بخش 1
علائم اختصار#1740; پیشگفتار احوالپرسی گفتگو#1740; اول گفتگو#1740; دوم عبارتها#1740; کوتاه در احوالپرس#1740; تکمیل فرمها سفارتخانه تابلوها فرودگاه گمرک گفتگو در باره حج و عمره زیارت حرم نبو#1740;
علامت |
مفهوم |
علامت |
مفهوم |
(مف) |
مفرد |
(ج) |
جمع |
(جج) |
جمع الجمع |
(مب) |
صيغه مبالغه |
(س) |
رايج در سوريه |
(ص) |
رايج در مصر |
(ع) |
رايج در عراق |
(كو) |
رايج در كويت |
(مر) |
رايج در مراكش |
(ل) |
رايج در لبنان |
(عر) |
رايج در عربستان |
(لي) |
رايج در ليبي |
(رو) |
از اصل روسي |
(فا) |
از اصل فارسي |
(تر) |
از اصل تركي |
(فر) |
از اصل فرانسوي |
(كشـ.) |
نام كشور |
(م) |
مُعرَّب (عربيشده) |
(عا) |
رايج در عاميانه |
(وژ) |
واژآميزي (تركيبواژه) |
(مذ) |
مذكر |
(مؤ) |
مؤنث |
توجه:
حروف « پ، چ، گ، ژ» در عربي به دو صورت استعمال ميشوند:
1ـ در نگارش، مانند: ????أَنْپُـولة (م)، ج: أَناپِيل: آمپول??؛ پاكستان و باكستان: پاكستان. ؛ چَمْبَرِي (ل، ص): ميگو؛ تَنَكْچِي (ع، عا، تر): حلبيساز.
2ـ در مكالمات روزمره، مانند:
تبديل (ج) به «گ» در مصر، مانند: جمهورية مصر العربية: گمهورية مصر العربية.
تبديل (ق) به «گ» در عراق و عربستان، مانند: حقيقة: حگيگة.
تبديل (ج) به «ژ» در لبنان مانند: جديد: ژَديد؛ و مانند: جميل: ژَمِيل.
توجه:
1 - حرف (ي) در عربي همانند ديگر حروف همچون (بــ ب) (تــ ت) (ثــ ث) (نــ ن) (يــ ي) كه كوچك وبزرگ آنها نقطهدار است، با دونقطه نوشته ميشود. اين اصل متأسفانه در حرف (ي) فارسي مراعات نشده است.
2- در سوريه، لبنان و مصر اغلب «ق» تبديل به «أ» ميشود. مانند: (قَلب : ئَلب)؛ (شقة: شئة)؛ (حقيقة: حئيئة).
3- در عراق و كويت (ك) اغلب تبديل به (چ) ميشود. مانند: (يحكي: يَحْچِي)؛ (حكاية : حچاية).
(كِ) ضمير مفرد مؤنث مخاطب نيز تبديل به (چ) ميشود. مانند: (كتابكِ: كتابِچ).
4- در مصر (ج) تبديل به (گ) ميشود. مانند: (جمهورية: گمهورية).
5- در متون جديد حرف (چ) به صورت (تشْ) نوشته مي شود. مانند: (چاد : تشاد).
6- (واو) فارسي و (v) انگليسي به صورت (فاء) سه نقطه نوشته ميشود.
*
امروزه اهميت سفر به اماكن مقدس مكه و مدينه در سرزمين حجاز، و نيز عراق وسوريه بر كسي پوشيده نيست، و از آنجا كه مردم اين كشورها عرب زبان هستند آموختن مكالمات اوليه براي فارسي زبانان امري اجتناب ناپذير است، زيرا اغلب ديده ميشود هموطنان ما به علت ناآشنايي با اين زبان، در رفع نيازهاي خود با دشواريهايي مواجه ميشوند. ازسوي ديگر كتابهاي تأليف شده در اين زمينه اغلب توسط غيرمتخصصان، و بدون توجه به ترجمة دقيق، نگارش صحيحِ اِعراب، و استعمال رايج گفتگوها به رشتة تحرير درآمده است. از اين رو بنا به پيشنهاد معاون محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبري مقرر شد تا كتابي جامع و مصور، مشتمل بر گفتگوهاي ضروري شامل گفتگو در اماكن زيارتي، مناسك حج، گمرك، فرودگاه، هتل، مطب پزشكان، بيمارستانها، فروشگاهها، پست و تلفن، سالن غذاخوري، پليس، بانك، مـوزه، پوشاك و دهها موضوع ضروري ديگر به رشتة تحرير درآيد تا حجاج بيت الله الحرام و زائران عتبات عاليات و نيز مسافران كشورهاي عربي بتوانند نيازهاي ضروري خود را با استفاده از آن برطرف سازند. لازم به ذكر است كه تصاوير كتاب حاضر دستاورد سفر مؤلف به چندين كشور عربي است كه تقديم علاقهمندان ميگردد. اميد است اين اثر بتواند نياز علاقهمندان زبان عربي مخصوصاً طلاب حوزههاي علميه و نيز دانشجويان رشتههاي عربي و الهيات را بر طرف سازد. در خاتمه نگارنده بر خود لازم ميداند از زحمات دستاندركاران امور حج و زيارت بويژه استاد فرزانه حضرت حجت الاسلام و المسلمين قاضيعسكر كه با زحمات فراوان و پيگيريهاي بيوقفه، زمينة چاپ اين اثر را فراهم نمودند، صميمانه تشكر و قدرداني نمايد.
مؤلف
احوال پرسي
گفتگوي اول
در گفتگوهاي روزمره عربي برخي از جملات و عبارات كاربرد بيشتري دارند، به همين سبب به حافظه سپردن آنها ضرورت دارد:
سلام السَّلامُ عليكمُ.
خوش آمديد: أَهْلا و سَهْلاً و مَرْحَباً.
خداوند شما را حفظ كند: حَيَّاكَ اللَّهُ!
حال شما چطور است؟ كيفَ حالُكَ؟ كيْفَك؟، إِزَّيَّك؟[1] (ص)، إِشْلُونَك؟(ع).
الحمد لله خوبم: بِخَيْرٍ و الحمدُ لِلَّهِ....خوبم: كُوَيّس (ص، ل، س).
خوب نيستم: ماكُوَيّس.
چه خبر؟ ما الخبرُ؟ ما أَخْبارُكَ؟ شو أَخْبارك؟(عا، ل).
از اينكه دير شد از شما معذرت ميخواهم.
أَعْتذِرُ منكَ لِلتَّأْخِيرِ. (أَرْجُو المَعْذِرَةَ).
ببخشيد: عَفْواً (و يا) العَفْو.
من خيلي متأسفم: إِنِّي آسِفٌ جداً.
موجب عذاب شما شدم. لَقَدْ سبَّبْتُ لكَ عَذاباً. أَزْعَجْتُكَ.
نه ،نه، هرگز. لا ، لا، أبداً.
شما انسان بسيار لطيفي هستيد.
أنتَ إنسانٌ لَطِيفٌ جِدّاً. (أنتِ إنسانةٌ لَطِيفةٌ جِدّاً).
از تعريف شما سپاسگزارم. شُكراً لِإِطْرائِكَ.
خداوند به شما سلامتي بدهد. اللَّهُ يُعْطِيكَ العافِيةَ![2]
خداوند به شما جزاي خير دهد. جَزاكُمُ اللَّهُ خيراً.
بفرماييد بنشينيد: تَفَضَّلْ بِالجُلُوسِ.
خواهش ميكنم: أَرْجُوكَ.
با اجازه شما: عَنْ إِذْنِكَ.
بفرماييد: تَفَضَّلْ.
شما در ايران در چه شهري زندگي ميكنيد؟
أنتَ تَعِيشُ فِي أَيَّةِ مَدِينَةٍ في إيران؟
من در شهر «...» از توابع استان «...» زندگي ميكنم.
أنا أعِيشُ فِي مَدِينَةِ «...» التَّابِعَةِ لِمُحَافَظَةِ «...».
شما به رواني عربي حرف ميزنيد. أَنْتَ تَتَحَدَّثُ (تَتَكَلَّمُ) العَرَبِيَّةَ بِطَلاقَةٍ.
من زبان عربي را بخوبي نميدانم در حالي كه شما به چند زبان سخن ميگوييد.
أنا لا أُتْقِنُ العربيةَ بينما أنتَ تَتَحَدَّثُ بأكثر مِنْ لُغَةٍ.
من زبان عربي را در مدت حضورم در سوريه آموختم.
أنا تَعَلَّمْتُ العَرَبِيَّةَ أَثْناءَ وجودي في السُّوريّا.
از شما خواهش ميكنم با من به جاي عاميانه با زبان فصيح صحبت كنيد.
أَرْجُوكَ أنْ تَتَكَلَّمَ مَعِي بِاللُّغَةِ الفُصْحَي بَدَلاً مِنَ العاميَّةِ.
زيرا من در زبان عاميانه ضعيف هستم. لأَنَّنِي ضَعِيفٌ في العامِيَّةِ.
نه، بر عكس شما زبان عربيِ صحيح را ميدانيد.
لا، بالعَكْسِ، أنتَ تَعْرِفُ اللُّغَةَ العربيةَ الصَّحِيحَةَ.
شما معلم زبان عربي هستيد و من نميتوانم با شما برابري كنم.
أنتَ مُعَلِّمُ اللُّغَةِ العَرَبِيَّةِ و أنا لاأَقْدِرُ أَنْ أُضاهِيكَ (أُساوِيكَ).
من از سخن شما شادمان ميشوم. أنا أَرْتاحُ لِحَدِيثكَ.
متشكرم: شكراً.
بسيار خوب: طَيِّب، حَسَناً.
خداوند شما را از هر بلايي سلامت نگهدارد! اللَّه يَسْلِمُكَ مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ!
شما جواني، خوش رو، تحصيلكرده، و از خانواده محترمي هستيد.
إَنَّكَ شابٌ وسيمٌ و مُثَقَّفٌ (مُتَعَلِّمٌ) و مِنْ عائلةٍ (أُسْرَةٍ) مُحْتَرَمة.
از عواطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم.
أَشْكُرُكَ لِعواطِفِكَ تِجاهي (نَحْوي).
سَرورم نميدانم چگونه از شما سپاسگزاري كنم.
لا أَدْرِي كيفَ أَشْكُرُكَ يَا سيِّدي.
(وظيفه است) نياز به تشكر ندارد. لا شكرَ للواجبِ (عَلَي الواجِبِ).
به اميد ديدار، خدا نگهدار. إِلي اللِّقاء والسَّلامُ عَلَيْكُم.[3]
و عليكم السلام، شما را به خدا ميسپارم. و عليكُم السَّلام أستودعُكَ اللَّه.
السَّلامُ عليكم: و عليكمُ السَّلامُ و رحمة الله و بركاته.
كي (چه وقت) اسمت را در كاروان حجاج ثبت كردي؟
مَتي سَجَّلتَ اِسْمَكَ في قافِلَةِ الحُجَّاجِ؟
تقريباً يك ماه پيش. قَبْلَ شَهْرٍ تَقْرِيباً.
گذرنامهات را به رئيس كاروان دادي؟
هَلْ سَلمْتَ جَوازَ سفرِكَ اِلي رئيسِ القافِلَةِ (حَملدار) (ح)؟
بله، آن را به رئيس كاروان دادم. نَعَمْ،(أيوه) سَلَّمْتُهُ اِلَي رئيسِ القافِلَةِ.
گواهي بهداشتي داريد؟ هَلْ لدَيْكَ (عِنْدَكَ) الشَّهادةُ الصِّحيَّةُ؟
بله، گواهي بهداشتي دارم. نَعَمْ، (أيوه) لَدَيَّ (عِندي) الشَّهادَةُ الصِّحيَّةُ.
آيا ميتوانم با شما به زبان عربي فصيح سخن بگويم؟
هَلْ يُمْكِنُني أَنْ أتَكَلَّمَ مَعَكَ بِالعَرَبِيَّةِ الفُصْحَي؟
اسم شما چيست و از كجا ميآييد؟ ما اسْمُكَ؟ و مِنْ أَيْنَ تَأْتِي؟
اسم من محمد و اهل جمهوري عربي مصر هستم.
اسمي محمدٌ مِن جمهوريّةِ مصرَ العربيّةِ.
من از يك خانواده پايبند (مذهبي) هستم. أنا مِنْ أُسْرَةٍ مُحافِظَةٍ.
سفر چطور بود؟ كيفَ كانَتِ الرِّحْلَةُ؟
خيلي سودمند بود: كانَتْ مُمتعةً جِدّاً.
رسيدن به خير. (خدا را سپاس كه سالم هستيد). الحَمْدُ لِلَّهِ عَلَي السَلامَة.
آب و هواي اين شهر چگونه است؟ كيفَ مُنَاخُ هذِهِ المدينةِ؟
بسيار خوب و دل انگيز است: لطيفٌ و رائعٌ جداً.
چه مدت اينجا خواهيد ماند؟ كَمْ مُدَّة سَتَبْقَي هُنا؟
فقط يك هفته: مُدَّة أسبوعٍ فَقَط.
فردا چه ميكني؟ ما الذي سَتَفْعَلُهُ غَداً؟
به گشت و گذاري در شهر ميپردازم. سَأَقُومُ بِجَوْلَةٍ في المَدِينَةِ.
الان كجا ميرويد؟ أينَ تَرُوحُ[4] (تذهب) الآنَ؟
من به حرم ميروم. أَنا رائحٌَ[5] (ذاهِبٌ) إِلَي الحَرَمِ.
آيا شما راهنماي جهانگردان نيستيد؟ ألستَ دليلاً للسائحينَ؟
در اين صورت ميتواني مرا همراهي كني؟ إذن هل تستطيعُ أَنْ تُرافِقَنِي؟
من در خدمت شما هستم. أنا بخدمتكَ (في خدمتكَ).
كشور ما را دوست داريد؟ هَلْ تُحِبُّ بِلادَنا؟
ميخواهم نظر شما را به صراحت بشنوم. أريدُ أَنْ أَسْمَعَ رَأْيَك بِصَراحَة.
بله كشور شما را بسيار دوست دارم. نعم، أُحِبُّها كثيراً.
چرا؟ لماذا؟
زيرا بسيار زيباست: لأنَّها جَمِيلَةٌ جِدّاً.
اميدوارم از همه مناطق ديدني كشورمان بازديد كني.
آملُ أَنْ تَزُورَ جَمِيعَ الأَماكِنِ السِّياحِيَّةِ في بلادِنا.
شما به سفر تفريحي آمدهايد؟ بله. أَتَيْتَ لِلسَّفْرَةِ التَّرْويحيَّة (التَّرْفيهيَّة)؟ نَعَمْ.[6]
علاوه بر آن به گردش علمي نيز آمدهام.
فضلاً عَنْ ذلِكَ أَتَيْتُ لِلسَّفْرَةِ العِلمِيَّةِ أَيْضاً.
در واقع من در اينجا در يك سفر كاري نيز هستم.
في الحقيقةِ أنا هُنا في رِحْلَةِ عَمَلٍ أيضاً.
چه مدتي است كه در اينجا هستيد؟ مُنْذُ مَتَي و أنتَ هُنا؟
من از چند روز پيش اينجا هستم. أنا هُنا مُنْذُ بِضْعَةِ أَيَّامٍ.
به من اجازه ميدهيد بپرسم آيا شما تنها هستيد؟
هَلْ تَسْمَحُ لي أَنْ أَسْأَلَ هَلْ أَنْتَ لِوَحْدِكَ؟
بله، من تنها هستم: نَعَمْ، أنا لِوَحْدِي.
خانوادهات كجاست؟ أينَ عائِلَتُكَ؟
من مجرد و تنها هستم. انا عازِبٌ (أَعْزَب) وحيد.
آيا ازدواج كردهايد؟ خير... پيش از اين، موردي برايم پيش نيامده است.
هل تزوجت؟ لا... لميسبق لي الزاوج.
من ازدواج كردهام و يك دختر دارم. كه در كلاس چهارم ابتدايي درس ميخواند و سنش ده سال است.
أنا متزوجٌ و لي اِبنةٌ واحدةٌ تَدْرُسُ في الصَّفِّ الرابعِ الابتدائي وعُمرُها عَشْرُ سنواتٍ.
اين اولين ديدار شماست؟ هَلْ هذِهِ زيارتُكَ الأُولَي؟
آيا اولين بار است كه به خارج از كشور مسافرت ميكنيد؟
أَ هي أوَّلُ مَرَّةٍ تُسافِرُ فيها خارجَ البلادِ؟
بله، اين اولين ديدار من است. نَعَمْ، هذِهِ هي زيارتي الأُولَي.
بله ، از تنهايي و گوشهگيري ميترسيدم.
نَعَم و كُنْتُ خائفاً مِنَ الوحدةِ و العُزْلَةِ.
رؤياي من اين بود كه اين شهر را ببينم، و اكنون تحقق پيدا كرد!
كانَ حلمي أن أزورَ هذه المدينة، وقد تَحَقَّقَ الآنَ!
به من اجازه بدهيد بپرسم كه آيا باز هم ميآييد؟
اِسْمَحْ لي أَنْ أَسْأَلَ هَلْ تَأْتِي مَرَّةً أُخْرَي؟
البته و بدون شك. طَبْعاً و لاشَكَّ.
من به شما قول ميدهم. أُعْطِيكَ قولاً (كلاماً)، أَعِدُكَ.
دير يا زود به ديدن شما خواهم آمد. سأَزُوركَ آجِلاً أو عاجِلاً.
البته: طَبْعاً، بِالطَّبْعِ، البَتَّةَ.
مرا ببخشيد: سامِحْنِي.
تو مطمئني؟ هَلْ أنتَ واثِقٌ (مُتَأَكِّدٌ)؟
بله، كاملاً مطمئنم: نَعَمْ، كُلَّ الثِّقَةِ (بِالتَّأكِيد).
عجب سخن درستي! يالَهُ مِنْ قَوْلٍ سَلِيمٍ!.
بَهبَه : يا سَلام.
چاي مينوشي يا قهوه؟. تَشْرَبُ الشَّايَ أو القهوة؟
قهوه مينوشم: أشْرَبُ القهوة.
نوش جان، گوارا باد: هَنِيئاً لَكَ!
بفرمائيد: تَفَضَّلْ دستت درد نكند: سَلِمَتْ يَداكَ.
وقت خوبي را برايت آرزو ميكنم. أَتَمَنَّي لَكَ وَقْتاً طَيِّباً.
از آشنايي شما خوشوقتم.
أَتشَرَّفُ بِمَعْرِفَتِكُمْ؛ أنا سَعِيدٌ بِمَعْرِفتِكُمْ؛ فرصةٌ سعيدةٌ.
از ديدن شما خرسندم: أنا سَعِيدٌ بِلِقائِكُمْ.
خوشوقت شديم: تَشَرَّفْنا.
پس مزاحم شما نميشوم. إذَنْ لاأُزاحِمُكَ (لا أُزْعِجُكَ)؛ (لا أُثَقِّلُ عليك)(س).
سلام مرا به خانوادهات برسان. بَلِّغْ سَلامي إِلَي أُسْرَتِكَ (أَهْلِكَ)؛ سَلِّمْ لِي عَلَي...
امروز چه كار كردي؟ ماذا فعلتَ اليومَ؟
در محلههاي مدينة منوره كه ساختمانها و خيابانهاي قديمي دارد به گشت و گذار پرداختم. خيابانها و بازارها آكنده از جمعيت بود.
تَجَوَّلْتُ في أحياء المدينة المنورة التي هي مدينةٌ قديمةُ المباني والشوارع. و كانت الشوارعُ والأسواقُ مزدحمةً بالنَّاسِ.
سپس با ايران تماس تلفني برقرار كردم تا خانواده ام را از رسيدنم مطمئن كنم.
ثم قُمْتُ بالإتِّصال بإيران لكي أُطَمْئِنَ أسرتي عَلَي وصولي.
صبح بخير: صَبَاحُ الخَيرِ.
در جواب گفته ميشود: صَبَاحُ النُّورِ.[7]
توجه: شب، هنگام خواب گفته ميشود: «تُصْبِح عَلَي خيرٍ».[8]
عصر بخير: مساءُ الخيرِ...
در جواب گفته ميشود: مساءُ النُّورِ.
روز بخير: نَهارَك سعيد.
در جواب گفته ميشود: نهارَك سعيد مُبارَك.
وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُكُمْ.
متشكرم: شُكْراً، أَشْكُرُكُمْ.
شب خوش: طابَتْ ليلتُكَ، ليْلةً سَعِيدَة! تُصْبِحُ عَلَي خَيْرٍ.
خوابت خوش (خوابي همراه با تندرستي): صَحَّ النَّوْمُ.
خيلي از شما سپاسگزارم: أَشْكُرُكَ جِدّاً.
بسيار متشكرم: شُكْراً جَزِيلاً.
انشاء الله قبول باشد! مقبول، ان شاء الله!
با اجازه شما: عَنْ إِذنِكُم
به سلامت: مَعَ السَّلامَةِ، أَلْف سَلامَة[9]، أَلْف خَير.[10]
تو را به خدا ميسپارم. أَسْتَوْدِعُكَ اللَّه.
به اميد ديدار: إِلي اللِّقاءِ....
در امان خدا: في أَمانِ اللَّهِ.
از آشنايي با شما خرسندم. أنا سعيدٌ بمعرفتك.
تعارف نكن: لاتُجامِلْ.
خوش آمديد: أهلا و سَهْلا و مرحباً.
متأسفم! شما را بيدار كردم. مهم نيست.
إني آسفٌ (آسفةٌ) لَقَدْ أيقظتُك. لا يَهُمّ.
سخت نگير: هَوِّنْ عَليْكَ!
به چشم، اطاعت: سَمْعاً و طاعَةً.
خواهرم ببخشيد لطفاً ساعت چند است؟
عفوا يا أختي، كم الساعة مِنْ فَضْلِكِ؟
چرا سؤال ميكني در حالي كه ساعت روي دست شما است؟
لِمَ تسأل وساعتك عَلَي يدكَ؟
ساعت من دقيق نيست. ساعتي غير مضبوطة.
اندكي اينجا منتظر من باش. اِنْتَظِرْنِي هنا قليلاً.
هواي بيرون سرد است دارم يخ ميزنم. الجو باردٌ في الخارج. أكادُ أَتَجَمَّدُ.
بهتر است كه اين موضوع را به وقت ديگري موكول كنيم.
مِنَ الأفضلِ أَنْ نُرْجِيءَ هذا الموضوعَ إلي وقتٍ آخَرَ.
قرار ما ساعت 9 شب. موعدنا الساعة التاسعة مساءً.
خداوند نگهدار تو باشد. الله يَحْمِيك (يَحْفَظك)، (الله يُخَلِّيك)(عا).
استاد خوش آمديد. مرحباً يا أستاذ.
فرصت خوبي بود كه شما را ببينم. كانتْ فُرْصَةً طَيِّبَةً أَنْ أراكَ.
خرسندم كه ...... را بشناسم. يسْعدُنِي أَنْ أَتَعَرَّفَ عَلَي ....
از اين مناسبت خوب شادمان هستم. يَسُرُّنِي بهذه المناسبة السعيدة.
فراموش نكنيد كه هميشه با من تماس بگيريد. لاتَنْسَ أنْ تَتَّصِلَ بِي دائماً.
آيا ميتواني به من كمك كني؟ أَيُمْكِنُكَ مُساعدتي؟
خانم! چگونه ميتوانم به شما كمك كنم؟ كيف أساعدكِ يا سيدة؟
بايد با تو صريح باشم. لا بُدَّ لي أن أَكُونَ صريحاً (صريحة) معك.
وقت شما را زياد نميگيرم. لن آخُذَ مِنْ وقتك الكثير.
از شما سپاسگزار خواهم شد اگر به من كمك كنيد.
سَأَكُونُ شاكراً لو ساعدتَنِي.
وقت آن نرسيده است. لم يَحِنِ الأوانُ لذلك.
من به خودم اطمينان دارم. أنا واثقٌ مِنْ نَفْسِي.
حق با شماست. الحقٌ مَعَكَ.
مشكل حل شده است. المشكلةُ محلولةٌ.
وقتكشي نكن. لاتَقْتُلِ الوقتَ.
عيدتان مبارك (سال نو مبارك).
كُلُّ عامٍ و أَنْتَ بِخيرٍ! (كُلُّ عامٍ و أنتَ بِأَلْفِ خَيْرٍ)[11].
مبارك باشد: مَبْرُوك، تَهانِينا، أَلْف مَبْرُوك.
در جواب گفته ميشود: خداوند به شما بركت دهد! اللَّه يُبارِك فيكَ!
پس از ورود زائران به كشورهاي عربي مانند عربستان، سوريه، لبنان، و... فرمهايي در فرودگاه يا گمرك به آنان داده ميشود تا نسبت به تكميل آنها اقدام نمايند. از آنجا كه تكميل اين فرمها بسيار با اهميت است، لذا توصيه ميشود موارد زير به دقت مطالعه گردد:
الاسم الكامل: (نام كامل) در عربي برخلاف فارسي، نام خانوادگي وجود ندارد[12] و به جاي آن پس از نام شخص، نام پدر و جد ذكر ميشود به عنوان مثال اگر نام زائر «محسن»، نام پدرش «صالح»، و جدش «علي» باشد، نام كامل او «محسن صالح علي» خواهد بود. اين شيوه در مورد زائران ايراني اعمال نميشود بدين معنا كه پس از ذكر نام زائر، نام پدر و سپس نام خانوادگي را ذكر ميكنند. به عنوان مثال «محسن يوسفي» را «محسن صالح يوسفي» مينويسند. گاهي نيز در برخي از پرسشنامهها «اللَّقَب»[13] و يا «الشُّهْرَة، اِسْمُ العائِلةِ» قيد شده كه در چنين حالتي ميتوان در مقابل آن، نام خانوادگي را ذكر كرد.
اسمُ الأَبِ: نام پدر.
اسمُ الأُمِّ: نام مادر.
عَددُ الأَوْلادِ: تعداد فرزندان.
اسمُ الزَّوْجَةِ: نام همسر (زن)
اسمُ الزَّوْجِ: نام شوهر.
الوزن: كيلوغرام (كلغ)،كيلوجرام. وزن: ... كيلوگرم.
الطول: .. سنتيمتر طول: ... سانتي متر.
لَوْنُ الشَّعْرِ: بُنِّيٌّ غامِقٌ، أَشْقَر، أَسْوَد. رنگ مو: قهوهاي تيره، بور، مشكي.
لَوْنُ العيونِ: عسليّ، أزرق، أسود، أخضر:
رنگ چشمها: عسلي، آبي، سياه، سبز.
لَوْنُ البَشَرَةِ: أبيض، أسود، حِنْطِيٌّ فاتِح، أَسْمَر.
رنگ پوست: سفيد، سياه، گندمگونِ روشن، سبزه.
الحالة العائلية (الوضع العائلي): أعزب، عزباء(مؤ)، مُتَزَوِّج، متزوجَة (مؤ).
وضعيت خانوادگي: مجرد، متاهل.
القامة: قصير، متوسط، طويل. قد: كوتاه، متوسط، بلند.
سببُ الزِّيارةِ: علت سفر (بازديد).
العَمَل أو السِّياحَة: كار يا گردش.
مكان و تأريخُ الولادَة: مكان و تاريخ ولادت.
تأريخُ الميلادِ: تاريخ تولد.
الجِنْس:[14] جنسيت.
الجِنْسِيَّة: تابعيت.
العنوان: آدرس.
شَهادَةُ التَّطْعِيمِ: گواهي واكسيناسيون.
رُخْصَةُ الإِقامَةِ: مجوز اقامت.
بلدُ الاقامَةِ: كشور محل اقامت.
فَصِيلَةُ (زُمْرَةُ) الدَّمِ: گروه خون.[15]
طَلَبُ تَصْرِيحِ الحجِّ لِـ : درخواست مجوزِ حج براي ...
عَدَدُ المُرافِقينَ: تعداد همراهان...
صِلَةُ القَرابَةِ: ارتباط خويشاوندي.
رَقَمُ الإِقامَةِ: شماره اقامت....
رَقَمُ الجَوازِ: شماره گذرنامه.
اسمُ الحملةِ: نام كاروان.
رقمُ الحملةِ: شماره كاروان.
اسمُ المَسْؤولِ عَنِ الحملةِ أو الحملدار: نام مسؤول كاروان.
الخَتْمُ الرَّسْمِيّ: مهر رسمي
رَقَمُ الهاتِفِ (التّليفون): شماره تلفن.
تَوْقِيعُ المُوظَّفِ و الخاتَم: امضاي كارمند و مُهر.
اِسْمُ مَسؤولِ تَصارِيحِ الحَجِّ: نام مسؤول مجوزهاي حج....
الرُّتْبَة: درجه.
اسمُ المُدَقِّقِ: نام كنترل كننده....
التَّوْقِيع: امضاء.
رَقَمُ الحاسِبِ الآلِيّ: شماره ثبت كامپيوتري.
بِطاقَةُ الدُّخُولِ و المُغادَرَة لِلْحُجَّاجِ: كارت ورود و خروجِ حجاج.
إِدارَةُ الهِجْرَةِ و الجَوازات. اداره مهاجرت و گذرنامهها.
بوابات المغادرة والقدوم: درهاي خروجي و ورودي.
أمانة الجمارك: نمايندگي گمركات.
صالة الشَّحْن: سالن بارگيري.
التَّخْلِيصُ الجُمْرُكِيّ للبضائع: ترخيص گمركي كالا.
أمور الشَّحن الوارد والصادر: امور محمولههاي وارده و صادره.
استخدام هاتفِ الجَوَّالِ (النَّقَّال) في الطائرة ممنوع.
استفاده از تلفن همراه در هواپيما ممنوع.
آيا سفارتخانه، ويزاي شما را صادر كرد؟ هَلْ أَصْدَرَتِ السّفارَةُ تَأْشِيرَتَكَ؟
دبير اول سفارت، گذرنامه مرا امضا كرده است.
لَقَدْ وَقَّعَ السِّكرتيرُ الأَوّلُ لِلسّفارةِ (الكاتِبُ الأَوّل لِلسّفارةِ) جوازَ سفَرِي.
از كجا ميداني امضاء شده است. مِنْ أينَ تَدْرِي أنَّهُ قَدْ وُقِّعَتْ.
با من تماس گرفتند و گفتند كه ويزا امضاء شده است.
اِتَّصَلُوا بي و قالُوا لي بِأَنَّ التَّأْشِيرَةَ قَدْ وُقِّعَتْ.
تاريخ ويزا از چه زماني شروع ميشود؟ مَتي يَبْدَأُ تأريخُ الفِيزا أو التَّأشِيرة؟
تاريخ ويزا از ششم اين ماه شروع، و به مدت دو ماه ادامه دارد.
يَبْدَأُ تأريخُ التَّأشِيرةِ مِنْ يَوْمِ السَّادِسِ مِن هذا الشَّهْرِ لِمُدَّةِ شَهْرَيْنِ.
متأسفانه تاريخ اعتبار گذرنامه من تمام شده است.
مع الأسفِ انْتَهَتْ تَأرِيخُ صَلاحيَّةِ جَوازِ سَفَري.
چرا براي تعويض گذرنامه اقدام نكردي؟ لماذا لَمْتَقُمْ بإِبْدالِ جَوازِ سَفَرِكَ؟
فرصت نداشتم. لَمْتَكُنْ لِي فُرْصَةٌ.
انشاء الله بزودي به اداره گذرنامه مراجعه ميكنم.
إن شاء الله سَأُراجعُ اِلي دائرة جَوازاتِ السَّفَرِ.
آگاهي از مضمون تابلوهاي مختلف در كشورهاي عربي بيش از هر چيز مورد نياز حجاج و زائران عتبات عاليات است. به همين منظور نگارنده در خلال سفرها از تابلوهاي متعددي فيلم و عكس تهيه كرده كه برخي از آنها به شرح زير است:[16]
فرعُ مؤسسةِ.... التجاريَّة للأجهزة الكهربائيَّة والإلكترونية: تليفونات، مسجّلات، راديوهات، مكانس، خَلَّاطات، جَوَّالات.
شعبه موسسه تجاري دستگاههاي برقي و الكترونيكي..... : انواع تلفن، ضبط صوت، راديو، جارو، مخلوط كن، تلفنهاي همراه.
مَحَلاَّتُ السِّلعِ الكَماليَّة (الكَمَاليَّات). فروشگاههاي اجناس لوكس و تجملي.
مَحَلاَّتُ بَيْعِ الملابس الجاهزة. فروشگاههاي لباسهاي آماده (دوخته شده).
بَيْعُ أنواعِ النَّظارات و العَدَسات اللاَّصِقَة.
فروش انواع عينكهاي طبي و لنزهاي چشمي (چسبان).
مركز الأواني العَصْرِيَّة: كُلُّ ما يَحْتاجُهُ المطبخُ العَصْريّ، أَجْهزة كهربائيَّة ، كِرِسْتال، أَطْقُم سُفْرَة، تُحَف و هدايا، زُهور.
مركز ظروف جديد: هر آنچه آشپزخانه امروزي بدان نياز دارد: دستگاههاي برقي
، كريستال، سرويسهاي سفره، انواع كادويي و هدايا، انواع گلها.
مؤسسةُ الـ.... لِلْعِقار: بَيْع و شِراء و تأجير العقارات و الأراضي.
مؤسسه معاملات ملكي ....: فروش ، خريد و اجاره املاك و اراضي.
مَحَلُّ الدُّمَي أو أَلْعاب الأطفال... اسباب بازي فروشي.
مَحَلُّ المُجَوْهَرات: جواهر فروشي..
الصّرافة: صرافي.
قِرْطاسِيَّة: فروشگاه لوازم التحرير.
أجهزةٌ كَهْرَبائِيَّة و مَنْزِليَّة و إليكترونيَّة: مُؤَسَّسَةُ العَلاقاتِ الدُّوَلِيَّة لِلتِّجارةِ و التَّسوِيق.
لوازم برقي، لوازم خانگي و لوازم الكترونيكي: مؤسسه روابط بين المللي تجارت و بازار يابي.
صالَةُ التَّجْمِيلِ لِلسَّيِّداتِ؛ صالَةُ (صالُونُ) الحِـلاقَةِ لِلسَّيِّداتِ:[17]
سالن آرايش بانوان.
المَشْغَل لِلْخِياطَةِ: كارگاه خياطي.
العِطَارَة: عطر فروشي.
الجَزارَة: گوشت فروشي، قصابي.
خُردوات، خُرْدَجي (عا): خرده فروشي.
المَخْبَز، ج: مَخابِز: نانوايي.
مَحَلُّ بَيْعِ الحَلَوِياتِ: قنادي.
مكْوَجِيّ، مكواجِي، مَغْسلَة: اتوشويي.
الحِلاقَة: آرايشگاه.
الإقطاعيّ: جزئي فروشي.
بِالْجُمْلَةِ: كلي فروشي.
بَيْعُ الأقمشة: پارچه فروشي.
بَيْعُ الأَحْذِيَة: كفش فروشي.
التَّخْفِيض، الخصم(عر): تخفيف.
التَّنْزيلات: حراجي.
سُوقُ الخُضَارِ: بازار سبزي فروشي.
بَيْعُ أَنْواعِ الطَّناجِر و قُدور الضَّغْطِ: فروش انواع قابلمه و ديگ زودپز .
كُلُّ شيءٍ ريالانِ: هر جنس2 ريال (سعودي).
موسسه تجاري فروش عطر و انواع عطر ، عود ، عنبر، بخور، انواع ادويه، گياهان خشك، كِرِمها، عطرها.
مُؤسَّسة الـ ... للعطارةِ ، تجارة العطارة، و العُطور، : عُود، عنبر، بخور، بهارات، أعشاب، زيوت، عطور.
بَيْعُ أنواعِ العُطُورِ و البخُورات: فروش انواع عطر و بخورها.
لِلْبَيْعِ: فروشي.
لِلشِّراءِ: براي خريد.
الفُنْدُق، (ج: فَنَادِق): هتل.
المَطْعَم، (ج: مَطَاعِم): سالن غذاخوري.
مَحَلاَّتُ الأَوانِي الزُّجاجِيَّة: فروشگاههاي ظروف كريستال (بلور).
بطانيات، سَجاد، شَراشِف[18]:
انواع پتو ، سجاده نماز (فرش)، ملحفه (چادر نماز)
الخُرْدَوات و الهَدايا و العُطُور: انواع وسايل خرده، كادو و عطر.
مُسْتَوْصَف: درمانگاه.
مُسْتَشْفَي (مَشْفَي): بيمارستان.
البعْثَة: بعثه، هيات اعزامي.
دائرةُ الصِّحَّة: اداره بهداشت.
المَطار: فرودگاه.
مَوْقِفُ الباصاتِ: ايستگاه اتوبوسها.
سلالِم كهربائيَّة: پلههاي برقي.
الدَّرَج، سُلَّم: پله، پلكان.
المُغَادَرة: ترك كردن، خروج.
الدُّخُول: ورود.
لِلسَّادة فقط ، لِلرِّجال فَقَطّ: فقط مختص آقايان
لِلسَّادة، لِلرِّجال: مردانه.
للسَّيِّدات فقط، لِلنِّساء فَقَطّ: فقط مختص بانوان.
للسَّيِّدات، للعَقِيلاتِ، لِلنِّساء، للنِّسْوان: زنانه.
للأولاد، لِلأَبْناء: پسرانه.
لِلْبَناتِ: دخترانه.
لِلأَطفالِ، صبياني: بچه گانه.
مَمْنُوعُ التَّصْوِيرِ: عكسبرداري ممنوع.
مَمْنوعُ اللَّمْسِ: لمس كردن ممنوع.
خَطَرُ المَوْتِ: خطر مرگ.
مِنْطَقة عَسْكَرِيَّة: منطقه نظامي.
خَطَرُ الكَهْرَباء: خطر برق گرفتگي.
اِحْتَرِسْ (دِيرْ بالَك)(عا): احتياط كن.
الطَّريق الدَّائِريّ: راه كمربندي..
الطريقُ المسدود: راه بن بست.
ممنوعُ الدَّوَرانِ: دور زدن ممنوع.
ممنوعُ الوُقُوفِ: توقف ممنوع.
اِلَي اليمين: به سمت راست.
إِلي اليَسَارِ: به سمت چپ.
إِلي الوراء: به سمت عقب.
إِلي الأَمامِ: به سمت جلو.
شُرْطَةُ المُرورِ: پليس راهنمايي و رانندگي.
القواتُ الخاصة: نيروهاي مخصوص.
ممنوعُ الاتِّجاهِ إِلَي الشّمالِ:[19] گردش به چپ ممنوع.
ممنوعُ الاتجاه إِلَي اليَمِين: گردش به راست ممنوع.
شارِعٌ ذُو اتّجاهٍ واحدٍ: خيابان يك طرفه.
قِفْ: ايست... .
اِنْتَبِهْ: مواظب باش.
سَوِّقُوا عَلَي مَهْلِكُمْ: آرام برانيد...
طريقٌ زَلِقٌ: جاده لغزنده.
السُّرْعَةُ القُصْوَي95 كيلومتراً: حداكثر سرعت95 كيلومتر.
مُنْحَدِرٌ خَطِرٌ: شيبِ خطرناك.
استعمالُ آلةِ التَّنْبِيهِ ممنوعٌ: بوق زدن ممنوع.
البابُ الخلفيّ: درِ پشتي، درِ عقب.
البابُ الأماميّ: درِ جلويي، درِ مقابل.
شُبَّاكُ الاسْتِعلاماتِ: باجه اطلاعات.
شُبَّاكُ التَّذاكِرِ: باجه بليط فروشي.
ممنوعُ الدُّخولِ: داخل شدن ممنوع.
ممنوعُ المُرُورِ: عبور ممنوع.
اِضْغِطْ، اِدْفَعْ: فشار بده.
اِسْحَبْ: بِكِش.
تَحْذِير: هشدار.
دورة المياه لِلرِّجال: دستشويي آقايان.
دورة المياه للنِّساء: دستشويي خانمها.
الماء الساخن: آب گرم.
الماء الحارّ: آب داغ.
الماء البارد: آب سرد.
الماء الفاتر: آب ولرم.
الماء غير قابل لِلشُّربِ: آب غير قابل آشاميدن.
الجِسْرُ المُتَحَرِّك: پل متحرك.
الجِسْرُ العائِمُ: پل شناور
*
دفتر فروش بليط هواپيما(ها) كجاست؟ أينَ مَكْتَبُ قَطْعِ تذَاكِرِ الطَّائِراتِ؟
آيا در اين هفته پروازي به ... داريد؟ هَلْ عِنْدَكُمْ رِحْلَةٌ إِلَي ... في هذا الاسبوعِ؟
ـ بله، يك پرواز در ساعت شش و ربع امروز و ديگري ساعت دو و چهل و پنج دقيقة بعداز ظهرِ پس فردا داريم.
نَعَمْ، اليوم عِنْدَنا رِحْلَةٌ في السَّاعةِ السَّادِسَةِ و الرُّبعِ و أُخْرَي بَعْدَ غَدٍ في السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ والدَّقيقَة الخامِسَة و الأربعينَ بعدَ الظُّهْرِ.
پرواز بعدي به ... چه وقت است؟ ما مَوْعِدُ الرِّحْلَةِ القادِمَةِ الَي ...؟
ـ در هفته آينده همان ساعتها. في الاسبوعِ المُقْبِل في نفسِ السَّاعاتِ.
كرايه رفت و برگشت هواپيما به ... چند است؟
كَمْ أُجْرَةُ الطَّائِرَةِ إياباً و ذهاباً إلي ...؟
بليط يكسره (رفت) ميخواهيد يا دوسره (رفت و برگشت)؟
تُرِيدُ تَذْكِرَةَ ذَهابٍ أو ذهاب و إياب؟
مدت پرواز چند ساعت است؟ كَمْ مُدَّةُ الرِّحْلَةِ؟
آيا پرواز، مستقيم (يكسره) است؟ هَل الرحلةُ مُباشرة؟
فرودگاه كجا واقع است؟ أينَ يَقَعُ المَطَارُ؟
فرودگاه در خارج از شهر قرار دارد. يَقَعُ المَطارُ في خارجِ المَدِينَةِ.
هواپيمايي كه از ... ميآيد چه وقت به اينجا ميرسد؟
مَتَي تَصِلُ الطَّائِرةُ القادِمَةُ مِن ... إلَي هنا.
بلندگوها اعلام ميكنند: هواپيمايي كه از ... ميآيد، بعد از چند دقيقه به زمين مينشيند.
تُعْلِنُ مُكبِّراتُ الصَّوْتِ أَنَّ الطَّائِرةَ القادِمَةَ مِنَ ... سَتَهْبطُ بَعْدَ دَقائِقَ.
بايد در سالن انتظار بنشينيم. عَلَيْنا بِالجُلوسِ في صالةِ (قاعةِ) الانتظارِ.
اكنون بايد براي سوار شدن به هواپيما، سالن انتظار را ترك كنيم.
و الآنَ عَلَيْنا بِمُغادَرَةِ صَالَةِ الانتظارِ لِرُكُوبِ الطَّائِرَةِ.
خانم مهماندار از مسافران درخواست ميكند كمربندها را ببندند. و از تلفن همراه داخل هواپيما استفاده نكنند.
تَطْلُبُ المُضِيفَةُ مِنَ المُسافِرينَ شدَّ الأَحْزِمَةِ و عَدَمَ استخدام الهاتف الجوَّال في الطائرة.
قوانين هواپيمايي كشوري (غير نظامي) استفاده از تلفنهاي همراه و ديگر دستگاههاي الكترونيكي را در خلال پرواز ممنوع ميكند زيرا در دستگاههاي ارتباطي و ساير دستگاههاي الكترونيكي كه در هواپيما كار ميكنند ، موجب پارازيت ميشود.
تحظرُ قوانينُ الطَّيَران المدني استخدامَ الهواتف المحمولة وغيرها من الآلات الإلكترونيَّة أثناءَ الطيران لأنَّها تُشَوِّشُ عَلَي أجهزة الاتصال والأجهزة الإلكترونية الأخري التي تعمل داخل الطائرة.
هواپيما براي يك پرواز خارجي آماده ميشود.
تَسْتَعِدُّ الطائرةُ للقيام برحلةٍ خارجيةٍ.
آيا پرواز هواپيما تأخير دارد؟ هَل هناكَ تأخيرٌ في إقْلاعِ الطَّائِرَةِ؟
به نظرم پرواز هواپيما سه ساعت تأخير دارد.
أعتقد أنها تتأخر عَنِ الاِقْلاعِ حوالي ثلاث ساعاتٍ.
چرا هواپيما سه ساعت تأخير دارد؟ لماذا تَتَأَخَّرُ عَنِ الإِقْلاعِ ثلاث سَاعَاتٍ؟
زيرا اين هواپيما متعلق به شركت هواپيمايي (الخليج) است و تاكنون به زمين ننشسته است.
لاَنَّ هذِهِ الطَائِرَةُ تَابِعَةٌ لِشَرِكَةِ طَيَرَانِ الخَلِيجِ و لَمْ تَهْبطْ بَعْدُ.
هواپيما چه وقت فرود ميآيد؟ مَتي تَهْبطُ الطَّائرةُ؟
هواپيما دو ساعت ديگر فرود ميآيد. تَهْبطُ الطَّائرةُ بعدَ ساعَتَيْنِ.
اكنون بايد در سالن فرودگاه منتظر باشيم. عَلَيْنا أَنْ نَنْتَظِرَ في صالَةِ المَطارِ.
سالن ورود و خروج فرودگاه كجاست؟ آنجا است.
أينَ صالَةُ الدُّخولِ و المُغادَرَةِ لِلْمَطارِ؟ هناكَ.
آيا ميتوانم صندلي ام را در هواپيما تغيير دهم؟
هَل يُمْكِنُني أَنْ أُغَيِّرَ مَقْعَدِي في الطَّائرةِ؟
چرا ميخواهي صندليت را در هواپيما تغيير دهي؟
لماذا تريد تغَييرَ مَقْعَدِك في الطَّائرةِ؟
زيرا با صندلي خانم و دخترم فاصله دارد.
لاَنَّهُ بعيدٌ عَنْ مَقْعَدِ زوجتي و ابنتي.
متأسفانه افراد كادر پرواز هواپيما به شما اجازه نميدهند در خلال پرواز، صندليت را تغيير دهي تا در كنار همسر و دخترت بنشيني.
مَعَ الاسف أَفْرَاد طَاقِمِ الطَّائِرَةِ لايسمَحونَ لك بِتَغْييرِ المَقْعَدِ لِكَي تَجْلِسَ بِجِوَارِ زَوْجَتِك وَابْنَتِك أَثْنَاءَ الرِّحْلَةِ.
و عليرغم موافقت صاحب صندلي با جابجايي باز هم تغيير صندلي را نميپذيرند.
و يرفضونَ ذلك بِالرَّغْمِ مِنْ مُوَافَقَةِ صَاحِبِ المَقْعَدِ عَلَي تَبَادُلِ المَقَاعِدِ.
الحمد لله هواپيما روي باند فرودگاه نشست.
وَالحَمْدُ لِلَّهِ هَبَطَتِ الطائرةُ عَلَي مدرجِ (شَرِيطِ) المَطَارِ.
بلندگوها اعلام ميكنند: امروز اولين پرواز مستقيم هواپيما به مدينة منوره انجام خواهد شد.
تُعْلِنُ مكبِّراتُ الصَّوْتِ بأنَّ اليومَ سَيقْلعُ أَوَّلُ طائِرَةٍ الي المَدِينَةِ المُنَوَّرةِ مُباشَرةً.
آخرين پروازهاي حج، هفته آينده انجام خواهد شد.
سوف يَتِمُّ في الأسبوع المقبل آخِرُ رَحَلاتِ الحَجِّ.
هواپيماي ما چه وقت پرواز ميكند؟ متي تُقْلِعُ (تُحلِّقُ) طائِرَتُنا؟
هواپيما ساعت هشت شب از زمين بلند ميشود.
تُقْلِعُ (تُحلِّقُ) الطَّائِرَةُ في الساعة الثامنة مساءاً.
چند ساعت بعد هواپيما به عربستان سعودي ميرسد؟ سه ساعت بعد.
بعدَ كَمْ ساعَة تَصِلُ الطَّائرةُ إلي المَمْلَكَةِ العَرَبِيَّةِ السُّعُوديةِ؟ بعدَ ثلاثِ ساعاتٍ.
ساعتِ فرود هواپيما 2 نيمه شب به وقت ايران و و يك و سي دقيقه به وقت عربستان است.
ساعَةُ هُبُوطِ (نُزُول) الطَّائِرَةِ هي الثَّانية بعدَ مُنْتَصَفِ اللَّيل بِتوقيتِ إيران و الواحدة والنصف بتوقيت السُّعُودِيَّة.
دقيقاً مدت پرواز چند ساعت است؟
كَمْ تَسْتَغْرِقُ مُدَّةُ الطَّيَرانِ بالضَّبْط (عَلَي وَجْهِ الدِّقَّةِ)؟
مدت پرواز بين سه تا چهار ساعت در نوسان است.
تتَراوحُ مُدَّة الطَّيَران بين ثلاثٍ أو أربع ساعاتٍ.
شماره پرواز شما چند است؟ كَمْ رقمُ رِحْلَتِكَ؟
شماره پرواز من سيصد و نود است. رقمُ رِحْلَتي هو ثلاثمائة وتسعون.
اين هواپيما از نوع بوئينگ است. هذِهِ الطَّائِرَةُ مِنْ طِراز «بُوينْغ».
بعد از لحظاتي هواپيما در آسمان به پرواز در ميآيد.
بعدَ لحظاتٍ ستُحَلِّقُ الطائِرَةُ في السَّماءِ.
اين اولين سفر شما با هواپيما است؟ هذه أوّلُ رحلتِكَ بالطَّائِرةِ؟
بله اولين سفر من با هواپيما است. نعم هذه أوّلُ رحلتي بالطَّائِرةِ.
راه را به من نشان بدهيد. أَرِني الطَّريقَ.
اينجا سوار اتوبوس ميشويم تا به هواپيما برسيم.
هنا نَرْكَبُ الباصَ (الحافلة) لِنَصِلَ اِلَي الطَّائرة.
هواپيما كجاست؟ نزديك ماست. أَيْنَ الطائرةُ؟ اِنَّها قريبةٌ منا.
با بقية مسافران سوار هواپيما نميشوي؟ هَلاَّتَرْكَبُ الطَّائرةَ مَعَ بَقِيَّةِ المُسافرينَ؟
درها بسته شد. احساس ميكنم هواپيما بلند ميشود.
أُقْفِلَتِ الاَبْوابُ. أَشْعُر بها تَصْعَدُ (تُقْلِعُ).
زمين زير پاي ما دور، و اشياء، كوچك و ناچيز به نظر ميرسد.
الأرضُ تَبْدو مِنْ تَحْتِنا بعيدةً، و الأشياءُ تَلُوحُ لنَا صغيرةً ضئيلةً.
كوهها و دشتها در مقابل چشمانم نمايان ميشوند، گويي همانند نقشه بزرگي است.
الجبالُ و السُّهولُ تَبْدُو أمام عيني كَأَنَّها خريطةٌ كبيرةٌ.
هواپيما به سمت چپ و راست متمايل ميشود. چه اتفاقي افتاده است؟
تَميلُ الطائرة إلي اليمينِ و اليسارِ. ماذا حَدَثَ؟
چيزي نيست، نگران نباش تلاش ميكنند آن را درست كنند. اين يك هواپيماي ايمن است.
لاشيءَ؛ لا تَقْلقْ سيحاولونَ إِصْلاحَها، إِنَّها طائرةٌ مأمونَةٌ.
مهماندار هواپيما كجاست؟ أَيْنَ مُضِيفُ (مُضِيفةُ) الطَّائِرَةِ؟
چرا؟ لماذا؟
چه ميخواهيد؟ ماذا تُرِيدُ؟
يك ليوان آب سرد ميخواهم. أُرِيدُ كُوباً مِنَ الماءِ البارِدِ.
يك فنجان چاي يا قهوه ميخواهم. أُرِيدُ فِنْجاناً مِنَ الشَّايِ أَوِ القَهْوةِ.
اينجا تردد هوايي خيلي زياد است. التَّنَقُّلُ الجَوِّيُّ هُنا كَثِيرٌ جِدّاً.
چه موقع به جدّه ميرسيم؟ مَتي نَصِلُ إِلَي جدّةَ؟
سه ساعت بعد به جده ميرسيم. بعدَ ثلاث ساعاتٍ نَصِلُ اِلَي جدّة.
به نظر ميرسد به فرودگاه بين المللي جده رسيدهايم.
يَبْدُو أَنَّنا قَدْ وَصَلْنا الي مَطارِ جدّة الدّوليّ.
سخن شما درست است، زيرا مهماندار، رسيدن هواپيما را به فرودگاه اعلام ميكند.
كلامُكَ حقٌّ لأنَّ المُضيفَ يُعْلِنُ وُصُولَ الطَّائرةِ إلي أَرْضِ المَطارِ.
او ميگويد: خانمها، آقايان! ما به فرودگاه جدّه رسيديم. براي شما اقامتي خوب آرزوداريم. هوا دلانگيز و آفتابي است.
إِنَّهُ يقول: سَيِّداتِي و سادَتِي لَقَدْ وَصَلْنَا إلَي مَطَارِ جَدَّة. نَتَمَنَّي لَكُمْ إِقامَةً طيِّبَةً فيها. الطَّقْس ُرائِعٌ و مُشْمِسٌ.
پرواز، بسيار لذت بخش بود. كانَتِ الرِّحْلَةُ مُمْتِعَةً لِلْغَايَةِ.
چرا هواپيما با تأخير فرود ميآيد؟ لِماذا تهبطُ الطَّائِرةُ مُتأَخِّرةً؟
زيرا هوا ابري است. لاَنَّ الجوَّ غائِمٌ.
اكنون خلبان منتظر اجازه فرود است. والآن يَنْتظِرُ الطَّيَّارُ إذنَ الهُبُوطِ.
مهماندار هواپيما اعلام ميكند: تا لحظاتي ديگر در فرودگاه بينالمللي عربستان برزمين مينشينيم.
تُعْلِنُ مُضيفةُ الطَّائرةِ: بعد لحظاتٍ نَنْزِلُ في المَطارِ الدُّوَليّ لِلْمَمْلَكَةِ العَرَبِيَّةِ السُّعُوديَّةِ.
كيف دستيات را آماده كن: أَحْضِرْ حقيبتَكَ اليدويةَ.
از پلكان هواپيما پايين بياييد. اِنْزِلْ مِنْ سُلَّمِ الطَّائِرةِ.
اثاثية مسافران كجاست؟ أَيْنَ أَمْتِعَةُ (أَغْراضُ)(عا) المُسافِرينَ؟
اثاثية مسافران چند لحظه بعد ميرسد. تَصِلُ أَمْتِعَةُ المُسافِرينَ بعدَ لَحَظاتٍ.
در فرودگاه، نمايندگي گمركات حضور دارد كه امور بارهاي وارد شده، صادرشده و ترخيص گمركي كالاها را بر عهده دارد. و مجهز به انبارها و سالن بارگيري است.
يُوجَدُ في المَطارِ أَمانَةُ الجَمارِك تَتَوَلَّي أُمُورَ الشَّحْنِ الواردِ والصَّادرِ والتَّخْلِيص الجُمْرُكِيّ لِلْبضائِعِ وهي مُزَوَّدَةٌ بِالمُسْتَوْدعات وصَالَةِ الشَّحْنِ.
فرودگاه، همه خدمات لازم را (مانند: خدمات بانكي، بهداشتي، بازار آزاد، خدمات تلفني، پستي، وگردشگري) به مسافران و شركتهاي هواپيمايي ارائه ميدهد.
يُقدِّم المَطارُ كافةَ الخدماتِ اللاَّزِمةِ للمسافرينَ و شَرِكاتِ الطَّيَرانِ (كالخَدماتِ المَصْرَفيَّة والصِّحِّية و السُّوق الحُرَّة والخدمات الهاتِفِيَّة والبَرِيديَّة والسِّياحيَّة.
سيستم آگهيهاي متحرك، اطلاعاتي از هواپيماهاي خارج ، و وارده شده و درهاي ورود و خروج را از طريق تابلوها و مانيتورهاي الكترونيكي، براي مسافران و بدرقه كنندگان نمايش ميدهد.
نظامُ الإِعلاناتِ المُتَحَرِّكةِ يعْرِضُ للمسافرينَ و للمُوَدِّعينَ معلوماتٍ عَنِ الطائراتِ المُغادَرةِ و القادِمَةِ وبَوَّاباتِ المُغَادَرَةِ والقُدُومِ عَنْ طريقِ لَوْحات وشَاشاتٍ إلكترونيةٍ.
*
گمركحجاج خوش آمديد. مَرْحباً بِكُم أيُّها الحُجّاجُ.
گذرنامهتان (پاسپورت) را به من بدهيد. ـ بفرمائيد.
أَعْطِـنِي جوازَ سَفَرِكَ. ـ تَفَـضَّـلْ.
شما چه كاره هستيد؟ مَنْ أَنْتَ؟
من بازرس گمركات هستم. أنا مُفَتِّـشُ الجَمَارِكِ.
جنابعالي ايراني هستيد؟ حَضْرَتُكَ مِن إيران؟
بله، ايراني هستم. نَعَمْ، أنا إيرانيّ.
وسايل (باروبنه) شما كجاست؟ أينَ أغراضُك (أَمْتِعَتُكَ، حَوائِجُكَ)؟
اين ساك را باز كن. اِفْتَحْ هذِهِ الشَّنْطَةَ.
وزن بارِ همراه شما چقدر است؟ كَمْ وزنُ الحِمْلِ المُرَافِقِ لَكَ؟
عوارض گمركي را پرداختهايد؟ هلْ دَفَعْتَ الرُّسُومَ الجُمْرُكيّةَ؟
آيا چيز ديگري همراه داريد؟ هَلْ مَعَكَ شَيءٌ آخَر؟
نه، چيز ديگري همراه ندارم. لا، لَيْسَ مَعِي شَيءٌ آخَر.
اين وسايل، ممنوعه (غير مجاز) است. هذِهِ الاغراضُ غَيْرُ مَسْمُوحةٍ.
حالا چكار كنم؟ ماذا أَفْعَلُ الا´نَ؟
به سالن خروج برويد. اِذْهَبْ اِلَي صالَةِ المُغَادَرَةِ.
ترخيص كنندة كالا از گمرك كيست؟ مَنْ مُسْتَخْلصُ البَضَائِعِ مِنَ الجُمْرُكِ؟
مدارك و مستندات خود را ارائه دهيد.
أَبْرِزِ المؤَهِّلاتِ (الوَثائق و المُسْتَنَدات).
پروانه (جواز) خروج داريد؟ هَلْ لَدَيْكَ جَوازُ (تَصْرِيح) الخُرُوجِ؟
پروانه عبور داريد؟ هَلْ لَدَيْكَ جَوازُ (تَصْرِيحُ) العُبُورِ؟
تعرفة گمركي چيست؟ ما هي التَّعْرِفَةُ الجُمْرُكِيَّةُ؟
تعرفة گمركي مربوط به ترانزيت كالاها است.
التَّعْرِفَةُ الجُمْرُكِيَّةُ تَرْتَبِطُ (تَتَعَلَّقُ) بِترانْزِيتِ البَضائِعِ (التِّجارة العابِرَة).
بخش ترخيص كالا كجاست؟ أينَ قِسْمُ تَخْليصُ البِضاعَةِ؟
كالاهاي ترخيص شده از گمرك كجاست؟
أينَ السِّلَعُ المُخَلَّصَةُ مِنَ الجُمْرُكِ (البَضَائِعُ المُجَمْرَكَة)؟
*
كي براي اداي مناسك عمره به عربستان سفر ميكني؟
متي تُسافِرُ الي السُّعُودِيَّة لأداء مناسك العمرة؟
انشاء الله در ماه رجب. اِنْ شاءَ اللَّهُ في شَهْرِ رَجَب.
با هواپيما سفر ميكني يا با كشتي؟ تُسافِرُ بالطائرة أو بالسَّفينة؟
با هواپيما سفر ميكنم. أُسافِرُ بالطائرة.
در فرودگاه مهرآباد سوار هواپيما ميشوم. أَرْكَبُ الطَّائرةِ في مطارِ «مهرآباد».
پس از چند ساعت هواپيما در فرودگاه بين المللي جده فرود ميآيد و ما وارد سالن فرودگاه ميشويم.
بَعْدَ ساعاتٍ تَهْبِطُ الطائِرةُ في مطارِ جدَّة الدّوليّ فَنَدْخُلُ صالةَ المطارِ.
چرا سالن فرودگاه و مخصوصاً دستشوييها تا اين اندازه كثيف است؟
لماذا صالَةُ المَطارِ و لاسِيَّما دَوْرات المياهِ وَسِخَةٌ لهذا الحَدّ؟
شايد به دليل ازدحام مسافران باشد. رُبَّما سَبَبُهُ ازْدِحامُ المُسَافرينَ.
اكنون چكار ميكنيم؟ و الا´نَ ماذا نَفْعَلُ؟
حدود دو ساعت مينشينيم سپس دستور ورود به سالن بعدي را به ما ميدهند.
نَجْلِسُ هنا ساعَتَيْنِ تقريباً فَسَيَأْمُرونَنا بِدخُولِ الصَّالَةِ الثَّانِيةِ.
كارمند فرودگاه به ما نگاه ميكند و گذرنامهها را مهر ميزند.
يَنْظُرُ اِلَيْنا مُوَظَّفُ المَطارِ و يَخْتِمُ الجَوازاتِ.
چرا اين كارمند با رويي گرفته با ما روبرو ميشود؟
لماذا يُواجِهُنا هذا المُوَظَّفُ مُقَطَّبَ الوجْهِ؟
نميدانم شايد خسته است. لا أدري رُبَّما هُو تَعْبَان.
اكنون ما وارد عربستان شدهايم.
لَقَدْ دَخَلْنَا الآنَ المملكةَ العربيَّةَ السُّعُودِيَّةَ.
يك ساعت بعد سوار اتوبوسها ميشويم و به سمت مدينه منوره حركت ميكنيم.
بَعْدَ ساعَةٍ نَرْكَبُ الحافِلاتِ مُتَّجِهينَ نَحْوَ المدينةِ المُنَوَّرةِ.
از بدشانسي ما راننده اتوبوس هم عصبي است و با كسي حرف نميزند.
مِنْ سُوءِ حَظِّنَا سائقُ الحافِلَةِ عَصَبِيٌّ (مُعَصَّبٌ) أَيْضاً وَ لايَتَكَلَّمُ مَعَ أَحَدٍ.
مدير كاروان از زائران ميپرسد چه كسي ميتواند با راننده عربي حرف بزند.
يَسْأَلُ حَملدارُ القافِلَةِ عَنْ الزُّوّارِ قائلاً مَنْ يَسْتَطيعُ لِيَتَكَلَّمَ مَعَ السائقِ باللُّغَةِ العربيَّةِ.
من ميتوانم با او عربي صحبت كنم. أنا أقدر أَنْ أحاورَهُ باللغةِ العربيةِ.
لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را خاموش كند. زيرا هوا بسيار سرد است.
مِنْ فَضْلِكَ قُلْ للسَّائِقِ لِيُسَكِّرَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لانَّ الجوَّ باردٌ جِدّاً.
لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را روشن كند. زيرا هوا بسيار گرم است.
مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائِقِ لِيُشغِّلَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لاَنَّ الجوَّ حارٌّ جِدّاً.
لطفا به راننده بگوييد آدرس ما در مدينه منوره خيابان... هتل... است.
مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائق: عنوانُنا في المدينة المنورة هو: شارع ... فندق...
از پنجره نگاه كن! ما از جده تا مدينه منوره جز زمينهاي باير و دشتهاي بيآب و علف چيزي نميبينيم.
اُنْظُرْ (شُوفْ)(عا) مِنَ النَّافِذَةِ اِنَّهُ لَسْنا نَجِدُ بينَ جدَّة و المدينة المنورة اِلاَّ الاراضي القاحِلَة و الصحاري اليابسة.
مدير كاروان ميگويد: اين شيرينيها و پپسي را به راننده بده.
يَقول حملدارُ القافلةِ: أَعْطِ هذِهِ الحلوياتِ و البِيبسِي الي السَّائِقِ.
برادر راننده! مدير كاروان اينها را براي شما فرستاده.
أخي السائق! أَعطاكم حملدارُ القافِلَة هذِهِ الحلويَّاتِ و البيبسي.
از او بسيار سپاسگزارم. أَشْكُرُهُ كثيراً.
آنجا مدينه منوره است. هناكَ المدينةُ المنورةُ.
انشاء الله تا چند لحظه بعد وارد مدينة منوره ميشويم.
اِنْ شاءَ اللَّهُ بعدَ لحظاتٍ سَنَدْخُلُ المدينةَ المنورةَ.
اينجا جايي است كه پيامبر گرامي در آن قدم زده، و انبياي الهي و ائمة معصومين ـ كه هزاران درود و ثنا بر آنان باد ـ در آن نفس كشيده اند.
هنا مكانٌ مَشَي عَلَي أَرْضِهِ النَّبيُّ الكريمُ و تَنَفَّسَ فيه أنبياءُ اللهِ و الائمةُ المعصومونعليهم آلاف التحية و الثناء.
بنابراين دوست داريم هر ذره از خاك اين شهر را ببوسيم.
بناءً عَلَي هذا نَوَدُّ أَنْ نُقَبِّلَ كُلَّ ذَرَّةٍ مِنْ ذَرَّاتِ تُرابه.
[1]- مصريان هنگام احوال پرسي واژه «إِزَّيَّك: يعني: أيُّ زَيٍّ زَيُّكَ: لباست چطور است؟» و عراقيها «إِشْلُونَكَ: يعني: أيُّ شَيءٍ لَوْنُكَ: رنگت چطور است؟» را به كار مي برند. اين جملات به طور كنايي به معناي «حالت چطور است» استعمال مي شوند.
[2] - امروزه در تداول مردم عربستان «يُعْطيكَ العافيةَ» بدون لفظ «الله» ذكر مي شود.
[3]- عرب زبانان در ابتدا و انتهاي احوالپرسي «السلام عليكم» را به كار ميبرند. در هردو مورد جواب سلام واجب است.
[4] - فعل (راح يروح ) در فصيح و عاميانه بيشترين كاربرد را دارد.
[5] - (رائح) در زبان عاميانه (رايح) تلفظ مي شود.
[6]- استعمال حروفِ جواب «نَعَمْ، بَلَي، أَجَلْ، أَيْوَه، إِيه (عا) » شرايطي دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف) «نَعَمْ» بعد از خبر و استفهام قرار مي گيرد. مانند: آيا خواهرت را دوست داري ؟ بله. أَتُحِبُّ أُخْتَكَ ؟ نَعَمْ.
ب) «بَلَي» فقط در جواب سؤال منفي به كار مي رود. مانند: آيا روزي كه به ديدنم آمدي به ياد نميآوري؟ چرا. (يعني به ياد مي آورم): أَما تَذْكُر يوماً زُرْتَنِي؟ بَلَي.
توجه: «بَلَي» در جوابِ جمله مثبت آورده نمي شود.
[7]- معادلهاي تقريبي ديگري نيز در عربي وجود دارد كه در فارسي متداول نيست از جمله:
(صباح الفُل: صبح شما چون گل نيلوفر باد) ؛ (صباح القرنْفُل: صبح شما چون گل قَرَنْفُل باد)
(صباح القِشْطة: صبح شما بسان سرشير باد) ؛ (صباح الوَرْد: صبح شما بسان گُل سرخ باد)
(صباح بِنْتِ القُنْصُل: صبح شما سرخ فام باد) (بِنتُ القُنْصُل گلي سرخ رنگ و زيباست كه در مصر شهرت فراوان دارد).
[8] - شب بخير .
[9]- هزار بار به سلامت.
[10] - هزار خير نثارتان.
[11] - ترجمه تحت اللفظي: (هر سال براي تو همراه با هزار خير باد).
[12] - لازم به ذكر است كه امروزه در اغلب كشورهاي عربي نام خانوادگي نيز متداول شده است، به عنوان مثال(علي نور الدين) ، (نور الدين) نام خانوادگي است نه نام پدر.
[13] - لقب آن است كه بنابر موقعيت اجتماعي به اشخاص داده مي شود. مانند: حجة الإسلام، دكتر، مهندس و... در عربي علاوه بر لقب از كنيه نيز استفاده ميشود:
كنيه در لغت، به معناي پنهان كردن و در اصطلاح، حذف نام اصلي شخص و افزودن «أَب يا أمّ» به اسم فرزند و يا امثال آن، مانند: أبو طالب، أم البَنِين، أمّ المؤمنين. گاهي «أَب و أُمّ» به غير فرزند اضافه مي شود. مانند: أبو نِضال، أبو جِهاد.
توجه: ترجمه برخي از القاب و الفاظ بسيار با اهميت است. زيرا ترجمه لفظ به لفظ واژه غالباً قابل تطبيق بر زبان مقصد نيست. به همين منظور توصيه ميشود اين الفاظ به خوبي فراگرفته شود. همان طور كه در فارسي نمي توان به جاي «جناب سروان»، «جناب سرباز» قرار داد، به همان نسبت ترجمه نامناسبِ اين قبيل واژگان در عربي ناپسند خواهد بود. به همين منظور فهرستي از الفاظ و القاب احترامآميز به منظور آشنايي بيشتر تقديم مي گردد (حضرت آيت الله: سَماحَة آيةِ اللّه) ؛ (جناب استاد: حَضْرَة الأستاذ)؛ (حضرت شيخ:فَضِيلَة الشَّيْخِ، حَضْرَة الشَّيْخ، سَماحَة الشَّيْخِ) ؛ (رياست محترم جمهور: فَخَامَة الرَّئيس)؛ (وزير محترم:مَعَالِي الوَزِيرِ)؛ (سفير محترم: سَعَادَة السَّفير)؛ (رياست محترم اداره: سَعادَة رئيس دائرة)؛ (مدير كل محترم:سَعادَة مدير عامّ)؛ (سركار خانمِ...همسرِ سفير: كَرِيمَةُ السَّفِير السَّيدة ...)؛ (اعليحضرت پادشاه: صاحِب الجَلالَة)؛ (علياحضرت:صاحِبَة الجَلالة)؛ (والاحضرت شاهپور: صاحب السُمُو الأمير)؛ (علياحضرت شاهدخت: صاحبة السُمُو الأميرة)؛ ( فرماندار محترم: سعادَة قائِم مقام)؛ (محضر برادر عزيز: حضرة الأخِ العزيز)؛ (مادر مهربان: الأُمّ الحَنُون «الحَنُونة»(؛ (محضر دوست باوفا: حضرةُ الخِلِّ الوَفِيّ).
[14] منظور مذكر يا مؤنث است.
[15] و نيز «فئةٌ دمويَّةٌ: گروه خوني».
[16] - از آنجا كه ذكر نام محل مورد نظر، جنبه تبليغاتي به خود مي گيرد بنابراين از آن صرف نظر ميشود.
[17] اين تابلو در كشورهاي عربي زياد به چشم مي خورد. استعمال (حلاقة: كوتاه كردن مو) در ارتباط با زنان نيز صحيح است.
[18] - اصل اين واژه «شَرْشَف: چادر شب» فارسي است.
[19] - «الشّمال« در عربي به دو معنا استعمال مي شود:-1 شمال -2 چپ.