بخش 3

آغاز سفر در هواپیما در مدینه مسجدالنّبی بقیع


57


آغاز سفر


59


آغاز سفر

در اين بخش به شرح سفر پرماجراي خود كه در سال 1395 هجري قمري اتفاق افتاد مي پردازم.
سعي فراوان كرده ام كه انديشه هاي خود را در لحظات پرشور مراسم حج بيان كنم.

آنان كه خود به سفر حج رفته اند به خوبي مي دانند كه كلمات قادر نيستند احساسات و هيجانات روحي انسان شوريده را در هنگام ميقات و عرفات و ديگر مراسم حج بيان كنند.
با اين همه به چنين كوششي دست زده ام و خود نمي دانم تا چه اندازه در اين كار موفق بوده ام.

در هواپيما

روز نوزدهم آبان 1354شمسي به مسجد امام صادق(عليه السلام) رفته و از آنجا با اتوبوسهاي مخصوص به سوي فرودگاه حركت نموديم.

ساعت ده صبح به فرودگاه رسيديم.
مقامات فرودگاه اعلام


60


كردند ساعت يازده و نيم هواپيما حركت خواهد كرد.

متأسفانه حركت تا ساعت پنج به تعويق افتاد.

سرانجام همه در هواپيما جا گرفتيم.
هنگامي كه هواپيما
از سطح زمين فاصله مي گرفت خانه ها و ساختمانها در نظر
ما كوچك و كوچكتر شدند، آسمانخراشهاي بزرگ تهران
ديگر آن اهميت سابق را از دست داده بودند، و در آن، عظمت وبزرگي پروردگار عالميان در نظرم مجسم شد و به ياد اين شعرافتادم:

آسمان بي نشان از قدمتت باشد نشان *** نور پاكت را
همي خورشيد سرگردان گواه

عقل تنها هست بر تنهائيت يكتا دليل *** گرچه دارد عالم هستي همه بر آن گواه

هواپيما در فضاي بيكران الهي به پرواز درآمد و من خود را همچون ديگران بين علايق مادي خانه و خانواده و علايق معنوي و ارزشهاي والاي روحي مي ديدم.

گاهي دوري فرزندان مرا رنج مي داد و گاهي از به ياد آوردن سفر روحاني آن چنان در شعف بودم كه در پوست خود نمي گنجيدم.

و در اين هنگام اين آيه به خاطرم رسيد:

{لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَمَنْ يَفْعَلْ


61


ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ }.(1)

يعني اين كه:

«مالها، اندوخته ها و فرزندانتان طوري شما را مشغول و سرگرم نسازد كه از ياد خدا بازتان دارد و غافل و بي خبرتان گرداند.
و اگر كساني را مال و فرزند سخت سرگرم ساخته [و توجه آنان را آنچنان به خود جلب كرده باشد تا حدي كه از ياد پروردگار باز بمانند، اينگونه اشخاص به خاطر سوء استفاده از دو نعمت مال و فرزندان به همان اندازه غفلتشان از خدا ] از زيانكاران خواهند بود.»

در اينجا سخن استاد را به ياد آوردم:

«علاقه انسان گاهي متمركز در خودش و مصالح خويش است كه تنها به خود و مصالح شخصي خود مي انديشد و نه چيز ديگر، و گاهي اين علاقه در جهت خانوادگي قوي تر است.
به طوري كه در راه تأمين رفاه و آسايش و آرامش اعضاي خانواده، آدمي حاضر شود كه خود را به تلاشهاي طاقتفرسا يا احياناً ذلتهاي روحي و تملقها و پذيرش نكبتها و آلودگي ها بيندازد.
ولي علاقه ديگري نيز
در انسانها وجود دارد كه مي تواند حاكم بر همه اين
علاقه ها و وابستگي ها باشد و آن علاقه «هدفي و مكتبي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.منافقون: 9


62


عقيدتي » است.

اين نوع علاقه است كه به تلاشهاي انسان جهت مي دهد و خط مشي اساسي و كلي او را در زندگي ترسيم مي كند. (1)»

در ساعت 8 بعدازظهر هواپيماي ما در فرودگاه جده به زمين نشست و به چهره همسفران خود نگريستم، شادي و مسرت از چشمانشان مي باريد.
فاصله فرودگاه جده تا محل استقرار موقت حجاج (مدينة الحاج) بسيار كم است.
در اين محل حجاج مي توانند براي چند ساعتي استراحت كنند تا وسيله حركت آنها براي مدينه يا مكه آماده شود و اين بستگي به برنامه كاروان دارد كه به اصطلاح (مدينه اول) باشند يا (مدينه آخر).

برنامه كاروان ما حركت به سوي مدينه بود، ولي چون وسيله حركت آماده نبود، بنا شد كه در محل استقرار موقت (مدينة الحاج) بمانيم و صبح به سوي مدينه حركت كنيم.

جده يكي از شهرهاي زيباي عربستان است كه در كنار درياي سياه واقع شده است.
پس از ديدار از بازار جده دوستان و همسفران در مدينةالحاج به استراحت پرداختند، اما من هر چه مي كردم خوابم نمي برد.
تصميم گرفتم قبل از مراسم حج به تنهايي به زيارت خانه خدا نائل شوم (اين زيارت را عمره مفرده مي گويند)، با كوشش فراوان موانع را برطرف و وسائل حركت را آماده نموده همسفراني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.خودسازي ، صفحه 61.


63


پيدا كرده و حركت كرديم، در اولين پاسگاه متأسفانه مانعي پيش آمد و با همان وسيله به جده برگشتيم، اما خاطر افسرده و روحي پرملال در جذبه حريم الهي نشاطي داشتيم.

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي


65


مدينه


67


در مدينه

پس از ورود به مدينه و مستقر شدن كاروان در هتل (فندق) برنامه عبادتها و زيارتها آغاز گرديد.
باشكوهترين و روحاني ترين زيارت در اين شهر مقدس كه آرزوي هر مسلماني است، زيارت مزار پاك پيامبر گرامي اسلام در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله)است.
انسان با زيارت مزار رسول خدا، داستانهاي بسياري به ياد مي آورد.
اصلا گويي تاريخ زنده مي شود و رنجها نيز، مدينه همه چيز را به ياد انسان مي آورد، داستان شعب ابي طالب را در مكه و آن همه رنجها، و داستان اصحاب صفه را.

مدينه منوره بعد از مكه مكرّمه دومين شهر مقدس اسلامي است، چه آرامگاه باعظمت بزرگترين پيشوا و رهبر عالم بشريت و پرچمدار لواي توحيد، خاتم پيامبران حضرت محمّد بن عبدالله(صلي الله عليه وآله)و يگانه دختر گراميش فاطمه زهرا(عليها السلام) و چهار امام بزرگوار(عليهم السلام)است.

مسلمين كه از اكناف و اطراف عالم براي انجام فريضه حج به سرزمين حجاز قدم مي نهند، قبل يا بعد از انجام اعمال حج به مدينه


68


طيبه (يثرب) مشرف شده و مزار مقدس پيشوايان و بزرگان خود را زيارت مي كنند و نيرويي تازه و ايماني خالص از توحيد ذخيره مي نمايند.

مسجدالنّبي

يكي از بزرگترين و مقدسترين آثار تاريخي اسلام مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) در مدينه منوره است.
مسجدالنبي در وسط شهر مدينه قرار گرفته و قائد عظيمالشأن اسلام(صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)با ديگر مسلمانان (مهاجر و انصار) آن را در سال اول هجرت با سنگ و گل بنا نهادند.

ورود من به مسجدالنبي ، حرم مقدس رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با هيجان و ترديد و حتي با ترس همراه بود.
با خود مي انديشيدم كه آيا اجازه دارم كه به مزار پاك رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نزديك شوم؟

عظمت و بزرگواري پيامبر(صلي الله عليه وآله) مرا مات و مبهوت نموده بود، تا آنجا كه حتي اذن دخول را فراموش كردم.
ناگهان به خود آمده، قدمي به عقب برگشتم و مؤدب ايستاده با خود گفتم: به كجا مي روي ؟ مگر نمي داني كه اين باب جبرئيل امين است، يعني محل ورود فرشته وحي بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نزول كلام الهي است.

آري ، ملك مقرب پروردگار بدون اجازه وارد اين خانه نمي شود.
خود را واله و سرگردان ديدم و جرأت ورود نداشتم.


69


مضطر شدم و دست به دعا بلند كردم و از خدا خواستم كه مرا اذن دهد و هدايتم نموده و اجازه ورودم عطا كند.

با خود مي انديشيدم كه ناگهان به فكرم رسيد كه اينجا
حرم رحمة للعالمين است و خود را در رحمت حق ديده و
ميزبان كريم را شناختم، جرأت پيدا كرده وارد حرم شدم، حرم باصفايي ديدم، آن جايگاه بزرگان و جانبازان انصار، مهاجر و عاشقان، هر دم جلوهاي تازه داشت و عظمتي نو، مانند همگان به جلو مي رفتم و هيچ ترس و وحشتي نداشتم، محراب و منبر رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را ديدم با شوق دل بوسيده و اشكم جاري شد.
ستون حنانه را مشاهده كرده و نالهاش را با گوش دل مي شنيدم كه از فراق
رسولخدا مي ناليد.

جايگاه اصحاب صفه را مشاهده كرده و به ياد جانبازي دلاوران جنگندهاي افتادم كه در تمام نبردهاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با كفار در صف اول جبهه قرار داشتند و رشادتها و فداكاري ها كردند.

اينك به جاي آنها خواجگان كشور سعودي قرار گرفته و جاي برهنگان فداكار، مرداني با لباس مرتب نشسته اند.

تمام ستونها (حنانه، الوفود، السرور، المحصين و ابولبابه و عايشه) يكيك از نظر مي گذشت و هيچ تغييري در حال خود نديدم.
بابها: باب جبرئيل، باب النساء، باب الرحمه، باب السلام را ديده با خود گفتم:


70


بارگاه با عظمت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) همه را اميدي تازه مي بخشد، زائران رحمة للعالمين دستهدسته با بار گناه به حرمش پناهنده شده و هريك نزديك ستون ابولبابه كه مي رسيدند يكباره آرام و نادم و پشيمان با خدا به مناجات مي نشستند.
و گاهي چنان از خود بي خود شده كه ستون توبه را در آغوش گرفته از خداي خويش طلب مغفرت مي نمودند.

حال خوش زائران مرا اميدوار كرده وليكن بار سنگين گناه مانند زنجيري از رفتن بازم مي داشت، يكباره به خود آمده دست به دعا بلند كرده و از زبان امام (امير المؤمنين) در حرم رسول(صلي الله عليه وآله)رحمة للعالمين به شكرانه آن همه نعمت به ستون توبه نزديك شده با چشمي اشكبار و قلبي مملو از مهر و محبت با خداي خود از زبان علي (عليه السلام) به مناجات با پروردگار مشغول شده و عرض كردم:

«خداوندا بر آفريدگان خود منت نهادي و ظلمتكده جهان را با فروغ هدايت خويش روشن ساختي ، در جامعهاي كه هر دسته دست تمنّا و هوس پيش آورد و هر كس دستخوش عواطف خود باشد و عنان زندگي در اختيار احساسات گذارد، تيرگي نفاق و فساد از چهار جانب همچون ابرهاي متراكم بهار برخيزد و بر بام آن اجتماع سنگ تفرقه و وحشت ببارد و نظام تعاون و تمدن را از هم بگسلاند، در اين موقع پيامبران پاك همچون فرشتگان بهشت از وراء انبوه تاري و تيرگي با مشعل كتاب و قانون جلوه گر شوند و پيام عشق رسانند و آيات رحمت و مهر بر آن جانهاي افسرده تلاوت


71


نمايند، پراكندگي ها جمع شود و نكبت تنهايي و خودخواهي از ميان برخيزد و جاي آن نعمت اتحاد و يگانگي قرار گيرد. (1)»

بقيع

شب از نيمه گذشته و صداي مناجات بندگان و شبزنده داران فضاي مدينه را پر كرده بود، زائران از حرم پاك رسول به طرف بقيع، مزار منور امامان راستين در حركت بودند، من نيز پس از مناجات با قاضي الحاجات از مسجدالنبي به سوي بقيع روان گشتم و كوچه هاي تنگ مدينه را پشت سر گذارده به مزار پاك شهيدان نزديك شده و خود را پشت ديوار بقيع يافتم، جمعي با حالي خوش مشغول نيايش بودند، اما من خود را آن قدر كوچك ديدم كه قادر به جلو رفتن نبودم، در آن هنگام كلمات دُرَربار امير المؤمنين علي (عليه السلام) در خطبه مهيج و پرشور خود مرا اميدي بخشيده، زير لب خطبه را بر زبان جاري ساختم كه مي فرمايند:

«آل محمد(صلي الله عليه وآله) خود منشأ علم و از بين رفتن جهل و ناداني اند.
آنان استوانه هاي استوار اسلام و طرفداران خاص و شايسته دين و اتحادند.
حقائق گرامي قرآن نزد آنان، و خود گنجينه علوم خداوندند، هيچيك از افراد اين امّت با آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نهج البلاغه.


72


مقايسه نمي شوند و مردمي كه همواره نعمت دانش و نجاتبخشي خاندان رسول(صلي الله عليه وآله) بر سرشان سايه افكنده است با ايشان برابر نخواهند بود.
آنان همان پايه اساسي دين و تكيه گاه ايمان و يقينند كه خودسران بايد به سويشان بازگردند، و دورافتادگان به دستوراتشان بگرايند، با اين همه، حق اختصاصي ولايت برايشان ثابت است و وصيت و وراثت رسولالله در ميانشان محفوظ.»(1)

آري :

گر راه را ز چاه شناسند رهروان *** از پرتو هدايت آل محمد است

كسب رضاي حق به عمل مي شود وليك *** شرط عمل رضايت آل محمد است

وقتي كه از زبان بزرگمرد جهان انسانيت و آسمان فصاحت و بلاغت، جملات ارزندهاي را در شأن مقام شامخ ولايت و امامت در ذهن تصور كردم به عقب برگشته و در گوشهاي قرار گرفته با جملات كوتاهي ، اجازه ورود به سرزمين مقدس و حريم بلندپايه ولايت را از مقام شامخ رسالت خواسته و با نام خدا و اذن رسولخدا و ائمه هدي و ملائكه مقرب، خود را در زمره زوار مرقد شريفشان ديدم واز پيشگاه مقدس فرزند عزيزشان اجازه خواستم تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نهج البلاغه، خطبه 239 و...


73


راهم دهند و اذن سخنم فرمايند، والاّ نه قادر به رفتن بودم و نه سخنبه زبانم جاري مي شد،كاش مي دانستمدر اين سرزمين چه خبر است.
اين سرزمين چهنام دارد، وچه بندگاني در اين مكان مقدس مدفونند.

آيا مي شود كه به مقام آرميدگان اين سرزمين پي ببرم.

آيا مي شود كه آنها را بشناسم و اجداد طاهرينشان مرا ياري كنند تا شايد من هم راه آنها را يافته تنها به زيارتشان قناعت نكرده و با آه و ناله و فرياد عمر خود را به پايان نرسانم؟

چه مي شد اگر مانند ياران جانباز و فداكار آنان به افتخار امر به معروف و نهي از منكر كه عاملي بزرگ در زيربناي اجتماع اسلامي است نائل شوم.

با خود انديشيدم كه چنين خواستهاي «عقل» و دانش و معرفت مي خواهد.
انسان بدون عقل و دانش به تدريج دچار جمود فكري گشته و به اوهام و خرافات روي مي آورد و در آن هنگام به ياد آوردم كه امام صادق(عليه السلام) به «بشير» فرمود:

«اي بشير، هريك از اصحاب ما كه شناخت و آگاهي و فهم دين ندارد به نيكي و خير نخواهد رسيد، اي بشير انسان فاقد شناخت و آگاهي خيلي زود به چنگ كساني مي افتد كه گمراهي او را خواهانند و او به اين گمراهي آگاه نباشد. (1)»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.امام صادق فرمود: «لا خَيْرَ فِيمَنْ لا يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا يَا بَشِيرُ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذَا لَمْ يَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احْتَاجَ إِلَيْهِمْ فَإِذَا احْتَاجَ إِلَيْهِمْ أَدْخَلُوهُ فِي بَابِ ضَلالَتِهِمْ وَهُوَ لا يَعْلَمُ.» وسائلالشيعة، ج 21 ص 477. كافي ج1، ص40


74


و هم او از قول پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود:

«اي علي هيچ تهيدستي سختتر از ناداني و هيچ مالي سودبخشتر از عقل نيست. (1)»

و در سخني ديگر فرمود:

«بر شما باد كه در دين خدا دانشمند شويد و صحراگرد نباشيد، زيرا آن كه در دين خدا دانشمند نگردد، خداوند به او توجه نكند و كردارش را پاكيزه نشمارد. (2)»

و هم او فرمود:

«خدا عملي را كه با شناخت و آگاهي انجام نگيرد نمي پذيرد چون پس از آشنايي عمل انجام مي شود، يعني شناسايي انسان را به انجام عمل راهنمايي مي كند.
پس كسي كه آگاهي ندارد (و بنا بر عادت و يا تقليد كاري را انجام مي دهد) در واقع كاري انجام ندادهاست. (3)

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كافي ، ج1، ص30

2. كافي ، ج1، ص36

3. «العامل علي غير بصيرة كالسائر علي غير الطريق لا يزيده سرعة السير إلاّ بُعداً.»
كافي ، ج1، ص43.

«لا يقبل الله عملا إلاّ بمعرفة ولا معرفة إلاّ بعمل، فمن عرف دلته المعرفة علي المعل ومن لم يعمل فلا معرفة له.
ألا إنّ الإيمان بعضه من بعض.»
كافي ، ج1، ص44


75


«أُفّ لِرَجُل لا يُفَرِّغُ نَفْسَهُ فِي كُلِّ جُمُعَة لاَِمْرِ دِينِهِ فَيَتَعَاهَدُهُ وَيَسْأَلُ عَنْ دِينِهِ»(1).

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

«اف بر مردي كه خود را در هر روز جمعه (هفتهاي يك روز) براي امر دينش آماده نكند تا با آن تجديد عهد كند و از دينش سؤال كند.»

با اين روايات خود را مضطر ديده و چارهاي نديدم جز اين كه هاديان را وسيله قرار دهم و از آبروي پاكان خفته در خاك بقيع بهره گيرم وخدا را به مقام عظيم آنهاسوگند دهم تا شايد فهمي ، دانشي ، معرفتي و مددي ، فيضي ، عنايتي ، الهامي برسد و از خوف به رجاء پناه بردم و كلام الهي و آيات مباركه سوره زمر را بر زبان و دل جاري ساخته وگوشم نداي حامل وحي الهي رامي شنيد كه ندا مي داد:

{قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِإِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ }.(2)

«اي پيغمبر ما بگو به مردمي كه بر نفس خويش ستم كرده و بدي را از حد گذرانده اند، هرگز از رحمت خداوند نااميد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كافي ، ج 1 ص 40.

2. زمر: 52


76


مأيوس نشوند.
به درستي كه البته خداوند (با توبه كردن) تمام گناهان را مي آمرزد.
زيرا او آمرزنده و مهرباناست.»

همين آيه مباركه بود كه در كالبد مرده من جان بخشيد و با خود گفتم استغفار به دربار با كرم بخشنده مهربان نمايم.
ناگهان جملات آن به خاطرم آمد كه در حضور مولاي متقيان امير مؤمنان استغفار كرد و آن حضرت فرمود:

مادرت بر تو بگريد آيا مي داني استغفار چيست؟ آن درجه عليّين است، و در آن شش معني است.

1ـ پشيماني بر گذشته.

2ـ تصميم بر ترك بازگشت به گناه.

3ـ بدهكاري هاي مردم را دادن.

4ـ واجبات ترك شده را بجاآوردن.

5ـ گوشتهايي كه در حال گناه روييده از بين بردن.

6ـ چشاندن رنج فرمانبرداري خدا به بدن مانند چشاندن شيريني گناه را به بدن، در اين صورت استغفرالله گفتن مطلوب است. (1)

رب اعوذ بك منك.

از فرط بيچارگي و گناه و سنگيني بار معصيت مانند طفلي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نهج البلاغه، حكمت 417.


77


بودم كه مادر، او را از خود رانده و تنبيه مي نمايد، ولي او دوباره به دامان مادر پناه مي برد، و زبان حالش اين است كه مادر! به جز تو و دامان پرمهر تو جايي ندارم كه بگريزم، گرم براني از اين در، درآيم از در ديگر،(1) باز هم به پناهگاه عظيم با كرمش پناهنده شده و با قلبي سرشار از اميد و شوق و ذوق خود را در رحمت عامش مشاهده كردم.

چه گويم از آن شب پرفيض كه تو خواننده عزيز را از حال دلم آگاه سازم؟ تو هم بايد شبي مانند من شيفته محبتهاي بيكران امامان خفته در زمين مقدس بقيع شوي تا آن با كفايتها و فيضبخشها تو را نيز مانند من (از همهجا رانده شده) بر خوان نعمت ولايتشان ميهمان فرمايند، دست نوازش بر سر و روي ميهمان بكشند تا از لذتهاي دنيا بي نياز شوي .

تو واقف اسرار من آنگاه شوي *** كز ديده و دل بنده آن ماه شوي

روزيت اگر بروز من بنشاند *** از حالتشبهاي من آگاه شوي

بياييد وصف سرزمين مقدس بقيع را از زبان دل عاشقي بشنويم كه دم از عشق و علاقه خفتگان در آن وادي و سرزمين مي زند و جملات و ابيات جانسوزش همگان را با اسماء آرميدگان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.مصاحب گفت با آن يار دلسوز *** وفا داري از آن كودك بياموز

كه چون مادر به كينش درستيزد *** همان در دامن مادر گريزد


78


و روشنگران بقيع آشنا مي سازد:

اينجا بقيع و گلشن جنات را در است *** اينجا مزار عترت پاك پيمبر است

اينجا بهشت روي زمين قبر اولياست *** اينجا روان ز بوي بهشتي معطر است

اينجا مطاف حور و ملك خيل انبياست *** اينجا نزول رحمت خلاق اكبر است

كوتاهْ گام و پاي برهنه قدم نهيد *** كاينجا حضور چار امامان و مادر است


| شناسه مطلب: 78136