بخش 10
تـونس سیاست خارجی نظام حکومتی قوه مقننه تونس و ایران افغانستان تاریخ موقعیت جغرافیایی منابع طبیعی محیط زیست ولایات جمعیت وضعیت قومی و مذهبی زبان آموزش و پرورش دولت نظام قانونی قوای اجراییه قوه قانونگذاری ارتش اقتصاد جنبش های اسلامی ـ احزاب اصلی در حال فعالیت ـ احزاب اقلیت در حال فعالیت ـ احزاب ممنوع شده جماعت اسلامی حزب وحدت حزب اسلامی جنبش اسلامی ملی افغانستان (جنبش ملی اسلامی افغانستان)
تـونس
جمهوري تونس با 163 هزار و 610 كيلومتر مربع مساحت، در شمال قاره آفريقا با ليبي والجزاير هم مرز است. اين كشور از آب و هواي معتدلي برخوردار است. البته مناطق جنوبي تونس به علت مجاورت با صحراي مركزي ليبي آب و هوايي خشك و بياباني دارند. لذا در مناطق شمالي كشور تراكم جمعيت بيشتر و در مناطق جنوبي جمعيت كمتري ديده ميشود. تونس كشوري توريستي است و همه ساله 2 ميليون نفر خارجي از آن بازديد ميكنند و از خوش آب و هواترين كشورهاي شمال آفريقا محسوب ميشود. پايتخت آن شهر تونس است. تونس داراي 24 استان بوده و شهرهاي سياحتي آن: سوسه، حمامات، بنزرت، صفاقس، نابلس، قابس، باجه، قيروان و جندوبيه ميباشد.
اين كشور داراي 9 ميليون و 593 هزار نفر جمعيت بوده و نرخ رشد جمعيت حدود 17/1 درصد است و به طور ميانگين در هر كيلومتر مربع از خاك اين سرزمين 6/58 نفر زندگي ميكنند.
80 درصد از مردان و 60 درصد از زنان بالاي 15 سال اين كشور باسوادند. 98 درصد از ساكنين اين جمهوري از نژاد عرب و 2 درصد از
نژاد اروپايي هستند. همچنين 98 درصد از آنها مسلمان (اهل سنت مالكي و شافعي)، يك درصد مسيحي و يك درصد يهودياند. زبان رسمي تونس عربي است اما در امور بازرگاني از زبان فرانسوي استفاده ميشود. مردم تونس، اصالتاً بربر هستند.
ميزان توليد ناخالص داخلي تونس در پايان سال 1999، به بيش از 43 ميليارد دلار رسيد. ذخاير نفتي اين كشور در حدود 8/3 ميليارد بشكه نفت و توليد روزانه نفت آن 81 هزار بشكه است. درآمد سرانه ملي تونس حدود 3 هزار دلار و مساحت زمين هاي قابل كشت تونس به زحمت 20 درصد از كل مساحت كشور را تشكيل ميدهد. مهمترين منابع تأمين ارز تونس عبارتند از: نساجي و چرم، توريسم، نفت و مشتقات آن، كود شيميايي و فسفات، درآمد كارگران تونسي مهاجر و روغن زيتون.
تونس به دليل دارا بودن مرز ساحلي درياي مديترانه مورد توجه جهانگردان قرار گرفته و در ميان صنايع اين كشور صنعت توريسم پيشرفت درخشان و قابل توجهي داشته، به طوري كه ميتواند از اين حيث براي ساير كشورهاي در حال توسعه يك نمونه باشد. جهانگردي يكي از مهمترين منابع درآمد تونس محسوب ميشود.
به جهت تسلط سياسي و نظامي يكصد ساله فرانسه، تونس از تأثيرات فرهنگي اين تسلط بي نصيب نمانده و اين تأثيرات به ويژه در شهرهاي بزرگ و پايتخت مشهود است.
در حال حاضر توجه به اسلام اصيل در بين اقشار جامعه از جمله دانشجويان گسترش يافته تا جايي كه موجب تشكيل حزبي توسط
مسلمانان گشته است.
مهمترين حوزه علميه تونس مدرسه زيتونه است كه به دانشكده معارف ديني دانشگاه تونس تبديل شده است. مراكز و مؤسسات فرهنگي خارجي از قبيل مركز آموزش زبان فرانسه، مجتمعهاي آموزشي انگليسي و آمريكايي و مجتمع آموزشي كشور اردن در تونس وجود دارد. در تونس 240 نشريه روزانه، هفته نامه و ماهنامه وجود دارد.
تونس در 2 مارس 1956، به عنوان كشوري مستقل از استعمار فرانسه جدا شد. حبيب بورقيبه رهبر حزب دستور جديد به رهبري كشور رسيد و پس از وي زين العابدين بن علي، رياست جمهوري تونس را در اختيار گرفت و هنوز اين كشور را اداره ميكند.
سياست خارجي
سياست خارجي تونس بر اساس حفظ استقلال و تماميت ارضي و حسن همجواري و توسعة روابط سياسي و اجتماعي و فرهنگي با ديگر كشورهاست كه شامل تلاش جهت ايجاد همبستگي در منطقة مغرب عربي و ايجاد توافق و همكاري در ميان اعراب و كشورهاي اروپايي و كشورهاي مديترانه ميباشد. به علت گرايش سران تونس، به خصوص بورقيبه، به غرب، اين كشور در جرگة كشورهاي وابسته به غرب قرار گرفت. اولويت سياست خارجي تونس در وهلة نخست كشورهاي آفريقايي، به ويژه مغرب آفريقا، ميباشد و در فصل اول قانون اساسي، تونس از كشورهاي مغرب عربي اعلام شده است. حكومت اين كشور، جمهوري چند حزبي با يك مجلس قانونگذاري و داراي 25 وزارتخانه
است. تونس يكي از اعضاي اتحادية عرب ميباشد.
تونس در زمينه سياست خارجي با پيروي از الگوي ميانهروي فعال توانسته است نقش مؤثري در سطح بينالمللي و منطقهاي، به ويژه در اتحاديه عرب و سازمان وحدت آفريقا، ايفا نمايد. اتحاديه اروپا به عنوان يكي از مهمترين شركاي اقتصادي تونس ميباشد (در حدود 600 هزار اتباع مهاجر تونسي در كشورهاي مختلف اروپا و مشاركت اروپا در بيش از دوسوم سرمايهگذاري خارجي اين كشور).
تونس از سال 1969، عضو مشورتي بازار مشترك اروپا است و در 1995، موافقتنامه اقتصادي با اتحاديه اروپا را در بروكسل امضاء كرد و به موجب آن تا سال 2007 ميلادي موانع گمركي بين دو طرف برداشته شد.
نظام حكومتي
رئيس جمهور به عنوان رئيس قوه مجريه (و فرمانده كل قوا) ميباشد كه با انتخاب مردم به مدت 5 سال رئيس جمهور و رئيس اين قوه خواهد بود و بعد از انتخاب، هيأت دولت را جهت اخذ رأي اعتماد به مجلس معرفي ميكند. رياست شورايعالي قضايي به عهده رئيس جمهور بوده و وي هر پانزده عضو آن را انتخاب ميكند.
قوه مقننه
قوه مقننه تونس متشكل از دو مجلس نمايندگان و سنا ميباشد.
تونس هم چنين داراي شوراهاي مشورتي شامل:
شوراي اقتصادي و اجتماعي، باهدف توصيه به دولت جهت اصلاحات و تعديلات (اقتصادي و اجتماعي)، شوراهاي شهر و شوراي قانون اساسي براي بررسي قوانين زيربنايي و هم چنين قوانين مربوط به حقوق و آزادي، و شورايعالي اسلامي، با هدف ارائه مشورت به دولت در امورديني ميباشد.
تونس و ايران
تونس از جمله كشورهاي آفريقايي داراي روابط سياسي ديرينه با دولت ايران است. به اعتقاد مورخين، ايران در آسيا و تونس در شمال آفريقا، كانونهاي عمده شكوفائي تمدن اسلامي بودهاند. دانشگاه زيتونة تونس، قديميترين دانشگاه در تاريخ اسلام، كتابهاي انديشمنداني چون بيضاوي، زمخشري، رازي، جرجاني و طبري را مرجع قرار داده و برگزاري هزارة فردوسي در تونس نشانگر ارتباطات فرهنگي بين ملتهاي ايران و تونس بوده است. محمود قدالله، نويسنده معروف تونسي نيز كتابي در رابطه با محبت اهل بيت(س) در تونس نوشته كه حاكي از احساسات مردم اين كشور نسبت به اهل بيت رسوالله(س) ميباشد.
روابط رسمي دو كشور از سال 1336 آغاز و در پانزدهم آبان همين سال سفارت ايران در تونس گشايش يافت. در سال 1343، «حبيب بورقيبه»، رئيس جمهور تونس به ايران آمد و محمدرضا پهلوي متقابلاً در سال 1347 از تونس ديدار كرد. سفارت تونس در تهران در سال 1351 گشوده شد. به دليل وابستگي رژيم پهلوي به آمريكا و رژيم تونس به
فرانسه، هر دو كشور در اردوگاه غرب جاي داشتند و به همين منظور تا پيروزي انقلاب اسلامي داراي روابط خوبي بودند.
پس از استقرار جمهوري اسلامي، در سال 1982 دولت تونس به بهانه مشكلات مالي و در يك همسويي با رژيم عراق سفارت خود را در تهران تعطيل كرد. نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در تونس نيز به سطح كاردار تنزل پيدا كرد. به دنبال پذيرش قطعنامه 598 توسط دولتهاي ايران و عراق و خاتمة جنگ تحميلي و به دنبال موضعگيري دبيركل سازمان ملل متحد مبني بر شناسايي عراق به عنوان آغازگر جنگ، دولت تونس تمايل خود را نسبت به توسعة روابط با جمهوري اسلامي ايران اعلام كرد و در نتيجه پس از سالها سفارت تونس در تهران با حضور سفير اين كشور بازگشايي شد و سفير جمهوري اسلامي ايران به پايتخت آن كشور اعزام شد. سفر نخست وزير تونس به ايران در سال 1379 و ملاقات وي با مقام معظم رهبري، سفر فرستاده ويژه نخست وزير تونس به ايران براي شركت در كنفرانس گفتگوي تمدنها، برگزاري اجلاس كميسيون مشترك اقتصادي در تهران و تونس و امضاي سندهاي متعدد همكاري، از جمله تحولات روابط فيمابين در سالهاي اخير بوده است. در حال حاضر نمايندگيهاي دو كشور در سطح سفير در تهران و تونس دائر ميباشند.
افغانستان
تاريخ
آغاز پادشاهي احمد شاه ابدالي در سال 1744 ميلادي، آغاز تاريخ مستقل افغانستان است. تا پيش از اين تاريخ، اين كشور تاريخ مشتركي با برخي از كشورهاي همسايه اش به ويژه با تاريخ كشور ايران دارد. مهم ترين تغييرات جغرافيايي افغانستان پس از اين تاريخ عبارت است از:
1 ـ پيوستن هرات به افغانستان در معاهده پاريس در سال 1863؛
2 ـ جدايي بلوچستان در سال 1887؛
3 ـ جدايي نيمي از پشتونستان در معاهده ديورند در سال 1893.
از تاريخ 1747 تا زمان استقلال در سال 1919، افغانستان زير سلطه دو امپراتوري آن دوران يعني بريتانيا و روسيه بود. يك دوره كوتاه مدت دموكراسي و آزادي خواهي كه از سال 1973 آغاز شده بود با كودتاي كمونيستي 1978 به پايان رسيد. در سال 1992، يك نيروي خودجوش و چريكي به نام مجاهدين (كه متشكل از گروه هاي مختلف اسلامي بود)، شكل گرفت و رژيم كمونيستي 15 ساله را شكست داد. البته مجاهدين موفق به تشكيل دولت ملي نشدند و جاي آن ها را طالبان كه از حمايت مادي و معنوي پاكستان سود ميبرد، گرفتند. طالبان نتوانست بقاياي
مجاهدين را كه عليه آن ها مقاومت ميكردند به طور كامل سركوب نمايد. رژيم طالبان با حمله ائتلاف بين المللي به رهبري آمريكا از هم پاشيد. از سال 2001 ميلادي و بعد از كنفرانس بن در اثر توافق گروههاي افغان، دولت موقت به رهبري حامد كرزاي روي كار آمد. حكومت در 7 دسامبر 2004 ميلادي به رياست جمهوري حامد كرزاي شكل گرفت و در 19 دسامبر 2005، مجلس قانون گذاري آن را تكميل كرد.
موقعيت جغرافيايي
سرزمين افغانستان در طول تاريخ گلوگاه تهاجم به هند بوده است. جنگجويان بسياري چون «اسكندر مقدوني» و «تيمور گوركاني» از پيچ و خم كوهها و درههاي اين كشور خود را به هندوستان رساندهاند. علاوه بر اين، تا قبل از كشف راههاي آبي در قرون جديد و توسعه راه هاي هوايي، خط مسير بازرگاني شرق و غرب راه ابريشم بود كه از دشت شمال اين كشور عبور ميكرد. اين راه محل عبور كاروانهاي جاده ابريشم از اين سرزمين بوده كه عموما از طريق قندهار به هند و از طريق بلخ به چين ميرفت. افغانستان از نظر جغرافيايي بين 60 تا 75 درجه شرقي و بين 29 تا 38 درجه شمالي قرار دارد و مساحت آن 225/652 كيلومتر مربع است كه از نظر مساحت در جهان مقام چهلم و در قاره آسيا جايگاه يازدهم را دارا ميباشد. مرزهاي افغانستان 5529 كيلومتر است كه مرزهاي مشترك آن عبارتند از:
ايران (غرب): 936 كيلومتر؛
تركمنستان (شمال): 744 كيلومتر؛
ازبكستان (شمال): 137 كيلومتر؛
تاجيكستان (شمال): 1206 كيلومتر؛
چين (شرق): 76 كيلومتر؛
پاكستان (جنوب): 2.430 كيلومتر.
افغانستان داراي آب و هواي حارهاي، تابستان گرم و زمستان سرد، و از جمله كشورهايي است كه محصور در كوهستانها و خشكيها مي باشد. مناطق مختلف اين كشور اغلب پوشيده از كوهاست اما در جنوب و جنوب شرقي مناطق پستي نيز وجود دارد. بلندترين نقطه: قله نوشاخ به ارتفاع485/7 متر از سطح دريا و پستترين نقطه رود آمودريا به ارتفاع 258 متر از سطح دريا است.
منابع طبيعي
از نظر منابع طبيعي در افغانستان ميتوان به گاز طبيعي، نفت، زغال سنگ، مس، كروميت، طلق (talc) (نوعي كاني شفاف به رنگهاي سفيد و سبز و خاكستري)، سولفات باريم، گوگرد، سرب، روي، سنگ آهن، نمك طعام و سنگهاي قيمتي (گوهر) و اورانيوم اشاره كرد.
محيط زيست
شايد بتوان مهم ترين مشكل زيست محيطي افغانستان را خطر انقراض حيواناتي چون پلنگ، سمور، غزالهاي وحشي، قوچ و... دانست. اين حيوانات بيشتر براي استفاده از پوست شان كشته مي شوند. از شاخص ترين محدوديتهاي زيست محيطي اين كشور ميتوان به
محدويت در دسترسي به منابع آب (مصرف كشاورزي و آشاميدني)، چراي بيش از حد دام، آلودگي آب و هوا، عدم دسترسي به آبهاي آزاد و... اشاره كرد. در افغانستان سيستم دفع زباله به روش مدرن تقريبا وجود ندارد. از بلاياي طبيعي معمول اين كشور نيز ميتوان به زلزلههاي متوالي در ميان كوههاي هندوكش، سيل و خشك سالي اشاره كرد.
ولايات
طبق آمار سال 2005، افغانستان داراي 35 ولايت است. پرجمعيت ترين شهرهاي افغانستان به ترتيب كابل، قندهار، مزار شريف، جلال آباد و... هستند. روابط خويشاوندي و خانوادگي در ميان مردم افغانستان بسيار نزديك وصميمانه است كه اين نشان دهنده عواطف و احساسات عميق خانوادگي مي باشد. البته هنوز در اين كشور مسائل حاد ميان مردم توسط ريشسفيدان و بزرگان حل و فصل ميشود. اما افغانستان داراي 34 ولايت (استان) است كه نام آنها به شرح زير ميباشد:
ارزگان، بادغيس، باميان، بدخشان، بغلان، بلخ، پروان، پكتيا، پكتيكا، پنجشير، تخار، جوزجان، خوست، دايكندي، زابل، سر پل، سمنگان، غزني، غور، فارياب، فراه، قندهار، كابل، كاپيسا، كندوز، كنر، لغمان، لوگر، ننگرهار، نورستان، نيمروز، وردك.، هرات و هلمند.
جمعيت
جمعيت افغانستان حدود 30 ميليون نفر برآورد ميشود. براساس سرشماري مقدماتي كميته ملي احصائيه، جمعيت افغانستان در سال 1385، 24 ميليون نفر است. گفته ميشود از اين تعداد 000/300/12 مرد
و 000/800/11 نفرشان زن هستند كه7/21 درصد جمعيت كشور شهرنشين ميباشند. مرحله اصلي نفوس شماري افغانستان در ماه سنبله 1387 صورت خواهد گرفت. اين آمار شامل ميليونها مهاجر افغاني مقيم ايران، پاكستان و كشورهاي ديگر نميباشد. سازمان ملل پيش از اين جمعيت افغانستان را 29 ميليون نفر برآورد كرده بود.
آمار زير به صورت تقريبي وضعيت سني را در اين كشور نشان ميدهد.
0 تا 14 سال: 44.6 درصد؛ مرد 7095117/ زن 6763759؛
15 تا 64 سال: 53 درصد؛ مرد 8436716/ زن 8008463؛
65 به بالا: 2.4 درصد؛ مرد 366642/ زن 386300؛
متوسط سن: 43 سال.
وضعيت قومي و مذهبي
گروههاي قومي و نژادي در افغانستان عبارتند از: پشتون، تاجيك، هزاره و ازبك، پشه يي، ايماق، تركمن، بلوچ و.... از طرفي 99 درصد مردم افغانستان را مسلمانان تشكيل مي دهند كه حدود 80 درصد آنان مسلمان سني و 19 درصد شيعيان مي باشند. مذاهب ديگري چون هندو و سيك نيز در افغانستان پيرواني دارد. پيش از جنگهاي 30 سال اخير، اقليت يهودي اي نيز در افغانستان و به ويژه در شهر هرات وجود داشتند، اما امروزه اغلب آنان به اسرائيل مهاجرت كرده اند.
زبان
در مورد زبان، در اين كشور بايد به يك پراكندگي زباني اشاره كرد. مردم افغانستان به يكي از زبانهاي دري (فارسي) 50 درصد، پشتو 35 درصد، ازبكي، تركمني، پشه يي، نورستاني و بلوچي سخن مي گويند. بر اساس قانون اساسي افغانستان، زبان هاي دري و پشتو زبانهاي رسمي دولت افغانستان مي باشند و در مناطقي كه گويش هاي زباني ديگر زياد باشند، آن زبان به عنوان زبان رسمي سوم تلقي مي شود. اگر كسي
به يكي از دو زبان رسمي افغانستان تسلط داشته باشد، مي توان گفت تقريبا در برقراري ارتباط در هيچ جاي افغانستان مشكلي ندارد. زبان غالب در كابل و بيشتر شهرهاي شمال، مركز و شمال غرب افغانستان دري است. زبان غالب در شهرهاي قندهار و جلالآباد و بيشتر شهرهاي جنوب شرق افغانستانپشتواست. زبان غالب در شهرهاي شبرغان و ميمنه،
ازبكي است.
ماده شانزدهم قانون اساسي افغانستان زبان هاي فارسي (در گويش رسمي و دولتي دري) و پشتو را زبان هاي رسمي افغانستان اعلام ميكند و چنين مي گويد كه: «زبانهاي پشتو، دري، ازبكي، تركمني، بلوچي و پشّهيي، نورستاني، پاميري و ساير زبانهاي رايج در كشور، زبان هاي رسمي دولت ميباشند. در مناطقي كه اكثريت مردم به يكي از زبانهاي ازبكي، تركمني، پشهيي، نورستاني، بلوچي و يا پاميري تكلم مينمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و دري به حيث زبان سوم رسمي ميباشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم ميگردد. دولت براي تقويت و انكشاف همه زبان هاي افغانستان برنامه هاي موثر طرح و تطبيق مينمايد. نشر
مطبوعات و رسانههاي گروهي به تمام زبان هاي رايج دركشور آزاد مي باشد.
آموزش و پرورش
در زمان اشغال افغانستان توسط شوروي و جنگ هاي داخلي دهه90، شالوده آموزش و پرورش از هم پاشيد. در دوره قدرت طالبان دختران خانهنشين شده و اجازة تحصيل از آن ها گرفته شد. در اين دوره، به جاي درس هاي علمي مانند شيمي و فيزيك، در مدارس بيشتر بر آموزش هاي مذهبي تاكيد ميشد. اكنون برآورد ميشود كه كمتر از نيمي از مدارس افغانستان دسترسي به آب آشاميدني داشته باشند. پس از حمله آمريكا به افغانستان در سال 2001 ميلادي و فروپاشي طالبان، با روي كار آمدن دولت انتقالي وضعيت تحصيل اندك اندك رو به بهبودي ميرود اما با اين وجود هنوز بيش از 60 درصد مردم افغانستان از سواد خواندن و نوشتن بي بهرهاند. در حال حاضر سيزده دانشگاه و شش مركز تربيت معلم در سراسر افغانستان وجود دارد. در كنكور ورود به دانشگاه سال 1385، 80 هزار نفر شركت كرده اند. برآورد مسئولان اين است كه حدود سي هزار دانشجو به علت نبود امكانات از ورود به دانشگاه محروم شوند. البته 10 درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشي اختصاص دارد كه از اين ميان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش وپرورش)، يك درصد مربوط به نهادهاي تحقيقاتي و يك درصد مربوط به آموزش عالي است.
دولت
نظام قانوني
نظام حكومتي افغانستان جمهوري اسلامي است. براساس ساختار جديد در اين كشور، قوانين بر اساس تعاليم دين اسلام است. بر اساس قانون اساسي، حكومت متبوع متعهد به قانون اساسي، يك كشور مترقي و كامياب، يك نظام مبتني بر عدالت اجتماعي، محفوظ نگه داشتن حقوق و كرامت انساني مردم افغانستان، تفهيم و نهادينه كردن يك كشور دموكراتيزه، حفظ اتحاد ملي، برابري و تساوي حقوق اقوام و قبايل گوناگون ساكن در كشور است. براساس قانون اساسي، افغانستان متعهد به رعايت قوانين سازمان ملل و قوانين بين المللي در دفاع از حقوق بشر است. براساس قانون اساسي افغانستان، يك جوان با 18 سال سن تمام ميتواند راي بدهد.
قواي اجراييه
1 ـ رئيس جمهور افغانستان: حامد كرزاي؛
2 ـ وزير خارجه افغانستان: دادفر سپنتا؛
قوه قانونگذاري
3 ـ مجلس نمايندگان افغانستان (لويه جرگه): 249 نفر؛
4 ـ مجلس سنا افغانستان (مشرانو جرگه): 102 نفر؛
5 ـ ستره محكمه (ديوان عالي): عبدالسلام عظيمي؛
ارتش
ارتش ملي افغانستان(Afghan National Army) بعد از سقوط طالبان به تدريج شروع به تجديد سازمان كرد. در سال 2006، نيروي هوايي اين كشور رسما آغاز به كار كرد و البته خدمت سربازي در افغانستان اجباري نيست.
اقتصاد
افغانستان به لحاظ اقتصادي يكي از فقيرترين كشورهاي جهان محسوب ميشود كه اين امر ناشي از نابسامانيهاي سياسي است. اقتصاد افغانستان بعد از فروپاشي حكومت طالبان در سال 2001، رو به بهبودي نهاده است. نرخ آمار زير خط فقر اين كشور بسيار وحشتناك است؛ به موجب اين نرخ از هر صد افغاني 55 نفر آنان زير خط فقر هستند. از ديگر نرخهاي نگران كننده اين كشور فقير، نرخ 43 درصدي بيكاري است. حدود 81 درصد مردم كشاورز و بقيه شامل 11 درصد در صنعت (اغلب بافندگي) و 9 درصد در خدمات مشغول به كار هستند. به موجب آمار سال 2004، 15 ميليون نفر كارگر هستند. نرخ تورم در سال 2005، 3/16 و در سال 2006 بنا بر پيش بينيها 17 درصد است. عمده ترين صادرات اين كشور به سه كشور آمريكا (4/25)، پاكستان(22) و هند(5/19) درصد است كه حجم آن 500 ميليون دلار تخمين زده
ميشود؛ و عمده ترين واردات اين كشور عبارتند از: پاكستان (7/23)، آمريكا (2/11)، هند (9/7)، آلمان (8/6)، تركمنستان (9/4)، روسيه (5/4)، كنيا (3/4) و تركيه (2/4) درصد ميباشد كه حجم آن به بيش از 4 ميليارد دلار ميرسد. بيشترين بدهي افغانستان به روسيه و بانك بين المللي پول است كه بالغ بر 8 ميليارد دلار مي شود. پس از سقوط طالبان بيش از 60 كشور جهان قول كمك دادند كه به فاصله 2004 تا 2009، 9/8 ميليارد دلار به افغانستان كمك بلاعوض كنند. واحد پول افغانستان، افغاني نام دارد كه از سال2000 به بعد ارزش آن نسبت به دلار رو به افزايش است. سال مالي افغانستان از اول فروردين (21 مارس) تا 29 اسفند (20 مارس) است. عمده ترين محصول صادراتي مرفين يا ترياك است. از ديگر اقلام صادراتي ميتوان به جامه پشمي بومي، فرشهاي دستباف، پوست گاو، گوسفند، سمور، پلنگ و مار اشاره كرد. به هر حال افغانستان، كوهستاني با آب و هواي سرد مي باشد. اين كشور داراي رشته كوه هاي بلند و سر به فلك كشيده زيادي مي باشد. به دليل سه دهه جنگ و خرابي اين كشور از توسعه و پيشرفت بازمانده است. افغانستان معادن زيادي ندارد اما اگر در اين بخش سرمايه گذاري و تحقيقات گسترده به عمل آيد مطمئنا رشد اقتصادي سريعي را در پيش خواهد گرفت و نيز فرصت هاي شغلي چشم گيري ايجاد خواهد شد. افغانستان داراي معادني چون طلا، لاجورد، زمرد، فيروزه و معدن زغال سنگ مي باشد. معدن زغال سنگ در استان بغلان كه در نوع خود در جهان بي نظير است، حدود 13 نوع زغال سنگ از آن استخراج مي شده و حتي در زمان جنگ نيز به فعاليت خود ادامه مي داده است.
بعضي از تجهيزات و وسائل موجود در اين معدن به حدود 45 سال پيش بر مي گردد كه از طرف دولت اتريش به افغانستان داده شده بود. البته به دليل نبود دانش كافي و اطلاعات مفيد چند تن از كارگران اين معدن به دليل استنشاق گازهاي سمي موجود معدن جان خود را از دست دادند. در مورد صنايع نيز بايد اشاره كرد كه صنايع زيادي در افغانستان موجود نمي باشد و اگر هم باشد اطلاعات كافي در دسترس نيست. اما صنعت قالي بافي، فرش هاي دستي، گليم، نمد و جاجيم بافي به طور خود محور موجود مي باشد. افغانستان سالانه حدود دو و نيم ميليون متر مربع فرش صادر مي كند.
جنبش هاي اسلامي
جنبش هاي اسلامي زماني در افغانستان شكل گرفت كه مدرسه هاي رسمي ايجاد شد و حقوق اسلامي در دانشگاه كابل شروع به تربيت محققين در زمينه مسايل اسلامي در دهه هاي 40 و 50 كرد. حكومت، بسياري از جوانان اين دانشكده را براي ادامه تحصيل در رشته حقوق اسلامي به دانشگاه الازهر فرستاد. در اوايل دهه 60 و زماني كه آن ها به خانه برگشتند تحت تاثير ايده هاي اسلامي و اهداف سياسي اخوان المسلمين و مبارزات آنان عليه جمال عبدالناصر قرار گرفته بودند. اين گروه تحت تاثير تفكرات، نوشته ها و ترجمه هاي حسن البنا، سيد قطب، معدووي و ديگران قرار داشتند. حامي اين گروه در حال شكل گيري غلام محمود نيازي بود كه بعدها رئيس دانشگاه شريعت كابل نيز گرديد. متفكرين و انديشمندان ديني اصلاح طلبي هم چون
منهاج الدين گاهيز، مولانا خليس، مولوي فيزاني و ديگران گروه هايي را خارج از دانشگاه تشكيل دادند.
پس از پذيرش قانون اساسي ليبرال 1964 افغانستان و ايجاد حزب كمونيست خلق در 1 ژانويه 1965، فعاليت هاي سياسي اين گروه هاي اسلامي تشديد شد. اظهارات و بيانيه هاي مختلف عليه حكومت و برخوردهاي خشونت آميز ميان اعضاي جنبش هاي اسلامي و احزاب كمونيست، ويژگي بارز سال هاي 1965 تا 1972 بود. شاخه دانشجويي "سازمان جوانان مسلمان" با نام مستعار "برادران" فعاليت هايش را گسترش داد. در سال 1972، استادان دانشگاه نيز به طور رسمي اما مخفيانه در گروهي به عنوان "جماعت اسلامي افغانستان" سازمان دهي شدند و شوراي اجرايي 15 نفرهاي را از دانشجويان و اعضاي دانشكده تشكيل دادند كه اساساً داراي ريشه هاي شهرستاني و شهري بودند. آنان غلام محمد نيازي را به عنوان بنيان گذار و رهبر غيررسمي خود معرفي كردند و برهان الدين رباني را به اميري جنبش منصوب كردند.
اهداف اعلام شده جنبش، ايجاد يك نظم تماماً اسلامي بود كه با هر گونه استثمار، نظم و ترتيبات تبعيض آميز سياسي و اقتصادي، فساد، الحاد و كمونيست مخالفت مي كرد. استراتژي اوليه اين گروه همكاري به صورت منظم و صلح آميز با حكومت و كمونيست ها بود. پس از سقوط پادشاهي در17 ژولاي 1973، محمد داد و حزب پرچم (parcham) ـ حزب كمونيست حامي شوروي ـ نيازي و 180 عضو حكومت را زنداني و در 29 مي 1978 اعدام كردند.
فقط تعداد كمي از رهبران موفق به فرار شدند از جمله آن ها
گلبدين حكمت يار بود كه توانست در دوران حكومت داد به پاكستان بگريزد. در 1975 آن ها نتوانستند عليه داد شورش كنند. تلاش هاي اين گرو ه ها زماني موثرتر گرديد كه خود را در قالب مفهومي به نام "جهاد" عليه ائتلاف كمونيستي خلق/ پرچم كه به دنبال يك كودتا به قدرت رسيده بودند، سازمان دهي كردند. 4 حزب از 7 حزب اصلي مجاهدين كه در مبارزات 1979 تا 1989 عليه شوروي ها و متعاقباً جنگ داخلي پس از سقوط شوروي شركت كرده بودند، در اصل گروه هاي كوچكي از جنبش اسلامي جماعت بودند. اهداف اين گروه ها مشابه بود اگر چه استراتژي ها و شيوه هاي سازمان دهي متفاوتي داشتند. سازمان هاي مختلف اسلامي شيعه افغان و سه تا از گروه هاي اسلامي سنت گرا پس از كودتاي 1978 كمونيست ها شكل گرفت.
اپوزوسيون اسلامي به طور جدي با رژيم كمونيست مي جنگيد و به همين دليل توانست آن ها را در آوريل 1992 شكست دهد و قدرت را براي ايجاد يك دولت اسلامي در افغانستان به دست گيرد. اسلام گرايان قادر به درك تفاوت نگرش هاي سياسي مختلف نبودند و اين امر موجب جنگ ها و آشوب هاي بسياري در كشور گرديد. جنگ، گروه هاي مختلف حكومت جديد ـ كه به وسيله رباني هدايت مي شد ـ را به ستوه آورد و همين امر سقوط دولت را توسط طالبان تسهيل كرد.
جنبش اسلامي طالبان به وسيله محمد ملا عمر و ديگر دانشجويان مذهبي و در پاسخ به نا امني هاي سياسي كه در سراسر افغانستان به خاطر حكومت رباني به وجود آمده بود، شكل گرفت. رهبران طالبان، بيشتر و يا تمام تحصيلات مذهبي خود را در مدرسه هاي جنبش محافظه كار
ديوبندي (deobandi) خوانده بودند كه در مناطق شهري پشتون افغانستان و پاكستان بسيار قوي بودند. نگرش دئوباندي به اسلام نشات گرفته از ايده هاي مذهبي يك هندي مسلمان يعني محمد ابن عبدالوهاب است. هم چون پيروان وهاب در عربستان سعودي (موحدين)، اين گونه از مسلمان نيز اين گونه در مدارس دئوراني تربيت شده بودند كه تفسير هاي ليبرال از متون مقدس را رها كنند و صرفاً به برداشت هاي مو به مو و دقيق كلمات قرآن تاكيد كنند. شباهت بين رويكرد هاي موحدين و دئوباندي به اسلام، طالبان را به پذيرا شدن سعودي هايي از قبيل اسامه بن لادن كه اقامت دائم در افغانستان در 1995 يا 1996(اطلاعات دقيقي در اين مورد در دسترس نيست) گرفته بود، علاقه مند ساخت.
طالبان از بيشتر رهبران مجاهدين متنفر بود و به آن ها هم چون كساني نگاه مي كرد كه اسلام حقيقي را به دليل منافع شخصي خود رها ساخته اند. بنابراين در 1994، طالبان مبارزه را براي رها كردن كشور با تصرف قندهار (دومين شهر بزرگ افغانستان) آغاز كرد. تا تابستان 1996، بيشتر بخش هاي شرقي، جنوبي و غربي افغانستان تحت كنترل طالبان قرار گرفت و پس از آن كابل اشغال شد و حكومت رباني به شمال افغانستان فرار كرد. در شمال افغانستان، رباني مقاومت عليه طالبان را سازمان دهي كرد. طالبان، حكومت را به رهبري ملا عمر تشكيل داد و در آگوست 1998، نيروهاي طالبان بيشتر بخش هاي شمالي را تصرف نموده و قسمت هاي تحت كنترل رباني كاهش يافت. بعد از گذشت 3 سال و پس از حملات يازده سپتامبر، آمريكا با متهم كردن بن لادن و طالبان به دست داشتن در اين حملات، به افغانستان حمله كرد و قدرت
را از دست آنان خارج نمود.
احزابي كه هم اكنون در افغانستان به فعاليت مي پردازند به شرح زير مي باشد:
ـ احزاب اصلي در حال فعاليت
جماعت اسلامي، جبهه ملي متحد، حزب وحدت، حزب اسلامي، حزب كنگره ملي افغانستان، جنبش ملي افغانستان و جنبش اسلامي ملي افغانستان.
ـ احزاب اقليت در حال فعاليت
حزب ليبرال دموكراتيك افغانستان، ملت افغان، حزب سياسي محلي خليل امين شينواري و فواد حبيب.
ـ احزاب ممنوع شده
حزب دموكراتيك مردمي افغانستان طالبان، حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان، حزب دموكراتيك وطن افغانستان و سازمان آزادي بخش افغانستان.
در اين زمينه عمده ترين گروه هاي اسلامي فعال در افغانستان را به طور مختصر توضيح مي دهيم:
جماعت اسلامي
جماعت اسلامي يكي از احزاب اسلامي در افغانستان است كه ارتباط نزديكي با جنبش هاي اسلامي در مصر دارد. اين حزب
قديمي ترين حزب در افغانستان به حساب مي آيد. از منظر ايدئولوژيكي اين حزب بر پايه قوانين اسلامي است و البته ميانهرو به حساب مي آيد. در طول جنگ با شوروي و جنگ هاي داخلي در افغانستان به عنوان يكي از قدرت مند ترين گروه هاي مجاهدين به شمار مي رفتند. اكثر اعضاي اين حزب از تاجيك هاي شمالي و و افغاني هاي غربي تشكيل شدهاند. رهبري اين حزب از سال 1968، بر عهده برهان الدين رباني بود، اگرچه مي توان گفت قدرت اغلب در ميان افراد در نوسان بود.
حزب وحدت
اين حزب در حال حاضر به عنوان بزرگ ترين گروه سياسي شيعه در حال فعاليت است. بيشتر اعضاي آن از ساكنين منطقه مركزي افغانستان كه از نظر نژادي هزاره نام دارند تشكيل شده است. رهبر ايدئولوژيكي و بنيان گذار حزب، عبدل علي مزاري بود كه 9 گروه سياسي شيعه و هزارا را در طي دوره تهاجم شوروي از 1979 تا 1989 متحد ساخت. حزب وحدت در مقاومت ملت افغانستان و شكست دادن نيروهاي شوروي كمك بسياري كرد. آن ها هم چنين به سقوط حكومت كمونيستي در كابل كه عروسك دست شوروي (نجيب الله) بود نيز كمك هاي فراواني كردند. زماني كه يك حكومت جديد به وسيله جنگ سالاران حزب جماعت اسلامي توانست كابل را فتح كند، حزب وحدت هرگونه شركت در كابينه آنان را رد كرد.
در طي حمله سال 2001 آمريكا به افغانستان و سقوط حكومت طالبان، يك حكومت انتقالي از گروه هاي مختلف از قبيل حزب وحدت
تشكيل گرديد. اعضاي حزب وحدت در حال حاضر در پارلمان افغانستان فعاليت دارند.
حزب اسلامي
اين حزب عموما به دليل مبارزات سنگيني كه با اشغال شوروي داشت شناخته مي شود. رهبري و بنيان گذار اين حزب"گلبدين حكمت يار" است كه اين حزب را در پاكستان و در سال 1975 تاسيس كرد و سازمان جوانان مسلمان را گسترش داد. حكمت يار و حزب اش اساساً پشتوني هايي هستند كه در نزديكي مرز پاكستان عليه كمونيست هاي شوروي فعاليت مي كردند. مناطقي از قبيل كونار، لغمان، جلال آباد و پاكتيا از جمله حاميان قوي حزب اسلامي هستند.
در 1979، مولوي يوناس خليس از حكمت يار جداشد و خودش يك حزب اسلامي به نام اقليت خليس كه پايه قدرتش در ننگر هار بود تشكيل داد. بخش حكمت يار به عنوان حزب اسلامي گلبدين يا HIG به عنوان يك سازمان تروريستي به وسيله نيروهاي ائتلاف در افغانستان شناخته شد.
در حال حاضر بخش غير نظامي حزب اسلامي به عنوان يك حزب اسلامي در افغانستان به وسيله ارغنديوال ثبت نام كرده است.
HIG پيش از اين عملياتي در پاكستان داشت و در حال حاضر گفته مي شود كه با ملا عمر و بقاياي طالبان متحد گرديده است. گزارش هاي اخير حكايت از اين دارد كه HIG و طالبان در حال حاضر فرماندهي تعداد قابل ملاحظه اي از نيروهاي مبارز را در اختيار دارند.
HIG اخيرا در حال مبارزه با ناتو و نيروهاي آمريكايي در افغانستان است اما بايد توجه داشت كه اين گروه در حال حاضر به هيچ وجه توانايي هاي دهه هشتاد را ندارد.
جنبش اسلامي ملي افغانستان (جنبش ملي اسلامي افغانستان)
اين يك حزب سياسي ازبك در افغانستان است. رهبر اين حزب ژنرال عبدل رشيد دوستم است. گستره حزب چندان مشخص نيست. از زمان انتخابات پارلماني، اين حزب توانسته پايگاه غير چريكي پيدا كند. اين حزب به دليل مخالفت هاي بسيار زياد خود با طالبان در دهه نود شناخته مي شود.