بخش 3

دعای کمیل دعای ندبه


45


دعاي كميل

اين دعا از دعاهاي معروفي است كه حضرت علي ( عليه السلام )

آن را به « كميل بن زياد » ـ كه از اصحاب خاصّ وي بود ـ تعليم داد . نيايشي عارفانه است كه بنده اي به درگاه

خداي غفّار انجام مي دهد ، و از پروردگار ، رحمت و

بخشايش مي طلبد .

علامه مجلسي ( رحمه الله ) آن را از بهترين دعاها شمرده است .

اين دعا در شب هاي نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مي شود ، و براي ايمني از گزند دشمنان و افزايش


46


روزي و آمرزش گناهان مفيد است .

متن دعاي شريف چنين است :

« اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَ لُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء ،

« خدايا من از تو مي خواهم بحق آن رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته

وَبِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِها كُلَّ شَيْء ، وَخَضَعَ لَها كُلُّ شَيْء ، وَذَلَّ

وبه آن نيرويت كه همه چيز را بوسيله آن مقهور خويش كردي و همه چيز در برابر آن خاضع و همه

لَها كُلُّ شَيْء ، وَبِجَبَرُوتِكَ الَّتِي غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَيْء ، وَبِعِزَّتِكَ

درپيش آن خواراست وبه جبروت تو كه بوسيله آن چيره گشتي برهر چيز و به عزتت كه

الَّتِي لا يَقُومُ لَها شَيْءٌ ، وَبِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلاََتْ كُلَّ شَيْء ،

چيزي در برابرش نايستد و به آن عظمت و بزرگيت كه پركرده هر چيز را

وَبِسُلْطانِكَ الَّذِي عَلا كُلَّ شَيْء ، وَبِوَجْهِكَ الْباقِي بَعْدَ فَناءِ كُلِّ

و به آن سلطنتت كه بر هر چيز برتري گرفته و به ذات پاكت كه پس از نابودي هرچيز

شَيْء ، وَبِأَسْمائِكَ الَّتِي غَلَبَتْ أَرْكانَ كُلّـِ شَيْء ، وَبِعِلْمِكَ الَّذِي

باقي است و به نامهاي مقدست كه اساس هر موجودي را پركرده و به آن دانشت كه

أَحاطَ بِكُلّـِ شَيْء ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضاءَ لَهُ كُلُّ شَيْء ، يا

احاطه يافته به هر چيز و به نور ذاتت كه روشن شد در پرتوش هر چيز اي

نُورُ يا قُدُّوسُ ، يا اَوَّلَ الاَْوَّلِينَ وَيا آخِرَ الاْخِرِينَ . اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ

نور حقيقي و اي منزّه از هر عيب ، اي آغاز موجودات اولين و اي پايان آخرين . خدايا ! بيامرز


47


الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ . اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ

آن گناهاني را كه پرده ها را بدرد . خدايا ! بيامرز آن گناهاني را كه عقاب و كيفرها را

النّـِقَمَ . اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيّـِرُ النّـِعَمَ . اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ

فرو ريزد . خدايا ! بيامرز آن گناهاني را كه نعمت ها را تغيير دهد . خدايا ! بيامرز

الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعاءَ . اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُنُوبَ الَّتِي تَقْطَعُ الرَّجاءَ ،

آن گناهاني را كه از ( اجابت ) دعا جلوگيري كند . خدايا ! بيامرز گناهاني را كه انسان را نوميد مي كند ،

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاءَ ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ

خدايا بيامرز آن گناهاني را كه بلا نازل كند ، خدايا بيامرز هر

ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ خَطِيئَة أَخْطَأْتُها ، اَللّهُمَّ إِنّـِي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ ،

گناهي كه كرده ام و هر خطايي كه از من سر زده خدايا من به سوي تو تقرب جويم بوسيله ذكر تو

وَأَسْتَشْفِـعُ بِكَ إِلي نَفْسِكَ ، وَأَسْأَ لُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِي مِنْ قُرْبِكَ ،

و خودت را شفيع آورم بدرگاهت به جود وكرمت ازتو مي خواهم كه به مقام قرب خويش نزديكم سازي

وَأَنْ تُوزِعَنِي شُكْرَكَ ، وَأَنْ تُلْهِمَنِي ذِكْرَكَ . اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَ لُكَ

وسپاسگزاريت راروزيم كني و ذكر خود را به من الهام كني . خدايا ! از تو

سُؤالَ خاضِع مُتَذَلّـِل خاشِـع ، أَنْ تُسامِحَنِي وَتَرْحَمَنِي وَتَجْعَلَنِي

خاضعانه ، ذليلانه و خاشعانه درخواست مي كنم كه بر من آسان گيري و رحمم كني و به داده

بِقَسْمِكَ راضِياً قانِعاً ، وَفِي جَمِيعِ الاَْحْوالِ مُتَواضِعاً . اَللّهُمَّ

خود راضي و قانعم سازي و در تمام حالات فروتنم كني . خدايا ! از تو


48


وَأَسْأَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ ، وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ ،

درخواست كنم درخواست كسي كه سخت فقير شده وخواسته اش را هنگام سختيها پيش تو آورده

وَعَظُمَ فِيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ . اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ ، وَعَلا مَكانُكَ ،

و اميدش بدانچه نزد تو است ، بزرگ است خدايا سلطنتت بس بزرگ و مقامت بسي بلند است

وَخَفِيَ مَكْرُكَ ، وَظَهَرَ أَمْرُكَ ، وَغَلَبَ قَهْرُكَ ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ ، وَلا

و تدبيرت در كارها پنهان و امر و فرمانت آشكار است ، قهرت غالب و قدرت و نيرويت نافذ است و

يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ . اَللّهُمَّ لا أَجِدُ لِذُنُوبِي غافِراً ، وَلا

گريز از تحت حكومت تو ممكن نيست خدايا نيابم براي گناهانم آمرزنده اي و نه

لِقَبائِحِي ساتِراً ، وَلا لِشَيْء مِنْ عَمَلِيَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ ،

براي كارهاي زشتم پرده پوشي و نه كسي را كه عمل زشت مرا به كار نيك تبديل كند جز تو ،

لاإِلهَ إِلاّأَنْتَ ، سُبْحانَكَ وَبِحَمْدِكَ ، ظَلَمْتُ نَفْسِي ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي ،

نيست معبودي جز تو ، منزهي تو و به حمد تو مشغولم من به خويشتن ستم كردم و در اثر نادانيم جسارت كردم

وَسَكَنْتُ إِلي قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِي وَمَنّـِكَ عَلَيَّ . اَللّهُمَّ مَوْلايَ كَمْ مِنْ

وبه اينكه هميشه ازقديم به يادمن بودهوبرمن لطفوبخشش داشتي آسوده خاطرنشستموچه اي خدااي مولاي من چه بسيار

قَبِيح سَتَرْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ فادِح مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ عِثار وَقَيْتَهُ ،

زشتيها كه از من پوشاندي و چه بسيار بلاهاي سنگين كه از من بازگرداندي و چه بسيار لغزشها كه از آن نگهم داشتي

وَكَمْ مِنْ مَكْرُوه دَفَعْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ ثَناء جَمِيل لَسْتُ أَهْلاً لَهُ

و چه بسيار ناراحتيها كه از من دور كردي و چه بسيار مدح و ثناي خوبي كه من شايسته اش نبودم و آن را


49


نَشَرْتَهُ . اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائِي ، وَأَفْرَطَ بِي سُوءُ حالِي ، وَقَصُرَتْ بِي

منتشر ساختي . خدايا ! بلاي من بسي بزرگ است و بدي حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا

أَعْمالِي ، وَقَعَدَتْ بِي أَغْلالِي ، وَحَبَسَنِي عَنْ نَفْعِي بُعْدُ آمالِي ،

است و زنجيرهاي علايق مرا خانه نشين و آرزوهاي دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته

وَخَدَعَتْنِي الدُّنْيا بِغُرُورِها ، وَنَفْسِي بِجِنايَتِها ، وَمِطالِي يا سَيّـِدِي ،

ودنيا باظواهر فريبنده اش مراگول زده ونفسم بوسيله خيانتش ، وبه مسامحه گذراندم اي آقاي من

فَأَسْأَ لُكَ بِعِزَّتِكَ أَنْ لا يَحْجُبَ عَنْكَ دُعائِي سُوءُ عَمَلِي

پس از تو مي خواهم به عزتت كه بدي رفتار و كردار من دعايم را از اجابتت جلوگيري

وَفِعالِي ، وَلا تَفْضَحْنِي بِخَفِيّـِ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّي ، وَلا

نكند و رسوا نكني مرا به آنچه از اسرار پنهاني من اطلاع داري و شتاب

تُعاجِلْنِي بِالْعُقُوبَةِ عَلي ما عَمِلْتُهُ فِي خَلَواتِي ، مِنْ سُوءِ فِعْلِي

نكني در عقوبتم براي رفتار بد و كارهاي بدي كه در خلوت انجام

وَإِساءَتِي ، وَدَوامِ تَفْرِيطِي وَجَهالَتِي ، وَكَثْرَةِ شَهَواتِي وَغَفْلَتِي ،

دادم و ادامه دادنم به تقصير و ناداني و زيادي شهوت راني و بي خبريم

وَكُنِ اللّهُمَّ بِعِزَّتِكَ لِي فِي كُلّـِ الاَْحْوالِ رَءُوفاً ، وَعَلَيَّ فِي جَمِيعِ

و خدايا به عزتت سوگند كه در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام

الاُْمُورِ عَطُوفاً ، إِلهِي وَرَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي ،

امور بر من عطوفت فرما اي معبود من و اي پروردگار من جز تو كه را دارم كه رفع گرفتاري


50


وَالنَّظَرَ فِي أَمْرِي ، إِلهِي وَمَوْلايَ أَجْرَيْتَ عَلَيَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فِيهِ

وتوجه دركارم راازاودرخواست كنم اي خداي من و اي مولاي من تو بر من حكمي را مقرر داشتي كه در نتيجه پيروي

هَوي نَفْسِي ، وَلَمْ أَحْتَرِسْ فِيهِ مِنْ تَزْيِينِ عَدُوِّي ، فَغَرَّنِي بِما

هواي نفسم را كردم و از فريبكاري دشمنم در اين باره نهراسيدم پس او هم طبق دلخواه خويش

أَهْوي وَأَسْعَدَهُ عَلي ذلِكَ الْقَضاءُ ، فَتَجاوَزْتُ بِما جَري عَلَيَّ

گولم زد و قضا ( و قدر ) هم با او كمك كرد و در اثر همين ماجراي شومي كه بر سرم آمد

مِنْ ذلِكَ مِنْ نَقْضِ حُدُودِكَ ، وَخالَفْتُ بَعْضَ أَوامِرِكَ ، فَلَكَ الْحُجَّةُ

نسبت به پاره اي ازحدودواحكامت تجاوزكردمودربرخي ازدستوراتت راه مخالفت را پيمودم پس در تمام آنچه پيش آمده

عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ ، وَلا حُجَّةَ لِي فِيما جَري عَلَيَّ فِيهِ

براي تو حجّت و برهان دارم و اكنون از حكمي كه درباره كيفر من جاري گشته و

قَضاؤُكَ ، وَأَلْزَمَنِي حُكْمُكَ وَبَلاؤُكَ ، وَقَدْ أَتَيْتُكَ يا إِلهِي بَعْدَ

قضا وآزمايش تو مرا بدان ملزم ساخته حجت وبرهاني ندارمواينك اي معبودمن در حالي به درگاهت آمده ام

تَقْصِيرِي وَاِسْرافِي عَلي نَفْسِي ، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلاً

كه درباره ات كوتاهي كرده وبرخودزياده روي نموده و عذرخواه و پشيمان و دل شكسته و پوزش جو

مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً ، لا أَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنِّي ، وَلا

و آمرزش طلب و بازگشت كنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم و راه گريزي از آنچه از من سر زده نيابم

مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِي ، غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرِي ، وَاِدْخالِكَ

و پناهگاهي كه بدان رو آورم در كار خويش ندارم جز اينكه تو عذرم بپذيري و مرا در


51


إِيّايَ فِي سَعَة مِنْ رَحْمَتِكَ ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِي ، وَارْحَمْ شِدَّةَ

فراخناي رحمتت درآوري پس اي خداي من عذرم بپذير و بر سخت پريشانيم رحم كن

ضُرِّي ، وَفُكَّنِي مِنْ شَدّـِ وَثاقِي ، يا رَبّـِ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِي وَرِقَّةَ

و از بند مستحكم گناهانم رهائيم ده اي پروردگار من بر ناتواني بدنم و نازكي

جِلْدِي وَدِقَّةَ عَظْمِي ، يا مَنْ بَدَأَ خَلْقِي وَذِكْرِي وَتَرْبِيَتِي وَبِرِّي

پوست تنم و باريكي استخوانم رحم كن اي كسي كه آغاز كردي به آفرينش من و به ياد من و بپرورشم و به احسان

وَتَغْذِيَتِي ، هَبْنِي لاِبْتِداءِ كَرَمِكَ وَسالِفِ بِرِّكَ بِي ، يا إِلهِي

و خوراك دادنم اكنون به همان بزرگواري و كرم نخستت و سابقه احساني كه به من داشتي مراببخش اي معبود من

وَسَيِّدِي وَرَبِّي ، أَتُراكَ مُعَذِّبِي بِنارِكَ بَعْدَ تَوْحِيدِكَ ، وَبَعْدَ مَا

و اي آقاي من و اي پروردگارم آيا تو به راستي چناني كه مرا به آتش عذاب كني پس از اينكه

انْطَوي عَلَيْهِ قَلْبِي مِنْ مَعْرِفَتِكَ ، وَلَهِجَ بِهِ لِسانِي مِنْ ذِكْرِكَ ،

به يگانگيت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و زبانم به ذكر تو گويا شده

وَاعْتَقَدَهُ ضَمِيرِي مِنْ حُبّـِكَ ، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافِي وَدُعائِي ،

و نهادم به دوستي تو پيوند شده و پس از اعتراف صادقانه و دعاي

خاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِكَ ، هَيْهاتَ ، أَنْتَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَيِّـعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ ، أَوْ

خاضعانه ام به مقام ربوبيتت ، بسيار دوراست ! توبزرگوارتر از آني كه ازنظر دور داري كسي را كه خود پروريده اي يا

تُبَعِّدَ مَنْ أَدْنَيْتَهُ ، أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ ، أَوْ تُسَلّـِمَ إِلَي الْبَلاءِ مَنْ

دور گرداني كسي را كه خود نزديكش كرده يا تسليم بلا و گرفتاري كني كسي را كه


52


كَفَيْتَهُ وَرَحِمْتَهُ ، وَلَيْتَ شِعْرِي يا سَيّـِدِي وَإِلهِي وَمَوْلايَ اَتُسَلّـِطُ

خودسرپرستي كردهوبه لطف پروريده ايوكاش مي دانستم اي آقاومعبود و مولايم آيا چيره مي كني

النّارَ عَلي وُجُوه خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ ساجِدَةً ، وَعَلي اَلْسُن نَطَقَتْ

آتش دوزخ را بر چهره هايي كه در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهايي كه صادقانه

بِتَوْحِيدِكَ صادِقَةً وَبِشُكْرِكَ مادِحَةً ، وَعَلي قُلُوب اعْتَرَفَتْ

به يگانگيت گويا شده و سپاسگزارانه به شكرت باز شده و بر دلهايي كه از روي يقين به

بِاِلـهِيَّتِكَ مُحَقّـِقَةً ، وَعَلي ضَمائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتّي

خدائيت اعتراف كرده اند و بر نهادهايي كه علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جايي كه در برابرت

صارَتْ خاشِعَةً ، وَعَلي جَوارِحَ سَعَتْ إِلي أَوْطانِ تَعَبُّدِكَ

خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحي كه مشتاقانه به پرستشگاه هايت

طائِعَةً ، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِكَ مُذْعِنَةً ، ما هكَذَا الظَّنُّ بِكَ ، وَلا

شتافته و با حال اقرار به گناه جوياي آمرزش تو هستند چنين گماني به تو نيست

اُخْبِرْنا بِفَضْلِكَ عَنْكَ ، يا كَرِيمُ يا رَبّـِ ، وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِي عَنْ

و از فضل تو چنين خبري به ما نرسيده اي خداي كريم اي پروردگار من و تو ناتواني مرا در مقابل

قَلِيل مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَعُقُوباتِها ، وَما يَجْرِي فِيها مِنَ الْمَكارِهِ

اندكي از بلاي دنيا و كيفرهاي ناچيز آن و ناملايماتي كه معمولاً

عَلي أَهْلِها ، عَلي أَنَّ ذلِكَ بَلاءٌ وَمَكْرُوهٌ ، قَلِيلٌ مَكْثُهُ ، يَسِيرٌ

بر اهل آن مي رسد مي داني در صورتي كه اين بلا و ناراحتي دوامش كم است و دورانش


53


بَقاؤُهُ ، قَصِيرٌ مُدَّتُهُ ، فَكَيْفَ احْتِمالِي لِبَلاءِ الاْخِرَةِ ، وَجَلِيلِ وُقُوعِ

اندك و مدتش كوتاه است پس چگونه تاب تحمل بلاي آخرت و آن ناملايمات بزرگ را در

الْمَكارِهِ فِيها ، وَهُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ ، وَيَدُومُ مَقامُهُ ، وَلا يُخَفَّفُ

آنجا دارم در صورتي كه آن بلا مدتش طولاني و دوامش هميشگي است و تخفيفي

عَنْ أَهْلِهِ ، لاَِنَّهُ لا يَكُونُ إِلاّ عَنْ غَضَبِكَ وَانْتِقامِكَ وَسَخَطِكَ ،

براي مبتلايان به آن نيست زيرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته

وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ ، يا سَيّـِدِي ، فَكَيْفَ بِي

و آن هم چيزي است كه آسمانها و زمين تاب تحمل آن را ندارند اي آقاي من تا چه رسد به

وَأَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ ، يا

من بنده ناتوان خوار ناچيز مستمند بيچاره ! اي

إِلهي وَرَبِّي وَسَيّـِدِي وَمَوْلايَ ، لاَِيّـِ الاُْمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو ، وَلِما

معبود و پروردگار و آقا و مولاي من آيا براي كداميك از گرفتاريهايم به تو شكايت كنم

مِنْها أَضِجُّ وَأَبْكِي ، لاَِلِيمِ الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ

و براي كداميك از آنها شيون و گريه كنم ، آيا براي عذاب دردناك و سخت يا براي بلاي طولاني

وَمُدَّتِهِ ، فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدائِكَ ، وَجَمَعْتَ بَيْنِي

و مديد پس اگر بنا شود مرا بخاطر كيفرهايم در زمره دشمنانت اندازي و مرا با گرفتاران

وَبَيْنَ أَهْلِ بَلائِكَ ، وَفَرَّقْتَ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحِبّائِكَ وَأَوْلِيائِكَ ،

در بلا و عذابت در يكجا گردآوري و ميان من و دوستانت جدايي اندازي ، گيرم


54


فَهَبْنِي يا إِلهِي وَرَبِّي ، صَبَرْتُ عَلي عَذابِكَ ، فَكَيْفَ

كه اي معبود و پروردگارم من بر عذاب تو صبر كنم اما چگونه

أَصْبِرُ عَلي فِراقِكَ ، وَهَبْنِي صَبَرْتُ عَلي حَرّـِ نارِكَ ،

بر دوري از تو طاقت آورم و گيرم كه اي معبود من حرارت آتشت را تحمل كنم

فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلي كَرامَتِكَ ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النّارِ

اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم يا چگونه در ميان آتش بمانم

وَرَجائِي عَفْوُكَ ، فَبِعِزَّتِكَ يا سَيّـِدِي وَمَوْلايَ ، اُقْسِمُ صادِقاً ، لَئِنْ

با اينكه اميد عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اي آقا و مولاي من براستي سوگند مي خورم كه

تَرَكْتَنِي ناطِقاً لاََضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِها ضَجِيجَ الاْمِلِينَ ،

اگرزبانم رادرآنجابازبگذاري حتماًدرميان دوزخيان شيون رابسويت سردهم شيون اشخاص آرزومند

وَلاََصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ ، وَلاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكاءَ

و مسلّماً چون فريادرس خواهان به درگاهت فرياد برآرم و قطعاً مانند عزيز گم گشتگان بر دوري تو گريه

الْفاقِدِينَ ، ولاَُنادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ ، يا غايَةَ آمالِ

و زاري كنم و با صداي بلند تو را مي خوانم و مي گويم كجايي اي يار و نگهدار مؤمنان اي منتهاي آرمان

الْعارِفِينَ ، يا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ ، يا حَبِيبَ قُلُوبِ الصّادِقِينَ ، وَيا

عارفان اي فريادرس درماندگان اي محبوب دل راستگويان و اي

إِلهَ الْعالَمِينَ ، أَ فَتُراكَ سُبْحانَكَ يا إِلهِي وَبِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيها

معبود عالميان آيا براستي چنان مي بيني اي منزه و معبودم كه به ستايشت مشغولم كه بشنوي در آن


55


صَوْتَ عَبْد مُسْلِم سُجِنَ فِيها بِمُخالَفَتِهِ ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها

آتش صداي بنده مسلماني را كه در اثر مخالفتش در آنجا زنداني شده و مزه عذاب آتش را

بِمَعْصِيَتِهِ ، وَحُبِسَ بَيْنَ أَطْباقِها بَجُرْمِهِ وَجَرِيرَتِهِ ، وَهُوَ يَضِجُّ

به خاطرنافرمانيش چشيدهودرميان طبقات دوزخ بهواسطه جرمو جنايتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شيون كند

إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمّـِل لِرَحْمَتِكَ ، وَيُنادِيكَ بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ ،

شيون شخصي كه آرزومند رحمت تو است و به زبان يگانه پرستان تو را فرياد زند

وَيَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ ، يا مَوْلايَ ، فَكَيْفَ يَبْقي فِي الْعَذابِ

و به بنده پروريت متوسل گردد اي مولاي من پس چگونه در عذاب بماند

وَهُوَ يَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ ، أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النّارُ وَهُوَ يَأْمُلُ

با اينكه به بردباري سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه آتش او را بيازارد با اينكه آرزوي

فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ ، أَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهَبُها وَأَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ

فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اينكه تو صدايش را بشنوي و

تَري مَكانَهُ ، أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُها وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ ، أَمْ

جايش را ببيني يا چگونه شراره هاي آتش او را دربرگيرد با اينكه تو ناتوانيش داني يا

كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْباقِها وَأَنْتَ تَعلَمُ صِدْقَهُ ، أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ

چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينكه تو صدق و راستگوييش را داني يا چگونه موكلان دوزخ

زَبانِيَتُهاوَهُوَ يُنادِيكَ يارَبَّهُ ، أَمْ كَيْفَ تُنْزِلُهُ فِيهاوَ هُوَ يَرْجُو فَضْلَكَ

او را با تندي برانند با اينكه تو را به پروردگاري بخواند ، يا چگونه ممكن است كه اميد فضل تو را در آزادي خويش


56


فِي عِتْقِهِ مِنْهافَتَتْرُكُهُ فِيها ، هَيْهاتَ ، ماذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ

داشته باشد ولي تو او را به حال خود واگذاري چه بسيار از تو دور است و چنين گماني به تو نيست و فضل تو اينسان

مِنْ فَضْلِكَ ، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحّـِدِينَ مِنْ بِرِّكَ

معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه پرستان دارد با آن نيكي

وَإِحْسانِكَ ، فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْلا ما حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ

و احسانت كه نسبت بدانها داري و من بطور قطع مي دانم كه اگر فرمان تو در معذب ساختن

جاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلادِمُعانِدِيكَ ، لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها

منكرانت صادرنشده بودوحكم توبه هميشه ماندن درعذاب براي دشمنانت دركارنبودحتماًآتش دوزخ را هرچه بود به تمامي

بَرْداً وَسَلاماً ، وَماكانَتْ لاَِحَد فِيهامَقَرّاً وَلامُقاماً ، لكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ

سرد و سالم مي كردي و هيچكس در آن منزل و مأوا نداشت ولي تو اي خدايي كه تمام نامهايت

أَسْماؤُكَ ، أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلاََها مِنَ الْكافِرِينَ ، مِنَ الْجِنَّةِ والنّاسِ

مقدس است سوگند ياد كرده اي كه دوزخ را از كافران از پريان و آدميان

أَجْمَعِينَ ، وَأَنْ تُخَلّـِدَ فِيهَا الْمُعانِدِينَ ، وَأَنْتَ جَلَّ ثَناؤُكَ قُلْتَ

پركني و دشمنانت را براي هميشه در آن جا دهي و تو كه حمد و ثنايت برجسته است در ابتدا

مُبْتَدِءاً ، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعامِ مُتَكَرِّماً ، { أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ

بدون سابقه فرموديوبه اين انعام ازروي بزرگواري تفضل كردي ( كه فرمودي ) « آيا كسي كه مؤمن است مانند كسي است

فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ } ، إِلهِي وَسَيّـِدِي ، فَأَسْأَ لُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِي

كه فاسق است ، نه يكسان نيستند » اي معبود من و اي آقاي من بحق آن نيرويي كه


57


قَدَّرْتَها ، وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتِي حَتَمْتَها وَحَكَمْتَها ، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ

مقدرش كردي و به فرماني كه مسلّمش كردي و صادر فرمودي و بر هر كس

أَجْرَيْتَها ، أَنْ تَهَبَ لِي فِي هذِهِ اللَّيْلَةِ وَفِي هذِهِ السّاعَةِ ، كُلَّ جُرْم

آن را اجرا كردي مسلّط گشتي از تو مي خواهم كه ببخشي بر من در اين شب و در اين ساعت هر جرمي را

أَجْرَمْتُهُ ، وَكُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ قَبِيح أَسْرَرْتُهُ ، وَكُلَّ جَهْل

كه مرتكب شده ام و هر گناهي را كه از من سرزده و هر كار زشتي را كه پنهان كرده ام و هر ناداني كه

عَمِلْتُهُ ، كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ ، أَخْفَيْتُهُ أَوْ اَظْهَرْتُهُ ، وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ

كردم چه كتمان كردم و چه آشكار چه پنهان كردم و چه در عيان و هر كار بدي را كه به نويسندگان گراميت دستور

بِإِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبِينَ ، اَلَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يَكُونُ مِنِّي ،

يادداشت كردنش را دادي همان نويسندگاني كه آنها را موكل بر ثبت اعمال من كردي

وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوارِحِي ، وَكُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ

و آنها رابه ضميمه اعضاء و جوارحم گواه بر من كردي و اضافه بر آنها خودت نيز مراقب

مِنْ وَرائِهِمْ ، وَالشّاهِدَ لِما خَفِيَ عَنْهُمْ ، وَبِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ ،

من بودي و گواه اعمالي بودي كه از ايشان پنهان مي ماند و البته به واسطه رحمتت بود كه آنها را پنهان داشتي

وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ ، وَأَنْ تُوَفّـِرَ حَظِّي مِنْ كُلِّ خَيْر أَنْزَلْتَهُ ، أَوْ إِحْسان

و از روي فضل خود پوشاندي و نيز خواهم كه بهره ام را وافر و سرشار گرداني از هر خيري كه فرو ريزي يا احساني

فَضَّلْتَهُ ، أَوْ بِرّ نَشَرْتَهُ ، أَوْ رِزْق بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْب تَغْفِرُهُ ، أَوْ خَطَإ

كه بفرمايي يا نيكيهايي كه پخش كني يا رزقي كه بگستراني يا گناهي كه بيامرزي يا خطايي كه


58


تَسْتُرُهُ ، يارَبّـِ يارَبّـِ يارَبّـِ ، يا إِلهِي وَسَيّـِدِي وَمَوْلايَ وَمالِكَ

بپوشاني پروردگارا پروردگارا پروردگارا اي معبود من اي آقا و مولايم و اي مالك

رِقّـِي ، يا مَنْ بِيَدِهِ ناصِيَتِي ، يا عَلِيماً بِضُرِّي وَمَسْكَنَتِي ، يا خَبِيراً

من اي كسي كه اختيارم بدست او است اي داناي بر پريشاني و بي نوائيم اي آگه از

بِفَقْرِي وَفاقَتِي ، يارَبّـِ يارَبّـِ يارَبّـِ ، أَسْأَ لُكَ بِحَقّـِكَ وَقُدْسِكَ

بي چيزي و نداريم پروردگارا ، پروردگارا پروردگارا از تو مي خواهم به حق خودت و به ذات مقدست

وَأَعْظَمِ صِفاتِكَ وَأَسْمائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِي مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ

و به بزرگترين صفات و اسمائت كه اوقاتم را در شب و روز

بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ،

به ياد خودت معمور و آباد گرداني و به خدمتت پيوسته داري و اعمالم را مقبول درگاهت گرداني

حَتّي تَكُونَ أَعْمالِي وَأَوْرادِي كُلُّها وِرْداً واحِداً ، وَحالِي فِي

تا اعمال و گفتارم همه يك جهت براي تو باشد و حالم هميشه در

خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يا سَيّـِدِي ، يا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي ، يا مَنْ إِلَيْهِ

خدمت تو مصروف گردد اي آقاي من اي كسي كه تكيه گاهم او است اي كسي كه

شَكَوْتُ أَحْوالِي ، يارَبّـِ يارَبّـِ يارَبّـِ ، قَوّـِ عَلي خِدْمَتِكَ

شكايت احوال خويش به درگاه او برم پروردگارا پروردگارا پروردگارا نيرو ده بر انجام خدمتت

جَوارِحِي ، وَاشْدُدْ عَلَي الْعَزِيمَةِ جَوانِحِي ، وَهَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي

اعضاي مرا و دلم را براي عزيمت به سويت محكم گردان و به من كوشش در


59


خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوامَ فِي الاِْتّـِصالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتّي أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِي

ترس و خشيتت و مداومت در پيوستن به خدمتت عطا فرما تا تن و جان را در

مَيادِينِ السّابِقِينَ ، وَاُسْرِعَ إِلَيْكَ فِي الْبارِزِينَ ، وَأَشْتاقَ إِلي

ميدانهاي پيشتازان بسويت برانم و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم و در صف مشتاقان

قُرْبِكَ فِي الْمُشْتاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، وَأَخافَكَ

اشتياق تقربت را جويم و چون نزديك شدن مخلصان به تو نزديك گردم و چون يقين كنندگان

مَخافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِـعَ فِي جِوارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ . اَللّهُمَّ وَمَنْ

از تو بترسم و در جوار رحمتت با مؤمنان در يكجا گرد آيم خدايا هركه

اَرادَنِي بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كادَنِي فَكِدْهُ ، وَاجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ

بد مرا خواهد بدش را بخواه و هر كه به من مكر كند به مكر خويش دچارش كن و نصيبم را پيش خود بهتر از

عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، وَاَخَصّـِهِمْ زُلْفَةً

ديگر بندگانت قرار ده و منزلتم را نزد خود نزديكتر از ايشان كن و رتبه ام را در پيشگاهت مخصوص تر

لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لا يُنالُ ذلِكَ إِلاّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِي بِجُودِكَ ،

ازديگران گردان كه براستي جز به فضل تو كسي به اين مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود كن

وَاعْطِفْ عَلَيَّ بِمَجْدِكَ ، واحْفَظْنِي بِرَحْمَتِكَ ، وَاجْعَلْ لِسانِي

و به مجد و بزرگواري خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار و قرار ده زبانم را

بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِي بِحُبّـِكَ مُتَيَّماً ، وَمُنَّ عَلَيَّ بِحُسْنِ إِجابَتِكَ ،

به ذكرت گويا و دلم را به دوستيت بي قرار و شيدا و با اجابت نيكت بر من منت بنه


60


وَاَقِلْنِي عَثْرَتِي ، وَاغْفِرْ زَلَّتِي ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلي عِبادِكَ

و لغزشم را ناديده گير و گناهم را بيامرز زيرا كه تو خود بندگانت را به

بِعِبادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعائِكَ وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ ، فَإِلَيْكَ يا

پرستش خويش فرمان داديوبه دعاكردن به درگاهت مأمورساختيواجابت دعايشان راضمانت كردي پس اي پروردگار من

رَبّـِ نَصَبْتُ وَجْهِي ، وَإِلَيْكَ يا رَبّـِ مَدَدْتُ يَدِي ، فَبِعِزَّتِكَ

به سوي تو روي خود بداشتم و به درگاه تو اي پروردگارم دست حاجت دراز كردم پس به عزتت

اسْتَجِبْ لِي دُعائِي ، وَبَلّـِغْنِي مُنايَ ، وَلا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ

دعايم را مستجاب فرما و به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خويش

رَجائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنّـِ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدائِي ، يا سَرِيعَ الرِّضا ،

قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس كفايت فرما اي خداي زودگذر

اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعاءَ ، فَإِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ ، يا مَنِ

بيامرز كسي را كه جز دعا چيزي ندارد كه براستي تو هر چه را بخواهي انجام دهي اي كسي كه

اسْمُهُ دَواءٌ ، وَذِكْرُهُ شِفاءٌ ، وَطاعَتُهُ غِنيً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ

نامش دوا است و يادش شفاء است و طاعتش توانگري است ترحم فرما بر كسي كه سرمايه اش

الرَّجاءُ وَسِلاحُهُ الْبُكاءُ ، يا سابِغَ النّـِعَمِ ، يا دافِـعَ النّـِقَمِ ، يا نُورَ

اميد و ساز و برگش گريه و زاري است اي تمام دهنده نعمتها و اي برطرف كننده گرفتاريها اي روشني

الْمُسْتَوْحِشِينَ فِي الظُّلَمِ ، يا عالِماً لا يُعَلَّمُ ، صَلّـِ عَلي مُحَمَّد

وحشت زدگان در تاريكيها اي داناي بي معلم درود فرست بر محمد


61


وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّي اللهُ عَلي رَسُولِهِ

و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را كه تو شايسته آني و درود خدا بر پيامبر

وَالاَْئِمَّةِ الْمَيامِينِ مِنْ آلِهِ ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً » .

و پـيـشـوايـان با بـركـت از خانـدانـش و سـلام فـراوان بـر آنـان بـاد . »

دعاي ندبه

اين دعاي شريف ، از معروف ترين دعاهاي معتبر شيعه است ، و مضامين بلند و مفاهيم والايي دارد ، و نجوايي است كه يك مسلمان منتظر ، به ياد آن امام غايب از نظر ، به درگاه خداوندي عرضه مي كند . مروري بر اعتقادات و باورهاي شيعه نسبت به فضايل اهل بيت ونويد آمدن حضرت مهدي ( عجّل الله تعالي فرجه الشّريف ) و اصلاح جهان و گسترش عدل در سايه حكومت جهاني آن دادگستر موعود است ، و مستحب است كه در چهار عيد ، يعني روز هاي عيد فطر ، قربان ، غدير ، و جمعه خوانده شود .

شيخ بزرگوار محمد بن مشهدي در كتاب « مزار » خود كه از مدارك كتاب « بحار » علامه مجلسي است و سيد بن


62


طاووس در كتاب « مصباح الزائر » و ميرداماد در كتاب « الأيام الأربعة » و ديگران روايت كرده اند كه امام صادق ( عليه السلام ) دعاي ندبه را در روز عيد غدير ، فطر ، قربان و جمعه قرائت مي فرمود . متن دعا چنين است :

« اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبّـِ الْعالَمِينَ ، وَصَلَّي اللهُ عَلي سَيّـِدِنا مُحَمَّد نَبِيّـِهِ

« ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است و درود خدا بر آقاي ما محمد پيامبرش

وَآلِهِ ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً . اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي ما جَري بِهِ

و بر آل او و سلام كاملي بر ايشان باد خدايا از آن تو است ستايش بر آنچه جاري شد

قَضاؤُكَ فِي أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَوَدِينِكَ ، اِذِاخْتَرْتَ

بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنانكه خالص گردانيدي آنان را براي خود و دين خود چون انتخاب كردي

لَهُمْ جَزِيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لا زَوالَ لَهُ وَلاَ

براي آنها آن نعمت شايان و پايداري كه نزد تو است آن نعمتي كه زوال و نابودي

اضْمِحْلالَ ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا

برايش نيست ، ( و اين ) پس از آني ( بود كه ) با آنها شرط كردي تا كناره گيرند از مقامات اين دنياي

الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها ، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ ، وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ

پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند و تو نيز وفاي آنان را به اين شرط

الْوَفاءَ بِهِ ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَالثَّناءَ

دانستي و پذيرفتيشان و مقرب درگاهشان كردي و مقرر داشتي از پيش براي ايشان نامي بلند و ثنائي


63


الْجَلِيَّ ، وَأَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ ، وَكَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ ،

آشكار و فرو فرستادي برايشان فرشتگانت را و گرامي داشتي آنان را به وحي خود

وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ ، وَجَعَلْتَهُمُ الذَّرائِـعَ إِلَيْكَ ، وَالْوَسِيلَةَ إِلي

و ياريشان كردي به علم خود و قرارشان دادي واسطه درگاهت و وسيله اي بسوي

رِضْوانِكَ ، فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ إِلي أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها ، وَبَعْضٌ

خوشنوديت پس برخي را در بهشت جا دادي تا آنگاه كه از آنجا بيرونش آوردي و برخي را

حَمَلْتَهُ فِي فُلْكِكَ وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ ،

در كشتي خود سوار كردي و او و همراهانش را كه ايمان آورده بودند به مهر خود از هلاكت نجات دادي

وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَلِيلاً ، وَسَأَلَكَ لِسانَ صِدْق فِي

و برخي را براي خود خليل گرفتي و او از تو درخواست كرد نام نيك را در امتهاي

الاْخِرِينَ ، فَأَجَبْتَهُ ، وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً ، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَة

آينده و تو اجابت كردي و نام او را بلند گرداندي و با برخي از ميان درخت بطور مخصوصي

تَكْلِيماً ، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخِيهِ رِدْءًا وَوَزِيراً ، وَبَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ

سخن گفتي و براي او برادرش را ياور و وزير گردانيدي و برخي را بدون

غَيْرِ اَب ، وَآتَيْتَهُ الْبَيّـِناتِ ، وَأَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ

پدربوجودآورديونشانه هاي آشكاري به اودادي وبه روح القدس ( جبرئيل ) ياري فرمودي و براي همه آنها دين و قانوني

شَرِيعَةً ، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً ، وَتَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ

مقرر داشتي و برايش طريقه و برنامه اي قرار دادي و اوصيائي براي او انتخاب كردي تا يكي پس از ديگري


64


مُسْتَحْفِظ ، مِنْ مُدَّة إِلي مُدَّة ، اِقامَةً لِدِينِكَ ، وَحُجَّةً عَلي عِبادِكَ ،

نگهبان باشد از زماني تا زماني تا برپا ماند دين تو و حجتي باشند بر بندگانت

وَلِئَلاّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ ، وَيَغْلِبَ الْباطِلُ عَلي أَهْلِهِ ، وَلِئَلاّ يَقُولَ

و تا زائل نگردد ( دين ) حق از جاي خود و تا پيروز نگردد باطل بر اهل حق و كسي نگويد

أَحَدٌ لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً ، وَأَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً ،

چرا نفرستادي بسوي ما پيامبري كه ما را بترساند و چرا بپا نداشتي پرچمي راهنما

فَنَتَّبِـعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزي ، إِلي أَنِ انْتَهَيْتَ بِالاَْمْرِ إِلي

تا پيروي كنيم از آيات تو پيش ازآنكه خوار و رسوا گرديم تا اينكه رساندي كار را

حَبِيبِكَ وَنَجِيبِكَ مُحَمَّد ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، فَكانَ كَما

بدست حبيب خود و برگزيده ات ( حضرت ) محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و او چنان بود

انْتَجَبْتَهُ سَيّـِدَ مَنْ خَلَقْتَهُ ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ ، وَأَفْضَلَ مَنِ

كه او را برگزيدي بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين

اجْتَبَيْتَهُ ، وَأَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ ، قَدَّمْتَهُ عَلي أَنْبِيائِكَ ، وَبَعَثْتَهُ إِلَي

انتخاب شدگانت و گرامي ترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدم داشتي و بسوي

الثَّقَلَيْنِ مِنْ عِبادِكَ ، وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ ، وَسَخَّرْتَ لَهُ

جن و انس از بندگانت مبعوث فرمودي و مشرقها و مغربهاي عالم را زير پايش گذاردي و براق را

الْبُراقَ ، وَعَرَجْتَ بِهِ [ بِرُوْحِهِ ] إِلي سَمائِكَ ، وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما

مسخر او گرداندي و به آسمان خود او را بالا بردي و علم گذشته و آينده را تا


65


يَكُونُ إِلَي انْقِضاءِ خَلْقِكَ ، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِيلَ

هنگام پايان آفرينش به اوسپردي آنگاه او را بوسيله ترس و رعب ( در دل دشمنش ) ياري كردي و گرداگردش جبرئيل

وَمِيكائِيلَ وَالْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلائِكَتِكَ ، وَوَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِينَهُ

و ميكائيل و فرشتگان نشاندارت را واداشتي و به او وعده دادي كه دينش را بر

{ عَلَي الدِّينِ كُلّـِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } ، وَذلِكَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ

همه دينها پيروز گرداني اگرچه مشركان خوش نداشته باشند ، و اين جريان پس از آني بود كه قرارش در جايگاه

صِدْق مِنْ أَهْلِهِ ، وَجَعَلْتَ لَهُ وَلَهُمْ {  أَوَّلَ بَيْتوُضِـعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي

شايسته درخاندانش ( يعني آنان رابراي حفظ دينش معين كردي ) وقراردادي براي اووخاندانش نخستين خانه اي را كه براي مردم بنا شد

بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ ، فِيهِ آياتٌ بَيّـِناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ ،

كه مكه است و مايه بركت و موجب راهنمايي جهانيان است و درآن نشانه هاي آشكاري است چون مقام ابراهيم

وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً } ، وَقُلْتَ : {  إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ

و هر كه در آن درآيد ايمن است ، و فرمودي : « جز اين نيست كه خدا اراده فرموده تا دور كند از شما خاندان پليدي را

الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهّـِرَكُمْ تَطْهِيراً } ، وَجَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّد

و بخوبي شما را پاك گرداند » آنگاه مزد محمد را

صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتابِكَ ، فَقُلْتَ : {  قُلْ لا أسْأَلُكُمْ

ـ كه درودهاي توبراووآلش باد ـ دركتاب خود دوستي و مودت ايشان قراردادي و فرمودي : « بگو من از شما براي رسالت

عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّالْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي } ، وَقُلْتَ : {  ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر

مزدي نخواهم جز دوستي خويشانم » و فرمودي : « آنچه مزد از شما خواستم


66


فَهُوَ لَكُمْ } ، وَقُلْتَ : {  ما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ

آن هم بسود شما است » و فرمودي : « من از شما براي رسالت مزدي نخواهم مگر كسي كه بخواهد

يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً } ، فَكانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ ، وَالْمَسْلَكَ إِلي

بسوي پروردگار خويش راهي پيش گيرد » و اينها بودند آن راه بسوي تو و طريقه سلوك بسوي

رِضْوانِكَ ، فَلَمَّا انْقَضَتْ أَيّامُهُ أَقامَ وَلِيَّهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِب ،

خوشنوديت و چون روزگار آن حضرت سپري شد برگماشت علي بن ابي طالب را

صَلَواتُكَ عَلَيْهِما وَآلِهِما ، هادِياً ، إِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ ، وَلِكُلِّ قَوْم

ـ كه درودهاي توبر هر دوي آنها و بر آلشان باد ـ براي راهنمائي زيرا كه آن جناب بيم دهنده و راهنماي هر

هاد ، فَقالَ وَالْمَلاَُ أَمامَهُ : « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ . اَللّهُمَّ والِ

ملتي بود ، ودر برابر مردم حاضر فرمود : هر كه من مولا و سرپرست اويم علي مولا و سرپرست او است خدايا دوست دار

مَنْ والاهُ ، وَعادِ مَنْ عاداهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ

هر كه دوستش دارد و دشمن دار هر كه دشمنش باشد و ياري كن هر كه ياريش كند و خوار كن هركه

خَذَلَهُ » ، وَقالَ : « مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ » ، وَقالَ : « أَنَا وَعَلِيٌّ

دست از ياريش بردارد ، و فرمود : هركه من پيامبر او هستم علي امير و فرمانرواي او است ، و فرمود : من و علي هر دو

مِنْ شَجَرَة واحِدَة ، وَسائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَر شَتّي » ، وَأَحَلَّهُ مَحَلَّ

از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاي متفرقي هستند ، و رتبه او را نسبت به خود

هارُونَ مِنْ مُوسي ، فَقالَ : « أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي

چون رتبه هارون نسبت به موسي قرارداد و بدو فرمود : مقام تو در پيش من مانند مقام هارون است از موسي


67


إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي » ، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ ، سَيّـِدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ ، وَأَحَلَّ

جز اينكه پيامبري پس از من نيست و تزويج كرد به او دخترش بانوي زنان جهانيان را و جايز ساخت

لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ ، وَسَدَّ الاَْبْوابَ إِلاّ بابَهُ ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ

براي او از مسجدش آنچه براي خود او جايز بود ، و ببست درهاي مسجد را جزدرخانه علي را ، سپس علم

وَحِكْمَتَهُ ، فَقالَ : « أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بابُها ، فَمَنْ أَرادَ الْحِكْمَةَ

و حكمت خود را به او سپرد و فرمود : من شهر علمم و علي دَرِ آن شهر است پس هر كه حكمت خواهد

فَلْيَأْتِها مِنْ بابِها » ، ثُمَّ قالَ : « أَنْتَ اَخِي وَوَصِيّـِي

بايد از دَرِ آن درآيد ، سپس فرمود : تويي برادر من و وصي من

وَوارِثِي ، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِي ، وَدَمُكَ مِنْ دَمِي ، وَسِلْمُكَ سِلْمِي ،

و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت از خون من است صلح تو صلح من

وَحَرْبُكَ حَرْبِي ، وَالاِْيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ ، كَما خالَطَ

و جنگ تو جنگ من است و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت

لَحْمِي وَدَمِي ، وَأَنْتَ غَداً عَلَي الْحَوْضِ خَلِيفَتِي ، وَأَنْتَ تَقْضِي

و خون من آميخته و تو در فرداي محشر بر سر حوض ( كوثر ) جانشين مني و تو مي پردازي

دَيْنِي ، وَتُنْجِزُ عِداتِي ، وَشِيعَتُكَ عَلي مَنابِرَ مِنْ نُور ، مُبْيَضَّةً

قرض مرا و وفا مي كني به وعده هاي من و شيعيانت بر منبرهايي از نور با روهاي

وُجُوهُهُمْ ، حَوْلِي فِي الْجَنَّةِ ، وَهُمْ جِيرانِي ، وَلَوْلا أَنْتَ يا عَلِيُّ

سفيد در بهشت اطراف منند و آنها همسايگان منند و اگر تو نبودي ـ اي علي ـ


68


لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي » ، وَكانَ بَعْدَهُ هُديً مِنَ الضَّلالِ وَنُوراً

مؤمنان پس از من شناخته نمي شدند ، و آن جناب پس از رسول خدا راهنماي گمراهي و روشنائي

مِنَ الْعَمي ، وَحَبْلَ اللهِ الْمَتِينَ وَصِراطَهُ الْمُسْتَقِيمَ ، لا يُسْبَقُ

از كور دلي جهالت و رشته محكم خدا و راه راست او بود ، كسي پيشي نگرفت بر او

بِقَرابَة فِي رَحِم ، وَلا بِسابِقَة فِي دِين ، وَلا يُلْحَقُ فِي مَنْقَبَة مِنْ

در نزديكي خويشاوندي به رسول خدا و نه از نظر سابقه در دين و نه كسي توانست در يكي از منقبتها

مَناقِبِهِ ، يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما ، وَيُقاتِلُ

به اوبرسد ، همانند رسول خدا بود ـ كه درود خدا بر هر دوي ايشان باد ـ و او بود كه بر طبق تأويل و

عَلَي التَّأْوِيلِ ، وَلا تَأْخُذُهُ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِم قَدْ وَتَرَ فِيهِ صَنادِيدَ

باطن قرآن مي جنگيد ودرباره خدا باكي ازسرزنش ملامت كنندگان نداشت در راه خدا خون بزرگان

الْعَرَبِ ، وَقَتَلَ أَبْطالَهُمْ ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً

عرب رابه خاك ريخت و دلاورانشان را بكشت و با گرگانشان در افتاد و همين سبب شد در دلهاي ايشان كينه ها بگذارد

بَدْرِيَّةً وَخَيْبَرِيَّةً وَحُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ ، فَأَضَبَّتْ عَلي عَداوَتِهِ ،

كينه هاي جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمني او را به دل گرفتند

وَاَكَبَّتْ عَلي مُنابَذَتِهِ ، حَتّي قَتَلَ النّاكِثِينَ وَالْقاسِطِينَ وَالْمارِقِينَ ،

و به جنـگ و مخالفـت با او بر خـاستند تا بيعت شكنان و زورگـويان و از دين گريـزان را كشت

وَلَمّا قَضي نَحْبَهُ ، وَقَتَلَهُ أَشْقَي الاْخِرِينَ ، يَتْبَعُ أَشْقَي الاَْوَّلِينَ ،

و چون شقي ترين مردم عصر كه پيروي كرد از تبه كارترين پيشينيان ، او را كشت ، امتثال


69


لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِي الْهادِينَ بَعْدَ

نشد از دستور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه در باره راهنمايان دين يكي پس از

الْهادِينَ ، وَالاُْمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلي مَقْتِهِ ، مُجْتَمِعَةٌ عَلي قَطِيعَةِ رَحِمِهِ ،

ديگري فرموده بود و امت پافشاري بر دشمني آن حضرت كردند و گرد آمدند براي قطع رحم او

وَاِقْصاءِ وُلْدِهِ ، إِلاَّ الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفي لِرِعايَةِ الْحَقّـِ فِيهِمْ ، فَقُتِلَ مَنْ

و تبعيد كردن ( و آواره ساختن ) فرزندانش جز اندكي از كساني كه رعايت كردند حق ايشان را و درنتيجه

قُتِلَ ، وَسُبِيَ مَنْ سُبِيَ ، وَاُقْصِيَ مَنْ اُقْصِيَ ، وَجَرَي الْقَضاءُ لَهُمْ

جمعي كشته وگروهي اسير و دسته اي از وطن آواره گشتند و قلم تقدير طوري بر ايشان جاري شد

بِما يُرْجي لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ ، إِذْ كانَتِ الاَْرْضُ {  لِلّهِ يُورِثُها مَنْ

كه اميد پاداش نيك در آن مي رود زيرا ( كره ) زمين از خدا است و به هركه از بندگانش كه بخواهد

يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ } ، وَ{ سُبْحانَ رَبّـِناإِنْ كانَ وَعْدُ

آن راارث دهد و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزكاران است و منزه است پروردگار ما كه حتماً وعده پروردگارمان

رَبّـِنا لَمَفْعُولاً ، وَلَنْ يُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ ، وَهُوَالْعَزيزُ الْحَكِيمُ } ، فَعَلَي

انجام شدني است و خدا خلف وعده نمي كند و او است نيرومند فرزانه پس بر

الاَْطايِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّد وَعَلِيّـ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما ،

پاكيزگان از خاندان محمد و علي ـ درود خدا بر هر دو ايشان و آلشان باد ـ

فَلْيَبْكِ الْباكُونَ ، وَإِيّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَدِرِ

بايد گريه كنندگان بگريند و بر آنها بايد زاري كنندگان زاري كنند و براي امثال آنها بايد اشكها


70


الدُّمُوعُ ، وَلْيَصْرُخِ الصّارِخُونَ ، وَيَضِجَّ الضّاجُّونَ ، وَيَعِجَّ

روان گردد و فرياد زنندگان فرياد زنند و شيون كنندگان شيون كنند و خروش كنندگان

الْعاجُّونَ ، أَيْنَ الْحَسَنُ ، أَيْنَ الْحُسَيْنُ ، أَيْنَ أَبْناءُ الْحُسَيْنِ ، صالِحٌ

خروش سر دهند كجاست حسن ، و كجاست حسين ، و كجايند فرزندان حسين ، شايسته اي

بَعْدَ صالِح ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِق ، أَيْنَ السَّبِيلُ بَعْدَ السَّبِيلِ ، أَيْنَ

پس ازشايسته ديگروراستگويي پس از راستگوي ديگركجاست آن راه حق پس از راه ديگر ، كجايند

الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ ، أَيْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ ، أَيْنَ الاَْقْمارُ الْمُنِيرَةُ ،

برگزيدگان ( خدائي ) هريك پس ازديگري ، كجايندخورشيدهاي تابان ، كجايندماههاي نور افشان ،

أَيْنَ الاَْنْجُمُ الزّاهِرَةُ ، أَيْنَ أَعْلامُ الدِّينِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ ، أَيْنَ

كجايند اختران فروزان ، كجايند بزرگان دين و پايه هاي دانش ، كجا است به جامانده

بَقِيَّةُ اللهِ الَّتِي لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ ، أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ

خداكه بيرون ازخاندان عترت راهنما ( ي رسول خدا ) نيست ، كجاست آنكه آماده ريشه كن ساختن

الظَّلَمَةِ ، أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لاِِقامَةِ الاَْمْتِ وَالْعِوَجِ ، أَيْنَ الْمُرْتَجي

ستمگران است ؟ كجاست آنكه چشم براهش هستند براي اصلاح نادرستيها و كجيها ، كجاست آن مايه اميد

لاِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ ، أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ ،

براي زدودن ستم و تجاوز ، كجاست ذخيره الهي براي نو كردن فريضه ها و سنتهاي دين ،

أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لاِِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّرِيعَةِ ، أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لاِِحْياءِ

كجاست آن برگزيده براي بازگرداندن كيش و آئين به عرصه جامعه ، كجاست آن مايه اميد براي زنده كردن


71


الْكِتابِ وَحُدُودِهِ ، أَيْنَ مُحْيِي مَعالِمِ الدِّينِ وَأَهْلِهِ ، أَيْنَ قاصِمُ

قرآن و حدود آن ، كجاست زنده كننده آثار دين و اهل دين ، كجاست درهم شكننده

شَوْكَةِ الْمُعْتَدِينَ ، أَيْنَ هادِمُ أَبْنِيَةِ الشّـِرْكِ وَالنّـِفاقِ ، أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ

شوكت زورگويان ، كجاست ويران كننده بناهاي شرك و دو روئي ، كجاست نابود كننده اهل

الْفُسُوقِ وَالْعِصْيانِ وَالطُّغْيانِ ، أَيْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَيّـِ وَالشّـِقاقِ ،

فسق و گناه و طغيان ، كجاست آنكه شاخه هاي گمراهي و اختلاف را ببرد ،

أَيْنَ طامِسُ آثارِالزَّيْغِ وَالاَْهْواءِ ، أَيْنَ قاطِـعُ حَبائِلِ الْكِذْبِ

كجاست محو كننده آثار كجروي و هوا و هوسها ، كجاست پاره كننده دامهاي دروغ

وَالاِْفْتِراءِ ، أَيْنَ مُبِيدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ ، أَيْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ

و بهتان ، كجاست نابود كننده سركشان و متمردان ، كجاست ريشه كن كننده ستيزه جويان

وَالتَّضْلِيلِ وَالاِْلْحادِ ، أَيْنَ مُعِزُّ الاَْوْلِياءِوَمُذِلُّ الاَْعْداءِ ، أَيْنَ جامِـعُ

و گمراهگران و بي دينان ، كجاست عزت بخش دوستان و خوار كننده دشمنان ، كجاست آن عامل وحدت مردم

الْكَلِمِ عَلَي التَّقْوي ، أَيْنَ بابُ اللهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتي ، أَيْنَ وَجْهُ اللهِ

بر اساس پرهيزكاري ، كجاست آن راه وصول به خدا ، كجاست آن آئينه خدايي

الَّذِي إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الاَْوْلِياءُ ، أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ

كه بسويش توجه كنند اولياء ، كجاست آن سبب ارتباط ميان زمين

وَالسَّماءِ ، أَيْنَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رايَةِ الْهُدي ، أَيْنَ مُؤَلِّفُ

و آسمان ، كجاست آن فرمانرواي روز پيروزي و برافرازنده پرچم هدايت ، كجاست گرد آورنده


72


شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا ، أَيْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَْنْبِياءِ وَأَبْناءِ

شايستگي و رضايت مردم ، كجاست خون خواه پيمبران و فرزندان

الاَْنْبِياءِ ، أَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ ، أَيْنَ الْمَنْصُورُ عَلي

پيمبران ، كجاست خون خواه كشته كربلا ، كجاست آن ياري شده و پيروزمند بر

مَنِ اعْتَدي عَلَيْهِ وَافْتَري ، أَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يُجابُ إِذا دَعا ، أَيْنَ

كساني كه براوستم كردندودروغ بستند ، كجاست آن درمانده اي كه چون دعاكندبه اجابت رسد ، كجاست

صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُو الْبِرّـِ وَالتَّقْوي ، أَيْنَ ابْنُ النَّبِيّـِ الْمُصْطَفي ، وَابْنُ

صدر مخلوقات عالم آن نيكوكار با تقوي ، كجاست فرزند پيامبر برگزيده و فرزند

عَلِيّـ الْمُرْتَضي ، وَابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرّاءِ ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْكُبْري ، بِأَبِي

علي مرتضي و فرزند خديجه روشن سيما و فرزند فاطمه كبري ، پدر

أَنْتَ وَاُمِّي وَنَفْسِي لَكَ الْوِقاءُ وَالْحِمي ، يَاابْنَ السّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ ،

و مادرم بفدايت و خودم بلاگردان و سپر پيش روي تو باشم اي فرزند بزرگان مقرب درگاه حق

يَاابْنَ النُّجَباءِ الاَْكْرَمِينَ ، يَاابْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِيِّينَ ، يَاابْنَ الْخِيَرَةِ

اي فرزند نجيبان گرامي ، اي فرزند راهنمايان راه يافته اي فرزند نيكان

الْمُهَذَّبِينَ ، يَاابْنَ الْغَطارِفَةِ الاَْنْجَبِينَ ، يَاابْنَ الاَْطايِبِ الْمُطَهَّرِينَ ،

پاكيزه اي فرزند گراميان برگزيده اي فرزند پاكان پاكيزه

يَاابْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبِينَ ، يَاابْنَ الْقَماقِمَةِ الاَْكْرَمِينَ ، يَاابْنَ

اي فرزند جوانمردان پرجود برگزيده اي فرزند درياهاي بخشش و تابان اي فرزند


73


الْبُدُورِالْمُنِيرَةِ ، يَاابْنَ السُّرُجِ الْمُضِيئَةِ ، يَاابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ ، يَاابْنَ

ماههاي نور افشان اي فرزند چراغهاي تابان اي فرزند

الاَْنْجُمِ الزّاهِرَةِ ، يَاابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ ، يَاابْنَ الاَْعْلامِ اللاّئِحَةِ ،

ستارگان فروزان اي فرزند اختران درخشان اي فرزند راههاي روشن اي فرزند نشانه هاي آشكار

يَاابْنَ الْعُلُومِ الْكامِلَةِ ، يَاابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ ، يَاابْنَ الْمَعالِمِ

اي فرزند دانشهاي كامل اي فرزند آئينهاي معروف و مشهور اي فرزند آثار و معالم

الْمَأْثُورَةِ ، يَاابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ ، يَاابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ ،

رسيده ( از خدا و انبياء ) اي فرزند معجزات موجود اي فرزند دليلهاي آشكار

يَاابْنَ الصّـِراطِ الْمُسْتَقِيمِ ، يَاابْنَ النَّبَأِ الْعَظِيمِ ، يَاابْنَ مَنْ هُوَ فِي

اي فرزند راه مستقيم اي فرزند آن خبر بسيار بزرگ اي فرزند كسي كه در دفتر

أُمّـِ الْكِتابِ لَدَي اللهِ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ، يَاابْنَ الاْياتِ وَالْبَيّـِناتِ ، يَاابْنَ

اصلي نزد خداوند « علي » ( والا ) و فرزانه است اي فرزند آيات و نشانه هاي آشكار اي فرزند

الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ ، يَاابْنَ الْبَراهِينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ ، يَاابْنَ

دليلهاي هويدا اي فرزند برهانهاي نمايان روشن اي فرزند

الْحُجَجِ الْبالِغاتِ ، يَاابْنَ النّـِعَمِ السّابِغاتِ ، يَاابْنَ طه وَالْمُحْكَماتِ ،

حجتهاي رسا اي فرزند نعمتهاي شايان و فراوان اي فرزند طه و آيات محكم قرآن

يَاابْنَ يس وَالذّارِياتِ ، يَاابْنَ الطُّورِ وَالْعادِياتِ ، يَاابْنَ مَنْ دَني

اي فرزند يس و ذاريات ، اي فرزند طور و عاديات ، اي فرزند كسي كه ( در شب معراج ) نزديك شد


74


فَتَدَلّي ، فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْني ، دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِيّـِ

و نزديك تر شد به فاصله دو كمان يا نزديكتر ، در نزديكي و قرب نسبت به خداي والاي

الاَْعْلي ، لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوي ، بَلْ اَيُّ أَرْض

اعلي ، اي كاش مي دانستم در چه جايي منزل گرفته اي و چه سرزمين و مكاني

تُقِلُّكَ أَوْ ثَري ، أَ بِرَضْوي أَوْ غَيْرِها أَمْ ذِي طُوي ، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ

تو را بر خود نگهداشته آيا در كوه رضوايي يا غير آن يا در ذي طوي ، گران است بر من كه

أَرَي الْخَلْقَ وَلا تُري ، وَلا أَسْمَعُ لَكَ حَسِيساً وَلا نَجْوي ، عَزِيزٌ

مردم را ببينم ولي تو ديده نشوي و نشنوم از تو صدا و نه رازي ، گران است

عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوي ، وَلا يَنالُكَ مِنّـِي ضَجِيجٌ وَلا

بر من كه بي من بر تو تنها بلا احاطه كند ، و صداي زاري و شكوه من به

شَكْوي ، بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّب لَمْ يَخْلُ مِنّا ، بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ

تو نرسد ، جانم به قربانت اي پنهاني كه از ميان ما بيرون نيستي جانم به قربانت اي دور

نازِح ما نَزَحَ عَنّا ، بِنَفْسِي أَنْتَ اُمْنِيَّةُ شائِق يَتَمَنّي ، مِنْ مُؤْمِن

از نظري كه از ما دور نيست جانم به قربانت اي آرمان هر مشتاقي كه آرزويت كنند از مردان

وَمُؤْمِنَة ذَكَرا فَحَنّا ، بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ عَقِيدِ عِزّ لا يُسامي ، بِنَفْسِي

و زنان با ايماني كه به ياد تو ناله از دل كشند جانم به قربانت اي بسته به عزتي كه كسي برتو برتري نگيرد جانم

أَنْتَ مِنْ أَثِيلِ مَجْد لا يُحاذي ، بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَم

به قربانت اي مجد و شوكت ريشه داري كه همطراز ندارد و جانم به قربانت اي نعمت ديرينه اي كه


75


لا تُضاهي ، بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَصِيفِ شَرَف لا يُساوي ، إِلي مَتي

شبيه ندارد جانم به قربانت اي قرين شرف و بزرگواري كه برابر ندارد ، تا كي

أَحارُ فِيكَ يا مَوْلايَ ، وَإِلي مَتي وَاَيَّ خِطاب اَصِفُ فِيكَ وَاَيَّ

سرگردان تو باشم اي مولاي من ، و تا كي و به چه زباني وصف تو گويم و

نَجْوي ، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أُجابَ دُونَكَ وَأُناغي ، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ

راز دل كنم گران و ناگوار است بر من كه پاسخ از ديگري جز تو بشنوم و گفتگو كنم ، گران است بر من كه

أَبْكِيَكَ وَيَخْذُلَكَ الْوَري ، عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ يَجْرِيَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ ما

بر تو بگريم ولي مردم تو را واگذارند ، گران است بر من كه بر تو بگذرد آنچه مي گذرد نه

جَري ، هَلْ مِنْ مُعِين فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَالْبُكاءَ ، هَلْ مِنْ جَزوُع

بر ديگران ، آيا كمك كاري هست كه با او فرياد و گريه را طولاني كنم آيا بي تابي هست

فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا ، هَلْ قُذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْنِي عَلَي

كه چون به خلوت روددرزاريوجزع كمكش كنم آيا چشمي هست كه خار فراق در آن خليده و گريان باشد تا چشم پرخار

الْقَذي ، هَلْ إِلَيْكَ يَاابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقي ، هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا

من نيز ياريش دهد ، آيا اي پسر احمد بسويت راهي هست تا ديدارت كنم آيا روز جدائي ما به وعده تو پيوست

مِنْكَ بِعِدَة فَنَحْظي ، مَتي نَرِدُ مَناهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوي ، مَتي نَنْتَقِـعُ

مي شودتابهره مندگرديم ؟ كي مي شود كه به سرچشمه هاي پرآبت درآئيم و سيراب شويم ؟ كي مي شود كه سيراب گرديم

مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدي ، مَتي نُغادِيكَ وَنُراوِحُكَ

از آب وصل توكه تشنگي ما به داراز كشيد ؟ كي مي شودكه صبح وشام را باتو بسر بريم وديده روشن كنيم ؟


76


فَنُقِرَّ عَيْناً ، مَتي تَرانا وَنَراكَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُري ، أَتَرانا

كي مي شودكه توماراببينيوماتورا ببينيم و پرچم نصرتت را برافراشته باشي و مردم آن را مشاهده كنند ؟ آيا مي شود كه ببينيم

نَحُفُّ بِكَ وَأَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلاََ ، وَقَدْ مَلاَْتَ الاَْرْضَ عَدْلاً ، وَاَذَقْتَ

آن روزي كه گرداگردت را گرفته و تو رهبر مردم باشي و زمين را پر از عدل و داد كني و بچشاني

أَعْداءَكَ هَواناً وَعِقاباً ، وَاَبَرْتَ الْعُتاةَ وَجَحَدَةَ الْحَقّـِ ، وَقَطَعْتَ

به دشمنانت خواري و كيفر را و نابود كني سركشان و منكران حق را و بزني

دابِرَ الْمُتَكَبّـِرِينَ ، وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظّالِمِينَ ، وَنَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ

ريشه گردنكشان را و بر كني اساس ستمكاران را و ما بگوئيم : ستايش

لِلّهِ رَبّـِ الْعالَمِينَ . اَللّهُمَّ أَنْتَ كَشّافُ الْكُرَبِ وَالْبَلْوي ، وَإِلَيْكَ

خاص خدا پروردگار جهانيان است خدايا تويي برطرف كننده گرفتاريها و بلا و از تو

أَسْتَعْدِي فَعِنْدَكَ الْعَدْوي ، وَأَنْتَ رَبُّ الاْخِرَةِ وَالاُْولي ، فَأَغِثْ يا

دادرسي و ياري جويم كه در نزد تو است دادخواهي و ياري و توئي پروردگار آخرت و دنيا پس فرياد رسي كن اي

غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلي ، وَأَرِهِ سَيّـِدَهُ يا شَدِيدَ الْقُوي ،

فريادرس درماندگان از بنده خُرد گرفتارت ، و بنمايان به او آقايش را اي سخت نيرو

وَأَزِلْ عَنْهُ بِهِ الاَْسي وَالْجَوي ، وَبَرِّدْ غَلِيلَهُ يا مَنْ عَلَي الْعَرْشِ

و زائل كن به ديدار آن حضرت از او اندوه و سوز دلش را و فرو نشان سوز عطشش را اي كه بر عرش

اسْتَوي ، وَمَنْ إِلَيْهِ الرُّجْعي وَالْمُنْتَهي . اَللّهُمَّ وَنَحْنُ عَبِيدُكَ

استواري و اي كه بسوي او است بازگشت و سر منزل هر چيز خدايا و مائيم بندگان تو


77


الشّائِقُونَ إِلي وَلِيّـِكَ الْمُذَكّـِرِ بِكَ وَبِنَبِيِّكَ ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً

كه شيفته ديدار نماينده ات هستيم آنكه مردم را به ياد تو و پيامبرت اندازد و تو او را آفريدي كه نگهدار

وَمَلاذاً ، وَأَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً ، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنّا اِماماً ،

و پشتيبان ما باشد و برپايش داشتي تا قوام و پناهگاه ما باشد و او را پيشواي مؤمنين

فَبَلّـِغْهُ مِنّا تَحِيَّةً وَسَلاماً ، وَزِدْنا بِذلِكَ يا رَبّـِ إِكْراماً ، وَاجْعَلْ

از ما گرداني پس برسان به آن جناب از طرف ما تحيت و سلامي و بيفزا بدينوسيله اي پروردگار ما بر كرامت و مقام ما

مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً ، وَأَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِيمِكَ إِيّاهُ أَمامَنا ،

و جايگاه او را جايگاه و اقامتگاه ما قرار ده و كامل كن نعمتت را بر ما به مقدم داشتن آن بزرگوار را در پيش روي ما

حَتّي تُورِدَنا جِنانَكَ وَمُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِكَ . اَللّهُمَّ

تا ما را به بهشتهاي تو درآورد و به رفاقت ( و هم نشيني ) شهيدان از بندگان خالصت برساند خدايا

صَلّـِ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَصَلّـِ عَلي مُحَمَّد جَدِّهِ

درود فرست بر محمد و آل محمد و درود فرست بر محمد جد بزرگوار او

وَرَسُولِكَ السَّيّـِدِ الاَْكْبَرِ ، وَعَلي أَبِيهِ السَّيّـِدِ الاَْصْغَرِ ، وَجَدَّتِهِ

و رسول تو آن آقاي بزرگ و بر علي پدر بزرگوارش آن آقاي كوچكتر و بر جده اش

الصِّدِّيقَةِ الْكُبْري فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد ، وَعَلي مَنِ اصْطَفَيْتَ

صديقه كبري فاطمه دختر محمد كه درود خدا بر او وآلش باد و به برگزيدگان نيك رفتار

مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَةِ ، وَعَلَيْهِ أَفْضَلَ وَأَكْمَلَ وَأَتَمَّ وَأَدْوَمَ وَأَكْبَرَ وَأَوْفَرَ ما

ازپدران آن حضرتوبرخودآن جناب فزونترين و كاملترين وتمامترين و مدام ترين وبزرگترين و فراوانترين


78


صَلَّيْتَ عَلي أَحَد مِنْ أَصْفِيائِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ ، وَصَلّـِ

درودي كه بفرستي بر يكي از برگزيدگان و نيكان از خلق خود و درود فرست بر آن جناب

عَلَيْهِ صَلوةً لا غايَةَ لِعَدَدِها ، وَلا نِهايَةَ لِمَدَدِها ، وَلا نَفادَ لاَِمَدِها ،

درودي كه شماره اش بي حد و مدتش بي نهايت و تمام نشدني باشد

اَللّهُمَّ وَاَقِمْ بِهِ الْحَقَّ ، وَأَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ ، وَاَدِلْ بِهِ

خدايا حق را بوسيله آن حضرت برپا دار و باطل را بدو نابود گردان و دوستانت را بوسيله اش

أَوْلِياءَكَ ، وَأَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَكَ ، وَصِلِ اللّهُمَّ بَيْنَناوَبَينَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّي

به دولت رسان ودشمنانت رابدست اوخوارگردانوپيوند كن خدايا ميان ما و او را به پيوندي كه برساند ما را

إِلي مُرافَقَةِ سَلَفِهِ ، وَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ ، وَيَمْكُثُ فِي

به رفاقت پدران گذشته او و بگردان ما را از كساني كه دامن آنها را بگيرند و در سايه لطف

ظِلّـِهِمْ ، وَاَعِنّا عَلي تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ ، وَالاِْجْتِهادِ فِي طاعَتِهِ ،

آنها بايستند و كمكمان كن بر اداي حقوق آن حضرت و سعي و كوشش در فرمانبرداريش

وَاجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ ، وَامْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ

و دوري از نافرمانيش و منت نه بر ما به خوشنوديش و ببخش بر ما رأفت و مهرباني

وَدُعاءَهُ وَخَيْرَهُ ، ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ ، وَفَوْزاً عِنْدَكَ ،

و دعا و خير آن حضرت را بدان حد كه برسيم بدانوسيله به رحمت وسيع تو و به كاميابي از نزد تو

وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَةً ، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً ، وَدُعاءَنا بِهِ

و بگردان نمازهاي ما را بوسيله او پذيرفته و گناهانمان را آمرزيده و دعاهايمان را


79


مُسْتَجاباً ، وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً ، وَهُمُومَنا بِهِ مَكْفِيَّةً ،

مستجاب شده و قرار ده روزيهاي ما را بدان حضرت گسترده و اندوههاي ما را بوسيله اش برطرف شده

وَحَوائِجَنا بِهِ مَقْضِيَّةً ، وَأَقْبِلْ إِلَيْنا بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا

و حاجتهايمان را روا شده و رو كن بسوي ما ( پروردگارا ) بدان روي بزرگوارت و بپذير تقرب جويي

إِلَيْكَ ، وَانْظُرْ إِلَيْنا نَظْرَةً رَحِيمَةً ، نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَةَ عِنْدَكَ ، ثُمَّ

ما را بدرگاهت و بنگر بسوي ما به نگاهي مهربانانه تا بدانوسيله بتوانيم مقام خود را در پيش تو به كمال رسانيم و ديگر

لا تَصْرِفْها عَنّا بِجُودِكَ ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ

آن مقام را از ما بازنگردان به جود خودت و سيرابمان كن از حوض جدش ـ كه درود خدا بر او

وَآلِهِ بِكَأْسِهِ وَبِيَدِهِ ، رَيّاً رَوِيّاً هَنِيئاً سائِغاً لا ظَمَأَ بَعْدَهُ ، يا أَرْحَمَ

و آلش باد ـ از جام او و بدست آن جناب و سير و سيراب و گوارا و خوش كه تشنگي پس از آن نباشد اي مهربانترين

الرّاحِمِينَ » .

مهـربـانــــان . »



| شناسه مطلب: 77955