بخش 9
گرفتار اعراب در موصل به سوی عراق عجم فایده الوجیزه فی تعریف المدینه
|
250 |
|
و سمت شرقي خانه كعبه كه باب الصفا در آن سمت است فهده باب دارد و سمت شمالي خانه كعبه كه باب السلام است در آن سمت يازده در دارد و طول مسجدالحرام بر سمت شمالي و جنوبي است و سي و شش طاق دارد و دنه هر طاقي چهار زرع و نيم است كه طول مسجدالحرام يكصد و شصت و دو زرع مي شود . عرض مسجد بر طول خانه كعبه افتاده است كه شرقي و غربي باشد و بيست و چهار طاق است و دهنه هر طاقي چهار زرع و نيم است . مجموع عرض مسجدالحرام يكصد و هشت زرع است و عرض شبستان ها هم از چهار سمت در هر سمتي سيزده زرع و ميل سنگ هايي كه طاع را بر بالاي آنها قرار داده است مجموع پانصد ميل سنگي است و از جمله پانصد ميل سنگ صد و بيست و پنج پايه سنگ كوچك است كه مثل آجر بر بالاي هم كار كرده اند و سيصد و هفتاد و پنج عدد ديگر آن ستون يكپارچه از سنگ سفيد است و تخميناً سه زرع و نيم طول و نيم زرع عرض دارد و عدد ستون از همين قرار ؛ دو ستون از نسگ سماق ( 1 ) دارد .
و اصل خانه كعبه كه از حجرالاسود تا ركن يماني كه بر طول مسجدالحرام است عرض خانه است و ده زرع است و ركن يماني تا ركن شامي كه عرض مسجد است طول خانه است دوازده زرع است و حجر الاسود در ركن شرقي و شمالي واقع شده و ركن يماني در سمت شرقي و جنوبي واقع شده كه محاذي حجرالاسود باشد . ( 2 )
و زيارت اهل قبوري كه در مكه معظمه مشرف شديم در شب نور بقعه خديجه و قبر عبدالله ( 3 ) و ابوطالب و عبدالمطلب و عبدمناف در بيرون شهر است و مولود ( 4 ) نبي ( صلّي الله عليه وآله )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نوعي سنگ سخت كه در ساختن پايه هاي عمارت بزرگ و سنگ آسياب بكار مي رود ؛ براي توضيحات بيشتر نكـ : فرهنگ معين ، ج 2 ، ص 1934 .
2 . مقام شافعي مقام ابراهيم است ، مقام حنفي مقابل ميزاب رحمت است ، مقام مالكي مقابل مستجار است ، مقام حنبلي مقابل حجرالاسود است ، قبل از حاج هر مذهبي در مقام خود نماز مي كردند ، اكنون جمعيت شده كثرت مقام ها را گرفته اند از امام ها ؛ حال اول حنفي نماز مي كند و تمام مسجد كه صد و شصت طول و صد و ده عرض است . . . . مملو آدم اقتدا مي كنند . نماز امام حنفي كه تمام شد امام شافعي نماز مي كند اما جمعيت چندان نمي شود ، بعد مالكي در مقام خود و حنفي در مقام خود نماز مي كنند ، و نماز صبح را شافعي مقدم بر حنفي مي كند و قبل از طلوع فجر شروع مي كنند و بين نماز صبح طالع مي شود ، و بسيار با لحن خوش و قرائت مي كنند و قنوت را شافعي بعد از ركوع در ركعت دويم در نماز صبح مي خواند ( مؤلف ) .
3 . اگر مقصود قبر عبدالله پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است بايد گفت كه قبر آن بزرگوار در مدينه بوده كه اخيراً وهابي ها آثارش را از بين برده اند .
4 . مولد النبي ( صلّي الله عليه وآله )
|
251 |
|
در ميان شهر مكه است . خانه پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و عبادت خانه و مجلس خانه آن حضرت كه صحابه آنجا جمع مي شدند ( 1 ) و مولود خانه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) در ميان شهر همگي در يكجا بود .
اما مسجد مدينه پانزده طاق طول و يازده طاق عرض ، طول شصت زرع ، عرض چهل و چهار زرع و شبستان آن سمتي كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مدفون است عرض آن شبستان چهل زرع است كه ده پايه در عرض دارد و هفده پايه در طول و يكصد و هفتاد ستون سنگي پايه آن است و سمت آفتابِ برآمدن كه باب جبرئيل آنجاست ، عرض شبستان آن سمت دوازده زرع است و آن دو سمت ديگر كه آفتابِ غروب و شمال مسجد باشد شانزده زرع عرض آن دو سمت است و مجموع ستون سيصد و چهل و سه عدد از سنگ است كه طاق هاي شبستان ها بر بالاي همان سنگ ها است .
زيارت اهل قبور بقيع كه مشرف شديم آنچه در گنبد مدفون بودند و در ميان يك صندوق بودند : عباس عموي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و حضرت امام حسن ( عليه السلام ) و امام زين العابدين ( عليه السلام ) و امام محمدباقر ( عليه السلام ) و امام جعفرصادق ( عليه السلام ) همگي در يك ضريح مي باشند . قبر مطهر فاطمه ( عليها السلام ) روبروي حضرات در صفه واقع است كه زيارت مي كنند و قبر حضرت فاطمه ( عليها السلام ) بنا به روايات بعضي در ميان روضه نبي ( صلّي الله عليه وآله ) است كه بايد آنجا هم آن حضرت را زيارت كنند .
و در قبرستان بقيع به جهت هر يك اينها گنبدي ساخته اند . حليمه خاتون و ابراهيم پسر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و عقيل و دخترهاي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در بيرون بقيع گنبدي دارد . ابوسعيد خُدري در جنب آن گنبدي دارد . عمه هاي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در يك گنبد در جنب قبرستان بقيع اند . ( 2 ) بيت الاحزان حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) گنبدي بود ، حضرات عثمان و مالكي و نافلي ( 3 ) هر يك گنبد علي حده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مقصود دار ارقم است .
2 . اكنون قبور اين افراد همه در داخل بقيع قرار گرفته است .
3 . ظاهراً مقصودش قبر مالك بن انس و نافع است دومي از قراء سبعه مي باشد .
|
252 |
|
دارند .
در حلب در مسجد جامعش ، زكريا مدفون است و در شهر عرفه مقام حضرت ابراهيم كه والده اش او را در مغازه گذاشته بود و نمرود آن حضرت را در منجنيق گذاشته و به آتش نمرودي انداخت ، حال همان موضع باغستان شده و چشمه آبي است كه تخميناً سي چهل جوي آب از آنجا روان است كه شهر عرفه و باغاتش مجموعاً از همان چشمه مشروب مي شود ، ماهي بسيار دارد ، ماهي هاي بزرگ ، هركس از ماهي آنجا بخواهد بگيرد يا كور مي شود يا شل ، و هرگاه به خانه اش آورد خانه او مي سوزد يا خراب مي شود .
در شهر موصل حضرت يونس و محله يونس كه تخميناً نيم فرسخ از شهر دور باشد مدفون است و حضرت شيث پيغمبر ( عليه السلام ) در محله بيرون شهر مدفون است و حضرت جرجيس و دانيال در ميان شهر موصل مدفونند و در موصل قبر بعضي از عرفا مي باشد ، از آن جمله قبر نورعلي شاه مرحوم . و در مداين صالح همان خانه هاي قوم عاد و ثمود كه در كوه ساخته اند به همان نحو برپاست كه گويا امروز تازه ساخته اند و همچنان كلنگ استادي بر آنجا هست و در معركه كه حال مشهور به ماره است و دو منزل از شهر حماة به اين سمت است ، يوشع بن نون آنجا مدفون است و معجزه كه از سر حضرت امام حسين ( عليه السلام ) در وقتي كه به شام مي بردند در آنجا ظاهر شد .
در موصل دهي از زير خاك بيرون آمده كه تمامي بناي او از سنگ است و سنگ ها همه حجّاري كرده و ايلچي فرانسه اين ده را از دولت عثماني گرفته ، الحال سنگ هاي او را از موصل بار به بغداد كرده و از بغداد بار به پاريس مي كند . در پنج فرسخي موصل حمامي مي باشد از آب گرم و مشهرو به حمام علي مي باشد و آبش هم بسيار گرم است . متصل به شهروان در يك ميدان مانده به شهروان قبري مي باشد كه مشهور به قبر مقداد مي باشد از اصحاب حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در موصل و شهروان مرغي فرياد مي كرد : اي واي كشته شد حسين ؛ در معان پرتقال آوردند ، تا حلب پرتقال بوده و از طرابلس شام و فلسطين مي آورند بسيار هم مي باشد . در جديده دو منزلي مدينه طيبه ميوه اي ديد كه اسمش موز بود ، در شاخه به قدر بيست دانه بيشتر بود ، به قدر خيار نازك كشيده ، هم خام مي خورند و هم پخته ، اين ميوه منحصر بود به جديده . در كتاب « تحفه » اين ميوه را
|
253 |
|
نوشته است . سبزي ديدم ميان مداين صالح و تبوك به قد و قسم اسفناج عجم اما اين قدر ترش بود كه حساب ندارد .
در سفر مكه اشخاص را ديدم از رومي كه عمامه ( 1 ) سبز داشتند و سيد خطاب مي كردند ؛ روزي از يكي اهل روم پرسيدم كه شما اولاد كدام امام مي باشد كه به هاشم مي رسد ؟ گفتند : ما سيد دولت مي باشيم . پرسيدم سيد دولت چه نقل است ؟ گفتند : از اول دولت عثمان ، بنا چنين است كه اگر كسي خدمت بكند لقب سيد مي دهند و لباس سبز مي پوشند و اين هم منصبي مي باشد و در روم ماها از آن سيدها مي باشيم .
ريحان را در مكه معظمه چنان تربيت مي كنند كه به قدر درخت گل سرخ مي شود ، سال ها مي باشد در زمستان و تابستان ، پنبه در مقابر قريش ديدم به قدر ردخت گل سرخ ولايت عجم .
روز اولي كه از صفوك ( 2 ) جدا شديم در صحرا روي بلندي قبري بود ، گفتند : قبر ايوب نبي ( عليه السلام ) است ؛ از دور زيارت كرديم . عرض و طول و ارتفاع قصر انوشيروان مداين به تحقيق ميرزا محيط طول از دم ايوان تا ديوار عقب او پنجاه زرع ، عرض بيست و پنج زرع ، ارتفاع سي و سه زرع .
منزل به منزل از شام تا نجف اشرف و حكايت اتفاقيه و ساعات منازل بعد آنچه نوشته شود ساع قاطري مي باشد .
توقف در شام پانزده روز تمام ، با روز ورود و روز حركت هفده روز شد ، حركت از شام روز شنبه بيست و نهم صفر ، چهار ساعت به غروب مانده منزل خان قيصر چهار ساعت راه قاطري . تذكره مي گويند بليت را و فته ( 3 ) را . در سر دروازه ها تذكره نباشد راه نمي دهند و بعد از تذكره پول هم مي گيرند . ماها سه جا ، جايي يك هزار داديم . حمد خدا را كه از شام به سلامت درآمديم اما بد گذشت ، باغات شام به قدر دو فرسخ مي باشد . در اين راه كه بيرون آمديم كوچه ها و باغ ها تمامي سنگ فرش بود ، تمامي درخت زيتون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در نسخه مدرسه : منديل
2 . درباره او توضيحاتي خواهد آمد .
3 . گويا همان چيزي كه ما پته مي گوييم .
|
254 |
|
مي باشد اما درخت گردو و زردآلو بسيار مي باشد ، انجير هست انار و نارنج و ترنج هم مي باشد ، امان از آبادي شام و عمارات او ، شب را در خان قصير مانديم ؛ روز يكشنبه به قدر چهار ساعت مانديم تا باقي اهل حاج از شهر در آمدند . از آنجا حركت ، دمنزل عذيقه و پنج ساعت حركت شد و در راه قاطر كجاوه من زمين خورد . شب دوشنبه غره ربيع الاول در عذيقه بوديم ؛ رؤيت هلال شد صبح از عذيقه حركت ، منزل نه بيك ، هشت ساعت و نيم راه بود ؛ خبر كردند كه بار بكنيد ، بار كرديم ، بعد ضياء السلطنه گفت : بمانيم تا سه ساعت ديگر كه حاجِ حاجولي از شام برسند ؛ من چون بار كرده بودم تا حضرات كي بيايند .
در راه پرتقال بسيار خريديم و خورديم . حضرات حاج دوشنبه را در عذيقه ماندند نيامدند من هم سه شنبه را در نه بيك ماندم تا حضرات آمدند . ملا عبدالرسول كاشاني در بين راه فوت كرد ، غسل دادند و نماز كردند و دفن كردند ، خدا او را رحمت كند كه چه بسيار آدم خوبي بود . صبح چهارشنبه حركت ، منزل سه ساعتي كرديم ( كذا ) ؛ راه بسيار خوش گذشته اسم منزل شمستان مي باشد . صبح پنج شنبه پنجم حركت ، ده ساعت راه آمديم تا حميص ، در بيرون شهر منزل كرديم ؛ گشتيم در شهر و مسجد او را ، اما از منزل كه سوار شديم تا حميص مثل زمرد سبز بود ، الحق صفا داشت صبح شنبه ششم ( 1 ) حركت ، آمديم از حميص به حمي ؛ هشت ساعت و نيم راه بود و حميص و حمي دو شهر مي باشد آبادي زياد دارد . هفتم ربيع الاول كه شب اول خمسه بود در حمي بوديم ، در حمي چرخ ها تعبيه كرده اند كه آب از زمين به زور آب بالا مي رود به قدر بيست زرع زيادت آب را مي ريزد بالا و در بالا جوي بزرگي قرار داده اند كه آن را مي برند به باغ ها و خانه ها و بسيار باصفا مي باشد و جاي تماشا مي باشد . شب دوشنبه در حمي بسيار باريد .
اول طلوع آفتاب دوشنبه حركت ، پياده آمديم با ضياء السلطنه تا بيرون شهر حمي تا هفت ساعت و نيم راه آمديم ، حمد خدا را كه امروز بسيار خوش گذشت ، منزل خان شيخ بود . امروز قافله شتر كه با حاج مي آمدند دزد زد ، قدري اسباب برد از سيد سبزواري و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مؤلف دو سه سطر قبل پنج شنبه را روز پنجم دانست و در اينجا شب را ششم مي داند !
|
255 |
|
از حاجي كاظم قندهاري . صبح سه شنبه از خان شيخ سوار شديم تا پنج ساعت در راه آمديم ، در وقت پيادگي سنگي عكام به كسي زد ، سنگ به سر من خورد كه مدهوش شدم ، الحمد لله به خير گذشت .
از مسجد معري كه گفتند سر مقدس جناب سيد لاشهداء را در جايي گذاشته رفتم ، آب داشت ، گفتند : آب جاري مي باشد ، خورديم و به صورت زديم ، زيارت جناب سيدالشهداء را آنجا كرديم و لعنت بر قاتلان آن حضرت كرديم و در باطن گريه كرديم ، آنجا سر قبر ويشع بن نون مشرف شديم و فاتحه خوانديم ، منار مسجد معري كه تازه بسيار بود خوب ساخته بودند از سنگ بلند بسيار پاكيزه بود ، اسم منزل معري بود ، از معري كه صبح چهارشنبه اخر سال كه روز دهم ماه ربيع الاول و چهارشنبه سوري بود حركت تا شش ساعت و ربعي راه آمديم ، در منزل دل من درد كرد ، صبح پنج شنبه يازدهم از سلمين حركت شد ، ده ساعت و نيم تا وارد حلب شديم ، حلب جمعه تحويل حمل بود ، حمد خدا را كه اسباب تحويل فراهم آمد ، تمامي حاج را خبر كرديم ، دو ساعت و ده دقيقه به ارض حلب تحويل شد . در حلب پنج روز مانديم كرنطي بود ، آخر قارار شد از حلب تا برجيك شش روز برويم و در آنجا چهار روز بمانيم ، اين قرار شده تا چه شود ، بسيار كثيف بود ، كاسب حلب تمامي ارمني بودند ، ارمني با مسلمان آنجا يكجا حمام مي روند و ذبيحه هم مي خورند ، بسيار كثيفند ، به خدا قسم چه نويسم از سرگذشت حلب . پنج روز مانديم تمامي به قيل و قال گذشت ؛ آخر ، نفري سه قروش گرفتند و چند سوار همراه ما كردند كه منزل به منزل اخراجات آنها بدهيم . سر پول تمامي ميان حاج و ضياء السلطنه معركه شد . پسر حاجي رجبعلي پول را يكجا داد كه از مردم بگيرد . خلاصه هنگامه مي باشد ، خدا حفظ بكند .
روز چهارشنبه هفدهم ربيع الاول كه عيد مولود است چهار ساعت از روز گذشته حركت ، دو ساعت و نيم آمديم ؛ اسم منزل طاحونه زيت يا زيد ( 1 ) گويند . قبل از طلوع روز پنج شنبه حركت تا شش ساعت راه آمديم . امروز بعد از ورود ، چادر مرا نياوردند ، سه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در نسخه مجلس چندان روشن نبود
|
256 |
|
چهار ساعت معطل شديم ؛ در منزل دعوا شد يعني حسن و پسر حاجي رجبعلي مردم را زدند نزديك شد فتنه بزرگ شود ، قافله ضايع شوند . صبح جمعه حركت ، در راه آب بود ، قاطر من در آب خوابيد ، در آب افتادم ، منزل پنج ساعت بود ، شسب شنبه باريد . اول روز شنبه راه افتاديم ، يازده ساعت راه آمديم ، امروز از قاطر قايم افتادم ، اسم منزل شرب مي باشد ، آبادي بسيار دارد ، شب يك شنبه بيست و يكم در منزل باز باران آمد ، صبح بار نشد ، حضرات عقلا قرار دادند كه سري هشت قروش بدهند تا از شط فرات بگذرند و مخارج كرنط چي و ساير كه در راه بشود بكشد ، اين بود قرار حاجي كاظم و دريابيگي و حسن و حاجي ولي در اين منزل .
در اين منزل شش سال قبل ابراهيم پاشاي مصري با لشكر سلطان كه حفيظ پاشا سرعسكر بود دعوا كرد ، طرفين زياده از صد و پنجاه هزار نفر بودند ، لشكر سلطان شكست خورده ابراهيم پاشا گرفت حلب را ، اهل ده تعريف ها از دعوا كردند . روز يكشنبه در شرب مانديم تا ظهر جهت فوت ميرزا مؤمن سبزواري ، او را دفن كرديم ، نماز كرديم ، ظهر حركت كرديم تا برجيك سه ساعت بود ، اين طرف شط فرات است . روز دوشنبه هم آنجا مانديم ، از شط فرات نگذشتيم ، روز سه شنبه از شط فرات گذشتيم ، باز نفري يك قروش گرفتند . حسن ملعون با آدمِ همكار همايون ميرزا دعوا كرد بشدت هرزگي كرد . هوا بسيار سرد بود ؛ چاقاله بادام ، زردآلو بزرگ بود آنجا ، خورديم و ماهي بسيار دارد و هرچه بزرگ است خارش كمتر است .
گرفتار اعراب
برجيك بسيار خوب قلعه دارد و قشنگ ، تا شب چهارشنبه مردم اين طرف آمدند و بعضي حاج نيامدند تا روز چهارشنبه بيست و چهارم مانديم ، باقي حاج گذشتند اما به حدي سرد بود كه حساب نداشت و باز حسن قيل و قال كرد محصل آورد از مسلم برجيك كه از حاج پول بگيرد و حمد خدا را كه جواب داديم ، اميدوارم كه باعث اجر آخرت من بشود . شب پنجشنبه را مانديم ، صبح پنج شنبه بيست و پنجم حركت كرديم تا نه ساعت راه آمديم ، در كاروان سرايي در بيابان منزل كرديم اما هوا سرد ، اسم منزل خان
|
257 |
|
چهار ملك مي باشد منزل كرديم . اول طلوع آفتاب روز جمعه بيست و ششم از خان چهار ملك هشت ساعت و نيم راه آمديم ، راه هم بد بود بسيار من پياده راه آمدم ، هوا هم سرد بود تا عرفه ، در بيرون شهر عرفه منزل گرفتيم ، يك روز مانديم ، حسن باز پاشا را بر ما شوراند كه پول بگيرد ، دادم پاشا آم د و رفت ، حاج جواب دادند بي رضاي پاشا صبح يك شنبه بيست و هشتم شهر ربيع الاول بار كرديم ، راه افتاديم ، در بين راه خبر آوردند كه به حكم پاشاي عرفه حاجي كاظم طهراني و حاجي ولي چاروادار و جمعي را در عقب نگاه داشتتند كه پول بدهيد ما كه آمديم منزل پنج ساعت راه بود ، در كنار رودخانه افتاديم ، چادر من را هم نياوردند . در كنار آب منزل كردم ؛ چاي خوردم ، تا به حال كه سه ساعت به غروب مانده از عقب خبر نرسيده دلم درد مي كند ، تا شب حضرات نيامدند شب دوشنبه را مانديم . صبح حاج صلاح دانستند كه دريابيگي برود عرفه پيش پاشا امورات را بگذراند ، ايشان رفتند ، در بين راه حاج را ديدند ، گفتند تمامي كلك حسن بود ، پاشا مطلع نبود ، بعد از اطلاع عذرخواهي كردند ، قواس همراه ما كرد كه ما را داخل حاج بكند قبض بگيرد ، حضرات وارد شدند .
استخاره راه كرديم ، راه دياربكر و راه ميانه خوب آمد اما راه ميانه بهتر آمد . بناي حركت از راه ميانه شد . مردم را خبر كردند كه دوشنبه جو بخرند ؛ صبح سه شنبه سلخ ربيع الاول حركت شد به راهنمايي محمدخان آقاي ماروبيني و برادرش و تصديق حاجي ولي و حاجي احمد به راه وسط كه ميانه باشد . بعد از دو ساعت مذكور شد كه راه گم شد . امير ما كه سركار ضياءالسلطنه باشد ملتفت كسي نشده سئوال نكرده قاطر رانده مردم متعاقب ايشان در بين راه چند خانه ديدند ، از آنها دو آدمي به توسط حاجي ولي گرفته كه ما را داخل راه بكنند و دو عرب هم قدري راه آمدند و گفتند اين راه اهل حاج به قرار هميشه ، قاطرها رانده تا دو ساعت به غروب ماند ، دفعة بدون فكر ، داخل ايل عرب مي شوند ، تا حاج مطلع مي شوند خواستند برگردند كه اعراب مطلع شده كه صد دست و پا بسته به در خانه او آمده سوار شده ، آمده سر راه برگرداند . بعد كه چنين شد گفتيم ما خود آمديم ، رانديم تا نزديك چادرهاي ايشان منزل كرديم . حضرات آمدند دور ما ، ماها پريشان شديم ، ميرزا مسعود و ميرزا محيط و دريابيگي رفتند چادر بزرگ ايشان به
|
258 |
|
حرف زدن قرار امر را دادند و گفتند بنا شد كه دويست غازي بدهيم و بيست خلعت ، با صبح به زور و كتك دويست غازي را قسمت كردند گرفتيم ، به اين تفصيل نود غازي را ما سه داديم ، صد و ده غازي را باقي حاج دادند به هزار معركه . در اين شب در بين صحبت با اعراب ، عربي دويد عمامه ملا عبدالكريم را برداشت برد .
در شب گفتند : بزرگ اعراب صفوك نامي مي باشد كه ملقب به سلطان برّ است و در دو فرسخي راه مي باشد ، صلاح اين است كه به او متوصل شويم او را خبر كنيم حاجي كاظم طهراني ، عربي پيدا كرده ده غازي به او داديم با حاجي حسين عكام و هماين ميرزا نصف شب روانه كرديم كه ( بگويند ) ما به اميد اسم و رسم تو آمديم ، با ما چنين سلوك كردند .
صبح كه شد بنا شد كه بار كنيم برگرديم از راهي كه آمديم به تدبير خراساني ها و ميرزا مسعود بار كردند . بار كرديم كه اعراب مطرع شدند به قدر نصف ميدان راه آمديم كه رخيتند به اطراف ما . امر ما بالمره فاسد شد ، مرگ را معاينه ديدم ، محشر شد ، چه بگويم و چه بنويسم ، خداوند ننمايد براي مسلمين ، لابد كجاوه ضياءالسلطنه را پياده كرديم ، من و همكار همايون ميرزا و ميرزا مسعود و زن هاي ما كه هفت هشت نفر بودند دويديم به سمت عرب ها ، آنها زور آوردند ، زن ها را با ميرزا مسعود عقب فرستاديم . ضياءالسلطنه ميرزا محيط را فرستاد پيش عرب ها كه آنچه گفتيد داديم اين چه قسم است كه با ما سلوك مي كنيد كه حاج ما در فياد واه و وا ويلا مي باشند كه من ديدم ميرزا محيط را زدند با پشت شمشير ، شال سرش به حلقش انداختند مي كشتند كه من دويدم رو به عرب كه ميرزا محيط را بگيرم ، اعراب داخل حاج شدند مززنند و مي گيرند مال حاج را كه من به عرب رسيدم ، نيزه رو به من كرد كه برگرد ؛ گفتم رفيق من را بده تا برگردم ، ايشان دست از او برداشتند كه صداي زن ها به آسمان رفت كه برگرد و لابد من برگشتم ، يكي سربرهنه يكي پابرهنه اطراف ما را گرفته ، بار پسر حاجي رجبعلي را تارج مي كردند ، ما مي زدند و ما هم مي زديم و شور و نشور بود كه فرحان پسر صفوك رحمت خدا بود بر ما ، او زد مردم را و ما را حيات تازه خدا داد ، سوار كرد ما را برد تا اردوي پدرش در جايي حاج را فرود آورد . بعد چند نفري از حاج ديدن كردند . صفوك بسيار مرد مقوبضي بود . اين
|
259 |
|
وقايع روز چهارشنبه غره ربيع الثاني .
بعد از مراجعت از چادر او ميرزا مسعود با سايرين نشسته اول قرار پانصد غازي دادند جهت او قسمت كردند . بعد گفتند كم است به هزار غازي قرار شد ، بعد به هزار و دويست غازي ، خالصه محصِّل او هم بود در چادر دريابيگي تا صبح هزار غازي جمع شد . صبح پنج شنبه ضياءالسلطنه با زن حسام السلطنه رفتند به چادر صفوك ، او هم محصل تعيين كرد كه دو هزار غازي از ما بگيرند ، پسرهاي ملعونش كه هريك از شمر و خولي والله حرامزاده تر بودند نشسته گفتند : نصف را بايد شما سه شاهزاده بدهيد نصف را سايرين ، ميرزا مسعود را محصل دادند ، برد بگيرد ، دويست غازي هماين ميرزا را هم محصل دادند ، بعد مرا به دست محصل دادند كه آدم صفوك آمد كه صفوك بخشيد گفت هزار و دويست غازي را بدهند ، آن ساعت چنين شد تا ضياء آمد ، بعد از آمدن ضياء آمدند كه سيصد غازي قلق بدهيد ، آنچه آدم رفت و آمد به جايي نرسيد ، نصفش را از ما سه نفر گرفت باقي را از ساير ؛ قريب به شب جمعه باز پسرهايش با چند نفر ديگر آمدند كه هفت صد قازي بدهيد كه حج زن و مردش شورش كرده به چادر صفوك دويدند ، پسرهايش و محصل هايش ، بناي زدن گذاشتند مردم را و فرار دادند ، خلاصه تا يك ساعت در شب جمعه كل حاج ناله كردند ، اين ملعون هيج نگفت ، آخر ماها را به زور بردند جمع كردند ، پانصد غازي قسمت كرد ميان حاج و رسد ( 1 ) هركس را با محصل گرفت . آن شب رسد من پنجاه غازي شد . روز جمعه پسر او آمد ميان چادر دريابيگي باز بناي تشدد را گذاشت كه پنجاه غازي كسر است . دريابيگي را زد ، ساعتش را از بغلش در آورد ، سي غازي باز از او گرفتند ، پنجاه غازي را كه تمام كرد باز تمامي حاج جمع كرد ، سه شمشير و هشتاد توپ عليجه شامي هم دادند از حاج سه شمشير گرفت ، طپانچه گرفت .
عصر جمعه مرخص كرد برويد ، سه آدم به همراه ما كرد ، صبح شنبه را راه افتاديم تا دو يكشنبه آمديم به خانه كردها صبح دوشنبه از خانه كردها حركت كه كردها محشر كردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رسد به معناي حصه و سهمي كه پس از تقسيم به هريك از افراد مي رسد .
|
260 |
|
تمام شده بوديم كه خدا نخواست ، بار مرا بردند ، باز گرفتند ، به هزار معركه از دست آنها خلاص شده به ماردين رسيديم .
روز سه شنبه را در ماردين مانديم ، آدم پيش پاشا فرستاديم او سه چهار نفر غواس همراه ما كرد . روز چهارشنبه هشتم حركت كرده تا هفت ساعت منزل عتبه ، ( 1 ) قلعه ماردين بسيار محكم و بر سر كوهي در راهي كه به شهر ماردين مي رفت بسيار صعب كوه سنگ مي باشد ، اغلب اهل شهر نصارا مي باشند ، صبح پنج شنبه نهم يك ساعت از روز گذشته سوار شديم شش ساعت حركت ، تا نصيبين رسيديم ، منزل شد . در نصيبين بقعه بود كه محل عبادت حضرت سليمان ( عليه السلام ) بود . آنجا زيارت مي كردند ، تبرك مي بخشيد . صبح جمعه دهم جهت عسكر آمدن تا يك ساعت معطل شديم ، بعد سوار شديم منزل ياورد . راه نه ساعت و نيم ، صبح شنبه يك ساعت از روز گذشته سوار شديم شش ساعت راه رفتيم ، در كنار چشمه اي منزل كرديم ، هوا بسيار گرم بود . شب اول ارديبهشت بود در يك منزلي جزيره بوديم . صبح يكشنبه دوازدهم ، اول ارديبهشت ماه حركت تا شش ساعت راه آمديم تا جزيره قدري پياده شديم ، از جسر گذشتيم ، حاكم جزيره بدرخان بيك بود ، هم از سلطان مخوبف بود هم از پاشاي بغداد ، منزل آن طرف شط كرديم . جزيره هم آبادي دارد اما خوب به نظر نيامد . امروز كجاوه آقا سيد ميرزاي شيرازي در دره پرت شد اما حمد خدا را كه به خوبي گذشت .
از جسر به اتفاق ضياء السلطنه و همايون ميرزا و زن هاي اين طايفه گذشتيم ، باز ديشب دوشنبه ميان حاج قيل پول شده بود كه بايد به عسكر ماردين بدهند تا يك ساعت از روز گذشته هم همين ماجرا بود ، بعد حاج سوار شدند تا شش ساعت راه آمديم ، راه نصفش بد بود ، كوه و سنگ و آب ، گاهي پياده و گاهي سواره وارد منزل شديم . من امروز تب دارم تا چه مقدَّر باشد ، شب را بشدت تب كردم تا صبح آرام نگرفتم ، صبح دلم درد گرفت از جزيره تا موصل آب زياد دارد ، در رودخانه هاي عظيم امسال كم باران بود كه زود و خوب گذشتيم ، اگر سال پرباران باشد در هر رودخانه پنج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يا عتيبه
|
261 |
|
ورز معطل بايد شد . صبح سه شنبه حركت ، تا هفت ساعت راه آمديم ، در راه دو سه آب بود ، بخصوص يك آب زيادتر بود كه تا زير كجاوه مي آمد ، مال را خوب مي غلطانيد ، يكي حاجي را با خرش آب برد ؛ حاجي نقي عكام من برهنه شد ، به هزار زحمت او را آورده وارد منزل شديم ، آبادي بود ، بعد از ورود به منزل دلم بشدت درد گرفت ، چند دفعه آبگرم نبات خوردم ، شب دلم آرام گرفت .
در موصل
صبح چهارشنبه سوار شديم تا چهار ساعت كوه و كمر و راه بد بود ، منزل شش ساعت بود ، در چمن فرود آمديم . شب را باز ناخوش بودم ، قبل صبح پنج شنبه دست به بار كرديم تا ده ساعت راه آمديم ، در ده بي آبي منزل شد ، جاي بدي بود ، احوالم ناخوش و كسل . در اين منزل مقبره بود ، مذكور شد از حضرت لقمان ( عليه السلام ) مي باشد .
صبح جمعه هفدهم قبل از طلوع آفتاب حركت تا هشت ساعت آمديم به موصل وارد شديم ، كنار شط منزل شد ؛ موصل بسيار خوب جايي مي باشد ، مأمور ، زراعت بسيار ، هواي خوش . از شام تا موصل اغلب زراعت ها ديمي مي باشد . قلعه موصل بر بلندي واقع شده كه شط در زير است . شهر سمت غربي شط است ، در موصل چهار روز مانديم ، در آنجا همه را قيل و قال داشتيم ، كل حاج با چاروادارها قطع كرايه بود . لعنت بر حاجي ولي همداني و حاجي احمد كورشامي ؛ بد گذشت ، محشر بود . در چادر هر حاجي بيچاره نقل گمرك بود ، مال مردم را به گمرك مي بردند ، معركه بود و چه معركه ، خلاصه هنگامه بود .
چهار پيغمبر را مشرَّف شديم : شيث و جرجيس و دانيال در شهر بودند ، حضرت يونس در بيرون شهر متصل به شهر در بلندي قبر شريفش بود ، زيارت كرديم ، حمد خدا را . چاوش قزويني در موصل نوشته طهران گرفت اما نرفت در موصل ، باز پاشا بد احوالي كرد ، خواست از هر نفر چهل قروش بگيرد ، دريابيگي مكرر رفت و آمد و با هزار زحمت تا آخر پاشا به دريابيگي گذشته از حاج نگرفت .
روز چهارشنبه بيست و دوم با هزار كَلَك در كِلك نشسته روانه شديم . ضياء السلطنه و همايون ميرزا و زن حسام السلطنه در يك كلك نشسته ، حقير با دريابيگي و
|
262 |
|
ميرزا هادي در يك كلك ، و كلك تا پنجاه نفر هم بود به قدر دوازده كلك درست شد ، خدا حفظ بكند ان شاء الله . حال تحرير در كلك عصر چهاشنبه ؛ كلك ما بيست تومان تمام شد به غير مخارج دو فَعَله پدرسوخته خر مجنون ؛ به قدر سه ساعت امروز حركت شد ، منزل حمام علي بود ، آب گرمي مي باشد ، جمعي رفتيم به حمام و غسل كرديم ، اين آب گرم هم مشهور است در موصل و ساير بلاد عرب ، جهت شفا و دوا مي آيند به اين آب گرم از ساير بلاد ، اما آبش بسيار گرم است . شب را خوابيدم نيم ساعت قبل از صبح پنج شنبه حركت ، نماز صبح را در كلك كرديم ، تا يك ساعت به غروب مانده منزل شد و در جزيره نماز شام كرديم و شام خورديم . سه از شب جمعه گذشته بود كه حركت كرديم ، قدري راه آمديم طوفان شد ، به هزار زحمت كلك ها را به كنار آوردند ، بوديم تا ماه طالع شد ، حركت كرديم تا يك ساعت از روز جمعه راه رفتيم باز طوفان شد ، در كناري منزل ، تا هفت ساعت به غروب مانده ، قبل از ظهر حركت كرديم ، حال تحرير در كلك باران هم مي آيد . حاجي ولي مكاري با جمعي از راه كركوك رفتند ، بسيار بد گذشت ، هم آب زياد بود و هم سَري ده غازي گرفتند و آزار هم كردند . به ماها كه در كلك نشسته بوديم بسيار خوش گذشت . در مجاوه تحرير شد .
امروز در بين راه باز مرغ گفت : اي واي حسين كشته شد . جمعي شنيدند مثل ميرزا هاي دامغاني و حاجي محماطاهر و ميرزا بابا و حاجي محمد گيلاني با دو سه نفر عكام اقرار كردند و حاجي رجب فراش و من هم شنيدم ، جهانگير ميرزا و دريابيگي هم اقرار كردند ، بعد از ساعتي باز مرغ گفت و جمعي شنيدند از حجاج همداني و بروجردي و خراساني و ساير بلاد . روز جمعه رانديم تا چهار ساعت از شب شنبه گذشت وارد تكريت شديم ، و در كنار شط تمامي حاج جمع شديم . باز نقل قيل و قال پول است كه سري يك غازي بدهيد . گرفتار حرف او مي باشيم ، تا آخر كلك هشت غزي گرفت . روز شنبه نماز ظهر كرديم ، روانه شديم ، غروب شنبه كه شب يكشنبه باشد وارد سرمن راي شديم ، از راه به زيارت مشرف شديم ، پاي من بشدت درد مي كند . روز يكشنبه اول پا را حكامت كردم بعد مادر آقاخان زالو دادند انداختم ، خون زياد آمد اما حال ندارم . روز يكشنبه مشرف نشدم .
|
263 |
|
حاجي ميرزا عبدالوهاب حكيم را در سرمن راي ديدم ، در آنجا روز يكشنبه را حاج ماندند ، روز دوشنبه دو ساعت و نيم به غروب مانده داخل كلك شديم ، حركت كرديم تا روز سه شنبه بيست و هفتم ( در ) راه بوديم ، تا ورود به كاظمين پايم درد مي كرد بشدت تا شب چهارشنبه وارد كاظمين ( عليه السلام ) شديم ، چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه با احوال ناخوش در كاظمين بوديم . روز يكشنبه ( به ) خان مرزاقچي ( 1 ) كه دوازده ساعت راه هست ( رسيديم ) ، شب دوشنبه از خان مرزاقچي حركت تا جسْر مسيب سه ساعت ، و از آنجا تا كربلاي معلي هفت ساعت ، و تمامي راه جوي آب و پل بسيار بود ، معطلي دارد ؛ ظهر دوشنبه وراد كربلاي معلي شدم ، روز سه شنبه ماندم . صبح چهارشنبه حركت كه نقل طلب سيد علي سبزواري شد و سلوك او با من ، چه نويسم .
از كربلاي معلي به خان مرزاقچي و از آنجا شب پنج شنبه حركت ، ظهر پنج شنبه وارد كاظمين شديم ، جمعه و شنبه را مانديم عصر يكشنبه در آمديم ، شب در دوره بغداد مانديم . روز دوشنبه هم در كنار شط مانديم .
به سوي عراق عجم
شب سه شنبه حركت به سمت عراق عجم . مسجد حلب بد نبود ولي به شكوه مسجد شام نيست ولي نوتر است ، شبستان او سه چشمه است و طولاني مي باشد و حضرت زكريا در ميان طاقي مدفون است . پيش نماز متصل به قبر حضرت مي ايستد امامت مي كند و جهت دعاي باران در شبستان در چهار پنج جا نشسته بودند و قرآن تلاوت مي كردند و بعد دعا مي كردند . مسجد شيريني بود . آب روان و حوض داشت .
در بين حركت از حرب و موسل از بس امر قافله مغشوش بود حاجي ناله مي كرد و مي گفت : خدايا حاجي ما به حمامي مي ماند كه دلاكش زياد از مشتريش باشد .
حكايت در شبي كه به چنگ عرب ها افتاديم حاجي اي ششصد تومان اشرفي در زير خاك كرد و رويش علامت گذاشت كه نشان باشد . صبح شد و دست به بار كردند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در نسخه مدرسه : ميرزاقچي
|
264 |
|
حاجي دويد كه پول را بردارد گم كرد ، اين قدر در آن شب علامت در صحرا گذشته بودند كه علامت او در ميانه گم شد . پول حاجي مشتبه شد ، پول از دست حاجي رفت ، از اين قبيل امورات هم شد . ( 1 )
سه شنبه در كربلا مانديم ، چهارشنبه حركت ، روز پنج شنبه هشتم وارد كاظمين ، راه گرم بود ، چه بنويسم از شدت گرما ، و نقل سيد خراساني سيد علي و طلب او ، و چه نكرد با ما ، مقدمه زن زين العابدين خان روز جمعه سلخ جمادي الاولي وارد كنگاور شدند با زوار و حاجي آقا زن ظل السلطان ، در حيني كه بايد از كجاوه پياده شود تفنگ خودشان ، دوش آدم خودشان سرپا بود در مي رود در ميان كجاوه ، بر سر زن بيچاره مي خورد و زن از كجاوه مي افتد ، مشغول معالجه او شدند تا چه مقدر شود ، خدا حفظ بكند .
كدار بيدسرخ ، ميانه صحنه و كنگاور مي باشد كه هميشه دزد دارد . شب پنج شنبه بيست و نهم جمادي الاولي در صحنه به سمت كنگاور منزل كرديم ، دزد ريخت سر من ، حمد خدا را كه فتح نمايان كرديم ، يكي دو نفر كشته شد ، دزد بيست نفر بودند و ما از مرد و زن ده نفر ، هيچ چيز هم نبرد مگر به قدر سه تومان از چاروادار برد . در قراي سوي كرمانشاهان ماهي به قدر ماهي هاي مازندران مي باشد بسيار خوب ؛ شخصي گفت : امسال ماهي گرفته بودند به وزن هفده من ؛ الحق پل باصفا دارد ، اما امسال آبش كم شده بود .
بيستون هيچ صفا ندارد ، قدري كوه تراشيده صاف كرده اند ، مي گويند شبيه چند درويش هم تراشيده اند ، نقلي نيست ، كرمانشاهان تماشاگاهي كه دارد طاق بستان است ، مي گويند كه آب دارد و صفا ، جاي تماشا مي باشد ، سركار دولتشاه در آنجا وصرت خود و بعضي از اولاد و اعيان دولت از سنگ درآورده است .
فايده
آنچه حال معلوم مي شود مراجعت از راه موصل و دياربكر محال است جهت انقلاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اينجا در نسخه مجلسي منازل از شام تا كاظمين را كه سي و نه منزل است ياد كرده و فواصل آنها را بر حسب ساعت قاطري آورده است .
|
265 |
|
عرب ، لابد مراجعت منصر است از راه ارزنة الروم يا دريا ؛ مراجعت در اين زمان ها چون زمستان شده از ارزنة الروم مشكل است ، آنچه تحقيق كردم بايد رفتن عجم از ارزنة الروم باشد كه فصل تابستان است . مراجعت ( از ) چند راه مي باشد يا دريا به فارس ، يا درياي آق دنگيز اسلامبول قرادنگيز در طرابلس مي باشد ، به ارزنة الروم به نحوي و تبريز و اگر امن باشد راه سوك شيوخ و اگر ممكن باشد خاطر جمع با ضامن راه جبل .
خلاصه رفتن به مكه معظمه از طرابلس قرادنگيز اسلامبول از آنجا كشتي سوار شده به آق دنگيز اسكندريه مصر ، از آنجا بندر ينبع به مدينه مطهره ؛ اگر آن جا نشود از بندر جده ، از آن جا به مكه معظمه بهترين راه ها مي باشد . خداوند نصيب كند ان شاء الله تعاري . يا راه دريا از فارس يا راه ارزنة الروم به شام يا راه جبل به سوك شيوخ لحسا زبير با زحمت پول زياد دادن آخر چه شود از دست عرب ها . ( 1 )
روز پنج شنبه بيست و چهارم از حلب به خان كمان منزل شد ، به زمان سه ساعت ، روز جمعه بيست و پنجم از خان كمان به سلمين منزل شد ، به زمان هفت ساعت ، روز شنبه بيست و ششم از سلمين به مقصود كه حال به ماره مشهور است منزل شد ، به زمان شش ساعت ، روز يكشنبه بيست و هفتم از ماره به خان شبيخون منزل شد ، به زمان شش ساعت ، روز دوشنبه بيست و هشتم رمضان از خان شبيخون به شهر حماة منزل شد ، سه ساعت ، روز سه شنبه بيست و نهم رمضان به شهر حميص منزل شد ، به زمان دوازده ساعت . روز چهارشنبه غره شوال از شهر حميص به ابيك قابي منزل شد ، و آدم هاي آنجا مجموع مقبول و خوشگل بودند ، به زمان دو ساعت . روز پنج شنبه دوم شوال از ابيك قابي به نه بيك منزل شد ، به زمان ده ساعت . روز جمعه سوم شوال از نه بيك به قذيفه منزل شد ، به زمان دوازده ساعت . روز چهارشنبه از قذيقه به شهر شام منزل شد و تا پنج شنبه شانزده شهر مزبور كه عصر به در دروازه نقل مكان شد در شهر شام بوديم ، به زمان دوازده ساعت . روز جمعه هفدهم شهر شوال از شام به زيتون منزل شد و آب جاري داشت به زمان شش ساعت . روز هيجدهم از شهر زيتون به دلي منزل شد ، آب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در نسخه مجلس نيز فواصل ميان منازل مختلف را بر حسب فرسخ و ساعت قاطري آورده است .
|
266 |
|
جاري و بركه داشت ، به زمان نه ساعت . روز يكشنبه نوزدهم از دلي به مضيرب منزل شد و تا روز پنج شنبه و سوم شهر مزبور به جهت در مه گرفتن مكث نمودند ، قلعه و آب لچه داشت ، به زمان نه ساعت .
فايده : رفتن حاج از راه تبريز چهارم يا پنجم يا ششم شوال وارد شام مي شوند .
فايده : خلاصه شروط با حمله دار شام ، در نوشته كه پاشا بايد مهر بكند يا چند نفر معتبر اول قطع و فصل پول كجاوه و پول سرنشين و پول بارگير ، بار قرايوك را صد و بيست حقه قرار بدهد و زير پاي سرنشين هشتاد حقه پول كجاوه را از چهل بالا نرود ، پول پنج اطراق را هم بكند كه چه بدهد كه هر روز آزار نكنند ، سرش نيايند ، خلعت را هم قطع بكند كه چه بدهد كه در آخر حرف نزنند ، شرط آب هر روز هر كجاوه دو خيگ سه خيگ را بكند ، شرط پياده نشدند در عقب را بكنند ، شرط الاغ و اسب و قاطر را اگر دارد بكند كه آب بدهد و چيزي نگيرد و شرط پياده شدن براي بول كردن بكند ؛ يعني شتر را بخواباند زن بخصوصه ، و مردهايي كه آبرو دارند و شرط نگرفتن قرض بكند كه نياند قرض بخواهند ، البته شرط بكند كه اگر پاشاي جروه نيامد در مراجعت بارها را بر زمين نيندازد كه باز پول بخواهد بگيرد . شرط طفل كوچك پيش مادرش باشد ، در يك كجاوه بكند ، شرط خيگ در زير كجاوه ببندد بكند ، راه دور است شايد آب ضرور باشد . شرط بكند اگر سرنشين بخواهد از قطار باز شود پيش رو يا پس مانع نشوند . شرط پول سرنشين دوازده تومان بالاتر نباشد مگر راضي نشود جهت بار و آب اگر ضرور شد . بايد زيادتر از دوازده تومان نباشد . شرط چادرزدن اگر حمله دار بزند بكند ، اگر نه شرط بكند ما خود مي زنيم و پول چادرزدن نمي دهيم ، شرط بكند البته شرط بكند اگر از مكه معظمه يا مدينه طيبه در راه مراجعت بخواهيم از راه دريا برويم يا از راه سوك شيوخ و لحسا و جبل مختار باشيم ، آنچه حقش باشد حمله دار شامي بردارد و باقي را رد بكند ، البته اين شرط را بكند اگر صلاح ايشان رفتن از اين راه ها باشد بتوانند پولشان را گرفته بروند اگر نه به قرار شام . رفتن و مراجعت هر دو را در شام صيغه بخوانند ، شرط بكند اگر در راه شتر بماند دكش بكند ، چه بار چه كجاوه چه سرنشين باشد . شرط هيمه برداشتن راه در راه بكند اگر عكام هيمه روي شتر بگذارد نيندازد ، البته هيمه لازم است و بعضي
|
267 |
|
منزل ها نيست . شرط بزرگ اين است كه در سوار شدن و پياده شدن شتر را بخواباند و شرط ديگر ؛ نگويد در بين راه كه شتر من زخم شده پياده راه برو ، البته اين شرط را بكند آنچه بار زياده باشد از قرايوك و زير پاي سرنشين قانون اين است كه حقه به دوش قروش و نيم كه ده شاهي باشد .
مي گيرند از شام به مكه و از مكه به شام . اين را دقت بكنيد . البته شرط ديگر به عرفات و مني ، در اين سه روز ببرد با همين شتر . شرط ديگر پول را در حضور پاشاي بزرگ بدهد و آدمي از پاشا بگيرد و به او خرجي بدهد كه در راه متوجه بشود كه ظلم و ستم نكند به او از حمله دار خودش و غير كه بهترين شروط مي باشد . شرط آخر شرط بنكد كه اسم بخشش را نبرد ، حمله دار ، جمّال ، خطيب ، چادرزن ، بعد از قطع و فصل به هيچ قسم را راه لفظ بخشش حاج بيچاره را كشته ( كذا ) ؛ اگر در بارخانه باشد شرط بكند عكام پاشاتوپچي ، سقاباشي ساير كسان پاشا چيزي نگيرد ندهد به سرنشين كه بسيار فحش مي گويند . شرط كل ديگر به هركس كه حمله دار است يا قاطر دارد شرط بكند اگر كسي كمترين كرايه بدهد او به همان طريق بدهد . يا اگر نخواهم پس بگيرم ، پس بدهد پول را . شرط ديگر آنكه از نجف اشرف با حمله دار شرط بكند پول را سه قسم مي دهم : قسمتي در نجف ، قسمتي در جبل ، قسمتي در مراجعت در مدينه . و قيد پياده شدن از جهت بول كردن شتر را بخواباند و آب با كجاوه بار بكند و آنچه مخارج است پاي خود حمله دار باشد ، از صدمه زياده روي كردن در راه بايد اين قيدها را در نجف در حضور علماي مسلمين بكند تا حاجي از مخمصه عرب خلاص شود .
فايده : به حاج التماس مي كنم كه البته به حمله دارهاي شامي از بارخانه و سخني و سلمه قرض ندهند كه پس نمي دهند در اين سنه 1261 كه مراجعت كرديم زن تاجري كه با پسر حاجي رجبعلي آشنا شد . در راه به توسط او به رسول حمله دار بارخانه پانصد تومان زيادتر قرض داد ، الحال ده روز است كه حاج بدبخت جهت وصول پول او معطل و سرگردان مي باشد در شهر شام و آنچه او مي دود و حسن افندي نامي هم آمده از بغداد جهت او سعي مي كند به جايي نرسيده و نمي رسد ، جمعي از حاج هم به حمله دارهاي سخني و سلمه داده اند و احدي نداد پول را ، يك قال و مقال است در شام كه حساب ندارد ، عجم رسوا و مفتضح و بي آبرو و معطل و سرگردان ، خدا به داد مردم برسد . چه
|
268 |
|
نويسم كه اين حكايت ديدني مي باشد نه شنيدني . هركس بيايد و توفيق بدهد خدا عرض مرا بشوند . محل ملامت شيعه و سني نشود و مردم حاج او را لعن نكنند ، پس نمي دهند ، چه شاهد باشد چه ضامن بدهند به هيچ قسم وصول نمي شود مگر به تلف جان زيادتر از آنچه داده است .
فايده : در معان ، خطيب حمل جمعي را برد پيش پاشا كه ورقه حمل را با حمله دار فلان كس من نوشتم ، حكم شد كه هر نوشته را يك غازي بگيرد ، از اين غافل مشويد حاج ، كه محشري بود آنچه شنيدم در بردن از شام به مكه ، بسيار حمله دارها خوب راه مي روند كه مردم با مراجعت هم بيايند با ايشان ، همين كه از مكه در آمدند تمامي راه تاراج و نزاع است ، هر منزل با هركس به هر قسم ، از براي خدا در اول تمامي شرط ها را بكنيد .
فايده : مقام شافعي مقام ابراهيم است ، مقام حنفي مقابل ميزاب رحمت است ، مقام مالكي مقابل مستجار است ، مقام حنبلي مقابل حجرالاسود است ، قبل از حاج هر مذهبي در مقام خود نماز مي كردند ، اكنون جمعيت شده كثرت مقام ها را گرفته اند از امام ها ؛ حال اول حنفي نماز مي كند و تمام مسجد كه صد و شصت طول و صد و ده عرض است . . . . مملو آدم اقتدا مي كنند . نماز امام حنفي كه تمام شد امام شافي نماز مي كند اما جمعيت چندان نمي شود ، بعد مالكي در مقام خود و حنفي در مقام خود نماز مي كنند ، و نماز صبح را شافعي مقدم بر حنفي مي كنند و قبل از طلوع فجر شروع مي كند و بين نماز صبح طالع مي شود ، و بسيار با لحن خوش و قرائت مي كنند و قنوت را شافعي بعد از ركوع ركعت دويم در نماز صبح مي خواند .
فايده : كرايه خانه هاي مكه كمش سري دو غازي ، زيادش هرچه صاحب خانه بگيرد ، در مدينه مطهره اغلب در كاروان سرا منزل مي كنند ، سري يك غازي مي گيرند ، خانه را نفهميدم ، در شام سري يك غازي مي گيرند ، در رفتن هم اندكي زيادتر مي گيرند ، چون توقف زياد مي شود .
فايده : در جبل سري ، يك غازي مي گيرند ، پول سقا و كشيكچي و قهوه چي عندالله
فايده : بين صفا و مروه ششصد قدم است ، ميان دو مناره اي كه هروله بايد كرد
|
269 |
|
يكصد قدم است .
فايده : تفصيل حمل شام : از شام به مكه و از مكه به شام تخته روان رفتن و مراجعت سيصد تومان است با دو نفر شتر بار و دو شتر آب بر مي دارند ، كجاوه و يك زوج از ذهاب و اياب از يكصد تومان تا هفتاد و پنج تومان تمام مي شود . و سرنشين سي تا بيست و پنج تومان رفتن و برگشتن تمام مي شود .
فايده : تفصيل اخوه عرب به اسم و رسمي كه از حاج مي گيرند اين است : دفجه ، دليل ، شحنه ، كشيكچي اردو ، بيرق دار ، قهوه چي .
فايده : حقه كربلا يك من و يكچارك تبريزي است كه دو حقه بغداد باشد ؛ حقه شام نيم من و پنج سير است . در مكه هر حقه دو رطل است كه هر رطل مكه يصد و چهار مثقال است .
فايده : اوه ابوقبيس مقابل حرم و مسجد واقع است ، بالاي كوه تختي . . . ساخته اند كه نماز را در آنجا مي كنند .
|
270 |
|
تصوير سفرنامه حج محمدولي ميرزا نسخه كتابخانه مجلس شوراي اسلامي
|
271 |
|
نقشه مسجدالحرام از كتاب سفرنامه حج محمدولي ميرزا نسخه مجلس
|
272 |
|
نقشه مني از كتاب سفرنامه حج محمدولي ميرزا نسخه مجلس
|
273 |
|
الوجيزه في تعريف المدينه
1294 قمري
محمد ميرزا مهندس