بخش 5
قبرستان بقیع
|
151 |
|
داشت جامه گُلي مفتول دوز ، دور مَضجع آن بزرگوار كشيده بودند و اين جامه را والده سلطان عبدالمجيدخان در سلطنت سلطان عبدالعزيزخان دوخته است . در محراب آن دو ركعت نماز كرديم . در سمت يسار محراب ، طاقچه اي بود كه به سمت باغچه باز مي شد و بعد از آن بيرون آمده به سمت بقيع رفتيم و از دروازه اي كه نزديك به حرم مبارك است بيرون آمديم . مسافت كمي كه طي شد به قبرستان بقيع رسيديم .
قبرستان بقيع
بدان كه قبرستان بقيع نسبت به حرم شريف در مشرق مايل به جنوب است و بقاعي كه در قبرستان مزبور است ، اول بقعه ائمه اربع است كه امام حسن مجتبي و علي بن الحسين و امام محمدباقر و امام جعفر صادق ( عليهم السلام ) است . در وسط بقعه مباركه ، ضريح صندوق بزرگي است كه دو صندوق در ميان آن است ، يكي صندوقي است كه قبور ائمه اربعه در ميان آن باشد و ديگري صندوقي است كه قبر عباس عموي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان آن است . ميان صندوق و ضريح ، قريب نيم ذرع فاصله است و طرف پايين ضريح كه سمت پاي ائمه اربعه محسوب مي شود شبكه است و اين بقعه را محمدعلي پاشاي مصري در سنه 1234 به امر سلطان محموخان تجديد عمارت كرده است و در طرف جنوب اين بقعه نيز ضريح صديقه طاهره ( عليهم السلام ) است كه متصل به ديوار است . در اطراف ضريح نيز از فلزّ برنج ، شباكي قرار داده اند كه ده دهنه دارد ؛ سه دهنه آن از طرف يمين باز است و باقي مشبّك است و در بالاي آن دو قبّه نقره گذاشته اند كه از هندوستان آورده اند و چهلچراغ هم از سقف بر بالاي ضريح آويخته اند كه از بلو است . دوم بقعه رقيه و زينت ام كلثوم بنات حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . سيم بقعه عايشه بنت ابي بكر و حفصه بنت عمر و ام حبيبه بنت ابي سفيان و ام سلمه بنت اميه و صفيه بن حيي بن اخطب و زينت بنت جَحش و جويريه بنت الحارث و ريحانه و ماريه قبطيه زوجات پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . چهارم بقعه ابراهيم پسر حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه ضريح هاي عبدالله بن مسعود و عثمان بن مظعون و سعد بن ابيوقاص و عبدالرحمن بن عوف و سعيد بن زيد
|
152 |
|
و اخنت بن خضاعه ( 1 ) نيز در ميان آن است . پنجم بقعه عقيل و سفيان بن الحارث بن عبدالمطلب و عبدالله بن جعفر طيار و ابوهريره است . ششم بقعه مالك است . هفتم بقعه نافع مولي عبدالله بن عمر است . هشتم بقعه عثمان ذوالنورين است . نهم بقعه حليمه سعديه است . دهم بقعه ابوسعيد خدري است . و بيت الاحزان نيز در قبرستان بقيع ، در پشت بقعه ائمه اربعه است ، بقعه كوچكي است ، محرابي دارد و در سمت يسار ، ضريحي از چوب متصل به ديوار كرده اند ، رنگش سبز است و زمين درون ضريح ، حفره دارد ، گويند محل نشستن صديقه طاهره ( عليها السلام ) همان موضع بوده است . و در خارج قبرستان نيز دو بقعه است كه اول آن بقعه فاطمه بنت اسد ، والده حضرت امير ( عليه السلام ) است كه از ديوار دور بقيع خارج است و ثاني آن بقعه صفيه و عاتكه دو عمه پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، صحني دارد و بقعه آن نزديك در صحن ، در سمت يسار است . بالجمله اول به زيارت ائمه اربعه رفته ، خاضعاً و خاشعاً و باكياً مشغول زيارت شديم و بر روان آن بزرگواران تحيت و درود فرستاديم و شكر خدا را به جاي آوردم كه بحمدالله در چنين روزي كه روز عاشورا است به زيارت آستانه مباركه چهار امام ( عليهم السلام ) مشرف شدم . چون بوّابان بقعه مباركه درب بقعه را بر روي حجاج مي بستند كه به ضرب و شتم پول گرفته در را باز كنند ، لهذا به آنها سفارش كرده نويد رعايت و نوازش دادم كه مانع حجاج نشوند و درب بقعه را در اين چند روز مفتوح بگذارند كه حجاج به آسودگي زيارت نمايند . آنها هم قبول نمودند و از قراري كه مي گفتند كه چند نفر بوّاب هستند و جمعي عيار دارند و موظف نيستند ، اگر از جانب دولت در حق آنها وظيفه برقار شود هرگز مانع حجاج نمي شوند ، بلكه نزديك آنها هم نمي روند ؛ عمده تحصيل معاش آنها در تمام سال منحصر به موسم حج است . خلاصه از بقعه مباركه بيرون آمده به بيت الاحزان رفتم و زيارت عاشورا را تماماً با لعن و صلوات در آن مكان شريف خواندم و چهار ساعت به غروب مانده به منزل آمدم و بعد از صرف غذا ، از باب السلام وارد مسجد مبارك شده ، زيارت جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را با حضور قلب به جار آوردم . نزديك اسطوانه ابي لبابه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در ميان اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اين نام شناخته شده نيست . تنها از اخنس سلمي ياد شده است . مقايسه كنيد با الاصابه ، ذيل مورد .
|
153 |
|
نماز خوانده پس از آن به منزل آمدم .
سه شنبه يازدهم صبح رفعت آغا نايب شيخ الحرم آمد . خواجه مودّبي بود ، به او صحبت داشته مهرباني كردم ، پس از آن قاضي معزول مدينه آمد ؛ قدري با او صحبت داشتيم ، در اين اثنا ، روساي سادات حسينيه و موسويه و نخاوله آمدند . چون اين دو طايفه شيعه هستند و در مدينه مسكن دارند و لازم الرعايه مي باشند سيصد تومان بالمناصفه به آنها نياز شد كه صرف معاش خود نمايند و چون قصد زيارت جناب حمزه سيدالشهداء و ساير شهداي احد داشتم ، دوازده اسب و سي نفر عسكر و ده نفر پياده و دو نفر شترسوار با يك مِمباشي و يوزباشي از جانب حكومت حاضر شدند ، سوار گشته از دروازه شام بيرون رفتيم . خيمه جناب سعيدپاشا و اردوي شامي در سر راه بود . به جهت بازديد سعيدپاشا به خيمه او رفته با او قرار داديم كه اردوي شامي را روز جمعه حركت بدهد كه به فضيلت زيارت شب جمعه نيز فائز شويم ؛ او هم قبول كرده بالاخره بعد از صرف قهوه و شربت سوار شده به طرف كوه احد رفتيم .
كوه اُحُد
بدان كه كوه اُحُد در شمال ميدنه و مايل به مشرق است ، كوه منقطعي است ، طرف شمالي و شرقي او به شهر نزديك تر است و از شهر مدينه تا احد مسطح است و سه ربع ساعت مسافت دارد . جبل سلع در سمت يسار راه احد ، در شمال و مغرب مدينه واقع است . كوه منقطعي است و يك گوشه آن به سور است . مسجد فتح ، كه احزاب هم گويند ، در دامنه غربي كوه سلع است . قلعه توپخانه هم در بالاي كوه نزديك به كوه سلع است و در شمال و مغرب حرم واقع است و مشرف به ميدان است كه حجاج شامي در آنجا خيمه زده اند . ( قبر ) نفس زكيه محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ( عليه السلام ) در سر راه احد ، در نزديكي كوه سلع است . ثنيات الوداع نيز كه دو تپه كوجكي است و در طرف شمال و مغرب شهر است ، يكي از آنها اتصال به كوه سلع دارد . در وسط راه اُحُد سكوي مرتفعي بعد از آن عمارات اعيان مدينه است كه در ماه رجب براي زيارت حمزه سيدالشهدا رفته
|
154 |
|
منزل مي كنند . بعد از آن كه اين مسافت را طي كرديم به جلگه اي رسيديم كه در دامنه كوه احد است . پيش از رسيدن به بقعه حمزه ، در سمت يسار راه ، قبرستاني است ، در جلو آن ايواني بود كه از آنجا به قبرستان وارد مي شوند . بعضي از شهداي احد در آنجا مدفونند ؛ آثار قبرستان نمودار بود ، ولي سنگ قبر و اسمشان معلوم نبود ، فاتحه خوانده گذشتيم . قبرستان ديگر هم بالاتر از آن است و به مسافت قليلي پايين تر از بقعه حمزه سيدالشهداء است . قبرستان طولاني است . اطراف آن را ديوار كشيده سفيد كرده اند ، ولي راهي به قبرستان نگذارده اند . بقيه شهدا در آنجا مدفونند و هيچ يك سنگ قبر و اسمشان معلوم نيست . غزوه احد در هفتم شوال سنه سوم هجرت واقع شد . حمزه سيدالشهدا به دست وحشي بن حرب ، غلام جبير بن مطعم شهيد شد . مصعب بن عمير حامل لواء و عبدالله بن جحش برادر زينب زوجه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و ذكوان انصاري و حنطلة بن ابي عامر غسيل الملائكه و جمع ديگرند وليكن در مدينه جز حمزه و عبدالله بن جَحش كسي ديگر معروف نيست . بالجمله اول وارد بقعه مباركه حمزه سيدالشهدا ( عليه السلام ) شديم . دهليزي داشت از آنجا داخل صحن شديم . بقعه مباركه در سمت يسار درب صحن واقع است و شبيه به دو تالار تو در تو است كه يك شاهنشين در وسط داشته باشد . ضريح مباركه در بقعه اول است و از دو طرف شاهنشين راهي به طرف بقعه دوم است و در سمت يمين ضريح مبارك ، ضريح كوچكي است كه عقيل نام در آنجا مدفون و از اهل تسنن است . بقعه مباركه حمزه را اول ملك اشرف بنا كرده ، بعد سلطان محمود تجديد عمارت نموده است و سلطان عبدالعزيز صحن آن را وسيع كرده است . بالجمله زيارت حمزه را خوانده و در محراب بقعه دوم نماز بجا آورده بيرون آمدم . در سمت غربي بقعه مباركه ، در بالاي سكو نمد انداختند ، چاي صرف شد . فقرا جمع شدند ، احساني به عمل آمد . بعد سواره شده فاتحه به قبرستان بزرگ شهدا خوانده ، از آنجا به مسجدالثنايا ( 1 ) رفتيم كه دندان مبارك حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) را در آن مكات عتبة بن ابيوقاص مكسور نموده است . صحن كوچكي است و گنبدي دارد . به دورن آن رفته ، در محراب آن دو ركعت نماز خوانديم و اين مسجد ، بالاتر از بقعه حمزه ، در شمالي آن واقع است . مسجدي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اصل به اشتباه : السنايا
|
155 |
|
هم در آخر دره است كه گويند از بقعه مباركه تا آنجا هشتصد و شانزده قدم است و حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در آن جا مجروح شده و نماز خوانده اند ، ولي به آنجا نرفتيم . و در محاذات بقعه مباركه حمزه نيز گنبدي است كه مي گويند آنجا مشهد حمزه بوده است . چون وقت مساعد نبود به آنجا نرفته مراجعت به شهر نموديم و شب به زيارت حرم مبارك مشرف شده معاودت به منزل كرديم . احمدفاضل پاشا محافظ مدينه آمد و اظهار كرد ، هر چند جناب سعيدپاشا قرار داده بود روز جمعه با شما حركت نمايد ولي چون آذوقه و جو و كاه در مدينه كم است ، لابدّاً اردوي شامي روز پنج شنبه حركت خواهد كرد . جواب دادم صبح شما و سعيدپاشا بياييد نزد اينجانب تا آن كه قرار حركت را بدهيم . مجلس به همين جواب ختم شده رفت .
چهارشنبه دوازدهم محافظ و سعيدپاشا آمدند كه قرار حركت را بدهيم . چون در راه مدينه نظم اردوي شامي را به رأي العين مشاهده كرده بوديم و عزيمت زيارت بيت المقدس را هم در نظر داشتيم و حاجي محمدآقاي شيرازي نيز مخرج و حمله دار است ، صفاي راه شام را تعريف كرده بود ، لهذا از حاجي محمدآقا مال كرايه كرده قرار داده بوديم كه با اردوي شامي حركت كند كه به شام رفته از آنجا به بيروت و يافه و بيت المقدس ، برّاً و بحراً حركت نماييم . قادر آقاي مخرج كه حمله دار حجاج شامي بود به علت غرضي كه با حاجي محمدآقا داشت ، مي خواست اسبابي فراهم بياورد كه اردوي شامي زودتر حركت نمايد و وضع حاجي محمدآقا بر هم خورده نتواند با اردوي شامي حركت كند . اين بود كه به قلّت آذوقه مدينه متعذر شده مي خواست سعيدپاشا و اردوي شامي را زودتر حركت بدهد ، اگرچه در قلّت آذوقه چندان بي حق نبود و به واسطه بي نظمي خارج مدينه كمتر آذوقه به شهر مي آوردند و خود محافظ نيز از نداشتن استعداد نظم خارج مدينه شكايت داشت و با او قرار داديم در اسلامبول در شرفيابي حضرت اعليحضرت سلطان مراتب را عرض كنم كه به استعداد او بيفزايند تا بتواند از عهده نظم خارج شهر بر آيد ، معهذا ممكن بود كه يك روز هم مكث كند و اقامت يك روز چندان سعوبت نداشت ، لهذا فرزندي ابوالنصر ميرزا را با محافظ و سعيدپاشا گفتم با قادر آقا نشسته او را حتماً راض كنند كه روز جمعه حركت كند ؛ رفتند و با او حرف زدند و هر
|
156 |
|
طور بود قرار حركت را به روز جمعه دادند . از اين فقره اطميناني حاصل نموده پنج ساعت به غروب مانده سوار شده به مسجد قُبا رفتيم .
مسجد قُبا
بدان كه مسجد قُبا در جنوب مدينه واقع است و از شهر تا آنجا دو ميل راه است . از باب القُبا كه بيرون مي روند ، بايد از وادي رانوناء ( 1 ) كه در پايين شهر و در جنوب مدينه است گذشت و به واي بطحان داخل شد و اين دو وادي متصل به وادي عقيق مي شوند ، از آن پس باغات و نخلستان است كه اعراب در وقت رسيدن ثمر نخيلات به ميان باغات نيايند دزدي كنند . در سمت يمين نخلستان مزار بنات النجار است . گويند وقتي كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به قُبا تشريف آوردند ، اين دخترها تهنيت ورود و تحيت و دورد گفتند . بالجمله مسجد قُبا مسجدي است كه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، وقتي كه به آن حدود تشريف آوردند ، در آن مكان بنا كردند و در قرآن مجيد آيه مباركه « لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ علي التقوي » ( 2 ) اشاره به اين مسجد است و اين آيه شريفه نيز در آن مسجد نازل شده است . و اين مسجد را صحني است و در وسط ، چهار طاقي بنا كرده اند كه جاي اناخه شتر آن حضرت بوده و در برابر آن چاهي است كه منوسب به ابوايوب انصاري است و در جنوب چهار طاقي ، محرابي است كه آيه مزبوره فوق در آنجا نازل شده و اصل مسجد در سمت يمين صحن است و سه ستون در عرض آن واقع است و محرابي در سمت جنوبي آن است و محراب ديگر نيز در آخر ديوار جنوبي است كه آن را طاقة الكشف مي ناميدند و به همين عبارت نيز در بالاي آن نوشته اند و گويند از آنجا كعبه منكشف و نمودار شده ، به آن نماز خوانده اند و اين حديث را نيز در آن مسجد نوشته اند : مَنْ تَطَهَّرَ في بَيْته ثُمَّ أتي مَسْجد قُبا فَصَلّي ليه صَلاةً كانَ لَهُ أجْر كَأجرِ عُمرة . ( 3 ) بالجمله چون به مسجد قبا رسيديم احتراماً پا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اصل : زانو
2 . توبه ، 108
3 . وفاء الوفاء ، ج 3 ، ص 801
|
157 |
|
برهنه وارد صحن شديم و در محراب مسجد و در طاقه الكشف و محراب نزولِ آيه لَمَسجد اُسِّسَ عَلَي التقوي ، نماز خوانده از آب چاه ابوايوب انصاري تجديد وضو نموده بيرون آمديم و اين شعر عبدالرحمن الحكم را بخاطر آوردم .
فان أهلك فقد اقررت عيناً * * * من المتعمرات الي قبا
و اماكن متبركه كه در اطراف مسجد قبا است ، يكي خانه جناب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) است ، بقعه اي دارد و در سمت يسار بقعه ، سنگ آسيايي در فضاي كوچكي گذاشته بودند و مي گفتند ، آسياي حضرت صديقه طاهره ( عليها السلام ) است اً دوم خانه صديقه طاهره ( عليها السلام ) كه در كوچه پشت خانه جناب امير ( عليه السلام ) است . فضاي مختصري دارد ، از آنجا داخل بقعه مي شوند و در ميان بقعه محرابي استاً سيم چاهي است كه انگشتر حضرت ختمي مآب در ميان آن افتاده بوده است . حياط كوچك و مسجد كوچكي در آنجا بنا كرده اند و پنجره از طرف مسجد به سمت چاه گذارده اند ؛ پنجم بئري است كه از دو سمت آن آب شيرين و شور دارد ، داخل چاه مي شود و مخلوط يكديگر و گويند ، وقتي كه اين دو آب ممزوج از ته چاه خارج شده به طرف شهر جاري مي شوند ، از هم جدا گشته هر يك مجراي علي حده دارند . به همه اماكن مزبوره رفته ، نماز خوانده بيرون آمديم . در قبا از همه قسم مركبات خوب پيدا مي شد ، قدري آوردند ، نارنج هاي آن از نارنج هاي دو بهاره شيراز بزرگتر بود . عصر به شهر مراجعت نموده ، به حرم مطهر مشرف شده ، چون به جناب شيخ الحرم قرار داده بوديم كه در ساعت يازده داخل روضه معطره گشته به اين نعمت فائز گرديم ، دو عدد شمعدان نقره بزرگي كه از طهران به جهت پيشكش آورده بودم به مسجد آوردند ، تسليم جناب شيخ الحرم شد و عمامه و رداي سفيد آوردند ، پوشيده با شيخ الحرم و فرزندي ابوالنصر ميرزا و دو نفر از خواجه ها كه نام آنها سالم آغا و قادرآغا بود ، با خضوع و خشوع تمام از درب حجره صديقه طاهره ( عليها السلام ) وارد شده ، بعد از زيارت آن بزرگوار وارد حجره منوره جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شديم . يك شمعدان مرصع روضه مطهره را به دست خود روشن كرده ، در دست گرفته بودم و يك شمعدان ديگر را جناب شيخ الحرم روشن نموده در دست گرفته بود . هر دومان مانند اَدْني چاكري كه به بارگاه پادشاه تا جداري مشرف شود ،
|
158 |
|
شرفيابي حاصر كرده ، شمعدان ها را در محل خود گذاشتيم . بعد از آن با كمال ادب دست به سينه ايستاده استغاثه و استغفار نموده ، درود و تحيت به روان خواجه كاينات و خلاصه موجودات فرستادم و اين منظومه را چون غلامي كه در برابر مولاي خود مناجات و عرض حاجات كند ، در برابر ضريح مبارك خواندم و پس از آن خاك آستانه را بوسيده بيرون آمدم كه زيارت اين بنده درگاه در آن آستان مبارك قبول و عرايضم مقبول افتد .
حاشاه أنْ يحرم الراجي مكارمه * * * أو يَرجع الجارُ مْنِهُ غير مُحترم
منظومه اين است :
اي سرورِ كاينات عالم * * * وي بر همه انبيا مقدم
هر چند مؤخري به ظاهر * * * ذات تو بود نخست صادر
ذات تو از آن مؤخر افتاد * * * كه علت غايئي در ايجاد
بودي تو نبي ايزد پاك * * * روزي كه نبود آدم و خاك
نور تو به صلب آدم آمد * * * از نور تو او مُكرم آمد
اصلاب پيمبران مرسل * * * بودند به نور تو مسلسل
روزي كه پيمبري نمودند * * * با نور تو رهبري نمودند
انوار وجود تابناكت * * * شد جمع بذات دُخت پاكت
دخت تو چو با علي قرين شد * * * با نور تو نور او عجين شد
زو گشت پديد يازده نور * * * هر يك به صفا چو لمعه نور
در مذهب ما همه وليند * * * از نسل تواند و از عليند
معراج كنان زنقطه خاك * * * با جسم شدي به سوي افلاك
رفتي به فراز چرخ نهم * * * جايي كه عقول مي شود گُم
جبريل و بُراق را بهشتي * * * وز سدره منتهي گذشتي
عرش از قدمت مُزين آمد * * * وين معجزه ات مبين آمد
زافراد پيمبران ممتاز * * * اين گوشه كسي نديده اعجاز
تو خاتم جمله انبيايي * * * تو مظهر ذات كبريايي
من بنده كمترين مرادم * * * جز تو نبود كسي مرادم
|
159 |
|
با جسم نحيف و پاي خسته * * * احرام به سوي كعبه بسته
در مكه و خانه خداوند * * * بستم به زيارت تو پيوند
اينك زپناه بيت باري * * * بر كوي تو آمدم به زاري
اقبال و سعادتم قرين شد * * * تا خاك تو زينت جبين شد
هستم يكي از سكان كويت * * * با شوق شدم به جستجويت
در كوي تو خاك و خاكساري * * * بالاست زتاج و تاجداري
اين كوي تو راه حق و دين است * * * بر سوي خدا رهي مبين است
اين عمرِ گذشته ام تبه شد * * * گه صرف صواف و گه گنه شد
در مدت شصت و پنج سالم * * * امروز قرين اين وصالم
يك عمر دگر كجا بيارم * * * تا جبهه به درگهت گذارم
در دني و آخرت تو شاهي * * * زينت دِه افسري و جاهي
هم منبع فضل و رحمتستي * * * هم شافع جمله اُمتستي
خواهم كه به حسن فضل و رحمت * * * بخشي گنهم ، دهي تو عزت
قلب شه تاجدار غازي * * * بر من تو همي رئوف سازي
وز خدمت من شوند راضي * * * چونان كه بُدي به عهد ماضي
چون جناب شوكت بيك شيخ الحرم ، در خصوص روشن كردن شمعدان ها كه من پيشكش كرده بودم ، چنين تقرير كرد كه بايد از اعليحضرت سلطان عثماني تحصيل اجازه شود ، بنابر اصول قانون خوداشن رقعه اي از من خواست كه خدمت سلطان بفرستد ، لهذا رقعه اي به اين مضمون مختصر نگاشته نزد شيخ الحرم فرستادم . مضمون رقعه اين است :
كِتابي إلَيْكَ أيُّها الصّاحِب الرُّتبة العليَّة وذوالسَّعادة والشوكة السنيَّة ، الشَّفيق المكرَّم والصديق المعظَّم شَيخ الحَرَمِ المُحتَرم ـ دامَ مَجْده ـ انّي أهْديْتُ إلي القُبَّة المقدَّسةِ المباركة الّتي كانَتِ الشّمس لُمعة مِن لَمَعاتِ سَنائها والقَمر مُتَنيراً مِن نورها و ضِيائها ، مِصباحَين مِن فِضَّة وزنهما أربَعَة آلافِ مثقال و رَجائي مِنكَ أن تَضَعهما في هذا المَقام المُتَعال اسْتُنير فِي اللّيالي ويَكونا هديتان مِنّي في هذا المَقام الشريف الطّاهر العالي ، إنَّ الهَدايا عَلي مِقدارِ مُهديها .
پنج شنبه سيزدهم بعد از ظهر به قبرستان بقيع رفته ، بعد از زيارت ائمه اربعه به تمام
|
160 |
|
بقاع عمات و بنات و زجات پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بقعه ابراهيم و بقعه عقيل و حليمه سعديه و غيره رفته ، فاتحه خوانده از پشت قبرستان ، از ميان كوچه مراجعت نموده ، به دروازه داخل شدم ، از سمت ايسر به مقبره اسماعيل بن جعفرالصادق رفته زيارت خواندم ؛ پس از آن به خانه امام زين العابدين ( عليه السلام ) رفتم . از بناي خانه آن بزرگوار ، ايوان و محرابي باقي بود و چاهي در سمت يسار آن بود كه آبش شور بود . گويند اين همان چاهي است كه آن حضرت مشغول نماز بودند و امام محمدباقر در طفوليت به آن چاه افتادند و آن بزرگوار بعد از فراغ از نماز او را از ميان چاه ، بي نقص و عيب بيرون آوردند . و از آنجا مراجعت به منزل نمودم . چون شب جمعه بود غسل كرده به مسجد مبارك رفتم . حاجي ملاباقر ترك حاضر بود . دعاي اذن دخول و زيارت خوانده بعد از زيارت آمده ، در پهلوي اسطوانه ابي لبابه نماز و قرآن و زيارت جامعه را خواندم و براي احباب و اموات سياهه اي به او دادم و وكيل نمودم كه به نيابت ، زيارت به جاي آرد ؛ تا هفت و نيم از شب رفته در مسجد مبارك اعتكاف داشتم ، بعد از آن نزديك شباك رفته ، عرايض خود را عرض كرده از باب السلام مراجعت به منزل نمودم . امشب باران شديدي در مدينه منوره باريد ، وقت مراجعت از حرم كوچه ها گل شده بود . چون فردا از مدينه حركت كرده به سمت شام خواهيم رفت ، لهذا آنچه كه از متعلقات شهر مدينه ذكر شده بود ، در اين صفحه نگاشته مي شود كه تروك نماند .
آبار مدينه
بدان كه در مدينه منوره هفت بئر است كه به وجود مبارك حضرت ختمي مآب متبرك شده اند ، به اين معني كه يا وضو گرفته اند يا آب دهان مبارك در آن انداخته اند و اسامي آنها در اين دو بيت جمعند .
اِذا رُمْتَ آبارالنَبيّ بِطيبة * * * فَعِدَّتها سَبعٌ مَقالاً بِلا وَهن
اَريسٌ وَغَرْسٌ رَومةٌ وَبَضاعَةٌ * * * كَذا بُصَّةٌ قُل بئر حاء ( 1 ) مَع العهْنِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سمهودي از آن با عنوان بير حاء ياد كرده است اين چاه از ابوطلحه انصاري بود كه از ثروتمندان بود و زماني كه آيه « لن تنال البرّ حتي تنفقوا مما تحبون » نازل شد به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كرد كه : انّ احبَّ اموالي اليّ بير حاء . آنگاه آن را صدقه قرار داد . نكـ : وفاء الوفاء ، ج 3 ، ص 961
|
161 |
|
اكثر اين آبار در اطراف مسجد قبا است ، مگر بضاعه كه در دروازه شام است و حاء كه وسط شهر است . ( 1 )
مساجد مدينه
بدان كه مساجد معروفه كه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنها نماز خوانده اند ، ده مسجد است . اول مسجد قبا است كه ذكر شد . دوم مشربه ماريه قبطيه ، ( 2 ) ام ابراهيم است كه در جنوب و شرق مدينه است . مسجد كوچكي است ، سقف آن خراب شده و اين مسجد را از سنگ سياه ساخته اند ، سه طرف آن خراب است و سمت قبله آن آباد است . گويند مسجدي است كه جناب ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) به زوجات خود خشم نموده در آن مسجد اقامت فرمودند . سيم مسجد فضيخ است كه در جنوب شهر مدينه است ، مسجد طولاني است ، صحني دارد ، ديوار آن از آهن است ، ولي سقف مسجد خراب شده و اين مسجد مابين مسجد قبا و مشربه است . چهارم مسجد فتح است . پنجم مسجدالاجابه است . ششم مسجد ذوالقبلتين است . هفتم مسجد فسح است . هشتم مسجد غمامه است كه مصلي نيز گويند ، مابين جنوب و مغرب شهر است . نهم مسجد ابي ذر است و در خارج سور قديم است ، سقف ندارد ، ديواري از سمت كوچه كشيده ، دري گذارده اند . دهم مسجد اُبيّ بن كعب است كه در بقيع نزديك درب قبرستان است . آنچه را كه به علامت ننوشتيم وقت نبوده است كه برويم و ملاحظه نماييم .
كوه هاي مدينه
بدان كه در مدينه منوره هفت جبل است كه اسامي آنها معروف است . اول كوه اُحُد است كه بيان شد . دوم كوه سلح است كه آنهم ذكر شده است . سيم كوه وَعير است كه در مغرب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . درباره بئر العهن ، سمهودي در وفاء ج 1 ، صص 978 ـ 977 توضيحاتي آورده است كه در روشن كردن محل دقيق آن مفيد است .
2 . مشربه ام ابراهيم مكاني است كه قسمت عوالي مدينه و در نزديكي حره شرقي . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همسر خود ماريه را در آنجا گذاشته بود . محتمل است كه اين به دليل اظهار تنفر برخي از همسران آن حضرت از ماريه بود كه صاحب فرزندي براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شده و شخص پيامبر نيز سخت به ماريه علاقمند بود . مشربه در اينجا به معناي پستان است . بنا به نقل سمهودي ، اين محل بعدها در اختيار نوادگان امام هادي ( عليه السلام ) بوده است . نكـ : وفاءالوفا ، ج 3 ، ص 826
|
162 |
|
حقيقي است ، كوه منقطعي است و از شمال به جنوب امتداد دارد و تا شهر يك فرسخ و نيم است . چهارم و پنجم جماءالكبري و جماءالصغري است كه مواجه كوه وعيرند و نيم فرسنگ فاصله دارند . دو كوه منقطع هستند و به مغرب و جنوب مغرب امتداد دارند و جماءالصغري به مسجد شجره اتصال دارد . ششم و هفتم اصيغرين است ، دو كوه كوچكي كه منقطع هستند و در ميان جنوب و مغرب شهر مدينه واقع هستند .
حره مدينه
بدان كه در مدينه دو حره است كه معروف و مشهورند . اول حره بني قريظه است كه مابين مشرق و جنوب مدينه است . دوم حره بني النضير است كه در جنوب و مغرب مدينه است . گويند قتل جمعي در آنجا شد و قبور شهداي حره ( 1 ) در آن مكان است و يوم الحره مشهور و معروف است .
خندق معروف
بدان كه خندق منطمس گشته است . طول آن از مربته اعلي وادي بطحان است كه از شمال به جنوب امتداد دارد . طرف شرقي آن جب سلع است و طرف غربي آن حره .
وادي عقيق
بدان كه وادي عقيق ميان مدينه و فُرع است و فُرع در جنوب مدينه است و تا مدينه چهار روزه راه است . نعم ماقيل :
يا صاحِبي هذَا العَقيق فَقِفْ بهِ * * * مُتوالياً اِن كُنتَ لَستَ بوالهِ
جمعه چهردهم چون امروز از مدينه خارج شده به سمت شام خواهيم رفت ، صبح به زيارت مشرف شده ، زيارت وداع را با كمال افسوس خوانده ، مرخصي حاصل كرده ، به زيارت ائمه بقيع مشرف شده ، درب ضريح را باز كرده با نهايت خضوع و خشوع به زيارت قبور ائمه اربعه ( عليهم السلام ) و عباس عمّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) تشرف حاصل نموده و تشكرها نمودم كه بحمدالله تعالي به اين سعادت فايز گرديديم ؛ پس از آن مرخص حاصل نموده به منزل آمدم كه تهيه اسباب حركت شود . نصيرالملك و عبدالحسين خان آمده بودند ، قدري با آنها صحبت داشت . شريف عبدالمنعم كه از مكه معظمه همراه آمده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اشاره به شورش مردم مدينه در سال 63 بر ضد امويان و حمله امويان به اين شهر كه منجر به شكست شورشيان و شكستن حريم نبوي شد .
|
163 |
|
بود پاره اي گفتگوها داشت . مدتي معطل گفتگوي او شديم . اول شب از خانه سيد صافي بيرون آمده ، سوار تخت شدم . محافظ در وقت سواري نزديك تخت حاضر شده يك ساعت از شب رفته وارد بئر عثمان شديم . اردو بالاتر از بئر عثمان افتاده بودند . محافظ و سيد صلاح الدين و سيدحسن و كمال بيك نايب محمدخان قونسول و ممباشي آمده خداحافظي كرده رفتند . حركت امروز رو به شمال بود و مسافت يك فرسخ و بئر عثمان در طرف يسار واقع بود و مسجدي هم در آنجا بنا نهاده اند كه مشتمل بر دو طاق نماي هلالي بود ، از دو طرف باز و گشاده بود .
شنبه پانزدهم صبح اردوي شامي به همان ترتيبي كه سابقاً ذكر شد ، حركت كرده رفتند . ما هم با سوار و جمعيتي كه همراه داشتيم از دنبال حركت نموديم . حركت رو به شمال غربي بود و راه غالباً مُسطّح و اطراف آن يميناً و يساراً كوه . در پاره اي جاها فاصله كوه ها بسيار بود و در بعضي جاها كم و مانند بوغاز به نظر مي آمد . مسافت پنج فرسنگ بود ، ولي در مدت يازده ساعت طي كرديم و دو ساعت به غروب مانده وارد بئر جَبْري شديم . آب اين منزل گل آلود بود . آب باراني است كه در غدير جمع مي شود ، بئر حقيقي نيست ، بئر جبري است و اسمش با مسمي مطابق . درخت گز در اين منزل زياد است ، حجاج در جلو چادرها آتش ها افروخته بودند . امروز وقت ظهر در بين راه عواف شد . چادر زدند ، نماز خواندم ، درد دلي عارض شد كه تا ورود به منزل اين درد را داشتم ؛ حتي تخت را كه به زمين گذاردند ، قادر نبودم كه از ميان تخت بيرون بيايم ، تا غروب در ميان تخت در جلو چادر نشستم . بعد از مداوا رفع شده از تخت بيرون آمدم و در اطراف خيام راه رفتم . هوا هم چندان سرد نبود .
يك شنبه شانزدهم اول طلوع صبح اردو حركت كرد . ما هم از دنبال روانه شديم . حركت رو به شمال بود ، اما تا يك مدان به منزل مانده ، راه مسطح و اطراف آن جبال بود ، بعد سنگلاخ شد ، ولي سنگ هاي آن كوچك بود و امروز مسافتْ هفت فرسنگ بود . سه ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم و در جايي عواف نشد ، امروز مي بايست در بئر نسيف منزل نماييم . نسيف مأخوذ از نسفت الرياح است ، ولي چون باد شديد آمده بئر مزبور را پر كرده است . اردو در آنجا نيفتاد و از آنجا مسافت دو ساعت راه را طي كرده ، در
|
164 |
|
صحرايي كه آب باران دو شب پيش آمده ، در غديري جمع شده بود افتادند ، ولي آب آن خيلي گل آلود بود ، به كار نوشيدن و چاي پختن نمي خورد . هر كس از منزل بئر عثمان آب صاف در مشك ها داشت ، باقي حجاج به آنها رشك ها داشت . هواي اين منزل ملايم بود و حجاج رشتي در خيمه هاي خود شب روضه خواني كردند . زكامي به من عارض شده بود ، كسالت داشتم . اول شب خوابيدم ، براي شام بيدار شدم . جناب حاجي ميرزا يوسف آقا به احوالپرسي آمد . او را نگاهداشته به صحبت مشغول شديم .
دوشنبه هفدهم طلوع صبح حركت نموديم . يازده ساعت در راه بوديم . يك ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم . اول منزل تا يك ساعت راه خارستان بود . تپه هاي خاكي داشت و بر روي آنها خار روييده بود و از خارستان كه گذشتيم سه دماغه كوه علي الترتيب در سمت يسار نمودار شدند كه از پهلوي آنها گذشتيم . به دماغه اولي كه رسيديم اراضي راه سنگلاخ شد ، ولي سنگ هاي آن چندان بزرگ نبودند . بعد از يك ساعت به دماغه ثانيه رسيديم . زمين ريگزار شد و عرض مابين جبال يمين و يسار كم گشت و بعد از نيم ساعت به دماغه ثالثه رسديم . صحرا وسيع شد و حركت به سمت شمال غربي گشت و از آنجا قلعه عنتر كه در فراز جبل مرتفعي است نمدار شد ، ولي از آنجا تا به قلعه پنج فرسخ بود ، يك ساعت به غروب مانده از پهلوي آن گذشتيم . اين كوه در يسار راه و در طرف شمال واقع است و در فراز آن قلعه مستطيلي است كه آن را اصطبل عنتر مي گويند ، ولي خراب شده است و ديوار يك سمت آن باقي است و در طرف يمين نيز دماغه كوه ديگر نزديك شده . از فاصله وسط اين دو كوه گذشتيم . اردو را در صحراي وسيعي انداخته بودند ، آب اين منزل بسيار كم و گل آلود بود كه از آب باران جمع شده و از بابت آب به مردم بسيار بد گذشت ، مگر كساني كه از منازل سابقه آب صاف همراه داشتند . اين صحرا در سابق منزلگاه نبوده است و چند سال است به جهت نزديكي مسافت ، منزل قرار داده اند . عنتر از شجاعان عرب بوده است كه به دست جناب ولايت مآب ( عليه السلام ) به قتل رسيده و بدان جهت آن حضرت را قاتل عمرو و عنتر گويند . ( 1 ) هواي اين منزل ملايم بود ، چندان برودتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عنتري كه معمولاً در اشعار فارسي نيز در كنان عمرو بن عبدود ياد مي شود ، عنترة بن شداد بن عمرو بن معاويه از قهرمانان و شعراي بنام عرب است كه به نقل منابع ، بيست و دو سال پيش از هجرت از دنيا رفته است و بنا بر اين ربطي به زمان اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ندارد .
|
165 |
|
نداشت و چون مسافت منزل فردا بعيد است ، امشب در اردوي شامي جار كشيدند الشيل بين السبعه ! و مرادشان اين بود ، هفت ساعت از شب گذشته بايد حركت كرد .
سه شنبه هيجدهم از ديشب تا صبح سه شنبه در حركت بوديم و حركت غالباً رو به شمال غربي بود و وقت صبح و ظهر در دو جا عواف كرده و اراضي راه غالباً مسطح بود و در چند جا ، جبال يمين و يسار به هم نزديك شده از وسط آن عبور كرده به صحراي وسيعي وارد شديم كه يا ريگزار بود و يا سنگستان و يا اشجار گز و خار مغيلان داشت ، ولي خارهاي آن به سبب ترشح هوا سبز و خرم بودند و در عرض راه ، در سمت يسار ، تل بسيار مرتفعي ديديم كه مخروطي الشكل بود و خاك آن چنان نرم بود كه گويا با غربال و بيخته و بر روي هم ريخته بودند . دو ساعت راه به منزل مانده ، اراضي سنگلاخ شد و فراز و نشيب به هم رسانيد . يك ساعت به غروب مانده ، وارد منزل شديم و در حقيقت با عوافين شانزده ساعت از ديشب تا حالا راه رفتيم . اسم اين منزل را حَدره مي گفتند ، و في اللغة الحدر الحط من علو الي سفل . چون در آخر اين منزل از بلندي به پستي مي آيند ، بدان جهت به اين اسم موسوم شده است . اردو را به جهت مجاروت با آب در دامنه كوه ، در جايي انداخته بودند كه داراي درختان گز و خار مغيلان بود و همه آنها سبز بودند و آب اين منزل هم آب باران بود كه از سيل جمع شده بود ، ولي صاف تر از آب منزل ديروز بود . اينجا هم سابقاً منزلگاه نبوده است و منزل معمول ، هديه است كه در مسافت دو ساعت قبل از اين منزل واقع است . و در طرف يمين راه قلعه مخروبه و بركه اي بود ، ولي به واسطه آن كه بركه آنجا آب نداشت از آنجا گذشته اينجا را منزل قرار دادند . نزديك به صبح در اين منزل سيل آمد ، آب آن صاف بود ، مشك ها را از اين آب پر كردند و از اين منزل تا قلعه خيبر شش فرسنگ راه است .
چهارشنبه نوزدهم نيم ساعت به طلوع آفتاب مانده روانه شديم و حركت به جانب شمال غربي بود . وقت ظهر عواف شد . اراضي اين راه شش تنگه داشت . از اول منزل كه حركت كرديم تا نيم ساعت اراضي راه فراز و نشيب داشت ، ولي به سنگ و ريگ بود و اطراف آن كوه بود . بعد از آن كه از فراز و نشيب بيرون آمديم سنگلاخ شد ولي سنگ هاي
|
166 |
|
آن چندان بزرگ نبودند . بعد از سه ساعت به تنگه اولي رسيديم . از آنجا كه بيرون آمديم به جلگه وسعي وارد شديم . اراضي آن مسطح بود . دو ثلث آن سنگستان بود و يك ثلث ديگرش خاك . بعد از دو ساعت به تنگه دوم رسيديم . جلگه وسيعي نمودار گشت . اطراف آن نيز جبال بود . بعد از پانزده دقيقه به تنگه سيم رسيديم . فراز و نشيب داشت و تا به جلگه وارد شديم سنگلاخ بود و احجاري داشت كه سياه رنگ بودند و بعد از يك ساعت و چهل و پنج دقيقه به تنگه چهارم رسيديم . آن نيز جلگه وسيعي داشت و دو ساعت مسافت آن بود پس از آن به تنگه پنجم رسيديم ؛ يك ساعت و نيم مسافت آن بود و جلگه وسيع داشت و اطراف آن جبال بود . دو ساعت به غروب مانده وارد تنگه ششم شديم . اردو را در ابتداي اين تنگه انداخته بودند و اسم اين منزل را بلاّاعه مي ناميدند والبلاّعة في اللغة بئر ضيقُ الرأس يَجري فيهِ ماء المَطر و چون بئر اين منزل نيز بدين نحو بود ، لهذا به اين اسم موسوم شده است ، ولي بئر و بركه آن آب نداشت . اهل اردو آب را از منزل ديروز آورده بودند و در اراضي راه امروز چوب مسواك و سناء مكي فراوان بود ، اهل اردو مي چيدند .
پنج شنبه بيستم طلوع صبح روانه شديم . حركت رو به شمال غربي بود . اراضي اين راه مسطح بود و نشيب و فراز آن كم ، ولي اطراف آن كوه بود . در بعضي نقاط اراضي يمين نزديك مي شد و در بعضي جاها جبال يسار . پنج ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم . اسم اين منزل بئر جديدي است . چاهي است كه به تازگي آن را حفر كرده اند و آب آن شيرين است . اردو را در نزديك جبال شرقي انداخته بودند . در اين منزل بر اهل اردو از بابت آب و از جهت آذوقه كه اعراب از بره و گسفند و غيره براي فروش آورده بودند ، بسيار خوش گذشت . سلطان سليم در طرف جنوب غربي اين منزل ، قلعه كوچكي ساخته كه اطراف آن را طاق زده روي آن را مهتابي ساخته اند و چند اطاق هم در مرتبه تحتاني است و ابراهيم پاشاي مصري تجديد عمارت نموده است . تقريباً ده ذرع طول قلعه است و درب قلعه به سمت مشرق باز مي شود و در سمت يسار قلعه باغچه مستطيلي است . ديواري در اطراف آن كشيده اند و دو نخل بزرگ در وسط آن است و در سمت شمال قلعه ، بركه بزرگي است كه از آب چاه پر مي كنند و چاه در وسط قلعه است . ديواري در اطراف آن كشيده اند و اسبابي براي كشيدن آب در آنجا گذاشته اند و دلوها آويخته اند كه با حيوان
|
167 |
|
حركت مي دهند ، دلوها به ميان چاه رفته پر مي شود و بيرون آمده به ميان حوضچه مي ريزد و از آن حوضچه مجرايي به بركه گذاشته اند كه آب از آن مجري به ميان بركه مي آيد و بركه را پر مي كند . چاهي نيز ابراهيم پاشا در سمت غربي قرعه حفر نموده است كه بسيار بزرگ است و در اين قلعه و ساير قلاعي كه در عرض راه شام است ، غالباً قراول و عسكر است و عدد آنها به اختلاف است . در بعضي از قلعه ها پنج نفر است و در برخي از قلاع ده نفر . در پاره اي قراول ندارند و خالي از سكنه است .
جمعه بيست و يكم نيم ساعت از دسته رفته حركت شد و هفت ساعت در حركت بوديم . در ابتداي منزل ، حركت رو به جنوب بود ، بعد رو به جنوب غربي شد . امروز چهار گردنه طي كرديم . بعد از يك ساعت و سه ربع به گردنه اولي رسيديم . نشيب و فراز داشت و بعد از گذشتن از گردنه ، حركت رو به مغرب شد و مسافت گردنه سه ربع ساعت بود . پس از آنكه گردنه را طي كرديم ، جبال يمين و يسار نزديك گشته و سه كوه در قرب جاده واقع بود . بعد از آن ، وسعتي در اراضي به هم رسيد و بعد از نيم ساعت ، گردينه دوم نمودار شد . فراز و نشيب مختصر داشت . پس از آن اراضي مسطح گشت ، ولي سنگستان بود . يك ربع كه حركت كرديم ، كوه ها نزديك تر شدند . يك ساعت كه گذشتيم ، گردنه چهارم نمودار گشت و سنگلاخ بود . حركت رو به جنوب شرقي بود ؛ بعد از آنكه به نشيب رسيديم ، به تنگه اي وارد شديم كه سه ربع ساعت مسافت آن بود و در آخر تنگه مزبوره ، در سمت يمين آن ، قلعه اي در طرف مغرب واقع بود كه درب آن به سمت مشرق باز مي شد و بركه اي در پهلوي آن بود كه آبش سبز و كثيف بود ، بدان جهت بئر زمرد مي ناميدند . اردو در آنجا افتاده ، در سمت يسار قلعه ، بركه اي بود ، آبي از باران در آنجا جمع شده ، صاف بود ، ولي آبش اندك و كفايت اردو را نمي نمود . از آب منزل ديروز همراه داشتند . در اين منزل ميوه ديده شد كه آن را لَوزالنبي مي گفتند ، مانند بادامِ تر پوست سبز داشت . وقتي كه پوست آن را مي كنند ، مغز آن مانند گل هاي پُرپر بود و در ميان هر پري تخمي داشت ، مادامي كه نارس است رنگ مغز آن سفيد است ، وقتي كه رسيده شد ، رنگ آن زرد است ، اگر خلي بماند تيره مي شود .
شنبه بيست و دوم نه ساعت از شب گذشته از بئر زمرد روانه شديم و حركت رو به
|
168 |
|
شمال بود و اراضي اين راه مسطح بود و اطراف آن جبال ؛ ولي وسعتي در عرض آن بود . براي نماز صبح و ظهر عواف شد . هوا سرد بود و باد ميوزيد . يك فرسنگ به منزل مانده زمين هموارتر گشت و وسيع تر شد و رنگ خاك آن اندكي ميل به زردي داشت و نزديك منزل ، جبال يمين و يسار نزديك به يكديگر مي شد و در سمت يمين راه كوهي ديده شد كه به شكل مخروطي بود . از آن كه گذشتيم يك ساعت و نيم به غروب مانده وارد منزل شديم كه آن را بعضي سهل المطران و برخي مَربْع مي ناميدند . اردو را در صحرا در دامنه كوه انداخته بودند . از ديشب تا حالا چهارده ساعت در حركت بوديم و منزل معمول اينجا نبوده است ، بلكه در طرف يمين آن مسافت يك فرسنگ ، محلي بود كه آن را بئرالغنم مي ناميدند . چون زمين آن كوير است و شتر نمي تواند از آنجا حركت نمايد و پاي آن بر زمين فرو مي رود بدان جهت آن منزل را متروك داشته اند و اگر باران ببارد ، گذشتن از آن راه در غايت اِشكال است . بالجمله امشب سه ساعت از شب رفته باران آمد ولي زود قطع شد .
يك شنبه بيست و سيم نه ساعت از شب يك شنبه گذشته روانه شديم . حركت به سمت شمال غربي بود و اراضي اين راه مشتمل بر هفت تنگه بود كه اراضي بعضي از آنها وسيع و بعضي اَوسَعْ و در بعضي از طرف ايسر داخل مي شدند و در برخي از طرف اَيْمَن . تنگه هفتم سنگستان بود و سنگ هاي سخت و عظيم داشت و در صبح و ظهر عواف شد . بعد از آن كه از تنگه ها بيرون رفتيم ، به صحراي وسيعي وارد شديم كه از طرف مغرب كوهي امتداد داشت و مسافت آن خيلي بعيد بود و دو ساعت به غروب مانده وارد مداين صالح شديم . در نزديك منزل در چند جا كوه هاي كوچك ديديم كه منقطع و به اشكال مختلف بودند از ابتداي آن صحرا تا منزل ، سه ساعت و نيم مسافت داشت . جلگه مداين صالح بسيار وسيع بود و كوه طرف مغرب آن به طور دايره بر اطراف اين جلگه احاطه كرده بود . در سمت مغرب قلعه كوچكي ساخته اند ، سه درخت نخل بزرگ در برابر آن است و چهار نخل كوچك در پهلوي آن و در ميان قلعه چاهي است و در بيرون قلعه بركه اي كه آب آن از همان چاه است و در برابر قلعه ، دو قبر ديده شد كه در بالا سنگ يكي اسم حاجي سليمان را نوشته بودند و در سنگ ديگر نام احمد افندي را و اين دو نفر در اين منزل وفات يافته اند و مدفون شده اند . و در اين منزل صد نفر عسكر با يك عراده توپ و صد بار
|
169 |
|
آذوقه از شام براي اردوي شامي آمد و مركبات در اردو فراوان بود . از قراري كه معلوم شد از سه فرسنگي اين منزل از شهر اله مي آوردند . مي گفتند شهر خوبي است ، نخيلات و باغات فراوان دارد و نارنج و ترنج و ساير مركبات و انار در آنجا به عمل مي ايد و چشمه آب دارد . امروز در ارضي اين راه مرمرهاي ريزه ديده شد و جاشير ( 1 ) زياد به هم مي رسد و هوا هم سرد بود .
در صفت مداين صالح است
بدان كه مداين صالح چند شهر بوده است كه در قديم ، در اطراف اين صحرا بنياد كرده بودند و آن آبادي ها در طرف مغرب ، در كوه ممتدي واقع بوده است . چون از اردو تا آنجا مسافت بعيد بود ، خودمان آثار آن مداين را نديديم ، آنچه در اين منزل ديديم ، اين بود : چند كوه شرقاً و غرباً در اين جلگه واقع بود ، علامات عمارات قوم ثمود در آنها ديده شد كه كوه را تخت نموده خانه ساخته بودند و آيه مباركه « وتنحتون من الجبال بيوتاً » ( 2 ) اشاره به آن بيوت است . اندرون خانه ها ، چون اطاق هاي مربع بود و چندان هم وسيع نبودند و ديوارهاي درون خانه نيز حجاري نشده بود و در بعضي خانه ها نيز چند حجره ساخته بودند و حجاري نموده بودند و در وسط آن غالباً حفره داشت ، ولي درب خانه ها را مرتفع و عالي ساخته اند . اصل دري كه از آن داخل بيوتات مي شوند ، زياده از دو ذرع و نيم ارتفاع نداشت ، ولي سرداب آن را تا پنج ذرع حجاري نموده بودند و از دو طرف ستون ها بيرون آورده ، سر ستون ها ساخته بودند و در بالاي در مثلثي از سنگ بيرون آوردند . در وسط آن ، در بعضي درها ، صورت عقاب ساخته بودند كه پرهاي خود را باز كرده بودند و در دو طرف عقاب نيز به فاصله كمي ، مانند سر ستون از سنگ ساخته بودند و عقاب ها در بعضي درها مجسمه و برجسته بود و در بعضي درها صورت خورشيد و در پاره درها صورت انسان كه از دو طرف ، دو گيسو آويخته بودند و عقاب ها مكسورالرأس بودند و بعضي صورت انسان را شكل ضحّاك و آن گيسوها را هيكل مار مي گفتند و در برخي درب ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نام درست جاوشير است . در لغتنامه دهخدا آمده : صمغي باشد دوايي و معرب گاوشير است كه همان صمغ باشد . درباره ويژگي هاي دارويي آن به دهخدا ذيل مورد نگاه كنيد .
2 . شعراء ، 149
|
170 |
|
عقاب نداشت و صورت دو تازي در بالاي در ساخته بودند و در وسط صورت خورشيد بود . و در سر در اكثر بوتات به خط سرياني چند سطر نقر كرده بودند . معلوم نشد كه چه نوشته اند . از قرينه گويا اسم صاحب خانه و تاريخ بناي آن را نقر كرده اند . و كوه ها غالباً از باران و تابش آفتاب ريزش كرده اند .
بناهاي بسيار گردد خراب * * * زباران و از تابش آفتاب
اين بيوتات را چنان مي دانستم كه محمل نشيمن قوم ثمود بوده است ، ولي از قراري كه جناب سعيدپاشا ، رئيس اردوي شامي تقرير كرد ، چند سال پيش از اين ، شخص فرنگي به اين حدود آمده ، يك سال در اين صفحات اقامت نموده و حجرات بيوتات را نبش كرده ، نعش اموات را بيرون آورده است و كافور فراواني در ميان قبر آنها ريخته بوده است . كافورها را جمع كرده ، استخوان هاي اموات را بيرون ريخته است كه در چند حجره خودمان استخوان ها را ديديم و از تقرير جناب سعيدپاشا ، چنين معلوم شد كه مقابر قوم ثمود بوده است ، يا بعد از آن قبرستان شده والله اعلم .
دوشنبه بيست و چهارم بعد از نماز صبح روانه شديم . حركت غالباً رو به شمال شرقي بود . چهار ساعت كه از دسته گذشت ، دايره كوهي كه بر صحراي مداين احاطه داشت ، انفصال به هم رسانيد و مسافت انفصال آن ، قريب ده ذرع بود كه شيبه به دروازه شده از ميان آن مي گذشتند و اراضي راه در قرب آن پستي و بلندي پيدا كرد . حجاج پياده شدند و راجلاً حركت نمودند و آن نقطه كوه ، معروف به مبرك الناقة است . از قراري كه مي گويند ، بچه ناقه صالح بعد از عقر و هلاك مادرش بر سر آن كوه رفته است و هنگام رسيدن به آن مكان ، كه مَفْصل جبر است ، جماعت جمالان ، هاي و هوي مي كنند و تفنگ ها مي اندازند . عقيده آنها اين است كه اگر اين صداها بلند نشود ، اشتران قافله ، ناله بچه ناقه صالح را شنيده حالشان دگرگون خواهد شد و رقبه آنها از ربقه اطاعت بيرون خواهد شد . بالجمله از مفصل جبل كه گذشتيم ، فراز و نشيب به هم خواهد رسيد و يميناً و يساراً جبار مختلفة الاشكال نمودار گرديد كه به هيئت گنبد بودند و پس از آن ، در سه محل ، به فاصله بعيدي سه مفصل ديده شد كه نظير مفصل مبرك الناقه بودند و قافله از ميان آن مي گذشت . ظهر عواف شد و بعد از اداي فريضه حركت نموديم . دو ساعت و نيم به منزل مانده ، در
|
171 |
|
سمت يمين ، جبلي ديده شد كه سر آن شباهت به طاق داشت و به همين مناسبت آن را ابوطاقه مي گفتند و بعد از گذشتن از آنجا ، اراضي راه سنگستان شده ، احجار طولاني بر زمين فرو رفته بود كه سطح ظاهر آن صاف بود و پاي شتران در روي آنها مي لغزيد و بدين جهت آن اراضي را زلاّقه مي ناميدند . غروب به منزل رسيديم و اسم منزل شقة العجوز مي گفتند و در آن ناحيه ، دره اي است كه آب باران در آنجا جمع شده ، عكّام ها از آنجا براي اهل اردو مي آورند و چون در اردو آب كم بود ، قرار شد فردا ديرتر حركت نمايند تا آن كه عكام ها از آن ناحيه آب آورده همراه بردارند و از قراري كه مي گفتند ، از اين منزل تا قريه تبوك ، گربه كوهي و شترمرغ و افعي و آهو به هم مي رسد و گربه كوهي مانند بچه شير و رنگش زرد است .
سه شنبه بيست و پنجم دو ساعت از دسته گذشته روانه شديم . حركت رو به شمال بود و اراضي مسطح و ريگزار ؛ بعد از آن سنگلاخ شده ، بلندي و پستي بهم رسانيد و پس از آنب از مسطح شده ، ريگزار و سنگستان شد و سنگ ريگ ها و سنگ ها نفش بود . بعد از آن سنگلاخ عظيمي شد كه عبور از آنجا مورد خطر بود . ظهر عواف كردند و بعد از اداي فريضه حركت نمودند . چهار ساعت به غروب مانده ، در سمت يمين كوهي ديده شد كه اجزاي آن از يكديگر جدا شده ، از دور شبيه به نخلستان بود . دو ساعت و نيم به غروب مانده به مكاني وارد شديم كه آن را ظهرالحمراء مي گفتند . قلعه اي در سمت يسار داشت كه سابقاً منزلگاه بوده است ، ولي چون آب نداشت ، اردو در آنجا منزل نكرده گذشتند و نيم ساعت به غروب مانده ، وارد صحرايي شدند كه آب داشت و آنجا را منزل قرار دادند . از ظهرالحمراه تا اين منزل ، مسطح و ريگزار بود و رنگ ريگ ها سفيد و سياه بود و دُرّ نيز در ميان آنها پيدا مي شد .
چهارشنبه بيست و ششم طلوع صبح روانه شديم و حركت رو به شمال غربي بود . اراضي اين راه ، از اول تا آخر مسطح بود و جبال يمين و يسار ، در بعضي نقاط دور و غير مرئي بودند و در برخي نقاط نزديك و مرئي . ظهر عواف كردند و بعد از اداي نماز روانه شدند ، يك ساعت به منزل مانده ، جنگلي در برابر بود . اسجار گز و خار مغيلان داشت . قافله از ميان آن گذشت . در قرب منزل ، كوه ها از دو طرف ، يميناً و يساراً ، نزديك شده ،
|
172 |
|
قافله از ميان جبلين گذشته ، قدري بالاتر منزل كردند و وقتي كه به منزل رسيديم غروب بود و اسم اين منزل را بئر معظم مي ناميدند . چاه عظيم و بركه بزرگي داشت و قلعه آن در سمت يسار واقع شده ، درب آن رو به مشرق باز مي شد و از بئر معظم تا مسافت دويست قدم ، سدي از طرف يمين بسته بودند كه آب از آنجا به بركه جاري شود . آب بركه سبزرنگ و ناصاف بود و به كار شُرب دواب مي آمد . از اين منزل تا بغداد هشت منزل است ، ولي به واسطه تطاول اعراب ، كسي از اين راه عبور نمي كند و اعراب اين راه نيز عربان سليبي هستند كه ارذل طوايف اعراب مي باشد .
پنج شنبه بيست و هفتم طلوع صبح روانه شديم . حركت به جانب مغرب بود . اول جنگل مختصري ديديم كه خار مغيلان داشت ، بعد چند تنگه بهم رسيد كه چندان طولاني نبود ؛ پس از آن صحرا وسيع شد . گاهي كوه ها نزديك مي شدند و گاهي دور بودند . شش ساعت به غروب مانده ، حركت رو به شمال شد . ظهر عواف كردند و بعد از اداي نماز حركت نموده ، يك ساعت به منزل مانده ، سنگلاخ شد . سنگ هاي آن سياه بود . بعد از آن از دامنه كوهي گذشتيم . حركت رو به شمال غربي شد . دو ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم و اسم اين منزل جنان قاضي بود . گويند در پشت كوه چشمه است . شخصي قاضي در آنجا غرس اشجار كرده است ، بدان جهت اسم اين منزل به جنان قاضي موسوم شده است ، ولي از آنجا تا محل اردو ، مسافت بعيدي است و چون اطراف اردو را كوه احاطه كرده است و كوه ها به يكديگر نزديك بودند ، هواي اين منزل برودت نداشت و بسيار ملايم بود .
جمعه بيست و هشتم يك ساعت و نيم از دسته گذشته روانه شديم . حركت رو به شمال غربي بود . در نيمه راه ، جبال اطراف صحرا به يكديگر نزدكي شدند ، ولي فضاي ميان جبال وسيع بود و اراضي آن مسطح و در نيمه ديگر تنگه اي بود غير مسطح ، و حركت رو به شمال شرقي شد و در آخر منزل ، اراضي صاف و هموار گشت و دو ساعت به غروب مانده وارد منزل اخضر شديم . قلعه اي در سمت يسار راه ، در قب كوه ساخته بود كه در سمت شمال آن بركه عظيمي بود كه اطراف آن ديوار كشيده ، به چهار بركه قسمت نموده بودند و آب بركه از مجراي درون قلعه به بيرون آمد و آبش شيرين و صاف بود و
|
173 |
|
در فراز جبال از همه سمت ايمال صغيره متعدده نصب كرده بودند كه از دور معلوم شود منزل همين نقطه است لاغير . و امروز و امشب هوا بسيار سرد بود كه حجاج در خيمه ها آتش ها افروخته بودند .
شنبه بيست و نهم يك ساعت از دسته گذشته روانه شديم . تا مسافت يك ساعت حركت به جانب شمال غربي بود ، پس از آن وارد تنگه شديم . حركت به سمت شمال شرقي شد . بعد از آن به تنگه ديگر رسيديم . حركت به جانب شمال غربي گرديد و اراضي آن بسيار ناهموار و سنگلاخ بود و فراز و نشيب داشت و بعد از بيرون آمدن از تنگه دوم ، اراضي وسيع گشت و باز فراز و نشيب داشت و بعد از آن كه پست و بلندي تمام شد ، صحرا وسيع گرديده ، سراشيب و سنگلاخ گرديد . نزديك منزل اشجار مغيلان نمودار گشت كه از شمال به مغرب امتداد داشتند . ظهر عواف شد و يك ساعت از شب رفته وارد منزل شديم و اسم اين منزل را ظهرالمقر مي ناميدند و بيابان اين منزل طوري وسيع بود كه از هيچ طرف كوهي نمايان نبود و هواي اين منزل بسيار سرد بود . امروز دو ساعت به منزل مانده ، از فرسنگ هاي عديده كوهي نمودار بود كه شباهت به منبر داشت و آن را منبرالنبي مي گفتند . گويند كوهي است كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در غزوه تبوك بر فراز آن تشريف برده جناب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) را از آن جا صدا كرده اند ، از مدينه جواب داده اند و به طيّ الارض به جناب ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) ملحق شده اند و شرح اين حديث را مرحوم مجلسي ـ اعلي الله مقامه ـ مفصلاً در كتاب خود نوشته اند .
يك شنبه غره شهر صفر يك ساعت از دسته گذشته روانه شديم . از اول منزل تا آخر حركت به سمت شمال ، اراضي آن ساف و مسطح و جبال اطراف آن بسيار بعيد و دور بودند . يك ميدان به منزل مانده ، در سمت يسار ، آثاري از دو قلعه نمودار شد كه خراب شده ، تل خاكي شده بودند و يك كوه كوچكي نيز در نزديكي آنها واقع بود كه سنگ سخت داشت . پنج ساعت به غروب مانده وارد منزل تبوك شديم و از اردوي ما تا آباي تبوك دويست قدم فاصله بود و در آخر اردو چاهي بود . دواب را از آن چاه آب مي دادند و بالاتر از آن زراعتگاه بود و جو كاشته بودند ، به قدري كه انگشت از زمين بالا آمده بود و بالاتر از محل زراعت ، قبرستاني بود كه در يمين و يسار آن باغات بود . درخت انار و انجير
|
174 |
|
و شفتالو در بعضي از باغات بود و بعض ديگر بي درخت بودند و در آنها زراعت نموده بودند .
تبوك
بدان كه تبوك را صاحب قاموس به تقديم با نوشته است ( 1 ) و صاحب مجمع البحرين به تقديم تا نوشته . مسجد و خانه هاي رعيتي و قلعه عسكريه دارد كه تخميناً ده ذرع طول آن است و در پشت قلعه ، در سمت شمال ، چشمه آب و سه بركه است كه از آب چشمه پر مي شوند و سكنه آنچا تقريباً دويست خانوار است ، ولي امروز جز معدودي از طايفه نسوان ديده نشد و رجال آن ديده نشدند . چنين مي گفتند ، امسال بعد از آمدن محمل شامي ، خوني در ميان آنها واقع شده ، مردان آنها نزد مشايخ اعراب رفته اند كه عمل خون را بگذرانند ، ولي جناب سعيدپاشا مي گفت : دروغ مي گويند ، مردان آنها مخفي شده اند و عجب تر آن كه ، در اين آبادي غير از خرما و كاوه و جو آذوقه پيدا نمي شد .
دوشنبه دوميك ساعت از دسته گذشته روانه شديم . حركت رو به شمال غربي بود . اراضي اين راه از اول تا آخر صاف و مسطح و وسيع بود و در دو سه جا انحطاط و انخفاض اندكي در راه به هم مي رسيد و جبال اطراف بسيار دور بودند و منبرالنبي ديروز و امروز نمودار بود . ظهر عواف كردند . يك ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم و اسم منزل را قاع مي ناميدند . آب نداشت . تمام حجاج از منزل تبوك آب برداشته بودند . امروز در اين راه افعي شاخدار مخطّطي ديده شد كه دو وجب قد آن بود . سرش را كوبيده آوردند ، ملاحظه نموديم .
سه شنبه سيم طلوع صبح روانه شديم . اراضي اين راه نيز وسيع بود و بعضي جاها شوره زار بود كه سنگ ها شوره بسته بود . دو ساعت به منزل مانده ، در سه چهار محل سنگلاخ شد ، ولي چندان خت نبودند و فاصله سنگلاخ ها مسطح بود و نزديك به منزل ، نخل هايي ديده شد كه بعضي بلند بودند و پاره اي كوتاه ، ولي نخل هايي كه ساقه آنها كوتاه بود ، بيشتر از نخل هاي بلند بودند . ظهر عواف كردند . غروب وارد منزل شديم . اسم منزل را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در قاموس از تبوك ياد نشده ، در ذيل بتك به معناي قطع ، از البتوك ياد كرده ه ربطي به منطقه تبوك ندارد .