بخش 8
لبنــان موقعیت جغرافیایی و شرایط آب و هوایی ساختار جمعیتی و مذهبی تاریخ لبنان فرهنگ و زبان نظام سیاسی تحولات جاری احزاب سیاسی جنگ 33 روزه موضع جمهوری اسلامی ایران ســوریـه موقعیت جغرافیایی و طبیعی وجه تسمیه شام و سوریه تاریخ سوریه پیش از اسلام پس از اسلام دوران معاصر مردم سوریه مذاهب و فرق مذهبی در سوریه موقعیت جغرافیایی و شرایط آب و هوایی ساختار جمعیتی و مذهبی فرهنگ مصریها تاریخ مصر نظام سیاسی و تقسیمات کشوری احزاب سیاسی حزب دموکراتیک ملی (حزب الوطنی الدیمقراطی) حزب وفد (حزب الوفدالجدید) سیاست خارجی مصر روابط با جمهوری اسلامی ایران
لبنــان
جمهوري لبنان (الجمهوريه اللبنانيه) كشوري كوچك، زيبا و كوهستاني در خاورميانه و در سمت شرقي درياي مديترانه است. لبنان از سمت شمال و شرق با سوريه و از جنوب با اسرائيل هممرز ميباشد. پرچم لبنان به شكل يك درخت سدر سبزرنگ با پسزمينه سفيد در وسط با دو حاشيه قرمز در بالا و پايين ميباشد. بنا به ساختار خاص قومي و اجتماعي، لبنان ساختار و نظام سياسي ويژهاي دارد و قدرت سياسي در بين قوميتها و مذاهب مختلف تقسيم گرديده است.
تا پيش از جنگهاي داخلي در لبنان (1990 ـ 1975)، لبنان كشور آرام و زيبايي بود و بيروت پايتخت آن به عروس خاورميانه شهرت داشت و درآمد كشور از بابت توريسم، كشاورزي و بانكداري مطلوب ارزيابي ميگرديد. بيروت به نوعي پايتخت بانكي جهان عرب محسوب ميگرديد و «سوئيس خاورميانه» نيز از آن نام برده ميشد. زيباييهاي طبيعي و امنيت مطلوب، موجبات جذب سرمايههاي خارجي را تا پيش از جنگهاي داخلي در لبنان فراهم آورده بود و بيروت از سوي برخي به پاريس خاورميانه نيز مشهور بود.
موقعيت جغرافيايي و شرايط آب و هوايي
لبنان در منطقه جنوب غربي آسيا واقع است و ساحلي به طول 225 كيلومتر با درياي مديترانه دارد. لبنان 375 كيلومتر با سوريه و 79 كيلومتر با اسرائيل مرز مشترك دارد. قسمتي از مرز جنوبي لبنان كه همچنان تحت اشغال اسرائيل است مزارع شبعا نام دارد.
وسعت لبنان 10452 كيلومترمربع ميباشد و از لحاظ بزرگي، رده 166 را در بين كشورهاي جهان داراست. لبنان داراي آب و هواي معتدل مديترانهاي با زمستانهاي سرد و باراني و تابستانهاي گرم و شرجي است.
ميزان بارش باران و برف در لبنان بالاست. قسمتهاي شرقي و شمالي در قياس با كوههاي غربي لبنان به دليل مسافت دورتر از دريا ميزان بارش كمتري دارد. لبنان داراي جنگلهاي وسيع درختان سدر ميباشد كه سدر به نماد ملي لبنان نيز تبديل شده است. لبنان شامل 6 استان و 25 ناحيه است. نواحي خود به چندين منطقه تقسيم ميشوند كه اين نواحي نيز شامل چندين شهر و روستا ميباشند. استانهاي لبنان شامل استان بيروت (كه تنها محدود به شهر بيروت ميگردد)، استان بقاع (كه شامل نواحي هرمل، بعلبك، زهله، بقاع غربي و رايشه ميگردد)، استان نبطيه (جبل عامل) كه شامل نبطيه، حصبيه، مرجعيون و نبت جبيل ميگردد، استان شمالي (الشمال) شامل 7 ناحيه عكار، طرابلس، زغرتا، بشري، البترون، الكوره و المينيه دانيه ميگردد، استان جنوبي (الجنوب) شامل صيدا، صور و جزين و استان جبل لبنان (جبل البنانيه) شامل جميل، كسروان، المتن، بعبدا، عاليه، و الشموف ميباشد.
ساختار جمعيتي و مذهبي
به خاطر حساسيتهاي سياسي و مذهبي هيچ سرشماري رسمي تا سال1932در لبنان صورت نپذيرفته بود. برطبق آخرين آمار (ژوئيه 2006)، جمعيت لبنان 3.874.000 برآورد شده است. 60 درصد از جمعيت لبنان مسلمان (سني، شيعه، دروزي و علوي) و 40 درصد مسيحي هستند (غالباً ماروني، ارتدوكس يوناني، كاتوليك يوناني، كليساي آشوري و ارضي) ميباشند.
لبنان داراي جمعيت كوچكي از كردها نيز ميباشد كه از مناطق شمالي سوريه و جنوب شرق تركيه مهاجرت نمودهاند و بين 75 تا 100 هزار نفر تخمين زده ميشوند كه در مناطق سنينشين زندگي ميكنند. كردها طي سالهاي اخير توانستهاند شهروندي دولت لبنان را كسب نمايند. شيعيان (به تنهايي) بزرگترين فرقه در لبنان ميباشند.
حدود 16 ميليون نفر با نسب و اصالت لبناني در سراسر دنيا زندگي ميكنند. برزيل داراي بزرگترين جوامع لبناني است. آرژانتين، استراليا، كانادا، كلمبيا، فرانسه، انگليس، مكزيك، ونزوئلا و آمريكا داراي جوامع لبناني بزرگي هستند.
حدود 400 هزار نفر آواره فلسطيني نيز از سال 1948 در لبنان زندگي ميكنند.
تاريخ لبنان
تاريخ لبنان به 5000 سال قبل از ميلاد بازميگردد. لبنان كنوني در سرزمين بابل واقع شده بود كه از قديميترين اجتماعات انساني محسوب
ميگردد. لبنان ميزبان فنيقيهايي بود كه در ساحل مديترانه زندگي ميكردند. پس از آنكه بابل به تصرف كوروش، پادشاه ايران درآمد، آن سرزمين تا دو سده تحت حكمراني ايرانيها قرار گرفت، اما اسكندر مقدوني در جنگ با سپاهيان ايراني توانست پيروز گردد و شهر صور را پايتخت فنيقيها نمود. لبنان براي سدههاي متمادي تحت حاكميت ايرانيها، مقدونيها، روميها، بيزانس، اعراب، صليبيها و عثمانيها بود.
لبنان براي 400 سال در قلمرو عثماني بود (در منطقهاي كه سوريه بزرگ ناميده ميشد). سال 1916، اين مناطق به قسمتي از حاكميت فرانسه درآمد (در طول جنگ اول جهاني). پس از جنگ جهاني اول سوريه و لبنان كنوني تحت حاكميت فرانسه قرار گرفت.
در اول سپتامبر 1926، فرانسه، جمهوري لبنان را تشكيل داد. اين جمهوري قسمتي مجزا از سوريه بود و تحت تسلط فرانسويها قرار گرفت. در طول جنگ جهاني دوم، انگليس براي مقابله با آلمان نازي، نيروهايي به سوريه و لبنان اعزام نمود. در 26 نوامبر 1941، ژنرال چارلز دوژاله فرانسوي تحت فشارهاي داخلي و خارجي، استقلال لبنان از فرانسه را مورد شناسايي قرار داد و دو سال بعد در نوامبر 1943، پس از برگزاري انتخابات، دولت جديد لبنان آغاز به كار نمود و رسماً در 22 نوامبر 1943، استقلال لبنان اعلام گرديد. آخرين نيروهاي فرانسوي در 1946، لبنان را ترك كردند. طبق يك توافق ملي نانوشته از سال 1943، رئيسجمهور از بين مسيحيها و نخستوزير از ميان مسلمانان برگزيده ميشد.
در سال 1975، جنگ داخلي در لبنان آغاز گرديد و 15 سال به
طول انجاميد و خسارات فراوان جاني، اقتصادي و سياسي برجاي گذاشت و لبنان را از يك كشور پيشرفته و غني به كشوري نيازمند و فقير مبدل ساخت. آمار كشته شدگان در جنگ داخلي بين 150 تا 200 هزار نفر برآورد شده است. جنگ در سال 1990، با امضاي قرارداد صلح طائف پايان پذيرفت.
در طول جنگ، مبارزان و اعضاي سازمان آزاديبخش فلسطين (كه پس از جمعه سياه در سپتامبر 1972، از اردن خارج و در لبنان مقيم بودند)، از لبنان براي حمله به اسرائيل استفاده مينمودند. لبنان دو بار طي سالهاي 1978 و 1982 مورد تجاوز و اشغال اسرائيل قرار گرفت. اسرائيل تا سال 2000، قسمتهاي بزرگي از جنوب لبنان را در اختيار داشت و پس از آن مجبور به خروج از لبنان گرديد.
عقبنشيني نيروهاي اسرائيلي محصول مقاومت جنبش مقاومت اسلامي حزبالله لبنان بود كه به عنوان نيروي نظامي، سياسي و اجتماعي مهم و تأثيرگذار در سال 1982 تأسيس گرديده بود. اسرائيل براساس قطعنامه 425 شوراي امنيت ميبايست از لبنان خارج گردد اما 18 سال اشغالگري را ادامه داد. مزارع شعبا همچنان در اشغال اسرائيل است.
فرهنگ و زبان
لبنان به دليل ساختار اجتماعي خاص خود و وجود قوميتها و مذاهب گوناگون داراي فرهنگهاي متنوع و متفاوتي است. مسيحيها غالباً خود را غيرعرب ميدانند. بافت جمعيتي در لبنان موزائيكي است و فرهنگ مردم برخاسته از اين تفاوتها و تمايزات است. لبنان را ميتوان
يك تقاطع و چهارراه بين دو فرهنگ غرب و شرق دانست. اين تصوير واضحي است از فرهنگ جاري در لبنان: آميزهاي از فرهنگ مسلمانان، مسيحيها، اعراب و ارمنيها.
اما غيراعراب در لبنان در محيطي متولد و رشد ميكنند كه يك محيط ديالكتيك كاملاً عربي است. زبان، موسيقي، هنر و ديگر مسائل مربوط به حوزه فرهنگ اگرچه متفاوت اما در كنار هم و با تسامح در حال تعامل هستند. جوان امروز لبناني اگرچه ظاهري غربي و مدرن دارد و با سنتهاي خاورميانهاي تفاوت دارد؛ اما به لبنان متحد همچنان وفادار است. فرهنگ جاري در لبنان تبلوري از فرهنگ چند هزار ساله فينيقيها، يونانيها، آشوريها، ايرانيها، روميها، اعراب و تركهاي عثماني ميباشد و طي چند دهه اخير فرهنگ فرانسوي نيز به اين مجموعه اضافه گرديده است.
لبنان بزرگراهي است كه اروپا را به خاورميانه و جهان عرب را به دنياي غرب متصل مينمايد و زبان رسمي لبنان عربي و فرانسوي است.
نظام سياسي
سيستم سياسي در لبنان پارلماني است. نظام پارلماني در لبنان متأثر از وضعيت فرقهاي، اجتماعي و مذهبي خاص اين كشور ميباشد. اين سيستم به گونهاي طراحي شده است كه تمامي اقوام و مذاهب در آن سهمي از قدرت سياسي داشته باشند. برطبق اين توافق، رئيس جمهور از ميان مسيحيان ماروني، نخستوزير از ميان مسلمانان سني مذهب، رئيس پارلمان از بين شيعيان و معاون نخستوزير از بين مسيحيان ارتدوكس
انتخاب ميشود. پارلمان لبنان داراي 128 كرسي است كه به طور مساوي بين مسيحيان و مسلمانان تقسيم شده است. اين توافق حاصل قرارداد طائف (1990) ميباشد كه به جنگهاي داخلي در لبنان پايان داد. تا قبل از اين توافق سهم مسيحيان در قدرت سياسي بيشتر از مسلمانان بود.
انتخابات پارلماني هر چهار سال يك بار برگزار ميشود و فرد معرفي شده از جانب حزب يا ائتلاف پيروز نخستوزير خواهد شد. رئيسجمهور لبنان براي يك دوره 6 ساله توسط پارلمان برگزيده ميشود. اما اين مسئله با تمديد يك دوره 3 ساله رياست جمهوري الياس هراوي (1995) و اميل لحود (2004)، رعايت نگرديد.
تقسيم قضايي لبنان تابع قوانين ناپلئوني (نظام قضايي فرانسه) ميباشد، اما هر كدام از مذاهب مختلف دادگاههاي خاص خود را در مورد قوانين مربوط به ازدواج، طلاق و... دارا ميباشند.
تحولات جاري
فضاي سياسي لبنان به دليل ساختار خاص اجتماعي، قومي و مذهبي آن همواره مستعد بحران و تنش است. تاريخ و جغرافياي لبنان شرايط خاصي را براي اين كشور زيبا و كوچك حكمفرما كرده است. با پايان يك دوره 15 ساله درگيري و خونريزي داخلي، با امضاي توافق طائف (1990)، لبنان وارد مرحله تازهاي گرديد و به خصوص در دوره نخستوزيري رفيق حريري، نخستوزير فقيد لبنان، بازسازي و احياي شرايط اقتصادي پس از جنگ سرلوحه برنامههاي دولت قرار گرفت و لبنان در اين دوره شاهد رشد و شكوفايي اقتصادي بود. طوفان سياسي بر
لبنان در سپتامبر سال 2004، با تمديد دوره سه ساله رياست جمهوري اميل لحود توسط پارلمان لبنان آغاز گرديد. مخالفان تداوم رياست جمهوري وي، پارلمان را تحت نفوذ و هدايت سوريه و دمشق را در تصميم پارلمان دخيل ميدانستند.
با تصويب قطعنامه 1559 شوراي امنيت و مداخلات آشكار آمريكا و فرانسه و افزايش فشارهاي داخلي و خارجي به سوريه، تحولات به گونهاي ديگر در حال حركت بود. ترور رفيق حريري، نخستوزير، در14 فوريه سال 2005، نقطه عطفي در درگيريها و روياروييهاي سياسي در لبنان بود. اگرچه دو گروه لبناني با دو ايده و نگرش سياسي متفاوت تا به حال از روياروييهاي مستقيم نظامي و مسلحانه خودداري نمودهاند اما شرايط در لبنان همچنان ملتهب و ناآرام است.
با آغاز اعتراضات خياباني هواداران گروهي كه به گروه 14 مارس معروف شدهاند، ارتش سوريه پس از 29 سال حضور نظامي مجبور به ترك لبنان گرديد.
با انتخابات پارلماني در لبنان، گروه مخالفان حضور و نفوذ سياسي سوريه در ائتلاف گروه المستقبل به رياست سعد حريري (فرزند نخستوزير مقتول) و وليد جنبلاط (رهبر حزب سوسياليست ترقيخواه)، موفق شدند اكثريت (نه چندان محكم) را به دست آورند. گروه حريري ـ جنبلاط كه از حمايت بخشي از مسيحيان لبنان نيز برخوردار بود، نتوانست اكثريت را به دست آورد. در مقابل گروه مخالفان ائتلاف حاكم، شامل جنبش حزبالله و امل و گروه ميشل عون (جريان ملي آزاد)، توانستند يك بلوك نسبتاً قوي و بزرگ را در پارلمان به
دست آورند. جدال دو گروه در لبنان، فراتر از مجادلات روزمره طبيعي است و نشانگر رويارويي و تقابل دو ديدگاه، نگرش و طرز تفكر است.
شوراي امنيت با صدورقطعنامهاي پس از ترور حريري، كميسيون تحقيقي را مسئول شناخت عوامل ترور وي نموده است. كميسيون مذكور در گزارش اوليه خود مقامات اطلاعاتي و امنيتي سوريه را مسبب ترور حريري دانست اما گزارش نهايي خود را منتشر نساخته است.
پس از ترور حريري اعتراضات مخالفان حضور نظامي سوريه تا چند هفته برگزار گرديد كه رسانههاي غربي سعي نمودند با شبيهسازي انقلاب نارنجي در اوكراين اين تظاهرات را محلي براي نمايش مخالفت عموم مردم با حزبالله، سوريه و ايران قرار دهند كه البته در اين كار موفق نشدند.
گروه حاكم 14 مارس و حاميان خارجياش (فرانسه، آمريكا و عربستان)، به دنبال آن بودند كه با اتهام ارتباط حزبالله با سوريه و ايران و به بهانه لزوم خلعسلاح گروههاي شبهنظامي، تلاش نمودند حزبالله را به حاشيه ببرند. اشتباه گروه حاكم 14 مارس و حامياناش نيز بر اين استوار بود كه به جايگاه نقش، توان تأثيرگذاري و سهم گروه حزبالله بيتوجه بودند و از جريان ترور حريري به عنوان ابزاري براي به حاشيه بردن حزبالله سوء استفاده كردند.
حزبالله علاوه بر آنكه نمايندگي بخش عظيمي از شيعيان لبنان را برعهده دارد، به دليل داشتن كارنامه درخشان در مقابله با اسرائيل كه منتهي به خروج ارتش اسرائيلي در مي 2000 شد؛ و اخيراً شكست دادن هيمنه و قدرت ارتش در جنگ 33 روزه، در بين افكار عمومي لبنان از
مقبوليت بيشتري برخوردار است.
خلعسلاح جنبش مقاومت تا وقتي كه يك تكه از خاك لبنان همچنان در اشغال باشد و تهديدات اسرائيل وجود داشته باشد ميسر نخواهد بود. علاوه بر اين، دبيركل حزبالله، خلعسلاح جنبش را به تشكيل يك دولت و ارتش قوي، كارآمد و پاك منوط دانسته است.
حزبا... اينك داراي 14 كرسي در پارلمان لبنان است و دو وزير نيز در كابينه دارد.
احزاب سياسي
ـ گروه المستقبل به رهبري سعد حريري؛
ـ حزب سوسياليست ترقيخواه به رهبري وليد جنبلاط (نماينده دروزيها)؛
ـ جنبش ميهني آزاد به رهبري ژنرال سابق ميشل عون (هوداران وي بيشتر در بين مسيحيان شمال و منطقه متن قرار دارند و از حمايت سليمان فرنجيه و شيل مور دو سياستمدار برجسته مسيحي برخوردار است)؛
ـ جنبش مقاومت اسلامي حزبالله در سال 1982 تشكيل گرديد و عمدتاً شامل شيعيان جنوب لبنان ميشود. دبير كل سابق جنبش سيدعباس موسوي در حمله تروريستي اسرائيل در 1992 به شهادت رسيد. از آن زمان به بعد سيدحسن نصرالله دبيركل حزبالله شده است. مناطق نفوذ و حضور هواداران حزبالله بيشتر در مناطق جنوب و بقاع (مشرق لبنان) و عاليه (در استان جبل لبنان) ميباشد؛
ـ جنبش امل به دبيركلي نبيه بري كه سالهاست رياست مجلس
لبنان را در اختيار دارد. جنبش امل نيز بخشي از بدنه شيعيان لبنان را نمايندگي ميكند. جنبش امل در ارتباط و نزديكي كاملي با حزبالله ميباشد.
جنگ 33 روزه
جنگ 33 روزه بين حزبالله و ارتش اسرائيل پس از آن آغاز گرديد كه نيروهاي حزبالله با حمله به يك پايگاه اسرائيلي در مرز لبنان و اسرائيل، سه سرباز اسرائيلي را كشته و دو سرباز ديگر را به گروگان گرفتند. پاسخ اسرائيل تهاجم وسيع و گسترده هوايي به لبنان بود. اسرائيل با تخريب گسترده مناطق غيرمسكوني و انهدام زيرساختهاي لبنان سعي نمود كه معادله جنگ را به سود خود رقم بزند. اسرائيل در طول جنگ پلها، فرودگاه بينالمللي بيروت، كارخانهها، جادهها و بندر بيروت و مناطق مسكوني را در جنوب بيروت و نيز شهرها و روستاهاي جنوب و شرق را بمباران كرد. در اين جنگ نزديك به 1200 لبناني كشته، 4400 نفر مجروح و 300.000 نفر بيخانمان شدند. با تصويب قطعنامه 1701، آتشبس اعلام گرديد و روز 14 اوت 2005، جنگ پايان پذيرفت.
مقاومت و استواري مبارزان حزبالله در جبهههاي زميني و پرتاب بيش از 40.000 موشك به مناطق شمالي اسرائيل، باعث شد كه حزبالله به عنوان يك نيرو و جنبش عربي، شمال اسرائيل و به ويژه شهر مهم و اقتصادي حيفا را در ترس و ناامني فرو برد. نتيجه جنگ شكست هيمنه ارتشي بود كه تا پيش از اين عمليات ادعاي شكستناپذيري داشت.
جدالهاي سياسي در لبنان كماكان در جريان است و تشكيل
دادگاه ترور حريري و انتخاب رئيسجمهور تازه براي لبنان، صحنه سياسي را همچنان ملتهب نگه داشته است. به دليل التهاب سياسي موجود در لبنان و عدم اجماع نيروهاي سياسي بر سر موضوعات اختلافي، لبنان چند ماه بدون داشتن رئيس جمهور اداره ميگرديد.
موضع جمهوري اسلامي ايران
موضع رسمي جمهوري اسلامي همواره بر حفظ ثبات، تماميت ارضي و وحدت تمامي نيروهاي لبناني در قبال زيادهطلبيهاي اسرائيل بوده است. وقوع انقلاب اسلامي، الهامبخش نيروها و جريانات اسلامگرا و مقاومي بود كه براي چند دهه در حاشيه جريانات پانعربيستي و چپگرا و عمدتاً سكولار قرار داشتند. نخستين جرقه نيروهاي اسلامگرا و مبارز در سطح منطقه پس از پيروزي انقلاب، تشكيل جنبش مقاومت اسلامي حزبالله لبنان در سال 1982 بود. حزبالله امروز به نهاد مقاومت ملي مردم لبنان تبديل گرديده و كارنامه درخشان جنبش در مبارزه اشغالگري اسرائيل به سرمايهاي معنوي براي مبارزان حزبالله و بدنه شيعي لبنان تبديل شده است.
جمهوري اسلامي از بدو تشكيل حزبالله تاكنون حمايتهاي خود را از جنبش مقاومت اعلام كرده است و علاوه بر حمايت مسلحانه نيروهاي مبارز حزبالله عليه اسرائيل، خواستار نقشآفريني بيشتر حزبالله در عرصههاي اجتماعي و سياسي نيز گرديده است. جمهوري اسلامي تا به حال به دليل حمايت از جنبش مقاومت اسلامي از سوي آمريكا و صهيونيسم جهاني متهم به حمايت از تروريسم گرديده است.
پس از جنگ 33 روزه و موفقيت حزبالله و ناكام گذاشتن اسرائيل در دستيابي به اهدافاش و شكستن هيمنه و هيبت ارتشي كه تا پيش از اين داعيه شكستناپذيري داشت، حزبا... به چهرهاي مطلوب بين افكار عمومي لبنان و منطقه تبديل شده است. امروز حزبالله به عنوان يك نيروي اجتماعي ـ سياسي تأثيرگذار و نقشآفرين توانسته است منافع كلي جهان اسلام را ارتقاء بخشد.
روابط ايران با جنبش امل نيز طي چند دهه اخير روابط نزديك و خوبي بوده است.
ســوريـه
موقعيت جغرافيايي و طبيعي
سوريه با 185180كيلومتر مربع وسعت، هشتاد و هفتمين كشور جهان است كه در جنوب غربي قاره آسيا، كنار درياي مديترانه و در همسايگي كشورهاي تركيه در شمال، عراق در شرق و جنوب شرقي، اردن در جنوب، فلسطين در جنوب غربي و لبنان در غرب واقع شدهاست. آب و هواي آن در كنارهها و نواحي جنوب غربي معتدل و مرطوب (مديترانهاي)، و در ساير نقاط گرم و خشك است. بلندترين نقطه آن از دريا، جبل شيخ با 2814 متر ارتفاع است. از رودهاي مهم آن ميتوان به فرات، خابور، عاصي، عفرين، قوين و دجله اشاره داشت كه رود فرات، با 696/2 كيلومتر طولانيترين آنها و حدود نيمي از آن در تركيه و عراق جاري است. بندرهاي مهم سوريه عبارتاند از لاذقيه، طرطوس و بانياس كه در كنار درياي مديترانه واقع شدهاند.
وجه تسميه شام و سوريه
سوريه كنوني در گذشته بخش عمدهاي از شام بودهاست. سرزمين شام، كشورهاي كنوني سوريه، لبنان، فلسطين و اردن را در بر ميگرفتهاست و در حقيقت (الشام والشام) نامي بوده كه جغرافيدانان
عرب بر منطقهاي كه از طرفي به درياي روم و بيابان ممتد ـ از ايله تا فرات ـ و از طرفي ديگر ـ از فرات تا مرز روم ـ محدود ميشود نهادهاند؛ فضائل فراواني در مورد شام ذكر كردهاند و بعضي از مورخان نيز احاديثي از پيامبر اسلام در مورد فضائل آن ارائه كردهاند كه به نظر ميرسد اين احاديث را وابستگان و محدثان اموي ساختهاند تا به نحوي سرزمين شام را در مقابل شهر پيامبر اسلام يعني مدينه النبي، مطرح نمايند؛ زيرا اين سرزمين، مقر حكومتي بني اميه بودهاست.
نام كنوني سوريه را فرانسويان پس از فروپاشي عثماني و مستعمره نمودن اين كشور از روي تاريخ كهن اين بخش از جهان و آشوريان باستاني بر اين سرزمين نهادند.
تاريخ سوريه
سوريه كنوني كه در گذشته همراه با كشورهاي اردن، لبنان و فلسطين، بخشي از سرزمين شام محسوب ميشد، سابقهاي بس دراز در تاريخ دارد كه مورخان، اين قدمت را به حدود پنج هزار سال پيش ميرسانند. از آنجا كه اين سرزمين در طول مدت ياد شده، از فرهنگ و تمدن درخشاني برخوردار بوده، آثار و نشانههايي از اين تمدن بر جاي ماندهاست. قبل از تسلط مسلمانان بر اين كشور، اقوام مختلفي از جمله اقوام سامي، آموري، آرامي، مصري، آشوري، بابلي، يوناني، رومي و ايراني كه هر از چند گاهي اين كشور را سكونت گاه خويش نموده و يا آن را در معرض تاخت و تاز قرار دادهاند، نشانههايي از تمدن خاص خويش را براي اعصار بعدي به يادگار گذاشتهاند. با تصرف شام در سال
سيزده يا شانزده هجري به وسيله سپاه اسلام، فرهنگ اين دين جديد بر تمدنهاي چندين سده اقوام مذكور غلبه يافت. در قرنهاي پنجم و ششم هجري كه مقارن با جنگهاي صليبي بود، حكام بسيار مقتدر و دينداري در اين كشور بر اريكه سلطنت نشسته و پرچم جهاد عليه صليبيها و روميان را برافراشتند. كساني چون نورالدين محمود زنگي شهيد، سلطان صلاح الدين ايوبي، ملك عادل ايوبي، ملك ظاهر بيبرس البندقداري، سيف الدوله حمداني و... كه نه تنها امور جنگي و نظامي را در راس اقدامات خود قرار داده و به ايجاد پايگاههاي نظامي، ساخت قلعهها، حفر خندقها و... پرداختند كه امروزه وجود صدها اثر تاريخي از آن دوران بيانگر اين مدعاست. در قرون بعدي، مماليك و سرانجام تركان عثماني پس از استيلا بر اين سرزمين، سياست پيشگامان خود را تداوم بخشيده و ضمن حفاظت و بازسازي آن آثار اسلامي، به احداث بناهاي ديگري نيز پرداختند.
پيش از اسلام
شام و سوريه كنوني يكي از قديميترين مناطق مسكوني آسيا محسوب ميشود. در هزاره سوم قبل از ميلاد قوم سامي آموري در اين سرزمين ساكن و حكومتي در آن تشكيل دادند كه تا سال 1700 قبل از ميلاد دوام آورد.
در اواخر قرن يازدهم قبل از ميلاد، قوم ديگري به نام آرامي در اين كشور مستقر شدند. در سال 395 ميلادي، پس از تجزيه دولت روم شرقي و غربي، اين كشور جزو قلمرو و شاهنشاهي روم شرقي (بيزانس)
گرديد. به تدريج استيلاي بيزانس بر سوريه ضعيف شد تا اينكه در قرن اول هجري (هفتم ميلادي)، در زمان خلافت ابوبكر، خالد بن وليد، مامور تصرف آن گرديد.
پس از اسلام
با ظهور اولين دولت اسلامي كه در زمان پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) شكل گرفت، دوبار مرزهاي امپراتوري روم در سرزمين شام موضوع درگيريهاي نظامي قرار گرفت. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در واپسين روزهاي زندگي خود (سال يازدهم هجري)، سپاهي به فرماندهي اسامه بن زيد و تمامي بزرگان صحابه براي گسترش اسلام و پاسخ به مخالفتهاي كفار به سرزمين شام تدارك ديده و اعزام ساخت؛ اما درست در همان روزها رحلت نمود. بعدها خليفه ابوبكر، اعزام آن سپاه را دنبال كرد.
دوران معاصر
سوريه در سال 1799 ميلادي، با فتح مصر توسط ناپلئون بناپارت به اشغال فرانسه در آمد. با استقلال نسبي مصر، سوريه نيز دوباره به عثماني واگذار گرديد. آزار مسيحيان و سركوب شورشهاي آنان در اين شهر، راه مداخله بيش از پيش دولتهاي اروپايي را به اين كشور باز كرد. سرانجام در سال 1860 ميلادي، فرانسه بهعنوان كمك به سلطان عثماني در اداره سوريه، نيروهاي نظامي خود را در بيروت (كه آن زمان جزو سوريه بود)، پياده كرد. با ورود دولت عثماني به جنگ جهاني اول در سال 1914 م، مليگرايان عرب، زمينه را براي اجراي اهداف
استقلالطلبانه خود مساعد ديده و شروع به فعاليت كردند. در همين زمانها نيز زمينه براي ايجاد يك دولت يهودي در اسرائيل كنوني آغاز شده بود. در پايان جنگ جهاني اول و شكست عثماني، امير فيصل بن حسين (كه بعدها پادشاه عراق شد)، از سوي كنگره مردم سوريه به پادشاهي اين كشور انتخاب گرديد. در سال 1918 ميلادي با حكومت وي، موقعيت و مركزيت سياسي دمشق تثبيت گرديد. در سال 1920، نيروهاي فرانسه و متفقين، اين كشور را به تصرف خود درآوردند و سوريه و لبنان با رأي جامعه ملل، تحت قيموميت فرانسه قرار گرفتند. در سال 1926، لبنان از سوريه تجزيه و كشوري جداگانه شد. پس از مذاكرات طولاني در سالهاي 1930 و 1932، توافقهايي براي تأسيس سوريه خودمختار بهعمل آمد. با سقوط فرانسه به دست آلمان در جنگ جهاني دوم، سوريه تحت قيموميت دولت فرانسه آزاد يا ويشي در آمد. در سال 1941م، نيروهاي انگليس و فرانسه آزاد، سوريه را اشغال كردند. در همين سال سوريه استقلال خود را اعلام كرد و ژنرال كاترو، فرمانده نيروهاي فرانسه آزاد استقلال و سپس تأسيس جمهوري سوريه را در شانزدهم سپتامبر 1941م اعلام كرد و شيخ تاج الدين حسني، رئيس جمهور شد. با اين وجود استقلال سوريه تا سال 1944، عملا محقق نشد.
در سال 1967، پس از جنگ با اسرائيل، قسمتي از خاك سوريه ـ از جمله ارتفاعات جولان (گولان) و بخشي از قنيطره ـ به تصرف اسرائيل درآمد. سرانجام در سال 1970، ارتشبد حافظ اسد با كودتايي قدرت را به دست گرفت و به رياست جمهوري انتخاب شد.
در سال 1973م، سوريه دوباره در جنگ اعراب و اسرائيل شركت
كرد و خسارات زيادي بر اسرائيل وارد آورد. در حال حاضر (2007)، رياست جمهوري بر عهده بشاراسد، فرزند حافظ اسد است. فرزند ديگر وي ملقب به اباباسل، كه همه مقدمات براي جانشيني او به قدرت آماده بود در يك سانحه كشته شد.
مردم سوريه
سوريه كشوري است با 20 ميليون نفر جمعيت (سرشماري سال 2007 سازمان ملل متحد) و متشكل از گروههاي نژادي و قوميتهاي گوناگون. در اين كشور عربها حدود 90 درصد از جمعيت كشور را تشكيل ميدهند (اين تعداد شامل 400 هزار پناهنده فلسطيني نيز هست). كردها كه 10 درصد باقيمانده جمعيت را تشكيل ميدهند، از تبار آريايي هستند و بيشتر در نواحي شمال شرقي و شمالي كشور زندگي ميكنند. همچنين در اين كشور اقليتهاي زباني كوچك آرامي (آشوري) و ارمني نيز زندگي ميكنند.
در آمد سرانه اين كشور 1380 دلار آمريكا (حسب گزارش سال 2006 بانك جهاني) و اميد به زندگي در اين كشور 72 سال براي مردان و 76 سال براي زنان است.
وضعيت كردها در سوريه نسبت به ديگر كشورها ناگوارتر گزارش شدهاست. اين اتهام در مورد حكومت بعثي سوريه، كشور كه محل سكونت اقوام و گروههاي زباني متفاوت است، مطرح است كه تنها يك هويت ميشناخت و آن هويت عربي بود. موجوديت جامعه دو ميليوني كردها (و به قول منابع محلي 3 الي 4 ميليوني)، كه 10 درصد ساكنين
سوريه (با جمعيت 19 ميليون) را تشكيل ميدهند، همواره از جانب حكومت حافظ اسد انكار ميشد. كردها، (همانطور كه در تركيه و عراق)، بزرگترين گروه اقليت نژادي در سوريه نيز هستند. با ظهور بشاراسد برخي اقدامات اصلاحي در اين مسير صورت گرفته است.
عليرغم اينكه نواحي كردنشين آن فقيرترين قسمتهاي اين كشور است، در سال 1962 حكومت سوريه حق شهروندي صدها هزار تن از كردها را سلب نمود و حتي آنان را از آمار كشور نيز حذف كرد، كه البته اين تعداد، اكنون پس از گذشت بيش از 40 سال افزايش يافتهاست. اين تعداد از كارت شناسايي ملي (ID) محرومند كه براي ضروري ترين، ابتداييترين و حياتيترين نيازهاي خود همچون تحصيل، معالجه و غيره... ضروري است. اصلاح اين امور در دوره بشاراسد مورد توجه قرار گرفت، چنانكه در 29 ژانويه 2006، برخي منابع اعلام داشتند كه سوريه قصد بازگرداني حق شهروندي به افراد نامبرده رادارد.
بعد از اينكه حافظ اسد، رهبر حزب بعث، در سال 1970، به سمت رئيس جمهوري سوريه رسيد، سركوب و خفقان كردها و ديگر اقليتهاي اين كشور، به طور قابل ملاحظهاي تشديد يافت. بعثيهاي سوريه عملياتي مشابه و همزمان با صدام حسين رهبر حزب بعث عراق و رئيس جمهور وقت اين كشور كه در كردستان عراق انجام ميداد و حملات يا عمليات تعريب (عربي كردن منطقه) ناميده ميشد را شروع كردند.
در مارس 2004 به دنبال يك مسابقه محلي فوتبال در شهر كردنشين قامشلي، نيروهاي نظامي سوريه به سركوب و كشتار مردم اين
شهر پرداختند كه منجر به چندين روز درگيري ميان مردم و نيروهاي مسلح حكومتي شد و بيش از 30 كشته و صدها مجروح به جاي گذاشت و شمار بيشتري نيز بازداست و روانه زندانها شدند.
با وفات حافظ اسد در سال 2000 ميلادي فضاي سياسي سوريه به سوي تجربه اصلاحات در داخل از سوي بشاراسد پيش رفت و از آن جمله صدها زنداني آزاد شدند. اصول متصلب عقيدتي و حزبي نيز تعديلاتي به خود پذيرفتند. اما فشارهاي بينالمللي كاستي نگرفت و اين عمدتاً به خاطر حاكميت شديد دولت بر همه عرصهها و از جمله عرصههاي سياسي و اقتصادي بود. با اين حال سوريه توانست در سال 2003، هنگام حمله آمريكا به عراق، به بهبود روابط خود با آمريكا بپردازد. اما در سال 2005، پس از قتل رفيق حريري، روابط سوريه و آمريكا و به تبع آن روابط سوريه و غرب مجدداً دچار بحران شد. سوريه هم در زمان حافظ اسد هم در زمان بشار، اصليترين كشور عرب بود كه در برابر اسرائيل صفآرايي كرده بود و همين، رمز جايگاه ويژه سوريه در ميان ديگر كشورهاي عرب است. به همين دليل سوريه با ايران با ثباتترين روابط را در ميان ديگر كشورهاي جهان دارد.
مذاهب و فرق مذهبي در سوريه
مسلمانان اين كشور 86 درصد جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند و مسيحيان كه5/13 درصد از جمعيت آن را به خود اختصاص ميدهند، اقليت نسبتاً چشمگيري در اين كشور ميباشند. حدود پنج هزار يهودي نيز در دمشق و اطراف آن زندگي ميكنند.
سوريه پس از آغاز جنگ ايران و عراق روابط خود را با عراق به پايين ترين سطح ممكن رساند و از ايران حمايت كرد.
كشور سوريه داراي 14 استان يا (به عربي محافظة) است. شهر دمشق نيز خود يك استان بهشمار ميآيد. دمشق بزرگترين شهر و پايتخت سوريهاست. حلب دومين شهر پرجمعيت سوريهاست. ديگر شهرهاي مهم و پرجمعيت سوريه عبارتاند از: لاذقيه، حمص، حماه، دير الزور و معره النعمان. در نقشههاي دولت سوريه استان ختاي نيز كه اكنون جزو خاك تركيه است خاك سوريه بهشمار ميآيد. بلنديهاي جولان به عربي: (هضبة الجولان) كه جزو خاك سوريهاست امروزه در تصرف كشور اسرائيل است.
پس از بعثت پيامبر اسلام، دو جنگ به نامهاي سريه موته و غزوه تبوك بر ضد روميان در منطقه شامات درگرفت. پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) ، شام در سال چهاردهم هجرت در عصر خلافت ابوبكر فتح شد و باقي مناطق نيز به مرور زمان در عصر خلافت عمر تصرف شد. پس از فتح شام، حكومت آنجا به معاويه بن ابي سفيان واگذار شد. وي از آن تاريخ تا سال 35 قمري از سوي خلفاي سه گانه حاكم بود تا اينكه در سال 35 با خلافت امام علي، از حكمراني شام عزل شد، اما او زير بار نرفت و اين نزاع به جنگ صفين منتهي شد. پس از شهادت امام علي (عليه السلام) ، معاويه با نيرنگ به حكومت رسيد و شام را مركز حكومت امويان قرار داد و تا سال 127 قمري پايتخت باقي ماند. از آن پس عباسيان، حمدانيان، فاطميان مصر، سلاجقه و عثمانيان بر آن ديار حكومت كردند تا اينكه در قرون اخير پس از سلطه غربيان، اين سرزمين از هم متلاشي و
به چند كشور عربي تقسيم شد.
سوريه در قلب خاورميانه واقع شده و هم مرز با تركيه، عراق، اردن، فلسطين اشغالي و لبنان است. اكثر جمعيت، در سواحل درياي مديترانه كه حاصلخيزترين مناطق سوريه هستند، و نيزدر نواحي شمال شرقي كه توسط رودهاي فرات و « اورونته» آبياري ميشوند، سكونت دارند. مناطق جنوبي كشور، كوهستاني و مناطق شرقي، صحرايي است. نواحي ساحلي داراي آب و هواي مديترانهاي با تابستانهاي گرم و خشك، و زمستانهاي معتدل ومرطوب ميباشد. ميانگين حرارت به 43 درجه سانتي گراد، و ميانگين بارش، به 40 سانتي متر در سال بالغ مي شود.
مصـر
جمهوري عربي مصر در حوزه جغرافيايي شمال آفريقا و در منطقه خاورميانه قرار گرفته است. وسعت كشور مصر بيش از يك ميليون كيلومتر مربع (km2 1،100،145) ميباشد و از غرب به ليبي، از جنوب به سودان و از قسمت شرق به نوار غزه محدود ميشود و ساحل شمالي مصر به درياي مديترانه و ساحل شرقي آن به درياي سرخ ميرسد. اكثر جمعيت 80 ميليوني مصر در سواحل رود نيل زندگي ميكنند (در محدوده 400 هزار متر مربع) و منطقه بزرگ بياباني مصر عموماً غيرمسكوني است. نيمي از شهروندان مصري در مناطق غربي زندگي ميكنند و اكثريت آنها در شهرهاي پر جمعيت و متراكم قاهره، اسكندريه و ديگر شهرهاي بزرگ در دلتاي نيل سكني گزيدهاند.
شهرت جهاني مصر به قدمت باستاني اين كشور و وجود اهرم ثلاثه و فراعنه باز ميگردد. واژه مصر ريشهاي سامي دارد و به معناي «دو تنگه» است (كه نشان از جدايي دو سرزمين عليا و سفلي مصر ميباشد). واژه مصر معاني تمدن، كلان شهر و مناطق مرزي را نيز شامل ميشود. نام انگليسي مصر (Egypt) از ريشه لغت يونانيAegyptus گرفته شده
است كه واژه ژيتيوس از كيپتيوس از لغت Copt به معني قبلي اخذ شده است.
موقعيت جغرافيايي و شرايط آب و هوايي
مصر با وسعت بيش از يك ميليون متر مربع سي و هشتيمن كشور بزرگ دنيا است. با توجه به شرايط اقليمي مصر، مراكز جمعيتي اين كشور در كنار دره نيل و دلتاي نيل واقع شده است و 99 درصد از جمعيت مصر تنها در 5/5 درصد از اين سرزمين ساكن هستند. اهميت نقش مصر در طول تاريخ به دليل موقعيت ژئوپليتيكي و استراتژيكي اين منطقه بوده است. كانال سوئز كه درياي مديترانه را به درياي سرخ و اقيانوس هند وصل ميكند در واقع كانال ارتباطي بين شرق و غرب دنيا تلقي ميگردد و آسيا، آفريقا و اروپا را به هم وصل ميكند.
به غير از حاشيه دره رود نيل، سرزمين مصر بيابان و ماسهزار ميباشد و طوفانهاي شني مشخصه صحراي مصر ميباشند. قسمتهاي بياباني مصر شامل بيابان صحرا (Sahara) و بيابان ليبي ميباشد. از بيابانهاي مصر در مصر باستان به عنوان سرزمين قرمز ياد ميشد كه پادشاهي مصر را از جانب تهديدات جبهه غربي محافظت مينمود. شهرهاي اصلي و مهم مصر شامل اسنكندريه، آسوان، آسوت، قاهره، المحله، الكبري، حقد، لور، پورت سعيد، شرمالشيخ، سوئز و المينا ميباشد.
مصر عموماً منطقه كم باراني است و در مناطق جنوب قاهره متوسط بارندگي سالانه حدود 2 تا 5 ميليمتر ميباشد. بالاترين ميزان بارندگي
سالانه متعلق به قسمتهاي كوچكي از نوار ساحل شمالي است كه به 410 ميلي متر در سال ميرسد. به جز مناطق ساحلي درياي سرخ، ساحل مديترانه و ساحل رود نيل از آب و هواي نسبتاً معتدلي برخوردار است و بادهاي منطقه شمالي از مديترانه به اعتدال هوا كمك ميكند. افزايش سطح آب دريا باعث مشكلاتي در ساحل مديترانه گرديده است و ميتواند در آينده تبعات و مشكلات اجتماعي و اقتصادي براي مصر به دنبال داشته باشد.
ساختار جمعيتي و مذهبي
مصر يكي از پرجمعيتترين كشورهاي خاورميانه و دومين كشور پرجمعيت قاره آفريقاست. جمعيت مصر در حدود 80 ميليون نفر تخمين زده ميشود. بيشتر جمعيت مصر در كرانههاي رود نيل و تقريباً در قاهره و اسكندريه ساكن هستند.
بين 80 تا 90 درصد از جمعيت مصر را مسلمانان تشكيل ميدهند و بقيه مردم مصر غالباً مسيحي و ارتدوكس قبطي ميباشند. مصر از لحاظ دموگرافيكي به 2 منطقه بزرگ شهري و روستايي تقسيم ميگردد.
مصريها بزرگترين گروه قومي در مصر ميباشند (94 درصد، در حدود 5/72 ميليون نفر) و اقليتهاي قومي شامل اعراب بدونين (كه در بيابانهاي شرقي مصر و صحراي سينا زندگي ميكنند) و بربرها ميباشند.
مصر ميزبان تعدادي آواره نيز ميباشد كه جمعيت آوارگان بين 500 هزار تا 3 ميليون نفر تخمين زده ميشود. در بين آنها حدود 700 هزار آواره فلسطيني و 150 هزار آواره عراقي حضور دارند. مذهب نقش
محوري و مهمي در زندگي مصريها دارد. قاهره معروف به داشتن مساجد، منارهها و كليساست، 80 تا 90 درصد مردم مصر مسلمان هستند و اكثر آنها سني مذهب و تعدادي از مسلمانان مصر تحت تعاليم صوفيها قرار دارند و در مصر اقليتي شيعه نيز زندگي ميكنند.
مسيحيها 10 تا 20 درصد جمعيت مصر را شامل ميشوند كه بيش از 95 درصد آنها پيروان كليساي ارتدوكس قبطي اسكندريه ميباشند. اقليتهاي ديگر مسيحي شامل كليساي كاتوليك قبطي، كليساي انجيلي قبطي، كليساي ارتدوكس يوناني، كليساي كاتوليك رومي، كليساي كاتوليك ارمني و... ميباشند.
بر طبق قانون اساسي مصر هيچ كدام از قوانين كشور نبايد مغاير قوانين شريعت اسلام باشد. فرقه حنفي، خط غالب فكري اسلام سني در مصر ميباشد و وزارت اوقاف بر تمامي مساجد و روحانيون نظارت دارد. امامان جماعت و جمعه در دانشگاه الازهر آموزش ميبيند و اين دانشگاه به عنوان مركز فكري مسلمانان در مصر محسوب ميشود و مفتيهاي الازهر داراي حق صدور فتاواي مذهبي در مورد موضوعات مختلف ميباشند.
دانشگاه الازهر مصر يكي از قديميترين مراكز علمي جهان اسلام محسوب ميشود و تأثيرات فكري و علمي فراواني در دنياي اسلام بر جاي گذارده است. از ديگر مؤسسات مذهبي مطرح مصر ميتوان كليساي ارتدوكس قبطي اسكندريه را نام برد كه 15 ميليون مسيحي را در جهان، تحت تعاليم خود دارد.
آزاديهاي مذهبي در مصر تحت تأثير فعاليتهاي اسلامگرا و
سياستهاي دولت مصر در نوسان بوده است. مسيحيان قبطي پس از كودتاي 1952 جمال عبدالناصر، بيش از گذشته به حاشيه رفتند.
مسيحيهاي قبطي داراي محدوديتهايي براي استخدام در مراكز عمومي و امنيتي هستند و تحت تبعيضهاي اجتماعي قرار ميگيرند و با وجود جمعيت 10 تا 15 درصدي نتوانستهاند، حقوق مدني و سياسي بالايي به دست آورند.
2 وزير از 32 وزير در كابينه مصر قبطي هستند و از 25 فرمانداري، تنها يك فرمانداري در اختيار قبطيهاست. مصر يكي از قديميترين جوامع يهودي را دارا ميباشد. غالب يهوديان مصر در اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم از عثماني و اروپا به مصر وارد شدند، اما پس از بحران سال 1956 كانال سوئز و جنگ مصر و اسرائيل، تعداد زيادي از يهوديان توسط جمال عبدالناصر از مصر اخراج شدند.
بهاييها اقليت ديگر ساكن در مصر هستند كه جمعيت آنها به چند هزار نفر ميرسد كه مؤسسات و فعاليت جوامعشان از سوي دولت تحريم شده است. بهاييها تاكنون حق اخذ كارت هويت ملي را نيز نداشتند.
فرهنگ مصريها
فرهنگ مردمان مصر قدمتي 5 هزار ساله دارد. مصر باستان جزو اولين تمدنهاي بشري بوده است و غناي فرهنگي مصر همواره الهام بخش جوامع پيراموني اين كشور در دنياي اسلام، شمال آفريقا و خاورميانه بوده است. پس از عصر فراعنه، مصر تحت تأثير فرهنگ
هلنيسم مسيحيت و اسلام قرار گرفته است و قاهره به عنوان بزرگترين شهر قاره آفريقا به يكي از مراكز آموزشي و فرهنگي تبديل شده است. مصر بيشترين تعداد برندگان جايزه نوبل در قاره آفريقا و جهان عرب را دارا ميباشد. طي يك دهه اخير پطروس غالي، دبير كل اسبق سازمان ملل و محمد البرادعي رئيس آژانس بينالمللي انرژي اتمي برندگان جايزه صلح نوبل بودند. كشور مصر در عرصههاي هنري (آرشيتكت، موسيقي و برگزاري جشنوارهها و كارناوالهاي مذهبي) نيز در جهان عرب و شمال آفريقا شهره ميباشد. قاهره به پايتخت فرهنگي جهان عرب نيز مشهور است.
تاريخ مصر
مصر زادگاه و مهد نخستين تمدنهاي بشري بوده است و آثار سكونت بشر در كنار رودنيل يافت شده است. پس از تغييرات آب و هوايي در حدود 8000 سال قبل از ميلاد و تشكيل بيابانهاي مركزي و غربي (صحرا)، جمعيت مصر به حاشيه رود نيل عزيمت نمودند. مهاجرت به سوي رود نيل باعث گسترش و رونق كشاورزي، اقتصاد و مظاهر تمدن گرديد. اولين فرمانروايان مصر به 3200 سال قبل از ميلاد بر ميگردد كه اهرام ثلاثه و مجسمه ابوالهول ميراث تاريخي و باستاني آن دوران است. با شكست آخرين فرعون (نكتانبو دوم) در سال 343 قبل از ميلاد، توسط امپراتور ايران، دوره فراعنه در مصر پايان پذيرفت. پس از اين شكست، مصر توسط يونانيها و روميها بار ديگر سقوط كرد و به مدت 2000 سال تحت حاكميت امپراتوريهاي خارجي قرار گرفت،
قبل از اينكه مصر به جزيي از قلمرو بيزانس درآيد. مسيحيت توسط سنت مارك در قرن اول ميلادي به مصر آورده شد. در سال 451 ميلادي، كليساي قبطي مصر تأسيس گرديد.
امپراتوري بيزانس (روم شرقي) توانست با شكست لشكر ايران مجدداً كنترل مصر را در قرن هفتم ميلادي در اختيار گيرد. اما در سال 639 ميلادي (قرن اول هجري)، مصر به تصرف اعراب مسلمان درآمد و قوانين اسلامي توسط خليفه مسلمانان بر تمامي خاك مصر به مدت 6 قرن اعمال گرديد. (اين دوره شامل خلافت فاطميون مصر نيز ميشود).
با پايان حكومت ايوبيان، مملوكيان (جانشين ايوبيها) در قرن هفتم هجري (1250 ميلادي) كنترل مصر را در دست گرفته و فرمانروايي آنها بر مصر تا سال 1517 ميلادي كه تركهاي عثماني بر مصر مسلط شدند ادامه يافت.
حمله فرانسه به مصر تحت رهبري ناپلئون در 1798، تأثيرات عظيم اجتماعي و فرهنگي بر جاي گذاشت و مصريها مبارزات خود عليه فراسويها را آغاز نمودند. در اين دوره مصر شاهد جنگهاي داخلي بين تركهاي عثماني، مملوكيان و آلبانيابيها با نيروهاي فرانسوي بود كه در نهايت محمدعلي پاشا كنترل مصر را در اختيار گرفت. او در سال 1805 ميلادي، فرمانرواي مصر شد و تحت رهبري او اصلاحات در عرصههاي كشاورزي و صنعتي آغاز گرديد.
پس از تكميل حفر كانال سوئز در 1896 توسط خديو اسماعيل، مصر به محور مهم حمل و نقل دريايي جهان تبديل گرديد. به دليل
بدهي مالي سنگين مصر به قدرتهاي اروپايي، در سال 1882، بريتانيا كنترل دولت مصر را به بهانه حمايت از منابع مالي بريتانيا به خصوص در كانال سوئز به دست گرفت و نيروهاي نظامي خود را به اسكندريه و منطقه حاشيه كانال اعزام كرد. پس از شكست ارتش مصر نيروهاي انگليسي به قاهره رسيدند و دولت ملي را بركنار نمودند؛ اما عملاً تا سال 1914، مصر يكي از استانهاي امپراتوري عثماني محسوب ميگرديد.
تحركات اعتراضي مردم مصر عليه انگليسيها در طي سالهاي پس از جنگ اول جهاني ادامه داشت و در نهايت در 22 فوريه 1922، استقلال كشور مصر از سوي انگلستان اعلام گرديد و قانون اساسي مصر در سال 1923، بر مبناي سيستم پارلماني تصويب گرديد. در سال 1936 با انعقاد پيمان مصر ـ انگلستان بار ديگر زمينه ادامه مداخلات سياسي و استمرار حضور نيروهاي نظامي انگليس فراهم گرديد. تسلط انگلستان بر امور كشور باعث ايجاد اعتراضاتي شد كه منجر به كودتاي افسران آزاد عليه ملك فاروق، پادشاه مصر گرديد. در 18 ژوئن 1953 جمهوري عربي مصر اعلام گرديد و جمال عبدالناصر (رهبر جنبش افسران آزاد) به عنوان اولين رئيس جمهور مصر برگزيده شد و به طور رسمي در 18 ژوئن 1956 استقلال كامل مصر از بريتانيا اعلام گرديد.
اقدام ناصر در ملي كردن كانال سوئز در سال 1956 باعث بروز بحران كانال سوئز و جنگ بين مصر و دول غربي و اسرائيل گرديد. 3 سال پس از جنگ 1967 و اشغال صحراي سينا توسط اسرائيل، ناصر در گذشت و جانشين وي انور سادات بر خلاف ناصر رويكرد مثبتتري
نسبت به ايالات متحده و غرب داشت تا به شوروي كه از متحدين مصر در آن زمان به حساب ميآمد.
در جنگ 1973، عليرغم موفقيت اوليه ارتش مصر، در نهايت جنگ با حمايت كامل غرب از اسرائيل، با شكست مصر و سوريه پايان يافت. سادات در ديداري تاريخي در سال 1977 از بيتالقدس، زمينهساز انعقاد پيمان صلح كمپ ديويد در سال 1979 و صلح با اسرائيل شد. صلح مصر و اسرائيل ضربهاي سنگين به انسجام و اتحاد جبهه عربي در قبال اسرائيل بود و به دنبال آن مصر از اتحاديه عرب اخراج شد. سادات در 1981 توسط خالد اسلامبولي يك مبارز اسلامگرا ترور شد. از آن تاريخ تاكنون حسني مبارك به عنوان رئيس جمهور مصر بر مسند قدرت مصر تكيه زده است.
نظام سياسي و تقسيمات كشوري
مصر داراي 26 استان ميباشد كه هر كدام از استانها به مناطق كوچكتري تقسيم ميگردد. 26 استان مصر به شرح ذيل ميباشند.
استان دقهليه، بحرالاحمر، بحيره، قيوم، غريبه، اسكندريه، اسماعيليه، جيزه، متوفيه، متيا، قاهره، قلبوبيه، وادي الحديد، شرقيه، سوبس، اسوان، اسبوط، بني سويف، پورت سعيد، دمباط، جنوب سينا، شمال سينا، كفرالشيخ، مطرح، قنا و سوهاج.
همان گونه كه ذكر گرديد 99 درصد از مردم مصر تنها در 5/5 درصد از اين سرزمين و در كنار رود و دلتاي نيل زندگي ميكنند.
نوع نظام سياسي مصر جمهوري ميباشد و رئيس جمهور در رأس
اين كشور قرار ميگيرد. پس از ترور سادات، حسنيمبارك از سال 1981 تاكنون بر مسند قدرت قرار دارد و حزب دولتي متبوع او حزب دموكراتيك ملي، حزب حاكم بر پارلمان است.
اگر چه نظام سياسي بر سيستم چند حزبي استوار است اما عملاً طي نزديك به 3 دهه گذشته حزب حاكم دموكراتيك ملي با ايجاد شرايط محدود كننده براي ساير احزاب و جريانهاي سياسي عملاً قدرت را به طور كامل در دست دارد.
مبارك، در سال 2005 اعلام كرد كه دولت قصد اجراي سياستهاي اصلاحي در قانون انتخابات كشور را دارد تا راه براي انتخابات رياست جمهوري با حضور چند چهره ميسر شود اما در عمل با ايجاد محدوديت براي شركت اخوانالمسلمين به عنوان اصليترين جريان سياسي ـ مذهبي و اجتماعي مصر و نيز محدوديت براي احزاب منتقد مانند حزب «وفد» و «الغد» زمينه را براي انتخاب مجدد خود هموار كرد. پس از اصلاح قوانين انتخاباتي، حضور نامزدهاي احزاب در انتخابات رياست جمهوري منوط به اين مسئله شده بود كه حزب مربوط توانسته باشد 5% از كرسيهاي پارلمان را به دست آورد، از طرف دولت به عنوان حزب سياسي قانوني شناخته شده باشد و 5 سال از عمر فعاليت سياسي آن گذشته باشد.
اصلاح قانون انتخابات به دنبال آن بود كه مجراي قانوني براي انتخاب نامزد حزب حاكم در انتخابات رياست جمهوري آينده نيز از هماكنون مهيا گردد. مبارك ميكوشد تا فرزند خود جمال مبارك را به عنوان رياست جمهور بعدي كشور بر مسند قدرت بنشاند.
احزاب سياسي
اخوانالمسلمين بزرگترين و تأثيرگذارترين جريان اجتماعي سياسي و مذهبي در مصر به شمار ميرود كه توسط دولت مصر به عنوان حزبي غير قانوني شناخته ميشود. اخوان المسلمين در سال 1928 توسط حسن البنا در اسماعيليه تأسيس شد. پيدايش اين سازمان از يك سو در نتيجه جريانها و شرايط خاص اجتماعي مصر و از سوي ديگر ناشي از شخصيت كاريزماتيك رهبر اخوان بود. جنبش اخوان هدف از تأسيس خود را احياي اصول اساسي اسلام و تشكيل يك جامعه سياسي مبتني بر اصول اسلام كه با تهديدهاي فرهنگي و سياسي غربي مقابله كند اعلام كرد. اخوانالمسلمين نماد و سمبل اسلام ميانهرو تلقي ميگردد و در طول فعاليتش الهام بخش مكاتب و جريانهاي اسلامي در جهان اسلام بوده است. در حال حاضر اخوانالمسلمين مهمترين جريان اجتماعي و سياسي مخالف دولت مصر ميباشد و دكتر مهدي عاكف رهبر اخوانالمسلمين مصر ميباشد.
حزب دموكراتيك ملي (حزب الوطني الديمقراطي)
حزب حاكم بر پارلمان مصر كه در سال 1978 توسط انور سادات تأسيس گرديد اين حزب در انتخابات چند دهه گذشته حسني مبارك را براي رياست جمهوري نامزد خود نمود و تلاش مينمايد تا جمال مبارك كه رهبر فعلي حزب ميباشد را براي رياست جمهوري آينده نامزد كند. حزب دموكراتيك ملي حزب اكثريت در پارلمان فعلي مصر ميباشد.
حزب وفد (حزب الوفدالجديد)
از قديميترين احزاب مصر است كه در سال 1952 و پس از كودتاي افسران آزاد منحل شد اما فعاليت مجدد خود را در اوايل دهه 80 آغاز نمود. منير فحري عبدالنور رهبر فعلي حزب وفد است.
حزب متحد پيشرو
حزب ناصريت دموكراتيك عربي (حزب ناصري)
در اواخر دهه 70 و در واكنش به سياستهاي انورسادات در عرصههاي سياسي و اقتصادي، تأسيس گرديد اين حزب ريشههاي چپ و سوسياليستي دارد و رهبر فعلي آن دياالدين داود ميباشد.
حزب ليبرال (حزب الاحرار)
حزب فردا (حزب الغد)
كه رهبر آن ايمن نور يكي از شاخصترين نيروهاي مخالف رژيم فعلي مصر ميباشد رويكرد اين حزب سكولاريستي است. ايمن نور انتقادات تندي عليه رژيم مبارك دارد.
سياست خارجي مصر
موقعيت ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك مصر به علاوه وسعت سرزميني و جمعيت مناسب و تاريخ و تمدن كهن وغني شرايط بالقوهاي را براي تأثيرگذاري مصر بر تحولات پيراموني خود به وجود آورده است. جامعه مصر برخلاف ديگر جوامع جهان عرب از پويايي و نشاط اجتماعي برخوردار بوده است و در طول قرن بيستم الهام بخش افكار و ايدههاي پان عربيستي و پان اسلاميزم بوده است. كانال سوئز به عنوان
شاهرگ و بزرگراه ارتباطي شرق و غرب دنيا ميشود و مصر كشوري بزرگ و تأثيرگذاري در خاورميانه و آفريقا محسوب ميشود و تأثير فرهنگي و فكري جامعه مصر بر محيط عربي و اسلامي خود مشهود بوده است. دبيرخانه و مركزيت اتحاديه عرب در قاهره مستقر است و دبيركل اتحاديه عرب به طور سنتي شهروند مصر ميباشد اگر چه مصر در طول قرن بيستم، سردمدار مبارزات ضد استعماري در شمال آفريقا و خاورميانه بود و پس از ملي شدن كانال سوئز و جنگ با اسرائيل در سالهاي 1967 و 1973 الهامبخش مقاومت و مبارزه بر عليه اسرائيل و ابرقدرتهاي حامي او تلقي ميگرديد، اما دولت مصر پس از امضاي توافق صلح با اسرائيل و شكستن جبهه اتحاد عربي و اسلامي و اعمال سياستهاي خود كامه دولت مبارك در داخل و ايجاد محدوديت براي فعاليت جنبش اخوانالملسلمين و غالب گروههاي سياسي اسلامگرا در بين برخي از كشورهاي خاورميانه و افكار عمومي منطقه به دنبالهروي و همسويي با غرب و اسرائيل متهم است. سياست خارجي دولت مبارك طي نزديك به سه دهه گذشته اتحاد و نزديكي با آمريكا و كشورهاي غربي بوده است اگر چه مصر در سياست خارجي خود همواره حركتي زيگزاگي داشته اما ميتوان گفت در طي سالهاي اخير قاهره بر تعهدات منطقهاي خود تأكيد بيشتري داشته است.
مصر همچنان به عنوان يكي از وزنههاي بسيار مهم در معادلات منطقهاي مطرح است و تلاش نموده است كه همواره نقشي ميانجيگرايانه و مثبت در تحولات منطقه ايفا نمايد. سياست رسمي دولت مصر در مورد فلسطين حمايت از تشكيل دولت مستقل فلسطين در
سرزمينهاي اشغالي سال 1967 با پايتختي بيتالمقدس بوده است و اگر چه در طي 2 دهه اخير حمايت كامل خود را از رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين و جنبش فتح و دولت خودگردان فلسطين نشان داده است اما درعين حال تلاش نموده است تا نقش ميانجيگرانهاي بين نيروها و گروههاي مختلف فلسطيني انجام دهد. ميتوان گفت نقش برتر مصر طي چند سال اخير با نقش آفريني و ابتكار عمل سعوديها اندكي به حاشيه رفته است اما مصر همچنان نقش آفرين و تأثيرگذار است.
دولت مصر همچنين نقش مهمي در اتحاديه آفريقا بازي ميكند و تلاش نموده است در مناقشات مختلف در سطح قاره آفريقا نقشي ميانجيگرايانه داشته باشد.
طي چند سال اخير مصر نگاه و رويكرد شرقي خود را بيشتر دنبال نموده است و نسبت به افزايش ارتباطات سياسي و تجاري خود با روسيه و چين ابراز علاقه نموده است.
روابط با جمهوري اسلامي ايران
ايران و مصر به عنوان دو كشور محوري جهان اسلام در دو نقطه حساس و استراتژيك قرار گرفتهاند. هر دو كشور وارث دو تمدن بزرگ و كهن هستند كه در طول ساليان متمادي همواره در تعاملي نزديك با هم به سر بردهاند. ظهور اسلام و پذيرش آن از سوي دولت، اين علقههاي الفت را بيشتر به هم نزديك نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به تبع آن تغيير رويكرد فضاي منطقهاي و بينالمللي نسبت به جمهوري اسلامي، روابط گرم و دوستانه دو كشور ايران و مصر هم رو به
سردي گرائيد. اگر نگاهي اجمالي به سير تحولات سه دهه اخير در مورد روابط ايران و مصر داشته باشيم در خواهيم يافت كه موانع ارتباط بين دو كشور همگي مربوط به يك مقطع زماني خاصر، ميباشد. ميزباني مصر از شاه مخلوع ايران، امضاي قرار داد كمپ ديويد، ادعاي مصر مبني بر حمايت ايران از اسلامگرايان منتقد دولت مصر و نامگذاري خياباني در تهران به نام عامل قتل سادات را ميتوان از مهمترين عوامل قطع ارتباط با مصر دانست.
جمهوري اسلامي ايران با توجه به موقعيت استراتژيك خود و باعنايت به اصل عزت، حكمت و مصلحت طي يك دهه اخير درصدد بهبود و توسعه روابط خود با دولتهاي منطقه و جهان اسلام برآمده است. در طي 3 دهه گذشته روابط ايران مصر تأثر از معناي پيش آمد، اوايل انقلاب بود و با گذشت 3 دهه از مقطع روابط ديپلماتيك بين دو كشور با توجه به تغييرات گسترده در معادلات منطقهاي و بينالمللي ضرورت احياي روابط دو كشور مهم جهان اسلام بيش از گذشته ضرورت مييابد.
بهبود روابط بين ايران و مصر ميتواند در راستاي منافع ملي دو كشور و منافع ملي جهان اسلام باشد. امنيت و ثبات در دو منطقه استراتژيك سوئز و تنگه هرمز، افزايش حجم مبادلات اقتصادي و تجاري، رايزني بيشتر در برابر توسعهطلبيهاي اسرائيل و حمايت از مردم فلسطين، همكاري بيشتر در نهادهاي منطقهاي و بينالمللي مانند گروه D8 و سازمان كنفرانس اسلامي ميتواند از مهمترين پيامدهاي تجديد روابط ايران و مصر باشد.