بخش 9
هدایای بیت الله الحرام جامه کعبه محمل کبوتران حرم حــج
262 |
هداياي بيت الله الحرام
بيت الله الحرام به علت جايگاه ويژه اي كه در نزد مردم از قديم الايام تا كنون داشته و دارد همواره به جهت احترام و ارادت به آن، از سوي مردم هدايايي بدان تقديم گرديده است و با زينت هاي زيبايي آراسته گرديده است. در آغاز اين هدايا در چاهي به نام «غبغب» كه در درون كعبه احداث كرده بودند، نگهداري مي گرديد. ليكن در اين ميان همواره از سوي بعضي پرده داران كعبه حيف و ميل مي گرديد. هنگامي كه از بقاياي اين هدايا دو غزال زرين به همراه دو شمشير طلايي كه از سوي «ساسان»(2) پادشاه ايران به كعبه اهدا شده بود به عبدالمطلب رسيد، آنها را به صورت ورق طلايي تغيير شكل دادند و بر در كعبه آذين نمودند.
در دوران «عبدالله بن زبير» نيز ستون هاي درون كعبه به وسيله صفحه هايي از طلا آراسته گرديد. «عبدالملك بن مروان» نيز به وسيله عامل خود در مكه، «خالد بن عبدالله قسري» را با سي هزار دينار، به مكه فرستاد كه به وسيله آن مبلغ در كعبه و ستون هاي درون آن را طلا پوش كنند. سپس فرزندش وليد هم هزينه اي ديگر را جهت ساختمان مسجد الحرام بدان افزود. همچنين از سوي هارون الرشيد به وسيله كار گزارش در مكه سالم بن حجاج هيجده هزار دينار زر ارسال گرديد كه تمامي آن زرها به صورت پوششي زرين بر در كعبه كوبيده شد، به طوري كه ميخ ها و دو حلقه در كعبه و درگاه آن از طلا ساخته شد. گفته مي شود: «متوكل عباسي» نيز يكي از زواياي كعبه را با طلا پوشانيد كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در طول تاريخ همواره مظلوميت شيعه و شيعيان را مي توان به خوبي لمس نمود و تهمت هاي ناروايي كه بر اين پيروان حقيقي پيامبر(صلي الله عليه وآله) زده اند همواره حقانيت آنها را به اثبات مي رساند.«مترجم»
2 . ساسان، سر سلسله دولت ساسانيان بود كه اين پادشاهي از سال 225 ميلادي تا سال 651 ميلادي بر ايران حكومت كرد و در اين سال مسلمان ها ايران را فتح كردند.
263 |
شايد به وسيله طلا شكاف آن را پوشانيده باشند. لازم به تذكر است هم اكنون از اين ماده
براي استحكام اجزاي گران قيمت نيز استفاده مي شود سپس درگاه در كعبه را به وسيله پوشش هاي نقره اي آراست و نيز دو بازوي در كعبه را پس از آن كه به وسيله برخي از امراي مكه به يغما برده شده بود، از طلا ساخت.
همچنين ذكر شده است كه مادر «مقتدر عباسي»، در سال 310 هجري دستور داد، كليه ستون هاي درون كعبه، از طلا پوشيده شود، تا اين كه «قرامطه» در سال 317 هجري به مكه وارد شدند و تمامي زينت هاي ياد شده را از درون كعبه به تاراج بردند.
در سال 552 هجري، به فرمان خليفه «المتقفي» در كعبه تعويض شد و در ديگري كه به وسيله صفحه هاي طلايي پوشيده شده بود، جايگزين آن گرديد.
وي از در قديمي كعبه تابوتي براي خويش ساخت كه پس از مرگ او را در آن دفن نمايند.
در طول دوران هاي گذشته همواره از سوي سلاطين و پادشاهان و امرا هداياي نفيس و گران سنگي به بيت الله الحرام تقديم شده است كه در اين ميان نيز دست ستمكاران و راهزنان از چپاول نسبت به آن كوتاه نبوده است. اين افراد گاه از ميان پرده داران و گاه از سوي ديگران يعني غير پرده داران است. از پادشاهان و امرايي كه پس از دستبرد اين اشرار به خانه خدا، مجدداً زينت هايي براي آن تهيه كردند، مي توان «سلطان ناصر قلاوون» و سپس «سلطان سليمان قانوني و سلطان مراد چهارم»، را نام برد.
جامه كعبه
پديد آمدن جامه كعبه به دوراني بس طولاني باز مي گردد. نخستين بار كعبه از سوي «تُبَّع ابوكرْب اسعد» پادشاه حمير پوشانيده شد، اين اقدام وي در زماني بود كه نامبرده از جنگ با يثربيان در سال 220 پيش از هجرت مراجعت مي كرد. در آن هنگام وي كعبه را به وسيله «بُرْد يماني»، پوشش داد. همچنين براي آن دري ساخت و قفلي نيز قرار داد. نامبرده در اين باره با افتخار اين چين سروده است:
264 |
ورد الملك تُبَّع(1) و بنوه *** ورّثوه جدودهم و الجدودا
اذ جبينا جيادنا من ظفار(2) *** ثم سرنا بها مسيرا بعيدا
فاستبحنا بالخيل ملك قباذ(3) *** و ابن اقلود(4) جاءنا مصفودا
فكسونا البيت الذي حرم *** الله ملاء مقصباً و بروداً
وأقمنا به من الشهر عشرا *** و جعلنا لبابه اقليدا(5)
ثم طفنا بالبيت سبعا و سبعا *** و سجدنا عند المقام سجودا
از آن پس جانشينان او، همواره از او پيروي كردند و كعبه را به وسيله پوست و قباطي (= نوعي پارچه مصري)، براي زماني دراز، مي پوشانيدند. سپس مردم جامه هايي را از انواع مختلف پوشش به كعبه اهدا مي كردند و آنها را بر كعبه مي پوشاندند هرگاه كه بر جامه كعبه آسيبي وارد مي گرديد، جامه ديگري را جايگزين آن مي كردند. اين وضع تا دوران «قصي» ادامه پيدا كرد و از اين پس قصي هزينه اي را براي هر يك از قبايل تعيين كرد كه به وسيله آن سالانه جامه كعبه را تغيير مي دادند. اين سنت در ميان فرزندان او نيز ادامه داشت. «ابوربيعة بن مغيره» پيش از اسلام براي مدتي سالي يكبار هزينه جامه كعبه را خود به عهده گرفته بود و بعد از او قبايل قريش آن را به هزينه خويش تغيير مي دادند. اين رسم به عدل معروف گرديد زيرا قبايل قريش هزينه آن را ميان خود تقسيم مي نمودند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كعبه را به وسيله پارچه هاي يماني پوشانيد. سپس بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله)عمر و عثمان و ابن زبير و عبدالملك بن مروان نيز آن را پوشانيدند(6).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تبع لقبي بوده است كه بر پادشاهان حمير اطلاق مي گرديده است. اين لقب هم اكنون به امپراطور داده مي شود.
2 . ظفار شهري بزرگ از شهرهاي يمن بوده است و هم اكنون نيز باقي مانده هاي اين شهر عظيم به صورت تپه هايي ميان عدن و صنعا، به چشم مي خورد و امروز هنوز سرزميني بدين نام به يادگار باقي مي باشد.
3 . پادشاهي از پادشاهان ايران بوده است.
4 . شايد اميري از امراي عراق و يا شام بوده است.
5 . به معناي كليد.
6 . در كتاب «قرب الاسناد» تأليف عبدالله بن جعفر حميري از دانشمندان سده سوم هجري و زنده در سال 300 هجري، به سند خود از امام جعفر صادق(عليه السلام) و آن حضرت از امام محمد باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: «علي(عليه السلام) پرده كعبه را همه ساله از عراق مي فرستاد»، ص 65 «مترجم»
265 |
هنگامي كه خليفه ـ مهدي عباسي ـ در سال 160 هجري حج به جا آورد، كعبه داراي چندين جامه بر روي يكديگر بود. پرده داران كعبه نزد او شكايت بردند و از ترس ريزش سقف كعبه، خواستار سبك كردن پرده هاي روي آن شدند. پس نام برده دستور داد جامه هاي اضافي را از روي كعبه برداشتند و فرمان داد كه از اين پس تنها يك جامه بر كعبه پوشيده گردد. كه اين مطلب تا كنون نيز به همين صورت ادامه پيدا كرده است.
اما پرده دروني كعبه. در كتاب «محاضرة الاوائل» نوشته سكتواري درباره پرده دروني كعبه اين چنين ذكر شده است كه: نخستين بار درون كعبه از سوي مادر عباس بن عبدالمطلب پوشانيده شد. اين مطلب هنگامي بود كه عباس گم شده بود و مادرش نذر كرد در صورتي كه او را پيدا كند، درون كعبه را با «ديباج» بپوشاند كه اين چنين نيز كرد.
عباسيان به جامه كعبه توجه ويژه اي داشتند و همواره آن را از ابريشم سياه ـ كه شعار آنان بود ـ مي پوشانيدند. عباسيان اين پرده را در شهر «تنيس»(1) مصر كه در ريسندگي پارچه هاي گران قيمت شهرت به سزايي داشت، مي بافتند. اين شهر منطقه اي مرزي در شمال «دمياط» بود كه به علت توقيف كشتي هاي فرنگيان در جنگ هاي صليبي در آن جا ـ و عهده دار شدن مصر براي نگهداري آنها ـ به فرمان ملك كامل در سال 624 هجري، ويران گرديد. كه تا كنون تپه هاي باقي مانده از ويرانه هاي اين شهر، در نزديكي شهر مطريه (دقهليه) به چشم مي خورد. «فاكهي» در اخبار مكه، گفته است: بر روي جامه كعبه در ناحيه ركن غربي آن نوشته اي را بدين صورت ملاحظه كردم: «مما أمر به السري بن الحكم و عبدالعزيز بن الوزير الجروي بأمر الفضل بن سهل ذي الرئاستين و طاهر بن الحسين سنة سبع و تسعين و مائة»(2).
همچنين قسمتي از قباطي مصر را ديدم كه در ميانه اركان آن، با خط دقيق به رنگ سياه اين نوشته وجود داشت «مما أمر به أمير المومنين المأمون، سنة ست و مأتين» و نيز بر روي جامه اي از جامه هاي اهدا شده از سوي المهدي به كعبه اين نوشته وجود داشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر.ك، مقريزي به ماده «تنيس».
2 . ترجمه: «به فرمان سري بن الحكم و عبدالعزيز بن الوزير جروي به دستور فضل بن سهل ذو الرياستين و طاهر بن الحسن در سال 197».
266 |
«بسم الله بركة من الله لعبد الله المهدي محمد أمير المومنين أطال الله بقاءه، مما أمر به اِسماعيل ابن ابراهيم أن يصنع من طراز تنيس علي يد الحكم بن عبيدة سنة اثنتين و ستين و مائة».
و نيز جامه اي از قباطي مصر را ديدم كه بر روي آن، اين نوشته وجود داشت «مما أمر به عبدالله المهدي محمد أمير المومنين أصلحه الله، محمد بن سليمان أن يصنع من طراز تنيس، كسوة الكعبه علي يد الخطاب بن مسلمة عامله، سنة تسع و خمسين و مائة».يكي از پارچه هاي تنيس در دهكده اي بود كه بدان «تونه» گفته مي شد كه گاهي جامه كعبه در آن جا بافته مي شد. «فاكهي» گفته است:
«همچنين جامه اي را كه از سوي هارون الرشيد براي كعبه از قباطي مصر بافته شده بود، بر روي آن اين نوشته را ديدم: بسم الله بركة من الله للخليفة الرشيد عبدالله هرون أمير المومنين أكرمه الله، مما أمر به الفضل بن الربيع أن يعمل من طراز تونه، سنة تسعين و مائة».
عباسيان همچنان درباره جامه كعبه اهتمام ويژه اي به خرج مي دادند تا اين كه دولت آنان رو به ضعف گذاشت كه در اين هنگام، جامه كعبه گاه از سوي پادشاهان يمن و گاه از سوي پادشاهان مصر بدان جا ارسال مي گرديد. سپس اين امر در پادشاهان مصر استقرار يافته و در اين هنگام «ملك صالح»، فرزند «ملك ناصر بن قلاوون» دو دهكده «باسوس» و «سند بيس» از توابع «قليوبيه» را بدين منظور وقف نمود از اين پس همه ساله جامه سياه رنگ بروني كعبه از اين جا به مكه ارسال مي گرديد و هرگاه پادشاه يا سلطاني تغيير مي كرد، جامه دروني كعبه را كه از ابريشم سرخ بود، به همراه پرده سبز رنگ ديگري كه ويژه حجره شريف نبوي بود، به مكه ارسال مي داشت. هنگامي كه دولت عثماني بر مصر چيره گرديد، همواره پرده حجره شريف نبوي و جامه دروني كعبه را آنها ارسال مي كردند و دولت مصر عهده دار جامه بروني كعبه بود.
از آن تاريخ همواره مصر جامه كعبه را همه ساله به اين ديار ارسال مي نمود كه اين جامه عبارت بود از: هشت قطعه پرده از ابريشم سياه كه بر جاي جاي آن جمله «لا اله الا الله محمداً رسول الله» بافته شده بود. طول هر پرده در حدود پانزده متر و عرض
267 |
متوسط آن پنج متر و چند سانتيمتر بود كه هر دو قطعه از پرده هاي ياد شده، بر سمتي از ديوارهاي كعبه آويزان مي گرديد.
اين پرده به وسيله حلقه هايي آهنين كه بر روي سقف كعبه قرار گرفته بود، با استحكامي خاص اتصال مي يافت. سپس قطعه هاي پرده به وسيله ريسمان و پارچه هايي به هم دوخته مي شدند. اين پرده ها از پايين به وسيله حلقه هايي كه روي شاذروان نصب شده بود، محكم مي گرديد. و اين گونه، هر قطعه از پرده اي را كه بر كعبه اهدا مي شد كنار آن به وسيله اين پارچه ها به هم متصل مي گرديد و در پايان با قرار گرفتن تمامي قطعات پارچه هاي اهدايي، همانند پيراهني به صورت مربع سياه، اطراف كعبه را مي پوشانيد سپس بر يك سوم بالاي كعبه و بر روي جامه آن، كمربندي به نام «رِنكا» قرار داده شد; اين كمربند شامل چهار قطعه پارچه بافته شده از تارهاي طلايي بود كه با خط زيباي عربي به صورت برجسته آيات قرآني بر آن نقش بسته بود. اين نوشته ها به همراه ديگر تزيينات جامه كعبه، در دوران مرحوم «اسماعيل پاشا» خديو مصر به خط خطاط مشهور نادره نابغه مرحوم «عبدالله بك زهدي» نوشته شده بود. روي اين كمربند و در سويي كه در كعبه در آن سمت قرار دارد، اين نوشته به چشم مي خورد " بِسم الله الرَحمنِ الرَحيم وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ. وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ " و بر روي قسمتي كه حجر الاسود در آن قرار دارد، نوشته شده است: " بِسم الله الرَحمنِ الرَحيم قُلْ صَدَقَ اللهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ. إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ. فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ " ، " بِسم الله الرَحمنِ الرَحيم وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ. وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق " و بر سمت مقابل مقام مالكي اين نوشته قرار دارد: " لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا
268 |
وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ. ثُمَّ لِيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ " .
و بر سمت چهارم كه در آن ناودان قرار دارد، اين نوشته ديده مي شود: " في أيام دولة مولانا السلطان الاعظم ملك ملوك العرب و العجم السلطان محمد الخامس خان ابن السلطان عبدالمجيد خان ابن السلطان محمود خان الغازي ابن السلطان عبدالمجيد خان ابن السلطان احمد خان ابن السلطان محمد خان ابن السلطان ابراهميم خان ابن السلطان مراد خان ابن السطان عثمان خان خلد الله تعالي ملكه " .
جامه كعبه همه ساله در خانه اي وسيع در «خرنفش» مصر ساخته مي شود كه اداره اين مركز بر عهده دوست ارجمندم «عبدالله فائق بك» مي باشد كه در دوران مديريت وي، تغييرات فراواني در كيفيت ساخت اين جامه به وجود آمده است، به طوري كه هر سال آن را نيكوتر از سال پيش مي سازند.
هزينه ساختن جامه كعبه هم اكنون از سوي اداره ماليه پرداخت شده كه مبلغ آن سالانه معادل 4550 جنيه مصري مي باشد.
صورت ريز اين هزينه ها عبارتند از:
515 جنيه هزينه قطعه مزين به تار و پود طلا و نقره كه طلاي آن شامل 14935 مثقال و نقره سفيد آن شامل 3805 مثقال مي باشد.
1664 جنيه دستمزد كارگران پرده نقش دار كه 47 نفر مي باشند.
1111 جنيه هزينه ابريشم و دستمزد كارگران بافنده آن كه تعدادشان هفتاد نفر مي باشد.
200 جنيه هزينه وسايل كار.
150 جنيه هزينه شب جشن كه همه ساله به هنگام حركت كاروان صورت مي گيرد.
60 جنيه هزينه خرج كارگران كه در روز پايان كار جامه كعبه به آنها پرداخت مي شود.
850 جنيه دستمزد ماهانه خدمتكاران و مستمري اداره كنندگان اداره جامه كعبه مي باشد.
4550 جنيه مجموع مخارج فوق مي باشد.
هم اكنون پس از مراجعت جناب خديو از سرزمين حجاز ايشان دستور دادند كه عنايت و توجه بيشتري به جامه كعبه شود و به همين منظور هزينه بيشتري را در اختيار
269 |
اين اداره قرار دادند كه مسئولين اين اداره بتوانند جامه مجلل و زيباتري را براي كعبه تهيه نمايند.
همراه جامه كعبه، همواره پرده در كعبه ـ از بيرون كه بدان «برقع» گفته مي شود ـ و نيز پرده «باب التوبه» ـ از درون كعبه ـ و كيسه كليد بيت الله الحرام، پرده مقام ابراهيم(عليه السلام) و پرده در منبر حرم شريف كه از ابريشم بافته شده و تار و پودش از طلا و نقره مي باشد، وجود دارد(1).
به هنگام پايان كار جامه كعبه، كاروان عظيمي در حوالي نيمه ماه ذي القعده به راه مي افتد كه با حضور جناب خديو و يا جانشين وي همراهي مي شود.
كاروان ياد شده با شكوه و جلال خاصي حركت مي كند و ابتدا از جايگاه ويژه اي كه بدان «مصطبة المحمل» گويند به سوي مسجد امام حسين(عليه السلام) به راه مي افتد در اين مسجد، مسئول سازنده جامه آن را در حضور نماينده اي از سوي قاضي القضات مصر و با نظارت امير الحاج آن سال، در اختيار مسئول محمل مصري قرار مي دهد. پس از نوشتن صورت مجلس رسمي در مجلس ياد شده، جامه ها را در صندوق هاي ويژه اي كه بدين جهت تهيه شده قرار مي دهند و سپس به همراه كاروان محمل، به سوي مكه ارسال مي گردد. همراه جامه كعبه، همه ساله دو ظرف مسي بزرگ كه مملو از گلاب نيكو براي شستشوي كعبه مكرمه مي باشد، ارسال مي گردد.
در آنجا، جامه كعبه در حضور علما و بزرگان مكه و با گواهي آنان، تسليم شيبي، بزرگ پرده داران كعبه مي گردد و نام برده آن را تا صبح روز عيد قربان در منزل خويش نگهداري مي كند.
در صبح روز عيد قربان، جامه كعبه بر دوش عده اي از مردان به مسجد الحرام حمل مي شود و پس از برداشته شدن جامه پيشين كعبه، جامه جديد را به كعبه مي پوشانند. در اين هنگام معمولا به علت آن كه بيشتر مردم در مني هستند، به استثناي تعدادي اندك، مسجد الحرام خالي از جمعيت مي باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه مي توانيد به مقالات مندرج در مجله وزين ميقات شماره 25 به بعد زير عنوان جامه كعبه در طول تاريخ مراجعه نماييد. «مترجم»
270 |
اما جامه قديمي كعبه، قسمت زر دوزي شده آن، معمولا براي جناب شريف ارسال مي شود. اما در صورتي كه حج در روز جمعه باشد، اين قسمت براي جناب خليفه ارسال مي گردد. ساير قسمت هاي جامه كعبه نيز در اختيار شيخ شيبي قرار داده مي شود و نامبرده آن را ميان حاجيان به فروش مي رساند. در كنار «باب السلام»، مغازه هايي بدين منظور وجود دارد تا اين قطعه را در آنجا به فروش رسانند. چند روز پيش از حج، شيبي در حدود دو متر از پايين جامه كعبه را قطع مي كند و به وسيله پارچه سفيدي كه بدان «احرام» گويند، آن را جايگزين مي سازد. اين كار نزد من بي معني به نظر مي رسد ـ شايد اين كار به علت آن باشد كه پيش از موسم قطعه هاي آن را به قيمت گران تري در اختيار حاجيان قرار دهد. عُمَر همه ساله جامه پيشين كعبه را پس از برداشتن از روي كعبه ميان حاجيان تقسيم مي نمود. پس از او عثمان نيز از او پيروي مي كرد، تا اين كه قسمتي از آن را بر بدن زني حايض مشاهده نمود و از آن پس دستور داد حفره اي را مهيا كنند و جامه كعبه را در آن قرار دهند و خاك بر روي آن بريزند كه مبادا شخص جنب يا حايضي آن را به عنوان لباس بپوشد.
با توجه به اين موضوع عايشه به وي گفت: «جامه كعبه را پس از برداشتن از روي كعبه حتي در صورتي كه لباسي براي حايض شود به فروش رسان، اشكالي ندارد و پول آن را در راه خدا و ابن السبيل به مصرف برسان». از آن پس دوباره سنت فروختن جامه كعبه معمول گرديد كه هم اكنون هم ادامه دارد و فروشندگان آن، درآمدش را به خودشان اختصاص داده اند.
محمل
برخي از تاريخ نگاران، ابتداي ظهور محمل را به سال 645 هجري دانسته و گفته اند: محمل همان كجاوه اي است كه «شجرة الدر» ملكه مصر به هنگام اداي فريضه حج در سال 645 هجري از آن استفاده نمود و پس از آن نيز اين كجاوه، به صورت سنتي
271 |
قرار گرفت كه همواره پيشاپيش كاروان هاي حاجيان به راه مي افتاد و به علت آن كه
جايگاهي براي نشستن ملوك و پادشاهان بود، هيچ گاه شخص ديگري بر آن سوار نمي گرديد. آنچه به نظر مي رسد اين است كه محمل، تاريخي كهن تر از اين داشته و احتمالا تاريخ آن به پيش از اسلام نيز مي رسد. زيرا محمل به شتري اطلاق مي شد كه حامل هدايايي براي كعبه معظمه بود; همچنانكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نيز محملي ـ كه در آن هدايايي براي بيت الله بود ـ ارسال نمودند.
در تاريخ نام محمل «عراقي»، محمل «يمني»، محمل «ابن الرشيد»(1)، محمل «ابن سعود» و محمل «ابن دينار» ـ كه ابتدا به سوي خارطوم و سپس به وسيله راه آهن به پور سودان و از آنجا با كشتي از راه دريا به جده مي آمد ـ همگي شترهايي بودند كه كالاهاي آنان را به حرمين مي آوردند. اين محمل ها، همواره با قطعه اي ساده از پارچه «جوخ» پوشيده مي شدند. همچنين محمل «نظام» را كه متعلق به پادشاه حيدر آباد هند بود، مي توان ذكر نمود; اين محمل به همراه حاجيان كشور خويش، به سوي مكه مي آمد و هداياي حرمين شريفين را با خود به اين ديار حمل مي نمود.
در تاريخ سودان، نوشته «نعوم بك شقير» آنجا كه درباره «دار فور» تحت عنوان «صرة الحرمين» سخن گفته است، اين چنين آمده:
«غوريان، مستقل از ساير دولت هاي روي زمين حكومت مي كردند و هيچ گاه «جزيه» به احدي ـ به استثناء حرمين شريفين ـ پرداخت نمي كرد. اينان همه ساله در هيأت كاروان محمل، به همراه كالا و نقدينه هاي خود، ابتدا به سوي مصر مي آمدند و در حالي كه پر پرندگان و صمغ و ساير خيرات كشورشان را به همراه آورده بودند، در آنجا به فروش مي رساندند و نقدينه هاي اين فروش، پشتوانه مالي محمل آنان نيز به شمار مي آمد. سپس به همراه ساير حاجيان مصري به صورت كارواني به سوي حرمين شريفين به حركت درمي آمدند».
در اين هنگام محمل «شجرة الدر» نيز در پيشاپيش اين كاروان حركت مي كرد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امير محمل ابن الرشيد را «سبهان» مي ناميدند.
272 |
هداياي خانه خدا را در كجاوه اي كه به زيباترين تزيين ها مزين گرديده بود، حمل
مي نمود و كم كم عنايت و توجه بيشتري به اين قضيه شد به طوري كه خدم و حشم فراواني را به آن افزودند و اين وضعيت بدان جا رسيد كه حتي در نزد پادشاهان مصر نيز، سنتي به شمار مي آمد، به طوري كه آنها تزيين و آرايش آن را هر سال نسبت به سال ديگر افزايش مي دادند تا آنجا كه سنگيني پرده محمل به حدي رسيد كه شتر حامل محمل هم نمي توانست كالاي ديگري غير از آن را با خود حمل كند! (پرده محمل كنوني نيز به همراه چهار چوب كجاوه آن، در حدود 14 قنطار(1) است) و اما اين كه از آن پس، هدايايي كه ارسال مي گرديد در صندوق هايي قرار داده مي شد و با ساير شتران كاروان حمل مي گرديد نيز به همين جهت بوده است.
در روز خروج محمل از مصر، جشن باشكوهي برپا مي گردد; اين رسم از دوران دولت ايوبيان تا كنون به يادگار مانده است.
اين جشن، هم اكنون نيز در قاهره روز تماشايي به شمار مي آيد، به طوري كه سربازان سواره و پياده، پاسداران محمل، همراهان و خدمتگزاران آن ها، از زنبوركچي ها و باربندان و پيشاپيش كاروان، امير الحاج ـ كه از سوي جناب خديو سالانه تعيين شده و غالباً هم از پاشاهاي ارتشي انتخاب مي گردد ـ حركت مي نمايند.
كاروان محمل پس از حركت با آداب و رسول سنتي خاص، در اطراف ميدان قلعه به سوي سكويي ـ كه جايگاه جلوس جناب خديو و رجال حكومتي والا مقام اعم از وزراي گرانقدر، علماي اعلام و بزرگان پايتخت، در روز جشن بود ـ حركت مي كند.
در اين نقطه مأمور پرده كعبه، در حالي كه زمام شتر محمل را به دست دارد پيش مي آيد و آن را به جناب خديو مي سپارد; سپس خديو آن را تسليم امير الحاج مي كند كه در اين هنگام توپخانه ها هم شليك مي كنند.
آن گاه كاروان به صورت نظام يافته و در حالي كه بزرگاني از صوفيه، سربازان، شتر محمل و در مقدمه آن امير الحاج حركت و در پشت سر بعد از آنها خدمه محمل،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هر قنطار برابر 93/44 كيلوگرم است. «مترجم»
273 |
ساربانان و طبال ها، در حالي كه سوار بر شتران خويش هستند، همگي با چنين آرايشي به حركت درمي آيند. اين كاروان به سوي «محجر» و سپس «درب الاحمر» حركت مي كند و از دروازه مويد عبور نموده سپس از «غوريه»، «نحاسين» و «باب النصر» گذشته و به «عباسيه» وارد مي شود; كاروان در اين نقطه متفرق مي شود و همراهان محمل به درون چادرهاي ويژه اي ـ كه براي آنان در عباسيه برافراشته شده است ـ وارد مي شوند. محمل در اين هنگام در ميانه آن محيط نهاده مي شود تا هر كسي كه به عنوان تبرك، قصد زيارت آن را دارد، به مقصود خود برسد.
در روز سفر به سوئز، محمل را همراه ساير وسايل و ذخيره هاي آن در واگن ويژه اي ـ كه بدين منظور در ايستگاه «عباسيه» مهيا گرديده است ـ مي گذارند و در آغاز به سوي سوئز و سپس از آنجا ـ از راه دريا ـ به سوي جده حركت مي كنند پس از آن مسير از راه خشكي به سوي مكه حركت مي نمايند.
در سال 1328 هجري، محمل و نيروي انتظامي آن، ابتدا به سوي اسكندريه حركت و در روز 10 نوامبر سال 1910 ميلادي جشن باشكوهي در آن جا برپا گرديد كه در اين مراسم حضرت خديو نيز حاضر گرديدند.
كاروان محمل سپس از راه دريا به سوي «يافا» و سپس از آنجا به سوي «مدينه منوره» حركت كرد و پس از زيارت از راه فرعي به سوي مكه رهسپار گرديد و به عنوان انجام فريضه حج به سوي «جده» و «طور» آن گاه به سوي «سوئز» و در پايان به «قاهره» وارد گرديد.
هم اكنون دولت سعي و كوشش فراواني دارد كه مسير حركت كاروان محمل را به راهي هموار كه رنج و سختي آن كمتر باشد، تغيير دهد.
محمل مصري داراي دو پرده بود:
يكي پرده روزانه كه پارچه اي سبز بود و ديگري پرده زر دوزي شده، كه تنها هنگام مراسم رسمي روي محمل قرار داده مي شد. در روزهايي كه كاروان در مكه اقامت داشت، محمل را ميان «باب النبي» و «باب السلام» مي گذاشتند و پرده روزانه را بر روي آن مي پوشانيدند. اين مكان در اين زمان جايگاهي بود كه مردم از نژادهاي گوناگون به
274 |
سوي آن مي آمدند و آن را زيارت مي كردند، چون اين محمل ـ به استثناي زمان حركت كاروان به صورت رسمي ـ همچنان در آن مكان قرار داشت. هنگام حركت كاروان محمل به سوي «مدينه منوره»، گاه به وسيله راه خشكي از مسير راه سلطاني يا فرعي يا شرقي مي رفت و يا اين كه از راه دريا از «جده» به «ينبع» و از آن جا به وسيله راه خشكي به «مدينه» وارد مي شد. همچنين گاهي از «ينبع» از راه خشكي به شهر «وجه» و سپس از آن جا به ايستگاه «علا» مي رفت و از آن نقطه نيز به وسيله راه آهن به «مدينه منوره» وارد مي شد. هم اكنون كاروان محمل به علت آزار و اذيت اعراب راه خشكي در مسير مكه و ينبع و به جهت خواسته هاي فراوان و دريافت مستمري بيشتر، راه اخير را انتخاب كرده و از اين طريق خود را به مدينه منوره مي رساند.
هنگام نزديكي محمل به «مدينه منوره»، جشن باشكوهي برپا گرديده و محمل از «باب العنبريه» بدان شهر وارد مي شود و در لحظه ورود به شهر، بيست و يك گلوله توپ شليك مي گردد.
هنگامي كه كاروان به «باب المصري» مي رسد، تمامي افراد كاروان، به پاس احترام به مقام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از مركب هاي خويش پايين مي آيند و با پاي پياده به سوي حرم پيامبر(صلي الله عليه وآله) رهسپار مي گردند. آن گاه كه به «باب السلام» مي رسند، بزرگ حرم پيش مي آيد و زمام شتر محمل را به دست مي گيرد و آن را بر پله در بالا مي برد و سپس در فضاي گسترده آنجا به زمين مي نشاند. در اين هنگام، محمل از روي شتر برداشته مي شود و به جايگاه ويژه اش در حرم ـ كه در غرب منبر شريف است ـ برده مي شود و بر زمين قرار داده مي شود. سپس پرده زر دوزي شده را از روي آن برمي دارند و پرده سبز را جايگزين آن مي كنند. امير الحاج و مستخدمين همراه او همگي در اين لحظه لباس خدمتگزاران حجره شريفه را به تن مي كنند ـ (اين لباس شامل عمامه و لباده سفيدي بوده كه كمربند سفيدي نيز بر آن بسته مي شده است) ـ و با احترامي خاص پرده محمل را از «باب الشامي» به درون حجره شريف مي برند و آن را در كنار آن دَر جانب مقام حضرت فاطمه(عليها السلام) قرار مي دهند.
اين پرده تا روز خروج محمل از مدينه، همچنان در محل ياد شده باقي مي ماند و
275 |
سپس در روز خروج، همانند روز ورود آن به مدينه، پرده زر دوزي شده را بر محمل قرار مي دهند.
هنگام بازگشت محمل به مصر، جشن باشكوهي به مناسبت ورود آن برپا مي شود كه اين جشن با حضور جناب خديو و يا جانشين او برگزار مي گردد. پس در اين هنگام كاروان از «عباسيه» به سوي قلعه مي رود ـ از همان راهي كه قبلا از آن جا خارج گرديده بود تا اين كه به سكويي كه جايگاه جناب خديو است برسد ـ جناب خديو زمام شتر را از دست امير الحاج مي گيرد و به دست مأمور سازنده پرده مي سپارد در اين لحظه توپخانه ها نيز شليك مي كنند و به اين صورت جشن به پايان مي رسد.
پرده زر دوزي شده محمل در خزانه اداره ماليه به وديعت سپرده مي شود. پرده رسمي محمل، هر بيست سال، يك بار تعويض مي گردد كه هزينه آن بالغ بر هزار و پانصد جنيه مصري مي باشد.
اما پرده سبز محمل، همواره در طول سال روي آن كشيده شده است و در كنار قبر «يونس سعدي» در «باب النصر» قرار داده مي شود. گمان دارم نامبرده در طول دوران زندگي خويش در خدمت كاروان محمل به سر مي برده است.
اينك صورت هزينه هايي كه سالانه به هنگام حركت محمل به مصرف مي رسد را به همراه مستمري هايي كه معمولا در مكه و مدينه منوره از سوي كاروان خرج مي شود، طبق آخرين برآورد، به نظر شما مي رسانيم:
1282 جنيه حقوق امير الحاج و كارمندان محمل
2511 جنيه حقوق اعراب.
1493 جنيه حقوق و مستمري اشراف مكه و مدينه منوره.
1961 جنيه حقوق تكيه مكه.
1657 جنيه حقوق تكيه مدينه منوره
2879 جنيه حقوق اهالي مكه و مدينه
3000 جنيه حقوق براي مكه و مدينه كه ساليانه از سوي اوقاف حرمين، اوقاف خصوصي، مردمي، خيريه و نيز از سوي اوقاف خديوي و ماليه هزينه مي گردد.
276 |
22500 جنيه قيمت گندم هاي مصرفي صدقه در مكه و مدينه.
1629 جنيه قيمت شمع و قنديل هاي حرمين.
155 جنيه قيمت چادرها و ظرف ها و از اين قبيل اشياء.
4248 جنيه هزينه حمل و نقل بري و بحري و دستمزد ساربانان.
6420 جنيه هزينه روغن و حصيرها (= و جز اينها) كه سالانه براي حرمين شريفين از سوي ديوان اوقاف ارسال مي گردد.
265 جنيه هزينه هاي متفرقه.
50000 جنيه مجموع هزينه خرج شده در سال.
اگر اين مبلغ را با آنچه كه «مقريزي» درباره «قافلة الحاج» آورده است مقايسه نماييد، ملاحظه خواهيد كرد كه اين مبلغ نيمي از مبلغي است كه در دوران فاطميان در اين باره خرج مي شده است. مقريزي گفته است: «در كتاب الذخاير و التحف آمده است كه: هزينه موسم حج همه ساله به هنگام حركت كاروان، يكصد و بيست هزار دينار بوده است كه از آن ميان قيمت عطر و شيريني جات و شمع، هر ساله ده هزار دينار و هزينه هيأت اعزامي به حرمين چهل هزار دينار و نيز هزينه خرج ها و صدقات و دستمزد ساربانان و خدمتگزاران اعم از سربازان و امير الحاج و خدمه كاروان و مخارج حفر چاه ها و غير از آن، شصت هزار دينار بوده است كه اين هزينه ها در دوران وزارت «بازوري» در هر سال افزايش يافت و سرانجام به مبلغ دويست هزار دينار رسيد. اين گونه هزينه ها براي حج در هيچ يك از حكومت ها و دولت ها سابقه نداشته است».
همراهان محمل، نزد دولت مصر همواره از مقام و مرتبتي بس ويژه برخوردار بوده اند تا آنجا كه مقام امير محل در رتبه سوم از مقام هاي دولتي به شمار مي آمد و در دوران مماليك، امير كاروان محمل، نامزد پست حاكم (= استاندار) نيز بوده است كه اين رتبه و مقام يكي از مهم ترين مقام هاي دولتي پس از والي و سلطان به شمار مي آمده است. اين شخص داراي مقامي مقرب و شخصيتي محترم بود كه حقوق او مادام العمر و
توليت او در اين مقام، به فرمان خليفه و سلطان صادر مي گرديد. امير الحاج از مقامي والا و سخني نافذ در سرزمين حجاز برخوردار بود، بسيار اتفاق مي افتاد كه به دستور وي
277 |
توليت امراي مكه از ميان رفت و يا آنان عزل مي گرديدند. پادشاهان مصر تا آنجا درباره جشن محمل سعي و كوشش داشتند كه به همه واليان شهرهايي كه محمل از آنها عبور مي كرد، دستور داده بودند كه بايد به هنگام استقبال، سمّ شتر محمل را ببوسند. اميران مكه نيز سمّ شتر محمل را مي بوسيدند تا اين كه سلطان «جقمص» آنان را از اين كار معاف داشت.
اين جشن و كيفيت برگزاري آن، تا دوران «اسماعيل» در تمام طول مدت حركت تا مراجعت كاروان محمل، در اين ديار از مقام و مرتبتي بس باشكوه برخوردار بود.
در آن دوران، در هنگام بازگشت كاروان محمل به مصر، در حوض هاي بزرگ از شربتي با شكر مهيا مي كردند كه به مدت سه شبانه روز با خوشحالي و مسرت در جشني با شكوه در اختيار مردم قرار مي دادند و اين سنتي بس قديمي و كهن به شمار مي آمد. كاروان محمل علاوه بر همراه داشتن خدمتگزاران امير الحاج، خزانه دارها، منشي هاي مخصوص و صرافان، بسياري از خدم و حشم، بار بندان، ساربانان، طبالان، نجارها، خدمتكارها، چادر بندها و سقايان را نيز به همراه خود داشت. يكي از مسئوليت هاي ديگر كاروان محمل، وظيفه اي بود كه نام «امين جامه و شيريني جات» را بر خود داشت; اين شخص مسئوليت تقسيم و توزيع شريني جات پوشاك و جامه هايي را عهده دار بود كه براي بزرگان عرب ارسال مي شد كه هم اكنون اين هزينه به صورت نقدي در اختيار صاحبانش قرار داده مي شود. همچنين كارمندي به عنوان مأمور ذخيره همراه كاروان بود كه در موارد ضروري ـ بر خلاف مقررات ويژه كاروان ـ سهميه اي را كه مازاد بر سهميه مقرر به نظر مي رسيد در ميان حاجيان به عنوان ضرورت تقسيم مي نمود. همچنين شخص ديگري نيز همراه محمل بود، كه وي را بزرگ شتربانان مي گفتند و شخص ديگري كه نام «ابوالقطط»(1) را بر خود داشت و فردي ديگر به عنوان تنظيم كننده بي نظمي ها بود و در مقدمه كاروان حركت مي كرد و پس از او راهنماي
خدمتكاران قرار داشت. مسئوليت شخص اول آن بود كه شترهاي مورد نياز محمل را
1 . صاحب گربه ها
278 |
خريداري مي كرد و در پشت سر شتر محمل، سوار بر شتري ديگر مي شد و در هيأت كارواني، نظارت بر حركت كاروان را در مسير تعيين شده به عهده داشت. اما دومي كسي را گويند كه مسئوليت تغذيه گربه ها را در طول مسير حركت كاروان از راه خشكي به عهده داشته است; گفته اند كه: در آغاز نام اين فرد به اين عنوان بوده سپس آن را بدين صورت تغيير دادند و در حقيقت مسئوليت او راهنمايي كاروان بوده است كه در پيشاپيش حركت مي كرده است. گفته مي شود كه اين مسئوليت از دوران حج «شجرة الدر» شروع گرديده است. سومي رييس كارگران روشنايي (=زنبوركچي ها) و باربندان است كه به هنگام اجراي فرماني مهم، اين گروه، بدون نظم و با سرو صداي فراوان، به او روي مي آورند. چهارمي مسئوليت بيماران و تنگدستان را در حين راه كاروان به عهده داشت. تمامي افراد ياد شده به وسيله فرمان هاي ويژه اي ـ كه برخي از سوي مقام سلطنت و خلافت و برخي ديگر به وسيله فرمانروايان مصر صادر مي شد ـ تعيين مي گرديدند. اين گروه داراي حقوق هاي تعيين شده اي بودند كه در دفاتر حكومتي از دوران قديم تنظيم شده بود كه هم اكنون در سفر كاروان محمل، ديگر به بسيار از آنان نيازي نيست، همچنان كه اخيراً وظيفه امين مالي و خزانه داري نيز از ميان برداشته شده و شخصي از منشي هاي اداره ماليه مسئوليت اين مهم را به عهده مي گيرد.
كاروان محمل در اين مأموريت داراي بيست شتر بود كه شتران داراي استراحت گاهي به نام بولاق در كنار مزار شيخي به نام «سيدي سعيد» بودند. دولت در زمان قديم اضافه بر شتران ياد شده، شتر ديگري را همه ساله جهت قرباني خريداري مي كرد و شتربانان پيش از حركت كاروان حج، شتر ياد شده را مي آوردند و در حالي كه بزرگ شتربانان بر روي آن سوار بود همگي ـ بار بندان، زنبوركچي ها و گروه طبالان در پيشاپيش آنان و گروه شادي آفرينان ـ با سر و صدا و غوغاي فراواني حركت مي كردند و در خيابان هاي قاهره به گردش درمي آمدند. سپس در مزار «سيدي سعيد» آمده و شتر را در آنجا قرباني مي كردند. مأمورين كجاوه، يك چهارم از گوشت آن را و شتربانان ربع ديگرش را و نوكران بارگاه شيخ سعيد ربع سوم و نوكران شيخ يونس ربع باقي مانده را به خود اختصاص مي دهند. در اين حال افراد ياد شده گوشت شتر قرباني شده را به عنوان
279 |
تبرك به مردم مي فروختند و ادعا مي كردند كه اين گوشت درماني براي هر درد است و چربي آن جهت درمان بواسير مفيد است!
به همين جهت هنگامي كه شتر را به قصد كشتن به زمين مي زدند، حاضرين از مردم به سوي شتر حملهور مي شدند و پيش از آن كه حيوان را ذبح كامل نمايند، با وسايل برنده اي كه در دست داشتند، شتر را قسمت قسمت مي كردند و هر شخص به اندازه قدرتش مقداري از گوشت آن را تصاحب مي كردند و چه بسيار حوادث هولناكي كه در اين مرحله ـ بر اثر اعتقاد بي اساس و توخالي آنان ـ به وقوع نمي پيوست!
به همين منظور، هنگامي كه جناب خديو بر اين مطلب آگاه گرديدند فرمان دادند كه اين عادت ناپسند از ميان برود و هزينه آن را در اختيار افراد ذي نفع قرار دهند. خداوند پاداش نيكويي از دين و انسانيت را به ايشان نصيب گرداند.
كبوتران حرم
كبوتران حرم كه به «حمام الحمي» يا «كبوتران حفاظت شده» مشهورند، تمامي سطح مسجد الحرام و منافذ و طاق هاي آن را دربرگرفته اند. اين كبوتران در جاي جايِ مسجد الحرام براي خود آشيانه ساخته و گروه گروه، در قسمتهاي مختلف صحن حرم; به ويژه در سمت شرقي، كنار هم گرد مي آيند. آنها جايگاه ويژه اي به صورت حوض براي نوشيدن آب دارند و در كنار آن محلي ساخته اند براي دانه هاي گندم كه به صورت مرتب از سوي اوقاف خصوصي پاشيده مي شود.
اين مكان پيشتر در سمت غربي مسجد قرار داشته و تعداد بسياري از زنان فقير ظرفهايي پر از دانه گندم را به حاجيان و زائران، به قصد پاشيدن آن در جايگاه مخصوصِ انبوه كبوتران مي فروختند، تا اينكه اين كبوتران خونگرم و خانگي، كه از نشستن بر سر مردم نيز دريغ نمي كنند! استفاده كند; اين حيوانات از زندگي خود جز خوردن و لطف و انس گرفتن با مردم كاري را نمي شناسند.
البته اين ويژگي تنها اختصاص به كبوتران ندارد بلكه تمامي حيواناتِ درون حرم، از امنيت كامل برخوردارند. تا آنجا كه برخي كشتن مار يا عقرب حرم را نيز به پاس
280 |
احترام و تكريم اين خانه جايز نمي دانند.
گمان دارم وجود كبوتران از ميان همه حيوانات در حرم، تنها به علّت شدّت انس آنها و كمي خشونتشان باشد. مطلب شنيدني آنكه گفته مي شود: كبوتران حرم با وجود تعداد بي شمارشان، كمتر بر روي كعبه قرار مي گيرند و به ندرت اين مطلب اتفاق مي افتد!
كبوتران مسجد الحرام
در سمت شرقي مكه و در زير كوه «ابو قبيس» چاهي است كه آن را «بئر الحمام» يا چاه كبوتران مي گويند. تعداد بسياري از كبوتران در اين محل گردهم مي آيند و با آزادي تمام، پس از نوشيدن آب به هر نقطه اي كه بخواهند پرواز مي كنند.
اين چاه بسيار قديمي است، گمان دارم كه به دوران جاهليت برمي گردد. همچنين به نظر مي رسد كه احترام به اين كبوتران، به دوراني بس دراز مي گردد. در هر صورت احترامي براي خانه بوده حال چه پيش از اسلام باشد و يا پس از آن.
و اين سخن كه كبوتران حرم از نسل كبوتري هستند كه بر در غار پيامبر(صلي الله عليه وآله) آشيانه ساخته بود، خود موجب احترام و تكريم بيشتري نسبت به آنان است.
كبوتران تنها در اينجا مورد احترام نبوده اند بلكه از قديم عادت بوده است; چرا كه
281 |
فرزندان نوح آنان را مورد احترام و تجليل قرار داده اند. زيرا كبوتران، نخستين بشارت دهندگان به آنان براي به وجود آمدن خشكي در دوران طوفان بودند. اين احترام در ميان مسيحيان نزديك به پرستش است و اين بدانجهت است كه كبوتران براي آنان در مقام روح القدس است. آنان مي گويند آن هنگامي كه حضرت مسيح را در كودكي در «روداردن» غسل مي دادند، كبوتري آمد و بر سر حضرتش نشست و به همين منظور، مسيحيان كبوتران را در كليساهاي خود در اماكن مذهبي شان به تصوير مي كشند. شما كبوتران بي شماري را در نهايت آزادي، در كليساهاي اين قوم در اروپا، به ويژه در
كليساهاي ايتاليا و اتريش و برخي كليساهاي فرانسه مي بينيد، به طوري كه در جاي جاي كليساها و خيابانها و پياده روها و بر روي درختان خيابانهاي عمومي و پاركها لانه و آشيانه ساخته اند. اگر به وين يا رُم سفر كنيد كبوتران بسياري را مي بينيد كه در هر نقطه اي وجود دارند بدون آنكه از سوي انسانها مورد آزار و اذيت قرار گيرند.
تأثير اين اعتقاد در شهر قسطنطنيه(1) همچنان پابرجا است و كبوتران را به ويژه در مسجد «بايزيد» و مسجد «ابو ايوب انصاري» به صورت انبوه ملاحظه مي كنيد. تا آنجا كه مردم آستانه (استانبول) در احترام آنان مبالغه كرده و ذبح آنها را حرام نموده اند. به همين جهت هيچيك از مردم اين شهر ـ چه مسلمان و چه مسيحي و يهودي ـ از گوشت آن استفاده نمي كنند.
گويند كه مسلمانان اين ديار معتقدند كبوتران آستانه از نسل كبوتر غار است (گفته شده، اين كبوتر، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را از آنچه كه مشركين انجام مي دادند، با خبر مي ساخته است). اين مطلب نمي تواند مدرك صحيحي داشته باشد همچنانكه خبررساني به پيامبر(صلي الله عليه وآله) به وسيله كبوتر ياد شده نيز نمي تواند مورد پذيرش باشد.
شيعيان ايراني چنين عقيده اي را نسبت به كبوتران حرم دارند. و ادعا مي كنند كه اين كبوتر، خبر شهادت امام حسين(عليه السلام) را به مردان مدينه منوره رسانده است.
چينيان از دوراني بس كهن به وسيله اين كبوتران، شانس خود را كشف مي كرده اند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . استانبول كنوني. «مترجم».
282 |
همچنانكه اكنون نيز برخي از روميان در خيابانهاي معرانه انجام مي دهند. آنان كبوتري را در سيني قرار مي دهند، و در حاليكه در اطراف آن، اوراق تا شده اي مي گذارند كه در ميان اين اوراق خبري از خير و شر را نوشته اند. پس اين كبوتر به وسيله نوك خود، يكي از اوراق تا شده را برمي دارد و به عنوان فال شخص در نظر گرفته مي شود. به اين كبوتران، «پاك ـ كو ـ پن» (pok-oko-pin) گفته مي شود كه به معناي كبوتر برگ سفيد است.
كبوتر نزد سامي ها همان حيوان مقدس براي الهه اشتورت (Astartc) به شمار مي آمد. فينيقيان و يونانيها و آشوريها كبوتر را به عنوان نماد آسمان و ستارگان مقدّس مي شمردند.
گمان دارم كه نزد عرب جاهليت اين احترام از اين راه به بدانان رسيده باشد. به همين علّت مجسمه كبوتر را در درون كعبه در كنار مجسمه «هُبل» قرار داده بودند.
در «سيره ابن هشام» از صفيه دختر شيبه روايت شده است:
هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از فتح مكه، طواف خانه را انجام داد «عثمان بن طلحه» را فراخواند و دستور داد درِ كعبه را بگشايد، هنگامي كه حضرت به درون آن رفتند مجسمه اي از كبوتر چوبي را در آن يافتند پس به دست خويش آنرا شكسته و به دور انداختند.
در صورتي كه از ظرافت و لطافت شكلي اين كبوتر و انس آنان در نوعشان، و زيبايي صورتشان و پاكيزگي پوشششان صرف نظر كنيم، اين پرندگان در خانواده خود نشان دهنده محبت حقيقي و رحم و شفقت حسي بوده اند، به طوري كه از آنها درس زندگي مي آموزيم.
برخورد جنس نر با ماده اين كبوتران را در زندگي خانوادگي بسيار باتدبير و مجدّانه مي بينيم، به طوري كه هر گاه از مسؤوليت اجتماعي خود فارغ شوند روبه سوي زندگي زناشويي گذارده، سر در گردن يكديگر فرو مي برند و معاشقه و معانقه مي كنند و هيچگاه از يكديگر جدا نمي شوند. اينان از هم جدا نمي گردند مگر آنكه دوباره با هم جمع شوند. پوشش زيبا و شيوه عشوه گرانه آنها در زوجي غير از اين نوع هرگز ديده نمي شود.
كبوتران در اين ميان به انسانيّت خدمتي كرده اند كه هيچگاه فراموش نمي شود. آنان
283 |
از قرن هشتم پيش از مسيح(عليه السلام) تا نيمه هاي قرن نوزدهم مسؤوليت تلگراف پيك رساني را در ميان اقوام گوناگون بر عهده داشته اند. تا اينكه مورس و واتسون در سال 1844 ميلادي تلگراف برقي را اختراع كردند كه بي شك بهره عظيمي از اين كشف به دنياي انسانيّت رو آورد. و مي توان گفت كه اين يكي از زمينه هاي پيشرفت تمدن بشري بود و آن را به سرعت منتشر ساخت ليكن در اينجا مي گوييم تمامي اين بهرهوري ها آيا مي تواند كوشش هاي آن كبوتر پيك رسان را در اذهان ما به فراموشي سپارد؟!
جهت اطلاع بيشتر مي گوييم اوّلين بار مردي از جزيره أو چين (از جزاير يونان) كبوتري را به عنوان پيك رسان برگزيد. وي به هنگام شركت در بازيهاي المپيك، در سال 776 پيش از ميلاد حضرت مسيح به آتن آمد و كبوتري را از آشيانه اي كه در ميان جوجه هاي خويش بود با خود به همراه برد. هنگامي كه در بازيها به برتري دست يافت. آن كبوتر را رها ساخت. كبوتر به آشيانه خويش بازگشت و بدين ترتيب خانواده او از موفقيت آن مرد در بازيها آگاه شدند. از آن پس يونانيان و روميها و عرب ها و مصريان در پيك رساني از اين حيوان استفاده كردند. مصريان، به ويژه در دوران ايّوبيان و فاطميان داراي اداره اي براي پيك هاي خويش بودند. آنان در هر سويي خانه كبوتر ساختند كه هر يك به ديگري نزديك بود. هر گاه قصد آن مي نمودند كه پيكي را بفرستند، در نزد خود كبوتري از آن سمت داشتند پس نامه را در ميان دوبال او مي گذاشتند و او را در آسمان رها مي كردند.
بدين منظور آنان همواره خبري را در دو نامه يادداشت مي كردند و به وسيله دو كبوتر مي فرستادند; زيرا در محاصره اي كه فرنگيان از شهر «عكا» به عمل آوردند. مسلمانان در حصار قرار گرفته نامه اي را به وسيله كبوتر پيك رسان به سوي «صلاح الدين ايوبي» ارسال كردند ليكن اين كبوتر از سوي كبوتر شكاري ديگري مورد تعقيب قرار گرفت و زخمي شد و بر زمين افتاد در نتيجه لشكريان دشمن از نقاط ضعف طرف مقابل آگاه گرديدند.
همچنين هنگامي كه «لوئيس نهم» پادشاه فرانسه در سال 1270 ميلادي با لشكر خويش به «دمياط» وارد شد به سوي «المنصوره» به پيش راند «ملك كامل» پادشاه مصر
284 |
خبر آن را از كبوتر پيك رسان دريافت كرد، پس لشكريان خود را بدان سوي حركت داد و مانع پيشروي آنان گرديد.
در اين حال سپاهيان «لوئيس نهم» در نزديكي «منصوره» شكست خوردند و تار و مار گرديدند و در نتيجه لوئيس به دست سپاهيان مسلمان اسير و زنداني شد، آنگاه ميان آنان صلح برقرار گرديد و پادشاه مصر نامبرده را از زندان رها گردانيد. لوئيس در راه خود به تونس درگذشت. همراهيان او اين چنين سروده اند:
قل للفرنسيس و إن أنكروا *** حبس لويس في مقال صحيح
دار ابن لقمان علي حالها *** و القيد باق والطواشي صبيح
كبوتر به هنگام پرواز خود هفتاد تا هشتاد كيلومتر در يك ساعت طي مي كند و تحمّل فراواني بر گرسنگي دارد، به طوري كه چندين روز را مي تواند بدون غذا سپري كند. ليكن در برابر تشنگي هيچگونه مقاومتي ندارد.
كبوتران پيك رسان به هنگام محاصره شدن پاريس از سوي آلمان، در فاصله دو سال 1870 و 1871 ميلادي، بيشترين نقش را در ارتباط ميان مملكت فرانسه و پايتخت آن ايفا كردند.
تا آنجا كه اين حكومتها، قانوني را وضع كردند كه در نتيجه آن، هيچيك از صيادان حق صيد و آزار كبوتري را نداشتند; زيرا ممكن بود كه آن كبوتر، پيكي را به همراه داشته و بتواند با كمال آرامش وظيفه خود را به انجام رساند.
«عباس پاشاي اول» والي مصر به همين منظور كوششي در زمينه تربيت و تكثير اين گونه كبوتران نمود. ليكن پيش از آنكه به مقصد خويش نايل شود، دعوت حق را لبيك گفت. پس از او برخي از بزرگان قاهره در به انجام رسانيدن اين خواسته، سعي وكوشش كردند ليكن آنچنان كه مي بايست در تربيت اين گونه كبوتران و پرواز آنان در آسمان سرزمينشان همّت به خرج ندادند. برخي مردم، كبوتران را به صبر در پرواز آموزش داده اند به طوري كه هر گاه با كبوتر غريبه اي برخورد نمايد، آنقدر با او پرواز مي كند تا اينكه نيروي او به ضعف مي گرايد و در پايان او را به آشيانه خود برمي گرداند كه در اين
285 |
هنگام، ميزان مسرّت و خوشحالي صاحب كبوتر را نمي توان توصيف نمود.
كبوتران داراي نامهاي گوناگوني مانند: «جزغندي»، «ريحاني»، «مزرزر»، «قزازي»، «ابلق»، «عنبري»، «غزار»، «قشاقي» و... بودند.
كبوترپراني كار فقط ثروتمندان نبوده بلكه بيشتر از سوي فقرا و تنگدستاني صورت مي گرفت كه نوعاً وقت گرانبهاي خود را بدين كار سپري مي كردند، در حالي كه خانواده آنها نيازمند كمترين امكانات زندگي بودند.
اينجانب در باغ اندروني كاخ «يلدز» پس از خلع سلطان عبدالحميد (عثماني) خانه اي وسيع را ملاحظه كردم كه در آن انواع مختلفي از كبوتران كه برخي از زيبايي زايد الوصفي در خلقت برخوردار بودند، قرار داشت. ظاهراً نامبرده روزهاي واپسين خويش را به هنگامي كه در زندان به سر مي برد با آنان سپري مي كرد تا اينكه با خودكشي به زندگي خويش پايان داد.
حــج
حج در لغت به معناي قصد است و مرد محجوج يعني به مقصود رسيده. در اصطلاح مسلمانان، حج به معناي قصد مكه كردن و انجام مناسك آن در زماني مخصوص از هر سال قمري مي باشد. واحد آن حجه است و بر سال نيز اطلاق مي گردد. به عنوان مثال وقتي گفته مي شود: عمر اين كودك هفت حجج است به معناي اين است كه عمر او هفت سال مي باشد.
حج در ميان بشر داراي سابقه اي بس كهن بوده است، بدين صورت كه هر گروهي تنها به عنوان مراسم ديني صرف آن را به انجام مي رسانده است. گو اين كه اين اجتماع خالي از منافع دنيوي نيز نبوده و در پايان علاوه بر استفاده مادي بشر، سطح معلومات فرهنگي آنان را نيز گسترش مي داده است. مصريان در چهل قرن پيش حج مي گزارده اند و مجسمه هاي معبود خود «ايزيس» را در شهر «سايس» (صا) و «فتاح» را در «منفيس» و
286 |
«آمون» را در «طيبه» پرستش مي كردند.
يونانيان نيز پنجاه قرن پيش از مسيح(عليه السلام) حج مي گزارده اند و مجسمه «ديانا» در افسوس را زيارت مي كرده اند. سپس در ابتداي قرن دوم پيش از مسيح حج خود را به معبد «مينارفا» در آتن، و «ژوبيتر» در اولمپيا تغيير دادند. ژاپني ها از دوراني بس دور، حج خود را در كنار مجسمه عظيم و مشهور واقع در ولايت «اسجي» به جاي مي آورده اند كه اين زيارت در ميان آنان، آن چنان بود كه هر شخص مي بايست در عمر خود حداقل يك بار آن را زيارت نمايد. آنان به هنگام زيارت خود لباس هاي ويژه اي را كه به رنگ سفيد بود بر تن مي كردند ليكن اكثريت آنان به صورت عريان و در حدي كه عورت خويش را فقط پنهان نمايند، بدان سوي روي مي آوردند و مسافت راه را با دويدن طي مي كردند.
چينيان نيز حج خود را در كنار معبود خود «تيان» از زماني بس دور و دراز انجام مي داده اند. هنديان تا كنون نيز حج خود را در كنار مجسمه «چاغرنات» و يا مجسمه «ورا» در حيدر آباد كه در ميان صخره هاي كوه به فاصله دو فرسخ از شهر حفر گرديده است، انجام مي دهند، همچنين آنان مجسمه «بودا» را در جزيره «منا» در نزديكي سيلان زيارت مي كنند و حج انجام مي دهند.
آنان فراوان در اطراف مجسمه هاي خود طواف مي كنند و درياچه هاي مقدسي دارند كه به عنوان تبرك خود را در آن شستشو مي دهند; مانند درياچه «مادن» در نزديكي درياي «قزوين».
يهوديان چهارده قرن پيش از مسيح، حج مي گزارده اند و به سوي مكاني كه در آن «تابوت عهد» قرار داشت رهسپار مي گرديده اند; آنان در سال، سه بار حج مي گزاردند. عمارت و آباداني اورشليم بيشتر به همين علت بوده است، تا اين كه امپراطور «طيطوس» رومي آنجا را به آتش كشيد ودر سال 70 ميلادي، يهوديان را از آن جا بيرون راند. يهوديان همچنان از آن سال از بيت المقدس دور ماندند تا اين كه در سال 636 ميلادي يعني (سال 16 هجري) اعراب بر آن مكان دست يافتند و عُمر، مجدداً يهوديان را به همراه مسيحيان در آن جا سكونت داد. هنگامي كه جنگ هاي صليبي آغاز شد، راه حج آنان مسدود گرديد، تا اين كه دولت عثمانيان در سال 1517 ميلادي بر اورشليم دست يافتند و
287 |
امنيت راه ها تامين گرديد، به طوري كه حج آنان به سوي بيت المقدس دوباره آغاز شد و هم اكنون نيز يهوديان حج خود را در كنار قطعه اي از حصار قديمي مجسمه سليمان، در سمت غربي مسجدالاقصي كه معروف به «براق» است، انجام مي دهند.
اما مسيحيان كه از سال 306 ميلادي حج خود را به سوي بيت المقدس آغاز نمودند. يعني در آن هنگامي كه «هيلانه» مادر امپراطور «قسطنطين» به سوي اورشليم آمده بود و كليساي قبر مقدس و مشهور را كه به نام «كليساي قيامت» بود، بنا نمود. مسيحيان از غرب اروپا در هيأت جشني مجلل و گسترده به اين سوي حركت مي كردند و در حالي كه هر يك از آنان از سوي رئيس مذهبي خود عصا و لباسي از پشم خشن دريافت كرده بود و پس از به بر كردن آن به سوي كليسا به راه مي افتادند. مسيحيان در طول راه منتهي به كليسا، تكيه ها و ديرهايي را احداث مي كردند، تا زايرين در آن جا دمي بياسايند. هنگامي كه حاجي به بيت المقدس مي رسيد نخست در «رود اردن» ـ كه در فاصله بيست كيلومتري از شرق قدس قرار دارد ـ غسل مي كرد و سپس پارچه اي را به خود مي پيچيد كه اين پوشش به هنگام مرگش نيز كفن او به شمار مي آمد.
هنگامي كه «سلجوقيان» بر بيت المقدس مسلط گرديدند، حاجيان فرنگي كه به اورشليم مي آمدند رو به كاهش گزاردند اما در عوض، آنان به كليساي «قدّيس پطرس» و «پولس» در رم و همچنين كليساي «تريف» (Treres) در آلمان روي آوردند. زيرا مسيحيان ادعا مي كنند، پيراهني كه بر تن حضرت مسيح(عليه السلام) بوده است در كليساي «تريف» مي باشد. در سال 1814 ميلادي تعداد حاجيان مسيحي به نقاط ياد شده يك ميليون و يك صد هزار نفر شمارش گرديده است.
همچنين مسيحيان به سوي كليساي لورده (Lovrdes) در جنوب فرانسه مي رفتند و حج را در آن نقطه به جاي مي آوردند; علت به جا آوردن حج در اين مكان پس از انتشار اين خبر اين بود كه دو شهروند ادعا كردند: حضرت مريم(عليه السلام) در اين شهر بر آن دو ظاهر گرديده اند از آن پس مراسم حج در آن جا آغاز گرديد. زايرين اين كليسا از آب چشمه اي كه در نزديكي آن ـ به همين نام ـ وجود دارد، مي آشامند و اعتقاد دارند كه تا كنون آب آن چشمه براي مردم شفا بخش بوده است و به همين منظور آب آن را به تمامي نقاط
288 |
مسكوني، براي تبرك و شفا ارسال مي نمايند.
لازم به تذكر است كه پس از به وجود آمدن راه آهن از «يافا» به بيت المقدس، بر تعداد حاجيان بيت المقدس نيز افزوده گرديد.
عرب ها نيز بيست و پنج قرن پيش به سوي كعبه آمده اند و مراسم حج را به جاي مي آورده اند. زيرا آنان با توجه به اختلاف ديني و مذهبي و الهه هاي خود، همگي در اعتقاد به اين كه كعبه بيت الله است، مشترك بوده اند.
آنان همه ساله به سوي كعبه رو مي آوردند و بدون آن كه گروهي آن را فقط از آن خود بپندارد برگِرد آن طواف مي كردند. عرب ها همگي معتقد بودند، كه كعبه خانه خداست كه او خداي همه جهانيان مي باشد.
و با توجه به اين كه اكثريت آنان بت پرست بودند، ليكن هيچگاه مجسمه و ساختمان كعبه، مورد پرستش آنان قرار نگرفته است. اما گاه به نام «عبدالكعبه» در تاريخ برخورد مي نماييم مثلا ابوبكر ابتدا نام عبدالكعبه را بر خود داشت كه پس از اسلام از سوي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به عبد الله تغيير داده شد ليكن اين گونه نامگذاري، تنها براي تجليل و احترام كعبه بوده است، همچنان كه تسميه عبدالنبي كه مشابه آن است در ميان مسلمانان به كار مي رفته است. با آن كه در اين مورد از سوي دين كراهت وارد شده است. همچنين شنيده نشده است كه حجر الاسود با احترام ويژه اي كه براي آن قايل مي باشند، مورد پرستش آنان قرار گرفته باشد. آنان اعتقاد داشتند كه حجر الاسود از آسمان نازل گرديده است همچنان كه فقهاي ما نيز بر اين عقيده مي باشند، ليكن ما نمي دانيم كه اين سنگ، قطعه اي از شهاب هاي آسماني بوده كه به زمين آمده و يا از راه ديگر نازل گرديده است. به هر صورت اين سنگ داراي جايگاه ويژه اي نزد عرب بوده است. به طوري كه به هنگام جنگ ميان «أياد» و «مضر» از بني نزار حجر الاسود در دست أياد قرار گرفت. وي آن را از جايگاه اش خارج ساخت و در كنار كوه «ابوقبيس» مدفون گردانيد. در اين ميان زني از «خزاعه» جريان پنهان كردن سنگ را نظاره مي كرد وي قوم خويش را آگاه نمود. «خزاعيان» كه از محل پنهان شدن حجر الاسود با خبر گرديدند با مضر شرط بستند در صورتي كه حجر الاسود را پيدا كنند و به جايگاه آن بياورند، ولايت خانه را در به
289 |
دست گيرند. پس حجر الاسود را از محل پنهان شده آوردند و در جاي اصلي آن قرار دادند و از آن پس ولايت بيت در دست خزاعه قرار گرفت. احترام سنگ ها(1) از قديم الايام در ميان مردم معمول بوده است.
گروهي از مردم سنگ ها را عبادت مي كردند و گروهي ديگر سنگ ها را نماينده اي از الهه و معبود خويش به شمار مي آوردند; مانند كشورهاي پيشرفته آن زمان يعني دولت روم و يونانيان كه اين سنگ ها را رمزي از معبودهاي خويش از قبيل ستارگان و جز اينها به شمار مي آوردند. آنان سنگ هايي را به صورت تمثال هايي از الهه هاي خويش تراشيده و براي آن احترام قايل مي گرديدند. چيني ها، ژاپني ها و هندي ها نيز در اين مورد دست كمي از آنان نداشتند و دقت شگرفي به خصوص در ساختن وسايل چوبي از خود به خرج مي دادند و الهه هاي خود را مانند «بودا» و «كونفوسيوس» از چوب مي ساختند.
اما عرب ها، بت هاي خود را همانند بيشتر روحيات و طبايع خويش، به سادگي مي ساختند و آن را جهت تقرب و نزديكي به خداوند مي پرستيدند.
هم اكنون نيز در درگاه بيروني «باب السلام» در حرم مكي، قطعه سنگ عظيمي وجود دارد كه بيشتر شبيه به پله اي غير منظم است كه روي زمين قرار گرفته است و مردم با كفش هاي خود روي آن راه مي روند. اهل مكه در اين باره مي گويند: اين قطعه سنگ در دوران جاهليت بتي به نام «أساف» بوده است.
پيامبران بني اسرائيل نيز، سنگ هايي را در مناسبات ويژه اي برپا مي كردند ـ كه از آن به عنوان حادثه اي ياد مي كرده اند كه جان بسياري از ميان رفته است. همچنان كه يعقوب(عليه السلام)به هنگامي كه خداي خويش را در خواب ديد، سنگ يادبودي از اين حادثه عظيم را در جايگاهي كه آن را «بيت ايل» يا خانه خدا ناميد، برپا ساخت و نيز سنگ ديگري را به عنوان يادگار از پيماني كه ميان او «لابان» بسته شده بود برپا كرد، (به آيه چهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در پاريس در سمت التروكاديرو موزه اي قرار دارد كه نام آن جيميه (Mvs¨ee Gvimet) است. در اين موزه مجموعه اي گسترده از سنگ هاي مقدس ديني جمع آوري گرديده كه در نوع خود بي نظير مي باشد. اين جانب موزه ياد شده را در سال 1906 ميلادي به همراه دوست فاضلم علي بك بهجت نماينده دار الاثار العربيه بازديد كردم كه از سوي مدير موزه هم مورد استقبال گرمي قرار گرفتيم.
290 |
و چهار و چهل و پنج از صحاح سي و يك از سفر تكوين مراجعه شود). همچنين سنگي
را كه حضرت موسي(عليه السلام) در كنار كوه به عنوان يادگاري از نوشتن كلام خدا برپاساخت، مي توان ياد كرد (به آيه چهارم از صحاح بيست و چهارم از سفر خروج مراجعه شود) و نيز به دوازده سنگي كه از سوي «يشوع» به عنوان يادگار عبور «أسباط» از رود اردن با «تابوت عهد» به وجود آورد، مي توان ياد نمود(1).
مصريان نيز سنگ هاي بزرگي را در گردشگاه ها و جز اينها به عنوان يادآور حوادث تاريخي بزرگ خود برپا مي نمودند، به طوري كه كشورهاي پيشرفته نيز از آنان پيروي كرده و مجسمه ها و يادبودهايي از برجستگان ملت خود را در ميدان ها و نقاط حساس برپا كرده اند. هم اكنون در كشورهاي اروپايي كمتر ميداني وجود دارد كه خالي از اين يادگارها باشد.
تمامي دولت ها و حكومت هاي قديم نيز به وسيله سنگ، حدود و مرز مملكت خويش را تعيين مي كردند. استفاده سنگ براي تعيين حدود ملكي افراد تا آنجا پيش رفت كه هم اكنون به كار بردن كلمه سنگ براي حدود، اصطلاحي مشهور گشته و همگي ملزم به احترام آن حدود مي باشند.
يهوديان تاكنون قطعه اي از ديوار حصار مسجد الاقصي ـ از سمت قبله ـ را كه بدان «براق» مي گويند، تقديس مي نمايند. اين قطعه ديوار، داراي طولي به مقدار چهل و هشت متر و ارتفاع دو متر است و به ادعاي آنان اين قسمت تنها قسمت باقي مانده از حصار اصلي است كه از سوي حضرت سليمان(عليه السلام) ساخته شده است. اين ديوار به وسيله «بخت النصر» و «سنحاريب» و ديگر پادشاهان آشوري و رومي منهدم و ويران گرديد.
يهوديان در سال دو بار به اين منطقه روي مي آوردند و در آنجا حج مي گزارند. آنها به ويژه در عيدي كه به آن «عيد الدجاج» (=عيد قربان) مي گويند در كنار ديوار ياد شده جمع مي گردند.
يهوديان بيت المقدس، همه روزه به ويژه در عصر روز جمعه به همراه بزرگان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر.ك: آيه نهم از صحاح چهارم از سفر يشوع.
291 |
مذهبي خود، به كنار اين حصار مي آيند و در حالي كه سنگ هاي آن را استلام مي كنند، با ديدگاني اشكبار و قلبي محزون به درگاه خدا مي نالند و درخواست بازگشت عظمت به
سرزمين خود اورشليم را مي نمايند. احترام به اين سنگ ها در نزد يهوديان به آنجا رسيده است كه هيچ گاه به خانه اي در بيت المقدس قدم نمي گذارند و هيچ گاه از در آن به درون وارد نمي گردند، زيرا بيم آن دارند كه شايد پاي خود را بر سنگي از سنگ هاي معبد قديمي خود كه به طور تصادفي به اين نقطه آورده شده باشد بگذارند! آنان نيز قسمتي از حصار «مناره مكفيله» را كه آرامگاه حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(عليهما السلام) در آن مكان يعني «حبرون» واقع شده است، تقديس مي كنند. يهوديان هر جمعه شب به كنار آن مناره مي آيند و پس از خواندن نماز و تضرع، از درگاه الهي برگشتن به سرزمين بني اسرائيل را استغاثه مي كنند.
مسيحيان نيز سنگ هاي بسياري را مقدس مي شمارند كه از ميان آن سنگ ها تعداد بسياري در بيت المقدس واقع شده است. گاهي اين تقديس نزد مسيحيان تا حد افراطي پيش رفته است كه از آن ميان مي توان به قطعه سنگي كه در زير «قبة الصعود» قرار دارد اشاره نمود. روي اين قطعه سنگ، جاي پايي وجود دارد كه مي گويند: اثر پاي حضرت مسيح(عليه السلام) است كه به هنگام صعود وي به آسمان بر آن نقش بسته است و اين جانب اين سنگ صاف را مشاهده كردم كه به علت لمس فراوان مسيحيان و بوسيدن آن جايگاه اين اثر در حال از بين رفتن مي باشد. در پايين «جبل الزيتون»(1) از ضلع غربي در ادامه «وادي سدرون» كه عموم مردم بدان وادي مريم مي گويند. قطعه سنگي در خارج از حصار كليساي روسيه شمالي قرار دارد كه در آن پستي و بلندي ديده مي شود، مردم مي گويند: حضرت مسيح به هنگام فرود از طور زيتا (= جبل الزيتون) به شهر بر آن تكيه كرده است. كليساي روسيه تصميم گرفت كه اين سنگ را به درون كليساي خود منتقل نمايد كه ناگهان در اثر پخش خبر اين تصميم، غوغاي فراواني از سوي ديگر گروه ها به راه افتاد كه
اگر اين منطقه را براي استفاده عموم اختصاص نداده بودند. فتنه عظيمي برپا مي گرديد;
1 . كوه زيتون
292 |
بنابراين نتيجه اين شد كه همه گروه ها از تبرك جستن به آن محروم نگرديدند. در برابر اين قطعه سنگ و در قسمت شمالي آن، صخره ديگري ديده مي شود كه در كنار حصار رومي ها واقع شده است و گفته مي شود كه حضرت مسيح(عليه السلام) براي ديدن صخره بيت المقدس بر روي اين سنگ نشسته است; دروازه اين حصار در ايام ويژه اي به روي زايرين گشوده مي شود.
همچنين در «كليساي قيامت» سنگ هاي فراوان ديگري وجود دارد كه گاه در حد تقديس قرار گرفته است كه از آن ميان سنگ «نصف دنيا» را كه در ميانه مجسمه رومي ها ديده مي شود، مي توان نام برد و سنگ «مغسل» را كه ادعا مي كنند حضرت مسيح را بر روي آن غسل داده اند و سنگ «كأس» كه جبرئيل آن را براي حضرت مسيح(عليه السلام) نازل فرموده و در كنار وي قرار داده است.
و نيز «عمود الجلد» كه ستوني بوده و ادعا مي كنند كه دشمنان حضرت مسيح(عليه السلام)را به آن بسته اند و تازيانه زده اند و «حجر الأكليل» يا سنگ أكليل كه معتقدند حضرت مسيح(عليه السلام) را بر روي آن نشانيده اند و تيغ هاي آزار دهنده اي را بر سر او قرار داده اند. در «بيت اللحم» نيز تعداد فراواني از اين گونه سنگ هاي مقدس نزد مسيحيان وجود دارد. از ديگر سنگ هاي مقدس كه نزد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان به يك اندازه مورد احترام است، «صخره» بيت المقدس است كه اين صخره محل اداي قرباني حضرت ابراهيم، اسحاق، يعقوب، داود، سليمان و ديگر پيامبران بني اسرائيل(عليهم السلام) بوده است و همچنين پيش از كعبه قبله گاه مسلمانان نيز به شمار مي آورده است. سپس «صخره ايوب» پيامبر است كه در دهكده «شيخ سعد» در مسير راه آهن ميان «مزيريب» و «شام» قرار گرفته است و مردم انبوهي از سرتاسر جهان از نژادهاي گوناگون و مذاهب مختلف براي زيارت و تبرك جستن بدان، رو به سوي آن مكان مي آورند. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه تمامي سنگ هاي ياد شده هيچكدام در حد ذات سنگ مورد احترام و تقديس قرار نمي گيرند، بلكه به علت علاقه و ارتباط آن سنگ با شخص و يا مكان محترمي، ارج گذاشته مي شود. پس «حجر الاسود» كه از سوي حضرت ابراهيم(عليه السلام) بر كعبه نصب شده، ممكن است جهت يادگار فرمان الهي به او و براي بالا بردن قواعد و پايه هاي اين بيت
293 |
معظم به كار رفته باشد و يا اين كه ياد آور پيماني باشد كه ابراهيم(عليه السلام) بر خود و فرزندش قرار داده بود كه اين خانه را به عنوان وعده گاهي برا اجتماع مردم آماده سازد. و نيز ممكن است كه ابراهيم آن را به عنوان گواهي بر خود و فرزندش قرار داده باشد كه اين خانه از ملكيت آنان به ملكيت خداوند تعالي تغيير يافته است تا اين كه مصلايي براي مردم و مسجدي براي طواف كنندگان و عاكفين و ركوع كنندگان و سجود كنندگان قرار گيرد.
ابراهيم(عليه السلام) حجر الاسود را در ركني كه نزديك تر به در كعبه بود قرار دارد تا اين كه آغاز حدود اين بيت مكرم روشن شود و طواف كنندگان از اين نقطه طواف خويش را شروع نمايند. حضرت رنگ سياه را انتخاب كرد كه به راحتي بتوان آن مكان را تشخيص داد; بنابراين اين سنگ از سوي حضرت ابراهيم محترم شمرده شده و نيز فرزندش آن را احترام كرده است و مسلمانان نيز تا امروز و آينده آن را محترم شمرده و خواهند شمرد. بنابراين حج در ميان عرب جاهليت بر طبق سنت ملت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) و شرع آنان محترم شمرده مي شد و آن را پاس مي داشته اند. تا اين كه پس از واقعه «فيل» عظمت قريش افزون گرديد، به طوري كه مردم درباره آنان سخنان اغراق آميز مي گفتند و از آنها به عنوان «اهل الله» ياد مي نمودند. به اين جهت بود كه قريش خود را والاتر از ديگر اعراب به شمار مي آورد و بر آنان فخر فروشي مي كرد.
قريش از اين پس خود را سر كرده و ولات بيت به شمار مي آورد و هيچ يك از اعراب را به پايه و منزلت خويش نمي پنداشتند. پس ميان خود اتفاق كردند كه از معافيت مذهبي برخوردار شوند، بنابراين وقوف در عرفات و حركت از آنجا به سوي مشعر و مني را ترك كردند در حالي كه اقرار داشتند عرفات از مشاعر است و از اموري است كه در حج بنا بر آيين ابراهيم(عليه السلام) بايد انجام گيرد و نيز گفتند براي ساكنان مناطق غير حرم سزاوار نيست از خوراكي هايي كه از وطن خود همراه آورده اند در حرم بخورند. اين شرط در صورتي بود كه آنان براي انجام مناسك حج يا عمره آمده باشند. كه در اين صورت بايد حاجيان و به جا آورندگان عمره در منطقه حرم، از غذاي آماده شده در حرم مي خوردند. از سنت هاي ديگري كه پديد آوردند، اين بود كه گفتند: هر كس بايد در لباس احمسي ها ـ (يعني قريش كه به علت پاي بندي و استواريشان به دين خود را به اين اسم
294 |
ناميدند) ـ برگرد خانه طواف نمايد و در صورتي كه لباسي از آنان به دست نياورند، برهنه و مادر زاد طواف را انجام دهند. پس عرب بدان صورت طواف خويش را انجام مي داد و
زنان نيمه برهنه و تنها با لباس زير برگرد خانه طواف مي كردند. در جاهليت سعي ميان صفا و مروه از ضروريات حج به شمار مي آمد; آنان بتي را بر صفا به نام «اساف» و بت ديگري را بر مروه به نام «نائله» قرار داده بودند. عرب در اين مورد اعتقادات بي اساس و پوچي را همانند ديگر اعتقادات بت پرستان در آداب و رسوم خود داشته به طوري كه هدايا و قرباني هاي خويش را در كنار اين دو بت «نحر» مي كردند. هنگامي كه اسلام ظهور نمود، تمامي آن اعتقادات بي اساس را رد كرد و سعي بين صفا و مروه را يكي از شعائر اسلامي قلمداد نمود; در اين باره دستور الهي نازل گرديد كه " إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ " (1).
بدين صورت عبادت الهي بر پايه نيت قلبي مسلمانان قرار گرفت و به طور كلي اسلام شعائر حج ابراهيمي را كه از دوران حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) برقرار گرديده بود و مردم آنها را براي نزديكي به پروردگار انجام مي دادند، تأييد نمود و همه را بر اساس هدف رضاي خداوند يكتا، پايه ريزي نمود، زيرا كه: «إنما الأعمال بالنيّات». از اين پس در ديدگاه اسلام، حج يكي از پايه هاي اسلام به شمار آمد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمودند:
«بُني الإسلام علي خمس: شهادة أنْ لا إله إلا الله و أنّ محمداً رسول الله و إقام الصلاة و إيتاء الزكاة و صوم رمضان و حج البيت مَنِ اسْتطاعَ إليْهِ سبيلا»(2).
«اسلام بر پنج پايه استوار گرديده است: شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله، اقامه نماز، پرداختن زكات، روزه ماه رمضان و حج خانه خدا، در صورتي كه به استطاعت برسد».
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چون به همراه مردم در عرفات وقوف كردند و فرمودند: «الحجّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره، 158
2 . بنا بر روايت از امام معصوم: «بُني الإسلام علي خمس: الصّلاة والزّكاة والحج والصوم والولاية وما نودي بشيء مثل ما نودي بالولاية، وسائل الشيعة، ج 1، ص 13. «مترجم».
295 |
عرفة» يعني حج عرفات است، سپس در اين باره سخن خداوند نازل گرديد كه : " ثُمَّ
أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ " (1) يعني به سوي (منا) كوچ كنيد از همانجا كه مردم (پيش از حمس) كوچ مي كرده اند. سپس حاجيان با همان لباس هاي خويش كه از حل آمده بودند، برگرد كعبه طواف كردند و از خوراكي هاي حل در حرم استفاده كردند. و تا كنون مسلمانان به گونه اي كه شرع مقدس براي مناسك حج آنان تعيين نموده است، حج به جاي مي آورند. ليكن هم اكنون مناسك وطواف برخي ازاعراب باديه به ويژه «اهل شروق» از «عتيبه» و «مطير» اين گونه است كه مناسك حج آنان ابتدا از كعبه آغاز مي شود و سپس به سوي عرفات حركت مي كنند. اين گروه ابتدا در پنج روز اول ماه ذي الحجه به سوي مكه مي آيند و پس از آماده ساختن خانه هاي خود در قسمت شرق خارج از مكه، گروه گروه به مسجد الحرام وارد مي شوند و طواف قدوم خود را برگرد خانه آغاز مي نمايند، بدين صورت كه دست هاي يكديگر را زنجير وار به هم مي گيرند و آن گونه طواف مي كنند كه هيچ كس نمي تواند مزاحم آنان گردد، زيرا در هنگام طواف آنها هر كسي را كه در مسيرشان قرار گيرد با خود به حركت درمي آورند! آنان در حال طواف مي گويند: «الله محمد، لبّيك لبّيك، حجّيْتُ، تقبل أولا تقبل حجّيت، إلاّ تقبل». يعني «پروردگار محمد، لبيك لبيك، حج انجام دادم، قبول كني و يا نكني حج را به جاي آوردم، بايد قبول كني»!
و در صورتي كه زناني به همراه آنان باشند ـ كه معمولا زنان جواني به همراه آنان مي باشند ـ آنان را در انتهاي گروه قرار مي دهند و در حالي كه شانه هاي مردان را محكم گرفته اند، از ظاهر آنان فقط دو چشم شان ديده مي شود و دست هايشان را نيز به وسيله دستكش پوشانيده اند. اين گروه هم چنان به طواف ادامه مي دهند تا اين كه به كنار «حجر الاسود» مي رسند، سپس شخصي كه در پيشاپيش گروه در حركت است آن چنان پرده كعبه را مي گيرد كه هيچ گاه شخصي نمي تواند او را از پرده جدا سازد. سپس يك يك
گروه نيز به همان صورت پيش مي آيند و پرده كعبه را در اين نقطه در دست مي گيرند، به طوري كه در اين حالت از هيچ گونه تعدي نسبت به ديگران خودداري نمي كنند; تا اين كه با اين كارهاي خود مردم اطراف حجر الاسود را از آن جا دور مي كنند و همگي آنها
1 . بقره، 199
296 |
حجر را استلام كرده و مي بوسند. سپس زنان پيش مي آيند و حجر الاسود را مي بوسند. در اين هنگام همسر هر زن، آن چنان صورت زنش را به آن مي كوبد كه اثر آن ضربه همانند خالي كه در ميان حاجيان مسيحي در بيت المقدس مرسوم است باقي مي ماند; زيرا نزد آنان اين خال علامتي براي انجام مناسك حج است. در اين هنگام مرد خطاب به همسر خويش فرياد برمي آورد كه: «حَجَّيْتِ يا حاجَّه»؟ يعني «حج به جاي آوردي اي حاجيه»؟ و زن در جواب فرياد مي زند: «حَجَّيْتُ حَجَّيْتُ» يعني آري حج به جاي آوردم. سپس رو به سوي حجر الاسود كرده و مي گويد: «حَجَّيْتُ، خَبِّرْ رَبّك» يعني حج انجام دادم به پروردگارت اطلاع ده! سپس سر خود را رو به آسمان بلند كرده و مي گويد: «تقبل أولا تقبل، حجّيت إلاّ تقبل غَصْباً تقبل».
يعني اگر قبول كني يا نكني، من حج به جاي آوردم. اگر نخواهي قبول كني مجبوري كه قبول كني!!
تمام اين مراسم پيش از وقوف در عرفات انجام مي گردد. حج در نظر اين گروه صرف طواف و استلام حجر الاسود است كه پيش از وقوف در عرفات صورت مي پذيرد; اين رسم باقي مانده سنت غلط قريش است كه پس از واقعه فيل و ظهور اسلام، از ميان برداشته شد.
اخلاق اين گروه از اعراب در حرم شريف، بر خلاف آن چه كه از شدت و خشونت آنان معروف گرديده است، بسيار آرام و با گذشت مي باشد و در صورتي كه به آنان اهانتي گردد، به پاس احترام شديدي كه براي حرم خدا و خانه معظم او قايل هستند، جزء با سكوت مطلق، پاسخ نمي دهند.
بدون شك شارع مقدس، وقوف در عرفات را يكي از نشانه هاي وحدت وجود در مكاني واحد به شمار آورده و گرد آمدن تمامي مسلمانان از سرزمين هاي مختلف در نژادهاي گوناگون و زبان هاي متفاوت، خود نشان از يگانگي هدف آنان دارد.
آري عرفات صحنه اي از گردهمايي مسلمانان از نژادهاي گوناگون و زبان هاي متفاوت است كه در آنجا ضمن تاكيد بر يگانگي خالق خود و يكي بودن هدف خويش برادران ديني از احوال يكديگر آگاه مي كردند.
297 |
در آن دوران، موسم حج وعده گاهي مناسب براي مردم مسلمان بود، زيرا به علت سختي ارتباطات، از اين فرصت استفاده مي كردند و كارها و مشكلات خود را با يكديگر مطرح و به انجام مي رسانيدند.
در اين باره برخي از آنان اين گونه سروده اند:
ما أحسن الموسم من موعد *** و أحسن الكعبة من مشهد
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از آغاز اسلام اهتمام به حج داشتند و چندين بار به قصد حج و يا عمره، مدينه را به سوي مكه ترك نمودند و در حالي كه مكه هنوز در دست دشمنان او يعني مشركين بود، پيامبر(صلي الله عليه وآله) با توجه بدين مطلب و خطري كه ممكن بود از سوي آنان متوجه حضرت باشد، اصرار بر انجام آن داشتند. از آن پس در طول دوران هاي گذشته، خلفا، پادشاهان و سلاطين از اين سنت پيروي مي كردند و گاهي برخي از آنان به كرات حج به جا مي آوردند انجام اين فريضه از سوي پادشاهان و امرا موجب مي گردد كه از نزديك با حال رعايا و مردم تحت فرمانروايي خويش با خبر شوند و بتوانند از نزديك به مشكلات و گرفتاريهاي گوناگون آنان رسيدگي نمايند. متأسفانه در سنوات اخير، اين سنت نيكو از ميان رفته است و اندك شنيده مي شود كه سلطان يا وزيري به اين ديار سفر كرده باشد.
در اين سفر آنچه كه خود شاهد بودم در اين مورد اين بود كه هنگامي كه جناب خديو به اين ديار مشرف گرديدند، در مناسبات متعددي، از حال حاجيان بيت الله الحرام عموماً و حاجيان مصري خصوصاً جويا مي شدند و در رسيدگي به مشكلات آنان از هيچ كوششي دريغ ننمودند.
در دوران هاي گذشته در ماه هاي حج، دولت مصر مرداني را در هيأت گروهي، به خيابان ها و محله هاي شهر گسيل مي داشت تا آنان با اجراي سرودهاي مهيج، عواطف و احساسات مردم را نسبت به انجام فريضه حج تحريك مي كردند. همچنان كه سخنرانان مساجد نيز به هنگام سخنراني و خطبه هاي خود، مردم را نسبت به اين فريضه ترغيب مي نمودند و هم اكنون نيز اين عادت هنوز برقرار مي باشد.