بخش 9

درس بیست و پنجم شماتت و سرزنش همّت بلند سکوت طلاست تبسم یا قهقهه خلاصه بحث : سؤال و تمرین : درس بیست و ششم نه ستمگر باش و نه ستمکش ! چگونگی عفو 0الم خلاصه بحث : سؤال و تمرین : درس بیست و هفتم پنج مطلب


249


درس بيست و پنجم

قالَ الإمام ( عليه السلام ) : « وَلا يَشْمَتُ بِالْمصائِبِ ، وَلا يَدْخُلُ في الْباطِل ، وَلا يَخْرُج مِنَ الْحَقِّ ، إن صَمَتَ لَمْ يَغُمَّه صَمْتُه ، وَاِنْ ضَحِك لَمْ يَعْلُ صَوْتُه » .

« شخص متقي ديگران را در سختي ها و دشواريها شماتت نمي كند . در باطل داخل نمي شود و از حق خارج نمي گردد ، از سكوت محزون و دلگير نمي شود و چنانچه بخندد ، صدايش را به قهقهه بلند نمي كند . »

شماتت و سرزنش

شماتت و سرزنش ديگران در اسلام محكوم است و پيشتر هم اشاره كرديم كه سرزنش ديگران حتّي به خاطر گناهي كه انجام داده اند جايز نيست . از آثار سوء اين عمل غيرانساني ، آن است كه سرزنش كننده در زمان حياتش به همان گناه گرفتار مي شود .

در اين خطبه نيز يكي از اوصاف متقين ، سرزش نكردن ديگران شمرده شده است . سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه اين عمل زشت ( يعني شماتت كردن ديگران در زمان بيچارگي آنان و وارد


250


شدنشان در بلا و مصيبت ) را حتّي افراد عادي و متعارف هم انجام نمي دهند و آنهايي كه اين خباثت را از خود نشان مي دهند بسيار اندكند ، حال چگونه است كه نفي اين عمل ناپسند ، از اوصاف متقين شمرده شده است ؟ ! در حالي كه آنان حايز مراتب بسيار بلند و بالايي هستند كه مضامين همين خطبه گوياي آن است . در پاسخ اين سؤال مي توان گفت كه گاهي انسان راه روشن و سعادت را به ديگران ارائه مي كند و مي گويد اگر در تحصيل ماديات يا امور معنوي از اين راه بروي ، موفق مي شوي و چنانچه با اين زن معلوم الحال ازدواج كني و يا با اين مرد حقه باز و دزد ، شريك شوي ، زندگيت تباه مي شود . با اين همه ، طرف مقابل گوش نمي كند و برخلاف راهنمايي ناصحان قدم برمي دارد و بالأخره در مهلكه قرار مي گيرد و با خود مي گويد : اي كاش حرف دلسوزان را پذيرفته بودم و به اين روز نمي افتادم . اينجاست كه پدر و مادر و برادر و دوست ، همه و همه مي گويند : رهايش كنيد ، چشمش كور ، ما كه گفتيم و گوش نكرد ، حالا بايد هم به اين بلا گرفتار شود . چه بسا اين شماتت را تحت عناوين مختلف در هر محفل و مجلسي مطرح كنند ، بدون اين كه بينديشند حالا چه بايد كرد . امّا متقين اين گونه نيستند ؛ يعني با اين كه آن شخص ، حرف آنها را گوش نكرده و بي اعتنايي نموده است ، پرهيزكاران با شماتت او خود را تنزيه نمي كنند و از فكر چاره جويي كناره نمي گيرند و اين مقامي است كه لايق پرهيزكاران است .

همّت بلند

اصولاً صاحبان تقوا و مردان الهي ، با حق مأنوسند و از باطل بيزار . حركت آنها بر محور حق است و از باطل به هر شكل و شيوه اي گريزانند .


251


گرچه ممكن است پرهيزكاران گاهي به طور ناخودآگاه در باطل قدم

بگذارند ، ولي اگر متوجه شوند كه اين كار باطل است ، به سرعت خود را از آن گرداب خارج مي كنند . اين امر نشانه همّت والاي آنان است كه حق و باطل را ملاك جذب و دفع قرار مي دهند و اسير رنگ و بو و شكل و مسايل جزئي نمي شوند ؛ زيرا اگر حق و باطل ملاك قرار گرفت ، دفاع از شخص يا عمل براساس حق صورت مي گيرد و اگر همان شخص از حق اعراض كرد ، دفاع از او مبدّل به حمله مي شود .

وقتي به مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) گفته شد : اي علي ، آيا با طلحه و زبير و عايشه مي جنگيد ؟ ! حضرت فرمود : مردان را به وسيله حق بايد شناخت نه حق را به واسطه مردان ؛ يعني اگر طلحه و زبير و عايشه داراي شخصيت و شهرتي هستند ، دليل نمي شود كه هر چه گفتند و هر چه كردند صحيح و مطابق با حق باشد ، اگر شما حق را بشناسيد خود به خود اهل آن را تشخيص مي دهيد .

آري بايد همّت بلند داشت و خود را اسير تخيّلات و جزئيات نكرد ، در غير اين صورت به مقصد عالي و نهايي نخواهيم رسيد . در اينجا جمله ارزنده اي را كه حضرت علي ( عليه السلام ) در مورد جنگ و راه و رسم جنگيدن ، به فرزندش محمد حنفيه ، آنگاه كه بيرق جنگ جمل را به او داد ، نمونه مي آورم كه فرمود :

« تَزُول الْجِبالُ وَلا تَزُل ! عَضَّ عَلي ناجِذِكَ ، أعِرِ الله جُمْجُمَتَك ، تِدْ في الأرْضِ قَدَمَك ، إرْمِ ببَصَرِك أقْصَي القَومِ ، وغُضَّ بَصَرَك وإعْلَمْ أنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدالله سُبْحانَهُ » . ( 1 )

« اگر كوهها لرزيدند تو نبايد تزلزل پيدا كني ، دندانها را از خشم و حميت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، خطبه 11


252


بر هم بفشار ( كه مي گويند اين عمل براي محكم شدن اعصاب مغز مفيد است ) ، جمجمه ات را به خداوند متعال بسپار ، پاهاي خود را همچون ميخ به زمين بكوب و چشم خود را به آخر لشكر دشمن بيفكن ( يعني هدف را شكست نهايي دشمن قرار ده ) و چشمان خود را زياد جولان نده كه هم باعث پريشاني خاطر مي شود و هم از حركت باز مي ماني . با تمام اين امور ، بدان كه نصرت از جانب پروردگار متعال است . »

ملاحظه مي شود كه اين جملات مولا چگونه سربازان اسلام را با همّتهاي بالا تربيت مي كند ، مخصوصاً آنجا كه مي فرمايد : چشم انداز خود را آخرين فرد لشكر دشمن قرارده و آنجا را هدف بگير !

درباره مقامات معنوي و رسيدن به كمالات انساني ، از يك فقره كه در دعاي قنوت نماز عيدفطر و قربان آمده معلوم مي شود تا چه حدي بايد كمر همت بست و سرمنزل مقصود را بالا دانست ؛ زيرا در آن دعا چنين مي خوانيم :

« اللّهُمَّ أدْخلْني في كلَّ خير أدْخَلتَ فِيهِ محمّداً وآلَ محمّد ، وأخرجْني مِنْ كلّ سوء أخْرَجْتَ مِنْهُ محمّداً وآل محمّد . »

« بارالها ! مرا داخل تمام خوبيهايي كن كه محمد وآل محمد ( عليهم السلام ) را وارد آن كردي و از تمام بديهايي كه آنها را از آن دور گردانيدي ، مرا هم خارج كن . »

سكوت طلاست

يكي از اوصاف پرهيزكاران اين است كه از سكوت ، ملول و غمگين نمي شوند و به عبارت ديگر از سكوت كردن پشيمان نمي گردند .


253


روايات و احاديث فراواني در نكوهش زياد سخن گفتن و ستايش سكوت وارد شده است . به عنوان مثال ، به چند مورد اشاره مي شود :

قالَ ابوالْحَسن الرّضا ( عليه السلام ) : « مِنْ علامات الْفِقْه ، الْحِلْمُ وَالْعِلْم والصّمت ، انّ الصّمْت باب مِن أبْواب الْحِكْمة ، إنّ الصّمْتَ يَكْسب الْمحبّة انّه دليل علي كلّ خير . » ( 1 )

امام هشتم حضرت رضا ( عليه السلام ) فرمود : « از جمله نشانه هاي شخص فقيه و آگاه ، بردباري و دانش و خاموشي است و هر آينه سكوت دري از درهاي حكمت است و جلب محبت مي كند و انسان را به هر خير و نيكي راهنمايي مي نمايد . »

عَنْ أبي عبْدالله ( عليه السلام ) قالَ : « في حكمة آل داوُود ؛ عَلَي الْعاقل أنْ تَكُون عارفاً بزمانِه ، مُقْبلا عَلي شأنِه ، حافظا للسانِه » . ( 2 )

از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود : « از جمله حكمتهاي آل داود اين است كه شخص خردمند بايد به زمان خود آشنا باشد و به مقدار شأنش گام بردارد و زبان خود را حفظ كند . »

عَنْ ابي عبْدلله ( عليه السلام ) قال : قالَ لُقْمان لإبْنِهِ : « يا بُنيّ ! إن كُنْت زعمْت إنّ الْكلام مِن فضة ، فانّ السّكُوت مِنْ ذَهب » . ( 3 )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد كه لقمان حكيم خطاب به فرزندش گفت : « پسرم ! اگر گمان مي كني كه كلام و سخنت ارزش و بهاي نقره را دارد ، بدان كه سكوتت قطعاً بهاي طلا را خواهد داشت . »

در نتيجه اگر در مجلسي سخن نگفتيم و محفل را قبضه سخنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص113

2 ـ همان ، ص116

3 ـ همان ، ص114


254


خويش نكرديم ، نبايد محزون و ناراحت باشيم ، بلكه به عكس اين سكوت را به خير خود بدانيم . بايد زحمت بكشيم تا در ميان اجتماع با احتراز از پرحرفي و سخنان بيجا و بي مورد از اين عامل انحطاط پرهيز كنيم .

تبسم يا قهقهه

در آثار اسلامي آمده است كه به هنگام خنده ، صدا را به قهقهه بلند نكنيد . حتّي دستور داده شده است كه اگر صدا به قهقهه بلند شد ، به عنوان جبران آن گفته شود : « اللّهُمُّ لا تمقتني » ؛ يعني بارالها ! بر من غضب نكن . معلوم مي شود اين عمل تا حدّي مذموم است كه احتمال غضب الهي در آن وجود دارد .

پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) از كنار عده اي جوان مي گذشتند كه مشغول قهقهه و خنده هاي صدادار بودند . حضرت فرمود : اين گونه خنديدن را رها كنيد . اگر كسي فريب آرزوهاي دنيوي خود را خورده و از اعمال خير عقب مانده است ، به قبرستان برود و از قبر و روز حشر عبرت بگيرد و اصولا به ياد مرگ باشد تا جلو اين نوع لذتها را بگيرد . ( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : شخص بطّالي ( باطل و هرزه گو ) در مدينه بود كه مردم را مي خنداند . هر چه كرد نتوانست امام سجاد ( عليه السلام ) را بخنداند و گفت : اين آقا مرا خسته كرد ! حضرت سجاد ( عليه السلام ) به ديگران فرمود كه به او بگوييد : « إنّ لله يوماً يَخْسر فيه الْمُبْطلُون » ؛ « روزي در پيش داريم كه در آن باطلگرايان زيانكارند . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص156

2 ـ همان .


255


از اين دو روايت بر مي آيد كه محفل افراد خوشگذران و قهقهه كنندگان ، محفل مغروران و غافلان است و با چنين محافلي نبايد انس گرفت كه انسان را از مقام قرب دور مي سازد .

بعضي مي پرسند چرا در نماز نمي توانيم حال حضور و نشاط داشته باشيم ؟ امام زين العابدين ( عليه السلام ) در دعاي معروف ابوحمزه ثمالي در مقام ريشه يابي اين موضوع مي فرمايد : خدايا ! هر وقت پيش خود گفتم كه ديگر مهيّا و مجهز شدم و در پيشگاهت به نماز ايستادم و يا به مناجاتت مشغول شدم چرتي را بر من مسلط كردي و آن حال نشاط و توجه را گرفتي . آنگاه حضرت در بيان علّت اين كسالت در نماز و مناجات مي فرمايند :

« . . . أوْ لَعَلَّك رَأيتَني في الغافِلين فَمِنْ رَحمَتِك آيَسْتَني أوْ لَعَلَّكَ رَأيتني آلف مجالس البطّالين فبيْني و بينْهم خلّيتني . . . » .

« شايد اي خداي عزيز ! مرا در ميان گروه غفلت زدگان مشاهده كردي كه از رحمتت دورم ساختي و شايد هم ديدي من به مجالس و محافل باطل پيشگان انس گرفته ام و مرا در ميان آنها رها كردي . . . »

البته اين بحث متوجّه كساني است كه با اين نوع مجالس و محافل انس گرفته اند و تمام تلاششان اين است كه دلقكي پيدا كنند و بگويند و بخندند ، والاّ مزاح و شوخي و ادخال سرور در قلب مؤمنان ثواب زيادي در اسلام دارد . البته لازم است كه مزاح و خنده متقين هماهنگ با ساير اعمال و كردار آنها بوده و با وقار و عظمت آنان منافاتي نداشته باشد .

خلاصه بحث :

پرهيزكاران ديگران را شماتت نمي كنند ، حتي اگر كسي را نصيحت


256


كنند و آنها گوش ندهند و دچار مخمصه اي بشوند ، باز به آنان نمي گويند : چشمتان كور ما گفتيم و گوش نكرديد و حالا هم به اين گرفتاري تن بدهيد .

بايد ملاك جذب و دفعها ، حق و باطل باشد . علي ( عليه السلام ) درباره طلحه و زبير فرمودند : حق را بشناسيد تا اهل آن را بشناسيد و به عبارت ديگر رجال را با حق تشخيص بدهيد ، نه اين كه حق را با كردار آنان بشناسيد .

همّت عالي در انسان يكي از عوامل تكامل اوست ، همت ما آنقدر بايد بلند باشد كه از خداوند متعال تمام خيرهايي را كه به محمّد و آل محمد ( عليهم السلام ) داده شده است خواستار باشيم .

تقواپيشگان از سكوت خود پشيمان نيستند ؛ زيرا همان گونه كه در روايات آمده : سكوت از كلام بهتر و ارزنده تر است .

خنده با صدا و قهقهه ، نشانه نوعي غفلت نسبت به خدا و قيامت است و انسان را در جمع باطل پيشگان داخل مي كند كه اگر كسي جزو اين گروه و جمعيت شد از رحمت الهي و انس با مناجات حق دور مي شود .


257


سؤال و تمرين :

1 ـ اثر وضعي شماتت و سرزنش چيست ؟

2 ـ آيا متقين حاضرند كه ديگران را بر مصايب پيش آمده شماتت كنند ؟

3 ـ احتمال عقلاني در معناي جمله « لا يشمت بالمصائب » كدام است ؟

4 ـ محور تمام اعمال و كردار خود را بايد چه قرار دهيم ؟

5 ـ علي ( عليه السلام ) در جواب معترضان به جنگ با طلحه و زبير چه فرمود ؟

6 ـ حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) چه دستوري به فرزندش محمد حنفيه در مورد مسايل جنگي مي دهد ؟

7 ـ در قنوت نماز عيدفطر و قربان از خدا چه چيزي طلب مي كنيم ؟

8 ـ حديثي در مدح سكوت بيان كنيد .

9 ـ پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله ) به جواناني كه مشغول قهقهه بودند چه فرمود ؟

10 ـ امام سجاد ( عليه السلام ) براي آن شخص دلقك چه پيغامي فرستاد ؟

11 ـ انس با مجالس بطّالين چه اثري دارد ؟

12 ـ آيا در اسلام مزاح و شوخي مطلقاً ممنوع است ؟

13 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


258



259


درس بيست و ششم

قالَ الإمام ( عليه السلام ) : « وَاِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتّي يَكُون الله هُوَالّذي يَنْتَقِمُ لَه ، نَفْسُه مِنْه في عَناء ، وَالنّاسُ مِنْه في راحَة ، أتْعَبَ نَفْسَه لآخِرَته ، وَأراحَ النّاس مِنْ نَفْسِه » .

« اگر بر متقين ظلم شود ، صبر و شكيبايي مي كنند ، تا خداوند متعال انتقام آنان را بگيرد . خود را به زحمت مي افكنند ، ولي مردم از دست آنها آسوده خاطرند ، براي اصلاح آخرت خويش به زحمت مي افتند و ديگران را از ضرر و زيانهاي خود راحت مي كنند . »

نه ستمگر باش و نه ستمكش !

همان طور كه ظلم از نظر شرع و عقل قبيح و محكوم است ، پذيرش ظلم هم زشت و ناپسنداست . قرآن مجيد با يك جمله كوتاه و پرمغز مي فرمايد :

« لا تَظلِمُون و لا تُظْلمُون » ؛ ( 1 ) « نه ستم كنيد و نه ستمكش باشيد ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 279


260


اين جمله در حقيقت يك شعار وسيع و پرمايه اسلامي است و به همان نسبت كه مسلمانان بايد از ستمگري بپرهيزند ، از تن دادن به ظلم و ستم نيز بايد اجتناب ورزند .

اگر ستمكش نباشد ستمگر پيدا نمي شود و اگر مسلمانان آمادگي كافي براي دفاع از حقوق خود داشته باشند كسي نمي تواند به آنها ستم كند . خلاصه آن كه لازم است پيش از آن كه به ظالم گفته شود ستم مكن ، به مظلوم گفته شود تن به ستم مده .

عجيب است كه اسلام با اين كه براي حفظ آبروي مردم دستور اغماض و چشمپوشي از عيوب آنان را صادر نموده و غيبت و عيبجويي از آنان راحرام كرده و به هيچ وجه غيبت كردن و استماع آن را جايز ندانسته تا روح بدبيني در جامعه سايه نيفكند و همكاري آنان با يكديگر مشكل نشود وبر آن تأكيد فراوان نموده است ، امّا با اين حال براي جلوگيري از ظلم ستمگران ، به مسلمانان اجازه داده است كه صداي خود را بلند كنند و بديهاي ظالمان را به گوش ديگران برسانند وتأكيد كرده است تا حق خود را نگيرند و دفع ستم نكنند ، از پاي ننشينند :

« لا يُحِبُّ الله الْجَهْرَ بِالسّوء مِنَ الْقَوْل إلاّ مَنْ ظُلِم » . ( 1 ) « خداوند دوست ندارد كسي با سخنان خود بدي ها را اظهار كند ، مگر آن كسي كه مورد ستم واقع شده است . »

چگونگي عفو ظالم

البته در آيات و روايات دستور عفو و گذشت از سر تقصيرات ستمگران داده شده است ، منتها مورد عفو و گذشت ، از مورد احقاق حق و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نسا : 148


261


مبارزه با ظالم جداست . آنجاكه ظالم مشغول ظلم و توطئه است و مظلوم در زير مشت و لگد او پايمال مي شود ، هرگز نبايد گذشتي صورت گيرد بلكه بايد با او به ستيز برخاست كه قرآن مي فرمايد :

{ فَقاتِلُوا الّتي تَبْغي حتّي تَفِيءَ إلي أمْرِ الله } ( 1 )

« با ظالمان پيكار كنيد تا به حكم خدا گردن نهند . »

حضرت در نهج البلاغه در ضمن وصيّت به امام حسن و امام حسين ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« كُونا للظّالِم خَصْماً ولِلمظْلُومَ عوْناً » ؛

« دشمن ظالم و يار و مددكار مظلوم باشيد . »

عفو و بخشش ظالم هنگامي مطرح مي شود كه هيچ گونه احساس خطري از جانب او وجود نداشته باشد ودر حقيقت مسلمانان در قدرت وپيروزي و دشمن در شكست نهايي باشد . در اينجا عفو و گذشت ، نوعي اصلاح و تربيت محسوب مي شود و دشمن را به تجديد نظر در مسير خود وامي دارد ، چنانچه در تاريخ اسلام اين نوع عفو و بخشش زياد به چشم مي خورد ؛ مثلا در شأن نزول اين آيه شريفه :

{ وَاِنْ عاقَبْتُم فَعاقِبُوا بِمثْلِ ما عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خيْرٌ للصّابِرين } . ( 2 )

« هر گاه خواستيد مجازات كنيد تنها به مقداري كه به شما تعدّي شده كيفر دهيد واگر شكيبايي پيشه كنيد اين كار براي شكيبايان بهتر است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجرات : 9

2 ـ نحل : 126


262


گفته اند كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در جنگ احد ، هنگامي كه وضع دردناك شهادت عمويش حمزة ابن عبدالمطلب ( عليه السلام ) را ديد كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده ، بلكه سينه و پهلويش را با قساوت عجيبي دريده و كبد يا قلب او را بيرون كشيده و گوش و بيني او را قطع كرده است ، بسيار منقلب و ناراحت شد و فرمود :

« اللّهُمَّ و لَك وإليْكَ الْمُشتَكي وَأنْت الْمُستَعانُ عَلي ما أري » ( 1 )

« خدايا ! حمد از آن توست ، شكايت به تو مي آورم و تو يار و مددكار ما در برابر آنچه مي بينم هستي . »

سپس فرمود :

« لئن ظفرتُ لأمثّلنّ ، ولأمثّلنّ ، ولأمثّلنّ » ( 2 )

« اگر من بر آنها چيره شدم آنها را مثله مي كنم ، آنها را مثله مي كنم ، آنها را مثله مي كنم . »

و بر اساس روايات ديگري فرمود : هفتاد نفرِ آنها را مثله خواهم كرد . ( 3 )

در اين هنگام آيه نازل شد كه :

{ وَإنْ عاقَبْتُم فعاقِبُوا بِمثْلِ ما عُوقِبْتم بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُم لَهُو خيْرٌ لِلصّابرين } .

بلافاصله حضرت عرض كرد : « أصبرُ ، أصبرُ » ؛ « خدايا ! صبر مي كنم ، صبر مي كنم . » ( 4 ) با اين كه اين لحظه شايد دردناكترين لحظه اي بود كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الميزان ، ج11 ، ص 457

2 ـ همان ، ج12 ، ص404

3 ـ همان .

4 ـ همان .


263


تمام عمر بر پيامبر گذشت ، ولي حضرت بر احساسات خود مسلط شد و

راه دوم يعني عفو و گذشت را انتخاب كرد و پس از فتح مكه فرمان عفو عمومي آن سنگدلان را صادر كرد . شايد تاكنون هيچ ملّت پيروز و مسلّطي با قوم شكست خورده ، معامله پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و مسلمانان را پس از پيروزي با مشركان مكّه آن هم آن مردم لجوج و قسي القلب ، نكرده است ، البته نتيجه اين همه بزرگواري و عفو ، آن شد كه اين ملت جاهل و بلكه ديگراني كه ناظر و شاهد گذشت مسلمين بودند ، چنان تكان خوردند و بيدار شدند كه به فرموده قرآن : { يَدخلُون في دين الله أفْواجاً } ؛ ( 1 )

« گروه گروه در آيين خدا وارد شدند . » شايد بتوانيم بگوييم كه مفاد آيه { وَإن عاقَبْتُم . . . } در مورد قصاص است ؛ يعني آنجايي كه در دادگاه اسلامي حكم قصاص صادر شده و مي توانيم شخصي را كه دست ما را بريده و گوش ما را كنده ، دست و گوشش را جدا كنيم ، بگوييم : حال كه مسّلط شديم اگر براي خدا عفو كنيم بهتر و با فضيلت تر است .

اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« إذا قَدَرْتَ عَلي عَدُوِّكَ فاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه » . ( 2 )

« هنگامي كه بر دشمن پيروز شدي ، گذشت را به عنوان شكرگزاري اين پيروزي مدّ نظر قرار ده ! »

از بحث گذشته كه بي مناسبت با شرح جمله مورد نظر نبود ، روشن شد كه در كجا بايد مبارزه كرد و در كجا مي توان عفو و بخشش نمود ولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نصر : 2

2 ـ نهج البلاغه ، كلمات قصار ، كلمه 10


264


در جمله : « إنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حتّي يَكُونَ اللهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ » ، سخن از عفو و بخشش نيست ، بلكه پرهيزكاران در مقابل ظلمي كه به آنها شده صبر مي كنند تا خداوند انتقام آنها را بگيرد . از كلمه صبر و شكيبايي هم تا حدودي استفاده مي شود كه اينها گرچه مي توانند داد و فرياد كنند ، ولي انتقام از ظالم را به خدا واگذار مي كنند .

گاهي به نظر مي رسد كه اگر انسان در شرايط موجود صدايش را بلند كند ، در ميان مسلمين اختلاف مي افتد و به حكومت اسلامي هم ضربه وارد مي شود ، بنابراين به خاطر حفظ مصالح مسلمانان و حكومت اسلام ، از سروصدا كردن لب فرومي بندد و امر را به خداي متعال وامي گذارد . بهترين مصداق براي اين نحوه صبر و شكيبايي ، گوينده اين خطبه ؛ يعني مولي الموالي حضرت اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) است كه بايد گفت در اسلام هم اولين و هم بزرگترين مظلوم است . او كسي است كه هم قرآن و هم سنت رسول خدا از حقّ مسلّمش سخن گفته اند و او كسي است كه به حقانيت او هم عقل اعتراف مي كند و هم نقل ، و كسي كه از حق او هم دوست دفاع كرده است و هم دشمن . با اين همه بيست و پنج سال او را منزوي كردند و اسلام را به دست افرادي دادند كه به اعتراف بعضي از علماي اهل سنت ، نسبت به علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) به مراتب پست تر و پايينتر بودند و بالأخره وضع اسلام و مسلمين در اندك زمان به آنجا

كشيد كه مسلمين را روز چهارشنبه به نماز جمعه بردند و ضروريات اسلام را به باد مسخره گرفتند كه در نتيجه آن امروز بلاهاي گوناگون بر يك ميليارد مسلمان مي بارد . علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) ديد كه دشمنان داخلي و خارجي اسلام در كمين نشسته اند و از طرفي هم مردم مسلمان آگاهي

كافي ندارند كه در مدت مختصري حق را به حقدار برگردانند و صاحبان


265


حق را بر حكومت اسلام مستقر كنند . اينجا بود كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) سكوت كرد و اين مصيبت عظما ( يعني افتادن اسلام به دست

فرصت طلبان ) را تحمل نمود تا حداقل صورت اسلام محفوظ بماند . حضرت در خطبه « شقشقيه » ( 1 ) مي فرمايد : « . . . در انتخاب يكي از دو راه انديشيدم و ديدم يا مي بايست با دست خالي به مخالفان حمله كنم و يا در برابر حادثه اي ظلماني و پرابهام شكيبايي پيشه نمايم ، چه حادثه اي ! حادثه اي بس كوبنده ، به طوري كه بزرگسالان را فرتوت ، كمسالان را پير و انسانهاي با ايمان را تا ملاقات با پروردگارشان ( مرگ ) در رنج و مشقت فرو مي برد . به حكم عقل بر آن شدم كه صبر كنم و صبر كردم اما صبر كسي

كه خس و خاشاك در چشمش فرو رفته و استخوان در گلويش گير كرده باشد . . . » . ( 2 )

آري اغماض از ظالم و واگذاري او به حق متعال در چنين شرايطي ، كار رجال الهي و مردان بزرگ با تقوا و با ايمان است و اين نحو شكيبايي به مراتب از عفوي كه پيشتر گفته شد ، با اهميت تر و ارزنده تر است .

حضرت سپس در دنباله اوصاف متقين مي فرمايد :

« نَفْسُه مِنْهُ في عَناء والنّاسُ مِنْهُ في راحة ، أتْعَبَ نَفْسَهُ لآخِرَتِه وَأراحَ النّاسَ مِن نَفْسِه » ؛ اينها خود را به زحمت مي افكنند تا مردم به خاطر آنها دچار مشكلات نشوند و نيز خود را به فراهم ساختن زاد و توشه آخرت مشغول مي كنند ، در نتيجه ديگران از مزاحمت آنان آسوده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، خطبه 3

2 ـ « وطفقت أرتئي بين أن أصول بيد جذّاءَ ، أو أصْبِرَ عَلي طَخْيَة عَمياء ، يَهْرَمُ فيها الكَبيرُ وَيَشيبُ فيها الصَّغير ، ويكدح فيها مُؤمن حتّي يَلقي رَبّه ، فرأيت أنّ الصّبر علي هاتا أحْجي ، فصبرت وَفي العين قذًي و في الحلق شجاً . . . »


266


مي شوند . اين مطلب بي ارتباط با بحث گذشته ؛ يعني صبر و شكيبايي در مقابل ظالم براي حفظ اسلام نيست ؛ زيرا چنين شخصي خود را به رنج و مشقت مي افكند ، تا مردم آسوده زندگي كنند و از طرف او ناراحتي به آنها نرسد و خود را كاملا حفظ مي كند تا جامعه مسلمين به انحطاط كشيده نشود . البته تحمّل اين ناراحتيها و رنجها بي ثمر نيست ، بلكه ثوابهاي اخروي دارد . چنين شخصي در واقع براي آخرت خويش زاد و توشه بر مي دارد و مشغول مهيا شدن براي سفر آخرت است و اين بزرگمردان عالم از يك سو حق را در نظر گرفته و از سوي ديگر به نفس خويش مسلط هستند و بنابراين مصالح خود و مصالح اسلام را فداي هوا و هوسهاي شيطاني نمي كنند .

عَنِ الصّادق ( عليه السلام ) قالَ : « مَن مَلَك نَفْسَهُ إذا رَغِب وَإذا رَهبَ ، وإذا اشْتهي وَإذا غَضب ، وَإذا رَضي ، حَرّم الله جسدهُ عَلَي النّار » .

از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود : « كسي كه مالك نفس خويش شود ، آن هم در زماني كه علاقه و ميل به چيزي پيدا مي كند و يا از چيزي خوف و ترس دارد و آنگاه كه اشتها و جذبه در او زياد است و زماني كه غضب و خشم نسبت به چيزي در او قوي است و يا رضايت او نسبت به امري تحقق يافته است ، خداوند متعال بدن او را بر آتش جهنم حرام مي كند . » ( 1 )

خلاصه بحث :

خلاصه بحث :

در اسلام ستم پذيري همچون ستمگري محكوم است واگر با افشاگري ظلم ظالم ، جلو ستمگر گرفته مي شود ، بايد چنين كرد . ظالم را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص157


267


حين ظلم نمي توان عفو كرد ، اما اگر انسان بر او چيره شد و خواست از گذشته اش صرف نظر كند ، مانعي ندارد ـ مانند عفو رسول خدا از قريش در فتح مكه و حال آن كه همين افراد در اُحد فاجعه آفريده بودند ـ و مسلماً چنين عفوي مردم را جذب مي كند . گاهي به شخصي ظلم مي شود كه چنانچه بخواهد فرياد بزند بر ضرر اسلام تمام مي شود ، اينجا بايد صبر كند ، همان طوري كه علي ( عليه السلام ) پس از رحلت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) سكوت كرد و در خطبه شقشقيه به اين مطلب اشاره فرمود .

سؤال و تمرين :

1 ـ اين جمله قرآن « لا تَظْلِمُونَ و لا تُظْلَمُون » به ما چه مي آموزد ؟

2 ـ در چه موقع مي توان بديهاي مردم را با صداي بلند فاش كرد ؟

3 ـ با ظالم در موقع ظلم چه بايد كرد ؟

4 ـ وصيت اميرالمؤمنين به فرزندانش امام حسنوامام حسين ( عليهما السلام ) چه بود ؟

5 ـ عفو و بخشش در كجا خوب است ؟

6 ـ شأن نزول آيه 126 سوره نحل را بيان كنيد .

7 ـ نتيجه عفو عمومي در فتح مكه چه بود ؟

8 ـ شكر قدرت و سلطه بر دشمن را چگونه بجا آوريم ؟ لطفاً در اين ارتباط حديثي بياوريد .

9 ـ تحمّل ظلم براي حفظ حكومت اسلام صحيح است يا خير ؟

10 ـ علي ( عليه السلام ) چرا براي احقاق حق خود قيام نكرد ؟

11 ـ فرازي از خطبه شقشقيه را درباره صبر علي ( عليه السلام ) بخوانيد .

12 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .


| شناسه مطلب: 77727