بخش 5
وضعیت همسفران بازگشت به جده پرواز به سوی بغداد کتابنامه
نماينده حضرت آيت الله العظمي بروجردي 18 هزار متر مربع است) و در وسط مسجد سه جا بيسقف است و با سنگريزه و شن مفروش است و بقيه مسجد، ستونها روكش سنگي دارد و زمينها با سنگ مفروش است.
دور ضريح مطهر، شرطهها ايستادهاند كه شيعهها را از بوسيدن و لمس ضريح منع نمايند و همچنين جلو منبر شريف مأمور ايستاده است شرطهها اخلاقاً خيلي خشن و تند نيستند، ارفاق ميكنند و لبخند دارند و گاهي شيعهها به عنوان بخشش، مخفيانه پولي به آنها ميدهند تا ناديده بگيرد و آنها ببوسند و او هم قبول ميكند، بلكه آنها را چنين عادت دادهاند به حسب ظاهر، مانع ميشوند، ولي گاهي رو بر ميگردانند يعني كه من نميبينم. مخصوصاً در جلو حجرات ازواج النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و روضه مطهره خيلي مسامحه ميكنند و در آنجا كه ميگويند بيت فاطمه(سلام الله عليها)، به سختگيري مينمايند ولي مفاتيح خواندن و زيارت حضرت زهر(سلام الله عليها) را بلند خواندن مانعي ندارد.
خواجههاي حرم كه در نزد سعوديها محترمند و اغلب در صفّه مينشينند از سياهان و تنومند ميباشند بسيار بداخلاق و تندخو ميباشند حتي از زدن زنها هم مضايقه ندارند راستي ديدن آنان كفاره دارد.
هر روز سه مرتبه براي زيارت روضه مباركه مشرف ميشويم.
|
|
از مقابل «باب جبرئيل»، كوچه تنگ و باريكي ميرود و ميرسد به بقيع و در همين كوچه ديدم در سر در خانهاي نوشته بود «دار ابيايوب» در دست چپ كسي از مسجد به طرف بقيع ميرود و در وسط كوچه جاي وسيعي است كه احتمال ميرود جاي سقيفه باشد (اين احتمال را حقير بدون دليل به دهنم آمده است شايد سمهودي مشروحاً نوشته باشد).
بقيع در شرق روضه مطهره واقع است كه جلو آن، ميان حرم و ميان بقيع خيابان است درِ بزرگ بقيع، روبهروي اين كوچه است. دور بقيع ديوار سفيد رنگ كشيدهاند دو تا در دارد يكي از غرب بقيع كه گفتيم و ديگري در شمال بقيع، روزي دو مرتبه درِ غربي باز ميشود از ساعت 7 صبح تا ساعت 10 صبح، بعداً مردم را بيرون كرده و در را ميبندند. بعد شنيدم كه از اول صبح باز مينمايند و زنها را مطلقاً در بقيع راه نميدهند.
چون شيعهها مرتباً روي قبرهاي ائمه ( عليهم السلام ) پول ميريزند و شرطهها جمع ميكنند يك ريال و يا دو ريال و يا پنج ريال و... اين است كه علي القاعده از زودتر باز كردن هم ابا ندارند و در نزديكي قبرها تابلو زدهاند كه از پول ريختن منع ميكنند (چنين در خاطرم مانده كاملاً علم ندارم)، ولي نميدانم كه پول مال شرطههاي مأمور است يا مال حكومت است؟
|
|
از در بقيع كه وارد ميشويم دو خيابان جدا ميشود، يكي دست راست طرف قبور ائمه ( عليهم السلام ) كه در دست چپ، قبور دختران پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (زينب، ام كلثوم و رقيه) است و منتهي اليه خيابان قبور ائمه ( عليهم السلام ) كه در يك سطح مربع مستطيل واقع است و طرف قبله و شرق قدري بلند است و سنگچيني دارد و چهار قبر؛ اول، قبر حضرت فاطمه [بنت اسد] و دوم، قبر چهار امام ( عليه السلام ) به ترتيب و طرف بالاي سر آنها قبر عباس ( عليه السلام ) است. معلوم است كه يك وقتي ساختمان بوده است.
در نزد آنها، قبر فاطمه دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و قبر فاطمه بنت اسد(سلام الله عليها) را در خارج از محوطه بقيع در يك محيط كوچكي با قبر ابوسعيد خدري معرفي مينمايند، ولي حسب تحقيق در نزد اهل بيت ( عليهم السلام ) قبر حضرت زهر(سلام الله عليها) در ميان قبر و منبر است توي مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و قبر موجود در بقيع قبر حضرت فاطمه بنت اسد(سلام الله عليها) است.
شيعهها در اوّل خيابان دست راست، كفشها را ميكَنَند در اطراف خيابان ميگذارند و ميروند يا در دست ميگيرند و در آنجا گريه و ناله عجيبي است شرطهها هم با مأمورين امر به معروف ايستادهاند تا از نزديك شدن به قبرها يا برداشتن خاك منع نمايند.
خيابان دوم، دست چپ ميرود به سوي قبر زنهاي
|
|
حضرت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و قبر جناب عقيل و سفيان بن حارث و ابراهيم بن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و حليمه سعديّه و شهداي احد و منتهي ميشود به قبر عثمان بن عفان و پشت در بقيع، قبر ام البنين(سلام الله عليها) و عمات النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) واقع است.
روزي آقاي حاج شيخ عبدالحسين فقيهي ديدن ما آمدند و در آنجا از آثار نبوي صحبت شد ايشان فرمودند در همان كوچه باريك، ميان باب جبرئيل و بقيع خانه ابيايوب و امام صادق ( عليه السلام ) واقع است.
وضعيت همسفران
پس از ورود به مدينه و زيارت، رفقاي ما آمدند كه ميخواهيم برويم. ما گفتيم شما توانستيد زودتر برويد گذرنامههاي ما را جدا كنيد و خود برويد، ولي الحمدلله نتوانستند در نتيجه ما نه روز در مدينه مانديم.
آقاي حجتي در بدر سرما خورده بود در مدينه تماماً مريض شد و تبش قطع نشد و سردرد و سرفه شديد داشت ما هم مشغول پرستاري او بوديم و افكار ما مشغول نگراني ايشان بود. مجبور شديم به دكتر مراجعه نماييم با اينكه وضع دكترها و بهداري ايران را ديده بوديم و اطلاع داشتيم، ولي چون زبان عربي نميدانستيم تا به دكترهاي مدينه مراجعه كنيم به حكم ضرورت باز به دكترهاي ايراني مراجعه كرديم، ديديم كه دكتر حجاج ايراني از خانمهاي
|
|
ايراني با وضعيت نامناسب است كه آقايان حجاج را معاينه كرده و نسخه ميدهند. كسي نبود بگويد كه مگر حجاج ايراني احتياج به قابله دارد؟ يا ايران مگر دكتر مرد ندارد؟ يا نظر اين است كه با احكام اسلام مخالفت نمايند و حجاج ايراني را اذيت نمايند و متدينين رغم أنف كنند؟
ما هم به حكم ضرورت پيش خانم دكتر رفتيم و دستور گرفتيم و دوا گرفتيم و هيچ فايدهاي نديديم بلكه كمي بدتر شد اصلاً معاينه نميكردند باز فردا مراجعه كرديم يك پرستاري كه در جاي دكتر نشسته بود دوا داد باز فايدهاي نبرديم بلكه قدري بدتر شد.
فرداي آن روز عصر آقاي حجتي را مجبور كرديم باز حاضر شد كه به دكتر رجوع نماييم چون ايشان و ما يأس داشتيم آقاي حجتي مايل نبود ما مجبور كرديم. به هر حال مراجعه كرديم و برخلاف انتظار به يك دكتر خوش اخلاق و مهربان و متواضعي برخورد كرديم. ايشان كاملاً معاينه كرد، و تبش را با درجه رسيدگي كرد، 39 بود. دواي لازم و دستورات لازمه داد، رفتيم و عمل كرديم، كمي بهتر شد، ولي كاملاً خوب نشد، باز مراجعه نموديم، ايشان تعجب كردند كه چرا تب قطع نشده است باز رفت دواي مخصوصي آورد و سفارش نمود كه اين كپسول را هر 6 ساعت يك دانه و قرصهاي ريز را صبح و عصر ميل نمايد و مواظب باشيد گم نشود. آقاي حجتي غذا نميخورد
|
|
فقط بايد آب جوجة خروس درست كرد تا ميل نمايد و حاج اباذر طبق بذلهگويي شوخي كرد و متلك گفت.
خلاصه آمديم دواها را مصرف نمود و تب قطع شد روزي رفتم در دفتر سيد مصطفي براي گرفتن خروجي، ديدم آقاي دكتر حركت ميكند آمد با ما خداحافظي نمود و آدرس داد (يزد ـ دكتر افضلي).
روزي خواستيم غذا درست كنيم (حاج مسيب مريض بود حاج اباذر اهل خريد نبود حاج علي اصغر و حاج آخوند پيرمرد بودند فقط من و حاج رضا كار ميكرديم) رفتيم از بازار گوشت بخريم حاج اباذر گفت من اگر مرغ نباشد نميخورم ما هم گفتيم: مرغ ميخريم. رفتيم مرغ خريده نشد گوشت گوسفند خوب خريده شد با لوازم يك آبگوشت درست نموديم در هنگام نهار خوردن من ناراحتي معدهاي پيدا كردم و حاج مسيب كم خورد و حاج اباذر نخورد و حاج علي اصغر هم نتوانست بخورد مگر كمي، نهار را آقاي حاج رضا و حاج آخوند دو نفري خوردند و ضمناً حاج رضا از اين جريان اوقات تلخ شد.
حاجيها هم ناراحت هستند. هر كس ميرسد صحبت از حركت و وقت حركت است. اجازه حركت نميدهند، ميگويند در جدّه حاجي زياد است. مدينه جلوها از مكه به جده منتقل شده و ميشوند، جا نيست. اگر اينها هم بروند، آنجا امكان نقل نيست، ميمانند در هواي جدّه
|
|
مريض ميشوند. ايرانيها پس از شنيدن اين حرف گفتند كه مدينه ماندن بهتر است زيارت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه ( عليهم السلام ) اينجا هست و راحتي اينجا هم بهتر از جدّه ميباشد.
اصولاً حجاج در مدينه و مكه خيلي عجله ميكنند، كانّه قرار ندارند.
بازگشت به جده
بالاخره روز دوشنبه 24 ذيحجه به ما اجازه دادند كه بعدازظهر از مدينه حركت نموديم، شايد اولين ماشين ماشين ما بود كه حركت نمود اوّل حاج رضا ماشين را آورد جلو منزل ما اثاثيه را جمع كرديم و سوار شديم و در صندلي رديف دوم يا سوم نشستيم كه موجب حرف نشود و رفتيم در جلو باغ فيروز نگهداشت رفقاي ديگر هم اثاث خود را جمع كردند و حركت نموديم. در مدت 5/6 ساعت از مدينه به جده رسيديم يعني هفتاد فرسخ را در 5/6 (ساعت) طي كرد الحمدلله كه به سلامتي رسيديم، ولكن بعد از ما يك ماشين تصادف كرده و 6 نفر مردند.
ساعت 12 شب تقريباً وارد جده شديم 12 تومان داديم باربرها اثاث ما را به طبقه سوم مدينة الحاج رساندند و شب را آنجا بيتوته كرديم و عجله كردن بعضي از رفقا مفيد شد، يعني فوراً حاج رضا و آقاي حاج ميرزا ستار
|
|
گذرنامهها را به فرودگاه برده و نوبت هواپيما گرفتند، گفتند برويد اثاثتان را بياوريد. رفقاي عجول ما نگذاشتند بخوابيم كمي چشمم به خواب آشنا شده بود چشم باز كردم ديدم كه حاج اباذر نشسته است صداي هواپيما كه يكي مينشيند و ديگري برميخيزد و رفتوآمد جمعيت كه دستهاي ميروند و عدهاي ميآيند نگذاشت استراحت كنيم. منتظر طلوع فجر ميباشيم. صبح شد پس از صرف صبحانه و چاي حركت كرديم باز 12 تومان داديم از منزل تا فرودگاه اثاث ما را حمل كردند.
اثاث تحويل هواپيمايي داديم و اضافه بار نداديم منتظر نوبت خود هستيم پرواز شمارة90 حركت كرد، نوبت ما شده است به طور صف منظم به سوي رسيدگي به گذرنامهها در حركت هستيم. ساكها را توزين كردند اضافه بار من سه كيلو بود آن را هم نگرفتند، رد شديم. گذرنامه را به ما دادند قدري توقف نموديم در را باز كردند رفقا در ورود عجله كردند و فشار آوردند و هر چه بود رد شديم و باز با صف منظم حركت كرديم ديديم كه هواپيما جت است. ساكها را از ما گرفتند سوار شديم. من و آقاي حجتي در وسط طياره كنار بال هواپيما نشستيم كه روبهروي ستون وسط طياره بود.
درهاي هواپيما بسته است هوا هم بسيار گرم است همه خيس عرق شديم به طوري كه لباسها خيس شد
|
|
همه لباسها را كندند.
پرواز به سوي بغداد
هواپيما پرواز كرد ساعت چهار و پنجاه و پنج دقيقه بعد از ظهر حركت نموديم و ساعت هفت و بيست دقيقه به بغداد رسيديم ما با پرواز شماره 90 با هم رسيديم اثاثها را مختصر رسيدگي نمودند و گذرنامهها را به ما دادند. ما در تهران ويزاي عراقي داشتيم و اعلان كردند كه هر كس ويزاي عراق ندارد ويزا مجاني ميباشند.
اثاث خود را با يك تاكسي حمل و هفت نفري در نزديكي حرم مطهر در كاظمين در مسافرخانه طوس يك اطاق اجاره كرديم و دو شب مانديم و زيارت نموديم.
حاج مسيب و حاج اباذر تصميم گرفتند كه براي عاشورا به خوي برگردند و رفتند. بليط تهران خريدند، ولي ما با يك ماشين سواري به سوي كربلا حركت كرديم. ماشين در دو جا پنچر شد و در منطقة مسيب هم پياده شديم.(1) ماشين درست شد و راه افتاديم به كربلا رسيديم. در مسافرخانه حسيني با حاج رضا اطاق گرفتيم حاج رضا و حاج مسيب ميرفتند و حاج اباذر با ما ميموند ما ناراحت شديم؛ زيرا پول موجود و مخارج مشترك بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مزار دو طفلان حضرت مسلم (محمد و ابراهيم) در همين منطقه مسيب ميباشد.
حاج اباذر ميگويد و ميخندد و ميخنداند.
ما يك شب در مسافرخانه خوابيديم. صبح بيرون رفتيم مدرسه حضرت آيت الله العظمي آقاي بروجردي را ديديم كه بسيار مجلل است و براي طلاب زوّار ساخته شده است. مدرسه مجلل سه طبقه و شيك و روشن با طرح جديد ساخته شده است و همه وسايل را دارد و وقف است براي طلاب زاير كه در آنجا سكونت نمايند و شرط دارد كه بيش از 15 روز قصد اقامت نداشته باشد و درِ حجرهها بسته نميشود هر كس وارد شود ميتواند در يك گوشه اثاث خود را پهن كند و بنشيند. غير طلبه آنجا بماند ممنوع است براي طلبه وارد، پتو و تشك ميدهند پنكه هم ميدهند.
آيت الله العظمي خوانساري در حين ورود ما، آنجا براي توديع جلوس كرده بود كه برگردد به ايران. ميگفتند كه مخارج و هزينههاي مدرسه را ايشان ميدهند. علت اينكه ايشان دهه عاشورا را نماندند اين بود كه «حسنعلي منصور» ( 1 ) كشته شد و در ايران عدّهاي را گرفتند و ايشان به احتمال اينكه در نجات اينها بتواند اثري بگذارد وظيفه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حسنعلي منصور نخست وزير وقت ايران در اول بهمن 1343ه .ش توسط شهيد محمد بخارايي و دوستانش كه از اعضاي هيئت مؤتلفة اسلامي بودند، به قتل رسيد. در پي آن تعدادي از اعضاي اين هيئت دستگير و زنداني و به اعدام محكوم شده بودند، ولي تلاشهاي آيتالله خوانساري هم سودي نبخشيد و آنها در روز 26/3/1344 توسط ايادي رژيم پهلوي تيرباران شده و به شهادت رسيدند.
ديد كه به ايران برگردد. ايشان بعد از جلسه توديع با آقاي داماد به سامرا رفتند تا از آنجا به ايران برود و آقاي داماد برگردد به كربلا.
حضرت آيت الله العظمي آقاي سيد محمد محقق، داماد حضرت آيت الله العظمي حائري يزدي مؤسس حوزه علميه قم، استاد بزرگوار ما با آيت الله العظمي خوانساري به مكه مشرف شده بودند يعني مهمان ايشان بودند و در كربلا جدا شدند. آقاي خوانساري به ايران برگشت و آقاي داماد ماند، ولي از خانهاي كه برايش اجاره شده بود، بيرون آمد و در مدرسه ساكن شد.
استاد در اين سفر به تقوا و بيهوا بودن آقاي خوانساري بسيار عقيده پيدا كرده بود.
استاد در اين سفر، پسرش آقاي حاج سيد علي را همراه داشت يك شب من و آقاي حجتي رفتيم در حضورش نشستيم و عرض ارادت نموديم.
خلاصه ما هم از مسافرخانه منتقل شديم در همان مدرسه در طبقه دوم (و اگر سرداب را هم در نظر بگيريم در طبقه سوم) در يك اطاق منزل كرديم (ما چهار نفر بوديم من و آقاي حجتي و آقاي حاج آخوند و آقاي حاج علي اصغر) و با آقايان حاج رضا و حاج مسيب و حاج ابوذر خداحافظي كرديم و همديگر را حلال كرديم.
|
|
يك شب در مدرسه مانديم. فردا روز شنبه 28 ذيالحجه1 (در افق ايران و در افق حجاز و عراق 29 ماه) به نجف و آستانهبوسي مولي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نايل شديم.
در همين مدرسه مرحوم بروجردي=، آقاي شيخ غلامعلي را (كه از اطراف ميانه ميباشد) زيارت نموديم و ايشان هم در همان مدرسه ساكن شده بودند و همچنين با آقاي شكوري زنجاني ملاقات كرديم و حقير ايشان را به اين مدرسه راهنمايي نمودم و با جناب آقاي حاج سيد اسماعيل طاهري كه در تل زينبيّه در منزل جلوخان ساكن شده بود، ملاقات كرديم.
در كربلا به «مدرسه هندي» رفتيم كه آقاي حاج سيد غلامرضا كسايي را ببينيم، آنجا نبود، گفتند: ميرود «مدرسه بادكوبه»، رفتيم آنجا، باز به زيارتشان نايل نشديم، بالاخره ايشان را در صحن مقدس امام حسين ( عليه السلام ) ديديم.
در نجف در مسافرخانه نزديك حرم مطّهر منزل كرديم و به زيارت مشرف شديم از شناسها خيلي برخورد نكرديم آقاي «حاج ميرزا مسلم ملكوتي» ( 2 ) را از دور ديدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. 28 ذيحجة الحرام 1384 برابر 9/2/1344.
2. آيتالله العظمي حاج ميرزا مسلم سرابي ملكوتي، متولد 1303ه .ش هم اكنون يكي از مراجع و اساتيد درس خارج فقه و اصول در حوزة علميه قم است. علاوه بر شرح حال ايشان در جلد 6 گلشن ابرار، خاطرات معظم له در سال 1385ه .ق از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي به چاپ رسيده است.
و چند روز كه آنجا مانديم در نماز آيت الله حكيم و آقاي خويي شركت كرديم.
|
|
|
|
كتابنامه
* قرآن كريم.
1. انقلاب اسلامي در شهرستان ميانه، عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381ه .ش.
2. به سوي نور (مجموعه سخنرانيهاي آيت الله احمدي ميانجي)، تهران، نشر دادگستر، 1382ه .ش.
3. خاطرات حج، خودنوشته آيت الله احمدي ميانجي، مخطوط.
4. خاطرات فقيه اخلاقي آيت الله احمدي ميانجي، به كوشش عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379ه .ش.
5. روزنامه اطلاعات، ش 19806، ديماه 1371ه .ش.
6. ستارگان حرم (علماي مدفون در حرم حضرت معصومه(سلام الله عليها، جمعي از نويسندگان، قم، انتشارات زائر.
7. المقتطف من آثار السلف والخلف، يادداشتهاي متفرقه آيت الله احمدي ميانجي، مخطوط.
|
|
|
|
كتابنامه
* قرآن كريم.
1. انقلاب اسلامي در شهرستان ميانه، عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381ه .ش.
2. به سوي نور (مجموعه سخنرانيهاي آيت الله احمدي ميانجي)، تهران، نشر دادگستر، 1382ه .ش.
3. خاطرات حج، خودنوشته آيت الله احمدي ميانجي، مخطوط.
4. خاطرات فقيه اخلاقي آيت الله احمدي ميانجي، به كوشش عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379ه .ش.
5. روزنامه اطلاعات، ش 19806، ديماه 1371ه .ش.
6. ستارگان حرم (علماي مدفون در حرم حضرت معصومه(سلام الله عليها، جمعي از نويسندگان، قم، انتشارات زائر.
7. المقتطف من آثار السلف والخلف، يادداشتهاي متفرقه آيت الله احمدي ميانجي، مخطوط.