بخش 4
برکات شب قدر علی ( علیه السلام ) 23 سال فداکاری 25 سال سکوت تلخ مهم#160;ترین فعالیت#160;های امام ( علیه السلام ) ویژگی دوران خلافت عثمان دوران خلافت امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) اصولی از برنامه حکومتی علی ( علیه السلام ) دشمنان علی ( علیه السلام ) جناح ناکثین جناح قاسطین جناح مارقین سیاست شیطانی معاویه
72 |
بركات شب قدر
« خداوند ان شاء الله شماها را توفيق دهد كه با سلامت و سعادت ، وارد به ضيافت الله بشويد و از اين مائده هاي آسماني كه قرآن وعده داده مستفيض بشويد و با يك روح سالمي ، وارد بشويم و « ليلة القدر » را دريابيم . »
امام خميني ( قدس سره )
در گذر روزها و هفته ها و ماهها و سالها ، گاهي لحظه هايي سرنوشت ساز مي گذرد كه انسان را ، جامعه را ، و گاهي تاريخي را عوض مي كند .
لحظه هايي جدا از لحظه هاي ديگر .
با آب و رنگي خدايي ، با ويژگيهايي استثنايي . . . سرشار از آگاهي و اقبال و توجّه و حضور و انتخاب ، و ارزش شناسي و ارزش آفريني و خودسازي .
رمضان ، ماه توجّه به خويشتن و پرداختن به خداست .
در اين ماه ، بايد رنگ و بوي خدايي بگيري .
73 |
از ميان ماهها ، ماه رمضان ، و از شبها ، « شب قدر » ، اهمّيت خاصّي
دارد . اين شب را بايد زنده نگه داري ، احيا كني ، از شام تا بام ، بيگانه با خواب باشي و ناآشنا با غفلت .
با ياد خدا و « ذكر » و « دعا » و مناجات ، به صبح آوري ، وضعيّت خود را تحليل كني ، كه كيستي ؟ چيستي ؟ در كجايي ؟ چه مي كني ؟ كجا مي روي ؟ هستي ولي « چگونه » ؟
اگر در شب قدر ، سرنوشتها تعيين مي شود ، خودت نيز در اين تعيين سرنوشت ، سهيم و شريكي ، بسته به اين است كه « امشب » چه بخواهي و چگونه بودني را « انتخاب » كني و كدام « قدر » و ارزش را براي خود « مقدّر » نمايي .
وقتي كه تو در چنگ غفلت و بي خبري و نسيان و خود فراموشي و خدافراموشي اسيري ، و نمي خواهي وضعيّت خود را در رابطه با خالق و معاد و حساب و كتاب ، روشن كني ، چگونه مي تواني اميدوار رحمت ، در اين شب ، سلام و تحيّات و بركات الهي را بر تو نازل كند ؟ . .
فيض حق ، امشب به در خانه ات مي آيد ، بايد تو بيدار شوي كه در به رويش بگشايي . لحظه اي غفلت سبب مي شود محروم شوي .
شب قدر ، از هزار ماه ، بهتر است ، و تنها همين يك شب هم ، شب قدر است .
به قول سعدي :
« شبها اگر همه قدر بودي ، شب قدر ، بي قدر بودي » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ گلستان ، باب هشتم .
74 |
برقي مي جهد و زاويه هاي تاريك ، روشن مي شود ، بايد چشمانت گشوده باشد تا قبل از تاريكي مجدّد ، « ديدني » ها را ببيني .
سروشي به گوش مي رسد ، گوشت بايد باز باشد تا شنيدنها را بشنوي ، دريچه قلب را بايد به روي آن اشراقات بگشايي و زير آبشار فيض الهي ، تطهير جان كني .
شب قدر ، شب انتخاب و تصميم و خود يابي و خودسازي است . در اين شبها ، بايد « حرّيت » خويش را بازيابي . از چنگ هوس و عادت و گناه ، رها شوي و به « عبوديّت » خدا برسي .
سخن از ماندن و رفتن نيست . سخن از « چگونه بودن » است .
تو بايد با توجّه و حضور و آگاهي شب « قدر » ت ، خمير هستي ات را با دو دست « انتخاب » خويش ، نقش ساز و شكل پرداز باشي ، به بودن خود بايد هويّت ببخشي .
در شب قدر ، بايد قدر خود را بشناسي .
« در شب قدر ، كه از چشمه نور
« آيه هايي روشن ،
« جلوه هايي جانسوز ،
« تا سحرگاه ، فرو مي بارد ،
« واي اگر از وزش نفحه خير
« و . . . از اين ريزش فيض
« بهره هايي نبري ،
« ورنه ، افسانه سرد است و سراب ،
« آن همه شور دل و ناله و فريادگري ! . .
75 |
« مي رسد لحظه ديدار . . ولي
« حيف اگر در « شب قدر » ،
« قدرِ » خود ، نشناسي ، ديده و اين همه خشك ،
« نفس و اين همه سرد ؟ !
« تو و اين سنگدلي ؟
« من و اين بي دردي ؟ ! . .
« كاروان رفته و ما ، مانده ز « راه »
« گرد اين قافله را مي بينيم ،
« وادي ايمن » و منزلگه دوست ،
« گرچه دور است . . . ولي
« اين قدَر هست كه بانگ جرسي مي آيد » .
شبي چنين عظيم و گرانقدر و سرنوشت ساز ، كه همه ساله در هر ماه رمضان تكرار مي شود ، شبي كه قرآن نيز در چنين شبي نازل شده است ، يكي از سه شب 19 و 21 و 23 رمضان است .
پيشوايان ، معيّن نكرده اند ، تا اينكه براي دريافتن بركات آن ، بيشتر رو به جانب خداوند آوري ، همچنانكه خود اين شب ، گرامي تر از ديگر شبهاست ، عمل تو نيز در اين شب ، پاداشي مضاعف و ارزشي چند برابر دارد ، و پيشوايان و ائمّه اهل بيت ( عليهم السلام ) تأكيد فراوان در دعا و احياي اين شب نموده اند .
اگر غفلت كني ، بعد حسرت و اندوه خواهي خورد .
خواجه عبدالله انصاري در مورد شب قدر مي گويد :
« امشب ، شب نوازش بندگان است ، هنگام پذيرفتن توبه
76 |
گناهكاران است ، وعده گاه آشتي جويان است ، هنگام ناز شيفتگان و رازدوستان است .
در تمام شب قدر ، داعيان را اجابت ، و سائلان را عطيّت ، و مجتهدان را معونت ، و مطيعان را مثوبت ، و عاصيان را مغفرت ، و محبّان را كرامت است . » ( 1 )
اگر از مطيعاني ، بر طاعت بيفزاي ، و اگر گنهكاري ، دست از معصيت بشوي ، و بركات ليلة القدر را درياب ! . . .
با دستاني كه عطر قرآن گرفته ،
با دهاني كه با ذكر و دعا معطّر و خوشبو گشته است ،
با تن و جاني كه در خدمت خدا آورده اي ،
با قلبي كه امشب ، جلا داده اي ، رو به آستان رحمت پروردگار كن و از او بخواه تا توفيقت دهد تا زبان به بيهوده نگشايي و گوش به ناروا مداري ، و چشم از گناه بپوشي و شكم خود را انبار حرام نسازي ، و عفّت را در تاراج شعله هاي فساد نسوزاني .
شرم و حيا را در خواستن از او كنار بگذار ،
سرمايه اشك را بردار ،
به بازار توبه و انابت برو ،
در اين درگاه ، شكسته دلي و اشك ، مشتري دارد و خضوع و نياز ، قرب مي آورد .
از او بخواه ، با عجز و لابه ، با سوز و گداز ، با چشمي اشكبار و قلبي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير ادبي عرفاني قرآن مجيد ، ص626
77 |
شكسته ، كه تو را به « بندگي » بپذيرد و طاعتت را قبول كند .
مولايمان علي ( عليه السلام ) مي فرمود :
خدايا ، عزّتم همين بس كه بنده تو باشم .
و افتخارم همين كافي است كه پروردگار من باشي . ( 1 )
« براي شب قدر اعمال و آداب بسياري وارد شده است كه در بخش سوّم همين كتاب خواهد آمد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برگرفته از كتاب « خط سبز سلوك » استاد جواد محدّثي .
78 |
علي ( عليه السلام ) در بستر تاريخ
حضرت علي ( عليه السلام ) در روز جمعه سيزدهم ماه رجب و سي سال پس از عام الفيل ، از بانويي به نام فاطمه دختر اسد پسر هاشم در كعبه زاده شد .
جز علي را نبود هيچ كس اين قدر و بها * * * كه بود مولد او خانه مخصوص خدا
نه عجب گر كه بود زادگهش خانه حق * * * كه به يمن كرم اوست به پا هر دو سرا
پدر او ابوطالب ، بزرگ بطحا ( مكه ) و رئيس بني هاشم بود . سي سال از ولادت حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) گذشته بود كه امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) پا به عرصه گيتي نهاد و از آغاز زندگي از لطف و مهرباني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بهره مند شد .
علي ( عليه السلام ) در توصيف آن ايام مي فرمايد : « وقد علمتم موضعي من رسول الله بالقرابة القريبة » ؛ ( 1 ) « شما خويشاوندي و نسبت و منزلت مرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فيض الاسلام ، نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .
79 |
نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي دانيد . »
طهارت نفساني علي ( عليه السلام ) و پرورش او در دامان پيامبر سبب شد تا از دوران كودكي با ديده نافذ و گوش شنواي خود چيزهايي را ببيند و صداهايي را بشنود كه براي مردم عادي غير ممكن بود . او مي فرمايد : « أري نورَالْوَحْي وَالرسالة و أشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة . . . » ( 1 ) ؛ « نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوت و پيامبري را مي بوييدم . . . » آن حضرت بعد از بعثت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ده ساله بود كه ايمان آورد و افتخار سبقت در پذيرش اسلام را به خود اختصاص داد . خود آن حضرت مي فرمايد : « أنا عبدالله و أخو رسول الله . . . » ( 2 ) ؛ « من بنده خدا و برادر رسول خدايم . هفت سال زودتر از ساير مردم و اولين كسي هستم كه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نماز گزاردم » .
23 سال فداكاري
علي ( عليه السلام ) پس از بعثت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) 23 سال در كنار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بازوي پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالي پيامبر عظيم الشأن اسلام پرداخت و در سخت ترين لحظات ، با ايثار و از خودگذشتگي به ياري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شتافت كه از اين ره گذر ، به افتخارهايي نايل آمد و حوادثي مانند :
1 ـ ماجراي يوم الانذار ؛
2 ـ داستان ليلة المبيت ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 812 .
2 ـ تاريخ طبري ، ج2 ، ص 213 .
80 |
3 ـ ماموريت ابلاغ آيات برائت ؛
4 ـ فتح قلعه هاي خيبر ؛
5 ـ واقعه غدير ؛
6 ـ همسري تنها دخت پيامبر .
و غيره آن را به خود اختصاص داد .
پس از جنگ احد و هنگامي كه سپاه اسلام به مدينه باز مي گشتند ، حضرت فاطمه زهرا ( صلّي الله عليه وآله ) به استقبال سپاهيان شتافت . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) چون فاطمه ( عليها السلام ) را ديد شمشير علي ( عليه السلام ) را به او داد و فرمود : « خذيه يا فاطمة ! فقد ادّي بعلك ماعليه وقد قتل الله بسيفه صناديد قريش » ( 1 ) ؛ « اي فاطمه ! اين شمشير را بگير . شوهرت حق اين شمشير را ادا كرد و خداوند با شمشير او ، گردن كشان قريش را هلاك ساخت » .
جنگ خندق با حمله همه جانبه كفار قريش به مدينه صورت گرفت . زماني كه علي ( عليه السلام ) به مصاف عمرو بن عبدود رفت ، پيامبر اكرم فرمود : « بَرَزَ الايمانُ كُلُّهُ اِلَي الشِّركِ كُلِّهِ » ( 2 ) ؛ « تمامي ايمان به جنگ تمامي كفر شتافت » .
25 سال سكوت تلخ
پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) صداقت ، پاكي و امتيازهايي همانند سبقت در پذيرش اسلام ، وصي و وزير و برادر پيامبر بودن ، و حديث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعلام الوري ، ص 193 .
2 ـ كنزالفوايد ، ص 137 .
81 |
منزلت و ثقلين و غدير و . . . به دست فراموشي سپرده شد و نيرنگ ،
فريب ، كتمان حقايق ، تحريف و زور چهره گشود و غمي بزرگ بر جان دل سوزان و پيش گامان نهضت اسلامي نشست و آل رسول مجبور به سكوت و كناره گيري شدند . مهم ترين عوامل كناره گيري امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) از حكومت به شرح زير بيان مي شود :
1ـ ضرورت حفظ اسلام و عزّت مسلمين و يك پارچگي امت اسلام جهت مقابله با حملات انتقام جويانه احتمالي دشمنان داخلي و خارجي و كساني كه در صدد تلافي شكست هاي فضيحت بار خود به دست مسلمانان و مخصوصا علي ( عليه السلام ) بودند .
2ـ لزوم جلوگيري از ايجاد زمينه انحراف و ارتداد افراد زيادي كه تازه مسلمان بودند و قادر به تجزيه و تحليل صحيح مسائل نبودند .
3ـ حاكميّت جو تحريف ، زور و اختناق و فشار ، حتي نسبت به حريم پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و خاندان آن حضرت .
4ـ بي نتيجه ماندن رهنمودهاي آن حضرت براي دعوت مردم به سوي حق .
علي ( عليه السلام ) پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) همراه گروهي از بني هاشم نزد خليفه اول رفت و با او به احتجاج پرداخت و ويژگي هاي خود را برشمرد و به او گفت : چراشما در ميراث خلافت با من به نزاع برخاستيد . ( 1 ) طبق نوشته بسياري از تاريخ نويسان ، آن حضرت در برخي شب ها همراه با دختر گرامي پيامبر اكرم و حسنين ، با سران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مفصل اين گفتگو در احتجاج طبرسي ، ج1 ، ص 95 آمده است .
82 |
انصار ملاقات مي كرد تا خلافت را به مسير واقعي خود باز گرداند اما از اين فعاليت ها نتيجه اي نگرفت .
5ـ خوگرفتن بسياري از مردم با وضعيت موجود بيعت بزرگان قبايل با خليفه اوّل .
6ـ برخوردار نبودن از امكانات و قدرت كافي براي بازپس گيري خلافت .
ابن ابي الحديد در ذيل خطبه 215 نقل مي كند : « روزي فاطمه ( س ) علي ( عليه السلام ) را دعوت به قيام مي كرد . در همين حال فرياد مؤذّن بلند شد كه : اشهد انّ محمدا رسول الله . علي ( عليه السلام ) به زهرا ( س ) فرمود : آيا دوست داري اين فرياد خاموش شود ؟ گفت : نه . حضرت فرمود : سخن من جز اين نيست » .
مهم ترين فعاليت هاي امام ( عليه السلام ) در دوران كناره گيري از خلافت
آن حضرت هرچند در مقام خلافت نبود اما نسبت به ساير شئون اجتماعي نيز بي توجه نبود و در اين دوره 25 ساله خدماتي ارائه داد كه مهم ترين آن ها عبارت است از :
1 ـ تفسير قرآن و حل مشكلات آيات و تربيت شاگرداني مانند ابن عباس .
2 ـ پاسخ به پرسش هاي دانشمندان ديگر اديان از جمله يهوديان و مسيحيان كه پس از فوت پيامبر براي تحقيق در باره اسلام رهسپار مدينه مي شدند .
83 |
3 ـ بيان حكم بسياري از مسائل جديد كه در مورد آن ها نصّي از پيامبر اكرم و قرآن نرسيده بود .
4 ـ براي تأمين زندگي نيازمندان و درماندگان مي كوشيد و به دست خود درخت مي كاشت ، باغ احداث مي كرد ، چاه و قنات حفر مي كرد و حتي براي يهوديان بني قريظه و بني النضير كارگري مي كرد و حاصل كار خود را ميان بي نوايان تقسيم مي كرد . نظر به اهميت اين قبيل خدمات و براي بهره گيري از سيره آن بزرگوار در زندگي روزمرّه خود به برخي از آن ها اشاره مي كنيم :
الف ) آن حضرت از حاصل دست رنج خود هزار بنده را خريد و آزاد كرد . امام صادق ( عليه السلام ) با اشاره به آنچه گفته شد ، فرمود : « انّ علياً اعتق الف مملوك من كدّ يدهِ » ( 1 )
ب ) يكي از مشاغل علي ( عليه السلام ) در عصر رسالت و پس از آن ، كشاورزي و درخت كاري بود و آن حضرت بسياري از خدمات و انفاقات خود را از اين طريق انجام مي داد . آورده اند : « مردي در نزد آن حضرت يك وسق ( هر وسق معادل شصت صاع و هر صاع تقريبا يك من است ) هسته خرما ديد . پرسيد : مقصود از گردآوري اين همه هسته خرما چيست ؟ فرمود : همه آن ها به اذن خدا ، درخت خرما خواهد شد . راوي مي گويد : امام آن هسته ها را كاشت و نخلستاني پديد آورد و آن را وقف كرد » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فروع كافي ، ج 5 ص 74 و بحارالانوار ، ج 41 ، ص 43 .
2 ـ بحارالانوار ، ج61 ، ص 33 .
84 |
ج ) آن حضرت املاك زيادي را كه خود آباد كرده بود وقف كرد كه اسامي موقوفات متعدد و وقف نامه هاي آن حضرت در كتاب هاي حديث و تاريخ آمده است . طبق نقل مورخان معتبر ، درآمد سالانه آن موقوفات چهل هزار دينار بود كه تمام صرف بي نوايان مي شد . شگفت آن كه علي رغم اين درآمد سرشار ، آن حضرت مجبور مي شد براي تأمين هزينه زندگي ، شمشير خود را بفروشد .
د ) تأسيس و تعمير مساجدي متعدد كه منابع تاريخي به بعضي از آن اشاره كردند . مانند مسجدالفتح در مدينه ، مسجدي در كنار قبر حمزه ، مسجدي در ميقات ، مسجدي در كوفه و مسجدي در بصره و . . .
هـ ) چاه هاي بسيار بين مكه و مدينه بدست آن حضرت حفر شد ، از جمله قناتي است به نام « ينبع » كه آن حضرت فرمود : « اين قنات وقف زايران خانه خدا و ره گذراني است كه از اين جا مي گذرند . كسي حق فروش آب آن را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراث نمي برند » . ( 1 )
چون واسطه غيب و شهود است علي * * * ديباچه دفتر وجود است علي
درياي كمال و هنر و علم و عمل * * * بحر كرم و سخا وجود است علي
5 ـ هرگاه دستگاه خلافت در مسائلي بابن بست روبرو مي شد براي حل آن ، از علي ( عليه السلام ) مدد مي گرفت . در اين مورد شواهد فراواني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جعفر سبحاني ، فروغ ولايت ، ص 295 به بعد .
85 |
وجود دارد . كه گوياي اين حقيقت است .
ويژگي دوران خلافت عثمان
پس از سپري شدن دوران حكومت خليفه اول و دوم و روي كارآمدن عثمان توسط شوراي شش نفره ، در اثر سياست هاي غلط امويان حاكم به سركردگي عثمان ، حوادث تلخ و ناگواري رخ داد كه امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) را به صحنه كشيد و جريان هايي به وجود آمد و يا شدت يافت كه در سقوط عثمان و فتنه هاي دوران تصدي حكومت از طرف علي ( عليه السلام ) نيز تأثير داشت .
پس از اوج گيري نارضايتي مردم از دستگاه خلافت و مساعد يافتن جو عمومي ، مصمم شدند دستگاه حكومتي را به صراط مستقيم بازگردانند ، اما تلاش آنان كارساز نشد و خليفه سوم كشته شد . در اين ماجرا علي ( عليه السلام ) باشناختي كه از اوضاع و احوال سياسي آن زمان و فتنه هايي كه ممكن بود بعد از كشته شدن عثمان به وجود آيد بارها وساطت كرد اما نتيجه مطلوبي به دست نياورد و بالاخره مردم با كشتن عثمان ؛ به حكومت او پايان دادند .
دوران خلافت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام )
پس از كشته شدن عثمان ، جو مدينه به شدت متشنج شد . در هرجا سخن از خليفه آينده بود . مردم مصر ، علي ( عليه السلام ) را و اهل بصره ، طلحه و كوفيان زبير را معرفي كردند و سرانجام قرعه به نام علي ( عليه السلام ) افتاد ، اما آن حضرت از پذيرش خلافت با توجه به عللي كه ذيلا بيان
86 |
مي شود امتناع ميورزيد :
1ـ از بين رفتن زمينه براي اصلاحات و سامان بخشيدن به نظام فروپاشيده سياسي .
2ـ فقدان امكانات و نيروهاي كارآمد به تعداد كافي براي اداره امور كشور .
3ـ عدم آمادگي مردم براي پذيرش آرمان هاي اصيل اسلامي از زبان آن حضرت و خوگرفتن با عقايد انحرافي در طول 25 سال حكومت سه خليفه .
4ـ نامناسب بودن جو عمومي پس از قتل عثمان به دليل بي خبري و عدم شناخت صحيح مردم از حوادثي كه در مدينه رخ داد و منجر به قتل خليفه شد .
حضرت علي ( عليه السلام ) با توجه به آن جو آشفته فرمود : « من به اقتضاي آنچه مي بينم چنين جوابي دادم و گفتم مرا رها كرده سراغ ديگري برويد و اگر گفته شما را بپذيرم حوادثي ( كه آن را پيش بيني مي كنم ) رخ خواهد داد . بنا بر اين مرا واگذاريد كه من نيز چون يكي از شما باشم . » ( 1 )
سرانجام پافشاري مردم ، آن حضرت را به پذيرش خواسته آنان واداشت تا حكومت را ( آن گونه كه خود مي خواست ) بپذيرد . ( خود آن حضرت در خطبه شقشقيه ، علت پذيرفتن حكومت و بيعت مردم را بيان مي كند ) . مردم نيز فريادهاي ( البيعه ، البيعه ) كه از اعماق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ طبري ، ج4 ، ص 434 ( چاپ مصر ) .
87 |
وجودشان مي جوشيد سر دادند و حضرت علي ( عليه السلام ) رهبري مسلمانان را
به عهده گرفت و براي تأمين سعادت همه جانبه جامعه اسلامي ، حركت گسترده اي را آغاز كرد .
اصولي از برنامه حكومتي علي ( عليه السلام )
1ـ انتخاب كارگزاران لايق براي امور حكومتي و گماردن مأموراني براي نظارت بر اعمال و گفتار آنان . هرگاه تخلفي از كارگزاران خود مي ديد آنان را مؤاخذه مي كرد . ماجراي عثمان بن حنيف و والي اهواز ، شاهد براين مدعا است .
2ـ تبعيّت از احكام الهي و پافشاري در اجراي آن ، كه پيش از خلافت به آن اشاره كرده بود . آن حضرت در شوراي شش نفره انتخاب سوّمين خليفه صريحا اعلام كرد كه او حكومت و خلافت را به شرطي مي پذيرد كه كتاب خدا و سنت پيامبر و آن چه خود بر اساس آن تشخيص مي دهد مبناي عمل قرار گيرد و چون پيشنهاد ديگران براساس عمل بر سيره شيخين بود از قبول آن صرف نظر كرد . پس از قتل عثمان باز همان شرايط را اعلام كرده ، مي فرمايد : « واعلموا انّي ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم . . . » ( 1 ) ؛ « بدانيد اگر من دعوت شما را ( براي خلافت ) پذيرفتم آن طور كه خودم مي دانم و مي فهمم عمل مي كنم و به توصيه احدي گوش نخواهم داد » .
3ـ مقدم داشتن قانون و ارزش ها بر اصل حكومت ، از ديگر اصول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فيض الاسلام ترجمه نهج البلاغه ، خطبه 91 .
88 |
حكومت علي ( عليه السلام ) است ، زيرا در منطق علي ( عليه السلام ) حكومت وسيله تحقق
ارزش هاست و اين طور نيست كه ارزش ها را فداي حاكميت چند روزه و حفظ حكومت بداند .
دوستان خيرانديش به حضور حضرت آمدند و با خلوص نيت و خيرخواهي به آن حضرت پيشنهاد كردند كه خود را از درد سر افراد متنفذي كه بعضي از آن ها از شخصيت هاي اول اسلام هستند ( همچون طلحه و زبير ) راحت كند و فعلا در باره آن ها مساوات و برابري را رعايت نكند تا حكومت او قدرت بگيرد . آن حضرت در پاسخ فرمود : « اتأمرونّي ان اطلب النصر بالجور ( 1 ) ؛ آيا شما از من مي خواهيد كه پيروزي را به قيمت تبعيض و ستمگري به دست آورم و عدالت را فداي سياست و سيادت كنم ؟ ! نه سوگند به ذات پروردگار كه تا دنيا دنيا است چنين كاري نخواهم كرد » .
4ـ تأمين آزادي هاي اجتماعي براي مردم از سوي علي ( عليه السلام ) بيشتر در زمينه برخورد با خوارج متبلور است . اميرالمؤمنين با آن ها با منتهي درجه آزادي رفتار كرد و در عين قدرت ، با آنان كاري نداشت و تا زماني كه شمشير نكشيده بودند ، در رديف ديگران قرار داشتند و همانند آنان حقوق خود را از بيت المال مي گرفتند .
5 ـ امتيازات نژادي و تبعيضات قومي ، از نظر امام مردود بود و همه مسلمانان از نظر امام مساوي بودند و به طور مساوي از بيت المال بهره مي بردند . قبل از ايشان امتيازات قومي و نژادي فراوان به چشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، خطبه 126 .
89 |
مي خورد ، اما اسلام علي ( عليه السلام ) مبتني بر سيره رسول الله است ، هرچند
بسيار گران تمام شود . او اجازه نمي دهد كه دست اندركاران حكومت ، از موقعيت خود نردباني براي دستيابي به اميال خود و بستگان بسازند . و
اين براي آن حضرت كه آهن گداخته را نزديك دست برادر خود « عقيل » مي برد و مي گويد : « تو مي خواهي با رسيدن به خواسته خويش ، علي را گرفتار آتش عذاب الهي كني ؟ ( 1 ) » افتخاري مي شود كه به آن مي باليم .
6ـ عدالت از ديگر ره آوردهاي حكومت علي ( عليه السلام ) بود .
سياست اميرالمؤمنين بر مبناي اصل عدالت پايه ريزي شد و همين امر مشكلات فراواني را براي آن حضرت ايجاد كرد .
شهيد مطري ( رحمه الله ) با اشاره به اين اصل مي فرمايد : « تبعيض و رفيق بازي ، باندسازي و دهان ها را با لقمه هاي بزرگ بستن و دوختن ، همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است . اكنون مردي زمامدار و كشتي سياست را ناخدا شده كه دشمن اين ابزار است » ( 2 ) .
7 ـ زهد و عدم دل بستگي به مظاهر دنيوي ، از برجسته ترين ويژگي هاي امام علي ( عليه السلام ) است . استاد مطهري ( رحمه الله ) در اين باره مي فرمايد : [ عدم دلبستگي به دنيا و بي توجهي به زرق و برق آن ] و هم دردي و شركت در غم ديگران ، مخصوصا در مورد پيشوايان امت كه چشم ها به آنان دوخته است اهميت به سزايي دارد . علي ( عليه السلام ) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فيض الاسلام ، ترجمه نهج البلاغه ، خطبه 215 .
2 ـ سيري در نهج البلاغه ، ص 115 .
90 |
دوره خلافت بيش از هر وقت ديگر زاهدانه زندگي مي كرد .
به طوركلّي محورهاي عمده برنامه هاي اميرالمؤمنين عبارت بود از :
1ـ انتخاب افراد لايق و متدين و امين براي امور اجرايي كشور ؛
2ـ اصرار بر اجراي قانون از سوي مسئولان اجرايي ؛
3ـ حفظ آزادي ها و تلاش در احقاق حقوق مردم ؛
4ـ تلاش براي عمران و آبادي ؛
5ـ حفظ امنيت كشور ؛
6ـ تربيت مردم و تبيين ارزش وجودي آن ها و شخصيّت دادن به آحاد جامعه ؛
7ـ بسط علم و دانش ؛
8ـ برخورد با متجاسرين و قانون شكنان و . . .
دشمنان علي ( عليه السلام ) در سه جبهه
براي شناخت دشمنان علي ( عليه السلام ) شناخت جو و شرايط حاكم بر آن زمان و طيف بيعت كنندگان ضروري است . به طور كلّي بيعت كنندگان چند دسته بودند :
1ـ افرادي چون طلحهوزبير كه هدف هاي سياسي ـ اقتصادي داشتند .
2ـ افرادي كه انگيزه قومي داشتند و به لحاظ خوني يا پيمان قومي ، طرفدار بني هاشم و بالتّبع علي ( عليه السلام ) بودند .
3ـ وفاداران و معتقدان به حضرت .
4ـ انقلابيوني كه از مناطق مختلف آمده بودند و علي رغم خواست علي ( عليه السلام ) بر خليفه سوم شوريده بودند و به دليل جذبه عدالت آن
91 |
حضرت ، بر گرد ايشان جمع شده بودند .
از آن جا كه بيعت كنندگان ، يك هدف را دنبال نمي كردند ، طبيعي بود برخي از آنان به لحاظ برآورده نشدن آرزوهاي شان در مقابل آن حضرت صف آرايي كنند . اين افراد به طور عمده سه دسته بودند .
خود آن حضرت مي فرمايد : « چون به امر خلافت قيام كردم طايفه اي بيعت را شكستند ( ناكثين ) جمعي از دين بيرون رفتند ( مارقين ) و گروهي ديگر طغيان كردند ( قاسطين ) » ( 1 ) .
جناح ناكثين
اولين كساني كه در مقابل آن حضرت صف آرايي كردند طلحه و زبير و عايشه بودند حضرت در جلسه اي كه با طلحه و زبير دارد چراغ را خاموش مي كند و مي گويد : « اين چراغ به بيت المال تعلق دارد و جز در كارهاي مسلمين نبايد مورد استفاده قرار گيرد . » آن ها عدالت بي انعطاف علي ( عليه السلام ) را نپسنديده وهمه اميدهاي خودرا برباد رفته ديدند . و حتي ديدند كه بايد نسبت به اندوخته هاي قبلي خود نيز پاسخ گو باشند ، علم خون خواهي عثمان را برافراشتند و ارتشي را سامان دادند و از مكّه به سمت بصره حركت كردند و جنگ جمل را به وجود آوردند .
جناح قاسطين
اين گروه مستكبران بي ايماني بودند كه پس از فتح مكه ـ به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فيض الاسلام ، ترجمه نهج البلاغه ، خطبه 3 .
92 |
ظاهر ـ اسلام آوردند . در رأس اين گروه معاوية بن ابوسفيان قرار داشت كه از طرف خليفه دوم عهده دار ولايت شام بود . مردم آن سامان كه با پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) حشر و نشر نداشتند اسلام را از ديد معاويه مي شناختند و حكومت او را نسبت به سلطنت هاي خودكامه پيشينيان كه دست نشانده ايران يا روم بودند ، مطلوب مي ديدند .
معاويه كه در كمك به عثمان سستي كرده بود ، حالا كشته شدن عثمان را بهترين فرصت براي نيل به آرزوي ديرينه خود مي دانست . از اين رو پيراهن عثمان را در مسجد آويخت و علم خون خواهي برافراشت . آن گاه با جمع كردن افراد كاردان و مطيع ( كه در بين آنان ، شكست خوردگان جمل و سردمداراني كه در زمان عثمان به نوايي رسيده بودند نيز وجود داشتند ) سپاهي بزرگ براي جنگ و قيام مسلحانه عليه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) فراهم كرد و جنگ صفين را به وجود آورد .
جناح مارقين
در بحبوحه جنگ صفين كه چيزي نمانده بود لشكر اسلام به پيروزي نهايي برسد ، معاويه با مشورت عمر و عاص به نيرنگي ماهرانه دست زد و دستور داد سپاهيانش قرآن ها را سر نيزه كنند و مسئله حكميت قرآن را مطرح كنند بدين وسيله ، عده اي از سپاهيان ساده انديش اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) فريب خورده و از ادامه جنگ دست كشيدند و اعلام نمودند كه با قرآن جنگ نخواهند كرد . اين عده جاهل و ساده انديش از ادامه جنگ با معاويه خودداري و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را
93 |
به قتل تهديد كردند . اين اقدام آنان ، معاويه را از شكست قطعي نجات داد .
وقتي اشعث بن قيس پيمان متاركه جنگ را بين قبايل مي خواند مارقين زمزمه جديدي آغاز كردند و شعار « لا حكم اِلاّ لله » را سر دادند و به حضرت علي ( عليه السلام ) اعتراض كردند كه چرا حكميت را پذيرفته است . حضرت علي ( عليه السلام ) پاسخ داد كه من از اول با توقف جنگ و قبول حكميت مخالف بودم و اين شما بوديد كه آن را بر من تحميل كرديد و حالا نيز كه آن را پذيرفته ايم خلاف اسلام عمل نكرده ايم ، امّا آنان اصرار داشتند كه قبول حكميّت گناه كبيره است و مرتكب گناه كبيره از دين خارج است و بايد توبه كند و خود توبه كردند و از علي ( عليه السلام ) نيز خواستند كه توبه كند . آنان صف خويش را از علي ( عليه السلام ) جدا كردند و به يك فرقه سياسي با عقايد خاصي تبديل شدند . آنان به ايجاد مزاحمت براي امام و اهانت به وي پرداختند و سرانجام ياغي شده و بيرون شهر كوفه خيمه زدند و به عنوان طرفداري از اسلام ، با ايجاد رعب و وحشت و ترور طرفداران علي ( عليه السلام ) پرداختند . هيچ كس از تيررس تكفير و طغيان و شمشير آنان در امان نبود . آن ها تنها خود را مسلمان مي دانستند و بقيّه مسلمانان را كافر ، حتي ازدواج با ديگر مسلمانان و خوردن گوشتي كه به دست آنان ذبح مي شد را حرام مي دانستند و كشتن آنان را جايز مي شمردند .
آنان به صورت علني شمشير كشيده ، كساني را كه با عقايدشان مخالف بود مي كشتند و از كشتن زنان و فرزنداني كه در رحم داشتند ابا نداشتند .
94 |
وقتي شرارت آنان به اين حد رسيد ، علي ( عليه السلام ) ديگر درنگ را جايز ندانست و آماده مقابله با آنان شد ، ولي ابتدا پرچمي را به عنوان پرچم امان نصب كرد تا آنان كه مايلند از افكار و روش خود دست بردارند و به مسلمانان بپيوندند . از جمعيت دوازده هزار نفري آنان ، هشت هزار تن زير پرچم جمع شدند ، اما چهار هزار بر موضع خويش اصرار ورزيدند و آن گونه كه تاريخ مي نويسد ، حضرت آنان را در نبرد نهروان از دم شمشير گذراند و كمتر از ده نفر نجات يافتند كه ابن ملجم يكي از اين افراد بود .
هرچند ترسيم چهره خبيث و پليد اين افراد با چند نمونه تاريخي غير ممكن است ، اما شواهد عيني و وجود همين طرز تفكر جاهلانه و مقدس مآبانه در انقلاب و جامعه اسلامي امروز تا اندازه اي ما را در شناخت اين جريان ، كمك مي كند .
سياست شيطاني معاويه
پس از واقعه نهروان و پيروزي امام در اين جنگ ، آن حضرت در صدد بود كه با سامان بخشيدن به نيروهاي موجود و بازگرداندن آرامش به مناطق تحت امر خود ، زمينه اجراي منويات و برنامه هاي زيربنايي خود را آغاز نمايد و از طرفي با ايجاد ارتشي منسجم و قوي كار را بر معاويه تنگ گرفته و منطقه شام را از زيز سلطه او خارج سازد ، اما نيرنگ و حيله معاويه از يك سو و بي تفاوتي ، راحت طلبي ، بهانه گيري و ساده انديشي مردم از سوي ديگر ، چنين فرصتي را از آن حضرت سلب كرد . معاويه در اين مقطع حساس از تاريخ ، سياست
95 |
ايجاد رعب و وحشت ، ترور ، غارت و ايجاد ناامني و سلب آسايش مردم را در پيش گرفت و نيروهاي قوي و بي باك و خون آشام را در قالب لشگرهايي با فرماندهاني مجرّب ، روانه مناطق مختلف و سرزمين هاي تحت امر امام ( عليه السلام ) كرد كه به موارد زير اشاره مي شود :
1ـ ضحاك بن قيس فهري رابه فرماندهي سه الي چهارهزارنفر برگزيد و فرمان داد كه به سمت كوفه برود و قبايل تحت امر امام را غارت كند .
2ـ بسر بن ارطاة را در رأس سه هزار نفر فرستاد تا راه حجاز و مدينه را در پيش گيرند و به هرجا كه رسيدند مردم را به بيعت با معاويه فراخوانند و اگر تن ندادند آنان را بكشند . جناياتي كه بسر ، در مدينه ، طايف ، سرزمين تباله و بني كنانه ، يمن ، نجران ، صنعا و جيشان مرتكب شد تاريخ را شرمنده كرد . تاريخ مي نويسد : « بسر در اين سفر ، سي هزار نفر را كشت و گروهي را در آتش سوزاند . »
3ـ سفيان بن عوف غامدي را در رأس لشكر جرار شش هزار نفري به سمت فرات حركت داد تا به شهر هيبت ( كه در بالاي انبار قرار داشت ) برسد واز آن جا به سمت انبار برود و اگر در مسير خود مقاومتي نديد غارت كنان تا شهر انبار بتازد و اگر در آن جا لشكري نديد ، تا به مداين برود و از آن جا به شام باز گردد .
اخبار و گزارش هاي دردناك و تكان دهنده اين وقايع و حوادث تلخ از گوشه و كنار به امام مي رسيد و از آن جا كه مردم سخت به دنيا چسبيده بودند ، فريادهاي آن حضرت در دل سنگ آنان اثر نمي گذاشت . آن حضرت پس از شنيدن اخبار غارت گري ضحاك ، خطبه 29 و هنگام اطلاع از جنايات بسر ، خطبه 25 و با شنيدن فجايع
96 |
سفيان خطبه 27 را ايراد كردند . ( 1 )
سرانجام روزي براي آخرين بار خطبه اي آتشين ايراد كرد و در مردم شوري به پا ساخت و اشتياق به جهاد را در دل آنان زنده كرد . حضرت در اين خطبه فرمود :
« سپاس خدايي را سزاست كه سرانجام بندگان و امور جهان به سوي اوست . برادران ما كه خون آنان در صفين ريخته شد زياني نكردند ، زيرا چنين روزي را نديدند تا جام هاي غصّه را سر بكشند . . . كجا رفتند برادران من كه در راه حق گام برداشتند ، و در آن راه جان سپردند ! كجاست عمار ؟ ! كجاست ابن تيهان ؟ ! كجاست ذوالشهادتين ؟ ! بندگان خدا ! جهاد به پا داريد . من امروز اردو مي زنم و هركس كه خواهان رفتن به ميدان جهاد است آماده رفتن شود . »
نوف بكالي مي گويد : پس از آن ، حسين ( عليه السلام ) را بر ده هزار تن ، قيس ابن سعد را بر ده هزار ، ابو ايّوب انصاري را بر ده هزار و ديگران را به فرماندهي گروه هاي ديگر گمارد و اراده بازگشت به صفين داشت ( كه با اهل شام و در رأس آن با معاويه بجنگد ) اما هنوز صبح نشده بود كه ابن ملجم ، حضرت را در محراب از پاي درآورد . لشگريان باز گشتند و ما چون گوسفنداني بوديم كه شبان خود را گم كرده باشند و از هر طرف طعمه گرگان شده باشند . » ( 2 )
در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان افطار را ميهمان دخترش « ام كلثوم » بود . هنگام افطارسه لقمه غذا خورد وسپس به عبادت پرداخت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شماره خطبه ها براساس نهج البلاغه فيض الاسلام تنظيم شده است .
2 ـ فيض الاسلام ، ترجمه نهج البلاغه ، خطبه 181 .
97 |
آن شب را تا صبح در اضطراب بود . گاهي به آسمان نگاه مي كرد و حركت ستارگان را مي نگريست و هرچه طلوع فجر نزديك تر مي شد تشويش آن حضرت بيشتر مي شد و مي فرمود : « به خدا قسم نه من دروغ مي گويم و نه آن كسي كه به من خبر داده دروغ گفته است . اين است شبي كه به من وعده داده اند و شهادت من در همين شب است » .
و سرانجام آن شب هولناك به پايان رسيد و علي ( عليه السلام ) در تاريكي سحر براي اداي نماز صبح به سوي مسجد حركت كرد . امام وارد مسجد شد و به نماز ايستاد و تكبير افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت . در اين هنگام ابن ملجم در حالي كه فرياد مي زد : « لله الحكم لا لك يا علي » با شمشير زهرآلود ضربتي بر سر مبارك علي ( عليه السلام ) وارد آورد . از قضا اين ضربت بر محلّي اصابت كرد كه سابقاً شمشير عمرو بن عبدود برآن وارد شده بود و فرق مبارك آن حضرت را تا پيشاني شكافت .
ايمان و امان و مذهبش بود نماز * * * در وقت عروج مركبش بود نماز
هنگام كه هنگامه آن كار رسيد * * * چون بوسه ميان دولبش بود نماز
خون از سر علي در محراب جاري شد و محاسن شريفش را رنگين كرد .
در اين حال فرمود : « فزت و ربّ الكعبه ( 1 ) ؛ به خداي كعبه سوگند كه رستگار شدم . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جعفر سبحاني ، فروغ ولايت ، ص 697 ـ 695 .
2 ـ مطالب ص78 تا اينجا از مقاله آقاي نادعلي صالحي از كتاب ره توشه ماه رمضان 1375هـ . ش . گرفته شده است .