجب شده و خود را از ديگران بزرگتر و بهتر مي پندارند ، گويي كه به خدا هم سودي رسانده اند ! و خود را ، هم از خلق و هم از خالق طلبكار مي دانند . شيطان بسياري از افراد را در مسير عبوديت و سير و سلوك ، در چنين دامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال شيخ صدوق ، ص68


39


مي افكند و آنها را در همين دام هلاك مي كند .

از اين جهت حضرت علي ( عليه السلام ) در بيان اوصاف متقين ـ كه در واقع راهنمايي براي سالكان و طالبان فضيلت و كمال و كساني است كه بخواهند خود را به مقامات پرهيزكاران و انسانهاي نمونه نزديك كنند ـ تذكر بسيار مهمي مي دهد و مي فرمايد : اي انسان ! بدان كه اولاً خدا وقتي تو را خلق كرد ، از هر گونه عبادت و بندگي تو بي نياز بود . اين ماييم كه تار و پودمان محتاج به اوست و بالأخره به هر مقامي از علم و عمل كه دست يابيم تماماً با توفيقات الهي بوده و ما از خود هيچ نداريم و با تمام وجود لازم است كه به درگاه ايزدي بناليم و بگوييم :

« سَيِّدي ! مَنْ لي ومَنْ يَرْحَمُني اِْن لَمْ تَرْحَمْني وفَضْلَ مَنْ اُؤمِّلُ اِنْ عدمت فضْلك يوْمَ فاقَتي » ( 1 )

« اي مولاي من ! بغير از تو چه كسي را دارم و چه كسي به من رحم خواهد كرد ، چنانچه تفضّل تو از من قطع شود ، ديگر به تفضّل چه كسي مي توانم اميد داشته باشم ؟ »

انسان فقر محض است و اگر لحظه اي عنايات غني علي الإطلاق از او قطع شود ، هيچ و معدوم خواهد شد . و ثانياً انسان بايد بداند كه روزي او را تقسيم كرده اند و همچون سايه از او جدا ناشدني است و هيچ كس هم نمي تواند در آن دخل و تصرفي كند . بنا بر اين بايد با آرامش خاطر در مسير خود سازي و عبوديت گام بردارد و چون در اين كار ، خداوند دانا و توانا ضامن شده است نبايد در سير الي الله او وقفه اي ايجاد شود .

اينك معلوم مي شود كه اين دو تذكر حضرت در ابتداي اين خطبه كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دعاي ابوحمزه ثمالي .


40


در مقام بيان اوصاف متقين است ، در حقيقت راهنمايي براي تمام انسانهاي طالب رشد و كمال است ؛ يعني اي علاقه مندان فضيلت و اي عاشقان لقاءالله و اي سالكان كمالات واي كساني كه مي خواهيد خود را مصداق راستين پرهيزگاران قرار دهيد ! در اوّلين قدم لازم است نياز و فقر خود را در مقابل خداوند بي نياز مشاهده كنيد و سپس بر آن ذات بي نياز توكل كرده و حركت آغاز كنيد .

مربّي بايد حكيم باشد

مربّيان عالم لازم است همچون طبيبان ، درد را بشناسند و آن را با دواي مناسب معالجه كنند و چنانچه در مسير درمان ، احتمال ظهور و بروز دردي دهند ، حتماً لازم است پيشگيري كنند ، در غير اين صورت گاهي ضررش بيش از فايده آن خواهد بود و به طور كلي لازم است مرشد و هدايت كننده حكيم باشد . امام سجّاد ( عليه السلام ) فرموده است : « هَلَكَ مَن ليْس لَهُ حكيم يُرشِدُهُ » ؛ ( 1 ) « كسي كه ارشاد كننده حكيمي نداشته باشد هلاك مي شود . »

از اين رو علي ( عليه السلام ) ـ كه بزرگترين طبيب دردهاي روحي است ، قبل از اين كه آن مسايل بلند و مقامات والاي انسانهاي نمونه و پرهيزگار را بگويد ، تذكر لازمي را مي دهد تا مبادا در اثناي حركت ، براي طالبان اين طريق ، خطر مهلكي پيش آيد ، بنابراين پيشگيري مي كند و آنچه را كه لازم مي داند در ابتداي سخن بيان مي فرمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منتهي الآمال .


41


خلاصه بحث :

رازقيّت به عهده خداوند متعال است ؛ همان گونه كه خالقيت از اوست . و تسبيح اسم خدا اقتضا مي كند كه اسماي حُسناي الهي را آنگونه كه به خدا نسبت مي دهيم به چيز ديگري نسبت ندهيم .

مرحوم فيض آيات قرآن را در زمينه رزّاقيت خدا از وعده دادن تا قسم خوردن بيان كرده است . اصولاً در طول تاريخ كمتر شنيده شده است كه كسي از گرسنگي جان بدهد ، حتي درصحنه هاي خطرناك از قبيل جنگ و قحطي . به همين مناسبت حكايتي شنيدني از آيت الله مشكيني نقل شد .

اگر بعضي از ملّتها از گرسنگي مي ميرند به جهت ظلمي است كه استكبار جهاني بر آنان روا مي دارد وگرنه روزي آنان را خدا داده است .

دو مانع بزرگ در مسير تكامل وجود دارد ، اوّل عُجب و خودبيني كه در اثر كار خوب در انسان پيدا مي شود و دوّم تشويش خاطر در مورد رزق . از اين جهت است كه اميرالمؤمنين در طليعه اين خطبه براي پويندگان راه حق و حقيقت به اين دو مانع اشاره مي كند تا آنها با شناخت ، از اين دو مانع عبور كنند و خود را به سر منزل مقصود برسانند .


42


سؤال و تمرين

1 ـ « رزق » و « خلقت » در چه چيزي مشترك هستند ؟

2 ـ « دابّه » يعني چه ؟

3 ـ در چه آيه اي خداوند براي روزي مقسوم انساني قسم ياد كرده است ؟

4 ـ چه واقعه اي براي آيت الله مشكيني اتفاق افتاده بود ؟

5 ـ اگر خداوند روزي رسان است چرا بعضي از سياهان از شدّت گرسنگي جان مي دهند ؟

6 ـ يكي از عوامل مهم تشويش خاطر و اضطراب را بنويسيد .

7 ـ جمله اي از دعاي ابوحمزه بياوريد كه درباره احتياج و فقر انساني به خداي متعال است .

8 ـ چرا مربّي بايد حكيم باشد ؟

9 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


| شناسه مطلب: 77721