بخش 6

وقوف در عرفات عمره تمتع یا زیارت خانه خدا عرفات من مشعر الحرام از عرفات به مشعرالحرام


123


عرفات


125


وقوف در عرفات

عرفات بيابان محدودي است كه در چهار فرسنگي مكه واقع شده است.

بر حجاج لازم است از ظهر تا مغرب روز نهم ذي الحجه در آنجا توقف نمايند.

عرفات ركني است واجب و وقوف در آن لازم و از ظهر روز نهم ذي الحجه كه همان روز عرفه است، بر حاجيان واجب است كه آن را درك كنند و در آن سرزمين معرفتي كسب نمايند و جبلالرحمه را ديده و بالاي آن كوه با عظمت و رحمت دوستان را يادكنند، وقدمهاي خود را به جاي قدمهاي ابراهيم واسماعيل و هاجر گذارند، و از ابراهيم درس يكتاپرستي و توحيد و از خودگذشتگي ،(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.نار نمرودي را خداي بزرگ بر او گلستان كرد: {يا نارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلي إِبْراهِيمَ }، سوره انبيا، آيه 69


126


و چشمپوشي (1) از مال، و دل كندن از فرزند و در راه دوست قربان كردن و فرمان خدا را اگرچه در رؤيا ديده، اطاعت كردن را آموزند.
و اين مكتب ارزنده ابراهيم است كه توانايي بر دوش كشيدن اين بار سنگين مسؤوليت را به انسان مي دهد.

عمره تمتع يا زيارت خانه خدا

زيارت خانه خدا سيري است به سوي كمال توأم با لذائذ و تمتع، و تا انجام و پايان اعمال عمره تمتع زائر خانه، روح را تقويت و جسم را آماده براي انجام اعمال حج، و زيارت صاحب خانه مي نمايد.

ابتداي ورود به حرم در ميقات از خود خارج شو و هر چه در تن و سر داري بر زمين ريز و با قلبي مملو از شوق و محبت به حريم الهي وارد و خود را در زمره زائران و ميهمانان خدا بين.
پس از آن به خانه خدا قدم نهاده و اجازه دخول گرفته و مانند همه به گرد خانه طواف كن و نماز طواف بجاآورده و با نيروي الهي كه در طواف و نماز كسب كرده اي خود را براي سعي بين صفا و مروه آماده ساز و
با قلبي مطمئن و قدمي استوار به صحنه تلاش زندگي وارد شو و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بخشيدن تمام دارايي و حشم در مقابل شنيدن صداي «سبّوح قدّوس ربّ الملائكة والرّوح.»


127


هفت مرتبه از صفا به مروه و بالعكس سعي نما و پس از اتمام سعي در سر كوه مروه براي اطاعت امر حق تقصير كن و راهي بس سخت و دشوار پيموده، از خود خالي شو و روح ملكوتي را تقويت كرده و نفس سركش را سركوب نما و از دنياي ماده به معنا پناهنده شو، خانه امني براي خود انتخاب كن و بر ميزبان كريمي وارد شده، و خود را در رحمت حق بنگر و آماده معراج شو و خود را براي زيارت صاحب خانه مهيا كن.
اينك از خانه خدا محرم شو و به سوي خداي خانه گام بردار.

حال كه به خانه خدا وارد شدي ، ميقاتي بس عظيم در پيش داري ، زيرا آن ميقات زيارت خانه بود و توأم با لذت، اين ميقات ابتداي تلاش و كوشش و كسب معرفت و دريافت شعور و از خودگذشتن و جانبازي و قربان نمودن و خدا را زيارت كردن است و تو اي زائر خانه، و اي زائر خداي خانه، محرم شدي ، محرم شدي همراه با خلق خدا، وارد محشر خلق شو، و براي كسب معرفت و شعور و آگاهي از خانه خدا بيرون رو، با خانه خدا وداع كن در حجر اسماعيل دست به دعا بردار و از خدا بخواه معرفتي و شعوري و آگاهي و شناختي براي همه حجاج و زائران خانه خدا.

پس از دعا و وداع با مسجدالحرام، غسل احرام نما و از خانه خدا خارج و به سوي عرفات روان شو، آگاه باش صحراي عرفات و جبلالرحمه كه عمري در انتظارش بودي همينجاست.
كسب معرفت كن، اين مكان مقدس را كوچك مشمار.
زيرا خدا فرموده


128


كه پس از ليلة القدر ماه مبارك رمضان، شبي بالاتر و روزي مهمتر از اين شب و روز در تمام دوران سال وجود ندارد.
كوه رحمت براي گناهكاران و صحراي عرفات براي طالبان معرفت و محل استجابت دعا براي شبزندهداران و سرزمين شناخت و آگاهي براي طالبان حقيقت.
گوش فرادادم و نواهاي خوش و آه و ناله دردمندان را مي شنيدم و با چشم دل مدد فيض حق و رحمت عام را مي ديدم.

دستهاي گناهكاران به سوي دربار خدا بلند و ناله مستمندان فضاي صحراي عرفات را دگرگون ساخته، مردان قوي و زنان شجاع هريك مانند كسي كه عمري در انتظار چنين ساعتي روزشماري مي كردند به خاك افتاده و گونه ها و جبين را به زمين عرفات مي سايند و گروهي به مناجات و دستهاي مشغول و بعضي در رفت و آمد و كمك به خلق خدا روز را به شب و شب را به صبح مي رسانند.
هنگامه عجيبي بود، مانند آن را در تمام عمر نديده بودم، گويي محشر خلق است كه به دربار خالق آمده اند، هر چه بگويم كم گفته، و هر چه نويسم كم نوشته ام، نمونه قيامت است، صحراي محشر است، خود را در محشر خلق ديده و دست از جهان كشيده و در دامان رحمتش پناهنده شده، دست دعا به سوي قاضي الحاجات بلند كرده از زبان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) به مناجات برخاسته و همصدا با همه خلق، كلمات نهج البلاغه را به زبان جاري كرده و گفتم:


129


«خداوندا! آنان كه به تو دل داده اند، انيسي مهربان و دوستي روشن مهر و نازنين يافته اند، الهي آنها كه بر تو توكل دارند، بناي اميدشان بر پايه اي متين و محكم استوار است.
تويي كه از پيدا و نهان همگان خبر داري .
و آشوب ضمير آشفتگان را هم از آنها آشكارتر مي بيني .

خدايا، آشفتگان تو چون از حوادث گيتي رنجور شوند به تو پناه مي آورند و سختي بار مصائب را با نوازش عشق تو آسان به منزل مي رسانند و مطمئنند كه زمام امور به دست توست و بر كاخ هستي جز تخت سلطنت جاودانت كرسي ديگري نيست.

الهي ، آنان كه از وحشت تنهايي به تنگ آيند با ياد تو سرگرم مي گردند و با دورنماي وصال تو خوشحال و شادمانند، خوشند كه شب هجران به پايان خواهد آمد و طليعه دلنواز وصل آشكار خواهد شد.»

بهترين ساعات عمرم بود، زيرا از زبان حجت خدا در صحراي عرفات با خدا راز و نياز داشتم، خدا را به خودش و حجتش را به محبوبش قسم دادم كه معرفتي و شناختي تا شايد خدا را و حجتش را بشناسم.

آن آسمان فصاحت و بلاغت و باب علم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ـ «انا مدينة العلم و علي بابها» ـ فرمود: خدا را به خدا بشناسند
و رسول را به رسالتش و صاحبان فرمان را به امر به معروف و


130


دادگري و نيكوكاري .

در حديثي از اميرالمؤمنين سؤال شد كه پروردگارت را به چه شناختي ؟ فرمود:

به آنچه خودش خود را برايم معرفي كرده.

عرض شد: چگونه خودش را به تو معرفي كرده؟ فرمود:

«هيچ صورتي شبيه او نيست و به حواس درك نشود و به مردم سنجيده نشود، در عين دوري نزديك است و در عين نزديكي دور.
با آن كه از رگ گردن به بندگانش نزديكتر است، بندگان در نهايت پستي و او در نهايت علو است.
برتر از همه چيز است و گفته نشود چيزي برتر از اوست، جلو همه چيز است و نتوان گفت جلو دارد (پس جلو بودنش به معني تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مكاني ) در اشيا داخل است نه مانند داخل بودن چيزي در چيزي (بلكه به معني احاطه علم و تدبير و فيض به اجزاء ممكنات) از همه چيز خارج است نه مانند چيزي كه از چيزي خارج باشد (بلكه به معني شباهت نداشتن به هيچ چيز) منزه است آن كه چنين است و جز او چنين نيست و او سرآغاز همه چيز است.»(1)

هر چه انديشيدم همان گونه در صحراي عرفات سرگردان و واله و شيدا بودم چون نه خود را به طريق كمال شناخته و نه خداي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كافي ، ج1، ص115


131


خود را،(1) از هاديان راه، هدايت خواستم، و از مددكاران، مددخواهي نمودم، راهي نمايان شد و فتح بابي شد.

فتح بن زياد گويد از حضرت ابوالحسن(عليه السلام) راجع به كمترين حد خداشناسي پرسيدم.
فرمود:

«اقرار داشتن به اين كه جز او خدايي نيست و مانندي (در صفات) و نظيري (در الوهيت) ندارد، و او قديم است و پابرجا.
موجود است و گم نشدني و اين كه چيزي مانندش نيست.»(2)

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

همه امر خدا شگفت آور است جز اين كه به مقداري كه از خود به شما معرفي كرده مسؤولتان دانسته است (كه او را به همان مقدار بشناسيد و فرمان بريد). (3)

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

«كسي كه خدا را از روي خيال خود بپرستد كافر است.
كسي كه تنها نام خدا را بدون صاحب نام پرستد كافر است.
كسي كه نام و صاحب نام را با هم پرستد مشرك است، كسي كه صاحب نام را پرستد و يا صفاتي كه خود را به آن ستوده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.«من عرف نفسه فقد عرف ربه.»

2. اصول كافي ، ج1، ص115

3. اصول كافي ، ج 1، ص 116.


132


نامها را هم بر آن تطبيق كند و دل بدان محكم كند و در نهان و آشكارش به زبان آورد اينها اصحاب حقيقي اميرالمؤمنين مي باشند و يا مؤمنين حقيقي مي باشند.»

به ياد سخن جاودانه امام محمد باقر(عليه السلام) افتادم كه مي فرمايد:

«ما خداوند رابا اوهام خود مي سنجيم و به او صورت و معنايي شبيه خودمان مي بخشيم و در رديف خودمان در مي آوريم، در حالي كه فكر بشر قدرت و توانايي درك خداوند را آن طور كه بايد و شايد ندارد.»

پس از خطور اين روايات در ذهن، حديث ارزنده امام صادق(عليه السلام) مرا به خود آورد كه در جواب سفيان ثوري مي فرمايد:

«وقتي نعمتهاي خداوند به تو رو آورد و از الطاف حضرت حق برخوردار شدي ، پيشاني خشوع و خضوع به خاك بگذار و در پيشگاه پروردگار شكرگذاري كن تا نعمتت افزون گردد.»

در همان لحظه نعمتهاي بيكرانش در نظرم جلوه گر شد و خود را در همان صحرا ديدم كه هيچ گناهكاري از درگاهش نااميد نشده، و پيشاني به خاك ننهاده و پس از سجده شكر راهي براي نجات به نظرم جلوه گر شد كه آن راه بيچارگان و گناهكاراني است كه از كرده هاي خود نادم و پشيمان هستند.

اضطراب و وحشت سراپاي وجودم را فراگرفت، كلمات


133


نويدبخش امام صادق(عليه السلام)مرا بيدار و از اضطراب نجاتم داد.
كلمات ارزنده اي را كه به سفيان ثوري مي فرمايد:

«وقتي امر هولناك و ترس آوري به تو روي آورد و دلت غرق اضطراب و نگراني شد جمله مقدس «لا حول ولا قوة الاّ بالله العلي العظيم» را مداومت و تكرار كن و خود را بدين وسيله در پناه قدرت لايزال خداوند قرار بده.»

با حالي ناآرام، امر امام برحق را اطاعت كرده و خود را در پناه پروردگار ديده جمله بالا را بر زبان جاري كردم و از پروردگار خود خواستم كه قلب و روح مرا از انوار معرفتش نوراني گرداند، زيرا در عرفات است كه انوار معرفت حق به قلبها مي تابد.

همانگونه كه صحرايي بي تعين منزل هر حاجي است، روح هم بايد از مسكن بدن بيرون رفته و به فضاي عالم بالا عالم قدس محض متوجه شود كه عرفات حقيقي روح است.

لبيك لبيك هم معنايش همين گفتن و بالا رفتن است.

تا در زمين هستي و به ملكوت اعلا سفر نكرده اي و روح تو در زندان بدن محصور است نيايشگران را گوناگون و مختلف مي بيني .

اما وقتي كه با چشم دل به آنها نگريستي ديگر آن اختلاف و گوناگوني را مشاهده نمي نمايي .

همه در قالب توحيد، همه در هيكل ابراهيم، همه در قواره


134


اسماعيل، همه در شهر پاكي ها و همه در شهر و ديار آشنا.

اگر چه خواستها، نيايشها و دعاها، حاجتها، تمناها و گرفتاري ها به زبانهاي مختلف و صداهاي ناآشنا.

و اگرچه بدنها، بلدها و شهرها و كشورها و ديارها و نژادها، از هم جدا و ناشناس و ناشناخته.

اما، دلها، انديشه ها، افكار همه نزديك و آشنا.

ملجأ و پناهگاه همه يكي ، كتاب و رهبر، قبله و دين، هدف و آئين، عمل و روش همه يكي ، همان برنامه ابراهيم و اسماعيل و هاجر و همه با هم به ذكر يارب يارب مشغول و به نام خدا و به ياري حق و در پناه الله مراسم بزرگ حج را انجام مي دهند.

آري جبل الرحمه (كوه رحمت) هر آن انسان آگاه را به رحمت حق نزديك مي كند و خود را در صحراي باعظمت خداپرستان مي بيند.
من هم مانند همه اميدواران به او نزديك شدم تا رحمت بي پايانش مرا مانند همه اميدواران اميد دهد.
و با چشم دل به صحراي باعظمت و بيابان وسيع رأفت و كوه رحمت نگاه كردم و همه بيابان پرشور عرفات را مملو از توده انسانهاي ضعيف و ناتوان در مقابل خداي قادر منان ديدم و دائماً در حال بالا رفتن ناله و ندبه ها به آسمان و از آسمان ريزش رحمت خداوندي بر ساكنان زمين و عرفات و اشك چشم حجاج وامانده و درمانده و عقب مانده از ماه مبارك رمضان ممزوج با ريزش رحمت حق در جبلالرحمه اميدي تازه و دنيايي نو و زندگي نويدبخش به زائران


135


خدا و خانه خدا مي بخشيد.

هر چه ندامت و پشيماني از گناه بيشتر مي شد، به خدا نزديكتر مي شديم.
مشتاقان، عاشقان، عارفان، صالحان و بندگان و مصلحان همه و همه در حال مناجات با قاضي الحاجات، و عارفانه به صحراي پربركت و جلال آن بيابان و ساكنان آن روز و شبش مي انديشيدند و عقل حيران، زبان حالش چنين بود:

عقل شد زين عظمت مات كه اندر عرفات *** محشري خاسته از توده انسان ديدم

پابرهنه به بيابان وسيع عرفات *** مردمي بيشتر از ريگ بيابان ديدم

همه را ورد زبان، عذر و مناجات و دعا *** همه را ناله به لب، اشك به دامان ديدم

اشك چشم گناهكاران به عظمت و آبروي عرفات افزوده بود و به آن آبرويي تازه مي بخشيد و صحراي بزرگ عرفات را گلباران نموده، مانند شبنم سحرگاهان قطرات اشك، گلها را آبياري مي نمود، و در اين گلستان(1) همه به دنبال صاحب زمان و رهبر مجاهدان و پيشواي موحدان و برپاكننده عدل در جهان و منتظر منتظران و طلب كننده خون شهيدان در جستجو و تكاپو بودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.اشكم به ياد روي تو چون ريخت روي گل *** هـم شرح حـال من شـد و هم آبـروي گـل


136


عرفات من

روز هشتم ذي الحجة الحرام به اتفاق همراهان و عزيزان و برادران به عرفات رسيديم.
با همان حال زير چادرهاي كاروان قرار گرفتيم.
محبتهاي دوستان مرا هر آن اميد تازه اي به زندگي مي بخشيد و با خود مي انديشيدم كه چگونه اين خوبي ها و محبتهاي عزيزان را جبران كنم اما آنها بزرگتر از آن بودند كه از من انتظار جبران خوبي ها را داشته باشند.
به هر حال آن شب باعظمت براي ما گذشت.

پس از صرف شام، خواندن دعاي معروف سفره به من محول شد، آن دعاي هميشگي را خواندم.
در حالي كه پاي چپم در
داخل گچ و تمام و يا بيشتر بدنم مجروح بود، به ياد همه
دوستان شب را به صبح رسانده و فرداي روز نهم از ظهر شرعي نيت وقوف در عرفات كرديم و تا غروب آفتاب در آن محل مانديم.
روحاني كاروان با صداي گرم و دلنوازش دعاي عرفه را كه از دولب مبارك امام حسين(عليه السلام) در صحراي عرفات جاري شده بود بيان و ترجمه و تفسير كرد.
آن روز گذشت و ما نيز براي رفتن به مشعر آماده شديم.


137


مشعر الحرام

{رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ} .

جلب منفعتها تمام شد و ابتداي دفع ضرر است.

خود را آماده كن سلاح بردار دشمن در پيش است.
دشمن آشكار، دشمن انسانيت، دشمن بشريت، دشمن خوبي ها، نيكي ها، برابري ها، برادري ها، دشمن مساوات، دشمن عدالت، دشمن صفا و مروت، دشمن دانش و معرفت، دشمن دين و مذهب، دشمن سربلندي و عزت، دشمن فهم و شعور، خلاصه دشمني كه قسم ياد كرده به هيچكس رحم نكند، حتي به تو و به من، به آشنا و دوست نزديك و دور، همه را اغوا مي كند، همه را گمراه مي كند، آماده مبارزه است، بلكه در انتظار توست.

آگاه باش، دشمن آشكار است كه حتي در تمام حالات با تو هست، تنهايت نمي گذارد.
انتظار مي كشد تا غافلت سازد و ضربه اي بزند، نابودت كند، فقط يك آن يا يك لحظه غافل باشي ضربه خوردهاي .
آماده باش، با سلاح باش، به او فرصت نده ضربهات بزند، قبل از او در كمين باش، هر چه زودتر سلاح خود را تهيه كن، مبادا فراموش كني ، هفتاد تير بردار، تمام آن تيرها بايد به هدف بخورد.


138


دقت كن اگر يكي به هدف نخورد فايده ندارد در تمام عمر فقط همين مكان است كه اجازه داري سلاح همراه برداري و با دشمن مبارزه كني از اين مكان بگذري اجازه نيست، بايد با دست خالي بجنگي ، حق سلاح برداشتن نداري ، مشكل است مبارزه است، براي هميشه مسلح شو، به اسلحه ايمان.

حال كه پروردگارت اجازه داده، فرصت بسيار مناسبي است.
يقين بدان كه چنين روز و ساعتي كمتر به دست مي آيد، شايد هم تا آخر عمر همين يك بار باشد كه مسلح شدي .
در تمام حالات به ياد خدا باش، از او مدد بخواه تا ياري ات كند، زيرا شب است و تاريك.
جز خدا كسي را ياراي كمك به تو نيست و تو نيز نتواني كسي را ياري كني ، زيرا نمونه محشر است.
هر كس بايد خود را مجهز كند و آماده نبرد باشد، و نيرومند و روئينتن شود.
سلاح ديگران به كار تو نيايد، هر كس سلاح خود را بايد از همين مكان تهيه كند.
سلاح هر كس مخصوص خود اوست و ديگري حق استفاده از سلاح غير ندارد، اين يك دستور است.
حكم است، بشنو، اطاعت كن، چون و چرا ندارد.
به خودت برس و خودت را مسلح كن.
دشمن مشتركاست اماسلاح فردي است.
دشمن همگان يكي است، دفع آن بر همه واجب، همه مسؤولند از او جلوگيري كنند.
با هفتاد تير (سنگ) حمله كن او را از پاي درآور، سنگها از همين سرزمين باشند، سلاح اين زمين بيشتر كارگر است.
آز را زجر مي دهد، از پاي در مي آورد، نابودش مي سازد، محوش مي كند.
تو


139


نمي داني ، اين يك امر است، عمل نما، انجام بده، گوش كن،
فرمان ببر، مطيع باش، بنده باش تا ياري ات كند، حفظت كند، مصونت بدارد، موفقت دارد، پيروزت نمايد، فاتحت كند،
نجاتت دهد، امانت دهد.
حال از تاريكي شب استفاده كن تا صبح نشده خودت را آماده كن، زره بپوش و سلاح بردار و تا دشمن غافل است، بكوش و از اين سياهي شب بهره گير، به قدر كافي مجهز شو.
هر قدر كه دشمن داري و هر قدر كه بزرگش مي شماري و هر اندازه كه از او مي هراسي و هر مقدار كه واهمه داري ، مي داني كه خداي كريم معرفي اش كرده، قرآن مجيد دشمن آشكارش خوانده، و او هم قسم ياد كرده كه تو را به سياهچال پستي جهنمبكشد.

آري شب مشعر حاجي به هر جا كه بايد برسد رسيده، با چشم خدابين، خانه خدا ديده، صفا و مروه ديده، مقام و زمزم ديده، حرم باصفا ديده، حجر اسماعيل ديده، مستجار و ملتزم ديده، با گوش خود لبيكها شنيده، با دست و سر و صورت حجرالاسود لمس كرده و با لبان بوسيده و با قلب شهادت داده و با پا طواف خانه كرده، مال داده، هجرت كرده، ميقات ديده، محرم شده، لبيك گفته، محرم شده، بنده شده، آزاد شده، عرفات ديده، معرفت پيدا كرده، منفعتها ديده، لذت برده، دفع ضرر كرده، سلاح برداشته، دفع دشمن كرده و در مشعر راز و نيازي از زبان مولاي متقيان داشته و اينگونه زمزمه كرده:


140


«اي انيس شبهاي تيره و تار و اي همدم روزهاي تنهايي و بي قراري ، اي داننده هر چه انديشند و اي خواننده هر چه بنگارند، اي ... اي آن كس كه جنبش فكر را در شيارهاي باريك مغز بنگري و عواطف مبهم قلب را بر صفحه لوح با نيش قلم بنگاري .

بدين خوشيم كه تو با ما باشي و بدين خوشدليم كه با تو از هر يار و ياور بي نياز خواهيم بود.
تا بودني در جهان بود، تو بودي ، كردار تو چنين بود.

تو هميشه از پوزش خواهان همي پذيرفتي و همواره به خواهندگان نعمت و دولت همي بخشيدي ، ما از پيشگاه تو طمع نداريم زيرا در برابر ميزان عدالت جز پريشاني و پشيماني بهره اي نبريم، ولي بخشش و بخشايش، تو را سزاوار باشد كه همي جفا بيند و وفا كند و همي از سستي و نادرستي به بخشش و بخشايش مكافات فرمايد.»

غرق در مناجات بودم كه ديدم همه به فكر دفاع از دشمن خود را مسلح ساخته و در حال آماده شدن رزم هستند، با خود گفتم:

اين دشمن كيست كه هميشه وجود دارد؟ در تمام طول زندگي انسان.
مگر نه اين است كه حج رمزي است از زندگي يك مسلمان واقعي ؟ پس اين چه شيطاني است كه پيوسته بايد مراقب او بود؟

اين شيطان به صورتهاي مختلف ظاهر مي شود و اين «تو» هستي كه بايد مظاهر او را بشناسي ، گاهي اوقات به صورت يك شيطان ضعيف، كه انسان را به سوي پليدي هاي كوچك سوق


141


مي دهد و گاهي به صورت مهيبي كه همه جامعه را به خطر افكنده است!

اين شيطان، نظامهاي منحط اجتماعي است، نظام طبقاتي است، آن چيزي است كه در آن مستضعفين روي زمين استثمار مي شوند، رنج مي برند و سرانجام نابود مي شوند.

اين شيطان، طاغوتهاي روي زمينند، آنان كه آزادي را از انسان سلب مي كنند و او را در جنگل، همچون حيواني رها مي نمايد.

سمبل شيطان، سمبل طاغوت در مني است و تو در مشعر بايد خود را آماده مبارزه با او سازي .
اين مبارزه بزرگترين «ايمان» را مي خواهد و بزرگترين «ايثار» را، «ايثار» براي اين كه زندگي خود، رفاه خود، آرامش خود، خانواده خود را فداي ديگران كني .
كاري است بس مشكل و اين را بايد در مني تمرين كني .
اما در مشعر قبل از هر چيز خود را آماده كني ، و وارد شدن به چنين پيكاري آمادگي مي خواهد و تمرين.
در مشعر قبل از هر چيز بايد بينديشي كه آيا شهامت آن را داري كه به چنين پيكاري دست بزني ؟ پيكار عليه شيطانها، پيكار عليه دشمنان انسان و آنان كه از «خداگونه شدن انسان» جلوگيري مي كنند.

شب مشعر شب معراج، شب عروج، شب اميد و شب جهاد، شب مراد و شب اضطراب، شب سبقت، شب انتخاب، شب احرام و شب اكرام، شب روشن، شب بينش، شب يقين و شب دانش.
شب


142


حيات و شب برات، شب هجرت و شب برائت، شب آغاز و شب انجام، شب وحي ، شب پيام، شب كوشش و شب اراده، شب تصميم و شب تسليم، شب آماده و شب پيروزي ، شب ثمر و شب حضر، شب غوغا و شب فرياد، شب بيداري و شب خاموشي ، شب عشق و شب قيامت، شب عقل و شب سلامت، شب گفتن و شب شنيدن، شب تابان، شب رخشان، شب آرزو، شب آرمان، شب دل و شب ميزان است.

شبي است كه بايد «انتخاب» كرد، از زمين «پست» خاكي دل بريد و به وسيعترين پهنه هاي معنويت «عروج» كرد.
شب مشعر شبي است كه همراه با «ايمان» الهي «اميد» در قلب انساني نفوذ مي كند و آنگاه با همان «اميد» و «آرمان» بايد به «جهاد» پرداخت.

شب محشر، شب اكبر، شب وعد، شب وعيد، شب سعد و شب سعيد، شب حل و شب حرم، شب تحيّت، شب سلام، شب امان، و شب زمان، شب خالق و شب مخلوق، شب حلق و شب تقصير، شب ذكر و شب فكر، شب حمد، شب شكر، شب فاتحين و شب وارثين، شب مقصود و شب مطلوب، شب انبياء شب اوصياء، شب عرب و شب عجم، شب جود و شب كرم، شب وتر و شب فرد، شب غالب، شب مغلوب، شب صبر و شب استقامت، شب اسرار، شب احرار، شب ميعاد، شب موعود، شب مسعود و شب مولود، شب مشكور، شب شعور و شب مشعر، شب اول، شب آخر، شب كعبه، شب مني ، شب سعي و شب صفا.


143


شب مشعر براستي شب فاتحين است.

انسان وقتي دروازه هاي «ايمان» را به روي خويش باز كرد، همچون يك فاتح است.
يك فاتح كه براي رهايي خلقي ، خويش را آماده كرده است.

از عرفات به مشعرالحرام

نزديك غروب آفتاب روز نهم ذي الحجه بود و آفتاب كمكم داشت دست و پاي خود را جمع مي كرد كه ناگهان فرمان حركت از اين سرزمين بركت و رحمت صادر شد، اگرچه مستحب است كه حتي نماز مغرب و عشا را در مشعر بخوانند اما چون ازدحام جمعيت مانع رسيدن به مشعر است از اين جهت بيشتر كاروانيان نماز مغرب و عشا را در عرفات مي خوانند.
ما هم پس از نماز حركت كرديم، سيل جمعيت از عرفات به مشعر منظره جالبي داشت.
هر دسته و گروهي با علامت مخصوص به خود و يا پرچمي در حركت بودند.
حجاج مدينه رفته و مكه ديده، و سعي و صفا و مروه كرده، و عرفات ديده، آماده براي بيابان مشعر شدند.
آري ، آري در مدينه رسول الله(صلي الله عليه وآله)درس زندگي ، و در خانه خدا غرق در اجتماع، و در عرفات كسب معرفت و بينش و دانش كرده حال به مشعرالحرام وارد مي شوند.

مشعر به انسانها شعور و آگاهي مي دهد، اما حداقل بايد از


144


سر شب تا به صبح بيدار و هشيار و آماده بود، مانند سربازاني كه آماده حمله و مجهز به سلاح هستند باشي ، هم كسب آگاهي و هم مجهز به سلاح شدن، همان هفتاد سنگريزه كه شيطان از آن ترسان و گريزان است، زيرا تنها سنگريزه تو نيست بلكه همه واردين به مشعر با تو و تو با همه يكباره مانند سنگهاي سجيل(1) ـ كه پروردگار عالميان در سوره فيل به آن اشاره فرموده است ـ مانند گلوله اي بر سر شيطان، باريدن مي گيرد و او را مانند برگ خورده شده مي گرداند.

{فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول} .(2)

سنگريزه هاي مشعر مانند همان سنگريزه هايي بود كه به امر پروردگار بر سر ابرهه و سپاه فيلسوار او باريدن گرفت و همه را مانند برگ خرد شده گردانيد.
اين اسلحه براي نابود كردن شيطان است، به دست تيراندازان باايمان و زائران خانه خدا، در زمان معين، همين ايام ذي الحجه، و با همين سنگريزه هاي مشعر بر همه واجب شده كه دفع ضرر از خود نمايند و شيطان را ضربه زنند و دشمني خود را با دشمن آشكاري كه خدا فرموده علني و ظاهر سازند.

من هم مانند همه در تلاش جمع آوري سنگها بودم اما متأسفانه نه قدرت راه رفتن و نه ياراي نشستن داشتم.
با همان حال و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.فيل: 4؛ (تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجّيلْ) .

2. فيل: 5


145


بدن مجروح و پاي گچگرفته به سرزمين آگاهي و شعور قدم گذاردم.
كمك دوستان و برادران بسيار مؤثر بود و هر آن روحي و جاني تازه مي بخشيد.
از طرفي هم كلمات دُرربار معصومين(عليهم السلام) كه گاه و بيگاه بر زبان عزيزان و روحانيان جاري مي شد نيرويي تازه به من مي بخشيد.

شب مشعر از نيمه گذشت و مضطرين و مجروحين و معلولين و بيماران را قبل از برآمدن آفتاب روانه مِني مي كنند.
اگرچه دستور است تا وقت نماز صبح و برآمدن آفتاب در زمين مشعر باشند اما اين برنامه بنا به عللي كه خود سرپرست كاروانها توجيه مي كنند به اين نحو عمل مي شود.

خلاصه نيت وقوف در مشعرالحرام را نمودم و ركن را انجام داده و پس از نيمه شب با عدهاي به فرمان سرپرست كاروان ما را به طرف مني حركت دادند.

اين حركت اجباري دلائلي دارد، ممكن است [معذورين] زير دست و پاي حاجيان از بين بروند و مجروحين و معلولين بايد به حكم اجبار زودتر از موعد مقرّر حركت كنند.

اول آفتاب صبح روز عيد قربان، كاروان عظيم اسلام مسلح و به حال آمادهباش و در انتظار فرمان.

سپاه آماده توحيد براي رفتن به سرزمين آرزوها يعني مِني آماده شدند و با طلوع آفتاب صبح روز عيد قربان (دهم ذي الحجه) با تيرهاي دشمنبرانداز خود يكباره به جمره عقبه يا آخرين پايگاه


146


شيطان حمله كردند.

سرحد مشعر و مني ، مرز آگاهي و وادي عمل است، در وادي محسّر همگان سنگر گرفته، در طلوع فجر مشعر، يك باره سپاه توحيد به امر پروردگار آماده حمله مي شوند، خداپرستان، در زمان معين، ساعت معين، سالي يك بار و يك روز و يك ساعت، خود را براي مبارزه با شيطان آماده مي كنند.

شيطان نيز در انتظار يكيك حجاج ساعت شماري مي كند و اين حاجيان كه ابتدا براي شناخت دشمن به عرفات رفته و كسب معرفت مي نمايند، سپس به مشعر آمده و با شعور و آگاهي و معرفت وارد اين سرزمين آرزوها مي شوند.
زيرا ورود به اين سرزمين قبل از هر چيز آگاهي مي خواهد.
هشيار باش، مبادا در غير ساعت معين حمله كني ، تنها ساعت حمله، اول آفتاب است كه شيطان مشغول و غافل است.

آري ساعت حمله را خدا تعيين كرده، بسيار مناسب است و تمام وسائل حمله و پيروزي براي حاجي باشعور و معرفت آمادهاست.


| شناسه مطلب: 78139