بخش 2

حرکت از ایران


25


حركت از ايران

حركت روز شنبه بيست و نهم شعبان 1297

از آنجا كه سفر حج در مسلماني ركني است از اركان و پايه اي است از پايه هاي ايمان ، فرضي است مُبرم و قرضي است مُهم ، چنانچه ايزد تعالي فرمايد : وَلِلّهِ عَلَي النّاسِّ حجُّ الْبَيْت مَنِ اسْتَطاعَ إلَيْهِ سَبيلا ، ( 1 ) در سال فرخنده فال لوُي ئيل سعادت تحويل مطابق با سنه يك هزار و دويست و نود و هفت هجري ، اجازت اين سفر را از سركار اقدس اعلي حضرت قدر قدرت ظل اللهي ـ ارواحنا فداه ـ حاصل كرده خود را مهيّاي اين سفر ساختم و به تهيه لوازم آن پرداختم و چون معاشرت و مصاحبت عالمي خبير و فاضلي بصير در همه وقت نيكو باشد ، لهذا جناب افتخارالواعظين حاجي ملاّابقر واعظ ( 2 ) را كه از اخيار و ابرار است به جهت مصاحبت خود در اين سفر اختيار كردم و راه اين مقصد را به معاشرت او پيمودم كه گفته اند : مُعاشرة العلماء شرف الدنيا والاخرة .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران ، 97

2 . حاجي ملاباقر واعظ از واعظان معروف اين دوره است . عضدالملك در سفرنامه عتبات خود با اشاره به وعظ او مي نويسد : الحق واعظي به اين خوبي پيدا نشود ؛ گذشته از فضل و زهد و طراوت لسان و رشاقت بيان ، از دعاگويان خاص و فدويان مخصوص دولت ابد مناص است . سفرنامه عتبات عاليات ، علي رضا عضدالملك ، به كوشش : حسن مرسلوند ، ج 162 ( تهران ، 1370 )


26


عصر روز شنبه بيست و نهم شهر شعبان المعظم كه مطابق بود با بيست و يكم مردادماه جلالي و بيست و ششم آذرماه رومي ، از خانه خود حركت نموده ، راه اكبرآباد را پيمودم و در عزيمت ، ملاحظه سعد و نحس ساعت ننمودم ، زيرا كه تقديرات سبحاني در همه حال بر تدبيرات انساني غالب و قاهر است ، ( 1 ) چنانچه به نظم گفته اند .

يُدبِّرُ بِالنجوم وَلَيْسَ يَدْري * * * وربّ النَّجم يَفْعَلُ مَا يَشاءُ

و بر نثر گويند : أهل التسبيح والتقديس لايؤمنُونَ بالتَرْبيع وَالتَدليس

هرچند پارسا نِيَم ، اما نوشته ام * * * بر لوح جان محبّت مردان پارسا

و در اكبرآباد در باغي كه متعلق است به جناب امين الملك منزل نمودم ، و چنين اتفاق افتاد كه به جهت ناتمامي امور شخصيه خود ، توقف من در آنجا مِنْ غَير قصد به طول انجاميده به غروب سه شنبه دهم ماه رمضان كشيد ؛ و در اين چند روز به تدريج شاهنشاه زاده اعظم افخم حضرت نايب السلطنه اميركبير ـ روحي فداه ـ و اعتمادالسلطنه و حشمت الدوله و جناب جلالت مآب اجل اكرم آقاي مستوفي الممالك و سپهسالار اعظم و ساير احباب از وزرا و مستوفيان عظام قدم رنجه فرموده رسم نوازش و توديع را مرعي داشتند .

غروب سه شنبه دهم شهر رمضان از باغ اكبرآباد به باغ ميرزا مرتضي پسر مرحوم ميرزا زين العابدين البرز رفتم ، موافق محمولِ پستخانه پنج فرسخ مسافت است و تا عصر چهارشنبه يازدهم در باغ مزبور توقف داشتم . باغ مزبور در منتهي اليه خيابان دهكده واقع است . چند بيوتات تحتاني و فوقاني دارد كه در سردر آن ساخته اند و چندان به تزئين آن نپرداخته اند و اين دهكده و باغ از طرف يمين راه بركناره است و در مابين مشرق و شمال افتاده است . مهمانخانه شاه اباد نيز كه نخستين مهمانخانه هاي راه قزوين است در طريق اين منزل واقع شده است .

عصر روز چهارشنبه يازدهم رمضان از باغ پسر ميرزا زين العابدين روانه به سمت سليمانيه شدم و عمارات ديواني آنجا را كه اندروني و بيروني و باغ و حمام و برج عالي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در زندگينامه مؤلف خوانديم كه ، زماني كه مؤلف براي بار آخر به حمراني خراسان منصوب شد ، ساعت حركت را مناسب ديدند ، اما همان آن اجل وي رسيد و درگذشت !


27


و قلعه محكم دارد منزل قرار داده تا غروب پنج شنبه دوازدهم در آنجا توقف داشتم . از باغ پسر ميرزا زين العابدين تا سليمانيه موافق معمول پستخانه ، سه فرسخ است و در خارج قلعه نيز كاروانسرا و چند باغ است كه به فراش آباد معروف است . نوّاب مستطاب والا حاجي معتمدالدوله ـ دام اقباله ـ در كتاب هداية السبيل و كفاية الدليل تفصيل باني و تاريخ بناي عمارت سليمانيه را مشروحاً مرقوم داشته اند . ( 1 ) اسامي اشكال اجداد و اخوان شاه شهيد و اولاد و امجاد خاقان مغفور ـ طاب ثراه ـ را كه در تالار دو روي شمالي و جنوبي مُرتسم است مُفصّلاً نگاشته اند . نام كسي كه از خامه شان افتاده رضا قلي خان قاجار است كه در صفحه رو به مغرب در طبقه اعلي در ابتداي طرف يمين ، برقرار است .

غروب پنج شنبه دوازدهم رمضان از سليمانيه روانه نيكي امام شدم . مسافت چهار فرسنگ بود و از روي پلي كه قديماً بر زبر رود كرج بنا نهاده اند گذشتم . منبع اين رودخانه جبال ارنكه است . مهمانخانه حصارك نيز كه در نزديكي قريه كمال آباد خالصه و حسين آباد ملكي جناب امام جمعه طهران است در اين راه است . براي عشا در آنجا پياده شدم . الحق مهمانخانه خوبي است . اصطبل و بهاربند و اطاق هاي مرغوبي با ميز و صندلي و ساير اسباب دارد كه براي عابرين به هيچ وجه معطّلي حاصل نمي شود . چاي و غليان و غذا از هر قسم حاضر و آماده مي كنند و در برابر اطاق ها نيز ايوان و باغچه است كه سبز و خرم و آب رودخانه در اطراف آن ساري و جاري است . لاجرم هفت ساعت از شب رفته به نيكي امام رسيديم . اين مهمانخانه از تمام مهمانخانه هاي راه قزوين بزرگتر و بهتر است . سراي وسيعي بنا كرده اند كه اطراف آن حجرات و اطاق ها دارد و در برابر اطاق ها ايوان است و در وسطش سكويي بر بالاي آبگير ساخته اند كه در اطراف آن باغچه ها است كه اقسام گُل ها و رياحين در آن كاشته اند و در نهايت تنقيح نگاه داشته و ابداً اسب و ساير حيوانات داخل آنجا نمي شود . مسكن دواب را در خارج مهمانخانه بنا نموده و در سردر عمارت هم بالاخانه ها و مهتابي ها ساخته اند كه جاي محترمين است و در نهايت صفا . و در برابر بالاخانه ها حوض مُدور و باغ وسيع مشجّر انداخته اند كه بسيار باصفا و رونق . و اين سراچه نمونه از قصر خُرنق است . بالجمله امام زاده نيكي امام در سمت يسار اين سراست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه فرهاد ميرزا ، صص 21 ـ 20 ( تهران ، 1366 )


28


بقعه آن امامزاده را تجديد عمارت كرده اند و تازه و منقّح نموده اند ؛ و در آن بقعه علامت دو قبر است كه هر يك ضريح علي حده دارند ، اسم يكي هادي و اسم ديگري علي نقي است . از قراري كه مُتولي آنجا تقرير كرد از احفاد حضرت امام موسي كاظم ( عليه السلام ) مي باشند و در كتاب بحرالانساب ، هادي را از اولاد امام موسي كاظم ( عليه السلام ) نوشته و در ميان اولاد محسن بن امام موسي كاظم هم هادي نام هست . چون نيكي در لغت تركي به معني تازه است از اين عبارت چنين معلوم مي شود كه در قديم آثار قبر آنها ظاهر نبوده بعدها نمودار شده است . و در سمت يمين مهمانخانه نيز تپه مخروطيِ مرتفعي ديده شد كه به حالت طبيعي واقع شده است .

عصر جمعه سيزدهم شهر رمضان از مهمانخانه نيك امام روانه مهمانخانه زياران و قشلاق شدم و مسافت آن سه فرسخ و نيم است . اين مهمانخانه هم شبيه به مهمانخانه حسارك است و تا عصر شنبه در آن مهمانخانه توقف شد . قريب به غروب روز جمعه كه به اين مهمانخانه مي آمدم پنج نفر سواره قزاق نانكلي كه ساكن قريه هشتگرد هستند به جلو آمده و در سر راه ايستاده بودند . به قاعده معموله خودشان بناي اسب تازي و بازي گذاشتند و خيلي خوب از عهده برآمدند . يكي از آنها از شدت عجله بر زمين خورده كلاه و عرقچين او از سرش افتاده و در نهايت چابكي برخاسته سوار شد و به اسب تازي مشغول گشت . انصافاً سوار قزاق ايراني خيلي باشكوه هستند و نيكو تربيت شده اند .

عصر شنبه چهاردهم رمضان از مهمانخانه كونِدِه است كه آن هم مانند مهمانخانه حصارك است و از هر جهت مزيّن و منقح . آنچه مشاهده شد در راه قزوين علاوه بر چهار مهمانخانه مزبوره ، سيزده باب قراولخانه نيز در امامزاده معصوم و نزديك پُل رودخانه كرج و كريم آباد ملكي جناب حاجي ملاعلي مجتهد ـ سلمه الله ـ و محاذي قلعه عبدالله خان و در محاذات باغات كلاك و محاذي چمن كمال آباد و در سر پل كردان و در باغات هَشتگرد و باغات هيو و محاذي كرنه و محاذي يونس آباد و محاذي بيدستان و اول باغات قزوين ساخته اند و پنجاه و دو پُل بر روي مجراي آب و سيل بنا كرده اند كه كالسكه و عراده به سهولت عبور مي كند و تسطيح اين راه و ساختن مهمانخانه ها و پُل ها و قراولخانه ها تماماً باهتمام جناب امين السلطان و مراقبت آقاباقر ارباب به اتمام رسيده است و الحق خوب ساخته اند .


29


اگر اين خط اتصاري به رشت يا آذربايجان پيدا كند آنگاه مفيد فوايد كلي خواهد بود .

قزوين

بالجمله شب را كه وارد دروازه قزوين شدم ، از قراري كه مشاهده و تحقيق شد دروازه هاي شهر قزوين را تماماً تجديد عمارت كرده اند و خوب ساخته اند . از آن جمله ، همين دروازه بود كه از طرف طهران آمده داخل شديم ، سه دهنه دارد و در برابر آن خيابان طويل و سيعي است كه هزار و هفتاد ذرع طول آن است ، ولي در اطراف آن خيابان خانه هاي مخروبه بسيار است كه هنوز تجديد نكرده اند و بدين جهت بي شكوه است . مهمانخانه عظيمي در سمت يمين خيابان ساخته اند كه بناي آن بسيار عالي است ، درب طويله و كالسكه خانه از طرف يمين خيابان است و درب ديگرش از پهلوي خيابان عالي قاپي است . بالاخانه ها و اطاق هاي تحتاني و فوقاني عمارت مهمانخانه محاذي همن خيابان عالي قاپي است و در جنب مسجد واقع گشته است . و ديوارهاي برابر عمارت كه محاذي خيابان است از سه شمت شباك چوبين دارد كه خيابان و اشجارش از عمارت نمودار است . شب ها كه چراغ هاي مهمانخانه را روشن مي نمايند خيلي باشكوه و باصفا است . بالاخانه هاي اين مهمانخانه بسيار وسيع و عالي است و جنوباً و شمالاً به مهتابي باز مي شود . مهتابي شمالي عرضاً و طولاً وسيع تر از مهتابي جنوبي است و در سمت شرقي و غربي مهتابي نيز دو اطاق بنا كرده اند كه بسيار مزين است . و در تمام بيوتات تحتاني و فوقاني اسباب پذيرايي و لوازم راحت آماده و جمع است ، مشتمل بر ميز و صندلي و لاله و شمع . پله هايي كه از آنها به بالاخانه ها روند از تخته ساخته شده . فرش زيبايي از ديباي فرنگي با مبل هاي ظريف در رديف يكديگر بر آن گسترده اند . بالجمله وضع بناي اين مهمانخانه بسيار باشكوه است ؛ حتي در فرنگستان نيز با همه اسباب تزئين كمتر مهمانخانه به اين طرز و آيين ساخته شده است . در اول ورود به شهر قزوين مهمانخانه را گردش كرده ، بعد به عمارت ديواني آنجا كه از عهد صفويه به دولتخانه موسوم و معروف است رفتم . چون ماه رمضان بود مخصوصاً شب وارد شدم كه به حاكم و محكوم زحمت استقبال ندهم . اجزا و اتباع را در مهمانداري جناب حاجي ملاباقر واعظ در سراي مهمانخانه قرار دادم و خود با فرزندي


30


ابوالنصر ميرزا ( 1 ) و محمد ميرزا به منزل نواب عضدالدوله رفتم . چون قزوين در مست غربي طهران واقع است ، حركت از طهران به قزوين غالباً رو به مغرب است و شهر قزوين در دامنه كوه البرز واقع است و از شهر تا ابتداي دامنه كوه ، يك فرسخ مسافت است و باني شهر قزوين چنانچه مورخين نوشته اند شاپور ذوالاكتاف بوده و اَلَموت هم در شش فرسخي قزوين واقع است . امراء دولت اسماعيليه قلاع محكمه در جبال اَلَموت بنا كرده اند كه آثار آنها باقي است و گويند از قلاع نامي آنها قلعه لامسه است كه بسيار محكم و مستحكم است و اَلَموت مابين مشرق و شمال قزوين است . و سور قزوين را زبيده زن هارون الرشيد بنا كرده است . و لفظ قزوين كه برحسب اعداد حروف صد و هفتاد و شش مي باشد تاريخ بناي سور است .

آقابابا

يك شنبه پانزدهم رمضان در منزل نواب عضدالدوله توقف شد . يعقوب ميرزا و اسحاق ميرزا و بعضي از علما و اعيان امروز و امشب به ديدن آمدند و ميرزا حاجي آقا ملاباشي نيز در قزوين براي سفر مكه حاضر شده بود ، به همراهان ملحق گشت . دوشنبه شانزدهم رمضان تا عصر در عمارت ديواني توقف شد و اسباب حركت فراهم آمد اشخاصي كه زحمت مشايعت را آماده ( كرده ) بودند حاضر شدند . يك ساعت به غروب مانده از شهر قزوين حركت كرده از دروازه گيلان كه معروف به قوي ميدان است بيرون رفتم و اين دروازه را بدين جهت به اين اسم خوانند كه غالباً اغنام را در بيرون اين دروازه به فروش مي رسانند و قوي در تركي به معني گوسفند است . نواب عضدالدوله و سايرين تا بيرون دروازه مشايعت كرده آمدند ، در آنجا وداع كرده معذرت خاستم . منزل امروز قريه آقابابا است كه چهار فرسخ است و تا باغات كه طي شد حركت رو به مغرب بود و از باغات كه بيرون آمديم مابين شمال و مغرب حركت كرديم . نظام آباد نيز در اين راه واقع بود و پس از آن حسين آباد است و از حسين آباد به آن طرف حركت به سمت شمال است . چهار ساعت از شب رفته وارد قريه آقابابا شدم . در كنار جويبار خيمه زده بودند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوالنصر ميرزا فرزند حسام السلطنه يعني مؤلف كتاب است كه پس از درگذشت پدر به حسام السلطنه ملقب شد .


31


بسيار باصفا بود ، قريه مزبوره چند سال است كه به جناب جلالتمآب علاءالدوله اميرنظام انتقال يافته است . قريه معتبري است . قلعه و گرمابه و يخچال دارد و در بلوك قاقزان واقع است و بلوك مزبور به كثرت رياح مشهور و معروف است امير آخور جناب علاءالدوله نيز كه به سركشي قريه مزبوره آمده بود صبح كه حركت مي نموديم حاضر شد و رسم انسانيت به عمل آورد و در روزگار حاجي آقا محخمد ملك التجار ، مالك اول اين دهكده ، بادامستاني در آنجا احداث شده كه پنج هزار درخت بادام دارد .

بيك كندي

صبح سه شنبه هفدهم رمضان از قريه آقابابا به سمت بيك كندي ملك خودم كه قريه سه فرسنگ است آهنگ عزيمت نمودم . از طهران تا نزديك بيگ كندي ، يعني تا قريه كوهين كالسكه به سهولت حركت مي نمود و همه جا در كالسكه نشسته بودم و جناب حالي ملاباقر واعظ نيز در كالسكه مصاحب من بود . از قريه كوهين به آن طرف كه اراضي مرتفع و منخفض بود و حركت كالسكه اشكال داشت سوار اسب شدم و در اول ورود به خاك بيك كندي ، به سركشي قنات حسام آباد رفته بعد به منزل آمدم و در باغات آنجا در ميان خيمه بسر بردم .

چهارشنبه هيجدهم نيز در آنجا توقف شد و چون شب ! ليلة الاحياء بود ، خود را براي احيا مهيّا ساختم و به اعمال شب نوزدهم پرداختم . جناب حاجي ملاباقر واعظ هم ذكر مصائب نمودند و ابواب سعادت بر چهره احوال گشودند .

پاچنار

پنجشنبه نوزدهم رمضان از قريه بيك كندي به سمت پاچنار كه شش فرسخ است حركت شد . اراضي اين راه غالباً صعب المسلك بود ولي پرتگاه نداشت و دز نزديكي به بيك كندي تنگه مختصري است كه از دو طرف كوه ها به يكديگر اتصال دارند و آب قليلي از وسط آن مي گذرد و به جهت اتصالي كه كوه ها بهم دارند ، وسط آن تنگه هميشه سايه است و آفتاب در آنجا كمتر مي تابد ، ولي سنگلاخ است و سواره نمي توان حركت كرد لهذا پياده رفتم ، لاجرم دو ساعت بغروب مانده وارد منزل شدم . خيمه ها را نزديك آب شاهرود زده بودند . كاروانسراي پاچنار در كنار رود طارم واقع است و به فاصله قليلي مابين كاروانسرا داخل


32


شاهرود مي شود ، چاپارخانه وسيعي هم در پاچنار ساخته اند . بيوتات فوقاني آنجا اندك خرابي داشت و در پهلوي چاپارخانه آب انباري به مباشري استاد اكبر معمار از طرف ديوان اعلي مي ساختند كه تا سقف رسيده بود و بسيار خوب و محكم ساخته بودند . معمار و اجراء اين كار در آنجا خيمه زده مواظب بنّايي بودند . پاچنار جزو خاك طارم سُفلي است و در اين فصل پشه زياد داشت كه شب را خودمان و اتباع نتوانستند بخوابند و چون شب جمعه بود جناب حاجي ملاباقر واعظ امشب هم ذكر مصائب نمودند .

منجيل

روز جمعه بيست رمضان يك ساعت بعد از طلوع آفتاب روانه منجيل شدم . مسافت تا آنجا چهار فرسنگ بود به واسطه وقوف در نهارگاه ، بعد از ظهر وارد منجيل شدم و حركت مابين مغرب و شمال بود . در ابتداي حركت از پاچنار در سمت يمين راه ، محوطه اي ديده شد كه چند نفر چكني در آنجا منزل داشتند . پس از آن مسافتي طي شده به پُل وشان رسيدم . آقاداش سلطان حاكم منجيل تا بدانجا با چند سوار به استقبال آمده بود . در نزديكي پُل مزبور پنج عرّاده ملاحظه شد كه اسباب ضرّابخانه را با آن عرّاده ها به اعانت جمعي از عمله به دارالخلافه حمل مي نمودند . در پاي پُل پياده شدم كه بناي آن را تماشا كنم . بسيار پل محكم خوبي است و اين پل را حاجي محمدهادي تاجر ميانجي ساكن قزوين در اواخر دولت شاه شهيد ابتدا كرده است و در اوايل دولت خاقان مغفور ـ طاب ثراه ـ به اتمام رسانده است و در زمان حكومت ضياءالملك خرابي بهم رسانيده بود ، مرمت كرده اند . اين پُل بالاي رودخانه شاهرود طالقان است كه رود اَلَموت و رودبار و غيره نيز داخل آن مي شود و رودخانه شاهرود در پاي پل از مابين شمال مشرق به جانب جنوب مغرب مي رود و فاصله ميان طارم سُفلي و املاك عمّارلوي گيلان است . و از پل لوشان تا منجيل سه فرسنگ است در كنار پل آبادي ملاحظه نشد ولي قريه لوشان در نيم فرسنگي پل مزبور واقع است از آنجا آذوقه و لوازم را مي آوردند . از پل كه گذشتيم مابين مغرب و شمال حركت شد ، مسافتي كه طي كرديم جنگلي در كنار رودخانه پديدار گشت كه درخت زيتون و ساير اشجار فراوان داشت . به جهت نهار در آنجا پياده شديم و از آنجا كه بيرون آمديم ، جاده منجيل از سمت يمين در دامنه كوه واقع بود و ارتفاع و انخفاض


33


داشت . بعد از آن كه به سراشيب رسيديم صحراي منجيل نمودار گشت . جمعي از سادات و علما و كدخدايان طارم سفلي كه از خدادادخان حاكم خود راضي و از اصلانخان و شاهورديخان و كربلايي مصطفي طارمي شاكي بودند به هيئت اجماع در كنار راه ايستاده بودند ، شرح حال خود را بيان كردند كه اين سه نفر خانه ميرزا يعقوب مباشر را غارت كرده ، محصول او را ضبط نمودند و انواع تعديات را كرده اند . از آنها كه گذشتيم احمدخان منسوب اميرالامراءالعظام عبدالله خان والي با دو يدك و چهار شاطر و چند سوار قزويني از جانب والي آمد . خيمه ها را در صحراي منجيل كه مشحون از اشجار زيتون است زده بودند پياده شده استراحتي كردم . باد منجيل كه معروف انفس و آفاق است وزيدن گرفت ، طوري شديد بود كه عمود خيمه را در حالتي كه در خواب بودم شكست ، ولي بحمدالله بخير گذشت . شدّت هُبوب رياح آنجا به دحدي است كه اغصان اشجار زيتون را متمايل به جنوب كرده است زيرا كه مجري و مهب اين بار به واسطه آن كه طرف شمال آن جبار است منحصر به سمت اين اشجار است و بدين جهت متمايل به جنوب شده اند ، اگرچه شدت وزيدن رياح خاطرها را مشوش دارد ، ولي در تابستان اگر اين باد نباشد از كثرت پشه نمي توان ايست و زيست كرد . از اول غروب اهتزاز و شدت باد كم شده ، شب آرام گرفت . عصري سادات طارمي آمده تلگراف مكتوبي خدمت نوّاب اعتضادالسلطنه خواستند نوشته دادم ، پس از آن سوار شده به تماشاي صحرا و رودخانه رفتم ، قريه منجيل قريه معتبرآبادي است و نزديك ملتقاي نهر شاهرود و قزل اوزن واقع است از آن به بعد رودخانه را سفيد رود مي گويند ، و پُلي كه هفت طاق دارد در نهايت استحكام بر روي آن ساخته اند كه از آنجا به سمت گيلان مي روند و بناي اين پل را سركار اعليحضرت اقدس شاهنشاهي ـ ارواحنا فداه ـ در سفرنامه فرنگستان كه از راه رشت تشريف فرما شدند بدين عبارت رقم زد ، كلك دُرر سلك مبارك فرموده اند : « در سوابق ايام پل چوبين بر روي آن بود كه قوافل را عبور از آن بسيار صعب و دشوار بود ، حال چند سال است كه از وجوهات خزانه دولتي پُلي در نهايت استحكام به توسط حاجي ملا رفيع بر روي رودخانه مزبور ساخته شده است ، انتهي » . رودخانه سفيدرود مابين لاهيجان و رشت به بحر خزر مي ريزد . در يمين آن بلوك رحمت آباد است و در يسار آن رودبار زيتون .


34


شنبه بيست و يكم رمضان بعد از طلوع آفتاب از منجيل روانه رستم آباد شديم . مسافت پنج فرسنگ بود و حركت به شمال و مابين شمال و مشرق بود . در ابتداي حركت به تماشاي مُلتقاي قزول اوزن و شاهرود رفتم و چون از پل گذشتم رودخانه در سمت يمين جاده واقع بود و جاده در دامنه كوه و اين راه را مرحوم حاجي ملارفيع از جانب دولت تسطيح و تنقيح كرده و خوب از عهده برآمده است و به سهولت مي توان گذشت ، مسافتي كه طي شد . دهكده آن مرحوم كه بسيار معتبر است و در بين راه واقع است ، بازار مطولي دارد كه از ميان آن بايد گذشت و معبر عام است . پس از گذشتن از آنجا در قله كوه در سمت يمين رودخانه سفيدرود بقعه نمودار بود كه مي گفتند مدفن امامزاده اي است ؛ ولي اسم و نسب آن از روي تحقيق معلوم نشد . بعد از آن به جنگلي رسيديم كه اشجار زيتون و غيره بسيار داشت . در كنار رودخانه بجهت نهار پياده شدم ، بسيار جاي باصفايي بود . آثار پُلي هم بر روي رودخانه نمودار بود كه خراب شده و پايه آن در ميان آب برقرار بود . پس از آن سوار شده به سمت منزل رفتيم ، خيام را در صحراي سبز و خرم در كنار رودخانه در خارج آبادي برپا كرده بودند . بسيار خوش هوا بود و شب ابداً پشه نداشت . بعضي از اتباع در پهلوي چاپارخانه در بالاي آب انباري كه مرحوم حاجي ملارفيع ساخته است منزل كرده بودمد . آب انبار بزرگي است . در بالاي آن مسجدي ساخته اند كه اطراف آن باز است و هفت ستون دارد كه از آجر ساخته اند و عرض هر ستوني نُه آجر است . بالجمله ناحيه رستم آباد چند قريه است و از توابع رودبار زيتون است و چاپارخانه اي در قريه پشته واقع است . اتباع كه در بالاي آب انبار منزل كرده بودند ، از پشه و مار آنجا شكايت اظهار كردند . مارهاي متعدده در ميان چوب هاي سقف آنجا ديده بودند كه دُم هاي خود را بهم وصل نموده بودند و از قراري كه اهالي آنجا مي گفتند مارهاي رستم آباد از ساير حيّات گيلان گزنده تر هستند . قزل اوزن در برابر چاپارخانه رستم آباد واقع است و كوه دُلفك نيز كه در جنوب رشت است و اكثر عوام از هر طرف به سمت آن نماز مي خوانند در پيش رو افتاده و اين كوه را گويند كه يخچال طبيعي دارد و اَلْعُهدةُ عَلي الرّاوي .


35


امامزاده هاشم

يك شنبه بيست و دوم رمضان از رستم آباد به سمت امامزاده هاشم روانه شديم و حركت مابين شمال و مشرق بود و راه اين منزل غالباً در دامنه كوه بود . سفيدرود در سمت يمين بود و راه در يسار و اشجار جنگلي به نحوي سطل جبال را محيط شده بودند كه مطلقا مساحت كوه نمودار نبود و از انبوهي درختان اخضر چون باغ مشجّر به نظر مي آمدند و از گردنه سفيد كَتَله به آن طرف راه مُسطّح مي شود و خاك گردنه سفيد است . يك فرسنگ كه رفتيم به نقل بَرْ رسيديم . در دو طرف جاده راهدار خانه ساخته بودند كه در يمين و يسار دو اطاق داشت و سقف آن را چوب بست كرده بودند . مابين دو اطاق ، معبر عابرين و مترددين است و يك فرسنگ به امامزاده مانده ، رودخانه چندي جاري است كه بزرگ آنها را سياه رود مي گويند . آب تندي دارد . حاجي ملا رفيع پلي از وجوهات خزانه دولت و از ثلث مرحوم حاجي ابوالقاسم يزدي بر روي رودخانه سياه رود ساخته است كه بسيار به كار عابرين مي آيد . امروز هوا ابر بود و ترشح داشت ، صحرا و كوهستان ها هواي معطّر داشتند و فضاي معنبر ؛ پنج ساعت به غروب مانده به منزل رسيديم ، چادرها را كنار رودخانه در برابر سدّي كه از چوب ساخته اند برپا كرده بودند . چوب هاي اين سدّ را به شكل مثلث سه پايه ساخته اند . در خارج آب به هم وصل كرده آب بنداني كه در اين امر مهارت دارند به ميان آب زده نصب مي كنند و از شاخه هاي اشجار بر دو طرف آن مي گذارند كه محكم باشد . و اين سد براي اين است كه آب رودخانه را به بلوكات كهدُم و غيره برسانند و در فصل تابستان كه آب كم است يك ثلث آن داخل دريا مي شود و دو ثلث آن به زراعت بلوكات مي رود و در بهار كه آب آن بسيار است به دريا بيشتر مي ريزد . و مسافت راه اين منزل سه فرسخ و نيم بود ؛ از يك فرسخي امامزاده تا رشت خيابان مسطح است و از شدت سبزي و خرمي و سفا و طراوت نظير جنات اربعه است . درختان توسعه كه نوعي از اشجار جنگلي است به ارتفاع بيست ذرع يا زيادتر در اين راه بسيار است و در كوهپايه ها هم اشجار بلوط مرتفع قوي فراوان است . بالجمله چون امشب ليلة الاحياء بود جناب حاجي ملاباقر واعظ ذكر مصيبت نمودند و حديث مبارك كسا را


36


قرائت كردند . بسيار رقت حاصل گشت ، بعد از آن به اعمال شب بيست و سيّم پرداختيم . اكبرخان بيگلربيگي تا به اين منزل به استقبال آمده بود .

دوشنبه بيست و سيّم رمضان دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته روانه سنكر و بازارچه دوشنبه شديم . مسافت سه فرسخ و نيم بود و حركت مابين شمال و مشرق بود والي گيلان دو درشكه فرستاده بود ، يكي را خودمان نشستيم و ديگري را به جناب حاجي ملاباقر تكليف كرديم . به نزديكي امازاده هاشم كه رسيديم ، چون در جانب يسار راه در سطح مرتفعي واقع بود ، از درشكه پياده شده سوار اسب شديم . به امامزاده كه رسيديم درختان آزاد چند در آنجا ديدم كه بسيار مرتفع و بلند بود . اطراف بقعه ايوان داشت كه از چوپ ساخته بودند . قبر معصوم نام ، متولي قديم آن بقعه ، كه در هزار و دويست و نه هجري مرحوم شده است ، در نزديكي در بقعه ، در سمت يمين واقع بود و سنگ مرقد او را بر ديوار نصب كرده بودند . سه نفر مشايخ كه از اولاد و احفاد متوليان قديم محسوب مي شدند ، در آنجا مقيم بودند . از نسب امامزاده پرسيدم كه از اولاد كيست ؟ جواب دادند كه از اولاد حضرت سيد سجاد ( عليه السلام ) است به يكي از الواح كه نظر كرديم كاتب آن درويش حسن بود و نسب امامزاده را در بالاي لوح بدين عبارت نوشته بود : شهزاده هاشم بن محمد بن عبدالله بن حمزة بن جعفر بن محمد حنفيّه بن اميرمؤمنان ( عليه السلام ) . صحت آن لوح نيز بر من معلوم نشد . قدري را ملامت كردم كه چرا در امتداد اين همه روزگار تصحيح نسب آن بزرگوار را نكرده اند ، تعهد كردند كه بعدها تصحيح كنند . در كتاب بحرالانساب ، هاشم را از اولاد ازهر بن امام زين العابدين ( عليه السلام ) نوشته است . بالجمله بعد از زيارت امامزاده مراجعت كرده روانه شديم . دو فرسنگ به منزل مانده ، در سمت يمين راه ، چاپارخانه معتبري ديديم كه در خاك قريه سرادان كه از توابع بلوك كهدُم است ساخته بودند . مرحوم قاسم خان والي ، از وجه خزانه دولت بنا كرده است و در آن راه پُل ها نيز ساخته است و در تسطيح خيابان نيز اهتمام نموده است . پس از آن يك فرسخ كه طي كرده به بازارچه پنجشنبه كه در شاه آقاجي است رسيديم . اين بازارچه متعلق به ميرزا عبدالوهاب مستوفي گيلاني است كه در ارضي ملكي خود بنا نموده . بازارچه اي است كه محوطه بزرگ دارد . اطراف آن دكاكين است . اصناف و كسبه در آنجا نشسته اند . روزهاي


37


پنجشنبه از اطراف بلوكات به آنجا آمده ، مايحتاج خود را تا هفته ديگر خريداري مي كنند و از دو طرف راه خروج و دخول دارد . حمام بزرگي نيز ميرزا عبدالوهاب مستوفي در سمت يك درب بازارچه ساخته كه از رختكن آن دربچه ها به صحرا باز مي شد و خيلي باصفا است . وجه تسميه شاه آقاجي را به اختلاف گفتند ، بعضي را عقيده اين بود درخت بزرگي در آنجا بوده است ؛ به واسطه بزرگي و ارتفاع آن معروف به شاه آقاجي است و اين لفظ نظير شاهراه است ؛ و لفظ آقاج در تركي به معني درخت است و اعتقاد سايرين اين بود كه يكي از سلاطين در آنجا به دست خود درختي غرس كرده بوده است ؛ به اين مناسبت به اين اسم موسوم شده است . بالجمله چون محل باصفايي بود در باغچه محمد نام مستأجر آن پياده شدم ، صرف نهار كردم . عمارت آن در وسط باغ به قانون گيلاني ، فوقاني و تحتاني آن را از چوب ساخته ، بام آن را از سُفال پوشانيده اند . از آنجا حركت كرده به منزل رفتيم . بازارچه دوشنبه را كه در سنكر است تماماً از آجر و گچ ساخته اند . باني آن معين البحار گيلاني و جمعي ديگر بودند . حالا به اكبرخان بيگلربيگي سرتيپ و حاكم انزلي انتقال يافته است . اين بازارچه بهتر از بازارچه شاه آقاجي است و در سردرب آن بالاخانه ها ساخته اند . در آنجا نزول كرديم و درخت آزاد مدوّري كه در هيئت شبيه به درخت نارون است در برابر بالاخانه ها واقع بود كه بسيار خوش وضع مي نمود . بيگلربيگي در اين منزل مهمانداري كرده ، رسم انسانيت را به عمل آورد . والي و يحيي ميرزاي نايب الحكومه و محمودخان فومني و ميرزا محمدعلي لاهيجاني ديوان بيگي وعلي خان مشيرالوزاره و ميرزا طاهر پسر ميرزا عبدالوهاب مستوفي تا به آنجا به استقبال آمده ، عصر مراجعت نمودند .

سه شنبه بيست و چهارم رمضان پنج ساعت به غروب مانده از سنكر حركت كردم . والي و مستقبلين ديروز مجدّداً در ساعت حركت از شهر آمده حاضر بودند . نايب اول قونسول گري روس كه بعد از فوت قونسول ، مُدير قونسولخانه است ، يدكي فرستاده بود . در بين راه رسيد ، داخل قطار يدك ها كردند . از سنكر تا شهر رشت دو فرسخ مسافت است و حركت رو به شمال و مابين شمال و مشرق است . در يك فرسخي شهر برادر و اقوام مرحوم ميرزا زكي نايب به استقبال آمده در سر راه ايستاده بودند . درشكه را نگاه داشته به


38


آنها مهرباني كرده گذشتيم . در نزديكي شهر پلي است كه آن را حاجي محمدباقر ساخته است . اهالي شهر از كسبه و غيره به استقبال آمده به هيئت اجماع ايستاده بودند ؛ به آنها نيز تعارف كرده ؛ دو ساعت به غروب مانده وارد باغ ناصريّه شدم . اين باغ را مرحوم قاسم خان والي ساخته ، عمارت فوقاني و تحتاني در وسط دارد و ضياءالملك نيز كلاه فرنگي در آن طرف پل ، كه در ميان باغ است ، احداث نموده است . فضاي باغ ناصريّه خيلي باصفا است . عمارات رشت را به واسطه كثرت بارندگي در سقف ها سفار بكار برده و با آن بام ها را مي پوشانند و اين شهر را در نهصد هجري بنا كرده اند و لفظ رشت تاريخ بناي آنجا است . بقعه فاطمه ، خواهر حضرت علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) كه در نزد عوام معروف به امامزاده لال شوي است ، در شهر رشت مي باشد . گويند جواني با حالت مستي از آنجا گذشته و آواز مي خوانده است ، صدايي شنيده كه گفته است : لال و لاي ! فوراً آن جوان لال شده افتاده است . بعد از آن ، آن مكان را كاويده اند اثر قبر فاطمه ظاهر شد .

چهارشنبه بيست و پنجم در باغ ناصريّه اقامت شد . والي وي ميرزا و مشيرالوزاره و حاجي ميرزا نصرالله مستوفي و محمدتقي خان قاجار كه عازم مكه معظمه بود ، صبح به تدريج آمدند و نايب قونسول هم با ميرزا عبدالله مترجم لنكراني ، سه ساعت به غروب مانده آمد . مرد زيرك هوشياري بود اگرچه به توسّط مترجم سئوال و جواب مي نمود ولي گيلاني ها مي گفتند ، زبان فارسي نيز مي داند بلكه از عربي هم بي بهره نيست . شب را چون عمه مُكرمه كه كوچ محمودخان فومني است ، دعوت كرده بود ، به آنجا رفته در گرمابه خانه او استحمام به عمل آمد . در پنج ساعتي به باغ آمدم ، هواي رشت به بارندگي معروف است . امشب نيز تا صبح باران مي امد و اسب ها و بنه زيادي و چادرها را با حسن خان و بعضي عمله جات از انزالي مراجعت داديم .

پنجشنبه بيست و ششم رمضان در منزل عبدالله خان والي مهمان بوديم . علماي شهر هم به ديدن آمدند . مقارن غروب ، مشيرالوزاره علي خان ، پسر مرحوم نظام الدوله ، كه كاربرداز امور خارجيه گيلان است ، به باغ آمد . از تذكره و باشبرد ، ( 1 ) پرسيد كه در طهران رفته و همراه آورده ايد يا نه ؟ چون در دارالخلافه به اين صرافت نيفتاده ايم ، ميرزا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . = پاسپورت


39


حبيب الله امين تذكره دولت را حاضر كرده و بدين موجب تذكره همراهان را از او گرفتيم كه در ورود به كشتي به روس ها نشان بدهند . نايب قنسول روس نيز ، ظَهْر همان تذكره را امضا نوشت . همراهاني كه تذكره براي آن ها گرفته شد از اين قرار است : اميرزاده ابوالنصر ، ميرزا محمد ميرزاي ، پسر مرحوم نايب الاياله ، جناب حاجي ملاباقر واعظ ملاباشي ، ميرزا رضاي منشي باشي ، ( 1 ) ميرزا سيد مهدي حكيم باشي ، ميرزا علي خان ناظر ، محبوب تحويلدار ، تولت قلي آبدار ، نجفقلي شاگرد آبدار ، محمدصادق فراش خلوت ، محمدابراهيم فراش خلوت ، بهرام قهوه چي ، استاد حسين خاصه تراش ، امامقلي پيش خدمت ، استاد حسن طباخ و شاگردش مهدي شربت دار و شاگردش ، هادي بك نايب فراشخانه ، حسينقلي خاني ـ كه مشيرالوزاره توسط كرد كه ببريم ـ عطاخان فراش باشي حاجي شكرالله خان تفنگدارباشي ، ميرزاتقي برادر ميرزا عليخان ، آدم عطاخان ، آدم حاجي شكرالله خان ، آدم ميرزا عليخان ، آدم حاجي ملاباقر واعظ ، ملامحمدعلي آدم ملاباشي .

جمعه بيست و هفتم رمضان تا پنج ساعت و نيم به غروب مانده در باغ ناصريه بوديم و بعد به سمت پير بازار روانه شديم كه به انزلي برويم . از شهر رشت تا پير بازار مسافت يك ساعت و نيم است و در جنوب شرقي انزلي واقع است و در طرف شمال و غرب مايل به شمال رشت است و خياباني تا پيربازار تسطيح كرده اند . كالسكه به سهولت مي رود و اطرافش جنگل است . والي و اعيان شهر نيز با اكبرخان بيگلربيگي انزلي براي مشايعت همراه بودند . چهار ساعت به غروب مانده وارد پيربازار شده به بالاخانه آنجا رفتيم تا بارها را برسانند . چند زورق با نهايت تنقيح در برابر پير بازار حاضر كرده بودند . كشتي بخار سلطاني را هم كه بسيار خوب و ممتاز است قدري دورتر از دهنه رودخانه نگاهداشته بودند . از پير بازار تا كشيتي سلطاني يك ساعت و نيم راه است و از آنجا تا انزلي دو ساعت راه و از آخر رودخانه تا انزلي مرداب است و طول مرداب هشت ميل است و در امتداد شرق و غرب است كه جيفه تابع رشت تا كَپور تابع انزلي طول آن است و عرض آن سه فرسخ است كه از انزلي تا تولم است و عمق آن در جايي كه عميق باشد ، زياده از سه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين شخص كاتب اين سفرنامه است . در اصل مؤلف مطالب را براي او انشاء مي كرده و او با قلم خويش آنها را تحرير و مرتب مي كرده است .


40


قلاج . ( 1 ) تا دو ساعت به غروب مانده در بالاخانه پير بازار بوديم . بارها رسيدند ، در زورق نشسته روانه شديم . نايب الصدر گيلان و محمدتقي خان قاجار هم كه به مكه معظمه مي رفتند در پير بازار حاضر شده به كرجي ( 2 ) نشستند . بعد از يك ساعت و نيم به كشتي سلطاني رسيده از زورق به كشتي رفتيم . كرجي هايي كه حامل اثقال بودند و بعضي اتباع در آن سوار بودند به كشتي سلطاني بسته شده به حركت افتاده و بسيار تماشا داشتند . والي و اكبرخان هم در كشتي بوده تا انزلي آمدند . يك ساعت از شب رفته وارد اسكله انزلي شديم . عمارات كنار اسكله را چراغان كرده بودند ، بسيار باشكوه بود و كشتي حاجي شيخعلي را هم كه شكتي تجارتي است و بسيار بزرگ ، نزديك اسكله بود ، آن را هم چراغان كرده بودند . لاجرم از كشتي سلطاني پياده شده به عمارت منچهرخان آمده ايستاده بودند و جمعي از حجاج هم به انزلي آمده بودند كه از اين راه به مكه معظمه بروند . به همه آنها مهرباني را به عمل آورده گذشتيم .

انواع كشتي بخار

بدان كه شتي بخار را به روسي پِراخْن مي گويند زيرا كه لفظ براخْتُ در لغت روس به معني بخار است و به فرانسه واپور مي نامند ، به جهت آن كه لفظ واپور در لغت فرانسه به معني بخار باشد و حركت كشتي بخار به دو قسم ممكن است . يكي به واسطه چرخ هاي پره دار و ديگري به واسطه مارپيچ . قسم اول قديم تر از قسم ثاني است و واضع و مخترع كشتي بخار پره دار پاين صاحب بوده است . طرز اختراع و سبب كشف اين مطلب را در كتب فيزيك كه از مسايل طبيعيه در آنها بيان مي شود مفصلاً نوشته اند . اين سفرنامه را موقع ذكر آن نباشد . بالجمله بعد از آن كه پاپن صاحب كشتي بخار پره دار را اختراع نموده و بساخت ، كشتي بانان ديدند اغلب آنها و پاروزنان به واسطه اختراع كشتي بخار بيكار خواهند ماند ، كشتي پاپن را شكستند و مخترع را مأيوس نمودند . سال ها اين اختراع متروك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واحد طول معادل درازي هر دو دست .

2 . نوعي كشتي خرد كه براي بردن اسباب استفاده مي كنند .


41


و نارواج ماند تا در سنه 1812 مسيحي ، كه تاكنون كه سنه 1881 مسيحي است ، نزديك هفتاد سال مي شود ، قولتون صاحب ، پره هاي متحرك پاپن را اختيار نموده سبب رواج كشتي پره دار گشت و اول كشتي بخار كه در بحار ، سيّال و سيّار شد ، نان آن ذوذنب بود . و واضع و مخترع كشتي مارپيچ دار يكي از مهندسين سُوئِدْ بود كه در سنه 1736 مسيحي اختراع نمود ، اگرچه تاريخ اختراع آن قبل از تاريخ رواج كشتي پره دار به نظر مي آيد ، ولي چون پاپن صاحب پيش از اختراع مهندس مزبور مخترع كشتي بخار پره دار شده بود و سال ها متروك ماند تا قولتون صاحب رواج داد ، بنابراين اختراع پره دار مقدم بر مارپيچ است . وضع كشتي پره دار اين است كه چرخ پره دار داراي پره هاي متعدد است و در منتصف طول كشتي از دو طرف نصب شده اند ، متصلاً بر آب مي خورد و نقطه اتكايي حاصل نموده كشتي را به جلو مي برند . وضع كشتي مارپيچ دار اين است سه يا چهار پره منحني كه هر يك به شكل سطح مارپيچي است ، در عقب كشتي واقع است و در حول محوري حركت مي نمايند كه متوازي است با امتداد طول كشتي و به واسطه مارپيچ بودن آن پره ها اين آلت مانند پيچ به آب فرو رفته حركت مي نمايند و به همان ترتيب كشتي را حركت مي دهد . و كشتي سلطاني واپور بخار پره دار بود ، طول آن سي و يك ذرع و تقريباً صد فوت است .

شنبه بيست و هشتم رمضان صبح در اطراف عمارت معتمد گردش كردم . اين عمارت در وسط باغچه واقع است . اطاق هاي فوقاني و تحتاني دارد و اطراف آن از چهار سمت ايوان است و تخته پوش كرده اند عمارت خوش طرحي است و حمام خوبي هم در سمت غربي آن ساخته اند كه رخت كن آن از يكطرف به باغچه عمارت درْبچه دارد . عمارت ديگري هم در سمت شرقي آن در اين دولت ساخته اند كه آن هم با اختصارش خالي از امتياز نيست و بعد از گردش عمارت معتمدي ، بيرون آمده به تماشاي برج سلطاني رفتم . اين برج را جناب ميرزا سعيدخان مؤتمن الملك كه اكنون به توليت آستانه مقدسه رضويه سرافرازي دارند ، در زماني كه وزارت امور خارجه و اداره حكومت گيلان را داشته است از جانب دولت بنا كرده اند . بعد به توسط ميرزا محمدحسين مستوفي كه از جانب مرحوم نظام الدوله نايب الحكومه گيلان بود ساخته شد . پس از آن ، جناب معتمدالملك در حكومت گيلان ناتمامي آن را به اتمام رسانيدند . اين برج پنج مرتبه است


42


و جميع مراتب از هر طرف ايوان و غلام گردش ( 1 ) دارد و بناي آن تماماً از آجر و سنگ و گچ است مگر همان غلام گردش ها كه از چوب مُنقّش است و تمام اسباب لازمه از فرش و ميز و صندلي و آينه و اسباب چراغ خوب در آنجا موجود و آماده است و سمت شرق و شمال آن دريا است و به جهت حفظ از رطوبت هوا ، دو سمت آن را كخه به دريا نظر مي كند ، پرده اي از ني كشيده بودند . ارتفاع اين برج تقريباً بيست و دو ذرع است . سدي در پايين عمارت در كنار آب مرداب ساخته اند . از سمت شرقي به واسطه رخنه آن خرابي به هم رسانيده است . امروز هوا اعتدالي داشت و آفتاب طالع و دريا ساكن و آرام . كشتي حاجي شيخعلي امروز به حركت افتاد ، پاره اي از حجاج از قبيل نايب الصدر و ميرزا مهدي برادر اكبرخان با اين كشتي رفتند . از قراري كه مي گفتند ، كشتي مزبور چندان اعتباري ندارد . به اين جهت با آن كشتي حركت ننموده منتظر كشتي كمپاني روس شديم كه روز يك شنبه موعود آمدن آن است . انزلي در شمال رشت و غربي بوغاز مُرداب واقع است و سه طرف آن آب است و يك طرف آن خشكي و متصل به طوالش مي شود نظير شبه الجزيره است و در سمت شرقي آن جزيره است كه آن را غازيان گويند . مابين غازيان و انزلي كه مُرداب داخل دريا مي شود ، سيصد و شصت ذرع طول آن است . و در غازيان آبادي و تلگرافخانه و باستيان ( 2 ) است . اما باستيان آنجا به جهت طغيان آب ويران و خراب است . و در غازيان يك ذرع كه زمين را حفر مي كنند ، آب شيرين بيرون مي آيد و در سمت جنوب انزلي جزيره است كه آن را ميان شيته مي نامند و قريب هشتاد ذرع طول آن است و منتهاي عرض آن سيصد ذرع و در مابين آن دو جزيره از ميان مرداب ، ني ها روييده ، بالا آمده است و آنجا را اهالي انزلي قلم گودي مي نامند و از قراري كه مي گفتند آن محل در قديم خشك بوده ، به مرور دهور مغمور آب شده است . بالجمله انزلي آبادي معتبر از خانه ها و كاروانسرا و بازار و توپخانه و سربازخانه دارد . بازارچه طويلي هم در كنار اسكله واقع است كه از هر قبيل اصناف در آنجا نشسته اند و اين بندر استعداد همه نوع آبادي دارد كه از جانب دولت قاهره بذل اهتمامي بشود ، مانند بنار خوب فرنگستان خواهد شد .

يكشنبه بيست و نهم رمضان ، وعده آمدن كشتي كمپاني روس بود و نايب قونسول روس هم به همين ملاحظه از شهر رشت تا انزلي آمد كه ما را راه بيندازد ، اما كشتي نيامد و از موعد خود تخلف كرد . والي هم براي راه انداختن ما تا امروز در انزلي بود ، چون عيد فطر در پيش بود و بايد براي تهيه ملزومات عيد در شهر باشد ، اجازه خواسته از انزلي رفت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ايوان ميان دو عمارت . راهرو ، كريدور . براي معاني ديگر نكـ دهخدا ، ذيل مورد .

2 . استحكام برآمده برج مانندي كه در قلعه مي سازند ، اين لغت فرانسوي است .


43


امشب شش ساعت از شب رفته باران آمد و در نه ساعتي ، باد شديد وزيدن گرفت بطوري كه پاره اي از اشجار باغچه عمارت معتمدي شكست و در دريا هم انقلاب عظيمي بهم رسيد كه از صداي آب خواب ممكن نبود . دو كشتي تجارتي روس هم پيش از تلاطم دريا آمده لنگر انداخته بودند . تلاطم دريا زنجير لنگر يكي از آنها را كه دورتر بود گسيخت و عنان اختيار را از دست كپيتان و سكّان كشتي بيرون برد . طوفان و طغيان دريا نيز آنان را به تزلزل انداخت و در حركت مقهور ساخت . كپيتان كشتي اول كه نزديك تر بود ، به احتياط آن كه مبادا كشتي عنان گسيخته به طرف كشتي او بيايد و آن را بشكند لنگر كشتي را كشيده به حركت انداخت . تلاطم دريا زمام اختيار را از دست او بيرون برده ، هر دو كشتي را به كنار غازيان آورد . آن كه كوچكتر بود به ساحل انداخته به كلي شكست و آن كه بزرگتر بود در نزديكي ساحل به گل نشست و پاره اي از اسباب آن معيوب شد ، ولي بحمدالله به ساكنين اين دو سفينه آفت و آسيبي نرسيد و از حادثه غرق و صدمات ديگر مصون و مأمون ماندند . از قراري كه اهالي انزلي مي گفتند كه تا به حال ديده نشده كه طغيان بحر خزر ، كشتي بخار را به كنار مرداب بيارد و اين حادثه را از غرايب و عجايب مي شمردند . امشب تلگرافي از جناب سپهسالار اعظم رسيد ، احوالپرسي كرده بودند ، جواب نوشتم .

دوشنبه سلخ رمضان ، نايب قونسول با اكبرخان بيگلربيگي در كرجي نشسته به غازيان رفتند كه حالت آن دو كشتي را مشاهده كنند و اگر عمله و اسباب براي خلاصي و مرمت آنها لازم باشد آماده نمايند . خودمان هم در عمارت فوقاني معتمدي با دوربين نگاه مي كرديم و حالت آن دو كشتي و انقلاب دريا و طغيان آب را مشاهده مي نمودم . بيگلربيگي مراجعت كرده ، شرح حالت آنها را بيان نمود . از قراري كه معلوم شد تا طوفان شديد نشود يا كشتي بزرگ ديگر بر آن كشتي به گل نشسته ، نه ببندند ، ممكن نيست بتوانند آن را حركت بدهند . نهخداي كشتي چهل تومان به غواصان دريا داد كه بروند لنگر كشتي


44


را با بقيه زنجير بيرون بياورند . غواص ها هم رفته بيرون آوردند ، اگرچه زنجير و لنگركشي خيلي وزين و سنگين است ، اما هر جسم وزيني كه در آن فرو رفته باشد از وزن آن بقدر وزن مقدار مايعي كه جسم وزين قائم مقام آن شده ، كاسته مي شود . اسامي بادهايي كه در دريا و مرداب ميوزد و اغلب آنها باعث انقلاب و طغيان دريا مي شود ، به اصطلاح اهالي اين صفحات گيلاور و خزري و دشت وا و كنار وا و گيلوا و كندقوش است . آنچه از اين بادعا باعث طغيان آب مي شود ، باد خزري است كه از جانب شمال و قريه خزر ميوزد و باد دشت وا كه از مغرب مي آيد و باد كنار وا از جنوب مي آيد و آب مرداب را به دريا مي برد ؛ و آنچه ضرر ندارد باد گيلاور است كه از جنوب ميوزد و براي كشتي خوب است و آن را گيلاومي نيز گويند ؛ و باد كيلْوا از مابين جنوب و مشرق مي آيد و باد كنده قوش از طرف مشرق ميوزد .

سه شنبه غره شوال المكرم تلاطم دريا آرام گرفت . چون موعد حركت پست بود مشغول تحريرات دارالخلافه شده عريضه مفصلي بطور كتابچه ، به حضور مهر ظهور اعليحضرت قدر قدرت شاهنشاهي ـ روحنا فداه ـ عرض كرده خدمت حضرت مُستطاب اشرف والانايب السلطنه اميركبير ـ روحي فداه ـ فرستادم كه از نظر انور همايوني بگذراند و در آن عريضه ، بعضي از خدمات خود و حوادثي كه بر اين بنده درگاه وارد آمده بود مفصلاً عرض نموده به دعاي وجود مبارك ختم كردم كه در اين سفر در هر يك از اماكن مقدسه و زيارت مشاهد مشرفه نيابت خاص از وجود مسعود فايض الوجود ملوكانه ـ روحنا فداه ـ خواهم داشت . سه ساعت به غروب مانده ، به جهت مشاهده آن دو كشتي روس كه از تلاطم دريا صدمه ديده بودند ، در كرجي دولتي سوار شده ، در مدت بيست دقيقه به غازيان رفتم . كشتي بزرگ كه به گل نشسته بود ، نزديك تر بود در كنار آب ، از دور تماشا كردم . ناخداي كشتي احترام كرده به چابكي ، چند صندلي از ميان كشتي بيرون فرستاد كه در كنار آب بر روي آنها بنشينيم . ما هم ناخداي كشتي سلطاني را به احوالپرسي او فرستاده پيغام داديم كه به جهت اصلاح آن كشتي هر نوع اسبابي لازم باشد از حكومت حاضر و موجود خواهد شد . خواهش و اصرار كرد كه به ميان كشتي رفته تماشا كنيم و فوراً نردبان ها و تخته ها از ميان كشتي بيرون ريختند و بر روي آب معبري براي ما ساختند . ما هم به ميان رفته ، صُفه و اطاق ها و انبار آن را تماشا كرديم . شصت ذرع طول داشت و هفت


45


ذرع عرض و اسم آن به لغت روس كوما بود . پس از بيرون آمده به تماشاي كشتي ديگر رفتم . آنچه تخته هاي كشتي بود همه را طغيان دريا شكسته به ساحل غازيان انداخته بود . چيزي كه باقي مانده آهن آلات و پاره اي از اسباب كشتب بود . با ناخداي كشتي كه صحبت مي داشتم ، بيچاره حيران و مبهوت بود و از قراري كه تقرير مي نمود ، اين كشتي متعلق به يكي از زن هاي روسي است كه در بانك گرو گذارده و اختيار آن با اجزاي بانك است . تلگرافي به آنها نموده از اين حادثه خبر داده است .

چهارشنبه دوم مهر شوال به تماشاي توپخانه انزلي رفتم . توپخانه جديدي ساخته اند كه سمت شرقي آن ابنيه فوقاني و تحتاني دارد . فوقاني آن محل نشيمن توپچي و تحتاني محل گذاردن توپ ها است و به واسطه آن كه مُسقّف است ، از باران محفوظ است . دوازده عرّاده توپ در آنجا ملاحظه شد ، سه عرّاده آن دوازده پُوندْ بود و يك عرّاده آن هجده پوند و شش عرّاده شش پوند و دو عراده چهل و دو پوند بود ، اما يك عراده چل و دو پوند را در غازيان گذاشته و همه توپ ها را يكان يكان تماشا كرده الحق آنها را خوب نگاهداشته اند .

پنجشنبه سيم شهر شوال در عمارت معتمدي بسر رفت . چون آمدن كشتي به طول انجاميد و از طول توقف دل تنگ بودم كه مبادا امتداد به هم رساند و موسم حج متضيق شود يا آن كه خداي نكرده موفق نشوم ، امشب را با جناب حاجي ملاباقر و خواص اصحاب دوازده هزار مرتبه اَمَّن يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ ويَكْشِفُ السُّوء ( 1 ) به نيت حاضر شدن كشتي خوانديم كه شايد خداوند تفضّل فرموده كشتي معهود يا كشتي ديگر زودتر حاضر شود كه از اين حيراني و سرگرداني خلاص شويم .

جمعه چهارم شوال تا شب دوشنبه هفتم در انزلي منتظر بوديم و در اين روزها صبح و عصر به تماشاي دريا مي رفتيم . اهالي انزلي ، كرجي زياد بر روي آب داشتند و صيد ماهي مي نمودند و كرجي ها را پر از ماهي مي كردند . صيادي آنها بي تماشا نبود . يك قسم ماهي در آنجا صيد مي نمودند كه بسيار بدهيئت بود ، اسم آن را اسپيله مي گفتند .

روز دوشنبه هفتم شوال كشتي بخار رسيد ، اما واپور معهود روسي نبود و از آمدن آن يأس حاصل بود بلكه كشتي دوّار بود كه به بندر گَز و مشهد سر و عاشوراده و شهرنو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمل ، 62


46


و چكشلر رفته از آن پس به بادكوبه مي رفت . از اينكه حركت و عزم به مقصد ترجيح داشت بر سكون و توقف در آن سرحد ، لهذا راضي شديم كه با اين كشي دوّار حركت نموده در دور دريا سيار باشيم . بارها را حمل كشتي نموده ، خودمان دو ساعت از دسته ( 1 ) گذشته ، در كشتي سلطاني سوار شده به كشتي بزرگ رسيديم . يك ساعت و يك ربع طول كشيد تا وارد كشتي مزبور شديم . طول اين كشتي دويست فرت بود و عرض آن بيست و پنج فرت و فرت قوّت صد و بيست اسب داشت و در ساعتي دو فرسنگ به آرامي حركت مي نمود و چهل هزار پُوت بارگير آن بود كه هر پوتي پنج من و نيم تبريز است و ساعتي سي و پنج پوت نفت سياه در آن مي سوزاندند و اين كشتي را در سنه 1859 مسيحي ساخته بودند و دويست و نودهزار منات خرج اين كشتي شده تا به اتمام رسيده است و منات در روسيه قرطاس است كه چاپ زده علامت گذارده اند و قريب سه هزار و پانصد دينار داد و ستد مي شود . و اين كشتي منسوب به برادر امپراطور بود و به اسم او مي ناميدند . ناخداي اين كشتي پيرمرد سرخ روي ماهري بود و نايب او كه نيكولا نام داشت ، مرد خوش منظر نيك محضري بود و اغلب اجزاي كشتي با ادب بودند و سيصد صالدات به چكشلر مي بردند و آب خوراكي اين كشتي را از آب رودخانه و لگا كه تفصيل آن در موقعش ذكر خواهد شد برداشته در كشتي تقطير مي نمودند . آب صاف شيرين گوارايي بود و در اين كشتي جمعي از زوار ارض اقدس بودند كه از بندر گز عزيمت زيارت داشتند و جمعي از حجاج بيت الله الحرام بودند . امروز دريا تلاطم داشت و احوال اكثر اهالي كشتي را منقلب نمود . كسي كه احوالش بر هم نخورد ، خودمان و دو سه نفر از اتباع بود . باقي اجزاء منقلب الاحوال ، در منازل خود افتاده بودند و مصداق فَاِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعُوا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّين ( 2 ) بودند ، ولي بحمدالله به خير گذشت و دريا كم كم آرام گرفت و ساكنين كشتي به حال آمدند . بعد از بيست ساعت راه ، نزديك به صبح از محاذات مشهد سرگذشتيم .

سه شنبه هشتم شوال كه صبح طالع بود ، به عاشوراده رسيديم ، اما كشتي در آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ساعت دوازده ظهر يا نيمه شب را دسته مي گفتند .

2 . عنكبوت ، 65


47


محاذات راهي نداشت كه نزديك عاشوراده برود ، زيرا كه آن نقطه دريا براي حركت كشتي مساعدت نداشت كه بتوان تا به آن جا رفت و عبور از آنجا خطر داشت و بايد از محاذات آنجا گذشته به بندر گز بروند و ثانياً به عاشوراده بيايند . لاجرم در محاذات عاشوراده چند دقيقه مكث نموده ، صاحب منصب هايي كه در آنجا بودند ، در سه عدد كرجي نشسته داخل كشتي كمپاني شدند و در سر ميز با اجزاي كشتي نشسته ، مشروبات و غذا صرف نمودند و به صحبت مشغول شدند . سه نفر زن هم همراه داشتند و به همين نحو در سر ميز بودند تا كشتي كمپاني ساعت ديگر به محاذات بندر گز رسيد و در آنجا لنگر انداختند . امروز كشتي تا اينجا رو به مشرق حركت مي نمود و دريا آرام بود و چون به محاذي بندر گز رسيد لنگر انداختند . چهار ساعت توقف شد . زوار مشهد به بندر گز رفتند . مرد شيعه افغاني تا بندر گز ، به عزم زيارت مكه معظمه از رشت آمد ، از انقلاب و تلاطم دريا به وحشت افتاد ، از زيارت بيت الله منحرف و منصرف شده ، از راه بندر گز عازم مشهد مقدس شد . تلگرافچي اين بندر به ميان كشتي آمده از من ديدن كرد . از حالات طهران از او سئوال كردم ، از مژده استقامت مزاج مبارك بندگان اعليحضرت اقدس ملوكانه ـ ارواحنا فداه ـ مرا خشنود ساخت و صورت تلگرافي هم از جناب مخبرالدوله بيرون آود كه حسب الامر ابلاغ به سرحدات كرده بودند كه سپهسالار اعظم از تمام مناصب و مراتب خلع شده به حكومت قزوين منصوب شد . بالجمله بعد از چهار ساعت ، كشتي حركت كرده رو به مغرب رفت و ثانياً نزديك عاشوراده آمد . صاحب منصب هايي كه با سه نفر زن به ميان كشتي آمده بودند مارجعت به عاشوراده كردند و بعد از رفتن آنها كشتي به حركت افتاده از سمت شمال به چكّشلر رفت . دو ساعت از شب چهارشنبه گذشته به محاذات چشكلر رسيده ، لنگر انداخته اقامت كرد .

چهارشنبه نهم شوال تا دو ساعت از دسته گذشته ، در لنگرگاه چكشلر بوديم . از چشكلر كرجي ها آوردند . صالدات ها را با اجمال و اثاقلشان به آنجا بردند ، ازدحام كشتي كمتر شد و راكبين كشتي كه در تنگناي اجتماع صالدات ها گرفتار بودند خلاص شدند ، زيرا كه در اين سه روز تمام ، سطحه كشتي مملو از صالدات گشته ، راه عبور و مرور بر ساكنين بسته بودند و بدين جهت بر اهل كشتي بسيار بد گذشت و رفتن آنها فرجي بعد از شدت شد و فرحي بعد از كربت .


48


عَسيَ الْكَرب الّذي اَمْسَيْتَ فيهِ * * * يَكُونُ وَراثَه فَرَج قَريب

لاجرم چند نفر از صاحب منصب هاي روس با سردار كه در چكشلر بودند و يك نفر زن به ديدن ناخدا و اجزاي كشتي آمدند ، مشروبات صرف كرده صحبت داشته رفتند . دولت بهيه روس در چكشلر آبادي و استعداد زياد فراهم آوردند و قلعه خوبي در كنار دريا ساخته اند . با دوربين كه ملاحظه كرديم خيلي محكم و مستحكم بود . بازار و انبار و آبادي دير هم بنا كرده اند و بيرق دولتي خودشان را هم در بالاي منجنيق نصب نموده آلاچيق هاي متعدد در آنجا زده بودند . تراكمه كه مطيع و خادم بودند ، در آنجا سكني داشتند و اسب هاي زيادي در آنجا جمع بود و جمعيت فراواني در كنار دريا جمع شده تماشاي كشتي مي نمودند و اردوي معظم منظمي نيز در آنجا بود كه عساكر وافر داشت .

شهر نو

پنج شنبه دهم شوال رو به شمال حركت شده ، دو ساعت و نيم به دسته مانده ، به نزديكي شهر نو رسيديم . شكتي لنگر انداخته اقامت كرد . آفتاب كه طالع شد از كشتي بيرون آمده خواستيم به تماشاي شهر مزبور برويم . از اسكله تا لنگرگاه كشتي ، پل ممتد مطولي ساخته اند كه دو ثلث آن از تخته و چوب است و ثلث ديگر از سنگ و خاك . اين شهر از دولت عليه ايران به دولت بهيه روس انتقال يافته است . سابقاً اسم اين نقطه قِزِل سُو بود ؛ چون روس ها شهري در آنجا بنا كرده اند به فارسي شهر نو مي گويند و به روسي لفظي را كه مرادف اين معني است استعمال كنند . از پل كه گذشته وارد شهر نو شديم . در برابر دريا بازار ممتدي ساخته اند كه دكاكين خوبي دارد . ارامنه نشسته ، داد و ستد مي كنند و برابر پُل كليساي خوبي برپا كرده اند و در سمت يمين كليسا ، عمارت جنرال قونسول روس است ، عمارت عالي خوش منظر است . كارخانه بزرگي هم كه آب شور را شيرين مي كند در برابر پل ساخته اند . املاح آب دريا را با چرخ و آلات كارخانه جذب كرده آب را شيرين مي كند و آب تلخ را از لوله اي كه تعبيه نموده اند ثانياً به دريا مي ريزند . بالجمله شهر نو را به قدري كه وقت مساعد بود ، تماشا و گردش كرديم . الحق در آبادي آنجا خيلي اهتمام كرده اند و عما قريب شهر معتبري خواهد شد . سلسله كوهي از سمت مشرق به مغرب امتداد داشت و در دامنه آن چند عمارت به فاصله معموله بنا كرده اند و در سه نقطه در جنب كوه


49


و كنار دريا اردوي نظامي داشتند كه خيمه ها برپا نموده مسكن كرده بودند و از راه خشكي در دامنه كوه مزبور ، خط چوپ هاي تلگرافي را به طرف ولايتي از ولايات روس امتداد داده بودند و راه آهن نيز از شهر نو تا بدانجا مي ساختند و در نزديكي اسكله هفده كشتي دودي و بادي لنگر انداخته بودند كه چهارده فروند آنها دودي بودند و سه فروند آنها بادي و كشتي هاي باركش بسيار بزرگي هم در آب ملاحظه شد كه بارها را به ميان كشتي حمل مي نمود .

بادكوبه

جمعه يازدهم شهر شوال وارد بادكوبه شديم و تا آنجا قدري رو به جنوب حركت شد و قدري رو به مغرب از لنگرگاه سفاين تا شهر بادكوبه پُل هاي متعدده بنا كرده اند . معتبر آنها كه اطول از ساير است ، پل گمركخانه است و از تخته و چوب ساخته اند و كشتي در نزديكي اين پُل لنگر اندخته با تخته محكم به اسكله متصل نموده اند كه راه عبور منفصل نباشد . بالجمله آنچه معلوم شد حاكم و محكوم از روز ورود ما اطلاع نداشتند ، با آن كه سفارت روس براي حاكم آنجا پاكت داشتيم ، اِخبار قبل از وقت را مناسب ندانستيم زيرا كه مقصود از اين سفر اداي واجب بود نه مزاحمت حاكم و ارباب مناصب . كشتي ما كه از دور نمودار شد و بيرق ما شر و خورشيد داشت ، مردم خبردار شدند و بناي اجتماع را گذاشتند و در كنار اسكله و پُل جمع شدند . اكثر آنها ايراني و مسلمان بودند . كمكچي قلعه بيكي شهر ، اول به ميان كشتي آمد و اذن ملاقات گرفت و با لباس رسمي آمده مغذرت خواست كه از ساعت ورود شما اطلاع نداشتم و رسمانه هم به حكومت اطلاع داده نشده بود ، از قصور خودمان عذر مي خواهيم . از حاكم آنجا جويا شدم . جواب داد كه به ييلاقات تفليس رفته است و نايب الحكومه او در اينجا است و اكنون در خواب است . پاكت سفارت را به او دادم برساند ، فوراً گرفته روانه شد و بعد قلعه بيگي با دو نفر نايب اول و دوم با نشان ها و لباس رسمي آمده اذن ملاقات خواستند . آنها را نيز اذن دادم آمدند و رسم ادب به جا آوردند و اظهار مسرّت از آمدن ما كردند . ما هم اظهار مهرباني كرديم و رفتند . بعد از آن نايب الحكومه با لباس رسمي و نشان هاي دولتي آمده اذن خواست . او را هم اذن داده ، آمد و صبحت هاي مناسب به او داشتيم و بناي مهرباني گذارديم . زبان فرانسه حرف مي زد و فرزندي ابوالنصر ميرزا ترجمه مي نمود . از قراري كه تقرير مي كرد در راه آهن توپي ، در


| شناسه مطلب: 77991