بخش 3

درس ششم خلاصه بحث سؤال و تمرین : درس هفتم خلاصه بحث سؤال و تمرین : درس هشتم دنیا محل حوادث است صبر در مقابل دشمنان اسلام پرهیزگاران اسیر دنیا نمی شوند خلاصه بحث سؤال و تمرین : درس نهم عبادت در سحر خلاصه بحث سؤال و تمرین :


73


درس ششم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « فَهُم وَالْجنَّةُ كَمَنْ قَدْ رآها ، فَهُمْ فيها مُنَعَّمُون ، وَهُمْ والنّارُ كَمَنْ قَدْ رَآها ، فَهُمْ فيها مُعذَّبُونَ ، قُلُوبُهمْ مَحْزوُنَةٌ . »

« اين افراد مانند كسي هستند كه بهشت را ديده و در نعمتهاي آن غوطه ور شده است و نيز مثل آنان و دوزخ ، مَثَل كسي است كه جهنم را ديده و در عذابهاي آن معذب شده است . همچنين دلهاي آنان اندوهگين است . »

از اين عبارات استفاده مي شود كه متقين به مقام يقين دست يافته اند آن هم به مرحله عين اليقين . اصولاً به مقامات عالي ايمان ، « يقين » گفته مي شود و يقين كيميايي است كه هر فلزي را به گوهري گرانبها تبديل مي كند ، منتهي اين كيميا در ميان مردم كمياب است .

امام هشتم ( عليه السلام ) مي فرمايد : ( 1 ) از يقين كمتر چيزي ميان مردم تقسيم نشده است . به عبارت ديگر يقين در ميان مردم خيلي كم پيداست ولي اگر اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص52


74


مقام عالي براي كسي حاصل شود سرمايه عظيمي به دست آورده است .

علي ( عليه السلام ) ( 1 ) مي فرمايد : خواب افرادي كه به مرحله يقين رسيده اند از نماز خواندن كساني كه در مقام شك هستند بهتر است و نيز مي فرمايد : از خدا بخواهيد كه به شما يقين عنايت كند .

نقل كرده اند كه امام سجاد ( عليه السلام ) ( 2 ) بعد از نماز مغرب مدّتي مي نشست و از خداوند متعال طلب يقين مي كرد .

يقين سه مرحله دارد :

1 ـ « علم اليقين » ( شدّت علم و آگاهي كه هيچ شكّي با آن مخلوط نيست ) .

2 ـ « عين اليقين » ( كه در آن انسان به مرحله رؤيت مطلوب رسيده است ) .

3 ـ « حق اليقين » ( كه مرحله لمس است و شدّت قرب را مي رساند ) .

جمله « كمن قَدْ رَآها » دلالت بر رسيدن پرهيزگاران به مقام « عين اليقين » مي كند ، ولي جمله « فَهُم فيها منعّمون و . . . معذّبون » بر وصول ايشان به مرحله « حق اليقين » دلالت مي كند كه عالي ترين مراحل يقين است .

مردان خدا با همه خصوصيات و امتيازاتي كه كسب كرده اند ، به خود نمي بالند ، بلكه ميان خوف و رجا به سر مي برند ، آن هم به قدري كه از حيث رجا گويي در بهشت خود را متنعّم مي بينند و از حيث خوف هم گويي در جهنم معذّبند .

در اينجا سزاوار است كه درباره اين اصل مهم اسلامي ؛ يعني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفينة البحار ، ماده « يقين » .

2 ـ سفينة البحار .


75


« خوف و رجا » مختصري بحث شود . اين حالت مانع پيدا شدن عجب و خودبيني مي شود تا آنجايي كه هر اندازه انسان در عبادت و كمال گام بردارد باز مي ترسد كه همه آنها مردود واقع شود و از اين رو به انتظار روزي است كه كارنامه او را به دستش دهند و ببيند كه آيا از اصحاب يمين است يا از اصحاب شمال و از متّقين است يا از فجّار و بالأخره از اهل بهشت است يا از اهل دوزخ . همچنين « خوف و رجا » عامل تحرّك بخش و روح افزايي است كه انسان را از هر گونه يأس و نااميدي كه بزرگترين عامل هلاكت و نابودي است ، نجات و خلاصي مي بخشد . يكي از اركان مهمّ تربيت ، خوف و رجا است . خوب است كه در اين موضوع از قرآن مجيد كه كتاب تعليم و تربيت است ، الهام بگيريم و ببينيم اين كتاب مقدّس چگونه در ايجاد خوف و رجا سخن به ميان آورده است :

1 ـ قرآن به گنهكاران روح اميد القا مي كند و به آنان مي گويد :

{ قُلْ يا عِبادِيَ الّذينَ أسْرَفُوا عَلي أنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله إنَّ الله يَغْفِرُ الذُّنُوب جَميعاً إنَّه هُوَ الْغَفُورُ الرّحيم } . ( 1 )

« به آن بندگانم كه به وسيله گناه برخويش اسراف كرده اند بگو : هرگز از رحمت خدا نا اميد نشويد ، چرا كه خداوند متعال همه گناهان شما را خواهد بخشيد ، او خدايي آمرزنده و مهربان است . »

2 ـ افراد مأيوس در جامعه را اميدوار مي كند و مي گويد :

{ يا بَنِيَّ ! اذْهَبُوا فَتَحَسَّسوا مِْن يُّوسُفَ وَأخيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَّوْحِ الله إنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَّوْحِ الله إلاَّ الْقَوْمُ الْكافِروُنَ } . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زمر : 53

2 ـ يوسف : 87


76


حضرت يعقوب پس از چهل سال ، روح اميد به فرزندانش مي بخشد و مي فرمايد :

« پسران من ! برويد و از يوسف و برادرش تفحّص كنيد و از رحمت الهي مأيوس نشويد ، چرا كه بجز كافران ، كسي از رحمت خدا مأيوس نمي شود . »

3 ـ اميد بخشيدن به سرباز مؤمن در جبهه :

{ إنْ يَّكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِأَتَيْنِ } . ( 1 )

« اگر بيست نفر از شما سربازان اسلام صابر وشكيبا باشند بر دويست نفر ازلشكر دشمن ، غالب و پيروز مي شوند . »

4 ـ اميد بخشيدن به مؤمنان موقعي كه عدد آنها در اثر ارتداد گروهي كم مي شود :

{ يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَّرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأتِي الله بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ. . . } . ( 2 )

« اي كساني كه ايمان آورده ايد . هر كدام شما از دين خود برگردد ، خداوند عده ديگري را كه داراي خصوصيّاتي بسيار عالي هستند جايگزين آنان خواهد كرد . »

5 ـ اميد بخشيدن به افراد متحيّر بعد از تصميم و توكل برخدا :

{ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي الله } . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 65

2 ـ مائده : 54

3 ـ آل عمران : 159


77


« هرگاه تصميم گرفتيد ، به خدا اعتماد و اتكال كنيد . »

6 ـ مسلمانان را در مقابل توطئه هاي بزرگ اميدوار مي كند :

{ وَمَكَرُوا وَمَكَرَ الله وَاللهُ خَيْرُ الْماكِرينَ } . ( 1 )

« اينان مكر كردند و خدا هم مكر كرد و خدا بهترين مكر كنندگان است . »

در واقع مكر خدا همان از بين بردن نقشه هاي شوم و بافته هاي آنان است .

7 ـ اميدوار كردن مسلمانان ، هنگامي كه رهبر از ميان آنها مي رود .

{ فَاِنْ مّاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أعْقابِكُمْ ؟ } ( 2 )

« اگر رسول خدا كشته شود و يا بميرد آيا باز شما به جاهليت خود رجوع خواهيد كرد ؟ »

8 ـ اميدوار كردن مردم به فضل خدا در موارد فراوان ؛ مثلاً ازدواج :

{ إنْ يَّكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالله واسِعٌ عَليمٌ } . ( 3 )

« اگر مردان ، فقير هستند خداوند از فضل و كرم خويش آنها را بي نياز مي گرداند . »

و نيز در موارد زيادي پروردگار فرموده است : « والله ذوالفضل العظيم » ؛ « خداوند صاحب فضل بزرگ است . »

9 ـ اميدوار كردن متقين و حزب الله :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 54

2 ـ همان : 144

3 ـ نور : 33


78


{ ألا إنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالبونَ } . ( 1 )

« سرانجام پيروزي با حزب الله است . »

10 ـ و بالاخره اميدوار كردن مؤمنان به ظهور دولت حق :

{ هُوَ الَّذي أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } . ( 2 )

« او خدايي است كه رسولش را براي هدايت خلق و ابلاغ دين فرستاد تا بر همه اديان عالم غالب و پيروزش كند . هر چند مشركان از اين حقيقت ناراحت باشند . »

و اينك به آياتي در زمينه تخويف و ايجاد خوف ، توجه فرماييد :

1 ـ خوف از روز قيامت ( كه با تعبيرهاي متعدّد آمده است ) :

{ يا أيُّهَا النّاسُ ! اتّقُوا رَبَّكُمْ إنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمّا أرْضَعَتْ وَتَضَعُ كَلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَتَرَي النّاسَ سُكاري وَما هُمْ بِسُكاري وَلكِنَّ عَذابَ الله شَديدٌ } . ( 3 )

« اي انسانها ! پرهيزگار باشيد كه زلزله روز قيامت حادثه بسيار بزرگي خواهد بود ، آنگاه كه با آن روز برخورد كنيد ، خواهيد ديد كه هر زن شير دهي طفل خود را از ترس فراموش مي كند و هر آبستني بار خود را بيفكند و مردم را از وحشت آن روز بي خود و مست بنگري ، در صورتي كه مست نيستند بلكه عذاب خدا سخت است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجادله : 22

2 ـ صف : 9

3 ـ حج : 2


79


2 ـ تهديد مجرم و گناهكار :

{ وَامْتازُوا الْيَوْمَ أيُّهَا الُْمجْرِمُونَ } . ( 1 )

« امروز اي زشت عملان ، از صف نيكوكاران جدا شويد . »

{ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤمِنُونَ } . ( 2 )

« هرچه مي خواهيد انجام دهيد كه خدا و رسول و مؤمنان ، بر آن آگاهند . »

3 ـ تهديد به آتش جهنم :

{ وَقُلِ الْحقُّ مِن ربِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر إنّا اعْتدنا لِلظّالِمينَ ناراً أحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَإنْ يَّسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَساءَتْ مُرْتَفَقاً } . ( 3 )

« بگو دين حق همان است كه از جانب پروردگار شما آمده ، هر كه خواهد ايمان آورد و هركه خواهد كافر شود ، ما براي ستمكاران آتشي مهيا كرده ايم كه شعله هاي آن مانند خيمه هاي بزرگ ، انسان ظالم را احاطه مي كند و اگر از شدّت تشنگي شربت آبي در خواست كنند آبي مانند مس گداخته و سوزان ، به آنها دهند كه روي آنها را بسوزاند و آن نوشيدني بسيار بدي است و جهنم اقامتگاه بسيار زشتي است . »

4 ـ تهديد به از بين بردن نعمتها :

{ قُلْ أرَأيْتُمْ إنْ أصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يّأتيكُمْ بِماء مَّعين ؟ } ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يس : 59

2 ـ توبه : 105

3 ـ كهف : 29

4 ـ ملك : 30


80


« بگو اي رسول خدا ! اگر آب كه مايه زندگي است ، صبحگاهان به زمين فرو رود كيست كه آب را براي شما پديد آورد ؟ »

5 ـ تهديد به صفات قهر الهي مانند قهّار و قاصم و منتقم و . . . :

{ نَبِّئ عِبادي أنّي أنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ وَأنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ الأليمُ } ( 1 )

« بندگان مرا آگاه كن و مژده بده كه من بسيار آمرزنده و مهربانم و عذاب من بسيار سخت است . »

به طور كلي اگر انسان در هر موردي ؛ اعم از مسايل دنيوي و يا اخروي ، فقط ترس و خوف در وجودش حكمران باشد ، زبون و بي تحرّك خواهد شد و اگر اميد بدون ترس داشته باشد چه بسا دچار تهوّر و عجب و هلاكت شود ، از اين رو مربّيان آسماني و انبياي عظام ، هم مبشّرند و هم منذر : « و ما أرسلناك إلاّ مبشّراً ونذيراً » .

توجه به اين اصل مهم اسلامي و تربيتي ، انسان را از خودبيني و عجب نجات مي دهد و تا هنگامي كه كارنامه اعمال آنان را به آنها نداده و قبولي آنها اعلان نشده است ، در ترس و هراس بسر مي برند همانطور كه حضرت فرموده است : « قلُوبُهُم مَحزونة » ؛ « دلهاي آنها اندوهگين است . »

قرآن زندگي دنيا را محل امتحان معرفي مي كند ، هر كسي در هر شرايطي از ايمان و تقوا باشد از آزمايش الهي خلاصي ندارد ( 2 ) و مادامي كه انسان از محل امتحان پيروز بيرون نيايد ، در اضطراب و وحشت است و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر : 50

2 ـ « أحَسِبَ النّاسُ أنْ يُتْرَكُوا أنْ يَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ ؟ » عنكبوت : 2 ، « وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيء مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص . . . وَبَشِّرِالصّابِرينَ » ، بقره : 156


81


اگر خنده بر لب آنها مي آيد به خاطر برخورد با مردم و ملاقات اخوان است و الاّ با هزاران خوف به انتظار روزي نشسته است كه نامه اعمالش را به دستش دهند تا مشخّص شود كه از اهل بهشت است يا دوزخ و هنگامي آرامش پيدا مي كند كه به او بگويند :

{ يا ايتّها الْنَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ! ارْجِعي إلي رَبِّكِ } .

( اي صاحب نفس مطمئنه ! به سوي پرورگار خود باز گرد . )

{ إنَّ هذا كانَ لَكُمْ جزاءً وكانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً } .

« اين است جزاي اعمال نيك و قبول شده شما . »

{ فَادْخُلُوهَا خالِدين } .

« داخل بهشت شويد و براي هميشه در آن زندگي كنيد . »

تا فرارسيدن آن ساعت و كوچ مؤمنانه از دنيا ، همگي در معرض خطريم .

خلاصه بحث

« يقين » سه قسم است كه عالي ترين آن « حق اليقين » است و صاحبان تقوا به اين مرحله عالي رسيده اند . يكي از اصول تربيتي اسلام ، خوف و رجاست كه براي هر مؤمني لازم است خود را در اين حالت قرار دهد . اگر كسي فقط داراي خوف و يأس باشد شكست مي خورد و نيز اگر در تمام امور از خود جرأت نشان دهد ، بي آن كه ارزيابي كند كه آيا از عهده او خارج است يا خير ، به مهلكه مي افتد . در آيات قرآن هم بر ايجاد اميد و القاي خوف تأكيد فراوان شده است كه برخي از آنها را بيان كرديم . انبيا به

عنوان مربّيان بشر ، هم مبشّرند و هم منذر و اين خوف و رجا نمي گذارد


82


دل انسان از حزن و اندوه خالي شود و تا دريافت كارنامه قبولي اعمال ، دل انسان آرام نمي گيرد ؛ زيرا در صحنه دنيا كه صحنه امتحان است هر لحظه احتمال خطر مي رود .

سؤال و تمرين :

1 ـ انواع يقين را اسم ببريد و مختصري شرح دهيد .

2 ـ يك روايت در زمينه اهمّيت يقين بگوييد .

3 ـ فايده « خوف » و « رجا » در انسان چيست ؟

4 ـ قرآن در مورد اميدها چه مي فرمايد ، لطفاً آيه اي براي نمونه بياوريد .

5 ـ آيه اي در زمينه خوف بيان كنيد .

6 ـ چرا دلهاي پرهيزگاران با غم و حزن مقرون است ؟

7 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


83


درس هفتم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « شُرُورُهُمْ مأمُونَةٌ وَأجْسادُهُمْ نَحيفَةٌ ، وحاجاتُهم خَفيفَةٌ ، وَأنْفُسُهم عَفِيفِةٌ . . . . »

« اذيت و آزار پرهيزگاران به هيچ كس نمي رسد و ديگران از آزار آنان در امان هستند ، بدنهاي ايشان در اثر تنبلي و تنپروري فربه نشده ، در خواست آنان از مردم بسيار اندك است ، متقين با عفّت و با حيا هستند . »

در اين گفتار ، سخن پيرامون چهار صفت ديگر از اوصاف مردان الهي است كه به ترتيب مورد بحث قرار مي گيرد :

1 ـ « شُرُورهم مَأمُونةٌ » ؛ « همه مردم از شرّ پرهيزگاران در امانند . »

در جامعه گروهي با افعال و كردار خويش ، همنوع خود را آزار مي دهند و چه بسا اين آزار از روي جهل و يا عادتهاي زشت انجام مي گيرديعني هيچ گونه تعمّد و سوء نيّتي هم در كار نيست . به چند مورد از آنها اشاره مي كنيم :

الف : افرادي كه پر حرف و به قول معروف پرچانه هستند و متأسفانه


84


اين گروه حرفهاي خوب و مفيد يا ندارند و يا بسيار كم دارند . وجود اينها در مجالس و محافل مصيبت بزرگي براي عقلا و انديشمندان است و بلكه حضور اينها در اماكن كسب و كار ، مخلّ كسب و صنعت است .

ب : گروهي كه تجسّس در كارها و زندگي مردم مي كنند و به هركسي كه بر مي خورند مي پرسند : كجا بودي و كجا مي روي و چه مي كني و . . . و حال آن كه نوع مردم اسرار زندگي خود را براي كسي نمي گويند و اگر هم بگويند به محرم راز خويش بازگو مي كنند .

ج : گاهي اعمال و كردار كسي ، همسايه اش را بيچاره مي كند و او را به ستوه مي آورد و بالأخره از ترس آبرويش و يا از جهت بي حيايي همسايه مجبور است بسوزد و بسازد .

د : عده اي هم به عيبجويي و عيبگويي عادت كرده اند و مردم و آشنايان از زبان آنها مي ترسند و چه بسا به آنان احترام مي گذارند تا مشمول ضربات سهمگين زبانشان نشوند و حتّي گاهي فحّاشي و بد دهني مي كنند و مردم آبرومند مجبورند به اين نوع افراد احترام بگذارند و گاهي باج دهند تا از شرشان محفوظ بمانند . در لسان روايات اين نوع افراد ، بدترين انسانها معرفي شده اند :

قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) :

« شرّ النّاس مَنْ تخاف النّاس مِن شرّه » . ( 1 )

« بدترين مردم كسي است كه مردم از شرّ او بترسند . »

وقالَ الإمامُ : « طُوبي لِمَن عزَل شرّه عنِ النّاس ، أسوَءُ النّاس مَنْ لمْ يثق بأحد بسُوءِ ظنِّه ، وَلا يثق به أحد بسُوءِ فعْله » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ في ظلال نهج البلاغه ، ج3 ، ص165


85


« خوشا به حال كسي كه شرّ خود را از مردم دور كند ، بد حالترين مردم كسي است كه وثوق و اطمينان به احدي پيدا نكند چون به همه مردم بدگمان است و نيز كسي كه ديگران به او اطمينان پيدا نكنند چون بدكردار است . »

اما در مقابل ، گروهي هستند كه مطلقاً ضرر و آزار آنها به احدي نمي رسد و ابداً به كسي بدي نمي كنند و مردم از دست و زبان آنها كاملاً در امان هستند . البته هر كسي از آن جهت كه حب ذات دارد خود را در كارها و اعمال خويش ، محكوم نمي كند و تقصير را به گردن خودش نمي افكند ، بنا براين كساني كه بخواهند به اين مرحله دست يابند ؛ يعني « شر آنها به ديگران نرسد » و به اين درجه از تقوا نايل شوند ، بايد در محكمه وجدان ، نفس خويش را به محاكمه و باز خواست دعوت كنند ، تا معلوم شود در بازار و خانه ، نسبت به فاميل و غريبه ، همسايه و رفيق و ديگران ، آيا اذيت و آزاري دارند يا خير ؟ ! و خوب است در اين محاسبه به مضمون اين حديث شريف توجه كنيم :

عَنْ أبي عبْدالله ( عليه السلام ) قالَ : « الْمُؤمِنُ مَن طابَ مكسبه ، وحسنت خليقتِهِ ، وَصحّت سريرتِهِ ، وأنفق الْفَضل من مالِهِ ، وَأمسك الْفَضْل مِن كلامِهِ ، وَكَفي النّاس شَرّه ، وأنْصَفَ النّاس مِنْ نَفسِهِ » . ( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « مؤمن كسي است كه كسبش پاك و اخلاقش نيكو و نيّتش سالم است ، زيادي مالش را انفاق مي كند و از گفتار بي فايده خودداري ميورزد ، مردم از شر او محفوظند و او نسبت به ديگران انصاف روا مي دارد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسايل الشيعه ، ج11 ، ص147


86


2 ـ « وَأجْسادُهُم نَحيفَة » ؛ « بدنهاي ايشان لاغر است ( و گوشت بي عاري ندارند ) . »

واژه « نحيف » به معناي هزل و لاغري آمده و در كتاب « المنجد » كم گوشتي نيز معنا شده است . اما اگر بخواهيم بگوييم هر كسي كه تنومند و چاق است معلوم مي شود پرهيزگار نيست ، قطعاً به خلاف واقع حكم كرده ايم ، چه در ميان كسبه و علما و حتي ائمه معصومين ( عليهم السلام ) افراد تنومند وجود داشته است ، بنا براين نمي توان گفت هر كسي تنومند است با تقوا نيست ، لذا به نظر مي رسد كه معناي اين جمله اين است كه بي عاري و تنبلي و خواب و خوراك ، مسلماً در بدن انسان گوشت مي روياند ، كه اين نوع گوشتها و پيه ها دليل تن پروري است ، ولي كساني كه مشغول وظايف بلكه عبادت و بيداري شب و گاهي روزه هاي مستحبّي هستند ، قطعاً گوشتي كه معلول تن پروري است در اين افراد روييده نمي شود ، بنا بر اين استخوان بندي درشت و تنومند بودن بدن با تقوا منافات ندارد ، بلكه اين تن پروري و خوشگذراني است كه منافي تقواست .

3 ـ « وحاجاتُهُم خفيفة » ؛ « خواهش ودرخواست ايشان ازمردم بسياركم است . »

اگر هر مسلماني به چند اصل اخلاقي و تربيتي اسلام توجه نمايد ، طبعاً زحمت ديگران كم خواهد شد و هيچ گاه سربار جامعه خويش نمي شود :

الف : در آثار اسلامي وارد شده كه هر كسي كارش را خودش انجام دهد :

قيل للصّادق ( عليه السلام ) : « علي ماذا بنيت أمْرك ، فقال عَلي أرْبَعةِ أشْياء عَلِمْتُ أنّ عملي لا يَعْمَلُهُ غَيْري فَاجْتهدتُ . . . » . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طرائف الحكم ، ج2 ، ص316


87


به حضرت صادق ( عليه السلام ) عرض شد : « زندگي خود را بر چه اساس و پايه هايي استوار كرده ايد ، فرمود : بر چهار ركن ، اول : اين كه دانستم كارهاي مرا كسي غير از من انجام نمي دهد ، بنابر اين كوشيدم خودم كار خودم را انجام دهم . . . . »

ابو عمر شيباني مي گويد : امام صادق ( عليه السلام ) را ديدم كه در بستان خويش بيل مي زند و عرق مي ريزد ، عرض كردم : فدايت گردم بيل را به من بده ! تا اين كار را انجام دهم ، فرمود : دوست دارم كه آدمي در طلب رزق و معيشت خويش به رنج و تعب افتد . ( 1 )

در خلال روايات ، فراوان به چشم مي خورد كه كار خود را خود انجام دادن ، سنّت رسول خدا و ائمه ( عليهم السلام ) بوده است . ( 2 )

ب : در روايات ، مذمّت شديدي نسبت به تقاضا كردن از ديگران حتّي از برادران ايماني به عمل آمده است ، حتي درخواست از نزديكان و آشنايان ؛ مثلاً درخواست كاسه آب ويا چوب كبريت ، كه از امور جزئي و كوچك به حساب مي آيد ، مذمت شده است ؛ به عنوان مثال : امام هشتم ( عليه السلام ) از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) روايت مي كند كه شخصي به حضرت عرض كرد : عملي به من ياد دهيد كه بين آن عمل و بهشت هيچ فاصله اي وجود نداشته باشد . پيامبر گرامي فرمود : غضب مكن و از مردم سؤال نكن و آنچه را كه براي خود مي خواهي و مي پسندي براي ديگران نيز بخواه . ( 3 )

آيت الله وحيد خراساني نقل مي كرد كه ما دوازده سال درس فقه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منتهي الآمال ، ج2 ، ص86

2 ـ حديث هيزم جمع كردن رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) براي غذا و كار كردن امام سجاد ( عليه السلام ) در قافله ، معروف و مشهور است .

3 ـ سفينة البحار ، ج1 ، ص584


88


حضرت آيت الله حاج سيد عبدالهادي شيرازي مي رفتيم كه مردي بزرگ و صاحب فضايل و كمالات بود . از جمله كمالاتش اين بود كه وي در اواخر عمر خود نابينا شده بود ولي خارج فقه را تدريس مي كرد و اين نشانه احاطه ايشان به ابواب فقه اسلامي بود . روزي هنگامي كه درس تمام شد و طبق معمول ، ايشان براي پاسخگويي به پرسشهاي شاگردان نشست ، ملاحظه كرديم كه دست به اطراف و كنار خود مي كشد و گويي به دنبال چيزي مي گردد . يكي از شاگردان متوجه شد كه آقا دنبال كبريت خود مي گردد ، بلافاصله كبريت را پيدا كرد و به دست استاد داد و آن استاد عاليقدر از باب تشكر اين جمله را به زبان آورد : « عَوْنُ الضّعيفِ صَدَقَةٌ » ؛ « كمك به ضعيف صدقه است . » دريافتيم كه استاد حاضر نشده است به شاگردان خود بگويد كبريت را به من بدهيد و حالا هم كه دادند متقابلاً با اين عبارت فروتني و تواضع مي كند .

ج : اصل قناعت انسان را از مهالك و خطرهاي بسياري حفظ مي كند . از قناعت تعبير به گنجي شده است كه هرگز انسان را فقير نمي كند . آدمي به وسيله اين گنج ، مي تواند بسياري از مشكلات دنيوي را حل كند و خود را از اسارت و كوچك شدن در نزد ديگران نجات بخشد . سه جمله حكمت آميز بسيار ارزنده زير منسوب به اميرمؤمنان ( عليه السلام ) است :

« استَغْنِ عَمَّن شِئتَ تَكُنْ نَظيرَه ، واحتج إلئ مَنْ شِئت تَكنْ أسيرَهُ ، أحْسِنْ إلي مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أميرَهُ » . ( 1 )

« بي نياز باش تا نظير ديگران شوي ، محتاج به ديگري باش تا اسير او گردي ، احسان به ديگران كن تا آقاي آنها باشي . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال ، شيخ صدوق .


89


با عمل كردن به اين سه اصل تربيتي ، بسياري از خواهشها و در خواستها و زحمتهاي ما نسبت به ديگران كاسته شده و بلكه مرتفع مي شود ؛ هم ما از قيد اسارت آزاد مي شويم و هم دوستان و آشنايانمان به زحمت نمي افتند . نا گفته نماند كه ما موظفيم از تقاضا و حاجت و درخواست خود بكاهيم ، ولي بر آوردن حاجات مؤمن ثواب فراواني دارد و اين عمل فوق العاده مقدّس است كه بايد در جاي خود بحث شود . بنا بر اين اگرچه سؤال و در خواست با اخلاق اسلامي موافق نيست ، ولي نبايد به سائل يا درخواست كننده جواب منفي داد و تقاضاي او را ناديده گرفت و حاجتش را برآورده نكرد .

4 ـ « وأنفُسُهم عفيفة » ؛ « اينان صاحب نفوس عفيف هستند . »

عفاف يعني خودداري ازاموري كه جايز ، زيبا و سزاوارنيست . ( 1 ) بنا بر اين عفاف حالتي است كه انسان را از هر امر ناپسندي حفظ مي كند ؛ مثل غلامي كه پايش را جلو مولايش دراز نمي كند وبه چشم او خيره نمي نگرد و زياد حرف نمي زند و خلاصه حيايي دارد كه هميشه او را در مقابل مولايش مؤدب نگه مي دارد . نقطه مقابل عفاف ، بي حيايي است ؛ يعني هيچ گونه شرم و خجالتي از مردم بلكه مولاي خويش نداشته باشد . در اسلام ، حيا مطابق با دين و مساوي با ايمان معرفي شده است ؛ همان گونه كه بي حيايي مساوي با بي ايماني دانسته شده است .

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « لا إيمان لِمَنْ لا حياءَ لَه » . ( 2 ) اگر بخواهيم مصداق عفاف را نشان دهيم بسيار مناسب است برخورد حرّ بن يزيد با ابا عبدالله الحسين ( عليه السلام ) را نقل كنيم كه حرّ چگونه در جواب امام حسين ( عليه السلام )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المنجد ، ص528 ، عف : كف وامتنع عما لا يحل أو لا يجمل .

2 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص106


90


نسبت به كلمه « ثكَلتْكَ أمُّك » ادب كرد و عرض كرد : من نام مادر شما را كه فاطمه زهرا ( عليه السلام ) است بجز خوبي نمي توانم به زبان جاري كنم . من و اصحابم با شما نماز مي خوانيم . و ما فرزند پيامبر را نمي گذاريم و خودمان مستقلاً اقامه نماز جماعت كنيم .

با اين كه حر براي مقابله با امام حسين آمده بود و با ايشان اختلاف سليقه و مشرب داشت ، مراعات ادب را كرد ؛ چرا كه اصولاً فردي با حيا و عفيف بود . و ظاهراً همين صفت بود كه او را به مقام و مرتبه اي بس عالي نايل كرد و او را به كاروان شهدا و ياران امام حسين ( عليه السلام ) ملحق ساخت .

گرچه عفاف درتمام ابعاد و جهات زندگي ، قابل تصوّر است ليكن در بسياري از روايات ، « عفت » به عفت بطن ( شكم ) و فَرْج ( مسائل جنسي ) اختصاص يافته است . مرحوم كليني در كافي ( 1 ) هشت روايت آورده كه در هفت مورد آن ، فقط سخن از عفت بطن و فرج است و حديث ديگر هم درباره فضيلت عفاف است كه از بهترين عبادتها است . ( 2 )

معلوم مي شود كه حفظ عفاف دراين دو مورد ، بسيار مهم و قابل

توجه است .

براي نمونه دو روايت از روايات هشتگانه را مي آوريم :

* عَنْ زُرارة عَنْ أبي جَعْفر ( عليه السلام ) قالَ : « ما عُبِدَ الله بِشَيء أفْضَل مِنْ عِفّةِ بَطْن وفَرْج » .

زراره از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند : « پرورگار متعال به چيزي بهتر از حفظ شكم از غذاي حرام و حفظ دامن از آلودگيهاي جنسي عبادت نشده است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي ، ج2 ، ص76 ، باب العفّة .

2 ـ كان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) يقول : « أفضل العبادة العفاف » .


91


در روايت ديگر به نقل از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) آمده است :

* « بيشترين افراد امت من به خاطر شكم و فرج ، به جهنم مي روند . »

بنابر اين ، بر هر انساني ضروري است كه « عفاف » را در خود ايجاد كند و خويشتن را به اين صفت كمال ـ كه از كمالات صاحبان تقواست ـ بيارايد .

خلاصه بحث

در اين بحث از چهار گروه نام برديم كه با گفتار و رفتار خود ديگران را آزار مي دهند و گفتيم كه متقين آزارشان به ديگران نمي رسد . پس بر هر فردي است كه محاسبه دقيقي از نفس خويش به عمل آورد و ببيند كه آزارش به ديگران مي رسد يا خير ؟

به اين مطلب نيز اشاره كرديم كه مردان با تقوا هرگز تن پرور نيستند تا در نتيجه بدن فربهي داشته باشند .

به سه اصل ازاصول تربيتي اسلام نيزاشاره شد : 1 ـ هركسي كار خود را خود انجام دهد . 2 ـ از ديگران درخواست نكند . 3 ـ درزندگي قناعت را سرلوحه قرار دهد . و اين سه باعث مي شود كه انسان سربار جامعه خود نباشد و ديگران را به زحمت نيندازد .

عفت كه يكي از اوصاف پرهيزگاران است ، به معناي نگهداري نفس است از هر چيزي كه زيبا و خوب نباشد ؛ مثلاً سيگار نكشيدن نزد پدر و استاد ، پا دراز نكردن در حضور ديگران و . . . در مقابل « عفت » ، « بي حيايي » است كه نتيجه اش بي ايماني است . نمونه اي جالب از عفت و حيا ، عمل حرّ بن يزيد رياحي است .


92


در خاتمه گفتيم كه نسبت به عفت دو چيز تأكيد فراوان شده است : 1 ـ عفت شكم 2 ـ عفت فَرْج .

سؤال و تمرين :

1 ـ روايتي درباره بدترين مردم نقل كنيد .

2 ـ اگر بخواهيم از ما به كسي آزاري نرسد ، بايد چه كنيم ؟

3 ـ « بدن پرهيزگاران لاغر است » ، به چه معنا است ؟

4 ـ امام صادق ( عليه السلام ) در پاسخ اين پرسش كه « زندگي خود را بر چه اساسي استوار كرده ايد » چه فرمود ؟

5 ـ آيت الله وحيد از استادش چه ماجرايي را نقل كرده است ؟

6 ـ سه جمله حكمت آميز درباره « بي نيازي و سروري » از علي ( عليه السلام ) نقل شد ، آنها را بيان كنيد ؟

7 ـ عفاف يعني چه و در مقابل چه صفتي است ؟

8 ـ حرّ بن يزيد رياحي به خاطر داشتن چه صفتي در زمره اصحاب امام حسين ( عليه السلام ) قرار گرفت ؟

9 ـ در چه اموري به داشتن عفّت بيشتر تأكيد شده است ؟

10 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


93


درس هشتم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « صَبَرُوا أيّاماً قَصِيرَةً أعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَويلةً ، تِجارةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهمْ ، أرادَتْهُمُ الدُّنيا فَلَمْ يُريدُوها ، وأسَرتْهُمْ فَقَدَوْا أنْفُسَهُمْ منْها »

« پرهيزگاران مدت كوتاهي را صبر مي كنند و در مقابل ، راحتي بسيار طولاني را به دست مي آورند . اين معامله ، تجارت سودمند و پرفايده اي است كه پروردگارشان براي ايشان مهيّا فرموده و توفيق آن را بر آنان ارزاني داشته است . دنيا به انسانهاي با تقوا روي مي آورد ، امّا آنها از آن اعراض مي كنند . دنيا مي خواهد آنها را اسير كند ، ولي ايشان خود را نجات مي دهند . »

از اين عبارت كوتاه و پر معنا ، استفاده مي شود كه لازم است صاحبان تقوا و ايمان « صبر و شكيبايي » را سرلوحه زندگاني خود قرار دهند كه بدون اين عامل نمي توانند به سر منزل مقصود برسند . دليل اين مطلب روشن است ؛ زيرا ايمان و تقوا ، حصاري به دور انسان مي كشد و او را از آزادي مطلق ، كه مساوي با بي بندوباري است ، جدا مي سازد و در گفتار ،


94


آنها را از دروغ ، غيبت ، فحش و . . . و در اعمال از نفاق ، حيله ، مكر و . . . و حتي در نيّت ، از نيّت گناه و گمان بد و خودنمايي دور مي كند و انسان را به مراعات تكاليف اسلامي و مذهبي و تقيّد به پايبنديهاي شرعي از طهارت گرفته تا ديات ( 53 كتاب فقهي ) كه يك برنامه كامل و فراگير است وامي دارد ؛ به طوري كه انسان در همه احوال و اماكن و جميع حركات و سكنات موظف مي شود كه از خط شرع و راه شريعت گامي فراتر نگذارد و در تمام حالات به وظايف خويش توجه داشته باشد و لحظه اي غفلت نكند تا دچار خسران نشود .

به يكي از عابدان و زاهدان گفتند : تقوا را براي ما توصيف كن ، گفت : وقتي كه وارد زميني مي شويد كه خار دارد ، چگونه راه مي رويد ؟ پرسشگر جواب داد : متوجّه لباس و بدنم مي شوم كه به خار و خاشاك بند نشود و خسارت و يا جراحتي وارد نكند ، مرد عابد گفت : در دنيا و امور دنيوي اگر بر اساس همين احتياط و توجه حركت كردي تقوا پيشه خواهي شد . از اين تشبيه استفاده مي شود كه تقوا و ايمان محدوديّتي در صاحب خويش ايجاد مي كند كه هرچه بخواهد نمي تواند بگويد ، يا ببيند و يا بشنود و . . . بنابراين متقين با يك سلسله مشقتها و سختيها درگير هستند تا بتوانند وظايف خود را خوب انجام دهند . آيا چنين شخصي بدون صبر و شكيبايي مي تواند به مقصود خود برسد ؟

عَنْ ابي عبدالله ( عليه السلام ) قالَ : « الصّبْرُ مِنَ الإيمان بِمَنْزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ » . ( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند : « نسبت صبر به ايمان ، مانند نسبت سر به بدن است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص87


95


پس لازم است هر مؤمني صبر و شكيبايي را سر مشق زندگي خويش قرار دهد و از اميرمؤمنان پيروي كند كه مي فرمايد : « صَبَرْتُ وفي العَيْنِ قَذي » . در برابر سختي ها ، صبر را پيشه خود ساختم ؛ در حالي كه گويا تيري در چشم داشتم . مؤمن نيز براي جلوگيري از طغيان نفس خويش مجبور است به طور دايم با صبر و شكيبايي قرين باشد و صبر را سرلوحه زندگي خود قرار دهد .

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قالَ : « الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمكارِه والصَّبر ، فَمَنْ صَبَر عَلَي الْمكاره في الدّنيا دَخَلَ الجَنّةَ ، وجهنّم محفوفةٌ باللذّات والشّهوات ، فَمَن أعْطي نفسَه لذّتها وشهوتها ، دخَل النّار »

امام باقر ( عليه السلام ) فرمود : « بهشت آغشته و پيچيده به صبر و شكيبايي در مقابل مشكلات و ناملايمات است ، كسي كه برمشكلات دنيا صبر كند ، داخل بهشت مي شود واز سوي ديگر ، جهنم آغشته به لذتهاي دنيا و شهوتراني است ، هر كس كه نفس خود را به لذّات و شهوات عادت دهد ، داخل جهنم خواهد شد . »

بعضي گويند : پل صراطي كه از شمشير برنده تر و از مو باريكتر و از آتش داغتر است ، همين دنياست كه در هر قدمي با تكليفها و آزمايشها و ناملايمات رو به رو هستيم ، اگر از اين صراط عبور كنيم ، به يقين در قيامت نيز از پل صراط به راحتي عبور خواهيم كرد .

دنيا محل حوادث است

انسان در اين سراي موقت ، از شش جهت هدف تيرهاي بلا و مصايبي چون مرض و فقر و مرگ عزيزان ، زلزله و سيل و توفان و تصادفات و برخورد با مردم خودكامه و جبار و . . . است ، و در اين مسير پر


96


سنگلاخ بدون نيروي صبر هرگز به مقصد نخواهد رسيد .

گويند قاضي با كفايتي جوان خود را از دست داد و مرگ فرزند چنان اثري در پدر گذاشت كه به خادمش دستور داد درِ منزل را ببندد ! و مي گفت : ديگر حال قضاوت ندارم . چند روزي بر اين منوال گذشت . دو فرشته به صورت بشر آمدند و در خانه اش را كوبيدند . خادم در را باز كرد و ماجراي قاضي را به آنها گفت . آنها گفتند : ما از راه دور آمده ايم و بين ما دو نفر ، نزاعي است كه خواهش مي كنيم ايشان ما را به حضور بپذيرند . قاضي اجازه داد و وارد شدند . يكي از آنان گفت : مزرعه اي دارم كه با آن امرار معاش مي كنم و خرج اهل و عيال خود را به وسيله آن به دست مي آورم ، اين شخص كه اينك همراه من است ، آمده و اسب و الاغ و زن و بچه خود را از آن مزرعه عبور داده و خسارتي به من وارد كرده است . قاضي به ديگري گفت : تو چه مي گويي ؟ گفت : آقاي قاضي ! اين مزرعه در محلي است كه يك طرفش كوه بلند و طرف ديگرش دره هولناك است و فقط يك راه براي عبور عابران وجود دارد كه ايشان در اين معبر عمومي زراعت كرده و ما هم مجبور بوديم كه از آنجا بگذريم . قاضي از صاحب زراعت سؤال كرد : آيا ايشان صحيح مي گويد ؟ عرض كرد : بلي . قاضي در مقام قضاوت وفصل خصومت چنين گفت : حق با كسي است كه از مزرعه عبور كرده ، زيرا كسي كه در معبر و جاده عمومي چنين زراعتي كند ، البته بااين حوادث مواجه مي شود و انتظار چنين خساراتي در هر لحظه مي رود ، چون در محل حادثه زراعت كرده است . فرشته گفت : آقاي قاضي ! مگر شما اولاددرست كرده اي براي بقا در دنيا ؟ و مگر وضع دنيا را در نظر نگرفته اي كه محل حوادث است . قاضي متوجه شد كه اين دو نفر براي تسليت و آگاهي دادن به او آمده اند و بعد از اين جريان به حال عادي برگشت .


97


صبر در مقابل دشمنان اسلام

از آيات و روايات فراواني استفاده مي شود كه مسلمانان بايد به هنگام جنگ و مقاومت در مقابل دشمنان اسلام ، صبر وشكيبايي را سرلوحه قرار دهند و در اثر صبر همچون كوه عظيمي در مقابل خودكامگان و دشمنان اسلام ايستادگي كنند . به آيه اي كه در آن وظايف مسلمانان را بيان مي كند و در آن به صابران بشارت داده شده است توجه كنيد :

{ يا أيُّها ألّذينَ آمَنُوا إذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا الله كثيراً لَعلّكُم تُفْلِحُونَ وأطيعُوا الله وَرَسُولَهُ ولا تنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُم وَاصْبِرُوا إنّ الله مَعَ الصّابِرين } ( 1 )

در اين آيه شريفه چند دستورالعمل براي زمان جنگ داده شده است كه به مناسبت اين ايام كه مصادف با جنگ تحميلي ملّت مسلمان ايران با رژيم كافر و بعث عراق است لازم است همه مسلمانان مخصوصاً ملّت ايران به آن توجه كنند .

1 ـ چون با لشكر دشمن رو به رو شديد ، در همه زمينه ها ، ثابت قدم باشيد ، به خصوص در پيكار با دشمنان حق و اسلام .

2 ـ خدا را فراوان ياد كنيد ؛ زيرا توجه به خداست كه هم ملّت را قوي مي كند و هم به سربازان در جبهه ها روحيه مي بخشد ، بعلاوه ياد و عشق خدا ، عشق زن و فرزند و مال و مقام را از دل بيرون مي راند .

امام سجاد ( عليه السلام ) درباره مرزبانان اسلام و مدافعان سرحدات مسلمين ، به پيشگاه خدا چنين عرض مي كند :

« وأنسهم عنْد لقائهم الْعدوّ ذكر دنياهُم الْخداعة وامْحُ عَنْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 45 و 46


98


قلُوبهم خطَرات الْمال الْفتُون واجْعل الجنّة نصب اعْينهم » ( 1 )

« پروردگارا ! در پرتو ياد خويش ، ياد دنياي فريبنده را از دل رزمندگان حق بيرون كن و توجه به زرق و برق اموال را از قلب آنان دورساز و بهشت را در برابر چشمانشان قرار ده . »

3 ـ يكي ديگر از وظايف مسلمين در زمان مبارزه ، توجه به مسأله رهبري و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است .

4 ـ لازم است در چنين زمان حسّاسي ، همگي از پراكندگي و نزاع بپرهيزند ؛ زيرا نخستين اثر كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن ، سستي و ناتواني و ضعف در مبارزه است و نتيجه اين سستي از ميان رفتن قدرت و هيبت و عظمت مسلمين است .

5 ـ به عنوان آخرين دستور ، به مسلمانهاي در حال جنگ ، فرمان صبر وشكيبايي مي دهد و بلافاصله بشارت مي دهد كه خدا با صابران است . امّت اسلامي بدون اين نيروي باطني نمي تواند به اهداف مقدس خود برسد و چنانچه در مقابل ناملايمات حاصل از جنگ صبر كنند پيروزي و نصرت الهي حق مسلّم آنهاست .

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند * * * بر اثر صبر ، نـوبـت ظفـر آيـد

پرهيزگاران اسير دنيا نمي شوند

شكي نيست كه دنيا با زر و زيورش ، در هر عصر و مكاني ، هزاران هزار را به خود شيفته مي كند و تمام آنها را به سمت خود مي كشاند و اين دلباختگان به عجوزه دنيا ، با از دست دادن ايمان و شرف و ارزشهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيفه سجاديّه .


99


انساني ، خود را در غل و زنجير دنيا اسير مي كنند و پس از تنيدن پيله هفتاد ساله به دور خود ، مي فهمند كه با دست خود گور خود را كنده اند كه به اين زودي نمي توانند از آن نجات يابند .

حضرت امير ( عليه السلام ) از دنيا به « لُماظه » تعبير مي كند ؛ يعني خرده غذاهايي كه در لاي دندان مانده و انسانها از آن تنفر دارند و به دورش مي افكنند ؛

« ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاِهْلِها إنَّه لَيْسَ لاِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إلاّ الْجَنّةَ فَلا تَبيعُوها الاّ بِها » ( 1 )

« آيا آزاده اي يافت نمي شود كه اين دنياي پست و ناچيز را رها كند و آن را به اهلش واگذارد ؛ زيرا بها و ارزش شما بهشت است ، پس خود را به چيزي جز بهشت نفروشيد . »

تقواپيشگان اين حقيقت را يافته اند و چهره واقعي دنيا را شناخته اند و هرگز خود را اسير اين پيره زن عشوه گر نمي كنند .

مرحوم شيخ محمّد حسن ، مؤلّف كتاب جواهر الكلام درسال 1266 هجري قمري از دنيا رفت . علماي آن عصر ، شيخ مرتضي انصاري را براي مرجعيّت معين كردند . شيخ فرمود : سعيد العلماي مازندراني از من داناتر است ، به او مراجعه شود . از نجف يك نفر را به مازندران خدمت سعيدالعلما فرستاد تا تكليف را معين كند ، ايشان فرمود : بله ، من هنگامي كه در نجف حضور داشتم بر شيخ مقدّم بودم ، امّا اشتغال شيخ در نجف و ابتلاي من در مازندران ، مقام علمي ما را به عكس كرده است و اكنون شيخ مرتضي حايز مقام اعلميت است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، حكمت 456

2 ـ پند تاريخ .


100


قرآن مي گويد : { تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا في الاْرضُ لا فَسادًا ( 1 ) } .

« نعمتهاي اخروي مخصوص كساني است كه قصد برتري در مغز نپرورانند و در روي زمين فساد نكنند . »

از اين حكايت بر مي آيد كه نه فقط دنيا به سمت متّقين مي رود و آنان به آن توجه نمي كنند ، بلكه اگر پاي آنان به بند و دام دنيا گير كند ، حاضرند فدا شوند و خود را از اين دام برهانند .

خلاصه بحث

هر مؤمني براي حفظ ايمانش احتياج مبرم به صبر و شكيبايي دارد ؛ زيرا انجام تكاليف بدون صبر مقدور نيست ، اصولاً بهشت آغشته به مكاره است كه بايد براي رفتن به آن شكيبايي داشت ، از اين گذشته ، دنيا محل حوادث است و انسان هدف تيرهاي بلا ، مگر مي شود در معبر زراعت كرد و منتظر حوادث و ناملايمات نبود ؟ !

افزون بر اين ، براي اعتلاي كلمه توحيد و حفظ مكتب ، لازم است با دشمن مبارزه كنيم و اين مبارزه احتياج مبرم به صبر دارد ، همان طوري كه آيات قرآن گوياي اين مطلب است . پرهيزگاران به وسيله همين نيروي باطني يعني صبر ، خود را از بند اسارت دنيا رهانده اند و اگر دنيا هم به آنان روي آورد ايشان به دنيا بي اعتنايي مي كنند ، همان گونه كه شيخ انصاري در مورد رياست و مرجعيت عمل كرد ، آري اينها به حقارت و پستي دنيا آگاه شده اند و خود را اسير زر و زيور آن نمي كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قصص : 83


101


سؤال و تمرين :

1 ـ چگونه تقوا و ايمان براي صاحبش ايجاد محدوديت مي كند ؟

2 ـ آن مرد عابد در مقام توصيف تقوا چه گفت ؟

3 ـ امام صادق ( عليه السلام ) صبر را به چه چيزي تشبيه كرده است ؟

4 ـ دو فرشته به قاضي چگونه آگاهي دادند ؟

5 ـ آيه 45 سوره انفال چه دستور العملي به امّت اسلاميِ در حال جنگ مي دهد ؟

6 ـ واژه « لُماظه » را معنا كنيد .

7 ـ سعيدالعلما به فرستاده شيخ انصاري چه پاسخي داد ؟

8 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


103


درس نهم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « أمّا اللّيْلُ فَصافُّونَ أقْدامَهُم تالِينَ لاِجْزاءِ الْقُرآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرتِيلا »

« متقين شبانگاه در حال عبادتند ، روي پا مي ايستند و قرآن را با لحن مخصوص تلاوت مي كنند . »

خوش باد كسي كه در سحر بيدار است * * * وز غير بريده مونس دلدار است

با يار نموده خلوت و راز كند * * * آن وقت كه خانه خالي از اغيار است

حضرت با اين عبارات ، برخي از حالات پرهيزگاران را در شب بيان مي كند كه در خلوتگاه يار چگونه مشغول عبادت و تلاوت قرآن و بندگي حق تعالي هستند .

قبل از شرح اين جملات ، لازم است بدانيم كه يكي از عوامل بسيار مؤثّر در صفا بخشيدن به قلب و نورانيت دل ، همين عبادات وارده در


104


شريعت اسلام است .

گروهي از فلاسفه بزرگ اسلامي كه به « اشراقيّون » معروفند ، معتقدند كه براي رسيدن به حقايق عالم بايد از طريق صفاي قلب و تهذيب نفس وارد شد و با اصطلاحات خشك علمي نمي توان به اهداف عالي و مراحل نهايي واصل گرديد .

استاد شهيد مرتضي مطهري مي گويد : ( 1 ) بو علي در نَمَط نهم « اشارات » ، با سبك بسيار بديعي خواسته است تا بر مبناي موازين عقلي و فلسفي ، مراحل و منازل اهل سلوك را شرح كند و به تعبير لسان الغيب از دفتر عقل آيت عشق بياموزد ، لهذا مورد انتقاد خواجه شيراز قرار گرفته است كه در اين رابطه مي گويد :

شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس * * * كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانست

اي كه از دفتر عقل ، آيت عشق آموزي * * * ترسم اين نكته به تحقيق نداني دانست

مقصود خواجه شيراز از « مجموعه گل » ، ذات مستجمع جميع صفات كمالي است و مقصودوي از « مرغ سحر » ، عابدان و مستغفران در سحرگاهان و دلهاي لبريز از شوق و سرگرم به راز و نياز است . در بيت دوم گويا بوعلي را ـ كه در آخر اشارات به « مقامات العارفين » پرداخته است ـ مخاطب قرار مي دهد و مي گويد : با استدلالهاي عقلي نمي توان به مقامات مردان سير و سلوك ، صعودكرد .

در كتاب وسايل الشّيعه و كافي ، روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج5 ، ص100


105


شده است كه اين مطلب را تأييد مي كند :

« قالَ الله عزّوَجلّ ما تَقَرَّبَ إليَّ عبدٌ بِشَيء أحَبَّ إليَّ مِمّا افْترضت عَلَيْهِ وإنّه ليتقرّب إليَّ بِالنّافلة ، حتّي أحبّه ، فَإذا أحْبَبْتَهُ كُنتُ سمعه الّذي يَسْمَع به ، وَبَصره الّذي يبصربِه وَلِسانِهِ الّذي ينْطق بِه ، وَيَده الّذي يبْطش بها إنْ دَعاني أجبته ، وإن سألني اعْطيته » .

حضرت صادق ( عليه السلام ) مي فرمايند : « پروردگار متعال چنين فرمودند : بندگان من به هيچ وسيله اي بهتر از واجبات نمي توانند به من نزديك شوند . سپس آنقدر به وسيله نافله به من نزديك مي شوند كه من آنان را دوست خواهم داشت و چون مورد محبّت من قرار گيرند ، خودم گوش شنواي آنها و چشم بيناي آنان و زبان گويايشان و دست و بازوي حمله كننده آنها خواهم شد ؛ اگر مرا بخوانند جوابشان را مي دهم و اگر از من چيزي بخواهند ، به آنها عطا خواهم كرد . »

عبادت در سحر

با اين كه مطلق عبادات ، عامل كمال انسان است ، ولي از آيات و روايات فراواني استفاده مي شود كه عبادت در شب و به ويژه سحر ، از امتياز خاصي برخوردار است . به طوري كه براي درك و فهم معارف الهي به انسان قابليّت مي بخشد و چون مي خواهند كلام ثقيل و گرانبهايي بر رسول خدا نازل كنند ، به او دستور بيداري در شب مي دهند و مي گويند : نيمي از شب و يا مقداري كمتر و يا بيشتر را قيام كن و به عبادت بپرداز :

{ يا أيُّهاَ المُْزَّمِّلُ ! قُم اللَّيْلَ الاّ قَليلاً نِصْفَهُ أوِ انْقُصْ منْهُ قليلاً أوْ زِدْ عَلَيْه وَرتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتيلاً إنّا سَنُلقي عَلَيْكَ قوْلاًثقيلاً إنَّ


106


ناشِئَةَ اللّيْلِ هِيَ أشَدُّ وَطْأً وأقْوَمُ قيلاً . } ( 1 )

« اي رسولي كه در جامه خفته اي ! شب را به نماز و طاعت خدا برخيز مگر كمي كه نصف يا چيزي كمتر از نصف باشد و يا مقداري بر نصف بيفزا و به تلاوت قرآن به صورت ترتيل ـ يعني با توجّه كامل ـ مشغول باش . ما كلام بسيار سنگين يعني قرآن را بر تو القا مي كنيم ، البته نماز شب بهترين شاهد اخلاص و صفاي قلب و دليل بر صدق ايمان است » . ( 2 )

نماز شب بر پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) واجب بوده و علاّمه مجلسي ( رحمه الله ) كيفيت خاصّي از خواندن نافله شب حضرت را بيان كرده است .

در عبادت شبانه چه فيوضاتي نهفته است كه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) توصيه مؤكّد مي كند كه برتو باد به نمازشب ! ( 3 )

« يا عَلي ! أُوصيك في نَفْسِك بخصال احْفظها عنّي ثُمَّ قالَ : أللّهم اعنه ـ الي ان قالَ ـ وعليْك بصلاةِ اللَّيْل وعَليْك بصلاة اللّيْل وعليْك بِصلاة اللّيْل . »

« اي علي ! تو را به چند خصلت توصيه مي كنم كه تا مي تواني آنها را حفظ كن . سپس پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به خداوند عرض كرد : بار الها ! او را كمك كن كه بتواند اين امور را انجام دهد و يكي از آن امور ، نماز شب بود كه سه بار فرمود : بر تو باد به نماز شب ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مزمل : از آيه يك به بعد .

2 ـ از دو روايتي كه مرحوم فيض در كتاب صافي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده ، استفاده مي شود كه تلاوت قرآن به نحو ترتيل عبارت است از : اولاً از سريع نخواندن آيات مانند اشعار بپرهيزد و فاصله هم زياد ندهد مانند فاصله هاي رمل و ريگ بيابان و ثانياً با تدبّر و فكر باشد ؛ يعني انسان در معاني آيات تأمل كند . و ثالثاً با قلبي سوزناك تلاوت كند .

3 ـ وسائل الشيعه ، ج5 ، باب 39


107


گاهي قرآن مجيد در حين ذكر مسايل مهم ، آن مطلب را با ضدّش مقايسه مي كند ، مثلاً مي گويد : آيا مؤمن با فاسق مساوي است ؟ و دانايان با افراد نادان مساوي هستند ؟ و چون به عبادت بندگان الهي در شب مي رسد مي گويد : آيا آنان كه در ساعات شب به عبادت مي پردازند و از آينده خويش ترسان هستند و اميد به رحمت خدا دارند ، با كساني كه اين طور نيستند و در شب مشغول عبادت نيستند مساويند ؟

{ أمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَقائِماً يحذرُ اْلآخِرَة ويَرْجوُا رحمةَ ربِّهِ } . ( 1 )

و بالأخره اين عمل در آخرت چه جزايي دارد كه پروردگار عالميان مي فرمايد : از پاداش اين كار كه چشم صاحبانش را روشن مي سازد كسي اطلاع ندارد :

{ تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعون ربَّهم خوفاً وطَمَعَاً وَمِمّا رَزَقْناهُم يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْيُن جزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون } . ( 2 )

« اينها پهلوهاي خود را از بستر جدا مي كنند و خدا را از سر ترس از جهنم و يا طمع به بهشت مي خوانند و از آنچه كه به عنوان جزا به آنها داده مي شود و چشمشان را روشن مي گرداند ، آگاهي ندارد . »

مردان بزرگ كه در رأس آنها ائمه اطهار ( عليهم السلام ) قرار دارند ، به عبادت در شب اهميت فراوان مي دادند . گاهي سوز و گدازهاي ايشان براي ديگران معلوم شده است ؛ مانند مناجات امام سجاد ( عليه السلام ) در كنار خانه كعبه و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زمر : 9

2 ـ سجده : 16 و 17


108


خواندن اشعاري در مقام راز و نياز ( 1 ) و بيهوش افتادن ايشان .

اصمعي مي گويد : نيمه شب ديدم كسي زمزمه اي مي كند كه دلم را به سوي خود جذب كرده است ، جلو رفتم و ديدم حضرت زين العابدين ( عليه السلام ) است . ناگهان حضرت غش كرد و افتاد . نزديك رفتم و سر حضرت را به زانو گرفتم و قطره اي اشك از چشمان من بر چهره مباركش ريخت و به هوش آمد ، فرمود : « مَنِ الّذي أشْغلني عَن ذِكْرِ مولاي ؟ » ؛ « كيست كه مرا از توجّه به مولايم منصرف كرده است ؟ » عرض كردم : من اصمعي هستم ، اين چه حالتي است كه در شما مي بينم ؟ خداوند در حق شما اهل بيت نبوّت ، آيه تطهير را نازل فرموده است . حضرت فرمود : اصمعي ! خداوند متعال بهشت را براي مطيعان خلق كرده است ، اگر چه غلام سياه حبشي باشد و آتش را هم براي معصيتكاران خلق كرده است اگر چه سيد قريشي باشد ، مگر كلام الهي را نشنيده اي كه مي فرمايد :

{ فَاِذا نُفِخَ في الصُّور فَلا انْسابَ بَيْنَهُم يومَئِذ وَلا يَتَسائَلوُن ، فَمَنْ خفّت موازينُهُ فاوُلئِك الّذين خَسِروا أنْفُسَهُم في جَهنَّم خالدون ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُم النّار وَهُم فيها كالِحُون . } ( 2 )

« زماني كه در صور دميده شود ، تمامي نسبتها منقطع مي گردد ، كساني كه ميزان اعمالشان سنگين است رستگار مي شوند و كساني كه كارهاي نيكشان كم است و سيئات و گناهانش زياد مي باشد ، زيانكارند و براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ از جمله اشعار اين است :

يا من يجيب دعاء المضطرّ في الظلم * * * يا كاشف الضرّ و البلوي مع السقم

قد نام و فدك حول البيت قاطبةً * * * و عين جودك يا قيوم لم تنم

ان كان جودك لا يرجوه ذوسرف * * * فمن يجود علي العاصين بالنّعم

أدعوك ربّي و مولاي و مستندي * * * فارحَم بُكائي بحقّ البيت و الحرم

2 ـ مؤمنون : 104 ـ 101


109


هميشه در جهنم معذّب خواهند بود . آتش ، صورتهاي ايشان را بريان مي سازد به طوري كه گوشتهاي لب كنار مي رود و دندانهاي آنان ديده مي شود . »

اصمعي مي گويد : حضرت را به حال خود واگذاردم و به كناري رفتم . ( 1 )

* * *

اين حقير ، در تابستان كه حوزه تعطيل بود گاهي به مشهد مقدّس مشرّف مي شدم و بعضي از شبهاي جمعه را در حرم مطهر حضرت رضا ( عليه السلام ) بيتوته مي كردم . يكي از علماي مشهد كه در مسجد گوهر شاد ، امام جماعت و مورد توجّه خاص بود ؛ يعني حضرت حجت الاسلام آقاي شيخ حبيب الله گلپايگاني ، در شبهاي كوتاه تابستان حدود سه ساعت مانده به اذان صبح به حرم مي آمد و مشغول نماز شب مي شد . نماز شب ايشان نزديك دو ساعت به طول مي انجاميد . در ركعات نمازش به جاي سوره توحيد گاهي سوره يس و سوره واقعه را قرائت مي كرد و در ضمن قرائت ، كمال توجه را به معاني آيات داشت ، گاهي مي ديدم كه با انگشت سبابه اشاره مي كرد و اين آيه را مي خواند :

{ ألَمْ أعْهَد إلَيْكُم يا بَني آدَمَ ألاّ تعْبُدُوا الشّيْطانَ إنّه لَكُم عدوٌّ مُبين ؟ } ( 2 )

و در تمام اين مدت اين پيرمرد سالخورده روي پا مي ايستاد و آيات قرآن را در ضمن قيام نماز تلاوت مي كرد همان گونه كه امام ( عليه السلام ) در حالات متقين فرموده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحرالموده ، ص42

2 ـ يس : 60


110


« فأمّا اللّيْل فصافُّون أقْدامَهُم تالين لاِجْزاءِ الْقُرآنِ . »

« اينها مردان بزرگي هستند كه لذّت عبادت و مناجات با پروردگار را چشيده و لمس كرده اند و هيچ لذتي را بر آن ترجيح نمي دهند . »

همان طوري كه قرآن از اين افراد به « رجال » تعبير كرده و مي فرمايد :

{ رِجالٌ لا تُلْهيهِم تجارةٌ ولا بَيْعٌ عَنْ ذكْر الله . } ( 1 )

« مرداني كه تجارت و كسب و سودجويي ، آنها را از ذكر و توجه به خدا منصرف نمي سازد . »

خلاصه بحث

عبادت ، قلب انسان را صفا مي بخشد ، و آنگاه كه قلب روشن شد ، براي درك حقايق قابليّت پيدا مي كند ؛ از اين جهت اشراقيون مي گويند : براي وصول به حقايق و معرفت به اعيان خارجي بايد از راه صفاي قلب وارد شد . در روايات هم آمده است كه انسان در اثر نوافل به مقامات عالي نايل مي شود ، مخصوصاً عبادت در شب كه در آيات فراواني ، در مورد اهميّت و نتايج آن صحبت شده است . يكي از برنامه هاي بزرگان ؛ به خصوص ائمه اطهار ( عليهم السلام ) اشتغال به نماز و تلاوت قرآن و استغفار در شب ، به ويژه در سحرها بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نور : 37


111


سؤال و تمرين :

1 ـ مراد لسان الغيب از « مجموعه گل » و نيز « مرغ سحر » چيست ؟

2 ـ خواجه شيراز در بيت دوّم غزل خود چه كسي را مخاطب قرار داده است ؟

3 ـ كدام عبادت انسان را ربّاني مي كند و به خدا نزديك مي گرداند ؟

4 ـ به پيامبر اكرم دستور داده اند چه مقدار از شب را بيدار باشد ؟

5 ـ رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) چه توصيه اي فرمود ؟

6 ـ مراد از تلاوت آيات قرآن به شيوه ترتيل چيست ؟

7 ـ در آيه 16 سوره سجده ، درباره عبادت در شب چه آمده است ؟

8 ـ اصمعي در كنار خانه كعبه چه ديد ؟

9 ـ عالم رباني شيخ حبيب الله گلپايگاني چگونه نماز شب مي خواند ؟

10 ـ خلاصه بحث را بيان فرماييد .


| شناسه مطلب: 77723