بخش 1

مقدمه بخش اوّل : از خانه تا مدینه


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


معبد ايمان

« مناسك حج در قالب داستان »

نويسنده : احمد عابديني


4


تقديم

اين اثر را به همه دوستداران خانه دوست به ويژه همسر مكرمه ام كه قلبش لبريز از عشق به خانه خداست ؛ همو كه به دنبال تصادف اين جانب در اولين سفر حج بيشترين گرفتاريهاي روحي و جسمي را متحمل شد ؛ همو كه به نذر حج بذلي زمينه تشرف ديگر به خانه دوست را برايم فراهم ساخت ؛ تقديم مي نمايم .

باشد كه خداوند توفيق حضور در محضرش را به همه دوستداران بيتش عنايت فرمايد .


5


مقدمه

مجموعه حاضر در جهت آموزش مناسك حج و امور تاريخي ، اخلاقي و اجتماعي اي كه يك حاجي بايد بداند در قالب داستان ترتيب يافته است ؛ اين داستان به صورت گفتگو در يك خانواده صورت گرفته است كه اعضاي اصلي آن عبارتند از : علي كاسبي كه تا حدود زيادي به مسائل شرعي آگاه است ، حسن فرزند باهوش و پرسشگر خانواده كه در كلاس سوّم راهنمايي درس مي خواند و حدود ده جزء از قرآن را حفظ است ، و نرگس مادر وي كه زني خانه دار است .

براي اين كه مناسك حج به خوبي دانسته شود و جايگاه هر عمل يا هر حادثه تاريخي به خوبي مشخص گردد ، حسن و علي سعي مي كنند پيوسته همراه روحاني محل يا روحاني كاروان باشند و همه امور را از وي فرا بگيرند ؛ در اين بعد مجموعه حاضر شكل سفرنامه به خود گرفته است .

روحاني در اين سفر سعي مي كند تمامي آيات قرآني پيرامون حج را به نحوي مطرح كند و توضيح دهد ، احاديث جالب و ناب را با بياني ساده


6


مطرح سازد ، مكانهاي ديدني و زيارتي را به آنان نشان دهد و درصدد معرفي آن مكان و حادثه برآيد . سؤال و جوابهاي افراد بسيار كارساز است و هر بحثي را از اجمال به تفصيل سوق مي دهد .

نگارنده كتاب چون خود چندين بار به حج مشرف شده و علاوه بر اين كه سؤالهاي زائران ايراني را پاسخ مي داده مرجع پرسشهاي فراوان افراد از كشورهاي ديگر نيز بوده و با آنان هم صحبت مي شده ، بيشترين پرسشها و اشكالات را توجه داشته ؛ و به همين جهت در انتخاب داستانها و حوادث گوناگوني كه در طول سفرهاي مختلف پيش مي آمده تنها به آن دسته كه راهگشا براي فراگيري حكمي فقهي يا دستوري اخلاقي ، اجتماعي و تاريخي و مفيد براي همگان بوده پرداخته است .

در ضمن زيارتهاي شهر مدينه به بيان مختصري از حوادث و جنگهايي كه رخ داده و خلاصه اي از زندگي ائمه بقيع به نحوي كه پرسشهاي قشر جوان را جواب دهد و ذهن پرسؤال آنان را تا حدّي اشباع كند پرداخته شده است ؛ و در ضمن بيان احكام حج تلاش شده فلسفه احكام حج ، فلسفه تشريع حج و رفتن به مني و عرفات و ساير اعمال به طور ساده و مختصر توضيح داده شود .

در تمامي اين مجموعه سعي شده هر كسي كه پرسشگر است با كمال آزادي هر سؤالي كه درباره مسائل گوناگون حج دارد بپرسد و طرف مقابل جواب او را بدهد ، هر جا كه بحث ناقص مانده و اقتضاي پيگيري مجدد داشته در ضمن جواب به كامل نبودن آن اشاره شده است تا در قسمتي ديگر باز به آن پرداخته شود .

تلاش شده اين سفرنامه گفتگو گونه و مناسك داستان مآبانه طوري


7


طرح ريزي شود كه اگر كسي بر طبق آن عمل كرد ـ و قابل عمل نيز هست ـ به احتياطهاي مراجع تقليد عمل كرده باشد ؛ و هر جا مسأله اختلافي بوده و اقوال مختلف قابل جمع نبوده به روحاني كاروان ارجاع شده است ؛ جاهايي كه فتواي يكي از مراجع نافع و راهگشا بوده در حاشيه به آن اشاره شده است .

تمام تلاش اين بود كه علاوه بر صحت مطالب و استفاده مناسب از آيات و روايات و . . . بحثها به هم پيوسته باشد و همواره براي خواننده كشش و جاذبه اي وجود داشته باشد كه بخواهد تا آخر آن را بخواند ، و به همين جهت از ذكر آدرس و پاورقي و امثال آن كه از اتصال بحثها مي كاهد و موجب خستگي خواننده مي شود حتّي المقدور خودداري شده است و براي اينكه زائر بتواند از اين كتاب به عنوان يك كتاب مناسك استفاده كندو هر مسأله اي كه نياز داشت بتواند به راحتي پيدا كند نمايه موضوعي و لفظي نسبتاً مفصلي در آخر تنظيم شده است كه موارد مطرح شده يك بحث قابل دسترسي باشد و سئوال هر فرد در تمامي ابعاد جواب خودش را بيابد .

و فهرست آيات نيز جدا تنظيم شده تا اگر كسي بخواهد تنها از ديدِ قرآن به حج بنگرد توان آن را داشته باشد .

در پايان از تمامي عزيزاني كه به نحوي در توليد اين اثر سهمي داشتند صميمانه تشكر مي نمايم و از خداوند مي خواهم كه همه ما را در ثواب طائفان بيتش سهيم گرداند .

احمد عابديني

زمستان 1384


9


بخش اوّل : از خانه تا مدينه


11


نرگس : علي آقا ! امشب تلويزيون اعلام مي كرد كه از هفته آينده براي حج ثبت نام مي كنند ، يعني مي شود ما هم به زيارت خانه خدا و قبر پيامبرش برويم ، من كه هر وقت تصاوير آنجا را مي بينم دلم براي آنجا مي تپد .

علي : ان شاءالله كه مي شود . شما حتماً بايد ثبت نام كني ، چون از چندين سال پيش حج بر شما واجب شده است .

نرگس : دو مرتبه شوخي ات گرفته ؛ من ، همسر علي آقا كاسب كجا و مسافرت حج كجا !

علي : من تا به حال كي در مورد مسايل شرعي با شما شوخي كرده ام كه اين بار دوّمم باشد ؟ ! اگر تاكنون چيزي راجع به حج نگفته ام چون زمينه اي وجود نداشته است ؛ اما حالا كه بحث ثبت نام است برايت مي گويم كه در شرع مقدس اسلام نفقه زن و بچه ها ، مثل غذا ، پوشاك ، مسكن و امثال آن به عهده شوهر است و زن در اين موارد هيچ مسئوليتي


12


ندارد ، بنابراين همين كه خانمي ازدواج كرد و مهريه اش براي رفتن به حج كافي بود و آن را گرفت مستطيع است و حج بر او واجب مي شود .

نرگس : مثل اين كه دارد اميدواري پيدا مي شود . حالا شما كه مهريه مرا داديد ولي اگر شوهر مهريه را پرداخت نكرد چه ؟ يا اگر شوهر فقير بود و نداشت كه پرداخت كند چه ؟ اگر مهريه را داده بود ولي اكنون پول براي پرداخت نفقه و مسكن نداشت چه ؟ آيا بازهم حج بر زن واجب مي شود ؟

علي : الحمدلله كه بنده داشتم و مهريه شما را همان اوّل ازدواج پرداخت كردم و حالا هم فقير نيستم و مي توانم هزينه هاي خانه را تأمين كنم ، بنابراين حج بر شما واجب و مستقر است و جاي هيچ گونه شك و ترديدي هم نيست .

حسن : بابا ! حالا اگر همان جور كه مامان گفت مردي پيدا شد كه پول نداشت و يا داشت و نداد ، آن وقت تكليف حج زنش چه مي شود ؟

علي : ببين پسرم ! همين كه زن و مردي با هم ازدواج كردند و صيغه عقد جاري شد نيمي از مهريه مال زن مي شود ، و زماني كه عروسي انجام شد تمام مهريه به زن تعلق مي گيرد و شوهر از آن لحظه به او بدهكار است . حال اگر گاهي اوقات در زندگي دوستانه زناشويي ، زن با توجه به فقر مالي شوهر سخني از مهريه به ميان نمي آورد يا مي گويد ولي شوهرش ندارد كه بدهد حرف ديگري است ، وگرنه اگر شوهر داشته باشد و زن طلب كند و او نپردازد اين مرد گناهكار است . و در اين مورد زن واجب الحج نيست تا اين كه شوهر تمام مهريه يا مقداري از مهريه را كه براي حج كفايت كند به او بپردازد . در غير مسأله مهريه هم همين طور است ، مثلاً اگر انسان از ديگري طلبكار باشد و بدهكار نيز مال داشته باشد


13


و بدهي خود را پرداخت كند و مجموع مال طلبكار به مقدار هزينه هاي سفر حج باشد ، او واجب الحج مي شود .

نرگس : علي آقا ! با اين حساب شما اجازه ثبت نام و تشرف به حج به بنده مي دهيد ؟

علي : اوّلاً كه در انجام فرايض و واجبات ديني مثل حج نيازي به اجازه شوهر نيست ، ثانياً اگر مردي هم همسرش را از رفتن به حج واجب منع كند زن مي تواند بدون اجازه شوهر به حج برود ؛ هر چند بنده خودم با كمال ميل حاضرم شما را كمك كنم .

حسن : بابا ! زيارت امام رضا ( عليه السلام ) رفتن چطور ؟ خانم معلمهايي كه براي تدريس از خانه بيرون مي روند چطور ؟ آنها هر روز صبح بايد از شوهرانشان اجازه بگيرند ؟

علي : حسن جان ! ذهنمان را از بحث حج منصرف نكن ، اجازه بده بيشتر پيرامون حج صحبت كنيم .

حسن : بابا ! مگر خودت قبلاً نمي گفتي هر وقت سؤالي داري بپرس ، پرسشها گاهي كارساز و راهگشاست ؟

علي : چرا ، ببخشيد پسرم . بله ، زن بايد براي سفرهاي مستحبي ، سفرهاي غيرواجب و غيرضروري از شوهرش اجازه بگيرد ، مگر اين كه هنگام عقد شرط كرده باشند كه زن بتواند بدون اجازه شوهر بيرون برود . مثلاً وقتي كه مردي به خواستگاري خانمي مي رود و او مي گويد من معلم هستم ، اگر مرد گفت : اشكالي ندارد شغلت را ادامه بده ، با همين چند كلمه به او اجازه داده است كه براي كارهايي مثل تدريس ، گرفتن حقوق ، تصحيح اوراق و . . . . بيرون برود . يا مثلاً وقتي خانم مي گويد : برادرم در


14


فلان شهر است و مرد مي گويد اشكال ندارد هر دو سه ماهي يك بار برو و سري به او بزن ، اين خودش اجازه دادن است . خانم ! راستي پولش چي مي شود ؟ همين الآن يك ميليون تومان پول مي خواهد . شما اين همه پول را از كجا مي آوري ؟

نرگس : اگر خدا روزي بكند و خودش ما را طلبيده باشد پولش هم درست مي شود ، ان شاءالله فردا مي رويم بازار و طلاهايي را كه دارم مي فروشيم ؛ يك سرويس طلا ، چند سكه بهار آزادي و چندتا خرده ريز ديگر ؛ فكر مي كنم بشود آن را جور كرد .

علي : سكه بهار آزادي ؟ ! از كجا آورده اي ؟ مثل اين كه توي خانه ما هم چيزهايي پيدا مي شود و ما بي خبريم !

نرگس : مگر فراموش كرده اي ؟ ! الآن چند سال است كه از پدرم عيدي سكه طلا مي گيرم ، يكي از آنها را عيد پارسال از پدرم عيدي گرفتم و يكي ديگر را هم امسال عيد ، و چندتايي را هم از پولهاي خودم از مزد ژاكت بافي و آموزش خياطي و . . . خريدم .

علي : دست مريزاد به اين زن پرتلاش و فعال . خوب سرويس طلا كه براي زينت شما بوده اشكالي ندارد مي فروشيم و بحثي هم در آن نيست ، اما سكه ها نياز به بررسي دارد .

نرگس : چه بررسي اي ؟ ! دوازده سكه داشتم به نيت دوازده امام ، تازه مي خواستم دو تاي ديگر هم بخرم كه چهارده معصوم كامل بشود .

علي : نيت آن را كاري ندارم سكه ها را چه وقت خريده اي ؟

نرگس : چهارتاي آنها را دو سال پيش ، چهار تا را هم پارسال ، و يكي دو تا را هم همين يك ماه پيش خريدم .


15


علي : چرا هر سال عيد كه درآمدهايمان را حساب مي كرديم تا خمس آن را بدهيم نگفتي ؟

نرگس : مگر زنان هم بايد خمس بدهند ؟

علي : بله ، مگر نمي داني كه انسان چه مرد و چه زن هر چه را از دست رنج خودش به دست آورد و از هزينه هاي زندگي نظير خوراك ، پوشاك سالانه و مسافرتهاي متعارف او زياد بيايد بايد خمسش را بدهد ؟ ! شما اين ده سكه را از مخارج سالانه ات زياد آورده اي و چون سال خمسي ما اوّل عيد است بنابراين بايد خمس آن چه از سالهاي قبل پس انداز كرده اي بپردازي .

نرگس : عجب ! پس با اين حساب و كتابي كه شما فرموديد بايد چيزي حدود دو تا سكه از سكه هايم را بابت خمس بدهم ؛ چقدر زياد ! !

علي : اين حرف را نزن ؛ وقتي خدا به تو سلامتي داده ، شغل خوب داده و توانسته اي با بدن سالم و فكر سالم كار كني ، و باز به تو اين اجازه را داده كه هر مقداري كه مي خواهي در حد آبرو و شأنت مصرف كني ، براي منزلت وسايل ضروري بخري ، هديه بدهي ، مسافرت بروي ، مهماني كني و . . . بعدش هم فرموده هر چه آخر سال زياد آوردي پنج قسم كن ، چهار قسم آن مال خودت و فقط يك پنجم آن يعني خمسش را بده ، واقعاً زياد است ؟ !

حسن : بابا ! خمس را به چه كسي مي دهند ؟ او با اين پولها چكار مي كند ؟

علي : آفرين پسرم سؤال خوبي كردي . تا آن اندازه اي كه من اطلاع دارم خمس را بايد به امام زمان داد ، اما چون ايشان در غيبت هستند ما


16


خمس را به مراجع تقليد كه نماينده هاي آن حضرت هستند مي دهيم . فكر مي كنم كه دو مصرف اصلي براي خمس وجود دارد : يكي براي رسيدگي به سيدهاي فقير ، كه چون فرزندان رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) هستند خداوند مصرف زكات را براي آنان حرام كرده و در عوض برايشان خمس را قرار داده است . ديگري براي مصرف در حوزه هاي علميه كه مسئوليت نشر اسلام و احكام آن را به عهده دارند ، مثل شهريه دادن به طلابي كه به تحصيل اشتغال دارند ، روحانيوني كه امام جماعت هستند ، چاپ كتابهاي ديني ارزان قيمت و امثال آن ، و رفع مشكلاتي كه براي جامعه اسلامي پيش مي آيد .

حسن : بابا ! خودمان هم مي توانيم خمس را در آن راهها مصرف كنيم ، مثلاً اگر سيد فقيري را ديديم به او خمس بدهيم ؟

علي : نه ، بايد با اجازه مرجع تقليد باشد ؛ چون ممكن است سيدي از اين فقيرتر هم باشد يا راه بهتري براي كمك به او پيدا بشود كه عزّت او از بين نرود . البته در بعضي موارد خود مراجع تقليد از افرادي كه خمس مي دهند مي پرسند آيا سيد فقيري سراغ داريد ؟ و در آن صورت اجازه كمك به او را مي دهند .

حسن : بابا ! چرا دولت به روحانيون و طلاب حقوق نمي دهد تا آنان نيز مانند معلمها و كارمندان دولت باشند و ما ديگر نخواهيم خمس بدهيم ؟

علي : خوشحالم كه به اين بحث علاقه مند شده اي . ببين عزيزم علما و روحانيون ، پرچمداران و حافظان دين هستند و بايد از آن در مواقع خطر محافظت كنند ، حالا اگر آنان حقوق بگيران دولت باشند و خداي ناكرده از


17


جانب همان دولت خطري متوجه دين بشود ، ممكن است آنها به خاطر ترس از قطع شدن حقوقشان سكوت كنند و خلافكاريهاي آن را نگويند . به همين خاطر در نهاد دين بودجه اي مشخص براي آنان قرار داده شده تا نيازمند به حكومتها نباشند و پيوسته بتوانند از مباني اسلام دفاع نمايند .

نرگس : حالا كه بحث داغ شده يك سؤال هم من دارم ، مي خواستم ببينم وقتي كه ما اين همه مالياتهاي جورواجور مي پردازيم و هر ساله قبضهاي عوارض برايمان مي آيد و . . . ديگر چرا بايد خمس بدهيم ؟ ! من كه سر در نمي آورم !

علي : نرگس خانم ! من كه امشب خسته شدم ، آخر ما به اندازه كافي روزانه با مشتري سروكله مي زنيم ، اما باشد به احترام شما اين را هم جواب مي دهم . ببينيد عمران و آبادي شهرها ، امنيت و آرامش كشور ، دفاع از مرزها ، بهداشت و درمان ، آموزش و پرورش همگاني ، توسعه و رشد در زمينه هاي مختلف و ساير نيازهاي يك جامعه ، همه و همه به بركت مالياتهايي است كه دريافت مي شود ؛ بگذريم كه فعلاً كشور به خاطر داشتن منابع عظيم نفت و گاز ، تمام هزينه ها را به آن وابسته كرده است ، ولي كار صحيح در اين راه همان طور كه همه كشورهاي دنيا به آن عمل مي كنند ، دريافت ماليات است ؛ يعني هر كسي كه از اين مزايا استفاده مي كند بايد در به دست آمدن آنها هم سهيم باشد ، و اگر كسي بخواهد از زير بار آن شانه خالي كند از آنها محروم مي شود . اما پرداخت خمس يك حال و هوا و انگيزه ديگري دارد ، به وسيله آن افرادي را تربيت مي كنيم كه در مواقع لزوم از دين و معنويات دفاع كنند و بدون وابستگي به جايي اسلام واقعي را ترويج نمايند ؛ به هر صورت مقاصد و هدفها متفاوت


18


است . و مهمتر اين كه ماليات ، گرفتني است و از شما مي گيرند ، اما خمس ، دادني است و بايد خودت با قصد قربت به خداوند پرداخت كني .

خوب نرگس خانم اگر اجازه ختم جلسه امشب را مي فرماييد چاي آخر مجلس را بياوريد تا سفره شام را بيندازيم كه به نظرم خيلي دير شده است .

* آن شب را نرگس تا صبح نخوابيد . فكر مسافرت ، تنهايي ، كشور غريب ، آن هم سفري با اين اهمّيت كه قدم به قدم آن داراي اعمال و برنامه مخصوص است و خراب شدن هر گوشه اي از آن مشكلاتي را به بار مي آورد او را آني رها نمي كرد ، تا اين كه صداي قرآن و مناجات از بلندگوي مسجد برخاست ، از جا بلند شد و وضويي گرفت و خود را براي نماز شب و مقدمات نماز صبح آماده كرد . پس از نماز و تعقيبات دو مرتبه گفتگوها شروع شد .

علي : چرا اينقدر كسل به نظر مي رسي ؟ ! تو كه بايد خيلي خوشحال باشي .

نرگس : خوشحال هستم ولي ديشب تا صبح خوابم نبرد ، آخر چطور مي تواني مرا تنها بفرستي ؟ يك زن تنها ، يك كشور غريب ، زبان ناآشنا ، شلوغي و ازدحام ، اعمال و مناسك سخت ، واقعاً چطور وجدانت اجازه مي دهد ؟ !

علي : اوّلاً نترس ، هيچ مشكلي نيست ، در يكي از كاروانها ثبت نام مي كني ؛ افراد يك كاروان مورد اعتماد هستند . شنيده ام كه هر كارواني روحاني دارد ، مدير و خدمه دارد ؛ قبل از مسافرت در ايران جلسه مي گذارند ، خيلي از مسائل را ياد مي دهند ، در آنجا هم همراه زائران


19


هستند ، يك يك اماكن را نشان مي دهند ، زائران را طواف مي برند . حتي شنيده ام كه در آنجا ستاد امداد گمشدگان هست كه داراي لباسها و كارت مخصوص هستند و ايراني ها را راهنمايي مي كنند ؛ و جاي هيچ گونه نگراني نيست .

ثانياً : من هم خيلي دلم مي خواهد بيايم ولي نه تنها فعلاً پولش را ندارم بلكه اصلاً حج بر من واجب نيست . خودت خوب مي داني كه من يك كاسب ساده ام ، تازه چند ماهي است كه يك دانگ از يك مغازه را خريده ام ، هنوز پنج دانگ ديگر دكان را مالك نيستم و هر ماه بايد كرايه آن را پرداخت كنم ، بابت همين يك دانگ هم هنوز كلي بدهكارم .

نرگس : چرا بر تو حج واجب نيست ؟ ! مگر نمي گويند استطاعت يعني داشتن مال و امكانات به مقداري كه شخص بتواند خودش را به مكه برساند و برگردد و اين رفت و برگشت او را فقير نكند و وضع زندگي اش را به هم نزند . شما كه الحمدلله مال داري ، خانه شخصي داري ، يك دانگ از دكان را هم داري كه مي تواني اين يك دانگ را بفروشي و پول مكه را جور كني .

علي : آن وقت مردم به من نمي خندند كه فلاني حاجي شده ولي دكان از خودش ندارد ، حاجي شده ولي يك ماشين معمولي هم ندارد ، حاجي شده ولي براي بچه اش هنوز يك دوچرخه نخريده ، حاجي شده ولي . . . .

نرگس : اين چه حرفهايي است كه مي زني علي آقا ؟ ! مگر تا به حال كه در دكان اجاره اي كاسبي مي كردي زندگيمان اداره نمي شد ؟ مگر تا حالا كه ماشين نداشته ايم زندگيمان نچرخيده است ؟ حالا هم اگر اين يك


20


دانگ دكان را بفروشي ضربه اي به زندگيمان نمي خورد ؛ من كه فكر مي كنم شما هم مستطيع هستي . آخر همسايه پهلويي كه مستأجر است و حتي خانه اي هم از خودش ندارد از روحاني محل پرسيده كه آيا من با اين شرايط مستطيع هستم يا نه ، ايشان فرموده اگر وقتي كه از حج برمي گردي زندگي ات به همين منوال باشد و به فقر و فلاكت نيفتي مستطيع هستي ، و بعد برايش توضيح داده كه استطاعت يعني انسان از نظر مالي هزينه رفت و برگشت خودش و هزينه عائله اش تا وقت برگشت را داشته باشد و از ناحيه حج زندگي فعلي و آينده او و خانواده اش مختل نشود . شما كه الحمدلله وضعتان خيلي بهتر از آنهاست .

علي : نمي دانم ! فكر من را هم مشغول كردي ، بايد بروم يك جمع و تفريق بكنم ، شايد حق با تو باشد و من هم واجب الحج و مستطيع باشم .

فعلاً صبحانه را بياور بلكه امروز زودتر به دكان بروم شايد بتوانم با مقداري حساب و كتاب خودم به نتيجه برسم ، و اگر نتوانستم مجبورم شب به مسجد بروم و از روحاني محل سؤال كنم .

* بعد از صبحانه علي زودتر از معمول رفت و به حساب و كتاب مشغول شد ، همسايه ها كه علي را اين طور ديدند به سراغ او آمده و به احوالپرسي پرداختند و هر كدام چيزي گفتند .

آهاي علي آقا ! خيلي مشغولي ، چي شده ؟ ! نكند خداي ناكرده ورشكست شده اي ، چرا امروز بيرون نمي آيي ؟ !

علي : نه ، ورشكست نشده ام ، دارم به حساب و كتابهايم رسيدگي مي كنم ، مگر خبر نداريد كه براي حج ثبت نام مي كنند ، مي خواهم ببينم مستطيع هستم يا نه .


21


آقا را تماشا كن ، با اين وضع مالي فكر مي كند مستطيع است ، بنده
خدا ! ايوب خان پنج تا مغازه دارد و هنوز مي گويد من فقيرم ، آنوقت تو خيال مي كني مستطيع شده اي ؟ !

علي : ايوب خان به من چه ؟ من بايد به فكر حساب و كتاب و قيامت خودم باشم ، مگر آيه قرآن نمي فرمايد :

( . . . وَلِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَــلَمِينَ ) ( 1 )

« براي خدا حج آن خانه به عهده مردم است بر هر كس استطاعت دارد ، و هر كس كافر شود خداوند از تمامي جهانيان بي نياز است » .

من اگر مستطيع باشم و حج نروم گناه كبيره كرده ام ، به فرموده قرآن كافر شده ام . در روايت است كه اگر كسي بدون عذر حج واجبش را به جاي نياورد در حال مردن يا به يهوديت مي ميرد و يا به نصرانيت . شما يك چيزي بگو آقاي نساج ، شما الحمدلله اسمت هم ناصر است ، پس ما را در اين راه خير يك نصرتي بكن .

ناصر : راست مي گويند ، آخر تو كه چيزي نداري ، لابد براي همين يك دانگ از دكاني كه خريده اي و نصف پولش را هم هنوز بدهكاري خواب ديده اي ؟ !

علي : حكم خدا كه يك دانگ و چند دانگ برنمي دارد ، اگر مستطيع شده ام بايد بروم ، حالا به فكر افتاده ام حساب كنم تا ببينم اگر اين يك دانگ دكان را دوباره بفروشم و قرضهايم را بدهم چقدر باقي مي ماند ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره آل عمران ، آيه 97 .


22


آيا به مقدار رفتن به حج و برگشتن برايم مي ماند يا نه ؟ گفتم بيا ما را ناصر باش نه اين كه حرف بقيه را تكرار كن !

ناصر : ولي با اين حساب ديگر نمي تواني دكان داشته باشي ، چون تا سال ديگر قيمت دكان بسيار بالا مي رود و تو ديگر قدرت خريدن حتي يك وجب آن را هم نخواهي داشت .

علي : مگر تا سال گذشته كه اين يك دانگ را هم نداشتم چه اتفاقي افتاد ؟

به علاوه در حديث است كه « حج و عمره » فقر را از بين مي برد همان طور كه كوره آهنگري زنگارهاي آهن را زايل مي كند .

جناب ناصرآقا ! بنده به لطف خدا اميدوارم ، اگر ديدم استطاعت دارم دكان را مي فروشم و حج واجبم را به جا مي آورم ، از ما انجام وظيفه و از خدا هم لطف و عنايت .

گذشته از اين اگر خداي ناكرده بنا باشد كافر بميرم ، دكان و پاساژ و امثال آن كه در قبر به كار من نمي آيد .

ناصر : مثل اين كه حق با توست علي آقا ! بهتر است من هم به جاي مسخره كردن به فكر حساب و كتاب و قيامت خودم باشم ، فعلاً خداحافظ .

* پس از چند ساعت رسيدگي دقيق معلوم شد كه دويست هزار تومان پول نقد و يا نزديك به نقد دارد و سيصد هزار تومان هم از مردم طلبكار است كه سررسيد بعضي از آنها در ماه جاري است و مقداري هم در چند ماه آينده وصول مي شود ، اما در مقابل اين سرمايه هفتصد هزار تومان بابت قرض دكان بدهكار است كه هر ماه بايد صد هزار تومان بابت قسط آن بپردازد ؛ و در كل اگر دكان را نفروشد بدهيهاي او دويست هزار


23


تومان از طلبهايش بيشتر است .

به فكر فرو رفت ، اگرچه بيشتر بودن بدهكاريها از طلبهايش او را به ترديد انداخته بود ولي حال و هواي اين سفر روحاني و معنوي باشكوه بدجوري او را بي تاب مي كرد ، خصوصاً كه همسرش هم در اين سفر تنها بود ، ناخودآگاه دستانش رو به آسمان بلند شد و اشك در چشمانش حلقه زد و با خود اين طور زمزمه مي كرد :

خدايا ! تو خودت كمك كن ، من كه خيلي دلم براي ديدن خانه ات پر مي زند ، يك نگاه به كعبه به همه دنيا مي ارزد ، واقعاً چه كيفي دارد حضور در جمع باصفا و يكرنگ با حاجيان در صحراي عرفات ، مخصوصاً كه مي گويند امام زمان هم حتماً در آنجا تشريف دارند ، خدايا ! آيا واقعاً مي شود من هم در بين آنان باشم ؟

صداي دلنشين صوت قرآن از بلندگوي مسجد بازار ، كبريتي شد بر انبار چشمان او و چشمه اشكش را چون جويبار جاري ساخت . لحظات زيبايي بود ، دل شكسته ، اشك جاري ، زمان استجابت دعا ، از خداوند خواست تا اين آرزو را بر دلش نگذارد . سپس براي رسيدن به نماز جماعت از جا بلند شد ، اشكهايش را پاك كرد و تصميم گرفت براي اطمينان بيشتر از مستطيع بودنش شب به مسجد برود و از روحاني محل بپرسد .

غروب زودتر از موعد معمول مغازه را تعطيل كرد ، نماز عشا كه تمام شد بلافاصله به طرف صف جلو حركت كرد ، چند نفر دور روحاني جمع شده بودند ، افراد به نوبت سؤالاتشان را مي پرسيدند و مي رفتند ، بيشتر سؤالات حول و حوش مسأله حج دور مي زد ، براي رعايت ادب و


24


مراعات حق ديگران در كناري نشست و چون احساس كرد كه سؤالات جنبه شخصي ندارد و بلند مطرح مي شود با دقت به آنان گوش كرد .

سلام عليكم ، قبول باشد حاج آقا ، جواني هستم كه مدتي پيش از دانشگاه فارغ التحصيل شده ام و در كارگاهي كار مي كنم و كلاً مبلغ يك ميليون تومان هم پول جمع كرده ام ، به نظر شما آن را خرج ازدواج كنم يا بايد براي حج اسم بنويسم ؟

روحاني : اگر نياز ضروري به ازدواج داري آن را در راه ازدواج مصرف كن و فعلاً حج بر شما واجب نيست .

بنده چي ؟ من از اين آقا سه سال كوچكترم حقوقم نيز از او بيشتر است تقريباً همان مقدار هم پول دارم ، پدر و مادرم خيلي اصرار دارند كه ازدواج كنم ولي من مي گويم هنوز زود است ، احساس مي كنم نياز چنداني به ازدواج ندارم .

روحاني : اگر اين طور است و مي داني كه با ازدواج نكردن به گناه نمي افتي براي حج ثبت نام كن ، ان شاءالله تا وقت نياز به همسر ، پول هزينه هاي ازدواج هم فراهم مي شود .

آقا خسته نباشيد ، قبول باشد ، ما را هم راهنمايي بفرماييد . ما يك خانواده پنج نفري هستيم و من خودم كارمند اداره ام ، از اوّل زندگي تا حالا مستأجر بوده ايم نصف كرايه را اداره تقبّل كرده و نصف ديگر را هم خودمان مي پردازيم ، عرض كنم كه ما مقداري پول براي تهيه مسكن پس انداز كرده ايم اما هنوز به مقدار خريد خانه نرسيده است ، آخر خريد خانه خيلي پول مي خواهد . حالا تكليف ما با داشتن اين پس انداز براي سفر حج چيست ؟



| شناسه مطلب: 78149