بخش 5
مکّه مکرّمه
127 |
مكّه مكرّمه
مكّه كه به «بَكّه» و «امّ القري» نيز معروف است، شهري است كه در ارتفاع 330 متري از سطح دريا قرار گرفته است. اين شهر در عرض 21 درجه و 38 دقيقه و در طول 40 درجه و 9 دقيقه واقع شده است كه بنيان آن به دوران حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل(عليهما السلام) باز مي گردد. در آغاز فرزندان ابراهيم و اسماعيل در زير چادرها و سايبان ها زندگي مي كردند تا اينكه «قصي بن كلاب» در قرن دوّم پيش از هجرت از شام مراجعت كرد و در اطراف كعبه، جايگاهها و خانه هايي بنا نمود كه از آن پس بر عمران و آباداني اين منطقه افزوده گرديد و ادامه يافت تا اينكه به زمان كنوني آن رسيد. هم اكنون اين شهر پايتخت بلاد حجاز به شمار مي آيد و مركز حكومتي در آن قرار دارد كه اين مركز به دو بخش تقسيم گرديده است: بخش اداري آن كه در دست شريف و امير مكه است و به آن «سيد الجميع»(1) نيز گفته مي شود. ديگري بخش مالي و نظامي آن است كه در زير نفوذ والي آن كه غالبا از نژاد ترك انتخاب مي گردد، قرار گرفته است. بنابراين كليّه مسايل مهم و اجتماعي مردم آن، از اهالي بومي گرفته تا اعراب باديه نشين، همگي طبق نظر شريف و آداب و رسوم او انجام مي پذيرد. اما اتّفاقات كوچكتر و رفع اختلافات بين مردم زير نظر قاضي كه از سوي سلطان تعيين مي گردد، حل و فصل مي گردد.
اين شهر از غرب به شرق، در مسافتي به طول تقريبي سه كيلومتر و عرض يك و نيم كيلومتر كه نيمي از طول آن است و در دشتي شيب دار از شمال به جنوب ـ كه در بين رشته كوههايي كه گاهي از سمت شرق و غرب و جنوب تمايل به پيوستگي داشته ـ قرار گرفته است (مقصود همان دروازه هاي سه گانه مكّه است.) بنابراين زماني ساختمانهاي آن را مشاهده مي كنيد كه بر دروازه آن قرار گرفته باشيد. رشته كوههاي شمالي آن عبارتند از كوه «فلج» يا فلق در غرب و كوه «قيقعان»، كوه «هندي» سپس كوه «لعلع» و كوه «كَداء» (به فتح اول ومد آخر آن) كه در بالاي شهرمكه واقع شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به هنگام
فتح مكّه از اين سوي وارد مكّه گرديدند. امّا رشته كوههاي جنوبي آن كه از كوه «ابي حديده» در غرب آغاز مي شود سپس در امتداد آن به دو كوه «كُدَي» و «كُدَيٌ» كه به سمت جنوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بزرگِ همه.
128 |
كشيده شده و به دنبال آن كوه «ابوقبيس» در شرق آن و در پايان به كوه «خندمه» منتهي مي گردد. دامنه شمالي كوههاي يادشده از سوي حرم پوشيده از ساختمانها و خانه هاي آبادي است كه بتدريج به ميانه اين دشت مي رسد. تعداد اين ساختمانها به بيش از هفت هزار خانه بزرگ و كوچك مي رسد كه در هنگام حج حداقل بيش از دويست هزار نفر در اين ساختمانها گرد هم مي آيند. و درصورتيكه موسم حج مصادف با روز جمعه باشد، تعداد آنان به چندين برابر اين جمعيّت مي رسد. اين خانه ها بيشتر همانند خانه هاي جدّه بوده كه بيشتر بصورت طبقات و آپارتمان بود، به استثناء خانه هاي بزرگان و ثروتمندان شهر، دربقيّه خانه هاكمتر فضاي بازوويلايي رامي توان ملاحظه كرد. مهمترين ساختمانهاي اين شهر در منطقه «قراره» ديده مي شود و مهمترين و بهترين موقعيّت اين شهر نيز در «شِعب جياد» وجود دارد، زيرا اين منطقه داراي ارتفاعي بلند و راههايي وسيع و خانه ها و ساختمانهاي بزرگ و بسيار زيبايي بود كه به سبك معماري تركي ساخته شده است.
بيشتر اين خانه ها بوسيله كارمندان و كارگزاران ولايتي تُرك اشغال گرديده است و نيز در اين منطقه خانه بزرگِ «شريف عبدالمطلب» و دو خانه مهمّ ديگر ديده مي شود كه يكي از آنِ «سيد محمد سقاف» زميندار معروف است; اين شخص املاك وسيعي از مكّه و مدينه را در اختيار دارد. با توجه به فرهنگ كهن و عظمت جايگاه مكّه در نزد مردم از دورانهاي بسيار دور، كمتر آثار ساختماني كهن و قديمي در آن شهر ديده مي شود درصورتيكه در مصر و شام اينگونه ساختمانها فراوان وجود دارد. ولي در شهر فقط مي توان به خانه «شريف ناصر پاشا»(1) اشاره نمود كه از نظر زيبايي و سبك معماري عربي آن در جايگاهي ويژه و مهم قرار دارد و تنها مي توان از اين خانه ياد كرده و بگوييم كه زيباترين خانه مكّه به شمار مي آيد.
در ميان اين خانه ها، گاهي خانه هاي كهن نيز ديده مي شود كه از آن ميان، خانه «ابن عباس» در مسعي را كه در سمت راستِ شخص سعي كننده به سوي مروه است، مي توان ديد. و در شرق شمالي حرم، آثار و باقيمانده هاي خانه مشهور «ابوسفيان» در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شريف ناصر پاشا، وليعهد و جانشين امير مكه به شمار مي آمده و هم اكنون در شهر آستانه (استانبول) زندگي مي كند و خانه يادشده بوسيله شريف عبد المطلب بنا گرديده است.
129 |
زمان جاهليت و اسلام قرار داشته كه هم اكنون بصورت ويرانه اي ديده مي شود و هيچگونه توجّهي به بازسازي آن نشده است.
130 |
حرم شريف در ميان اين خانه ها به سمت جنوب و در امتداد كوه «ابوقبيس» قرار
دارد. در اين سمت «دارالخيزران» واقع شده كه در امتداد آن «شعب بني هاشم»(1) كه معروف به «شعب علي» است مي باشد، سپس «شعب المولد» پس از آن «شعب بني عامر» قرار دارد. خانه هاي فرزندان عبد المطلب در دوران جاهليت در اين منطقه وجود داشته و هم اكنون بسياري از اشراف در آن منطقه زندگي مي كنند. امّا ساير افراد قريش در سمت ديگري از حرم بهويژه در سمت شمالي آن زندگي مي كردند و ساير قسمتها را افرادِ ديگري از مردمان مكّه مسكن گزيده بودند.
در ميانه مكّه، راهي وجود دارد كه از غرب به شرق امتداد دارد و بزرگترين خيابان اين شهر به شمار مي آيد. نام اين خيابان نسبت به انشعاب هاي مختلفي كه از آن صورت مي گيرد، تغيير مي يابد: درصورتيكه ابتدا از «جَرْوَل» در غرب آغاز گردد، بدان «حارة الباب»، سپس «الشبيكه» گفته مي شود و هنگاميكه از شمال به حرم نزديك شود بدان «شاميه» مي گويند. درصورتيكه در سمت راست حرم به جنوب متمايل گردد «سوق الصغير» و سپس «جياد» ناميده شود كه اداره پست و تلگراف و «تكيه مصريها» و ساختمان حكومتي عثماني كه معروف به «حميديه» است در آن قرار دارد. در كنار آن، اداره بهداشت و پادگان سربازان توپخانه و چاپخانه اميريّه، ديده مي شود. هنگاميكه اين خيابان به صفا مي رسد، «مسعي» ناميده مي شود و سپس «القشيشيه» و «سوق الليل» و آنگاه «غزّه» مي باشد كه از آن منشعب و به دروازه شرقي مكه يا «باب المعلي» راه پيدا مي كند. امّا خيابانهايي كه در شمال حرم قرار دارد، عبارتند از: «شاميه» كه بازار شهر در آن قرار دارد، «قراره»، «نقا»، «سليمانيه»، «جدرية» و «برّاضيه» مي باشد. مكّه با وسعتي كه دارد هيچگونه ميدان عمومي در آن ديده نمي شود، بنابراين فقط به صحن مسجدالحرام مي توان اشاره نمود كه با وسعتي كه در برداشته، ميدان بزرگي براي اين شهر به شمار مي آيد. راهها و خيابانهاي يادشده داراي وسعتي به عرض دو تا پانزده متر
مي باشد كه به هنگام حجّ، در نهايت آلودگي ديده مي شوند و در اينجا لازم است اين نكته
1 . شِعْب به معناي درّه مي باشد «مترجم»
131 |
را به شوراي شهرداري يادآوري كنيم كه در نظافت و پاكيزگي اين شهر بهويژه در ايّام حج
همت بيشتري از خود نشان دهند. همچنانكه روشنايي آنها نيز به هنگام شب، خدمتي به دين و بشريّت به شمار خواهد آمد. آلودگي خيابانها تا بدانجا مي رسد كه در موسم حج مردمان اين شهر بهويژه اعراب، دو قطعه پنبه را ابتدا به روغنِ مُرِّ مكي آغشته نموده و سپس آنها را در سوراخهاي بيني خود قرار مي دادند. معمولا اين دو قطعه پنبه شبيه به چوب پنبه را بوسيله نخي بر گردن خويش آويزان مي كردند و به هنگام استشمام بوي بد، آنها را در سوراخ هاي بيني خود قرار مي دادند، درصورتيكه اگر مي دانستند اين كار موجب ضرر و زيان بيشتري براي آنان است، اين كار را ترك مي نمودند، زيرا بيني، خود وظيفه تصفيه هوا را بعهده دارد و هواي پاك و تصفيه شده را به ريه منتقل مي نمايد. و در صورتيكه هواي آلوده از راه دهان وارد ريه گردد، مي تواند آلودگي ها را به همراه ميكرب وارد خون نموده و دراين حال بيماري را به انسان منتقل مي كند. امّا مردم با فرهنگ اين شهر، بهويژه عربهاي آن، قسمتي از كوفيه(1) خود را بر بيني و دهان قرار مي دادند و كناره آن را در عمّامه خود و يا عقالي كه بر كوفيه داشتند ثابت مي كنند و با اين كار، خود را از سرما و يا بوهاي زننده رهايي مي دهند.
در موسم حج، از سرتاسر جهان اسلام و از نژادهاي گوناگون رو به سوي مكه مي نهند و در اين ايّام لباسهاي گوناگون همراه با چهره هاي متفاوتي را در اين شهر نظاره مي كني، آنچنان كه گويي نمايشگاهي اسلامي از چهره ها و لباسهاي گوناگون برپا گرديده است.
خودم در اين ايّام، مردي از بزرگان ژاپن(2) را در آن جا ديدم كه اسلام آورده و براي انجام فريضه حج رهسپار اين ديار گرديده بود.
شاميان و مغربي ها همواره در اين موسم سمت شمالي مكه را بعنوان سكونت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . پارچه اي كه مردان عرب بر سر خود قرار مي دهند.
2 . مكّيان به ژاپن غابان مي گويند و ژاپني ها را غاباني گفته و به همين مناسبت شال معروف و مشهور اين ديار را «شال غاباني» ناميده اند.
132 |
خويش اختيار مي كنند و افغانيها و سليمانيها(1) ـ از اهالي قندهار ـ در سمت شمال شرقي، و هندي ها و جاوه اي ها در سمت شمال غربي، و يمني ها، تركستانيها و زاغستانيها در «مَسْفَله» و ايرانيان در «شعب علي»، و ديگر مليّتها و نژادها در ميانه شهر مكّه، سكني مي گزينند.
جمعيّت مكه بالغ بر يكصد و پنجاه هزار نفر(2) مي باشد كه از اين ميان پنجاه هزار نفر از بوميان اين شهر بوده و باقي آنان مهاجراني مي باشند كه بدين شهر روي آورده اند. مهاجران و غيربوميان ساكن در مكّه بدين قرار مي باشند:
بوميان شهر مكه 50 هزار نفر
عربها كه شامل حجازيها و يمني ها و حضرموتي ها مي باشند 25 هزار نفر
بخاريها 20 هزار نفر
هندي ها 12 هزار نفر
جاوه اي ها 15 هزار نفر
افغانيها و سليمانيه اي ها 10 هزار نفر
شاميها 5 هزار نفر
مغربي ها 5 هزار نفر
ديگر ملّيتها 8 هزار نفر
جمع 150 هزار نفر
بيشتر عربها به كارهاي مالي بهويژه بازرگاني مشغول مي باشند و به همين لحاظ در وضع خوبي به سر مي برند و بنيه مالي كشور را در اختيار دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اين گروه منسوب به پيشواي طريقت خود كه نام سليمان را بر خود داشته، و از اهالي قندهار بوده، مي باشند.
2 . سرشماري جمعيت در بلاد عرب تاكنون بصورت رسمي اعلام نگرديده است و اينگونه اطلاعات، معمولا بر اساس حدس و گمان بوده و شمارش ما در اينجا بر اساس گفته هاي مأمورين دولت و ديگر افرادي است كه مي توان به گفته آنان اعتماد كرد.
134 |
در اينجا برخي از خانواده هاي قديمي و مشهور مكّه را كه از سالها پيش در اين شهر زندگي مي كرده اند و به ثروت و خوش نامي معروف گشته اند براي شما يادآور مي گرديم: از هنديان ـ خانواده هاي خوقير، فتا، دهلوي، ساب، حكيم، رذة، ناقرو، ميره، مفتي، عبد الشكور، عبدالحق، بشاره، مرزا احمدوه، كمال، جان، شلهوب، نور، طيب، دستانيه، خوج، وشكلي، سنبل، خوجه بكر، مسكي، الياس، زرعه، قرع، حجيمي و ديگر خانواده ها را مي توان نام برد.
از جاوه ايها ـ خانواده هاي بتاوي، منكابو، زيني، ارشد، فنتيانا، فلمباب، قدس، دوم و ديگر خانواده ها را مي توان ذكر نمود.
از بخاريها، خانواده هاي كشك، فاشفلي، انديجان و ديگر خانواده ها را مي توان نام برد.
از حضرموتي ها، خانواده هاي باحارس، باجنيد، باناجا، باحكيم، باذرعه، باعيسي، باعُشْن و ديگر خانواده ها را مي توان نام برد.
از شاميها، خانواده هاي هاشم، جبري، خشيفاتي و ديگر خانواده ها را مي توان ذكر نمود.
از تركان، خانواده هاي درابزنلي، قرملي و ديگر خانواده ها را مي توان ذكر نمود.
از مصريان، خانواده هاي قطان، زقزوق، رشيدي، رواس، قزاز، اباصي و ديگر خانواده ها را مي توان ذكر نمود. گرچه در نسب برخي از خانواده هاي يادشده اختلاف نظرهايي وجود دارد ليكن در اينجا مشهورترين نسب ها را براي شما ذكر كرديم و قصد ما بر اين بوده كه نژاد و ريشه غيرعرب آنها را يادآوري كنيم.
در آميختگي نژادها و ملّيتهاي گوناگون از راه ازدواج و معاشرت در اين شهر آنچنان فراوان گرديده است كه تيرگي پوست مردمان مكّه در آنان تاثير گزارده، بطوريكه خصوصيات و ويژگيهاي نژادها و ملّيتهاي گوناگون را در خود جمع كرده اند. بنابراين در
ويژگي هاي آنان امانت اناتولي ها(1) و عظمت تركان و فرومايگي و ذلت جاوه ايها و بزرگ منشي ايرانيان و ملايمت و مداراي مصريان و سختي چركسي ها و آرامش چيني ها
1 . بخشي از كشور تركيه كنوني
135 |
و تندي مغربي ها و سادگي هندي ها و حيله يمني ها و جنبوجوش سوري ها و تنبلي زنگباريها و رنگ حبشي ها را مي توان ملاحظه كرد.
پس اين مردم را درحاليكه زندگي و آسايش تمدن مآبانه را به همراه سادگي بدوي به هم آميخته اند، مي توانيد ملاحظه كنيد. گاه مردي از آنان با زبان ساده خويش، آنچنان تو را به خود نزديك مي كند كه تو او را از دوستان خويش قرار مي دهي، ليكن ناگاه از تو به وحشت افتاده و طبيعت بدوي و صحرانشيني او بر طبيعت متمدن وي فايق آمده، درنتيجه آنچنان خشك و خشن با تو سخن مي گويد كه گويي شخص ديگري با هويتي غير از او با تو سخن مي گويد.
اين درهم آميختگي، در لباس و پوشش آنان نيز تأثير گزارده، بطوريكه آنان را در لباسهاي گوناگون كشورهاي اسلامي مي توانيد ببينيد.
عمامه هندي، لبّاده مصري، جُبّه شامي و كمربند تركي كه بر آن خنجري آويخته شده كه در كمربند اشراف اين خنجر معمولا از نقره و يا طلاي بسيار زيبايي است و اغلب مرصّع به سنگهاي گرانقيمت نيز مي باشد.
با اين وصف، مردِ كارگرِ مستمندي را هم مي بيني درحاليكه بر يقه پيراهنش قطعه اي از ابريشم را كه با ظرافت خاصي دوخته شده جلوه مي كند و بر پايين شلوارش توده اي از پارچه ها را انباشته كرده و همين مرد با اين خصوصيات پابرهنه راه مي رود.
لازم به تذكر است كه اين اختلاط و درهم آميختگي هيچگاه در طبقه اشراف، ديده نمي شود، زيرا آنان كمتر با (مهاجرين) و غريبه ها تماس داشته و از آميختگي زناشويي با مهاجرين نيز خود را برحذر مي داشته اند، بنابراين آنان بدون آنكه خُلقوخوي غريبي را در خود نفوذ دهند، همان خلقوخوي اصلي عربي خويش را كه از نياكان خويش به ارث برده و فطرت ذاتي خود را كه همانا كرامت و تيزهوشي بود، در خود نگاه داشته اند. روي هم رفته اخلاق و برخورد مردمان مكّه در نهايت زيبايي و كمال بود كه اين مطلب در طبقه پيشرفته و اشراف با شدّت بيشتري به چشم مي خورد، تا آنجا كه حتّي خِسَّت و كوتاه نظري برخي از بازاريان مكّه را نمي توان به آنان نسبت داد.
موضوعي كه موجب تأثُّر گرديده است اينكه آميزش گروهها و نژادهاي مختلف در
136 |
اين شهر، بر زبان و گفتار آنان نيز تأثير گزارده، بطوريكه به هنگام سخن گفتن با آنان
كلمات عربيِ نامفهومي را كه ريشه در زبان فارسي يا تركي و يا غير از آنها را داشته در ميان جملات آنان ملاحظه مي كنيد.
بعنوان مثال: «هذا حق فلان» را با تنوين آوردن براي مضاف مي گويند: «هذا حقٌ فلان» درحاليكه قاف را همانند مصريان به گاف تبديل مي كنند.
گروهي حرف نون را كشيده و مي گويند «هذا حقون فلان»; يا لفظ خويش را مونّث كرده و مي گويد «حقة فلان» و از اين قبيل تغييرات كه بسيار در كلمات و جملات آن ها به چشم مي خورد.
مردمام مكّه غالباً به زبان تركي آشنايي داشتند و با آن زبان سخن مي گويند، مطوفين نيز به زبانهاي مختلفي آشنايي دارند، بطوريكه برخي از آنان به زبان هندي، اُردو، جاوه اي، فارسي و چيني سخن مي گويند. اما باديه نشينان داراي لغت عربي خاصي بودند بطوريكه سخن گفتن در بين آنان براي ما مفهومي ندارد. هريك از اقوام و قبايل عرب داراي لفظ و لغت ويژه اي بودند كه با تغيير قوم و قبيله آنان لغت آنان نيز تغيير مي كند.
تمامي مردمان مكّه را مسلمانان تشكيل داده اند. زيرا هيچ فرد غيرمسلماني پس از نزول آيه شريفه " يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا إِنّما المُشرِكُونَ نَجِسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجَدِالحَرامَ بَعدَ عامِهِمْ هذا " (1) در سال نهم هجرت حضرت علي(عليه السلام) اين آيه شريفه را به هنگام موسم حج در بين مسلمانان ندا داد و نيز مي گفت: «ألا لا يحجّ بعد عامنا هذا مشرك».(2)
مراد از اين سخن آن بود كه مشركين از بجاآوردن مراسم حج، ممنوع گرديده اند و از ورود آنان به شهر حرام كه مناسك حج بدان پايان مي پذيرد، جلوگيري بعمل آورند، زيرا با سوء نيّت و آلودگي قلبي كه در مشركان بود، تخم نفاق و دشمني را در بين قبايل عربِ مسلمان مي كاشتند. سينه آنان مالامال بود از كاشتن تخم تفرقه و جدايي در بين مسلمانان كه در نتيجه آن سوء نيّت ضعف مسلمانان را به دنبال داشت. هنگاميكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رحلت نمودند، عرب هاي اطراف جزيره، ده روز پس از به قدرت رسيدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يعني: اي كساني كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند، پس از امسال نزديك مسجد الحرام نشوند! توبه، 28
2 . يعني: اي مردم پس از اين سال هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج را ندارد.
137 |
ابوبكر، مرتد(1) شدند كه اين ارتداد در نتيجه تأثير مشركان بر آنان بود. اين تأثير تا آنجا بود
كه كار بعضي از آنان بدانجا رسيد كه ادّعاي نبوت نيز كردند! از آن ميان «طليحه» در شمال، «لهيعه» در يمن و «مسيلمه كذّاب» به همراه «سجاح» در «يمامه» (شرق بلاد عرب) و نيز برخي ديگر به دعوت نبوت براي خويش از ميان اين سرزمين سر برافراشتند.
در اينجا بود كه ابوبكر مسلمانان را به قيام عليه «اهل ردّه» تشويق كرد و يازده لشكر را براي جنگ با آنان گسيل داشت. در اين حمله به سپاهيان اسلام دستور داد كه با آنان از در جنگ درآيند و ادّعاي اسلام هيچيك از آنان را قبول نكنند. پس لشكريان به سوي آنان حمله بردند و ريشه آنان را از بُن قطع كرده و نابود گردانيدند، كه به عنوان مثال مي توان به لشكر «خالد بن وليد» اشاره نمود، وي و نيروهاي مسلمان تحت نفوذش، تأثير به سزايي در برگشت عدّه اي از مردم به اسلام داشتند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . دكتر حسن ابراهيم حسن در «تاريخ العرب والاسلام» ص 71 اين چنين مي گويد:
«گروهي از مرتدّين كساني بودند كه از پرداخت زكات خودداري مي كردند و گمان بر اين داشتند كه زكات باجي بوده كه بايد به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي پرداختند! بايد توجه داشت كه اينان با اسلام دشمني نداشتند واز آن بيزار نبودند! آنها توحيد را كه اصل اساس اسلام بود مي پذيرفتند، اما چنين فكرمي كردند كه زكات را تنها بايد به پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي دادند» (نكـ : تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 216 نوشته رسول جعفريان)
عقّاد نيز مي گويد: «عده ديگري از آن ها به اصل زكات مؤمن و معتقد بودند اما به كساني كه بايد زكات را بپردازند اعتقاد نداشتند. (نكـ : عبقريه الصديق، صص 125 ـ 124)
بطوركلي اين مسأله از ديد ما اين چنين بوده كه به استثناء برخي از آنان كه ادعاي نبوّت كردند اكثر آنها با جانشيني ابوبكر مخالفت كردند و از دادن زكات و جزيه به او خودداري كردند.
آنان داستان «غدير خم» و جانشيني حضرت علي(عليه السلام) را بياد داشتند و اين خلافت را كودتايي عليه نامبرده تلقي مي كردند، ليكن در اين ميان دستگاه خلافت نيز با آنان بعنوان مرتدّ برخورد كرد و جنگهايي هم بوقوع پيوست.
(جهت اطلاع بيشتر به تاريخ سياسي اسلام، ج دوم به بخش ارتداد پس از رسول خدا، نوشته رسول جعفريان مراجعه شود) «مترجم»
2 . خالد بن وليد يكي از عناصر كارگزار ابوبكر شمرده مي شود كه از طايفه بني مخزوم بوده و در شمار تيره هاي قريش به شمار مي آمد در روز نخست ماه صفر سال هشتم هجرت مسلمان گرديد.
وي فردي به ظاهر نيرومند، امّا سخت فاقد ارزشهاي اخلاقي بود. در دوران حيات رسول خدا(صلي الله عليه وآله)چندين مورد خبط و خطا از او سرزد كه مورد سرزنش رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار گرفت.در برخي مآخذ چنين آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) او را «سيف الله» ناميده است! اما چنانكه ابن دُريد و ديگران گفته اند: سخن درست آن است كه اين لقب از ابوبكر بر او نهاده شده است. اين امر زماني آشكار شد كه خالد به ناحق مالك بن نويره را كشت و به همسرش تجاوز نمود! و گفته شده است كه او از طرفداران ابوبكر و از دشمنان سرسخت علي(عليه السلام) به شمار مي آمده است و در ماجراي هجوم افراد به خانه آن حضرت براي بيعت گرفتن و شكستن مقاومت حضرت، ايشان را همراهي مي كرده است همچنين از وي بعنوان كسي كه خلافت ابوبكر را تمهيد كرده ياد شده است. ابن اعثم مي گويد: «كه او به اجماع اهل علم چنين كرده» همه اين موارد شخصيت سُست اخلاقي خالد را نشان مي دهد; با اينحال ابوبكر اصرار داشت تا او را در رأس قواي نظامي خود براي سركوبي به ظاهر مرتدان و پيامبران دروغين به نقاط مختلف اعزام كند. در تاريخ اعمال سياه و به دور از اخلاقي او مكرّر ياد شده است تا آنجا كه عُمَر نسبت به اعمال خالد، به ابوبكر اعتراض مي نمود! (براي اطلاع بيشتر به تاريخ سياسي اسلام، جلد دوم، بخش خلفا نوشته رسول جعفريان مراجعه شود.) «مترجم»
138 |
پس از درگذشت ابوبكر، عمَر راه او را در پيش گرفت و بلاد عرب را از غير مسلمانان پاك و منزّه نمود.(1) زيرا آنان مردم اين سرزمين بودند پس بزرگي و شرف و خير و شر اين سرزمين وابسته به آنان بوده و سعادت يا شقاوت آن در نتيجه كارها و اعمال آنها مي باشد. اين سنّت ازاين پس همچنان در خلفاي بعد از او دنبال شد و تاكنون نيز ادامه دارد.
بدين مناسبت، هم اكنون مردمان حرمين در نظارت بر ورود خارجيان به كشورشان دقّت نظر دارند و هيچ گاه فرد غير مسلماني نمي تواند از جدّه، ينبع و صنعاء در جنوب و ايستگاه «علا» در شمال، قدم پيش گذارد و درصورتيكه شخصي مبادرت به چنين كاري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زماني كه عمر خلافت را به دست گرفت، در اولين اقدام خالد را از فرماندهي سپاه شام عَزل كرد و ابوعبيده جرّاح را به جاي وي نصب كرد; ابوعبيده كه نيز يكي از دشمنان سرسخت علي(عليه السلام)بود از سخت گيري و دشمني نسبت به شيعيان و پيروان خاندان اهل بيت دست برنداشت و از هر ظلمي نسبت به آنان دريغ نورزيد. در طول تاريخ، از جنايات و اعمال اين كارگزار خليفه ها به بدي ياد شده است زيرا تنها به غرض هاي سياسي، افراد يا قبيله هايي را مرتدّ شناخته و آنان را از ميان برمي داشتند! خالد در سال بيست و يكم هجري در مدينه يا شام درگذشت و ازقضا وصي خود را عمر قرارداد! ابن سعد با نقل اين خبر مي گويد: عمر كه تا آن درجه نسبت به او بدبين بوده و از كارهاي او ناراحت بنظر مي رسيد پس از اين كار گفت: «ما گمانهايي به خالد مي برديم كه درست نبود!!
(براي اطلاع بيشتر به همان مدرك مراجعه شود) «مترجم»
139 |
نمايد درواقع جان خود را در كف دست قرار داده است.
بنابراين هيچيك از خارجيان و غيرمسلمانان كه بعنوان كارگران راه آهن حجاز بوده، از اين ايستگاه به سوي جنوب حتّي بعنوان ضرورت پيش نيامده اند. اما فرنگياني وجود داشته اند كه در دورانهاي مختلف رو به سوي اين دو شهر ـ يعني مكّه و مدينه ـ نهاده اند و به سليقه خويش گزارشهاي سياسي، ديني، عمراني و يا جغرافيايي منتشر كرده اند; اين افراد پس از پوشيدن لباس مسلمانان و يادگيري زبان عربي و ادّعاي مسلمان بودن،(1) به چنين كاري دست زده اند.
از آن ميان مي توان «بوركات» سوئيسي، و «بورتون» انگليسي، و «هورجرنچ» هلندي، و «كورتلمون» فرانسوي را نام برد.
بوركات، نخستين شخصي است كه بدين كار دست زده و در بلاد عرب جان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين گفته را نمي توانم به اثبات برسانم ليكن فتوكپي اظهارنامه شرعي كه پرتلمون براي خويش از مكه (كه نام خود را عبدالله بن بالستير قرار داده بود) بدست آورده و در آن مسلمان بودن او تأكيد شده بود را در اينجا به نظر شما مي رسانم. نامبرده نامه يادشده را در كتاب خود تحت عنوان (سياحت من از مكّه) در صفحه 152 به چاپ رسانيده است. اينك متن نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
والصلاة والسلام علي النبي النبيل. القائل علماء امتي كانبياء بني اسرائيل. عليه وعلي آله اجمعين.
قدوة العلماء الاعلام. وعمدة الفضلاء الفخام. حلال المشكلات و مزيل المعضلات سيدنا و أخينا في الله الشيخ ابن ذاكور حفظ الله آمين.
وبعد إهداء مزيد السلام عليكم ورحمة الله وبركاته فقد ورد إلينا من أراد الله له بالسعادة الدنيوية والأخروية عبد الله بن بالستير بدخوله في الاسلام فأمعنا النظر في حاله فوجدناه مؤمنا حقاً راغباً غاية الرغبة في الاسلام. هذا ممن يلزمه الاعتناء بشأنه من عرض أحكام الاسلام عليه وتعليمها له ولو كانت مدة حلوسه تسع ذلك لفعلنا معه ما يكون سبباً لكل خير ولكنه أسرع بالمسير فيلزم كل من له رغبة في الإسلام أن يقوم بشأنه من تعليم مايحتاج إليه وقد أشار لي بأنّ الرغبه إليكم أكثر فأترجّي علي سيادتكم أن تقوموا بشأنه لا حرمنا الله وإياكم من الاجر ودمتم في خير وسرور. الداعي لكم بالخير
7 ربيع الثاني محمدعابد ابن المرحوم الشيخ حسن
سنة 1312 مفتي مالكيه
در اين نامه كه از سوي مفتي مالكيان (محمدعابد فرزند شيخ حسن) به شيخ ابن ذاكور از علماي مكه نوشته شده، عبدالله بالستير را شخصي مسلمان و مؤمنِ راستين به شمار آورده و در آن كمك به نامبرده و آموزش او را به او و ديگر مسلمانان اين ديار تأكيد كرده است.
140 |
خويش را بخطر انداخته است. بوركات نژادي سوئيسي داشته و در لوزان «Lavsane» بدنيا آمده است. نامبرده ابتدا به مصر آمد و پس از ادّعاي مسلماني و «ابراهيم المهدي» ناميدن خود، به دانشگاه الازهر وارد گرديد. زبان عربي را در آن دانشگاه آموخت و سپس به بلاد عرب مسافرت كرد و مدّت هفت سال در آن بلاد اقامت نمود. و در نتيجه اين اقامت و تفحص، مهمترين كتاب در نوع خود را در مقابل ديگر فرنگيانِ بلاد عرب و قبايل آن، برشته نگارش درآورد. وي سرانجام در لباس مسلماني در مصر درگذشته و در يكي از مقبره هاي «باب الفتوح» در كنار آرامگاه «شيخ يونس» بخاك سپرده شد كه تاكنون اين قبر وجود دارد و بر روي سنگ قبر او اين عبارت ديده مي شود:(1)
هو الباقي
«هذا قبر المرحوم إلي رحمة الله تعالي الشيخ حاج إبراهيم المهدي بن عبدالله بوركهرت اللوزاني تاريخ ولادته 10 محرم سنة 1199 و تاريخ وفاته إلي رحمة الله بمصر المحروسة في 26 ذي الحجة سنة 1232 هـ .»
يكي ديگر از سُنّت هاي اشراف مكّه اين بود كه بزرگان آنان، فرزندان خود را در حاليكه هنوز كودكي خردسال مي بودند به «باديه» و بهويژه به سوي قبيله «عدْوان» ـ كه در شرق طائف و در نزديكي «سعد» كه در آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دوران شيرخوارگي و نوجواني خود را گذرانيده بود، ـ گسيل مي دادند; با اين كار آنان به فرزندان خود زندگيِ ساده باديه نشيني و چادرنشيني را مي آموختند. كودكان در آن محيطِ بي سواديِ صِرف، رشد مي كردند و هنگاميكه به مكّه بازمي گرديدند، درحاليكه لغات باديه نشينان را يادگرفته بودند و اشعار متداول در بين آنان را حفظ نموده بودند و خلقوخوي اصيل عرب در آنان بوجود مي آمد; از مزاياي اين نوع زندگي، آموختن اسب سواري و آزادي در گفتار و عمل بود كه اين عادت در ميان اين قوم از سنت هاي ديرينه به شمار مي آيد. از هارون الرشيد نقل گرديده كه هنگاميكه فرزندش «معتصم» نوجواني خردسال بود، از رفتن به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جهت دسترسي به اطلاعات بيشتر در اين زمينه مي توانيد به كتاب «مكه و مدينه» از ديدگاه جهانگردان اروپايي نوشته دكتر جعفر الخليلي، ترجمه محمدرضا فرهنگ مراجعه نماييد. «مترجم»
141 |
مكتب خانه شكايت مي كرد، وي او را از رفتن بدان مكان منع كرد و درعوض نامبرده را به باديه فرستاد مدّتها «معتصم» در باديه زندگي كرده و هنگاميكه به شهر مراجعت نمود، زبان آنان را آموخته و اخبار آنان را مطلع گشته و اشعار فراواني از آنان را حفظ نموده بود و درهنگاميكه به خلافت رسيد همچنان بي سواد بود.
يكي از عادت هاي شريف مكه اين بود كه نامبرده همه روزه از ساعت پنج ظهر تا نزديكي عصر در دارالإماره جلوس مي كرد و مسايل مهم به حضور او عرضه مي گرديد. از آن پس شريف به همراه تعداد اندكي از ياران خويش به حرم مي رفت و نماز عصر را در آن مكان بجاي مي آورد. غالباً شريف در حرم مي نشست و نماز مغرب خود را نيز در آن مكان بجا مي آورد و سپس به سراي خويش مراجعت مي نمود و شام را به همراه فرزندان و نزديكان و مهمانان خود صرف مي نمود.
يكي ديگر از عادتهاي او اين بود كه صبح روز جمعه را در دارالإماره براي ديدار با بزرگان قرار داده بود كه در اين جلوس، والي و كارمندان ارشد سپس اعيان و چهره هاي معروف شهر، نزد او مي آمدند و پس از سلام و ديدار از او به سوي والي رفته و از او ديدن مي كردند.
يكي ديگر از عادتهاي شريف اين بود كه همواره نماز جمعه را در حرم بپا مي داشت و درصورتيكه در «طائف» بسر مي برد، به همراه كاروان خويش به سوي مكّه سرازير مي شد و پس از نماز عصر به سوي ييلاق خود بازمي گشت.
ديگر از عادتهاي مردمان مكه، دقّت و توجه آنان به خوراكيها و آشاميدني ها و لباس هاي خود مي باشد. رنگهاي روشن و باز در لباس هاي آنان بهويژه رنگهاي قرمز، سبز و آبي و ارغواني بيشتر ديده مي شود. آنان خانه هاي خود را بوسيله صنايع دستي تزيين مي كنند و سنگهاي تزيين شده گران قيمتي را مي توان در بين تزيين ها يافت. و نيز خانه هاي خود را بوسيله فرش هاي قيمتي از قالي هاي كمياب ايراني، تزيين مي كنند. عادت ديگر آنان، پذيرايي از مهمانان خود بوسيله چاي مي باشد. مكّيان، ميهمانيهاي ويژه اي بنام «قَيْله» دارند كه در اين مجالس با دادن غذاهاي متنوّع و گوناگون، بر يكديگر فخرفروشي مي كنند. در اين سبك ميهمانيها عرضه غذاهاي متنوّع، داراي نظام و سبك
142 |
خاصي نبود و مهمانان پس از نشستن گرد سفره بلندي كه بر روي زمين گسترده شده بود،
بوسيله غذاهاي هندي، مغربي، شامي، تركي و مصري پذيرايي مي شدند.
سپس همگي گاهي به داستان سرايي و صحبت با هم مي نشستند و گاه به شنيدن آهنگها و سرودها، اوقات خود را سپري مي كردند. در اين بزم ها از دستگاههاي موسيقي همانند عود و قانون و كمانچه استفاده مي شد و پس از آن مراسم متفرّق مي گرديدند. اين جشنها و ميهمانيها معمولا در مناطق حومه مكّه مانند «زاهر» يا «شهدا» برگزار مي شود و يكروز خود را از صبح تا شام در خوشي و بازيهاي ورزشي مانند دويدن و توپ زدن و يا بازي با نَرد و شطرنج سپري مي كنند.
ساكنين هر محلّه از محلاّت مكّه همه ساله، ميهمانيي را به افتخار شريف، در يكي از تفريحگاههاي خارج مكّه برپا مي نمايند و درصورتي كه شريف دعوت آنان را اجابت نمايد، روز آن را تعيين نموده و شريف از همراهيان و خواص خود نيز دعوت مي كند كه در اين ضيافت وي را همراهي كنند بنابراين كارواني عظيم با جلال و جبروتي كم نظير درحالي كه پيشاپيش كاروان، اسب سواراني از اعراب و «بيشه» ديده مي شوند، به حركت درمي آيند و مردم شعار «هميشه جاويد»(1) را براي او سرمي دهند، تا اينكه شريف به جايگاه پذيرايي رسيده و به همراه كسي كه دوست دارد مي نشيند. به هنگام پذيرايي، غذاهاي گوناگون و متنوّعي به سبك فرنگيان، تركي، عربي تقديم شده و شريف دستور آغاز خوردن آنها را صادر مي كند. پس از پايان غذا، عربها با اسب دواني و گاهي شمشيربازي، تا پايان روز اوقات خويش را سپري مي كنند. سپس شريف در كاروان خويش پس از گذشتن پاسي از شب به سوي مكّه بازمي گردد.
يكي ديگر از عادات اين مردم، زمان غذا خوردن آنان مي باشد، اينان معمولا در روز، دو وعده غذا مي خورند، يكي پيش از ظهر و ديگري پس از نماز عصر مي باشد. مكّيان همواره تظاهر به شجاعت و كرم مي كنند و كوچك آنان از بزرگشان تقليد مي كند و حتّي در اين زمينه تا مرز فخرفروشي بر يكديگر پيش مي روند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . دائماً يعيش
143 |
اين ويژگي در ماه رمضان بيشتر نمايان مي گردد، به طوريكه سفره هاي متنوّع خويش را پس از نماز مغرب در مسجدالحرام پهن مي كنند و همگان را بر آن دعوت مي نمايند. بعدها اين سُنّت را «عون رفيق پاشا» منسوخ نمود; زيرا اين رفتار موجب آلودگي مسجد مي شد، درصورتي كه شرع ما را به نظافت و خوشبوكردن مساجد توصيه نموده است. اين آلودگي مسجد همواره وجود داشت تا بدان حدّ كه حتّي حشرات و گربه ها و ديگر حيوانات را به مسجد مي كشاند!(1)
از ديگر سنـّتهاي مكّيان، بوسيدن كودكان است كه بر هرگونه اي از صورت طفل سه بوسه مي زنند. زنان مكّي غالباً، عادت به كشيدن قليان دارند و با صداي بلند نيز صحبت مي كنند; هنگام رفتن به بازار، پيراهنهاي بلند وگشادي به رنگ سياه برتن كرده و بر صورت خويش، پوششي كلفت از پارچه مي آويزند كه دو سوراخ در آن تعبيه شده و در برابر چشمان آنان قرار دارد و دراين حال بيشتر كفش هاي ضخيم و زردرنگ به پاي دارند.
شاديها و سوگواريهاي آنان در نهايت سادگي صورت مي گيرد. ازجمله عادات آنان در مجالس عروسي، اين است كه از زنان و مردان فاميل و دوستان خود دعوت مي كنند، مردان در جايگاهي بيرون از خانه مي نشينند و هنگام شام، سفره اي مستطيل شكل را روي زمين پهن مي كنند و همگي هم زمان بر گِردِ آن مي نشينند و پس از صرف غذا، از هم جدا گرديده و متفرق مي شوند. اما زنان به درون خانه مي روند و در حالي كه در درگاهِ خانه، سيني چوبي بزرگي مملو از حناي آماده شده قرار دارد، يكي از دستهاي خود را با حنا رنگ مي كنند و سپس به سالن نشيمن وارد مي شوند و پس از سلام و تعارفات، در كنار ديگر زنان مي نشينند و تا ساعاتي از نيمه هاي شب به گفتگو با يكديگر مي پردازند.
در آن هنگام پس از دست دادن عروس و داماد و آويختن دسته هاي گلِ ياس و سيب كه هر گُل به اندازه يك فندق است ـ بر گردن عروس، آنها را تا حجله گاه همراهي نموده و آنگاه به سوي خانه هاي خويش بازمي گردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . لازم به تذكر است كه اين سنت حسنه هم اكنون همه ساله برقرار بوده و مردم سفرهاي گسترده اي را در داخل و خارج از مسجد الحرام و مسجد النبي پهن كرده و روزه داران، روزه خويش را در كنار آن باز مي كنند. (مترجم)
144 |
امّا سنّت مكّيان در سوگواري، اين گونه است: هنگاميكه روح از كالبد انساني خارج مي شود، نزديكترين زن به شخصِ مرده يك بار يا دوبار فرياد مي كشد كه بدين وسيله، مصيبت را به همه اعلام ميدارد. دراين هنگام زنان به سوي آن خانه روي مي آورند و پيش از رفتن به درون اتاق نشيمن، يكي از دستهاي خود را با حناي آماده شده اي كه درون ظرفي چوبي جلوي در ورودي اتاق قرار داده اند رنگ مي كنند و سپس وارد سالن شده و همدردي و تسليت خود را به صاحب عزا ابلاغ مي نمايند و سپس به ديگر زنان حاضر در مجلس مي پيوندند. دراين زمان، زنان مدّتي را به گفتگو درباره مسايل مختلف سپري مي كنند و سپس مجلس را ترك مي نمايند.
عدّه اي از بستگان، شخص مرده را به سوي محل دفن او كه قبلا آماده شده مي برند و بدون هيچ گونه تشريفاتي به خاك مي سپارند و پس از دفن وي، هيچگونه مراسم يادبودي براي او برگزار نمي كنند، به جز اينكه تنها مردان پس از دفن مرده به خانواده متوفي تسليت گفته و به خانه هايشان بازمي گردند.
ديگر از سنّت هاي اين مردم، جشن ختم قرآنِ فرزندانشان مي باشد. آنها، فرزندان خويش را در ميان كاروانهايي در خيابانهاي مكّه به گردش در مي آورند. در نيمه ماه صفر هرسال هم به مناسبت تولّد «ميمونه» همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در كنار قبر او در محلّ «زاهر» كه در هفت كيلومتري مكّه ـ در راه مدينه ـ قرار دارد، گِرد هم مي آيند و در آن صحرا، چادرهايي بپامي كنند و با عرضه انواع خوراكيها و آشاميدنيها، بر همديگر فخر مي فروشند. همچنين همزمان با تولّد پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ماه ربيع الاول نيز جشن مي گيرند، آنها از جشن تولّد به «حول» تعبير كرده و بدان «حول ميمونه» يا «حول النبي» مي گويند.
مكّيان در ماه رجب به سوي «مدينه منوّره» رو مي آورند و در آن مكان علاوه بر زيارت، گرد هم مي آيند.
ديگر عادت مكّيان اين است كه براي خوشگذراني و ييلاق، غالباً شهر «طائف» را انتخاب مي كنند; ارتفاع طائف از سطح دريا 1550 متر است و كوهِ «هَدي» كه بربالاي رشته كوههاي «كرا» واقع شده است، در ارتفاع 1760 متر از سطح دريا مي باشد كه در آن باغها وچشمه سارهاي فراواني جريان دارد ودرختان پربار وگلهاي فراواني در آن ديده مي شود.
145 |
معروفترين ييلاق طائف، «شبرا» نام داردكه به اشرافِ خانواده «عون» متعلق مي باشد كه شريف «عبدالله پاشا» آن را احداث كرده و نام شبراي مصر را بر آن نهاده
است. از ديگر ييلاق هاي اين منطقه، باغهاي «مثناة» است كه به خانواده شريف «غالب» تعلق دارد و از بهترين باغهاي طائف به شمار مي آيد كه هلو و انگور آن بهترين ميوه ها و نيز آب آن از گواراترين آبهاي آن منطقه بوده و شهرت به سزائي دارد.
طائف داراي دو راه است: «طريق القافله»(1) يا راه كاروان كه در فاصله 36 ساعتي از مكّه قرار دارد و «طريق البِغال»(2) يا راه قاطرها كه بر بلنديهاي رشته كوههاي «كرا» واقع شده است، در فاصله هيجده ساعتي از مكّه قرار گرفته است.
شهر طائف(3) به دارا بودن آبوهواي نيكو، معروف است و در اين سرزمين بهتر از آبوهواي آن شهر وجود ندارد البتّه به استثناي كوه «هدي» كه در فاصله سه ساعتي از مكه قرار گرفته است. مردمان اين منطقه به زيبايي خلقت و لطافتِ پوستشان معروف بوده اند كه اين مطلب را به تأثير آشاميدن از آب رودي كه در آن شهر جريان داشته و به «معسل» معروف بوده نسبت مي دهند و در شيريني اين آب بسيار مبالغه مي كنند.
آرامگاه دوبزرگوار; «طاهر»و«طيّب»،فرزندان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درطائف است. همچنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكه. بئر البارود (در شمال مني)، وادي يمامه، سولة (كه آغاز بازار عكاظ در جاهليت بوده) نبيه، قدير، ام حمض، الجيم (القيم)، طائف
2 . مكه، مني، عرفات، وادي سمار، وادي نعمان (كه از آن مجراي چشمه زبيده آغاز مي گردد) قهوة شدار، وادي خريف الرأس، ابوحراجل، الكر، مجمع الدروب، عين المعسل الهدي (در كوه هدي كه ميمونهاي كوچك فراواني به همراه حيوانات درنده ازقبيل شير و غيره در آن جا وجود دارد،) وادي محرم (كه اين نقطه ميقات مردمان شرق و يمن و حضرموتي ها و عماني ها است)، بئر العسكر، طائف
3 . شهر طائف داراي حصاري است كه تعدادي برج در آن ساخته شده است كه مهمترين آنها قلعه اي است كه از سوي «عثمان مضايفي» عامل وهابيان در طائف بنا گرديده است; در اين قلعه، زندانيان و تبعيدشدگانِ رجال دولت عليه (عثماني) زنداني مي گرديدند. مهمترين شخصي كه در دوران سلطان عبدالحميد (عثماني) در آن زنداني شد و سپس درگذشت، شيخ الاسلام «خيرالله افندي» بود كه فتواي خلع سلطان عبد العزيز را صادر نموده بود و «محمود پاشا داماد»، دامادِ سلطان عبدالعزيز و «احمد مدحت پاشا» معروف به پدر قانون. اين دو در كنار هم در محلي كه در خارج از حصار شهر كه بنام «مجزره» بوده و به فاصله كمي از آرامگاه عبد الله بن عباس دفن شده اند. اخيراً گنبد با عظمتي در سال 1327 هجري بر اين دو قبر ساخته شده و زمين آرامگاه آنان به فرشهاي ارزشمندي پوشانيده شده اند.
146 |
قبر «عبدالله بن عباس» نيز در آن شهر واقع شده است كه همواره مورد احترام يمني ها
بوده است و هرسال پيش از موسم حج، ابتدا به زيارت مرقد او ـ كه داراي جايگاه ويژه اي نزد آنان است ـ مي روند. طائف در دوران جاهليت جايگاه دو بُت (لات و عزّي) بوده كه ثقيفيان و ديگر قبايل اطراف طائف آن دو را مي پرستيدند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آغاز نبوّتِ خويش بدين شهر روي آورد واز آنان طلبِ ياري كردكه مورد پذيرش مردم آن قرار نگرفت.
بسياري از مردمان مكه، هنگام حج، از آن شهر خارج نمي شوند و از ترس دزدان و راهزنان ـ كه در اين زمان عدّه فراواني هم هستند ـ در خانه هاي خود براي محافظت باقي مي مانند و شب را به صبح مي رسانند درحاليكه بوسيله تفنگ هاي خويش، به اطراف گلوله هايي را شليك مي نمايند; كه اين كارشان علامتي بر هوشياري و بيداري آنان در مقابل هر سوءقصدي مي باشد.
در داخل مكّه و خارج آن، آرامگاهها و زيارتگاههاي بسياري وجود دارد كه از آن جمله مي توان جايگاه تولّد پيامبر(صلي الله عليه وآله)، محلّ تولد حضرت علي(عليه السلام)،(1) محل تولّد حضرت فاطمه(عليها السلام) و «دارالخيزران» را نام برد.
جايگاه ولادت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در شعب «بني عامر» يا شعب «المولد» واقع شده است. خيابان نسبت به اين مكان يك متر و نيم مرتفع تر است و بوسيله پله اي سنگي به دَرِ آن ـ كه به سوي شمال باز مي گردد ـ راه دارد. و هنگام ورود به آن نخست به فضاي بازي بطول 12 متر و عرض 6 متري وارد مي شويد كه در ديوار سمت راست (غربي) آن دري قرار دارد، پس از عبور از آن، به فضايي وارد مي شويد كه بر روي آن گنبدي قرار گرفته است، درميانه اين فضا و در زير گنبدِ (متمايل به ديوار غربي) مقصوره اي از چوب وجود دارد كه درون آن سنگِ مقعّرِ مرمري ـ كه وسط آن كمي فرو رفته است ـ ديده مي شود. اين جايگاه نشان دهنده محلّ تولّد پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي باشد. اين گنبد و فضاي يادشده، منزلي است كه پيامبر در آن متولّد گرديده اند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين خانه را به «عقيل بن ابيطالب» هديه نمودند كه فرزند وي آن را به «محمد بن يوسف ثقفي» (برادر حجاج) فروخت. وي هنگاميكه خانه خود را ـ كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 پيش از اين درباره جايگاه تولّد حضرت علي(عليه السلام) سخن گفتيم. «مترجم»
148 |
معروف به «دارِ ابن يوسف» بوده و در كنار آن قرار داشت ـ ساخت، اين خانه را به آن ضميمه نمود; تا اينكه «خيزران» مادر هارون الرشيد آن را خريده و مجدّداً آنرا به گونه اوليّه اش بازگرداند و از آن مسجدي بنا نمود، كه تاكنون همچنان باقي مانده است(1).
در نزديكي جايگاه تولّد پيامبر(صلي الله عليه وآله) محلّ تولّد حضرت علي(عليه السلام)(2) قرار دارد كه آن نيز همانند جايگاه تولّد پيامبر(صلي الله عليه وآله) است ليكن از آن كوچكتر مي باشد.
امّا محلّ تولّد حضرت فاطمه(عليها السلام) در كوچه «حجر» واقع گرديده است; اين مكان خانه حضرت «خديجه» دختر خويلد، همسر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده كه تمامي فرزندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) از خديجه در اين خانه بدنيا آمده اند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پيش از بعثت، سرپرستي كاروان تجارتي حضرت خديجه به شام را برعهده داشت كه با آشنايي خديجه از صفات پسنديده و كمالات پيامبر، به ايشان پيشنهاد ازدواج داد و پيامبر در سال 28 پيش از هجرت و بعبارتي ديگر پانزده سال پيش از بعثت با وي ازدواج نمود. حضرت خديجه(عليها السلام) چهار سال پيش از هجرت، در سن 64 سالگي، درمكّه وفات يافت; اين خانه نيز از سطح زمين پايين تر است و خيابان در ارتفاع بلندتري از آن قرار گرفته است، بطوريكه با چند پله بدان راه دارد. پس از ورود به اين خانه، در سمت چپ به فضاي
صاف و بلندتري از زمين مي رسيم كه ارتفاع آن درحدود 30 سانتيمتر از سطح زمين مي باشد و ابعاد فضاي يادشده درحدود ده متر طول و چهار متر عرض دارد كه در آن
1 . هم اكنون اين مسجد به كتابخانه اي به نام مكتبه مكة المكرمه در كنار حرم مكي تغيير يافته و مسلمانان كشورهاي مختلف براي درك لحظاتي از عمر خويش به سوي آن شتافته و بر روي زمين آن مي نشينند. (مترجم)
2 . به اعتقاد ما شيعيان جايگاه تولّد حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام) درون كعبه مي باشد همچنانكه در اكثر تواريخ آمده است، هنگاميكه فاطمه بنت اسد مادر گرامي حضرت علي(عليه السلام) را درد زايمان گرفت، رو به مسجدالحرام نهاده و در كنار ركن يماني كعبه ايستاد و پروردگار را سوگند داد كه او را در اين زايمان كمك نمايد، پس ناگاه ديوارِ كعبه شكاف برداشت و فاطمه بنت اسد به درون كعبه رفت. شكاف ديوار به حال اوّليه خود بازگشت; در اين لحظه گروهي از مردم مكه كه داخل مسجدالحرام بودند و شاهد اين جريان بودند، رو به سوي دَرِ كعبه آوردند و كوشش فراوان نمودند كه در را بازكنند ولي موفّق نشدند. ساعاتي پس از آن، ناگاه ركن يماني از هم بازشده و فاطمه بنت اسد درحاليكه طفلي را در بغل داشت از كعبه خارج گرديد. آري آن طفل امير مؤمنان، علي بن ابيطالب(عليه السلام) بود «مترجم»
149 |
مكتب خانه اي براي آموزش قرآن به كودكان، بوجود آمده است. در سمت راست آن دَرِ كوچكي ديده مي شود كه بوسيله دو پله به فضاي باريك و تنگي به عرض دو متر راه پيدا مي كند و داراي سه در مي باشد. دري كه در سمت چپ قرار دارد به اتاقي منتهي مي شود كه مساحت آن سه متر در سه متر است و محلِّ عبادت حضرت پيامبر و جايگاه نزول وحي بوده است. در سمت راست درون همين اتاق گودالي است كه گفته شده محل وضوي پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده است. دري كه در مقابل اين فضاي باريك قرار دارد، به فضاي بزرگتري كه طول آن 6 متر و عرض آن 4 متر است باز مي گردد. فضاي يادشده محلّ زندگي پيامبر است كه به همراه همسر خود حضرت خديجه(عليها السلام) در آن جا بوده; امّا دَرِ ديگري كه در سمت راست قرار گرفته است، به فضاي مستطيل شكلي بعرض 4 متر و طول 5/7 متر باز مي شود كه در ميانه اين فضا، مقصوره كوچكي قرار گرفته است، اين جايگاه را محلّ تولد ] حضرت [ فاطمه(عليها السلام)به شمار مي آورند. روي ديوار اتاق شرقي، طاقچه كوچكي قرار دارد كه بر روي آن قطعه اي سنگ آسياب ديده مي شود; مي گويند: اين سنگ، قطعه اي از سنگ آسيابي است كه ] حضرت [ فاطمه(عليها السلام) در دوران زندگاني خود از آن استفاده مي كرده است. در طول اين خانه و در قسمت خارجي اين راهرو، سكّويي ـ در سوي شمال آن ـ قرار دارد كه سطح آن از اتاقهاي يادشده، حدود يك متر و نيم بلندتر است و ابعاد آن به طول 16 متر و عرض 7 متر مي باشد كه احتمالا اين جايگاه انبار كالاهاي تجاري ] حضرت [ خديجه بوده است. اين مكان، محل زندگي پيامبر(صلي الله عليه وآله) در هنگام بعثت او ـ بر تمامي مخلوقات ـ بوده است; ازاين رو، تمامي قسمتها و گوشه و كنار آن را براي شما شرح دادم تا زندگي ساده آن حضرت را در خانه اي كه تنها چهار اتاق داشته كه سه اتاق آن اندروني به شمار مي آمده: يكي از آنها ويژه دختران پيامبر، دومي براي خود و همسرش، سومي را براي خود و پروردگار خويش و چهارمي را جداي از خانواده و براي ملاقات خويش با مردم قرار داده بودند. خداوندا اين چه نظم و ترتيب زيبايي است؟! و چه سبك جالبي است؟! آري پيامبر با اين گونه زندگي و سادگي قصد داشت كه با زندگي خود، درسي به مسلمانان و آيندگان بياموزد. خداوندا! پروردگارا!ما به تو و به پيامبر تو ايمان آورده ايم كه دين و آيين تو را وسيله اي براي عيش و نوش
150 |
ثروتمندان و زندگي قدرتمندان قرار نداده و زندگي خود را آنچنان قرار دهيم كه سراسر آن خير و نيكي و سعادت و بركت براي تمامي مردم باشد.
هنگامي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به سوي مدينه مهاجرت كردند، اين خانه در اختيار عقيل ابن ابي طالب قرار گرفت و سپس «معاوية بن سفيان» آن را از وي خريد و به مسجد تبديل كرد. در دوران «ناصر عباسي» اين مسجد مرمّت گرديد و هم اكنون نوشته اي برجسته ديده مي شود كه بر لوحي از سنگ مرمر در سمت چپ ديوارِ راهرو قرار دارد، اين جملات بر آن نقش بسته است:
«بسم الله الرحمن الرحيم. أمر بعمارة مربد مولد الزهراء البتول فاطمة سيدة نساء العالمين بنت الرسول محمد المصطفي المختار صلّي الله عليه وآله وسلم سيدنا ومولانا الإمام المفترض للطاعة علي الخلق أجمعين، الناصر لدين الله أميرالمؤمنين، أعزّ الله أنصاره، وضاعف اقتداره، وجعل منافعه و مشتغلاته و أجره عائداً علي مصالحه ثم علي مصالح هذا المقام الشريف المقدّس الطاهر النبوي، علي ما يري الناظر المتولي له في ذلك من الحظ الوافر، والمصلحة لهذا المربد والمولد المقدس المذكور بعد ذلك ابتغاء وجه الله تعالي و طلباً لثواب الدار الآخرة. تقبّل الله ذلك منه و جزاه عليه اجر المحسنين. وذلك علي يد العبد الفقير إلي رحمة الله تعالي علي بن أبي البركات الذوراني الأنباري في سنة أربع و ستمائة ومن غيَّر ذلك او بدّله عليه لعنة الله ولعنة اللاعنين إلي يوم الدين آمين و صلي الله علي سيدنا محمد خاتم النبيين و علي آله الطاهرين».
اين محل، از سوي «اشرف شعبان» پادشاه مصر و سپس بوسيله «ملك مظفر» پادشاه يمن و پس از آن بوسيله سلطان سليمان (عثماني)، در سال 935 هجري اصلاح و مرمت گرديد.
امّاخانه «ارقم مخزومي» كه معروف به «دارالخيزران» است، در سمت چپ كوچه اي كه به سوي صفابالا مي رود، قراردارد; اين خانه پناهگاهي براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و گرويدگان
151 |
به او در صدر اسلام بوده است، زيرا آنان به صورت پنهاني نماز خويش را در آن مكان
بجاي مي آوردند، تا اينكه عمر اسلام آورد و بنيه روحي آنها تقويت گرديد بنابراين، اسلام خويش را آشكار نمودند و از آن پس نماز را به صورت علني به جاي آوردند.(1)
همچنين اين خانه دري دارد كه به سوي شرق باز مي شود و از آن جا به فضاي گسترده اي به طول هشت متر و عرض چهار متر منتهي مي گردد; در سمت چپ آن، ايواني سقف دار به عرض تقريبي سه متر ديده مي شود كه در ميانه ديوار سمت راست آن دري وجود دارد و از آن جا به اتاقي با طولِ هشت متر و عرضي كه در حدود نيمي از طول آن است راه دارد; زمين اين اتاق بوسيله حصير پوشيده شده است. در گوشه شرقي جنوبي آن دو سنگ چخماق ديده مي شود كه بر روي هم قرار گرفته است و بر روي سنگ فوقاني با خطّي خوانا اين جملات نوشته شده است:
«بسم الله الرحمن الرحيم " فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ " (2) هذا مُختَبأ رسول الله و دارالخيزران و فيها مبتدأ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . درباره مدت زماني كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در خانه ارقم مانده است، آگاهي هاي دقيقي در دست نداريم. يك خبر آن است كه حضرت به مدت يكماه در آنجا به سر برده است. حلبي آن را در آستانه علني شدن دانسته، اما بر پايه آنچه كه گذشت رفتن به خانه ارقم پس از علني شدن دعوت و درگير شدن مسلمانان و مشركان بوده است.
در آن دوره هر كسي كه اسلام را مي پذيرفت او را صَبَائي مي خواندند. و همين امر كافي بود تا از سوي قوم و يا حتّي پدر و مادرش و يا اگر برده بود به وسيله مولايش، مورد آزار و شكنجه قرار گيرد! بنابر آنچه در ميان مورخان سني مشهور است عمر پس از هجرت گروهي از مسلمانان به حبشه مسلمان شده در حالي كه رفتن پيامبر(صلي الله عليه وآله) به خانه ارقم در سال چهارم بعثت بوده است; بنابراين اسلام آوردن عمر هيچگونه ارتباطي به علني و آشكار شدن دعوت اسلام از سوي پيامبر(صلي الله عليه وآله) ندارد و اين دعوت علني زماني بوده است كه با قدرت مسلمانان و دستور خداوند، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به اين امر اقدام نموده است. مورخين و تاريخ نگاران و كساني كه همواره در طول تاريخ پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله)قصد داشته اند تا چهره ابوبكر و عمر را بدان حد بالا ببرند كه در ميان مسلمانان مورد تقديس قرار گيرند و اعمال و كارهاي ناشايست آنان را از نظرها ناپديد نمايند ـ همچنانكه نويسنده اين كتاب علني شدن دعوت اسلام را به خاطر اسلام عمر قلمداد كرده است ـ دست به انتشار چنين اخباري مي زده اند. براي دسترسي به اطلاعات بيشتري در اين زمينه مي توانيد به كتاب وزين تاريخ سياسي اسلام نوشته رسول جعفريان مراجعه نمائيد. «مترجم»
2 . نور، 26
152 |
الاسلام أمر بتجديده الفقير إلي مولاه امين الملك مصلح ابتغاء ثواب الله ورسوله و لا يضيع أجر المحسنين».
بر روي قطعه سنگِ ديگر، اين نوشته به چشم مي خورد:
«بسم الله الرحمن الرحيم هذا مختبأ رسول الله(صلي الله عليه وآله) المعروف بدارالخيزران أمر بعمله وإنشائه العبد الفقير لرحمة الله تعالي جمال الدين شرف الإسلام أبوجعفر محمدبن علي بن أبي منصور الاصفهاني وزيرالشام والموصل الطالب الوصول إلي الله تعالي الراجي لرحمته أطال الله في الطاعة بقاه وأناله في الدارين مناه في سنة خمس و خمسين و خمسائة».
از ديگر جايگاههاي مقدسِ شهر، «غار حِرا» مي باشد، كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله)در آن به عبادت مي پرداختند. اين غار بر قلّه كوهِ «نور»، در سمت چپ شخص عابري كه به سوي عرفات حركت مي كند، قرار دارد كه براي نخستين بار در آن مكان بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)وحي نازل گرديد. سپس «كوه ثور» را مي توان نام برد كه در جنوب مكّه از سوي «مسفله» و در فاصله دو ساعتي از مكّه واقع شده است; بر بالاي اين كوه، غاري قرار دارد كه مخفيگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و همراهش ابوبكر به هنگام هجرت به سوي مدينه بوده است; مساحت آن در حدود دو متر مربع مي باشد. پس از آن «مَعْلي»(1) را مي توان ذكر نمود كه گورستان مكّه بوده و در بيرون از دروازه شرقي مكّه واقع گرديده است; آرامگاه حضرت خديجه(عليها السلام) همسر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن جا قرار دارد كه گنبدي بر روي آن ديده مي شود و به سال 1298 هجري، بنا گرديده است.
در زير گنبد ياد شده مقصوره اي از چوب گردو وجود دارد كه بر روي مزار شريف آن حضرت قرار داده شده است و در كنارِ آن، مقصوره كوچك ديگري راست كه در زير آن شانزده نفر از اشراف، دفن گرديده اند. در بيرون اين آرامگاه ـ در غرب آن ـ مزار ديگري وجود دارد كه آرامگاه همسرِ «محمدعلي پاشا» مي باشد، وي به هنگام سفرِ حجّ، در سال 1266هجري درگذشته است ودر اين جايگاه دفن گرديده است. درمقابل آرامگاه حضرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مُعَلاّ گورستان قديمي و كهن شهر مكه بوده كه بسياري از بزرگان و اجداد پيامبر اسلام در آن مدفون گرديده اند. «مترجم»
153 |
خديجه(عليها السلام)، گنبد وآرامگاه حضرت «آمنه بنت وهب»(عليها السلام)(1) مادر گرامي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، ديده مي شود كه دركنارآن، مزار«محمدبن عون» وجوددارد وبرروي آن مقصوره اي قرار داده اند.
در شمال آرامگاه حضرت خديجه، گنبد آرامگاهِ حضرت ابوطالب ـ عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)ديده مي شود كه در كنار آن گنبد جَدّ پيامبر(صلي الله عليه وآله)ـ عبدالمطلب ـ قرار دارد; اين دو گنبد در سال 1325 هجري تجديد ساختمان گرديده است. در كنار اين جايگاه، قبر «عبدالله بن زبير» قرار دارد كه پيش از اين، داراي گنبد بوده است ولي «شريف عون الرفيق» به هنگام منهدم كردن گنبدها و آرامگاهها، اين گنبد را نيز از ميان برداشت و پس از آن گنبد ديگري جايگزين آن نگرديده است. در اين قبرستان، «ابوجعفر منصور» خليفه عباسي نيز مدفون مي باشد، وي در سال 158 هجري به قصد حج به اين ديار عزيمت نمود و در آن جا درگذشت و جسد او را در قبرستان «معلي» دفن نموده اند كه از محلِ دقيق آن اطلاعي در دست نمي باشد. مزار تعداد فراواني از صحابه و تابعين و نيكان نيز در اين قبرستان قرار دارد كه درود بي پايان پروردگار بر تمامي آنان باد.
از مكان هاي زيارتي ديگر مكه، «مسجد الجِّن»، «مسجد الرايه»، «مسجد الاجابة»، «مسجد البيعة»، «مسجد ابوبكر»، «مسجد عمر» و سپس كوه «ابوقبيس» است كه «مسجد بلال» در آن جا قرار دارد و همچنين مسجد «شق القمر» و «زاويه سنوسي»(2) ـ كه در حجاز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ياقوت در معجم خود اينگونه ذكر كرده است: آمنه بنت وهب، مادر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در «ابواء» دفن گرديده است. اين محل يكي از بخشهاي وابسته به مدينه به شمار مي آيد و فاصله ميان آن وحُجفه كه در امتداد مدينه واقع است، بيست و سه ميل مي باشد.
علت دفن وي در آن جا اين است كه حضرت عبدالله، پدر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چون به سوي مدينه حركت ميكرد و در راه، در آن محل وفات نمود. حضرت آمنه همه ساله به زيارت مزار او به مدينه سفر مي كرد و هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به سن شش سالگي رسيد آمنه به همراه عبدالمطلب و اُمّ ايمن در حاليكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را در بغل داشت به مدينه آمد و در راه مراجعت از مدينه به سوي مكّه، در «ابواء» درگذشت و در همان نقطه مدفون گرديد.
2 . مكيان غالباً پيرو طريقت سنوسي مي باشند. برخي ديگر پيرو طريقت ديگري بنام «رشديه» بودند كه از اتباع و پيروان «شيخ ابراهيم رشيدي» به شمار مي آيند.
«ادريسيه» از پيروان «احمدبن ادريس» و «مرغنيه» طريقتي ديگر است كه در ميان مردم سودان و مصر نيز داراي پيروان زيادي مي باشد.
154 |
داراي جايگاه ويژه اي نزد پيروان او دارد ـ را مي توان نام برد.
مكّه داراي تلگرافخانه و پستخانه اي است كه اين دو مكان را «عثمان پاشا نوري» به هنگام ساخت دارالحكومه (حميديه) و جز اينها، در دوران نخستينِ ولايت خود بر مكه، در سال 1882 ميلادي، بنا نمود.
قبور بني هاشم در قبرستان المعلّي ـ حجون
تلگراف در اين شهر داراي هيچگونه نظم و ترتيبي نيست و بيشتر تلگرافهايي كه از آن جا ارسال مي شود و يا به آن جا فرستاده مي شود، به مقصد نمي رسد و شايد هم اين بي نظمي، ناشي از گستردگي كار آنان در موسم حج مي باشد. امّا پستخانه آن، در جهان بي نظير است! زيرا نامه ها در موسم حجّ درون كيسه هايي است و روي شتر از جدّه به مكّه
حمل مي گردد. آنگاه در راهروي باريكِ پستخانه بر روي هم انباشته مي شود و مطوفين يا فرزندان آنان و يا هر يك از حاجيان شخصاً بدين مكان مي آيند و به دنبالِ نامه خويش مي گردند كه در اين ميان گاه به صورت تصادفي به نامه خود يا دوستان خويش برخورد مي كنند ونامه را برمي دارند. بنابراين با چنين كيفيّتي بيشتر نامه ها به دست صاحبانش
155 |
نمي رسد. كه گمان مي برم كه اين نظم يا بي نظمي توجيه بردار نمي باشد، زيرا افزايش كارمندان پست به هنگام حج، وقتي در توان دولت عثماني خواهد بود كه فرض نماييم بيست نفر ويژه براي انجام اين كار تعيين شوند و در موسم حج نامه ها را طبقه بندي كرده و به دست صاحبانشان برسانند; چنين كاري هزينه قابل ذكري را هم براي دولت فراهم نمي كند; اين وضع در زمان پيش و دوران هرج و مرج و اغتشاش شايد، تا اندازه اي طبيعي نيز بود، ليكن هم اكنون و با دولت كنوني نمي توان اين گونه انتظار داشت كه اين وضع تنها در مكّه ديده نمي شود بلكه در «مدينه»، «ينبع» و «جدّه» نيز وضع به همين منوال مي باشد، بنابراين از حكومت حجاز درخواست مي نماييم كه به اوضاع پستخانه ها رسيدگي كنند و نظمي در آن بوجود آورند تا اين اداره بتواند به رسالت خويش كه همانا رساندن نامه ها به دست صاحبانش مي باشد، عمل نمايد و نيز در اين ميان مقصود از نامه نگاري نيز جامه عمل بپوشد.
در خيابانهاي مكّه، تعداد بسياري قهوه خانه ديده مي شود كه در اطراف آن جايگاهها و صندلي هايي از چوب وجود دارد كه محل نشيمنگاه آنها بوسيله حصيري از پوست يا از برگهاي درخت خرما ساخته شده است. بهترين قهوه خانه ها در سمت «جياد» مي باشند كه حاجيان در اين قهوه خانه ها مي نشينند، به ويژه اينكه اگر اينگونه قهوه خانه ها در خارج از شهر باشند; مردم فراواني در فصل تابستان به آنجا مي روند و دمي را به استراحت گذرانيده و در آن جا چاي (كه بدان شاهي گويند)(1) و قهوه(2) مي نوشند وقليان هايي كه با تنباكوي گرم و تندي آماده شده با توجّه به استفاده فراوان اين نوع قليان در نزد مكّيان استفاده مي كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احتمال مي دهم اين كلمه به شاه ايران منسوب باشد; زيرا به گفته آنها، نوشيدنيِ پادشاه است و نيز ممكن است كه پارچه ابريشم مشهورِ «شاهي»، منسوب به شاه باشد.
2 . قهوه نزد مكيان بيشتر از دانه يمني تهيه مي شود كه بزرگان از اين نوع قهوه و دانه هاي محرك ديگر همانند: دانه هل و قرنفل و برخي خوش بو كننده ها براي لذيذتر كردن مزه بدان اضافه مي نمودند و بدان «دوش» مي گويند. از آهنگ ها و سروده هاي بدويان است كه مي گويند: يا دوش مااسمك دوش اسمك دواء لكل كبد عليله.
يعني «اي دوش نام تو چيست؟ دوش نامت كه دوايي براي هر كبد بيمار مي باشي»
156 |
خودم گاه برخي از هنديان را مشاهده مي نمودم كه از مقابل اين قهوه خانه ها عبور مي كردند و فرياد «كابوس كابوس» سر مي دادند كه به مفهوم كوبيدن تنباكو است و در صورتي كه از سوي يكي از افراد قهوه خانه فرا خوانده مي شدند تنباكو را بر دكه اي پهن مي كردند و با مهارت خاصي آن را ـ در حدود حداقل ـ نيم ساعت مي كوبيدند و در مقابل اين كار يك يا دو قروش دستمزد مي گرفتند.
معمولاً گروهي از افراد كه غالباً از يمني ها مي باشند در حالي كه ني لبك مي زنند بدين مكانها روي مي آورند و با اشعاري كه در مدح پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي سرايند، آهنگ زيبايي را اجرا مي كنند و مردم را شاد مي گردانند گاهي هم اين گروهها با خوانندگان و مطربان در خيابانهاي مكّه از اين سو به آن سو حركت نموده و برنامه اجرا مي كنند.
مكّه داراي سه «تكيه» بوده كه بزرگترين، مجلّل ترين و منظم ترين آنها تكيه مصريها است و تعداد مراجعين آن، بيش از ديگر تكيه ها مي باشد.
اين تكيه داراي ساختماني مجلّل و استوار مي باشد كه بوسيله مرحوم «محمد علي پاشا» بزرگ خانواده خديويان، در جايگاه «دارالسعاده» كه مركز حكومت «بني زيد» از اشراف مكّه بوده، ساخته شده است، همچنانكه «دارالهناء» نيز محل حكومتي «بني بركات» بود. انبارها و آسياب و آشپزخانه و اتاق مرتب و منظمي در اين تكيه براي مدير آن و نيز جايگاههايي براي كارمندان آن وجود داشت و همه روزه در آن مكان سوپي براي فقراء و مستمندان پخته مي شد و هنگام حج فقرا و مستمندان به آنجا مراجعه كرده و آن را به همراه مقداري نان مي گرفتند و با آن گذران زندگي مي كردند; تعداد اين مراجعه كنندگان در هر روز بالغ بر پانصد نفر يا بيشتر مي باشند.(1)
مكّه داراي دو قلعه است كه در آن سربازان دولتي مستقر مي باشند و نظارت بر شهر را به عهده دارند. اين دو قلعه عبارتند از: «قلعه جياد» كه از سوي «شريف سرور» در سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين تعداد بر اساس شرط وقف كننده در موسم حج، به سه برابر افزايش مي يابد و گاه نيز در موسم حج فقرا و مستمندان فراواني به تكيه مراجعه مي نمايند، زيرا اين مكان پناهگاهي در مكّه براي اين گروه به شمار مي آيد. بنابراين در صورتيكه اوقاف حرمين، امكانات داده شده به تكيه را حداقل در زمان حج افزايش دهد، مي تواند از بهترين و نيكوترين كارهاي آن باشد.
157 |
1196 هجري در سمت جنوبي مكّه بنا گرديده است و ديگري «قلعه هندي» كه به وسيله «شريف غالب» و در سال 1221 در سمت شمالي مكّه ساخته شد.
اين شهر داراي دو حمام است همانند: حمامهاي رومي در مصر كه نخستين حمام آن در محل عمره مي باشد و از سوي «محمد پاشا» وزير سلطان سليمان (عثماني) در سال 980 هجري بنا گرديده است; ديگري در «قشاشيه» است كه به آن «حمام النّبي» مي گويند.
همچنين در آن جا چاپخانه اي حكومتي بنام چاپخانهولايتي وجودداردكه روزنامه اي به زبان تركي و عربي به نام «حجاز» منتشر مي نمايد; اين روزنامه نيمه رسمي به شمار مي آيد و آنچه كه مربوط به اخبار حكومتي و آگهي هاي آن باشد در آن به چاپ مي رسد.
اين شهر داراي كتابخانه قابل ذكري نبوده و در اين ميان فقط مي توان از كتابخانه بسيار كوچكي كه در «باب ام هاني» بنام كتابخانه «شرواني زاده محمد رشدي پاشا» والي سابق حجاز است نام برد.
و نيز كتابخانه ديگري كه وجود دارد در «باب الدريبه»، نزديكي باب السلام است و معروف به «كتابخانه سليمانيه» است. كتابخانه اخير بوسيله سلطان عبدالمجيد (عثماني) ساخته شده است و كتابهاي آن از كتابهاي متفرقه حرم و مقداري از آستانه (استانبول) براي آن ارسال شده است. هر يك از كتابخانه هاي ياد شده داراي فهرستي دست نويس بوده و شخصي در آن انجام وظيفه مي نمايد. كتابهاي اين كتابخانه ها بيشتر در زمينه هاي نحوي، فقهي، ادبي، تاريخي بوده كه غالب آنها به زبان عربي و پاره اي به زبان فارسي و اردو (هندي) و تركي و جاوي (زبان ملايو) مي باشد.
در مكّه كتابهاي مهمّ فراواني وجود داشت كه بيشتر در گنجه هاي داخل ديوار اطراف حرم جا گرفته بود و برخي از آنها به سرقت رفته و همچنين سيل ها نيز بر نابودي آنها تأثير داشته به ويژه سيلِ سال 417 هجري كه تا نزديكي اين گنجه ها بالا آمد و موجب نابودي تعداد زيادي از آنها گرديد و در نتيجه بزرگترين زيان متوجّه جامعه علمي و دانشمندان شد، زيرا با از دست دادن اين كتابهاي مهمّ هيچ گاه زمان و افراد نمي توانند جايگزيني براي آن قرار دهند.
مكّه داراي دو مدرسه است، نخست مدرسه «صوليّه» كه بوسيله مرحوم شيخ
158 |
«رحمة الله هندي» مشهور (نويسنده كتاب اظهارالحق) بنا گرديده است و در آن جا قرآن شريف و علم تجويد و مقداري از زبان عربي و حساب و هندسه تدريس مي گردد.
اين مدرسه بوسيله كمك مالي مردم هند اداره مي شود كه اين به علت تبار هندي مؤسس و بنيانگذار آن بوده است و در چنين مواردي نمي تواند يك مدرسه همواره پايدار و مفيد باقي بماند به همين علت پس از او مدرسه ياد شده رو به سقوط و انحطاط گذارد. اميد آن است كه دولت حجاز براي نگهداري و به وجود آوردن امثال آن، اقدام لازم را بعمل آورد.
ديگري، مدرسه اي است كه در آن استاد فاضل شيخ «يوسف محمد خياط» از علما و دانشمندان مكّه به تدريس اشتغال داشته و درسهايي كه در مدرسه نخستين تدريس مي گرديد با كمي توسعه بيشتر به دانش آموزان تعليم داده مي شود توجه و عنايت امير به اين مدرسه فراوان بوده كه اميد آن مي رود موفقيت آن بسيار باشد.
اينجانب در روزنامه پر محتواي «الغراء»، در شماره سوم جمادي الآخر سال 1328 هجري به نقل از روزنامه «صباح» خواندم كه دولت عثماني مدرسه اي را در مكّه مكرمه در حضور والي و شريف و تعداد بسياري بزرگان و اعيان شهر افتتاح كرده است، اميدواريم اين مدرسه براي «ام القري» بلكه براي مركز پايتخت هاي اسلامي خير و نيكي به همراه داشته باشد.
در صورتي كه سرور ما امير، مقرّر نمايد كه مطوفين در مدرسه اي ويژه تحصيل كنند و اطلاعات لازم در روند كار و وظيفه خود از آن تحصيل نمايند، مي توانست بالاترين خدمت ديني به جامعه باشد; زيرا مطوفين كنوني، هيچگونه اطلاعاتي نسبت به مأموريت بزرگ خود ندارند به طوري كه گاه برخي از آنان در اين مرز نايستاده و مطالبي را كه دور از حقيقت و دين بوده در ذهن حجّاج ترويج مي كنند و موجب گمراهي آنان مي گردند، بعنوان مثال در مورد «كنفاني» و «زلباني» كه دو قطعه سنگ در راه جدّه به سوي «بحره» هستند ادّعا مي كنند كه اين دو سنگ هر يك اشخاصي بنام «كنفانيا» و «زلبانيا» بوده كه حاجيان را گول مي زده اند و در نتيجه از سوي پروردگار مسخ شده و به صورت دو قطعه سنگ درآمده اند!
159 |
همچنين درباره شتر و يك زن و مرد حجّام در كوه عمر اين گونه ادعا مي كنند:
بر روي كوه ياد شده صخره اي شبيه به شتر است كه در كنار آن دو سنگ قرار دارد آنها ادعا مي كنند كه در اين جايگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به همراه ناقه خود آمده بودند پس مرد و زن حجّامي آمدند و خود را به ناقه آويزان كردند كه شتر از جاي خويش برنخيزد پس خداوند آنها را به صورت سنگ مسخ نمود.
همچنين درباره سنگي كه در نزديكي «كوه نور» قرار دارد و شبيه به مردي است كه صندوقي را حمل مي نمايد، ادّعا مي كنند كه اين سنگ راهزني بوده است كه خداوند او را در همان حال مسخ كرده است!! شبيه به اين مطالب فراوان گفته مي شود كه انتظار مي رود براي از بين بردن و محو اين گونه تفكرهاي خرافي بعنوان خدمت به دين، اقدام لازم به عمل آيد.
تأسف بارتر از آن اينكه آنان گاه كلمات و الفاظ قرآن كريم را از روي قصد، در هنگام طواف تغيير مي دهند. بعنوان مثال براي حاجياني كه از كشورهاي تركيه، هند و ايران هستند بجاي «وَقِنا عذاب النار» مي گويند «وَكِنا عذابَ النار» و يا «محمد رسول الله» را «مُهَمّد رسول الله» گفته و به جاي يا «اَرْحَمَ الراحمين»، يا «اَرْهَمَ الراهمين» مي گويند. و نيز بجاي «اللّهُمَّ»، «اللّوهُمّ» كه نظير آنها فراوان است مي گويند كه اينگونه تلفظ شرعاً جايز نمي باشد.(1)
در ميان حرم شريف، بعضي افراد از علوم عربي و تفسير به روش ابتدايي و قديم آن تدريس مي كنند كه تعداد آموزندگان اين دروس به چند صد نفر مي رسند و اغلب آنان از جاوه ايهايي مي باشند كه در اثر ظلم و ستم حكومت كشورشان به اين ديار گريخته و نيمي از وقت خويش را به آموزش علوم و نيمي ديگر را به كار پرداخته و از اين راه زندگي خويش را مي گذرانند. تعداد معلّمان اين گروه به حدود سي نفر مي رسند كه به آموزش و تعليم و تعلّم بسيار كم توجّه مي باشند و اين بدان علّت است كه حقوق تعيين شده جهت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين گونه تلفظ ها به نژادهاي گوناگون مسلمانان مربوط مي شود و ارتباطي به مطوفين ندارد امّا در صورتي كه مسلمانان نتوانند اين كلمات را درست تلفظ نمايند نيز از نظر شرعي مسئله اي به نظر نمي رسد. «مترجم»
160 |
آنان از سوي دولت بسيار اندك بوده و كفاف زندگي آنان را نمي دهد; ميزان حقوق آنان متفاوت است و از يكصد تا پانصد قروش عثماني در سال در نوسان مي باشد.
در اينجا ما از دولت جديد، كه دولتي بر اساس قانون و علم و عمل است و در رأس آن جناب شريف حضور دارند انتظار داريم، كه عنايت فراواني نسبت به انتقال علم ودانش به اين سرزمين داشته باشند و انتظار داريم كه بزودي امكانات فرهنگي و علمي براي آنان بوجود آورند و در نتيجه مردم از دين و دنياي خود بهره اي ببرند.
بازرگاني اين شهر بيشتر در دست بيگانگان به ويژه هنديان بوده و غالباً اين گروه در قسمت عطر، تسبيح، قاليچه و پارچه هاي ابريشمي هندي و شامي فعاليت مي نمايند. در اين شهر صنعت مهمي وجود نداشته و تنها مي توان از دست ساخته هاي طلا و نقره آن ياد نمود، به ويژه حلقه هايي طلايي يا نقره اي را كه ساخته اند و ادّعا مي كنند كه براي بواسير سود دارد! خداوند آنها را شفا دهد.
صنعت آهنگري در نزد آنان بسيار در سطح ساده اي مانده است ليكن در ساختن سلاح دقّت زيادي را به خرج مي دهند. اين شهر داراي كارگاههاي كوزه گري مي باشد كه ظروف و كوزه هاي گلين در آن ساخته مي شود; تمامي اين كارگاهها به وسيله غير عربها اداره مي گردد.
مردمان مكّه بيشتر از راه طواف دادن حجاج و يا انجام مراسم ديني براي مردم امرار معاش مي كنند و تجارت آنان فقط به هنگام موسم حج رواج پيدا مي كند.
و آنچه كه در اين ايام به دست مي آورند، در طول سال، زندگي خود را با آن سپري مي كنند. گروهي ديگر از اين مردم پس از آشنايي با حاجيان در هنگام حج به سوي وطن آنان مي روند و با هديه اي كه براي آنان مي برند، چندين برابر ارزش آن را از آنها دريافت مي دارند.
پول رايج در مكه، سكه هاي تركي يا مصري از نقره و يا طلا بوده همچنين روپيه و قروش هندي و ريال «شينكو» و «ابوطيره» و ريال بُرُم(1) (جاوه) نيز به صورت گوناگون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اين ريال به نام شركتي هلندي ضرب گرديد و كمتر مورد استفاده قرار مي گرفت.
161 |
وجود دارد و جنيه انگليسي و فرانسوي و روسي نيز متداول است. اين سكّه ها داراي قيمت ثابتي نيستند زيرا به هنگاميكه آنرا از شما خريداري مي كنند با كمترين قيمت و به هنگام فروش آن چندين برابر آن را با شما حساب مي كنند و اين نقص بزرگي در معاملات آنان به شمار مي آيد!
شايد هم دست اندركاران بتوانند اين وضع را بزودي از بين ببرند.
ريال «ابوطيره» بيشترين سكّه متداول در بين اعراب به شمار مي آيد و قيمت آن معادل ريال شينكو و مصري مي باشد. مطلبي كه ذكر آن در اين جا مناسب به نظر مي آيد اينكه: يكبار خودم قطعه سكه اي را كه مقداري از نوشته آن پاك شده بود به كودكي خردسال اعرابي دادم وي آن را به من بازگردانيد و گفت: اين قطعه اي «زلطاء» بيش نيست، (يعني ريگي بيش نمي باشد) اين كلمه اي با تلفظ بدوي بود كه از دهان كودكي اعرابي خارج مي گرديد و موجب تعجّب من گرديد.
اعراب قيمت اين سكه ها را نمي دانند. و در صورتي كه سكّه اي بين آنان پيدا شود به سوي بازرگاني رفته و به او مي گويند «در مقابل اين سكه به امانتي كه در تو سراغ دارم فلان چيز را به من بده». در نزد اينان كيفيت آن چيز مهم نيست، بلكه كميّت و مقدار آن مهمّ است.
مكّه داراي بازارهاي بسياري است: از آن جمله «سوق الشاميه» در شمال حرم است كه بسيار شبيه به بازارهاي تركيه بوده و داراي سقفي چوبي همانند «خان الخليلي» در مصر مي باشد، با اين تفاوت كه خيابانهاي آن از بازار تركيه و خان الخليلي مصر، باريك تر مي باشد بطوريكه به هنگام عبور شتران از آنجا، حركت براي افراد در آن دشوار مي گردد. در اين بازار تسبيح ها و پارچه هاي هندي و تركي و جز اينها به فروش مي رسد; همچنين نگين هاي فيروزه و ياقوت و عقيق فراواني در آنجا ديده مي شود، اين نگين ها بوسيله حاجيان يمني، در خيابانهاي شهر با قيمت بسيار ارزاني بفروش مي رسد.
بازار ديگر «سوق الصغير» است كه در امتداد «باب ابراهيم» واقع شده است و در آن بيشتر مواد غذايي به فروش مي رسد، نظير نان و انواع گوشت و حبوبات خشك و سبزيجاتي كه از دشتهاي اطراف مكّه به اين سو آورده مي شود مانند: «وادي فاطمه» و
162 |
«وادي الليمون» در شرق و «وادي العبيديه» (العباديه) و «الحسينيه» در جنوب. بيشتر
سبزيجات اين بازار همراه ميوه ها، از سوي طائف و رشته كوههاي «كرا» بدين مكان آورده مي شود. در اين بازار، مغازه هاي فراوان وجود دارد كه در آن ماهي هاي سرخ كرده كه از جدّه آورده مي شود، عرضه مي گردد; غالباً اين نوع ماهي ها براي سلامتي زيان دارد زيرا در نتيجه حرارت هوا و طولاني بودن زمان انتقال آن، بوي نامطبوعي را به خود مي گيرد. «سوق الليل» در شرق مسجدالحرام قرار دارد كه بازاري بزرگ به شمار مي آيد و در آن جا تمامي نيازمنديهاي حاجيان در معرض فروش قرار گرفته است.
در تمامي بازارهاي ياد شده به هنگام حج، جنب و جوش و فعاليّت بدون
وقفه اي را مي توان ملاحظه كرد كه سود فراواني را نيز براي مردمان اين شهر به
همراه دارد.
كارهاي سخت و طاقت فرسا در مكّه همواره بر عهده غلامان و برده ها مي باشد. باربران، هيزم شكنان، الاغ داران، شتربانان، سقاها و خدمه، از اين گروه افراد تشكيل گرديده اند. برده فروشان در مكّه داراي بازار بزرگي هستند كه با مرور زمان كم كم از وسعت آن كاسته شده، تا بدانجا كه هم اكنون ديگر اثري از آن بجاي نمانده است. محلي كه در آن برده ها به فروش مي رسيدند به «دكّه» موسوم بود، زيرا در آن فضا دكّه اي قرار داشت كه برده هاي فروشي در آن مي نشستند.
به همين مناسبت به اين مطلب اشاره مي كنم كه آنچه حاجيان در مكّه خرج مي كنند بدان مقداري نيست كه مورد اهانت و بي احترامي مردم مكّه قرار گيرند! زيرا در صورتي كه اگر فرض كنيم همه ساله و به طور متوسط دويست هزار نفر بدين شهر روي آورند و ميانگين خرجي كه هر يك در مدت اقامت خود در مكّه هزينه مي كنند پنج جنيه باشد،
بنابراين مجموع تقريبي خرج حاجيان در مكّه حدّاقل يك ميليون جنيه در يك ماه مي باشد; اين خرج ها شامل هزينه مسكن، بعضي خوراكيها، دستمزد مطوف و زمزمي ها(1)
و خريد برخي هديه ها براي خانواده و دوستان هر حاجي مي باشد. با در نظر گرفتن تمام
1 . سقاهاي چاه زمزم.
163 |
اين نكات و قطع نظر از اينكه حاجيان ميهمان خدا و در شهر حرام او قرار دارند مردمان
مكّه با ديدي كه بايد به حاجيان نگريسته شود، نمي نگرند چرا كه همين حاجيان حداقل از نظر اقتصادي مصدر حيات و زندگي مردم مكّه به شمار مي آيند، ليكن آنان همواره با ديده اي حقارت آميز و همراه با توهين به اين افراد مي نگرند و در معامله با آنان رفتاري ناشايست دارند و آنچنان بد برخورد مي نمايند كه گويي مال و ثروت حاجيان هم از ايشان مي باشد و در اين باره نيز گفته هايي را هم بين خود رد و بدل مي كنند كه: «حاجي رزقي براي مردمان حرمين است و رزقِ حاجي بر عهده خدا است!» گويا اين معامله زشت در آن زمانِ بد و دشوار، يعني دورانِ استبداد، قرار داشته كه مطوفين حاجيان ثروتمند را در بازارِ مزايده قرار مي داده اند تا اينكه در پايان نصيب يكي از آنان مي گرديد ه است همچنانكه براي بعضي از بازرگانان مصري نيز در سال 1326 هجري چنين اتفاق افتاد. ولا حول ولا قوة الا بالله!!
مكّه داراي آب و هواي گرم و كم باران است، ليكن با اين حال در نتيجه بارش زياد باران بر كوههاي بلند اطراف طائف، سيل هاي فراواني به سوي اين شهر سرازير مي گردد و مكّه را در مي گيرد. عمربن خطاب به همين مناسبت، در شمال مكّه موانعي را در آبراه سيل بوجود آورد تا بتوانند از ورود سيل به اين شهر جلوگيري نموده و آب را به سمت شرق مكّه به طرف «مسفله»(1) و به سوي آبگيري وسيع در سمت جنوب كه بدان «بركة ماجن» گفته مي شود منحرف نمايد و در آنجا از اين آب بهره كشاورزي مي بردند و تا كنون نيز اين سيل ها زيانِ فراواني را به افراد و ساختمانهاي مكّه وارد ساخته اند.
جريان هوايِ مكّه گاه در يك ساعت چندين بار تغيير مي كند و به همين مناسبت مكيان مي گويند: «خداوند هفتاد نوع هوا خلق نمود، شصت و نه گونه هوا را در مكّه قرار داده و يك هواي باقيمانده را قسمتِ بقيه جهان نمود»; زيرا جريان هوا در آسمان شهر و
ميان كوههاي اطراف آن همانند گردابي است كه بر روي آب مي چرخد و به گردش در مي آيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پائين شهر مكه.
164 |
گاه جريان باد از پنجره ها و بادگيرهاي غربي به درون خانه ميوزد و در يك لحظه
قطع مي شود و از سمت شرقي يا شمالي يا جنوبي به درون خانه جريان پيدا مي كند، بنابراين همچنان در حال تغيير مي باشد. بدين سبب خانه هاي آنان داراي منافذ بسيار و غالباً در جهات چهارگانه مي باشد تا اينكه از جريان هوا در هر سو محروم نمانند.
باد دريايي كه همان باد غربي است بهترين و خوشايندترين هوا به شمار مي آيد، زيرا از سمت دريا ميوزد. پس از آن بهترين هوا، هواي شام است كه بدان «شمال» نيز مي گويند، زيرا از شمالِ مكّه جريان پيدا مي كند. امّاباد جنوبي و شرقي هر دو گرم مي باشند.
هواي مكّه در ايام حج بعلت ازدياد ساكنين آن و عدم توجه آنان به نظافت و پاكيزگي بسيار آلوده مي باشد و به همين علت در زمستان بيماريهاي ريوي فراوان است. و به هنگام تابستان در نتيجه تابش شديد اشعه آفتاب، خونريزي، بيماريهاي چشمي و كبدي و دستگاه گوارش و بيماري «والدوسنتاريا» به ويژه در كودكان، بعلت استفاده ماهي گنديده و ميوه هاي نارس، فراوان ديده مي شود. همچنين به هنگام گرما، تب در ميان مردم فراوان به چشم مي خورد كه به علت استفاده آبهاي غير بهداشتي و فاسد مي باشد. بيماري آبله در ميان مردم، فراوان يافت مي شود بطوريكه مرگ و مير با آن سالانه به بيش از دو در هزار مي رسد لازم به تذكر است كه بيماري وبا در مكّه وجود نداشت تا اينكه در سال 1246 هجري كه برابر با سال 1825 ميلادي است، اين بيماري را گروهي از حاجيان هندي به اين ديار منتقل كردند و تا كنون نيز وجود دارد و وضع بدين منوال مي باشد و در صورتي كه دولت توجّه بيشتري نسبت به اين گونه حاجيان هندي و جاوه اي بنمايد و
قرنطينه بهداشتي آنان را پيش از ورود به جدّه، در جزيره قمران(1) با شدت بيشتري زير
1 . جزيره قمران واقع در درياي سرخ و شمال جزيره به فاصله چهل ميل از آن و در فاصله 480 مايل جدّه قرار گرفته است.
در اين جزيره ساختمانهاي متعدّدي جهت قرنطينه بهداشتي از سوي دولتِ عليّه (عثماني) بنا گرديده بود.
به طوري كه اين تعداد براي ورود مسافرين و قرنطينه آن كافي به نظر مي رسيد.
در صورتي كه دولت ورود هنديها و جاوه اي ها را به بندر جدّه منوط به داشتن پروانه بهداشتي از قمران قرار مي داد نه تنها به سود اين سرزمين بلكه به سود تمامي كشورهاي جهان بود. و از سوي ديگر برچسبي كه فرنگيان به مكّه نسبت داده و ادّعا مي كنند كه بيماري وبا از مكّه سرچشمه گرفته و جهانيان را مبتلا مي نمايد، بر طرف مي گردد.
165 |
نظر داشته باشد، مي تواند از ورود اين بيماري در بين حاجيان بيت الله الحرام و گرفتار شدن زايران به آن جلوگيري بعمل آورد.
شيوع بيماريِ وبا در سالهاي 1890، 1892، 1893، 1895، 1902 ميلادي، در موسم حج و در ميان حجّاج با شدت بيشتري صورت گرفته و انبوهي از آنان را به كام مرگ فرستاده است.
هم اكنون مكّه داراي بيمارستان معروفي است بنام «شفخانه الخاصكيه» كه از خيرات «خاصكي سلطان» همسر «سلطان سليمانِ قانوني» بنا گرديده است; اين بيمارستان داراي چهار شعبه در نواحي مختلف مكه است، دو شعبه در راه مسعي و يكي در اداره بهداشت، واقع در «جياد» و چهارمين شعبه كه بيشتر شبيه به دكان عطاري است بيشتر داروهاي آن فاسد گرديده است، بطوريكه ضرر آن بيش از سود آن به نظر مي رسد. در هر صورت توجّه به نكات ومسايل بهداشتي در مكّه بسيار اندك و ناچيز مي باشد. زيرا اعتماد آنان بيشتر بر طبّ كهن است كه بر اين اساس درمان بيشتر بيماريها از راه سوزاندن و حجامت و داغ كردن شديد، صورت مي پذيرد. اين گروه به برخي از داروهاي سنّتي شرقي مانند «مُرِّمكّي» و «صبر زرد» بيش از طِبّ جديد اعتقاد دارند.
والا حضرت خديو در انديشه ايجاد بيمارستاني در مكّه بودند و در اين راستا پزشك و داروسازي را نيز براي آن تعيين نمودند، ليكن اين دو نتوانستند مأموريت خويش را به انجام رسانند و بصورت موقّت خدمتكاراني كه از سوي اداره بهداشت وابسته به اوقاف، در زمان حجّ تعيين شده بودند و مركز آنان در «تكيه مصريها» بود انجام وظيفه مي كردند كه بحق مي توان گفت: «در كار خويش موفق و مؤثر بودند». هزينه اي كه بطور سالانه جهت انجام اين مأموريت خرج مي گرديد به بيش از هفتصد جنيه مصري مي رسيد كه در اين جا لازم است از كوشش هاي هيئت بهداشتي همراه محمل مصري كه تمامي حجّاج را تحت پوشش قرار داده و فرقي ميان حاجيان مصري و غير از آن قايل
166 |
نمي شدند، تشكر نماييم.
مردمان مكّه اغلب از چاههاي موجود در آن شهر مانند «زمزم» و يا از چاههايي كه در حومه آن واقع شده است مانند «زاهر» و «عسقلاني» و «جعرانه» و جز اينها استفاده مي كنند.
همچنين گاهي از آب انبارهايي كه بوسيله آب باران يا چشمه ها پر شده و يا از «چشمه زبيده» كه آب آن بوسيله قناتهايي از زيرزمين به شهر جريان پيدا كرده است و در مخزنهايي كه بدين منظور در خيابانهاي مكّه قرار داده بودند جريان پيدا مي كرد استفاده مي كردند و از آن پس اين آب بوسيله سقّاها در مشكهايشان به خانه ها حمل مي گرديد .
اين چشمه داراي اهميّتي بس عظيم بوده است و از مهمترين آثار باقي مانده از «زبيده» ـ همسر هارون الرشيد ـ در اين ديار به شمار مي آيد. علّت احداث آن اين گونه است كه نامبرده هنگامي كه حج گزارد، شدت و سختيِ مردم مكّه و حجاج بيت الله الحرام را، در بدست آوردن، آب در اين سرزمين احساس نمود، بنابراين آن مرحومه دستور داد تا آب را از «چشمه حُنين» كه در پشت عرفات به سمت شمال شرقي و در فاصله اي در حدود سي و پنج كيلومتري از مكّه قرار داشت، به جريان درآورند و به «ام القري» برسانند.
اين چشمه از كوههاي «طاد» سرچشمه مي گيرد و در «وادي حُنين» جريان پيدا مي كند.
در اين منطقه، واقعه مشهور (جنگ حُنَين) به سال هشتم هجري پس از فتح مكّه، اتفاق افتاد و در اين غزوه كه بين رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و مشركاني كه از «هوازن» و «ثقيف» بودند، اتفاق افتاد، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از خود ثبات و استحكام بي نظيري نشان دادند همچنين مسلمانان نيز در آن جا فداكاري و از خودگذشتگي خويش را به معرض نمايش گزاردند. در اين جنگ «در يدبن صمه» كه يكي از بزرگان مشهور جاهليّت به شمار مي آمد، به دست يكي از مسلمانان بنام «ربيعة بن رفيع سلمي» به هلاكت رسيد.
«زبيده» در اين اقدام سعي و كوشش فراواني در به ثمر رساندن آن از خود نشان داد و براي اين كار كارگران بي شماري را از قسمتهاي مختلف به آن جا ارسال نمود. آنان
167 |
مجراي وسيعي را براي آن بوجود آوردند و مجراي ديگري را از «وادي نعمان» كه از كوههاي «كرا» سرچشمه گرفته و از عرفات در شرق به سوي جنوب در حدود دوازده كيلومتر فاصله داشت، بدان افزودند كه در اين ميان هفت قنات ديگر را كه آب سيل هابدان سرازير مي گرديد به عنوان مجراي كمكي به مجراي اصلي ضميمه نمودند و هنگاميكه اين مجراي آب به جنوب «مني» رسيد، مخزن آب بزرگي را كه در دل سنگ حفر كرده بودند و آب به داخل آن سرازير مي گرديد، «چاه زبيده» مي گفتند; سپس از اين جايگاه، قناتي به سوي مكّه جاري نمودند كه از اين مجرا دو شاخه جدا گرديد: يكي به سوي «عرفات» و ديگري به سوي «مسجد نمره» كه در موسم حج به وسيله آن دو آب به حاجيان مي رسيد.
در پايان قرن هفتم هجري مجراي اين چشمه فرو ريخت و قنات آن منهدم گرديد كه در نتيجه آب آن قطع گرديد و مردم به دنبال آن د رسختي و تنگناي شديدي قرار گرفتند. (فاكهي) در تاريخ مكّه ذكر كرده است كه «امير چوپان» نايب السلطنه عراق به نيابت از «سلطان ابوسعيد بن خربنده» (خدابنده) پادشاه تاتار، قصد نمود كه در «ام القري» كاري مفيد انجام دهد. بنابراين از وي درخواست شد كه چشمه زبيده را مرمت نمايد; او شخصي از خوّاص خود را بنام «بازان» براي تعمير آن چشمه بدين سوي فرستاد. بازان تعميرات چشمه را در سال 726 هجري به پايان برد و از اين پس آبِ چشمه به سوي سقاخانه اي كه در مسعي بوسيله او بنا گرديده و نام خود را بر آن قرار داده بود، جريان يافت. به نظر مي رسد كه اين نام پس از آن بر ساير سقاخانه هاي مكّه نيز اطلاق مي گرديد، به طوريكه بر هر يك از آنها نام «بازان» قرار داده شده بود كه تا كنون نيز بدين نام باقي مانده است. اين چشمه همچنان بعنوان مركزي حياتي براي ساكنين شهر حرام و حجاج بيت الله الحرام به شمار مي آيد تا اينكه كم كم رسيدگي به آن چشمه كمتر شد و در نتيجه ساختمان آن منهدم شد و جريان آب در فاصله بين سالهاي 930 و 970 هجري مجدداً قطع گرديد. مردم دچار سختي شدند و كم آبي بدانجا رسيد كه برخي در معرض هلاكت قرار گرفتند بهاي هر مشك كه در حدود سه ليتر گنجايش داشت در اين ايّام ـ در عرفات ـ به يك ليره طلا رسيد. علّت عدم رسيدگي به اين چشمه آن بود كه پادشاهان
168 |
مصر همواره كارهاي ساختماني و مرمّت آنرا به عهده داشتند. هنگاميكه اوضاع تغيير نمود و مصر به همراه سرزمين حجاز در سال 923 هجري ضميمه املاك دولت عليّه (عثماني) گرديد. دولت عثماني به علت درگيري در جنگهاي خارجي و با توجه به فاصله زيادي كه از مكّه داشت در رسيدگي به اين كارها اِهمال ميورزيد و در نتيجه موجب انهدام و ويراني آن گرديد.
اين ويراني ادامه داشت تا اينكه ساكنين حرمين شريفين در سال 969 هجري از حضور سلطان سليمان (عثماني) اصلاح و ترميم چشمه را خواستار گرديدند. در اين جا بود كه دخت او والاحضرت «مهرماه سلطان» از پدر خود تقاضا نمود كه در اين كار نيكو، از مال شخصي خود خرج نمايد. بنابراين براي اين امر مهم، مديري تعيين نموده و هزينه لازم را در اختيار وي قرار داد; آن شخص به سرعت رو به سوي مكّه نهاده و هيأتي را از صاحب نظران در آن جا تشكيل داد، سپس دستور داد كه قنات را حفر نموده و مسيرهاي فرعي آنرا تميز كنند و برخي مجاري منهدم شده آنرا از نو بنا كرد. هنگامي كه ترميم به «چاه زبيده» در مني رسيد، تصميم گرفت كه مجراي آنرا به سوي مكّه تغيير دهد.
ناچار مجبور گرديد در اين كوه سنگي عمليات حفري را به مقدار بيست و پنج متر از سطح زمين و به طول بيش از يك كيلومتر در عمق كوه پايين بود، با كوششي فراوان به انجام رسانيده و مسير مجراي آب را به كنارِ كوهِ مقابل برسانند و از آن پس آب را در سال 979 هجري به مكّه رسانيدند.
اين مجرا از «بياضيه» در شرق «باب المعلي» به چهار شعبه تقسيم گرديده است كه شهر را از سمتي به سمت ديگر مشروب مي نمايد. قنات ياد شده داراي عرضي در حدود يك متر و ربع و ارتفاع حدود يك متر و نيم مي باشد كه در مسير خود بر حسب سطح زمين گاه بالا آمده و گاهي پايين مي رود. همچنين داراي مخزنهايي است كه سقّاها از آن آب برمي داشتند. اضافه آب زبيده، به سوي مسفله جريان پيدا مي كند و در پايان مسيرش در جنوب مكّه به «بركه ماجن» فرو مي ريزد و در آنجا اين آب برخي از باغها و زمين هاي كشاورزي وابسته به بعضي از اشراف را مشروب مي سازد.
برخي از سيل هاي جاري شده موجب خرابي و انهدام اين قنات گرديد كه از سوي
169 |
امراي مكّه با هزينه اي كه از سوي دولت و يا افراد نيكوكار از مسلمانان به آنان مي رسيد ترميم مي گرديد. آخرين بار و در نتيجه دو سيلي كه در سالهاي 1327 هجري و سال 1328 هجري جاري گرديد نقاط مختلفي از اين قنات آسيب ديد و مجراي آن بوسيله سنگ و شن پوشيده شد.
در اين هنگام «شريف حسين پاشا» امير مكّه اقدام به ترميم آن كرد و با كمك و همياري مردم، مجاري آن را پاك نمود و نقاطِ آسيب ديده را ترميم كرد هنگاميكه والامقام خديوي عباسي، خبر اين فاجعه را ـ كه «ام القري» بدان گرفتار شده بود ـ شنيدند، دو هزار جنيه مصري را بدين كار اختصاص داده و به سوي مكّه ارسال نمود.
همچنين وعده دادند كه در صورتيكه امكانات فراهم گردد، كمك هاي ديگري را نيز گسيل دارند. در اينجا لازم است نكته اي را درباره اين چشمه به شهرداري مكّه نيز متذكر گرديم:
دريچه هايي كه روي اين چشمه در نقاط سرگشاده آن در مكّه قرار داده شده، مكانهايي است كه مردم به شستن لباسهاي خود و نيز بدن خويش مبادرت مي نمايند اين عمل نه تنها طبق قوانين بهداشتي خلاف است بلكه موازين شرع مقدس اسلام هم با آن مطابقت ندارد! آيا من چنين اجازه اي دارم كه در اينجا بگويم: تنها عاملِ انتشارِ بسياري از بيماريها در شهرشان، همين مطلب مي تواند باشد. بنابراين لازم به نظر مي رسد كه توجه ويژه اي به اين دريچه ها و مكانهاي باز روي قنات بنمايند و دست اينگونه افراد كه چنان اقدام غير بهداشتي مي نمايند بايد به گونه اي از آن كوتاه شده و يا به طور كلي اين دريچه ها بسته شود. آيا به فرموده صاحب شريعت: «النظافة من الايمان» يعني پاكيزگي ناشي از ايمان است. توجهي نكرده اند.
اي كاش دولت مولاي ما شريف نيز دستور مي داد تا تلمبه هايي را بر دهانه هاي مجراي چشمه «زبيده» در مكه، مني، عرفات و نيز بر چاه زمزم قرار مي دادند و اين تلمبه ها آنچنان بزرگ باشد كه از سويي كفاف تمامي حاجيان را بدهد و از سوي ديگر آب آن بدور از آلودگيها و ميكروب هايي باشد كه به علت شدت گرما در ميان حاجيان فراوان شده و موجب از بين رفتن تعداد بسياري از آنان مي گردد.
170 |
همچنين در اينجا لازم مي دانم به افراديكه توجّه به آب آشاميدني خود دارند، پندي داده و بگويم: در صورتيكه قصد حج مي نمايند مقداري از آب معدني را در بين راه به همراه خويش داشته باشند. و در مدتي كه در مكّه يا مدينه اقامت داشته آب آشاميدني خود را بجوشانند. و در صورتي كه بتوانند در هر ليتر از آن ده قطره از محلول مركب يك در هزار از «پرمنگنات پتاسيم» بدان اضافه نمايند، براي سلامتي و بهداشت آنان بهتر خواهد بود.
در اينجا روش ديگري وجود دارد براي ضد عفوني كردن كاملِ آب كه براي شما آن را يادآوري مي نماييم:
قرص هايي را كه بنام «فيارو چورچ» بوده و داراي سه رنگ است، تهيه نماييد:
اوّلي آبي و دوّمي سرخ و سومي سفيد. ابتدا يكي از قرص هاي آبي و سپس سرخ را در يك ليتر آبي كه قصد ضد عفوني كردن آنرا داريد، بياندازيد. در اين جا اين دو قرص با هم تركيب شده و تمامي ميكروب هاي موجود در آب را، ظرفِ ده دقيقه از بين مي برد. سپس قرص سفيد را در آن حل نموده كه اين قرص بايد در آب موجود تركيب شود و طعم نامطلوب آنرا از بين ببرد. بدين ترتيب آب مورد نظر شما قابل آشاميدن است. در صورتيكه نه اين در دسترس باشد و نه آن، بهتر است صافي سَفَري را به همراه داشته و آب را در هر نقطه اي حتي صحرا بوسيله آن تصفيه نماييد.
در اينجا پيش از آنكه گفته خود را درباره مكّه به پايان ببرم از خوانندگان محترم اجازه مي خواهم كه اين مطلب را به آنان يادآوري نمايم: هنگامي كه به زيارت قدس شريف موفق گرديدم، در آن براي هر يك از گروههاي مسيحيان و يهوديان با نژادهاي گوناگون و مذاهب مختلفِ آنان، ديرها و تكيه ها و خانه هاي پذيرايي فراواني را ديدم كه در اين مكانها تمام امكانات راحتي و آسايش مردم گوناگون فراهم گرديده بود و هر شخص فقير و مستمندي مي توانست حداقل به مدت يكهفته بصورت رايگان از تمامي آن امكانات استفاده نمايد. اين افراد در اين مكانها مي خوردند و مي آشاميدند و سكونت مي كردند و افرادي نيز در خدمت آنان بودند كه نيازمنديهاي آنها را برآورده مي كردند، در حالي كه يك قروش هم پرداخت نمي كردند.
171 |
شخص ثروتمند نيز از امكانات رفاهي آن ـ در مقابل پرداخت مبلغ ناچيزي كه در يك رستوران ساده پرداخت مي نمايد ـ مي تواند استفاده كند. ثروتمندان هم از اين گونه محلها تنها به عنوان مسكن استفاده مي كنند و غذا را خود تدارك مي ديدند. اين مكانها از سوي شركتهاي خيريّه كشورهاي مختلف و نژادهاي متفاوت با داشتن مذهب هاي گوناگون تأسيس گرديده است; بيشتر اين محل ها متعلق به يهوديان و سپس روس ها و از آن پس روميها و سپس ارمنيها و انگليسيان و فرانسويان و آلمانيها مي باشد. آلماني ها اخيراً در آنجا ساختماني براي پذيرايي و نيز بهداري بر روي «كوه زيتون» بنا كرده كه بيش از هفتاد هزار جنيه در آن جا هزينه نموده اند.
اين خانه كه بسيار وسيع و دلگشا است داراي ساختماني استوار و محكم مي باشد و در سر در ورودي آن عكسي از امپراطور و ملكه آلمان قرار دارد. كه به صورت رسمي و با حضور وليعهد كشور آلمان «پرنس اتيل» در ماه اوريل سال 1910 ميلادي افتتاح گرديد.
جداي از اين خانه ها و ديرها و پناهگاهها براي هر يك از مسيحيان و يهوديان، بيمارستانهاي عظيم و مدارس مجللي بنا نموده اند، بطوريكه در كنار هر خانه از خانه هاي شهر، مدرسه اي را مي توانيد ملاحظه نماييد: اين يكي مربوط به آلمان است و آن يكي وابسته به انگليس و ديگري از آن روس و در پشت آن خانه اي است وابسته به فرانسه و در بين و اطراف آن وابسته به يهوديان. همچنين هر يك از فرقه هاي اين امّت خود نيز داراي مدارس ويژه اي براي دختران و پسران خويش بوده كه با بهترين و زيباترين سبك جديد ساخته شده است. آموزش در اين مدارس با بهترين و جديدترين برنامه ها صورت گرفته بطوريكه دانش آموزان خود را بي نياز از ساير رشته ها مي بينند.
آري اين زندگي صحيح و وجود به معناي كامل آن است! آيا برادران مسلمان ما كه در تمامي نقاط مسكوني جهان هستند مي توانند در مكّه به چنين كاري اقدام نمايند تا فقراء و مستمندانِ حجاج مسلمان از آن بهره مند گردند؟ آيا دولت عثماني نمي تواند در اين زمينه خود اقدام كرده كه در پي آن راحتي و آسايش حجاج بيت الله الكريم را تضمين نمايد؟!
172 |
به همين مناسبت نيز يادآور مي شويم كه پس از مراجعت خديو از سفر حج
حقوقي را به دو تكيه مكّه و مدينه ضميمه نمود كه در نتيجه اين اقدام، گروه
بسياري از اشراف، علما و ساكنين حرمين شريفين بصورت ماهيانه و ساليانه آن را دريافت مي كردند. و تا كنون نيز اين احسان و بخشندگي به آنان ادامه دارد، زيرا اين مردم بدين عنايت و توجه از سايرين اولي تر مي باشند. و شايد حضرت والا از اين كار شايسته قصدِ آن را داشته اند كه همواره از سوي پروردگار و مردم با گذشت آن شكرانه و سپاس را به همراه داشته باشند.
نقشه مكّه و مسجد الحرام از فراز كوه ابوقبيس
اي كاش! با مبلغي كه از سوي بزرگان مصري بعنوان تأسيس يادگاري از حج حضرت خديو، جمع آوري گرديده بود، «دار الضيافه»اي در مكّه براي فقرا و مستمندان حجاج بيت الله الحرام بصورت عموم و مصريها بطور خصوص ساخته مي شد و اداره اوقاف نيز در دادن اعانه در اين راه دريغ نميورزيد. والله الموفق للصواب.