بخش 8

مکه مکرّمه سفرنامه حج1260 قمری محمد ولی میرزا قاجار آغاز سفر در کربلا مالیات وورد به حجاز امیر عبدالله در راه مکه مکه میدنه خروج از مدینه تفصیل مکه معظمه مشرفه مسجدالحرام


225


آغاز سفر

الحمد لله الذي شرَّفني بزيارة بيته الذي كان محل زيارة التقياء ( و ) المسلمين والصلوة والسلام علي اشرف الخلايق محمد وآله الطاهرين

اما بعد : چنين گويد بنده محتاج الي ربه العلي محمد ولي كه چون در سنه 1260 كه توفيق رفيق و سعادت توفيق گرديد و بعد از حصول استيذان از پادشاه جمجاه رئوف و مهربان السلطان بن السلطان بن السلطان محمد شاه غازي ـ خلد الله ملكه و دولته الي يوم القيامه ـ به زيارت بيت الله مشرف شدم ، در عرض راه آنچه از قواعد و وقايع كه مشاهده نمودم يا آنكه بر وجه تحقيق قطع حاصل كردم به جهت اطلاع و استحضار و رويداد احوال ، بر وجه اختصار بر اين صفايح نگاشتم تا بيننده و خواننده را كه توفيق اين سفر خير اثر نصيب شود بصيرت حاصل گردد .

و بعد از قطع منازل از دارالخلافه الي قزل رباط ، از آنجا حركت نمودم كه به جهت شب بيست و يكم وارد كاظمين ( عليه السلام ) بشوم . روز بيستم كه جمعه بود در ماه مبارك رمضان ، وارد كاظمين ( عليه السلام ) شدم ، قبل ظهر و همان روز زانوي چپ من درد كرد . روز بيست و دويم پنجاه زالو انداختم خوب شد . شب چهارشنبه بيست پنجم رفتم به سُرَّمَن راي . شب پنج شنبه در راه بودم . شب جمعه را وارد شدم . روز شنبه بيست و هشتم از سرمن راي با ناخوشي بيرون آمديم بشدت ناخوش بودم . صبح دوشنبه روز عيد رمضان را وارد كاظمين ( عليه السلام ) شدم . روز چهارشنبه سيم از كاظمين حركت ، روز جمعه پنجم شوال وارد


226


كربلا شديم . حاجي مهدي به استقبال آمد و من قدري راه پياده شدم تا حرم پياده بودم . روز يكشنبه چهاردهم از كربلا حركت كرده عازم نجف شدم ؛ از راه آب ، در طراده خوش گذشت بسيار . روز دوشنبه در طراوه ( پايم ) درد كرد ؛ بعد از بيرون آمدن از طراده با درد پا به الاغ سوار شدم رفتم به نجف اشرف خانه حاجي حسين شمسي منزل كردم ؛ پنج روز پا درد بودم كه به زيارت مشرف نشدم ، زالو انداختم خوب شد تا روز يك شنبه بيست و هشتم در نجف بودم ؛ سحر شب دوشنبه بيست و نهم از نجف حركت كرده عازم مكه شدم .

در كربلا

كربلا ، آباد و معمور ، مملو از علما ؛ نجف اشرف نصفش خراب ، منحصر است به شيخين و صد و پنجاه نفر كمتر يا زيادتر طلبه ايران جمع ، و درس مي خوانند خدمت شيخين ؛ جمعي از ملازاده هاي ايران در نجف تحصيل مي نمايند . در مجلس شيخ محمدحسن ، ( 1 ) روزي چهل پنجاه مجتهد حاضر مي شوند . خدمت شيخ حسن ( 2 ) هم به همين نهج . امورات عرب ، حكم با شيخ حسن است امورات عجم تمامي با شيخ محمدحسن است . آنقدر خوش حال مي باشد كه حساب ندارد . شيخ مرتضي اصولي ( 3 ) در نجف مي باشد ، بسيار ملا و خوش حال مي باشد و به كسي كار ندارد . در كربلا ، شبي سي پيشنماز ، نماز مي كند ؛ در حرم ، در دم رواق ، در صحن مبارك كثرت ملا محمدحسين قزويني ( 4 ) زيادتر است .

مردي در كربلا پيدا شد از طايفه شيخ ، ( 5 ) از شيراز آمد ، مدعي جعل قرآن و آمدن امام بود . نجيب پاشا فرستادند گرفتند بردند . ( 6 ) در كربلاي معلي ، مرجع هندوستان و سند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقصود صاحب جواهر است .

2 . مقصود شيخ حسن پسر كاشف الغطاء و صاحب انوار الفقاهه مي باشد ، درباره او نكـ : الكرام البرره ، ج 1 ، صص 320 ـ 316

3 . مقصود مؤلف ، شيخ مرتضي انصاري است .

4 . گويا مقصود شيخ محمدحسين بن علي قزويني ( م 1281 ) مي باشد كه از اعاظم علماي كربلا بوده است ، درباره او نكـ : الكرام البرره ، ج 1 ، ص 405

5 . ظاهراً شيخيه

6 . مقصود سيد محمدعلي باب است كه در سال 1260 ادعاي بابيت كرد .


227


ايران آقا سيد ابراهيم ( 1 ) مي باشد كه پسر معلم بچه هاي مرحوم شاهزاده محمدعلي ميرزا مي باشد . كارهاي بزرگ او هند به او رجوع شد از تعمير صحن حضرت عباس ( عليه السلام ) گنبد مبارك ، نهر حسيني و ساير امورات خير ؛ بسيار مردم مدحش مي كنند ، نماز جماعت نمي كند اما درس مي گويد و روزي چهارصد طلبه در درس او جمع مي شوند . بسيار فقير و خوش حال مي باشد . رئيس طايفه شيخ ميرزاي محيط و ملا حسن گوهر ( 2 ) مي باشند اما رنگي ندارند تا چه شود .

چون ملتزم شدم كه امر غريب اين سفر را آنچه بشنوم قلمي نمايم از آن جمله شهادت دادند كه در جبل مردي مي باشد كه زياده از دو فرسخ راه را مي بيند و گفتند دختر بود در يك منزلي نجف اشرف ، آن هم دو فرسخي را مي ديد و دو نفر كاظميني شهادت دادند كه ما عربي را ديديم كه او زياده از هفت فرسخ را ديد . گفتند : پرسيديم علت زياد ديدن را ، گفت : ما در صحراها چون قضاي حاجت مي كنيم بوي آن به چشم ما بر نمي خورد ، بوي آن باعث ضعف باصره است . و گفت عربي كه ، در صحراي نجد آهو مي باشد كه آب نمي خورد مگر زمستان بر سبيل ندرت .

از نجف اشرف دوشنبه سلخ شهر شوال حركت ، آن روز را تا ظهر كنار دريا منزل شد . روز سه شنبه را ( آب ) برداشتيم تا جمعه سيم ذي قعده سر چاهي رسيديم . ( 3 ) اين چاه بزرگ مي باشد ، مشهور بود كه اين چاه عمل ديوان است به حكم سليمان ( عليه السلام ) ساخته اند . هشتاد زرع گودي چاه است ، پانزده زرع دنه چاه ، تمامي چاه تا لب چاه با سنگ ساخته اند . دو چاه مي باشد متصل به هم ، يعني هزار زرع زيادتر فاصله دو چاه مي باشد اما آب متعفني داشت ، بسيار متعفن بود . روز شنبه را هم مانديم سر چاه ، روز يكشنبه ششم از سر چاه حركت ، تا روز پنجشنبه دهم باز وارد سرچاه ديگر شديم ، آب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گويا مقصود سيد ابراهيم قزويني حائري ( م 1262 ) است ، درباره او نكـ : الكرام البرره ، ج 1 ، ص 10

2 . مقصود شيخ حسن قراچه داغي معروف به گوهر است ، نكـ : الكرام البرره ، ج 1 ، ص 341

3 . از نجف اشرف كه حركت مي كرديم راهي نبود ، تمامي بي راهي مي رفتيم ، بعد از چهار روز داخل راه سلطاني شديم كه زبيده ساخته بود در اغلب راه حصار ديوار و بركه بود در دو منزلي نور . . . . جبل راه ما گم شد ، از جبل كه دو منزل گذشتيم داخل راه شديم ، ديوار بست و بركه بود كه ساخته بودند ، بركه هاي بزرگ خوب تا جايي كه راه را برگردانيدم از راه وادي عقيق رفتيم ، ديوارهاي بزرگ در دو طرف راه بود ( از حاشيه نسخه مدرسه ) .


228


برداشتيم روز يكشنبه سيزدهم باز وارد سر چاه شديم . صبح زود منزل كرديم آب برداشتيم ، در اين منزل ها بعد از طلوع فجر حركت كرده تا غروب آفتاب راه مي رفتيم . روز يكشنبه سيزدهم را در سر چاه مانديم كه امير عبدالله اخوه ( 1 ) بگيرد از حجاج حمله دار . روز دوشنبه را هم دو فرسخي جبل منزل شد . در راه جبل هفتاد دو اخوه مي گيرند . اخوه دو غازي كه هشت هزار و پانصد دينار رايج مي باشد ، مي گيرند . خيك هايي كه از بغداد گرفتيم كه عكام آنها را پيه و مازو و پوست انار مي مالند ميانش كه آب را نگاه دارد ، كَنْد ( 2 ) مي كند ، بدين جهت قدري سر حجاج بد گذشت كه حساب ندارد و بعضي ناخوش شدند ، خدا مي داند كه بر ما چه گذشت در اين منزل ها شب را . شب را خوابيديم تا صبح به اين جهت خوش گذشت .

ماليات وورد به حجاز

تفصيل اخوه گرفتن : از مردم عجم دو غازي و از مرد عرب يك غازي مي گيرند و از زن عرب نصف غازي و از زن عجم يك غازي مي گيرند و از هندي و درويش نمي گيرند و غازي هم چهارهزار و دويست و پنجاه دينار رايج است .

شب دوشنبه چهاردهم در يك منزلي جبل خسوف شد تمام ماه گرفته نماز را كرديم . روز دوشنبه تا هفت ساعت حركت كرديم و سه ساعت به غروب منزل كرديم . روز سه شنبه پانزدهم وارد جبل شديم ، اول صبح حكم شد تا آفتاب طلوع نكند حركت نكنند حجاج را ، بعد از طروع آفتاب دسته دسته ( حركت ) كردند ، يعني هر حمله داري را با حاجش طلبيدند و سياهه كردند به قدر دو ساعت معطل شدند . بعد از دو ساعت حجاج حركت كردند ؛ در راه به قدر سي ماديان سوار استقبال كردند . عبدالرحمن آمد با دو پسر عبدالله و قدري مادياني دواني كردند . يك پسر عبدالله زمين خورد بشدت . بعد از ظهر وارد منزل شديم متصل به جبل در جايي كه ديوار كشيده بودند ، تمامي در آن پناه منزل كردند . عبدالله در روز ورود به قدر صد گوسفند به حجاج تعارف كرد ، به جهت ما هم دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نوعي ماليات كه مؤلف درباره آن توضيحاتي خواهد داد .

2 . به معناي جراحت و ريش كردن


229


رأس فرستاد .

تا جبل دو نفر از حاج مردند يكي از اهل كاشان و يكي از اهل گيلان . سه روز در جبل مانديم ، روز اول عبدالله ديدن حاج آمد ، روز دويم چندنفر از حاج ديدن او كردند ، من هم بودم با همايون ميرزا و ميرزا مسعود و دريابيگي ؛ در جبل درخت انار و پتابي ( 1 ) و ليمو و شفتالو و انگور و انجير بسيار بود و درخت گز هم در باغات ايشان بود به قدر چنار سفيدار ولايت ما ؛ خرماي خوبي زاد در جبل بود و بسيار اين چند روز هوا سرد بود ، ما سه روز در جبل مانديم ؛ نزاع پسر حاجي رجبعلي و ميرزا علي نقي با عبدالله در خصوص گرفتن اخوه از حمله دارها واقع شد ، روز سيم بود كه جمعه باشد . فرداي شنبه نوزدهم بايست حركت بكنيم كه شب شنبه باشد .

خبر رسيد كه عبدالله متغير شده ، امر حاج معوق شده از حضرات دلگير مي باشد ، به جهت اينكه حضرات گفته بودند تو بدعت كردي ، اين عمل عمر است . امير عبدالله تغيُّر كرد و حسن رفوگر هم آتش كرد ، كارها فاسد شد . در آن شب شنبه ميرزا صادق دريابيگي آنچه آدم فرستاد نيامد تا صبح شنبه شده غافله حركت نكرده ، حاج معطل شدند از صبح تا قريب ظهر مكرر به نوشته تعارف آدم ها رفتند تا امير عبدالله را آوردند ميان حاج در چادر دريابيگي ؛ ميرزا مسعود و ميرزا محيط و من كه محمدولي بودم با ملايي از بغداد كه مرد ريش سفيد و عاقل بود با ميرزا جلاير . بعد از چاي و قهوه بناي صحبت گذاشتيم ، ماها به فارسي و آنها به عربي . شخص مترجمي از اهل بغداد به جانبين مي فهمانيد . امير عبدالله اصرار كرد كه كار ندارم آقا كاظم چنين گفت ، با هزار زحمت و مرارت آخر به اينجا رسيد كه ما چند نفر از جانب كُلِّ حاج نوشته داديم كه آنچه عبدالله بگويد قبول نماييم ؛ او هم نوشته داد كه مي آيم تا منازل مخوف ، خودم و شما را مي گذارنم ( و ) بر مي گردم ، عبدالرحمن را با شما مي كنم تا مكه معظمه ؛ و به اين نوشته قطع شد ، نوشته ها مهر شد داديم و گرفتيم . اول ظهر مرخص كرد كه حركت كنيم ؛ علمش را آورد و پيش افتاد و حاج حركت كردند . آن روز را به قدر چهار ساعت حركت كرديم . روز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پتابي يا پتاوي قسمتي از قبل ترنج و غيره ( دهخدا )


230


يكشنبه را هم تا دو ساعت به غروب مانده حركت شد . روز دوشنبه بيست و يكم تا يك ساعت و نيم به غروب مانده حركت ، به قدر صد نفر از حاج جبل هم از زن و مرد به ما ملحق شدند .

از راه مدينه مطهره رفتن موقوف و از راه وادي عقيق مي رويم به مكه معظمه ، اين حسرت ماند بر دل من .

امير عبدالله

امير عبدالله عصر سه شنبه بيست و دويم وارد اردوي حاج شد ، روز چهارشنبه حاج را ديدن كرد ، چند نفر را كه يكي من بودم با چهارصد شتر سوار كه هر شتري دو نفر سوار بودند . روز پنج شنبه بيست و چهارم من غافل بودم ، شتري دويد با بار به من خورد ، من به رو افتادم ، بسيار بلاي بزرگي از من رفع شد ، حمد خداوند عالم را .

از اهل خراسان پنجاه و پنج نفر حاج هماره ما بود از زن و مرد و دوازده جفت كجاوه بود و باقي سرنشين از ساير بلاد ايران بيشتر بودند خراساني ها با ما عبدالله روز شنبه بيست و ششم چهار ساعت به غروب مانده منزل كرد . به تحريك و دستورالعمل حسن رفوگر نوشه كه من به جهت شما شتر سواري كه آوردم هشت هزار دريابيگي آوردند ، جلاير و آقا كاظم هم آمدند ، خدا به فرياد برسد كه چه نكردند و من هم چه ها كه نگفتم ، صحبت كشيد تا هشت ساعت از شب ، بعد متفرق شديم ، من كه خوابيدم محصِّل عبدالله آمد و مرا بيدار كرد آورد به چادر دريابيگي ، زور آورد كه بايد هزار غازي بدهي ، تا طلوع صبح من را چهار نفر ميان گرفتند از آدم هاي عبدالله ، به فضل خدا تمامي را آنچه سزاوار بود گفتم مي دهم پول را به شرطي كه صبح حاج را روانه بكنيد بروند من را هم ببَرَد جبل ، در آنجا آنچه او بگويد من قبول خواهم كرد . و وقت نماز صبح به چادر خودش رفتم پيش عبدالله ، با او به طريق خودش شايسته گفتم و شنيدم و به قِسْم قهر در آمدم ، گفتم : خدا محمد شاه را حفظ كند تو چه مي گويي ! هزار هزار مثل من نوكر دارد ، من مردم


231


به فداي او ، و كاري بكنند كه مرا زنده كند . ديلماج ( 1 ) گفت به او ؛ من از چادر بيرون آمدم ، آن وقت او دريابيگي و حسن را فرستاد پيش من كه نفهميدم و از شماها گذشتم ، حاج تمامي نوشته بدهند كه عبدالله از حاج چيزي نگرفته ؛ ما هم نوشتيم مهر كرديم و داديم و رفتيم ديدن او ، به اجماع او عذر خواهي كرد ، روانه شديم ، عبدالله برگشت .

روز يكشنبه هشتم ذي قعده ريش سفيدهاي عتيبه آمدند پيش عبدالله و عبدالرحم را با كرد . روز يكشنبه از خاك جبل در آمديم داخل خاك حجاز شديم كه با شريف مكه نه روز در خاك جبل حركت كرديم . قبل از غروب آفتاب تا دو ساعت به غروب ، ميرزا مسعود و همايون ميرزا و من دويست غازي تعارف كرديم عبدالله نگرفت . بر سر كجاوه ده غازي و شتر سوار كه سرنشين باشند سه غازي كه هزار غازي باشد قرار داديم ؛ او نگذاشت كه جمع كنيم . بسيار مرد سبك و دروغگو و بي عقل متقلب مي باشد ، به نظر بد آمد ، عبدالله سه پسر دارد ، مي گويند زن بسيار گرفت و طلاق داد .

درخت خار مغيلان به قدر درخت توت وسط بود و بسيار بلند مي باشد ؛ اما روز و شبي گذشت كه خدا چنين شبي نصيب نكند ديگران ان شاء الله . روز دوشنبه بيست و هشتم روز بلند بود كه منزل كردند به جهت گرفتن اخوه عتيبه كه باران و تگرگ آمد بي نهايت ، يك ساعت قبل ( از آمدن باران ) يك خيگ آب را دوهزار خريديم بعد از آمدن باران عالم آب شد ، چادرها زمين افتاد ، بارها ، تمامي ميان آب ، ضرر به مردم رسيد . شب گذشته قدري اسباب مادرزن ايلخاني را دزد برد ، دزدي زياد مي شد ، در عرب عتيبه روز و شب دزدي مي كنند . عبدالرحمن و رشيد برادر مي باشند و با عبدالله پسرعمو ، و خواهر اينها زن بزرگ و مادر بچه هاي مشهور عبدالله مي باشد و دختر عبدالله زن رشيد است كهداماد عبدالله مي باشد . و سه دختر دارد يكي را برادر رشيد دارد . مترجم عبدالله درويش نام كاظميني سال ها در عراق بود ، امسال هم از عراق حجه گرفته بود بخصوص از طهران . شب ها تا صبح صداي دزد است ، تفنگ مي اندازند .

در مكه شتري مي باشد مشهور به شتر نعماني ؛ مي گويند هزار غازي داد و ستد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مترجم


232


مي شود . مي گويند در دو و راه رفتن از اسب بهتر است ، بشدت راه مي رود و مي دود ؛ بعضي گفتند تا صدغازي بيشتر قيمت ندارد .

در راه مكه

روز سه شنبه را جهت خشك شدن چادرها و فرش ها و ساير اسباب تا يك ساعت به ظهر مانده معطل شديم . شش ساعت به غروب مانده حركت كرده تا غروب وارد منزل شديم ؛ چه منزل ! از دست مورچه به فغان آمديم . در راه ملخ بسيار بود ، عرب ها مي گرفتند ، پرسيدم ، گفتند : مي خوريم پخته پخته . امان از مورچه ، آن روز چشم عبدالرحمن برهم خورده بود ، حاج درويش را فرستاد ، چه دوا بكنم ؟ من حب لاجورد فرستادم ساييده كه در چشم بكند قدري كرد . روز چهارشنبه سلخ در بين راه گفتند : عرب آمده ، حاج بسيار مضطرب شده به حدي كه زن هاي بچه دار نزديك به سقط بودند . معلوم شد بعد كه شترمرغ بسيار بود . قبل از طلوع آفتاب تا غروب حركت كرديم ، اغلب نمازها قضا شد . رؤيت ماه در شب پنج شنبه در اين منزل شد ، به اجماعِ حاج ديده شد ، ماه هم بلند بود ، نور هم دور قرص بود ، منظنه شب دوم ماه مي باشد ، تا چه شود .

از شش منزل اين طرف جبله تا مكه معظمه اغلب اين صحراها پنجه مريم ( 1 ) دارد زياده از حد ؛ هندوانه ابوجهل ( 2 ) هم بسيار بود . آنچه شتر ماده است در عرب ذلول مي گويند و آرام مي باشد ما اردانه مي گوييم .

شب پنج شنبه ، غره ذي حجه ، اسباب ميرزا صادق دريابيگي را دزد برد ، به قول خودش دو طاقه شال ، سه قطعه انگشتر جواهر ، جبه و كليجه ( 3 ) ترمه با ساير اسباب به قدر سيصد تومان بود . صبح پنج شنبه كه سوار شديم بعد از يك ساعت چنان حجاج را با شتر دوانيدند كه دو ساعت كجاوه افتاد . شب جمعه دوم ذي حجه منزل همايون ميرزا دزدي شد به قدر بيست تومان . جمعه سوار شديم تا يك ساعت از شب شنبه حركت و راه تمامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گل نگونساز

2 . درباره خصوصيات گياهي و دارويي هندوانه ابوجهل نكـ : فرهنگ معين ، ج 4 ، ص 5207

3 . نوعي جامه كه از مخمل مي دوزند ، براي تفصيل بيشتر نكـ : فرهنگ معين ذيل مورد .


233


سنگلاخ بود بشدت ؛ اما آب در راه بسيار بود . در اين منزل و راه زبير سوك شيوخ داخل مي شد . در منزل امروز كه داخل سنگلاخ شديم كوه بست بود . گفتند : اين اول خاك حجاز است و مي گفتند : اين منزل را مروان مي گويند . صبح شنبه راه افتاديم ، بعد از دو ساعت به سرچشمه مروان رسيديم ، زمين سبز و ني ها سبز شده و چاه ها آب داشت و نخل ها داشت به غير تركيب نخل مشهور ، مي گفتند نخل ابوجهل ؛ و خرماي او را گفتند به قدر سيب كوچك است ، منفعت او به جهت تيز كردن اسباب نجاري مي باشد .

در راه امروز عكّام جمع شدند ، و دور كجاوه ها دست مي زدند و مي گفتند : حاجي به سلامت ، يكي مي گفت ان شاء الله ؛ از هر كجاوه پولي مي گرفتند تا پنجاه غازي گرفتند و ميان خود قسمت كردند ، من دو غازي دادم . ن بعد از ورود منزل ، حاجي چاوش طهراني شيريني آورد ؛ من پنج غازي دادم ، از ديگران هم گرفته ، اسم منزل ركيبه بود . روز يكشنبه راه را برگرداندند از وادي عقيق به سمت عشيره ، نيم ساعت به غروب را منزل كرديم ؛ در راه بسيار حجاج مرا آزار كردند كه چرا راه را گرداندند ، صبر كردم ، چه مي كردم بغير صبر ، خدا مزد حضرا را بدهد ؛ در اين منزل اغلب بي آب بودند بشدت ، حتي ( آب براي ) طهارت و وضو مفقود شد . به وادي عقيق كه نرفتند جهت ترس عرب ها بود .

صبح دوشنبه حركت كرده ، دو ساعت قبل ظهر در وادي عشيره كه بالاي وادي عقيق است غسل كرديم ، احرام بستيم ، قدري راه رفتيم ، به قدر دو ساعت به غروب مانده منزل شد در وادي عُتيبه ، ( 1 ) دوباره تجديد نيت احرام شد و حاج لحسا و نيز كويت وارد شدند در اين منزل به ما و حضرات هم محرم شدند به قدر چهارصد نفر بودند . اول شب سه شنبه حسن افندي دوري دست گرفته ، دور مي گردانيد كه پول بگيرد ، من ده غازي دادم تا مردم چه بدهند . و امروز دو دست رخت خود را به لطيفه عبود دادم با سه غازي ؛ و در شب چهار غازي به آدم هاي عبدالرحمن دادم ، دور چادرهاي مردم مي گشت تا چه بدهند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در نسخه مدرسه : عيينه


234


صبح سه شنبه ششم ، قبل از آفتاب از منزل عُتيبه حركت كرده ، به قدر دو فرسخ دره و سنگلاخ و جنگل بود ؛ بسيار بد گذشت در آن دره ؛ و از پايين دره عرب ها دست به دزدي در آوردند ، بسيار مال مردم را بردند و سنگ زياد به مردم زدند حتي جناب آقا سيد علينقي كه هم كجاوه آقا كاظم پسر حاجي رجبعلي بود زدند كه از كجاوه افتاد و محمد حسين بيك آدم من پايين آمده بود زدند كه پشت او شكست . خورجين او را بردند و برمه مرا كه پيش او بود بردند . خلاصه به زن ها بسيار بد گذشت ؛ چندين كجاوه افتاد ، زني بچه سقط كرد .

بعد از تمام شده دره رسيديم به مغاسل كه محل احرام اهل سنت است ، جميع اعراب باديه آنجا احرام بستند و زمين آنجا به قدر يك زرع كه مي كندند آب داشت و به قدر صد چاه تخميناً زيادتر داشت . به قدر يك ساعت مانديم ، حضرات غسل كردند و احرام بستند ، روانه شديم . نيم ساعت به غروب مانده به دهي كه ضيعه نام دارد رسيديم ؛ عبدالرحمن خواست منزل بكند ، بر سر اخوه ميان حضرات حرف شد كه اهل قريه ريختند ميان حاج ؛ حاج بعضي مشغول اكل و بعضي وضو و بعضي به نماز كه محشر شد ؛ چه بنويسم ؛ بلي آنچه از محشر بود شنيدم ، و آنچه آنجا بود ديديم زيادتر بود . خلاصه به قدر پنج فرسخ زيادتر تا سر چاه بيرود بود كه اول حرم باشد تاختيم ، خدا ننمايد چه احوال ، احوال قتل و اسيري و تلف مال از كوه و دره و سنگلاخ ، شيون بود كه ميان زمين و آسمان بلند بود ؛ گذشت اما چه گذشت . شب تا صبح مستعد قتل بوديم . صبح چهارشنبه سوار شديم به قدر سه ساعت از روز گذشته وارد مكه شديم .

مكه

چه شهري ! حجاج روم و مصر و هند و شام زياد بودند با اوضاع ( 1 ) و دولت زياد ؛ ما در مكه منزل كرديم ، رفتيم به حرم مكرم طواف كرديم با دو ركعت نماز ، سعي ميان صفا و مروه كرديم ، تقصير كرديم ، طواف نساء احتياطاً كرديم آمديم به منزل ؛ مادرزن همايون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . با اوضاع : با سر و وضع و خوب


235


ميرزا در اين روز در اين منزل فوت كردند . اول شب هشتم به مني آمديم به جهت اينكه پيش پاشاي شام به شهادت دو عرب بدوي ثابت شد كه ماه از چهارشنبه است و حكم كرد كه پنج شنبه نهم است به خلاف قاضي و شريف كه عرفه را جمعه مي دانند . ما هم از ترس آمديم به مني و شب را در آنجا نماز كرديم در مسجد خيف ؛ و آقا محمدحسن برادر حاجي علي عسكر خواجه در روز فرار ترسيده بود و زهره باخته بود ، به ورود مكه فوت شد و عروس شيخ حسن خراساني بچه سقط كرد ؛ چه بنويسم از محشر روز ششم ( روز فرار از دست اعراب غارتگر ) ؛ در روز هفتم بيگلربيگي وارد شد از دريا و هفتاد روز مانده بود طول كشيده .

در خصوص رؤيت ماه اختلاف شد ميانه عامه و خاصه . عامه شب چهارشنبه را غره مي دانستند و خاصه شب پنج شنبه را . عرفه ايشان پنج شنبه شد و عرفه خاصه جمعه . بعد از سعي و دوندگي بسيار پانصد غازي به شريف وعده كرديم كه مرخص كرد كه شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانيم . جمعيت گذاشته مانيدم ؛ پانصد غازي به هزار زحمت مردم دادند ، از من بيست و پنج غازي گرفتند . روز جمعه بد گذشت بر ما ، و گرمي هوا به حدي بود كه پا در روي زمين مي سوخت مثل هواي بسيار گرم طهران كه در قلب الاسد ( 1 ) است . من احرامي را در وقت غسل و وقوف به عرفات آب كشيدم به دوش انداختم فورا خشك شد .

اين تحرير را عصر عرفه ، وقت حركت از عرفات نوشتم . شب را در مشعر مانديم ، سنگ جمع كرديم ، الحق تماشا داشت . صبح از مشعر حركت كرديم آمديم به مني ، سنگ زديم ستون قُصْوا و ذبح كرديم و سر تراشيديم ؛ دلاك ريش مرا تراشيد ، رفتيم به مكه طواف و سعي كرديم برگشتيم به مني ، در مني دو شب مانديم ، شب يازدهم و دوازدهم در مني آتش بازي كردند بسيار خوب بود . زوارِ با اوضاع ، از مصر و شام و اسلامبول و هند و سند و اطراف ممالك مسلمين آمدند با اوضاع بسيار ؛ بازار مني بسيار اوضاع نداشت اما كثرت به حدي بود كه معامله ممكن نبود . كنيز و غلام سياه بسيار آوردند ؛ انگور و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پنجمين برج سال ( مرداد ) ، وسط تابستان .


236


هندوانه و خربزه و خيار و بادنجان و كدوي تازه و انار بي دانه و پياز تازه بسيار بود ، از شدت بوي بد چه بگويم ؛ سياه ها گوشت را خشك كردند ، زمين از سياه مي جوشيد ، گوسفند زنده و كشته مي دزديدند ، حتي اينكه سياهي آمد به چادر من بناي داد گذاشت كه گوسفند من آمد و داخل گوسفند تو شد ، به هزار معركه به دادن گوشت او را روانه كردم . روز عيد هم از دست عكام ( 1 ) بد گذشت . بيست رأس گوسفند من خريدم و كشتم و نماز را در مسجد خيف كردم .

اين قدر تحرير در شب دوشنبه دوازدهم در مني شد . از مسجد خيف تا مكه يك ساعت و ربعي آمديم ، نماز ظهر روز دوازدهم را كرديم ، حجاج اسلام ( 2 ) حركت كرد ؛ سه ساعت و نيم به غروب وارد شديم . نوشته عيال طهران و يزد كه تاريخ نوشته بيست و ششم شهر رمضان بود ، شب دوشنبه نوزدهم ذي الحجه در مكه معظمه رسيد كه سلطان محمدميرزا از همدان فرستاده بود . تاريخ كاغذ بهاءالدوله دوم شوال از رباط كريم بود . صبح دوشنبه نوزدهم من حمام رفتم نجس تر شدم از نجاست حمام . از نوشته طهران آنچه فهميدم بي نظمي امرده اصفهان نرسيدن پول اصفهان را فهميدم ، خدا رحم بكند ان شاء الله .

در مكه پشه زياد است شب ها نارنج و انگور و انار بي دانه و خربوزه و هندوانه و خيار و بادنجان و سبزي از خوردني بسيار بود . شب ها من كه محمدولي هستم پشت بام مي خوابم ؛ هواب بام گرم است . روز سه شنبه در مسجدالحرام به عادت هر روز قرآن خود را به دست سيد حضرموتي شيعه دادم كه نگاه بدارد تا من از طواف برگردم ، بعد از برگشتن ، سيد قرآن را برد . در اين ده روز عادت من اين بود كه قرآن را به عرب ها و اهل مكه كه در پهلوي من نشسته بودند مي دادم كه نگاه بدارند تا من از طواف و نماز فارغ شوم ، زياده از پنجاه نفر دادم بي اينكه او را بشناسم باز به من رد كردند مگر امروز ، تا چه شود .

روز پنج شنبه بيست و دوم در مسجدالحرام نماز مي كردم كه صداي توپ آمد مكرر تا صد مرتبه ؛ بعد خبر رسيد كه از اسلامبول فرمان رسيد كه خداوند به سلطان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گويا به معني چاروادار

2 . در نسخه مجلس : حاج اسلامبول


237


عبدالمجيدخان پسر داده ، بناي چراغان مكه معظمه بود ، شب جمعه بيست و سيم ذي الحجه چهار ساعت از شب گذشته حمد خداوند را كه توفيق رفيق من شد ، ميان خانه مشرف شدم و چهار ركعت نماز كردم اما مرا دقيقه آرام نگذاشتند كه دعا بكنم ، از خدا حاجت بخواهم ، داخل رحمت شدم ، حمد خدا را صدهزار مرتبه شكر او را .

توقف در مكه معظمه ـ زادها الله شرفاً و تعظيماً ـ يازده روز تمام شد ؛ روز دوشنبه دوازدهم از مني وارد مكه شديم ، بيست و چهارم حركت كرديم ؛ مادام توقف در مكه معظمه تمامي نمازها در مسجدارحام كردم ، يكصد و ده طواف كردم و يك ختم كلام الله كردم . روز شنبه حركت منزل وادي فاطمه شد ؛ حمله دارها سخني بود يكصد و سي تومان كرايه شتر ، و دو كجاوه نود تومان ، سه سرنشين چهل و دو تومان كه هر سرنشين چهارده تومان باشد ؛ سي تومان هم جهت دو بار گرفته . روز يكشنبه ( در ) وادي فاطمه مانديم و حمله دارها بارهاي تمامي حاج را كشيدند ، قيل و قال ميان حجاج بود ؛ روز يكشنبه از وادي فاطمه حركت كرده تا ده ساعت حركت شد . منزل و قافله بي آب بود ؛ روز سه شنبه از دفله حركت ، منزل . . . ( 1 ) به ساعت ، هشت ساعت ، آب دارد و نخل دارد و آبادي مي باشد . امروز به غدير رسيديم ، محرابي درست كرده اند . گفتند : پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين مكان دست مبارك علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) را گرفت فرمود : من كنت مولاه فهذا علي مولاه ؛ اما زمين بسيار پست و بلند بود و دره بود . آنچه خواستم پياده شوم و نماز بكنم ، عكّام گفت نمي شود ، به حسرت گذشتم .

روز چهارشنبه ده ساعت حركت كرديم ، درياي مصر كه درياي احمر باشد قدري نمايان بود ؛ از بئر هندي گذشتيم به قدر سه ساعت منزل كرديم ، منزل آب نداشت ، از بئر هندي آب برداشته بوديم يك ساعت به صبح مانده ، شب پنج شنبه حركت ، منزل رابغ ( 2 ) نه ساعت حركت شد . آب و آبادي دارد ، خريد و فروش شد . شب جمعه در رابغ ماه محرم ديده شد . لعنت بر يزيد ملعون كردم ؛ با حمله دار باز در رابغ قيل و قال شد . آخر باز بيست و سه تومان دادم كه مجموع يكصد و هشتاد و پنج تومان تا به حال دادم تا بعد چه شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در هر دو نسخه نام منزل سفيد مانده

2 . منطقه اي بين جحفه و ودان ؛ نكـ : معجم البلدان ، ج 3 ، ص 11


238


رابغ محل احرام اهل سنت است ؛ امروز صبح ملاقات ضياء السلطنه كردم ؛ عكام تازه آوردم ، هفده تومان قرار شد تا شام خراب ، روز شنبه سه ساعت گذشت از رابغ حركت تا نيم ساعت از شب يك شنبه گذشته وارد منزل شديم ، به ساعت ، نه ساعت حركت . در راه سه غازي به حمال ها دادم .

صبح شنبه دويم در رابغ سيد دامغاني حجه فروش كه سه حج هم آمده بود فوت شد . نماز كرديم ، ملاي كاشي را امام كرديم ، دفن كرديم و سوار شديم . منزل مستوره باشد . صبح يكشنبه از مستوره حركت ، يازده ساعت ، منزل بقاع كبير شد و بعضي لقطه مي گويند . قبل از صبح دوشنبه كه چهارم محرم باشد حركت ، وارد بدر شديم به ساعت ، هفت ساعت حركت ؛ آب دارد و باغ دارد ، خرماي بسيار و نارنج و حناي بسيار دارد ، زيادتر از همه جاي عربستان . ميان كوه منزل شد ؛ محل دعواي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديدم و قبور شهدا را زيارت كردم ، بسيار تنگ دره بود . صبح سه شنبه از بدر سوار كجاوه ، يازده ساعت حركت ، تمامي راه دره بود تا منزل ، نارنج و حنا فروختند ، من هم دو من حنا خريدم به سه هزار ؛ منزل جديده شد جاي سنگلاخ بدي بود .

ميدنه

صبح چهارشنبه ششم محرم اول بهمن ماه جلالي ، يازده ساعت حركت شد و تمامي ميان كوه بود قريب شهدا منزل شد ، هوا گرم بود بشدت . شب پنج شنبه هفتم ، چهار ساعت به صبح مانده سه ساعت به دسته مانده بود ( 1 ) حركت شد ، در بين راه به شهدا رسيديم ، سوار شتر فاتحه خوانديم تا يك ساعت به غروب وارد شهر مدينه طيبه شديم . چهارده ساعت حركت شد ، منزل در كاروان سرا شد ، دعوا ميان آدم حاجي قلي خان و شيخ فارس شد ، آدم حاجي قلي خان را زدند بشدت و منزل نه اين قدر بد بود كه توان به حيز تحرير در آورد . بعد از ورود وضو گرفتم ، رفتم مشرف شوم ، در صحن كه رسيدم گفتند : قدغن است ، برگرد ، برگشتم ، با حال پريشان و حيرت زده ؛ اول شب جمعه را در چادر حمله دار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در عهد قاجاريه ساعت 12 صبح و غروب را دسته مي گفته اند .


239


خود درويش رفتم و قهوه خوردم و حلوا آورد ؛ صبح جمعه را مشرف شدم ، از حرم رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به بقيع مشرف شدم . از آنجا باز به حرم و از حرم به منزل و نهار خوردم باز به حرم ، نماز ظهر مشرف شدمي . در بقيع هركس وارد مي شد هزار دينار مي گرفتند و درب حياط هم سه قروش كه هر قروشي يك عباسي مي باشد . در گنبد حرم بقيع هم به جهت زيارت حضرت فاطمه ( عليها السلام ) پول مي گيرند كه به بوسه قبر مبارك را .

روز شنبه جهت آمدن رفيق شامي كه بيايد با هم بازار برويم جهت خواجه نيامد ؛ بعد از نهار عازم شدم ؛ در راه مردم گفتند كه بدمذهبي نجاست برده در سوراخي كه قبر خلفا معلوم بوده انداخته اند ؛ خواجه كه مي شوند ، بناي چوب را مي گذارد ، جمعي زدند و جمعي را پولشان بردند ؛ قذغن شد عجم مشرف نشود . من از راه برگشتم تا به حال تحرير كه اول ظهر است نشسته ام ، امكان مشرف شدن نشده . امروز بعد از فضل خدا و اسباب الهي به سبب رفاقت مرد شامي از صدمه كتك حرم نجات يافتم . جمعي طهراني كه پسر حاجي رجبعلي و زن تاجر و زن نصيرخان باشند چوب خوردند . حمد خدا را كه امروز مرا مرد شامي برد به حرم ، زيارت مختصر كردم . صبح روز عاشورا را رفتم احد زيارت جناب حمزه سيدالشهدا كردم با حاجي ميرزا هادي دامغاني ؛ از آنجا برگشتيم رفتيم حرم مشرف شديم . چهارده غازي سيد مصطفي گرفت . از آنجا به بقيع مشرف شدم . زيارت عاشورا را در حرم حضرت امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) كردم ، زيارت جامع كردم و برگشتم ، دوباره به حرم مشرف شدم زيارت كردم ، دو شبانه روز نماز قضا كرديم زيرا كه حديث دارد كه نماز در مسجد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) هر ركعتي ده هزار ركعت است .

قريب عصر در آمدن در بازار ، قدري كلاه خريدم . در بقيع نفري هزار دينار داديم . اين تحرير شب يازدهم محرم شد . صبح دوشنبه به زيارت مشرف شدم ، چهار ساعت به غروب حركت تا يك ساعت راه بود . در مدينه به هيچ وجه فرصت تفحص نشد ، بسيار بدسلوك مي كنند با حاج عجم .

خروج از مدينه

صبح سه شنبه دوازدهم نماز كرديم ، حركت شد تا ده ساعت راه آمديم به صحراي برّ


240


بي هيمه و بي اب ؛ و در اين منزل انجير شير بود ، هر برگ را كه مي كندند از قدرت الهي ، جايش شير سفيد مي ايد و در وادي فاطمه يك منزلي مكه معظمه هم بود . صبح چهارشنبه سيزدهم ، قبل از نماز حركت ، تا هفت ساعت حركت شد . منزل چاه آب بسيار داشت ، اسمش را آبارنصيب مي گويند ، امروز ( آنجا ) هم درخت شير داشت . قبل از صبح چهاردهم يك ساعت حركت شد تا ده ساعت ؛ منزل محلي آب دارد و قلعه دارد ، در راه درخت شير بسيار بود ؛ عواف چهل و پنج دقيقه طول مي كشد ؛ سه ساعت به دسته مانده ، شب جمعه پانزدهم حركت تا يك ساعت به غروب حركت ، چهارده ساعت حركت ، منزل بي آب .

در بين راه مژده آمد كه پاشاي جروه آمده وارد مدينه صالح شد . بسيار خوشحالي جهت اهل شام و حجاج روي داد كه حقيقت عيد شد . شب شانزدهم پنج ساعت به دسته مانده حركت تا قريب به عقبه رسيديم . پاشاي جروه در سر عقبه چادر زده بود ، نشسته بود ؛ متصل توپ مي انداخت . از ان جا گذشتيم وارد هديبه شديم ، حكم شد بمانيم سه ساعت . چاه آبرا كنده بودند ، مردم آب برداشتند و شترها را آب دادند ، ما هم چاي خورديم چهار ساعت تا هديبه آمديم ، عباس عثمان كه در بارخانه بود با پاشا دعوا كرده او را از دربار خانه اخراج كردند و داخل سخني كردند . امشب او را مقدم بر ما حركت كرد ؛ ديشب شب شنبه درويش فارس حمله دار ما او را مهماني كرد . بعد از نماز شام گوسفند كشتند . دو ساعت از شب گذشته خودرند . اين چند كلمه صبح شنبه در هديبه نوشته شد . يك ساعت از روز گذشته در هيبه بار كرديم كه ساعت شب و روز ، سيزده ساعت شد ، در جاي بي آب فرود آمديم ؛ در راه من قدري دعا حفظ كردم ؛ در هديبيه به قدر دو زرعي كه مي كندند آب زيادي در مي آيد كه هزار نفر را دو ساعت جواب مي دهد . من به چشم خود ديدم .

شب يكشنبه هفدهم ، پنج ساعت به دسته مانده حركت تا دو ساعت و نيم به غروب مانده وارد بئر زمرد شديم ؛ قلعه و آب داشت ، قريب پانزده ساعت حركت شد تا آبار جديد رسيديم گذشتيم . شب ، بعد از سواري بسيار باريد . شب دوشنبه سه ساعت به دسته مانده توپ زدند ، دو ساعت و نيم به دسته مانده حركت شد ، يك ساعت به غروب


241


در منزل بي آب و علف وارد شديم ، پاشا با جمعي به جهت نداشتن آب رفتند سر چاه به سمت ديگر و عباس بن عثمان و ولي باش و تمامي سخني و سلمه در يكجا آمدند . امروز در راه ماهي ديديم كه ماهي سقنقور ( 1 ) بود . جمعي شهادت دادند و حقيقت به همين تركيب مثل چلپاسه ( 2 ) از زمين در آمدند .

شب سه شنبه نوزدهم ، دو ساعت و نيم به دسته مانده بار كرديم . اين فضولي درويش حمله دار بود كه بيجا بار كرد و بيرون اردو رفتيم كه آدم ولي باش و عباس عثمان آمد كه نرويد . شب سرد تا صبح در صحرا مانديم . اول صبح نماز كرديم راه افتاديم اما سرما خورديم ؛ درويش گريخته پنهان شد . منزل مداين صالح هشت ساعت بود . آب و قلعه دارد ؛ عمارات از سنگ مي باشد . حقيقت معلوم من نشد يك روز در مداين ماندند ، هوا بسيار سرد بود ؛ دو ساعت به دسته مانده ، شب پنج شنبه بيست و يكم از مداين صالح حركت تا دو ساعت و نيم به غروب مانده راه رفتيم ، در صحراي بي آب فرود آمديم . پانزده ساعت حركت كرديم . امروز در عقبه كه عرب بلندي را گويند مردم پياده شدند ؛ من هم ماديان سوار شدم تا نماز ظهر ماديان سوار شدم ؛ بعد باز شتر سوار شدم از مداين تا صالح تا امروز جمعه بيست و دوم .

صحراها سنگ پاي بسيار دارد ، يك ساعت به دسته مانده ، شب جمعه حركت تا يك ساعت به غروب ، دوازده ساعت حركت شد ؛ در منزل آب باران بسيار بود . شب شنبه بيست و سيم ، پنج ساعت به دسته مانده بيدار شدند ، بار كردند ، چهار ساعت به دسته مانده حركت شد تا شش ساعت از دسته گذشته كه ده ساعت باشد . اسم منزل بركه معظم ، آب دارد و هيمه ندارد . شب يكشنبه بيست و چهارم ، شش ساعت از دسته گذشته ، دست به بار كردند تا هفده ساعت حركت شد ؛ چهل دقيقه به غروب وارد شديم منزل بركه احقر مي باشد ، آب دارد . نماز صبح روز دوشنبه را كرديم ، نيم ساعت به دسته مانده حركت تا يك ساعت و نيم به غروب مانده كه يازده ساعت باشد حركت شد ؛ عقبه اخضر امروز در اول روز بود نقلي نبود اسم منزل ظهرالمرغ بود . آب ندارد ، سه به دسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ريگ ماهي

2 . مارمولك


242


مانده شب سه شنبه توپ زدند . دست به بار شد ؛ دو ساعت و نيم به دسته مانده حركت ، تا هشت ساعت و نيم يا نه ساعت حركت شد . منزل تبوك بود ، قلعه دارد و آبادي ، نخل خرما ، خانه و از جمعيت قليل ، آب بسيار ، مردم تدارك ديدند .

امروز در راه سه نفر آدم كشته شده ، ديديم ، سئوال كرديم ، گفتند دزد بودند و ولي باش كه با سلمه راه مي رود گرفته و كشته . در تبوك چيزي نيست اما انار مي باشد . چهارشنبه اول طلوع فجر حركت در صحراي بي آب و علف و هيمه منزل شد ؛ قبل از صبح پنج شنبه حركت از منزل شد تا دوازده ساعت حركت شد . منزل آب و قلعه دارد ؛ در اين منزل هم سي تومان دادم به حمله دارها . اسم منزل ذات الحج بود . نماز صبح جمعه را كرديم ، سوار شديم تا ده ساعت كمترك وارد مدوره شديم كه قلعه دارد و آب و چاه . قبل از نماز صبح روز شنبه اول صفر حركت تا دوازده ساعت راه رفتيم ، در صحراي بي آب و علف منزل كرديم اما ماه را نديديم ، در منزل آب بود ، آب داشتيم ، دو منزل راه سنگ بود و تمامي سنگ چخماق بود . گفتند تا شام چنين است . من ماديان سوار شدم تا عواف ظهر قبل از صبح يكشنبه دويم صفر حركت از عقبه مغان گذشتيم تا دوازده ساعت راه رفتيم ؛ در منزل آب نبود ، آب برداشته بوديم ، در راه سنگ چخماق زياد بود .

از صبح دوشنبه ( سيم ) صفر حركت وارد معان شديم ؛ هشت ساعت راه بود ، تا معان دو سه پارچه ده مي باشد ، انار و خرماي كمي دارد . اهل قطّ خليل و مصري آنجا معامله مي كنند در رفتن و آمدن . روز شنبه چهارم را مانديم ؛ روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب حركت ، نه ساعت راه آمديم منزل عنزه ؛ قلعه و آب دارد ؛ شب را در معان قدري توپ و موشك انداختند . در راه برگ ريواس سبز شده بود . قبل از صبح روز پنج شنبه پنجم حركت ، تا دوازده ساعت حركت منزل لحسا قلعه و بركه دارد . در راه گفته شد امروز دزد عرب آمد يك نفر را كشته بود از لشكري ، شب جمعه كه در لحسا بوديم ، شب اول اسفند بود كه شب هفتم صفر مي باشد . بعد از نماز صبح جمعه حركت تا غروب ، در راه آهو ديديم .

منزل قطران قلعه و آب دارد . قبل از نماز صبح شنبه هشتم از قطران حركت ، دوازده ساعت ( در ) راه بوديم ، منزل بلغه قلعه دارد و بركه ، آب اما ندارد . شب در بلغه باريد . قبل


243


از نماز صبح يكشنبه نهم حركت ، تا ده ساعت در منزل بي آب فرود آمديم . هوا هم نم نم باريد ؛ صحراها سبز بود . در منزل هم مي بارد بالفعل تا چه قدر ببارد . خوب مكان خوش هوا مي باشد . بعد از نماز صبح دو شنبه حركت منزل عين الزرقه ؛ اهل شام تا اينجا آمدند ، بازار خوبي بود از هر چيزي بود . چهار ساعت را در راه بوديم كنگر ( 1 ) و باديان ( 2 ) تازه بود چيديم . از عين الزرقه پنج ساعت از شب پانزدهم گذشته دست به بار كردند بعد سوار شدند . هفده ساعت حركت شد ؛ شب اول حوت بود منزل رسمه بوديم . شب چهارشنبه پنج ساعت به دسته مانده توپ زدند ، حركت شد از آنجا پنج ساعت به مضيرب رسيديم ، از مضيرب تا يك ساعت به غروب راه رفتيم ، در كنار دهي مانديم كه هيچ نبود . چهارده ساعت حركت شد ، پناه به خدا ، شب سرد بود روز هم سرد بود ، اما چه صحرا ، تمامي زمرد سبز بود ، بسيار سبز بود ، بسيار با طراوت و گل هم بود . شب پنج شنبه سيزدهم صفر را بعد از پنج ساعت كه از شب گذشته حركت ، چهار ساعت به غروب مانده داخل شهر شام شديم كه چهارده ساعت ، اما چه شهر و چه اوضاع و چه اهل . از بلندي كه شام پيدا بود تا شام دو ساعت آمديم ، با اين حال جمعيت و اوضاع گويا در عالم باشد حكايات متفرقه .

ساعت كلِّ از مكه معظمه تا شام 428 ؛ از مكه معظمه تا شام 22 منزل . سابق بناي پاشا اين بود چهار عواف مي كردند و سه عواف او هر عوافش يك ساعت مي شود و يك عوافش چهار ساعت و باقيش در حركت بود مگر پنج جا اطراق مي كردند ، باقي شب راه مي رفت و الحال چهار سال است كه قرار شده كه روز بعد از زوال يك ساعت عواف مي كند و بس و شب را مي خوابد مگر سه چهار منزل كه راهش دور است شب حركت مي كند .

تفصيل مكه معظمه مشرفه

اول مكه من اعلاها حارة المعابد كان ( صلّي الله عليه وآله ) تعبد فيها بغار حراء فيها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نوعي گياه كه از برگ آن خورش درست مي كنند ؛ براي توضيح بيشتر نكـ : فرهنگ معين ، ذيل مورد .

2 . اين نيز نوعي گياه است از دسته چتريان . نكـ : معين ، ذيل مورد .


244


اكثر من الف رجل تقريبا ، ثم حارة السليمانية وفيها اكثر من خمسائة رجل تقريباً ثم حارة الغزة فيها نحو سبعمائة رجل تقريباً ، ثم حارة النقا ( 1 ) فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً ، ثم حارة شعب بني عامر وفيها نحو الف رجل وخمسائة رجل تقريباً ، ثم حارة سوق الليل وفيها نحو الف رجل تقريباً ، ثم حارة شعب علي بن ابيطالب فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً ، ثم حارة القرارة فيها نحو الف و خمسائة رجل تقريباً ، ثم حارة الشامية فيها نحو الف و مأتي رجل تقريباً ، ثم حارة القشاشية وفيها نحو الف وثلاثمائة رجل تقريباً ، ثم حارة المسفلة فيها نحو سبع مائة رجل تقريباً ، ثم حارة الشبيكة وفيها نحو الف و ثمانمائة رجل تقريباً ، ثم حارة الباب فيها نحو ثلاثمائة رجل تقريباً ثم حارة الجرول فيها نحو خمسائة رجل تقريباً ، الجمع نحو ثلاث عشر الف غير النساء والصبيان . ( 2 )

مسجدالحرام الجانب الشرقي من بعضه فيها حارة القشاشية من اوسطه وآخره وبعضه في حارة القرارة من اعلاها و الحانب اليماني في حارة المسفلة والجانب الغربي منه بعضه في حارة المسفله وبعضه في حارة الشبيكة والجانب الشامي منه في حارة الشامية . ابتداء تملك اشراف مكه ارض الحجاز سنة 520 ؛ ( 3 ) الرعايا التي حكمها في الحجاز تحت طوع شريف مكه الشريف محمد ابن عبدالمعين ابن عون ( 4 ) والسلطان عبدالمجيد خان :

قبايل ( 5 ) هذيل نحو خمسة آلاف ، قبايل لحيان نحو ثلاثة آلاف ، قبايل ثقيف نحو سبعة آلاف ، قبايل بني سفيان نحو اربعة آلاف ، قبايل بني سعد نحو ستة آلاف ، قبايل بني مالك نحو اربعة آلاف ، قبايل عامه نحو عشرة آلاف ، قبايل القرن ( 6 ) نحو اثناعشر الفاً ، قبايل بني شبير نحو ثلاثين الفاً ، قبايل عسير نحو خمسين الفاً ، قبايل البيشة نحو عشرين الفاً ، قبايل شهران نحو خمسة عشر الفاً ، قبايل حرب نحو ثلاثين الفاً ، قبايل عُتَيْبه نحو عشرين الفاً ، قبايل مطير نحو خمسة آلاف ، قبايل قحطان نحو سبعة آلاف ، قبايل سليم نحو ثلاثة آلاف ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در معالم مكه ، نقواء آمده است .

2 . برخي از اين اسامي در معالم مكه نيامده است .

3 . تاريخ حكومت شرفاي مكه از نيمه قرن چهارم هجري آغاز مي شود ، نكـ : تاريخ مكه ، احمد سباعي ، ص 191 به بعد .

4 . درباره او نكـ : تاريخ مكه ، صص 530 ـ 518

5 . نام برخي از اين قبايل مذكوره در ذيل را بر اساس معجم قبايل الحجاز اصلاح كرديم .

6 . از قرن در معجم ياد نشده اما از دو قبيله با نام قرون ياد شده است .


245


قبايل البقوم نحو الفين ، قبايل سليم نحو ثلاثة آلاف ، قبايل مُعبَّد نحو الفين ، قبايل الروقة نحو خمسة آلاف ، قبايل ابن مسعود الذين في الريضا والقصيم ولحسا و درعيه و جهاتها نحو خسين الفاً ، قبايل يام ( 1 ) نحو عشرين الفاً ، قبايل حاشد و بكيل نحو ثلاثين الفا ، قبايل الليث والقنفذة والمعقص وروقة وطي ونواحيها نحو عشرين عشرين ( كذا ) الفاً ، قبايل صنعا نحو خمسين الفاً ، قبايل ناصره وبجيله نحو عشرة آلاف ، الجمع نحو اربع مائة وخمسين الفاً .

الامراء الذين يحكمون القبائل المذكورة وحكمهم تحت طوع الشريف والسلطان : امير مكه الشريف محمد بن عبدالمعين بن العون العبدلي ، امير جده الحاج عثمان پاشا ، امير المدينه الحاج الشريف پاشا ، امير الطائف الشريف عبدالله بن ناصر بن فوار ، امير هذيل الشريف مابرك ابن عبدالله العبدلي ، امير ثقيف و بني سفيان الشريف مسعود الوكيل ، امير غامد و زُهران و ناصرة و بجيل الشريف حسين بن منصور الشنبري ، امير بني سعد وبني مالك الشريف عبدالله بن بزيد العبدلي ، وامير البيشة والسبيع والبقوم والقحطان الشريف عبدالله بن فشعيد بن منصور العبدلي والشريف عبدالله بن لؤي والشريف سلطان بن العبدلي ، امير حرب الشريف حسين بن سليمان البركاتي ، وامير سليم و معبد الشريف عمرو الحارث وامير الروقه الشريف حوذان المنعمي ، امير سليم و معبد الشريف عمرو الحارث وامير الروقه الشريف حوذان المنعمي ، امير الليث والدوقة والقنعذة وفبايلها الشريف عبدالله بن دخيل الله ، امير معقص الشريف الشنبر بن محمد بن شير ، وامير عسير وبني شهر وشهران والقرن وشهران عايض بن مرعي العسير ، وامير اليمن وحاشد وبكيل ويام الشريف الحسين ابن علي بن حيدر ، وامير مطير وعنبره والقصيم والرياض ولحسا ونواحيها فيصل بن تركي بن سعود ، امير جبل شمبر الشيخ رشيد .

المثال في الخدود حرام لان فيها تغيير لخلق الله قال فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّه ومَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلياً من دون الله فَقَد خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً وبعض الناس من اهالي مكة لايفعلونها خوفاً من الحرمة وبعض الناس يفعلونها لقصد الزينة ويرتكبون الحرمة واكثرهم يفعلونها

هر ماهي هفتاد كيسه ، سلطان به شريف مكه مي دهد ، و محمدعلي پاشاي مصري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از قبيله اي با اين نام ياد نشده است .


246


بيست و پنج كيسه مي دهد كه هر كيسه پانصد قروش است كه ده تومان مي شود كه ماهي هزار تومان است محمل با حاج مي باشد . پاشاي شام محمل مي آورد ، مي گويند : محمل حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) است . پاشاي مصر محملي مي آورد ، مي گويند : محمل عايشه است ، با حرمت و عزت ، چهارصد اروب گندم هم سلطان مي دهد . هر اروبي پنجاه و شش كيل است ، هر كيلي شش رطل است ، هر رطلي صد و دو مثقال است كه قريب يك من تبريز است ، دويست خروار گندم و دويست خروار جو مي شود .

قانون شريف مكه اين است كه استقبال حاج مي رود تا مدينه و با حاج مي آيد و با حاج مي رود از مكه تا مدينه ، ناز را هر جمعه مي كند . قاضي از اسلامبول هرساله مي آيد و بايد حنفي مذهب باشد و نماز جماعت را هركس كه برسد مي كند . اهل سنت قانونشان اين است كه هركس قرائت قرآن مي كند امامت مي تواند كرد .

برجيك كه در كنار شط فرات است بسيار با صفا جايي مي باشد . پهناي شط آنچه من دقت كردم از اين طرف تا آن طرف مشكل آدم شناخته مي شد مگر به رخت ، آن هم مشكل بود . در شام نخود ديدم به قدر فندق ، بسيار خوب بود . جميع عمارات شام از سنگ و گچ است ، آجر بسيار كم است . صحن عمارت تمامي از سنگ فرش است ، سنگ هاي حجّاري كرده . در تمام شام خاك كم پيدا مي شود جهت تيمم . تمامي كوچه ها سنگ است . مسجد شام كه مسجد بني اميه مذكور است و حضرت يحيي ( عليه السلام ) مدفون است شبستان سه چشمه مي باشد هر چشمه او در عرض يازده زرع ، و دو ستون در عرض دارد و عرض سي و پنج زرع مي شود و طول شبستان صد و پنجاه زرع است و قبر حضرت يحيي ( عليه السلام ) در شبستان واقع است . شبستان چهل ستون دارد بغير ستون هاي دم حياط ، طول يكصد و بيست زرع و عرض ينجاه زرع . دور مسجد در سه طرف ستون زده شده ايوان مانند است ، طولش طول مسجد ، عرض شش زرع مي شود ، بسيار بلند بنا مي باشد . اغلب بازار متصل به اين مسجد است . در ميان مسجد سه گنبد است : يكي را گنبد ساعت مي گويند ؛ يكي در زيرش آب است ، بالايش طاق عالي مي باشد ؛ يكي بر


247


بالاي هشت سنگ سفيد است ، مي گويند جمجمه هاي ( 1 ) بني اميه در اين زير مي باشد و گفتند كتاب آسماني اينجا مي باشد .

كل مسجد ستون بود بر طاق كه به مرور خراب شده الحال اين صد و دو ستون باقي مانده است ، ما چه ستون ! كل مسجد را از سنگ نقاشي و طراحي كرده نمونه مانده ، باقي خراب شده ، سنگ مسجد را از شبستان و صحن مسجد شمردم ، صد و دو ستون بود از سنگ تا چهار زرع ارتفاع بود اما سه تاي ستون هشت زرع هم ارتفاع داشت و دو زرع و نيم قطر اين ستون بود ؛ ارتفاع اين شبستان مظنه بيست زرع باشد يا زيادتر يا كمتر ، بعد از نماز جماعت كه در شبستان مي كنند امام ها ، حضرات بر مي خيزند حلقه مي كشند شعر مي خوانند يا هو مي زنند ، بچه خوشگل هم در ميان با امام مي باشد و دوري حركت مي كند و فرياد مي زنند تا دو ساعت آخر غش مي كنند روي بچه مي افتند .

محراب مسجدها بر اصل نقطه جنوب و شمال مي باشد ، سي درجه منحرف است از قبله ، به اين جهت قبورشان و مذهبشان هم قدري معيوب است . در اين شبستان چهار پنج امام نماز مي كند ، چهر چراغي از مفرق با بلور دارند ، بسيار بزرگ است ، قريب به دويست چراغ ، البته روشن مي شود ، بسيار تماشا دارد ، چند قطعه مي باشد .

از زينبيّه تا شهر شام يك ساعت و بيست دقيقه ؛ از دروازه شهر تا خانه چهل دقيقه آمدم كه دو ساعت از خانه تا زينبيّه مي باشد . محله مس حار نيكي بود ، زينب خاتون تخميناً يك فرسخ از شهر شام مدفون است و ام كلثوم و سكينه خاتون در قبرستان شام در جنب هم دو گنبد دارند و بلال و محمد بن عقيل ( 2 ) در يك گنبد در جنب هم مدفونند و ام سلمه و ام حبيبه زوجات پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ( 3 ) و عبدالله بن زين العابدين ( 4 ) در جنب هم و هم يك گنبد علي حده دارند و در قبرستان شامند . و رقيه خاتون در ميان شهر مقبره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در نسخه مجلس : حجت هاي .

2 . گويا قبري كه در كنار قبر بلال است منسوب به عبدالله بن جعفر مي باشد .

3 . قبر ام سلمه و ام حبيبه هر دو در بقيع در كنار قبور دگير ازواج رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است ، البته همانطور كه مؤلف اشاره كرده محلي در شام نيز به عنوان قبر اين دو شهرت دارد .

4 . گويا مقصود عبدالله باهر است ، محل دفن او را در چند كتاب نسبت كه مراجعه كرديم نيافتيم .


248


علي حده دارد .

در شام نرگس زرد ديده شد و باقلاي خوب بزرگ بسيار بود زيادتر و بهتر از باقلاي مازندران ، و تره شام مثل پياز ولايت عجم است ته دارد و بزرگ است و قانون اهل شام چنين است كه حاجي در خانه ايشان منزل مي كند ، آنچه مامله در شام مي كند چهل يك مي گيرد صاحب خانه از آن كس كه چيز مي فروشد به حاجي ؛ حتي حمامي كه مي رويم از حمامي مي گيرد ، قانون اهل شام اين است كه در مراجعت حجاج اهل شام به عين الزرقه مي آيند و فرياد مي كنند معمول معمول ؛ معمول ايشان ناني مي باشد كه از روغن زيتون و شيره قند پخته شده و حجاج مي خورند بشدت .

از شام كه حركت مي كنند بايد صاحب هاي شتر كه حمله دار مي باشند تابع پاشا باشند ، به هر قسم كه مي رود به سمت مكه معظمه بروند ، اما در مراجعت بايد پاشا تابع حمله دارها باشد به هر قسم كه ايشان حركت مي كنند بايد پاشا حركت بكند ، جهت ضعف شترها . اما در روز سيزدهم صفر بايد وارد بشود پاشا ، اگرداخل نشد اخراجات عسكر بعد از سيزده با پاشا مي باشد و از دولت نمي دهند .

در شام قاعده مي باشد كه حاج كه در خانه شامي منزل دارد ، روزي كه حاجي مي رود از مكاري كه قاطر كرايه مي كند بايد مكاري قاطري يك غازي بدهد به صاحب خانه ، تا پنج قروش هم مي شود كه صاحب خانه راضي شود . مظنه رفتن به سمت مكه معظمه هم به اين قرار باشد كه شتر كرايه مي كنند از حمله دارها همه ، صاحب خانه پول مي گيرد ، امير حاج فراعيشا مأمور است كه چهارده سال حاج ببرد ؛ الحال سه سال مي باشد كه برده است ؛ لشكري كه با حاج بود مي گفتند هزار و پانصد نفر بود .

تفصيل منازل از شام به مكه كه حاج مي روند

قلعه مضيرب ، قلعه مفرق ، قلعه عين الزرقه ، قلعه بلغه ، قلعه قطران ، قلعه لحسا ، قلعه غنيزه ! ، قلعه معان ، قلعه عقبه ، قلعه مدوره ، قلعه ذات الحج ، قلعه تبوك ، قلعه اخضر ، قلعه بركه


249


معظم ، قلعه دار الاحمر ، قلعه مداين صالح ، قلعه آبار ( 1 ) الغنم ، قلعه بئر زمرد ، قلعه بئر جديده ، قلعه هديبه ، قلعه الفحل ، آبار ناصيق ، وادي عقيق ، مدينه طيبه ، آبار علي ، شهداء جديده ، بدرالقاع ، رابغ محل احرام اهل سنت است ؛ آبار كظيم ، قليس ، آبار دفله ، وادي فاطمه ، مكه معظمه .

سليمان افندي از طرف دولت مأمور و متوجه امورات حاج است به توسط پاشا هر دو متوجه مي شدند . عبدالله بيك لقب اميرالاي داشت كه سركرده لشكر بود . سليم توپچي باشي بود . حمله دار سخني شيخ جارالله ، العروق شيخ صالح طاالله ، شيخ فارص السليم ، شيخ الحسين ، شيخ مصطفي الحسين و حمله دار مقومين بارخانه الحاج عبدو آقاباش ، مقوم عباس عثمان ، ( مقدم رسول العمريت ، مقوم حمود سهيري ، مقوم انيس مقوم ، حمله دار عرب شيخ محمود ناصري ، شيخ محمد الدوجني ، اسمير شيخ محمود مرشحي ، شيخ عبدالله ابولحيه ، ولي باش حاج اسمش عجل يقين ، ولي باش جروه علي آقا ، حمله دار جروه شيخ درويش حميد معبد قصاص ) ( 2 )

جميع اين قلاع را سلطان متحفظ گذاشته ، هر ساله مواجب ايشان را امير حاج مي رساند ؛ اگر بركه باشد بايد از آب چاه پر شود ، مستحفظين مي كشند ، در سال بايد بركه ها پر شود .

آنچه از تتبع اخبار و تاريخ معلوم مي شود مكه معظمه شصت بار خراب شده و آباد كرده اند تا چه شود . بعد فرصت تحقيق نشد كه كي و كه خراب كرده و در چه زمان شده ؛ خدا توفيق بدهد از تاريخ و اسباب ان شاء الله محقق و معلوم مي شود .

مسجدالحرام

مسجدالحرام سي و نُه در دارد و سمت باب الزياره كه غربي خانه كعبه است هفت در آن سمت است و در نزد سمت جنوبي خانه كعبه باب ابراهيم در آن سمت است چهار باب دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جمع بئر ، مؤلف در بعضي موارد بيار ضبط كرده

2 . داخلكروشه در نسخه مدرسه نيامده .


| شناسه مطلب: 77986