بخش 2

15 رمضان سال سوم هجرت 28 صفر سال 50 هجرت پنج شنبه 22 شهریور جمعه 23 شهریور ذوقبلتین سال دوم هجری، مسجد بنی سلمه مساجد سبعه سال پنجم هجرت روستای قبا؛ سال چهاردهم بعثت شنبه، 24 شهریور 24 ذی‌الحجه سال 10 هجرت، مدینه یکشنبه، 25 شهریور دوشنبه، 26 شهریور


25


يا رسول الله! علي بي‌خبر از سقيفة بني‌ساعده، غسل مي‌دهد و مويه مي‌‌‌‌‌كند و جز سلمان و بوذر و ديگر نزديكانت، كسي دل خاندانت را تسلا نمي‌دهد و تو اي محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! اي شريعت ساز! و اي مقصودِ لَولاكَ!1 به حق پيوستي.

پيشتر مي‌آيم و نجوا مي‌كنم:

السَّلامُ عَلَيكَ يا خاتَمَ النَّبيّينَ، اَشهَدُ اَنَّكَ قَد بَلَّغتَ الرِّسالَة!

و مويه مي‌كنم: «واَقَمتَ الصّلاة».

و ناله مي‌كنم: «وآتَيتَ الزَّكاة».

مي‌چرخم و مي‌چرخم، گريه امانم نمي‌دهد، مي‌چرخم گرداگرد.

دورادور ضريح را زنان نقابدار گرفته‌اند و اجازة نزديك شدن و لمس ضريح را نمي‌دهند حتي براي تيمّن و تبرك:

چو پرده‌دار به تيغ مي‌زند همه را

كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند

حافظ

ولي ما همچنان مي‌مانيم و مي‌‌‌‌‌موييم، مي‌مانيم و مي‌مانيم.

مدفن پيامبر، قدري جلوتر نزديك ستون‌هاي وفود و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقصود حديث "لولاك لما خلقت الافلاك" است.

توبه و عايشه است. قسمتي از ضريح در قسمت مردانه است و بيشتر ستون‌ها نيز، محراب و منبر رسول نيز آنجاست و زنان بي‌بهره از استفاده اين اماكن! مي‌چرخم و مي‌چرخم، برابر باب ‌‌الفاطمه مي‌ايستم: «السَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتَ رَسولِ‌اللهِ، يا اُمَّ اَبيه».

اينجا خانة فاطمه بوده است. اينجا كه تمامي آثار گذشتة آن از بين رفته و هيچ، جز عطر و بوي خاندان عترت در آن نمانده است.

چشمانم را مي‌بندم. فاطمه جان! چشمانم آتش گرفته و چونان درِ خانه‌ات مي‌سوزد و زبانه مي‌كشد. بي‌اختيار برابر خانة فاطمه مي‌نشينم:

درود بر تو اي محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و درود بر دخترت!

فاطمه جان! اي كاش مي‌شد، آن طرف بين منبر و قبر پدرت ـ كه او خود فرمود: «بَينَ قَبريِ وَمِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنّة» ( 1 ) و به پندار برخي آن روضة جنت، مدفن توست؛ مدفن ناشناخته‌ات ـ رخ بر زمين سايم و با اشك چشمانم، آن مكان مقدس را بروبم.

فاطمه جان! بر كدام غربتت گريه كنم.

فاطمه جان! چه كسي بود آن شب تاريك كه علي، يكه و تنها غسلت داد، تسلاي دل او باشد. شبانه به خاكت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج2، ص572.

سپرد و جهان و تاريخ را در حسرت ديدار مرقدت گذاشت.

برابر خانه‌ات نشسته‌ام، اما كجا تو را جويم؟

«بانو! نمي‌يابيمت، اما كنار تو، گريه مرسوم است، مگر مي‌توان پهلوي تو بود و شكسته نبود؟» ( 1 )

بانوي من! اينجايي؟! بين منبر و قبر پدر؟! يا در چند قدمي اينجا، پس از كوچة بني هاشم، در بقيع؟ كجا بانو؟ كجا؟

اي بـي‌نشـان در آينـه بـاور نمـي‌كنم

روحي چنان بزرگ به غربت چنين شده ا‌ست

در مشهـد بـقيـع بجـوييــد خـاك را

انگشتـر رسول خـدا بي‌نگيــن شـده است

عبدالجبار كاكايي

تا اذان ظهر چيزي نمانده و خادمان حرم نبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مشغول عقب‌تر فرستادن زن‌ها هستند تا اطراف ضريح را به كلي به مردان اختصاص دهند. خود را به پشت ستون ابو‌لبابه (توبه) ـ كه اين ستون هم متأسفانه در قسمت مردانه است ـ مي‌رسانم؛ دو ركعت نماز، استغفار و اميد به بخشايش كردگار.

خود را از جمعيت كنار مي‌كشم، به نشانة تكريم و سپاس و تعظيم، پس‌پس مي‌روم. كرنش مي‌كنم و نجوا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شعر از حميدرضا شكارسري.

مي‌كنم: «اي محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! پيامبر بيداري و آزادي و قدرت! بر سر خواب‌رفتگان، فرياد زن! «قُم فَاَنذر!» بيدارشان كن!» ( 1 )

از باب جبرئيل خارج مي‌شوم. در بين‌الحرمين هستم: فاصلة بين مسجد‌النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بقيع. آثار كوچة بني‌هاشم به كلي از بين رفته و زمين يكپارچه مرمر سپيد. سر پايين، چشم‌ها بسته: «السَّلامُ عَلَيكُم يا اَئِمَةَ البَقيع! جَميعاً وَرَحمةُ‌اللهِ وَبَرَكاتُه».

از درهاي سبز مسجد‌النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خارج مي‌شوم؛ چند قدم مانده به ديوارهاي بقيع، از دو طرف و جايي كه شيعيان براي غربت پيشوايانشان، غريبانه مي‌گريند، پلكاني است. در زير پلكان عده‌اي عرب، مشغول داد و ستد هستند و برخي نيز بالاي پلكان و نزديك‌تر به بقيع! چه تجارت ناسودمندي!

از پله‌ها بالا مي‌روم و خود را پشت ديوارهاي بقيع مي‌بينم؛ آتش از چشمانم زبانه مي‌كشد:

كيسـتي بغـض بقيع‌ستانــي‌ام

ابتـداي شـروة طوفاني‌ام

اي بقيـع من كه تنها مانده‌اي

پشت چشمان تماشـا مانـده‌اي

تو، بهشتي در زمين جامانده‌اي

از بـراي خــاطر مـا مانــده‌اي

پرويز بيگي حبيب‌آبادي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نيايش، دكتر شريعتي، صص118و119.

اين همه غربت، كنار قبر جدتان! باور نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم!

شمايان! اي برترين خلق! اينجا و اين همه غريب؟!

اي بقيع من بگو جانم كجاست؟

آي، زهراي شهيدانم كجاست؟

پرويز بيگي حبيب‌آبادي

فاطمه و قبر ناپيدايش در اين زمين؟

غربت بقيع را كه مي‌بينم، جان كلام فاطمه(ها) را در آ‎غوش مي‌كشم؛ آن هنگام كه نااميد از ياران ديروز و دشمنان امروز غمگنانه سرود:

صُبَّت عَليَّ مَصائِبي لَو اَنَّها

صُبَّت عَلَي الاَيّامِ صِرنَ لَياليا1

مصيبت‌هايي بر من فرو ريخت كه اگر بر روزها فرو مي‌آمد، شب مي‌شدند.

يا ام ابيها! غريبي‌ات اينجا دو چندان است: يكي بقيع و ديگر گور ناپيدا...

اما نه! حتي اگر فاطمه اينجا نباشد، چهار تكه از بدن او اينجاست. همين‌جا، در اين زمين، در بقيع:

حسن مجتبي ( عليه السلام ) ، زين‌العابدين ( عليه السلام ) ، محمد باقر ( عليه السلام ) و جعفر صادق ( عليه السلام ) ، نه... بي‌شك فاطمه اينجاست. فاطمه اينجاست...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج79، ص106؛ تاريخ جهانگشاي جويني، به اهتمام دكتر قزويني، ص 133.

رو به شما، با شما مي‌گويم اي ائمه بقيع! بغضِ اين همه غربت را چگونه فرو خورم؟! كه با شما در حيات و مماتتان، آنچه شايسته بود نكردند و شيعه تنها مي‌تواند امروز براي‌تان بگريد. بر شما مي‌مويم و ذهنم گذشته را مي‌كاود.

15 رمضان سال سوم هجرت

ميلاد با شكوه تو، در خانواده‌اي كه جدش

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، پدرش علي ( عليه السلام ) ، مادرش فاطمه(ها)، خواهرش زينب(ها) و برادر نيامده‌اش خون خداست.

چه صبورانه بار مرگ مادر، پدر، صلح تحميلي، ياران بي‌وفا و شريك ناشريك را به دوش كشيدي و چقدر نام همسر، كنار نام جعده بي‌معناست. جگرگاه تو پيش از آنكه به زهر دشمن‌‌‌آلوده شود، به خنجر دوست دريده شد و باز تو اي تنهاترين سردار! چه صبورانه سكوت كردي.

28 صفر سال 50 هجرت

غمي ديگر، امت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را عزادار مي‌كند. رو به تو مي‌كنم اي كريم اهل بيت! اي حسن مجتبي! كه پدرت حلم خود را به تو تقديم كرد. چه صبورانه در اين خاك خفته‌اي و گويا خاكِ بقيع از حضور تو اين چنين بردبار و آرام، قرار يافته است.



31


تابوت تو بر روي شانه‌هاي برادرانت، قبرستان بقيع و باران تير جهلي كه بي‌محابا، بر پيكر پاكت فرود مي‌آمد.

امروز پس از گذشت ساليان سال، هنوز زمين بقيع به احترام بردباري و سكوت تو، گرد و غبار غم را از چهره نتكانده است.

«السَّلامُ عَلَيكَ يا حَبيبَ اللهِ، السَّلامُ عَلَيَكَ يا نَبيَّ اللهِ»

و اي زيباترين روح پرستنده!1 اي زينت عابدان! اي بزرگ‌ترين ساجدان! محنت تو، خارج از تصور هر انساني است. آنچه تو در صحراي عشق و شور و شعور؛ نينوا ديدي و آنچه تو به جان خريدي، اي آزادترين اسير! خارج از تحمل و صبوري صبر است و ايوب؛ مظهر صبر و بردباري، در اين راه چونان آموزنده‌اي در مكتب تو، زانوي شاگردي به زمين خواهد زد.

اي زيباترين جلوه نيايش، آزادي، رهايي و صبر! ديدن غربتت مرا كه زيباترين لحظاتم را در صحيفه تو جست‌وجو كرده‌ام، بي‌طاقت مي‌كند و عشقم را به شما دوچندان.

چگونه نستايم تو را، اي زيباترين روح پرستنده؟! هنگامي كه در آمرزش‌خواهي مي‌گويي:

اَنا الَّذِي اَوقَرَتِ الخطايا ظَهرَهُ اَنتَ غافِرٌ لِمَن بَكاكَ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تعبير از دكتر علي شريعتي درباره‌ امام سجاد ( عليه السلام ) .

فَاُسرِعَ في ‌البُكاء؟1

منم كه خطاها پشتم را سنگين كرده، آنكه به درگاهت بنالد را مي‌آمرزي، تا در گريه شتاب كنم؟

همراه و هم‌زبان با تو زمزمه مي‌كنم:

كَلَّ لِساني عَن مُناجاتِكَ يا اِلهي.(2)

پروردگار من! زبان من در رازگويي و مناجات با تو ناتوان است.

«السَّلامُ عَلَيكَ يَا سَيّد السّاجِدِينَ!»

و شما دو اسطوره بشرگونه ديگر؛ شكافنده علوم و بنيان‌گذار فقه جعفري كه هزاران هزار شاگرد، با‌واسطه و بي‌واسطه‌، در محضرتان زانوي ادب و تعليم زده‌اند، تا جايي كه كوچك‌ترين ريزه‌خوار سفره دانش و معرفت شما «جابر بن حيان» است. شما نيز چونان پدرانتان، كُشته دشنه پيدا و پنهان اعراب كينه‌جو و گذشته‌پرست و بي‌بصيرت شديد و اين‌چنين، زمانه از درك حضورتان عاجز ماند.

«السَّلامُ عَلَيكُم يا اَهلَ بَيتِ النُّبُوّة»

بي‌شك، اگر رسالت نبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ولايت علوي ( عليه السلام ) نبود، اعراب باديه‌نشين و جاهل، هنوز در جاهليت خود غوطه‌ مي‌خوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه‌ سجاديه، دعاي شانزدهم.

2. صحيفه‌ سجاديه، دعاي شانزدهم.

اين چند روزي كه در مدينه هستيم، لحظه لحظه‌اش بايد بين مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بقيع تقسيم شود.


34


پنج شنبه 22 شهريور

دعاي كميل شب جمعه، حال و هوايي دارد نگفتني. قرار بود دعا را پشت ديوارهاي بقيع بخوانيم، ولي گروهي ديگر از دانشجويان كه در هتلي نزديك مسجد‌النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سكونت دارند، ما را به هتلشان دعوت مي‌كنند و حاج مهدي منصوري، دعاي كميل را در حال و هوايي معنوي قرائت مي‌كند. پس از دعا، همگي به طرف بقيع مي‌رويم، گويي تا به پشت پنجره‌هاي بقيع نرويم، دلمان آرام نمي‌شود و بغضمان فرو نمي‌نشيند. آري، غربت‌ها تنها با تقسيم‌شدن كم مي‌شوند.

نمي‌دانم، اگر بقيع و غربت خاكي‌اش نبود، عشق باز هم بر بالاي مدينه سايه مي‌گسترد؟!


35



36


جمعه 23 شهريور

نماز صبح را مي‌خوانيم و پشت پنجره‌هاي بقيع مي‌رويم. صبح‌ها پس از نماز تا حدود ساعت ده، درِ بقيع فقط براي زيارت مردان باز است. زيارت جامعه را در بين‌الحرمين مي‌خوانيم.

امروز بعد از ظهر قرار است به زيارت دوره برويم. «از شهر بيرون، سوي جنوب، صحرايي است و گورستاني است و قبر حمزة بن عبدالمطلب ( عليه السلام ) آنجاست و آن موضع را قبورالشهداء گويند».(1)

ساعت 17:25 از كنار قبور شهداي اُحد و حمزه به سمت اتوبوس‌ها باز مي‌گرديم. غربت اينجا هم دست كمي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. گزيده سفرنامه ناصر خسرو، دكتر نادر وزين‌پور، ص 71.

از غربت بقيع ندارد و اثر از قبور سلحشوران صدر اسلام نيست. غربت حمزه، به اندازه غربت ائمه بقيع غمبار است. در روايت‌ها آمده است فاطمه زهرا(ها)، در همان زمان كوتاهي كه پس از وفات پدر زنده‌ بود، به اين مكان مي‌آمد و در كنار قبر حمزه، عموي بزرگوار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، مي‌گريست و دعا مي‌خواند. گويا در دوره‌اي، مسجدي در اين مكان ساخته‌ و دوباره ويران كرده‌اند. دولت سعودي، به ساختن حصار و ديوار بر گرد قبرستان بسنده نكرده‌ و با كشيدن طناب، اجازه نزديك شدن به ديوار قبرستان را نيز نمي‌دهد. در پايين تنگه‌اي كه غفلت مسلمانان در حفظ آن، موجب شكست سپاه اسلام و شهادت حضرت حمزه ( عليه السلام ) شد، حضور دست‌فروشان منظره‌اي زشت به وجود آورده است، معامله حمزه با پروردگار كجا و سوداي خام اينان كجا؟!

با اداي احترام به تمامي شهداي صدر اسلام به سوي مساجد سبعه حركت مي‌كنيم.

ذوقبلتين

مسجدي كه پيش روي ماست، نمايي يك‌پارچه سپيد و زيبا دارد. طبقه دوم آنكه به زنان اختصاص دارد، با پله‌هاي بسياري از طبقه اول جدا مي‌شود.



38


سال دوم هجري، مسجد بني سلمه

مسجدي كوچك با ديوارهاي خشتي دست‌ساز و سرپوشي از برگ‌هاي درخت خرما. پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، آزرده از طعنه يهوديان و منافقان، به داخل مسجد مي‌رود تا فريضه الهي را به‌جا آورد. نيت مي‌كند و براي خواندن نماز ظهر به سوي بيت‌المقدس مي‌ايستد. دو ركعت از نماز رو به بيت‌المقدس خوانده مي‌شود كه حامل وحي سر مي‌رسد و مي‌گويد:

ما توجه تو را بر آسمان، در انتظار وحي و تغيير قبله بنگريم و البته روي تو را به سوي قبله‌اي بگردانيم كه خشنودت سازد. پس رو كن به سوي مسجدالحرام و شما مسلمانان نيز هر كجا باشيد، گاه نماز رو به آن سو كنيد و گروه اهل كتاب، به خوبي مي‌دانند اين تغيير قبله، به حق و راستي از جانب خداست و خدا از كردار آنها ـ منافقان و زشت‌كرداران ـ غافل نيست.(1)

حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به فرمان خدا، از مسجد‌الاقصي به جانب كعبه روي مي‌گرداند و دو ركعت ديگر نماز خود را به آن سو مي‌گزارد. به اين ترتيب، مسجد «بني‌سلمه»، «ذوقبلتين» مي‌شود.

در اين مكان مقدس، دو ركعت نماز تحيت مسجد به‌جا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره: 144.

مي‌آورم و براي تمامي شيفتگان زيارت سرزمين آرزوها دعا مي‌كنم.

مساجد سبعه

از «طريق خالد بن وليد» به سمت مساجدي مي‌رويم كه در محل جنگ احزاب (خندق) بنا شده‌اند. اين مساجد در كنار رشته كوه «سلع» قرار دارند و به همراه ذوقبلتين، مساجد سبعه (هفت‌گانه) را تشكيل مي‌دهند. مسجدي كه بر بالاي بلندي قرار دارد، مسجد فتح است.

سال پنجم هجرت

ابوسفيان با سپاهي ده هزار نفري، براي جنگ با پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، با حزب‌هاي مختلف عرب هم‌پيمان مي‌شود. سلمان ‌فارسي، پيشنهاد حفر خندق را در شمال مدينه مي‌دهد. سواران عرب، با ديدن خندق، از چنين راهكار نظامي شگفت‌زده مي‌شوند. بزرگانشان چون عمرو بن عبدود و عكرمة بن‌ ابي‌جهل، تصميم به عبور از خندق مي‌گيرند، ولي ذوالفقار علي ( عليه السلام ) چنين اجازه‌اي به آنان نمي‌دهد.

در روز خندق، حضرت علي ( عليه السلام ) چنان رشادتي از

خود نشان مي‌دهد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره‌اش مي‌فرمايد: «يك ضربه علي ( عليه السلام ) در روز خندق، بهتر از عبادت جن و



40


انس است».

فاطمه(ها)، پشت جبهه را سامان‌دهي مي‌كند، به مجروحان مي‌رسد و حضورش تسلاي خاطر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و حضرت علي ( عليه السلام ) است.

پيامبر بر فراز كوه، براي سپاهيان خود دعا مي‌كند: تا اينكه جبرئيل، اينگونه بشارت پيروزي به آن حضرت مي‌دهد: {إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً} (فتح: 1) مسجد فتح در محل ايستادن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نزول اين آيات ساخته شده است.

در دل كوه، پله‌هايي كار گذاشته‌اند، از پله‌ها بالا مي‌رويم و پس از اداي احترام به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، نماز تحيت مسجد و دعا، پايين مي‌آييم. در اين محل، غير از مسجد فتح، پنج مسجد ديگر نيز به نام كساني كه در جنگ احزاب (خندق)، بيشترين شجاعت را از خود نشان داده‌اند، ساخته شده است.

پايين پله‌ها، اتاقكي كوچك، مانندِ مسجد فتح قرار دارد و به مسجد سلمان معروف است. در مسجد سلمان نيز نماز تحيتي به‌جا مي‌آوريم و سلامي و دعايي مي‌كنيم.

رو به‌روي مسجد سلمان، بر بالاي بلندي، مسجد حضرت علي ( عليه السلام ) و نيز مسجد حضرت فاطمه(ها) قرار دارد كه درِ آن بسته است. نماز تحيت مسجد حضرت فاطمه(ها) را نيز در مسجد حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌خوانيم.



41


شلوغي و ازدحام جمعيت، اجازه توقف بيشتر را در مسجد حضرت علي ( عليه السلام ) نمي‌دهد و همه فقط به خواندن نماز بسنده مي‌كنند و با صميميت، جاي خود را به

ديگري‌ مي‌دهند. ما نيز پس از خواندن نماز در مسجد حضرت علي ( عليه السلام ) ، به سوي اتوبوس‌ها مي‌رويم و به سمت مسجدي به راه مي‌افتيم كه خداوند در زلال وحي، آن را اين‌گونه توصيف كرده است:

همانا مسجدي كه بنا شده است بر پرهيزكاري از نخستين روز، سزاوارتر است كه در آن بايستي. در آن مردماني هستند كه دوست دارند پاكي ورزند و خدا پاكان را دوست ‌دارد.(1)

روستاي قبا؛ سال چهاردهم بعثت

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خسته از هجرت، در قبا؛ ناحيه‌اي در پنج كيلومتري جنوب مدينه، توقف كرده است. قرار است حضرت علي ( عليه السلام ) همراه فاطمه(ها) و فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبير به او بپيوندد.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چهار روز در قبا چشم به راه علي ( عليه السلام ) و همراهانش مي‌ماند. مردمِ قبا، زميني به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هديه مي‌كنند و حضرت، تصميم مي‌گيرد بر آن زمين، مسجدي بنا كند. پيامبر خود، دوشادوش ديگران سنگ و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. توبه: 108.

گل حمل مي‌كند تا اينكه مسجد قبا ساخته مي‌شود و خداوند آن را استوار بر پرهيزگاري توصيف مي‌كند.

حضرت علي ( عليه السلام ) از راه مي‌رسد و امانت‌هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را صحيح و سالم به‌ دست او مي‌‌رساند. وي كارهاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در مكه سامان داده، امانت‌هاي مردم را به آنها بازگردانده و سرانجام به شوق ديدار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قدم به راه گذاشته است. حال، علي ( عليه السلام ) ‌رسيده و چشمـان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روشن شده است و همگي رهسپار يثرب مي‌شوند.

پس از آن، هر دوشنبه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سري به قبا و اهالي‌اش مي‌زند و آنجا نماز مي‌گزارد. قبا، نخستين مسجدي است كه به دست او و يارانش ساخته شده است. و از اين رو، جايگاه بسيار ارزشمندي در ميان مسلمانان دارد.

برابر مسجد قبا كه با شكل اوليه‌اش تفاوت بسياري دارد، مي‌ايستيم؛ مسجدي با نمايي سپيد رنگ و مناره‌هايي بلند و نوراني. شبستان مسجد در قسمت مردانه قرار دارد. ساعت19:50 وارد مسجد مي‌شويم. نماز تحيت و نماز مغرب و عشا را به‌جا مي‌آوريم و در پايان، دعاي مسجد قبا «اَللّهُمَّ طَهِّر قُلوبَنا مِنَ النِّفاق...» ( 1 ) را زمزمه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرازي از دعاي مسجد قبا.

مي‌كنيم.


44



45


شنبه، 24 شهريور

نماز مغرب را در مسجد نبوي بجا مي‌آوريم و براي اداي نماز عشا به مسجد مباهله (اجابه يا پنج تن) مي‌رويم. بر سر راه، مسجد ابوذر قرار دارد. به دليل بسته‌بودن در مسجد، نمي‌توانيم داخل شويم. مسجد مباهله مكاني كوچك است با يك مناره سپيد.

24 ذي‌الحجه سال 10 هجرت، مدينه

بزرگان نصراني قبيله نجران، به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌گويند: با طرفدارانت بيا! ما نيز با طرفدارانمان مي‌آييم و بر يكديگر نفرين مي‌كنيم تا ببينيم كدام يك مقربتريم و خداوند كدام يك از ما را عقوبت مي‌كند.

محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌آيد، با علي ( عليه السلام ) و فاطمه(ها)، درحالي‌كه



46


دستان حسنين(هما) را در دست گرفته است و قدم‌هايي استوار و مطمئن برمي‌دارد. همراهانش نيز مصمم ‌هستند و بر چهره هيچ‌كدام اثري از ترس و دلهره نيست. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به جايگاه مقرر مي‌رسد. عبايش را بر دوش مي‌كشد و خاندانش را زير عبا جمع مي‌كند و مي‌فرمايد: «خدايا! اينان اهل بيت من و ياران صديق من هستند. خدايا! ما را بر دشمنان نصرت ده». ترس تمام وجود نصرانيان را در برمي‌گيرد و با التماس مي‌گويند: «محمد، برگرد و نفرينت را از ما برگير! ما تن به اين مباهله نمي‌دهيم. تو بر حقي و ما نيستيم. محمد! باز گرد!»

آيه تطهير بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نازل مي‌شود و محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، پيروزمندانه همراه خاندانش بازمي‌گردد.


47


يكشنبه، 25 شهريور

امشب، آخرين شب حضور ما در مدينه است و فردا بايد رهسپار مكه شويم. مراسم وداع با مدينه را مهمان بعثه رهبري در مدينه هستيم و آخرين شب حضور در مدينه را در كنار غربت امامانمان سپري مي‌كنيم. فردا روز بزرگي است؛ آخرين روز ماه جمادي‌الثاني و شب اول ماه رجب و ما در چنين شبي، در مسجد «شجره» محرم مي‌شويم.

با غربت بقيع وداع كردن و آرزوي ديگر بار اينجا بودن، همراه گريه و ناله، زمزمه آخر همه ماست. بغض‌هاي در گلو مانده ما اكنون، بي‌محابا مي‌تركد، ناله و فرياد همه به گوش مي‌رسد و تاريكي شب، تنها پناه ماست، در كنار اين خاك شريف.



48


گاه به بقيع رو مي‌كنم و گاه به قبة‌الخضراء مي‌نگرم. شب از نيمه گذشته و تنها صداي شيعيان علي ( عليه السلام ) ، غربت فرزندان علي ( عليه السلام ) را مي‌شكند.‌‍‍‍

ـ خدايا! «نقدها را بود آيا كه عياري گيرند؟» ( 1 ) آيا فرزندان علي ( عليه السلام ) ، ما را به خلوت خويش راه خواهند داد؟ آيا هنگام وداع، به ما خواهند گفت: به اميد ديدار، يا خاموش چونان سكوت علي ( عليه السلام ) ، بدرقه‌مان خواهند كرد؟!

ستاره‌هاي برآمده بر آسمان مدينه، سوسو زنان، اشك‌هايمان را نظاره مي‌كنند. شب تاريكي است. دل‌هاي سبك شده از بار غم را برمي‌داريم، چشمانمان را ديگر بار مي‌تكانيم و فردا را انتظار مي‌كشيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مصرع از حافظ.

دوشنبه، 26 شهريور

هنگام نماز صبح، به مسجد‌النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌روم. اين آخرين نماز صبح در مدينه، حال و هوايي ديگر دارد. نماز مي‌گزارم و به خيل خوانندگان زيارت جامعه كبيره

در بين‌الحرمين مي‌پيوندم. امروز لحظه‌اي نبايد غفلت

كنم. ساعت‌هاي پاياني بودن در مدينه را بايد غنيمت شمرد.

ساعت8:30 وسايل و چمدانم را تحويل كاميون مي‌دهم و به سرعت به مسجد‌النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باز مي‌گردم، دل‌كندن سخت است. ساعت‌هاي پاياني را در مسجد‌ مي‌گذرانم. پيش از نماز ظهر، چندين بار خود را به نزديك ضريح مطهر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌رسانم.

يا رسول‌الله! وداع كنم يا بگويم به اميد ديدار؟ آيا


| شناسه مطلب: 78008