بخش 10
مصر
|
225 |
|
محراب مريم مي ناميدند ، ولي در اين عصر آن اسامي تغيير كرده و لِكُلّ دَوْر طَورٌ .
قباب صحن منخفض
قبّه سليمان قبّه محكمة البنايي است و صخره ثانيه در ميان آن است و آن سنگي است كه حضرت سليمان ( عليه السلام ) بعد از اتمام بناي مسجداقصي بر روي آن ايستاده ، دعا كردند و اكنون آن سنگ را بر ديوار شرقي آن قبّه نصب كرده اند . سنگ صاف مسطّحي است و اين قبّه در طرف سور شرقي در نزديكي باب دويداريّه است و از بناهاي بني اميّه است . قبه موسي ، قبه اي است كه در قديم به قبّة الشجره معروف بوده است و ملك صالح نجم الدين ايّوب بن ملك الكالم در سنه 649 اين قبّه را بنا كرده است . اين كه قبّه موسي گويند مقصود حضرت موسي نيست ولي تصحيح نصب آن را نكرده اند . قبّه طوما ، قبّه اي است كه در سمت جنوب شرقي صحن است و در وجه تسميه او چنين گويند كه ، بعضي از ملوك از جبل زيتون طوماري انداخته بوده اند ، به آن موضع افتاده است ، لهذا در آنجا قبّه بنا كردند .
رواق هاي صحن
در صحن مبارك ، در سه طرف آن كه شرقي و غربي و شمالي باشد ، رواق ها ساخته اند . آنچه در سمت شرقي بوده است ، منهدم شده آثاري از آن باقي نمانده است و آنكه در سمت غربي است رواق هاي محكمة البناء است و طول آنها از جنوب به شمال است . اولش از باب المغاربه و آخرش باب المناظر است و در سلطنت ملك ناصر محمد بن قلاوون تجديد عمارت شده است و آنكه در سمت شمال است ، طول آن از مشرق به مغرب است و حدّ آنها از باب الاسباط است تا مدرسه جادليّه كه آن را در اين عصر دارالنّيابه گويند . و در سلطنت اشرف شعبان بن حسين در سنه 769 بنا شده است .
مهد عيسي
در طرف زاويه شمالي سور صحن ، زميني است آن را خدّام ، سوق المعرفه گويند ، مهد عيسي در تحت آن زمين است . بعد از چند پله وارد فضاي مربعي مي شوند . در سمت شرقي آن سنگي است حفره دارد و بر روي آن قبّه كوچكي ساخته اند . گويند همان سنگ مهد عيسي بوده است . در طفوليّت در آن مهد سخن گفته اند و آن قبّه دو ستون دارد ، جاي
|
226 |
|
دو انگشت در آن ستون ها هست . گويند حضرت مريم در وقت وضع حمل ، آن ستون ها را به دو انگشت مي گرفته اند ، جاي انگشت ها مانده است و در آن قبّه محرابي هم هست كه آن را محراب مريم نامند . سوره مريم در آنجا مي خوانند و گويند در آن مقام دعا مستحب است . صنايعي كه در بيت المقدس ديده شد ، اين است : از چوب زيتون ، انواع اسباب از قبيل لوازم التحرير و شمعدان و ميوه خوري و غيره مي سازند كه خالي از امتياز نيست و از صدف نيز بعضي اسباب ها مي سازند كه ظريف و ممتاز است .
مقبره حضرت مريم
در طرف شمال غربي واقع است ، نصارا كنيسه جسيمانيه گويند و آنجا را هيلانه ، ام قسطنطنين بنا نهاده است . صحن مربّعي دارد كه در پستي واقع است و بناي آن از سنگ است و برابر درِ صحن ، دري به ميان مقبره است كه چهل و هفت پله دارد و از آنها وارد سرداب مي شوند و تمام پله ها از سنگ است . در اواسط پله ها در يمين و يسار ، دو صفّه بنا كرده اند و صُوَر و اَشكال حضرت عيسي ( عليه السلام ) را در آنها گذاشته اند . فضاي سرداب مستطيل است و درِ دو طرف صفّه وسيع است . بقعه حضرت مريم در صفه يمين است و دو درِ كوچك دارد ، يكي رو به صفه است و در زاويه يمين بقعه واقع است و ديگري در طرف يسار بقعه است و بقعه آن بسيار كوچك است و قبر حضرت مريم به قدر يك ذرع از سطح بقعه مرتفع و متصل به ديوار است ، شبيه ايوان كوچكي است . سنگي بر روي آن گسترده اند و قنديل ها آويخته اند و در عقب بقعه فضايي است ، زينت ها گذاشته و صُور و تماثيل آويخته اند . كشيش ها شمع ها به دست گرفته ، روشن كرده بودند . كتاب نوّاب مستطاب معتمدالدوله ـ دام اقباله ـ را همراه آورده ، در بالاي قبر گشوده قصيده مرميه را از جانب ايشان تا آخر قرائت نمودم .
مقبره حضرت داود
مقبره حضرت داود خارج قلعه است . جلو مقبره فضاي ممتدي است . از در كه داخل مي شوند دو بقعه تو در تو است . قبر آن بزرگوار در بقعه ثانيه است و طلاني است و به
|
227 |
|
اندازه طول بقعه است . جامه مفتول دوز بر روي آن كشيده اند و در سمت يمين بقعه پرده اي بر ديوار آويخته ، مي گويند از آنجا تا به سرداب حضرت خليل الرحمن ( عليه السلام ) كه مدفن حضرات انبيا ( عليهم السلام ) است از تحت زمين راه است و مسجدي هم در پهلوي آن دو بقعه شريفه ساخته اند كه جاي خدّام و متولي است ؛ به آنجا رفته قدري نشستم و قهوه و غلياني صرف نمودم .
دوشنبه سلخ سفر چند رأس اسب حاضر كردند . خودمان با اصحاب و اتباع ، عزيمت زيارت خليل الرحمن ( عليه السلام ) نموديم . حضرت ابراهيم خليل در دحبرون مدفون است و در جنوب قدس شريف است و از قدس شريف تا به آنجا دوازده ميل است و بر حسب ساعات شش ساعت راه است و اراضي آن فراز و نشيب و سنگلاخ است و چوب بلوط در اين صحرا فراوان است . بالجمله از قدس شريف كه بيرون آمديم در طرف يمين راه ، عمارت روس ها بود . از آن كه گذشتيم ، بعد از مسافتي در سمت يسار ، خسته خانه ( 1 ) بزرگي بود كه از جانب دولت نمسه ( 2 ) ساخته شده است . قونسول نمسه تا به كنار ديوار آمده بود . سواره با او صحبت داشته گذشتيم و قرار داديم در مراجعت به تماشاي خسته خانه برويم . از قراري كه مي گفت ، مخارج مريض ها دولت نمسه مي دهند و در سال گذشته قريب ده هزار مريض از اطراف به آنجا آمده معالجه شده رفته اند . از آنجا كه گذشتيم در طرف يمين ، خانه مختصري ديديم كه در پشت آن باغچه و درخت زيتون بود و بعد از مسافتي در سمت رسات بقعه راجيل مادر حضرت يوسف ( عليه السلام ) نمودار شد . درب آن بسته بود ، فاتحه خوانده گذشتيم و در وقت نهار به قلعه اي رسيديم كه در طرف يسار واقع بود و سه بِركه عظيم در سمت جنوب داشت كه اول از ثاني و ثاني از ثالث بزرگ تر بود و به يكديگر راه داشتند و از قراري كه معلوم شد ، آب اين بركه ها از باراني است كه از كوه ها آم ده جمع مي شود و از آنجا نهر سرپوشيده تا قدس شريف ساخته اند و آب اين بِركه ها به شهر مي رود و در طرف يمين قلعه نيز در بالاي بلندي عمارتي ساخته اند كه مستحفظين قلعه در تابستان در آنجا به سر مي بردند . از آنجا كه گذشتيم ، چند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . خسته خانه به درمانگاه ، بيمارستان و آسايشگاه گفته مي شده است .
2 . اطريش
|
228 |
|
نفر سوار جانب مصطفي افندي ، قائم مقام حبرون به استقبال آمدند . بعد از مسافتي به چشمه اي رسيديم كه در سمت يسار بود ؛ سكّويي داشت و حوضچه اي در جلو آن ساخته بودند . آب آن جاري بود و مصطفي افندي خودش تا به آنجا به استقبال آمده بود . به او اظهار مهرباني كرديم ، همراه ما آمد . بعد از آن در سمت راست برج خرابي ديدم كه جاي قراول بوده است و بعد از مسافتي ، در سمت يسار قريه حَلْحولْ نمودار شد كه قبر حضرت يونس ( عليه السلام ) در آنجا است ؛ ولي مسافت داشت و وقت تنگ بود ، مجال زيارت نشد . از آنجا تا حبرون يك ساعت راه است و بعد از مسافتي در سمت يمين ، عمارتي از روس ها ديده شد كه در بالاي بلندي ساخته بودند كه در طول ، پنج پنجره داشت و در عرض چهار پنجره ؛ و درخت بزرگي در جلو عمارت بود ؛ مي گفتند ، چهارهزار سال است كه در اين صحرا است والعهدة علي الراوي . و اين عمارت را روس ها براي مسافرين ساخته اند كه در آنجا منزل كنند . از آنجا كه گذشتيم ، بعد از فراز و نشيب وارد كوچه باغ حبرون شديم كه از دو طرف باغات است و ديوارهاي آن را سنگ چين كرده اند . كوچه باغ را كه طي كرديم در سمت يسار ، آثار سور ناتمام كهنه اي بود . آنچه معلوم شد آن موضع را رامه مي ناميدند و همان موضعي است كه حضرت سليمان اول در آنجا بناي ساختن سور داشتند . وحي رسيد كه موضع قبر ابراهيم در آنجا بنا شد . لهذا موقوف نمودند و تفصيل آن بيان خواهد شد . در اول آبادي حبرون ، اهالي آنجا به استقبال آمده ، متولي حضرت ابراهيم نيز دو علم سبز همراه آورده ، در وسط جاده نگاهداشته بود احترام كرده گذشتيم . در جلو كوچه حبرون بِركه بزرگي ديده شد كه آب آن از باران است . منزل ما در خانه حاجي شيخ محمدعلي شيعه معين كرده بودند . به آنجا رفته پياده شديم و سه ساعت از شب رفته ، از بازار سرپوشيده رفته ، سي و يك پلّه عريض سنگي طي كرده ، از باب اليوسف داخل شديم . در سمت يمين درب سبزي بود كه به مقبره حضرت يوسف ( عليه السلام ) باز مي شود ؛ ولي آن در هميشه بسته است و جهت ، اين است موضع يوسف ( عليه السلام ) را علي الترديد در دو جا دانند . يكي در همين مكان است كه در گذارده اند و ديگر در بقعه اي است كه در زاويه صحن حضرت ابراهيم است ، ولي آنچه در تواريخ مسطور است ، حضرت يوسف كه در سنّ صد و ده سالگي رحلت نمودند ، اهالي مصر در تعيين مكان
|
229 |
|
قبر ايشان مشاجره داشتند و هر طايفه براي حصول شرافت مي خواست در محله خود دفن كنند و اين مشاجره ، منجر به منازعه و قتال شده ، بالاخره آراء بر اين متفق شد كه تابوتي كه از رخام ساخته ، نعش حضرت يوسف ( عليه السلام ) را در آن گذارده و به رصاص مسدود نموده ، در نزديك شهر به رود نيل انداختند كه آب آن را به همه محلات برساند و در شرافت شريك و يكسان باشند و حضرت موسي بعد از غرق فرعون ، همان نعش حضرت يوسف را از رود نيل بيرون آورده ، حمل ( به ) تيه كرد .
بالجمله از آن در چند پله بالا رفته به درب دوم رسيديم و از آنجا داخل دالاني شديم . چهار طاق نماي آن را از سمت يمين سنگ هاي سفيد ساده نصب كرده بودند . درب بقعه حضرت ابراهيم در طاق نماي چهارم واقع بود . داخل شده زيارت حضرت خليل و زوجه اش ساره و حضرت اسحاق ( عليه السلام ) و زوجه اش ريقه يا رفقه و حضرت يعقوب و زوجه اش لائقه يا اِليا يا لِيلا يا ليقا ، به اختلاف اسم ، و حضرت يوسف ( عليه السلام ) را خوانده دوباره به دالان آمده از سمت يمين ، از در ديگر بيرون رفته ، در يك جا يازده پلّه ديگر طي نموده از باب الرّباط بيرون آمده به سمت منزل رفتيم . قائم مقام و سايرين مشايعت كرده رفتند و ما به منزل آمديم . در حديث نبوي است : مَنْ لَمْ يمْكُنْه زيارَتي فَليَزر قَبْرَاَبي ابراهيم الخليل ( عليه السلام ) . شكر خداوند را بجا آوردم كه بحمدالله به زيارت هر دو بزرگوار موفق و مشرف شده به اين سعادت فائز و نايل شده از اين نعمت محروم نماندم .
حبرون
حبرون از توابع كنعان است . به عربي به فتح حا و به عبري به كسرِ حا خوانند و اسم اصلي آن اربع است و از طرف قِبَلي آن ، مواجه قدس شريف است و آبادي حبرون اماكن عاليه و منخفضه دارد و شوارع آن بعضي سهل است و بعضي وَبر . شرقي سور ، بقعه حضرت ابراهيم مرتفع و بالاي كوهي است كه آن را يَسلون گويند و غربي آن منخفض است و عمارات و مدارس و مساجد آن بسيار است و جمعيت آن پنج هزار و اكثر آنها مسلمانند و يهودي در اين آبادي كم است و آنچه يهود باشد در قديم از بابل آمده در اينجا سكني كرده اند و اين آبادي محلات متعدده دارد ، معتبر آنها حارّه داريّه است كه در غربي سور
|
230 |
|
حضرت ابراهيم واقع است و اسواق بلد در آن است و در حقيقت احسن محلات است و اين محله به آن جهت موسوم به داريّه است كه حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، اقطاعي به تميم الداري بخشيده بودند . طايفه او را بنوداريّه گويند و اين محله را حاره داريّه ؛ و يك محله ديگر نيز حاره رأس قيطون است كه آن هم در جهت غربي است ؛ و ديگر حارّه اكراد است كه در سمت شرقي در سفح حبل است . در اين آبادي درخت انگور زياد است و اطراف آن باغات است . در تابستان در باغات منزل مي كنند و در سمت غربي شهر در بالاي كوه مسجدي است موسوم به مشهد اربعين . گويند چهل شهيد در آنجا مدفونند . اهالي حبرون به زيارت آنها مي روند .
بقعه ابراهيم خليل و ساير انبيا
گويند در زمان حضرت خليل ، مغاره مكفيله در صحرا بوده ، بنايي نداشته است و آن مغاره متعلق به عفرون بن صحر بوده است . بعد از آن كه ساره ، زوجه ابراهيم رحلت نمود . حضرت خليل آن مغاره را از عفرون ملك به چهارهزار درهم خريدار نمود . عفرون در قيمت آن بهانه جويي كرده مي گفت ، بايد هر ( 1 ) درهمي بر وزن پنج درهم باشد و سكّه آنها به ضرب ملك . حضرت خليل مأيوس شدند . جبرئيل نازل شده ، چهارهزار درهم به همان صفت حاضر كرده ، تسليم حضرت خليل نمود . آن حضرت هم تسليم عفرون كرد . ساره را در آن مغاره دفن نمودند . بعد حضرت ابراهيم رحلت كرده در آنجا دفن نمودند . حضرت ابراهيم صد و هفتاد و پنج سال داشت و بعضي گويند صد و نود و پنج سال . از قرار سال اول ، فاصله مابين فوت خليل و هجرت ، دوهزار و هفتصد و هيجده سال بود . و كنيه او ابومحمد و ابوالانبيا و ابوالضيفان بود . بعد زوجه اسحاق رحلت نموده ، در برابر ساره دفن شد . بعد اسحاق بن اسحاق بن ابراهيم رحلت كرده ، در برابر زوجه اش به فاصله ده ارش مدفون گشت . بعد حضرت يعقوب بن اسحاق رحلت نموده ، در باب مغاره دفن شد . بعد زوجه اش رحلت كرده در برابر او مدفون گشت . عيص و برادران او نزد اولاد يعقوب جمع شدند كه باب مغاره بايد مفتوح باشد و هر كس از ما رحلت نمايد بايد در اين مغاره دفن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اصل : در هر
|
231 |
|
شود و مشاجره كردند . يك از اولاد يعقوب لطمه بر عيص زد ، سر او جدا گشته در مغاره افتاد . سرش در مغاره ماند . جسد او را برده در قريه سعير دفن كردند و اولاد يعقوب محوطه بر مغاره كشيدند و علامات قبور را در هر موضع معين كردند كه هذا قبر ابراهيم و هذا قبر زوجته ساره ، هذا قبر اسحاق و هذا قبر زوجته ريقه و هذا قبر يعقوب و هذا قبر زوجته ليعا ، و بعد در را بستند . پس از آنكه آن حدود به تصرّف فرنگيان درآمد ، گنبدي بر روي آن بنا كردند و چون به تصرف سلاطين اسلام درآمد آن گنبد را منهم نمودند .
سور سليمان
گويند بر حضرت سليمان ، بعد از بناي بيت المقدس ، از جانب ايزد تعالي امر شد كه بر قبر حضرت ابراهيم سوري بكشد . از قدس شريف به ارض كنعان رفت ، پيدا نكرد . جبرئيل نازل شده پيغام آورد كه نوري ظاهر خواهد شد و قبر ابراهيم بر شما پديدار خواهد گشت . نوري از آسمان آمد ، حضرت سليمان موضع رامه را كه نزديك به حبرون است تصور كرده ، بناي سور در آنجا گذارد . جبرئيل دوباره نازل شده پيغام آورد ، اين موضع نيست ، نور ديگر ظاهر خواهد شد و به موضع قبر ابراهيم نازل خودهد گشت . نوري دوباره آمد و بر موضع قبر خليل نازل شد و حضرت سليمان نيز بناي سور نمود و پس از بناي ايشان اطراف آن كم كم آبادي بهم رسانيد و اول يوسف رامي از متموّلين بني اسرائيل بود و ادراك زمان حضرت عيسي ( عليه السلام ) را هم نموده بودند . بناي آبادي گذارده ، بعد از آن به مرور آباد شد . سوري كه حضرت سليمان ( عليه السلام ) بنا كرده اند ، سنگ هاي عظيمه عريضه دارد ، سنگ پنج ذرعي و هشت ذرعي نيز در آنجا مشاهده شد كه قطر آن را دو ذرع مي گفتند و شخص از مشاهده آن حيران مي شد كه اين سنگ هاي عظيم را به چه نحو حمل كرده اند . طول سور از جنوب به شمال ، هشتاد ذرع است و عرضش از مشرق به مغرب چهل و يك ذرع و ارتفاع آن بيست و شش ذرع و بسيار سور محكمي است و در ميان آن ، در زمان دولت ( ناصرالدين محمد ) قلاوون مسجد و بقاع ساخته اند و سلاطين عثماني نيز به مرور مرمت كرده اند .
|
232 |
|
وصف مسجد
طول مسجد بيست و هشت قدم و عرضش سي قدم است . چهار ستون دارد ، دو ستون در يمين و دو ستون در يسار . وسط مسجد بي ستون است و در حقيقت مسجد به سه قسمت منقسم شده و هر قسمتي سه طاق دارد . محراب در بالاي مسجد واقع است و در طرف آن منبري است از چوب ، در زمان خليفه مصر المستنصربالله ، در سنه 484 ، به صوابديد بدرالجمالي مدبر دولتش ساخته شده است . تاريخ آن به خط كوفي در آن منبر مكتوب است . و در سمت يسار محراب ، ساعت بزرگي آويخته اند و در زاويه ديوار شرقي ، چند سطر به خط يوناني نوشته اند كه نويسنده آن اليس بوده است . ابتدا بنام خداوند قاهر قادر شديدالبطش نموده ، بعد از آن اسامي قبور انبيايي كه در سرداب مدفونند نوشته است و در آخر رقم زده است كتبه الاليس بخطه . و در قرينه آن زاويه چند سطر به خط نسخ نوشته اند كه در تاريخ سنه 733 قلاوون اين مسجد را عمارت كرده است .
بالجمله در اين مسجد مغاره و سرداب است كه حضرت ابراهيم و ساير انبيا در آنجا مدفونند . بقعه حضرت اسحاق در مسجد در ميان دو ستون سمت يمين است و بقعه رفقه زوجه اش در برابر آن ميان دو ستون يسار و بعد از بقعه زوجه اسحاق ، قبه اي است كه اطراف آن گشاده است و نه ستون دارد كه بر هر طرف آن سه ستون است و جاي مؤذّنين است و نزديك درب مسجد ، در يمين ، قبه اي كوچكي بنا نهاده اند كه اطرافش باز است و چهار ستون دارد و در وسط آن منفذ مدوّري به ميان سردابي است كه انبيا در آنجا مدفونند و چراغي در آن منفذ آويخته اند و عمق سرداب به اندازه اي است كه مي بايست هفتاد پله طي نمود داخل سرداب شوند و درِ سرداب سابقاً برابر مقبره زوجه اسحاق بوده است ، مدتي است آن را مسدود نموده منفد را گشوده اند .
بقاع ابراهيم و ساير انبيا
بقعه حضرت ابراهيم و ساره برابر يكديگرند . بقعه ابراهيم در سمت يمين است و بقعه ساره در سمت يسار ، و ميان هر دوي آنها فضاي مربع مسقفي فاصله است و درب هر دو
|
233 |
|
بقعه نقره مشبك است و ضريح مباركشان در وسط بقعه و برابر در است . پرده اطلس سبز مفتول دوز روي ضريح كشيده اند و به قدر يك ذرع مخمل مشكي نيز بر آن وصل كرده ، اين عبارت را با مفتول دوخته اند ، هذا قبر خليل الله ( عليه السلام ) ، بقعه مباركه مدوّر است و دو پنجره دارد ، يكي رو به صحن و يكي به مسجد حضرت يوسف و در برابر درِ بقعه ، قرآن بزرگي در روي رحل گذارده اند . بعد از زيارت باز كردم كه بخوانم ، سوره مباركه اِنّا فتحنا بيرون آمد ، به فال نيك گرفتم .
بقعه حضرت يعقوب در سمت شمال صحن است ، آن هم مانند بقعه حضرت ابراهيم است و لايقه زوجه اش در برابر او است . بقعه يعقوب در يسار است و بقعه لايقه در يمين . درب اول آن كه وارد فضاي مربعي مي شوند از چوب است و درهاي بقعتين از آهن است . بقعه حضرت يوسف در زاويه غربي صحن است . قبل از بقعه ، مسجد مطوّلي است ، محرابي در سمت يسار است و كتابخانه در سمت يمين و در سمت چپ محراب فضايي است ، ضريحي گذارده اند . مي گفتند ، مقام حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) خاتم است و از زاويه يُمناي آن مسجد ، داخل بقعه حضرت يوسف ( عليه السلام ) مي شوند . بقعه ايشان وسيع تر از ساير بقاع است و درب بقعه يوسف نيز آهن است ، و تمام اين قباب را بني اميه بنا كرده و بعضي آنها را مرمت كرده اند .
مسجد جاوليّه
مسجد جادليّه برابر درب بقعه حضرت ابراهيم است . در قديم مقبره يهود و كوه بوده است . در عهد ملك ناصر محمد بن قلاوون امير ابوسعد سنجر جاولي ، ناظم حرمين الشريفين كوه را بريده و مجوّف كرده مسجد بنا نموده است . چهل و سه ذرع طول آن است و بيست و پنج ذرع عرض آن و شش ستون مضلّع و مربع دارد و تاريخ بناي آن ابتداي ربيع الاخر سنه 718 هجري بوده است . و از اموال خود اين مسجد را بنا نموده است .
صحن
در سمت جنوب ايواني است ؛ چهار هلالي دارد و بر ديوار آن تا نزديك نصف ، سنگ سفيد نشانده اند . درب بقعه حضرت ابراهيم خليل در وسط ايوان است و طول
|
234 |
|
صحن سي و يك قدم و عرضش چهارده قدم است .
سه شنبه غره ربيع الاول از خليل الرحمن حركت كرديم . قائم مقام به مشايعت آمد ، با او خداحافظي كرده روانه شديم . نهار در كنار بركه هاي قلعه عرض راه صرف شد . بعد از آن به بقعه راجيل رسيديم . خدّام از آمدن ما مطّلع شده بودند . درِ بقعه را باز كرده چراغ ها روشن نموده فاتح خوانده از سمت يمين خارج شده به سمت بيت اللّحم رفتيم . در سمت شرقي واقع بود . قال الله تعالي : وَاذْكُرْ في الكِتاب مريم اَذا انْتَبَذتْ مِنْ أهلِها مَكاناً شَرقيا ( 1 ) عمر افندي مدير آنجا ، تا مسافتي به استقبال ما آمده بود .
بيت اللحم
قريه معتبري است . عمارت عاريه دارد و اغلب سكنه آنجا نصارا است . شوارع آن پست و بلند است و مولد حضرت عيسي ( عليه السلام ) در آنجا است . در جلو آن فضاي بزرگي است و در زاويه سمت يسار آن ، درِ كوچكي است . از آنجا داخل مسجد صغيري مي شوند كه مربع است و از وسط آن داخل مسجد بزرگي مي شوند كه مستطيل است . بيست ستون در سمت يمين دارد و بيست ستون در سمت يسار . به اين معني در هر طرف ، دو قطار ستون دارد و در هر قطاري ده ستون است و وسط مسجد گشاده است و در ابتدا و انتهاي مسجد نيز غرفه مرتعفي بنا نهاده اند و سقف اين مسجد از چوب است . گويند از بناي هيلانه مادر قسطنطين است و از آن مسجد ، داخل فضاي مسقف ديگر مي شوند كه در عرض مسجد اول واقع است . سطح وسط آن مرتفع است و جنبين آن منخفض و به قدر نيم ذرع ارتفاع و انخفاض آنها است و هر يك شاه نشيني دارد و عقب شاه نشين ، وسط كليسا است و در وسط آن طاق نمايي از سنگ ساخته صليب را با انواع زينت ها در آنجا گذارده بودند و در فضاي مسجدي كه شاه نشين دارد چهل چراغ ها آويخته اند و زير آن سردابي است ، چند پله دارد كه به ميان سرداب مي روند ، شمع ها روشن كرده بودند ، در دست كشيش ها بود و در سمت يمين طاق نماي مرتفعي بود ، سنگي بر آن گسترده بودند . مولد حضرت عيسي در همان جا است . يك ذرع و يك چارك طول آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مريم ، 16
|
235 |
|
طاق نما است . سوراخ مدوّري در وسط آن است . اطراف آن را نقره گرفته اند . در طرف ياسر نيز اطاقي است كه در پستي واقع شده است . در آنجا هم چراغ روشن كرده بودند . سنگي در آنجا بود ، مي گفتند ، مهد حضرت عيسي ( عليه السلام ) است و بر ديوار سرداب پرده منقش از آهن آويخته بودند . مي گفتند ، از اسلامبول به آنجا آورده اند . آهن را نازك كرده ، مانند پرده ساخته بودند . نهايت امتياز را داشت و نخله در بيت اللحم است . مي گويند ، نخله ولادت حضرت عيسي ( عليه السلام ) است .
بعد از زيارت بيت اللحم بيرون آمده از كشيشان و مدير خداحافظي كرده سوار شديم و به خسته خانه نمساوي كه رسيديم پياده شده منزل قونسول رفتيم و با او صحبت داشتيم . به زبان فرانسه حرف مي زد و فرزندي ابوالنصر ميرزا ترجمه مي نمود . مرد خوش صحبتي بود . از آنجا بيرون آمده ، غروب به منزل رسيديم و شب را در منزل ، به واسطه خستگي به استراحت گذراند . و بعضي اسباب از صنايع بيت المقدس خريداري شد .
چهارشنبه دوم سه ساعت از روز گذشته ، درشكه و عراده ها آوردند ، سوار شده به سمت يافه روانه شديم . متصرف با كماندان و ساير ياشايان با البسه رسميه تا بجايي كه استقبال كرده بودند به مشايعت آمده و يك فوج سرباز با موزيكان حاضر كرده بودند ، تعظيمات نظامي به عمل آوردند . از آنها خداحافظي كرده : رفتيم نهار را در ابي غوش صرف نموده ، دو ساعت از شب رفته وارد يافه شديم و در خانه عطا افندي مترجم قونسول خانه دولت عليّه ايران منزل نموديم . بسيار آدم خوش خدمت و خوش صحبتي بود و نهايت انسانيت را بجا آورد .
پنج شنبه سيّم موعد آمدن فرانسه بود كه عصر حركت نمايد ؛ منتظر آمدن كشتي شديم اگر چه كشتي آمد ولي به جهت تلاطم دريا عبور و مرور از اسكله اشكال داشت ؛ لابداً توقف نموديم كه خود را به هلاكت نيندازيم . وقتي امپراطور دولت نمسه در وقت تلاطم دريا از اين اسكله رفته بود نزديك بوده است كه غرق شود . كپيتان كشتي طناب انداخته ايشان را از قايق به زحمت بيرون آوده به كشتي رسانيده بود .
جمعه چهارم براي نماز ظهر به جامع شهر يافه رفتيم كه درك ثواب نماز جمعه و جماعت را بنماييم . اين جامع در وسط بازارچه يافه است و ملقب به جامع ابي نبوت است
|
236 |
|
و امام جمعه آن ملاحسين نامي است ؛ طبع موزوني دارد . بعد از نماز و معاودت به منزل ، قصيده عربيه انشاء كرده براي ما فرستاد و اشعار آن قصيده غالباً از كلمات مطلع تركيب و ترتيب يافته است و قصيده اين است :
قالوا أتَهوي الّذي في طرفه حور * * * قلت اعذروني فحبّي غير منفصم
قالوا أتسلُوا حسام النّصر قُلتُ لَهُم * * * لا وَالَّذي خَلَق الإنسانَ مِن عَدَمِ
قالُوا أتهوي جميلاً صُبح عزّته * * * من تحتِ طُرّته تجلوا دُجيَ الظّلَم
قالوا أتهوي الّذي رقّت محاسنه * * * وثَغرِهِ العَذبُ خُلوٌ قلتُ مُبتسِم
قالوا أتهوي الّذي في خدّه لَهَبٌ * * * قلت اسئلوا عنه قلبي من نطاهُ دم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه كحل * * * ليكن له عاذل ينهاه قلت عم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * اهل الهوي في يديه قلت كالخَدم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت ارحموا ذلّتي يا جيرة الحرم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اعذروني فاني فيه لم الم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اعذروني فحبّي غير مُنصرم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اعذروني فحبّي غير متّهم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اعذروني فحبّي قد أباح دم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اعذروني فمن ذافيه لَم يهُم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * قلت اسئلوا مهتي عن القلم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه حورٌ * * * حلو الرضاب فقلب الحبّ من شيم
قالوا أتهوي الّذي في طرفه وعج * * * حلو المراشف والاعطاف والشيم
قالوا أتهوي مراداً قلت جارية * * * كانه عضن بان قلت من قدم
قالوا نراك قتيل العشق قلت لهم * * * ما حيلة الصّب والاحشاء في ضرم
عصري به باغي رفتيم كه متعلق به شخص ارمني بود . عمارت و باغچه ظريف داشت كه مشحون از اشجار مركبات بود . قدري توقف و تفرج كرده باصفا بود . هوا ابر شده بناي باريدن گذاشت ، مراجعت به منزل نموديم . يك روز و يك شب باران آمد . از قراري كه
|
237 |
|
مي گفتند ، چهل روز است كه در يافه بارندگي نشده و حالا به موقع باريده است .
شنبه پنجم بعد از ظهر به كنار دريا رفتيم . هوا مساعد بود و صحرا باصفا ؛ قدري تفرج نموده مراجعت به منزل نموديم . امروز قونسول روس به ديدن آمد ، با او صحبت داشتم ، مرد محاسن سفيد خوش مشربي بود .
يك شنبه ششم بعد از ظهر به باغي كه متعلق به قبطيان است رفتيم . رئيس آنها را مطران مي گفتند . در آنجا حاضر بود و عمامه سياه بر سر داشت . مرد قطوري بود . باغ مزبور بسيار خوش منظر و باصفا بود و ارتفاع آن از تمام باغات يافه بيشتر . حسن افندي مفتي يافه و سعيد افندي كه از اُدبا است در آنجا حاضر شدند كه ما را ملاقات نمايند . با آنها به صحبت مشغول شديم . سعيد افندي مادّه تاريخي براي سفر ما گفته بود . بعد از مديحه ماده تاريخش اين بود :
و طالع السعد بالإقبال ارّخه * * * مبرور حجّ و في السّعي مشكور
دوشنبه هفتم به مقبره شيخ ابراهيم رفتيم كه شيعه بوده در اين صفحات مقتول شده است . پاره اي مكارم از او ديده اند ، محترم مي دارند . قبر او در فراز تپه واقع است . از آنجا مراجعت به منزل نموده ، عصري به باغچه شخص مسكوي رفتيم كه خسته خانه ساخته است و انواع گُل ها و رياحين در آن باغچه كاشته است . قدري در بالاخانه خسته خانه نشسته تفرج كرديم و اطاق هاي او را تماشا نموديم . پس از آن به مكتب خانه اطفال كه در نزديك همان باغچه است رفته تماشا كرديم . مشق پيانو مي نمودند و از آنجا به بازديد قونسول دولت روس رفتيم . خانه او چندان دور نبود ، چون اِخبار كرده بوديم كه عصر به ديدن او خواهيم رفت ، تا آنجا به خانه او رفتيم . چاهي در خانه خود حفر نموده ، دلوهاي كوچك از چوب ساخته ، مانند رشته تسبيح به يكديگر وصل نموده بود . از يك طرف به ميان چاه رفته پر مي شد و از طرف ديگر بالا آمده به مجراي آب مي ريخت و در بيست و چهار ساعت اصطخر بزرگي را پر مي نمود . قدري در منزل او نشسته غروب معاودت به منزل نموديم ، باغچه باصفاي خوبي داشت .
سه شنبه هشتم بعد از ظهر سوار شده به باغ سعيد افندي دُجاني رفتيم . مشاراليه مرد اديبي است . در منزل او پاره اي كتب ادبيه بود ، ملحوظ افتاد ، تا غروب در آنجا بوديم ، پس
|
238 |
|
از آن مراجعت به منزل كرديم . امروز هوا خيلي مساعد بود و دريا هم از تلاطم افتاده آرام بود . شب را دو نفر قاري مصري آمدند ، اغلب سور قرآني را حفظ كرده بودند . هر يك چند سوره به لحن مصري قرائت كردند . بسيار خوب تلاوت نمودند و قواعد تجويد را در نهايت خوبي و صحّت رعايت مي نمودند . چون خوب تلاوت قرآن مي كردند ، قرار دادم فردا هم بيايند قرائت نمايند .
چهارشنبه نهم بعد از طلوع آفتاب به باغچه منزل خودمان رفته آن دو نفر قاري مصري نيز آمده مشغول قرائت شدند و از تلاوت آنها محظوظ شدم . الحق قرائت قرّاء مصري نهايت امتياز را دارد و طرز قرائت ، آن است كه آنها دارند . بعد از ظهر سوار شده از باغات يافه خارج گشته به مكتب خانه اسرائيليه رفتيم . اين مدرسه در سمت يمين صحرا واقع است و از جانب اسرائيليين شهر پاريس ساخته اند و ده سال است ساخته شده است و معروف به مكتب خانه اسرائيليه است . اطفال چند از قدس شريف و يافه آورده در آنجا منزل داده اند ، درس فيزيك و شيمي و جغرافيا و علوم ديگر مي آموزند و اغلب آنها اطفال فقرا هستند و مخارج شب و روز آنها را از هر مقوله در آن مدرسه مي دهند . و در جلو مدرسه ، خيابان مرغوبي ساخته اند و در دو طرف آن باغچه هاي موزون مرتب انداخته اند و اشجار مركبات را به نظم و ترتيب غرس كرده اند و انواع رياحين كاشته اند رئيس و ناظر مدرسه به استقبال آمدند و احتراماً پرده بيرق را در بالاي مدرسه كشيدند . اول به اطاق رئيس مدرسه رفتيم ، ميوه و غذا حاضر كرده بودند ؛ از مركبات آن قدري صرف شد . از قرار معلوم بناي اين مدرسه نيز به دست همين رئيس شده است . بعد به اطاق خوابگاه متعلمين در نهايت تنقيح بود . بعد از آن به مجلس متعلمين رفتيم و به ميرزا سيد مهدي طبيب ، كه از تربيت يافتگان مدرسه دارالفنون طهران است ، گفتيم چند مسأله از آنها سئوال نمود ؛ در نهايت خوبي از عهده جواب بر آمدند . اظهار مهرباني به آنها كرده آنها هم به الحان خوش تورات را به دست گرفته و به زبان عبري به نام نامي اعليحضرت قدر قدرت شاهنشاه دولت عليّه ايران ـ روحنافداه ـ و اعليحضرت سلطان عبدالحميدخان ـ خلدالله ملكه و سلطانه ـ خطبه خوانده و دعا كردند ؛ پس از آن بيرون آمده در اطراف باغچه ها گردش كرديم . درختي در آنجا ديديم كه برگ آن عطر سوسنبر داشت ، دو كوزه از آن
|
239 |
|
تعارف كردند كه به طهران بياوريم و كتابچه رئيس مدرسه آورده ، خواش كرد تاريخ آمدن خودمان را به اين مدرسه و امتحان درس اطفال را در آن كتابچه نوشته به يادگار بگذاريم ؛ لهذا چند سطري نوشته مهر كرديم و نزديك غروب از آنجا روانه شده به طرف شهر آمديم . يكي از زن هاي نجيبه انگليسي كه دو سال است با شوهر خود به يافه آمده است ، از ما دعوت كرده بود كه به عمارت او برويم . در مراجعت به منزل او رفتيم ، زن متموّلي است و شوهري اختيار كرده است كه مانند نوكر خدمت مي نمود . منزل منقّحي داشت و اسباب و كتاب زياد در اطاق ها گذاشته بود . يك ساعت و نيم از شب رفته معاودت به منزل كرديم .
پنج شنبه دهم چون كشتي نمساوي رسيد و دريا هم قدري آرام گرفت ، بناي حركت گذارديم . پنج ساعت از روز گذشته از منزل بيرون آمده به كنار دريا آمديم . اشخاصي كه روز ورود به استقبال آمده بودند به مشايعت آمدند ؛ با آنها خداحافظي كرده در قايق نشسته به طرف كشتي رفتيم . با اين كه دريا خالي از تلاطم نبود ، بحمدالله سلامت به كشتي رسيديم . كشتي كوچك ظريفي بود . يك ساعت به غروب مانده به حركت افتاد و حركت رو به شمال غربي بود . شب را درياي ابيض تلاطم داشت . حال اكثر همراهان را منقلب كرد .
جمعه يازدهم قريب به ظهر به اسكله پورتسعيد رسيديم . بيست و يك شليك توپ انداختند و به قانون سابق ، عساكر آنجا در كنار اسكله صف كشيدند و اسماعيل پاشاي محافظ پورت سعيد به ميان كشتي به ديدن ما آمدند ؛ بعد از آن خداحافظي كرده رفت و ورود ما را تلگرافاً به خديو مصر اطلاع بدهد . محمدبيك عرب قونسول پورت سعيد و حسن افندي ويسقونسول دمياط كه از جانب دولت ايران مأمور هستند به كشتي آمدند ؛ چون احمد ويسقونسول عكّه از بيروت همراه ما آمده بود كه به سفارتخانه اسلامبول برود ، او را به بازديد اسماعيل پاشا فرستاده پيغام داديم كه از جانب ما هم تلگرافاً از خديو مصر احوالپرسي كند . در اين اثنا تلگرافي از مقرالخاقان ميرزا ، قونسول مصر رسيد ، از رفتن ما به مصر استفسار كرده بود ، اطلاع داديم .
شنبه دوازدهم قبل از ظهر از اسكله پورت سعيد حركت كرديم و حركت رو به شمال شرقي بود و در وقت حركت بيست و يك توپ شليك كردند و عساكر و موزيكانچيان در
|
240 |
|
كنار اسكله صف كشيده تعظيمات نظامي به عمل آوردند و اسماعيل پاشا هم آمده ما را راه انداخت . قونسول پورت سعيد و دمياط نيز به اتفاق احمدبيك همراه ما در اين كشتي آمدند . دو ساعت به غروب مانده از برابر دمياط گذشتيم . دمياط از توابع مصر است و در جانب شرقي واقع است و يك شعبه رود نيل از دِمياط مي گذرد و به دريا مي ريزد و دو ساعت از شب رفته از برابر بُرلْس گذشتيم و هشت ساعت از شب رفته به محاذات رشيد رسيديم . ؛ آن هم از توابع مصر است و يك شعبه بزرگ رود نيل نيز از آنجا گذشته داخل دريا مي شود . بيست ميل به اسكندريه مانده ، فنري در ميان دريا مشاهده شد . از آن به بعد به جهت اتصال نيل به دريا ، آب كنار دريا گل آلود است . دوازده ميل به اسكندريه مانده جزيره كوچكي است كه ناظر حربيه انگليس در نزديكي آن با ناپلئون جنگ كرده ، سفاين فرانسه را تصرف نموده است . آن جزيره به اسم او معروف است .
|
241 |
|
مصر
يك شنبه سيزدهم يك ميل به اسكندريه مانده ، حركت رو به مشرق شد و يك ساعت از طلوع آفتاب گذشته وارد ليمان اسكندريه شديم و اين ليمان را كمپاني انگليس به طور دايره به جهت امنيت سفاين در دريا ساخته است و هر سنگ مربعي به يك ليره تمام شده است . وقتي كه لنگر كشتي را انداخته اند ، اول مقرب الخاقان ميرزااحمدخان قونسول با محمدخان قونسول ازمير و ميرزا حبيب الله قونسول اسكندريه و محمدحسن بيك خراساني ويسقونسول و خواجه عبدالله كه ويسقونسول مرسين و ميرزا عباس زنجاني كحّال باشي و ميرزا سيدمهدي حكيم به ميان كشتي آمدند ؛ از تمام آنها احوال پرسي كردم . بعد از آنها جناب حسن پاشاي حلمي ، مستشار زراعت كه از مصر به مهمانداري مأمور شده بود ، با احمدپاشاي رأفت ، محافظ اسكندريه و قاسم پاشاي ناظر حربيه و وكيل ظبطيه و وكيل المحافظ نيز به كشتي آمدند ؛ با هر يك صحبت كرديم . بيست و يك توپ براي ورود ما شليك كردند و زورق خديوي را با عَلَم شير و خورشيد حاضر كردند ، در آن نشسته از آب بيرون آمده ، به خشكي رفتيم . منزل ما را در عمارت رأس التين معين كرده بودند . به هيأت اجتماع به آنجا رفته در سر ميز ، نهار صرف شد . بعد مصطفي فهمي پاشاي مزير دُوَل خارجه مصر نيز به ديدن ما آمده با او به صحبت مشغول شديم و پس از رفتن او
|
242 |
|
به حمام عمارت مزبور رفته استحمامي نموده و بعد با حسين پاشا در كالسكه نشسته ، به گردش اسكندريه رفته ، مراجعت نموديم .
عمارت رأس التين
اين عمارت در سمت شمال دريا واقع است و به كنار دريا اتصال دارد . جلو عمارت را در نهايت امتياز حجاره ممتاز گسترده اند و چون در بلندي واقع است راهي كه به عمارت مي روند مرتفع است و در سمت ايسر واقع است ، ولي با درشكه به آساني مي توان رفت . فضاي عمارت ميدان وسيعي است ، اطراف آن بيوتات است و در فضاي ميدان باغچه بندي ها كرده اند و در وسط آن بركه ساخته اند كه دو مرتبه است ، مرتبه پست آن آب نداشت ولي مرتبه بلند پر از آب بود و در وسط آن مجسمه هايي به صورت انسان نصب كرده اند كه اشكار آنها غرابت دارد و از زواياي آنها ، آب به بركه مي ريزد و همين عمارت را به جهت آن رأس التين مي نامند كه سابقاً انجيرستان بوده و حالا عمارت حكومتي است . بيوتاتي كه دارالحكومه است در طرف يمين واقع است و رو به جنوب است و منظر آن دريا است و بسيار باصفا است و اسباب مبل آن از هر مقوله در نهايت خوبي و امتياز حاضر و موجود است و اين عمارت از طرف مشرق نيز دري دارد كه از آن در وارد خيابان شده به طرف شهر مي روند و ستون هاي خوب در اين دروازه نصب كرده اند كه خالي از غرابت و تماشا نيست .
وصف اسكندريه
باني اين شهر اسكندر ذوالقرنين بوده است و در نبوت و سلطنت اسكندر اختلاف كرده اند . حق اين است كه سلطان بوده است نه نبي و اسم اصلي او را مرزبان بن مرزبه نوشته اند و اصلش از يونان بوده است . سيصد و سي و دو سال قبل از ولادت حضرت عيسي ( عليه السلام ) اين شهر را بنا كرد . در كتب نوشته اند : ديوارهاي اين شهر را تماماً سفيد كرده بودند . اهاي آنجا روزها به لباس سياه متلبّس مي شدند كه سفيدي انبيه و عمارات كمتر مزاحم بصر گردد . حالا عمارت اين شهر به وضع ديگر است ، ربطي به
|
243 |
|
بناي آن زمان ندارد . عمارات و كوچه هاي آن به طرز فرنگستان سه مرتبه و چهار مرتبه است و كوچه هاي وسيع ساخته اند كه كالسكه و درشكه حركت مي كند و اغلب مردم با درشكه و كالسكه حركت مي نمايند . از قراري كه مي گفتند پانزده هزار كالسكه و درشكه در اين شهر است و جمعيت اين شهر را تا دويست هزار مي گفتند ، ولي مسلمانان آنجا كمتر از نصارا است و ايراني هم تقريباً صد و بيست نفر در آنجا هستند . ميدان منشيّه و باغ نزهت و ساير باغات آن نهايت امتياز را دارد و در اغلب كوچه ها چراغ گاز مي باشد .
محمدعلي پاشا دو خندق بر دور اسكندريه قرار داده ، باروي محكمي كشيده است كه دو خندق پهلوي يكديگر است و ميان آنها ديوار محكمي فاصله است ، يكي براي داخله شهر است و يكي براي خارج شهر و در ميان شهر قلعه و باستيان ( 1 ) مضبوطي ساخته اند و توپ هاي بزرگ در آنجا گذارده اند كه به همه شهر مشرف است و لنگرگاه كشتي را مي زند ( كذا ) و شُمَندُفِر نيز از اسكندريه تا مصر ساخته اند . به اين جهت از بنار خوب و مرغوب عالم است و از اسكندريه تا قاهره مصر مستقيماً صد ميل انگليسي است و راه آهنش صد و سي و يك ميل انگليسي مي باشد و محمدعلي پاشا نهري از رود نيل تا اسكندريه جدا كرده آب آن را آودره است و به اسم سلطان محمودخان ناميده است و حالا معروف به نهر محمودي است و مردمان آنجا سابقاً از قلّت آب در سختي و عسرت بودند و اكنون در رفاه هستند .
ميدان منشيّه
اين ميدان در حقيقت خيابان طويل عريضي است ؛ وسط آن را مرتفع نموده اند و ستون هاي كوتاه از دو طرف بر زمين نصب كرده اند و زنجيرها بر آنها وصل كرده اند و اسماعيل پاشا صورت جدّ خود محمد علي پاشا را با عمامه در حال سواري ، از مفرغ ريخته در وسط ميدان در فراز سكوي مرتفعي گذاشته اند . بعد از آن از براي موزيكانچيان كلاه فرنگي ساخته اند كه عصرها در آنجا جمع شده موزيكان مي زنند و دو طرف خيابان را باز خيابان ديگر انداخته اند حجاره صاف بر سطح آنها گسترده اند و در حقيقت سه خيابان است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . باستان كلمه اي فرانسوي به معناي استحكام برآمده برج مانندي است كه در قلعه مي سازند .
|
244 |
|
اتصال به يكديگر دارند و از خيابان دو طرف كالسكه ها و درشكه ها و پيادگان حركت مي نمايند و در دو جانب اين ميدان نيز دكاكين بسيار بنا نهاده اند و انواع اجناس نفيسه از هر مقوله در آنجا گذارده اند و در منتهي اليه اين خيابان نيز عمارت حقانيه ساخته اند كه عمارت ديوانخانه عدليه باشد . شب ها كه ميدان به چراغ گاز و چراغ هاي ديگر روشن مي شود صفا و شكوه ديگر دارد و در هيچ نقطه به اين شكوه و امتياز ميداني ديده نشده است . و تفرجگاه مردم غالباً در روز و شب همين ميدان است و قهوه خانه هاي خوب در اين ميدان است كه مردم در آنجا جمع مي شوند و قهوه و غليان و مشروبات صرف مي نمايند و در آن ميدان هر چند نفر ، انجمني كرده دور هم نشسته با يكديگر صحبت مي دارند و عيش ها مي نمايند .
باغ نزْهت اين باغ در سمت يمين خياباني است كه محمدعلي پاشا در كنار نهر محموديه انداخته است و اين باغ را اسماعيل پاشا ساخته است . باغ وسيعي است خيابان ها دارد و اشجار آن به حدي فراوان است كه آفتاب كمتر به سطح آن مي تابد . در وسط باغ ، در مرتبه اعلا كلاه فرنگي براي موزيكانچيان ساخته اند كه عصرها در آنجا موزيكان مي زنند و در اطراف كلاه فرنگي هشت ستون از چوب است . اطراف آن باز است . صندلي هاي زياد در اطراف اين كلاه فرنگي گذارده اند . يك شنبه و جمعه مرد و زن مي نشينند و در ورود و خروج از اين باغ از احدي اجرت نمي گيرند . باغي است كه از دولت براي نزهت خاطر رعيت احداث شده است و در اين باغ انواع و اقسام اشجار و ازهار است ؛ از آن جمله درختي بود كه اسم آن را لَنج مي گفتند ؛ درخت بلندبالايي است ، از هندوستان مي آورند . از قراري كه مي گفتند خالي از سميّت نيست . باغي هم بالاتر از باغ نزهت است كه شخصي نصارا ساخته است ، باغچه بندي ها كرده است و مجسمه هاي متعدده از سنگ و غيره در اطراف باغچه ها نصب كرده است و انواع گل ها و رياحين در آن كاشته است . درخت گلي است در اطراف ديوار عمارت خود كاشته بود كه آن را ابوجميل مي ناميدند . شاخه هاي آن به ديوارها چسبيده بالا رفته بود و كل آن ارغواني رنگ است و ديوارهاي عمارت به واسطه
|
245 |
|
اين گل ارغواني رنگ به نظر مي آمد و بسيار باصفا بود . يك كوزه به ما داد كه به طهران ببريم و از قراري كه مي گفتند در زمستان هم سبز و خرم است . درخت فلفل فرنگي هم در آن باغ بود كه خوشه هاي آن مانند مرجان است و درختي هم ديده شد كه برگ هاي آن مانند لوله است و معطر است و آن را ابوحاري مي گفتند و نيز درختي مشاهده شد كه برگ هاي آن شبيه به برگ نارنج است و اسم آن را يَسْيِتك مي ناميدند . درخت مَوز هم كه برگ هاي پهن دارد و ميوه مي دهد در اين باغ فراوان و ميوه آن شبيه بادنجان است ، ولي زرد رنگ است و خطوط سياه بر روي آن است . مزه اش شبيه به مزه گرمك است و كلاه فرنگي هم در اين باغ ديده شد كه سقف و ديوار آن را تماماً از شاخه هاي اشجار ساخته ، به طوري به هم وصل كرده بودند كه نهايت امتياز را داشت . ميز و صندلي آن را نيز به همان قسم به حالت طبيعي از شاخه هاي درخت ساخته بودند و از طرف اندرون كلاه فرنگي حصير نازكي بر ديوار كشيده روي آن را نقاشي كرده بودند كه ممتاز بود .
مناره فَرُوس اسكندريّه
اين مناره در قديم بوده است و حالا آثاري از آن باقي نيست و مشهور بود آينه بر اين مناره نصب كرده بودند ؛ هر قوت لشكري از جانب روم مي آمد ، عكس آنها در اين آينه مي افتاد ، مطّلع مي شدند . ولي آنچه ناصرخسرو علوي در سفرنامه خود نوشته و به رأي العين ديده است ، مناره در لب دريا بوده است . به آن مناره آينه حرّاقه نصب كرده بودند ، هر وقت كشتي رومي مي آمد ، چون به مقابل آن رسيدي ، آتش گرفتي ، رومي ها حيله و تدبير كرده كس فرستاده آن آينه را شكستند . بالجمله قبر حضرت دانيال پيغمبر نيز در اين شهر است و مقبره شيخ بوصيري ، صاحب قصيده بُرده ( 1 ) كه اسمش محمد بن سعيد ، كنيه اش ابوعبدالله است در اين شهر است . بوصير قريه اي است از قراي مصر ؛ و بعد از او مقبره ابوالعباس مَرسي است كه به اعتقاد سني ها ، از اوليا بوده و محترم مي دانند .
دوشنبه چهاردهم استحمامي به عمل آمد ؛ بعد از آن جنرال قونسول دولت روسيه به ديدن ما آمد ؛ با او صحبت كرديم . بعد از آن تجّار ايران با ميرزا حبيب الله قونسول آمده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قصيده معروفي در وصف رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه ده ها شرح بر آن نگاشته شده است .
|
246 |
|
ايستاده اظهار مهرباني كردم ، رفتند . سه ساعت به غروب مانده با حسن پاشا در يك درشكه نشسته به تفرج رفتيم . اول از ميدان منشيّه گذشته به كارخانه ماشين تصفيه آب رفته تماشا كرديم و از آنجا به باغ نزهت و باغ شخص نصارا رفته تماشا كرده مراجعت نموديم .
كارخانه ماشين تصفيه آب
چون آب نهر محموديه به شهر اسكندري نمي نشيند ، شعبه اي از آن در محلي جدا كرده اند كه آن را ترْعه مي گويند و آب نهر نيل بر آن وارد مي شود و چون گاهي آب نيل نقصان به هم رسانده به ترْعه وارد نمي شود ، در كنار نهل دو واپور ساخته اند كه در آن وقت جلب مياه از نهر ترْعه مي كند و اين ترْعه در خارج باب شرقي مي باشد و در آن واپور ديگر ساخته اند كه آب را از ترْعه به مجمع مياه مي رساند و مجمع مياه فضاي مستطيلي است كه آب در آنجا جمع شده ، منقسم به حواجز است كه شانزده قسمت است و ميان هر قسمتي با قسمت ديگر ديوار كوچكي فاصله است . سطح زيرين هر يك را كلوخ هاي كبيرالحجم گسترده اند و بالاي آن را كلوخ هاي كوچك ريخته اند و بالاي آنها ريگ گسترده اند كه آب را صاف كرده ته نشين شود و براي اين ، خانه خانه ساخته اند كه وقتي اين آب به حوض مي ريزد ، قوت مياه مجراي آن را خراب نكند ، چه وقتي كه منقسم به حواجز شد از قوت مي كاهد ؛ پس از آنكه وارد بركه ديگر شد ، از آنجا به كارخانه ماشين مي رود و در آنجا به اسباب و آلات آب را صاف كرده گنگْ هاي ( 1 ) آهنين در زيرزمين ساخته اند كه آب از آن كارخانه به مجمع ديگر مي رود كه داخل باب شرقي است و مشرف بر تمام عمارات است و از آنجا شعبه شعبه شده به محلات قسمت مي شود ، و در هر محله ، به قدري كه براي هر خانه لازم باشد و خريداري كرده باشند ، مجرايي ساخته اند و به توسط لوله هاي باريك به تمام خانه ها مي رسانند .
سه شنبه پانزدهم بناي حركت از اسكندريه به مصر گذارديم . كالسكه و درشكه ها حاضر كردند ، سوار شديم ، به محطّه مركز سكة الحديد كه اول راه آهن است رفته ، پنج واگُن ممتاز حاضر كرده بودند ؛ خودمان با اجزا و اتباع در آنها نشسته حركت نموديم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . گنگ به معناي لوله اي كه به جهت راه آب از سفال سازند و در زيرزمين به هم وصل كنند .
|
247 |
|
حسن پشا و ميرزااحمدخان قونسول و محمدخان قونسول با ساير قونسول ها نيز همراه آمدند . دو ساعت و نيم از دسته رفته روانه شديم و هفت ساعت و نيم از دسته گذشته ، وارد مصر شديم . در حقيقت با مكث هايي كه در عرض راه شد ، از اسكندريه به مصر در پنج ساعت رفتيم . و در اين راه سيزده محطه است ، اول حضره است ، دوم سيدجبار ، سيم ملاحد ، چهارم كَفردوار است و كفر به معني قريه است ، پنجم ابوحمص است ، ششم دَمَنْهور است ، هفتم تيه بارود است ، هشتم كفرالزيات است ، نهم طَنْكاء است ، دهم بركة السبع است ، يازدهم نَبْها است ، دوازدهم طُوخ است ، سيزدهم قَلْيوب است . اين محطه ها محل رحال است . پاره اي در طرف مشرقند و برخي در طرف مغرب ، ولي چندان قابل نباشند . از اسكندريه تا مصر از دو طرف تمام صحرا زراعت سبز و خرم است و از اين محطه ها آنچه آبادي معتبر داشت ، يكي دَمَنْهور بود ، دوم تيه بارود بود ، سيم كفرالزيات . و در كَفرالزيات راه نصف مي شود . در آنجا مكث كرده نهار صرف شد ، و چهارم طَنْكا كه مريضخانه و محل حكومت دارد و گنبد سيداحمد بدوي هم كه محل اعتماد مصريان است در آنجا است و چند قنطره ( 1 ) بزرگ و كوچك نيز در اين راه ساخته اند ، معتبر آن قنطره كْفرالزيات و نَبها است ، ولي كَفرالزيات اطول از قنطره نَبها است ودر چند جا مرداب هم ديده شد كه صحرا را آب گرفته است و در سيد جبّار قبر سيد جبّار انصاري است ، ولي قدري دورتر از محطه است و در طرف مغرب واقع است و در بركة السبع نيز ، شخصي فرنگي ، باغچه ظريفي در جلو عمارت خود ساخته است . بالجمله چون به محطه ، مركز سكة الحديد مصر كه رسيديدم پياده شديم . خيري پاشا ، مُهردار خديو مصر با احمدپاشا محافظ و ضابط محروسه مصر و علي پاشا صادق ، مأمور عموم سكة الحديد و راشدپاشا و جمعي از عسكر حاضر شده به استقبال آمده بودند . در آنجا غلياني كشيده درشكه ها حاضر كردند نشسته ، به هيأت اجتماع به منزلي كه در شهر در عمارت فائقه خانم ، معين كرده بودند وارد شده نشستيم .
عمارت فايقه خانم اين عمارت در ممحله اسماعيليه كه اسماعيل پاشا ، خديو مصر ، آن محله را احداث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پل
|
248 |
|
كرده است . فضاي عمارت وسعت دارد و بيوت آن را در وسط ساخته اند كه همگي دو رو است و در سمت مشرق آن باغچه ظريفي است و بركه اي در وسط آن است و كوه مصنوعي هم در آخ ر باغچه ساخته اند كه آب از زواياي آن به بركه جاري مي شود و خيلي باصفا است و اين عمارت متعلق به خواهر توفيق پاشا خديو مصر است و مُبل وتمام اسباب اطاق ها از هر مقوله ، در نهايت خوبي و امتياز موجود است . بالجمله در اين عمارت ، مهمان حضرت خديو بوديم و حسن پاشا مهماندار ما است . عبدالحليم ، ملازم اول ، محمود افندي ملازم ثاني و اونياشي و چاوش كه از خدام مخصوص خديو هستند ، با حسن افندي معاون اول ضبطيه مصر با محمدبيك سرّاج ضبطيه مصر و احمد افندي ، ناظر سراي با چهار نفر از خدام خاصه خديوي و قراولان مخصوص ، همه روزه مواظبت داشته خدمت مي نمودند و ميرزااحمدخان قونسول ايران نيز همه روزه در اين عمارت حاضر مي شد و از ما غفلت نمي كرد . آدم معقول متيني است و امروز از تجار ايراني ، حاجي حسن تاجر كازروني و حاجي ميرزا حسن نمازي و حاجي ملاتقي تبريزي و حاجي عبدالله خويي و سيد جواد كربلايي و حاجي ميرزا علي اكبر تاجر اصفهاني و ميرزا عبدالرزاق نمازي و حاجي سيد علي شيرازي و حاجي عبدالرسول شيرازي به ديدن آمدند و ميرزا احمدخان قونسول آنها را معرفي نمود ، به تمام اظهار مهرباني كردم ، رفتند .
چهارشنبه شانزدهم در منزل به استراحت گذشت . حسن پاشا و ميرزا احمدخان قونسول حاضر بودند ، با آنها به صحبت مشغول شديم . شب ، درد دنداني عارض شد ، قدري اذيت كرد ، صبح تخفيف يافت .
پنج شنبه هفدهم دو ساعت از روز گذشته از جانب خديو مصر ، ذوالفقارپاشاي تشريفاتچي با دو كالسكه خاصه خديوي و دو كالسكه ديگر آمده ، اِخبار كرد كه به ديدن حضرت خديو برويم . ما هم با اميرزادگان و جناب حاجي ملاباقر واعظ در كالسكه ها نشسته به سراي عابدين كه عمارت خديو است رفتيم . يك فوج سرباز و دو دسته موزشكانچي در درب سرا حاضر كرده بودند ، موزيكان زده ، تعظيمات نظامي به عمل آوردند ، وارد عمارت شديم . خديو تا دم پله به استقبال آمدند ، هر چه خواستند مرا پيش
|
249 |
|
بيندازند قبول نكرده متّفقاً وارد اطاق شديم . خواستند ما را بالا دست خود بنشانند ، قبول نكرده در يك كَتْ ( 1 ) نشستيم و مشغول صحبت شديم . شخص خديو بسيار معقول و متين است و پدرش اسماعيل پاشاي خديو سابق مصر است و بسيار خوش رو و خوش خو باشند . بعد از صرف قهوه و غليان مراجعت به منزل كرديم . نيم ساعت ديگر حضرت خديو با راشدپاشاي صدراعظم به ديدن آمدند . اميرزادگان را تا پايين پله به استقبال فرستادم و خودم در درب اطاق اول ايستادم . بعد از آنكه تشريف آوردند ، به اتفاق به اطاق دوم رفته نشستيم و مشغول صحبت شديم . بعد از صرف غليان و قهوه تشريف بردند و بعد از رفتن ايشان ، رياض پاشا داخليّه و ماليّه و رئيس نظّار و علي پاشا مبارك ناظر اشغال عموميّه و محمودپاشا ناظر جهاديّه و بحريّه و اوقاف و حسين فخري پاشا ناظر حقانيّه و علي پاشا ابراهيم ناظر معارف و علوم ، مُتدّرجاً به ديدن آمدند ؛ با هر يكِ آنها مهرباني و صحبت كرده رفتند و بعد از صرف نهار با حسن پاشا و اميرزادگان و اصحاب و اتباع به بقعه حضرت زينت ( عليها السلام ) رفته زيارت كرديم و از آنجا به بقعه رأس الحسين ؛ بعد از آنجا به باغچه ملتي رفتيم .
بعقه حضرت زينت ( عليها السلام )
در جلو بقعه مباركه فضاي مسقف كوچكي است كه از آنجا داخل بقعه مي شوند . در بالاي درب بقعه اين دو شعر را نوشته اند :
وزينب وَردَة زهراء بنت علي * * * اخت الحسين لهم بين الوري شأن
طالت لنا بلسان الشكر واصفة * * * نسل الرسول الذي انباه قرآن
و تاريخ آن هزار و دويست و ده بوده . بقعه مباركه مستطيل است و ضريح مبارك در سمت بالاي بقعه است و در بالاي ضريح مبارك سلطان عبدالعزيز به خط جلي ثلث با طلا اين آيه مباركه را نوشته اند : قُلْ لا أسْءلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً اِلاّ المَوَّدَةَ فِي القُرْبي ( 2 ) و در پشت بقعه مباركه ، جامعي است كه پنج ستون در طول دارد و چهار ستون هم در عرض و ستون ها از سنگ است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تخت شاهي
2 . شوري ، 22