بخش 4

جمرات جبل النور مدینه منوّره


125


غفلت ننمايند و اميدوار باشند ، قرار دادم و دايره اي كشيدم ، اسامي هفتاد هشتاد نفر معارف و اعيان حجاج را نوشتند كه هر كس به ميل خود وجهي بدد . پنجاه تومان و يك خلعت هم خود من بدهم ، اين وجه را جمع و تقسيم كرده به محافظين بدهند . اگر سابقاً وجود گزاف به طور اعتساف مي گرفتند ، امسال و سال هاي بعد به قاعده و انصاف بگيرند و به ساير حجاج ضرري وارد نيامده ، در رفاه باشند .

سه شنبه دوازدهم مانند روز گذشته ، به رمي جمرات پرداخته بيست و يك سنگ ديگر كه از هفتاد سنگ باقي مانده بود ، استحباباً در ميان خيمه خاك كرده حكم كوچيدن دادم كه حجاج به سمت شهر حركت نمايند . تخميناً بيست هزار نفر شيعه ، از ايراني و غيره در مني با من مانده بودند . در وقت حركت راه مني ، مملو از جمعيت بود كه طريق عبور و مرور را مسدود كرده بودند . يك ساعت و نيم به غروب مانده وارد شهر شده ، به مسجدالحرام مشرف گشته ، بعد از طواف مستحب مراجعت به منزل نموده ، شكرها نمودم كه بحمدالله اعمال واجبه و مستحبه حج تمتع را هم بجا آورديم .

جمرات

بدان كه جمرات سه مكاني است در مني كه در آنجا سنگ ريزه مي اندازند . مفرد آن جمره است ، جمره اولي و وسطي در ميان خيابان آبادي مني است و وضع آنها اين است : سنگ بلندي در وسط نصب كرده اند كه سنگ هاي ريزه را بر آن مي زنند و اطراف آن را محوطه كوچكي ساخته اند كه سنگ هاي ريزه در آنجا جمع مي شود و جمره عقبه در آخر آبادي ، متصل به ديوار است و در وقت رفتن به مني ، در سمت يسار است . محوطه ندارد و جمره در لغت به معني حصاة و سنگ ريزه است و چون سنگ ريزه را به آن سه مكان مي اندازند ، علم از براي آن سه مكان نيز شده است . و في القاموس : وجمره ، أعطاه جمْراً و جمر فلاناً : نحّاه ومنه : الجمار بمني ؛ أو من اجمر : أسرع ، لانَّ آدم رمي إبليس ، فأجمر بين يديه . ( 1 )

چهارشنبه سيزدهم امروز آمد و شد مردم نگذاشت كه به مسجدالحرام مشرف شوم . شب را مشرف شده ، طواف مستحب به عمل آورده ، از اين فيض محروم نشده ، اداي نماز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قاموس المحيط ، ص 469 ( مؤسسة الرساله ) متن فوق بر اساس چاپ مذكور اصلاح شد .


126


واجب نموده ، مراجعت كردم .

پنج شنبه چهاردهم ناشدپاشا والي سابق مكه ، براي وداع آمده بود كه به اسلامبول برود و ساعتي نشسته وداع كرد و رفت و پاكتي به جناب معين الملك نوشته نزد ناشدپاشا فرستادم كه برساند . پس از آن ضعيفه غازيه آمد كه نشان از دولت عليّه عثماني داشت و گويا در يكي از غزوات عثماني دليري و پايداري از آن زن به ظهور رسده است . دولت عثماني به او نشان داده اند ، اگرچه در لباس زنانه بود ولي سبك مردانه حركت مي نمود . چند دقيقه مكث كرده رفت . شب را به مسجدالحرام مشرف گشته ، بعد از طواف و نماز به منزل مراجعت كردم .

جمعه پانزدهم عزيمت زيارت شعب ابي طالب نمودم . ( 1 ) قبور آن بزرگواران در مقبره حجون واقعند و حجون در اواخر آبادي شهر مكه ، در طرف ايسر واقع شده است . قبرستان وسيعي است ؛ حضرت ابي طالب و عبدالمطلب و عبدمناف و حضرت آمنه بنت وهب مادر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و خديجه كُبري زوجه حضر رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در اين قبرستان مدفونند . حضرت ابي طالب و عبدالمطلب و عبدمناف در يك محوطه هستند و در آن محوطه دو بقعه است ؛ در بقعه اول در سمت ايمن ، عبدالمطلب و عبدمناف مدفونند و هر يك ضريح علي حده دارند و در بقعه ديگر ، ابي طالب است كه ضريح مخصوص دارد . حضرت آمنه و حضرت خديجه نيز در قرب آن محوطه هر يك بقعه و ضريح علي حده دارند ، ولي اهل تحقيق ، قبر آمنه را در ابْواء مي دانند ، زيرا كه آن بزرگوار در اَبواْ كه سه منزلي مدينه است ، مرحومه و مدفونه شده اند . بالجمله از زيارت آن بزرگواران مراجعت به منزل نمودم و چهار ساعت از شب گذشته ، به مسجدالحرام مشرف گشته ، طواف مستحب به عمل آورده ، هشت ساعت از شب گذشته ، به منزل آمدم .

شنبه شانزدهم به زيارت مولود خانه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مشرف شده و همچنين به مولدخانه جناب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و حضرت فاطمه ( عليها السلام ) رفتم . مولودخانه آن بزرگواران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معلوم مي شود كه در آن زمان نيز اين خطا در ميان حجاج ايراني بوده كه قبرستان معلي يا ابوطالب را شعب ابي طالب تصور مي كرده اند . اين در حالي است كه شعب ابي طالب يا شعب بني هاشم يا شعب علي ، كه مولدالنبي نيز در آن قرار دارد ، در نزديكي مسجدالحرام واقع شده است .


127


در سوق الليل است . مولِدْ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اول كوچه سوق الليل است و در گودي واقع شده ، چند پله پايين رفته ، وارد بقعه مي شوند كه مولد نبي ( صلّي الله عليه وآله ) در وسط آن است ؛ ضريح دارد و در وسط ضريح حفره اي از سنگ است ، مانند تنور كوچك كه حضرت در آنجا تولد شده اند . محرابي هم در آن بقعه است كه گويند حضرت در زمان حيات خودشان در آنجا نماز خوانده اند و چند طاقنما هم در آنجا هست كه پرده اي بر آنها آويخته اند ، مولد جناب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) هم در همان محله است . ( 1 ) بقعه و ضريح و محرابي دارد . مولد حضرت فاطمه ( عليها السلام ) نيز در همان محله ، در خانه خديجه كبري است . خانه كوچكي است ، بيوتات آن در سمت يمين آن واقع است . به دهليز بيوتات كه داخل مي شوند ، در سمت ايسر دهليز ، اطاق كوچك گودي است كه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در وقت نزول وحي در آنجا مي نشسته اند ، محرابي هم دارد كه مي گويند حضرت جبرئيل در آنجا نزول مي نمود و در ابتداي اطاق نيز جايي است كه محل وضوي حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و در سمت ايمن دهليز ، اطاقي است مستطيل كه مولد حضرت فاطمه ( عليها السلام ) است . ضريح كوچك دارد و آسياي حضرت فاطمه هم در آن اطاق است ، آسياي كوچكي است ، اطاق حضرت خديجه هم محاذي درِ دهليز واقع است . اطاق مربعي است ، محراب دارد ، با آن كوچكي فضا و بيوتات چنان روحانيتي از آن خانه نمودار است كه گويا يكي از غرفات جنان است .

يك شنبه هفدهم بعد از طلوع آفتاب ، چند رأس اسب حاضر كردند . سه ساعت و نيم از روز گذشته ، سوار شده به سمت جبل الثور رفتيم . جبل الثور كوهي است كه غار معروف كه حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) به آنجا تشريف فرما شدند ، در آنجا است . آن را ثور اطحل نامند . اطحل اسم آن جبل است و ثور ، اسم ثور بن عبدمناف است كه بر آن جبل نزول نموده است . از شهر مكه تا آنجا يك فرسنگ و نيم است و اين جبل در جنوب واقعي مكه ، در سمت يمين واقع است . كوه بسيار سختي است . از پاي كوه تا بالاي آن ، به صعوبت ، تا دو ساعت مي توان رفت . ارتفاع كوه ، تخميناً يك ميل است . غار در زبر آن كوه واقع است . سنگ مجوفي است ، طول آن به اندازه پنج ذرع است و عرض آن كمتر از دو ذرع است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين قول در مآخذ اهل سنت آمده . بر اساس آنچه در بسياري از متون تاريخي و حديثي آمده ، مولد اميرمؤمنان ( عليه السلام ) در خانه خدا دانسته شده است .


128


و امتداد آن از مشرق به مغرب است . درب آن از طرف مشرق است كه داخل آن مي شوند . از طرف مغرب نيز منفذي دارد ، ولي نمي توان داخل شد . در برابر غار ، درختي است كه آن را شجريان گويند و از بالاي آن ، درياي جده و عرفات و وادي فاطمه نمودار است . بالجمله اين كوه را به زحمت طي كردم . قدري سوار رفتم . اسب واماند ؛ بعد از آن پياده رفتم تا به غار رسيدم . به درون آن رفته ، دو ركعت نماز به جهت هديه روح پر فتوح حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بجا آودرم و دو ساعت و نيم به غروب مانده معاودت نموديم . از حسن اتفاق ، امروز نسيم سرد و خشك در كوه ميوزيد كه اسباب ترويح روح بود و الا با سختي راه و گرمي هوا و ضعف بنيه ، خيلي دشوار بود كه بتوان به آن مكان شريف داخل شد . امشب از خستگي نشد كه به مسجدالحرام مشرف شوم .

دوشنبه هيجدهم به مسجدالحرام مشرف شده هفت شوط طواف مستحب بجا آورده ، بعد از نماز طواف به منزل آمدم و شكر خدا را بجا آوردم كه در چنين روز ، كه عيد غدير است ، به زيارت بيت الله الحرام مشرف شده ام .

سه شنبه نوزدهم صبح زود به مسجدالحرام مشرف شده ، دو طواف مستحب كه چهارده شوط بود بجا آورده به منزل آمدم .

چهارشنبه بيستم به كوه ابوقبيس رفتم . كوه مزبور در شرقي ، مايل به جنوب كعبه است و از صحن مبارك نمودار است . دو مقام در بالاي اين كوه است ، يكي سقف ندارد ، محل شقُّ القمر است و ديگري مسقف است و محل اذان بال است و گويند قبر شيث با حضرت آدم و حوا در آنجا است . بعد از مراجعت از كوه ، به مسجدالحرام رفته ، بعد از طواف و نماز به منزل آمدم .

جبل النور

بدان كه جبل النور ( 1 ) مابين شمال و مشرق مكه است و در راه مني واقع است و آن را به آن جهت جبل النور نامند كه حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) غالباً در آنجا مجاورت داشته اند و قبل از بعثت ، محل عبادت آن حضرت بوده است و وحي در آنجا نازل شده ، مبعوث گشته اند . في الحقيقه مهبط انوار الهي بوده است . سوره علق نيز در آنجا نازل شده است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل به اشتباه : جبل الثور


129


و آن را جبل حرا نيز گويند ؛ زيرا كه غار حرا كه محل عبادت حضرت بوده ، در جنوب و مغرب آن كوه است . در بالاي كوه ، قبّه اي ساخته اند ، سفيد است و از دور سفيدي آن نمودار است و در ميان قبّه ، سنگ بزرگي است ، مورباً شكافته اند . گويند شق صدر ( 1 ) آن حضرت ، در آنجا شده است و در نزديكي آن كوه در سمت يسار جاده مني ، بركه اي است كه حجاج در وقت رفتن به آن كوه از آنجا آب بر مي دارند ؛ اگرچه خودمان به آن كوه نرفتيم و ضعف بنيه مانع شد ، ولي تفصيل آن را تحقيق كرده بوديم ، در اين صفحه نگاشته شد .

پنج شنبه بيست و يكم به مسجدالحرام مشرف شده ، بعد از طواف و نماز ، به كتابخانه دولتي رفتم . كتب معتبره ممتاز از هر علمي در آنجا ديده شد . بعضي از آنها را رطوبت رسيده اوراق آنها به يكديگر چسبيده بوده است ، باز كرده اند ؛ خطوط آنها را به زحمت مي توان خواند ؛ از سبب آن پرسيدم ؛ گفتند : وقتي سيل به مسجدالحرام آمد و آب فرا گرفته بود ، اين رطوبت از آن سيل به كتابخانه رسيده است . بعد به ساعتخانه رفته تماشا كردم ؛ ساعت ممتازي در آنجا نصب كرده اند و اين دو مكان ، در قرب حظيره چاه زمزم است . بعد بيرون آمده به اتفاق آقا حسن وكيل دولت انگليس كه در طواف همراه بود ، به بازار برده فروشان رفتم . كنيزان و غلامان را زينت داده در آنجا نشانده اند . چندان امتيازي نداشتند ، ابتياع نشد ؛ مراجعت به منزل كرديم . امروز و امشب باران شديدي در مكه آمد و هوا طراوت پيدا كرد و از قراري كه خبر رسيد ، در راه جبل نيز باران فراوان آمده ، تمام بركه ها مملو از آب شده اند و حجاج متشكر شدند .

جمعه بيست و سيم عصري به مسجدالحرام مشرف شده ، طواف مستحب بجا آوردم و با كليدارخانه مباركه قراري داده شد كه امشب مجدداً به مسجدالحرام رفته در چهار ساعتي ، به زيارت اندرون بيت مشرف شوم . كليددار از طايفه بني شيبه است و اين خدمت مخصوص خانواده آنها است . سه ساعت از شب رفته به حرم مبارك رفتم . در حظيره چاه زمزم غسل نموده ، در ساعت چهار درب حرم را باز كردند . از نردبان بالا رفته با نهايت خضوع و خشوع و وحشت و دهشتي كه از خوف خدا مرا گرفته بود دعا خوانده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اشاره به حديث مجعولي مربوط به كودكي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرشتگان سينه آن حضرت را شكافته و غده سياهي را از آن خارج كردند .


130


داخل بيت شدم و به آرامي به ميان دو ستون رفته ، در روي سنگ سرخ ، دو ركعت نماز خواندم و اطراف ستون ها را طواف كرده ، شكم خود را به آنها ماليدم و در هر يك از زواياي بيت نيز دو ركعت نماز خواندم و متجاوز از يك ساعت در اندرون بيت با حضور قلب مشغول دعا و نماز و استغاثه و استغفار بودم و شكر خدا را بجا آوردم كه بحمدالله توفيق الهي راهبر گشته ، با پاي عليل به اين مقام جليل كه محل نزول پيغمبران و ملائكه و جبرئيل است مشرف گشتم و غبار اين درگاه را زينت چهره وجبين خود ساختم . بالجمله بعد از جبهه سايي و بيرون آمدن از آن مكان محترم ، آب زمزم نوشيده و دو ركعت نماز در برابر خانه خدا بجا آورده ، شش ساعت از شب گذشته به منزل آمدم .

شنبه بيست و سيم جناب شريف عبدالمطلب مرا به خانه خود دعوت كرده بودند و كالسكه خود را فرستاده بودند ، سوار شده به خانه جناب معزّي اليه رفتم . رسم ادب بجا آورده مشغول صحبت شديم . صفوت پاشا والي جديد مكه نيز آمد . عمارت جناب شريف بسيار با روح بود و باغچه مرغوبي داشت . باغبان از اسلامبول آورده ، به طرز آنجا باغچه بندي ها كرده اند و درخت كُنار و تمر هندي در آن باغچه كاشته اند كه ميوه داشته از تمر آن چيده آوردند و در ميان شربت ريختند ، با يخ مصنوعي صرف شد ، بسيار خوشگوار بود . مدتي بود آب سرد در اني صفحان ننوشيده بودم . بسيار بر من گوارا شد . بعد از صرف نهار معاودت به منزل نمودم و شب از باب الزياده به حرم مبارك رفتم . صفوف جماعت بسته شده بود . در صف مصلاي حنفي سجاده انداختند . در جماعت اقتدا نمودم و بعد از نماز دو مرتبه طواف نموده ، نماز طوافين را در حجر اسماعيل و مقام ابراهيم بجا آورده ، معاوت به منزل كردم . صادق افندي صرّه امين ( 1 ) كه از جانب خديو مصر با حمل مصري به مكه معظمه آمده بود ، به ديدن آمد . مدتي نشست پنجاه سال داشت ؛ آدم غيور عاقلي بود . بعضي تفصيلات به عربي در قواعد حركت دادن حجاج مصري كه به سهورت از راه دريا بيايند و بروند و محتاج عسكر و زحمت نشوند نوشته بود ، قرائت نمود . فصيح و مسجّع بود و خوب نوشته بود ؛ بعد از صرف شام رفت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين صره نوعي منصب است كه بعد از اين به معناي آن اشاره مي كند . اجمالا اين كه ناظر خرج محمل شامي است .


131


يك شنبه بيست و چهارم چون اتيان به عمره مفرده مستحب است ، امروز سوار شده به خواص اصحاب به اتفاق جناب حاجي ملاباقر واعظ به طرف تنعيم رفتيم كه از آنجا احرام ببنديم . تنعيم محلي است در وادي نعمان و به آن جهت تنعيم نامند كه در يمين آن جبل نعيم است و در يسار آن جبل ناعم ؛ و از شهر مكه تا آنجا سه ميل راه است و در راه مدينه واقع است . در آنجا مسجدي بنا كرده اند . سه سمت آن باز است و بعضي بيوتات هم در اطراف آن است . در ميان يكي از اطاق ها ، آب حاضر كرده غسل نمودم و نماز ظهر و عصر را خوانده ، جامه احرام پوشيده ، نيت احرام كرده ، تلبيه كنان به سمت شهر آمدم و از باب عرفه داخل شدم . صفوف نماز جماعت بسته شده بود ، حنفي و شافتي نماز مي خواندند . در روي پله نشستم ، نماز آنها كه تمام شد ، طواف كرده نماز خواندم و بعد سعي ميان مروه و صفا را سوار بجا آورده ، غروب به منزل آمدم و شب به حرم مبارك رفته ، طواف نساء و نماز آن را بجا آورده ، مراجعت به منزل نمودم . چون از روز ورود به مكه معظمه شروع در خواندن كلام الله كرده بودم ، امروز قرآن را ختم نمودم ، تمام كردم و به جهت ثواب و استحباب ، يك نفر از جواري خود را كه مسمات به برله بود ، در راه خدا آزاد كردم . امشب در مكه معظمه باران شديدي باريد وهوا طراوت به هم رسانيد .

دوشنبه بيست و پنجمت امروز به حكم حديث من حجَّ البيت ولم يَزُرني فقد جفاني ( 1 ) بناي حركت به سمت مدينه منوره است . بعد از ظهر به مسجدالحرام مشرف شده ، طواف وداع بجا آورده و در هر شوط دست خود را به حجرالاسود و ركن يماني و مستجار رسانده ، ادعيه ماثوره را خواندم و حمد و ثناي باري تعالي را بجاي آورده ، صلوات بر روان پيغمبر و آل پيغمبر ( عليهم السلام ) فرستاده ، از باب حناطين بيرون آمده ، معاودت به منزل نمودم . يك ساعت به غروب مانده حركت كرده ، به وادي زاهر ( 2 ) كه در نيم فرسخي شهر است آمديم . خيمه هاي ما را در آن صحرا به پا كرده بودند . از براي پاشايان مصري و شامي بيوتاتي در آنجا بنا نهاده اند كه در ذهاب و اياب در آنجا منزل مي كنند . شهداي فخ نيز در آن وادي ، در دامنه كوهي واقع است ، بقعه دارند و چند قبر در ميان آن است ، ولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالنوار ، ج 102 ، ص 371 و 373

2 . در اصل به اشتباه : ظاهر


132


اهل تحقيق شهداي فخ را در طايف دانند كه در سمت شرقي مكه معظمه است . ( 1 ) بالجمله براي ما از جانب حكومت خيمه اي در روي سكوي برابر مقابر شهداي فخ زده بودند . والي پاشا و پسر شريف نيز با عسكر و موزيكان و توپ به مشايعت آمده بودند . در همان چادر وارد شده ، با والي و پسر شريف صحبت داشته و وداع كرده رفتند و يك ساعت از شب رفته ، به خيمه خودمان آمديم . از مكه معظمه به مدينه منوره از دو راه مي توان رفت ، يكي از راه فرع كه منازل آن وادي فاطمه و بئر عسفان و قضيمه و رابغ و بئر رضوان وام الضّباع ( 2 ) و ريّان و سمت الابيض و بئرالعذب و بئرالماشي است و ديگر راه سلطانياست كه منازل آن از مكه معظمه تا رابغ يكي است و از آنجا جدا شده ، منازل آن بئر مستوره و بئر حصان و بئر عباس و مسجد شجره است و مسجد شجره منتهااليه هريك از اين دو راه است . امسال حجاج از راه فرع رفتني شدند و ان شاء الله ده روزه به مدينه منوره مشرف خواهيم شد و مصداق : مَن حَجَّ إلي مكة ثمّ قَصَدني في مَسجدي كُتبَت له حَجتان مبرورتان ( 3 ) خواهيم گشت . و جناب ختمي مآب نيز به فرمايش خودشان ، مصداق مَن زارَني فِي المدينة كُنتُ له شفيعا وشهيداً ( 4 ) خواهند بود و از مدينه منوره نيز از راه شام به بيت المقدس خواهيم رفت و زائر قبلتين خواهيم گشت .

سه شنبه بيست و ششم به واسطه آن كه حجاج ايراني هنوز تماماً از شهر مكه معظمه حركت ننموده معطّلي داشتند كه مخرج شتران آنها را حاضر كرده ، بيرون بيايند ، در وادي زاهر توقف كرديم و فردا حركت خواهيم نمود . امروز به خيمه اي كه والي زده بود رفته ، در آنجا بسر برديم . مگس چنان فراوان بود كه در وقت نهار ، اتصالاً از همه طرف با بادبزن آنها را دور مي نمودند ، باز چاره نمي شد . غروب معاودت به خيمه خود كرديم و شب را به پيان رساندم .

چهارشنبه بيست و هفتم حجاج در وادي زاهر جمع شدند . قرار داديم سه ساعت به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شهداي فخ مربوط به قيام حسين بن علي بن حسن بن علي بن ابي طالب در سال 169 هجري است . ياقوت ( معجم البلدان ، ذيل مورد فخ ) محل فخ را در همان وادي زاهر دانسته است . پيش از او در ديگر منابع معتبري نيز چون كتاب المناسك و اماكن طرق الحج از الحربي ( 467 ) منطقه فخ در همين طريق تنعيم دانسته شده است .

2 . پس از اين به عنوان ابوالضباع از آن ياد مي كند .

3 . با اين مضون يافت نشد ، اما با تعابير ديگر نكـ : الكافي ، ج 4 ، ص 548 ؛ التهذيب ، ج 6 ، ص 4

4 . نكـ : الكافي ، ج 4 ، ص 548 و 579


133


غروب مانده حركت نماييم . عسكر و ضبطيه و موزيكانچيان صف كشيده ، تعظيمات نظامي به عمل آوردند و نوزده شليك توپ در وقت سواري نمودند . عسكر و ساير موزيكانچيان و غيره را مرخص كرده ، آلاي بيك و بيست نفر عسكر و ضبطيه با شريف عبدالله و هفت نفر شُرفا از جانب جناب شيخ الحرمين و والي پاشا همراه ما آمدند . مسافت شش ساعت بود و حركت ما بين شمال و مشرق ، و در دو جا مكث شد ؛ يكي در تنعيم براي نماز و ديگر در قرب مقبره ميمونه زوجه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) براي گذشتن حجاج ، چهار ساعت به صبح مانده وارد وادي فاطمه شديم . خيمه ما را در زمين مرتفعي زده بودند . چشمه آب گرم و نخلستان و زراعت در برابر آن بود . تا به اين منزل ، آب جاري ديده نشده بود . اغلب حجاج در اين چشمه ، تصفيه ابدان و البسه كردند و تا سه ساعت به غروب پنج شنبه مانده در وادي فاطمه بوديم .

پنج شنبه بيست و هشتم سه ساعت به غروب مانده از وادي فاطمه حركت نموده ، يك ساعت كه رفتيم وارد بوغاز ( 1 ) شديم . دو ساعت طول بوغاز بود . كوه يمين آن از جنوب به شمال تا منزل عسفان امتداد داشت و كوه يسار آن تا مسافت دو ساعت ممتد بود و سنگ هاي سخت بزرگ در اين بوغاز بود و از قراري كه مي گفتند ، اين بوغاز دزدگاه اعراب است . حركت در بوغاز قريب به جانب مغرب بود . از آن پس ، مابين شمال و مغرب شد . در راه ، دو جا براي نماز مكث كرديم و اين مكث را اعراب عواف گويند و دو ساعت از روز جمعه گذشته ، وارد بئر عسفان شديم . اين منزل صحراي وسيع داشت و اطراف آن جبال بود و آب شيرين داشت . از قراري كه مي گفتند ، حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) آب دهان مبارك را به آن چاه انداخته اند ، شيرين شده است و تا چهار به غروب جمعه مانده ، در بئر عسفان بوديم .

جمعه بيست و نهم اعرابي كه اخوه ( 2 ) مي گيرند ، حاضر شده مطالبه دراهم و دنانير كردند . چون وجه اخوه را در مكه معظمه ، شاهر نصّار كه صاحب طايفه و قبيله بسيار است از ما گرفته ، نوشته سپرده بود كه به اعراب بدهد و هنوز بارد و ملحقنشده به آنها نداده بود ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تنگه ، گلوگاه ، مضيق . اصل لغت تركي است .

2 . وعي ماليات


134


قرار داديم آن قدر تأمل نمايند كه تا شاهر حاضر گردد . هنگام حركت حاضر شد و از قصه آگاه گشته زبان اعراب را كوتاه نمود . چهار ساعت به غروب مانده ، از بئر عسفان حركت نموده ، پنج ساعت از روز شنبه غرّه محرم گذشته وارد قضيمه شديم ودر بين راه در دو جا مكث نموديم . از بئر عسفان كه حركت كرديم ، اراضي وسيع بودند . از آن پس وارد دربند شديم . نيم ساعت امتداد داشت و سنگ هاي سخت در آن بود . ولي راه را پاك كرده از دو طرف سنگ چين نموده بودند . حجاج از ميان اين دربند مي گذشتند . يك طرف دربند ، كوه عسفان بود كه از مشرق به مغرب امتداد داشت و طرف ديگر سنگستاني بود كه از شمال به جنوب ممتد بود . از دربند كه خارج شديم صحرا وسيع شد و حركت ما بين شمال و مغرب بود و تا پنج ساعت درختان گز در راه بود . بعد از آن حرهّ ديگر در سمت يمين نمودار شد كه بسيار سخت بود و به قدر چهار ساعت اراضي راه ، ريگ نرم داشت و شتر به صعوبت حركت مي نمود و هرچه به طرف قضيمه نزديك مي شديم ، درياي احمر نزديك تر مي شد . دو ساعت راه به قضيمه مانده ، حركت رو به شمال شد و آب اين منزل به واسطه نزديكي دريا بدمزه و ناگوار بود .

محرم سال 1298 ق .

شنبه غره تا يك ساعت از شب گذشته در قضيمه بوديم . عصري شُرفا آمده ، چنين صلاح دانستند كه شب ها زودتر حركت نموده در هيچ جا مكث نشود تا به اردوي مصري و شامي برسند و به اتفاق آنها حركت نمايند . چون احتياطي از ناامني راه داشتند و در اردوي شامي استعداد عسكري و توپ ، زيادتر بود . من هم صوابديد آنها را قبول كرده قرار داديم به عجله حركت نموده ، به اردوي مصري و شامي برسيم ، ولي جمّالان به واسطه خستگي شتر و طول مسافت ، اكراهي در عجله رفتن داشتند . به هر نحو بود آنها را نيز راضي كرده شام را در اول شب صرف نموده ، از قضيمه به سمت رابغ حركت نموديم و روز يك شنبه چهار ساعت به غروب مانده وارد رابغ شديم و در حقيقت بيست ساعت در حركت بوديم . اراضي اين راه مسطح بود و حركت رو به شمال و درياي احمر در طرف ايسر واقع بود و فاصله آن گاهي دو ساعت و گاهي يك ساعت و گاهي نيم ساعت بود


135


و اغلب اراضي ريگزار و نمگزار بود و گوش ماهي زياد در ميان ريگ ها نمايان بود . چنين معلوم مي شد كه آب دريا تا آنجا جزر و مد به هم رسانيده بوده است . بالجمله بعد از ورود به رابغ ، معلوم شد اردوي شامي و مصري از آنجا رفته اند . حجاج هندي و جاوه اي و مغربي مانده اند . در ابتداي آبادي لقعه عسكري نمودار بود . تخت ما كه از پهلوي آن مي گذشت ، شريف دخيل داماد شيخ الحرمين كه براي راه انداختن اردوي شامي تا به آنجا آمده بود ، از ميان قلعه بيرون آمده ما را به درون قلعه تكليف كرد . به جهت آن كه شايد خانه و جاي خلوتي باشد كه بتوان در آنجا از بي خوابي شب استراحت كرد از تخت پياده گرديده به ميان قلعه و منزل او رفتم . قهوه و غلياني صرف شد . ديدم اعراب جمعند ، نمي توان آسايش كرد ؛ بيرون آمده به منزل رفتم . ديشب و امروز بي خوابي و درد دندان اذيت كرد .

رابغ

بدان كه رابغ چون مكه و جده و ينبع جزو تهامه است و مدينه و طايف جزو حجاز و فاصله ميان رابغ تا درياي احمر ، مسافت يك ساعت است . هم آب جاري دارد و هم آب چاه . آب جاري تلخ است و آب چاه آن شيرين . بيوتات رعيتي و نخلستان در آن زياد ديده شد ؛ اگرچه سابقاً ميقات اهل شام و مصر و مغرب ، جحفه بوده است ، ولي چون جحفه در ميان كوه واقع شده و به واسطه سيل خراب شده است و به هيچ وجه آبادي ندارد ، اكنون رابغ را ميقات قرار داده اند و از رابغ تا جحفه سه ساعت مسافت است .

يك شنبه دوم تا هشت ساعت از شب گذشته ، به جهت محاسباتي كه اعراب با يكديگر داشتند در رابغ توقف كرديم . بعد از آن كه حساب آنها تمام شد ، حركت نموديم . شريف عبدالله كه تا اينجا آمده بود ، خيال مراجعت داشت كه خودش رفته ، پسرش را با ساير شرفا همراه ما روانه كند . كاغذ رضايت نامه براي جناب شيخ الحرمين مي خواست . نوشته به او دادم و او را روانه كرديم . پيرمرد معقولي بود و در اين راه خيلي مواظبت داشت .

دوشنبه سيم اتصالا در حركت بوديم . چهار ساعت از شب سه شنبه گذشته وارد بئر رضوان شديم . وقتي رسيديم كه اردوي شامي و مصري حركت نكرده بودند . به واسطه طول مسافت و خستگي ميل به شام نكرده استراحت نمودم . امروز آلاي بيك در سر


136


سواري به خواب رفته بود ، طبانچه اي كه همراه داشته است باز شده به پاي او خروده بود و چند ساچمه به پاي او فرو رفته بود ، ساچمه ها را بيرون آوردند . ميرزا سيد مهدي حكيم كه از تربيت يافتگان مردسه دارالفنون بود فرستادم ، به پاي او مشمع انداخت ؛ اگرچه صدمه خورده بود ولي خطر نداشت . انصافاً آلاي بيك مرد معقولي بود و زحمت ما را در اين سفر خيلي متحمل شد . بالجمله تا روز سه شنبه در اين منزل بوديم و آب اين منزل شيرين و گوارا بود و درخت جنگلي زياد داشت .

سه شنبه چهارم جناب حاجي ميرزا يوسف آقا كه با محمل شامي آمده بود ، صبح زود به ديدن ما آمده ، با ايشان قدري صحبت داشتيم . توپ شامي ها را پيش از طلوع آفتاب انداختند . حجاج دست به مقدمات حركت زدند ؛ ما هم حركت كرديم . چهار ساعت از شب گذشته وارد ابوالضباع ( 1 ) شديم و حركت غالباً رو به شمال و مشرق بود . اردوي ما را هم نزديك اردوي شامي و مصري زده بودند . چون جناب اجي ميرزا يوسف آقا ، روضه خواني داشت در منزل او فرود آمدم . آبادي ابوالضباع در دامنه كوه واقع بود . نخلستاني در وسط بود و دو طرف آن عمارات و كوه هاي متصله به آبادي چندان ارتفاع نداشتند . آب اين منزل جاري بود و شيخ فُرعي كه از شاگردان مرحوم شيخ است در اين آبادي توقف دارد ، مروّج مذهب اماميه است و جمعي را شيعه كرده و هر سال به مكه معظمه مي رود و مقام اجتهاد دارد . چون شب بود و از آبادي دور بوديم ملاقات اتفاق نيفتاد .

اردوي شام

محملي كه هر سال از ولايات شام به مكه معظمه مي آورند ، اسباب احترام آن را طوري از جانب دولت مهيا مي دارند كه گويا يك امير بزرگي به يكي از ولايات مي رود . از جمله دو عراده توپ همراه اين اردو است كه با اشتران حمل مي نمايند و دويست نفر عسكر با يازده نفر صاحب منصب همراه است كه همگي سوار اشتران راهوارند و يك نفر امين صرّه همراه اردو است كه تنخواه كلي براي مخارج اجزاي اردو و وجه اخوه اعراب تحويل او كرده اند ، به مصرف مي رساند و تمام اجزا در تحت اختيار يك نفر رئيس هستند كه مواظب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پيش از اين ، از اين محل به عنوان « ام الضباع » ياد كرده بود .


137


نظم اردو است و چند سال است رئيس اردو سعيدپاشا است كه مرد معقول متيني است و رفتار و كردارش مطبوع و دلنشين ، صاحبت مكنت و دولت است و مانند امرا و سرداران بسيار معتبر رفتار و حركت مي كند و تمام اعراب از او نهايت خوف و بيم را دارند و چنان مواظب اردو است كه به قدر سر مويي در اردوي شامي بي نظمي واقع نمي شود . و وضع تشكيل اردو نيز بدين ميزان است كه خيمه اي حجاج را مرتباً به نحو تدوير برپا نموده ، جاي هر كس را معين مي نمايند كه در هيچ نقشه اي تغيير نمي كند و صبح دو توپ مي اندازند ، يكي براي اِخبار تهيه حركت كه قاطبه حجاج بارهاي خود را بسته آماده حركت باشند و ديگر در وقت سواري كه حجاج حركت نمايند و وقتي كه براي عواف مي نمايند ، خواه نماز صبح باشد و خواه نماز ظهر ، يك توپ مي اندازند كه حجاج پياده شده نماز بخوانند و در وقت ظهر ، براي محترمين ، خيمه مختصري در صحرا برپا مي كنند كه از حرارت آفتاب محفوظ باشند و در ورود به منزل هم يك توپ مي اندازند كه حجاج پياده شوند و در وقت نماز عشا نيز در اردو يك توپ مي اندازند كه بعد از آن كسي از اردو خارج و داخل نشود . قراول هم در اطراف اردو مي گذارند كه تا صبح كشك مي كشند . بالجمله اردوي شامي از هر جهت نهايت نظم و آراستگي را دارد و شخص با كمال امنيت و استراحت و احترام مي تواند با اين اردو حركت كند و شترهاي شامي ، راهوارتراز شترهاي اعراب است و زودتر به منزل مي رسند . هزار و چهارصد شتر در اين اردو بود و پانزده نفر سوار از جانب جناب سعيدپاشا همراه ما آمد و خودش در وقت سواري مي آمد كه ما را راه بيندازد .

چهارشنبه پنجم از ابوالضباع روانه شديم . حركت رو به شمال بود . سه ساعت كه گذشت به تنگه اي رسيديم . بسيار تنگه باصفايي بود ؛ در يمين و يسار آن نخلستان بود و رودخانه و چشمه ها در فضاي آن جاري است . دو ساعت به غروب مانده به جبل ريان رسيديم . يا حبذا جبل الريان من جبل الحق . كوه هاي آن بسيار باصفا است و در دامنه آنها نخل هاي برومند روييده است و آبادي و قلعه ريان در سمت يسار واقع است و نخلستان وسيعي دارد . مردان و زنان در كنار راه ، طبق ها و خيك ها و ظرف هاي خرما گذارده مي فروختند و اطفال ، عباراتي در قبولي زيارات به آهنگ خوش مي سرودند . امشب در ريان مانديم


138


و به جهت آب و صفا بسيار خوش گذشت .

پنج شنبه ششم از ريان روانه شديم . حركت رو به شمال بود . اراضي اين راه بلندي و پستي و سنگلاخ داشت . نيم فرسنگ به منزل مانده ، در سمت يمين ، تلي است كه از آنجا تا منزل ريگزار و سمطح است و در پاره اي نقاط ، خارهاي مغيلان دارد . ما و حجاج مصري و شامي سه ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم . حجاج ديگر چهار از شب رفته ، وارد منزل شدند و اسم منزل سمت الابيض بود و هواي آن سرد ؛ اكثر حجاج از سردي هوا در برابر خيمه هاي خودشان آتش افروخته بودند .

جمعه هفتم دو ساعت از روز گذشته از سمت الابيض روانه شديم . حركت به جانب شمال ؛ در اواسط راه چاهي در طرف يمين بود كه آن را بئرالعذب مي گفتند . آب آن شيرين است و دو نخل بزرگ در برابر آن واقع است و محاذي نخل ها در سمت يسار راه ، سه گوهي ديده شد كه مخروطي الشكل بودند . كوه وسط كوچك تر از آن دو كوه ديگر بودند و در بالاي كوه آخر ، سنگ هاي عظيم به اندازه بالاي انسان نصب كرده بودند كه در شب تار ، به هيك انسان شباهت دارد . اراضي اين منزل غالباً مسطح بود و در بعضي نقاط پستي و بلندي و سنگلاخ داشت . ما با حجاج مصري و شامي ، شش ساعت از شب گذشته وارد منزل شديم . حجاج ديگر صبح شنبه وارد شدند . اسم منزل بئرالماشي بود . گوينده چاهي كه در آنجاست آدم رهگذري ساخته است ، به آن جهت به بئرالماشي ناميده شده است . قلعه كوچكي در آنجا ساخته اند كه مشتمل بر بيوتات اصطبل است و اطراف ديوار را سفيد كرده اند . خيمه هاي ما را بالاتر از قلعه برپا كرده بودند .

شنبه هشتم در بئرالماشي توقف كرديم . حجاج مصري و شامي امروز به طرف مدينه منوره رفتند و ما فردا وارد خواهيم شد . آنچه نوشته اند از مكه تا مدينه ، هزار و سيصد و هشتاد و هفت ميل و نصف است و فردا منزل آخر است و اين مسافت را به انتها خواهيم رسانيد . امروز باد شديدي در اين منزل وزيد و اغلب چادرها را خوابانيد . از آن جمله ، ديرك چادر ما را هم در سر نهار انداخت . اجزار برخاتسه گفتند بخير گذشت و بعد از سكون باد ، هوا گرم شد . هواي اينجا مختلف بود و تا پنج ساعت از شب رفته در اين منزل بوديم و چون شب تاسوعا بود ، جناب حاجي ملاباقر واعظ روضه خواندند . رقّت عظيمي دست داد .


139


يك شنبه نهم طلوع صبح وارد مسجد شجره شديم . همه حجاج پيدا شده ، نماز خواندند ، ما هم به نماز مشغول شديم . پس از آن به ميان مسجد رفتيم . مسجد مزبور مربع است و پنجاه و دو ذراع طول آن است . از سنگ و گچ ساخته اند . در سمت جنوب آن ايواني است كه بر روي آن طاق زده اند و گنبد آن را از بيرون سفيد كرده اند و محرابي در وسط آن است . و اين مسجد را زين الدين ، كه از امراي مملكت مغربيه بوده است ، در سنه 861 تجديد عمارت كرده ؛ قراباش نيز مرمت نموده است ، و اين مسجد ميقات اهل مدينه است كه در آنجا محرم مي شوند و اطراف آن نخلستان و آباد است و حجاج از آب آن بئرها غسل نموده احرام مي بندند . اعراب آنجا را بئر علي گويند و در اخبار ذوالحليفه عنوان كرده اند . حلفاء نبات معروف است و حُلَيْفه مصغَّر حلفه است . احتمال است كه اين علف در آن وادي يا در مكان آن مسجد روئيده است ، به آن جهت ، آن مسجد يا آن وادي را ذوالحليفه عنوان كرده اند ، و از آنجا تا شهر مدينه را شش ميل نوشته اند ، ولي جمّالان يك فرسخ و نيم مي گفتند و گويا همين قدرها باشد . حديثي از صحيح بخاري در آن مسجد نوشته اند كه جناب ختمي مآب در آن مسجد نماز خوانده اند . حجاج نيز تماماً در آن مسجد نماز خواندند و پس از آن بيرون آمده ، روانه شهر شديم و حركت ما بين شمال و مشرق بود . قدري كه حركت كرديم ، چهار يدك و دوازده اسب ، احمد فاضل پاشا محافظ مدينه براي ما و اميرزاده ها و خواص اصحاب فرستاده بود كه همگي سوار شوند . از مدرج كه بالا آمديم ، ميل هاي گنبد مبارك نمودار شد . چشمم كه به آنها افتاد ، از تخت بيرون آمده به خاك افتاده ، سجده شكر كرده ، سوار اسب شدم . بالجمله جناب شوكت بيك شيخ الحرم با احمد فاضل پاشا محافظ مدينه ، تشريفات ورود را در بيرون شهر مهيا كرده خودشان هم به استقبال آمده بودند . دو چادر در بيرون دروازه برپا كرده كت و صندلي گذاشته ، اسباب قهوه و غليان حاضر كرده بودند و دو عراده توپ و سه دسته سوار و پياده حاضر كرده ، ترتيب داده بودند . دسته اول ممباشي با دويست سوار ؛ دسته دوم ممباشي ديگر با عساكر پياده ؛ دسته سيم محافظ با لباس رسمي با يك فوج طاپور و توپچيان ايستاده بودند . به هر يك از دسته جات كه رسيديم تعارف كرده گذشتيم ؛ بعد پياده شديم ، به چادر رفتم ، به جانب شيخ الحرم و محافظ مدينه اظهار مهرباني نمودم ، اگرچه راضي نبودم در شرفيابي


140


آستانِ چنين بزرگواري كه تمام موجودات ، خاك راه درگاه او هستند ، براي من توپ بيندازند ، ولي هر چه منع كردم قبول نكرده نوزده شليك توپ نمودند . سرهنگ و عسكر اردوي شامي هم به استقبال آمده بودند . دسته جات را از جلو ما گذراندند ، سلام نظامي داده رفتند و من با محافظ مدينه و اجزا ، راجلاً وارد شهر شديم . هر چه محافظ اصرار كرد كه سوار شوم قبول نكرده و اگر علت پا نبود تمام آن اراضي مقدسه را پياده مي آمدم . از دروازه سور جديد وارد خيابان شدم ؛ پس از آن كه مسافت خيابان را طي نموديم ، وارد ميداني شديم كه بارانداز بود . بعد وارد دروازه قلعه شده به طرف خانه سيد صافي رفتيم كه غسل نموده ، از آن پس ، به زيارت آستان مبارك حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) مشرف گردم . در بين راه جواني را ديديم كه سوار اسب كرده ، جمعيت زيادي اطراف او را گرفته ، در جلو او دهل مي زدند . از سبب آن پرسيدم ، گفتند : رسم اين بلد اين است ، هر كس را كه ختنه مي كنند ، او را به اين آيين در شهر مي گردانند . بالجمله از آنجا گذشته به كوچه اي رسيديم كه در سمت يسار آن مقبره مالك بن سنان ( 1 ) بود و پنجره آهنين از مقبره به كوچه گذارده اند . فاتحه خوانديم گذشتيم و پنج ساعت از روز گذشته ، وارد خانه سيد صافي شديم . بيوتات فوقاني و تحتاني داشت و در برابر ايوان آن ، بركه و باغچه بود كه اشجار نخل غرس كرده بودند . خانه سيد صافي خالي از صفا نبود . خودمان و اميرزاده ها و خواص اصحاب در آنجا منزل كرديم . عصري به حمام رفته ، تنظيف بدن نمده با سيد صلاح الدين مزور به سمت حرم مبارك رفته ، در درب جبرئيل ، كه در سمت شرقي مسجد واقع است ، خاضعاً خاشعاً ايستاده دعاي اذن دخول خوانده وارد مسجد شديم و به آرامي به خط مستقيم نزديك درب روضه مباركه رفته ، زيارت خوانده ايم .

فَلما وقَفْنا قَبرَ اَحمد لاَح من * * * سَناهُ ضِياءٌ أخجلَ الّمس والبَدر

وَقَفنا مَقاماً أشهد الله أنَّهُ * * * يُذِكِّرنا مِن فرطِ هَيبته الحَشر

بعد از طواف روضه مباركه را نموده ، زيارت صديقه طاهره ( عليها السلام ) را نيز در طرف شرقي روضه منوره خواندم و اين اشعار را به خاطر آوردم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مالك بن سنان خدري ، پدر ابوسعيد خدري است كه در احد شهيد شد و جنازه اش را به مدينه آوردند . قبر وي قبه اي داشته و سمهودي نيز در قرن دهم از آن ياد كرده است . نكـ : وفاء الوفا ، ج 3 ، ص 923


141


نَفسي الَداء بَقْير أنت ساكِنُهُ * * * فيهِ العِفافُ وَفيهِ الجُود وَالكَرمُ

يا خَيرَ مَن دفنَتْ بِالقاعِ أعظمه * * * فطابَ مِن طيبهن القاع والاكم

بعد از آن نزديك استوانه ابي لبابه آمده ، مشغول نماز شديم و سجدات شكر بجا آورديم كه بحمدالله پس از چندين شهور و سنين به زيارت آستانه اي كه چون بهشت برين است مشرف شدم . بالجمله بعد از نماز و ادعيه و عجز و نياز از باب الرحمه كه در سمت مغرب است بيرون آمده به منزل رسيديم . چون امشب شب عاشورا بود ، جناب حاجي ملاباقر واعظ ذكر مصيبت نموده ، بدين فيض فائز شدم .


143


مدينه منوّره

مدينه منوّره

بدان كه شهر مدينه در جلگه وسيعي واقع است و بسيار باروح و باصفا است . جبالي كه در اطراف آن است ، هر يك اسامي معين دارند ، در موقعش ذكر خواهد شد . شهر مدينه را دو سور باشد ، سور قديم و سور جديد . سور قديم را محمد بن علي الملقب به جمال الدين المعروف بالجوادالاصفهاني بنا نهاده است . آثار او در مكه و مدينه بسيار است و در سنه 559 وفات يافته ، قبر او در بقيع است و اين سور را بطور اعوجاج بر دور شهر كشيده اند و اكنون اين سور معروف به سور سلطان سليمان است ؛ ولي حق اين است كه از بناهاي جمال الدين است . و خانه هاي منوره غالباً آب دارد و بيوتات آن را فوقاني و تحتاني مي سازند و حمام هاي متعدد دارد و از هر جهت اسباب تمدن در اين شهر موجود است .

دروازه هاي مدينه

بدان كه شهر مدينه را هفت دروازه باشد و هر يك اسامي مخصوصه دارند . اول باب العنبريه است . دوم باب القُبا است . سيم باب الكوفه است . چهارم باب المجيديه است . پنجم باب العوالي است . ششم باب الشام است و آن را باب الجمبل نيز گويند ، زيرا كه جبل سلع نزديك به آن است . هفتم باب الجمعه است .


144


مسجد حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله )

بدان كه مسجد مبارك ، چنانچه در كتب نوشته اند ، در عهد جناب ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) پيش از آن كه بنا شود ، مربد تمر ( 1 ) بوده است يا موضع قبور مشركين يا ملك بني نجار . جناب ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) بر وجه شرعي آنجا را اخذ فرموده ، مسجد بنا نموده اند و خودشان نيز در وقت بناء با انصار موافقت فرموده ، اين رجز را براي ترغيب آنها بيان مي فرمودند :

أللّهُم لا عيش إلا عيش الآخرة * * * فاَنصر الانصار والمُهاجرة

و بنيان مسجد از خشت بوده است و سقف و اعمده آن از جريده نخل و در طول آن از مشرق به مغرب هفت استوانه واقع بوده است و در عرض آن از جنوب به شمال ، شش ستون و بعد از عهد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) عمر و عثمان بر عرض و طول مسجد افزودند و جدار آن را از احجار منقوشه نمودند و در عهد بني اميه نيز عمر بن عبدالعزيز ، والي مدينه ، به امر وليد بن عبدالملك ، هدم مسجد و بيوتات ازواج بني نموده ، داخل مسجد كرد و بر عرض و طول آن افزود . خلافت كه به نبي عباس رسيد و مهدي والي شد ، مسجد را وسيع نموده ، سقف آن را مرتفع ساخت و در سنه 654 در زمان ملك ظاهر ، مسجد محترق شد ، مجدداً ساختند . ( 2 ) و در سنه 886 صاعقه به مدينه آمد ، مسجد و صحايف و كتب را بسوخت ، ملك قايتباي در سنه 888 تجديد عمارت كرد . ( 3 ) پس از آن ، سلطان عبدالمجيدخان در سلطنت خود مسجد و صحن را تجديد كرده ، در پانزده سال به اتمام رسانيد و به روضه مباركه كه از بناي ملك قايتباي بود نپرداخت و الحق خوب بنا كرده اند و اكنون در طول مسجد نه ستون واقع است و در عرض آن شش ستون و فاصله ستون ها هفت قدم است و طول مسجد بر حسب اقدام ، دويست و بيست قدم است و عرض آن صد و چهل قدم . و اكنون در ميان مسجد قديم و اضافه جديد ، به اسوانه ها فرق گذارده اند . آنچه اسطوانه مسجد قديم است ، هفت عدد ، آن علامت معين دارند و سي و پنج عدد ديگر ، نصف پايين آن مرمر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محل خشك كردن خرما

2 . نكـ : وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي ، ج 2 ، ص 598 فصل 26

3 . گزارش اين آتش سوزي را فضل الله بن روزبهان در رساله هداية التصديق الي حكاية الحريق آورده است . خلاصه ترجمه اين رساله را ما در مجله ميقات ش 10 به چاپ رسانده ايم .


145


است و مابقي سنگ . عدد ستون هاي مسجد قديم چهل و دو بوده و اكنون پنجاه و چهار است . تقريباً ارتفاع استوانه ها شش ذرع است و قطر آنها مختلف ، نصفه مرمرها سه چارك قطر دارد و سايرين بعضي يك ذرع و نيم برخي يك ذرع و سه چارك و بزرگ ها سه ذرع . بالجمله مسجد مبارك ، به واسطه نورانيت وجود مبارك جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنان روحانيت دارد كه گويا شخص در بهشت برين است و هرگز نمي خواهد از آنجا بيرون برود .

اسطوانه هاي مسجدالنبي

بدان كه هفت اسطوانه است كه شرافت مخصوص دارند و هر يك را نامي نهادند و اسم آن را نگاشته اند كه بدان علامت شناسند . اول اسطوانه سرير است كه محل سرير حضرت پيغمبر بوده است . دوم اسطوانه محرّس است كه حضرت امير در آن محل محارست حضرت پيغمبر را مي نموده است . سيم اسطوانه وفود است كه جناب پيغمبر براي وفود اعراب در آنجا جلوس مي فرمودند و اين سه اسطوانه اتصالي به روضه مباركه دارند . چهارم اسطوانه ابي لبابه است كه توبه او در آنجا قبول شده است . اسطوانه اول از قطار دوم است . پنجم اسطوانه عايشه است كه در آنجا مي نشسته . اسطوانه دوم از بطار سيم است . ششم اسطوانه مخلقه است ، اسطوانه چهارم از قطار اول و در پشت محراب مبارك است . هفت اسطوانه حنانه است كه ستون پنجم از قطار ثاني است و بر پله اول منبر مبارك است و اين ستون در جاي شجره بنا شده است كه جناب ختمي مآب به آن تكيه فرمودند و مردم را موعظه مي نمودند و بعد از ساختن منبر ، آن شجره به حنين و ناله آمد و جناب ختمي مآب وعده بهشت به او دادند . يك اسطوانه هم در كتب ديده شد كه اسطوانه تهجد ناميده اند ، ( 1 ) ولي در مسجد اسطوانه اي به اين علامت ديده نشد . اسطوانه محرس را اسطوانه حرس نوشته اند و آن غلط است ! ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قاعدتاً مقصود محراب تهجد يا ستوني است كه در نزد آن است و در قسمت شمالي ضريح نبوي ، در محلي است كه پشت خانه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) است .

2 . معلوم نشد كه چرا غلط است .


146


لوازم مسجد

بدان كه در مسجد مبارك ، چهار چهلچراغ قرمز و سفيد بزرگ و كوچك آويخته اند و چند جار ممتاز و ساير چراغ ها گذارده اند و در دو جا ، تخت مرتفعي ساخته اند كه جاي مؤذن و مكبر است ، يكي نزديك به وسط مسجد و ديگري در سمت شمالي مسجد ؛ و براي خواجه هاي حرم نيز اطاقي ساخته اند كه در زاويه شمالي مسجد است و در زاويه جنوبي مسجد اطاقي است كه بالاي آن مناره بلال است و نيز در زاويه جنوبي ديگر مسجد ، اطاقي در زير است كه بالاي آن منار ديگر است . و در مسجد دو محراب است ، يكي محراب النبي است و دوم محراب ديگر است كه سلطان سليمان ساخته و منبر مبارك در وسط اين دو محراب است .

ابواب مسجد

بدان كه مسجد مبارك را غير از باب صحن ، چهار باب است : اول باب السلام است كه در سمت مغرب است . دوم باب الرحمه است كه آن نيز در زاويه ديگر سمت مغرب است . سيم باب جبرئيل است كه در سمت شرقي ، در پشت روضه مباركه است . چهارم باب النساء است كه آن نيز در طرف شرقي و زن ها از آن داخل مي شوند . باب الرحمه را در سابق باب عاتكه مي گفتند و باب السلام را باب مروان مي نامند و باب جبرئيل را باب عثمان !

روضه مباركه

بدان كه روضه منوره كه مرقد حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و صديقه طاهره ( عليها السلام ) در آن است ، در سمت شرقي مسجد مبارك واقع است و از جهات اربعه ، از جدار مسجد منفصل است كه در اطراف آن طواف مي نمايند و سمت غربي روضه مباركه ، فضاي مسجد است كه در آن انعقاد صفوف جماعت شود . طول روضه مباركه از جنوب به شمال ، شش حجره است ؛ عرضش از شرق به غرب سه حجره و اطراف روضه مباركه را شباك برنجي و فولادي نصب كرده اند كه ضريح مبارك از آنها نمودار است . در سمت غربي آن شبكه برنجي است و در ساير اطراف آن ، شبكه فولادي است كه لون آن را اخضر


147


نموده اند . و در روضه مباركه دو حجره است كه در يكي از آنها ضريح مطهر جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و قبر شخين است و در حجره ديگر ضريح صديقه طاهره است و از زاويه حجره مباركه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) دري به حجره صديقه طاهره گذارده اند كه از آن در به اين حجره داخل مي شوند و درِ حجره مباركه جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) دو شمعدان مرصع گذارده اند كه شب ها روشن مي نمايند . حجره پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را يك در است كه در طرف جنوب واقع است و حجره صديقه طاهره را دو در است كه يكي در سمت شرقي است و مَضْجع مباركشان نزديك آن در است و ديگري در سمت شمال است كه اسم قايتباي در بالاي آن نوشته اند و شب ها چراغ را از اين دو در داخل كرده از حجره مباركه صديقه طاهره به حجره مباركه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي برند و گنبد مبارك را بر روي چهارپايه روضه منوره بنا كرده و روضه مباركه از بناي ملك قايتباي است كه در ذي حجه سنه هشتصد و هشتاد و هشت بنا كرده است و اسم او در روضه مباركه ، در پهلوي اسطوانه وفود در پشت محراب است .

صحن مبارك

بدان كه سه سمت صحن مبارك مسقف است كه در آنها نيز نماز مي خوانند . در سمت شرقي آن به انضمام نصفه ستون هايي كه وصل به ديوار است ، سي و نه عدد ستون است . در سمت غربي آن ، به انضمام نصفه ستون ها ، پنجاه و دو ستون است و در سمت شمال آن نيز هيجده ستون است و فاصله ستون ها نه قدم است . عدد ستون هاي مسجد مبارك كُلّيتاً دويست و بيست و چهار باشد و در ميان صحن باغچه كوچكي است كه معروف به باغچه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) است . چند درخت خرما و كرفس در آنجا كاشته اند و در سمت ايمن آن چاهي است كه چهار پنج ذرع ريسمان مي برد و باغچه را از آن مشروب مي نمايند و در دو سمت شمالي صحن مبارك در بالاي بام ، دو منار ساخته اند كه خيلي مرتفعند و صحن مبارك را در زاويه شمالي يك باب است كه در قديم باب توسل مي ناميدند و بعد از تجديد عمارت سلطان عبدالمجيد ، به باب مجديه معروف شده است و در اطراف ديوارهاي صحن مبارك اسامي خدا و رسول و ائمه هدي ( عليها السلام ) و


148


اصحاب و عشره مبشره را نوشته اند . در سمت جنوب ، در زاويه يمني نوشته اند : اصحابي كالنُّجوم بايِّهم اقْتَديتُم اِهتدِيتُم ( 1 ) و در زاويه يسري نوشته : اِقْتَدُوا بالذين من بعدي اَبي بَكر وعُمر ( 2 ) و بعد از زاويه يمني شروع كرده اند تا زاويه يسري بدين نحو نوشته اند : ابوبكر الصديق ( رضي الله عنه ) ، عثمان ذوالنورين ( رضي الله عنه ) ، حسن السبط ( رضي الله عنه ) ، هو الله الذي لا اله الا هو ، ماشاء الله ، لا حول ولا قوة الا بالله ، محمد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) اشهد بالله ، عمرالفاروق ( رضي الله عنه ) ، علي المرتضي ( عليه السلام ) حسين السبط ( عليه السلام ) در سمت شمال در زاويه يمني نوشته اند : أحبّ أهل بيتي الحسن والحسين ؛ و در زاويه يُسري نوشته اند : اَكرموا أصحابي فاِنّهُم خيارُكم ؛ و بعد از زاويه يمني شروع كرده بدين نحو نوشته اند : نعمان بن ثابت ( رضي الله عنه ) ، محمد بن ادريس شافعي ، احمد بن حنبل ، مالك بن انس ( رضي الله عنه ) ؛ در سمت مشرق از طرف يمين شروع كرده نوشته اند : ابوالفضل عباس ( رضي الله عنه ) ، زبير بن العوام ( رضي الله عنه ) ، عبدالرحمن بن عوف ( رضي الله عنه ) ، ابوهريره ( رضي الله عنه ) ، زين العابدين ( رضي الله عنه ) ، جعفرالصادق ( رضي الله عنه ) ، علي الرضا ( رضي الله عنه ) ، علي النقي ( رضي الله عنه ) ، محمدالمهدي ( رضي الله عنه ) ؛ در طرف مغرب از سمت يمين شروع كرده بدين نحو نوشته اند : الحسن العسكري ( رضي الله عنه ) ، موسي الكاظم ( رضي الله عنه ) ، محمدالباقر ( رضي الله عنه ) ، اسامة بن زيد ( رضي الله عنه ) ، تميم ابن حبيب الداري ، ابوعبيدة الجراح ( رضي الله عنه ) ، سعد بن ابي وقاص ( رضي الله عنه ) ، طلحة الخير ( رضي الله عنه ) ، حمزه اسدالله و رسوله ( رضي الله عنه ) . اين بيان صحن مبارك بود .

دوشنبه عاشورا به عزم زيارت مقبره جناب عبدالله پدر بزرگوار حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و زيارت ائمه اربعه بقيع ( عليهم السلام ) از منزل بيرون آمدم . بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوّال ، در سمت يسار كوچه واقع است . درب بقعه بسته بود ، مدتي معطل شديم تا متولي را حاضر كردند ، در را باز كرد ، داخل بقعه شده ، آغاز زيارت نموديم . ضريح چوبين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين حديث در كتاب با عنوان « سلسلة الاحاديث الموضوعة ، حديث اصحابي كالنجوم » ( سيدعلي ميلاني ، قم ، مجمع الذخائر الاسلاميه ، 1396 ق . ) مورد نقد و بررسي قرار گرفته است .

2 . اين حديث در برخي از منابع اهل سنت آمده و محققي در ضمن مقالي مفصل به جعلي بودن آن پرداخته است . نكـ : تراثنا ، شماره مسلسل 20 ، صص 56 ـ 7


| شناسه مطلب: 77993