بخش 10

خروج حاجیان به سوی عرفات وقوف در عرفات رمی قربانی آثار کهن در منا خروج جناب خدیو به عرفات و افاضه از آن مکان روزهای توقف جناب خدیو در منا و جشن خواندن فرمان شریف در آن جا کاروانهای شریف


298


خروج حاجيان به سوي عرفات


در هفتم و هشتم ماه ذي الحجه مردم قصد عرفات كرده و هر يك به وسيله شتر يا الاغ و يا با پاي پياده از مكه خارج مي گردند و نخست از راه شرق از مُصلّي مي گذرند و سپس با اندكي تمايل به سوي جنوب از ميان دو كوه و در بياباني كه عرض آن بين يك صد تا پانصد متر است، حركت مي كنند; در مدت زمان اين دو روز هيچ گاه حركت مردم در آن سرزمين قطع نمي گردد. در انتهاي مكه از اين سفر، «بياضيه» واقع شده است كه كاخ «شريف عبدالمطلب» در آنجاست و اين كاخ در سمت راست شخص عابر پياده، قرار دارد; اين كاخ به وسيله باغي كه اغلب درختان آن را درختان سدر تشكيل مي دهد ـ احاطه شده است. در حدود صد كيلومتر پس از آن، در سمت چپ، «جبل النور» واقع شده است اين كوه داراي قله بسيار مرتفعي است كه بر بالاي آن گنبد سفيدي بنا گرديده، به طوري كه سفيدي نور آن به آسمان مي تابد; اين جايگاه مكان عبادت مردم پيش از اسلام بوده است و پيامبر(صلي الله عليه وآله)نيز پيش از بعثت در آن مكان عبادت مي كرده اند و نيز آغاز نزول وحي بر حضرتش بر اين كوه صورت گرفت. سپس راه كمي به طرف جنوب تمايل پيدا مي كند و پس از طي مسافتي در حدود پنج كيلومتر به منا مي رسد. در آغاز ورود به منا، در طرف چپ راه عمومي، «جمره عقبه» را مشاهده مي كنيد. اين جمره از ديواري سنگي به ارتفاع حدود سه متر و عرض تقريبي دو متر تشكيل گرديده است; اين ديوار روي قطعه سنگ بلندي بنا گرديده كه ارتفاع آن از سطح زمين در حدود يك متر و نيم است و در پايين اين ديوار حوضي بنا گرديده است كه سنگ هاي رجم (جمار) ـ كه هر حاجي پس از حركت از عرفات بدان سوي پرتاب مي نمايد ـ در درون آن ريخته شود.

منا از دير زمان نزد عرب جاهليت به عنوان مكاني مقدس به شمار مي آمده كه در آن مكان داراي خانه اي براي بتان خويش بوده اند.




300


هم اكنون نيز منا مكاني وسيع است كه طول آن از غرب تا شرق آن منطقه را شامل
مي شود و خانه هايي هم در آن احداث گرديده كه اغلب آنها به اشراف مكه و ثروتمندان آنان تعلق دارد. برخي از حاجيان، به هنگام حركت به سوي عرفات يا بازگشت از آن جا در مقابل پرداخت هزينه اي، در اين خانه ها سكونت مي كنند.

اما غالب حاجيان، در زير چادرهايي ـ كه بدين منظور در فضاي باز آن محوطه،
برپا شده است اقامت مي گزينند; معمولا در غير موسم، اين محل خالي از سكنه
مي باشد.

منا در طول دشت داراي دو خيابان موازي با هم مي باشد و در ميانه خيابان عمومي آن، دو جمره دوم و سوم يكي پس از ديگري واقع شده است.

پس از خانه هاي ياد شده در شرق، ـ در طرف جنوبِ دشت ـ در مسافتي حدود دو كيلومتر اين بيابان وسعت يافته و در سمت راست شخصي كه از آنجا عبور مي كند، مسجد خيف را مي توان مشاهده كرد و پس از آن بلنديي كه جايگاه قرار گرفتن چادرهاي شريف و والي را كه در مدت اقامتشان در منا و به هنگام حج مي باشد مي توان ملاحظه كرد. از آن پس، دشت باريك مي شود كه اين منطقه را «وادي محسّر» گويند و امتداد اين دشت تا آنجاست كه به «مزدلفه» ختم مي گردد. مزدلفه در فاصله دو ساعتي از منا واقع شده است و در اين قسمت مجدداً دشت وسيع مي گردد. در اين منطقه طرف راست شخص وارد از سوي مزدلفه، «مشعر الحرام» واقع شده است كه پس از وقوف در عرفات، حاجيان در اين جا نيز وقوف مي نمايند; در اين قسمت مسجدي(1) بر بالاي كوه «قزح» وجود دارد كه به وسيله «سلطان قايتباي» تعمير و مرمت گرديده است. از اين مكان به بعد، مجدداً دشت باريك مي گردد كه اين منطقه را «وادي عرنه» (به ضم عين و فتح راء و نون) مي گويند و تا نزديكي مسجد نَمِره ـ كه معروف به مسجد عرفه يا مسجد ابراهيم نيز مي باشد ـ ادامه مي يابد و سرانجام از اين نقطه، دشت به سوي شمال و جنوب گسترش مي يابد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هم اكنون از اين مسجد ياد شده تنها ديوار غربي آن كه به سوي قبله مي باشد باقي مانده است.



301


مسجد فوق الذكر بسيار وسيع است و چهار طرف آن از درون به وسيله نيم طاق هايي احاطه شده است و سلطان قايتباي با مرمت آن ساختمان قابل توصيفي را
بر اين مسجد به عمل آورده است. نيمه غربي مسجد نمره ـ كه در سمت مكه است ـ در داخل حرم واقع شده و نيمه ديگر آن در حل واقع است. هنگام حج به وسيله مجرايي
كه از چشمه زبيده به اين مسجد كشيده شده است آب در آن به جريان مي افتد. در
شمال اين مسجد كمي مايل به شرق، دو علم ديده مي شود; دو علم ياد شده به
صورت ستون هايي به ارتفاع تقريبي پنج متر و عرض سه متر، با فاصله اي زياد از هم، بنا گرديده است; اين دو ستون به نشانه حدود عرفات از طرف غرب، در اين دشت
نصب گرديده است. در اين نقطه است كه كوه بر دشت حلقه زده و در سوي مشرق، همانند كماني وسيع دشت را پوشانيده است; به اين كوه جبل عرفات يا كوه عرفات گويند. در يك سوي اين كمان ـ از سمت جنوب ـ راهي به سوي طائف منشعب مي شود كه اين مسير بر روي رشته كوه هاي «كرا» ادامه پيدا مي كند. در سمت شمالي اين كمان، كوهي وجود دارد كه به سوي غرب متمايل است و بدان «جبل الرحمة» گويند; دامنه جنوبي اين كوه فضايي است كه محدوده عرفات از سوي شمال، بدان منتهي مي گردد،
در اين قسمت قطعه سنگ بلندي قرار دارد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در هنگام حج روي آن
ايستاد و در ميان پيروان خويش خطبه اي بيان فرمودند و هم اكنون نيز جايگاه سخنرانان
در عرفات مي باشد.

در بالاترين نقطه «جبل الرحمه» مناره اي وجود دارد كه شب هنگام براي راهنمايي حاجيان و سالكان راه بر روي آن روشنايي قرار مي دهند.

در پايين جبل الرحمه مصلايي وجود دارد كه بدان «مسجد الصخرات» گفته مي شود. اين نامگذاري بدان علت است كه زمين اين جايگاه پوشيده از قطعه سنگ هاي بزرگي است كه در كنار يكديگر و نزديك به هم قرار گرفته اند. گفته مي شود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين نقطه نماز گزارده اند. در مجاور اين مصلا، مجراي چشمه زبيده قرار دارد كه به سوي مكه سرازير مي گردد.



302


وقوف در عرفات


هنگام رسيدن حاجيان به اين دشت، هر يك از همراهان دو محمل، در خيمه هاي ويژه خود ـ كه در نزديكي «جبل الرحمه» و در امتداد محل اقامت ساير حجاج كه با اختلاف نژادي برپا گرديده است ـ مستقر مي كردند. دامنه كوه از بالا تا جبل الرحمه، پوشيده از حاجيان عرب است كه به صورت فشرده در دل كوه، گروهي بالاتر از گروه ديگر، همانند سنگي روي سنگ ديگر قرار مي گيرند.

ساير حاجيان نيز خيمه هاي خود را طوري در ميانه دشت و در كنار هم قرار مي دهند كه مكاني را خالي ـ از افراد ايستاده يا نشسته ـ نمي بينيم; در حالي كه آنها شتران و چهار پايان خود را هم در كنار خويش نگهداري مي كنند.

گروه هايي از حاجيان هم بر نقطه بلند اين دشت دور هم جمع گرديده اند كه هر گاه كسي براي قضاي حاجت بخواهد اقدام كند در سختي قرار مي گيرد و توان حركت از ميان آن همه جمعيت را ندارد. در صورتي كه ـ مولاي ما ـ شريف صحراي عرفات را به خيابان هاي افقي متعددي تقسيم كرده و در ميانه آن خيابان اصلي قرار مي داد و هر قسمت را به گروهي از حاجيان اختصاص داده، همچنين آنان جايگاهي را در پشت خيمه ها به شتران و چهارپايان اختصاص مي دادند، و نيز حدود و قسمت تعيين شده اي براي هر يك از گروه هاي حاجيان مشخص مي گرديد كه موظف بودند از آن حدود تجاوز ننمايند و حتي ساربانان نيز در بستن افسار شتران خود بايد در محدوده اختصاصي مربوط به خود قرار مي گرفتند; آنها گروهي را نيز از سوي جمع تعيين مي كردند تا در اجراي اين مسايل دقت لازم را به عمل آورند و موجب رفاه و آسايش همه مردم گردند كه در نتيجه آن اقدامات مورد رضاي پروردگار و فرشتگان نيز قرار مي گرفت. دولت شريف وظيفه دارد كه حاجيان مستقر در اين دشت را زير نظر داشته باشد و وسايل رفاه و آسايش آنان را نيز فراهم نمايند.


 



304


بيشتر شلوغي اين دشت، در كنار مجراي آب و بازاري كه در كنار مسجد الصخرات وجود دارد ـ كه برخي غذاهاي ضروري مردم در آن جا به فروش مي رسد ـ به چشم مي خورد، يكي ديگر از علت هاي ازدحام در اين مكان، ترس و واهمه اي است كه حاجيان از راهزنان و دزدان اعراب دارند و از آن كه مورد تجاوز آنان قرار گيرند بيمناكند، بنابراين از محدوده ياد شده خارج نمي گردند.

به همين جهت اين گروه از حاجيان به هنگام گم شدن هر يك از افراد با نام و اصطلاحي خاص خود، همواره گروه و دوستان خويش را با صداي بلند ندا مي دهند، تا هر يك از حاجيان هم گروه وي صداي او را بشنود به كمك او بشتابد. اين وضع در طول مدت اقامت در صحراي عرفات همچنان ادامه دارد.

لازم به ذكر است كه انتظار مي رود مولاي ما شريف نيز فرمان كريمانه خود را عنايت و توجه بيشتري بخشند و حكمي صادر نمايند تا افرادي ويژه، جهت رسيدگي و نظارت بر دهانه هاي مجراي چشمه زبيده و جلوگيري از ورود آلودگي از سوي حجاج و شستشوي لباس هاي آنان در آب چشمه گمارده شوند تا در نتيجه آنها مانع از آلوده شدن آب گردند. به ويژه اين مطلب درباره حوضي كه اختصاص به جزاميان دارد و معروف به حوض جزاميان است مي بايست اجرا گردد، زيرا اين بيماران با شستشوي خود در ميان آن حوض كه به قصد سلامتي صورت مي پذيرد، نه تنها تغييري در بيماري خود نمي دهند، بلكه موجب سرايت و آلوده شدن آب به ديگر حاجيان نيز مي گردند; البته بايد توجه به اين مطلب نمود كه دانشمندان باكتريو لوژيست اعتقاد دارند كه خود آب ناقل ميكرب ها به ويژه ميكروب بيماري وبا به شمار مي آيد.

روز وقوف، عبارت است از: روز نهم ذي الحجه و پاسي از شب دهم كه تمام مسلمانان بر آن اتفاق آراء دارند. اما اگر اين روز به صورت شرعي نزد قاضي به اثبات رسد، تمامي مسلمانان از نژادها و مذاهب متفاوت و مختلف ـ به استثناي شيعيان ايراني ـ اين روز را در عرفات وقوف مي نمايند ولي شيعيان در صورتي كه شكي در رؤيت هلال داشته باشند، روز نهم و دهم را احتياطاً در اين صحرا وقوف مي كنند. در روز عرفات تمامي مردم به عبادت مشغول هستند و با آن كه در جسم از يكديگر جدا مي باشند، ليك



305


خواسته ها و قلب هاي آنان همانند ذرات و مولكول هاي يك جسم به هم مربوط هستند و همه به يك سو نظر دارند. پس از نماز عصر، در محمل به همراه پاسداران آن دو به سوي جبل الرحمه حركت مي كنند و در اين هنگام سخنران عرفات ـ كه غالباً قاضي مكه است و از سوي سلطان تعيين مي گردد ـ در حالي كه سوار بر ناقه خويش از از راهي حلزوني شكل در كنار كوه بالا مي رود و روي صخره اي ـ كه بر سينه اين كوه قرار دارد ـ مي ايستد و به نيابت از خليفه رسول الله خطبه اي را ايراد مي نمايد; وي در اين خطبه علاوه بر آموزش مناسك حج به مردم، دعاهاي فراوان و تلبيه نيز مي گويد. وقتي كه سخنران سكوت مي كند، گروهي از مبلغان در حالي كه دستمالهايي را در دستان خود به حركت مي آورند مردم تجمع كننده در پايين صخره را دعوت به تلبيه مي كنند، پس همگي اين چنين مي گويند: «لبّيك اللّهُم لبّيك».

اين صدا آن چنان بلند است كه تمامي فضاي منطقه را در بر مي گيرد. بار الها! چه لحظاتي است اين لحظات، كه در اين اوقات مردم به يك باره از خود بي خود مي شوند و از نفس خويش مجرد مي گردند. در آن لحظات هيچ يك از افراد متوجه پيرامون خويش نمي باشد و ذات و شعور هر شخص بر وجودش غلبه مي كند و روحانيت بر جسمانيت افراد پرتو افكن مي شود تا آنجا كه اينان با لباس هاي سفيد و پاك و منزه خود در اين بيابان همچون فرشتگان خداوند به نظر مي آيند كه صداي آنان، استغاثه به درگاه واجب الوجودي است كه پادشاه معبودها و يگانه يكتا، پروردگار صمداني كه نه مي زايد و نه زاده شده است و نه همتايي دارد. اگر اين صداي بلند شده به سوي خودشان برگردد، بيدرنگ قلب آنان را از ترس عظمت پروردگار به لرزه درخواهد آورد.

آري در اين لحظات است كه اشك ها از ديدگان سرازير مي گردد، اشك ندامت، اشك ترس از گناه و اشكي كه در نتيجه ترس از كاستي هاي خويش از ديده سرازير مي گردد. در اين هنگام است كه روح آنان به پرده رحمت الهي آويزان مي گردد و طلب بخشش و گذشت را از درگاه پر فيض و رحمت او مي خواهند، اين لحظات آن چنان است كه هر انساني يقين مي نمايد كه در ساحت عفو الهي قرار گرفته و توبه او مورد قبول واقع شده است و از فضيلت حج اين استفاده والا را بهره برده است. مردم همچنان با



306


همين شور و حال، لحظات خود را سپري مي كنند تا اين كه آفتاب آن روز غروب نمايد. پس از غروب با شليك توپي به هوا، پايان مراسم وقوف در عرفات از سوي خطيب اعلام مي گردد.

حاجيان بر فراز جبل الرحمه در عرفات

از آن پس محمل ها در ميان شليك توپ ها، نواختن موزيك، صداي تلبيه ها و راز و نيازها همراه با اشك هاي جاري از ديدگان حاجيان و در حالي كه هر يك از حاجيان كوله بار مختصر خود را كه از پيش آماده ساخته بود به كول گرفته، خوشحال و خندان صحراي عرفات را به يك باره از جمعيت خالي مي كنند. حاجيان با سلام و صلوات اين مسير را طي مي كنند تا اين كه به كناره دو علم برسند. در اين مكان ازدحام و فشار جمعيت بسيار زياد است. زيرا هر يك از حاجيان مي خواهد از ميان دو علم عبور كند و به سوي «مزدلفه» رهسپار گردد. هنگامي كه حاجيان به مزدلفه رسيدند، در آن جا توقف مي نمايند. در اين محل حنفيان تا پس از نماز صبح، شافعيان تا پس از نيمه شب و مالكيان ساعتي را



307


اقامت مي كنند.

افراد در اين فاصله ريگ هاي رمي را جمع آوري مي كنند تعداد ريگ ها چهل و نه عدد است و اندازه آن به اندازه حجم يك دانه باقلا مي باشد. اين ريگ ها را بايد از روي زمين همين دشت جمع آوري نمايند. حاجيان سپس شب را در منا بيتوته مي كنند و رمي را انجام مي دهند. اغلب حاجيان ]اهل سنّت[، از مالكيان تقليد مي كنند، آنها پس از جمع آوري ريگ هاي لازم به سرعت به سوي منا حركت مي كنند تا اين كه در منا جاي مناسب خويش را پيدا كنند و به استراحت بپردازند.

در پگاه روز عيد قربان كه همان روز عيد اكبر است، تمامي حجاج خود را به منا مي رسانند.

در منا محمل مصري خيمه هايش را در شمال جايگاه خيمه هاي شريف و محمل شامي يعني كنار مسجد خيف برپا مي كند. مسجد خيف، داراي فضاي گسترده و
پهناوري به شكل مربع است كه حصاري وسيع پيرامون آن را احاطه كرده است. در
طول ديوار غربي آن، شبستاني قرار دارد كه سقف آن بر فراز ستون هايي استوار گرديده  است.

دَرِ اين مسجد بر سوي شمال است و در ميانه صحن آن يعني در برابر در، گنبد بزرگي بنا گرديده كه در زير آن گنبد مردم نماز مي خوانند اين جايگاه مكاني است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن نماز به جاي آورده اند. در كنار اين گنبد، مناره اي كوچك وجود دارد كه از سوي «سلطان قايتباي» در سال 884 هجري بنا گرديده است. وي در كنار اين مسجد خانه اي براي سكونت امير الحاج مصري نيز احداث كرده است كه هم اكنون آن خانه از ميان رفته و تنها مسجد بدين حال باقي مانده است. لازم به تذكر است كه حصار مسجد از درون و برون نياز به بذل توجه و عنايت بيشتري از سوي مسؤولان و حاجيان دارد تا از آلودگي هايي كه بعضي از مردم در آن جا به وجود آورند جلوگيري گردد و بدين ترتيب از انتشار بيماري نيز در ميان حاجيان جلوگيري به عمل آيد. به ويژه آن كه در منا خبر سلامتي حجاج و مسلمانان به وسيله برق (= تلگراف) به تمامي نقاط كشورهاي دنيا مخابره مي شود.



308


به محض آن كه حاجيان به منا مي رسند ابتدا به سوي «جمره عقبه» مي روند و پس از رمي آن، بلافاصله قرباني را ذبح مي كنند و حلق يا تقصير انجام مي دهند و لباس هاي معمولي خود را به تن مي كنند. در اين هنگام تمامي محرمات به استثناي زنان و استعمال عطر، بر آنان حلال مي گردد.

قرباني ها همواره در شرق منا ذبح مي گردند. در كنار اين منطقه گودال هايي را بدين منظور آماده ساخته اند كه پس از پر شدن اين گودال ها از لاشه حيوانات ذبح شده، بلافاصله به وسيله خاك پوشانيده مي شود و حفره هاي ديگري آماده مي گردد و اين كار به همين ترتيب ادامه مي يابد. اين وضع پس از مناسك حج وضعيت نابهنجاري را به وجود مي آورد و بوي متعفني را در فضا پخش مي نمايد. در صورتي كه اگر دولت بدين امر رسيدگي كند و اين قرباني ها را به صورتي جمع آوري كرده و به شركت هايي در جده به فروش رساند، مي توان از درآمد آنها، به بهبود وضعيت راه ها نيز كمك كند، همچنان كه اين اقدام را در نظافت خيابان هاي مكه به عمل آورده است. شركت هاي فراواني قبلا تقاضاي استفاده از اين قرباني ها را از دولت سابق داشتند كه مورد موافقت آنان قرار نگرفت. اما به نظر مي رسد كه اين مطلب در صورتي كه مصلحت كشور اقتضا كند عمل شود و دولت مانع آنان نگردد.

حاجيان تا عصر روز سيزدهم ذي الحجة در منا اقامت مي كنند پس از آن به سوي مكه سرازير شده و باقي مانده از اركان حج را كه همانا طواف افاضه(1) و سعي است، از براي آناني كه پس از طواف قدوم، سعي انجام نداده اند، به انجام رسانند. برخي از مردم، در روز اول پس از رمي جمره عقبه به مكه مي آيند و دنباله مناسك حج خويش را كامل مي نمايند. سپس همان روز به منا مراجعت كرده و روزهاي دوم و سوم تشريق را به همراه ديگر برادران خود سپري مي كنند و در حالي كه هر روز جمرات سه گانه را رجم كرده باشند در عصر روز سوم به سوي مكه مي روند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به اعتقاد شيعه علاوه بر طواف حج و سعي صفا و مروه، طواف نساء نيز بايد انجام داده شود. «مترجم»



309


رمي


رمي در اصطلاح حج، سنگ زدن به جايگاه ويژه اي در منا را گويند كه به وسيله هفت سنگريزه ـ به اندازه باقلا ـ بدان محل پرتاب مي كنند. اين جايگاه ها جمره ناميده مي شود كه جمرات سه گانه عبارتند از: جمره عقبه، جمره وسطي و جمره صغري (كه عامه مردم بدان ها شيطان بزرگ و مياني و كوچك گويند) هر جمره داراي جايگاه ويژه و خاصي است كه قبلا در بخش راه به سوي عرفات ذكر آن گذشت. رمي يا پرتاب ريگ به سوي اين جمرات ـ به اتفاق تمامي مذاهب ـ عملي واجب به شمار مي آيد. بدين ترتيب كه حاجي در اولين روز اقامت خود در منا (= روز اضحي) تنها جمره عقبه را رمي مي كند. اما در دو روز ديگر هر سه جمره به وسيله حاجيان رمي مي گردد. بنابراين، مجموع سنگ ريزه هايي كه هر حاجي به سوي جمرات پرتاب مي كند، (49 ريگ) مي باشد. زيرا به هر جمره مي بايست تعداد هفت سنگ پرتاب نمايد. جايگاه جمرات، همواره از ازدحام و شلوغي خاصي برخوردار است كه رسيدن به نزديكي آن محل بدون تحمل رنج و مشقت ميسر نمي گردد.

در ميان اين پرتاب كنندگان، تعداد زيادي با شور و شوق فراوان اين كار را انجام مي دهند و برخي ديگر نيز پا را از اين فراتر نهاده و به وسيله گلوله هاي تپانچه خود همانند آن كه دشمني سرسخت را در مقابل خويش داشته باشند، بدان جايگاه شليك مي نمايند. در برداشت كلي از عمل رمي، مردم اين تصور را دارند كه شيطان را كه همواره دشمن سرسخت انسان به شمار مي آيد در مقابل خويش مي بينند و بدان حمله مي كنند.

آنها با اين گونه حمله به جمره، دشمني آشكار خود را با شيطان به ظهور رسانده و هر گونه ارتباط خود را با او نفي مي نمايند.

عرب همواره در مناسك حج حتي پيش از اسلام، جمرات سه گانه را رمي مي كرده است; زيرا آنان اعتقاد داشتند كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) كه در آن هنگام در اين محل بوده



310


است، وحي نمود كه فرزندش اسماعيل را قرباني نمايد. پس حضرت ابراهيم فرزند
خويش را بدين منظور به طرف قربانگاه مي برد كه شيطان شروع به وسوسه ابراهيم(عليه السلام)نمود يعني او را وادار مي كرد كه اين كار را انجام ندهد. ابراهيم(عليه السلام)مشتي ريگ را از زمين برداشته و به سوي شيطان پرتاب نمود. اين نقطه همان جمره اولي به شمار مي آيد. شيطان ابراهيم(عليه السلام) را ترك كرده به سوي هاجر آمد و شروع به وسوسه او كرد و عمل ابراهيم را تقبيح نمود. پس هاجر سنگي برداشته و به سوي شيطان پرتاب نمود. اين نقطه همان جايگاه جمره دوم به شمار مي آيد. شيطان در اين هنگام به سوي اسماعيل آمد و او را نسبت به كار پدرش درباره او وسوسه نمود. اسماعيل مشتي ريگ برداشت و به سوي شيطان پرتاب نمود. اين نقطه همان جايگاه جمره سوم به شمار مي آيد.

بنابراين عرب اين سه جمره را همواره به عنوان نمودي از شيطان رمي مي كردند و اسلام نيز از اين روش تبعيت كرده و آن را مورد قبول قرار داد. و اين طبيعي است، زيرا در طبيعت هر شيء به اصل و حقيقت خويش يعني ماده برمي گردد. بنابراين همين رمي شيطان به صورت مادي بدون شك معنا و مفهوم دقيق و بزرگي را در ذات انسان مجسم مي نمايد و آن تربيت حس جديدي در شخص پرتاب كننده و مخالفت با شيطان نفس و دوري از راه هاي شيطاني آن مي باشد.

رمي به دوراني بس كهن و قديمي برمي گردد و در ميان امت ها، امري معمول به شمار مي آمده است. خداوند تبارك و تعالي در سوره شعراء به هنگام فرمانبري قوم نوح از پند و اندرزهاي او مي فرمايد: "  لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنْ الْمَرْجُومِينَ " (1).

همچنين خداوند در سوره هود به هنگام نصيحت و اندرز پيامبرشان شعيب به اهل مدين، در پاسخي اين چنين بدو گفتند:

"  قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفاً وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيز " (2).

رمي در ميان بني اسرائيل نيز وجود داشته، به طوري كه در آيه 24 و 25 از صحاح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شعراء، 116

2 . هود، 91



311


هفتم سفر شيوع اين چنين آمده است:

«يشوع»، «عخان بن زارح»، «فضه»، «رداء»، «لسان الذهب»، فرزندان و دخترانش به همراه گاوها، الاغ ها، گوسفندان و چادرها و تمامي اموالشان را برداشته و به همراه بني اسرائيل حركت كرده و به بالاي دشت عحور درآمدند. پس «يشوع» رو بدانان كرد و گفت: چگونه ما را ناراحت و مكدر كرديد پس در اين روز خداوند شما را مكدر مي نمايد. آنگاه تمامي بني اسرائيل با سنگ آنان را رمي كردند و آتش زدند و سنگ به آنها پرتاب كردند».

مسيحيان جايگاه آن درخت انجيري را كه به هنگام درخواست حضرت مسيح براي خوردن از ميوه آن، هيچ گونه ميوه اي بر خود نداشت و مورد لعن حضرت قرار گرفت، رمي مي كنند(1). اين نقطه هم اكنون در مسير راه شخصي كه از «بيت المقدس» به سوي «روداردن» مي رود دردشتي كه درسمت چپ «جبل الزيتون» واقع شده است، ديده مي شود.

عرب ها نيز در زمان جاهليت، هرگاه بر كسي خشمناك مي گرديدند، زنده يا مرده او را رمي مي كردند. آنان زناكار محصنه را نيز به جهت عمل زشت او زنده رمي مي كردند. و شريعت اسلام نيز اين آيين را قبول كرد و آن را تأييد نمود. همچنان كه عرب ها همواره قبرهاي بدخواهان و كينه جويان را از روي خشم و نفرت رمي مي كردند. مثلا عرب ها از قرن اول پيش از هجرت تاكنون، قبر «أبي رغال» را كه در «مغمس» محلي ميان مكه و طائف واقع است، رمي مي كنند; زيرا او راهنماي لشكريان ابرهه به سوي مكه بوده كه در اين نقطه ـ پيش از رسيدنش به مكه ـ به هلاكت رسيده است.

جرير به هنگام هجو فرزدق در اين بيت اين چنين گفته است:


إذا مات الفرزدق فارجموه *** كما يرمون قبر أبي رغال(2)

 

مسلمانان قبر «ابولهب» را كه در خارج مكه است، همواره به علت دشمني هاي او با پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) مورد رمي قرار مي دهند. همچنين قبر «ابوجهينه» در راه عمره را كه او نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : انجيل متي، آيه 19، صحاح بيت و يك. به آيه 19 از صحاح بيست و يك از انجيل متي مراجعه نمائيد.

2 . در صورتي كه فرزدق درگذشت او را رجم كنيد. همچنان كه قبر أبي رغال مورد رجم قرار مي گيرد.



312


يكي از حكام ظالم مكه به شمار مي آمده است مورد رمي و سنگ سار شدن قرار مي دهند. علاوه بر موارد فوق مسلمانان قبر «يزيد بن معاويه»(1) را به علت حركت زشت و پليد وي كه با اهل بيت رسول خدا(عليهم السلام) انجام داد، همواره رمي مي نمايند.

و نيز مسلمانان هم اكنون قبر مسلم بن عقبه(2) واقع در «ثنية المشلل» ميان مكه و مدينه را نيز رمي و سنگسار مي كنند; زيرا نامبرده مردم مدينه را مورد يورش و كشتار قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قبر يزيد بن معاويه در دمشق در خيابان «نحاليه» و در شرق قبرستان باب الصغير قرار دارد كه ميان قبرستان ياد شده و قبر يزيد، يك خيابان فاصله وجود دارد. اين قبر داراي حصاري به طول تقريبي هشت متر و عرض چهار متر بوده كه بر آن تپه اي از سنگ هاي پرتاب شده به ارتفاع حدود شش متر ديده مي شود. ساكنين دمشق اين قبر را همواره مورد غضب و كينه خود قرار مي دهند و به همين مناسبت بد نيست از ديداري كه از قبر معاويه بن ابي سفيان در اين قسمت كردم براي شما يادي به ميان آورم: اين قبر كه در همان مقبره ـ ياد شده ـ يزيد قرار دارد روي آن به وسيله گنبد بسيار ساده و مخروبه اي پوشيده شده و در جوار آن تعدادي از تابعين نيز دفن گرديده اند. همچنين قبر عبدالملك بن مروان در كنار آن قرار دارد كه به وسيله حصار ساده و منهدم شده اي از خشت و چوب ني پوشيده شده و سقفي نيز روي آن وجود ندارد. در اين جا بود كه عظمت خلافت و سلطنت و جلال و شكوه دستگاه حكومتي آنان از ذهن من گذشت، آري تكيه بر شكوه جلال زندگي اين چنين است كه پس از آغاز حكومت عباسيان اين چنين خوار و زبون گردند «سبحان من بيده الملك يُعزّ من يشاء و يذل من يشاء».

2 . مسلم بن عقبه كه معروف به كور «بني مرّه» بوده از سوي يزيد بن معاويه مامور گرديد كه به جنگ با «عبدالله بن زبير» به سوي مكه بيايد و نيز فرمان داشت كه مسير خود را از راه مدينه انتخاب كند و آن شهر را نيز به اطاعت يزيد درآورد. در آن هنگام اهل مدينه سر از اطاعت يزيد برتافته بودند، در نتيجه وي به دست نشانده خود دستور داده بود اگر مردم مدينه او را اطاعت كردند بدانان كاري نداشته باشد و راهي مكه گردد ولي در صورتي كه غير از آن باشند با آنان جنگيده و همه را نابود سازد. مسلم هنگامي كه به مدينه رسيد، اهالي آن در اطراف شهر خندقي حفر كردند و دروازه هاي شهر را به روي او بسته بودند. وي در روز سه شنبه 27 ذي الحجه سال 63 هجري سرانجام پس از غلبه اهالي بر شهر بدان وارد شد و از هرگونه قتل و خونريزي و هتك حرمت صحابه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و سايرين دريغ نكرد. گفته مي شود كه وي تعداد يازده هزار نفر و اندي را در اين شهر كشته و مدينه را به مدت سه روز تاراج مي نمود. كه آن روز بد نام را «يوم الحرّه» ناميدند. از آن پس وي مدينه را به سوي مكه ترك كرد و در فاصله ميان راه به هلاكت رسيد و در «ثنية المشلل» در گوري دفن شد. در اين هنگام مادري كه فرزند خود را در ميان كشته هاي مدينه از دست داده بود بر «يزيد بن عبدالله بن زمعه» وارد شد و سپس به سوي قبر مسلم رفته و آن را از گور خارج ساخت و رمي نمود. از آن پس تا كنون اين قبر مورد لعن و نفرين مسلمانان بوده و همواره مورد رمي آنان قرار مي گيرد.



313


داد و در اين شهر حرمت وجود رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و صحابه او و همسايگانش را پاس نداشت.

همچنين مسعودي در «مروج الذهب» به هنگام سخن از يمن و پادشاهان
آن مي گويد: در راه عراق به سوي مكه، در نزديكي هاي «نظاميه»، جايگاهي
قرار دارد كه معروف به قبر «عبادي»(1) است و رهروان آن راه، آن قبر را سنگسار
مي كنند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احتمالا ابومنصور عبادي معروف به امير است كه نامبرده در «عباد» يكي از دهكده هاي مرو، در سال 491 هجري متولد شده است; در دايرة المعارف درباره او اين چنين آمده است: «نامبرده كه در راه بغداد به سوي خوزستان مي رفت در اين نقطه مرگ او سر رسيد و به نظر مي رسد كه فرد بي ديني بوده است زيرا در رساله اي كه نوشته است، شرب خمر را حلال شمرده است و نيز ممكن است نامبرده در جايي كه دفن شده محلي است كه پس از حمله مسلمانان به او كشته شده است و تا كنون نيز قبر او مورد رمي و لعن قرار گرفته است.



314


 

 

قرباني


قرباني عملي است كه مردم از دير زمان همواره با تقديم آن به درگاه پروردگار قصد تقرب به او داشته اند. اما قرباني ها نسبت به زمان و مكان آن همواره متفاوت بوده است. آنچه كه به عنوان نخستين قرباني در تاريخ بشر به ما رسيده است، قرباني «قابيل بن آدم» است. وي مقداري از محصولات زمين خويش را به عنوان قرباني تقديم داشت و برادرش «هابيل» گوسفندي از گوسفندان خود را به عنوان قرباني پيشكش كرد. خداوند در اين باره مي فرمايد: "  وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنْ الاْخَرِ " (1).

پس از طوفان نوح نيز حضرت نوح(عليه السلام) قربانگاهي براي رضاي خداوند به وجود آورد كه در آن حيوانات زيادي را به عنوان تقديم به درگاه الهي به آتش كشيد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز به وسيله نان و شراب(2) به خداوند تقرب مي جست.

پس خداوند در اين باره به او دستور داد كه به عنوان قرباني براي او گوساله، بز، قوچ، كبوتر و كبوتر چاهي ذبح نمايد (به سفر تكوين آيه 9 و 17 مراجعه كنيد). همچنان كه خداوند فرمان داد كه قوچي را به جاي فدا كردن فرزندش، قرباني نمايد. از آن پس عرب اين سنت را پيش از اسلام ميان خود معمول مي داشت و سپس مسلمانان نيز در عيد قربان از اين سنت پيروي كردند. فرزندان ابراهيم، قربانيان خويش را با آتش زدن، به درگاه خداوند تقديم مي داشتند. تا اين كه حضرت موسي آمد و قرباني را به خوني و غير خوني تقسيم نمود. و نوع دوم منحصر به چهار پاياني بود كه در راه رضاي خدا آزاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده، 27

2 . اين گفته از مطالب تحريفي است كه در كتب آسماني پيامبران گذشته آورده شده است زيرا معقتديم هيچگاه شراب مورد استفاده آنان قرار نداشته و امري ناپسند به شمار مي آمده است. «مترجم»



315


مي كردند. در اين زمان «سائبه»(1)، «بحيرة»(2) و «حامي»(3) نزد عرب به وجود آمدند و از آن پس عرب ها اين چهارپايان را به بت هاي خويش تقديم مي داشتند و اين رسم همچنان در ميان آنان معمول بود تا اين كه اسلام ظهور كرد و تمامي آن سنت ها را تحريم نمود.

برخي از اين سنت ها تا كنون ميان بعضي از خدمتگزاران ضريح ها در دهكده هاي مصر باقي مانده است. بدين صورت كه آنان گوساله اي كوچك را در ميان باغ هاي دهكده خود رها مي سازند و اعلان مي نمايند كه اين گوساله متعلق به صاحب اين قبر مي باشد. بنابراين گوساله ياد شده با آزادي كامل در اين باغ و مزرعه ديگري بدون هيچ گونه محدوديتي مي چريد و صاحبان آن مزارع و باغ ها جرأت اهانت و يا طرد او را نداشتند زيرا از صاحب قبر ياد شده كه گوساله در حمايت او است بيم داشتند. گوساله آزاد بود تا اين كه سرانجام در زمان تولد آن، خدمه گوساله چاق و فربه شده را مي گرفتند و پس از ذبح آن، از گوشت آن استفاده مي نمودند.

اما قرباني هاي خوني به سه قسمت تقسيم مي گرديد: قرباني كه آتش زده مي شد،قرباني كه كفاره گناهان بود و قرباني كه به پاس سلامتي اهدا مي شد.

اما نوع اول را آتش زده و به استثناي پوست آن كه سهم كاهن مي گرديد چيزي از آن باقي نمي ماند.

و قرباني نوع دوم مقداري از آن را به آتش مي كشيدند و باقي مانده آن را كاهنان مي خوردند. اما سومي اختياري بود و گوشت آن براي همه حلال بود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سائبه: ماده شتري بود كه هر گاه ده بار بچه ماده به دست آورد و در اين فاصله بچه نر نزايد، او را ترك مي كردند و هيچ كس حق سوار شدن بر او را نداشت و از پشم آن نيز حق استفاده نداشتند و شير او را نيز نمي نوشيدند مگر آن كه براي مهمان باشد و او را به حال خويش وامي گذاشتند و سپس براي بت خويش قرباني مي كردند.

2 . بحيرة، همان بچه ماده سائبه بود كه او را به همراه مادرش پس از آن كه گوش هايش را پاره مي كردند، رها مي ساختند.

3 . حامي همان چهار پاي نري است كه ده بار پشت سر هم داراي فرزند ماده شده است و بدون آن كه در اين بين صاحب نري شود. پس، از سوار شدن بر او خودداري مي كردند و تنها او را ميان شتران رها مي ساختند. عرب نيز «وصيله» را در اينجا بدان ارتباط داده و آن گوسفند ماده اي است كه ده پشت شكم، پشت سر هم ده گوسفند ماده به دنيا آورد، بدون آن كه گوسفند بزي در فاصله اين ده فرزند باشد.



316


اما در اين گونه قرباني ها اصولا شرط مي گرديد كه حيوان سالم باشد از هر گونه عيب و نقصي مبرا باشد. در صورتي كه هر انسان قادر به تقديم اين گونه قرباني ها از انواع چهار گانه نمي بود، به يكي از پرندگان اكتفا مي نمود.

اما قرباني نزد مسيحيان تنها منحصر در گوشت مسيح و خون آن است كه به وسيله كاهن به صورت نان و شراب در اختيار افراد قرار داده مي شود. هنگامي كه عبادت بت ها و ستارگان در ميان مردم منتشر گرديد، قسمتي از گياهان مزرعه خود را به آنان اختصاص دادند و آنها را در كنار مجسمه هاي الهه هاي خود به آتش كشيدند. سپس كم كم سنت استفاده از گياهان عطري، مانند: عود و عنبر و جز اينها از شاخه هاي درختان عطر معمول گرديد و استفاده آن در جشن هاي ديني با گونه هاي مختلف مرسوم گرديد.

يونانيان قديم درقرباني هاي خود نمك اضافه مي كردند و آن را رمز دوستي به شمار مي آوردند وهمچنين اين كار به عنوان شعاري براي پذيرايي از ميهمان نيز به شمار مي آمد.

آنان نمك را به همراه دانه هاي گندم در سبدي مي گذاشتند و در مقابل ميهمانان خويش تعارف مي كردند. به نظر مي رسد كه برخي از مصريان هم اكنون نيز در اجتماعات خود نمك را به همراه دانه هاي گندم بر سر ميهمانان پخش مي كنند كه اين كارشان احتمالا از همين سنت برگرفته شده است. همچنان كه اين كار را در هفته ميلاد نيز به كار مي برند.

اما رومي ها همواره قرباني هاي فراواني را به الهه هاي خود تقديم مي داشتند و حاضرين هم به عنوان تبرك از گوشت آن ها استفاده مي كردند. مقداري از گوشت باقي مانده اين قرباني ها را نيز در ميان افراد خانواده و نزديكان خود كه در آن مجلس حضور نداشتند، تقسيم مي نمودند. هم اكنون اين عبادت در ميان حاجيان هندي و جاوه اي هاي مسلمان نيز باقي مانده است. كاهن هاي رومي به هنگام تقديم قرباني ها، به وسيله شاخه هايي از «درخت غار» بر سر حاضرين مخلوطي از آب و عسل را مي پاشيدند.

كم كم اين سنت پيشرفت نمود و از آن پس بر سر حاضرين در اجتماعات خويش گلاب مي پاشيدند. اين سنت تا كنون نيز ادامه داشته و در اجتماعات گوناگون مذهبي هم از آن استفاده مي شود.

تقديم قرباني حيوانات براي الهه ها و بت ها در برخي از مليت ها مرسوم بود و گاهي



317


پا را فراتر از اين مي نهادند، تا آنجا كه قرباني هايي از انسان هم به آنان تقديم مي داشتند. اين سنت در ميان فنيقيان، كنعانيان، صوري ها، ايرانيان، رومي ها، مصري ها و جز اينها به شدت رواج داشت; اين سنت وحشتناك و خشن در ميان برخي از اروپائيان نيز متداول گرديده بود تا اين كه به وسيله قانوني كه از سوي مجلس اعيان رومي در سال 657 ميلادي صادر شد اين سنت ناپسند ممنوع گرديد. با اين حال اين سنت ناپسند سال ها در ميان مردم كشور ايتاليا (= بلاد الغال) و كشور آلمان همچنان رواج داشت.

«منذر بن امرئ القيس» فرزند «ماء السماء» پادشاه حيره، همواره به پيشگاه الهه هاي عزيز مورد پرستش خود، انسان هايي را به عنوان قرباني تقديم مي داشت كه بدون شك اين سنت و عادت، از ميان بت پرستان ايراني بدان جا رسوخ نموده بود. مصريان كهن به رود نيل ـ كه يكي از معبودات آنها به شمار مي آمد ـ در روز 11 بؤونه هر سال هديه مي كردند. آنان پس از آن كه دوشيزگان را با زيباترين زر و زيورها مي آراستند آنها را به قصد درخواست باران در رود نيل غرق مي نمودند.

اين سنت پست و زشت در ميان مصريان همچنان معمول بود تا اين كه عمرو بن عاص به موافقت عمر بن خطاب آن را از ميان برداشت. «مقريزي» نيز در تاريخ به هنگام سخن از رود نيل و بالا آمدن آب آن، اين سنت را اظهار نموده است.

هم اكنون هم بسياري از پيرزن هاي مصر، عروسي از گل مي سازند و آن را در ظرفي قرار مي دهند و سپس در شب ويژه اي كه بدان «ليلة النقطه» يا «شب نقطه» مي گويند، بر آب رود نيل رها مي سازند و معتقدند در صورتي كه آب در روز دوم به داخل ظرف نفوذ نمايد، آن سال، آب رود نيل بالا خواهد آمد و در غير اين صورت همچنان پايين خواهد ماند! بدون شك اين وضعيت ساده اي از آن سنت هاي غلط معمول ميان مصريان بوده كه به وسيله عمروعاص از ميان برداشته شده است.

بنابراين ملاحظه مي كنيد كه مسلمانان از پيش گام ترين ملت هايي بوده اند كه قرباني كردن انسان را تحريم كرده اند. آنان به هنگام حج، قرباني هاي خود را كه به نام «هَدْي» بود، به سوي مسجد الحرام مي بردند. اين قرباني ها معناي هديه را در بردارند. اين هديه ها گاه از نوع شتر، گاه از نوع گاو و يا گوسفند بود كه در ميان آنان شتر از جايگاه ويژه اي



318


برخوردار مي باشد. آنان اين گونه شترها را از نوع جوان و كمتر از پنج سال انتخاب مي كردند و در صورتي كه از نوع گاو مي بودند از دو سال كمتر و اگر گوسفند بودند از يك سال كمتر را انتخاب مي كنند.

آنان «هدي» را به صورت واجب و به هنگام خون كفاره و يا به عنوان شكر و سپاسگزاري، قرباني مي كنند. اين قرباني ها مي بايست در «منا» و در روزهاي نحر (= قرباني) هديه گرديده و يا در مكه در غير «ايام تشريق» ذبح گردند. سپس گوشت اين قرباني ها را ميان فقرا و نيازمندان تقسيم نمايند.


آثار كهن در منا


در منا ـ غير از مسجد خيف ـ غاري وجود دارد كه در نزديكي كوه جنوبي آن واقع شده است به آن غار «المرسلات» گويند. گفته مي شود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين غار عبادت مي كرده اند. همچنين در اين غار بر حضرتش سوره مرسلات نازل گرديده است. مردم همواره براي زيارت و تبرك به سوي اين غار مي آيند.

همچنين در كوه شمالي اين سرزمين غار ديگري وجود دارد كه مي گويند: حضرت ابراهيم(عليه السلام) به همراه هاجر در اين غار زندگي كرده اند.

اين غار داراي طول 4 متر و عرض 2 متر و نيم مي باشد. در سمت راست اين غار به هنگام ورود به آن، غار ديگري ديده مي شود كه آن نيز در دل كوه احداث شده است. در بيرون غار ياد شده مصلايي وجود دارد كه گفته مي شود: اين مكان قربان گاه حضرت اسماعيل است. در كنار مصلا و در درون كوه، قطعه سنگ بسيار بزرگي قرار دارد كه بر روي آن علف هاي زيادي روييده شده است و آن چنان كه ادعا مي كنند حضرت ابراهيم(عليه السلام) بر روي اين سنگ قصد قرباني كردن حضرت اسماعيل را داشته كه چاقوي برنده در دست حضرت ابراهيم(عليه السلام) به جهت رحم و شفقت بر اسماعيل از دست ابراهيم(عليه السلام) رها گرديده و در ميان علف هايي كه بدين منظور در آن لحظه روييده



319


شده، پنهان گرديده است. اين اعتقاد تا كنون در ميان مردم مكه باقي مانده است! در صورتي كه ادعا مي كردند كه اين علف ها بر اساس حادثه اي طبيعي روييده شده و حضرت ابراهيم مخصوصاً اين جايگاه را براي قرباني كردن هديه خود انتخاب كرده
بود بهتر به نظر مي رسيد، زيرا خون فرزندش بر روي آن بغلتد و صداي او در آسمان ها
طنين افكند كه اين چنين در كمال اطاعت و بندگي خداوند فرمان خدا را به اجرا گذاشته است.

در نزديكي اين غار گروهي از حاجيان هندي با اعتقادات بي اساسي كه داشتند، فرش پهن مي كردند و يا خيمه هايي برپا مي ساختند و قطعه هايي از گوشت هاي قرباني را بر روي آن ريگ ها و سنگ خشك مي كردند و به عنوان هديه مبارك و مقدسي به سرزمين خود هندوستان مي بردند تا آن را ميان عزيزان خود تقسيم نمايند.

گمان مي برم كه اين عادت و سنتي كهن است كه در ميان عرب ها هم بوده است و



320


ريشه دارد زيرا آنان روزهايي را كه در منا به سر مي بردند به نام «ايام التشريق»، يعني روزهاي تكه تكه كردن و خشك كردن گوشت ها نامگذاري كرده اند. عرب ها همچنان كه در بخش قرباني ذكر گرديد ـ باقي مانده هاي قرباني هاي خود را كه ظاهراً سنتي برگرفته از رومي ها و يا شايد يوناني ها مي باشد، جمع مي كنند و در ميان خودشان تقسيم كرده و استفاده مي كردند كه از آن پس هندي ها و ديگر تبارهاي حاجيان نيز از آن پيروي كردند و در صورتي كه مي دانستند اين كار آنها كمك فراواني به انتشار بيماري و ميكروب در ميان آنان مي كند و در نتيجه، امراض فراواني بدان مكان روي مي آورد، هيچگاه اين چنين كاري را انجام نمي دادند، بلكه در همان روز فقط آن مقدار گوشت تازه اي را كه ممكن بود خود استفاده مي كردند و يا به ساير فقرا و مستمندان مي دادند.

در هر صورت حاجيان هندي مستمند در كمال آلودگي زندگي مي كنند كه در اين ميان بيماري ها و ناراحتي هاي فراواني را ميان خود و ديگران پخش مي نمايند، به طوري كه گاه اين كارشان غير قابل جبران بوده است به ويژه اين كه تأثير اين گونه بيماري ها را در ميان خود آنان مي توان مشاهده كرد زيرا افرادي كه از سنين نسبتاً بالايي برخوردار هستند اين بيماري ها تأثير به سزايي برآنها مي گذارد.

 

 

خروج جناب خديو به عرفات و افاضه از آن مكان


در پگاه روز «ترويه»(1) جناب خديو مكه را به سوي عرفات ترك گفتند و در حالي كه با لباس احرام سوار بر اسب زيبايي بودند، حركت مي كردند.

به همراه خديو كاروان عظيمي به حركت درآمد كه از هيبت و جلايي برخوردار بود. پس از حضرتش رجال درباري همراه كه از خانواده پادشاهي و ارتشي بودند حركت مي كردند. پيشاپيش اين گروه «پرنس كمال الدين» بود اين كاروان همگي لباس سفيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روز حركت به عرفات.



321


احرام را بر تن داشتند.

به همراه جناب خديو «عبدالله بك» فرزند شريف نيز ديده مي شد و در طليعه كاروان ياد شده گروهي از سربازان پاسدار سواره نظام خديوي، در حالي كه پرچم هايي را بر سر نيزه هاي كوتاه خود آذين كرده بودند به حركت درآمده بودند، پس از آنان گروهي از سربازان «بيشه» با صف آرايي ويژه و در حالي كه در ني هايي مي دميدند و سرود اجرا مي كردند، ديده مي شدند.

علاوه بر آرايش ذكر شده تمامي كاروان ياد شده به وسيله گروهي از سربازان پاسدار خديوي، احاطه گرديده بودند. هنگامي كه خديو از «معلا» گذشتند، بر گروه سربازان دولتي كه با نظم و ترتيب خاصي جهت انجام وظيفه و احترام براي بزرگان صف آرايي كرده بودند عبور كردند و در اين لحظه، گلوله هاي توپ بر آسمان شليك گرديد و بدين ترتيب مقدم ايشان را گرامي داشتند. نامبرده نيز مراتب تشكر و سپاسگزاري خود را از آنان به عمل آورد. كاروان خديو به مسير خود ادامه داد تا اين كه در موازات «جبل النور» قرار گرفتند. خديو لحظه اي را در اين نقطه درنگ كرد و پس از بزرگداشت اين اثر نبوي شريف، با قرائت فاتحه! و دعا به درگاه پروردگار مجدداً به راه افتاد. كاروان همچنان به راه خويش ادامه مي داد تا اين كه به جايگاه ويژه توقف شريف در منا رسيدند; اين جايگاه همواره به شريف اختصاص داشت كه در سمت راست آن، جايگاه و سرا پرده خديو و سپس در ادامه آن سراپرده جناب پرنس مهيا گرديده بود. پس از آن نيز سرا پرده هاي همراهان شريف و جناب والي و اطرافيان او وجود داشت. خيمه هاي جناب خديو و ساير همراهان ايشان، در سمت ديگر راه يعني در سمت چپ شخصي كه به سوي عرفات حركت مي كند، بر پا گرديده بود.

خديو پس از استراحت كوتاهي در سراپرده خويش، مجدداً بر مركوب خود سوار شد و به همراه اطرافيان گرانقدرش، پيش از فرا رسيدن ظهر، به سوي مسجد «خيف» به راه افتادند و نماز ظهر را در آن مكان به جاي آوردند. سپس نامبرده جهت ديدار از عليا حضرت والده به سوي منزل جناب شريف كه بدين منظور و براي اقامت عليا حضرت در منا آماده و مهيا گرديده بود رهسپار گرديد. سپس خديو پس از نماز عصر به جايگاه



322


خويش مراجعت نمود و همچنان در آن جا حضور داشت، در حالي كه محمل ها و انبوه حاجيان، پس از ملاقات با ايشان و دستبوسي از وي، به سوي عرفات رهسپار مي گرديدند. خديو در روز 9 ذي الحجه پس از اداي نماز صبح به همراه كاروان خويش به سوي عرفات به حركت درآمدند.

اين كاروان با هيبت و جلالي خاص حركت مي كرد، در حالي كه گروهي از اعراب در پيشاپيش كاروان در ني ها مي دميدند و خواندن سرودهاي زيبا نيز رونق خاصي را بدان كاروان داده بود. اين سرودها با تلبيه هاي حاجيان كه يكي پس از ديگري از پس و پيش شنيده مي شد همراه بود. خديو در راهش به زيارت مسجد «نمره» رفت و پس از ديدار از آن مسجد مجدداً به سوي عرفات رهسپار گرديد. در ساعت چهار عصر، كاروان خديو به عرفات وارد گرديد و در جايگاه ويژه اي كه از سوي شريف در سمت جنوبي اين دشت آماده گرديده بود، اطراق نمودند. در كنار سرا پرده خديو، جايگاه ويژه عليا حضرت والده و خيمه هاي اطرافيان وي، مهيا گرديده بود و در كنار آن يعني در غرب سراپرده شريف، خيمه هاي اطرافيان وي نصب گرديده بود.

خديو آن روز را در سراپرده خويش اعتكاف نمود ساعتي بعد پس از نماز عصر، سوار بر اسب خود شد و در حالي كه در سمت چپ او جناب شريف و در پشت سر آنان جناب پرنس و جناب «جانشين والي» و جمع كثيري از بزرگان اشراف و رجال دولتي به راه افتاده بودند تا كنار «جبل الرحمه» آمدند و در آنجا، همراه ساير حاجيان وقوف نمودند، تا اين كه در پايان وقوف و به همراه مردم از عرفات، كاروان ايشان نيز به حركت درآمد.

حركت كاروان خديو از عرفات به صورتي بود كه تا آن روز هيچ جنبنده اي آن چنان عظمت و شكوهي را به چشم نديده بود. زيرا به محض آن كه دو محمل حركت خويش را آغاز مي نمودند، خديو هم در حالي كه در كنار ايشان حضرت شريف حضور داشت حركت مي كرد و سپس در پشت سر آنان جمع فراواني از امرا و بزرگان، در حالي كه به وسيله گروه فراواني از پاسداران خديوي محافظت مي شدند، به حركت درمي آمدند; پس از آنان پاسداران شريف پشت سر كاروان ياد شده حركت مي كردند. در پيشاپيش كاروان



323


ياد شده گروهي از سربازان «بيشه» با شتران تيز پاي خود حركت مي كردند كه شكوه خاصي را به اين هيأت داده بودند; در ميان آنان گروهي بودند كه با دميدن در ني ها و گروهي ديگر با خواندن نغمه ها و سرودهاي نشاط آور، خوشحالي و سرور را در
قلب هاي جمعيت حاضر به وجود مي آوردند. پس از اين گروه، تعدادي از سربازان
پاسدار حضور داشتند و سپس جناب خديو و حضرت شريف، در حالي كه همراهان ايشان هم به دنبال آنان بودند، حركت مي كردند. پس از آنان نيز جمعي حركت مي كردند كه با اجراي نغمه ها و موسيقي هاي عربي، نشاط و سرور زايد الوصفي را به وجود آورده بودند و سرانجام، بزرگان اشراف و ديگر حاضران در حركت بودند. كاروان با چنين آهنگي به سوي مزدلفه به حركت در آمده بود و پس از مدتي در كمال راحتي و آسايش به مزدلفه رسيديم.

كاروان عليا حضرت مادر خديو و والا حضرت پرنسس ها نيز پس از كاروان خديو به حركت درآمد. سربازان پاسدار پياده و سواره، همگي كالسكه هاي ايشان را محاصره كردند و در پيشاپيش آنان گروهي از سربازان دولتي و سربازان «بيشه» به همراه گروه موزيك در حركت بودند، سپس محمل هاي اطرافيان در حالي كه هزاران مشعل در اطراف كاروان را در برگرفته و پرتو افشاني مي نمود حركت مي كردند. موزيك، نور، خدمتگزاران و هلهله زنان حج گزار هم بر جلال و شكوه اين كاروان مي افزود.

فاصله ميان عرفات تا مزدلفه را در دو ساعت طي نموديم، در حالي كه جناب
خديو در مركز انظار مردم از نژادهاي گوناگون قرار داشت. مصريان در اين رهگذر
هر چند يك بار با غريو فرياد خويش، عباراتي از دعا و همبستگي با وي را اعلام مي نمودند.

در آنجا جايگاه هاي ويژه اي براي خديو و عليا حضرت والده و اطرافيان آنان در نظر گرفته شده بود كه همگي «ليلة النحر» (= شب نحر) را در صفا و صميميت و خوشي گذرانيدند.

پس از نماز صبح جناب خديو در كاروان خود به سوي منا به حركت درآمد و پس از رمي جمره عقبه، قرباني هاي فراواني را در حضور او، ذبح كردند آنگاه وي از لباس



324


احرام خارج گرديد و لباس هاي عادي خود را به تن كرد. سپس به همراه كاروان خود و كاروان جناب شريف، به سوي مكه رهسپار گرديدند نماز عيد را در حرم شريف در پشت مقام مالكي به جاي آوردند و طواف افاضه را نيز به جاي آوردند. از آن پس خديو نهار را در دار الاماره صرف كرد و پس از نماز عصر به همراه كاروان با شكوه خود به سوي منا مراجعت نمودند.

 

 

روزهاي توقف جناب خديو در منا

و جشن خواندن فرمان شريف در آن جا

 

هنوز آفتاب روز جمعه 11 ذي الحجه مطابق با 24 دسامبر، طلوع نكرده بود كه گروه هايي از سربازان ترك و مصري در اطراف جايگاه بزرگي كه سرا پرده هاي حضرت خديو، جناب شريف و نيز جناب جانشين والي در آن جا بر پا گرديده بود، جمع شدند و در حالي كه پيشاپيش هر گروه تعدادي از افراد موزيك با آمادگي انجام تشريفات جشن قرائت فرمان جناب شريف حضور داشتند، در ساعت دوي عصر همه بزرگان همراه خديو كه از پيش تعيين شده بودند در سمت راست جايگاه براي حضور خديو صف آرايي كردند. در اين حال شريف گروهي از اطرافيان خويش را براي استقبال از هيأت حامل فرمان و خلعت سلطان ارسال نموده بود. سپس شريف به سوي سراپرده خديو آمد و لحظاتي را در كنار ايشان با صحبت گذرانيد. تا اين كه هيأت حامل فرمان، به نزديكي جايگاه رسيدند، در اين هنگام خديو به همراه شريف به نزديك پله آمدند و فرمان را بوسيدند. سپس همگي ـ در حالي كه خديو پيشاپيش آنان قرار داشت ـ به سوي سراپرده خديوي رهسپار گرديدند. مخفي نماند كه اين گونه تشريفات نشان از مقام والا و بزرگي خديو داشته و در اين تشريفات و مراسم، مقام اول را دارا بود. در اين هنگام خديو در صدر مجلس نشسته و در سمت چپ او شريف و سپس جانشين والي و فرزندان شريف و آنگاه ساير اشراف قرار گرفتند. پس از آنان، بزرگان قبيله هاي عرب و جناب مفتي و



325


قاضي مكه و جمع كثيري از علما و اعيان شهر و سپس رجال سربازان عثماني و در مقدمه آنان جناب ناظم پاشا فرمانده نيروهاي حجاز (= قومندان) قرار گرفته بود. در سمت راست خديو، پرنس كمال الدين پاشا، سپس حضرات آقايان شفيق پاشا، عزت پاشا و خيري پاشا، سپس كارمندان همراه خديو و خدمتگزاران نيروي محمل شريف مصري قرار گرفته بودند.

در اين هنگام جناب «مكتوبچي ولايت» به ميانه سراپرده آمد و شروع به تلاوت فرمان نموده، در حالي كه در دو طرف او دو نفر از مأمورين تشريفات ايستاده بودند. مكتوبچي فرمان را به زبان تركي قرائت نمود و هنگامي كه به كلمه خلعت ـ فرستاده شده از سوي سلطان «محمد پنجم» به جناب شريف ـ رسيد، دو نفر از مهمانداران آن را از درون پوشش ابريشمي (= بقچه) خارج كردند و بر تن شريف پوشاندند، پس از پايان قرائت فرمان نامه، منشي مخصوص شريف به پا خواست و ترجمه عربي فرستاده شده آن را در جمع قرائت نمود. اين نامه شامل مطالبي از سوي سلطان (عثماني) به شريف بود كه در آن اصالت رأي، علو همت در اداره مملكت، حسن درايت، محاسن اخلاقي، سجاياي كريمانه، نيكي ها و فضايل والاي اين مقام را به شريف ياد آور گرديده بود و مكه و مدينه را مركز شرافت عظمي قلمداد نموده بود و ضمناً نسبت به همياري و همكاري با حجاج بيت الله الحرام و انجام هر كاري كه راحتي و رفاه و سلامتي آنان را به همراه مي آورد و تأمين راه ها و آسايش و تسهيل حمل و نقل آن و كوتاه كردن دست اعراب تجاوزگر تأكيد نموده بود.

علاوه بر موارد فوق از سوي شريف در خرج حقوق و تقسيم صدقات در ميان صاحبان آن، با كمال دقت نظر شده بود. همچنين شريف را نسبت به همكاري با مأمورين دولتي اعم از ارتشيان و دولتيان و نظارت بر انجام وظايف آنان تأكيد كرده بود.

هنگام قرائت فرمان، هرگاه نامي از رجال مملكتي آورده مي شد خلعتي ويژه را بر تن آن شخص مي كردند. تا اين كه قرائت فرمان به پايان رسيد; پس به دستور خديو، شربت ها را در ليوان ها ريخته و در اختيار جمع حاضر قرار دادند. پس از نوشيدن قهوه، شريف با خديو خداحافظي كرد و مجلس را ترك نمود.



326


لازم به ذكر است كه كلمات و القابي را كه در اين فرمان از سوي خلافت عظمي، به شريف داده شده بود به نظر شما برسانيم تا اين كه بتوانيد مكان و منزلت شريف را در نظر خود مجسّم نماييد:

«جناب امين امجد، صاحب مقام يگانه، دربرگيرنده آثار اشراف پيشينيان، از پدران آل عبدمناف، آن اجداد خوش نام و نشان شاخه شجره زكيه نبوي، برجسته خاندان علوي مصطفوي، وابسته به آن شجره اي كه عنصر آن والاترين است و منتسب به نفسي كه خداوند جوهره آن را از برترين افراد بشر قرار داده، زبده سلاله زهراي بتول، عمده آل بيت الرسول، شخصي كه مورد نظر و عواطف پادشاه بزرگ و از اعاظم وزراي سلطنت ماست، حامل نشان افتخار مرصع عثماني و مجيدي، وزير و نديم زيرك من امير مكه مكرمه الخ».

در اينجا به نظر اين جانب رسيد كه نامه هاي نوشته شده در دوران چركسي ها به
امير مكه و القابي كه در آن براي وي به كار برده مي شده است براي شما باز گو
نمايم:

در كتاب «صبح الاعشي» قسمت مكاتبه با امير، كليه اين عبارات آمده است:

«أدام الله تعالي نعمة المجلس العالي، الأميري، الكبيري، العالمي، العادلي، المؤيدي، العضدي، النصيري، الذخري، العوني، المقدمي، الأوحدي، الظهيري، الزعيمي، الكافلي، الشريفي، الحسيبي، النسيبي، الأصيلي، الفلاني (حسيني مثلا)، عزّ الإسلام و المسلمين، سعد الأمراء في العالمين، جلال العترة الطاهرة، كوكب الأسرة الزهراة، فرع الشجرة الزكيه، طراز العصابة العلويه، ظهير الملوك و السلاطين، نسيب أمير المومنين، لازال حرمه أمينا، و مكانه مكينا، و شرفه يبيض له بمجاورة الحجر الأسود عند الله وجهاً و يضيء جبيناً،اين نامه از سوي مجلس عالي صادر گرديد و در آن سلام خود را به همراه گرم ترين درودها الخ ...

بنابراين ملاحظه مي كنيد كه همواره براي شريف، مقام و منزلتي والا قائل بوده اند و اين مقام در ميان پادشاهان و ملوك از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است و اين در جايگاه خود عجيب نيست زيرا خاندان اشراف مكه، والاترين و مهمترين خاندان



327


شريف(1) در جهان مي باشند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زيرا شجره و سلسله اين خاندان بدون شك به پيامبر ما حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)مي رسد. و هر شاخه اي از اين شجره كريمه نبوي از آغاز اسلام تا كنون از پسر به فرزند به ارث رسيده و نسبت اين خاندان مبارك، ارثي گران بها و گران سنگ را به همراه داشته و هم اكنون بسياري از شاخه هاي اين خاندان در سرزمين هاي اسلامي، به ويژه در مصر كه جايگاه و پناهگاه اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده است، وجود دارند. هر شاخه داراي سلسله نسب هايي مي باشد كه آنان را به يكي از دو سبط رسول خدا(صلي الله عليه وآله) متصل مي گرداند. به عنوان مثال سادات حسني و يا سادات حسيني اين نسب نامه ها و شجره نامه ها در دفاتر ويژه نزد بزرگان اشراف قيد شده و بزرگان از آنها داراي حقوقي ساليانه مي باشند كه در زمان هاي مخصوص از روزنامه هاي يوميه اعلان مي گردد.

بدين ترتيب بدون شك نسب اين خاندان در طول چهارده قرن تقريباً به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي رسد. نسب شناسان و مورخان، همگي در رسيدن نسب حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عدنان متفق بوده اند و هيچ گونه شكي در آن ندارند. زيرا نسب، يكي از ويژگي ها و خصوصياتي بوده كه عرب همواره به عنوان امتيازي بر ساير ملت ها با خود همراه داشته است. و تا كنون نيز عرب از اين امتياز برخوردار مي باشد.

عرب هر گاه داراي نسبي بزرگ تر و طولاني تر بوده آن را به عنوان افتخار و عظمت ياد كرده و از آن به عنوان نسبي اصيل تر براي خود در مقابل ديگران قلمداد كرده است. مسلمانان از آغاز پيدايش اسلام تا كنون در اين نسب هيچ گونه شك و شبهه اي نكرده اند و همواره اين نسب را از هنگام كودكي بر قلب خويش جا داده اند و به ديگران نيز مي رسانند، اين نسب عبارت است از:

محمد، فرزند عبدالله، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف، فرزند قصي، فرزند حكيم، فرزند مره، فرزند كعب، فرزند لؤي، فرزند غالب، فرزند فهر، فرزند مالك، فرزند نضر، فرزند كنانه، فرزند خزيمه، فرزند مدركه، فرزند الياس، فرزند مضر، فرزند نزار، فرزند معد، فرزند عدنان.

در تاريخ آنچه كه ثابت است رخدادي ميان عدنان و بخت النصر است كه در آغاز قرن هفتم پيش از ميلاد وجود داشته بنابراين فاصله ميان سلسله كنوني و زمان عدنان، در حدود 26 قرن مي باشد.

در صورتي كه قبول نماييم كه دانشمندان نسب شناس، نسب عدنان را به اسماعيل فرزند ابراهيم رسانده اند و گفته اند كه: عدنان فرزند اد، فرزند ادد فرزند هميسع، فرزند سلامان، فرزند بنت، فرزند حمل، فرزند قيدار (=نابت)، فرزند اسماعيل بوده است، پس فاصله ميان اين سلسله نسب كريم كنوني و حلقه اسماعيليه به بيش از سي و هفت قرن خواهد رسيد. با ذكر اين مطلب نسبت به نسب خاندان شريف نبوي، روشن مي گردد كه اين خاندان كهن ترين و عميق ترين خاندان موجود بر روي زمين مي باشد. زيرا خاندان هايي كه در تاريخ اروپا مورد احترام بوده و فرنگيان به احترام از آنان ياد مي كنند، قرن ها پس از خاندان اشراف در مكه بوده است، زيرا خاندان بربون (Bovrbon) كه كهن ترين خاندان اروپايي به شمار مي آيد و حكومت آنان بر سرزمين هاي فرانسه، ايتاليا و اسپانيا بوده، آغاز تاريخ آنان به سال 913 پس از ميلاد برمي گردد.

پس از آن، خاندان هابسبورگ (Habsbovrg) بوده كه هم اكنون در اتريش حكومت مي كنند و تاريخ نسب آنان به سال 954 ميلادي باز مي گردد. سپس خاندان سفواي (Savoie) بوده كه پادشاهان كنوني ايتاليا از آن خاندان به شمار مي آيند و نسب آنان به سال 1027 ميلادي باز مي گردد. سپس خاندان پادشاهان آل عثمان بوده اند كه آنان نيز قدمت شان به سال 1277 ميلادي برمي گردد. سپس خاندان قيصرهاي روس بوده اند كه به نام خاندان رومانوف (Romanov)معروف بوده اند. كه نسب آنان نيز به سال 1547 ميلادي باز مي گردد.



328


پس از پايان تلاوت فرمان نامه، خديو همراه شريف به كنار پله جايگاه آمد و به
دنبال ايشان تمامي رجال و بزرگان همراه او نيز مانند رجال شريف و مردان دولتي او و كارمندان محمل شريف حركت كردند. در اين هنگام سربازان نيروي حجازي همراه پاسداران محمل شامي و سپس پاسداران خديوي به همراه نيروي انتظامي محمل مصري، قدرت نظامي خويش را به نمايش گذاردند. اما نظم و ترتيب دو نيروي اخير آن چنان زيبا و قدرتمندانه بود كه تمامي تماشاگران، از رجال پادشاهي و ارتشي تا رجال دولتي را تحت تأثير قرار داد، تا آنجا كه رييس نيروي نظامي حجاز (= قومندان) نتوانست در مقابل آن سكوت اختيار كند، لاجرم به قدرت نظامي نيروي سربازان مصري و نظم آنان اعتراف نمود. اين قدرت، موجب تأثير بر شريف و جانشين والي نيز شده بود زيرا مشاهده آن صحنه ها بر تعجب آنان افزود! در اينجا لازم است از مقام خديو نسبت به عنايت و بذل توجه ايشان به ترقي و پيشرفت حكومت مصر، كمال تشكر و سپاسگزاري را بنمائيم.

لازم به ذكر است كه خديو در هنگام اين مراسم، ناگاه از دور چشمشان بر سربازان «علي بن دينار» (پادشاه دار فور) و فرمانده آنان افتاد كه به همراه محمل خود در پشت سر صفوف مردم ايستاد بودند. پس شخصي را به نمايندگي از خود به طرف رييس آنان فرستاد و پس از احترام و لطف نسبت به وي، دستور داد كه نامبرده به همراه سربازانش در اين نمايش شركت نمايند.

پس نامبرده در پيشاپيش مردان خود در حالي كه با نواي موزيك، اسلحه هاي خود






330


را به طرز بسيار زيبا و حماسي، همانند آن كه متوجه جنگ يا حمله باشند حركت مي دادند، مراسم اجرا كردند.

در پايان اين نمايش خديو به سوي سراپرده خويش رهسپار گرديده و پس از استراحت كوتاهي، مراسم تشريفات عيد جهت ايشان آغاز گرديد:

در آغاز ارتشيان و به دنبال آنان رجال دولتي همراه خديو و افراد ديگري از بزرگان و شخصيت هاي مصري كه بدين منظور حاضر گرديده بودند، براي تقديم تبريكات خود به سوي خديو آمدند. سپس كارمندان محمل مصري پيش آمدند و همگي با برخورد كريمانه و صورت خندان او مواجه گرديدند.

اين افراد، پس از تقديم تبريكات خود به محضر خديو، نسبت به انجام فريضه حج، زبان به دعا و طول عمر براي ايشان گشودند و كمال سعادت و رفاه او و مملكت خويش را از درگاه باري تعالي تقاضا كردند. پس از اين گروه، تعدادي بسيار از اشراف و بزرگان مكه و ديگر شخصيت هاي بزرگ حاجيان، به حضور ايشان شرفياب گرديدند; ضمناً در اين حال شريف يك يك آن شخصيت ها را به حضور خديو معرفي مي نمود، به اين صورت كه گاه فرزندان خود را و گاه رجال تشريفات و همكاران و ياوران خويش را به حضور معرفي مي كرد.

خديو در اين هنگام با روي گشاده، صورتي خندان و دستاني باز، با همگي روبرو مي شد به طوري كه اين برخورد خوب وي، موجب خوشحالي همه گرديده بود و ميهمانان به هنگام خروج از محضرش، شادمان به نظر مي رسيدند.

در اثناي اين تشريفات و برخوردها، گروه موزيك پاسداران خديوي و نيز محمل مصري و شامي و گروه موزيك نيروي سربازان مستقر در مكه، روي جايگاه ويژه اي در نزديكي سراپرده خديو، سرودها و مارش ها و نغمه هايي را مي سرودند كه در لابلاي آن صداي گلوله هاي توپ و ني لبك هاي محلي و غريو شادي حاجيان، گرمي و زيبايي خاصي را به اين انجمن داده بود.

پس از پايان اين تشريفات، خديو به قصد بازديد از شريف، عازم خيمه شريف گرديد، در اين هنگام شريف از بيرون سراپرده خويش وي را مورد استقبال گرم و شاياني



331


كه در خور مقام وي بود قرار داد و او را در صدر مجلس نشانيد و خود در سمت چپ وي نشست. در اين هنگام رؤساي ديوان خديوي همراه جمع بسياري از كارمندان ارتش مصر و نيز رجال پادشاهي، بدين سراپرده وارد شدند و به حضور شريف تبريك گفتند; در حالي كه خديو يك يك آنان را با نام به شريف معرفي مي نمود. سپس با نوشيدن شربت، آن مجلس به پايان رسيد و هر يك به استراحت گاه خويش مراجعت نمودند.

در اين هنگام در حالي كه دور خديو از سوي رؤسا و بزرگان همراهش احاطه گرديده بود، به سوي خيمه جانشين والي به حركت درآمدند.

والي در كمال احترام و تكريم از حضرتش استقبال نمود و پس از خوردن شيريني و نوشيدن قهوه، خديو به سوي سراپرده خويش مراجعت نمود.

خديو مدتي را به استقبال از هيأت هاي ديدار كننده كه غالباً از سوي شريف و يا برخي از اطرافيان او معرفي مي گرديدند، گذرانيد.

در بعد از ظهر آن روز، شريف همراه سركار جانشين والي، به ديدار از اردوگاه محمل مصري رفتند و در آنجا آن چنان كه زيبنده مقام و شأن آنان بود، در ميان شليك توپ ها و نواختن سلام شاهنشاهي از آنان، استقبال گرديد. پس از نماز عصر، خديو همراه شريف بر اسب هاي خويش سوار شدند و در كارواني با شكوه به سوي رمي جمرات به حركت درآمدن و پس از انجام رمي، همگي به جايگاه هاي خويش مراجعت نمودند.

آن شب خديو به افتخار شريف و سي نفر از بزرگان قوم او، ضيافتي ترتيب داد. پس از نماز عشا، ميهمانان در حالي كه در پيشاپيش آنان شريف حضور داشت به سراپرده خديو آمدند، وي با كمال احترام و خوشرويي از آنان استقبال نمود. در اين هنگام، مردان تشريفات خديوي، مشغول پذيرايي و خدمت در ميان ميهمانان بودند. پس از صرف شام سفره ها جمع گرديد و همگي ساعتي از زمان را به بحث و گفتگو ميان يكديگر گذرانيدند و در پايان همگي در حالي كه مراتب سپاس و تشكر خود را به حضور خديو تقديم مي داشتند و از درگاه باري تعالي طول عمر او را طلب مي كردند و خواهان ازدياد امثال او در ميان امرا و پادشاهان مسلمان مي گرديدند مراسم را ترك گفتند. لازم به تذكر است كه



332


درهنگام برگزاري اين ضيافت، نغمه هايي از موزيك ازسوي گروه موزيك پاسدار خديوي نيز اجرا مي گرديد كه همين نيز موجب شور و هيجان خاصي در ميان حاضرين مي گرديد.

تصوير مسجد خيف در منا و خيمه هاي حاجيان

همچنين به وسيله گلوله هاي نور افشاني كه در خارج از سراپرده خديو به آسمان شليك مي گرديد و هر لحظه فضا را به طور زيبايي نوراني مي نمود، اين حالت نيز بر شكوه و عظمت اين ضيافت مي افزود. در اين حال هزاران تماشاگر از عرب ها، ايراني ها، مغربي ها، مصري ها، سوداني ها، ترك ها جاوه اي ها، هندي ها و ديگران در اين محل جمع گرديده بودند، اين مراسم زيبا و بي نظير را كه حتي در مني و يا كشورهاي خود نديده بودند، نظاره كردند و هر از چند گاه، غريوي از شادي از سوي آنان در فضا پخش و شنيده مي شد. برخي از آنان نيز كه در ساليان قبل به حج آمده بودند ادعا مي كردند كه اين چنين مراسم با شكوهي را به ويژه در منا، نديده اند كه همين امر خود موجب تعجب و شعف آنان مي گرديد! اين مراسم تا پاسي از شب ادامه يافت و پس از آن، همگي با انجام مراسم



333


دعا براي عزت و سربلندي اسلام و سردمداران آن، به پيشگاه پروردگار، آن محل را ترك نمودند.

خديو روز 13 ذي الحجه را نيز با ديد و باز ديد ـ همراه شريف و جانشين والي ـ از زايرين، حاجيان و ديگر بزرگان گذرانيد و پس از نماز عصر، در كارواني با شكوه راهي مكه گرديد.

به طوري كلي مي توان گفت: جايگاه و سراپرده خديو در منا مكاني براي تحقيق و به نتيجه رسيدن آرزوها و سرچشمه خيرات به شمار مي آمد، زيرا اقامتگاه ايشان در اين چند روز، همواره مملو از زايرين و بازديدكنندگان مختلف اعم از بزرگان و حاجيان از نژادهاي مختلف بود.


كاروان هاي شريف


كاروان هاي شريف همواره در هنگام حركت طبق نظام زير عمل مي نمايند: ابتدا گروهي اسب سوار و نيزه دار، سپس جماعتي از عرب هاي «بيشه» در حالي كه سوار بر شترهاي تيز رو هستند قرار مي گرفتند. پشت سر آنان گروهي از مهتران قرار مي گرفتند در حالي كه تعدادي اسب عربي اصيل را به همراه خويش يدك مي كشيدند و هر اسب داراي دو مهتر بود كه يكي در سمت راست و ديگري در سمت چپ آن در حركت بود. سپس در پشت سر اسب ها، قاطرها قرار مي گرفتند، زين هر يك از اين قاطرها با نخ هاي طلايي آذين گرديده بود. پس از گروه ياد شده، كالسكه اي حركت مي كرد كه به وسيله دو اسب يدك كشيده مي شد; در پشت سر كالسكه، به فاصله اي در حدود پنجاه متر محل قرار گرفتن شريف بود در حالي كه سوار بر اسبي راهوار و خوش آهنگ نشسته بود; اطراف شريف را گروهي از خدم و حشم و ديگران مثلا خزانه دارها، مي گرفتند. در سمت چپ او كمي متمايل به عقب، شخصي اسب سوار قرار مي گيرد و در حالي كه چتري را روي سر شريف گرفته است حركت مي كند; اين چتر بزرگ از ابريشم بافته شده است كه تار و



334


پود آن از نخ هاي زرين تشكيل شده و تمامي سطح بيروني آن پوشيده از نگين هاي گران قيمت مي باشد. اين سايبان داراي ويژگي خاصي است، به طوري كه همانند نيم كره اي منظم و به قطر يك متر و نيم مي باشد; دسته چتر از سنگ سفيد ساخته شده بود و ارتفاع آن، به اندازه اي بلند گرديده است كه در دست حامل آن به هنگام حركت، مستقر و ثابت مي شود. هنگامي كه شريف در سراپرده خويش قرار مي گيرد اين چتر به عنوان علامتي در مقابل خيمه او روي زمين گذاشته مي شود با آن كه خيمه شريف داراي پرده ويژه اي به رنگ سرخ مي باشد، ليكن با وجود اين چتر، از بر افراشتن آن پرده سرخ بر سراپرده اش وي را بي نياز مي كند.

كاروان شريف هنگام حركت آن چنان منظم است كه جمع فراواني از بزرگان اشراف و سپس اعيان مكه، در حالي كه سوار بر اسب ها يا الاغ هاي خويش مي باشند به دنبال او در حركت مي باشند و همگي لباس رسمي با نشان هاي خاص خود را به تن مي كنند.

در ميان گروه هاي ياد شده، خدمتكاران و پيشكاران و غلامان نيز حركت مي كنند و پس از آنان، گروه موزيك نيز به حركت درمي آيد; اين گروه شامل افرادي از موسيقي دان هاي عرب هستند كه همگي سوار بر شترهاي خويش مي باشند، گروهي نقاره مي زنند و گروهي ديگر در ني هاي خويش مي دمند و آهنگ زيبايي را اجرا مي كنند. گروه موزيك به وسيله عرب هاي «بيشه» احاطه گرديده است و آنان در حالي كه سوار بر شترهاي تيزپاي خويش مي باشند، سرودها و آهنگ هاي محلي شاد و حماسه اي را بر وزن نغمه هاي موزيك اجرا نموده، مي خوانند.

اين كاروان با چنين تركيب و نظمي به حركت درمي آمد و به سوي محلي كه مورد نظر شريف بود حركت مي كرد.

نظام و ترتيب اين كاروان ها، سنتي قديمي بوده كه در ميان پادشاهان شرق رايج بوده است; به عنوان مثال خليفه اي از عباسيان و يا فاطميان و يا پادشاهان چركسي و جز اينها بدين آهنگ نقل و انتقال مي كرده اند، آن چنان كه در كتاب مقريزي در اين باب گزارشي آمده است.


| شناسه مطلب: 78108