بخش 13
مدینه منوره انصار
400 |
ساير نقاط جهان، بيايند و زندگي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و سادگي آن را از نزديك مشاهده كنند كه
همين بازديد خود موجب جلوگيري از مال اندوزي و اسراف و تفاخر آنان در زندگي خواهد مي گرديد».
آري! رسول خدا(صلي الله عليه وآله) خانه و مسكن خويش را آن چنان ساده و در عين حال بهداشتي ساخته بود تا اين گونه زندگي را در ميان پيروان خود ترويج نمايد پس از آماده كردن امكانات ساده براي خويش، به فكر ساير برادران ديني خود باشند و بدين ترتيب با به وجود آوردن امكانات زندگي براي ديگران، اجتماعي سالم پديد آيد و همگي در كمال دوستي و برادري و برابري زندگي نمايند.
مدينه منوره
مدينه منوره يا مدينة الرسول، كه نام آن نيز طيبه مي باشد، پيش از هجرت به نام «يثرب» خوانده مي شد و از لحاظ جغرافيايي ارتفاع آن از سطح دريا در حدود 619 متر مي باشد اين شهر بر مدار طولي 39 درجه و 55 دقيقه شرقي و بر مدار عرضي 24 درجه و 15 دقيقه از شمال خط استوا واقع گرديده است.
درجه حرارت آن در تابستان به بيش از 28 درجه سانتي گراد افزايش مي يابد و در زمستان در روزبه ده درجه بالاي صفرودر شب تاپنج درجه زير صفركاهش مي يابد.به طوري كه در نزديكي هاي صبح زمستان بسياري از ظرف هاي آب را يخ بسته و منجمد مي بينيم.
در صورتي كه بنابر عقيده برخي از صاحبنظران، كلمه «يثرب» از كلمه مصري «اتريبس» گرفته شده باشد، مي توان گفت: عمالقه پس از خروج از مصر آن را بنا كرده اند. عمالقه گروه يهودياني بودند كه بدين سو آمدند و بدين جهت است كه حضرت موسي(عليه السلام) در راه خود به سوي فلسطين، گروهي از قوم خويش را براي شناسايي، بدين سمت روانه ساخت و بنابراين آنان به اين سو حركت كردند تا اين كه سرانجام خبر درگذشت حضرت موسي(عليه السلام) به آنان رسيد. اين گروه پس از آن شهر «اتريبس» را
401 |
بنا كردند و در آنجا اقامت نمودند.
بنابراين گفته، آغاز بناي ساختمان مدينه به سال هزار و ششصد پيش از ميلاد و يا به دو هزار و دويست و بيست و دو سال پيش از هجرت باز مي گردد.
نقشه مدينه منوّره
و به همين مناسبت مي توانم بگويم: لفظ «طيبه» كه از پيش از اسلام براي آن استفاده
402 |
مي گرديد، كلمه اي مصري بوده است.
مدينه مركز استان بود و تا سالياني قبل از اين، به ولايت حجاز ملحق بوده است و هم اكنون ـ آن چنان كه به من گفته شد ـ مديريت اين شهر، به تنهايي عهده دار كارهاي خويش مي باشد و به عنوان مركزي مستقل به شمار مي آيد. اين شهر داراي دو قدرت بزرگ است كه كارهاي آن زير نظر آنان به انجام مي رسد. اين دو قدرت عبارتند از:
بزرگ حرم و استاندار. استاندار همواره قدرت نظامي را كه مهم ترين قدرت در سرزمين دولت عليه (عثماني) به شمار مي آيد، در دست دارد و فرمانداري «وجه»، «ينبع»، «كور»، «تيما»، «دومة الجندل»، «فرع»، «ذو الرمة»، «وادي القري»، «قري عرينه»، «سيالة»، «رهط»، «كحل»، «مدين»، «فدك» و «خيبر» از توابع آن به شمار مي آيند. در مدينه نماينده اي از سوي شريف مكه به نام «شريف شحات» وجود دارد كه بر امور و كارهاي اعراب اين ناحيه نظارت دارد.
شهر مدينه در ميانه دشتي وسيع كه به سوي جنوب امتداد دارد، بنا گرديده است و اغلب ساختمان هاي آن از سنگ هايي ساخته شده كه از معادن سنگ در نزديكي آن استخراج گرديده است. اين شهر داراي 12 هزار خانه است و سبك ساختمان هاي آن همانند ساختمان هايي است كه در مكه بنا گرديده است و ما مشاهده كرديم; با اين تفاوت كه خانه هاي اين شهر كوچك تر و خيابان هاي آن باريك تر است، به ويژه اين وضعيت در اطراف حرم شريف بيشتر به چشم مي خورد. در صورتي كه خوب بود در اطراف حرم ميدان وسيعي را تدارك مي ديدند تا علاوه بر اين كه هواي مدينه در اين سو، مطبوع مي گرديد رفت و آمد به حرم نيز آسان تر صورت مي پذيرفت. بهترين خيابان مدينه در غرب حرم واقع شده است كه بدان «حارة الساحة» گويند اين خيابان طولاني ترين خيابان اين شهر به شمار مي آيد. در اين خيابان بهترين و زيباترين ساختمان هاي مدينه قرار دارد و مركز استانداري نيز ديده مي شود در آنجا كه در قلعه اي واقع در حصار دروني شهر قرار گرفته است. گفتني است كه در اين خيابان خانه اي متعلق به «سيد هاشم» وجود داشت كه نامبرده به كارهاي گچ كاري و معماري مشغول بود. زيبايي اين ساختمان و دقت و استحكام آن، آن چنان بود كه مرا در برابر آن به شگفتي وا داشت و متوقف نمود، ليكن با
403 |
كمال تأسف مي توان گفت: كه اين گونه ساختمان سازي و دقت به طور كلي از مدينه رخت بربسته است.
اين خيابان داراي كوچه اي است كه از آن به آرامگاه حضرت عبدالله، پدر گرامي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) راه دارد. عبدالله پيش از اسلام براي انجام كار به مدينه آمده بود كه در آن جا وفات يافت و در كنار دايي هاي خود كه از بني النجار بودند در خانه مردي از آنان كه معروف به «نابغه» بود دفن گرديد.
اين خيابان «ابواء» نام داشت كه بدان كوچه «طوال» نيز مي گويند كه خانه هاي «آل سعد» در آن منطقه قرار دارد.
بيشتر خيابان هاي مدينه به علت باريك بودن «أَزِقَّه» يا (كوچه ها) ناميده مي شود كه از آن جمله در شمال حرم از، زقاق البقر، زقاق الخياطين، زقاق الحبس، زقاق عنقيني، زقاق السماهيدي، زقاق البدور، زقاق الاغاوات و در جنوب آن: زقاق ياهو، زقاق الكبريت، زقاق القماشين، زقاق حيدر، زقاق الحجامين، زقاق مالك بن انس و جز اينها را مي توان نام برد.
در هر صورت خيابان هاي مدينه تميز و پاكيزه مي باشد و پاكيزگي آن كمك به لطافت و خنكي هوا در تابستان مي نمايد، به طوري كه اين وضع در بيشتر سرزمين هاي شرق ديده مي شود.
بازار مدينه از «باب المصري» آغاز مي گردد و به حرم شريف منتهي شده و پايان مي يابد.
اين بازار از خياباني باريك به طول تقريباً 500 متر تشكيل گرديده است، به طوري كه حركت دو شتر از خيابان موجب برخورد به يكديگر مي شود و رفت و آمد و شلوغي تنها در زمان حج و عمره رجبي كه هنگام زيارت و سعي در سرزمين عرب مي باشد، ديده مي شود. بازرگاني و تجارت مدينه بر اساس واردات خارجي آن به ويژه از كشورهاي جاوه، هند و شام بوده كه اين واردات بيشتر در زمينه پارچه هاي پنبه اي، پشمي، ابريشمي، كنفي، تسبيح، حناء، قاليچه ها و خوراكي هاي ايراني، هندي، مغربي و تركي كه مي باشد قيمت آنها از مكه و حتي از مصر بيشتر است، ليكن حاجيان به جهت تبرك و آساني
404 |
تبديل پول خود در اين منطقه، آنها را خريداري مي كنند.
تجارت خرما يكي از بزرگ ترين و مهم ترين كالاهاي بازرگاني در ميان مردم مدينه به شمار مي آيد، زيرا مدينه و اطراف آن همگي پوشيده از نخلستان هاي خرما مي باشد كه در آن درختان خرماي فراواني وجود دارد و در حدود هفتاد نوع خرما در اين شهر به دست مي آيد. بهترين خرماها در اينجا، خرماي «عنبري» سپس «چلبي» و سپس «سكري» مي باشد. كه اين خرما از شيرين ترين آنها به شمار مي آيد سپس خرماي «سبح» است كه درخت آن بيشتر در سمت «خيف» ميان مدينه و «حمرا» واقع شده است. چگونگي آماده كردن اين خرما چنين است كه ابتدا آنها را همانند دانه هاي تسبيح در نخي مي كشند و رديف مي كنند، سپس مدت زماني در آب جوش آنها را نگاه مي دارند و از آن پس آنها را در مقابل آفتاب خشك مي كنند. اين جانب مقداري از اين نوع خرما را از فروشگاه هايي كه در بيرون از «باب المصري» در مناخه به فروش گذاشته بودند، خريداري نمودم. فروشنده، برخي انواع خرماهاي خود را با احاديثي دروغين كه به رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نسبت مي داد مدح و ستايش مي نمود و به فروش مي رسانيد. اين جانب بسيار تعجب كردم كه چگونه اين مردم در حالي كه در برابر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار دارند، اين گونه دروغ پردازي مي كنند. پس به او گفتم: «اي مرد ما خرما را از تو خريداري مي كنيم پس چرا احاديث و رواياتي را كه داراي هيچ گونه اساسي نيست، به پيامبر(صلي الله عليه وآله) نسبت مي دهي؟» و بدو گفتم اساساً گرفتاري و بدبختي ما مسلمانان همين است كه به راحتي گفته هايي را به خداوند يا پيامبر(صلي الله عليه وآله) او نسبت مي دهيم. پس آن مرد شروع به عذر خواهي كرد و گفت: اين سخن ها را از فروشندگان پيشين و برخي از پيرمردها شنيده است.
مدينه داراي كتابخانه هاي بسياري است كه بهترين آنها، كتابخانه «شيخ الاسلام عارف حكمت» مي باشد كه در نزديكي باب «جبرائيل» در جنوب مسجد قرار دارد.
اين كتابخانه از نظر نظافت، پاكيزگي مكان، نظم و ترتيب كتاب هاي آن و زمين هاي
پوشيده از فرش هاي گران قيمت و زيباي ايراني، نشانه اي از زيبايي و كمال به شمار مي رود.
در ميانه حياط اين كتابخانه، حوضي از مرمر بنا گرديده كه در اطراف آن شيرهاي
405 |
آبي براي وضو نصب گرديده است. اين كتابخانه داراي كتاب هاي ارزشمندي مي باشد كه تعداد آنها كمتر از 5404 جلد نمي باشد.
بر در آن كتابخانه كاري عجيب و نادر را ديدم كه از شگفتي هاي صنعت خط به شمار مي رفت. آن شگفتي اين بود كه اشعار فارسي روي در، با خط سفيد بسيار زيبايي از خطاط ماهر «ملا شاهي» نقش بسته بود; در آن هنگام كه همگي از زيبايي خط و چگونگي تنظيم و ترتيب آن و نيز از انتخاب حروف آن، با ظرافت و دقت در شگفت مانده بوديم، مدير كتابخانه به ما گفت:
كتابخانه سلطان محمود در مدينه منوّره
تمامي اين كلمات نوشته شده، بر روي كاغذ استوار گرديده است و پس از مشاهده آن از دقت و تأمل بيشتر در آن كاغذ آن چنان شگفت زده و مبهوت گرديديم كه زبان از وصف دقت و زيبايي آن عاجز است! به ويژه آن كه شنيديم آنان اين نوشته ها را ابتدا روي كاغذ نوشته اند و سپس آن ها را به وسيله ناخن هاي خود از آن جدا كرده و روي كاغذ ديگري قرار داده اند.
كتابخانه سلطان محمود در «باب السلام» قرار دارد كه تعداد كتاب هاي آن 4569 جلد مي باشد.
با اين كه اين كتابخانه از كتابخانه عارف كوچك تر و نظم و ترتيب آن كمتر است، ليكن كتابخانه اي زيبا و مرتب به نظر مي آمد.
406 |
كتابخانه ديگري نيز وجود دارد كه متعلق به سلطان عبدالحميد اول است در اين كتابخانه تعداد 1659 كتاب قرار داده شده است. مدينه همچنين داراي كتابخانه ديگري به نام «بشير آغا» در زقاق الخياطين(1) مي باشد كه تعداد 2063 كتاب در آن وجود دارد. آگاه شدم كه كتابخانه هاي ديگري نيز در اين شهر وجود دارد كه از آن ميان كتابخانه اي است كه در «رباط عثمان» واقع شده است، اين كتابخانه داراي كتاب هاي نفيس و ارزشمندي از مذهب مالكيان مي باشد كه مجموع كتاب هاي آن نزديك به سي هزار كتاب نفيس مي رسد. در صورتي كه تمامي اين كتاب ها را در يك مكان جمع آوري كنند و نظم و ترتيب خاصي را براي استفاده از آنها حاكم مي كردند، مورد استفاده و بهرهوري بيشتري قرار مي گرفت.
محراب مسجد قبا
مدينه داراي روزنامه اي به نام «المدينة المنورة» است كه به زبان تركي و عربي منتشر مي گردد و تمامي اخبار و رويدادهاي روزانه در آن درج مي شود.
مدير آن فاضل دانشمند شيخ محمد مأمون است كه اين روزنامه در روزهاي توقف خديو در مدينه، رفت و آمدها و ديد و بازديدهاي روزانه او را به همراه اشعار و نظم و نثرهايي در مدح وي منتشر مي نمود در ميان سروده ها شعري را جناب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كوچه خياط ها «مترجم»
407 |
مدير به عنوان تشريف فرمايي خديو سروده بود كه در آغاز آن اين چنين بود:
البدر في أفق العلياء قد طلعا *** وكوكب السعد في اسعاده سطعا
مدينه داراي مدرسه قابل ذكري نيست، ليكن در آن 17 مكتب خانه براي آموزش علوم ابتدايي وجود دارد و نيز در حرم فقه و تفسير در سطح بسيار ابتدايي تعليم مي گردد.
مدينه داراي دو حمام است كه به سبك تركي ساخته شده است، كه يكي از آنها در درون مدينه و از ساخته هاي سلطان سليمان قانوني بوده و ديگري در «مناخه» قرار دارد.
اين شهر داراي 8 تكيه است كه مهم ترين آنها تكيه مصري به شمار مي آيد و بقيه آنها به صورت نوانخانه هايي مي باشد كه با حقوقي بسيار اندك، از فقرا و نيازمندان ساكن در آن پذيرايي مي كنند.
«مدينه منوره» همانند مكه داراي حرم است كه قطر دايره آن، در حدود دو كيلومتر مي باشد. در حرم ياد شده، به عنوان احترام و تعظيم آن صيد جايز نمي باشد.
در مدينه و توابع آن، مزارهاي بسياري وجود دارد كه معروف ترين آنها، مسجد قبا، مسجد حضرت حمزه(عليه السلام) و بقيع مي باشد.
اما مسجد قبا كه در فاصله 5 كيلومتري از مدينه قرار دارد و ساختمان آن به عنوان نخستين مسجد در اسلام به شمار مي آيد، زيرا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در هجرت خويش به سوي مدينه اين مسجد را به هنگام ورود خود به اين مكان در جنوب غربي مدينه بنا نمود. سلطان عبدالحميد اول (عثماني) اين مسجد را تجديد بنا كرده و در ميانه صحن آن گنبدي به عنوان جايگاه ناقه پيامبر(صلي الله عليه وآله)، به هنگام قدوم ايشان در هجرت از مكه برپاساخت. اما مسجد حضرت حمزه(عليه السلام) در شمال مدينه و در دشت احد (= وادي احد)
قرار دارد. در اين دشت در 15 شوال سال سوم هجرت جنگي معروف(1) ميان مسلمانان و مشركين اتفاق افتاد. در آن جنگ مسلمانان به آزموني نيكو از سوي خداوند گرفتار شدند. در اين واقعه حضرت حمزه(عليه السلام) عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به شهادت رسيد و نيز دندان پيشين
1 . جنگ احد. «مترجم».
408 |
سمت راست دهان مبارك حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) شكسته شد و صورت ايشان زخمي گرديد و لب پايين حضرت آسيب ديد. همچنين در اثر فرو رفتن دو حلقه از زره در گونه ايشان، اين ناحيه از صورت مبارك ايشان نيز زخمي گرديد.
عايشه روايت كرده است كه ابوعبيده جراح هنگامي كه يكي از دو حلقه را از صورت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درآورد يكي از دندان هاي پيشين حضرت افتاد و در هنگامي كه دومي را خارج مي نمود، دندان ثناياي دومي ايشان نيز از دهان حضرت خارج گرديد كه از اين پس، حضرت بدون دندان ثنايا بودند.
در آنجا گنبدي معروف به «قبة السن» قرار دارد كه حجره اي در آن وجود دارد و در ميان آن گودالي است كه ادعا مي كنند، جايگاه افتادن دندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) است.
اهل مدينه پس از اين جنگ، شهداي خود را به سوي مدينه حمل نمودند، ليكن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آنان را از اين كار باز داشت و فرمودند: «ادفنوهم حيث صرعوا» يعني «آنان را در همان مكاني كه شهيد گشته اند دفن نماييد». بنابراين حضرت حمزه(عليه السلام) را در جايگاه شهادتش دفن نمودند كه هم اكنون گنبدي به نام «قبة الصرع» بر آن برپا شده است. اين گنبد در شرق مسجد كنوني آن واقع شده است، زيرا سيل، جسد مبارك او را در قبر نخستين آشكار نموده بود. در اطراف مرقد حضرت حمزه(عليه السلام)، مزار شهيدان اين جنگ قرار دارد كه تعداد آنان هفتاد و اندي نفر مي باشد.
در انتهاي اين دشت و در شمال، كوه احد قرار دارد كه سنگ هاي اين كوه از سنگ گرانيت است با آن كه اين كوه از رشته كوه هاي سرزمين عرب به شمار مي آيد، ليكن اين كوه از آن جدا گرديد و طول آن از شرق به غرب در حدود شش كيلومتر مي باشد.
«بقيع» همواره در ميان مسلمانان از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است و بدان «بقيع الغرقد» مي گويند. زيرا در اين مكان نوعي گياه بدين نام مي روييده است. در بقيع بيش از ده هزار از صحابه و پيروان پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دفن گرديده اند همچنان كه تعداد بسياري از خاندان نبوت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ در آنجا مدفونند كه از آن جمله است، حضرت (امام) علي زين العابدين(عليه السلام) فرزند حضرت (امام) حسين(عليه السلام) و فرزندش (امام) محمد الباقر(عليه السلام) و فرزندش (امام) جعفر الصادق(عليه السلام) كه دو نفر اخير در زير گنبد
409 |
عباس (عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)) دفن گرديده اند. بقيع پيش از اين، داراي گنبدهاي فراواني بوده است كه از سوي وهابيان منهدم گرديد.
تصويري از بقيع ـ قبر عثمان، قبه عثمان، قبه مالك، قبه همسران رسول(صلي الله عليه وآله)، قبر ابراهيم فرزند رسول، و قبه عباس و قبر حسن بن علي(عليه السلام) در تصوير مشخص است.
از ديگر مزارهاي مبارك مدينه، «مسجد الرايه» «مسجد الفتح»، «مسجد القبلتين»، «مسجد السقيا»، «مسجد الغمامه» (در مناخه)، «مسجد علي](عليه السلام)[» (در راه قبا)، مسجد المائدة (در برابر بقيع از سوي شرق)، «مسجد الاحزاب» (در پشت كوه سلع كه در سمت چپ شخص خارج شونداز «باب الشامي» واقع شده است) وسپس «مسجدعروة» مي باشد.
مردمان مدينه از چاه هاي بسياري كه در آن جا است استفاده مي كنند از آن جمله: چاه «اعواف»، چاه «أنس بن مالك»، و چاه «رومه»، كه از سوي عثمان بن عفان در صدر اسلام براي استفاده مسلمانان خريداري گرديد. همچنين در مدينه چاه هاي ديگري براي استفاده وجود دارد، مانند چاه «قويم»، چاه «عباسيه»، چاه «صفيه»، چاه «بويرة»، چاه
«فاطمه» و چاه «عروه». ساكنين مدينه، در زمان هاي قديم از آب دو چاه اخير، به عنوان هديه براي پادشاهان و بزرگان مسلمانان استفاده مي كرده اند. در قبا چاهي وجود دارد كه
410 |
بدان چاه «خاتم» گفته مي شود; اين چاه همان چاه «اُريس» است كه مهر (= خاتم) پيامبر(صلي الله عليه وآله)، از دست عثمان بن عفان ـ به هنگام خلافت وي كه در آن هنگام از آن به عنوان مهر در پايان نامه هاي خود استفاده مي كرد ـ در درون آن افتاد. روي اين خاتم جمله (محمد رسول الله) نقش بسته بود.
آب اصلي مدينه چشمه «زرقاء» است كه در غرب مسجد قباء جريان دارد.
اين چاه داراي آب شيرين و گوارايي مي باشد و چون به فرمان معاويه از سوي مروان حكم اين آب به جريان افتاد و نامبرده در آن هنگام نماينده معاويه در مدينه بود و چشماني كبود داشت بنابراين اين چشمه هم بدين نام معروف گرديد.
اين چاه همواره مورد عنايت و توجه همه پادشاهان و سلاطين تا اين زمان بوده است. آب اين چشمه داراي مجراي ويژه ديگري نيز مي باشد كه از چشمه اي در نزديكي قبا به نام «چشمه نبي» يا «عين النبي» مشروب شده است و سپس در قناتي كه داراي بنايي محكم و استوار است، به سوي مدينه جريان مي يابد. از اين قنات نهرها، شعبه هاي فراواني جدا گرديده كه جهات مختلف مدينه را مشروب مي سازد. اين قنات داراي مخزن هاي بزرگي است كه در حدود ده متر از سطح زمين پايين تر مي باشد; پس از پر شدن اين مخزن ها از قنات، به وسيله سقاها آب مخزن ها به خانه هاي مدينه برده مي شود. مردم نيز به وسيله پله هاي سنگي كه در اين مجرا قرار داده اند، پايين مي روند و ظرف هاي خود را از شيرهاي ثابتي كه در انتهاي پله ها قرار داده اند، از آب پر مي كنند. بنابراين توجه مي كنيد كه با توجه به نحوه استفاده، آب اين چشمه، بسيار تميز و دور از آلودگي مي باشد و مي تواند تنها عاملي باشد كه مردم مدينه را از بيماري و ميكروب نجات داده است. در صورتي كه در ساير قسمت هاي اين سرزمين مانند مكه، منا، جده و ينبع اين گونه رسيدگي نمي شود و آب ها معمولا داراي آلودگي فراوان مي باشد.
همواره اين چشمه از سوي امرا و پادشاهان مسلمان مورد تعمير و مرمت قرار مي گرفت. اين چشمه، در آغاز حكومت عثمانيان منهدم گرديد، به طوري كه مردم مدينه زماني طولاني را در سختي و مشقت گذرانيدند، تا اين كه از سوي سلطان سليمان (عثماني) در سال 932 هجري تعمير گرديد. سپس سيل در سال 990 هجري آن را
411 |
خراب كرد و به فرمان سلطان مراد خان (عثماني) مجدداً تعمير گرديد. وي چاه «غربالي» را خريد و آب آن را به اين چشمه افزود. در سال 1111 هجري، سلطان مصطفي عثماني فرمان داد كه چاه «عقد» را خريداري كنند و بدان اضافه نمايند. آب اين قنات همچنان جريان داشت تا اين كه در سال 1212 هجري از سوي سلطان سليم (عثماني) مجدداً از نو مرمت گرديد. هنگامي كه وهابيان مدينه را محاصره كردند، اين قنات را منهدم نمودند كه پس از آن از سوي «محمد علي پاشا» مورد ترميم قرار گرفت.
سپس اين قنات به وسيله سلطان عبدالحميد (عثماني) تجديد و مرمت گرديد، به طوري كه هم اكنون آب آن فراوان و سود آن براي مردم بسيار است. خداوند به همه اين افراد جزاي خير عطا نمايد.
در حومه مدينه، به استثناء چشمه زرقاء، چشمه كهف در غرب كوه سلع و چشمه خيف كه از منطقه عوالي مدينه سرچشمه مي گيرد و چشمه وادي در كنار مزار حضرت حمزه(عليه السلام)، و نيز چشمه سلطان كه داراي آبي شور است و از قبا به طرف مدينه سرازير مي گردد، نيز وجود دارد. آب چشمه «سلطان» پس از سرازير شدن به سوي مدينه و
تميز كردن راه ها و مجاري آن، به سوي باغ هاي اطراف مدينه در خارج از شهر جريان مي يابد.
در سمت شمالي مدينه، باغ هاي فراواني در نزديكي حصار آن وجود دارد، كه از جمله مي توان باغ «داووديه»، باغ «زكي»، سبيل، بضاعة، بضيعه، طرناوية، فيروزية، الزينية، درويشية، بئر حاء، توانية، جودية، كاتبية و سمانية را نام برد. همچنين علاوه بر موارد فوق در درون حصار باغ هاي روميه را نيز مي توان ذكر نمود.
در سمت شرقي مدينه باغ ها و نخلستان هاي فراواني قرار دارد. در سمت «قبا»، «ذي الحليفه» و «عوالي» باغ ها و كشتزارهاي فراواني وجود دارد كه ميوه هاي «عوالي»
در اين سمت، از معروفيت خاصي برخوردار مي باشد. در اين بخش از مدينه، انواع گوناگون سبزيجات مانند كلم پيچ، گل كلم، تره فرنگي، كنگر فرنگي، باميه، ملوخيه(1)،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يك نوع سبزي از جنس پنيرك. «مترجم».
412 |
بادمجان، گوجه فرنگي، كدو، لوبيا، نخود، خرفه، كرفس و جز اينها به عمل مي آيد و از ميوه ها، هندوانه، خربزه، هلو، انار، انگور، موز، خرما، ليمو، پرتقال و ترنج كاشته مي شود.
مسجد حضرت حمزه در اُحد و در جوار آن خيمه هاي زوّار مدينه قرار دارد.
اطراف مدينه را دشت هاي فراواني دربرگرفته است كه آب راه هاي سيل از آن دشت ها جريان دارد اين آب راه ها سپس به سوي باغ ها و كشتزارهاي مسير، به ويژه مناطق پست آن، به راه مي افتد. در برخي از سال ها گاه آب راه هاي سيل آن چنان بالا مي آيد كه در نتيجه آن موجب ضرر و زيان فراوان به مدينه و سرزمين هاي توابع آن مي گردد.
هنگام خلافت عثمان در دشت «مهروز» آب آن چنان بالا آمد كه نزديك بود بنيان شهر مدينه را ويران نمايد، پس از آن بود كه به دستور عثمان، دو سد در كنار چاه «مدري» ساخته شده و آب را از آن ناحيه به سوي دشت «بطحان» منحرف نمودند. در سال 150
هجري، هنگام خلافت «ابوجعفر منصور» سيل هاي فراواني به سوي مدينه سرازير گرديد كه موجب ناراحتي مردم آنجا شده و موقوفات فراواني را منهدم نمود. پس از اين به
413 |
فرمان «ابوجعفر منصور» سدهاي متعددي در نقاط مرتفع مدينه ساخته شد و آب سيل را به سوي ديگر مناطق منحرف نمودند. در سال 734 هجري آب در دشت «قناه» بالا آمد و در نتيجه آن، سيل سمت شمالي مدينه را تا نزديكي هاي كوه احد فرا گرفت; به طوري كه به مدت شش ماه مردم از زيارت حضرت حمزه(عليه السلام)محروم گرديدند. و نيز در سال 1328 هجري، بر اثر سيلي كه به سوي مدينه سرازير گرديد، ارتفاع آب در نزديكي هاي كوه احد به يك متر و نيم رسيد.
ساكنين مدينه هم اكنون تعدادشان بالغ بر شصت هزار نفر مي باشد كه تعداد بسياري از آنان را مجاورين بيگانه تشكيل مي دهند، اين گروه بيشتر از هنديان، ترك ها، شامي ها، مغربي ها و مصريان مي باشند.
از مشهورترين خاندان هاي مدينه در حال حاضر، خانواده «اسعد» مي باشند كه همگي از سادات هستند. همچنين خاندان بري كه از مغربي ها هستند و نيز خاندان سمهودي كه از تبار مصر به شمار مي آيند، جزء خاندان هاي مشهورند.
بزرگان اهل مدينه، همواره از سوي دولت و نيز تعداد فراواني از آنان از سوي خديو داراي حقوق و مستمري ساليانه مي باشند; اين گروه بيشتر به وسيله خدمتگزاري در حرم، به ويژه در موسم حج، امرار معاش مي كنند.
تعدادي از آنان، به شغل راهنمايي اشتغال دارند كه بدانان «مزور» گويند اين گروه همانند وظيفه مطوفين در مكه را، در مدينه به عهده دارند.
برخي از مردمان مدينه از راه تجارت هاي ساده زندگي خويش را مي گذرانند و در اين ميان مصريان به وسيله تجارت در حبوبات مانند گندم و عدس كه از راه «قصير» به اين شهر وارد مي كنند، امرار معاش مي نمايند.
مردمان مدينه همواره در تعبيرات خود شمال را شامي، غرب را بحري ـ زيرا در طرف دريا واقع مي باشد ـ ، شرق را شرقي و جنوب را «قبلي» ـ زيرا در طرف قبله است ـ مي گويند. مصريان اين نامگذاري را از آنان گرفته اند و درباره جنوب، تعبير «قبلي» را به كار مي برند كه اين نام گذاري صحيح نمي باشد، زيرا قبله در محل آنان در طرف جنوب شرقي مي باشد.
414 |
يكي از عادت هاي مردمان مدينه، ورزش و گردش در گردشگاه ها و باغ هاي خارج مدينه مي باشد. آنان در روزهاي سه شنبه و جمعه پس از نماز عصر، به صورت گروه گروه به سوي اين گردشگاه ها مي روند و در شب هنگام از آنجا مراجعت مي كنند. هنگامي كه براي ورزش به سوي اين مكان ها حركت مي كنند، رسم بر اين است كه در آغاز صبح از مدينه خارج شوند و غذاي آن روز خود را به همراه مي برند. آنان در يكي از باغ هاي اطراف مدينه روز خود را مي گذرانند و پس از صرف نهار، با شادماني به تفريح مي پردازند. اين گونه تفريح ها در نزد آنان به نام «مقيال» معروف مي باشد.
يكي ديگر از عادت هاي قديمي آنان اين است كه هر يك از آنها، در شب بيست هفتم ذي القعده هر سال، مقداري گندم را به عنوان هديه به حجره شريف اختصاص مي دهد كه بدين منظور ابتدا آنها را مي شويند و تميز مي كنند و سپس در كيسه اي كتاني سفيد قرار مي دهند، سپس به سوي حرم آمده و پس از آن كه در برابر آرامگاه شريف پيامبر(صلي الله عليه وآله) با ادب و احترام ايستاده، به دعا و توسل به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي پردازند. سپس آن كيسه را با ادب و احترامي فراوان درون حجره شريف قرار مي دهند. اين كيسه ها به وسيله خدمتگزاران حجره مطهر حضرت برداشته مي شود و سپس به بزرگان مسلمانان به عنوان تبرك هديه مي گردد.
از ديگر عادت هاي آنان، استقبال از زايرين حرم رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، از خارج از مدينه است، بدون آن كه با آنان سابقه آشنايي قبلي داشته باشند، هر يك از مردمان مدينه گروهي را به سوي منزل خويش دعوت مي كنند و از آنان با كمال خوشرويي و مهمان نوازي پذيرايي مي كنند، بدون آن كه هيچ گونه چشمداشتي به پول آنان داشته باشند.
و در صورتي كه زايرين پولي را به آنان بدهند آنها آن را به عنوان هديه قبول مي كنند.
ديگر عادت هاي نيكوي آنان، اين است كه زنان همواره تمامي كارهاي منزل را به تنهايي خود انجام مي دهند و غذا را مهيا مي نمايند و در اين هنگام، هيچ گاه بدون وضو دست به پخت غذا نمي زنند.
همچنين از عادت هاي ديگر آنان، اين است هنگامي كه كودك آنها چهل روز از
415 |
زمان تولدش سپري گردد، پس از شستشوي او، لباس هاي سفيد زيبايي را به تن او كرده و پس از معطر كردن او، به همراه افراد خانواده در كارواني معنوي، به سوي حجره شريف مي آيند و كودك را به دست خدمتگزاران آن وا مي گذارند. آنان نيز كودك را به درون حجره مي برند و با تبرك نمودن او به پرده هاي حجره، آرزوي عاقبتي نيكو براي او مي كنند و سپس كودك در دست مادر خويش قرار مي گيرد و همگي شاد و خندان به سوي خانه خويش رهسپار مي گردند.
تكيه زائران مصري در مدينه منوّره
يكي ديگر از عادت هاي آنان در هنگام درگذشت يكي از افراد خانواده آنان مي باشد. آنها هيچ گاه براي شخص مرحوم، گريه و زاري نمي كنند و بلافاصله پس از درگذشتن هر فردي او را از «باب الرحمه» به درون مسجد مي برند و در كنار حجره شريف قرار مي دهند، در آنجا پس از خواندن نماز ميت بر او، وي را از «باب جبرئيل» خارج نموده و به سوي بقيع رهسپار مي گردند. در آنجا در حالي كه صلوات بر پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي فرستند، مرده خويش را دفن مي نمايند، سپس صاحبان عزا در كنار «باب الجبانه»
416 |
مي ايستند و مردم به آنان تسليت مي گويند.
اين سنت، بسيار قديمي و كهن است و گفته مي شود كه پس از رحلت حضرت امام حسن(عليه السلام) و دفن ايشان در بقيع، برادر آن حضرت يعني امام حسين(عليه السلام)، در كنار «باب البقيع» ايستاد و مردم مدينه به ايشان تسليت گفتند.
از عادت هاي ديگر اهل مدينه اين است كه مردان و زنان در روز پنج شنبه پس از نماز عصر به بقيع مي آيند و به پيروي از سنت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، بر روي مزارها دسته گل قرار مي دهند.
ديگر از عادت هاي آنان اين است كه در ماه رمضان يك ساعت پيش از غروب به حرم مي آيند و در اطراف حجره شريف جلوس مي نمايند. آنان اين لحظات را به تلاوت قرآن كريم و فرستادن درود و سلام بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حرم سپري مي كنند. هنگامي كه توپ افطار شليك مي گردد، براي هر يك مقداري افطار ساده كه شامل نان و پنير، زيتون، خرما، شيريني و جز اينها مي باشد مي آورند كه در اين هنگام با دعوت ديگران بر سر سفره افطار خود، روزه خويش را افطار مي كنند و سپس باقي مانده از غذاهاي ياد شده را در اختيار فقرا و بي نوايان قرار مي دهند. پس از افطار يك ربع ساعت را بدين منوال مي گذرانند، سپس نماز مغرب را به جماعت در حرم ادا نموده و همگي به سوي خانه هاي خويش رهسپار مي گردند. البته تعداد فراواني را نيز هنگام افطار به عنوان ميهمان به خانه هاي خويش مي برند و پس از خوردن شام مجدداً براي انجام نماز عشا به حرم مراجعت مي كنند.
پس از نماز عشا، نماز «تراويح» آغاز مي گردد، نماز گزاران به پنجاه يا شصت گروه تقسيم مي شوند كه هر يك از گروه ها داراي امامي مجزا مي باشند. در برابر هر امام جماعت دو شمعدان به شكل هاي متفاوت قرار مي دهند و بنا بر اين كه كدام امام در خواندن نماز سرعت بيشتري دارد، هر يك از افراد در پشت سر امام مورد نظر خود، نماز «تراويح» را مي خوانند.
پس از پايان نماز تراويح، جشن شمع آغاز مي گردد. زيرا در ماه رمضان كليه شمعدان هاي طلايي و نقره اي را از حجره شريف خارج مي كنند و در برابر هر امام
417 |
جماعت قرار مي دهند و در پايان، طي مراسم با شكوهي، تمامي شمع دان ها، مجدداً به درون حجره شريف منتقل مي گردد. معمولا در انتقال شمع دان ها، برخي از امرا و اعيان، به دعوتي كه از سوي بزرگ خدمتگزاران حرم نبوي شده اند به حرم مي آيند و در مراسم شركت مي نمايند. نماز صبح هم تقريباً به همان شكل برگزار مي گردد.
اما نماز عيد، به وسيله دو امام جماعت، نخست امام جماعت شافعي و ديگري حنفي در مسجد نبوي برگزار مي شود. پس از نماز همگي به زيارت مرقد رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي آيند و سپس به سوي خانه هاي خويش رهسپار مي گردند و روز عيد را به ديد و باز ديد و جشن و سرور مي گذرانند.
مدينه در سه قرن نخستين بعد از هجرت، در كمال پيشرفت ادبي و مادي قرار داشت. در آن هنگام تمامي فضاي مدينه و به ويژه در شمال، شرق و جنوب پوشيده از باغ ها و كشتزارها بود. و مردم مدينه داراي مناطقي زيبا و كاخ هايي مجلل در «وادي العقيق» بودند، زيرا اين دشت داراي آبي فراوان و گوارا و سرزميني حاصل خيز، پر از گل و گياه و ميوه بود. اين سرزمين عمدتاً متعلق به همسران پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود. از مكان هاي مشهور آنجا مي توان «زغابة»، «اضم»، «غابه»، «حصير»، «خليفه» و «جثجاثه» را نام برد كه تمام اين سرزمين ها متعلق به عبدالله بن زبير و فرزندان او مي باشد.
سپس «حمراء الاسد» است كه در آن كاخ هاي فراواني متعلق به قريشي ها و «خاخ» كه متعلق به علويان مي باشد را مي توان برشمرد. درباره خاخ «احوص» اين چنين سروده است:
لها منزل بروضة خاخ *** ومصيف بالقصر قصر قباء
مشهورترين مكان هاي آن: «ثنية الشريد»، «غراء»، «مُعَرّس»، و «بيداء» است كه خانه هاي اشراف قريش در آنجا قرار دارد اين خانه ها بيشتر در دامنه كوه «عير» در سمت راست شخصي كه از مكه وارد مي شود، قرار داشته است.
در سمت ديگر مكاني به نام «جمّاء» وجود دارد و در برابر آن در تنگه «حرة الوبره» در چهار مايلي از مدينه به ضفيره، سرزمين «عروه بن زبير» برمي خوريم كه قصر معروف
418 |
او به نام «عقيق» و چاه مشهور او كه به نام او مي باشد در آنجا قرار داشته است. شاعر در اين باره مي گويد:
كنفوني إن متّ في درع أروي *** واستقوا لي من بئر عروة ماء
در پايين اين كاخ، در برابر «جماء»، مكاني به نام «العرصة» وجود دارد كه كاخ سعيد بن العاص در آنجا قرار داشته است. ابوقطيفه در اين باره اين گونه سروده است:
القصر ذو النخل فالجماء بينهما *** أشهي إلي القلب من أبواب جيرون
گفته مي شود حتي آثار باقي مانده هاي اين كاخ، تا كنون پا بر جا مي باشد.
مسجد عروه در مدينه منوّره
در آن هنگام والي مدينه از سوي معاويه، سعيد بوده و اين كاخ در آن دوران نشانه اي از زيبايي و استحكام و بلكه نشانه اي از مكان هاي معروف قرن اول هجري به شمار مي آمده است. به طوري كه شاعر آن را بر دروازه هاي جيرون (دمشق) ـ كه در آن
419 |
هنگام پايتخت خلافت و جايگاه عظمت و جلال آنان به شمار مي آمده ـ برتري داده است.
اين كاخ در دمشق هم اكنون نشانه اي از زيبايي و عظمت و جلال به شمار مي آيد. از كاخ هاي مشهور ديگري كه در «وادي عقيق» بوده، مي توان به كاخ عاصم، كاخ محمد بن عيسي، كاخ يزيد بن عبدالملك بن مغيره، كاخ جعفر بن سليمان، كاخ أبي هاشم، كاخ عَنبَسة بن عمرو بن عثمان بن عفان، كاخ عَنبسة بن سعيد بن عاص، كاخ عبدالله بن ابي بكر بن عثمان بن عفان، كاخ خارجه، كاخ عبدالله بن عامر و كاخ مروان بن حكم، اشاره نمود.
باقي مانده هاي اين كاخ ها، هم اكنون گواه بر عظمت و آباداني «وادي عقيق» مي باشد. در اين باره شاعر چنين سروده است:
ألا أيّها الركب المحثون هل لكم *** بأهل عقيق و المنازل من علم
فقالوا نعم تلك الطلول كعهدها *** تلوح و ما يغني سؤالك عن علم
ظاهراً نخسين شخصي كه در مدينه ساختمان بنا نمود، عثمان بن عفان بوده است.
وي خانه خود را با سنگ و آهك بنا كرده بود و درهاي آن را از چوب ساج و عرعر ساخته بود. او داراي كشتزارهاي وسيعي در «وادي القري» و «حنين» بود كه پس از مرگش اندوخته او بالغ بر يكصد هزار دينار برآورد گرديد.
در دوران خلافت او، يارانش در مدينه داراي كشتزارها، سرزمين هاي حاصلخيز و خانه هاي وسيعي بودند. «سعد بن ابي وقاص» خانه خود را در عقيق بنا كرد كه داراي فضاي گسترده اي بود و بالاي ساختمان بالكن هايي قرار دارد. «مقداد» خانه خويش را در «جرف» ـ در چند مايلي مدينه ـ بنا كرده و تمامي درون و برون آن را از گچ پوشانيد.
عظمت خانه هاي مدينه، پس از خلفا و هنگامي كه امر خلافت در دست امويان قرار گرفت آغاز گشت، زيرا آنان بذل و بخشش هاي فراواني را به قريش و بزرگان انصار و مهاجرين، در مدينه ارزاني داشتند، تا بدين وسيله آنان را به سوي خود جلب كرده و يا حداقل آنها را به خود مشغول دارند.
420 |
در اين هنگام بود كه ثروت آنان فراوان گرديد و آن چنان در زندگي مادي و دنيايي فرو رفتند تا آنجا كه در ساختن كاخ ها و قصرها به پيروي از بين اميه مشغول شدند و زندگي را تنها در آسايش و رفاه و خوردن و پوشيدن و مسكن گزيدن خلاصه نمودند. بدين منظور ساختمان هاي عظيم و مستحكم را بنا كردند و چاه هاي فراواني را در آن صحرا حفر نمودند و باغ ها، كشتزارها و گلستان هاي بي شماري را به وجود آوردند و آب فراواني را به آنها سرازير گردانيدند.
به طوري كه مدينه به صورت بهشتي زيبا و سرسبز درآمد و اين رفاه و آسايش همچنان ادامه داشت، تا اين كه در آغاز قرن چهارم پايه هاي اين خلافت سست و متزلزل گشت و بذل و بخشش ها رو به كاهش نهاد پس از آن، كم كم وضع آن تغيير كرد و وضعيت رفاه آنان از هم گسست.
پس ستايش و حمد پروردگار را كه دوام همواره از آن اوست.
پس از اين، مدينه رو به ضعف گزارد و ميداني از براي تاخت و تاز اعراب و جنگ هاي بدويان قرار گرفت. در اين هنگام، يعني در سال 360 هجري، «عضد الدوله ابوشجاع»، وزير «طائع لله»، حصاري را بر اطراف مدينه بنا نمود; اين حصار تا نيمه هاي قرن پنجم هجري پا بر جا بود. در اين دوران، بر اثر سستي پايه هاي ديوار قسمت هايي از آن فرو ريخت. «جمال الدين» وزير پادشاه موصل و برپا كننده نوانخانه ايرانيان در مدينه، آن را از نو بنا نمود. سپس «نور الدين بن زنگي»، در سال پانصد و پنجاه و هشت هجري، به هنگام تجديد بناي ساختمان حجره شريف، مقداري بر حصار مدينه افزود.
از آن پس ملك «صالح بن قلاوون» در سال 755 هجري آن را بنا نمود و سپس سلطان «قايتباي» در سال 881 هجري و سلطان «سليم عثماني» در سال 939 هجري، آن حصار را مرمت نمودند.
«محمد علي پاشا» والي مصر پس از جنگ وهابيان آن را تعمير كرد و «باب المصري» را بر اين حصار گشود.
سلطان «عبدالعزيز» (عثماني) نيز در سال 1285 هجري ساختمان آن را تجديد كرد و ارتفاع آن را به 25 متر رسانيد، چنان كه 40 برج ديده باني براي دفاع از شهر در اطراف
421 |
مدينه به وجود آورد.
اين حصار تاكنون باقي مانده است كه هنوز در راه «عنبريه» ديده مي شود و در اطراف آن، روزنه ها و برج هاي مملو از اسلحه و توپ و ساير مهمات جنگي قرار دارد كه به وسيله آن از حمله اعراب و ديگراني كه تا كنون به حرم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تجاوز مي كنند، جلوگيري مي نمايد.
مدينه داراي حصار خارجي ديگري است كه اهميت چنداني ندارد و در اينجا از آن ذكر به ميان نمي آيد، زيرا هم اكنون بيشتر قسمت هاي آن منهدم گرديده است. در فاصله ميان دو حصار مدينه، يعني ميان «باب المصري» و «باب العنبريه»، دشت وسيعي وجود دارد كه عرض متوسط آن در حدود 400 متر مي باشد كه بدين دشت «مناخه» مي گويند.
علّت نامگذاري آن بدان جهت است كه اغلب حاجيان شترهاي خويش را در اين مكان منزل مي داده اند و در مدت زيارت خويش، در آنجا اقامت مي كنند. كاروان محمل مصري نيز در مدت اقامت خود در مدينه در اين مكان اطراق مي كند.
پيرامون «مناخه» از بيرون، ساختمان هاي قرار دارد كه اين ساختمان ها معمولا در كنار خيابان عمومي واقع شده است كه همان خيابان ايستگاه راه آهن مي باشد و هم اكنون بدان خيابان «رشادي» مي گويند. تكيه مصري ها در اين سو قرار داشته كه اين تكيه داراي حقوق و مستمري هاي منظمي از مصر بوده كه در آن همانند تكيه مكه روزانه سوپ براي فقرا و تنگدستان مهيا مي شده و طبق نظم خاصي در اختيار آنان مي گذارده اند. همچنين در اين خيابان پادگان سربازان سلطنتي قرار گرفته است كه اين دو از بناهاي مرحوم «ابراهيم پاشا»، بزرگ خاندان خديوي به شمار مي آيد.
مدينه داراي هشت دروازه مي باشد كه عبارتند از: «باب المجيدي»، «باب الشامي»، «باب الكوفه»، «باب العنبريه»، «باب قوبه»، «باب العوالي» و «باب الجمعه»
در صورتي كه زايرين و حاجيان آلوده به بيماري وبا باشند، اين دروازه ها بر آنان بسته مي شود و تنها راهي را كه مجاز به ورود هستند از «باب المجيدي» مي باشد كه براي آنان گشوده مي شود. اين افراد پس از يك يا دو روز زيارت، ملزم به خروج از مدينه هستند و حتي در اين اقامت كوتاه، همگي در خارج از شهر خيمه هاي خود را
422 |
برپا مي سازند.
به همين مناسبت هميشه مردمان مدينه، از بيماري هاي واگير در امان مي باشند.
در اين گونه موارد همواره يكي از درهاي حرم را مخصوص حاجيان مي گشايند و در نتيجه گروهي از حاجيان كه قصد ورود به حرم را دارند با گروهي ديگر كه قصد خروج از حرم را دارند برخورد مي نمايند.
بنابراين آن چنان فشار و ازدحام در اين قسمت به وجود مي آيد كه گاه افرادي در زير دست و پا هلاك مي گردند; آن چنان كه در سال 1326 هجري چنين حادثه اي اتفاق افتاد. بنابراين در چنين مواردي مي بايست بزرگ حرم دري را ويژه ورود حاجيان و در ديگري را براي خروج آنها اختصاص دهد تا اين كه مردم اين گونه سختي ها و مشقت ها را تحمل ننمايند.
مدينه داراي آب و هواي پاكيزه و بهداشتي بود كه شايد يكي از علت هاي آرامش مردم آن و لطافت مزاج آنان، به همين جهت باشد و در صورتي كه به اين روحيه ادب، تقوي و حسن معاشرت اضافه گردد ـ كه غالباً هم داراي چنين صفاتي مي باشند ـ مي توان گفت: مردمان اين شهر از نظر اخلاقي از بهترين مردمان سرزمين هاي عرب به شمار مي آيند.
اين مطلب شگفتي ندارد، زيرا آنان در مجاورت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) زيسته اند و بسياري از اخلاق و سجاياي كامله آن حضرت، به آنها ارث رسيده است. و نيز در صورتي كه تأمل نمائيم، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ويژگي خاصي را در مردمان مدينه ملاحظه نمودند كه به سوي شهر آنان هجرت فرمودند، بنابراين قطعاً ويژگي هاي اخلاقي حسنه و نيكو، از قديم در ميان آنان وجود داشته است. كه پس از ظهور اسلام نيز در آن شهر اين روحيه و اخلاق به كمال خود رسيد. تا آنجا كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از انجام مأموريت خويش و اظهار دعوت خود و انتشار پرچم دين اسلام در سر تا سر بلاد عرب و ديگر سرزمين ها و تقويت پايه هاي آن و اطمينان از نفوذ مستحكم آن در ميان قلب ها، در «حجة الوداع» فرمودند: «من مرگ را آن زماني استقبال مي كنم كه در ميان انصار باشم». بنابراين اين مردمان كنوني نيز از نسل همان انصار هستند كه بر سنت پيشينيان خويش گام برمي دارند.
423 |
انصار
انصار همان «اوس» و «خزرج» بودند كه از ريشه قبيله «أَزَد» هستند. سرزمين آنان در آغاز «مأرب»، در يمن بوده كه پس از سيل «العرم» در قرن دوازدهم پيش از اسلام به همراه گروهي از آنجا مهاجرت كرده اند و از «يثرب» گذر نموده اند. يثرب در آن هنگام دهكده اي بيش نبود كه مردمان اطراف آن دهكده، به قصد خريد و فروش در بازار آن، بدان جا روي مي آوردند. ساكنين آن را يهودياني از «بني النضير»، «قريظه»، «بني قينقاع» و جز اينها تشكيل مي دادند. يهوديان در آنجا براي خود داراي حصارهايي بودند كه به هنگام شدت، بدان جا پناه مي بردند. پس «اوس» و «خزرج» در اين سرزمين اطراق كردند و قرار بر اين گرديد كه در زير فرمانروايي حكومت آنان، زندگي نمايند. اين مطلب همچنان ادامه يافت، تا اين كه دوران «فيطون» يكي از پادشاهان يهود در يثرب آغاز گرديد. در اين هنگام ظلم و ستم او آن چنان بود كه «اوس» و «خزرج»، دست كمك به سوي پادشاهان «غسان» دراز كردند و آنان نيز به ياري آنها شتافتند. پس از آن حكومت از دست يهوديان يثرب خارج گرديد و در دست «اوس» و «خزرج» قرار گرفت، به طوري كه حتي در املاك آنان خود را شريك نمودند و عصبيت خاصي ميان آنان مطرح شد، آن چنان كه جنگ هاي مشهوري نيز در ايام جاهليت ميان آنان رخ داد كه از آن جمله مي توان، يوم «سمير»، يوم «كعب»، يوم «الربيع» و يوم «البقيع» را نام برد. هنگامي كه گروهي از آنان براي انجام حج ـ در آغاز دعوت اسلامي ـ به مكه آمدند، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در «عقبه» ]در سمت چپ شخصي كه به سوي منا در حركت است در پايين پله ها[ با آنان ملاقات نمود و پس از تلاوت آياتي چند از قرآن، آنها را به اسلام دعوت نمود.
آنان دعوت حضرت را پذيرفتند و گفتند: در ميان قوم ما دشمني به وجود آمده است كه شايد خداوند با وجود شما آنها را به هم پيوند دهد و در صورتي كه اين چنين شود و همگي برگرد شما جمع گردند، شخصي عزيزتر و محبوب تر از شما در بين ما
424 |
وجود نخواهد داشت. هنگامي كه آنان به مدينه بازگشتند، از ويژگي هاي
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آنجا صحبت كردند و مردم را به اسلام دعوت نمودند، به طوري كه اسلام در آن شهر منتشر گرديد. در سال بعد، دوازده نفر از «اوس» و «خزرج»، به هنگام موسم حج به مكه آمدند و در «عقبه اولي» با پيامبر(صلي الله عليه وآله) ملاقات نمودند. آنان نيز با رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بيعت كردند كه همين بيعت به بيعت «اولي» يا (بيعة العقبه) مشهور گرديد كه از ميان بيعت كنندگان «رافع بن عجلان» و «عبادة بن صامت» را مي توان نام برد. سپس اين گروه به مدينه بازگشتند و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، «مصعب بن عمير» را همراه آنان به سوي مدينه فرستاد كه براي آنان قرآن تلاوت كند و احكام و دستورات اسلام را بدانان آموزش دهد.
هنگامي كه فرستاده رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مدينه رسيد، گروهي از اسلام آورندگان به دور او جمع گرديدند. اين خبر به «سعد بن معاذ» و «اسيد بن حضير» كه هر دو از بزرگان «بني اشهل» بودند، رسيد. پس «اسيد» به قصد مجادله نزد «مصعب» آمد. «مصعب» به او گفت: «چرا نمي نشيني و گوش بدهي؟ هر مطلبي كه مورد رضاي تو بود قبول كن و هر آنچه كه از آن اكراه داشتي رد نما». اسيد گفت: «سخن تو منصفانه است» پس در مجلس او نشست. مصعب درباره اسلام سخن گفته و آياتي از قرآن را براي او تلاوت نمود. او گفت: «چه نيكو است» و اسلام آورد. سپس از آنجا به سوي «سعد» حركت كرد و او را به نزد مصعب آورد. مصعب نيز آنچه كه به اسيد گفته بود، براي او نيز بيان كرد و آياتي از قرآن را براي او تلاوت نمود، «سعد» نيز اسلام آورد و با اسلام آوردن آنان، تمامي قوم، به استثناي چند نفر كه پس از هجرت آنان نيز مسلمان شدند، رو به اسلام آوردند. پس از اين، گروهي به سوي مكه آمدند و شبي را مخفيانه با آن حضرت، در «عقبه حديبيه» و در زير درختي كه در آنجا بود، نشستند و با وي بيعت نمودند. اين مكان هم اكنون معروف به «مسجد شجره»(1) مي باشد و آنها در اين پيمان عهد نمودند كه حضرت را ياري نمايند. از آن پس حضرت آنان را «انصار» ناميد. از آن هنگام، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به
اصحاب خويش امر فرمود كه به مدينه مهاجرت نمايند و نخستين شخصي كه به مدينه
1 . اين مسجد در نزديكي حديبيه قرار دارد و با مسجد شجره ـ ميقات اهل مدينه ـ تفاوت دارد. «مترجم»
425 |
مهاجرت نمود «ابوسلمة بن عبدالاسد» بود.
در ماه ربيع الاول همان سال، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به سوي مدينه مهاجرت كردند و در روز دوازدهم ماه ياد شده، در حالي كه ابوبكر نيز همراه او بود و به وسيله راهنما، ابتدا به محله «قبا» وارد شدند. حضرت چند روزي را در منزل «كلثوم بن هدم» اقامت كردند و مسجدي را در آنجا برپا نمودند و مردم را به برپايي نماز جمعه در آن مسجد دعوت نمودند(1) و اين اولين نماز جمعه در اسلام بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در آن خطبه ايراد نمودند. سپس به سوي مدينه حركت كردند، هنگامي كه به جايگاه مسجد رسيدند كه اين مكان در آن هنگام انباري براي خشك كردن خرما و متعلق به «بني نجار» بود ـ خانواده اي كه مادر بزرگ پيامبر(صلي الله عليه وآله) يعني (مادر عبدالله) از اين خانواده بود. ـ حضرت فرمودند: «اين مكان را به من بفروشيد»، آنان گفتند: «آن را به خدا واگذار مي كنيم» پس رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمان دادند كه مسجدي در آن جا به پا گردد و خود ايشان در خانه ابوايوب انصاري(2) مسكن گزيدند، تا اين كه مسجد و خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله) (خانه عايشه) به دست شريف حضرت و مهاجرين و انصار ساخته شد.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) يازده سال را در ميان انصار گذرانيدند انصار و مهاجرين، تمامي كمالات علمي و عملي اعم از اخلاق فاضله، مزاياي برجسته، سيره حميده، تربيت اصيل، فصاحت و سخنوري را از ايشان آموختند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) طي اين چند سال، در تمامي صحنه ها، در شدت ها و سختي ها، همواره در كنار آنان قرار داشت.
هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وفات كرد. خلافت در دست مهاجرين افتاد. آنها به فتح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسجدي را كه حضرت در قبا بنا كردند به نام مسجد قبا معروف است. پس از آن در روز جمعه از قبا حركت كردند و در ميان راه مدينه، به «بطن الوادي» محل سكونت قبيله «بني سالم» رسيدند; در اين هنگام كه روز جمعه بود، حضرت اقامه نماز جمعه كردند و از آن پس در اين جايگاه «مسجد جمعه» بنا گرديد و هم اكنون نيز اين مسجد در مدينه مشهور مي باشد. «مترجم»
2 . ابوايوب انصاري در زمان محاصره قسطنطنيه و به سال 688 ميلادي، يعني در حدود سال 47 هجري درگذشت. وي از سوي معاويه براي فتح قسطنطنيه (استانبول) به همراه لشكري راهي آن ديار گرديده بود. هم اكنون مسجد (و مزار) مشهد او، در پايان دهانه خليج شاخ زرين قرار دارد و از سوي مسلمانان، مسيحيان و يهوديان آستانه مورد احترام فراوان مي باشد و مردمان آستانه، او را «سلطان ايوب» مي نامند.
426 |
و جهانگشايي پرداختند در اين هنگام انصار به كشورهاي اسلامي اطراف پراكنده
شدند، به طوري كه هم اكنون نيز در مدينه تقريباً اثري از آنان به چشم نمي خورد. ستايش پروردگاري كه زمين و آنچه كه بر آن است به او ارث مي رسد!
در صدر اسلام ولايت مدينه همواره در دست خلفا قرار داشت تا اين كه حضرت امير المومنين علي(عليه السلام)، براي سركوبي گروهي از مردم مكه كه بر او خروج نموده بودند(1)، به سوي كوفه حركت كرد و «سهل بن حنيف انصاري» را به عنوان والي مدينه از سوي خويش منصوب كرد كه نامبرده اولين والي مدينه در اسلام به شمار مي آيد.
پس از اين، مركز خلافت از مدينه دور گشت و ولايت آن، از مكه جدا گرديد، به طوري كه اين دو، مستقيماً تابع مركز خلافت بودند.
خلفا همواره عنايت و توجه خاصي به مكه و مدينه داشتند و واليان آن را از
ميان افراد با فضل و كاردان انتخاب مي نمودند. تا اين كه سرانجام آثار ضعف و
سستي در خلافت عباسيان ظاهر گرديد و از آن پس دست نشاندگان هر ناحيه، بر سرزمين هاي اطراف خود دست درازي كردند، به طوري كه در حوالي نيمه هاي قرن سوم هجري، خاندان «بني الاخضر» بر مكه چيره شدند و دخالت در امور مدينه منوره را آغاز كردند.
از اين پس همواره حركت مدينه در دست اين و آن بود، تا اين كه «قرامطه» بر مكه دست يافتند و اين بي نظمي و اختلال را وسيع تر نمودند.
پس از آنان هنگامي كه «اشراف حسني» در نيمه قرن چهارم بر «ام القري» دست يافتند، ولايت مدينه در دست «اشراف حسني»(2) قرار گرفت و تسلط آنان تا سال 1099 هجري همچنان ادامه يافت. در اين سال، طبق فرماني كه از سوي دولت عليه (عثماني)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين گروه به تحريك معاويه از مكه حركت كردند و جنگ جمل يا نهروان را در نزديكي بصره عليه امام زمان خويش، يعني حضرت علي(عليه السلام) به راه انداختند. «مترجم»
2 . بني الحسن و بني الحسين همواره ملقّب به اشراف بودند، تا اين كه پس از به دوران رسيدن شريف ابونمي، تنها بني الحسن را به «اشراف» ملقب كردند و بني الحسين را به «سيد» نامگذاري نمودند. از آن به بعد نامگذاري اشراف حسنيون و سيدهاي حسيني معمول گرديد.