بخش 5
طواف بر گرد کعبه نماز طواف طواف من
|
113 |
|
طواف بر گرد كعبه
|
115 |
|
طواف بر گرد كعبه
طواف بر گرد كعبه نيز عظمتي دارد.
انسان خويش را در ميانه گردابي
خروشان احساس مي كند.
امواج حركت و تكاپوي انسانها را مي بيند
كه به دور كعبه مي گردند!
موج خروشان در حال نيايش با خدا به گرد خانه، در طواف، در اينجا انسان احساس «بودن» نمي كند، بلكه به خوبي مي فهمد در حال «شدن» است، و جزئي از يك روح خروشان كه پيوسته روح و زندگي مي گيرد و از پوسيده شدن و گنديدن و ركود و پوچي در امان است.
اينجا توقف نيست، بلكه حركت است.
اينجا «من» نيست بلكه «ما» است،
اينجا فرد نيست بلكه اُمت است.
اينجا است كه انسان درك مي كند آن همه انديشه هاي پوچ از مقامپرستي ، مالدوستي ، ثروتاندوزي ، افتخار به خانواده و نژاد و طبقه چقدر بي ارزش است.
در اينجا انسان به رود پيوسته است تا جريان يابد و سپس به
|
116 |
|
دريا رسد و اين ندادهنده آن است كه در اسلام نجات فردي مفهوم ندارد، اگر حركتي به سوي «رهايي » است، حركت جمعي است نهفردي .
در اينجا است كه انسان، به پوچي انديشه هاي صوفيانه و زاهدگرايي
فردي پي مي برد.
انديشه هاي آنان كه جامعه را رها كرده و گوشه
عزلت بر مي گزينند تا با نيايش هاي خويش رهايي فردي يابند.
طواف كعبه بايد با نيت از «حجرالاسود» شروع و به آن ختم شود.
طواف خانه در مداري معين و حساب شده بدون انحراف و كجروي بايد
انجام شود.
و اين نمايشگر آن است كه گرديدن در مدار الهي بدون حساب و بدون نظم و
ترتيب نيست، بلكه مانند منظومه شمسي كه با حساب معين و دقيق به گرد خورشيد و مدار
آن در گردشند، همگان در مدار مخصوصي طواف كنند!
بنابراين انسان در مسير زندگي اگر از مدار جاذبه الهي خارج گردد آلت
دست طاغوتان قرار مي گيرد و به گودال پستي و مذلّت سقوط
مي كند.
انحراف از مدار حق در واقع بيرون شدن از مدار توحيد و سرانجامش
نابودي است!
پس از طواف، نماز در مقام ابراهيم آغاز مي شود كه خود وارد شدن در دنياي تازه اي است و جهاني ديگر و آن نماز گزاردن در مقام ابراهيم است.
|
117 |
|
انسان خداپرستي شده كه مدار الهي را به نحو احسن پيموده اكنون اجازه دارد كه پاي خويش را در مقام ابراهيم؛ «انسان نمونه» بگذارد و نماز بخواند كه نقطه اوج پرواز انسان توحيدي است.
نماز طواف
نماز، در جامه پاك و سفيد احرام در حرم الهي در نقش ابراهيم بتشكن بنيانگذار جهانبيني توحيدي ، آن كه بر ستمگران شوريد، آن كه بر مشركان شوريد و بر طاغيان عصيان كرد، به ميان آتش رفت تا خلقي را از آتش ظلم و جور نمروديان رهايي بخشد! و اكنون انسان در مقام ابراهيم نماز مي گزارد تا با خداي خود پيمان بندد كه از آن به بعد در طول زندگي خويش با طاغوت و طاغوتيان درافتد و ظلم را پذيرا نباشد و اين است كه مي گويم نماز در مقام ابراهيم باشكوهترين و بامعناترين و سازندهترين مراسم حج است.
انسان آگاه پس از اين نماز مشعلي مي شود بر سر راه انسانها، و رهبري مي شود نجاتدهنده همچون پيامبران، و مصلحي مي شود همچون ابوذر و سلمان كه بودن آدميان را در درياي جهل و ناداني تحمل نتواند كرد و از آن پس ابراهيموار زندگي مي كند و مصمم مي شود تا قوم خويش را همچنان كه انديشمند بزرگ فرمود از «مرداب زندگي راكد و حيات مرده و ذلت جور و ظلمت و جهل به حركت درآورده و به آنان جهت دهد.»
|
118 |
|
اين است كه در نماز با گفتن { قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ} توحيد ذات الله را، و با گفتن {اللهُ الصَّمَدُ} توحيد صفات الله، و با گفتن {لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ} توحيد افعال الله و با گفتن {وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ} توحيد عبادي الله را بر زبان جاري كرده و در خانه توحيد با گفتن اقسام توحيد سند بندگي را تسليم حق بنمايي .
طواف من
بي شك خواننده از خود مي پرسد كه من با بدني مجروح و پايي شكسته چگونه به دور خانه خدا طواف كردم؟
روز هفتم ذي الحجه كه همه آماده حركت به سوي عرفات مي شدند دستور رسيد كه مجروحين كاروانها يا به كاروانهاي خود ملحق شوند و يا همراه كاركنان بيمارستانها آماده طواف و اعمال و رفتن به عرفات گردند.
در ساعت 11 آمبولانس جلو بيمارستان حاضر شد.
با كمك پرستاران مرا
داخل آن قرار دادند و پس از خداحافظي از پرستاران، به محل كاروان حركت
كرديم.
مناظر اطراف خيابان و ديدن حجاج براي من كه ده روز تمام در بيمارستان
بودم تازگي داشت.
چند تن از برادران ديني به محض ديدن من جلو آمدند و چند تن
ديگر به درون هتل رفتند تا خبر ورود مرا به ديگران بدهند.
در چنين مواقعي معمولاً شور و احساس برادري به اوج
|
119 |
|
مي رسد و انسان خويش را در «جمع» ديگران احساس
مي كند.
كدام كلمه اي قادر است كه اين احساسات و شور را بيان كند و
غير از مكتب توحيدي كدام ايدئولوژي و مكتبي قادر است كه چنين احساس «برادري » و يكي
بودن را در انسان به وجود آورد. (1)
چند تني از برادران مرا در آغوش كشيدند و از اين كه از مرگ حتمي نجات پيدا كرده بودم ابراز شادي مي كردند.
من هم آنها را در آغوش محبت گرفتم اگرچه پاي من داخل گچ و بدنم مجروح بود ولي هيچ احتياجي به دست و پا نبود، زيرا هريك از آن برادران دستي بودند و مرا به آغوش و سينه خود چسبانده و هر كجا كه اراده مي كردم مي بردند.
پس از استراحت و ديد و بازديد از يكيك عزيزان و حجاج محترم در اتاقي استراحت كرده و آماده براي طواف خانه شدم.
همان عزيزان آمدند و با زحمت زياد مرا به حمام برده و خون و زخمها را شسته و غسل طواف كردم و آماده براي مسجدالحرام و طواف خانه شدم.
برادران مهربان وسيله حركت را آماده و مرا درون ماشين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1.انسان در سفر حج متوجه همكاري ،
تعاون، دلسوزي و محبت بي شائبه مسلمانان مي شود و به مفهوم واقعي كلمه
«ايثار» پي مي برد و با خود مي انديشد كه اگر اين روح ايثار، تعاون و
همكاري در اجتماع در مسير صحيح و خدايي به كار افتد چه نتايج شگفتي را موجب
مي گردد؟ و بايد هميشه چنين باشد.
|
120 |
|
بردند، آن قدر مرا شرمنده احسان و لطف خود كردند كه اگر بگويم مرا
بالاي سر خود و شانه ها قرار داده بودند اغراق نگفته، با يك دنيا خجالت و
سرافكندگي از باب السلام وارد حرم الهي و خانه خدا شديم.
خود را براي طواف عمره
تمتع آماده مي كردم كه ناگهان چشمم به حرم حق و كعبه و درب خانه افتاد، اشك از
چشمانم جاري شد، يادم آمد آن ساعتي كه از تهران قصد حركت داشتم دوستان هريك دست يكي
از همسفران را گرفته و به من سفارش مي كردند كه هنگام انجام فرائض و اعمال به
فلان دوست كمك كرده و راهنمايي كن.
و حال كار به آنجا كشيده كه برادران
همسفر مرا براي طواف كمك مي كنند!
به حمد و ثناي حق مشغول شدم و در حق يكيك آنها دعاي خير كردم و از خدا قبولي اعمالشان را خواستم، پس از دعا و ثنا به يكايك آنها، خود را نيز در رحمت بيكران و خانه امان ديدم، با جرأت هر چه بيشتر در پناه حرمش، به اميد كرمش، به در محترمش فرود آمدم.
نزديك باب السلام مرا به زمين نهادند، به دنبال وسيله اي جهت طواف، هريك به طرفي رفتند، وسيله اي كه مخصوص معلولين بود اجاره كرده و به نيت هفت شوط طوافم دادند و در مقام ابراهيم نماز طواف خواندم و دست خود به طرف خانه دراز كرده و با حالي مضطرب از زبان علي (عليه السلام) با خداي خود چنين گفتم:
خداوندا، به من بازوي توانا دادي تا دست ناتوان بگيرم، و فكر
|
121 |
|
بيدار بخشيدي ، تا مغزهاي خفه و خفته را بيدار سازم.
به من عقيده و
روشنايي قلب و ثبات قدم بخشيدي و رضا ندادي كه رضاي تو را از دست بگذارم و انحراف
را بر استقامت برگزينم، تنها تويي كه مي بخشي ، و تنها تويي كه
مي بخشايي .
اگر دستم نگيري ، فرو خواهم افتاد، و اگر بازم نداري ، به مناهي و
معاصي خواهم گراييد، به تو پناه مي برم و به سوي تو باز مي گردم.
به
تو پناه مي برم تا مبادا در غناي تو به فقر فرو افتم.
مبادا در روشنايي ،
هدايت تو را ضلالت و انحراف گيرم.
به تو پناه مي برم از دستي كه ستمكارانه
به سوي من پيش آيد، و به تو پناه مي برم، اگر در زندگاني خود شكست
بينم.
خداوندا، با چه زبان شكر اين نعمتها بگزارم و هماكنون به عجز
خويش اعتراف دارم و بر آستان بزرگي و عظمت تو سر تسليم به خاك مي نهم.
پس از نماز طواف و مناجات و دعاي خير براي مؤمنين، و شكر ايزد متعال،
خود را براي سعي صفا و مروه آماده كردم.
باز
هم با يك دنيا شرمندگي همراهان
آمدند و مرا نزديك باب السلام آوردند.
چهارچرخه مخصوص معلولين اجاره شد و با نيت هفت مرتبه صفا و مروه را سعي كرده و بار هفتم در مروه تقصير نمودم و با دوستان به خانه برگشته و از احرام و لباس احرام خارج شده، و در انتظار روز هشتم و حركت براي عرفات و مشعر و مني ساعتشماري مي كردم!