بخش 5
فتح مکه جاسوس به دام افتاد پیامبر حرکت می#160;کند تاکتیک جالب ارتش اسلام ابوسفیان در حضور پیامبر مکه بدون خونریزی تسلیم می#160;شود نیروهای نظامی اسلام وارد شهر می#160;شوند شکستن بتها ! شست#160;وشوی کعبه علی ( علیه السلام ) پیامبر عفو عمومی اعلام می#160;کند علی ( علیه السلام ) هفته کمک به مستضعفین ماه رمضان و انفاق روز جهانی قدس نجات قدس ، آرمان امام راحل عید فطر عید فطر عید پیروزی است جلوه#160;های عید اسلامی فطر درس تزکیه و خودسازی درس بسیج عمومی و همبستگی اجتماعی میعاد با فطرت
98 |
فتح مكه
سرگذشت « فتح مكه » ، از فرازهاي خواندني و شيرين تاريخ اسلام و در عين حال آموزنده و روشنگر اهداف مقدس پيامبر اسلام ، و روشن كننده اخلاق و رفتار نيكوي آن حضرت است .
در اين فصل از تاريخ ، راستگوئي و وفاداري پيامبر و پيروان وي به كليه موادي كه در قرارداد « حديبيه » امضاء كرده بودند ، روشن مي گردد . و در برابر آن ، نفاق و خيانت مشركان قريش در اجراء مواد صلحنامه ، آشكار مي شود .
بررسي اين قسمت از تاريخ ، كارداني و حسن تدبير و سياست خردمندانه پيامبر را در گشودن آخرين و سخت ترين دژ دشمن ثابت مي نمايد . گوئي اين مرد آسماني ، پاسي از عمر خود را در يكي از دانشگاه هاي بزرگ نظامي گذرانده بود ، كه بسان يك فرمانده توانا نقشه فتح را ، آنچنان طرح و ترسيم نمود كه بدون رنج و مشقت ، بزرگترين پيروزي نصيب مسلمانان گرديد .
در اين جريان تاريخي ، چهره انسان دوست و پرمهر پيامبر به جان
99 |
و مال دشمنان خون آشام خود ، روشن مي گردد . و خواهيم ديد كه آن مرد بزرگ ، با روشن بيني خاصي پس از پيروزي عظيم ، جنايات قريش را ناديده گرفت ، و عفو عمومي را اعلام نمود . اينك آغاز مطلب :
در سال هشتم هجرت ، قراردادي ميان سران قريش و پيامبر بسته شد ، كه به امضاء طرفين رسيد . ماده سوم آن حاكي از اين بود كه : مسلمانان و قريش مي توانند با هر قبيله اي پيمان ببندند . براساس اين ماده ، قبيله « خزاعه » با مسلمانان هم پيمان شدند و پيامبر اسلام دفاع از آب و خاك و جان و مال آنان را به عهده گرفت : و قبيله « بني كنانه » كه از دشمنان ديرينه قبيله « خزاعه » و هم مرز آنان بودند ، با قريش هم پيمان گشتند . اين جريان ، با بستن يك قرارداد صلح دهساله كه حافظ امنيت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط عربستان بود ، پايان پذيرفت .
طبق اين قرارداد ، طرفين نبايد بر ضد يكديگر قيام مسلحانه نمايند ، و يا هم پيمانان خود را بر ضد هم پيمان طرف مقابل ، تحريك كنند . دو سال از آغاز اين قرارداد گذشت ، و طرفين در صلح و رفاه ، و امنيت بسر مي بردند ؛ تا آنجا كه مسلمانان در سال بعد با كمال آزادي ، به زيارت خانه خدا رفته و مراسم مذهبي و وظائف اسلامي خود را در برابر ديدگان هزاران دشمن بت پرست انجام دادند .
پيامبر در ماه « جمادي الاولي » سال هشتم ، يك هنگ سه هزار نفري را به فرماندهي سه تن از افسران ارشد اسلام ، به كرانه هاي شام براي سركوبي عمال روم ـ كه مبلّغان بي پناه اسلام را ناجوانمردانه كشته بودند ـ اعزام نمود . سپاه اسلام در اين مأموريت اگرچه جان به
100 |
سلامت بردند ، و فقط سه افسر و چند سرباز بيش كشته ندادند ؛ ولي با
پيروزي چشمگيري كه از مجاهدان اسلام انتظار مي رفت ، باز نگشتند ، و عمليات آنها بيشتر به حالت « جنگ و گريز » شباهت داشت . انتشار اين خبر در ميان سران قريش ، موجب جرأت وجسارت آنان گرديد . آنان تصور كردند كه نيروي نظامي اسلام به ضعف و ناتواني گرائيده ، و مسلمانان روح سلحشوري و سربازي را از دست داده اند . از اين نظر ، تصميم گرفتند كه محيط صلح و آرامش را بهم بزنند . نخست در ميان قبيله « بنوبكر » ( 1 ) اسلحه پخش كرده و آنان را تحريك كردند ، كه شبانه به قبيله « خزاعه » ـ كه با مسلمانان هم پيمان بودند ـ حمله ببرند و گروهي را كشته و دسته اي را اسير كردند . حتي به اين نيز اكتفا نكرده ، دسته اي از قريش شبانه در جنگ بر ضد « خزاعه » شركت كردند . و از اين طريق پيمان « حديبيه » را زيرپا نهاده ؛ صلح و آرامش دوساله را به نبرد و خونريزي تبديل كردند .
در نتيجه اين حمله شبانه ، گروهي از قبيله خزاعه كه در بستر خواب آرميده و يا در حالت عبادت بودند ، كشته شده ، و دسته اي اسير گرديدند . عده اي نيز خانه و آشيانه را ترك گفته ، و به مكه ـ كه سرزمين « امني » براي عرب به شمار مي رفت ـ پناه بردند . آوارگاني كه به مكه آمده بودند ، به خانه « بديل بن ورقاع » ( 2 ) رفته ، سرگذشت جانگداز قبيله خويش را تشريح نمودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « سنوبكر بن عبد مناة بن كنانة » تيره اي از « كنانة » هستند .
2 ـ بديل ، يكي از شخصيتهاي بزرگ و سالخورده قبيله خزاعه بود كه در مكه زندگي مي كرد و در آنروز 97 سال داشت ـ « امالي طوسي » /239 .
101 |
ستمديدگان خزاعه براي اينكه نداي مظلوميت خود را به گوش پيامبر برسانند ، رئيس قبيله خود « عمرو سالم » را خدمت پيامبر فرستادند . او وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد و در ميان مردم ايستاد . اشعار جانسوزي را كه حاكي از مظلوميت و استغاثه قبيله « خزاعه » بود ، با آهنگ خاصي قرائت كرد و پيامبر را به احترام آن پيماني كه با قبيله خزاعه بسته بود سوگند داد ؛ و او را دعوت به كمك گرفتن خون مظلومان نمود و در پايان اشعار خود ، چنين گفت :
هم بيتونا بلوتير هجدا ( 1 ) * * * و قتلونا ركعا و سجّداً
اي پيامبر خدا ! مشركان قريش ، امضاء كنندگان متاركه جنگ به مدت دهسال ، نيمه شب در حالي كه گروهي از ما در كنار آب « وتير » خواب بوديم و دسته اي در دل شب در حال پرستش و ركوع و سجود بودند ، بر سر اين جمعيت بي پناه غير مسلح ريخته ، آنها را قتل عام كردند . اين شاعر جمله زير رابه منظور تحريك عواطف و روح سلحشوري مسلمانان ، زياد تكرار مي كرد و گفت :
قُتِلنا وَقَد اَسلمنا : يعني در حالي كه مسلمان بوديم ، قتل عام شديم .
اشعار عاطفي و تحريك آميز رئيس قبيله ، كار خود را كرد . پيامبر در برابر انبوهي از مسلمانان رو به عمرو نمود و گفت : « نُصِرت يا عمرو سالم » ، يعني : اي عمرو ترا كمك خواهم كرد . اين وعده قطعي ، آرامش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « وتير » ، آبگاهي در پايين « مكه » براي قبيله « خزاعه » بود . و « هجد » ، جمع « ههاجد » به معني خفته ها و گاهي به معني « بيدارها » نيز به كار مي رود ، و در حقيقت كلمه از « اضداد » است .
102 |
عجيبي به « عمرو » بخشيد ، زيرا او يقين كرد كه پيامبر در اين نزديكي انتقام قبيله خزاعه را از قريش كه مسبب واقعي جريان بودند خواهد گرفت ؛ ولي هرگز تصور نمي كرد كه اين كار با فتح و برانداختن حكومت ظالمانه قريش صورت خواهد گرفت .
چيزي نگذشت كه « بديل و رقاء » ، با گروهي از قبيله خزاعه براي استمداد ، خدمت پيامبر رسيدند ، و همكاري « قريش » را با بني بكر در كوبيدن و كشتن جوانان خزاعه به عرض پيامبر رسانيدند ، و سپس راه مكه را در پيش گرفتند .
جاسوسي به دام افتاد
پيامبر اسلام براي فتح مكه و گشودن محكمترين دژهاي بت پرستي ، و برانداختن حكومت ظالمانه قريش ـ كه بزرگترين سد در راه پيشرفت آئين توحيد بود ـ بسيج عمومي اعلام كرد . او از خداوند خواست كه جاسوسان قريش از حركت مسلمانان آگاه نشوند . در آغاز ماه رمضان ، از اطراف و اكناف ، سپاهيان انبوهي در « مدينه » جمع شدند كه تاريخ نگاران خصوصيات آن را چنين مي نگارند :
مهاجران ، هفتصد نفر با سيصد اسب و سه پرچم .
انصار ، چهار هزار نفر با هفتصد اسب و پرچم هاي بيشتر .
قبيله مزينه ، هزار نفر با صد اسب و صد زره و سه پرچم .
قبيله اسلم ، با چهارصد نفر با سي اسب و دو پرچم .
قبيله جهينه ، هشتصد نفر با پنجاه اسب و چهار پرچم .
قبيله بني كعب ، پانصد نفر با سه پرچم .
103 |
و باقيمانده سپاه را افراد قبيله هاي غفار ، اشجع و بني سليم تشكيل مي دادند . ( 1 )
ابن هشام مي گويد : كليه سپاهيان اسلام به ده هزار نفر مي رسيدند . آنگاه مي افزايد :
از بني سليم هفتصد و برخي مي گويند هزار نفر ، از بني غفار چهارصد نفر ، از اسلم چهارصد نفر ، از « مزينه » هزار و سيصد نفر و باقيمانده از مهاجر و انصار و هم پيمانان آنان و گروهي از قبائل تميم و قيس و اسد بودند .
براي عملي ساختن اين موضوع ، تمام طرق و شوارعي كه منتهي به مكه مي گرديد ، تحت مراقبت مأموران حكومت اسلام قرار گرفت ، و رفت و آمد ، شديدا تحت كنترل درآمد .
پيامبر حركت مي كند
براي رعايت اصل « غافلگيري » ، تا لحظه فرمان حركت ، وقت حركت و مسير و مقصد براي كسي روشن نبود . روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرت ، فرمان حركت صادر گرديد . البته فرمان آماده باش به كليه مسلمانان مدينه و حوالي آن قبلا داده شده بود .
روزي كه پيامبر از « مدينه » خارج شد ، مردي را به نام « ابورهم » غفاري نماينده خود در مدينه قرار داد ، و در نزديكي مدينه از سپاه خود سان ديد . وقتي حضرتش ، كمي از مدينه فاصله گرفت ، در نقطه اي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « مغازي واقدي » ، ج 2 /779 ـ 800 .
104 |
نام « كديد » آبي خواست و روزه خود را افطار نمود ، و به همه دستور داد
كه افطار كنند . گروه زيادي افطار كردند ، ولي عده كمي تصور كردند كه اگر روزه بگيرند و با دهن روزه جهاد نمايند ، پاداش آنها افزون تر خواهد بود . از اين نظر از شكستن روزه خودداري نمودند .
اين افراد ساده لوح ، تصور نكردند كه پيامبري كه دستور روزه در ماه رمضان را داده ، همان پيامبر نيز دستور افطار داده است . اگر او رهبر سعادت و راهنماي حق مي باشد ، در هر دو حالت و در هردو فرمان ، خواهان سعادت و نيك فرجامي مردم است و تبعيض در دستورهاي او نيست . پيامبر از امتناع اين دسته ناراحت شد و فرمود : آنان گروه گناهكار و سركش مي باشند . ( 1 )
يك چنين سبقت و پيشي گيري بر پيامبر ، يك نوع انحراف از حق و حاكي از عدم ايمان كامل اين عده به پيامبر و شريعت او است .
از اين نظر ، قرآن چنين افرادي را ملامت كرده و مي گويد : « يا أيّهاالّذين آمنوا لا تقدّموا بين يدي الله و رسوله » ( 2 ) يعني : اي افراد باايمان ! بر خدا و پيامبر او سبقت نگيريد .
عباس بن عبدالمطلب ، از مسلمانان مقيم مكه بود كه به دستور پيامبر در مكه اقامت گزيده و پيامبر را از تصميمات قريش آگاه مي ساخت . او پس از جنگ « خيبر » ، تظاهر به اسلام مي نمود ، ولي
روابط او با سران قريش محفوظ بود . او تصميم گرفت كه به عنوان
1 ـ « وسائل الشيعه » ، ج 7/124 ؛ « سيره حلبي » ، ج 3/90 .
2 ـ سوره حجرات /1 .
105 |
يكي از آخرين خانواده هاي مسلمان ، مكه را ترك گويد و در مدينه اقامت گزيند . در همان روزهائي كه پيامبر عازم مكه بود ؛ او به سمت مدينه حركت كرده و در نيمه راه ، در سرزمين « جحفه » با پيامبر ملاقات نمود . وجود عباس در فتح مكه بسيار سودمند و به نفع طرفين تمام گرديد ، و اگر او نبود شايد فتح مكه بدون مقاومت قريش صورت نمي گرفت .
از اين نظر ، هيچ بعيد نيست كه حركت او به دستور پيامبر بوده ، تا در اين بين نقش اصلاح طلبانه خود را ايفا كند .
تاكتيك جالب ارتش اسلام
« مرّ الظهران » ، در چند كيلومتري مكه قرار دارد . پيامبر ، با كمال مهارت اردوي ده هزار نفري خود را تا كرانه هاي مكه رهبري نمود ؛ در حالي كه قريش و جاسوسان آنها و كساني كه به نفع آنها فعاليت مي كردند ، هرگز از حركت سپاه آگاهي نداشتند . پيامبر براي ايجاد رعب و هراس در دل مردم مكه ، و براي اينكه اهالي بدون مقاومت سر تسليم فرود آورند ، و اين دژ بزرگ و مركز بزرگ و مقدس بدون خونريزي فتح گردد ؛ دستور داد ، كه سربازان اسلام در نقاط مرتفع آتش افروزند . و براي ايجاد ترس بيشتر ، دستور داد هر فردي به طور مستقل آتش افروخته ، تا نواري از شعله هاي آتش ؛ كلّيه كوهها و نقاط مرتفع را فراگيرد ، قريش و هم پيمانان آنان ، در خواب غفلت فرو رفته بودند . از طرف ديگر ، زبانه هاي آتش و شعله هاي آن ـ كه كليه نقاط مرتفع را به صورت توده آتشي درآورده ، و به بيوت و خانه هاي اهل
106 |
مكه روشنائي بخشيده بود ـ رعب و وحشتي در دل آنها افكند ، و توجه آنها را بسوي نقاط مرتفع جلب نمود .
در اين لحظه ، سران قريش مانند « ابوسفيان بن حرب » و « حكيم ابن حزام » ، كه براي تحقيق از مكه بيرون آمده به جستجو پرداختند .
« عباس بن عبدالمطلب » ، كه از « جحفه » ملازم ركاب پيامبر بود ، با خود فكر كرد كه اگر اردوي اسلام با مقاومت قريش روبرو شوند ؛ گروه زيادي از قريش كشته خواهد شد . پس چه بهتر ، نقشي را ايفاء كند كه به نفع طرفين تمام گردد و قريش را وادار به تسليم نمايد .
او بر استر سفيد پيامبر سوار شد ، و شبانه راه مكه را در پيش گرفت ، تا محاصره مكه را بوسيله سپاه اسلام به سمع سران قريش برساند و آنها را از فزوني سپاه اسلام ؛ و روح سلحشوري آنان ، آگاه سازد ، و به آنها بفهماند كه چاره اي جز تسليم نيست .
او از دور مذاكره « ابوسفيان » و « بديل ورقاء » را شنيد كه به يكديگر چنين مي گفتند :
ابوسفيان : من تا كنون آتشي به اين فزوني و سپاهي به اين فراواني نديده ام .
بديل بن ورقاء : آنان قبيله « خزاعه » هستند كه براي نبرد آماده شده اند .
ابوسفيان : خزاعه كمتر از آنند كه چنين آتشي روشن كنند ، و چنين اردوئي تشكيل دهند .
در اين بين عباس سخنان آنان را قطع كرد و ابوسفيان را صدا زد و گفت : « ابو حنظله » ! ( ابوحنظله كنيه ابوسفيان بود ) . ابوسفيان فورا
107 |
صداي عباس را شناخت و گفت : « ابوالفضل » ( كنيه عباس است ) چه مي گوئي ؟ ، عباس گفت : به خدا سوگند اين شعله ها و آتش ها مربوط به سربازان محمد است . او با سپاه بس نيرومندي به سوي قريش آمده ، و هرگز قريش تاب مقاومت آن را ندارند .
سخنان عباس ، لرزه شديدي بر اندام ابي سفيان افكند ، و در حالي كه بدنش مي لرزيد و دندانهايش بهم مي خورد ، رو به عباس كرد و گفت : پدر و مادرم فداي تو چاره چيست ؟
گفت چاره اينست كه همراه من به ملاقات پيامبر بيائي و از او امان بخواهي ، وگرنه جان همه قريش در خطر است .
سپس او را بر ترك استر سوار كرد و به جانب اردوي اسلام روانه گرديد . و آن دو نفر ( بديل بن ورقاء و حكيم بن حزام ) كه همراه ابوسفيان براي تفتيش حال آمده بودند ؛ بسوي مكه باز گشتند .
ابوسفيان در حضور پيامبر
وقتي چشم پيامبر به ابوسفيان افتاد گفت : آيا وقت آن نشده است كه بداني جز خداي يگانه خدائي نيست ؟ ! ابوسفيان در پاسخ وي گفت : پدر و مادرم فداي تو باد چقدر بردبار و كريم و با بستگان خود مهرباني ؟ من اكنون فهميدم كه اگر خدائي جز او بود تا كنون به سود ما كاري انجام مي داد . پيامبر پس از اقرار وي به يگانگي خدا افزود ، كه آيا وقت آن نشده كه بداني من پيامبر خدا هستم ؟ ! ابوسفيان جمله قبلي را تكرار كرده گفت : چقدر تو بردبار و كريمي و با خويشاوندان مهرباني ! من در رسالت شما فعلا در فكر و انديشه هستم . « عباس » ، از ترديد و
108 |
شك ابوسفيان ناراحت شد و گفت : اگر اسلام نياوري جانت در خطر است . هرچه زودتر به يگانگي خدا و رسالت محمد گواهي بده . ابوسفيان اقرار و اعتراف به يگانگي و رسالت حضرت رسول نمود و در سلك مسلمانان درآمد .
اگرچه ابوسفيان ، در محيط رعب و ترس ايمان آورد و اين طرز ايمان هيچ گاه مورد نظر و هدف پيامبر اسلام و آئين وي نبود ؛ ولي مصالحي ايجاب مي كرد ، كه به هر نحوي باشد ابوسفيان در سلك مسلمانان درآيد ، تا بزرگترين مانع از سر راه گرايش مردم مكه به اسلام برداشته شود . زيرا افرادي مانند ابوسفيان و ابوجهل و عكرمه و صفوان بن اميه و . . . ساليان درازي بود كه محيطي پر از رعب و وحشت به وجود آورده بودند و كسي جرأت نمي كرد در باره اسلام فكر كند ، و يا تمايلات خود را ابراز نمايد . اگر اسلام ظاهري ابوسفيان ، براي او مفيد نبود ، براي پيامبر اسلام و افراد ديگري كه تحت سيطره او قرار گرفته و رابطه خويشاوندي با او داشتند ، بسيار مفيد و سودمند بود .
با اين حال ، پيامبر دستور آزادي ابوسفيان را صادر نكرد ، زيرا از تحريكات وي تا قبل از فتح مكه ، مطمئن نبود . از اينرو ، به عباس دستور داد ـ كه براي جهتي كه بعداً خواهيم گفت ـ او را در تنگناي دره اي نگاه دارد . عباس رو به پيامبر نموده ، گفت : ابوسفيان كه رياست و عظمت را دوست دارد ، اكنون كه كارش به اينجا رسيده ، براي او در اين جريان مقامي مرحمت بفرما .
با اينكه ابوسفيان در طول بيست سال ، بزرگترين ضربه ها را بر اسلام و مسلمانان وارد ساخته بود ، با اين وصف پيامبر روي مصالحي ،
109 |
به ابوسفيان مقامي داد و جمله تاريخي خود را كه حاكي از يك جهان ، بزرگي روح است ، به اين صورت بيان كرد :
« ابوسفيان مي تواند به مردم اطمينان دهد كه هركس به محيط مسجدالحرام پناهنده شود ، و يا سلاح به زمين بگذارد و بي طرفي خود را اعلام كند ، و يا در خانه اش را ببندد ، و يا به خانه ابي سفيان پناه ببرد ، ( و بنا به نقلي : يا به خانه حكيم بن حزام برود ) ، از تعرض ارتش اسلام محفوظ خواهد ماند » . ( 1 )
مكه بدون خونريزي تسليم مي شود
اردوي باشكوه اسلام تا چند كيلومتري « مكه » پيشروي كرده بود . پيامبر تصميم داشت كه شهر را بدون مقاومت و خونريزي فتح كند ؛ و دشمن بدون قيد و شرط تسليم گردد .
از عواملي كه به تحقق اين هدف ـ علاوه بر مسأله « استتار » و « اصل غافلگيري » ـ كمك شاياني نمود ؛ اين بود كه عباس عموي پيامبر بعنوان خيرخواهي براي قريش به سوي مكه رفت ، و ابوسفيان را به اردوگاه اسلام آورد ، و سران قريش بدون ابوسفيان نمي توانستند ، تصميم قاطعي بگيرند .
هنگامي كه او در برابر عظمت بي سابقه پيامبر اسلام ، سر تسليم فرود آورد و ابراز ايمان نمود ، پيامبر خواست از وجود او براي ارعاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « سيره ابن هشام » ، ج 2/400 ـ 404 ؛ « مجمع البيان » ، ج 10/554 ـ 556 ؛ « مغازي واقدي » ، ج 2/816 ـ 818 ؛ « شرح ابن ابي الحديد » ، ج 17/268 .
110 |
مشركان ، حداكثر استفاده را بنمايد . از اين نظر ، دستور داد عباس ، ابوسفيان را در تنگناي دره بازداشت كند تا واحدهاي ارتش نوبنياد اسلام ، با تجهيزات و ساز و برگ خود ، در برابر او رژه روند ، و او در روز روشن از قدرت نظامي اسلام آگاه گردد ، و پس از بازگشت به مكه ، مردم را از قدرت ارتش اسلام بترساند ، و آنها را از فكر مقاومت باز دارد .
عظمت واحدهاي ارتش اسلام آن چنان « ابوسفيان » را مرعوب خود ساخته بود كه بي اختيار رو به عباس كرد و گفت : هيچ قدرتي نمي تواند در برابر اين نيروها مقاومت كند ، عباس ! سلطنت و رياست برادرزاده تو خيلي اوج گرفته است .
عباس برگشته با قيافه توبيخ آميز گفت : سرچشمه قدرت برادرزاده من ، نبوت و رسالتي است كه از طرف خدا دارد و هرگز مربوط به قدرتهاي ظاهري و مادي نيست .
پيامبر مصلحت ديد كه ابوسفيان را آزاد نمايد ، تا او به موقع قبل از ورود نيروها و واحدهاي ارتش اسلام ، به مكه رفته ؛ اهالي را از قدرت فوق العاده مسلمانان آگاه سازد ، و راه نجات را به آنها نشان بدهد . زيرا تنها مرعوب ساختن مردم ، بدون نشان دادن راه نجات ، هدف پيامبر را عملي نمي ساخت .
ابوسفيان وارد شهر گرديد . مردم كه شب گذشته در اضطراب و وحشت بسر برده بودند ، و بدون هم فكري وي نمي توانستند تصميمي بگيرند ؛ دور او حلقه زدند . او با رنگ پريده و بدن لرزان ، در حالي كه به سوي مدينه اشاره مي كرد ، رو به مردم كرد و گفت :
111 |
واحدهائي از ارتش اسلام كه هيچ كس را تاب مقاومت آنان
نيست ، شهر را محاصره كرده اند و چند لحظه ديگر وارد شهر مي گردند . پيشواي آنان « محمد » ، به من قول داده كه هركس به مسجد و محيط كعبه پناه ببرد ، و يا اسلحه به زمين گذارد ، در خانه خود را به عنوان بي طرفي ببندد ، و يا وارد خانه من و يا خانه « حكيم حزام » گردد ؛ جان و مال او محترم و از خطر مصون است .
پيامبر به اين نيز اكتفاء نكرد . پس از ورود به مكه علاوه بر پناهگاههاي سه گانه ، پرچمي به دست « عبدالله خثعمي » داد و فرمود كه فرياد كند : هركس زير پرچم او گرد آيد در امان است . ( 1 )
« ابوسفيان » با اين پيام ، آنچنان روحيه مردم مكه را تضعيف نمود كه اگر فكر مقاومت در دسته اي نيز وجود داشت به كلي از بين رفت و كليه مقدماتي كه از شب گذشته ، با اقدامات عباس صورت گرفته بود ، به ثمر رسيد ، و در نظر واقع بينان ، فتح مكه آنهم بدون مقاومت قريش امري مسلم گرديد . مردم وحشت زده هر كدام به نقطه اي پناه بردند ، و گريز و فرار در شهر به راه افتاد ، و دشمن شماره يك اسلام ، بر اثر نقشه خردمندانه پيامبر ، بزرگترين خدمت را به ارتش اسلام نمود .
در اين ميان ، زن ابوسفيان ، « هند » ، مردم را به مقاومت دعوت نمود ، و سخناني ركيك نثار همسرش مي كرد . كار از كار گذشته ، و هرگونه داد و فريادي مشت بر سندان بود . گروهي از سران افراطي ، مانند « صفوان اميه » و « عكرمة بن ابي جهل » و « سهيل بن عمرو »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « امتاع الاسماع » ، ج 1/379 .
112 |
( قهرمانان و نماينده مخصوص قريش در صلح حديبيه ) ، سوگند ياد
كردند كه از ورود نيروهاي اسلام به شهر جلوگيري كنند ؛ و گروهي فريب آنان را خورده ، با شمشيرهاي برهنه راه را به روي نخستين واحد ارتش اسلام بستند .
نيروهاي نظامي اسلام وارد شهر مي شوند
پيش از آنكه نيروهاي اسلام وارد شاهراههاي مكه شوند ، پيامبر تمام فرماندهان را احضار كرد و فرمود : تمام كوشش من اين است كه فتح مكه بدون خونريزي صورت گيرد . از اين نظر ، از كشتن افراد غير مزاحم بايد خودداري نمود ، ولي بايد ده نفر به نامهاي « عكرمة بن ابي جهل » و « هبّار بن الاسود » و « عبدالله بن سعد ابيسرح » و « مِقيس حُبابه ليثي » ( 1 ) و « حويرث بن نقيذ » و عبدالله ابن الزبيري » و « حارث بن طلاطلة » و چهار زن كه هركدام از اين ده نفر مرتكب قتل و جنايت شده و يا آتش افروز جنگهاي گذشته بودند ؛ در هركجا دستگير شوند بلافاصله اعدام گردند . ( 2 )
تمام واحدها بدون نبرد و جنگ وارد شهر شدند و دروازه ها به روي آنها باز بود ؛ جز در مسير واحدي كه خالد بن وليد فرماندهي آن را در اختيار داشت ، دسته اي به تحريك عكرمه و صفوان ، و سهيل به نبرد
پرداختند و با پرتاب كردن تير و شمشير ، بسوي آنان ابراز مقاومت
1 ـ يا « صبابه » ، چنانكه تاريخ الخميس در ج 2 ص 93 ضبط كرده است .
2 ـ « سيره ابن هشام » ، ج 2/409 ؛ « تاريخ الخميس » ، 2/90 ـ 94 .
113 |
كردند ؛ ولي با دادن دوازده يا سيزده كشته محركان متواري گرديدند ، و ديگران پا به فرار گذاردند . ( 1 )
شكستن بتها ! شست وشوي كعبه
شهر مكه كه ساليان درازي پايگاه شرك و بت پرستي بود ، در برابر نيروهاي چشمگير توحيد ، تسليم گرديد ، و همه نقاط شهر در تصرف سربازان اسلام درآمد . پيامبر لحظه اي چند ، در خيمه اي كه مخصوص آن حضرت بود و در نقطه اي به نام « حجون » زده بودند ، استراحت نمود . سپس در حالي كه سوار شتر بود ، براي زيارت و طواف خانه خدا رهسپار مسجدالحرام گرديد .
در نخستين دور طواف ، متوجه بتهاي بزرگي به نام « هُبَل » و « اساف » و « نائله » گرديد ، كه بالاي در كعبه نصب كرده بودند . و با نيزه اي كه در دست داشت ، ضربه محكمي بر آنها زد ، و آنها را روي زمين افكند . و اين آيه را خواند : « قل جاءالحقّ و زهق الباطل ، إنّ الباطل كان زهوقا » : يعني : حق با شكوه و پيروزمندانه جلوه كرد ، و باطل محو و نابود گرديد ، حقا كه باطل از نخست بي اساس بود . « هبل » در برابر ديدگان مشركان به دستور پيامبر شكسته گرديد . اين بت بزرگي كه ساليان دراز بر افكار مردم شبه جزيره حكومت مي كرد ، در برابر ديدگان
آنها سرنگون گرديد . « زبير » به عنوان مسخره رو به ابي سفيان كرد و
1 ـ « سيره ابن هشام » ، ج 2/408 ؛ و به نقل واقدي ج 2/825 ـ 826 ، بيست و هشت كشته داشتند .
114 |
گفت : « هبل » اين بت بزرگ شكسته شد ! !
« ابوسفيان » ، با كمال ناراحتي به زبير گفت : دست بردار ، و ما را رها ساز . اگر از « هبل » كاري ساخته بود ، سرانجام كار ما اين نبود و فهميد كه مقدرات آنها به دست آن نبود .
علي ( عليه السلام ) بر دوش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
محدثان و تاريخ نگاران مي گويند :
قسمتي از بت هاي منصوب بر داخل كعبه ، و يا بيرون آن ، به وسيله علي ( عليه السلام ) سرنگون شد . پيامبر به علي فرمود : علي ! بنشين تا من بردوش تو قرار گيرم ، و بتها را سرنگون كنم . علي در حالي كه كنار ديوار كعبه قرار گرفته بود ، پيامبر را بر دوش گرفت ولي احساس سنگيني و ضعف نمود . پيامبر از وضع علي آگاه شد ، دستور داد كه علي بر دوش او قرار گيرد . علي بر دوش پيامبر قرار گرفت و بت بزرگ قريش را كه از مس بود ، بر زمين افكند . آنگاه به انداختن ديگر بت ها پرداخت . ( 1 )
شاعر سخنور « حلّه » ، و « ابن العرندس » كه از شاعران قرن نهم اسلامي است ؛ در قصيده خود پيرامون اين فضيلت چنين مي گويد :
و صعود غارب احمد فضل له * * * دون القرابة والصحابة افضلا
صعود علي بر دوش احمد ، فضيلتي است براي او . اين فضيلت ، غير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مدارك اين فضيلت تاريخي ، در كتاب « الغدير » ، ج 7/10 ـ 13 ، وارد شده است .
115 |
از خويشاوندي و هم نشيني است .
پيامبر دستور داد درب كعبه را باز كردند ، و در حالي كه دستهاي خود را بر چهار چوبه هاي درب گذارده بود ، و همه مردم قيافه نوراني و جذاب او را مي ديدند ؛ رو به مردم كرده چنين گفت : « الحمد لله الّذي صدق و عدهُ و نصر عبدهُ و هزم الأحزاب وحدهُ » : سپاس خدائي را كه بو وعده خود عمل نمود و بنده خود را كمك كرد ، و دشمنان را به تنهائي سركوب ساخت .
سكوت تامي بر محوطه مسجد و بيرون آن ، حكفرما بود . نفسها در سينه ها حبس ، و افكار و تصورات مختلفي بر مغز و عقل مردم حكومت مي كرد . مردم مكه در اين لحظات به ياد آن همه ظلم و ستم و بيدادگريهاي خود افتاده ، فكرهاي مختلفي مي كردند .
اكنون گروهي كه چند بار با پيامبر به نبرد خونين برخاسته ، و جوانان و ياران او را به خاك و خون كشيده اند ، و سرانجام هم تصميم گرفته بودند كه شبانه به خانه بي پناه او بريزند ، او را ريزه ريزه كنند ؛ در چنگال قدرت پيامبر گرفتار شده ، و پيامبر مي تواند از آنان همه نوع انتقام بگيرد .
اين مردم با تذكر جرائم بزرگ خود ، به يكديگر مي گفتند : لابد
همه ما را از دم تيغ خواهد گذراند . يا گروهي را كشته ، و
گروهي را بازداشت خواهد نمود و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهد كشيد .
آنان گرفتار افكار مختلف شيطاني بودند كه ناگهان پيامبر با جمله هاي زير سكوت آنها را شكست و چنين گفت : ماذا تقولون ؟ ! و
116 |
ماذا تظنون ؟ ! يعني : چه مي گوئيد و در باره من چگونه فكر مي كنيد ،
مردم بهت زده و حيران و بيمناك ، همگي با صداي لرزان و شكسته روي سوابق و عواطف بزرگي كه از پيامبر داشتند ، گفتند : ما جز خوبي و نيكي چيزي در باره تو نمي انديشيم ؛ ترا برادر بزرگوار خويش ؛ و فرزند برادر بزرگوار خود مي دانيم . پيامبر كه بالطبع رؤف و مهربان و باگذشت بود وقتي با جمله هاي عاطفي و تحريك آميز آنان روبرو گرديد ؛ چنين گفت :
من نيز همان جمله اي را كه برادرم يوسف به برادران ستمگر خود گفت ؛ بشما مي گويم : { لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ } ؛ « امروز بر شما ملامتي نيست . خدا گناهان شما را مي آمرزد ، او ارحم الراحمين است . » ( 1 )
پيامبر عفو عمومي اعلام مي كند
پيامبر عفو عمومي را به شرح زير آغاز كرد و گفت : شما مردم هموطنان بسيار نامناسبي بوديد . رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانه ام بيرون ساختيد ، و در دورترين نقطه اي كه به آنجا پناهنده شده بودم ، با من به نبرد برخاستيد ، ولي من با اين جرائم ، همه شماها را مي بخشم و بند بردگي را از پاي شما باز مي كنم و اعلام مي نمايم كه : « اِذْهَبُوا فَأَنتُم الطُّلَقاء » ؛ « برويد دنبال زندگي خود ، همه شماها آزاديد . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « مغازي واقدي » ، ج 2/835 ؛ بحار ، ج 21/107 و 132 .
2 ـ از ص97 تااينجا از كتاب ، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام ، آية الله جعفر سبحاني گرفته شده است .
117 |
علي ( عليه السلام ) ، اي عدالت مظلوم
به مناسبت 21 ماه رمضان ، شهادت اولين پيشواي شيعيان جهان ، حضرت علي ( عليه السلام )
« نجوايي با پيشواي پاكان و امام حقيقت ، كه كشته عدالت گرديد و محراب خونين كوفه را سندي زنده و جاويد ، بر رسوايي خوارج ساخت تا تاريخ بداند كه وقتي دسته اي ، پيوند « ولايت » را از امام بگسلند ، تا مرز كشتن « امام » نيز پيش مي روند و « امت » را بي « امام » مي گذارند . و اين ، ستمي است بزرگ به امت ، كه « عدالت مجسم » را از دست مي دهد . . . »
اي علي ! . . . اي عدالت مظلوم
اي علي ، اي حماسه انسان !
اي علي ، اي عصاره اي ز وجود !
اينك ما ، سنگيني رسالتي را بر دوش خود احساس مي كنيم كه به پهناي هستي ، بر چهارده ستون قرن هاي اين هزار و چهارصد سال استوار شده است .
118 |
ما كه باده عشق تو را مي كشيم و خود را عاشق و شيعه سينه چاك تو مي دانيم ، بار سنگين چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ايثار را به دوش مي كشيم . ادعايي است بس بزرگ . . .
توانمان باد تا كه زير اين بار ، نلغزيم و حامل اين « امانت » باشيم .
هشياري مان باد ، تا رگه هاي باريك و جويبارهاي كوچك « حرف » ها و « دعوت » ها و « راه » ها و « هدف » ها ، ما را از آن رود پرخروش علوي منحرف نسازد و همواره داخل « خط » باشيم .
*
اي علي ! اي شهيد شيوه عدل
اي علي ، اي اميد هر محروم
سرتاسر زندگاني ات يك « فرياد » بود و تمام سخنانت يك « پيام » را باز مي گفت و تمام گريه ها و مناجات هايت يك « عشق » را مي نماياند و تمام شمشير زدن ها و جهادها و حماسه آفريني هايت در پاسداري از يك « حقيقت والا » بود .
از آنروزي كه در شبه قاره مستطيل شكل عربستان به كانون وحي و آيين خدا ايمان آوردي و تلاش هايت را در « طول » خط ايمان و « عرض » پهنه دعوت مكي و جهاد مدني متمركز ساختي ، « محيط » جهل و كفر و شرارت را ، به « مساحت » علم و ايمان و تقوا و خير مبدل ساختي و به تنهايي در پيرامون محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) امتي به پا ايستاده بودي ، همچنانكه ابراهيم ، آن تبرزن توحيد ، و شرك ستيز نستوه ، به تنهايي امتي بود ، قائم و قانت !
*
119 |
اي علي ، اي تجسم ايمان
اي علي ، اي تبلور مكتب
اي علي ، اي تو معني قرآن !
يار محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) در « حرا » بودي و بازوي تواناي اسلام ، در « بدر » .
شمشير برنده ايمان بودي ، در « احد » .
گرد دلاور مدينه بودي ، در « احزاب »
در ركاب رسول ، پا به ركاب * * * فاتح بدر و خيبر و احزاب
براي گسترش دين و زدودن موانع راه ، از « خندق » به « خيبر » و از « يمن » به « ينبع » همواه در تلاش و حركت بودي .
براي جهاد با « نفاق » و « بغي » گامي در « صفين » داشتي و شمشيري در ميان اصحاب « جمل » مي زدي و مبارزه اي در « نهروان » مي كردي .
از « مكه » تا « مدينه » را ، با بال « هجرت » پيمودي و از مدينه تا كوفه را ، براي پي ريزي حكومت عدل بي نظير در گيتي ، به شوق ، سپردي و زندگيت تمام ، اين بود .
از « كعبه ولادت » تا « محراب شهادت » ، فاصله اي از نور را طي كردي و همانند بسياري از صفاتت كه منحصر به توست ، در اين افتخار نيز بي شريك بودي .
نديده كسي درجهان اين سعادت * * * به كعبهولادت ، به مسجد شهادت
و شهادت خونين تو در محراب ، همان ميلاد شگفت در كعبه بود . از خدا ، به سوي خدا . . . و در خانه خدا .
*
120 |
اي علي . . . اي قضاوت داود
اي علي . . . اي تحمل ايوب
اي علي . . . اي شكوه ابراهيم
اي بزرگ آيتي ، ز غيب و شهود !
سينه ات به فراخناي هفت آسمان بود و نورت ، برگرفته از سايه عرش خدا . و تو خود ، فرشته اي زميني و انساني و آسماني بودي ، و درد تلخ و بزرگ تو ، زيستن با ما ! . . .
تو از سلاله آن سلسله پاك نهادي بودي كه دنيا و آنچه در آنست در برابر بهاي معنوي ات بي بهاست و حكومت و رياست و دنيا و فرمانروايي در برابر شكوه روحت به رايگان هم نمي ارزد .
اما تو ، اي قديس پاك ، با خاكيان نشست و برخاست مي كردي و از پيامبر زيباترين و محبوب ترين كنيه دلخواهت را جايزه گرفتي . . .
ـ آري اي « ابوتراب » !
در كنار اينهمه ، نهروانيان و پيروان جمل و اهل بغي در « صفين » به جنگ تو آمدند و تو ، به ناچار با « قاسطين و ناكثين و مارقين » به نبردي مقدس و خدايي برخاستي و عمري را با جهل ابوجهل ها و لهيب آتش فتنه ابولهب ها و زوزه هاي معاويه ها و بي شعوري ابوموسي اشعري ها و سفاهت ابوسفيان ها و لجام گسيختگي « ابن ملجم » ها درگير بودي و پتك حق بر فرق باطل مي كوبيدي .
*
اي علي ، اي حقيقت روشن
اي علي ، اي جمال جلوه داد
121 |
اي علي ، اي طلوع ، در ظلمت .
اي كه ميلادت ، انفجار « فلاح »
سخن بسيار است و مجال اندك ، فرصت آن نيست كه از شكوه ولادتت ، از برگرفتن نامت از نام خداي علي اعلا ، از مراسم نامگذاري ات ، از دوران كودكي ات در دامان تربيت محمّدي ، از جواني و رزم هايت ، از مردانگي ايثارهايت ، از زهد و عبادت هايت ، از اخلاص و استقامتت ، از شيردلي و شجاعتت ، از دانش و حكمتت ، از نهج البلاغه فياضت ، از « غرر الحكم » موج خيز و درخشانت ، از سخنوري و فصاحتت ، از نيايش هاي شبانه ات ، از . . . از . . . سخني بگويم .
اما . . .
آب دريا را اگر نتوان كشيد * * * هم به قدر تشنگي بايد چشيد
وما تشنگان چشمه زلال معرفتت اميدواريم تا در پرتو شناخت بهتر و بيشتر تو ، راه زندگي را روشنتر پيدا كنيم و تو را اسوه خويش سازيم .
چرا كه تو اسوه انسان و الگوي ايمان آورندگان اخلاص پيشه اي ، و انسانيّت از تو درس مي گيرد . تو نسخه منحصر به فرد عالم خلقتي ، جان بركف نهاده راه ديني ، شهيد عدل كشته شرفي ، معجون « اشك » و « آهني » . وجودي چند بعدي هستي .
اي نخستين شهيد ، در محراب * * * اي كشيده ز خون ، به چهره نقاب
مسجد كوفه داغدار از تو * * * « خون » و « محراب » يادگاراز تو
خون فرقت هنوز مي جوشد * * * شب ، ز سوگت سياه مي پوشد ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برگرفته از كتاب روايت انقلاب ، ج1 ، استاد جواد محدّثي ، انتشارات امير كبير .
122 |
هفته كمك به مستضعفين
از پانزدهم تا بيست و يكم ماه مبارك رمضان از سوي كميته امداد امام خميني ( رحمه الله ) به عنوان هفته كمك به مستضعفين اعلام گرديده است . آغاز اين هفته ، ولادت سبط اكبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حضرت امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) مي باشد كه در انفاق و كمك به مستضعفان جامعه شايسته ترين الگو و اسوه به شمار مي آيد . بنابراين بسيار بجا و مناسب است كه مردم ايثارگر ما به پيروي از آن حضرت تا آنجا كه در توان خويش دارند ، به ياري اين قشر محروم جامعه شتافته و به آنان كمك نمايند ؛ به خصوص كه در اين هفته مقارن با ايام ماه پرفضيلت رمضان مي باشد .
ماه رمضان و انفاق
گر چه انفاق در راه خدا ، در هر ماهي از ماههاي سال ، اجر و ثواب بسيار دارد ولي همانگونه كه اين ماه نسبت بر ديگر ماهها ، داراي فضيلت و برتريِ بيشتري است ، اعمال خير و از آن جمله انفاق در آن
123 |
نيز از مزاياي ويژه اي برخوردار است و رسول گرامي اسلام آن را ماه مواسات ( شهر المواساة ) ناميده و مردم را به حمايت و ياري مستضعفان فراخوانده است . اميرمؤمنان ( عليه السلام ) از آن حضرت روايت مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
مردم ! ماه خداوند همراه با بركت و رحمت و مغفرت ، به شما روي آورده است ؛ ماهي كه نزد خداوند بهترين ماهها ، روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش برترين ساعات مي باشد . . . به هنگام احساس گرسنگي و تشنگي در آن ، گرسنگي و تشنگي روز رستاخيز را به خاطر آوريد ، و بر تهي دستان و مستمندان جامعه خويش انفاق نماييد . ( 1 )
يكي از علل تشريع روزه در روايات اهل بيت ( عليهم السلام ) احساس رنج گرسنگي و محروميت مستمندان ذكر شده است . امام صادق ( عليه السلام ) در اين زمينه مي فرمايد :
علت تشريع روزه اين است كه توانمندان و تهي دستان باهم مساوي گردند ؛ زيرا كه ثروتمند چنين نيست كه گرسنگي را احساس نمايد تا بر مستمند ترحم كند ، براي اينكه او هر چه بخواهد به آن دست مي يابد ، لذا خداي عزّوجلّ اراده فرموده تا ( به اين وسيله ) ميان خلق خويش مساوات برقرار سازد ، و انسان توانمند رنج گرسنگي را بچشد و در نتيجه بر ضعيف و محروم رقت نموده و به شخص گرسنه و تهي دست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وافي ، ج11 ، ص367 ـ 366
124 |
ترحم ورزد . ( 1 )
و در حديث ديگري ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره مزاياي ماه رمضان مي فرمايد :
« . . . وينادي مناد كلّ ليلة : هل من سائل ؟ هل من مستغفر ؟ اللّهمّ اعطِ كلّ منفق خلفاً واعط كلّ ممسك تلفاً »
« در هر شب ( رمضان ) منادي آسماني ندا مي دهد : آيا كسي هست كه خواسته و حاجتي طلب نمايد ؟ آيا توبه كننده اي هست ؟ خداوندا ! به هر كس كه انفاق مي نمايد عوض عنايت فرما و هر كس از انفاق مالش خودداري ورزد ، آن را تلف كن . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار ، ج69 ، ص371
2 ـ برگرفته از كتاب ياد ايّام ، ج2 ، شوراي سياستگذاري ائمّه جمعه .
125 |
روز جهاني قدس
( آخرين جمعه ماه مبارك رمضان )
قدس ، قبله نخستين و حرم دوم مسلمانان جهان ، سرزمين اصلي و وطن ميليونها آواره مسلمان فلسطيني است كه استكبار جهاني توسط صهيونيسم جنايتكار ، از سال 1948 آن سرزمين را از دست ساكنانش خارج ساخت و تحت سلطه نيروهاي اشغالگر قدس قرار داد . اين توطئه از همان اولين سالهاي اجرا ، با مقاومت مردم مسلمان فلسطين و اعتراض مسلمانان و انسانهاي آزاده و بيدار دل جهان مواجه شد و به شكل مبارزات پيگير و سياسي ـ نظامي ، چهره خود را نشان داد . ملّت بزرگوار و مسلمان ايران نيز پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، مسأله آزادسازي فلسطين از چنگال غاصبان قدس را سرلوحه آرمانهايش قرار داده و همه ساله روز قدس را به فرياد كشيدن برسر ستمكاران تاريخ تبديل كرده است .
نجات قدس ، آرمان امام راحل
چنانكه مي دانيم مسأله فلسطين در روح و جان امام خميني ( قدس سره ) جاي
126 |
گرفته بود و ايشان در مواضع و سخنان ، با قدرت از آن ياد مي كردند .
امام ، امّت اسلامي را به تحريم اسرائيل و تشديد محاصره و افزايش مقابله با آن تا آزادي سرزمينهاي اشغالي از چنگ صهيونيستها ، دعوت كردند . همين امر يكي از علل دشمني استعمار و صهيونيسم جهاني با ايشان بود و نخستين مسأله اسلامي كه پيش از انقلاب بارها و بارها توجه و اهتمام امام را به خود جلب كرد قضيّه اشغال سرزمين بيت المقدّس بود ، كه در اين زمينه امام در پيامهاي مكرّر خويش ، افكار عمومي مسلمانان را متوجّه اين جنايت مي نمودند .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، امام امّت ( قدس سره ) در اوّلين فرصت روزي را براي نجات قدس از چنگال صهيونيستهاي جنايتكار ، به عنوان روز قدس تعيين نمودند و در بخشي از پيامي كه به همين مناسبت صادر نمودند ، فرمودند :
« من در طي ساليان دراز ، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون ، اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطيني شدّت بخشيده است و به ويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيني پياپي خانه و كاشانه ايشان را بمباران مي كند .
من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن ، به هم بپيوندند ؛ و جميع مسلمانان را دعوت مي كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد ، به عنوان « روز
127 |
قدس » انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان فلسطين اعلام نمايند . »
و به اين سان پيام پيامبر گونه امام راحلمان ، نور اميد به دل مظلومان فلسطيني تاباند و ميليونها انسان آزاده و مبارز را براي مقابله عملي با توطئه هاي رژيم اشغالگر قدس و آمريكاي جهانخوار مصمّم تر و استوارتر كرد .
پيام امام خميني ( قدس سره ) نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ملّت فلسطين شد و مسلمانان جهان رابراي مقابله با جنايت پيشگان تاريخ ، به يكپارچگي و وحدت كلمه دعوت كرد .
امام خميني ( قدس سره ) با اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان « روز قدس » بر مبارزه پايان ناپذير مستضعفين با جهانخواران ظالم تأكيد كردند و فرمودند :
« روز قدس روز جهاني است ، روزي نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد ، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برگرفته از كتاب ياد ايام ، ج2 ، شوراي سياستگذاري ائمّه جمعه .
128 |
عيد فطر
عيد فطر يكي از اعياد بزرگ اسلامي است ، به همين مناسبت بيانات پرمحتواي شهيد بزرگوار حجة الاسلام والمسلمين باهنر را ، كه حاوي نكات مهمي در باره شكوه و عظمت اين عيد است ، مي آوريم :
ما در اسلام دو عيد داريم ؛ يكي عيد فطر و ديگري عيد قربان ؛ و نماز عيدهم در همين دو عيد وارد شده است و دعوت به اجتماع مردم هم در اين دو عيد سفارش شده است . اين دو عيد را برادران اهل سنت در كشورهاي عربي خيلي ارج مي نهند و جشن مي گيرند و مراسم بزرگ برپا مي كنند .
خوشبختانه در اوايل انقلاب و پس از آن ، در ايران اسلامي نيز عيد فطر شكل و شمايل تازه اي پيدا كرد و برادران و خواهران شاهد بودند كه مراسم عيد فطر در تپه هاي قيطريه مبدأ حركت منظم و راهپيمايي عظيمي در سراسر خيابانهاي تهران بود كه به دنبال آن ، راهپيمايي ها و تظاهرات و شهادتها و استقبال از مرگ و حركت انقلابي به سوي پيروزي ، به صورت گسترده اي آغاز شد .
129 |
عيد فطر عيد پيروزي است
عيد فطر و عيد قربان به دنبال دو توفيق است و در حقيقت عيد پيروزي است . عيد فطر به دنبال پيروزي در عبادتهاي ماه رمضان است ، آنان كه روزه مي گيرند و نماز مي گزارند و قرآن تلاوت مي كنند و سحرگاهان ماه مبارك رمضان به راز و نياز و عبادت و مناجات مشغولند و در محافل و مجالس مذهبي شركت مي كنند و روح خود را با برادران مسلمانشان در سراسر دنيا پيوند معنوي مي دهند ، ماه رمضان يك موفقيت و توفيق الهي است براي آنها كه به دنبالش عيد فطر مي آيد .
و چنين است عيد قربان ؛ آنگاه كه سيل عظيمي از جمعيت سراسر دنيا در اجتماع ايام حج و مراسم زيارت خانه خدا موفق به انجام اين فريضه بزرگ مي شوند و اين كنگره عظيم اجتماعي ، سياسي و اسلامي را برپا مي دارند ، پس از آن عيد قربان را كه عيد پيروزي است و موفقيت در اعمال و مناسك است بر آنان گرامي خواهد بود .
جلوه هاي عيد اسلامي فطر
ما معمولاً در اين دو عيد اسلامي ، سه جلوه بزرگ به دنبال پيروزي مي بينيم كه اين سه جلوه براي مراحل بعد از از پيروزي ، درسي است بسيار آموزنده و جالب :
1ـ دانستيم كه عيد فطر و قربان در واقع عيد پيروزي است ، عيد توفيق ، سربلندي ، نشاط معنوي و انجام وظيفه است ؛ و يكي از اعمال جالب و ارزشمند كه در اين عيد بر عهده هر مسلمان است ، اين است
130 |
كه سهمي از آنچه دارد براي مستضعفان اختصاص دهد . در عيد فطر مردم زكات فطره مي دهند ؛ يعني حداقل از طرف خود و افراد خانواده و تحت تكفل خويش به اندازه 3 كيلوگرم ـ تقريبا ـ از غذاي معمولي روزمرّه در اختيار بيچارگان و مستمندان قرار مي دهند و در عيد قربان ، مردم با قرباني كردن شتر و گاو و گوسفند مي توانند كمكي به گرسنگان بكنندد { اطعموا القانع و المغتر } . ( 1 )
اين مسأله را مي توان به عنوان الگويي از خدمت به مستضعفان دانست و در حقيقت گامي كوتاه و نمونه اي كوچك از وظايف بعد از پيروزي است كه بايد نسبت به بينوايان و مستضعفان انجام پذيرد .
هر پيروزي كه عليه طاغوتها ، مستكبران ، مترفين و زورگويان و زراندوزان خون آشام انجام مي شود ، بايستي به دنبال آن پيروزي ، برق نشاط در جبين مستضعفين بجهد . بايد اقدامهاي فعال و جدي در راه حاكميت مستضعفين و روي كار آمدن محرومان و بيچارگان باشد . بايد در پرتو آزادي ، زير بازوي مستضعف و محروم گرفته شود و آنان بتوانند به حيات و حركت و آزادي و حقوق اوليه خود برساند .
{ وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ } .
درس تزكيه و خودسازي
2ـ درس ديگري كه از عيد فطر و قربان مي گيريم ، درس نماز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره حج ، آيه 36
131 |
است . درس تزكيه ، خودسازي و پاكسازي درون است . « قد افلح من زكاها و قد خاب من دسّاها » اين آيه در نماز عيد خوانده مي شود ؛ يعني وقتي اوج پيروزي مي رسد ، لازم است انسان به خودش باز گردد و خود را از آلودگيها پاك و منزّه كند .
مبادا غرور پيروزي او را دچار نوعي خودسري و يا انحراف كند . و لذا در سوره فتح مي فرمايد : « وقتي نصر و پيروزي پروردگارت رسيد و ديدي كه فوج فوج جمعيت وارد دين خدا مي شوند ، خداي را حمد و سپاس گو و استغفار كن » . تازه پس از پيروزي موقع استغفار و خودسازي است . . .
درس بسيج عمومي و همبستگي اجتماعي
3ـ سومين درسي كه از اين دو عيد بزرگ مي گيريم ، درس بسيج عمومي و همبستگي اجتماعي و وحدت است . ماه رمضان را با توفيق پشت سر گذاشته ايم و اكنون عيد فطر را جشن مي گيريم ، امّا درست در دل جشن ، فرمان نماز عيد فطر و حركت دسته جمعي مردم و اتحاد و همآهنگي داده مي شود ؛ و در خطبه هاي نماز عيد برنامه هاي سياسي و اجتماعي براي مردم در يك هماهنگي و وحدت و بسيج عمومي بيان مي شود . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برگرفته از كتاب « ياد ايّام » معاونت فرهنگي شوراي سياستگذاري ائمّه جمعه .
132 |
ميعاد با فطرت
« عيد » ، « ميعاد » ي در زمان است .
و « فطر » ، ميثاقي با « فطرت » !
چرا كه رمضان ، دعوتي است به بازيافتن « خود گمشده » ،
ندايي است ، براي توجه به خداي فراموش شده ،
ضيافتي است براي تناول از مائده « تقوا »
و پايان اين مهماني خدايي ، « عيد قبول » است ،
عيد توفيق بر « طاعت » و « اطاعت » ،
عيد توبه و تهذيب نفس ،
عيد ذكر و ياد محرومان و گرسنگان ،
عيد « كفّ نفس » و « كنترل خواسته ها »
* * *
« فطر » ، چيدن ميوه هايي است كه از « فطرت » مي جوشد !
فطر ، سپاس نعمتي است كه در رمضان نازل شده است .
اگر « تقوا » ، فلسفه فريضه روزه است ( . . . لعكم تتقون )
133 |
و اگر روزه ، آزمايش اخلاص بندگان است ( . . . والصّيام ابتلاء لاخلاص الخلق )
پس فطر هم ، عيدي است براين پيروزي معنوي در جبهه « جهاد اكبر » !
اگر غلبه بر خصم بيرون ، شيپور پيروزي مي طلبد ،
پيروزي بر خصم درون ( نفس ) جشني روحاني دارد بنام « عيد فطر » ، كه ميثاق بستن با فطرت ما از سوي روزه داران مجاهده گر اعلام مي دارد .
اگر در بند « شكم » و « شهوت » بودن ، اسارت است .
روزه ، رها سازنده انسان از اين « تعلّق » است .
پس ، « فطر » ، شادي اين توفيق يكماهه در مهار زدن به خواسته هاي نفس و تمنّيات غرايز است .
براي « بنده » ، هيچ لحظه اي زيباتر از قبول و پسند « مولا » نيست !
و براي « مهمان » ، هيچ صحنه اي دلپذيرتر از پذيرايي « ميزبان » نيست !
آيا حضور يك ماه بر سفره نعمت و رحمت خدا ، خرسندي ندارد ؟
آيا پذيرش در مائده كرامت مولا ، « عيد » نيست ؟
دست ما ، واسطه است .
نعمت ها ، از آن خداست و بندگان محتاج و بينوا ، « عيال خداوند » ند .
اطعامي كه مي دهي ،
احساني كه مي كني ،
134 |
سفره اي كه مي گشايي ،
بار و توشه اي كه براي محرومي مي بندي
همه و همه . . . رساندن « رزق خدا » به « عبد خدا » است .
و دستهاي ما ، عامل اين ربط و ايصال و وصول است .
پس درود بر دستي كه در اين ماه ، بر چهره يتيمي لبخند شادي نشانده است .
تبريك بر كسي كه سعادت « طعام فقير » داشته است ،
مريزاد ، دستي كه از مهر ، بر سر يتيمي كشيده شده است ،
مرحبا ، بر مالي كه در راه خدا خرج شده است ،
عيد « فطر » ، پاداش « افطار » هاي خالصانه و بجاست .
مهر قبولي انفاق هاي به قصد قربت است ،
« پايان نامه » دوره ايثار و گذشت ، در مسائل مالي است .
* * *
رمضاني را پشت سر نهادي ، كه فصل عبادت و بهار قرآن بود .
از شب تا روز ، بركات آسماني نازل مي شد .
« شب قدر » ش ، اوج اين « جذبه » معنوي بود كه بر تارك رمضان مي درخشيد .
رمضان ، ماهي بود خجسته و مبارك ،
با شب زنده داري هاي سالكان ،
با اشكهاي شب بيداران ،
با استغفارهاي متهجّدان ،
با « يارب ، يارب » هاي سحرخيزان ،
135 |
با دست هاي گشوده از نياز ،
با دلهاي لرزان از خوف و خشيت خدا ،
با لحظه هاي سرشار از معنا و معنويت پيش از افطار ،
با ترنّم دلنشين و حزين « تلاوت قرآن » در صبح و شام ،
با نمازهاي مستحبّي و دعاهاي روزانه ،
با توجّه هاي بيشتر به خدا ،
با كاهش چشمگير گناه تقلّب ، نيرنگ و شيادي !
با زنده شدن چراغ « فطرت » در شبستان « دل » ،
با آمادگي هاي سي روزه ، براي نشستن پيرامون شبچراغ « فطر » ! پس ، اين عيد ، مدرك كاميابي و موفقيّت ، در « كلاس فشرده رمضان » است .
« فطر » ، عيد خداجوئي و خداترسي و خداپرستي است .
بركت بخش « ماه مبارك » است .
* * *
درود بر فطر « فطرت » ،
سلام بر « فطر » ذكر و نيايش ،
اين رمضان نيز گذشت !
و چه حسرتي مي خورند ، آنانكه از اين « بازار خير » ، تهيدست برگشتند . . .
و چه زيانكارند ، آنانكه در « ماه مغفرت » ، دستي به استغفار ، بر آستان « غفّار » نگشودند ،
و ميثاقي با « فطرت خدائي » و « فطر الهي » نبستند .
136 |
تا . . . رمضاني ديگر ،
و شب قدر و روزهاي روزه اي ديگر ، كه زنده باشد و كه رخت به عالمي ديگر كشيده باشد ، خدا مي داند ! . . .
« عيد فطر » ، بر فاتحان عرصه هاي « جهاد با نفس » ، گرامي باد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برگرفته از كتاب روايت انقلاب ، ج2 ، استاد جواد محدّثي .