بخش 4

به سوی کربلا مرقد شیخ مفید سید مرتضی و سید رضی طفلان مسلم کربلا حر بن یزید ریاحی ابن فهد حلی نجف اشرف مسجد کوفه عید فطر در نجف وادی السلام کربلای معلّی علامت بمب در مسجد کوفه هواپیمای انگلیسی بر فراز کربلا بغداد سقوط کابینه وثوق الدوله خان اورتمه حمله دارها معاینه پزشکی مدفن سلمان ایوان مداین شهر کوت شهر عماره قصبه گرنه مرگ همراه


75


به سوي كربلا

امروز صبح دوشنبه نوزدهم رمضان مطابق « هفدهم جوزا » ، به خيال تشرف به « كربلاي معلي » ، در تجسس اتومبيل برآمديم ، زيرا كه هم زودتر مي رود ، و هم بليط عربانه ها را به كلي پيش فروش كرده اند ، بعد از تفحص زياد ، دو دستگاه اتومبيل به قيمت نفري پانزده روپيه گرفتيم ، و قرار شد عصر با دسته « عمو قلي تقي » بلورفروش حركت كنيم ، من براي وصول برات بانك به « بغداد » رفتم ، در بين جاده « كاظمين » به « بغداد » مسجدي برپاست ، و معروف است كه در آنجا « حضرت اميرمؤمنان ( عليه السلام ) » ردّالشمس ( 1 ) فرموده ، چون سوار واگن بودم نتوانستم آنجا بروم ان شاءالله وقت ديگري بايد پياده يا سوارِ مال ، رفت و ديد .

مرقد شيخ مفيد

طرف عصر معلوم شد كه اتومبيل حاضر نشده است ، و امشب را بايد « كاظمين » بمانيم ، اوقات تلخي با تشرف به حرم « كاظمين ( عليهما السلام ) » رفع و جبران شد ، مرقد « شيخ مفيد » عليه الرحمه را كه پائين پاي مبارك در رواق است زيارت كرديم ، يك قطعه پنجره برنجي خيلي قشنگي جلو صندوق قبر منصوب است ، بالاي پنجره اين اشعار كه معروف است پس از فوت شيخ ، از ناحيه مقدّسه امام زمان ( عليه السلام ) صادر و استماع شده ، مكتوب است :

لا صوّت الناعي بفقدك إنّه * * * يومٌ علي آل الرسول عظيمٌ

إن كنت قد غُيّبت في جدث الثري * * * فالعدلُ و التوحيد فيه مقيمٌ

و القائمُ المهديّ يفرح كلّما * * * تُليت عليك من الدروس علومٌ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به هنگام غروب آفتاب خطاب به خورشيد فرمود بازگرد ، و خورشيد ديرتر غروب كرد .


76


سيد مرتضي و سيد رضي

قبر « شيخ جعفركبير » ، استاد « مفيد » هم ، متصل به قبر « مفيد عليه الرحمه »
است ، در دو مقبره « سيد مرتضي » و « سيد رضي » ـ اعلي الله مقامهما ـ كه در بازار واقع اند ، رفته فاتحه خوانديم .

طفلان مسلم

سه شنبه بيستم رمضان مطابق « هجدهم جوزا » ، صبح خبر رسيد كه اتومبيل آمده است ، رفتيم ديديم دو نفر مسافر گرفته ، من و آقاي « آقا سيد احمد » هم سوار شديم ، رفقا گفتند شما برويد ما هم بعداً خواهيم رسيد ، سه ساعت و نيم به ظهر داشتيم اتومبيل حركت كرد ، به قدر دو ساعت طول كشيد كه صرف رفتن « طفلان مسلم ( عليه السلام ) » و برگشتن با الاغ شد ، زيرا كه اتومبيل چي گفت آنجا راه من نيست ، شما برويد من آن طرف « جسر مسيّب » منتظرم ، در طفلان حال خوش دست داد آقاي « سيد احمد »
روضه سوزناك و مناسبي خواندند ، آن طرف جسر كه رسيديم ظهر گذشته بود ، شوفر اوقاتش از دير آمدن ما تلخ بود ، اجازه نهار خوردن هم نداد سوار شديم ، اتومبيل چي تلافي اوقات تلخي خود در دير آمدن ما را ، به سر اتومبيل درآورد ، و به قدري بر سرعت آن افزود ، كه مثل مرغ پرواز مي كرد ، و خوف پرت شدن مي رفت يك فرسخ به « كربلا » مانده ، در بقعه « عون بن عبدالله جعفر » پياده شده زيارت كرديم .

كربلا

بالأخره دو ساعت و نيم از ظهر گذشته ، وارد « كربلاي معلي » شديم . درواقع پانزده فرسخ مسافت را چهار ساعته آمديم ، ورودمان در منزل


77


پسران « آقا سيد محمّدعلي » روضه خوان عرب بود ، كه آقاي « آقا سيد احمد » با آنها سابقه دوستي داشت ، در زير زمين خنكي خوابيده بودند ، براي آن حالت گرمازدگي و افروختگي ما خيلي مناسب و مطلوب بود ، نهار حاضر شد خورديم .

طرف عصر پس از رفتن حمام و غسل ، به زيارت سراپا سعادت جدّ مظلوم « حضرت ابي عبدالله الحسين ( عليه السلام ) » مشرف شديم جبران تمام زحمات و مشقات و بيداري ها و خستگي ها شد ، خداوند اين را زيارت آخري ما قرار ندهد ، و تمام آرزومندان را به عتبه بوسي آن بزرگوار موفق كند ، شب به زيارت « حضرت ابوالفضل ( عليه السلام ) » مشرف شده به منزل رفتيم ، « آقا سيد كاظم » ميزبان ما پذيرائي خوبي كرد شام از منزل خودشان در خانه اي كه كرايه كرديم آوردند چون منزلمان خوب نبود ، فردا تغيير داديم . نرسيدن رفقا باعث تشويش شد ، تا اين كه طرف عصر چهارشنبه رسيدند ، از ليله بيست و يكم تا بيست و پنجم به زيارت كامله مشرف بوديم . من و بعضي رفقا از « طهران » كاغذ داشتيم رسيد .

حر بن يزيد رياحي

روز شنبه به زيارت « حر بن يزيد رياحي » مشرف شديم ، هواي « كربلا » اين ايام خيلي گرم است ، وسط روز هيچ نمي شود حركت كرد ، ميوه جات از قبيل آلو و طالبي و خيار و هندوانه و انگور موجود است ، نان و گوشت هم فراوان است ، وليكن عموماً نرخ ها گران تر از « طهران » است ، اين چند روز همه جا صحبت سنوات جنگ ، و ايام محاربه « عثماني ها » و « انگليس ها » ، و كيفيت غلبه « انگليس ها » و قتل و غارتها و خرابي هائي كه شده است مي كنند ، آقاي « آقا مير عباس » ، « بي بي شهربانوئي » ، و « آقا سيد


78


ماشاءالله » پسرش ، و همچنين آقاي « حاج شيخ عبدالله اندرماني » ملاقات شدند .

ابن فهد حلي

يكشنبه بيست و پنجم رمضان مطابق « بيست و سوم جوزا » ، روز گذشته براي تشرف به « نجف » ، عربانه تجارتي كرايه كرديم از قرار هر نفري دوسره چهارده روپيه ، ساعت هفت از شب اثاثيه لازمه را حمال ها بردند شهر نو ، بعد از طليعه فجر ، نماز صبح را در مزار « ابن فهد حلي » خوانده و بعد سوار شديم ، « حاج حسن سورچي » ابتدا قدري عربانه را برد بعد راه را گم كرد ، پس از يك نيم ساعتي به راه افتاد ، چاي در سه فرسخي « كربلا » در قهوه خانه « خان نخيله » خورديم ، مجدداً سوار شده چهار فرسخ ديگر رفتيم تا « خان شور » كه اعراب ، آن را « خان حمار » مي گويند ، نهار در اين جا در بالاخانه صرف شد ، چون عربانه ما تجارتي بود و اسب عوض نمي كرد ، امشب را اينجا مانديم .

طرف عصر و غروب هوا خيلي گرم شد در نهر آبي كه از « فرات » منشعب است و به فاصله يك ميدان از اين جا مي گذرد آب تني كرديم شب پس از اداي فريضه و صرف شام راحت كرديم اما داد و فرياد و آوازخواني هاي اعراب اوباش در خيابان ، دو سه ساعت مانع از خواب بود .

نجف اشرف

دوشنبه بيست و ششم رمضان مطابق « بيست و چهارم جوزا » ، صبح اول طليعه فجر ، پس از اداي فريضه سوار شده حركت كرديم ، باز بواسطه


79


نابلدي عربانه چي مدتي از خارج مي رفتيم ، بعضي جاها عربانه به توده رمل رسيده عبور نمي كرد ، بعضي جاها خوف سقوط داشتيم ، به زحمت زياد دوباره به جاده افتاديم ، در « خان مصلّي » كه سه فرسخ تا « خان شور » فاصله دارد چاي صرف كرديم ، اين جا يك باب كاروانسراي قشنگي است كه گفتند از بناهاي مرحوم « حاج ميرزا حسن شيرازي » ـ اعلي الله مقامه ـ است ، چند باب خانه كوچكي نيز موجود است ، يك بقعه خشت و گلي در كوچه بود ، بالاي درب اش نوشته بود « هذا مولد المهدي صاحب الزمان ( عليه السلام ) » ماخذ اين نسبت را ندانستم .

بعد از دو ساعتي كه مال ها را خوراك دادند مجدداً سوار شده حركت كرديم ، باز عربانه چي ، عربانه را از خارج جاده مي برد ، گاهي گير مي كرد بايد پياده شويم ، گاهي داخل گودال مي شد ، وحشت سرنگون شدن داشتيم ، به شوخي و جدي خيلي ملامتش كرديم ، و به او بد گفتيم زيرا كه او هم علاوه بر نابلدي ، آدم خيلي بدخلق و شروري بود ، با اين حالت و با اشتداد فوق العاده گرما ، تقريباً يك ساعت از ظهر گذشته وارد « نجف اشرف » شديم ، ورودمان در خانه « آقا شيخ هادي » معروف به « شمسه » بود كه از خدام و مردي موقر و متين است .

پس از صرف نهار و چاي ، طرف عصر به حمام رفته و غسل كرده ، به زيارت باسعادت « حضرت اميرمؤمنان و مولاي متقيان » تشرف حاصل نموديم ، و من سلامتي خود و خانواده ام را در اين مسافرت ، از آن بزرگوار خواسته به ذيل دامان عنايتش متوسل شدم ، بعد از مراجعت از حرم مطهر صرف شام شد .

رفتيم بالاي پشت بام خيلي بلندي بخوابيم ، اما تا ساعت پنج و شش از شب خواب ممكن نشد ، زيرا كه بنا بر مشهور « ابن ملجم ملعون » در


80


شب بيست و هفتم به دركات جهنم واصل شده ، و امشب اهالي « نجف » در كوچه ها و بازارها و خانه ها و همه جا ، فريادها و صداهاي مسرت و خوشحالي بلند كرده اند ، و از گوشه و كنار صداي ساز و رقص و آواز نيز شنيده مي شد .

امروز سه شنبه بيست و هفتم رمضان مطابق « بيست و پنجم جوزا » ، پس از تشرف به حرم مطهر ، فرستاديم « حاج حسن عربانه چي » آمد كه معامله با او را فسخ كرده ، نوشته اي را كه به او سپرده بوديم پس بگيريم ، راضي نشد و رفت . طرف عصر با واگون به « كوفه » رفتيم ، چون دير به آنجا رسيديم موقع نبود كه به « مسجد كوفه » برويم شب را در خانه اي كه متعلق به « حاج ابوالحسن تاجر بغدادي » و در كنار شط واقع است بسر برديم .

مسجد كوفه

امروز چهارشنبه بيست و هشتم رمضان مطابق « بيست و ششم جوزا » ، از صبح تا ظهر مشغول اعمال در « مسجد كوفه ، و مسجد سهله » و زيارت « حضرت مسلم بن عقيل » و « هاني » بوديم تمام خويشان و دوستان را به دعاي خير ياد كرديم ، نهار به « كوفه » مراجعت كرده و در مسجد « يونس نبي » صرف نموديم ، طرف عصر از شدت گرما در شريعه ، آب تني كرده ، و براي دو ساعت به غروب ، با واگون به « نجف اشرف » مراجعت نموديم .

خط آهن بين « كوفه » و « نجف » از ساير خط ها ممتاز است ، زيرا كه يك گودي مستطيلي در وسط خط هست ، كه چرخ هاي واگون ميان آن قرار گرفته و مي گردد و اين خلاف ساير خطوطي است كه ديده ايم ، عيب اش اين است كه هميشه به واسطه ريزش سنگ و ريگ و شن در


81


ميان گودي خط ، بايد عمله جات مراقب آن باشند و آن را پاك كنند .

امروز پنجشنبه بيست و نهم رمضان مطابق بيست و هفتم جوزا ، پس از مراجعت از حرم مطهر ، دو مرتبه فرستاديم « حاج حسن عربانه چي » را آوردند كه فسخ معامله كنيم ، به قال و قيل و بدزباني برگزار كرد ، ناچار رفتيم به حاكم شهر كه يك نفر ايراني و منصوب از طرف « دولت انگليس » است شكايت كرديم ، فرستاد « حاج حسن » را حاضر كردند باز بناي داد و فرياد را گذاشت ، حاكم نوشته ما را از او گرفت و پاره كرد و تا ميزان نصف كرايه را جهت آمدن فقط به او داديم .

طرف عصر رفتيم به اداره كمپاني ، و بليط عربانه جهت مراجعت به « كربلا » از قرار نفري هفت روپيه و نيم گرفتيم ، و بناي حركت به روز يكشنبه سوّم شوّال شد ، از همان محل اداره كه بيرون دروازه است به طرف « وادي السلام » رفته ، فاتحه جهت اهل قبور خوانده « حضرت هود و صالح » را زيارت كرديم ، و قدم زنان از بيرون حصار شهر گردش كرده رسيديم به محل معروف به « چري » كه مي گويند سابقاً درياچه بوده و هلال شوال را آنجا رؤيت كرده به شهر مراجعت نموديم و بعد از تشرف به حرم به خانه برگشته شام خورديم و خوابيديم .

عيد فطر در نجف

جمعه غره شوّال المكرّم مطابق بيست و هشتم جوزا ، امروز آقاي « سيد محمّدتقي حضرت عبدالعظيمي » مجاور « نجف » ، كه از جمله زهاد و عباد و اوتاد به شمار است ، و تازه از ورود من باخبر شده به ديدن آمدند ، وجه امانتي را كه آقاي والد ـ روحي فداه ـ براي ايشان داده بودند رد كردم ، كاغذي هم به توسط ايشان براي من آمده بود دريافت كردم و موجب


82


خوشوقتي گرديد ، شب دعوت كردند معذرت خواسته ، وعده مراجعت از « مكه » دادم .

آقاي « سيد عزيزالله طهراني » مجاور نجف ، پسر عموي آقا « سيد ابوطالب ماهوتچي » هم سفر ما نيز چند دفعه ديدن كردند ، امروز معلوم شد كه ايشان هم عازم « مكه معظمه » شده اند ، و قصد همراهي با ما را دارند ، چون اهل علم و سيد جليلي است با مسرت قبول كرديم ، لكن قرار شد براي تمشيت منزل خود ، چند روز بعد از ما حركت كرده ، در « كربلا » يا « كاظمين » به ما برسند .

برخلاف معمول ايران ، در « نجف » روز فطر را عيد مي گيرند ، يعني دكاكين بسته است ، مردم با لباس هاي نو و دست هاي حنابسته ، دسته دسته به ديدن هم ديگر مي روند و شيريني صرف مي كنند ، اطفال هم با جامه هاي رنگارنگ در كوچه ها جولان مي دهند و تفاخر مي كنند ، و غالباً در سر گذرها و ميدان ها اسباب بازي فراهم است . امروز صبح و عصر و شب هم موفق به زيارت بوديم .

وادي السلام

امروز شنبه دوم شوال مطابق « بيست و نهم جوزا » ، به بازديد آقاي آقا « سيد محمّدتقي » رفتيم ، يك جلد « زادالمعاد » چون نداشتم به رسم تعارف و يادگار به من دادند ، كار ديگري نداشتيم جز زيارت كه خداوند نصيب جميع اقربا و دوستان بفرمايد .

اين چند روز در « نجف » هوا خيلي گرم بود و « بادهاي سام » ميوزيد ، ميان روز در صحن و كوچه ها كمتر عبور و مرور مي شد ، سه ساعت از آفتاب گذشته ، ما مي رفتيم در سرداب مي افتاديم ، تا يكي دو


83


ساعت به غروب در صحن خانه هم رفت و آمد زحمت داشت ، حال كه « برج جوزا » است و در « نجف » ايم اين طور است ، نمي دانيم برج « سرطان » و « اسد » در « مكه » اگر رسيده باشيم چه خواهيم كرد ! ؟

صاحب خانه ما آقا « شيخ هادي شمسه » ، همان طور كه اول ملاقات از قيافه اش هويدا بود ، شخص متين و محترمي است ، اين چند روزه كمال انسانيت و مهرباني را ، با ما به جا آورد .

قدري از برنج هاي اعلاي « نجف » جهت زاد و راحله سفر دريا خريده به توسط مكاري به « كاظمين » فرستاديم ، مدت اقامت در « نجف » همه روزه صبح اول آفتاب ، من به « وادي السلام » رفته و يك جزو قرآن قرائت ، و ثواب آن را تقديم روح مرحوم « ميرزا سيد علي متولي باشي » و ساير اقوام كه آن جا مدفون اند مي نمودم .

امروز يكشنبه سوم شوّال مطابق « سي ام جوزا » ، صبح زيارت وداع كرديم ، پنج ساعت به غروب مانده در نهايت شدت گرما از خانه بيرون آمده ، رفتيم به اداره كمپاني عربانه كه بيرون دروازه است ، آقا « سيد عزيزالله » هم به مشايعت آمده بودند . براي سه ساعت به غروب مانده حركت كرديم ، هوا به قدري گرم بود ، و بادهاي موسمي چنان ميوزيد كه خوف هلاكت بود ، و با آنكه سر و صورت خود را پيچيده بوديم ، باز دست و صورتمان پوست انداخت .

براي يك ساعت ازشب گذشته رسيديم به « خان مصلي » كه تا « نجف » سه فرسخ است ، هنوز هم گرماي هوا تخفيف پيدا نكرده بود ، اين جا اسب عوض كردند ، مجدداً سوار شده حركت كرديم . در « خان شور » و « خان نخيله » هم اسب عوض كردند ، بدون معطلي مي رفتيم و مقارن طلوع فجر يعني ساعت هشت از شب گذشته ، رسيديم به كربلاي معلّي .


84


كربلاي معلّي

امروز دوشنبه چهارم شوال مطابق « سي و يكم جوزا » ، نماز صبح را در خانه رسيده بوديم ، و پس از صرف چاي حمام رفته غسل كرديم و به زيارت حرمين شريفين موفق شديم ، در موقع حركت ما از « طهران » بنا بود يك نفر نوكر همراه برداريم و ببريم و « حاج ابوالحسن » نامي كه مردي پير و مجرب و چند سفر به « مكه » رفته بود ، نامزد اين كار شده بود ، لكن به جهاتي منصرف شديم و خيال داشتيم در « عتبات » يك نفر استخدام كنيم ، چند نفري هم در « نجف » و « كربلا » ديديم لكن بالأخره قسمت « حاج ابوالحسن » شد ، مشاراليه بعد از حركت ما از « طهران » ، به تنهائي مشرف به « عتبات » شده و امروز او را در صحن ملاقات كرديم ، قرار شد بيايد به « كاظمين » قرار قطعي با او گذاشته شود ، امروز بليط عربانه از كمپاني گرفتيم بناي حركت به چهارشنبه است .

علامت بمب در مسجد كوفه

امروز سه شنبه پنجم شوّال مطابق اول « سرطان » ( 1 ) موفق به زيارت و دعاي خير دوستان و اقربا بوديم ، ضمناً مذاكره شد كه روغن هاي « كربلا » در تمام « عراق » ممتاز است ، دو چليك ( 2 ) حلبي از آن ، جهت صرف در كشتي خريده به « كاظمين » فرستاديم ، با آن كه در نتيجه جنگ ها
« انگليس ها » در تمام شرائين و عروق ( 3 ) عراق نفوذ پيدا كرده و حكومت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ چهارمين ماه قمري فلكي مطابق با تيرماه .

2 ـ مأخوذ از روسي است ، و ظرف حلبي بزرگي را گويند كه در آن نفت و يا روغن و يا چيز ديگر مي ريزند .

3 ـ رگها و مويرگها .


85


مي كنند ، باز از طرف اعراب در همه جا مقاومت با قدرت و تسلط آنها بيشتر مي شود ، هر جا كه قدم گذارديم صحبت حريت و آزادي ، و ضديت با سلطه خارجه و تهيه انقلاب ميان بود ، در هر جا هم آثار خرابي و غارت هاي سابقه مشاهده مي گرديد ، در « كوفه » خانه هاي بسيار زير و رو شده بود ، در مسجد « كوفه » و « سهله » علامات بمب ها كه طياره ها انداخته بودند ديده مي شد ، همين طور در « خان شور » و در « مسيب » و در « كربلا » .

امروز هم كه روز پنجم شوّال است شهر « كربلا » منقلب است ، جمعي از نمايندگان و رؤساي قبائل با آقاي « آقا ميرزا محمّدتقي شيرازي » آمد و شد مي كنند ، حاكم شهر هم در تكاپو است . بعضي مجاورين تدارك آذوقه مي كنند ، مسافرين هم در وحشت هستند ، خداوند عاقبت ما را به خير فرمايد . امشب به زيارت آقاي « ميرزاي شيرازي » مشرف شديم لكن از كثرت جمعيت اعراب موقع مذاكره نشد .

هواپيماي انگليسي بر فراز كربلا

امروز چهارشنبه ششم شوال مطابق « دوم سرطان » ، هشت دستگاه طياره « انگليسها » به « كربلا » آمد ، و به قدر نيم ساعت در فضاي شهر ، مخصوصاً در اطراف گلدسته ها و گنبد مطهر طيران مي كرد و جولان مي داد ، به خانه كه رفتيم معلوم شد ديشب چهارده نفر از آزادي و استقلال طلبان را دستگير كرده و برده اند ، از آن جمله پسر « آقاي شيرازي » را برده اند ، چون امروز عصر بناي حركت ما به « كاظمين » است ، و هنوز آقا « سيد عزيزالله » از نجف نرسيده ، قرار شد آقا « سيد ابوطالب ماهوتچي » چند روز ديگر در « كربلا » بماند ، و با آقا « سيد عزيزالله » با هم به « كاظمين » بيايند . طرف عصر در حال شدت گرما از خانه بيرون آمده ، رفتيم شهر نو به


86


اداره كمپاني ، پسران آقا « سيد محمّدعلي خادم » هم براي مشايعت و
خداحافظي آمده بودند .

درست چهار ساعت به غروب مانده سوار شده حركت كرديم ، خيلي از جهت گرما و عطش سخت گذشت ، اول مغرب رسيديم به « مسيب » ، چون عربانه از روي جسر « مسيب » ، به واسطه عدم استحكام جسر عبور نمي كند ، كمپاني در آن طرف جسر عربانه هاي ديگر دارد ، مسافرين با اسباب هايشان بايد به آن طرف جسر رفته ، تجديد مركب بنمايند ، اين است كه با تاريكي شب و گفتگو كردن با حمال هاي اراذل ، خيلي اسباب زحمت است ، بهر حال رفتيم آن طرف جسر دو سه ساعت ما را معطل كردند ، معلوم شد راه ناامن است ، مي خواهند تمام عربانه ها را يك دفعه ، و به همراهي عسكر حركت بدهند ، خستگي و گرمازدگي و اوقات تلخي از دست سورچيان و حمال ها كم نبود ، خوف جان هم مزيد بر علت شد .

ساعت سه از شب گذشته چهارده عربانه را رديف كردند ، و جلو هر كدام يك عسكر تفنگدار نشانده حركت كردند ، تا يك ساعت اسب ها شرارت مي كردند ، و عربانه چي ها هم ملنگ ( 1 ) بودند . هر كدام مي خواستند از ديگري جلو بيفتند ، بيچاره مسافرين اسير شرارت و رذالت دو صنف حيوانهاي وحشي بودند ، ضمناً صداي چندين تير تفنگ هم از گوشه و كنار شنيده شد .

با اين كيفيات ساعت شش از شب گذشته رسيديم به « محموديه » ، ديگر رمق نداشتيم . قريب يك ساعت لنگ كردند ، صرف شام و چاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سرخوش .


87


نموده مجدداً اسب عوض كردند ، سوار شديم و خيلي شكر كرديم كه صدمه جاني به ما نرسيده است ، از قراري كه در « محموديه » نقل مي كردند ، چند شب است متوالياً در راه بين « مسيب » و « محموديه » ، قتل و سرقت اتفاق افتاده لكن از « محموديه » به « بغداد » راه امن است ، ديگر عسكر هم جلو عربانه ها ننشانيده بودند .

بغداد

امروز پنجشنبه هفتم شوال مطابق « سوم سرطان » ، نماز صبح را در راه پياده شده خوانديم ، و براي يك ساعت از آفتاب گذشته رسيديم به « بغداد » ، كه مركز كمپاني در آن جاست ، و بعد از نيم ساعت توقف با واگن رفتيم به « كاظمين » ، چون خانه « شيخ عبدالكريم » خيلي كوچك و گرم بود ، اين دفعه در خانه بزرگتري منزل گرفتيم كه متعلق است به « شيخ كاظم » معروف به « جمالي » .

از جمعه هشتم شوال مطابق چهارم « برج سرطان » ، تا روز بيستم ماه جاري در « كاظمين » متوقف ، و اشتغال به زيارت و تدارك مسافرت دريا بوده ، قضاياي روزانه نداشتيم ، و يادداشت هاي اين چند روز را آنچه به هم مرتبط است در ضمن چند جمله مي نويسم :

اولا : وضعيت عراق عرب در اين اوقات خيلي منقلب ، و از دو سال قبل تاكنون كه تحت اشغال نظامي حكومت « انگليس » درآمده ، هنوز يك صورت رسمي به خود نگرفته ، قبائل اعراب و سكنه شهرها همگي اظهار نفرت نسبت به دولت مزبوره مي نمايند و مطالبه استقلال مي كنند ، و مي خواهند يك سلطنت عربي مستقلي تأسيس كنند ، و با آن كه از يك سال قبل تاكنون ، در چندين نقطه از قبيل « كوفه » ، « عماره » ، « نجف » ، « مسيب » و


88


غيره طغيان كردند و جنگيدند و مغلوب شدند ، باز هم خسته نشده اند . هر
روز خبر مي رسد كه فلان خط راه آهن را مقطوع كرده اند ، يا فلان دسته قشون هندي را اسير نمودند . و بالعكس دولت هم هر ساعت جمعي را دستگير و تبعيد مي كند ،

طياره هاي انگليسي هم براي اخافه ( 1 ) اهالي ، دائماً در هواي عراق جولان مي دهند ، و از شهري به شهر ديگر مي روند ، و هر جا دسته جات طاغي مي بينند ، بمب ريزي مي كنند و همين چند روزه در « بغداد » ، سه دفعه مصادمه بين اهالي و قواي نظامي شد ، و عده اي از طرفين مقتول شدند .

معلوم نيست اين شورش ها به كجا منتهي خواهد شد ، در هر حال امروز امنيت و آسايش منتفي است ، و تزلزل افكار و پريشاني حواس و انقلاب و خونريزي در سرتاسر « عراق » حكم فرما است .

قواي دولت « انگليس » هم عبارت است ، از دسته جات مسلّح هندي ، كه مخصوص جنگ اند . و يك عده افراد « ايراني » و « عرب » و « كرد » و « لر » و غيره ، كه وظيفه پليس را در شهرها انجام مي دهند ، و تماماً در تحت فرمان صاحب منصبان انگليسي مي باشند .

سقوط كابينه وثوق الدوله

ثانياً : ايام حركت ما از « طهران » ، مملكت ما حالت سكوت و آرامش داشت ، موافق آن چه اين ايام در « كاظمين » از مسافرين جديدالورود شنيديم و بعضي مكتوبات نيز رسيده است ، كابينه « وثوق الدوله » ساقط
شده ، و در « گيلان » حكومت جمهوري مستقلي با مرام « بلشويكي » تأسيس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ترساندن .


89


شده ، و هجوم قواي « بلشويكي روسيه » به سرحدّات ايران مظنون است ، و
معلوم نيست چه وقايعي ديگر در مملكت ويران ما پيش بيايد .

ثالثاً : اوضاع و احوال مسافرت « مكه » ، در اين سال به شرح ذيل بود :

پنج سال تمام است كه به واسطه پيش آمد جنگ بين المللي ، زيارت بيت الله موقوف شده بود ، زيرا هم در خاك « حجاز » جنگ هاي داخلي بين قواي ترك و دسته جات عرب برپا بود ، و هم راه ها و شوارع برّي و بحري مسدود بود .

فقط امسال در جرائد اعلاناتي از طرف دولت « انگليس » شد ، كه در بنادر « بصره » و « كراچي » به قدر كافي كشتي موجود است ، و با كمال امنيت حجاج را به « مكه معظمه » حمل مي نمايند ، با اطمينان اين اعلان ، جمعي از ايران به عزم زيارت بيت الله در « عراق » متمركز شده اند . راه « كاظمين » به « شام » به كلي مسدود است ، زيرا كه در « موصل » و « كركوك » اهالي با « انگليس » مي جنگند ، در « شام » هم انقلابات بر ضد مداخلات « فرانسه » برپاست ، راه دريا هم پرخطر است ، زيرا كه اين دو سه ماه ايّام مسافرت « مكّه » درست مصادف شده است با كولاك و برسات ( 1 ) « اقيانوس هند » ، كه كيفيات موحشي از آن نقل مي كنند . به علاوه در هندوستان هم از قرار شايع انقلاب شده است .

براي مشاوره و تحقيقات به قونسول خانه ايران در « بغداد » هم مراجعه كرديم ، رسماً منع نكردند ، لكن توصيه در ترك مسافرت مي نمودند ، نظر به وضعيات انقلابي « عراق » و اخبار موحشه وارده از
« ايران » ، و اخبار وحشت انگيز برصات دريا ، و هزاران امور ديگر عازمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ موسم باران هند ، برسات با سين يا برشكال هم گفته مي شود ، مأخوذ از سانسكريت است .


90


زيارت بيت الله به ترديد افتادند ، جمعي مراجعت به « ايران » كردند و
جمعي بلاتكليف مي گذرانند و جمعي ديگر مصمم به رفتن هستند ، ما هم از جمله دسته اخير هستيم كه به ملاحظه موافقت استخاره و جمع بودن اسباب ، جازم ( 1 ) بوده و هستيم و در مدت اقامت « كاظمين » آنچه لوازم داشتيم تدارك كرديم .

خان اورتمه

در اين چند روز گاهگاه به « بغداد » رفت و آمد مي كرديم ، از آن جمله يك روز عبوراً كاروانسراي عميقي مشاهده شد ، اسم آن را پرسيدم گفتند : معروف به « خان اورتمه » است و قديماً مطبخ هارون الرشيد بوده ، و فعلا كاروانسراي تاجرنشين ، و متعلق به دولت است . براي تماشا داخل شدم مملو از بسته هاي مال التجاره بود ، به فاصله شش هفت ذرع از زمين ، لوح سنگي به ديوار منصوب بود كه خطوطي به روي آن حجاري و مشاهده مي شد ، براي كنجكاوي ، بالاي بسته هاي مال التجاره تا نزديكي سنگ رفته ، به همراهي « آقا ميرزا جمال الدين طهراني » خطوط آن را قرائت كرده نوشتيم ، و آن اين است :

بسم الله الرحمن الرحيم

في أيام حضرة السلطان الولي ، الدالّ علي المذهب الإمامي ، شاه اسماعيل بن حيدر الصفوي الحسيني اُبدت دولته ، وقف « عاليجانب » الأمير الكبير ، المخصوص من الإله بالعناية و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قاطع ، كسي كه در قصد خود ترديد ندارد .


91


الإحسان ، الأمير العادل سلطان قنعرازين ، علي قول الله تعالي : « ولا تَأْكُلوا أَمْوالَكُم بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ » ( 1 ) و علم أنّ عواقب الظلم ذميمة ، و موارده وخيمة ، فصدّر أمره العالي بأن لايؤخذ من دلاّلي الأبريسم و غيره من الأقشمة شيء ، بعلّة الضمان و مطامع الديوان ، و أن لايؤخذ من جند حاكم بغداد و غلمانه وأرباب ديوانه شيء بعلّة التمغاء ( 2 ) ، و من غيّر ذلك أو شيئاً منه فعليه لعنة الله و الملائكة والناس أجمعين ، وكتب في ذي الحجة سنه « 921 » و الحمدلله وحده .

اين لوحه همانطور كه ايام سلطنت و استيلاي « شاه اسمعيل صفوي » را در « عراق » ، روزگار مجد و عظمت ديرينه « ايران » را به خاطر مي آورد ، همان طور با مشاهده اوضاع پريشان امروزه مملكت ما ، هر ذي حسي را متأثر و ملول و افسرده مي كرد ، خداوند ما ايرانيان را از اين بيشتر زبون و ذليل نكند ، و انتقام ما را از جانشينان « شاه اسمعيل » بكشد ( شرح خان اورتمهو لوحه سنگ آن به مناسبت تاريخي بودن و اهميتش نوشته گرديد ) .

حمله دارها

چهارشنبه بيستم شوال مطابق « شانزدهم سرطان » ، چنانچه ذكر شد ما از جمله كساني بوديم كه با استماع هر گونه اخبار وحشتناك روي از مقصد خود برنگردانيديم ، و دست از عزم راسخ خود نكشيديم ، و در مدت چند روزه اقامت « كاظمين » وسائل مسافرت دريا را از هر جهت فراهم كرديم ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 188

2 ـ در متن « التغماء » آمده ولي صحيح « تمغا » است كه واژه اي است تركي و به معناي باج گرفتن از مردم بر دروازه شهرها و بنادر به كاري رفته است .


92


و راجع به حمل بستن با آن ، كه معمول آن است كه هر كس در حمل يكي
از حمله دارها وارد مي شود و خود را كنترات مي كند ، و با وجود اصرار و جديت زياد بعضي از حمله دارها ، مثل « حاج فاضل » و « حاج سيد جعفر » و غيرهما خود را آزاد گذاشتيم . منتها با « حاج سيد جعفر » قرار گذارديم در رفتن و برگشتن با ما همراهي كند ، و راهنمائي و معاضدت بنمايد ، ما هم حق الزحمه او به قدر شئونات خود درباره او منظور بنماييم ، چند روز قبل مشارٌاليه بليط كشتي « بغداد » به « بصره » برايمان گرفت ، و در اين روز كه چهارشنبه بيستم شوال است در خدمت « حضرت موسي بن جعفر » و « حضرت امام محمّد تقي ( عليهما السلام ) » زيارت وداع بجا آورده ، جان و مال خود را نزد آن بزرگواران به امانت سپرديم .

پس از نقل اثاثيه به « بغداد » ، خودمان براي دو ساعت به غروب ، كنار واگون حاضر شده و پس از توديع با آقايان مشايعين سوار واگون شديم ، و بعد از ساعتي پياده شده از « بغداد كهنه » به « بغداد نو » رفتيم و در كشتي سوار شديم ، قريب صد نفر مسافر در اين كشتي هستند كه هنوز درست جابجا نشده ، و اثاثيه خود را مرتب نكرده اند . اسم اين كشتي « دجله » است و از قرار مذكور همان مركبي است كه سابقاً بين « بغداد » و « سامره » حركت مي كرده ، عرض آن هفت و طولش شانزده ذرع مي شود ، اطاق هاي تحتاني كه دور تا دور ايوان دارد و تقريباً مساوي سطح آب « شط » است . محل عمله جات و مخزن ذغال و نفت و غيره است . سطحه ( 1 ) آن كه در حكم پشت بام اطاق هاست ، به كلي صاف و مسطح است ، و سرتاسر با يك چادري پوشيده شده است ، مسافرين به روي اين سطحه جا گرفته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رويه هر چيز و پشت بام را سطح گويند .


93


غروب شد گفتند مركب صبح حركت خواهد كرد ، شب را در كشتي مانديم صداهاي ساز و آواز و رقص و تار و طنبور ، تا نيمه هاي شب از هر گوشه بغداد بلند بود ، به درجه اي كه گوئي تمام « بغداد » يك مجلس رقص و طرب شده بود ، و آزادي آنها آزادي را از ما سلب كرد ، و مانع خواب و استراحت شد . طرّاده ها ( 1 ) و بلم ها و قايق ها ، تا نصف شب روي « دجله » در حركت بودند و آمد و رفت مي كردند ، راكبين آنها هم مشغول ساز و آواز بودند ، چراغ هاي برق طرفين « دجله » هم روشن بود ، و انعكاس آنها به روي آب بي تماشا نبود .

از اهل « حضرت عبدالعظيم » ، آقا « سيد جواد روضه خوان » و « حاج ملا صادق » نيز ، در اين كشتي سوارند . آقاي « آقا سيد عزيزالله » كه در « نجف » بنا شد با ما مسافرت كنند ، با « آقا سيد ابوطالب » كه در « كربلا » جا گذاشتيم ، در مدت اقامت « كاظمين » ملحق شدند . « حاج ابوالحسن » در « كاظمين » استخدام شد و همراه است .

معاينه پزشكي

پنجشنبه بيست و يكم شوال مطابق « هفدهم سرطان » ، ديشب خواب و استراحت درستي نداشتيم ، از يك طرف صدا و نداهاي اهل شهر مانع بود ، و از طرفي خيالات مسافرت دريا و خطرات آن و اخباري كه راجع به ناامني هاي « هندوستان » و « حجاز » مسموع شده بود ، و تشويش از احوال مملكت و خانواده هاي خودمان و هزاران افكار ديگر ، جملگي خواب را بر ما حرام كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قبلا در ص69 توضيح آن آمده است .


94


صبح امروز هم كه بنا بود مركب حركت كند نكرد ، معلوم شد مسافرين بايد بروند در شعبه بلديه ، آنها را معاينه طبي كنند ، خواهي نخواهي پياده شده رفتيم ، و طبيب دولتي همه را معاينه كرد و چون كسي مريض نبود ، اجازه مسافرت به همه داده شد .

مجدداً برگشته سوار مركب شديم ، مقارن ظهر بود كه مركب به حركت افتاد اما خيلي آهسته مي رفت ، و مركب موسوم به « بصره » كه با ما حركت كرد ، و « حاج ملا محمّد حضرت عبدالعظيمي » هم در آن بود ، از ما پيش افتاد و رفت . در يك فرسخي « بغداد » مركب ما ايستاد ، معلوم شد مخزن نفتش شكسته ، مقدار زيادي نفت سياه به روي آب صاف دجله ريخت ، بعد از دو ساعتي آن را تعمير كردند و دوباره نفت از انباري كه در كنار ساحل براي فروش نفت حاضر است خريدند .

مركب حركت كرد ، نزديك غروب رسيديم به قصبه « گراده » ، كه آن را « جراده » هم مي گويند . و چون مركب ما به ساعت منظم نرسيده بود ، جسر گراده را بسته بودند و مركب نمي توانست بگذرد ، بنابراين شب را لنگ بوديم و به مناسبت ليله جمعه و شب اول مسافرت بحري ، ذكر مصيبت « حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) » و قرائت حديث شريف كسا به عمل آمد ، و از خستگي هاي متواليه شب را به راحتي خوابيديم .

مدفن سلمان

جمعه بيست و دوم شوّال مطابق « هجدهم سرطان » ، اول آفتاب « جسر گراده » را باز كردند ، و مركب ما به حركت افتاد . كم كم باغات « بغداد » از نظر غايب شد و يك صحراي غيرمسكون و غيرمزروعي پيش آمد ، پيچ و خم « دجله » هم زيادتر شد ، مقارن ظهر رسيديم به « سلمان پاك » كه


95


اسم مدفن حضرت « سلمان » است و مقبره آن بزرگوار كه تا ساحل يك فرسخ بيش نيست درست نمايان است ، براي پياده شدن و رفتن به زيارت ، با كاپيتان مذاكره كرديم راضي نشد ، همان در حال حركت زيارت خوانده سلامي داديم .

ايوان مداين

ايوان عمارت درباري انوشيروان عادل ، كه سر به فلك كشيده و هنوز برپاست ، تا چند فرسخ مسافت نمايان بود .

جزاي حسن عمل بين كه روزگار هنوز * * * خراب مي نكند بارگاه كسري را

معلوم شد ما از خاك « مدائن » مي گذريم ، كه قرن ها پايتخت سلاطين نامدار ما بوده و آثار مجد و شرافت قديمي ما هنوز آنجا مشهود است ، لكن افسوس كه امروز به اين خاك و آب ، اجنبي هستيم و با ما رفتار خارجي مي كنند ، خداوند شاد كند روح « خاقاني » را ، براي اشعاري كه به مناسبت « طاق كسري » ساخته ، و از زمان طفوليت تا امروز ، اغلبِ آن هنوز به خاطر من بود ، چند ساعت به آن مترنم و آن را تكرار مي نمودم و آن اين است :

هان اي دل عبرت بين ، از ديده نظر كن هان * * * ايوان مدائن را ، آئينه عبرت دان

يك ره ز ره دجله ، منزل به مدائن كن * * * وز ديده دوم دجله ، بر خاك مدائن ران


96


از آتش حسرت بين ، بريان جگر دجله * * * خود آب شنيدستي ، كاتش كندش بريان

تا سلسله ايوان ، بگسست مدائن را * * * در سلسله شد دجله ، چون سلسله شد پيچان

گه گه به زبانِ اشك ، آوازه ده ايوان را * * * تا بو كه به گوش دل ، پاسخ شنوي ز ايوان

دندانه هر قصري ، پندي دهدت نو نو * * * پند سر دندانه ، بشنو زبن دندان

گويد كه تو از خاكي ، ما خاك توئيم اكنون * * * گامي دو سه بر ما نه ، اشكي دو سه هم بفشان

از نوحه جغد ، الحق مائيم به درد سر * * * از ديده گلابي كن ، درد سر ما بنشان

آري چه عجب داري ، كاندر چمن گيتي * * * جغد است پي بلبل ، نوحه است پي الحان

ما بارگه داديم ، اين رفت ستم بر ما * * * بر قصر ستمكاران تا خود چه رسد خذلان

گوئي كه نگون كرده است ايوان فلك وش را * * * حكم فلك گردان ، يا حكم فلك گردان

بر ديده من خندي ، كاينجا ز چه مي گريد * * * خندند بر آن ديده ، كاينجا نشود گريان

اين است همان درگه ، كو را ز شهان بودي * * * ديلم ملك بابل ، هندو شه تركستان


97


از اسب پياده شو ، بر نطع ( 1 ) زمين رخ نه * * * زير پي پيلش بين ، شهمات شده نعمان

مست است زمين زيرا ، خورده است بجاي مي * * * در كاس سر هرمز ، خون دل نوشروان

خون دل شيرين است ، آن مي كه دهد رز بن * * * زآب و گل پرويز است ، اين خم كه نهد دهقان

كسري و ترنج زر ، پرويز و به زرين * * * بر باد شده يكسر ، با خاك شده يكسان

گفتي كه كجا رفتند ، آن تاجوران اينك * * * ز ايشان شكم خاك است ، آبستن جاويدان

از خون دل طفلان ، سرخاب رخ آميزد * * * اين زال سپيد ابرو ، وين مام سيه پستان ( 2 )

* * *

شهر كوت

الحاصل مركب ما آهسته مي رفت ، و هوا به شدت گرم كرده بود .
در طرفين ساحل هم هيچ آثاري از آباداني ديده نمي شد ، غروب گذشته بود كه رسيديم به شهر « كوت » ، باز لنگ كردند . گويا مركب هاي كوچك شطي معمولا شب حركت نمي كنند ، علتش ظاهراً پيچ و خم زياد
مجراي « شط » باشد ، كه موجب به گل نشستن مركب مي شود . در شهر
« كوت » قدري گردش كرديم جاي خوبي به نظر نيامد ، دكاكين تا نصف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفره چرمي .

2 ـ ديوان خاقاني شرواني ، ص321 ، چاپ امير كبير .


98


شب باز بودند و از مهمانخانه ها و قهوه خانه ها ، صداي تار و طنبور و ساز و آواز گوش ها را كر مي كرد ، زود مراجعت به مركب نموده شام خورديم
و خوابيديم .

شهر عماره

امروز شنبه بيست و سوم شوّال مطابق « نوزدهم سرطان » ، از صبح زود مركب ما در حركت بود تا غروب كه رسيديم به « عماره » ، و برخلاف مسافت بين « بغداد » و « كوت » كه تماماً صحراي غيرمزروع بود ، مسافت بين « كوت » و « عماره » سرتاسر آبادان است ، به اين معني كه جانبين « شط » هرچه ديديم ، عبارت بود از مراتع سبز و خرم و چراگاههاي بي پايان ، و خيام عشاير عرب ، و گله هاي بي شمار گاو و گوسفند و شتر .

در ساحل يسار ، كوه هاي « حمرين » ، كه سرحد ايران و عراق است از دور نمايان بود براي ما كه دو ماه است در جلگه هموار و مسطح « بين النهرين » مي گرديم ، جالب توجه و موجب تذكر به وطن عزيز كوهستاني خودمان گرديد .

در شهر « عماره » گردش طولاني كرديم ، و هرچند دكاكين غالباً به مناسبت شب بسته بود ، لكن معبر پاكيزه و خيابان هاي منظم آن ، كه با چراغ هاي برق روشن بود ، قابليت گردش و تماشا داشت .

شهر « عماره » هم مثل « كوت » از نقاطي است كه در اين انقلابات اخير ، خسارات و صدمات زياد تحمل كرده و اقدامات مهم و مؤثري در جنگ بين « تركها » و « انگليس » و جنگ « انگليس » با آزادي خواهان نموده است ، به هر حال پس از گردش به مركب مراجعت كرده ، شام خورديم و خوابيديم .


99


قصبه گرنه

صبح امروز يكشنبه بيست و چهارم شوال مطابق « بيستم سرطان » ، مركب ماحركت كرد وبنا بود امشب را به « بصره » برسيم ، لكن طرف غروب نزديك قصبه « گرنه » رسيده لنگ كرديم . امروز در طرفين « دجله » هرچه ديديم عبارت بود از آبادي هاي مسكونه ، و قراء معموره و نخل هاي خرما ، واشجار ميوه و مركبات ، و باغات و بساتين متصله متواليه ، ( 1 ) به همين جهت امروز هواي لطيف خنك و منظره بانزهتي داشتيم ، خيلي خوش گذشت .

مرگ همراه

امروز دوشنبه بيست و پنجم شوّال مطابق « بيست و يكم سرطان » ، صبح زود مركب به راه افتاد ، و پس از يك ربع ساعتي رسيديم به منتهاي « فرات » و « دجله » ، در اينجا اين دو « شط » به هم مي رسند ، و اسم آنها « شط العرب » مي شود ، شش فرسخ به « بصره » مانده است مركب ما وارد « شط العرب » شد ، ولي بر سرعتش افزوده نگرديد . معلوم مي شود ذاتاً بطيءالسير ( 2 ) و از سيستم هاي قديم است ، نزديك ظهر يكي از مسافرين كه مريض بود فوت شد ، و از ترس آن كه ديگران مبتلا به قرنطين بشوند ، حمله دارها جنازه را بطور قاچاق پياده و دفن كردند ، طرف غروب رسيديم به ساحل « عشّار » كه بندر جديد « بصره » است ، لكن نگذاشتند
پياده شويم ، زيرا كه معمولا بايد دكتر بلديه مسافرين را معاينه كرده ، اجازه پياده شدن يا فرمان « قرنطين » بدهد ، و چون شب شده بود در مركب

مانديم تا صبح استراحت نموديم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ باغ هاي به هم پيوسته وكنار هم .

2 ـ كُند حركت .



| شناسه مطلب: 78086