بخش 5

درس سیزدهم خوف از چه چیز و چه کس ؟ از مقامات اهل معرفت : نسبت عجیب بهلول دیوانه خلاصه بحث : سؤال و تمرین : درس چهاردهم مراقبت شدید لزوم توجه پرهیزکاران به دو عامل فریبنده : به دو حدیث توجه فرمایید متقین در مقابل تعریف دیگران خلاصه بحث سؤال و تمرین : درس پانزدهم ثبات و استقامت در دین نقطه ضعف در انسان یگانه بینی متقین مانع خطرناک ایمانی مقرون با یقین خلاصه بحث سؤال و تمرین :


141


درس سيزدهم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « وَأمّا النّهار فحُلَماءُ عُلَماءُ أبْرارٌ أتْقِياء قَدْ بَراهُمُ الْخَوْف بَرْيَ القِداح ، يَنْظُرُ إلَيْهِمْ النّاظِرُ فَيَحْسَبُهُم مَرْضي وَما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض ، ويَقُول لَقَدْ خُولِطُوا ولقَدْ خالَطَهُم أمْرٌ عَظيمٌ »

« اما در روز ، بردباراني آگاه و نيكوكاراني پرهيزگارند كه خوف و ترس آنان را همچون چوبي كه خرّاط مي تراشد تا نازك گردد و براي نيزه آماده شود ، لاغر و ضعيف كرده است . مردم گمان مي برند كه آنان مريض هستند و حال آن كه هيچ گونه مرضي در آنها نيست و گاهي آنها را متهم به جنون و ديوانگي مي كنند در حالي كه آنان درگير امر بزرگي هستند . »

در بحث گذشته درباره حلم و علم مطالبي آورديم . در اين بخش ، پيرامون ادامه خطبه ؛ يعني « أبرارٌ أتقياء » سخن مي گوييم :

« ابرار » جمع « بِرّ » به معناي نيكوكاري است . به كساني كه كارهاي نيك عادت آنان شده است نيكوكار گفته مي شود . نيكوكاري كارهاي فراواني را شامل مي شود كه ما به چند مورد آن اشاره مي كنيم :


142


1 ـ كاري را كه در اجتماع پذيرفته و شغلي را كه بر عهده دارد ، خوب انجام دهد ؛ مثلاً خياط لباس را خوب بدوزد ، بنّا ساختمان را خوب بسازد و قصّاب گوشت را عادلانه تقسيم كند ، حتي اگر شغل او چيدن لحد قبرستان است ، محكم كاري خود را از دست ندهد . در اين باره به اين دو حديث توجه فرماييد :

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « پيامبر گرامي در تشييع جنازه سعد بن معاذ شركت كرد ، و براي چيدن لحد وارد قبر شد . حضرت ، سنگها و آجرها را به طور مرتب كنار هم مي چيد و شكافهاي مختصر را پر مي كرد و مي فرمود : سنگ و گِل به من بدهيد . آنگاه كه فارغ شد فرمود : من مي دانم كه آن بدن به همين زودي مي پوسد امّا خداوند متعال دوست دارد كه وقتي انسان كاري را انجام مي دهد ، محكم كاري كند . ( 1 )

همچنين امام صادق ( عليه السلام ) در ضمن حديثي ديگر مي فرمايد : وقتي كه ابراهيم ، پسر پيامبر ، از دنيا رفت و او را در خاك نهادند ، حضرت شكافي را درقبر ابراهيم مشاهده كرد و با دست خويش آنجا را مرمّت نمود ، سپس فرمود :

« إذا عمِلَ أحَدُكُمْ عملاً فَليُتْقِنْ »

« هر وقت كاري انجام مي دهيد محكم كاري كنيد ! » ( 2 )

2 ـ از كارهاي نيك ديگر اين كه در گرفتاريها ملجأ و مرجع مردم قرارگيرد و افراد در امر خير از قبيل اصلاح ذات البين و رفع گرفتاري ، به او روي آورند و مشكلات خود را با وي در ميان بگذارند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « . . . ولكن الله يحبّ عبداً ، إذا عمل عملاً أحكمه » ، وسائل الشيعه ، ج2 ، ص884

2 ـ همان ، ج2 ، ص883


143


3 ـ برخورد انسان نيكوكار با افراد جامعه ، صحيح و اسلامي باشد ، خواه مشتري باشد ، خواه رهگذر و يا زيردست . و اگر در چيزي شك كرد كه آيا كار خوب و خدا پسندي است يا خير ، از آن دوري كند . از اين رو مي بينيم كه پرهيزگاري در كنار نيكوكاري آمده است ؛ يعني مردان الهي توجه كامل دارند كه آنچه از آنان صادر مي شود كار نيك و الهي است و منشأ اين توجّه كامل و تقواي عالي ، همان خوف و ترس از خداوند متعال است .

خوف از چه چيز و چه كس ؟

سخن از گوشه اتاق منزل نيست كه انسان از آلودگيهاي بسياري در امان باشد و يا كلام از شب ظلماني نيست كه آدمي از هر هياهويي دور افتاده باشد ، بلكه سخن از انسان در روز و در ميان جامعه و برخوردها و تصادمها و احياناً وجود پرتگاههايي در مسير و دامهاي شيطان در كمين است . آيا شخصي كه در بيابان خطرناك واقع شده و شب فرا رسيده و درندگان و گزندگان او را تهديد مي كنند ، آرام مي گيرد يا اينكه در وحشت و هراس است ؟

عَنْ أبي عَبْدالله ( عليه السلام ) قالَ : « الْمُؤمِنُ بَيْن مَخافَتَيْن ؛ ذَنب قَدْ مَضي لا يدري ما صَنَعَ اللهُ فيه ، وعُمْرٌ قد بقي لا يدري ما يكتسب فيه مِن المَهالِك . . . »

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « مؤمن بين دو خوف قرار مي گيرد ؛ گناهي كه پيشتر از او سر زده و نمي داند خدا با او چه خواهد كرد و عمري كه باقي مانده و نمي داند در چه هلاكتهايي قرار مي گيرد . » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص71 ( دو جلدي چاپ آخوندي ) .


144


خوف از گذشته و آينده اين است كه انسان بيانديشد : عمر خويش را در مسير گناه تباه ساخته و نامه اعمال خود را سياه كرده و حريم مولا را دريده است و نگران از بقيه عمر و اينكه نمي داند در چه مهالكي قرار خواهد گرفت ؟ و آيا ايمانش حفظ و عاقبتش ختم به خير خواهد شد ؟ و بالأخره آيا از هولها وشدايد قبر در امان خواهد ماند ؟

شخصي به پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) عرض كرد : نجات در چيست ؟ حضرت فرمود : زبانت را نگه دار و تا مي تواني از جوامع فاسد دوري گزين و بر خطاهاي خويش گريه كن !

« أمسِك عَليكَ لِسانَكَ وَليسعك بيتك وابكِ علي خطيئَتِك » . ( 1 )

از مقامات اهل معرفت :

خوف از خدا يكي از بهترين سرمايه هاي انساني است . قرآن هم هدايتهاي خاص الهي و رحمتهاي پروردگار را مخصوص خائفان مي داند ، آنجا كه مي فرمايد :

{ . . . هديً ورحمَةً لِلّذين هُمْ لِرَبِّهم يَرْهَبُون } ( 2 )

« هدايت و رحمت بر گروهي كه از خداي خود مي ترسند . »

اين خوف معلول علم و معرفت به خداوند متعال است ، لذا هر چه معرفت انسان بيشتر باشد خوف او هم بيشتر است ؛ { إنَّما يَخْشَي الله مِنْ عبادِهِ الْعُلَماء } ؛ ( 3 ) زيرا اين علم و آگاهي به صفات جمال و جلال حق است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضا ، ج7 ، ص280

2 ـ اعراف : 154

3 ـ فاطر : 28


145


كه براي انسان خوف و خشيت ايجاد مي كند . و نيز در جاي ديگر مي فرمايد : { خافُونِ إنْ كُنْتُمْ مُؤمِنين } ؛ ( 1 ) « اگر مؤمن هستيد از من بترسيد . »

ايمان به خدا از خوف الهي جدا شدني نيست . از اين آيه استفاده مي شود آنان كه خوفي از خدا در دل ندارند ، ايمان هم ندارند . در بعضي از روايات وارد شده است كه گناه و معصيت از شخص عارف صادر نمي شود ؛ زيرا همان طوري كه خوف ثمره علم و ايمان است ، تقوا و ورع هم ثمره خوف و خشيت است . براي مثال چون از خطر سمّ و زهر عقرب آگاهيم ، از آن مي ترسيم و كاملا از آن دوري مي كنيم تا آنجا كه اگر شك كنيم آيا سوسك بود كه در شب تاريك در بستر فرزندمان رفت يا عقرب ، به تكاپو مي افتيم تا اطمينان حاصل كنيم كه خطري متوجه فرزندمان نيست . اكنون معلوم شد كه چرا متقين در اثر خوف ، به اين حالت ضعف و لاغري كشيده شده اند ، تا آنجا كه مردم گمان مي برند آنان مريض هستند و حال آن كه چنين نيست .

نسبت عجيب

موجب شگفتي است كه بعضي از كوته فكران و ظاهر بينان ، به مردان بزرگ الهي نسبت جنون و ديوانگي مي دهند و مي گويند اينان مرض رواني دارند ؛ مثلاً اگر فردي با تقوا كه مي بيند گردهمايي هاي فاميلي ، غير از گناه ـ چون اختلاط محرم و نامحرم ، غيبت و تهمت به مؤمنان ـ نتيجه اي ندارد و يا مثل امروز كه عدّه اي به مجرّد جمع شدن شروع به حمله به جمهوري اسلامي مي كنند كه اين نيز ثمره اي جز گناه ندارد ، بر اساس تقواي خويش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 175


146


در آن مجلس حاضر نمي شود و با هر فردي نشست و برخاست نمي كند و با هركسي همكاسه و همپياله نمي گردد ، مردم نادان و جاهل به او نسبت اُمّلي و يا رواني مي دهند ، در حالي كه از حالات و مقامات او كاملاً بي خبرند . بايد به اين ظاهربينان گفت :

موسي اي نيست كه تا بانگ أناالحق شنود * * * ور نه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست

بهلول ديوانه

از اين گذشته اگر صاحبان تقوا تشخيص دهند كه حفظ ايمان آنها وابسته به آن است كه خود را مجنون نشان دهند ، چنين خواهند كرد ؛ مانند بهلول كه براي حفظ ايمانش خود را در ظاهر به شكل ديوانگان درآورد و حال آن كه در او مطلقاً جنون و اختلال حواس وجود نداشت . هارون براي قضاوت بغداد با اطرافيان مشورت كرد . همگي گفتند صلاحيت اين پست و مقام را بهلول دارد . هارون به بهلول پيشنهاد قضاوت كرد ، او در جواب گفت : من صلاحيت ندارم ، هارون گفت : تمام اهل بغداد در صلاحيت تو اتفاق دارند ، بهلول گفت : در اين كه مي گويم صلاحيت ندارم اگر راست بگويم كه معلوم است واقعاً صلاحيت ندارم و اگر هم دروغ بگويم شخص دروغگو نبايد قاضي بشود ( چون عدالت در قضاوت شرط است ) . هارون گفت : رهايت نمي كنم . گفت : بنابراين امشب به من مهلت بده تا فكري كنم . صبح خبر آوردند كه بهلول ديوانه شده و سوار يك چوب دستي شده و مي گويد : كنار برويد تا اسب من شما را لگد نزند . هارون گفت ، نه ، او ديوانه نشده بلكه بدين وسيله دين خود را حفظ

كرده است . عجيب اين است كه بهلول با همين عنوان ، بسياري از حقايق را


147


در آن عصر اختناق و تاريك بيان مي كرد . گويند كه او روزي در منزل محمد بن سليمان ( عموي هارون الرشيد ) بود ، عمربن عطا كه از نواده هاي عمر بن خطاب بود در آنجا حضور داشت ، عمر بن عطا پرسشهايي كرد و بهلول همه را پاسخ داد . در خاتمه ، عمر خواست بهلول را در يك بن بست سياسي قرار دهد ، از او پرسيد : « مَنْ إمامُكَ » ؛ « امام تو كيست ؟ » بهلول با جملات كوبنده اي كه در آن تماماً فضايل مولا علي ( عليه السلام ) ذكر شده بود ، جوابي زيبا داد :

« إمامي مَن سبّح في كفِّهِ الْحصي وكلّمه الذئب إذا عوي وردّت له الشمس بين الْملاء و أوجب الرَّسُول علي الخلق له الولا فتكاملت فيه الخيرات وتنزّه عن الخلق الدنيّات فذلك إمامي وإمام البَريّات » .

« امام من كسي است كه ريگها در دست او تسبيح گفتند و گرگها به او پناه آوردند و با او سخن گفتند و خورشيد براي او بازگشت و پيامبر در ميان اجتماع عظيمي او را به عنوان مولا معرفي كرد . تمامي خيرات در او جمع است و از تمامي اخلاق زشت ، منزّه و مبرّاست ؛ او امام من و امام تمامي انسانها است . »

سليمان از اين فصاحت و برهان قاطع و كوبنده تعجب كرد و خنديد و عمر بن عطا را از منزل بيرون كرد . آنگاه سؤال كرد : بهلول ! بگو ببينم علي افضل است يا ابوبكر ؟ بهلول در جواب گفت :

« إنّ عليّاً من النّبي كالشَيء من الشَيء وكالمَفْصل من الذراع » .

« علي ( عليه السلام ) نسبت به پيامبر نسبت آب است به آب و يا نور به نور ، خلاصه هر دو يك قماش و يك شيء واحدند و نيز رابطه علي ( عليه السلام ) با


148


رسول خدا رابطه مفصل با ذراع است » . ( 1 )

همان طوري كه ذراع بدون مفصل فايده اي ندارد و بيهوده است و آن دو ، كمال ارتباط را با همديگر دارند وجود نازنين پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) نيز چنين است .

سليمان گفت : بهلول ! آيا فرزندان علي سزاوار خلافتند يا فرزندان عباس ؟ بهلول سكوت كرد ، سليمان گفت : چرا سكوت كردي ؟ جواب داد : مجانين را با اين مسائل چه كار ؟ ( 2 )

خلاصه بحث :

سه مورد براي كار نيك بيان شد ؛ اول : اگر كسي كاري را پذيرفت خوب انجام دهد ، گر چه لحد چيني در قبرستان باشد . دوم : مردم در حوايج و امور خير ، به او مراجعه كنند و سوم : برخورد انسان با ديگران اسلامي و صحيح باشد .

پرهيزكاران از آينده خويش خائفند و اصولا خوف ثمره علم و ايمان مي باشد و تقوا ثمره خوف و خشيت است و همين تقواست كه صاحب خود را از بعضي مجالس و محافل دور مي سازد ، و چه بسا به او نسبت ناروا هم بدهند ، اما در واقع او از تمامي آن نسبتها دور است . پرهيزكاران اگر وظيفه خود بدانند كه خود را به ديوانگي بزنند ، چنين مي كنند . همانطور كه بهلول چنين كرد و خود را از خطرها حفظ نمود و با همين عنوان بسياري از حقايق را در مراكز مهم بيان كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ استخوان ساق دست كه بين آرنج و مچ قرار گرفته است .

2 ـ سفينة البحار .


149


سؤال و تمرين :

1 ـ چند مورد از موارد نيكوكاري را بشماريد .

2 ـ دو حديث از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) درباره محكم كاري حتي در چيدن سنگهاي قبر بيان كنيد .

3 ـ چرا كلمه نيكوكاران ( ابرار ) در كنار كلمه پرهيزكاران ( اتقيا ) آمده است ؟

4 ـ در حديث امام صادق ( عليه السلام ) مؤمن در ميان كدام دو خوف واقع شده است ؟

5 ـ وعده هاي قرآن به خائفان چيست ؟

6 ـ منشأ و نتيجه خوف چيست ؟

7 ـ چرا نابخردان به پرهيزكاران نسبت ديوانگي مي دهند ؟

8 ـ چرا بهلول خود را به ديوانگي زد ؟

9 ـ جريان مناظره بهلول را با عمر بن عطا بيان كنيد .

10 ـ آيا پرهيزكاران هميشه خود را در ظاهر به ديوانگي مي زنند ؟

11 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


151


درس چهاردهم

قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « لا يَرْضَوْن مِنْ اعمالِهِمُ الْقَليل وَلا يَسْتَكْثِروُن الْكَثير ، فَهُمْ لاَنْفُسِهِم مُتّهِمُون وَمِنْ اعْمالِهِم مُشْفِقُون إذا زُكِّيَ أحَدٌ مِنْهُم خاف مِمّا يُقالُ لَه فَيَقَول : أنَا أعْلَمُ بِنَفْسي مِنْ غيْري وربّي أعْلَمُ بي منّي بِنَفْسي اللّهُمَّ لا تُؤاخِذْني بِما يَقُولُون ، وَاجْعَلْني أفْضَلَ ممّا يَظنُّون واغْفِرْ لي ما لا يَعْلَمُون »

« تقواپيشگان از عمل اندك راضي نمي شوند و عمل زياد را زياد نمي شمارند ، خود را متهم مي دانند و از كردار خويش در هراسند ، اگر شخصي از آنان تعريف كند مي گويند : خودم به حال خويش آگاهترم و خداوند متعال هم به من آگاهتر است و مي گويند : بارالها ! مرا به خاطر اين گفتار مؤاخذه نكن و مرا بهتر از آنچه آنان گمان مي كنند قرار ده و اعمال زشت مرا ، كه بر آنها مخفي است بيامرز ! »

مراقبت شديد

از اين جملات استفاده مي شود كه مردان الهي كمال مراقبت را نسبت به اصلاح خويش مبذول مي دارند تا بر دامن پاكشان گردوغبار عصيان و


152


خودبيني ننشيند . علماي اخلاق براي هر كس كه قصد حركت به سوي كمالات و سير الي الله دارد ، مراقبت را لازم و واجب شمرده اند . دركتب اخلاق فصلي به نام « مرابطة النفس إلي العقل » آمده و در آن چهار مسأله بيان شده است : 1 ـ مشارطه 2 ـ مراقبه 3 ـ محاسبه 4 ـ معاتبه .

به اين معنا كه اگر شخصي بخواهد از هر گونه گناه و صفات زشت خلاصي يابد ، راهش اين است كه در اوّل روز ، با نفس خويش شرط كند و خطاب به او بگويد كه از اين عمل گناه و يا صفت زشت احتراز كن و سپس در اثناي روز ، مانند يك محافظ و نگهبان از خود مراقبت به عمل آورد تا مرتكب آن آلودگي نشود و در شبانگاه به حساب خويش پرداخته و ببيند آيا ترك اعمال و صفات زشت كرده است يا خير ؟ ! و در صورتي كه بعد از تمام اين مراحل باز نفس او رام نشده بود ، آن را مورد خطاب و عتاب قرار داده و سرزنش كند . علماي بزرگ از قبيل كفعمي و سيدبن طاووس و ديگران هر يك در اين موضوع كتابهاي ارزنده اي چون « محاسبة النفس » و « المراقبات » تأليف كرده اند ، مخصوصاً « محاسبة النفس » كفعمي از مزاياي فراواني برخوردار است ودر آن با استفاده از كلمات پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) و ائمه اطهار ( عليهم السلام ) به موضوع محاسبه و مراقبه نفس پرداخته شده تا آنجا كه آمده است :

عن النبي ( صلي الله عليه وآله ) : « حاسِبُوا أنْفُسَكُم قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا وزنُوا قبل أنْ تُوزَنُوا وتجهّزوا للعرض الأكبر » . ( 1 )

پيامبر گرامي مي فرمايد : « از نفس خويش حساب بكشيد قبل از اين كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محاسبة النفس ، سيد ابن طاوس ، ص13


153


از شما حساب بكشند و اعمال صالح و زشت خود را با ترازوي عقل وزن كنيد قبل از اين كه در كفه هاي ميزان عدل الهي قرار گيرند »

و خلاصه خود را براي جواب دادن در محشر آماده سازيد .

عَنْ ابي الْحَسن الماضي ( عليه السلام ) : « ليْسَ منّا مَنْ لَمْ يحاسب نَفْسه في كلّ يوم ، فان عمل حسناً ازداد الله شكْراً وان عمل سيئاً استغفر الله وتاب اليه » . ( 1 )

حضرت ابوالحسن ( عليه السلام ) مي فرمايد : « از ما نيست كسي كه هر روز به حساب خود مشغول نشود . چنانچه عمل نيك انجام داده است شكرالهي را بجا آورد و اگر كار بدي مرتكب شده از پروردگار طلب مغفرت كند و به سوي او باز گردد . »

مسأله مراقبت از اعمال و كردار خويش آنقدر حايز اهميت است كه وقتي قرآن مي خواهد بگويد به اعمال خويش توجه كنيد و بنگريد كه براي فرداي خويش چه تهيه كرده ايد ، هم قبل از اين جمله و هم بعد از آن ، امر به تقوا مي كند ، گويي كه مراقبت يك حالت جدانشدني از پرهيزكاران است :

{ يا ايّها الّذين آمَنُوا ! اتّقوا اللهَ ولْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قدَّمَتْ لِغَد واتّقوا الله إنَّ الله خَبيرٌ بما تَعْمَلون } . ( 2 )

« اي كساني كه ايمان آورده ايد ! تقوا پيشه كنيد و هر شخصي بايد بنگرد كه براي روز قيامت چه از پيش فرستاده است ، تقوا پيشه كنيد به درستي كه خداوند متعال به اعمال شما آگاه است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص453

2 ـ حشر : 18


154


لزوم توجه پرهيزكاران به دو عامل فريبنده :

اول : گاهي افكار و همت كوتاه و پست ما با مشاهده انجام دادن يك يا چند عمل نيك مغرور مي شود و مي گوييم : الحمد لله ؛ همين عمل براي من كافي است و من زاد و توشه خود را آماده كرده ام . اين چنين شخصي از فردا و سفر طولاني و منازل مخوف و وحشتناك كه در پيش دارد غافل است ، همان سفر پرپيچ و خمي كه اولياي خدا را به ترس و وحشت انداخته است و مولاي متقيان ، امير مؤمنان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) با آن همه حسنات ، كه تنها يك ضربتش در جنگ احزاب برتر از عبادت ثقلين است ، مي فرمايد :

« آه مِن قلة الزّاد وطول الطّريق وبُعد السّفر وعظيم المورد »

« آه از كمي زادوتوشه و درازي جاده و طولاني بودن سفر و عظمت روز موعود ! » ( 1 )

به دو حديث توجه فرماييد

عَنْ أبي جعفر ( عليه السلام ) قالَ : « ثلاثٌ قاصِمات الظَّهر ؛ رَجُلٌ استكْثَرَ عمله ونسي ذنوبه وأعجب برأيه » ( 2 )

« امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد : « سه چيز كمر شكن است ؛ انسان عمل خويش را زياد بشمارد ، گناهان خويش را فراموش كند و به رأي و عقيده خود مغرور شود . »

عَنْ ابي عبد الله ( عليه السلام ) قالَ قالَ رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) في حديث : « قالَ موسي بن عِمران لإبليس أخبرني بالذّنب الّذي إذا اذنبه ابن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، كلمات قصار ، عبارت 77

2 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص 132


155


آدم استحوذت عَلَيْهِ ، قالَ : إذا أعجبته نفسه واستكثر عمله و صغر في عينه ذنبه » . ( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد كه رسول خدا در ضمن حديثي فرمود : « موسي بن عمران به ابليس گفت : كدام گناه است كه اگر انسان آن را مرتكب شود بر او چيره مي شوي ؟ جواب داد : آنگاه كه خودبين و خودرأي شود و عمل خويش را زياد بداند و گناهش در چشمان او كوچك جلوه كند . »

چه عقيده اي ؟ !

پرهيزكاران نه فقط به عمل كم قانع نمي شوند و عمل خويش را فراوان نمي دانند ، بلكه هميشه خود را به تقصير و كوتاهي در انجام فرايض و وظايف عبادي متهم مي كنند . از كلمات حضرت امام خميني استفاده مي شود كه منشأ تمام بدبختيها و هلاكتها حبّ ذات و به عبارت ديگر خودمحوري است ، اگر در اختلافها احتمال بدهيم خود مقصّريم ، شايد كار اصلاح شود ، ولي آنگاه كه هر دو طرف نظر خود را حق و بلكه مطابق اسلام بدانندهرگز اين اختلاف از بين نمي رود و بلكه هر يك نزاع را گرمتر و داغتر مي كنند ، به گمان اين كه از اسلام و حق دفاع مي نمايند . ايشان مي فرمودند : انسان بايد به خودش سوءظن داشته باشد ؛ و اين احتمال را بدهدكه او هم گرفتار صفات زشت است ، او هم مقصر است و . . . و اين نكته بسيار قابل توجّهي است . آري بر اين اساس است كه پرهيزكاران خود را متهم و مقصر مي دانند ، حتي در عبادت و بندگي ؛ « و مِنْ أعمالِهِمْ مُشفِقُون » .

اگر عمل صالحي از پرهيزگاران صادر شود ـ كه مي شود ـ علي الدوام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص 133


156


در خوف و هراسند ؛ زيرا نمي دانند آيا عمل آنها مقبول درگاه الهي واقع شده است يا خير ؟ آيا اين عمل لله و خالص بوده است يا خير ؟

تأسّف آيت الله بروجردي

نقل شده كه آيت الله بروجردي ( رحمه الله ) در سالهاي آخر عمرش ، در عصر يكي از روزهاي ماه مبارك رمضان فرمود : عمرم به پايان رسيد و نمي دانم كاري براي آخرتم كرده ام يا خير ؟ اطرافيان عرض كردند : شمايك عمر براي اسلام خدمت كرديد و اين همه شاگرد تحويل داديد و كتابها تأليف و تدوين كرديد و بناهاي خير در اماكن مختلف ساختيد ، ديگر چرا نگرانيد ! فرمودند : فردا حساب من با يك صرّاف آگاه و بصير است .

{ والّذين يُؤتُون ما اتَوْا وَقُلُوبُهُم وَجِلَةٌ إنّهُم إلي رَبِّهِم راجِعُون } . ( 1 )

« آنان كه عمل نيك انجام مي دهند ، در حالي كه دلهاي آنان در اضطراب است كه روز باز پسين چه مي شود . »

* * *

دوم : عامل ديگري كه حقيقت را بر ما مشتبه مي سازد ، تعريف و تمجيد است كه نفس امّاره را سركش مي سازد ، حتي در قرآن آمده است كه نبايد از خودمان تعريف كنيم تا موجبات غرورمان را فراهم سازد ؛

{ فَلا تُزكّوا أنْفُسَكُم هُوَ أعْلَمُ بِمَنْ اتّقي . . . } ( 2 )

« خود را تعريف و مدح نكنيد خدا به پرهيزكاران داناتر است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤمنون : 60

2 ـ نجم : 32


157


انسان داراي دو حيات و دو شخصيت است ؛ يكي حيات ظاهري است كه مردم با آن مقابل هستند و طبق ظاهر هم حكم مي كنند و ديگري حيات باطني است كه در درجه اول ، خدا از آن آگاه است و سپس خود انسان ؛ اما ساير مردم از آن حقيقت باطني اطلاعي ندارند و راهي هم براي آگاهي ايشان ، مگر از طريق خود انسان ، وجود ندارد ؛ { بَلِ الإنسانُ عَلي نَفسِهِ بَصيرة } ؛ ( 1 ) « اين خود انسان است كه بر باطن و خفيّات خويش آگاهي دارد . »

شگفت است كه گاهي عنوانها ، تعريفها و احترامها انسان را از خود غافل مي كند و باعث مي شود انسان هرگز به شخصيت باطني خويش توجّه نكند و فكر كند او همان كسي است كه مردم مي گويند ، بلكه گاهي گله هم مي كند كه من فوق آن هستم كه آنان مي گويند و مرا هنوز نشناخته اند !

متقين در مقابل تعريف ديگران

پرهيزگاران در مقابل اين ثناخوانيها دست به درگاه ايزد متعال بلند مي كنند و مي گويند : « اللَّهُمَّ لا تُؤاخِذْني بِما يَقُولُون » . « پروردگارا ! مرا نسبت به آنچه ديگران مي گويند مؤاخذه نكن . »

بارالها ! اينها مي گويند كه من شخصي مؤمن ، متقي ، مجتهد ، امين و عادل هستم . آيا هستم يا اين كه صرفاً از اين عناوين كسب آبرو مي كنم و بس ، و روز قيامت بايد مورد مؤاخذه قرار گيرم !

« وَاجْعلني أفضَلَ مِمّا يظنُّون »

« بارالها ! باطن مرا بهتر و عاليتر از آنچه كه در گمان آنها است ، قرار ده ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قيامت : 14


158


يعني آنچه كه مي گويند ، كفايت نمي كند ، بلكه آن طور قرارم ده كه مافوق گمان و خيال آنهاست . خلاصه باطن مرا از ظاهرم بهتر قرار ده ! و اگر گناهي در گوشه و كنار زندگي ام هست كه مردم نمي دانند ، ببخش تا باطنم برتر از تعريفها و تمجيدهاي آنان باشد . آري متقين متوجهند كه غرور و عجب ، نه از ناحيه خودشان و نه از گفتار ديگران نصيب شان نشود .

در اينجا با گفتاري از امام سجاد ( عليه السلام ) در دعاي مكارم الأخلاق بحث را خاتمه مي دهيم :

« أللّهمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وآلِهِ وَلا تَرْفَعني في النّاسِ دَرَجَةً إلاّ حَطَطْتَني عِنْدَ نَفسي مِثلَها وَلا تُحْدِثْ لي عِزاً ظاهِراً إلا أحَدثْت لي ذلّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفسي بِقَدَرِها » .

خلاصه بحث

علماي اخلاق با الهام از روايات اهل بيت ( عليهم السلام ) مراقبه را براي هر انساني كه قصد تكامل دارد ، ضروري و لازم دانسته اند و در اين زمينه كتابهايي چون « المراقبات » و « محاسبة النفس » نوشته اند . از آيه هيجده سوره حشر استفاده مي شود كه مراقبت نفس براي هر تقوا پيشه اي لازم است ، مخصوصاً مراقبت نفس در دو جا ضرورت دارد :

1 ـ آنجا كه عمل خوبي از انسان سر زده كه آن عمل را زياد و يا كافي براي خود مي داند كه شيطان در اين هنگام بر او چيره مي شود . منشأ اين زياد بينيِ عمل ، همان حبّ ذات است كه ريشه بسياري از فسادهاست . بزرگان هر چه عمل فراوان داشته باشند باز خود را مقصر مي دانند .

2 ـ آنجا كه مردم از او تعريف مي كنند ، و آن تعريفها افراد ضعيف


159


النفس را گم مي كند . امّا پرهيزگاران در همين حال هم متوجّه خداوند هستند و متقاضي ترفيع درجات و آمرزش گناهانند .

سؤال و تمرين :

1 ـ « مرابطة النفس الي العقل » گوياي چه مطلبي است و چند مرحله دارد ؟

2 ـ دو حديث در ارتباط با محاسبه بيان كنيد .

3 ـ از آيات قرآني درباره مراقبه نمونه اي بياوريد .

4 ـ چگونه انسان به وسيله خود دچار غرور مي شود ؟

5 ـ دو حديث درباره زياد نشمردن عمل بياوريد .

6 ـ پرهيزگاران درباره اعمال خود چگونه فكر مي كنند ؟

7 ـ مطلب ارزنده اي كه از حضرت امام خميني ذكر شده است چيست ؟

8 ـ چرا آيت الله بروجردي تأسف مي خورد ؟

9 ـ دوّمين عاملي كه انسان را مغرور مي سازد كدام است ؟

10 ـ انسان داراي دو شخصيت است ، ظاهري و باطني ، لطفاً آن دو را شرح دهيد .

11 ـ برنامه متقين در ارتباط با تعريفهاي مردم چيست ؟

12 ـ پرهيزكاران در مقام بهتر كردن باطن خويش هستند ، دراين ارتباط دعايي از مكارم الاخلاق بيان فرماييد .


161


درس پانزدهم

« قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « فَمِنْ عَلامَةِ أحَدِهِمِ : أنَّكَ تَري لَهُ قُوةً في دين وحَزْماً في لين وايماناً في يقين ، وَحِرْصاً في عِلْم وَعِلْماً في حِلْم » .

« از نشانه هاي متقين اين است كه آنها را در دين قوي و در عين آرامي استوار و تصميم گيرنده مي بيني ، همچنين ايماني تكامل يافته در بوته يقين و حريص در علم و علمي توأم با حلم و بردباري در آنها خواهي يافت . »

همان طور كه مشاهده مي شود ، سياق عبارات در اينجاتغيير مي كند كه دليل آن يا تفنن در عبارات است كه از فنون خطابه و بلكه فصاحت و بلاغت است و يا اين كه علامت و نشانه هاي متقين در اين امور ، روشنتر است و براي شناخت آنان رساتر مي باشد و كلمه علامت كه در كلام حضرت آمده خودگوياي اين مطلب است .

ثبات و استقامت در دين

از نشانه هاي بارز پرهيزكاران اين است كه نسبت به حفظ دين و


162


مكتب خود و عمل كردن به دستورات آن بسيار قوي و مستحكمند . اصولا

استقامت و ثبات در دين براي هر پرهيزكاري لازم و ضروري است ؛ زيرا يكي از نخستين گامهاي تقوا ، آمادگي براي عالم آخرت است و اين آمادگي تنها با مراعات كردن حدود و ثغور احكام اسلام حاصل مي شود . پيشتر ضمن حديثي خوانديم كه از حضرت اميرمؤمنان ( عليه السلام ) سؤال شد چه كنيم كه آماده مرگ باشيم ؟ حضرت در جواب فرمود : واجبات خودرا انجام دهيد و از محرمات بپرهيزيد و اخلاق خود را نيك گردانيد ، ديگر باكي از مرگ نداشته باشيد . ( 1 )

نقطه ضعف در انسان

قرآن مجيد چند نقطه ضعف را بيان كرده و آنها را به اصل خلقت انسان نسبت مي دهد ؛ از قبيل ظلوم و كفور و عجول بودن . يكي از اين نقاط ضعف ـ كه فعلا مورد بحث ماست ـ عبارت از هلوع بودن انسان است ، آنجا كه مي فرمايد : { إنَّ الإنسانَ خُلق هَلُوعاً إذا مسَّهُ الشّرّ جَزُوعاً ، وإذا مسَّهُ الْخيْرُ مَنُوعاً إلاّ الْمُصلّين ، الّذين هُمْ عَلي صَلاتِهِم دائِمُونَ . . . } ( 2 )

« تفسيرالميزان » براي هلوع دو معنا ذكر مي كند : 1 ـ شدت حرص 2 ـ همان حالتي كه در آيه بعد ذكر شده است ؛ { إذا مَسَّهُ الشّرّ جزُوعاً وَإذا مسَّه الْخير منوعاً } ؛ « جزع كردن در موقع بلا و ممسك بودن در موقع غنا » سپس علامه طباطبايي ( رحمه الله ) معناي دوم را ترجيح مي دهد ، بنابراين معناي هلوع نوعي عدم ثبات و استقامت براي انسان است ، گويا انسان در هر حالي يك چهره و يك شكل به خود مي گيرد ، اگر مصيبتي به او برسد جزع و فزع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفينة البحار .

2 ـ معارج : 23 ـ 19


163


مي كند و اگر مال و منالي نصيبش شود ممسك و بخيل مي گردد .

اما نمازگزاران و آنان كه قطره وجود خويش را به كانون نور و هستي متصل ساخته اند ، از اين رنگ پذيري مبرّا هستند البته آن نمازگزاراني كه توانسته اند در اثر نمازهاي پنجگانه در همه حال دل را متوجه حق متعال كنند و از عهده ساير احكام ؛ از قبيل پرداخت حق سائل و محروم ( مساكين و از كار افتادگان ) و پاك وعفيف نگه داشتن دامن از هر نوع آلودگي و مراعات كامل نسبت به امانتها و پيمانها و شهادت به حق دادن به نفع مظلوم و محافظت تمام درباره نمازهاي يوميه ، برآيند . چنانچه قرآن در دنباله اين آيه مي فرمايد : { إلاّ الْمصلّين الّذين هُمْ عَلي صَلاتهم دائمُون والّذين في أمْوالِهِم حقّ معلوم للسائل والمحروم والّذين يصدّقُون بيَوْمِ الدّين والّذين هُمْ مِن عذاب ربّهم مُشفِقُون } .

از اين آيات نتيجه مي گيريم كه ثبات در دين ، انسان را از رنگ پذيري و تذبذب ، نجات مي بخشد و متقين كه پايدار و محكم در صراط دين گام بر مي دارند ، هرگز رنگ پذيري ندارند و در تمام حالات ؛ اعم از فقر و غنا ، مرض و سلامتي ، حزن و سرور و . . . در يك حال ، كه همان حركت در خط اسلام و شريعت است ، خواهند بود .

آيت الله فريد اراكي ( رحمه الله ) نقل مي كردند كه يكي از شاگردان آيت الله شيخ عبدالكريم حائري باداشتن فضل وعلم ، حوزه رارهاكرد و در حكومت رضاخان براي امرقضاوت به دادگستري روآورد ولباس روحانيت را از تن درآورد و شكل و قيافه اش را تغيير داد . روزي او را در صحن مطهر حضرت معصومه ( عليها السلام ) در حالي كه آيت الله سيد محمد تقي خوانساري ( رحمه الله ) از سوي ديگر حرم مي آمد ، ديدم . ما هر سه در يك نقطه تلاقي كرديم ولي مرحوم آيت الله خوانساري با اين كه از دوستان او بود مطلقاً به صورت آن


164


دوست قديمي نگاه نكرد و هيچ گونه التفاتي ننمود . آن عالم بزرگوار بايد هم چنين مي كرد و بدون هيچ گونه هراس از ملامتِ ملامت كنندگان به وظيفه شرعي خود عمل مي نمود ؛ زيرا او تشخيص داد كه در مقابل مردي قرار گرفته كه پشت به حوزه اسلام كرده است آن هم در آن عصر غربت روحانيت .

يگانه بيني متقين

پرهيزكاران تنها يك چيز را در نظر دارند و آن هم خداست ، همان طوري كه حضرت فرمود :

« عظم الخالق في أنفسهم فصغر مادونه في أعينهم »

« خدا در دل و قلب اينان جاي گرفته و غير از خدا هر چه باشد در چشم آنان كوچك و پست است . »

آيا كساني كه چنين عقيده اي دارند ممكن است در دين و عمل به وظيفه كوتاهي كنند ؟ هنگامي كه انقلاب اسلامي ايران به اوج رسيده بود و امام از فرانسه رهبريِ نهضت را بر عهده داشت و تمام احزاب و سازمانها نداي « مرگ بر شاه » را شعار خويش قرار داده بودند رهبران جبهه ملّي به ديدن امام رفتند ، با اين كه راه درازي را طي كرده و خود را به نوفل لوشاتو رسانده بودند ، امام صلاح نديدند كه با آنها ملاقات خصوصي داشته باشند . امّا كدام رهبر سياسي است كه در چنين شرايطي مسامحه نكند ؟

هزاران نفر از دانشجويان آمريكا و اروپا و اقشار مختلف مردم ايران ، عملي را از امام تقاضا مي كردند ؛ مثلا از ايشان مي خواستند كه در مرگ فلان شخص كه چهره معروف و مشهوري دارد و گروه فراواني به او عشق


165


ميورزند جمله اي به عنوان تسليت به خانواده اش بنويسد و چون ايشان اين كار را صحيح نمي دانست سكوت مي كرد و چيزي نمي نوشت . آري پرهيزگاران براي دين عظمتي بزرگتر از تمام جهان قائل هستند و خود را مصداق اين آيه قرار داده اند ؛

{ قُلِ الله ثمَّ ذَرهُم في خَوْضِهِم يَلْعَبُون } ( 1 )

« بگو الله ، سپس دشمنان را بگذار تا به بازيچه خود مشغول شوند . »

مانع خطرناك

اين قدرت عالي و قوت در دين ، گاهي ممكن است انسان را به پرتگاه بكشاند كه همان خودبيني ، خودمحوري و عجب مي باشد . به اين ترتيب كه شخص داراي آن قوت ، به اسم اسلام و مكتب ، اعمالي انجام مي دهد و گوش به سخن احدي نمي دهد ، چنانكه امروز براي بعضي ، واژه قاطعيت چنين معنايي دارد . بعضي از كوته نظران كسي را شخص قاطع مي دانند كه سرش را پايين بيندازد و همچون بولدوزر بكوبد و به جلو حركت كند و به احدي هم مجال صحبت ندهد ، امّا متقين از اين مرحله خطرناك هم سالم مي گذرند ؛ زيرا برنامه آنان بعد از قوت در دين عبارت است از « حَزْماً في لين » .

واژه « حزم » به معناي استواري و هوشياري و فراهم آوردن كار خويش است . متقين استواري و ثبات را در بوته « لين » و نرمي نهاده اند تا هر فردي بتواند بدون ترس با آنها سخن بگويد و بلكه به گونه اي خاص و با دقت به كلمات ديگران توجه مي كنند و سراپا گوش مي شوند و به گفتار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 91


166


مردم به نرمي و گرمي توجه مي كنند و گاهي هم الهام مي گيرند . اما نه اين كه هر كسي هر چه گفت بپذيرند . در حالات پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) آمده است كه آن حضرت به گونه اي سخن گوينده را گوش مي داد كه عده اي آن حضرت را « اُذن » خطاب مي كردند ؛ يعني « گوش » ، آيه نازل شد كه :

{ وَمِنْهُم الَّذين يُؤذون النّبيّ ويَقُولُون هُوَ اُذُن ، قُلْ أذن خير لَكُم . . . } ( 1 )

« از آنها كساني هستند كه پيامبر را آزار مي دهند و مي گويند او گوش است ـ يعني خوش باور ـ بگو گوش بودن او به نفع شماست . »

در شأن نزول اين آيه آمده است كه گروهي از منافقان دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار درباره پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي گفتند . يكي از آنان گفت : سكوت كنيد ؛ زيرا مي ترسم به گوش او برسد ، يكي ازآنان كه نامش جلاس بود گفت : مهم نيست ، چون اگر به گوش او رسيد نزد وي مي رويم و انكار مي كنيم و او از ما مي پذيرد ، محمّد ( صلي الله عليه وآله ) آدم خوش باور و دهن بيني است ! و هر كس هر چه بگويد قبول مي كند . در اين هنگام آيه مزبور نازل شد .

آنها يكي از نقاط قوّت پيامبر را كه وجود آن در يك رهبر كاملا ضروري است به عنوان نقطه ضعف تلقّي مي كردند و از اين واقعيت غافل بودند كه يك رهبر محبوب بايد نهايت لطف و محبت را نشان دهد و با مردم صحبت و گاهي مشورت كند و حتي عذرهاي مردم را بپذيرد و در مورد عيوب آنها پرده پوشي كند ، مگر آن كه باعث سوء استفاده شود .

خلاصه اين كه آن رهبر دلسوز ، وحي الهي را مي شنيد و پيشنهاد مفيد را استماع مي كرد و عذرخواهي افراد را در صورتي كه به نفع آنها و جامعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه : 61


167


مسلمين بود مي پذيرفت . پرهيزكاران نيز با تمام قوّت و قاطعيّت ، از نرمي برخوردارند ، به طوري كه هر فردي مي تواند به آنان نزديك شود و سخن بگويد .

ايماني مقرون با يقين

صاحبان تقوا ايمان خود را تقويت مي كنند و به مقام يقين مي رسند ؛ زيرا يقين از اعتقاد جازم و محكم قلب حكايت مي كند كه هرگز لغزشي براي آن نيست ؛ مثلا پس از مشاهده خورشيد و روشنايي ، به وجود روز يقين پيدا مي كنيم ، به طوري كه اگر تمام اهل دنيا با وجود روز ، مخالفت كنند براي ما شك و ترديدي حاصل نمي شود .

« اسلام » نيز به وسيله « اقرار شهادتين » حاصل مي شود ، گر چه مانند منافقين در قلب خلاف آن باشد . و ايمان ، گذشته از اقرار زبان ، احتياج به تصديق قلبي دارد و ممكن است اين تصديق قلبي از روي تقليد و يا ادله سستي پيدا شود . اما يقين ، روشنايي و رسيدن به واقعيّتي است كه فوق تمام مراحل گذشته و بسيار كمياب است .

امام صادق ( عليه السلام ) خطاب به جابر جعفي مي فرمايد :

« إنَّ الإيمان أفْضل مِنَ الإسْلام وإنَّ اليَقينَ أفْضل مِنَ الإيمان وَما مِنْ شَيء أعزُّ مِنَ الْيقين » ( 1 )

« همانا ايمان برتر از اسلام و يقين برتر از ايمان است و چيزي برتر از يقين نيست . »

متقين از اين اكسير كمياب ؛ يعني « يقين » برخوردارند و ايمان آنان در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص136


168


كانون نور يقين ، قرار گرفته است و در حركات و سكنات خويش هرگز دچار وسوسه و اضطراب و پريشاني نمي شوند . اميد است خداوند تبارك و تعالي همه مؤمنان را براي رسيدن به يقين هدايت و ياري فرمايد .

خلاصه بحث

يكي از نقاط ضعف انسان رنگ پذيري و تحوّليابي است كه قرآن از اين حالت به « هلوع » تعبير كرده و راه نجات از اين حالت خطرناك را توجه دائمي به حق متعال معرّفي نموده است .

مردان بزرگ در عمل به دين و وظيفه ، مراعات احدي را نمي كنند و به خوبي از عهده تولاّ و تبرّا برمي آيند ، به عنوان نمونه مي توان به برخورد آيت الله سيدمحمدتقي خوانساري با شخصي كه از حوزه بيرون رفته بود و از آن مهمتر برنامه و روش رهبر كبير انقلاب با سنجابي و ديگران اشاره كرد . اين قاطعيت نه به معناي خودمحوري بلكه به معناي عمل به وظيفه است ، پرهيزكاران حرف ديگران را خوب گوش مي كنند ، تا آنجا كه به پيامبر مي گفتند : او « اُذُن » ؛ ( گوش ) است !

در خاتمه ، سخن از تكامل ايمان متقين به ميان آمد و تفاوت ميان اسلام و ايمان و يقين به اختصار بيان شد .


169


سؤال و تمرين :

1 ـ چرا سياق كلام در عبارات خطبه تغيير مي كند ؟

2 ـ ثبات و استقامت در دين ، به چه معنا است ؟

3 ـ حضرت علي ( عليه السلام ) براي آمادگي نسبت به مرگ چه مي فرمايد ؟

4 ـ « هلوع » كه يكي از نقاط ضعف انسان است يعني چه ؟

5 ـ از آيات سوره معراج چه نتيجه مي گيريم ؟

6 ـ برخورد آيت الله سيدمحمدتقي خوانساري با شخص عالمي كه پشت به حوزه علميه كرده بود ، چگونه بود ؟

7 ـ كمي در مورد « يگانه بيني متقين » توضيح دهيد .

8 ـ دو نمونه در ثبات و استقامت امام خميني ( قدس سره ) ذكر كنيد .

9 ـ مانع خطرناك در راه تكامل چيست ؟

10 ـ شأن نزول آيه 61 سوره توبه چيست ؟

11 ـ « گوش » بودن پيامبر از شرايط رهبري است يا ضعف در رهبري ؟

12 ـ فرق اسلام و ايمان و يقين را بيان كنيد و در اين ارتباط يك حديث بياوريد .

13 ـ خلاصه بحث را بيان فرماييد .


| شناسه مطلب: 77725