بخش 9

وصف بیروت بیت المقدس


200


از اين اشعار معلوم مي شود مصطفي پاشاي وزير علوم ، در سنه 1290 مرمت ضريح نموده است . و در جنوب ضريح اين شعر است :

قبر مُحي الدين ابنِ مَغربي * * * كُلُّ مَن لاذ بِه أو زاره

قُضيت حاجاته مِن بعدها * * * غَفر الله له أوزاره

روز يك شنبه بيست و دوم جايي نرفته و كسي هم نزد ما نيامد . فقط در منزل به استراحت گذشت .

دوشنبه بيست و سيم كالسكه حاضر كردند . بعد از نهار عازم نزهتگاه رَبوه شديم . اول از مرجه گذشتيم و تا قشله كوچكي كه در سمت يسار ساخته اند و ده نفر عسكر گذاشته اند مرجه است و از آنجا كه گذشتيم وارد بوغازي شديم كه ابتداي ربوه است . آب نهر برْدي از وسط مي گذرد و دو طرف آن سبز و خرم است ، ولي صفاي ربوه در بهار است كه مشحون از رياحين و ازهار است . مير عبدالقادر مغربي عمارتي در سمت يمين ساخته است . تا آنجا ربوه است ، از آنجا كه گذشتيم ، داخل ساحت دمّار شديم . احمد افندي و راشدپاشا عماراتي در سمت يمين ساخته اند ، بسيار خوشوضع بود . بعد از آن به عماراتي رسيديم كه در سمت يسار در كنار نهر ساخته بودند . داخل آن عمارت شديم . اختصاص به شخص يهودي داشت و بسيار باصفا بود . از آنجا بيرون آمده به عمارت خواجه موسي يهودي رفتيم كهدر سمت يمين واقع بود . سطح عمارت را تماماً سنگ ها صاف گسترده بودند و در اطراف حياط باغچه هاي كوچك تعبيه كرده اشجار كاشته بودند و در طرف مشرق صفه اي بود كه چوب بست كرده سه شيرواني از چوب بر روي آن ساخته بودند و حوضي در وسط داشت و از دو طرف راهرو گذارده بودند و در پشت آن عمارت نيز باغچه كوچكي بود كه خالي از صفا نبود . قدري در آن عمارت نشسته تفرج كرديم ، پس از آن به منزل مراجعت نموديم .

سه شنبه بيست و چهارم خيال حركت از شام داشتيم كه به سمت بيروت برويم . تدارك اسباب حركت تا شب كشيد . عصري والي پاشا و مشيرپاشا آمده وداع كرده رفتند . يازده ساعت از شب رفته در كالسكه نشسته نزديك پل آهنين رفتيم و از آنجا در كالسكه مخصوصي كه به جهت راه بيروت ساخته اند سوار شده روانه شديم . حركت از آنجا تا


201


ربوه رو به مغرب بود . بعد رو به جنوب شد و پس از آن رو به شمال و بعد از آن به واسطه پيچ و خم راه كمپاني ، ضبط حركت ممكن نشد . از شام تا بيروت صد و ده كيلومتر است . اين راه را كمپاني فرانسه شوسه كرده است . با آنكه فراز و نشيب و دره ها دارد ، چنان كه قانون هندسي پيچ و خم را را مسطح نموده كه كالسكه در نهايت سهولت و آساني مي گذرد . الحق بسيار خوب ساخته است و شرط كرده تا چهل سال در دست كمپاني باشد و مخارج خود را ببرد . هيده سال آن گذشته بيست و دو سال ديگر باقي مانده و تقريباً دو ميليان ! خرج اين راه كرده است . سنگ ريزه و چرخ تسطيح راه در اغلب نقاط حاضر است كه هر جا عيب كند فوراً مي سازند . از شام تا بيروت دوازده محطه است و سكنه آنها اهل فرانسه مي باشند . و اسامي محطه ها از اين قرار است : الهامه ، راس الصحرا ، مَيشلون ، جُديده ، مَصنع ، جسر زينون ، هشطوره ، مُريْجاتْ ، خان مراد ، صَوفر ، خان بودخان ، جمهور . و در اين محوطه ها اصطبل و قهوه خانه و مهمانخانه ساخته اند . اسب ها را در آن عوض مي كنند و هشت نفر عسكري هم كه همراه ما بودند در هر محطه عوض مي شدند . اين راه بسيار باصفا است . دره هاي خوش منظر دارد و اغلب كوه ها مشجرند و درختان كاج و گردو و غيره در كوه ها و دره ها بسيارند و تمام صحرا سبز و خرم است .

چهار شنبه ( بيست و پنجم ) به محطه هشطوره كه رسيديم ، حبيب بيك قايم مقام از جانب حكومت زَهله كه متعلق به لبنان است به استقبال آمد ، به او مهرباني كرديم و در محطه جمهور مورل بيك مأمور پولتيك با لباس رسمي و اسكندربيك مترجم اول با نشان شير و خورشيد از جانب حكومت لبنان به استقبال آمدند و خواجه اسكندر نصراني كارپرداز ايران و حاجي علي افندي و يسقونسول لاذقيّه و حسين افندي وكيل كارپرداز سوريه و حاجي ابراهيم اصفهاني و آقا عبدالصمد يزدي و مشهدي محمد طهراني و آقا سيد ابراهيم تبريزي و حاجي باباي ديلقاني و آقا محمد حسين اصفهاني و حاجي محمود و حاجي جعفر حكاك كه از اهالي ايران هستند ، از بيروت تا جمهور به استقبال آمدند . به آنها نيز مهرباني شد و در حازميه كه تا بيروت سه ربع ساعت مسافت است ، خيمه اي برپا كرده بودند . رستم پاشا متصرف لبنان كه مركز حكومتش بيت الدين است و فخري بيك رئيس بلديه و امين پاشا كماندان عسكر بيروت و طيارپاشا كماندان سواره و خليل افندي


202


خَوري مدير روزنامه جنت كه در ولايت سوريه رتبه اولي دارد با نشان شير و خورشيد و يوسف افندي كاتب پولتيك و محمد شريف افندي محاسبه چي وكيل متصرف و نعوم افندي رئيس مجلس جنايات با البسه رسميه به اتفاق شيخ عبدالباسط فاخوري مفتي و جمال الدين افندي قاضي همگي با كالسكه ها به استقبال آمده بودند . در خيمه نشستند به تمام آنها اظهار مهرباني كرده با متصرف لبنان در يك كالسكه نشسته روانه شديم و در سرحد بيروت كه تا شهر ربع ساعت مسافت دارد ، موزيكانچي و نظام حاضر كرده بودند و قريب پنج هزار نفر مرد و زن از نصاري و غيره ازدحام كرده پياده و سواره با كالسكه ها و درشكه ها به استقبال آمده بودند و مرد و زن با هم در يك كالسكه نشسته بودند . اهل نظام تعظيمات نظامي به عمل آوردند . ما هم تعارف نظامي با آنها كرده گذشتيم . چون غروب بود شب وارد خانه حاج محمي الدين پسر مرحوم سيد عبدالفتاح عرب شديم و خانه او را از جانب حكومت از براي ما مشخص كرده بودند ، عمارت زيبايي بود . باغچه ظريف مطبوعي داشت و در يك طرف باغچه عمارت سرپوشيده قشنگي داشت كه همه اسباب و مُبل آن حاضر و آماده بود . اول در اطاق پايين نشسته با مستقبلين به صحبت مشغول شديم . بعد براي صرف غذا و استراحت به عمارت سرپوشيده رفتيم . خوابگاه مرا در همانجا مشخص كرده بودند . شيخ عبدالله مجتهد عامل ( 1 ) نيز كه مرد مُعمّري است و هشتاد سال عمر دارد ، درويش بيك و نعيم بيك را با يك ملاّ از عامل براي تهنيت ورود ما تا بيروت فرستاده بودند . به آنها هم اظهار مهرباني نموده رفتند . جبل عامل محطل توطن حُرّ شهيد ( 2 ) و شيخ بهايي بوده ، از طايفه شيخ بهايي كسي نمانده است ، ولي از طايفه حُرّ باقي هستند .

وصف بيروت

بيروت از بنادر فلسطين و از اقدم مُدُن سوريه مي باشد . در باني آن اختلاف كرده اند . بعضي گويند جرجسا يولس يا جرجسي خامس از ابناء كنعان است و بعضي ساتور نوس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقصود جبل عامل است . در اصل ( و در موارد بعدي نيز ) به اشتباه : آمل

2 . كذا ! ! شيخ حر عاملي ( م 1104 ) صاحب وسائل الشيعه است ، مؤلف شهيد ثاني ( م 965 ) را با شيخ حر اشتباه كرده است .


203


دانند و در نزد جمهور باني آن مجهول است . در عهود سالفه ، در دست فرنگي ها و ملوك تركيه ، ديار مصريه و چركسيه بوده است . از عهد سلطان سليم اول كه آنجا را تصرف نمود الي كنون در دست سلاطين عثماني است . مدارس زيادي دارد . از آن جمله كمپاني انگليس و فرانسه و امريكا و آرمان مخارج زياد كرده براي هزار نفر دختران روميه و ارامنه و كاتوليك مدرسه ها ساخته اند كه در آنجا درس مي خوانند و در شهر بيروت بازده مطبعه است كه جرايد و روزنامه ها در آن طبع مي شوند و پانزده جامع است و بيست و سه كنيسه و آثار قديمه در اين شهر بسيار است ، ولي در تحت الارض واقعند . هر وقت حفر كرده اند اعمده و احجار عظيمه بيرون آمده است . رودخانه اي از شرقي شهر مي گذرد و تا به آنجا نيم ساعت مسافت است ولي آب آن خوب نيست . رودخانه ديگري است كه آن را نهرالكلب گويند . از جبل قَسردان كه در شرقي بيروت واقع است جاري مي شود . آب آن گوارا است و از شهر تا آنجا چهار ساعت مسافت است . كمپاني انگليس مخارج كرده آن آب را به شهر آورده است و با لوله هاي آهنين وارد خانه ها مي شود و هر مِتري را كه به قدر يك لوله كوچك است سالي به صد و پنجاه فرانك مي فروشد . جبل قسردان رشته از جبل لبنان است و جبل لبنان از طرابلس تا صيدا امتداد دارد و شرقي و غربي و جنوبي بيروت را احاطه كرده است و برف شهر بيروت را در تابستان از جبر قسردان مي آورند زيرا كه برف اين كوه در زمستان زياد است ، براي تابستان نگاه مي دارند . بالجمله بلده بيروت شهر خوبي است ، قلعه و سور ندارد و از بيست سال قبل ابتدا به آبادي آنجا كرده اند و پنج سال است كه آبادي آن تمام شده ، عمارات و باغچه هاي خوب دارد و بازار اين شهر غالباً در كنار اسكله است و هفت سال پيش از اين كم آب بوده است . از وقتي كه كمپاني انگليس آب رودخانه را به شهر آورده است آب اين شهر حالا به قدر كفاف است ، اگر چه آب و هواي اين شهر لطيف است ولي هواي لبنان از بيروت و شام بهتر است و اغلب اعيان شام و بيروت در فصل ييلاق به بيروت مي روند .

روز پنج شنبه بيست و ششم تا عصر در بيروت مانديم . دو ساعت از روز گذشته قونسول طرابلس به ديدن آمد . با او صحبت داشتيم ، رفت . بعد از تجار ايراني آمدند . اظهار مهرباني كردم رفتند . بعد از آن اعيان بيروت آنهايي كه ديروز به استقبال آمده بودند


204


حاضر شدند كه عصري ما را راه بيندازند ، چون بازديد حكام لبنان لازم بود . سه ساعت به غروب مانده به خانه او رفتيم . تشريفاتي فراهم آورده بود . از او بازديد كرديم و بيرون آمديم و به قشله رفتيم . طيارپاشا كماندان عسكر حاضر بود ، موزيكان و سرباز حاضر كرده بودند ، تعظيمات نظامي به عمل آورده بيرون آمديم . چون ديروز كه به بيروت آمديم شبانه وارد شديم و شب ها رسم نيست توپ بيندازند ، امروز كه به قشله رفته بوديم ، از آنجا كه خواستيم به كشتي برويم بيست و يك شليك توپ انداختند . فخري بيك رئيس بلديه و وكيل متصرف و يوسف افندي مترجم و پاشايان تماماً تا كنار اسكله به مشايعت آمدند . از آنها خداحافظي كرده در قايق نشسته به كشتي فرانسه آمديم . از اسكله بيروت تا لنگرگاه كشتي ، نيم ساعت مسافت بود . غروب وارد كشتي شديم و هوا خيلي مساعت بود و دريا به هيچ وجه انقلابي نداشت و كشتي نيز كشتي ممتازي بود . ساعت ده ميل حركت مي نمود و اين كشتي با سفاين ديگر چند امتياز داشت ، يكي آنكه قمرات آن پنجره ها داشت كه هوا داخل و خارج مي شد و ديگر يكي از استوانه هاي سالون آن را كه در وسط واقع بود ، به طرز بخاري ساخته ، دودكش آن را از سقف خارج كرده بودند ، بخاري را روشن مي نمودند ، هواي سالون هميشه گرم بود و نيز ميز سالون را در دو طرف قرار داده بودند ، وسط آن گشاده بود . پيشخدمت به آساني در سالون حركت مي نمود و اين كشتي قوت سيصد اسب داشت ، قريب صد و شش متر طول آن بود و قرب شش متر عرض آن و چهار ديگ داشت . اسم كپيتان آن وِليت بود و اسم محرك جراثقال كشتي موسيو كيران . شب در دريا حركت كرديم . بسيار باصفا بود . از برابر بندر حيفا و صور و صيدا گذشتيم .

جمعه بيست و هفتم بعد از طلوع صبح به نزديك اسكله يافه رسيديم ، اگر چه آب دريا در نزديك اسكله يافته هميشه تلاطم دارد و نمي توان با قايق از لنگرگاه كشتي تا كنار اسكله رفت ، ولي از تفضلات الهي امروز دريا ملايم بود و از اين خطرات مصون بوديم . محمدبيك ، توفيق بيك قايم مقام يافه و احمد رئيس مجلس بلديه و يوسف افندي مترجم پولتيك و ساير صاحب منصبان با عارف افندي طبيب ايراني و احمد خراساني و سيد حسين ، قونسول معزول دولت ايران و عطاء افندي مترجم ، تماماً با البسه رسميه تا به كشتي به استقبال آمدند . با آنها اظهار مهرباني كرده و در قايق نشسته به كنار اسكله آمديم


205


و از آنجا سوار شده به منزل رفتيم . منزل ما عمارتي بود كه از جانب حكومت معين كرده بودند . بيوت تحتاني و فوقاني و در جلو آن باغچه وسيعي داشت كه سبز و خرم بود . براي عملجات در اطراف باغچه چادر زدند و خودمان با خواص اصحاب در عمارت فوقاني به سر برديم . در اطاق سالون حلويات چيده بودند . تنقلي نموده ، پس از آن غذا آوردند ، در سر ميز صرف شد . دو ساعت به غروب مانده قونسول هاي فرانسه و نمسه و انگليس و عثماني و مسكو و اسپانيا و امريكا به ديدن آمدند . با آنها صحبت داشته رفتند . امروز و امشب در يافه مهمان دولت بوديم و خوب پذيرايي از ما كردند .

وصف يافه

يافه شهر خوبي است و آن را يافا نيز گويند و يونانيان جوبه نامند . مشهورترين بلاد است و در طرف شرقي دريا واقع است . گويند پيش از طولان نوح نيز بوده است و در نزديكي اسلكه در ميان دريا سنگ ها است . معلوم مي شود قديم آبادي تا به آنجا بوده ، به واسطه طغيان آب خراب شده است . در روزگار يونانيان صد و نود و شش محله بوده است . بعد خراب شده و حالا هفتاد و چهار سال است كه آبادي و حالت حاليه را به هم رسانيده است . حصاري در طرف دريا ساخته اند . از طغيان آب در بعضي نقاط شكستگي بهم رسيده ؛ عمارات و مدارس و باغات آن زياد است و اغلب ميوه باغات آن مركبات است و از اقسام مركبات پورتقال زياد است و خيلي بزرگ مي شود . چهار پنج عدد آن يك من است و بدون تخم است . نهايت امتياز را دارد و بسيار خوش چاشني است . آب آن را گرفته به جاي شربت استعمال مي نمايند و باغات را از آب چاه مشروب مي كنند و در تمام باغات سيصد چاه است كه آنها را بيار گويند و آب چاه ها شيرين است و دور باغات يافه را از درخت صبّار كاشته اند كه به منزله ديوار است . ساق هاي قوي و سخت دارد و برگ هاي آنها پر از خار است . نمي توان از آنها عبور كرد . در حقيقت براي حفظ باغات سد محكمي است و اين درخت را به فارسي درخت انجير فرنگي گويند . و عدد نفوس يافه چهل هزار است . نصف مسلمان و نصف ديگر يهود و نصاري هستند و هواي يافه در همه فصل خوب است مگر در تابستان كه شب ها اختلاف پيدا مي كند ، بدين جهت اهالي آنجا از


206


تصرف هوا مبتلا به امراض مي شوند . خسته خانه اي شخص مسكوي بر حسب نذر در يافه ساخته و در باغچه آن انواع حيوانات از وحوش و طيور در قفس ها گذارده اند . خيلي باصفا است و مخارج مريض ها را در آن خسته خانه از خودش مي دهد و در اين فصل در باغات يافه شكوفه بادام بود و سنگي به صورت انسان در كنار اسكله يافه در روي عراده ديديم كه دست و شكم و ريش و سبيل آن معلوم بود و سه ذرع طول آن بود . مي گفتند در غره كه دوازده فرسنگي يافه است ، در تحت الارض پيدا كرده بودند و از مسكو آمده بودند و به قيمت گزاف آن سنگ را خواستند بخرند نفروختند و حالا مي خواستند به اسلامبول ببرند . گويند غزّه مولد سليمان بن داود و محمد بن ادريس شافعي است .

شنبه بيست و هشتم پيش از طلوع آفتاب يك درشكه و پنج عراده از براي ما و اصحاب آوردند كه سوار شده به سمت بيت المقدس برويم . خودمان در درشكه سوار شده و سايرين در عراده ها نشسته روانه شديم . صاحب درشكه خودش ناخوش بود ، زنش جاي شوهرش آمده در جلو درشكه نشسته ، عنان اسب ها را به دست گرفت ، كلاهي از سبد بر سر نهاده ، گيسوان را از عقب بالا زده ، درشكه را در نهايت چابكي مي راند . از يافه تا بيت المقدس دوازده ساعت مسافت است كه غروب به منزل مي رسند و راه ها از يافه تا بيت المقدس به قاعده هندسه تسطيح كرده اند . هر جا ممر سيل و آب بوده است وسيع نموده است و پل بسته اند و هر جا كوه و تپه بوده مسطح نموده اطراف آن را سنگ چين كرده اند و در هر نيم ساعت مسافت قراولخانه ساخته اند كه محطوه مربعي است و زير آن اصطبل است و بالاي آن مهتابي و در وسط مهتابي نيز اطاق مربعي ساخته اند كه جاي قراول است و در هر قراولخانه دو نفر سوار گذارده اند و قراولخانه ها در بعضي جاها در سمت يمين هستند و برخي در سمت يسار و نيز از يافه تا بيت المقدس چوب تلگراف نصب كرده اند . بالجمله اين راه را طوري مسطح نموده اند كه درشكه و عراده در نهايت سهولت از فراز و نشيب مي گذرد و حركت از يافه تا بيت المقدس رو به جنوب شرقي است . نصف اول اين راه بي فراز و نشيب است . بر حسب ساعات زودتر طي كنند . از يافه كه حركت نموديم تا ثلث فرسنگ خيابان وسيع است و اطراف آن تماماً باغات است و مشحون از اشجار مركبات و پورتقال و ليمو و ساير مركبات طوري انبوع است كه چشم از


207


ديدن آنها خيره مي شود و در بعضي باغات عماراتي هم بنا نهاده اند كه در فصل ميوه به آنجا مي روند . از خيابان كه بيرون رفتيم قراء ياز و بَيت و ژَن و صَرفند را به فاصله اي چند در سمت يمين ديدم . بعد از آن وارد آبادي رمله شديم كه آن نيز در سمت يمين بود . مدير و قاضي و مفتي آنجا با معدودي از عسكر در كنار قهوه خانه كه در سر راه است به استقبال آمده ايستاده بودند ، به آنها اظهار مهرباني نموده گذشتيم .

رمله

رمله در عهد بني اسرائيل شهر بزرگي بوده است و دوازده دروازه داشته است . مورخين مي نويسند حضرت يونس ( عليه السلام ) مدتي در آن شهر اقامت داشته ، بعد به بيت المقدس عزيمت نموده اند . از روزگار ملك ناصر محمد بن قلاوون به بعد ، جوامع چند در آن شهر بنا شده است . ( 1 ) از آن جمله جامع كبيري سليمان بن عبدالملك در سنه 98 در آنجا بنا نهاده موسوم به جامع ابيض شده است . گويند حضرت صالح ( عليه السلام ) و فضل بن عباس ابن عم حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در مغاره صحن جامع ابيض مدفونند و اين جامع در زمان ملك ناصر صلاح الدين نيز در سنه 586 به دست الياس بن عبدالله تجديد شده و اكنون خراب و ويران است و از قراري كه تحقيق شد ، چهار جامع معمور و ده جامع مخروب در اين آبادي است و در اول و آخر آبادي رمله ، قبرستاني مشاهده شد كه يكي از مسلمانان است و ديگري از گَبران و آنچه ديديم آبادي رمله كثيرالاشجار است و اغرب آنها نخل و اين آبادي به دريا نزديك است . گويند در سمت غربي رمله ، در نزديك دريا ، بقعه و ضريح روبيل بن يعقوب است . در موسم معين از غزّه و رمله جمعي به زيات او مي روند و در رمله جمعي از مجذومين را ديديم كه در كنار راه جمع شده سئوال مي نمودند . از قراري كه گفتند از اطراف به آنجا آمده جمع شده اند . چون از رمله گذشته مسافتي طي كرديم ، قراء بريّه و دانيال و قُباب را در يمين و يسار ديديم و پيش از ظهر وارد قطرون شديم كه در سمت يمين واقع است و همه جاي اين راه باصفا و طراوت بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين ملك ناصر از ممالك است كه سه بار يكي در سال 693 بار دوم در 698 و بار سوم در سال 709 هجري به سلطنت رسد .


208


قطرون

قريه قطرون آبادي معتبري است و كمپاني انگليس لكانته و مهمانخانه در كنار جاده بنا نهاده كه محل آسايش است و خودش نيز در آبادي قريه مزبوره عمارتي ساخته است كه منزل او است و تا اين دهكده راه نصف مي شود و صحرا از همه طرف وسيع و فسيح است و همه جا سبز و خرم است . چون از جانب حكومت قدس شريف در آن لُكانته تهيه و تدارك نهار ديده بودند پياده شده به آنجا رفتيم و قدري نشسته بعد از اداي فريضه حركت نموديم . بوغازي نمودار شد . اول آن را باب الوادي مي گفتند و تتمّه آن را وادي علي و وجه تسميه آن اين بود كه در اواسط اين تنگه ، در طرف يمين راه ، در زير اشجار ، صفه اي است كه جناب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) در آنجا نماز خوانده اند . مسجد كوچكي در آنجا بنا نهاده بودند ، خراب شده ، محراب آن باقي است . بالجمله عاصم بيك ممباشي سوار در نزديك قهوه خانه اي كه در قرب باب الوادي است از قدس شريف به استقبال آمده در كنار راه ايستاده بود . به او مهرباني كردم سوار شده به جلو درشكه افتاد و بعد از طي مسافتي دهكده بئر ايّوب و سَريس را در طرف يمين به قريه ابي غَوش رسيديم كه آن نيز در طرف يمين واقع بود .

ابي غوش

اين دهكده موسوم به كُنيه كسي است كه در اين ناحيت اقتدار داشته است و نوزده سال است كه وفات يافته و از اولاد و احفاد او در اين دهكده هستند . آبادي معتبري است و عمارات آن مانند عمارات شهرستان است و كليسيائي در كنار راه دارد و مقبره ابي غوش هم در نزديكي جاده است و اشجار زيتون و رَز نيز در اين دهكده بسيار است و قهوه خانه و باراندازي هم در آخر آبادي ساخته اند . چون از دهكده ابي غوش گذشتيم بعد از مسافتي آبادي صوبعه و عين كارم را در طرف يمين ديديم و در عين كارم پلي از چوب بر روي آب بسته بودند كه مي بايست از روي آن گذشت و قهوه خانه اي هم در كنار پل ساخته بودند كه خالي از امتياز نبود . دو نفر كشيش با اسبان سفيد از جانب بطريق اَرمن به استقبال آمده در


209


كنار راه ايستاده بودند . به آنها اظهار مهرباني نموده سوار شدند و به جلو درشكه ها افتاده مسافتي كه طي شد دهكده حكونيا را در سمت ايسر ملاحظه نموديم و از آن گذشتيم نيم ساعت به غروب مانده به اول جلگه شهر قدس شريف رسيديم . خسته خانه معتبري در طرف يمين راه ساخته بودند و به جهت تشريفات ما خيمه اي در نزديكي آن برپا كرده اسباب شربت و قهوه و غليان فراهم نموده بودند . يك فوج سرباز با موزيكانچي حاضر كرده ، پس از آنكه به آنها رسيديم ، تعظيمات نظامي به جا آوردند . رئوف پاشاي متصرف قدس شريف با سليمان پاشاي كماندان عسكر و يوسف افندي مترجم و فرزي افندي قاضي با البسه رسميه تا دم كالسكه آمده مرا پياده كرده به خيمه بردند . به تمام آنها اظهار مهرباني نمودم و بعد از صرف شربت و قهوه و غليان بر اسبان مخصوص كه حاضر كرده بودند سوار شده روانه شديم . از آنجا تا منزلي كه در ميان قلعه قديم براي ما مشخص كرده بودند تقريباً يك ساعت مسافت است و تمام اين مسافت را از دو طرف مرد و زن از نصاري و يهود و غيره با البسه فاخره در بالا و پايين و در كوچه ها و كنار ديوارها احاطه كرده به استقبال آمده بودند و متصرف و مستقبلين نيز همه جا همراه بودند . ازدحام غريبي مشاهده شد كه گويا دو ثلث اهالي اين شهر به استقبال آمده بودند و در ورد به شهر شانزده توپ شليك كردند . از خيابان گذشته به دروازه قلعه قديم رسيديم . از دروازه داخل شده به خانه موسي افندي كه شيعه است رفتيم . پيرمرد محاسن سفيد معقولي بود و از سادات حسيني است . خانه او را براي ما مشخص كرده بودند . متصرف پاشا و سليمان پاشاي كماندان عسكر و فرزي افندي قاضي نيز تا آنجا آمدند . قدري صحبت داشته رفتند . امشب متصرف پاشا پذيرايي كرده بود . محض اتحاد دولتين عليتين پذيرايي يك شب را قبول كرده ضمناً خواهش كردم كه ديگر زحمت پذيرايي را نكشد . امشب چون خسته بودم به زيارت مشرف نشدم ، به استراحت گذشت . ولي سجدات شكر خداوند را به جا آوردم كه بحمدالله توفيق رفيق شده به صحت و سلامت به بيت المقدس رسيدم و اين شعر حافظ ابن حجر را به خاطر آوردم

اِلي البيت القُدس جئتُ أرجُو * * * جَنان الخُلدِ نُزلاً مِن كريم

قَطعنا في محَبّتهِ عقاباً و * * * ما بعدالعقابِ سَويَ النّعيم


210


يك شنبه بيست و نهم از منزل به عزم زيارت صخره شريفه رفتيم و از باب الناظر داخل شديم . متولي تا آنجا به استقبال آمده بود . ما را با اصحاب و اجزا از طرف شمالي صحن به طرف قبّه صخره شريفه برد . چون وسط صحن مرتفع است از پله هاي سمت شمالي بالا رفته در نزديك درب شمالي قبّه ايستاده دعا خوانديم . بعد از آن داخل فضاي قبّه مباركه شديم . در حقيقت بيت المقدس همان قبّه مباركه است كه صخره شريفه در آن است . محاذي درب شمالي ، سنگ مربع مُشبّكي در سطح زمين گسترده اند . زير آن خالي است . گويند حضرت سليمان ( عليه السلام ) در آنجا مدفونند . در آنجا دو ركعت نماز خوانده به سمت صخره شريفه رفتيم كه در وسط واقع است و ضريحي بر دور آن احاطه كرده است . بعد از زيارت ، از درب جنوبي ضريح به مغازه تحت الصّخره رفتيم ، نماز خوانده بيرون آمده به سمت جامع قبلي و مسجد عمر رفته تماشا كرديم و از آنجا به قبّه حضرت سليمان ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ رفته نماز خوانده بيرون آمدم و داخل مسجداقصي شدم و بعد بيرون آمده از صحن خارج گشته به سمت مقبره حضرت داود ( عليه السلام ) رفته بعد از زيارت به منزل مراجعت نمودم .


211


بيت المقدس

اسم اين شهر در عهد حضرت داود ( عليه السلام ) به محراب معروف بوده است زيرا كه در حِصن آن محرابي ساخته منزل نموده بودند ، به محراب داود معروف شد ، بعد از آن به قدس شريف و بيت المقدس و بيت الاقدس موسوم گرديد . وقتي كه بيت القدس گويند معني آن اين باشد : مكان طهارت از گناهان و چون بيت المقدس مفهومش اين باشد بيتي است مطهر از اصنام و به عبرانيه دُرّ شلم به تشديد « راء » گويند و حالا به اُورشليم معروف و معني آن به عبراني بيت السلام است . اين شهر از بلاد معتبر فلسطين است و فلسطين يكي از اقسام پنج گانه شام است كه در سابق ذكر شد و تمام ولايت شام را سوريه نامند . بيت المقدس سابقاً تابع شام بوده است . چند سال است به به جهت اعتبارش منفصل كرده حكومت مستقله نموده اند . از اقدام مداين كره ارض است و هميشه طمع اصحاب همت بر افتتاح آن هيجان داشته است . از شهرهاي عظيم محكم البنايي است . تسخيرات و تغييرات در اين شهر بسيار واقع شده است و در عهود قديمه در تصرف فرنگيان بوده است . بعد از آن به تصرف سلاطين اسلام در آمده و از سلاطيني كه فتح بيت المقدس نموده اند ملك ناصر صلاح الدين يوسف بن ايوب بوده است كه بعد از انقراض دولت


212


فاطميين در ديار مصر سلطنت نمود و در ششم محرم سنه 578 حركت نموده در صفر به دمشق رسيد و در ماه صفر سنه 579 به حلب رفته آنجا را تصرف نمود و در بيست و هفتم رجب سنه 583 قدس شريف را فتح نمود . محي الدين ابن زكي قاضي پيش از فتح او قصيده اي انشا كرده بود اين فرد از آن است :

وَ فَتْحَتُم حَلَباً بالسيفِ في صَفَر * * * مُبَشِّر بِفُتُوح القُدس في رجب

باني شهر بيت المقدس

بعضي نويسند مدينه قدس شريف در ابتدا صحرايي بوده است ميان اوديه و جبال كه سام بن نوح به آنجا آمده ، در يكي از جبال آن به عبادت مشغول شده است . پادشاهان آن عصر كه دوازده نفر ملوك الطوايف بوده اند ، بر حال آنها واقف شده اعتقاد بهم رسانيدند و وجوهي ايثار قدوم آنها نمودند كه در آنجا عمارت كند . ايشان هم عمارت نمودند موسوم به روشلّم شد و آن مولك اتفاقي بر سلطنت و اطاعت ايشان نموده مكّني باب الملوك ساختند و در آن وقت ، مكان مسجداقصي در وست شهر واقع شده ، صخره شريفه نيزدر وسط مكان مسجد بوده است ، ولي مشهور اين است كه حضرت سليمان ـ علي نبينا وآله وعليه السلام ـ بعد از فراغت از بناي مسجد ، شهر را بنا كرده ، در مددت سيزده سال به اتمام رسانيد و وقتي كه تمام شد ، بيست و چهار سال از سلطنت ايشان گذشته بود . و بعضي نويسند باني اول سور آن افريدون بن القيان بوده است كه از ملوك فارس است و ابناي بيت المقدس تا هجرت آنچه نوشته اند ، هزار و سيصد و شصت سال فاصله بوده است و بعضي دوهزار و سيصد و شصت سال نوشته اند .

هدم و عمارت شهر

اين شهر را بخت النصر ، هزار و سيصد و پنجاه سال قبل از هرجت خراب نمود و برج داود را كه برج عظيمي بوده به حال خود گذاشت . پنج مرتبه اين شهر خراب و آباد شده است . عمارت رابعه را عمر نموده ، خامسه را وليد بن عبدالملك نموده است . داريوش ثاني و هيلانه مادر قسطنطين و عبدالملك مروان و مهدي نيز عمارت كرده اند و در عهد سلطان


213


سليمان نيز قلعه را تجديد عمارت نموده اند و سلطان محمود در سنه 1233 و سلطان عبدالعزيز در سنه 1293 بعضي عمارت ها نمودند . برج داود حالا موجود است . آنچه نوشته اند ، ملك ناصر داود كه در سنه 637 فتح شهر بيت المقدس نمود ، خراب كرد و عاقبت به طاعون مبتلا شد و در شب بيست و ششم ماه جمادي الاولي سنه 656 در دمشق در قريه بُويضا وفات يافت ، در صالحيه در مقبره پدرش عيسي بن ابوبكر بن ايوب صاحب دمشق مدوفن شد . روس ها نيز در وقتي كه متصرف بيت المقدس بودند قلعه را تجديد عمارت نموده اند .

قلعه شهر

قلعه آن در عهد قديم بزرگ بوده ، مسجداقصي در وسط قلعه واقع بوده است و اكنون طرف شرقي و غربي مسجد بيابان است . و از قراري كه نوشته اند ، در قديم آبادي اين شهر از مصر و بغداد زيادتر بوده است . ارتفاع قلعه حاليه آن صد صد و بيست قدم است و طولش دوهزار ذرع و عرض آن هزار ذرع و از سنگ و گچ ساخته اند . باروي آن بسيار محكم است و اين قلعه دوازده دروازه دارد . در طرف شرق يك دروازه است ، آن را باب الاسباط گويند ، زيرا كه منازل يوسف و روبيل و شمعون و يهودا در آن سمت بوده است و در سمت غربي سه دروازه است و اسامي آن باب سرّالصغير و باب المحراب و باب الرّجه است و اكنون باب المحراب را باب الخليل و باب بيت اللحم نامند ، زيرا كه از آن دروازه به سمت خليل الرحمن و بيت اللحم روند . و در طرف جنوب دو دروازه است و اسامي آنها باب المغاربه و باب صيهون است و اكنون باب صيهون را باب داود مي گويند و در قديم باب اليهود نيز مي گفتند . و در سمت شمال چهار دروازه و اسامي آنها ديرالسرب و باب العمود يا باب العامود و باب الداعيه و باب الساهره است و اكنون باب العمود را باب الشام نامند . كوچه هاي ميان قلعه پست و بلند است و بازارهاي قديم تنگ و تاريك و ده بازار دارد ؛ يكي از آنها كه سوق القطّانين است ، در نهايت ارتفاع است ، و در غربي باب صحن مسجداقصي است و اكنون بيرون قلعه نيز شمالاً و غرباً آبادي شده ، عمارات و كنايس ساخته اند . و عمارات بيرون قلعه خيلي باشكوه است و اغلب آنها باغچه دارد .


214


و عدد نفوس اين شهر سي هزار نفر است . بيست هزار نفر يهود است و پنج هزار نفر نصارا و پنج هزار نفر ديگر سني و غيره است .

جبال شهر

از جبار معروفه آن يكي طورزيتون است كه جبل زيتا نيز گويند و در جانب شرقي مسجداقصي واقع است و اين كوه را جبل الخمر نيز گويند ، زيرا كه كثيرالشجر است و خمر در لغت عرب مفيد همين معني باشد . و در آنجا شجره خَرنوب است كه آن را خرنوبة العشره نيز گويند ، ولي وجه تسميه آن معلوم نشد . و مسجدي در پهلوي آن شجره است كه زير آن مغاره است و در فراز طور زيتون كنيسه اي بنا نهاده اند كه آن را كنيسة الصّعود مي نامند ، از بناي امپراطور هيلانه است . گويند آن مكان مَصعَد عيسي ( عليه السلام ) است و در آنجا اثر گام ايشان هست و آيه مباركه والتّين والزّيتون اشاره به اين كوه است . و ديگر جبل سلوان است كه در جنوب غربي زيتون است . قبور يهود در آنجا است و چشمه سَلوان هم كه آب شيرين گوارا دارد ، در اين كوه است و به همان جهت موسوم به جبل سَلوان گشته است . گويند هر وقت دشمني براي تسخير اين شهر آمده است اطراف آن چشمه را گرفته اند كه بر قلعه گيان سخت بگذرد ، زيرا كه شهر بيت المقدس آب ندارد ؛ آب باران را در ايام بارندگي در چاه ها ذخيره مي نمايند .

شوارع معروفه شهر

سه شارع در اين شهر است كه اسم مخصوص دارند . اول شارع اعظمي است كه آن را خط داود نامند و در وجه تسميه آن گويند : حضرت داود ( عليه السلام ) از منزل خودشان سردابي در زير اين خط بنا نهاده ، از آنجا به مسجداقصي تشريف مي بردند و حد آن از باب الخليل تا باب السلسله است كه يكي از ابواب مسجداقصي است . دوم شارعي است كه آن را خط مرزبان گويند ، ولي وجه تسميه آن معلوم نباشد . در قباله جات به اين اسم مي نگارند . سيّم شارعي است كه آن را خط وادي الطّواحين نامند . طاحونه هاي ( 1 ) شهر در آن خط واقع است و اين شارع نيز عظيم و ممتد است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آسياب


215


بئر ايوب

در جهت غربي طورزيتون بقيعي است كه آن را ساهره نامند و آيه اِذا هُمْ بالسّاهرة ( 1 ) اشاره به آن بقيع است . گويند در زمان قيامت ، حشر مردم از آنجا خواهد شد . و اكنون مقابر مسلمين و صالحين در آن بقيع است . و گويند در برابر ساهره ، مغاره اي است كه آن را مغارة الكتان نامند ، از تحت سور شهر ، اتصالي به زير صخره شريفه دارد . مغاره كبيره اي مستطيله است و امور مهوّله از آن نقل كرده اند و بئر ايوب در نزديكي چشمه سلوان است . گويند هشتاد و پنج ذرع عمق آن است و وسعت سر آن قريب ده ذرع است و عرض چاه ، چهار ذرع و از سنگ هاي پنج ذرعي بالا آورده اند و آب آن سرد و خفيف و گوارا است و آيه مباركه اُركُض بِرجْلِك هذا مُغتسلٌ باردٌ و شراب ( 2 ) اشاره به اين آب است . در موسم تابستان جوشيده و از سر چاه بيرون مي ريزد .

وادي جهنم

در پشت سور شرقي صحن مسجداقصي ، وادي است كه آن را وادي جهنم گويند كه در ذيل طورزيتون است و در وجه تسميه آن گويند : وقتي كه عمر بن خطاب در فتح بيت المقدس لشكر فراوان به آنجا آورد ، چون به اين وادي رسيد ، گفتند : اين وادي جهنم است ، پس از آن به اين اسم معروف گشت . و از بناي قديم ، دو خانه از سنگ در آن وادي است كه گنبدي از سنگ بر سر آنها گذارده اند . گويند خانه فرعون و زوجه اش آنجا بوده . مردم سنگ مي اندازند و بعضي گويند قبر زكريا و يحيي در آنجا است و برخي اين را صحيح ندانند و گويند قبر زكريا و يحيي در سبطيه انابلس يا به جامع دمشق است و بالجمله غرايب شهر بيت المقدس بسيار است و مدارس و كنايس و رباطات آن بي شمار و از قرار روايت كعب الاحبار قبر هزار پيغمبر در آنجاست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نازعات ، 14

2 . ص ، 42


216


صحن قبّه صخره شريفه

طول صحن از جنوب به شمال است و عرض آن از مشرق به مغرب . اگر چه شهر بيت المقدس در سر كوه واقع بوده است ، ولي سطح صحن را مستوي و هموار كرده اند و سوري بر اطراف آن نهاده اند و از بيرون وادي ، هر جا كه نشيب است ، سور آن بلند است و هر جا فراز است سور آن كوتاه است ؛ چنانچه سور جنوبي آن از بيرون وادي تقريباً صد ذرع است و از سنگ هاي عظيم بنا نموده اند ، گل و گچ در ميان آن نهاده اند . و طول صحن بر حسب ذرع اين زمان ، ششصد و شصت ذرع است و عرضش چهارصد و شش ذرع و وسط اين صحن را طولاً دويست و پنج ذرع و عرضاً صد و هشتاد و نه ذرع مرتفع نموده اند و حجاره ابيض بر آن گسترده اند و ارتفاع آن هفت ذرع مي شود و از چهار طرف پله ها از سنگ گذارده اند و عدد پله ها بيست و پنج باشد كه همه از سنگ است و عريض ساخته اند و قبّه صخره شريفه در وسط اين سطح است .

مسجداقصي

مسجداقصي مسجد عظيمي است كه در تحت تمام صحن بزرگ واقع است و در آن از زاويه سور شرقي صحن است و اين مسجد را در نهايت استحكام بنا كرده اند و بناي آن از عجايب روزگار است و اگر كسي ستون ها و سنگ هاي آن مسجد را مشاهده نمايد ، مي داند كه كسي را غير از نبوّت ، قدرت و توانايي آن نيست كه مسجدي به آن وسعت و فسحت با اعمده عظيمه متعدده در تحت الارض بنا كند ؛ افسوس كه بناي به آن عظمت و اتقان را ، دست تطاول اشرار روزگار خراب و ويران كرده است و ديگر به هيچ وجه به صورت اولي عود نخواهد كرد ،

هيهات أن يأتي الزمان بِمثله * * * اِنّ الَزْمان بِمثله لَبخيل

آنچه از بناي آن نمودار بود دوازده طاق در طول و يازده طاق در عرض بود و ستون هاي ده ذرعي در پايه هاي طاق نصب كرده بودند و بر ديوارها سنگ هاي ده ذرعي و پانزده ذرعي نشانده بودند كه شخص از مشاهده آنها حيران مي شود و باقي مسجد خراب و مسدود


217


است كه نمي توان رفت . از قراري كه خدّام مي گفتند ، پنج طبقه هم در زير آن است و العهدة علي الراوي ؛ ولي آثاري از آنها پديدار نبود . و اين مسجد را به آن جهت اقصي گويند كه از كعبه دور است و پاره گويند كه در وسط عالم واقع است . از جهت قبله ، حجاز و يمن و هند بر آن محيط است و از جهت شرق ، بغداد و عراق و مملكت عجم بر آن احاطه دارد ، و از جهت شمال بلاد شام و روم بر آن محيط است و از جهت غرب بلاد مصريه و مملكت عرب بر آن احاطه دارد . اكنون سني ها جامع قبلي صحن را كه عبدالملك مروان ساخته است به مسجداقصي موسوم كرده اند و صاحب تاريخ « انس الجليل » مي نويسد : وحَقيقةُ الحال اَنّ الاقصي اِسمٌ لجَميع المسجد ممّا دار عليه السّور . ( 1 )

باني مسجد

بعضي روايت كرده اند مسجداقصي از بناي مُحكمه بوده است كه به امر خدا ساخته اند و پاره اي نويسند از بناي اسرافيل بوده ؛ و برخي نويسند از بناي آدم بوده و بعضي ديگر از بناهاي سام بن نوح دانسته اند و پاره اي ديگر نوشته اند باني آن يعقوب بن اسحق بوده ، ولي مشهور اين است كه از جانب ايزد تعالي به حضرت داود امر شد بنا كند ، ناتمام ماند ، وصيت نمودند ، حضرت سليمان به اتمام رسانيدند . و ممكن است جمع مابين همه روايات نموده گفته شود كه هر يك تجديد بناي يكديگر را نموده عمارت مرمّت كرده اند . العلم عندالله . ( 2 )

قبه صخره شريفه

ارتفاع قبّه از صحن مرتفع پنجاه و يك ذرع است و شكل بقعه مثمن است و محيط آن از اندرون بقعه دويست و بيست و چهار ذرع است و از بيرون دويست و چهل ذرع و به حكم تثمين هشت ضلع دارد ، ولي از بيرون به پنجاه و دو طاق نما تقسيم كرده اند . فاصله ديوار از صخره شريفه صد گز است و بام قبّه را با زر اندود كرده اند . در عهد حضرت سليمان زينت آن قبّه شريفه از حد افزون بوده است و به انواع جواهر و ذهب و فضّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الانس الجليل ، بتاريخ القدس والخليل ، ج 2 ، ص 24

2 . الانس الجليل ، بتاريخ القدس والخليل ، ج 1 ، صص 8 ـ 7


218


و ياقوت و مرجان مزيّن نموده بودند و مورخين بعضي تفصيلات نوشته اند كه ذكر آنها خارج از بنيان اين سفرنامه است ، ولي آنچه اين اوقات در قبّه صخره شريفه ديده شد از اين قرار است : از جهات اربعه ابوابي به اندرون بقعه گذارده اند كه راه خروج و دخول است . باب شرقي را باب اسرائيل گويند و باب شمال را باب الجثة نامند و در اطراف باطني قه نيز دو دوره ستون از سنگ نصب كرده اند كه دوره اولي شانزده ستون دارد و دوره ثانيه دوازده ستون و در دوره اولي هشت ستون آن مضلّع مربع است كه ضلع كبيرش دو ذرع و يكچارك است و ضلع صغيرش يك ذرع و دو گره و مابين هر دو مضلّع نيز دو ستون مدور است كه دو ذرع و يك چارك قطر آن است . سنگ هاي ستون هاي مضلّع از احجار شفّافه منقشه طبيعي است . گويند سنگ هاي ستون هاي مدور را از هند آورده اند و به رنگ يشم است و ميان ستون ها شش گز است و بالاي ستون ها را از سنگ هاي ريزه منبت كرده اند كه شبيه به خاتم سازي است . الحق نهايت امتياز را داشت و دوره دوم هم به همين منوال بود الا آن كه مضلع آن چهار عدد است و مدور آن هشت عدد و ديوارهاي بقعه را تا نزديك سقف تماماً از همان احجار منقشه طبيعي نصب نموده اند و در ميان دوره دوم قنديل ها از اطراف آويخته اند و يك قنديل آهني آن در طرف جنوب واقع است و جاي هزار چراغ دارد و در برابر درب جنوبي در سمت ايسر ايوان ، مسقّفي است كه آن را دكة المؤذّنين نامند . سه ذرع طول دارد و ده ستون در اطراف آن نصب كرده اند و در سقف آن قرآن بزرگي بالاي رحل گذارده اند و برابر سنگ مشبّكي كه در سمت درب شمالي است و به مقام سليمان معروف است ، ديوار كوچكي از سنگ نهاده اند و دو ذرع طول و يك ذرع ارتفاع آن است . و در بين قبّه زينت ندارد جز اينكه طوق بلندي از فلزّ طلاي احمر در بالاي قبّه شريفه نصب نموده اند .

صخره شريفه

در قديم قبله پيغمبران و اهل عالم صخره شريفه بوده است . حضرت موسي ، قبّه بر آن نهاد و حضرت خاتم الانبيا ( صلّي الله عليه وآله ) در شب معراج از روي آن عروج فرموده اند . در وسط بقعه واقع است ، سنگ بزرگي است سي و سه ذرع در بيست و هفت ذرع است و تأثير قدم


219


مبارك در آن صخره بوده است . بخت النصر شكسته است و از صخره شريفه منفصل گشته و آن را در ضمن ، در قبّه اي علي حده گذارده اند كه معروف به قبّه موضع القدم است . يك طرف صخره از جانب جنوب متمايل است . گويند وقتي كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) بر روي صخره شريفه تشريف بدند ، از هيبت ايشان يك طرف آن متمايل شده است . و در جهت ديگر موضع اصابع ملائكه است كه آن را در آن وقت نگاه داشته اند . و بعضي گويند نشان پاي حضرت اسحاق است كه در طفوليت بالاي صخره رفته اند . و اين صخره شريفه عظيمه معلق است و در زير آن سردابي است كه انبيا ( عليهم السلام ) در آنجا نماز خوانده اند و مورد اجابت دعوات است و ليكن محي الدين اعرابي ( كذا ) اطراف آن را بالا آورده به صخره شريف متصل ساخته است و ظاهراً از حالت تعليق انداخته و سبب را چنين مي گويند كه مقصود محي الدين اين بوده كه اين سرّ از نظر مردم مستتر ماند و وحشت ننمايند زيرا كه حالت معلق بودن صخره عظيمي خالي از مهابت نيست ، چنانچه گويند زني حامله به ميان آن مغاره رفته و وحشت كرده از ترس بچه سقط نموده بوده است . محي الدين به اين جهت اطراف آن را متصل نمود كه ديگر از اين گونه حوادث روي ندهد . و در سرداب از طرف جنوب است و يازده پله پايين مي رود تا وارد آنجا شوند و در آن سرداب مقامات انبيا ( عليهم السلام ) است كه در آنجا عبادت كرده اند . وقتي كه وارد سرداب مي شوند در سمت يمين درب آن ، محراب حضرت سليمان است و در وقت يسار آن ، محراب حضرت داود و در زاويه شمالي آن مقام حضرت خضر است كه ايوان كوچك و دو ستون دارد و در پهلوي آن محرابي است كه مي گويند مقام حضرت خاتم الانبيا ( صلّي الله عليه وآله ) است و برابر مقام خضر جايي است كه مي گويند مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است . و اطراف صخره شريفه را ضريح چوبين نصب كرده اند و چون صخره شريفه متناسب الاندام نيست و سمت جنوب آن قدري پيش آمده است ، ضريح نيز بدين واسطه طرف جنوبيش خروجي است و در زاويه مياني طرف جنوبي ضريح ، قبّه كوچكي است . مي گويند دو تار مو از محاسن حضرت ختمي مآب ( صلّي الله عليه وآله ) كه در شب معراج افتاده بود در ميان شيشه است و آن شيشه در ميان اين قبّه است ؛ و در پشت آن قبّه شمعداني گذاشته اند كه چند شاخه دارد .


220


احاديث مكتوبه در اطراف صخره شريفه

در بالاي درب قبّه صخره شريفه اين حديث را نوشته اند : قال عيسي ( عليه السلام ) صَخرةُ بَيت المُقدس مِن صُخُورالجنة ( 1 ) صَدَق رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) . در بالاي درب جنوبي اين حديث را نوشته اند : اِبشروُا هذَاالقُرآن طَرفه بيَدالله وطرفه بِاَيديكُم فَتَمسكّوا بِه فَاِنَّكُم لَن تُهلِكوا ولَن تضّلوُا بَعَده ، رواهُ الطبراني . و در طرف غربي قبّه اين حديث را نگاشته اند : عن الحسن البصري ( قدس سره ) : ان النبي ( صلّي الله عليه وآله ) قال من تصدّق في بيت المُقدّس بدرهم كان فدائه من النار و من تصدّق برغيف كأن كان تصدق بجبال الارض ذهباً . ( 2 ) و در برابر باب شرقي اين حديث را نوشته اند : روي الحسن عن ابي الحسن عن جدالحسن انّ أحسن الحسنِ الخلق الحسْن ؛ ( 3 ) قال علي ( عليه السلام ) : عزَّ مَن قَنع ، ( 4 ) ذلَّ مَن طمع مِن كلِّ فجٍّ عميق حسام الدين .

تواريخ مكتوبه در اطراف قبّه صخره شريفه

چون سلطان عبدالعزيز در سنه 1292 حرم مبارك را عمارت نموده است در بالاي درب شرقي اين شعر را نوشته اند :

كرده عمارت در حرم ، سلطان بحر و بر تمام گفت بتاريخش خود سهلٌ بهِ حُسْن الخِتام و چون سلطان محمود در سنه 1233 تجديد عمارت كرده است در بيرون قبّه در طرف يمين درب جنوبي چنين نوشته اند : بسم الله الرحمن الرحيم ، جُدِّد تَعْمير هذا المَقام عَلي هذاَ النَقْش بِحُسنِ انْتِظامِ مَوْلانا سُلْطان الْبرّيْنَ وخاقان البَحْرَين وَخادِمِ الحَرَميْن الشريفيْن وهذاَ المَسْجد الاَقْصي اوّلُ القِبْلَتَين ، الغازي حَضْرةِ السُطان محمودخان نَصَرهُ الله وَاَدامَه وخَلَّدَ مُلْكَهُ وسُلْطانَه وقَرن اُمُوره بالتّوفيقِ احْكامه ونَشرَ عَلي الْخافِقَين بِالعَدلِ اَعلامَه وذلِكَ عَلي يَدِالوَزيرِ الشَّهيرِ المأمُور بالأمر العالي الخَطيرِ الدستُور الوَقُور صاحِبُ الخَيرِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الانس الجليل بتاريخ القدس ، ج 1 ، ص 235

2 . الانس الجليل ، ج 1 ، ص 235

3 . بحار الانوار ، ج 68 ، ص 386

4 . الغرر والدرر ، ش 6665


221


وَالسرور وَالسّعادَةِ الحاج سليمان پاشا والي صيدا وذلِكَ في ثَلاثَةِ وثلاثين ومِأتَينِ واَلْفَ . و چون سلطان عبدالحميد هم عمارت در راه كرده اند ، در طرف غرب نوشته اند سَلامٌ عَليْكُم فَادْخُلوها خالِدين ، قَد جَدّد المَلِك التّقي سُلطان عَبدالحَميد ذاك الباب .

بيان جامع قِبَلي

اين جامع در منتهااليه قبلي صحن منخفض است و از قبله به شمال امتداد دارد . صد ذرع طول آن است و هفتاد و شش ذلع عرض آن . نماز جمعه در آن خوانده مي شود و اين جامع را عبدالملك مروان بنا كرده است . جامع عالي محكمي است و سلطان محمود تجديد عمارت كرده است . در طرف يمين ، پنج ستون مضلّع مربّع دارد و پنج ستون مدور و در سمت يسار نيز به دين روش ستون ها نصب كرده اند . در سمت راست ستون چهارم سقط شده بوده است ، در ثاني ساخته اند ، قدري بزرگ تر است و در نزديك محراب نيز چهار طرف ستون نصب كرده اند و چهلچراغ بزرگي سلطان عبدالعزيز در نزديك محراب آويخته است و منبري كه مرصّع به آج و آبنوس است ، سلطان نورالدين شهيد در حلب براي اين جامع ساخته بود كه بفرستد ، ملك صلاح الدين كه در سنه 579 فتح حلب نمود اين منبر را آورده در اين مسجد گذارد . و در سمت غربي اين جامع ، مسجد مطوّلي است كه از جانب به آنجا راه است و اين مسجد در طول غربي واقع است و معروف به جامع النّساء است . گويند از بناي فاطميّين است و از زاويه سمت شرقي جامع نيز راهي به مسجد ديگر است كه آن را مسجد عمر مي گفتند ، چندان وسيع و عالي نبود . در محراب آن بعضي ستون هاي سنگي تازه نصب كرده بودند و خوب حجّاري كرده بودند و پاره اي مي گويند : اين مسجد نيز از آثار بني اميّه است . و در سمت شمال جامع عمر ايواني است كه گويند : مقام عُزَيز بوده است . و در جنب آن ايوان ، از جهت شمال ، ايوان ديگري است كه محراب زگريا در آنجا و در جامع مزبور دو محراب است ، محراب بزرگ جانب شرقي منبر را محراب داود گويند و محراب جانب مغرب را محراب معاويه نامند و در برابر اين جامع ، در بيرون آن ، حوض مدوّري از سنگ ساخته اند و كشكولي از سنگ در وسط آن است گويند ، آب اين حوض را از جانب خليل الرحمن آورند .


222


ابنيه و قُباب صحن مرتفع

در ضلع جنوبي سحن مرتفع در ابتداي آن سه هلالي ، و در وسط چهار هلالي ، و در انتهاي آن سه هلالي است ؛ و در يمين هلالي وسط منبري است از سنگ كه قبّه كوچكي در عرشه منبر است و شش ستون سنگي در زير قبّه است و دو ستون در جلو منبر و دو ستون در عقب آن و اين منبر را قاضي برهان الدين بن جماعه بنا كرده است . سابقاً از چوب بوده است و به آساني حمل و نقل مي شده است . قاضي مزبور ، منبر را تبديل به سنگ كرده است و بالاتر از منبر يك محرابي است كه دو ستون از سنگ دارد و منسوب است به صلاح الدين ؛ و بالاتر از آن محرابي است كه مهاجرين منزل مي كنند ؛ بعضي قبّه دارند و بعضي بي قبه هستند . و در ضلع شمالي صحنين مرتفع ، در ابتدا و وسط آن سه هلالي است و بعد از هلالي اول يك حجره است و قبّه دارد با ايوان و حجره سيم آن قبّه دارد با ايوان و دو هلالي و در جلو حجره دوم به فاصله چند ذرع قبّه است كه آنجا را مغارة الارواح گويند و در ضلع غربي صحن ، در ابتداي آن ، چهار هلالي است و در كنج آن ، قبّه كوچكي است كه قبّه ميزان گويند و بعد ، سه حجره در امتداد آن است كه هر يك ، قبّه دارند و در وسط آن يك هلالي است كه دو حجره بعد از آن است و قبّه ندارند و در وسط ضلع شرقي پنج هلالي است و آن مكان معروف به درج البراق است . و طرف يسار آن يك حجره است و قبّه دارد و منسوب به شيخ عبدالله است كه مكان جلوس او بوده است .

آنچه ذكر شد ، ابنيه اي است كه در جوانب اضلاع اربع صحن ساخته اند ، اما ابنيه و قبابي كه وسط صحن مرتفع واقعند ، از اين قرار است : در سمت جنوب ، در وسط صحن ، محراب كوچكي به محراب امام اعظم مشهور است و در يمين محراب به فاصله چند ذرع ، علامت تعيين زوال است كه ميل آن خراب شده . و در سمت يسار آن بئري است كه زير آن بركه اي است از سنگ خارا و در طرف غربي ، محرابي است كه هشت ستون سنگي دارد و به مقام النّبي معروف است . گويند ، حضرت خاتم الانبياء ( صلّي الله عليه وآله ) در ليلة الاسري ، در آنجا نماز خوانده اند و برابر آن قبّه اي است كه به قبة المعراج معروف است . گويند حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آنجا عروج فرموده اند . و نيز قبّه ديگري


223


است كه اطراف آن سي ستون دارد و قطعه منفصله صخره شريفه در آنجا است و در سابق به موضع القدم معروف بوده است . در اين عصر به بقعه بَخٍّ بَخٍّ معروف است و جهتش اين است در قديم صخره بوده است كه حضرت خضر بر روي آن نماز مي خوانده اند و معروف به صخره بَخٍّ بَخٍّ بوده است . بعد از تغييرات ابنيه مسجداقصي آن صخره در تحت الأرض اين قبّه واقع شده است . و در سمت شرقي نيز قبّه بزرگي است كه اطرافش باز است و علاوه بر دو ستون محرابش ، دو دوره ستون در ميان آن است كه دوره اولي ده ستون سنگي دارد و دوره دوم هفت ستون و به مَحكمه حضرت داود ( عليه السلام ) و قبّه سلسله معروف است و قبّه سلسله از آن جهت نامند كه حضرت سليمان ، سلسله اي از آسمان معلق در آن مكان كرده بودند كه حق از باطل معلوم گردد و غير از خداوند حق ، دست ظالم و غاصب به آن نرسيدي . يك نفر يهودي با مدّعي خود حيله كرده ، صد دينار كه از او ادعا داشت ، در ميان عصا ريخته ، سرش را محكم كرد و در وقت محاكمه عصا را به دست مدّعي داده ، قسم ياد نموده كه وجه او را رد كرده ام ، لهذا دست او به زنجير رسيد و بعد عصا را از مدعي گرفته ، وي قسم ياد نموده كه وجه به او نرسيده . دست او نيز به زنجير رسيد ، چون در اين امر نيز حيله و تزوير بهم رسيد . از آن پس سلسله موقوف شد .

لَقَدْ مَضيَ الوَحي وماتَ العُلا * * * وارْتفع الجوُد مَعَ السلسله

و گويند حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز در شب معراج حورالعيني در آن جا مشاهده فرموده اند . به آن جهت مقام حورالعين هم مي نامند . بسيار قبّه محكم متقني است و قبّه ديگري نيز هست كه آن را قبّه جبرائيل نامند . يك محراب و چهار ستون دارد و گويند بُراق را در شب معراج به آن جا آورده است . و در تمام صحن ، بيست و پنج قبّه و پنجاه چاه است و چهار مناره دارد ، دو مناره در سمت غربي و دو مناره ديگر در سمت شرقي است .

ابواب صحن

جوانب صحن را چهارده باب است . در جانب شرقي سه باب است و هر سه مسدود است . اول باب الرحمه است و دوم باب التوبه است و گويند آيه مباركه فَضُرِبَ بَينَهم بِسور


224


لَه بابٌ باطِنهُ فيهِ الرّحْمةُ وظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ العَذابُ ( 1 ) اشاره به باب الرحمه است كه يك طرف آن وادي جهنم است ، هر چند اعتقاد اهالي آنجا اين است . اين دو باب را در قديم عمر بسته است ، تا حضرت عيسي ( عليه السلام ) نازل شده باز كند ولي چون يك طرف آن صحرا و بيابان است بدان جهت بسته اند كه محفوظ باشد . و در تسميه باب التوبه گويند ، بابي است كه ايزد تعالي توبه حضرت داود را در آنجا قبول كرده اند . باب سيّم باب الجنائز است كه باب البُراق نيز گويند . و در طرف شمال سه باب است : اوّل باب الاسباط كه در شمال شرقي است ، دوم باب الحيطه است كه يهودان داخل شده آيه مباركه : اُدْخُلوا الْبابَ سُجَّداً وقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْلَكُمْ خَطاياكُمْ ( 2 ) اشاره به اين باب است . سيّم باب شرف الانبياء است كه ديوداريّه نيز گويند و در اين زمام باب العظيم گويند . و در جانب غربي هشت باب است : اول باب الغوانمه و باب الغانم المقدس نيز گويند ، در غربي شمالي است و منتهي به خانه هايبني غانم مي شد و در قديم باب الخليل مي گفتند . دوم باب الناظر است ؛ گويند جبرئيل بُراق را به آن در بسته است و در قديم باب الخليل مي گفتند ( كذا ) . سيم باب الحديد است و آن را ارغون الكاملي ، نايب شام تجديد كرده است . چهارم باب القطّانين است كه منتهي به سوق قطّانين مي شود و در آنجا نوشته اند : إنّ السلطان المَلِك النّاصر جَدّدَ عِمارَته في سنة سبع و ثلاثين و سبعمائة . پنجم باب المتوضّاء است و آن را علاءالدين النصر تجديد نموده است و در آخر غربي است . ششم باب السللسه است ، در قديم باب داود مي گفتند و هفتم باب السّكينه است و در وجه تسميه آن گويند ، تابوت سكينه را فرشتگان در آنجا نهاده اند . هشتم باب المغاربه است كه مجاور جامع مغاربه است در قديم باب النبي مي ناميدند . حالا معروف به باب البراق است ، گويند حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شب معراج از آن در داخل شده اند و اين باب ده گز پهنا دارد و سنگ هاي بزرگ در دراجت آن نصب كرده اند و نزديك در نقش سپر حضرت حمزه در سنگ است كه به آنجا تكيه كرده بودند . بالجمله در قديم ، از ابواب صحن ، بعضي اسامي معروف بوده است كه حالا معروف نباشد ، مثلاً باب الهاشميين و باب ابراهيم و باب امّ خالد و باب بركه بني اسرائيل و باب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديد ، 13

2 . بقره ، 58


| شناسه مطلب: 77998