بخش 1

* سفرنامه نویسی (مقدّمه) * مدینه، مرقد معشوق از پرواز تا فرود نخستین شب در بقیع تبلیغات نماز جمعه کتابخانه مسجدالنبی مدینه قدیم مرثیه بقیع موجی در مراکش نقش زبان غربت بقیع نگاه اقتصادی ورود سرپرست حجاج به مدینه خانه فاطمه «ع» کسبه افغانی دیدار از اماکن اربعین یادگار امام دعای کمیل مدینه



صفحه 11

مقدّمه

فاطمه(عليها السلام)، كوثر پيامبر و نمونه كامل زن مسلمان است.

و زهرا(عليها السلام)، همانگونه كه از نامش پيدا است، درخشانترين چهره و زيباترين الگو براي تمامي بانوان با فضيلت در طول تاريخ است.

از همان آغازين لحظاتي كه زهرا پا به عرصه گيتي نهاد و چشمان پرجاذبه اش را گشود، نور وجودش جهان انسانيت را روشن ساخت و براي هميشه تاريخ، سرآمد زنان عالم شد (سيّدة نساء العالمين).

گرچه عمرش كوتاه بود، ليكن از آموزگاري چون پيامبر و از مادري چون خديجه و نيز فرشتگان الهي درس آموخت (كانت محدّثة) و الگوي صالحان و پرهيزگاران روي زمين شد.

او بسان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سخن مي گفت و نزد آن حضرت جايگاهي والا و ويژه داشت.

عايشه گويد: هيچكس را همچون فاطمه درسخن گفتن شبيه پيامبر نديدم. هرگاه به حضور پدر مي آمد، رسول الله(صلي الله عليه وآله) به احترامش از جا برمي خاست، دستش را مي بوسيد و به وي خوش آمد مي گفت و در جاي خويش مي نشاند و نيز هر گاه آن حضرت نزد


صفحه 12


فاطمه مي آمد، دختر با پدر چنين رفتار مي كرد.(1)

فاطمه هم شأن علي(عليه السلام) بود. و به فرموده امام صادق(عليه السلام) اگر خداوند علي را نمي آفريد از زمان آدم تا روز قيامت همتايي براي زهرا(عليها السلام) يافت نمي شد.

دانشمندان بيشماري، از شيعه و سنّي، در فضايل و مناقب حضرت زهرا(عليها السلام) سخن گفته و يا مطلب نگاشته اند و كتاب «إنّها فاطمة الزهراء» يكي از جديدترين آنهاست كه به قلم آقاي دكتر محمّد عبده يماني از چهره هاي معروف كشور عربستان سعودي به نگارش درآمده است. وي اين كتاب را به استاد خود «اسحاق عقيل عزّوز» هديه كرده و دليلش را اينچنين ذكر مي كند كه: وي محبّت اهل بيت پاك و مطهّر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را به او آموخته و در تأليف اين كتاب راهنما و مشوّقش بوده است.

از فاضل گرانمايه جناب حجّة الاسلام والمسلمين آقاي شيخ محمّد تقي رهبر كه اين اثر ارزشمند را به فارسي ترجمه كردند تشكّر نموده، توفيق همگان را از خداوند متعال مسألت داريم.

 

 

مدير آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظّم رهبري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كشف الغمّه، ج2، ص79


صفحه 13


 

پيشگفتار

كتابي كه پيش روي خوانندگان گشوده است، ترجمه اي است آزاد از متنِ عربي كتاب «إنَّها فاطمة الزهراء(عليها السلام)»، تأليف «دكتر محمّد عبده يماني» از نويسندگان كشور عربستان سعودي، كه انتشارات دارالقبله جدّه و المنار دمشق آن را چاپ و نشر كرده است.(1)

گزينش اين كتاب براي ترجمه، افزون بر ارزش محتوايي كه دارد، به اين دليل است كه مؤلّف محترمِ آن، يكي از دانشمندان اهل سنّت است كه نسبت به اهل بيت عصمت(عليهم السلام)ارادتي خاص دارد و به دور از تعصبات مذهبي، به نگارش زندگي فاطمه زهرا(عليها السلام) و بيان فضايل اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) پرداخته است كه همين سبب، به كتاب، ويژگيِ خاص بخشيده است.

در باره زنـدگي بزرگ بانوي عالـم، محققان بسياري به تأليف و تحقيق پرداخته اند كه آن همه آثار و حتّي افزون بر آن، هرگز نمي توانند شخصيت و عظمت سيده زنان و  مقامـات معنوي بضعـة الرسول را آنگـونه كه هست بيان كننـد و هـر يك برگـي اسـت از دفتـر جاودان سيـره مباركه آن وديعه الهـي كه هر كس به قـدر دانـش خـود ادراك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دار القبلة للثقافة الاسلامية، جدّه و المنار للنشر والتوزيع، دمشق (چاپ اوّل، 1416هـ . = 1996م.).


صفحه 14


كـرده است.

مؤلّف در اين كتاب كوشيده است زندگي فاطمه زهرا(عليها السلام) را، كه با سيره نبوي در همه ابعادش پيوند خورده، تبيين كنـد; زيرا آن گرامـي، تربيت شـده دامان نبوّت اسـت كه از چشمه سـار وحي سيـراب گشته و در رنج هـاي رسالت و دعوت به اسلام همپاي پدر گام برداشته و با صبر و فداكاري و بي اعتنايي به زيورهاي زندگـي دنيا، هستـي خويش را در راه اهداف والاي پدر گرامي اش فدا كرده و مثل اعلاي استقامت و جهاد گرديده است.

در حساس ترين مقاطع تاريخ رسالت آسماني پيامبر اسلام، از آغاز تا پايان، زهرا(عليها السلام)شاهد تمام حوادث تلخ و شيرين بوده كه در تأسيس بزرگترين مكتب حيات بخش آسماني، نقش آفرين بوده و لحظه اي از آن غايب نبوده است. او در عشقِ به خدا ذوب شده و از معارف آسماني اسلام مايه گرفته تا اسوه زنان و سيده بانوان عالم گرديده است. به گفته مؤلّف:

«سخن گفتن از تاريخ فاطمه(عليها السلام) در حقيقت به نمايش گذاشتن بخش بنيادين تاريخ امّت اسلام است. از نخستين رنجهاي رسالت، مبارزات اوليّه در سال هاي مكّه، ستم قريش و ايستادن آن دختر گرامي در كنار پدر، شجاع، قدرتمند، پايدار، مطيع، مؤدّب، امانتدار و نگهبان و همراه پدر و اين افتخار او را بس كه نورديده و جلوه اي از مصطفي(صلي الله عليه وآله) است كه در مدرسه نبوّت پرورش يافته و با فضايل اخلاق، در بالاترين سطح سرشته شده است.»

مؤلّف تأكيد ميورزد كه امّت اسلامي، بهويژه زنان و دوشيزگان هر عصر، مي بايست زندگي آن بزرگوار را الگوي خويش سازند: «زندگي سرور زنان جهان سراسر درس و عبرت و اندرز است و بهترين درسي است كه استاد به شاگردانش مي آموزد و پدر به فرزندش منتقل مي كند.» از اين رو سيره سيده زنان عالم نه تنها به عنوان تاريخ بلكه به عنوان بهترين سرمشق عمل مطرح است تا زن مسلمان را از دنباله رويِ بيگانگان رهايي بخشد و در اين زمان، كه بشر از جهت صفاتِ واقعي انساني فقيرتر از هر عصر ديگر است، پيروان آيين محمّد(صلي الله عليه وآله) از اسوه هاي بشريّت الهام گيرند.

مهمترين سرفصل هايي كه مؤلّف براي كتاب برگزيده، عبارتند از:


صفحه 15


1ـ تاريخ ولادت فاطمه زهرا(عليها السلام) كه مؤلّف آن را پنج سال قبل از بعثت ذكر كرده است و ما بر اساس روايات شيعي، پنج يا سه سال پس از بعثت مي دانيم. نويسنده آنگاه به بيان محلّ تولّد فاطمه(عليها السلام); يعني خانه محمّد(صلي الله عليه وآله) و خديجه در مكّه مكرّمه پرداخته و به طور مشروح درباره محلّ ولادت وي مطالبي نگاشته است.

2ـ نام گذاري فاطمه(عليها السلام) و اين كه اين نام به الهام خداوند بوده و اسامي ديگر زهرا(عليها السلام)را آورده و به يكي از شاخصه هاي حضرتش در اين باب پرداخته و آن لقب «اُمّ ابيها» است و اين نام مبارك را به شيوه اي زيبا تجزيه و تحليل كرده است.

3ـ به نژادِ ريشه دارِ اهل بيت در دودمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اجدادِ موحد ايشان پرداخته و هر چند سخن به درازا كشيده، توضيح داده است كه حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)، پدر گرامي زهرا و جناب خديجه(عليها السلام)، مادر ارجمندش، هر دو از دودمان قريش و داراي نسب شريف و شخصيّت والا بوده اند كه هرگز به بت سجده نكردند و مجد و شرف ويژه اي داشته اند و در بخشي از سخن خود مي نويسد:

«اين است ذريه اي كه هر يك به ديگري پيوند خورده و خانداني كه از فضاي عطرآگين شرف و سيادت و فضايل اخلاق و خصال خجسته برخوردارند» و شخصيت گرانقدر خديجه «سيده قريش» را نيز توصيف كرده و از فداكاري هاي فراموش نشدني حضرتش در اسلام در اين فصل و ساير فصولِ كتاب سخن گفته است.

4ـ ذيل عنوان «فاطمه و دعوت نهاني»، از روزهاي نخستين رسالت اسلام بحث كرده و حضور مداوم دخت گرامي رسول الله(صلي الله عليه وآله) در همه صحنه ها و تحمّل رنج هايش را خاطرنشان ساخته و از اين يارِ خردسال پيامبر در انجام رسالت و دلجويي هايش از پدر در مقابل آزارهاي قريش و اهانت مشركان به پيامبر سخن گفته است.

در بخشي از اين گفتار مي گويد:

«و آن روز كه پدرش به حرم رفت و فاطمه(عليها السلام) همراه او بود، نزديكِ پدر ايستاده، مراقب بود و با ديدگان معصوم و قلب پاك خود به اطراف او مي نگريست. در اين هنگام پيامبر به سجده رفت، گروهي از مشركان در اطراف او جمع شده و به پيامبر اهانت كردند، زهرا دوان دوان به سوي پدر آمد وبه دلجويي او پرداخت ...  .»


صفحه 16


5 ـ از فاطمه به عنوان ضرب المثل پيامبر(صلي الله عليه وآله) در خوبي ها، فضايل، حق و عدل اسلامي، ياد مي كند و به ذكر نمونه هايي در اين باب مي پردازد.

6 ـ از هجرت مسلمانان به حبشه و جدايي زهرا و رقيّه از پيامبر سخن گفته و در ادامه مباحث، از فداكاري هاي ابوطالب در دفاع از پيامبر و آثار آن فداكاري ها بحث كرده كه توضيحات مترجم نيز ضميمه است.

7ـ مطالب خود را از هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ورود زهرا(عليها السلام) به مدينه طيّبه و فصل نويني از دعوت آغاز كرده و ادامه مي دهد تا به ازدواج علي(عليه السلام) و زهرا(عليها السلام) مي رسد و در خلال نوشته اش از شايستگي هاي بي مانند علي(عليه السلام) براي اين ازدواج مبارك سخن گفته و اين پيوند را به قضاي الهي نسبت داده، و خاطرنشان كرده است كه كسي ديگر شايستگي همسري زهرا را نداشته است و با بحث از مهريه و جهيزيّه زهرا(عليها السلام) و سادگي زندگي اين زوج گرامي به شيوه اي جذاب و آموزنده داد سخن داده كه بسيار شيرين، آموزنده و دلپذير است.

8 ـ دوران زندگي مشترك علي(عليه السلام) و زهرا(عليها السلام) را به تصوير مي كشد و جلوه هاي بزرگ انساني، اخلاقي و خانوادگي آنها را به نمايش مي گذارد و از عنايات رسول خدا به اين خانواده، كه مصداق «آيه تطهير» است، سخن مي گويد.

9ـ از مجاهدات زهرا(عليها السلام) همگام با علي(عليه السلام)، طي جنگ ها و غزوات و حضور در آزمايش هاي بزرگ، سخن گفته و ياوري علي و زهرا را نسبت به پيامبر(صلي الله عليه وآله) در همه مشكلات متذكر مي گردد كه جالب و خواندني است.

10ـ به تولّد حسن و حسين و زينب و امّ كلثوم(عليهم السلام) به عنوان ثمره پاكِ شجره طيبه نبوّت و امامت پرداخته و از محبّت و عنايت رسول خدا بر استمرار نسل پاك حضرتش در اين سلسله نوراني، سخن مي گويد كه شايان توجه است!

11ـ به شركتِ زهرا(عليها السلام) در امور اجتماعي، علاوه بر مسؤوليت هاي خانوادگي اش اشاره كرده و از فاطمه(عليها السلام) به عنوان الگوي تمام عيار براي زن مسلمان در امور
شخصي و اجتماعي، مطالبي آورده و از داستان مباهله، فتح مكّه و ساير فتوحات
كه در آنها علي(عليه السلام)و زهرا(عليها السلام) نقش اساسي و حضور فعال و سرنوشت ساز داشته اند، سخن گفته است.


صفحه 17


12ـ در بخشي از مطالب خود با عنوان: «زهرا سرسلسله اهل بيت» به بحث از آيه تطهير پرداخته و با ذكر اسناد و مدارك از كتب عامّه، تأكيد ميورزد كه مصداق آيه كريمه، پيامبر و علي و زهرا و حسن و حسين(عليهم السلام) هستند و از حديث كسا و داستان امّ سلمه هم سخن گفته كه از مطالب حسّاس كتاب است.

سرانجام به حجّة الوداع مي پردازد و از گريه فاطمه(عليها السلام) بر رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و رازهايي كه بين پيامبر و زهرا(عليهما السلام) وجود داشت، مي نويسد.

13ـ و نيز در فصل هايي از اهتمام زهرا به جلب رضاي پدر سخن گفته است و پس از آن به وفات پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مصيبت هاي جانكاه فاطمه(عليها السلام) مي پردازد و آنگاه از چگونگي حجت بودنِ زهرا و اهل بيت، سخن مي گويد و در ادامه از اخلاق و ويژگي هاي دختر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به تفصيل بحث مي كند و بيماري زهرا(عليها السلام) و وصاياي آن حضرت را تا رحلت مظلومانه اش(1) يادآور شده و بالأخره بر ضرورت التزام عملي مسلمانان بهويژه بانوان و دوشيزگان مسلمان، به سيره مباركه ايشان، تأكيد ميورزد و بدينسان كتاب به پايان مي رسد.

نكته قابل توجه اين است كه هر چند مؤلّف همانند يك فرد شيفته اهل بيت قلم به دست گرفته و در هر باب سخن مي گويد امّا نبايد انتظار داشت كه مانند يك شيعه كتاب بنويسد; زيرا فضاي فكري، ديني، اجتماعي و منابع مطالعاتي وي جز اين را نمي طلبد. امّا با اين همه بايد انصاف داد كه بسياري از گفتني ها را گفته و كتمان نكرده است و اين جاي قدردانيِ بسيار است.

با اين توصيف مواردي را كه اختلافِ ديدگاه ميان ما (شيعه) و نويسنده وجود داشته هر جا كه مقتضي بوده مترجم در پانوشت كتاب نكاتي را خاطرنشان ساخته است.

در موارد ديگري نيز مترجم به تلخيص مطالب پرداخته تا ترجمه با فضاي
اعتقادي ما همسو باشد و امانت علمي، ما را موظّف مي كند كه از اين بابت اعتذار
جوييم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 البته از ديدگاه شيعه شهادت آن حضرت.


صفحه 18


در هر حال در اين ترجمه حساس، راه ميانه اي را برگزيديم كه اهداف مؤلّف و مصلحت فضاي ترجمه تأمين گردد; ضمن اين كه نخواسته ايم در اين كار خود را درگير بحث و مناظره كنيم تا از اصل مطلب غافل شويم; زيرا مسائل و مباحث مورد توافق فريقين ارائه شده است.

از خداوند بزرگ مي خواهيم كه مطالعه اين كتاب را براي نسل هاي امروزي سودمند قرار دهد.

مترجم: محمّد تقي رهبر

بهمن ماه 1377


صفحه 19


اوست فاطمه زهرا(عليها السلام)

فاطمه زهرا بانويي بزرگوار است،

پاره تن پيامبر، گوهري پاك و مبارك است.

دختري است مهربان.

مجاهدي است شكيبا.

او فاطمه بتول است،

فاطمه... آري او فاطمه است.

آنگاه كه از نسب و سببِ او سخن بگوييم، اين پرسش مهم پيش مي آيد كه:

ـ او دختر كيست؟

ـ او همسر كيست؟

ـ او مادر كيست؟

كدامين انسان مي تواند بر خود ببالد كه در نژاد پاك و شرافتمند خود پدري چون پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مادري چون خديجه كبري دارد؟

اوست فاطمه زهرا(عليها السلام).

نهادي ريشه دار و گرانقدر از سلاله عترت نبوي.

براي پدرش چون مادر است; «اُمّ أبيها».


صفحه 20


هر آنچه در صفات اوست، نمونه اي از صفاتِ رسول الله است.

با اين كه پيامبر به همه محبّت داشت، او محبوب ترين شخصيت در قلب مطهّر پيامبر  بود.

اين كتاب، از آن بانوي بزرگ (فاطمه) سخن مي گويد... بانويي كه از پرتو وجودش دودمان و نسل شريف رسول الله(صلي الله عليه وآله) شكل گرفت و ماندگار شد. آن شخصيت بزرگي كه سيره، تاريخ و شيوه زندگي اش بخش مهمي از سيره مصطفي(صلي الله عليه وآله) و اسطوره اسلام بود. او در كنار پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)، در مقابل دشمنان ايستاد و همراه با او مبارزه كرد و پذيراي رنج مبارزه شد و اصرار ورزيد تا هر چه را در توان دارد، با اشاره آن حضرت در خدمت وي به كارگيرد و پس از مرگ مادر، يار و پرستارِ پدر باشد. (رحمت و رضوان خدا بر همه آن خاندان باد).

سخن گفتن از تاريخ حياتِ فاطمه(عليها السلام) در حقيقت به نمايش گذاشتن بخش بنيادين تاريخ امّت اسلام است، از نخستين رنج هاي رسالت، مبارزات سال هاي اوّليه در مكه و ظلم و ستم قريش; قساوتهاي قريش، شكنجه هاي قريش ]نسبت به پيامبر و يارانش [و  اين كه فاطمه چگونه در كنار پدرخويش، شجاع، قدرتمند، پايدار، مطيع، باادب، امانتدار و نگاهبان ايستاده بود.

از اين رو كتاب خود را به سخن گفتن از فاطمه اختصاص دادم و قصد دارم تا براي نسل جوان، از زندگي آن حضرت به بحث بپردازم و تاريخ زندگي او را، در فترت هاي تاريخيِ آغازينِ دعوت ـ در آن دنياي تاريك ـ با رنج هاي سنگينِ آن پيوند دهم; دوراني كه پيامبر از آن عبور كرد در حالي كه به جهاد در راه خدا و اعلاي كلمه توحيد پرداخت و با صبر و پايداري، رسالت را ابلاغ و امانت را ادا كرد و به خير و صلاح امّت مي انديشيد و در راه خدا جهاد مي نمود، تا هنگامي كه خداوند سبحان اجازه هجرت به مدينه را به حضرتش داد و دور جديدي از رسالت را در آن زمانِ خاص به پايان برد، تا به ديدار حق شتافت و در حالي كه امانت را ادا كرد و رسالت را ابلاغ نمود، در نصيحتِ امّت و جهاد در راهِ خدا كوشيد تا به لقاء الله پيوست.

بنابراين، آنگاه كه در كتابِ خود، از فاطمه سخن مي گويم، با تمام توان مي كوشم


صفحه 21


بدون غلوّ و زياده گويي، صفحه اي از حقايق را پيش روي نسل نو بگشايم; زيرا تاريخ اين
بانوي بزرگ و بافضيلت، آكنده از حوادث مهم و وقايع ارزشمند، همراه با اخلاق فاضله و جهاد صادقانه است.

براي پيمودن اين راه، كافي است روايات صحيح را در اين موضوعِ خاص پيش روي نهاده و با روشن بيني به شرح و بسط آن بپردازيم و اين گونه، نسل نو را با زندگي آن بزرگ بانوي اسلام آشنا ساخته، پيوند دهيم و آنها را راهنمايي كرده، دستشان را بگيريم تا بدانند كه:

فاطمه كيست؟

چه نقشي را ايفا كرده است؟

و مراحل دشواري كه در رهگذر حياتِ دعوت اسلامي بر او گذشته و او با صبر، صداقت، تحمل و اخلاص، در تمام اين مراحل مشاركت داشته، چگونه بوده است؟

و بنگريم آن فترتِ دشوار را كه در مكه بر پيامبر خدا گذشت و منزلتي كه فاطمه(عليها السلام)در كنارِ پدر، در مدينه داشت كه به موجب آن، شايستگي يافت تا پدر لقب «اُمّ ابيها» به او دهد.

صفات فاطمه از همه بيشتر به صفاتِ پيامبر شباهت داشت; حتي حالتِ راه رفتن و هيئتِ نشستن او شبيهِ پيامبر بود...

آري، او پاره تن پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بود... .

اين كتاب را به نسل جوان تقديم مي كنم و از خداوند مي خواهم آن را سودمند
قرار دهد و ما را در راه گسترش و عملي كردنِ سيره اين بانوي بزرگوار و پيوند
دادن فرزندانمان به آن، ياري رساند و فرزندان ما توفيق يابند بخشي اساسي از
اين تاريخ والا و درخشان را، كه در چهره فاطمه(عليها السلام) و مادر و پدر و فرزندانش، تبلور
يافته فراگيرند.

اوست (فاطمه(عليها السلام)) گوهري پاك از نسلي كريم; «ذُرِّيّةٌ بَعْضُها مِنْ بَعْض».


صفحه 22


ولادت زهرا(عليها السلام)

دهمين سال ازدواج محمّد(صلي الله عليه وآله) و خديجه فرارسيد ـ پيوندي مبارك كه ميان شريف تـرينِ همسران; يعني محمّدِ(صلي الله عليه وآله) صادق، امين و برترين جوان قريش با بانويي پاك; يعني (خديجه(عليها السلام)) سرور زنان قريـش برقرار شده بود ـ فـرا رسيدن دهميـن سال در حالي بود كه آنهـا براي استقبال از چهارميـن ثمره اين ازدواج پر بركـت آماده مي شدند.

در اين سال حادثه اي بزرگ در تاريخ مكّه و بيت عتيق رخ داد كه همزمان با آن حادثه يكي از افتخارات پدر بزرگوار زهرا تحقّق يافت. قريش پس از ترديد طولاني بالأخره تصميم گرفت با بيم و هراس، خانه كعبه را بازسازي كند و اين به آن سبب بود كه جرقه آتش از آتش دان يكي از خدمتكاران جسته و به خانه كعبه اصابت كرده بود و پرده كعبه را به آتش كشيده و به بناي كعبه نيز صدمه وارد ساخته و بعد از آن حادثه از بالاي شهر مكّه سيل جاري شده و ديوارهاي خانه را ويران كرده بود; اين حادثه قريش را سخت نگران ساخت كه نمي دانستند چگونه بيت عتيق را ـ كه كانون اجتماعِ حج و قبايل عرب بوده است و خودشان كه ساكنان حرم بوده اند و در اين ميان نقش حساس تري داشتند ـ حفظ و حراست كنند.

با اين كه قريش براي تجديد بناي كعبه كاملا آماده شده بودند، امّا در عين حال از خراب كردن آن براي تجديد بنا، بيم داشتند.

وليد بن مغيره مخزومي كنلگ را به دست گرفت و گفت: «خدايا! هراسي نيست، ما جز خير اراده نكرده ايم.» اين جمله را گفت و كلنگ را بر كعبه كوبيد و ديگران با ترس و وحشت تماشا مي كردند كه چه خواهد شد! شبي در نگراني گذشت و ديدند هيچ اتفاقي نيفتاد، روز بعد همه به كارِ ساختِ بناي كعبه پرداختند و قبايل در پي جمع آوري سنگ براي اين بنا مسابقه مي دادند. محمّد(صلي الله عليه وآله) نيز در اين كارِ شايسته و جمع آوري سنگ با آنان مشاركت داشت.

وقتي بناي كعبه پايان يافت و نوبت به نصب حجرالأسود رسيد، قبيله ها براي اين كه


صفحه 23


كداميك از قبايل حجر را در جاي خود قرار دهد و كدام قبيله برنده اين افتخار خواهد شد به نزاع پرداختند. مشاجره كم كم به يك جنگ تبديل مي شد. چهار يا پنج شب گذشت و قريش نگران حادثه بودند، در اين هنگام ابو اُميّه ـ فرزند مغيره پدر امّ سلمه همسر پيامبر ـ كه آن روز سالمندترين قريش بود، ايستاد و گفت:

«اي گروه قريش! براي حلّ اين اختلاف، داوري را به نخستين فردي بدهيد كه داخل مسجد مي شود.»

قريش اين را پذيرفتند و ديدگان به درِ مسجد دوخته، انتظار مي كشيدند تا اين كه چه كسي به مسجد درآيد! ناگاه چهره مردي، در نهايت جوانمردي و با وقار تمام درخشيد. همين كه جمعيت وي را ديدند شناختند و همگي فرياد زدند:

«اين امين، محمّد بن عبدالله هاشمي است، به داوري اش رضايت مي دهيم.»(1)

دور پيامبر(صلي الله عليه وآله) را گرفتند و جريان اختلاف قبايل را براي وي بيان كردند. آنگاه محمّد(صلي الله عليه وآله) جامه اي (پارچه اي) طلبيد و پهن كرد و خود حجرالأسود را با دست مبارك در آن نهاد و گفت:

«هر يك از قبايل گوشه اي از اين جامه را بگيرد و آن را بلند كنند».

آنها چنين كردند و محمّد(صلي الله عليه وآله) با دست خود حجر را در جايگاهش نهاد و آن را محكم كرد; به روايت ابن اسحاق آن روز پيامبر سي و پنج ساله بود. پيامبر شتابان به خانه برگشت و خديجه را در حال مقدّمات وضع حمل ديد... اين وضع حمل، همان ولادت خجسته فاطمه بود كه در روز جمعه بيستم جمادي الآخر، پنج سال قبل از بعثت; زماني كه قريش خانه كعبه را تجديد بنا مي كردند، محقّق شد.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن هشام ج1، ص197

2 ـ آنچه مؤلّف در تاريخ ولادت فاطمه(عليها السلام) آورده عقيده عامّه است ولي محدثان و مورخان شيعه، سال دوم يا پنجم بعثت را گفته اند. مرحوم كليني سال پنجم هجرت را طبق روايتي از امام باقر(عليه السلام) اختيار كرده، مصباح شيخ طوسي سال دوم را برگزيده و به روايتي سال پنجم را ذكر كرده است. رجوع شود به بحار الأنوار، ج43، ص9، «مترجم».


صفحه 24


بدين سان، مژده ولادت زهرا(عليها السلام) همزمان با نويد رهايي قريش از جنگ و خونريزي شد. واقعه اي كه به دست تواناي صادقِ امين، شكل گرفت و اين ابتكار حكيمانه آن حضرت، احساس شاعر قريش «هبيرة بن ابيوهب مخزومي» را برانگيخت. او قصيده اي سرود كه آن را قريش در محافل و مجالس خود تكرار مي كردند; از جمله اشعار آن قصيده اين است:

«قبيله ها براي حل آن مشكل به مشاجره پرداختند.

چه حادثه شومي كه بغض و عداوت را به جاي مهر و محبّت مي نشاند و آتش جنگ را برمي افروخت.

آنگاه كه كار به دشواري كشيد و جز شمشير چاره ساز نبود.

داوري نخستين فردي را كه از «بطحا» وارد مسجدالحرام شد، پذيرفتيم.

در اين حال محمّد امين(صلي الله عليه وآله) آمد و به داوري او رضايت داديم;

زيرا او بهترين فرد خجسته خصال از قريش در ديروز و امروز و فرداست.

آنگاه او تدبير سودمندي انديشيد و سخني استوار گفت كه مانند آن را مردم نديده و  نشنيده بودند.

بنابه فرمانش همه اطراف ردا را گرفتيم و هر يك، سهمي از آن ]كار جمعي[ داشت.

و چون حجر الأسود را بلند كردند، او حجر را در جاي آن نهاد

و همه ما با اين كار، خشنود شديم. چقدر والا و ارزشمند بود.

اين رأي هدايتگر كه منت آن همپاي سير زمان ماندگار است.»

اگر هبيره، شاعر قريش مي دانست در آن روزِ درخشان، فاطمه تولّد يافته است، در قصيده اش نام مبارك او را ذكر مي كرد و يادآور مي شد كه اين بهترين بشارت براي آن سرزمين است.

آن پدر مهربان دختر پاكيزه گوهر خود را در آغوش گرفت و مورد ملاطفت قرار داد و خديجه كه چهارمين دختر از فرزندانشان را در بغل مي گرفت از شادماني در پوست نمي گنجيـد! از اين كه پسر نزاييـده است هرگـز ناخشنود نبود، بهويژه آنكه سيمـاي فاطمه
درست به سيماي پيامبر شباهت داشـت و اين نشانگـر آن بود كه خداوند متعال او را در پرتو عنايت خويـش مي پرورد تا نمونه اي از وجـود آن پدر و خُلق او در ميـان


صفحه 25


خَلق باشد.(1)

روزي عباس بر علي(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) وارد شد، آنها گفتگو مي كردند كه كداميك از ما از ديگري بزرگتر است؟ عباس گفت: «اي علي، تو چند سال قبل از بناي كعبه به دست قريش متولّد شدي ولي فاطمه در سالي كه خانه كعبه تجديد بنا مي شد چشم به جهان  گشود.»

پيامبر نسبت به فاطمه توجه خاصي داشت، بهويژه آن كه شبيه پدر بود. حاكم، در مستدرك از انس بن مالك نقل كرده كه گفت: زهرا(عليها السلام) از همه مردم به پيامبر شباهت بيشتري داشت: وي سفيد روي مايل به سرخ و داراي موي سياه بود.(2)

امّ سلمه همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) گويد:

«سيماي فاطمه دختر پيغمبر از همه مردم به پيامبر شباهت بيشتري داشت.»(3)

عايشه گويد:

«هيچكس از خلق خدا را نديديم كه در سخن گفتن و حرف زدن شبيه به پيامبر
باشد مانند فاطمه(عليها السلام) ـ درود خدا بر او باد !ـ او سلاله پاك رسول بود و روحي
بزرگ و گرانقدر داشت. سرور زنان با فضيلت و شبيه ترين فرد به سرور خلايق بود
كه مجد و عظمت را از هر جهت از پدر به ارث برده بود و به فضيلت و برتري دست يافت.»(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در تاريخ ولادت فاطمه(عليها السلام) اختلاف است. برخي دو سال پس از بعثت را گفته اند و اين نظريه شيخ طوسي در مصباح المتهجد است. و در روايت ديگر پنج سال پس از بعثت آمده است. حاكم در مستدرك و ابن عبدالبرّ در استيعاب يك سال بعد از بعثت چهل و يك سال پس از ولادت پيامبر را آورده اند. بيشتر علماي اهل بيت معتقدند زهرا(عليها السلام) پنج سال قبل از بعثت تولد يافته، «مؤلف».

2 ـ الحاكم، ج3، ص161

3 ـ فتح الباري، ج7، ص97

4 ـ صحيح ابن حبان، ج15، ص403، حديث شماره 6953


صفحه 26


زادگاه فاطمه زهرا(عليها السلام)

محلّ تولّد آن حضرت، خانه خديجه دختر خويلد «امّ المؤمنين» بود; اين خانه در كوچه هاي مكّه مكرّمه معروف به كوچه هاي عطاران قرار داشت.

ازرقي گويد: «اين خانه به زادگاه فاطمه(عليها السلام) معروف است; زيرا فاطمه و ديگر فرزندان خديجه از رسول خدا، در آن تولد يافته اند.»

همچنين به گفته ارزقي، ازدواج پيامبر با خديجه در اين خانه واقع شده و وفات خديجه نيز در اين خانه بوده است و پيامبر خدا در اين خانه سكونت داشتند تا هنگامي كه به مدينه هجرت كردند. بعد اين خانه در اختيار عقيل پسر ابوطالب بود و گويند معاويه در دوران خلافتش آن را از عقيل خريداري كرد و آن را به مسجد تبديل نمود و مردم در آن نماز مي خواندند; كه امروز از آن خانه اثري نيست، امّا در گذشته پايين تر از سطح جاده بوده و چند پله فاصله داشته و در سمت چپ آن سكّويي به اندازه سي سانتي متر ارتفاع، با طول ده متر و عرض چهارمتر قرار داشته است; همچنين مكتب خانه اي در آن بوده كه كودكان در آنجا قرآن مي آموختند. در سمت راست خانه درِ كوچكي بوده كه با دو پلّه به كوچه اي ـ با عرض دو متر ـ راه داشته است.

اين خانه داراي سه در بوده; يكي در سمت چپ به اتاق كوچكي به مساحت سه متر در كمتر از سه متر كه جاي عبادت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده و در آنجا بر آن حضرت وحي نازل مي شده است. در سمت راست ـ نسبت به كسي كه وارد خانه مي شود ـ محلي پايين تر از سطح زمين وجود داشته كه آن را وضوخانه آن حضرت گفته اند.

درِ دوم، روبروي كسي بوده كه وارد مي شده است، اين در به مكاني وسيع تر باز مي شده و شش متر در چهار متر مساحت داشته كه محل سكونت پيامبر و خديجه بوده است.

درِ سوم كه سمت راست قرار داشته متعلّق به اتاقي بوده با طول چهار متر در عرض هفت متر و نيم كه در وسط آن مقصوره كوچكي بوده كه بر جايگاه ولادت حضرت


صفحه 27


فاطمه زهرا(عليها السلام) قرار مي گرفته است. بر ديوار شرقي اين اتاق «رَفي» است كه روي آن
قطعه سنگي از دستاس هاي(1) قديم نهاده شده كه مي گويند اين دستاسِ حضرت زهرا(عليها السلام)است كه در زمان حيات از آن استفاده مي كرده است.

به موازات طول خانه و گذرگاه بيروني و سكوي داخلي از شمال، فضايي است با ارتفاع يك متر و نيم به مساحت شش متر در هفت متر كه تصوّر مي كنم اين محل همان جايي باشد كه حضرت خديجه مال التجاره خود را در آن نگهداري مي كرده است. اين بود مشخصات خانه، چنانكه «بتانوني» در سفرنامه خود آورده است.

بتانوني گويد: «اگر نيك بنگري خواهي ديد كه در اين خانه جز سادگي نيست! خانه اي است داراي چهار اتاق كه سه اتاق از آنها، اندروني است، يكي مخصوص دختران، ديگري براي همسر، سوم براي عبادت و چهارم براي امور شخصي و مراجعات مردم».(2)

در «شفاء الغرامِ» فاسي، مشخصات خانه خديجه به گونه اي ديگر آمده است. وي مي نويسد:

«اين خانه امروزه به صورت مسجد است; ايواني دارد با هفت ضلع كه بر هشت ستون قرار گرفته. در وسط ديوار قبله آن، سه محراب وجود دارد كه در آن بيست و شش زنجيره، در دو خط موازي ديده مي شود و مقابل آن ايواني است داراي چهار ضلع و پنج ستون و اين دو ايوان را يك صحن به يكديگر متصل مي سازد. ايوان دوم از اوّلي كوتاه تر است; در نزديكي آن چند موضع وجود دارد كه مردم آن را زيارت مي كنند:

اوّل موسوم به زادگاه فاطمه(عليها السلام) مي باشد.

دوّم را «قبّه وحي» گويند كه متّصل به زادگاه فاطمه است.

سوّم «مختبأ» يا اندرون ناميده مي شود.

فاسي، سپس به ذكر مشخصات مساحت اين سه موضع پرداخته و در پايان مي گويد: «در زمان خلافت ناصر عباسي (سال 604 هجري) وي به تعمير آن خانه اقدام كرد; زيرا از آثار مهم و معروف در مكّه مشرّفه بوده است».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دستاس; آسياب دستي كه در قديم با آن گندم و جو و مانند آن را آرد مي كرده اند.

2 ـ رحلة البتانوني، ص53


صفحه 28


كيفيّت نامگذاري فاطمه زهرا(عليها السلام)

نامگذاري فاطمه(1) به الهام خداوند متعال بود; زيرا خداوند او را از آتش دور نگهداشته است.

ديلمي، از ابوهريره و حاكم، از علي(عليه السلام) آورده اند كه:

«إنَّما سُمِّيَتْ فاطِمَة لأَنَّ اللهَ فَطَمَها وَحَجَبَها عَنِ النّار».

«فاطمه» از «فطم» اشتقاق يافته و به گفته «ابن دريد» به معناي قطع و جدا نمودن است. و به همين جهت گويند: «فطم الصبي إذا قطع عنه اللّبن». كودك از شير بريده شد.

و گويند: «لأفطمنّك عن كذا»; يعني تو را از اين كار منع مي كنم.

نام ها ولقب هاي فاطمه زهرا(عليها السلام):

مشهورترينِ نام هاي آن حضرت، «فاطمه زهرا» است. با اين نام نُه اسم براي ايشان نقل شده است.(2)

ما مي توانيم ميان نام ها و لقب ها فرق بگذاريم; او فاطمه ناميده شد امّا لقب هايي نيز داشته. در عرف نحويين لقب ها از اسم هاي خاص هستند. نحويين «اسم خاص» را سه قسم كرده اند: نام، لقب و كنيه. هر اندازه شخص داراي شخصيت و موقيعت برجسته باشد، نام هاي بيشتري دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نام فاطمه در ميان عرب تازگي نداشت. چه، نام همسر ابوطالب و مادر علي(عليه السلام) فاطمه بود، و نيز فاطمه دختر عتبه.

پيامبر پارچه اي از استبرق را هديه كردند تا چادر براي فاطمه ها باشد. آن پارچه را چهار قسمت كردند; قسمتي براي فاطمه زهرا(عليها السلام) قسمتي براي فاطمه بنت اسد مادر علي(عليه السلام)، قسمتي براي فاطمه دختر حمزه عموي پيامبر و قسمتي براي فاطمه دختر عتبه.

2 ـ اين اسامي عبارتند از: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهرا. همچنين آن حضرت را امّ النبي يا امّ ابيها مي خوانند و برخي سيره نگاران بتول را نيز آورده اند.


صفحه 29


زهرا(عليها السلام):

1ـ گويند بدين جهت زهرا ناميده شد، كه او شكوفه ]درخت وجود مبارك[ مصطفي بود و نيز گويند: بدان جهت او را زهرا ناميدند، كه سفيد و نوراني بود. از جعفر بن محمّد از پدرش نقل شده كه گفت:

«از اباعبدالله(عليه السلام) پرسيدم كه چرا آن حضرت، زهرا ناميده شده؟ فرمود: زيرا هر گاه در محراب عبادت خود مي ايستاد، نور وجودش به اهل آسمان پرتو مي افشاند، چنانكه نور ستاره به اهل زمين.»

2ـ آن حضرت، صديقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه و مرضيه لقب داده شده كه هر يك آيتي است از صدق، بركت، طهارت، رضا و اطمينان نفسِ او.

3ـ و بتول(1) نيز بدان جهت لقب داده شد كه صفاتش جداي از صفات ساير مردم بود و خداي متعال او را بر ساير زنان در حُسن و فضل و شرف امتياز داده بود، يا از آنرو كه از خلق بريد و به خدا پيوست.

در تاج العروس آمده است: فاطمه دختر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بتول ناميده شد; زيرا او از جهت منزلت در پيشگاه خداوند متعال، به مريم شباهت داشت.

ثعلب گويد: «به دليل برتري او بر ساير زنانِ اهل زمان خود و امتياز او بر زنان امّت از جهت دين، نَسَب و عفت، سرور زنان عالم است».

و نيز گفته شده: بتول بانويي است كه از دنيا بريده و به خدا پيوسته و از اين رو فاطمه را لقب بتول داده اند، چنانكه در «تاج العروس» آمده است: مريم و فاطمه(عليهما السلام) را بتول گفتند كه بر زنان عصر خود در فضل و دين برتري داشتند و از دنيا بريده و به خدا پيوستند.

اُمّ ابيها (مادر پدرش):

لقب «اُمّ النبي = مادر پيامبر» يا اُمّ ابيها، به فاطمه(عليها السلام) اطلاق مي شود; با توجّه به اين معني، نويسندگان هر يك بر حسب ذوق و قريحه خود، براي آن تفسيري ذكر كرده اند كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يقال: بتله بتلأ اي قطعه و ابانه. و تبتل الي العبادة: أي تفرغ لها و انقطع، والبَتُول (بفتح الباء وضمّ التاء).


صفحه 30


شمّه اي از آن را برگزيده ايم:

الف: او كوچكترين دختر از دختران پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود و پس از مرگ خديجه در خانه تنها زندگي مي كرد و عهده دار امور زندگي پيامبر و در خدمت آن حضرت بود; (چون مادرِ پيامبر).

ب: طبيعي است كه زهرا(عليها السلام) مادر پيامبر باشد در رسالتش، نه در ولادتش و شايد اين بر قلم تقدير گذشته و پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي دانسته كه جز وجود زهرا، نسلي نخواهد داشت و تنها اوست جرياني اصيل كه نور رسالت را در بستر تاريخ و در همه عصرها بر دوش خواهد كشيد تا بشريت از اين نورِ فياض روشنايي گيرد و به همين دليل بود كه پيامبر نسبت به زهرا محبت شديد داشت.(1)

ج: پيامبر ديده به جهان گشود در حالي كه پدرش را از دست داده بود، ديري نگذشت كه مادر را نيز از دست داد، در حالي كه كودك خردسالي بود.

پيامبر خدا با فاطمه رفتاري داشت همچون مادر و هرگاه از سفر به مدينه مراجعت مي كرد، فقط به ديدار فاطمه مي رفت. از آن زمان كه آمنه بنت وهب مادر گرامي پيغمبر درگذشت، آن حضرت در خانه ابوطالب نشو و نما يافت و از مهر و محبت فاطمه بنت اسد برخوردار شد. پيامبر با فاطمه بنت اسد اُنسي داشت و او را مادر صدا مي زد و چون او در گذشت، حضرتش سخت اندوهگين شد، تا اين كه خدا فاطمه، دخترش را به او عنايت كرد و هرگاه وي را مي ديد ياد فاطمه بنت اسد مي كرد و به ديدارش تسلي مي يافت و به همين جهت او (فاطمه دخترش) را «اُمّ ابيها» ناميد.(2)

رسول مكرّم(صلي الله عليه وآله) بيهوده به كسي لقب يا كنيه اي نمي داد بلكه همه القاب از روي حكمت بود و هر چيز را در جاي خويش مي نهاد; زيرا او پيامبر بزرگوار و فرستاده عظيم خدا بود. بهترين درود و سلام بر او باد !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسيري است از استاد فاضل حسيني. نكـ : فاطمة الزهرا، توفيق ابوعلم، ص75

2 ـ توفيق ابوعلم، همان ص58، با اندك تصرّف.


| شناسه مطلب: 78094