بخش 7

مدینه طیبه


201


مكه مكرّمه


203


نزول : ساعت چهار از شب ؛ خروج : يك ساعت و نيم از شب

بساط سبزه لگدكوب شد زفرط نشاط * * * زبس كه عالم و عامي به رقص برجستند

« هله عاشقان بشارت كه نماند آن جدايي » . چشم مستمندانِ بي ماك و رمق كه به حواشي و حوالي تهامه افتاد ، سيل فرح بود كه در پشت موج فرح مي آمد ، آتش شوق شعلهور شد ، خستگي ها از بدن ها رفت ، رمق تازه افاضه شد ، روح به ابتهاج و قلب در نشاط و سرور آمد ، هرچند جمعيت شكدف هاي پي در پي تزاحم و تصادم مي نمود ، فصحه نشاط وسيع تر مي گرديد زبان از لبيك باز داشته با هزار زبان يك دل و يك زبان شكر نعمت الهي نموديم و از عقبه ابوطالب سرازير شده وارد شهر شديم . قطار شكدف از مكه وصل به مني است سبحان الله ما اعظمه .

بس كه دل بر سر ريخته جان بر سر جان * * * سر كويش ، ره آمدْ شد ما مسدود است

عزيز مصر به رَغْم برادران غيور * * * زقعر چاه در آمد به اوج ماه رسيد

افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن * * * مقدمش يا رب مبارك باد بر سرو و چمن


204


به حسن عنيات و توفيق الهي داخل حصن حصين و حرم امن مبارك كه سواء العاكف فيه والباد ( 1 ) شديم و از چنگال آن مردم بي حياي بي دين خلاص شده به هر زحمتي بود از كنار كوچه ها در بين محامل و شكادف خود را بدر برده به منزل خود رسانديم . حاجي حسين شيش جلو قافله به فاصله چند ساعتي پيش ، وارد مكه شده منزلي گرفته بود ، خانه رفيع البنياني مشرف بر بركه شامي خانه عبدالله ، در درجه اعلي نزول نموده يك نفس راحتي كشيديم و شكر حضرت حق نموده خواستم اندك از تعب و خستگي راه يعني از ساعت پنج از شب قبل گذشته الي الان كه بيست و چهار ساعت است در حركت بوده ( اندكي استراحت كنم ) لكن براي عشق ، بند و رسن را پاره كرده شعله آتش شوق قوت گرفته ، ابداً خواب و راحت مثل تعب و زحمت در نظر نمي آيد كه دو مساوي است ، جامه هاي خواب دور انداخته ساعت هفت از شب غسل مختصري كرده به هيأت جامعه رفقا و دوستان روي به مسجدالحرام نهاده .

اينجا تن ضعيف و دل خسته مي خرند * * * كس عاشقي به وقت بازو نمي كند

مسافت زياد است تا مسجد شريف و اين نقص بزرگ منزل ماست ، هرچند شايد جبرانش را صفاي هواي آن بكند .

بالجمله فزنا و سعدنا ، داخل مسجد شده آداب دخول را تا يك درجه مرعي داشته از باب بني شيبه كه طاقي است پشت مقام جليل حضرت خليل در مطاف شده ، خطاب به بيت شريف و حجرالاسود انور را بطور مروي ادا كرده به نيت طواف عمره تمتع هفت شوط دور خانه شريف طواف كرده به زحمت در پشت مقام نماز طواف خوانده از باب مقابل حجرالاسود وارد مسعي شده از دُرَج كوه صفا به كمال صفا بالا رفته ، وقفه كرده نفسي تازه و توجهي به سمت بيت شريف دعاي مأثور را خوانده ، نيت سعي كرده از پله چهارم سرازير شده مشغول سعي حافياً ماشياً ذاكراً خاضعاً له تعالي شديم . ، اللهم تقبل ، چون محاذي مناره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج ( 22 ) ، 25 .


205


اول رسده بناي هروله و قرائت دعاي مأثور شديم .

يا حبذا لارجل جناب حاجي شيخ محمدصادق كه في الحقيقه پير طريقت اين طريق است همراه برداشتيم و در طواف و سعي به دلالت آن جليل مرد مناسك خود را ادا كرديم ، هرچند هيئت ، هيئت علما بود و قصوري در مراتب علميه مسايل نبود لكن عمل را يك خاصيت ديگر است .

پي پر مرو تو در خرابات * * * هرچند سكندر زماني

بعد از سعي ، بلافاصله مقراضي از سلماني اجاره كرده در همان محل شريف يعني مروه تقصير كرده خسته شديم ، تعب بي خوابي و حركت راه و اداي نسك ظاهر گرديد ، مراجعت به منزل كرده فريضه صبح را خوانده مقداري راحت كرديم . حضرات دوستان نجفي و غيرهم مطلع شده محض تفقد واستعلام حوادث واقعه به ديدن آمدند . مجلس آراسته شد ، بعد از ظهر به مسجد مشرف شده طواف نسا احتياطاً بجا آورده بعد از فريضه ظهر احرام حج بستيم و معاودت به منزل رده مهياي حركت به مني شده ، اول مغرب خانه را خالي كرده سوار بر كجاوه روي به مني نهاديم . الله اكبر چه هنگامه برپاست ، به كمال سلامتي ساعت دو و سه به مني وارد شده در چادر نزول نموده بيتوته كرديم به احسن احوال .

مقارن آفتاب از مني سوار شده روي به عرفات ، بعد از چند ساعت به اين موقف شريف رسيده در چادرمان نزول كرديم . مسأله مشكله فقره هلال است كه تكاليف را صعب كرده ؛ فوراً در فحص شدم كه حاجِ بحري ( 1 ) را پيدا كرده كسب اطلاعي نمايم . جمعي را ملاقات كرده نتيجه نداد ، بر حسب رؤيت عمومي اليوم هشتم است ولي جمعي را نسبت رؤيت شب جمعه مي دهند ، نزد عامه هم كه عرفه است . خلاصه چاووش را امر نموديم ندا درداد كه هركس ماه را ديده بيايد شهادت بدهد ، جمعيت حاج هم در فحص و بحث افتاده يك جمعيت فوق العاده در منزل ما شده كه تمام مشاغل و مهام را همين فقره تعويق و تعطيل كرده ، رفته رفته جمعي دعوي رؤيت كردند و با كمال دقت در فحص حال ايشان برآمده بعضي مزكي هم شدند . دو سه نفر موثقين بلكه عدول هم در بين ايشان يافت شد كه بحمدالله به موازين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حاجي كه از دريا آمده و مشكلي براي ديدن ماه نداشته است .


206


شرعيه ، مطلب تصفيه شد . صورت اشخاص در ورقه علي حده ثبت است .

و بالجمله قريب ظهر چاووش جار زد كه نيت وقوف بكنيد تا بعد از ظهر اطمينان حاصل و بناي آن شد كه عرفه باشد . در حل و عقد اين مسأله مهمه و كثرت ارجاعات حاج و سئوالات شرعيه ايشان ، مجال آن كه ناهاري صرف كنيم يا دعايي بخوانيم نشد ، دفعتاً مجلس را بهم زده برخاستم مشغول دعاي صحيفه شده باز مشغول به مردم شديم و له الحمد علي كل حال ، قريب به غروب كجاوه ها بار كرده تا مغرب را در حدود عرفات بوده روي به مشغر نهاديم . از هنگام سواري صداي شليك تفنگ و طپانچه و توپ سروع شد ، بلكه از بعد از ظهر عرفه توپ هاي دولتي كه همراه محملين است شليك كردند .

هيئت قواف حجاج در آن اول شب با مشاعل و محامل شكوه عظيمي دارد . اداره و دستگاه شريف مكه با بساط هرچه مجلل يك طرف ، هيئت حاملين محملين از عساكر و توپ و موزيكال و مجسمه محمل كه به انواع زر و زيور و نفايس مزين و مكلل است يك طرف ، مولي سلطان عبدالحفيظ هم با وضع جلالتش يك طرف ، پادشاه سياه هاي سوخته امم با هيئت مهيبه و جماعتي گرزهاي آهنين به دست و مشعل هاي افروخته در جلو بن يك شتاب و شدتي حركت مي نمايد ، في الحقيقه تماشاي آن فرق مختلفه و اشكال متفرقه و حركات عجيبه انسان را مبهوت مي كند . خلاصه جمعيت سواره و پياده حاج كه شايد بالغ بر قريب سك صد هزار نفر مي شوند با محامل و شكادف در آن وقت شب بايد از بغاز قزح عبور كنند ، تصادم اين قوافل موقع را باريك و محظور مي نمايد ، صداي گلوله است كه در قلل جبال پيچيده .

بحمدالله به سلامتي گذشتيم و در صحراي مشعر محاذي مسجد پياده شديم و صرف چاي نموده نماز مغرب و عشاء را به يك اذان خوانده صرف شام كرديم ، مشغول التقاط حصي شده غالب شب را بيدار بوديم ، رعد و برق توپ است كه صحرا را كر كرده ، منظر مشاعل چون انجمن آسمان به تعداد نمي رسد ، از هر گوشه يك صدا و زمزمه بلند است . به هر انجمني كه توجه مي شود وضع مخصوصي دارند ، بالاخره خواب مختصري كرده ، در تمام مواقف چشم داشت به همين ساعات خاصه مشعر هستم ، اگر خدا قبول كند ، رقت هاي كامل


207


براي همه رفقا ديدم و هركس در ياد ذوي الحقوق افتاده بود . الحمدالله

خوشا نماز و نياز كسي كه از سر درد * * * به آب ديده و خون جگر طهارت كرد

الله اكبر ، مشعر است يا محشر ! غرش توپ در دل كوه ها و فريادهاي حجاج ره گم كرده و شقشقه هاي شترها و بارقه هاي چراغ ها و ازدحام فرق مختلف و تدافع هاي احزاب متفرقه ، آدمي را مبهوت مي نمايد . جماعتي از حاج بيچاره منزل هاي خود گم كرده حيران مانده ، بسا گرسنه و تشنه در آن صحرا خوابيدند . بار الها ! ما را در آن صحراي مخوف سرگردان و بي صاحب مگذار ، اگر شفعاي دار بقا به جستجوي ما نيايند ، بعيد است ما را نيروي فحص و بحث از ايشان باشد ، شب خيلي محترم عزيزي است ، ليله عيد اضحي ، ليله جمعه ، وقوف به مشعر ، هيهات كه بعدها نصيب شود ، نعوذ بالله كه اگر وساوس شيطان موجب حرمان از فيض اين شب بشود .

زبس ميخ با خاك همسايه شد * * * زمين همچو كفگير دل پاره شد

ما اكثر الحجيج والضجيج ! تا مد بصر از فراز تا نشيب بيابان مني بندهاي خيام پيوسته است ، اگر اين جمعيت را توفيق حج مقوبل و رفيق مي بود زهي سعادت ، ولي هيهات كه از هزار يكي و از بسيار اندكي حج صحيح ظاهري مبرئ ذمه ندارند ، فضلاً عن المقبول ؛ پيرمردي با محاسن سفيد در مني آمد درخواست نوشته كرد ، تصديق صحت حج ، از او پرسيدم : مناسك را صحيحاً هب عمل آوردي ؟ گفت : بلي ، گفتم طواف و سعي و تقصير كردي ؟ گفت : بلي آقا را زيارت كردم ! سعي و تقصير را نفهميد چه معني داشت . چون توضيح و سعي را نشاني دادم ، گفت : بلي در آن مكان ديدم چيزي نيست برگشتم ، تقصير كردي ؟ قسم هاي مغلظه ياد كرد كه تقصيرينكردم ! هرچه خواستم تكليف شرعي آن بيچاره را معين كنم نپذيرفت ، با كمال دلتنگي برخاست و رفت .

صبح عيد سعيد از مشعر سوار شده به مني آمديم و در سمت يمين در چادر خودمان نزول نموديم ، از رؤيت آن جمعيتِ فوق العاده و خيام پي در پي كه از مشرق تا غرب صحراي مني را احاطه كرده بود حالت بهت و تحير دست داد ، بند چادر به چادر وصل است ، قيامتي برپا


208


است كه خدا روزي آرزومندان فرمايد ؛ يك سمت آن بيابان وسيع را بساط محملين چيده و يك دامنه كوه را دستگاه شريف گسترده و اطراف را اعزه حجاج و ذوي الاحتشام از ممالك متفرقه خيمه زده يك طرف هم مذبح قرار داده فزون از عد و حد ، احشام و اغنام نموده .

لدي الورود وضو گرفته رمي جمره عقبه كرديم . با هيئت رفقا قريب بيست نفر متوجه راه جمره شديم ولي به مجرد آنكه از حريم صحرا به جاده افتاديم و زير شكم هاي شترهاي مشكدف كه قطار در قطار ايستاده و رنده بودند بناي راه پيداكردن گذارديم ، هيئت جمعيت متفرق گرديد . به هر حال كيفيت تصادم فرق مختلفه حاج و شكدف ها و ضيق طريق نوشتني نيست .

اسهل مناسك همين رمي جمره است و مقدماتش اصعب امور است ، بالاخره خود را به عقبه رسانده چندين هزار دست و سنگ متوجه همين يك نقطه است ، رجال و نساء ، حضرات عامه به يك فشار و شدتي روي هم مي ريزند و بي مهابا ، مشت هاي پر از سنگ را پرتاب مي كنند ، خواه به نقطه معهوده بخورد ، خواه به سر و بدن حاج بيچاره بخورد . « غرض سنگي است كزما بازماند » . و بالجمله در آن جزر و مد امواج افواج خلايق ، خود را نزديك موضع رسانده نيت كرده دعاي مأثور : « اللهم هذه حصياتي . . . » الخ را خوانده پشت به قبله سنگ ها را به سبابه و ابهام به نشانه زده فارغ شديم . عرق زياد ، تصادم و تماس عنيف با بدن هاي سياه متعفن جاوه اي ها و هندي ها صداي غريبي و كثافت زيادي توليد نمود .

مراجعت به سمت خيمه ها كرده در بين راه شدت ضيق و تصادم شتر و شكدف روي به كمال گذارد ، حقيقتاً در آن فشار و تدافع مخاطرات عظيمه مترقب بود ، خصوص آنكه اسبي هم از فشار شكدف ها و شترها رميده بناي جفته و ميدان داري گذارنده زن و مرد از طرفين خود كالجراد المنتشر متفرق روي هم مي ريختند .

رسيدم به خيمه ، از سلامت رجوع ، شكر الهي كرده عزيمت قرباني نموده رفقا هم بعضي همراه و بعضي در خيمه ، رفتيم در صحراي گوسفندي ، قيمت اغنام بالنسبه به سنوات سابقه خوب بود تا بعد از ظهر معطل عمل ذبح شديم و خيلي صدمه خورديم ، ذابح را از خودمان


209


معين كرده در عمل ثُلُثَيْن هديه و صدقه هم بين خودمان موضوع منطبق يافته ، تصحيح نموديم و حضرات سوداني حاضر الوقت لاشه گوسفند را كشيده براي خود مي بردند .

نوعاً حجاج بيچاره غافل از حالت اين جماعت سوداني هستند ، به توهم آنكه ايشان ف4قرا و اهل از براي موضوع ذبيحه هستند ، كليه عمل ذبح و گوسفند را بدون تصفيه شرعي تفويض به ايشان مي نمودند و اخيراً كه مطلع بر حكم و موضوع شدند ، بيچاره ها متأسف شدند لكن چه فايده ، با وجودي كه در مناسك فارسي مرحوم شيخ اين معني را به خوبي تشريح و معالجه آن را نوشته باز هم غافلند ؛ لعن الله الجهل و جُنده .

در چندين سال قبل در بدو نشر و نشو فرنگي مآبي در ايران ، كتابي در طهران ديدم به طرز قصه و رمان كه در معني انتقاد و اعتراض بر جمله اي از احكام اسلاميه نبوده بود و بي باكانه اسم و رسم مصنف را تصريح و توضيح داده بلكه نهايت مفاخرت را به اين تصنيف كثيف ابراز داشته و خود را از دانشمندان فرقه ناجيه و متمدنين ايرانيين دانسته به نظر قاصرش خيرخواهي و راهنمايي براي سعادت ايران و ازدياد ثروت به خرج داده بود ، من جمله بر نسك ذبيحه مني اعتراض نموده و اين حكم را مضربه عالم صحت بشري و منافي اتقصاد و معاش دانسته مي گويد : هر چند در صدر اسلام تشريع اين حكم براي ترفيه حال فقرا بوده و از بركت قرباني ها فقراي آن ناحيه را گوشت و پوستي نصيب مي شود لكن اليوم با آن كثرت حاج و وفور قرباني و اضحيه در آن هواي گرم مصرف عقلايي ندارد بلكه مولد ميكروب و موجب امراض مسريه است ، چنانكه به رأي العين ملاحظه مي شود كه همه ساله از فساد اين لحم و شحم در آن صحرا و با عارض مي شود و جمعي كثير هلاك مي گردد ، و چون احكام شرع به مناسبت اعصار و مقتضيات احوال و تغيير تبديل مي پذيرد بايد قيمت قرباني را در بانك ملي جمع و ذخيره نمود و در مصالح مملكت مصروف داشت الي آخر ما لفقه .

متدينين غيور كه حلال و حرام محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را تا قيامت برقرار و غير قابل براي تغيير مي دانند اين رأي را تخطئه و به اجوبه متعدده


210


مردودش نمودند ، ولي نگارنده همواره آروز داشتم كه سرّ معنوي مكشوف و باب اين حكمت بر قلب ضعيف من مفتوح گردد . له الحمد والمنه كه در آن زوال آفتاب عيد ، فتوحات جديده افاضه شد ، دانستم كه معترض منحرف ، ذائقه اش حلاوت كريمه « لن ينال الله لحومها ولادماؤها و لكن يناله التقوي منكم » ( 1 ) را احساس نكرده و مصالح اِرقاه دم را در منعم حقيقي ادراك ننموده و تأسي به حضرت خليل ، رب جليل را مغتنم ندانسته ، صحت و سقم را به تصرف حيوان موهوم داده از معني « بيده ملوك كل شئ » ( 2 ) بي بهره مانده .

با كمال خستگي از قصابي فارغ شده به خيمه آمده دلاك حاضر بود ، براي احلال ، سر را به تمام تراشيده موهاي آن را در خيمه مدفون ، ناهار مختصري صرف ، اندك راحتي نموديم . امروز ممكن نشد باري بقيه اعمال صبح به مكه مشرف شويم . طرف عصر هم جماعت حاج براي تهنيت عيد و ارجاعات شرعيه رفت و آمد مي نمودند و فرصت را بالمره از دست بردند ، شب را بيتوته كرده روز يازدهم بعد از اداي فريضه و عادات مرسومه صبح عازمه رمي جمرات ثلاثه شده ، حضرت اقا با جماعت رفقا براي رمي جمار متوجه و از آنجا به مكه معظمه روانه شدند ، براي خالي نبودن خيمه و جواب سئوالات مقدره و محققه و پذيرايي واردين بنده را در خيمه گذارده رفتند .

امروز چون طباخ ، حاجي حسين يزدي ، مكه مشرف شده بود ناهار مرتبي نداشتيم ، عكارم را گفتم ترتيب ناهار مختصري بدهد تا صرف كنيم و روانه مكه شويم ، احتياط روز يازدهم را به عمل آورديم ، اسهل اغذيه دوغ و خيار مقرر شد ، نان خشك موجود بود ، قريب هفتاد مثال دوغ كه جز رنگ ، كيفيت ديگر نداشت و چون دل مؤمن سفيد و سخن هاي من بي مزه بود با چند دانه خيار حضار نمود و سه قران و نيم از من گرفت ، اين است ميزان نرخ مِني و خريد و فروش عكام با آن كه لاف ديانت هم مي زنند . بعد از ظهر غسل كرده الاغي گرفته خيمه را خالي گذارده به مكه مشرف شديم و قريب غروب فراغت حاصل نموده الاغ ديگري گرفته به مني آمديم و مثل شب گذشته بيتوته كرديم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج ( 22 ) ، 37

2 . حج ( 22 ) ، 37


211


امشب بساط جشن و آتش بازي گسترده براي تهنيت عيد سعيد ، ادارات رسمي از مركز شريف و والي و محملين تا جنرال قونسولگري دولت عليه ايران صداي شليك توپ و غرش آتش بازي هاي هوايي و سرود موزيكان بلند است ، گوهاي آتشي در جو هوا ، ولي شعله هاي ملوّن چون خوشه هاي پروين بر روي زمين مي ريخت ، هواي صاف مهتاب ، چراغ هاي برق افق تا افق را روشن نموده .

روز دوازدهم رسوم شرعيه و عاديه را ادا كرده قريب ظهر مهياي حركت به مكه معظمه شديم ، طبقات حاج هم دسته دسته شروع به رحيل نمودند تا زوال آفتاب در خيمه واقف بوديم و بعد از ظهر به مسجد خيف مشرف شده در مصلاي حضرت خاتم ( صلّي الله عليه وآله ) كه بقعه و مناره در وسط فضاي مسجد براي تحديد و علامت آن عمارت كرده اند ، فريضه ظهر و عصر را ادا كرديم و دعاي مأثور را خوانده بيرون آمديم ، متوجه رمي جمار شديم و با مشقت خود را به مجمر رسانده حصيات رمي كرده ، فارغ شديم ، ولي رفقا و همراهان را گم كرده تنها مانديم . در عقبه اخري منتظر رسيدن شترها و محامل خودمان شديم كه سوار شويم ، ساعتي معطل شده نرسيدند ، خواستم الاغي كرايه كنم ديدم جز دو جامه احرام متاعي همراه ندارم ، حالت انتظار هم تمام شده بالضروره به همان حالت پياده تمشي كرده تا به مكه رسيدم .

روز سيزدهم خواستم لباس متعارف پوشيده صورت آدم شوم ، ديدم در بقچه چيزي نمانده ، لاجرم از بازار لباس دوخته خريده تن كرديم و دعا به دولت سريع الزوال حرب كه مستظهر به حمايت امير مكه هستند نموديم . چون از مناسك واجبه فراغت حاصل شده بود به پذيرايي واردين و ملاقات هاي لازم دوستان پرداختيم ، تدريجاً ابتلائات حجاج مسلوب منهوب از تعرض دولتي و بروات مفقود و مسروق شده آغاز گرديد ، صبح و عصر و ظهر جماعتي برهنه به شكايت مي آمدند كه تذكره مان با حواله چندين ليره در ميان بار حربي ها برده اند و با وجود گرسنگي و شدت احتياج مأمورين ايراني هم مطالبه تذكره و رسم قُول مي كنند ، بيچاره ها متوقع بودند مأمورد دولت متبوعه شان جد و جهدي در استنقاذ و استرداد اموال منهوبه مي نمايد و سفارت مقيم بابعالي پروتست خواهد كرد و عنقريب تلافي كامل مي شود . بلي آروز از خوبان عيب نيست .

براي رفع و رجوع مهام حجاج به قونسول خانه رفته جناب مشير حضور كه از سادات


212


نجيب با كمال و رسماً قونسول مصر است به مكه آمده ملاقات شده ، حسن انفاق ستاره اش در اق منحرف طالع نشد ، انصافاً غيرت وطن دوستي و نجابت فطريش رضا به اين تعديات بر ايراني نداد ، رسماً تذكره را موقوف كرده مقرر شد هركس را تصديق منهوبيت كرديم معاف باشد و جري الامر علي ذلك ؛ در باب استرداد اموال هم تلگرامات رسميه به بابعالي نمود و ضمناً با امير مكه هم مذاكرات رسميه كرده ، جواب رسمي دادند كه بايد حجاج صورت آنچه را برده اند در كميسيون مخصوص كه تشكيل مي شود بدهند تا اقدامات لازمه بشود ، همان جواب رسمي را گرفته رفتم سرايه ، والي مكه را ملاقات كرده حقيقتاً بسيار آدم نجيب درستي است ، لوازم تكريم و تجليل فوق آنچه مترقب بود ، به عمل آورده ، فوراً امر به تشكيل كميسيون داده در ترفيه حال حاج ايراني اظهار حضور كامل نمود و ما را خيلي ممنون صحبت هاي خود كرد ، بدواً گله مي كرد كه با وجودي كه من والي حجاز هستم چرا بايد تاكنون مطلع از اين وقعه نباشم ؟ جواب گفتم : چون وقت مضيق بود و مناسك اهم بود مشغول امر اهم شديم ولي خبر نداشت كه تمام اميدواري به احترامات شريف مكه داشتيم و غافل از اداره حكومت و ولايتي بوديم و مصداق اين شعر هستم :

رب من ترجو به دفع الذي * * * سوف يأتيك الذي من قبله

خلاصه مجلس كميسيون تشكيل و دست من بيچاره در حنا رفت ، بي حسي حاج به درجه اي كه بايد به عنف و جبر ايشان را در آن كميسيون حاضر كرده عشري از معشار حاضر نشدند ، صبح و عصر وظيفه من سرايه رفتن و جواب و سئوال در اين امر تا چه نتيجه بدهد .

ضمناً مبالغي خطير حواله جات بغداد از حاج رفته بود كه محوِّل قنبورزاده ، محوِّل اليه حسين طرازبلي ( 1 ) در مكه بايد بدهد و آن نمرود فرعون زاده و ملعون ازل و ابد آنقدر خباثت نفس به خرج داد و به روي حجاج فلك زده آب دهن انداخته بود كه از شنيدن آن موهاي پشتم مرتعش شد ، اين معني را با كمال يأس با والي مذاكره كرده ، فوراً مشاراليه را حاضر كرده مقرر شد صورتي نوشته اشخاص معرفي شوند و مهر دولتي زده شود و وجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بعداً از او با عنوان حسين افندي ياد مي شود .


213


دريافت گردد ، امروزتمام وقت صرف تصفيه و تصحيح اين صورت شد ، ولي باز وقت وفا نكرد .

روز دويم رفتم ، معلوم شد حسين افندي نيرنگ ديگري زده مطلب را منقلب كرده ، حالت يأس روي داد ، آمدم در مسجد در مقام شريف خليل ( عليه السلام ) مقداري نماز كردم باز برگشتم ، والي را ملاقات نموده بياني اوفي از سابق در آن معني سروده عرق غيرتش متحرك شد مجدداً حسين افندي را خواسته تا قريب غروب آفتاب چهارصد و كسري ليره عثماني از آن ملعون دريافت نموده ، بدون كسر و نقصان تحويل حجاج دادم ، عموماً دعاگو و آسوده شدند ، اينها همه سهل است در طي جواب و سئوال والي از روابط بستگي به حضرت آقا مطلع شد ، اظهار خلوص فوق العاده كرد ، بعد از تبليغ سلام تمني نيابت دست بوسي كرد ، لوازم تجليل را بطور مستوفي مرعي داشت ، با وجودي كه از طرف حضرت آقا به هيچ وجه اظهار محبتي به او نشده بود ، كمال انسانيت كرد :

اين همه آوازها از شه بود * * * گرچه از حلقوم عبدالله بود

به حكم النقمة صيد والشكر قيد ومن لم يشكر الناس لم يشكر اللله ، بايد انصاف بدهم و جُلِّ اين اكرام و اعزاز و اجلالي كه در اين مواقع ديديم از بركت نام نامي و اسم سامي حضرت سيدنا المكرم و مولانا الافخم استادنا الاعظم متع الله المسلمين بطول بقائه بود ، بحمدالله در تمام نقاط و مراكز ملي و دولتي صيت مطاعيتش كوشزد پير و برنا شده قلوب كوچك و بزرگ مجذوب و محبوب مهر و محبتش مي باشد .

چون تا يك درجه از حل مشكلات عويصه فارغ شديم و جمله اي از ايشان كوچ كرده از مكه روانه وطن شدند عزم عمره مفرده كرده به هيئت محرم الاغي گرفته ، به ادني الحل آمده ، احرام عمره مفرده بسته مراجعت نموده ، مناسك عمره ادا ، دعاي خير به دوستان نموده خداي را جل و علا از اين توفيق شاكر شدم ، مجدداً به فاصله يك روز عزم مفرده ديگر كرده به همان منوال به اتفاق يكي از رفقا رفتيم و آمديم ، حضرت آقا هم به اتفاق بعضي اصحاب يك روز ديگر براي عمره مفرده عزيمت فرموده تشريف بردند ؛ اللهم اجعل سعينا مشكوراً .


214


آفاق و انفس مكه

اشرف ابنيه عالم آن مربع رفيع القدر و البنياني است كه به قامت پانزده زرع ارتفاع و دوازده زرع طول و ده زرع عرض تقريباً در وسط مسجدالحرام ، در وسط شهر مكه ، در وادي غير ذي زرع ، در قلل و خلل جبال تهامه عمارت كرده اند و به جامه حرير مشكلي بسيار فاخري برون و درونش را پوشانيده و آيات قرآني را به گلابتون اصل در كتيبه و پرده باب الكعبه آن بافته و متن تمام جامه را به كلمه توحيد و شهادت بر رسالت مزين نموده اند ، ضلع شرقي حج اسماعيل ( عليه السلام ) ، ضلع شمالي مقام حضرت خليل ( عليه السلام ) ضلع جنوبي مستجار .

حجرالاسود انور در ركن عراقي قريب به باب بيت كعبه را دست چپ قرار مي دهم و طواف مي كنم ، از اين ركن به ركن ديگر كه رسيده شامي است ، ركن ديگر مغربي ، ركن ديگر يماني ، اطراف حجر را با تنكه نقره بسته اند ، متجاوز از دو زرع ارتفاع باب است از زمين مسجد ، دور مطاف طارم آهني بلند نصب كرده اند به قامت دو سه زرع به شكل دايره بزرگي و آن قدر قنديل هاي زيتوني معلق كرده كه ( شمارِشِ ) تعدادش بسيار صعب و وقت فارغي لازم داشت .

فضاي مسجد مربع و مقابل هر باب خيابان سنگي و وسط خيابان ها ريگ هاي ريزه ريخته اند ، اطراف مسجد چهل ستون هاي خيلي وسيع است كه به قنديل هاي زيتوني مزين مي شود ، ولي با آن كثرت عدد آنقدر روشنايي كامل ندارد . مسجد زياده از چهل باب دارد ، « خواجهوات » كه « آغاواتشان » گويند مواظبت دارند ، اخلاقشان خيلي بهتر از خواجهوات مدينه است بلكه طرف نسبت نيست ، به هيچ وجه تفاوتي فيما بين ايراني و غيره نمي گذارند ، خيلي نجابت آنها ، ما را مسرور كرد ، هنگام مغرب در حجر اسماعيل امام حنفي ـ كه جوان سي ساله كليددار بيت شريفه است و مال حرام هم خيلي مي خورد ، هر آدمي دو روپيه و يم مجيدي براي دخول بيت شريف مي گيرد ، معذلك احمقها اظها خلوص كرده دستش را مي بوسند


215


ـ نماز مغرب مي كند ، تمام مسجد به او اقتدا مي نمايند ، بعد از آن در مقام خليل ( عليه السلام ) ، امام شافعي ، آن هم خيلي جمعيت مي شود ، بعد مالكي و حنبلي در دو ضلع ديگر ، نماز صبح اهميت با شافعي است .

در وقت نماز حنفي طائفين را از طواف منع مي نمايند به خلاف نماز ديگران ، عمارت رفيعي در پشت طارم آهن مطاف در مقابل حجرالاسود ساخته ، فوقاني آن مأذنه تحتاني بئر زمزم است ، ارتفاع باب كعبه از سطح مطاف دو زرع شاه تقريباً ، درَج متحركي ساخته و مابين مقام و بئر گذاشته هر وقت حاجت است به وسيله پايه هاي آهني قرقره را حركت داده وصل به باب مي نمايند و داخل مي شوند .

حجرالاسود در ركن عراقي واقع و اطراف آن به قدر يك شبر و نيم بطور دائره نقره گرفته اند و مقدار يسيري از حجر در وسط آن مرئي است .

رفقا طاعت وقوف در مكه ندارند ، پيوسته زمزمه حركت و مقدمات مستعجله فراهم مي نمايند ؛ حاجي ميرزا محمد عطار كه به هر وسيله بود خود را از حوزه خارج كرده ، شتر گرفته رفت جده ؛ سايرين هم از اين نهضت در حركت آمده بدون استجازه رسمي روز عيد غدير طرف عصر كوچ كرده با تمام لوازم و اسباب به جده رفته اند . ساعت دو هم از شب از مسجدالحرام در خدمت آقا به منزل آمده ، « جاي تر است و بچه نيست » . از اين حركت ، حضرت آقا خيلي دلتنگ شده تغيرات فوق العاده فرمودند ولي افوس كه كار گذشته ، از كثرت دلتنگي حاجي آقا رضا و حاجي ملاحسن را هم روانه كردند ، چون وقت مناسب نبود و شتر سواري در شب اسباب زحمت و خطر بود ايشان را از اين رأي منصرف كرده فرستادند ، حضرات را مرجوع داشته و خود امشب روانه شدند .

ليله بيست خاطر ايشان از همه رفقا آسوده گرديد ، فقط خودمان بوديم ، دو ساعت به صبح مانده از منزل حركت كرده در قهوه خانه حاجي قنبر معروف كه از شيعيان با همت غيور است و در قهوه خانه اش ليله غدير تعزيه امام سجاد ( عليه السلام ) منعقد و آش بسيار مفصلي طبخ مي نمايد و به حاجيان هديه مي دهد و ايام وقوف به مني هم در صدد تحصيل مصارف آن مي باشد ، صاحبان خير به قدر همت كمكي در طبخ اين آش مي كنند ، خيلي مناسب بود ، ما هم گوسفندي تقديم و نمكي به آن آش كرده باشيم ، لكنه فاتنا ، در عوض به


216


مجلس روضه رفته صرف شربت و قلياني كرده ، استماع روضه نموده ، خود هم دو سه كلمه فارسي اشاره نمود ، حقيقتاً انعقاد چنين مجلسي در آن نقطه كه مركز متعصبين عامه است خيلي شعار بزرگي است براي جعفريان و مغتنم بايد دانست يا حيف كه ما خدمتي نكرديم و لعلَّ من مطلع نيستم هرچند بعيد است .

صرف چايي كرده به مسجد مشرف شده وظايف سحر را موفق شديم له الحمد والمنه ؛ از آنجا به منزل محمد مفتاح ( 1 ) و حالي محمد قنار رفته صرف چايي و ريوك كرده اندكيخوابي كرده برخاسته در حوض خانه مشاراليه كرّ طاهر واقعي غسل كرده وصرتاً احرام پوشيده به مسجد مشرف شده داخل بيت شريف شده تحيات مأثوره و ادعيه وارده را به جاي آورده جاي دوستان را خلي كرده به همه دعا كرديم .

سطح درون بيت شريف مساوي با عتبه باب بيت است كه ارتفاعش از زمين مسجد دو زرع است تقريباً ، از قرار نقل ارباب اطلاع اين تعمير سجادي است ، چون بيت شريف را خراب كرده بودند امر فرمود سنگ ها را در خود بيت ريخته پر كردند . دور خانه نماز كرده محاذي ركن شامي باب درج سطح بيت است ، دو اسطوانه خشب بسيار عتيق زير سقف خشبي بيت زده اند تأسياً بالنبي العربي ( صلّي الله عليه وآله ) . نگاه به سقف نكردم ، اطراف درون خانه خطوط قديمه نوشته اند ، هرچند آثار تعمير جديد هم مرئي است . رزقناالله وجميع المؤمنين العود اليه ثم العود اليه .

خرم آن روز كه با ديده گريان بروم * * * تا زنم آب در ميكده يك بار دگر

با كمال توجهي كه در آن دل سحر به خيال خود داشتم صدايي از مأذنه هاي اطراف مسجد بلند شد كه حواس را متفرق مي كرد ، بي حيا مؤذن مناجات مي كرد و حضرت رب البيت جل وعلا را به شيوخ ثلاثه قسم مي داد ، به اين هم اكتفا نكرده عبدالرحمان بن عوف را دخيل در توسط نمود ؛ اللهم عجل فرج آل محمد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مؤلف درباره اين خانه نوشته است : خانهخوبي است در محل كركره يادگار مرحوم سيد رضي ( قدس سره ) ، حسينيه معروف است وقف بر فقراي حاج و تعزيه داري ، به طول زمان ، محتاج به تعمير شده ، غالباً محل نزول فقراي حاج شيعي عند است ، يكي از راجه ها تعميري هم كرده ، حوض خانه حاجي محمد هم يادگار آن راجه است ، ورقه در تحريض مؤمنين بر تعمير آن خانه نوشتم و به موازين شرعيه هم به محمد مفتاح كه از مطوفين معروف شيعه است چهل ساله اجاره داده شد .


217


يا رب كجا است محرم رازي كه يك زبان * * * در شرح آن دهد كه چه ديد و چه ها شنيد

اي مدني برقع و مكي نقاب * * * سايه نشين چند بود آفتاب

پاك كن اين منبر از آلودگان * * * غَسْل كن اين مسند از آسودگان

سكه تو زن تا امرا كم زنند * * * خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند

در خانه حاجي محمد روز بيست را به سر برده ناهار و ميوه و شيريني صرف شد ، يك ساعت از ليله بيست و يكم به همت حاجي قنبر قهوه چي دو رأس الاغ تندرو اجاره و به دو ليره عثماني شد ، سوار شده از حدود مكه گذشته روي به جده نهاديم ، با كمال سرعت ساعت هفت در بهره رسيده خواب مختصري كرده فريضه صبح ادا نموده دو روپيه حق النزول خود و دو رأس يعفور داده سوار شده ساعت شش از روز به جده رسيده در منزلي كه حضرات اصحاب به صوابديد حاجي حسين شيش چند روز پيش گرفته بود نزول نموديم .

جده بندري است معتبر ، هواي مرطوبي خالي از لطافت آب دريا را به توس مكينه تجزيه مي نمايند و به جهت شرب شيرين كرده به قيمت اعلي مي فروشند ، هوايش متقارب با گندم در آن نباشد ، مراكب بحريه متوجه بصره ، بري و بحري ( با ) فيروزي حركت كرد . « ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم » . صبح و عصر به انجام امور مشكله فقرا و منهوبين حاج هستيم ، جناب مشير حضور قونسول هم مغرور به احترامات مكه و وصول پول و ساير كارها شده دست بر نمي دارد و متصل كار پيشنهاد مي كند ، في الحقيقه منصب براي من معين كرده ساعت به ساعت در كارپرداز خانه نشسته رتق و فتق حاجي و حمله دار مي شود . چون از والي مكه شرحي در خصوص اموال منهوبه و سوار كردن فقرا و منهوبين حجاج ايراني خطاب به متصرف جده گرفته بودم به اتفاق قونسول منزل متصرف رفته تفصيل را بيان كرده قراري در اين باب داده شد كه با مركب به عده اي را روانه كنند و به جهت آذوقه ايام توقف جده هم به بلديه نان و آب و منزل حواله دهند .

داستان بزرگ اختلافاتي است كه فيما بين حجاج قاصدين مدينه و حمله دارها توليد شده ، با وجودي كه در مني و مكه حارچي سرّي و علني جار زد كه مبادا حاج پول به حمله دار بدهند معذلك مبالغي خطير داده اند كه از راه بين الحرمين به مدينه بروند ، در همراهي بيرق


218


امير جبل ابن رشيد عليه ما عليه . و چون صدمات وارده بر حجاج سنه ماضيه از دست خدام معروف بود و حادثات هذه السنه بين الحرمين هم ضميمه شده بود جهت رجحاني نداشت ، كمال سعي را در ترك اين راه نموديم ، قونسول هم مساعده كرده تلگراف به بابعالي شده ، بحمدالله تعالي نتيجه مقصوده داده جداً حركت ايراني از طريق بين الحرمين ممنوع گرديد ، آن همه اصرار و جِدّ شريف مكه بحمدالله به جايي نرسيد ؛ في الحقيقه اين اول ضربتي است كه به حول الهي از ما خورده ، نكس الله رايته ان شاء الله تعالي .

بالجمله پانصد و كسري پول به رسم عربون از جمله حمله دارها گرفته كه ايشان هم از حجاج گرفته اند ، اينك كه آن راه ممنوع شد اختلاف عظيم در باب اين خسارت توليد گرديد ، مجالس متعدده منعقد و بالاخره عصر جمعه در خانه خونسول مجمعي از وجود حاج و حمله دار تشكيل شده صورتي نوشته قراري گذاشته فيصل نموديم و آن جماعت بحمدالله پس فرداي همان روز متوجه بيروت شدند .


219


سفرنامه حج

1260 قمري

محمد ولي ميرزا قاجار


221


درآمد

مؤلف سفرنامه حاضر در چند مورد خود را محمدولي مي نامد اما مشخصات ديگري از خود بدست نمي دهد . در عبارت نخست سفرنامه آمده است : « چنين گويد بنده محتاج الي ربه العلي محمدولي كه چون در سنه 1260 ( كذا ) كه توفيق و سعادت توفيق گرديد . . . . » پس از آن مي گويد : « و بعد از استيذان از پادشاه جمجاه رئوف مهربان السلطان بن السلطان بن السلطان محمد شاه غازي خلد الله ملكه » . در نسخه عكسي كه در اختيار ما بود نام شاه خاصي نيامده بود .

دانش پژوه و منزوي در معرفي نسخه مزبور كه متعلق به كتابخانه مدرسه شهيد مطهري ( سپهسالار قبلي ) سال تأليف رساله را 1206 ياد كرده اند . ( 1 ) اين تاريخ نادرست مي باشد ، زيرا مؤلف اين سفرنامه محمدولي ميرزا پسر چهارم فتحعلي شاه قاجار است كه بسال 1203 متولد شده و در سال 1281 درگذشته است . در نسخه مدرسه شهيد مطهري كه عكس آن نزد ما مي باشد تاريخ دقيق نيامده اما در نسخه مجلس به وضوع تاريخ مزبور آمده است . اين سفر در زمان سلطنت محمدشاه صورت گرفته و در يك مورد مؤلف مي نويسد : « گفتم : خدا محمد شاه را حفظ كند ، تو چه مي گويي ؟ هزارهزار مثل من نوكر دارد ، من مُردم به فداي او . » و در جاي ديگري در حواشي كتاب از عصر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فهرست كتابخانه سپهسالار ، ج 5 ، ص 107 .


222


دولت خاقان گردون اقتدار ، فتحعلي شاه ياد كرده است .

در اين باره كه مؤلف فرزند فتحعلي شاه باشد جاي تصريح نشده اما مؤلف خود را شاهزاده خوانده است ، او در جايي كه از غارتگري اعراب ياد مي كند مي گويد : « گفتند : بايد نصف را شما سه شاهزاده كرده بدهيد ، نصف را سايرين » ، دو شاهزاده ديگر يكي همايون ميزا و ديگري ميرزا مسعود . علي الحساب با توجه به تأليف رساله در سال 1260 ( و بازگشت در سال 1261 ) توسط يك شاهزاده با نام محمدولي ميرزا نمي تواند اثر كسي جز محمدولي ميرزا پسر فتحعلي شاه باشد .

در اين باره كه كتاب در سال 1260 تأليف شده شاهد جالبي وجود دارد و آن اينكه او به ظهور ادعاي بابيت سيد محمدعلي باب در كربلا و دستگيري او توسط نجيب پاشا كرده است ، آغاز ادعاي بابيت سيد منحرف مزبور در سال 1260 بوده است . ( 1 )

مؤلف از برخي از علماي كربلا و نجف نيز كه در آن سال ها موقعيتي داشته اند ياد كرده است . از جمله از سيد ابراهيم قزويني و نماز جماعت او . اين سيد ابراهيم در سال 1262 مرحوم شده است ، وي همچنين از سيد حسن فرزند كاشف الغطا ياد كرده كه او نيز در سال 1262 در وباي مشهور كربلا درگذشته است . بنابراين تأليف رساله بايد بعد از شروع ادعاي بابيت سيد منحرف و قبل از درگذشت اين دو بزرگوار باشد .

ما در مرحله اول از نسخه مدرسه شهيد مطهري بهره برديم اما پس از آن معلوم شد كه نسخه ديگري از اين رساله در كتابخانه مجلس ( ج 10 ، ص 2193 ، ش 3992 ) موجود است . در آنجا اشاره اي به اينكه مؤلف فرزند فتحعلي شاه بوده نشده است . اين نسخه ، نسخه سلطنتي بوده و از جهات متعددي كامل تر از نسخه مدرسه شهيد مطهري است . در واقع ربع آخر رساله بگونه اي است كه در نسخه مجلس مفصل تر و كامل تر آمده و ما كوشش كرديم تا هر آنچه در هر يك از آنها بوده و اضافه بر ديگري در متن حاضر بياوريم . در مواردي كه تعبيرات متفاوت بود آنچه را كه خود ترجيح داديم آورديم .

نسخه ديگري از اين رساله در كتابخانه ملك به شماره 3732 ( فهرست 3 / 465 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بهائيان ، سيد محمدباقر نجفي ، ص 165


223


موجود است ، گويا در اين نسخه نام نگارنده نبوده و نويسنده فهرست نوشته است : نگارنده آن از همراهان ضياء السلطنه دختر سوم ناصرالدين شاه است و در سال 1261 به اين سفر رفته بودند . در اين باره بايد گفت : ضياء السلطنه دختر ناصر الدين شاه در سال 1272 متولد شده ( 1 ) بنابراين شاهزاده اي كه در اين رساله با نام ضياء السلطنه ناميده شده ربطي به دختر ناصرالدين شاه ندارد . آغاز و انجام نسخه ملك با آغاز و انجام رساله ما متفاوت است اما با توجه به مشخصات داده شده بايد همين رساله باشد جز آنكه محتملاً تحرير ديگري بوده و يا تفاوت هايي با اين رساله دارد . در فهرست ملك 3 / 465 آمده كه « در فهرست انوار 1 / 184 به همين نام بر مي خوريم » . تاريخ 1261 محتملاً مربوط به سال بازگشت محمدولي است .

گذشت كه مؤلف سفرنامه حاضر محمدولي ميرزاي قاجار فرزند فتحعلي شاه قاجار است . وي از چهره هاي بنام دولت قاجاري است كه سال هاي متمادي در برخي از شهرها حكومت كرده و شرح حال مفصل وي را مهدي بامداد و مرحوم معلم حبيب آبادي در مكارم الاثار آورده است . ( 2 )

وي در سال 1213 به سن يازده سالگي به سمت والي سمنان منصوب شد ، پس از آن در سال 1218 در سن شانزده سالگي به حكومت خراسان رسيد ، وي تا سال 1231 حكومت خراسان را داشته و پس از چند سال بيكار در سال 1238 ( مكارم : 1326 ) به حكومت يزد گماشته شد كه اين حكومت تا سال 1243 ادامه داشت . محمدولي ميرزا در سال 1279 به عضويت دارالشوراي كبري انتخاب شده و عاقبت در سن 79 سالگي ( مكارم : هفتاد و هفت سال و هشت ماه قمري و بيست و سه روز ، و در شب آدينه بيست و چهارم ماه جمادي الخر سنه هزار و دويست و هشتاد و يك ) ( 3 ) در حالي كه 46 فرزند از وي برجاي مانده بود درگذشت . بامداد مي گويد كه در ميان مردم شهرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكارم الاثار ، ج 4 ، ص 1296

2 . شرح حال رجال ايران ، ج 4 ، صص 32 ـ 26 ؛ مكارم الاثار ، ج 1 ، ص 146 ـ 145 ؛ اخبار وي در مصادر ديگري تاريخي مربوط به تاريخ قاجار ، تاريخ يزد و تاريخ خراسان آمده است .

3 . اين محاسبه بر اساس زايچه اي است كه از تاريخ دقيق تولد محمدولي ميرزا در اختيار مرحوم معلم بوده است ؛ در الماثر والاثار نيز تاريخ درگذشت او همين ياد شده است .


224


داشته كه محمدولي ميرزا از مغيبات خبر مي داده است ، اما وي به آن باور ندارد . ( 1 ) در شرح مختصري كه اعتمادالسلطنه براي او آورده به يك مورد از اين مغيبات كه خود شنيده اشاره كرده است . ( 2 ) او همچنين از آگاهي وي از علم هيأت و جعفر ياد كرده است . به نوشته مرحوم معلم وي در مشهد مقدس در صفه شمالي مسجد بالاسر دفن شده است . همو مي نويسد : در سال هايي كه در يزد بوده كساني از علما را به تأليف برخي از كتاب ها در فقه و اخلاق و ادعيه و آداب و عبادات تحريض كرده است .

رسول جعفريان

قم ، 21 / 8 / 73

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح حال رجال ايران ، ج 4 ، ص 32 .

2 . الماثر والاثار ، ج 1 ، ص 267


| شناسه مطلب: 77985