بخش 4

احرام میقات


79


ميقات


81


احرام

پانزده روز توقف ما در مدينه گذشت، صفحات اين كتاب گنجايش آن را ندارد كه درك همه آن لذتها و نيايشها را بازگو كنم و به علاوه كلمات هم از توصيف آن عاجزند، بگذريم.

اگرچه جدا شدن از آن شهر پاكي ها، طراوتها، زيبايي هاي معنوي براي همه ما مشكل بود، اما فكر اين كه با ترك مدينه و رسيدن به مكه به سعادتي بزرگ و انجام وظيفه واجب نائل مي شويم، رنجهاي دوري از آن شهر را براي ما قابل تحمل مي ساخت.

شبي بزرگ و تاريخي داشتيم، شب 25 ذي قعده يا شب دحو الارض همان شبي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با بيش از صدهزار زائر خانه از مدينه به مكه حركت كردند.

ساعتي قبل از حركت، بر سر سفره شام از فرصت استفاده نموده، دانستني هاي خود را براي همراهان خود بيان و سفارشهاي لازم را جهت ورود به ميقات و مكه و عرفات و مشعر و مني ، به آنها يادآور شدم و از همه همسفران خداحافظي كردم.


82


شبي بود فراموش نشدني ، بعضي از همسفران گريان و برخي مات و مبهوت و عدهاي در فكر خانه و فرزند و گروهي نگران براي انجام فرائض ديني و اعمال حج، و من هم فارغ از فكر و خيال و غم و اندوه نبودم، يك باره ذهنم از حصار زمانگذشت.

پيامبر گرامي اسلام پس از 23 سال رنج و زحمت و مبارزات شبانهروزي خود و ياران وفادارش شالوده دين مقدس اسلام را بنيان نهاده و به گونهاي كه دامنه تعليماتش كه جز كلام خدا نبود، به آن سوي مرزهاي جزيرة العرب رسيده بود.
اوضاع آشفته و پريشان قبائل عرب با تدبير و رهبري خردمندانه نبي اكرم سر و ساماني پيدا كرده، غارتها و برادركشي ها از بين رفته ودوستي ، برادري و برابري جاي آن را گرفته و دلهاي آنها به هم نزديك شده و رشته محكمي از اتحاد و اتفاق براي آنها به وجود آورده و ديگر ترس و بيمي در دل مسلمانان راه نداشت، زيرا دژهاي مستحكم خيبر و امپراطوري هاي ايران و روم با پايمردي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) و دلاوران جنگنده اسلام گشوده و به لرزه افتاده بود.

خلق عظيم محمد(صلي الله عليه وآله) كه خدايش فرموده:

{إِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم} .(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.القلم: 4


83


و دستورالعمل الهي اش كه وظيفهاي بود:

«بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»
(1)

و گذشت بانوي فداكار خديجه كبري از مال و ثروت در راه پيشرفت اسلام و مجاهدات حكيمانهاش، اجتماعات بزرگ را از بتپرستي و جاهليت جدا ساخته و كيش آسماني اسلام را در جانشان جايگزين كرده و با شعار كلمه توحيد:

«قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»،

همه سرزمينهاي عربستان را گلستان نموده است، و اينك پس از تلاش پي گير و كوشش فراوان به ياد موطن اصلي خود و سرزمين توحيد، امالقراي مادر توحيد و زادگاه عزيزان افتاده و عازم سفر حج است.
با اعلام عمومي سراسر جزيرةالعرب را آگاه ساخت و توده عظيمي از قبايل بزرگ عرب و ساير مردم مسلمان همچون سيل به سوي مدينه سرازير شدند.

روز شنبه 25 ذي القعده سال دهم هجرت بود.
وضع شهر مدينه با ديگر روزها فرق كرده و جنبوجوش بي سابقهاي در بيشتر خانه ها و منازل افراد پيدا شده بود، زيرا خود را براي سفر آماده مي كردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بحار الانوار، ج67، ص372


84


در كوچه ها و معابر پر پيچوخم شهر عدهاي به شتاب در رفتوآمد بودند.
دستهاي با كسان خود وداع مي كردند و به عجله خود را به كاروانهاي مكه مي رساندند.

هياهويي برخاسته و جمعيت فراواني از مرد و زن به بدرقه عزيزان خود آمدند و در حالتي كه قطرات اشك از چشمانشان سرازير بود، كاروانيان را سفر به خير مي گفتند، در اين ميان پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) پس از غسل و نظافت تنها دو جامه صحرايي در تن داشت و در پيشاپيش مردم حركت مي كرد.

در مسير زمان با حركت اين قافله بزرگ پيشقراولان كاروان ما هم همان شب شنبه 25 ذي القعده به همراهي بزرگ كاروان عظيم اسلامي به طرف مكه معظمه حركت كرديم.

ساعت نزديك به نيمهشب بود كه از مدينه به طرف مكه حركت و به مسجد شجره يعني همان ميقات رسولخدا(صلي الله عليه وآله)رسيديم.

ميقات

ميقات، به حريم حق وارد شدن و محل احرام پيامبران و رسولان خدا و اوليا و اوصيا و موحّدان و آزادگان را ديدن و جذبه الهي را مشاهده كردن و مرز اختصاصي موحّدين را از نزديك


85


نگريستن و به سرزمين امن قدم نهادن است. (1)

خداي اين خانه، بر هر تازهواردي واجب نموده از هر جاي عالم كه به قصد زيارت اين خانه حركت نمود و ابتداي حرم رسيد به حال احرام آن چنان كه دستور شرع مقدس است وارد شود، همانگونه كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و رسولان خدا و اولياء حق مُحرم شدند مُحرِم شود تا مَحْرَم شود و اجازه ورود به حريم الهي داشته باشد.

و به همين مكان مقدس كه رسيدي بزرگان فرموده اند:

«فاخرج مما كان فيك» يعني خارج شو از هر چه (در سر و تن) داري .

ميقات مرگ يا دم فرو بستن، آخرين سير كمال انسان به سوي خداست.
و حج نيز سيري است به سوي حق، زيرا كه حج در لغت به معني قصد است، يعني قصد الي الله.

حج نشانهاي از بازگشت و رجعت به سوي الله است.
آن خداي ابدي و بي نهايت، كه ناظر بر شورانگيزترين تپشهاي قلب ما در تمام حالات است، از آنجا كه او واحد است و بي همتا، حج او نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.مواقيت پنجگانه عبارتند از:

1ـ ميقات اهل مدينه: مسجد باعظمت شجره.

2ـ ميقات اهل شام: مسجد جحفه.

3ـ ميقات اهل طائف: قرن المنازل.

4ـ ميقات اهل يمن: يلملم.

5ـ ميقات اهل نجد و عراق: وادي العقيق.


86


منحصر به او و بي نظير است.

او حقيقت كمال است و زيارت او هم سير به سوي كمال است.

او ابدي است، زيارت او نيز سير به سوي جاودانگي است.

او حقيقت مطلق است، زيارت خانه او هم جنبشي به سوي حقيقت مطلق است.

او بي نهايت است، رفتن به سوي او هم رفتن به سوي بي نهايت است.

او سرمنزل حجاج نيست، بلكه مقصد آنهاست و آخرين منزل هرگز در اين دنيا وجود ندارد.

و همه اين رفتنها و حركتها به سوي او و با راهنمايي او است.
در حقيقت سيري است به سوي هدف، نه اين كه خود هدف باشد.
زيرا همه جا خدا با تو هست و از تو دور نيست، از خودت به تو نزديكتر است.
{وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}(1) و دورتر از آن است كه به فكر و خيال خام خود بخواهي به او برسي ، آري اما وعده وصل نزديك است.

وعده وصل چون شود نزديك *** آتش شوق تيزتر گردد

و لحظه ديدار مي رسد، هنگام آن رسيده كه خود را براي ديدار آماده كنيم.
دل را از غير او تهي داريم خود را به او بسپاريم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.ق: 16


87


توكل به او كنيم، از او استمداد و استعانت جوييم و بگوييم:

{إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ}

خدا تو را خوانده و در انتظار ورود تو است ارواح و فرشتگان در ميعاد و ميقات براي تو صف كشيده اند(1) خودت را بشناس، اي انسان تو فرزند همان پيامبري كه فرشتگان او را سجده كردند(2) و تو همان مخلوقي كه در آفرينشت پروردگار عالميان فرمود: {فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ}(3).

بنگر به سخن امير مؤمنان: «لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً.»
(4)

اي انسان، تو هرگز نبايد بندگي و بردگي غير خدا را بپذيري ، زيرا تو همان مخلوقي كه خداوند دربارهاش فرمود:

{وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ}(5).

اي فرشتهخو، ديو نفس خود را ببند و زنجيرش كن.
با رسيدن به اين مكان و اين سرزمين امن،(6) با خدا ديدار كن، پيمان ببند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. {يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ
الْمَلائِكَةُ صَفًّا
} . (نبأ: 38)

2. {فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}. (حجر: 28 و29)

3. مؤمنون: 14

4. بحارالأنوار، ج 74، ص 215.

5. اسراء: 70

6. {فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً }.(آلعمران: 97)


88


تجديد عهد كن. (1)

مگر تو با پيمانت متعهّد نشدي كه جز او كسي را نپرستي و پرستنده طاغوت و شيطان نباشي .

{أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ} .(2)

اكنون آنچه در دلت از خدايان ناتوان داري و آنها را براي خود بت ساختهاي ، بيرون كن آن خداي جهانيان و دادرس مظلومان و فريادرس بيچارگان يعني خداي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي و ابوذر و سلمان، همان خدايي كه در وجود آنها بود و در اين ميقات جز او نمي ديدند، خداي مقداد و عمار را در دل خود جاي ده و از ديگر خدايان چشم بپوش.

بدان با آن خدايي در حال ملاقاتي كه بهترين دوست و راهنما و خالق و مربي تو است.

«اينجا ميقات است، جامه زندگي ات را به در آور، جامه مرگ به تن كن، بمير پيش از آن كه بميري .

ميقات، عجب نام پرخوف و پرهيبت و پرعظمتي .
زيرا اين حالات كه در ميقات ديده مي شود، بارها در مدت عمر نظيرش را مشاهده كرده ايم و عجب شباهتي به هم دارند، در اين ميقات زائر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. {وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها }. (نحل: 91)

2. يس: 59


89


خانه خدا هر چه دارد با دست خود به زمين مي نهد.
در آن ميقات زائر خداي خانه هر چه دارد، ديگران از تنش خارج مي نمايند.

ميقات حج، زبان زائر خانه، به گفتن تلبيه گويا، در زمان حج با جامه مخصوص احرام.

ميقات مرگ، زبان زائر خداي خانه بسته، و تشييعكنندگان با صداي بلند فرياد كنند:

لا اله الاّ الله {إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ}(1).

و اين سفر زمان مشخص و معلومي ندارد.

در ميقات زيارت خانه، غسل و تطهير و نظافت لازم و به عهده زائر است.

ميقات و زيارت خانه سير به سوي كمال است.

ميقات و زيارت خداي خانه آخرين سير و كمال زائر است.

ميقات حج و زيارت خانه خدا وارد شدن به محشر خلق، قيامت صغري است.

ميقات مرگ و زيارت خداي خانه، ورود در محشر كبري و قيامت كبري است.

در ميقات حج برنامه حجاج فقط عمل است و بس.

درميقات مرگحساب است وديگر هيچ.
همان گونه كه بزرگان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بقره: 156


90


فرموده اند: «الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسَابَ وَغَداً حِسَابٌ وَلا عَمَلٌ»(1)

اينجا ميقات خانه خداست و تو زائر او، ورود به حريم الهي شرائطي دارد، اگر دارا هستي وارد شو وگرنه، نه.

اولين شرط براي واردين، استطاعت مالي و سلامت بدن و امنيت راه و فراهم شدن مقدمات سفر است.

حال كه شرائط در تو جمع و سفر به سوي خانه خدا واجب گرديده، و تو نيز آزاد و بنده و مطيع، فرمانبردار، پاك و منزه از هر عيب و نقص و داراي سلامت نفس، با خلوص و آماده انجام واجبات و ترك محرمات هستي ، و اينك كه اعضاء و جوارح (قلب و چشم و گوش و زبان و روح و جانت) جهت مصاحبه با پيك حق و امتحان عملي و كتبي و شفاهي حج آماده است.
و حال كه ترك همه خويشان و نزديكان (عيال و اولاد و پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزندزادگان) نمودهاي و براي هر گونه امتحان همچون ابراهيم براي خدا تا فداي فرزند ايستادهاي .

حال كه از دادن مال و منال و مقام و منصب و حتي جان در راه عقيده و هدف همچون اسماعيل آماده و صابري .

حال كه براي بهتر زيستن و خوب مردن همچون هاجر در تكاپو و سعي و تلاشي ، آگاه باش و بيدار، كه حج را براي كه انجام مي دهي و با كه سخن مي راني و چه مي گويي .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بحارالأنوار، ج 32، ص 354.


91


حال كه توجّهت به خداي خانه و سراپا گوش به فرمان حق و آماده براي انجام فرائض و اعمال سازنده حق شدي و نداي ابراهيم خليل را شنيدي ، نيت كن(1) و در نيتت جز خداي خانه، در دل، كسي را راه مده.

و از خدا بخواه: قدمها و گامهايت ثابت باشد، و براي گذشتن از پل صراط تمرين كن و گامها چنان بر زمين نه كه ابراهيم و اسماعيل و هاجر نهادند.

دستي براي دعا به آسمان و دستي براي نجات خلق به زمين با دست آسماني لباس گناه از تن بيرون آر و با دست ديگر لباس تقوي و پاكي و پرهيزكاري به تن كن.

چشمي براي نگريستن حقائق و آيات خدا، و چشمي براي شناخت باطل از حق و با هر دو چشم ميقات رسولان گرامي و اولياي حق را نگريسته و همراهان را به راه راست هدايت نموده و بي رنگي ها را در ميقات بنگر و همه را همچون خود و خود را همانند همه ببين.

گوش شنوا براي نداي ابراهيم و شنيدن فرمان حق، گوش شنوا به فرمان حق و نداي ابراهيم، گوشي فرمانبردار و آماده شنيدن لبيك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نيت احرام حج يا عمره تمتع و يا عمره مفرده و حج قران و حج افراد جهت خود و يا به نيابت ديگري ، واجب و يا مستحب به هر وجه از وجوه كه وظيفه داري نيت كن.
نيت احرام عمره تمتع: محرم مي شوم جهت انجام فرائض ديني عمره تمتع از حَجة الاسلام قربة الي الله.


92


و صداهاي هماهنگ خلق خدا، زبان به ذكر خدا و با نوايي خوش و صدايي رسا به امر خدا در جواب صاحب ندا و تلبيه گويان مانند همگان يكسان و يكنواخت، يك صدا و يك آهنگ، يك لهجه و يك زبان، فصيح و بليغ، با زبان عربي ، نه شعر و نه نثر، بلكه همان گونه كه دستور است:

لبيك، اللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك.

شنيدي كه نثر وشعرنيست بلكه،تلبيهاست ولبيك و لبيك است.

حال اگر كلامت و حرفت از دل بود و گفتارت راست خيالت راحت باشد، در آزمون جهاني اسلام قبولي و در مصاحبه هم جانت آرام گيرد و مطمئن باش قبولي ، از ديگران سؤال نكن، به دست ديگران منگر، از خودت سؤال كن كه چگونه اي ، قلبت گواهي مي دهد، اعضا و جوارحت و اعصابت آرام.

زبانت باز و روحت شاد است، باكي نداشته باش، ديگران هم مانند تو، از خود بايد سؤال كنند.

همه آن اعمال كتبي و عملي و شفاهي و قلبي به خودت مربوط است.

از خود سؤال كن كه چگونه انجام داده اي ؟ ناظر اعمال در خلوت و در جلوت وجدان تو است.

بررسي تمام اعمال هر كس به خودش واگذارده شده و خود


93


حسابرس خود است؛ زيرا اوراق اعمال عبادي اين مكتب را جز خود كسي توانايي بررسي ندارد.
هر دانشپژوه آزاد اين مكتب با علم به اين كه ممتحن خدا است و عالم و دانا و بينا و شنوا و ناظر بر همه است، اعمال و رفتار خودش را بررسي و نمره قبولي و يا رد آن را در زير اوراق و كتابت خود نوشته و امضا مي نمايد.

پروردگار بزرگ از راه لطف و مرحمت چنان بينش و آگاهي به يكيك شاگردان اين مكتب عنايت كرده كه خود محرمانه بدون دخالت ديگران مستقيم جواب رد يا قبولي خود را اعلام دارند.

اين رمزي است بين خالق و مخلوق و عبد و معبود اين مكتب با اين شرح و گفتار هر بنده اي كه خود قبولي اعمال خود را امضا نموده اجازه ورود به اين كلاس ارزنده و توحيدي ابراهيم را دارد.

قرنطينه الهي در انتظار توست، با تزريق واكسن بندگي و آزادي و انساني و اخلاقي وارد حرم شو، واكسن هجرت از گناه و ترك محرمات الهي ايجاد بيست و چهار مصونيت مي نمايد. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كه عبارتند از: 1ـ شكار كردن 2ـ بوسيدن و نگاه شهواني به زنان حتي به همسر.
3ـ عقد و شاهد شدن بر آن 4ـ استمناء 5ـ بوئيدن 6ـ پوشيدن لباس دوخته 7ـ سرمه كشيدن 8ـ نگاه در آينه 9ـ پوشيدن روي پا 10ـ دروغ و فحش و فخر كردن 11ـ قسم خوردن 12ـ آزار رساندن حيوانات 13ـ انگشتر زينتي به دست كردن 14ـ زر و زيور براي زنان 15ـ ماليدن روغن به بدن 16ـ كندن مو از بدن 17ـ سر زير آب بردن و پوشاندن 18ـ رو گرفتن زنان 19ـ زير سايه در حال حركت 20ـ خون از بدن خارج نمودن 21ـ كندن گياه از حرم 22ـ ناخن گرفتن 23ـ دندان كشيدن 24ـ حمل اسلحه.


94


ميقات، اين محل همان قرنطينه الهي است، همه حاجيان بايد
در اين جا واكسينه شوند، آن چنان كه از برنامه هاي خلاف انساني ايمني پيدا كرده تا تمام دستورات شرع مقدس اسلام را يك به يك به خاطر بياورند.

و تو اي حاجي ، كه قصد ورود به حريم خدا داري ، همان 24 چيز كه در حال احرام نهي شده همه را ترك كن.
حال كه محرم شدي و محرمات الهي را ترك كردي به شكرانه اين موفقيت نماز بخوان، بخواه از خدا در اين وادي مقدس كه در تمام امور از محرمات نگاهت دارد، زيرا خدا براي تو و تمام حاجيان حرام كرده، با خود شرط كن و خود را آماده ترك آن نواهي بنما.

تمام قواي معنوي را بسيج و آماده كن، اوامر پروردگار را به خاطر آور، و مناهي را ترك و درس زندگي گير و برنامه حيات را براي هميشه به خاطر سپار، تا در حرم الهي هستي يك به يك را انجام ده.
بعضي از مناهي را در حرم و برخي ديگر موقت و بقيه در تمام عمر بايد ترك شود.
اين امر خداست وبه انسانهاي فرمانبردار شرف و آگاهي ، سربلندي و عزت و مقام و ايمان مي دهد.

اطاعت كن، بدون حرف، بدون چون و چرا، بنده باش، و فرمانبردار، خود را در حرم بين، در ميهمانخانه حق به شخص كريم و بزرگي وارد مي شوي .
تو را دعوت كرده و همه اشياء عالم را براي تو و تو را براي خودش خلق كرده. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.«خلقتُ الأشياء لأجلك، وخلقت لأجلي .»
حديث نبوي .


95


حال، لبيك گفتي ، حاضر شدي ، آمدي و در دفتر حاضرين حرم نامت ثبت شد.
همگام ابراهيم، اسماعيل، هاجر، پيامبران و امامان، سراپا گوش باش، بشنو نداي ابراهيم را جواب گو، و خودت را در صف توحيديان و حاجيان بين، با زائران حرم همگام شو، قدم به جاي قدمهاي ابراهيم بتشكن نه، بتهاي رنگي سنتي ، ملي و سياسي و مادي را از خود دور كرده و همراه قهرمان توحيد به خانه خدا قدم نه.

اكنون كه جامه خداپرستان و قهرمانان توحيد را به تن كردي همگام با ابراهيم، همرنگ همه، همراه همه به سوي خدا هجرت كن با همين لباس، خودت را بساز و قدر اين جامه را بدان، فرداي تو بسته به امروز تو است.
تقوي پيشه كن و از هر چيز كه خدا نهيت كرده بپرهيز، و هر چه امرت كرده انجام ده.
بكوش هر كجا كه خدا تو را حاضر خواسته، باشي ، و هر جا كه نهيت كرده، نباشي ، حريم حق است.
دربار كريم است جز متقين كسي به اين دربار راه ندارد و فقط از متقين(1) عمل پذيرفته مي شود.
تو هم سعي كن متقي باشي زيرا به گفته بعضي از عرفا كه فرمودند: «به درستي كه جمع خيرات دنيا و آخرت در تحت كلمه اي است و آن هم تقوي است.»(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. {إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}. (بقره: 2)

2. براي درك هر چه بيشتر از مفهوم (تقوي ) در قرآن كريم مراجعه كنيد به سوره هاي آل عمران 148 و 120 و نحل ـ 138 و طلاق 2 و 3 و احزاب 69 و مائده 26 و يونس 63 و زمر 60 و...


96


مال و ثروت دنيا اگر همراهش تقوي نباشد باعث فساد در جامعه مي گردد و شاهد، كلام خداست كه مي فرمايد:

{وَإِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً }. (1)

«و چون مردم شهري را به كيفر كردار ناپسندشان اراده هلاك داشته باشيم، خوشگذرانانش را وامي داريم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را يكسره زير و رو مي كنيم.»

اكنون با شناخت ارزش تقوي ، لباس (احرام)(2) از تقوي بر تن كرده و به ميقات وارد شو.

حال كه لباس گناه بركندي و لباس تقوي و پرهيزكاري به تن پوشاندي ، بدان و آگاه باش كه هنگام تجديد عهد و پيمان بستن و شهادتين گفتن در مقابل حجرالاسود است.

ميقات: ورود به محضر خلق و شروع قيامت صغري است.

ميقات: آغاز زيارت خانه خدا است.

ميقات: محل استجابت دعا است.

ميقات: محل پذيرش توبه و بازگشت به خدا است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.اسري : 15

2. لباس احرام عبارت است از دو تكه پارچه كه يكي بر دوش و ديگري بر كمر بسته مي شود.


97


ميقات: محل هجرت از گناه و آنچه در دنيا است.

ميقات: محل قيام بهاري و زندگي نو براي خداست.

ميقات: محل آموزش و تعليم مكتب ابراهيمي است.

ميقات: محل قرنطينه الهي و تزريق واكسن ضد طاغوتي است.

ميقات: محل دگرگوني بزرگ و تغيير و تحول انقلابي است.

ميقات: محل ورود از خود به خدا و از اسارت به آزادي است.

ميقات: محل ورود از ماده به معني و از ذلت به عزت است.

ميقات: محل ورود از پليدي به پاكي و از جهالت به آگاهي است.

ميقات: محل تولدي نو و راهي نوين، انديشه اي بلند و تجديدكننده حيات است.

ميقات: محل نيت، قصد، عزم قلب، انگيزش دل و آغاز سفر است.

به ميقات رسيدي ، نيت كردي ، نداي حق شنيدي ، لبيك گفتي ، محشر خلق و حريم خدا را ديدي ، قيامت صغري و قيام خلق را ديدي ، كفنپوش شده و تمرين مردن كردي ، مُحرِم شدي و مَحْرَم گشتي ، لباس تقوي و پرهيزكاري به بر كردي ، دعا و ندبه و استغفار نمودي ، رحمت عام ميزبانت را ديدي ، به مقصدت، به مرادت رسيدي .

حال با خضوع و خشوع با معرفت و شناخت، با عشق و علاقه با خلوص و پاكي ، با صفاي باطن، با بيم و اميد و با خوف و رجاء و


98


با زباني فصيح و بليغ، با صدايي لرزان و با چشمي گريان به نداي خداي ابراهيم، پاسخ گو:

لبيك، اللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك.

آفريننده جهان لبيك *** هر چه گوئي كنم به جان لبيك

سر به فرمان نهاده ام پيشت *** امر فرما مرا بخوان لبيك

گر «بيا عبدي »ام خطاب كني *** تا ابد گويمت به جان لبيك

گر ندائي كني مرا پنهان *** من هويدا كنم عيان لبيك

گر بميرانيم دمي صد بار *** گويم ار خوانيم، به جان لبيك

چون شود خاك ذره ذره تنم *** شنوي از گلم همان لبيك

در قيامت چو خوانيم گويد *** مو به مويم يكان يكان لبيك

هر كه خواند ز روي صدق تو را *** آيدش فاش ز آسمان لبيك



99


هر كه ده بار گويدت: يا رب *** گويي اندر دلش نهان لبيك

گر بود عارف او برد ذوقي *** ورنه گردد ذخيره آن لبيك

چو خوش است اي خداي روزي كن *** از تو در سر عاشقان لبيك

عاشقم كن بده خطاب جواب *** تا برد فيض ذوق آن لبيك

صداي لبيك تو فضاي آسمان مسجد شجره را پر كرده و هر چه داشتي به زمين ريختي آري كفنپوش شدي ، انسان شدي ، سپيدپوش شدي ، به رنگ همه درآمدي و همه به رنگ تو، كوچك شدي ، ذره شدي ، خس شدي ، قطره شدي ، به درياي خلق فرو رفتي ، دريا شدي (1)، تنها بودي خود مي ديدي ، قطره بودي ، فردي بودي به محشر خلق داخل شده(2) مردم شدي ، مغناطيس و جذبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.قطره چون متصل شود در يَم *** تو دگر قطرهاش مخوان، درياست

2. غرض ز انجمن و اجتماع، جمع قواست *** چرا كه قطره چو شد متصل به هم، درياست

ز قطره هيچ نبايد ولي چو دريا گشت *** محيط گردد و از وي نهنگ خواست

ز فردفرد، محال است كارهاي بزرگ *** ولي ز جمع توان خواست هر چه خواست


100


انسانها تو را در بر گرفت، و هستي شدي ، ابراهيم شدي ، اسماعيل شدي ، امت شدي .

{إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً}(1).

در راه خدا نيست شو، تا هست شوي ، لباس زندگي به در آر، جامه آغاز سفر بپوش، جامه ملاقات با خدا.
جامه بي رنگ و بي نشان، ساده، دو تكه، خود را به رنگ همه درآور، رنگ فرمانبرداران، رنگ بندگان، خود را نبين بلكه خدا را ببين، افكار پوچ، منيّت، خودپرستي ، غرور، شهوت، خودبيني ، رنگهاي تصوري ، امتيازات اشرافي ، اربابي ، همه را در ميقات بريز، از خود دور كن، در ميقات همه را دفن كن.
برهنه شو، عريان شو، خدايت وعده داده مانند روزي كه از مادر متولد شدي ، به چيزي مينديش، و خود را به مال و ثروت، شخصيت و حسب و نسب، رياست، مقام، قدرت، بزرگي مشغول مكن، سرگرم اين بازيچه ها مشو، آنچه مهم است، هدفاست.

بي رنگ شو، به رنگ همه انسانها تا همه را به رنگ خود بيني .
عرب، عجم، سياه، سپيد، هندي ، مراكشي ، مصري ، ليبيائي ، از هر بلاد و دياري كه هستي .
به رنگ اول خلقت، همان گونه كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نحل: 120


101


تولد از يك پدر و يك مادر(1) و بنده يك خالق و از خاك، يعني پستترين چيزي كه خدا خلق كرده از تراب تو را و مرا خلق نموده با همه اين پستي و كوچكي ، گويد كه همه اشياء را براي تو، و تو را براي خود خلق كردم قدر خودت بدان اگرچه از خاكي ، ولي خدايت فرموده:

{فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ} .(2)

اي بهترين خلق خدا، خدايت خواسته كه تو بزرگ گرامي و با همه، برابر و برادر باشي .

اي كسي كه همه اشياء براي تو خلق شد، هجرت كن، از زشتي ها به زيبايي ها، از خواب به بيداري ، از ماده به معني ، از نشستن به قيام، از تنپروري به كوشش، از گناه به توبه، از پليدي ها به خوبي ها، از خودخواهي به ايثار، از خود به خلق و از هر چه غير خداست به خدا هجرت كن.

از هواي نفس، از شهوات، قدرتها، مقامها، اشراف و خواسته هاي دل هجرت كن.
«اَلْمُهاجِرُ مَنْ هاجَرَ نَفْسَهُ» مهاجر كسي است كه از هواي نفس هجرت كند.
اگرچه هجرت كار مشكلي است و امري است مهم آن هم هجرتي چنين، هجرت از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.آدم و حوا، (يا أيُّهَا النّاسُ، اِنَّ رَبَّكُمْ واحِدٌ، وَاِنَّ آباءَكُمْ واحِدٌ كُلُّكُمْ لاِدَم وَآدَمُ مِنْ تُراب). (بحارالانوار، ج 73 ص 348)

2. مؤمنون: 14


102


خواسته هاي هواي نفس، يا ديو نفس، يا شيطان، اما بايد جهاد كرد،
جهاد اكبر، مبارزه با نفس، جهاد في سبيل الله كاري است مشكل، اگر خدا كمك كند آسان مي شود. (1)

بايد كوشش كرد و هجرت كرد، از قيد و بند زن و فرزند و مال و مقام، از هواهاي نفس، از همه بندها بايد هجرت كرد.

زنت زنجيري به گردن، مالت زنجيري به دست و پا، فرزندت به گردهات سوار، و شهوت و قدرت و مقام و مال هر يك سدي براي عبور از ميقات تو شده اند.

پيامبر درونت گويد كه همه را بگذار و بگذر، عقل و دينت گويند اينها هدف نيستند، بلكه وسيله سعادتاند از اينها درگذر و عبور كن، به وادي امني خود را رسان، هجرت كن، پيشتر برو، اول كار است، سرحد هجرت است، ابتداي جهاد است(2) گذشت، مردانگي ، همت، استقامت و صبر مي خواهد.

با خود انديشيدم كه خدايا چه كنم، راهم ده، كمكم كن.
اگر از اينميقات عبور كنم، پيروزم، فاتحم، انسانم، خدايي ام، بنده ام، تا آخرعمرمجاهدم، مشكل است، دشوار است، بايدهجرتكنم، جهاد كنم، از خود بيرون روم، خود را نبينم، به سوي حق هجرت كنم، به سوي هستي مطلق، كمال مطلق، نيست شوم تا راه آسان شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: دين اسلام سهل است و ممتنع، سهل است از حيث راه، و ممتنع است از حيث راهرو.

2. اَلْمُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ؛ مجاهد كسي است كه با هواي نفس مجاهده كند.


103


خدايا، هجرتم، جهادم، ميقاتم، ميعادم، آغازم، انجامم، سرمنزلم، ورودم، دعوتم، قيامم، برنامه ام، از نيستي به هستي مبدل گرديد.

قيام بهاري كردم، زندگي از سر گرفتم، حيات جاودان يافتم.

به فكر فرو رفتم، و با خود گفتم كه كار تمام است و اينجا محل احرام است، احرام پيامبران، ميقات بزرگان، ميعاد بندگان، سرمنزل آزادگان، سرحد مجاهدان، قيام افتادگان، آغاز كار پناهندگان، محل ملاقات مشتاقان.

آري همان محل ميقاتي است كه هريك از اولياي معصومين هنگام ورود و احرام و گفتن لبيك اندام مباركشان به لرزه افتاده و زبان حقيقتگويشان ياراي گفتن لبيك را نداشت و چنان بيخود مي شدند كه همراهان تعجب كرده و از هم سؤال مي نمودند كه حضرت را چگونه مي بيني ، كه توانايي گفتن لبيك را ندارد؟!

از حضرتش سؤال مي نمودند حضرت با حالي ناآرام و لرزان جواب مي فرمود كه: ترسم از اين است كه جواب ردم دهند و لالبيك ولا سعديكام گويند.

گامي پيش گذاشته و الله الله گويان حال توجهي از خدا خواستم.

چند لحظه اي در انديشه فرو رفتم، ناگهان داستان آموزنده و نويددهنده مولانا جلال الدين رومي را به خاطر آوردم كه جواني پيوسته الله الله مي گفت و دعايش مستجاب نگشت سرانجام نيايش را


104


ترك كرد، راهي ديگر در پيش گرفت.

شبي حضرت خضر را در رؤيا ديد:

گفت هين از ذكر چون وامانده اي *** چه پشيماني از آن كش خوانده اي

گفت لبيكم نمي آيد جواب *** زان همي ترسم كه باشم رد باب

گفت خضرش كه خدا گفت اين به من *** كه برو با او بگو اي ممتحن

بلكه آن الله تو لبيك ماست *** وان نياز و دردسوزت پيك ماست

ني تو را در كار، من آورده ام *** پيك ما بوده گشاده پاي تو

درد عشق تو كمند لطف ماست *** زير هر يا رب تو لبيكهاست

اين داستان اميد تازه اي به من بخشيد و روزنه روشن در قلبم پديدار شد و همچون خورشيدي كه از پشت كوه مشرق برآيد دلم را نوراني ساخت و راه تازه اي پيدا نمودم، راهي نزديك، آن چنان نزديك كه از خوشحالي در كالبد خود نمي گنجيدم.

با همان حال به دربار ميزبان كريم خود وارد شده و به ياد انسانهاي راستين تاريخ چون ابوذر و مقداد و عمار و بلال افتادم كه


105


آني غافل نبوده و همگان را از زشتي ها باز مي داشتند.
هم اسلام را فهميدند و فهماندند، هم شناختند و شناساندند.
هم آگاه بودند و آگاه ساختند.
آن رادمردان، خدايان دروغين و طاغوتها و بتها را سجده نكردند، خدا را ملاقات كردند در حالي كه قلبشان از خوف خدا لرزان و چشمانشان گريان، دست آنها به طرف لطف پروردگار بلند و قدم هايشان به مهمان خانه حق به جلو روان، اعضاء و جوارح آنها در حال تسبيح و مناجات با خدا، زبان آنها به ذكر و تلبيه گويا، يك گوش به فرمان حق شنوا { ادْعُونِي}(1) و گوش ديگر لبيك و سعديك پيك حق را شنوا {أَسْتَجِبْ لَكُمْ}(2) ملايك همه صف بر صف در انتظار ورودشان، و فرشتگان آماده درودشان.

به حال آنان غبطه خوردم و از خداي خود آن چنان حالي و فكري و انديشه اي و توجهي و آگاهي خواستم.

با خود گفتم آن رادمردان و آزادگان هنگام اضطرار و درماندگي به دربار لطف و كرم الهي پناه مي بردند، و تو پناهگاهي جز دربار حضرتش داري ؟

با پروردگار كريم خود گفتم:

همه از پرتو لطف تو ايا بار خداي *** انتظار كرم و بخشش و رأفت دارند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.غافر: 60

2. همان.


106


كي براني ز در خويش و گذاري محروم *** بندگاني كه به درگاه تو حاجت دارند

تجديد عهدي كرده و پيمان بستم و هر چه در سر داشتم ريختم و دل را از غير او تهي كردم و از خود بيرون شدم.
ابديت را انتخاب كردم و از همه هجرت كردم و به وادي تازه قدم نهادم.
به وادي ايمن رسيدم، شكر خدا نموده، فرياد كردم، لبيك اللهم لبيك.

صداي لبيك لبيك ما فضاي مسجد با عظمت شجره را در آن دل شب پر كرده بود و پس از احرام و لبيك لبيك، نماز «تحيت» مسجد و نماز شكر بجا آورده آماده حركت به سوي خانه خدا شديم.

ساعتي بعد از حركت راننده به علت خستگي ماشين را متوقف ساخته و به خواب رفت و همراهان نيز به استراحت پرداختند.
صبح روز بعد با نسيم صبحگاهي از خواب بيدار شده و به نماز ايستاديم.
پس از خواندن نماز صبح سوار ماشين گشته و عازم مكه شديم.
راننده كاميون، عربي لاغراندام بود كه گاهي اوقات سخت عصباني مي شد.
از حرفهايش اين طور فهميديم كه خود را راننده


107


ماهري مي داند و خيلي هم ادعا داشت، اما هنوز يك ساعت از حركت ما نگذشته بود كه راننده پرمدعا نتوانست كاميون را خيلي خوب اداره كند، كنترل از دست او خارج شد.

كاميون واژگون گشت و ما كه در روي كاميون قرار داشتيم درست در زير بارها قرار گرفتيم، ولذا قادر به تشخيص موقعيت خود نبوديم.
من درد شديدي در پاي خود احساس مي كردم ولي از وجود مايع گرم و لزجي كه بر روي بدنم جاري مي شد حدس زدم كه ديگر قسمتهاي بدنم نيز مجروح شده اما به شدت درد پا نبود.

مدتي بعد سر و صدايي از پشت بارها به گوشم آمد و اين طور به نظر مي رسيد كه عده اي قصد نجات ما را دارند و حدس ما درست بود.
چند دقيقه پس از واژگون شدن كاميون ما، كاميون ديگري كه حامل بار كارواني از حجاج ايراني بود رسيد و آنها براي نجات ما از زير بارها اقدام كردند.

خود راننده و شاگردش در اين حادثه سالم مانده بودند.
آشپز كاروان وضع وخيمي داشت و من نيز همين طور.
دو مرد نيز كه از خدمه كاروان بودند به شدت مجروح شده بودند.
چند دقيقه بعد يك آمبولانس رسيد، همه ما را به درون آن بردند و پس از نيم ساعت به يك بيمارستان صحرايي رسيديم.

در آن بيمارستان ابتدا زخمهاي ما را پانسمان كردند و سپس با


108


آمبولانس به محل ديگري جهت عكسبرداري برده و پس از عكسبرداري در همان بيمارستان بستري كردند.
پس از عكسبرداري معلوم شد كه پاي چپ من از مچ شكسته است.

آن شب ما در بيمارستان صحرايي بوديم.
اين بيمارستان موقت داراي پنج يا شش اتاق بود.
تقريباً در هر اتاق چند بيمار بود كه اغلب در بين راه مجروح شده بودند.

بيمارستان صحرايي تقريباً مجهز بود، چند پزشك مجرب سوري ، مصري ، فلسطيني و پاكستاني آن شب به يك عمل جراحي سريع و موفقيت آميز بر روي پاي خرد شده من دست زدند.
سه پرستار مصري به آنها كمك مي كردند، و آنچه كه براي من بيش از همه قابل توجه مي نمود استفاده نكردن از داروي بيهوشي بود.

پزشكان پس از عمل جراحي از اتاق بيرون رفتند، شب فرارسيد.
شدت درد و سوزش زخمها مانع خواب بود.
از طرفي چند مجروح ديگر كه در اتاق بودند تا نيمه هاي شب ناله مي كردند.

سه پرستار مصري هر چند دقيقه يك بار به ما سر مي زدند.
پرستاريشان خالي از تصنع و توأم با محبتهاي خواهرانه بود.
باز هم از همان مقدار عربي كه قبلاً خوانده بودم استفاده كرده و از يكي از پرستارها پرسيدم اسمت چيست؟ پاسخ داد فاطمه.
گفتم: فاطمه چه اسم بابركتي !


109


از دومي اسمش را سؤال كردم؟ پاسخ داد سلمه.

چه اسم زيبايي ، ام السلمه زوجه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) بوده است.
اسم پرستار سوم آن چنان نامأنوس بود كه در ذهنم نمانده ولي به هر حال فهميدم كه يك اسم اروپايي است.

همان موقع به ياد مقاله اي از «حسن صدر» در روزنامه اطلاعات، به نام «و به اين ترتيب فرهنگ ملتي از بين مي رود» افتادم، انتقادي سخت از كساني كه بر فرزندانشان اسمهاي اروپايي مي گذارند كرده بود و آن را يك نوع حقارت ذهني مي دانست.

از پرستارها سؤال كردم مذهبشان چيست؟

پاسخ دادند: شافعي .

من نيز در پاسخ آنها كه از مذهبم سؤال كردند جواب دادم: «مذهبم جعفري است.»

آنچه كه موجب شگفتي من شد آن بود، نامي از مذهب جعفري نشنيده بودند.

پاسخ آنان، هم موجب تعجب بود و هم اندوه.

فوراً اين سؤال در ذهنم خطور كرد كه آيا تبليغات مذهب جعفري تا اين حد ضعيف است كه سه مسلمان تحصيلكرده مصري كه براي خدمت به حجاج به عربستان آمده اند حتي نامي از مذهب جعفري نشنيده اند، مجبور شدم براي معرفي مذهبم نام شيخ شلتوت مفتي و فقيه بزرگ مصري را به ميان آورم و فتواي او را در مورد


110


حقانيت مذهب جعفري متذكر شوم. (1)

آن شب پرفيض بابركت به پايان رسيد.

صبح روز بعد با صداي الله اكبر اذان بيدار شده و نماز صبح را روي تخت بيمارستان خوانده و در انتظار سرنوشت بودم.

آري آن شب بزرگ رحماني به سرعت گذشت، شبي بود رويايي ، افسانه اي ، پيروزي ، شب حيات و زندگي ، شب نجات، شب بيداري ، شب حادثه، شب تصادف و يا شب سلامت و مصلحت.
در حال مناجات با خدا بودم كه، پروردگارا ياريم ده، كمكم كن، اعمالي در پيش دارم عمره، حج، عرفات، مشعر، مني ، جمره و مسلخ، تقصير، طواف و سعي و نماز، بيتوته در مني و وقوف در عرفات و مشعرالحرام، همه با كمك تو اي پروردگار بايد به پايان برسد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.فتواي شيخ شلتوت مفتي اعظم و فقيه و رئيس دانشگاه الازهر مصر بدون ترديد يكي از مهمترين فتواهاي بزرگ تاريخ اسلام است.
وي در فتواي خويش نوشت كه اسلام بر هيچيك از پيروان خود واجب ننموده كه از مذهب خاصي پيروي كنند.
ما مي گوييم هر مسلماني حق دارد در ابتدا از هر مذهبي كه طبق مدارك صحيح نقل شده و احكام آن را در كتب مخصوصي تدوين كرده اند پيروي كند.

مذهب جعفري ، مشهور به مذهب شيعه اماميه از جمله مذاهبي است كه مانند ساير مذاهب اهل سنت شرعاً مي توان از آن تقليد كرد. (رجوع كنيد به مجله «رسالة الاسلام، سال 11، شماره 3).


111


سرانجام آن شب به پايان رسيد.
روز بعد ما را با يك آمبولانس به مكه رساندند.
محيط بيمارستان ايراني بود، قبل از هر كار مرا به اتاق راديوگرافي بردند و از مچ پا و پهلو و دست من عكسبرداري كرده و پس از ساعتي خبر داند كه مچ پا شكسته ولي خوشبختانه در پهلو و دست شكستگي ديده نشد.

تختي آماده و مرا در اتاق بستري كردند.
اطراف ما شانزده تخت بود كه بيماران در حال استراحت بودند، بيماران ايراني از شهرهاي اهواز، اصفهان، كرمان و تهران بودند.
مدت ده روز كه من در بيمارستان بودم، مدام بيماران در حال مرخصي و گاهي بيمار تازه، وارد و بستري مي شد، شبانهروز ما مي گذشت و از همان شب اول در اثر شدت درد و بي خوابي داستانهايي از زندگي ابراهيم و اسماعيل و بناي خانه كعبه و ولادت ابراهيم و اسماعيل و هاجر و مناسك حج تا صبح گفته مي شد.
هر شبي داستاني شيرين و جذاب از زندگي موحدين و خداپرستان، بيمارستان را تبديل به مجلس درس و بحث ديني نموده، دردها و زخمها را با اين سخنان مرهمي نهاده و همه به ياد فداكاري اسماعيل و گذشت ابراهيم دردها را فراموش كرده و از خدا چنين اراده و تصميمي درخواست مي كرديم.


| شناسه مطلب: 78137