بخش 4

آداب سفر حج از زبان غزالی آداب و سنن مناسک عمره و حج تذکرات مفید آقای دکتر کوثری آمادگی‌های لازم غذاهای مناسب دارو و درمان نکاتی چند دربارة بهداشت: حرکت آغاز می‌شود اوضاع نابسامان سرحدّ ایران و عراق اختران درخشان؛ کاظمین (علیهما السلام) سرگردانی و تحیّر در میان زائران مؤسسه‌های علمی و تربیتی در کاظمین به سوی بارگاه امام حسین (علیه السلام) تجسّم صحنة نبرد حق و باطل


76


آداب سفر حج از زبان غزالي

مرحوم غزالي گويد:

ترتيب اعمال ظاهري از آغاز حركت تا بازگشت، ده قسمت است:

قسمت اوّل: «از حركت تا هنگام احرام» و آداب آن هشت است، خلاصة


77


آداب اين است:

1 ـ آغاز به توبه، ردّ مظالم، اداي ديون، آماده نمودن نفقه براي خود و ملازمين تا رجوع، رد امانت‌ها، برداشتن مال حلال به اندازة كفايت و بذل و رفاهيت و تهيه نمودن مركب مطمئن.

2 ـ همسفري با رفيق شايسته، خيرخواه، كمك كار كه چون فراموش نمود به يادش آرد و در سختي كمك نمايد و در هنگام هراس دلداريش دهد، در ناتواني تقويتش كند و در بي‌حوصلگي بردبارش سازد.

3 ـ چون خواست از خانه بيرون آيد، دو ركعت نماز گزارد و دعا بخواند و بگويد:

«ألّلهم أنت الصّاحب في السّفر و أنت الخليفة في الأهل والمال والولد، اِحفظنا و اِيّاهم من كلّ آفة و عاهة...»

4 ـ چون به درب خانه رسد بگويد:

«لا حَولَ وَلا قوّة الاّ بالله...»

5 ـ چون بر مركب سوار شد بگويد:

«بسم الله و بالله و الله أكبر تَوَكَّلْتُ عَلَي الله...»

6 ـ تا روز گرم نشده فرود نيايد و بيشتر سير در شب باشد، چون در منزلي فرود آيد بگويد:

«أَللهمّ رَبِّ السَّمواتِ السَّبعِ وَما اَظللن وَرَبِّ الأَرضين السبع و ما اقلن...»


78


7 ـ احتياط را رعايت نمايد و از رفقا و دوستان دور نيافتد و تنها بيرون نرود، شب را با مراقبت بخوابد، براي حفظ خود، آية‌الكرسي و آية شهادت و اخلاص و معوذتين بخواند و بگويد:

«بسم الله ما شاء الله لا حول و لا قوّة الاّ بالله حسبي الله...»

8 ـ در بلندي و سراشيب و هنگام ترس، تكبير و حمد و تسبيح بگويد.

آن‌گاه مرحوم غزالي در ابواب ديگر، وظايف و آداب و سنن مناسك عمره و حج را بيان نموده و در باب سوم، آداب دقيق و اعمال باطني را شرح داده، آداب دقيق را در ده قسمت بيان نموده آن‌گاه به شرح آداب باطني پرداخته، خلاصه آداب دقيق:

آداب و سنن مناسك عمره و حج

1 ـ نفقه حلال همراه بردارد و دستش از مال تجارت كه موجب اشتغال قلب و پراكندگي خاطر است، خالي باشد تا آن‌كه يكسره قلب متوجه خدا و منصر از ماسوا و تعظيم شعائر شود.

از طريق اهل‌بيت روايت شده كه در آخرالزمان مردمي كه به حج مي‌روند، چهار صنف هستند؛ «سلاطين و زمامداران براي تفريح، ثروتمندان براي تجارت، فقرا براي گدايي، فقرا براي خودنمايي....»

2 ـ دشمنان خدا را به وسيلة دادن گمرك و راه‌داري و باج كمك ننمايد. دشمنان خدا امراي مكه و اعرابي هستند كه صادّون بيت‌الله‌اند. چه، مال بخشيدن به آن‌ها، كمك به ظلم و تسهيل آن است. بايد راه‌هايي انديشد كه از اين كمك‌ها و ظالم‌پروري‌ها خلاص شود. اگر چاره‌اي


79


نباشد، بعضي علما گويند كه تركِ‌ حجّ استحبابي، از كمك به ظلم بهتر و افضل است، چون اين اعمال بدعت‌هايي است كه پيش آمده و تن دادن به آن سنت رايجش خواهد كرد و موجب ذلت و خواري مسلمانان است.

3 ـ توسعه در زاد و توشه و بذل و انفاق، كه نه اسراف باشد و نه امساك؛ اسراف آن است كه مانند عياش‌هاي بي‌بند و بار به‌سر برد و امساك آن است كه به خود و ديگران سختي دهد. بذل مال در راه خدا اسراف نيست؛ چنان‌كه گفته شده، در اسراف خير نيست و در خير اسراف نيست...

4 ـ ترك رفث و فسوق و جدال؛‌ چنان‌كه قرآن كريم تصريح نموده:

رفث، هر لغو و بيهوده و فحش است و آنچه راجع است به روابط جنسي زن و مرد، كه اين حس و غريزه را تحريك نمايد.

فسق، اسم جامعي است براي هر گونه خروج از اطاعت.

جدال، مبالغه در خصومت و گفتگو است كه موجب كينه و دشمني شود.

5 ـ حج را پياده انجام دهد، مگر آن‌كه موجب ناتواني از انجام و اتمام عمل يا بيماري شود.

6 ـ از سوار شدن بر محمل‌هاي داراي روپوش اجتناب نمايد.

7 ـ به خود نپردازد و ظاهر خود را نيارايد و از افتخارات اجتناب نمايد تا در زمرة عياش‌ها و گردن فرازان درنيايد و از حزب فقرا و بيچارگان خارج نگردد.


80


8 ـ به حيواني كه بر آن سوار است ترحّم كند و از آب و علفش نكاهد، و بيش از طاق بارش نكند.

9 ـ قرباني كند گرچه بر او واجب نباشد و از گوسفندهاي سالم و چاق انتخاب نمايد.

10 ـ دربارة آنچه انفاق نموده و زيان ديده و زحماتي كه بر او وارد شده گرفته خاطر نباشد.

اين آداب دقيق دهگانه است كه غزالي در احياءالعلوم با ذكر احاديث از طرق مختلف و تحقيقات مخصوص خود بيان نموده و ما به طور اختصار و فهرست‌وار ذكر كرديم. پس از آن اعمال باطني و طريق اخلاص در نيت و عبرت به مشاهد و تفكر در آن‌ها و اسرار آن‌ها را در باب مفصلي بيان مي‌نمايد.

تذكرات مفيد آقاي دكتر كوثري

جناب آقاي دكتر اسماعيل كوثري از اطباي باايمان و هوشمند نامي‌اند كه امسال به مكه مشرف شده‌ان. تذكرات ايشان براي حجاج ارزش مخصوص دارد:

در ره منزل ليلي كه خطرهاست به جان

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي

كسي كه در راه انجام وظيفه و عبوديت قدم برمي‌دارد، بايد بداند كه عبد است و اطاعت امر مولا بدون چون و چرا بر او واجب است. فكر كردن در خوب و بد و فلسفه و احكام تا آنجا مجاز است كه مانع


81


انجام دستورات ـ طابق النعل بالنعل ـ نباشد و اگر نظر عاقلي يا دستور متفكري باعث ترديد يا وقفه در اجراي احكام گردد، يقيناً توجه ننمودن و نشنيدن براي بنده صلاح بلكه واجب است؛‌ زيرا كه هر اندازه افكار متفكران و استدلال علماي مادي يا معنوي قوي و برهاني باشد، تازه پروردة يك مغز كوچك و محدود است و جز چند مفهوم و اصطلاحي نيست كه بر كره دماغ نقش بسته و با حقيقت عالم كون ارتباطي ندارد.

آنان كه محيط فضل و آداب شدند در جمع كمالي شمع اصحاب شدند

ره زيـن شب تـاريك نبردند برون گـفتند فسانه‌اي و در خواب شـدنـد

مقصود اين است كه ممكن است بعضي افكار، سبك و مغزهاي نيم‌رسيده باشد كه به دستورات حج خرده‌گيري نمايد يا فكر كند كه اگر چنان بود بهتر مي‌شد يا اين دستورات براي زمان مخصوصي فرستاده شده و... از اين راه علاوه بر اين‌كه بر بيچارگي و سرگشتگي خود كمك كرده، وبال بيچارگيِ ديگران را نيز به گردن گرفته است. تا وقتي كه بنده بنده است دستور مولا را بي‌چون و چرا بايد اطاعت كند، تعارف ندارد دستورات خداوند وجود كه تمام دنيا نزد عظمتش به يك ذرّه هم‌شباهت ندارد به ميل و ارادة عبدي ضعيف يا يك ميليون مثل او تغيير نمي‌پذيرد. گر تو نمي‌پسندي تغيير ده قضا را.

اين چند كلمه را كه بنده جسارتاً نوشتم از آن جهت است تا خوانندة سطور بداند كه يك نفر دكتر در علوم مادي؛‌ در طب، داروسازي و فارغ‌التحصيل فيزيك و شيمي كه سال‌ها فكر كرده، به اين نتيجه رسيده است كه مطلب كاملاً دو تا است؛ عالم بودن، دانشمند بودن، عارف بودن، فيلسوف بودن، مجتهد بودن مطلبي است و بنده بودن مطلب ديگر. اين علوم براي بندة خدا زينت است و براي غير بندة خدا موجب بدبختي و معطلي. راه بندگي و طريق آقايي و راه مختلف و


82


متفاوت است. علوم كه برترين آن‌ها اصول طب و بهداشت است، بايد خود را با موازين شرع تطبيق دهد، نه دستورات شرع با قوانين ناقص اين علوم موافقت نمايد!

علم نبود غير علوم بندگي (عاشقي) مابقي تلبيس ابليس شقي

ديگر علوم بازيچه‌هاي متغيّري بيش نيست، اگر از حوصله اين نوشته خارج نبود، ثابت مي‌كردم علاوه بر اين‌كه هيچ نوع كمكي به پيشرفت و سعادت بشر نكرده، موجب بيچارگي و عقب‌ماندگي هم شده است!

بعد از اين مقدمة مختصر وارد در موضوع مي‌شويم، قبل از آن‌كه نكاتي چند به عرض رسانم، اولاً بايد خوانندگان را متوجه سازم كه در اين مطالب، ضامن صحت از هر جهت نيستم، ممكن است مطابق با واقع نباشد، چيزهايي است كه ديده يا شنيده يا فكر كرده‌ام، ممكن است صحيح باشد يا غلط.

آمادگي‌هاي لازم

اي كسيكه عازم سفر حجّي، بايد اولاً به سلامت و طاقت خود مطمئن باشي. بايد خود را چند روز در اختيار يك نفر پزشك مسلمان و طرف اعتماد كه از اوضاع آب و هواي حجاز باخبر باشد بگذاري و از او بخواهي كه سلامت و طاقت تو را آزمايش نمايد و دستورات غذا و بهداشت بدهد، اگر چنين ننمايي ممكن است در محيطي كه هر كسي به فكر خود است بيمار شوي و از دست بروي در اين صورت مسؤول هم هستي.

براي هر كاري آمادگي لازم است. تو كه تصميم مسافرت راه خدا گرفته‌اي و مي‌خواهي وظيفة واجب و مهمي را انجام دهي، از يك ماه پيش خود را آماده نما؛ اگر معتاد ترياكي آن را ترك كن، اگر سيگار مي‌كشي يا ترك نما يا تقليل


83


ده، اگر ضعيف هستي با ورزش و غذا و دوا خود را قوي ساز، اگر عادت به گرما نداري در مدت يك ماه، دو ماه خود را به آفتاب و گرما و راه يافتن عادت ده، اگر دندانت خراب است اصلاحش كن. اگر به جنگ و جدال و فحش و ستيزه عادت داري ترك كن، كار سفر؛ مثل چمدان بستن، غذا پختن، رختخواب بستن، و مانند اين‌ها را ياد گير، مزاج خود را پاك گردان، كبد و روده را تصفيه و تنقيه نما، اگر چنين نكني ممكن است در معرض خطر افتي و ممكن است گناه‌كار شوي. اسباب سفر آماده گردان، وسيلة سفر هر قدر سبك‌تر و زبده‌تر باشد بهتر است. خلاف آنچه مي‌گويند برنج و روغن و امثال آن چندان لازم نيست، من و رفقايم برديم و بي‌مصرف برگردانيم، (مسافرت آقاي دكتر با طياره و وضع مخصوص بوده، ولي براي ما برنج بسيار مفيد افتاد و زيادي آن هدية خوبي است براي آشنايان بين راه).

آنچه به نظر اينجانب از اثاثيه و غذا مفيد است فهرست‌وار تذكر


84


مي‌دهم: يك چمدان بزرگ و جادار، يك يخدان (ترموس) بسيار بزرگ، يك فرش سبك، چراغ قوه يك عدد با قوّة يدكي، ظرف آب ليمو كه درب آن محكم باشد ( چوب‌پنبه كافي نيست) بهتر است درب آبليمو قدري نمك بريزيند كه ايجاد گاز ننمايد، چند عدد قوطي كمپوت، يك چراغ پريموس و يك ظرف نفت حلبي محكم يا فلزي، يك ماشين اصلاح با شانه‌هاي مختلف، قيچي، سوزن نخ، آيينه، شانه، ملافه‌هاي سفيد علاوه بر احرام، گيوه علاوه بر كفش مخصوص احرام، يك كتري، دو عدد استكان و فنجان، قوري لعابي كوچك، چاقو و قاشق.

همان‌طور كه گفته شد اين اثاث، سبك و كوچك و كم حجم باشد، زيادي موجب زحمت و عقب ماندگي است.

غذاهاي مناسب

بدان‌كه خوراكي در هواي گرم مصرف زياد ندارد و بيشتر غذا را مايعات و ميوه‌جات تشكيل مي‌دهد و در صورت امكان ميوة پخته (كمپوت) است البته هر مزاجي ممكن است به غذايي معين عادت داشته باشد و به غذاي ديگر مأنوس نباشد آنچه ذكر مي‌شود براي عموم است، روي هم غذاي ده روز همراه باشد، (البته اين دستورات براي مسافران راه زمين نيست، براي كساني كه به وسيلة اتومبيل و از راه‌هاي مختلف مسافرت مي‌نمايند بايد راه را در نظر داشته باشند واز اهل خبره دستور گيرند) پس از ده روز دسترسي به غذاي مناسب هست، براي ده روز؛ چهار كيلو نان خوب لازم است كه خشك و كم‌روغن


85


باشد. برنج دو كليو، آلوي خشك خراساني دو كيلو كه هم براي خيس كردن مفيد است هم براي آش و خورشت. روغن يك بسته يك كيلويي كافي است و نباتي خوب براي هضم آسان‌تر است. قند و شكر يك كيلو و نيم. اگر ميل به غذا پختن داريد مقداري عدس و باقالي و سبزي خشك همراه ببريد كه هم براي دم‌پخت و هم براي آش به كار مي‌آيد. نمك و ادويه فراموش نشود ولي از هر كدام چند مثقالي. چايي كم بردار چون چايي‌هاي خوب فراوانست. كمپوت بسيار مفيد است و همچنين آب ليمو. ليمو عماني 200 گرم خُرد و پاك كنند كه دم‌كردة آن مفيد و گواراست. آب نبات لب‌ترش براي مكيدن و تعارف به ديگران خوبست. زحمت حمل ماست كيسه‌اي را به خود راه ندهيد. سركه شيره و سكنجبين مفيد و خورش خوبيست. كليه اثاث و لباس و غذا كمتر از 20 كيلو بشود، بيش از 30 كيلو موجب ناراحتي است.

دارو و درمان

به‌طوري كه بيان شد، لازم است پيش از سفر معاينة بدن اگر بيماري در بدن است و طبيب مسلمان تشخيص داد نبايد خود را به خاطر انداخت و آنچه دوا لازم است از پزشك خانوادگي دستور بايد گرفت، در اين مورد به پزشكي كه ديانت او محرّز نيست نبايد مراجعه كرد كه از اين اشخاص خطر و عنادورزي ديده شده است. در اين سفر كه زحمات و عدم تناسب هوا و غذا براي عموم است بايد از مزاج خاطر جمع باشيد، اگر خاطر جمع شديد خود را آماده سازيد و متوكّل به خدا باشيد. ادويه‌اي كه به نظر مي‌رسد: مقداري شير خشك كه موقع


86


يبوست و شدت حرارت حل آن در آب سرد و خوردن، بسيار نافع است ولي در غير آثار اسهال، قرص ويتامين ب صد ميلي گرمي يا 50 ميلي گرمي در حدود 50 عدد برداريد و روزي يك عدد ميل كنيد كه قواي عصبي و مقاومت را زياد مي‌كند، قرص ويتامين ث 100 يا 200 ميلي‌گرمي 50 عدد، روزي يك ياد دو عدد ميل نماييد، بدن را در مقابل بيماري‌ها قوي و به قواي حياتي كمك مي‌كند. چند عدد قرص سولفوكراندين و شبيه آن، براي اسهال مفيد است، محلول مركوركرم يك صدم 50 گرمي با يك قطره چكان براي درد چشم، در چشم بچكانيد و براي زخم‌بندي، يك لوله روغن پني‌سيلين ماليدن آن به جلد، بدن را در مقابل شعاع آفتاب حفظ مي‌نمايد، پودر براي عرق‌سوزي و گرمازندگي، يك قوطي قطرة كورامين و شبيه آن براي تپش قلب روزي سه مرتبه 25 قطره با آب سرد مفيد است چند عدد باند (نوار تنزيبي) چند گاز (استريزه) براي زخم‌بندي و خونريزي، چند عدد قرص مسكّن براي دردسر و دندان؛‌اين دواها در موقع نبودن پزشك مفيد است و گشايش كار پزشك است. ممكن است چيزهاي ديگر مورد احتياج باشد كه بايد پزشك دستور دهد.

نكاتي چند دربارة بهداشت:

گر نه‌گدار من آن است كه من مي‌دانم شيشه را در بغل سنگ نكه مي‌دارد

خداوند هميشه و در هر جا حافظ جان بندگان است، ولي نهي «لاتلقوا...» را نبايد فراموش كرد، بايد مسافران محترم حج به حفظ و سلامتي بدن خود در حدود امكان بكوشند تا مسئول نشوند. به اين


87


جهت مراعات اين نكات براي سلامتي مفيد است:

1 ـ در فصل تابستان و گرما سفر را بايد كوتاه گرفت، اگر قصد توقف داريد نقاط خوش آب و هوا را در نظر داشته باشيد.

2 ـ بهتر است پيش از ايام حج به مدينه منورّه مسافرت نماييد، اگر بشود عتبات را نيز قبلاً زيارت كنيد كه بعد از تمام شدن حج يا يكسره به وطن برگرديد يا به شام و بيت‌المقدس و مصر مسافرت نماييد.

3 ـ اشخاص كم بنيه زيارت مدينه و عتبات را ممكن است بعد از مراجعت به وطن با فرصت بيشتر انجام دهند.

4 ـ از مخارج غير ضروري مثل خريد سوغات كم كنيد تا چند روز ايام حج و در ازدحام و گرما، در خرج دستتان باز باشد و براي سلامتي خود از صرف پول خودداري نكنيد.

5 ـ ان‌شاء‌الله در جدّه معطل نخواهيد شد، اگر معطل شديد جا و مهمانخانة خوب انتخاب كنيد و از گرما و آفتاب بپرهيزيد.

6 ـ هر چه مي‌خواهيد در حجاز توقف كنيد، سعي كنيد در مدينه باشيد و عمارات خوب و پشت بام‌دار انتخاب كنيد تا شب راحت بخوابيد.

7 ـ اگر ممكن است روزي يك بار استحمام نماييد. اگر مقدور است قدري يخ در آب استحمام بريزيد.

8 ـ در عرفات و منا گرچه مجبوريد در چادري كه زده‌اند باشيد ولي بهتر است در وسط جمعيت نباشيد.

9 ـ بيشتر بيماري‌ها اثر آفتاب‌زندگي است سعي كنيد كه كمتر در


88


آفتاب حركت كنيد و رفقا و محل خود را مراقبت نماييد تا گم نكنيد. در محل چادر بيرق يا علامتي نصب كنيد كه گرم كردن چادر خطرناك است.

10 ـ رمي جمرات و قرباني را در هواي خنك و صبح انجام دهيد و با بلد حركت كنيد.

11 ـ در اقامت به عرفات و منا تا ممكن است از غذاهاي سنگين و چرب، به خصوص گوشت اجتناب كنيد و به خوردن ميوه و آب‌‌ميوه و كمپوت و شربت و چايي اكتفا نماييد.

12 ـ تا ممكن است تماس خود را با بهداري و چادر اميرالحاج قطع نكنيد و رفقا را از جاي خود خبر دهيد و از جاي آن‌ها مطلع باشيد كه در پيش‌آمد به يكديگر كمك كنيد.

13 ـ از راهنمايي‌ها و اندرزهاي اعضاي سفارت و كميسيون بهداري به خوبي استفاده كنيد كه براي راهنمايي و هدايت شما آماده‌اند.

آنچه گفته شد جامع و كافي نيست، براي اين مسافرت با اشخاص خبره از هر جهت مشورت نماييد. در مظان استجابت دعا التماس دعا دارم.

دكتر اسماعيل كوثري

حركت آغاز مي‌شود

روز 18 ذيقعده 1371 ـ 19 مرداد 1331 همراه آقاي سرهنگ


89


نورالله گنجي و آقا ميرزا رجبعلي منزه شهميرزادي كه به وسيلة بذل ايشان مستطيع شدم و آقاي علي‌اكبر بوستان قناد، عازم حركت شديم، هوا گرم است و مزاج ما و عموم ايرانيان با گرماي عربستان سازگار نيست ولي عشق وعلاقه و مسئوليت در مقابل وظيفه، مشكلات را آسان مي‌كند.

دوستان، خويشان، زن و بچه، براي بدرقه آمده‌اند. هر چه وقت حركت نزديك مي‌شود عواطف رقيق‌تر و هيجان و احساسات بيشتر مي‌گردد. در ميان اين امواج احساسات گرفتاريم، و بايد از يك يك وداع كنيم و به درخواست‌ها و التماس دعاها گوش بدهيم. در اين موارد محروميت‌ها و آرزوهاي مادي و معنوي در خاطرها خطور مي‌كند؛ هر يك با لحني درخواست دارند كه در مواقع استجابت بر ايشان دعا كنيم. بچه‌ها مي‌خواهند با ما بيايند، بعضي روي صندلي‌ها براي خود جا گرفته‌اند! بچه‌اي است در آتش تب مي‌سوزد و از خلال ماشين‌ها و دست مادر و خواهر مي‌گريزد كه خود را به اتومبيل برساند و سوار شود كه با من بيايد. سفر عجيبي است، شايد آخرين ديدار خويشان و دوستان باشد و مرگ ديوار بلندي ميان ما بكشد و با قيچي خود، براي هميشه رشته‌هاي عواطف و محبّت را قطع كند. در ميان جاذبه‌هاي گوناگون گرفتاريم. اين حالت بي‌شباهت به حال احتضار نيست كه شخص دچار كشاكش و ميان سرحد دنيا و آخرت و علاقه‌هاي مختلف گرفتار است، قايق زندگي گاهي دچار امواج مخالف موت و حيات است گاهي در كنار ساحل حيات‌اند كي مستقر مي‌شود باز امواج آن را


90


دستخوش تلاطم مي‌گرداند، از اين جهت آن حالت را حالت سكرات مي‌گويند.

ساعتي از شب گذشته بود كه سوار ماشين شديم، بدرقه كنندكان آن‌قدر جعبه‌هاي شيريني و آجيل اطراف ما روي هم چيده‌اند كه جا بر همه تنگ شده، ارزش اين هدايا و تعارفات، ارزش مادي نيست، محبت و علاقه است كه به اين صورت‌ها جلوه مي‌كند. رشته‌هاي محبت است كه دل‌ها را با هم متصل مي‌گرداند. صورت‌هاي مادي آن مثل جلوه‌اي از جلوه‌هاي طبيعت فاني مي‌شود ولي حقيقت آن در قلوب و نفوس معنوي باقي مي‌ماند. بهتر است بدرقه كنندگان به جاي اين‌گونه شيريني‌ها كه عموماً سالم و مطبوع نيست، انواع ميوه‌هاي خشك و تر؛ از قبيل آلو و خوشاب و مربّاحات هديه كنند كه هم غذا و هم دوا است، به خصوص براي حجاج آن هم در فصل گرما. در حمل و مصرف شيريني‌جات دچار زحمت بوديم. نان‌هاي خشك و برنج ايران در اين مسافرت غذاي سالم و خوبي است كه مانندش در كشورهاي ديگر كمتر ديده مي‌شود و بايد به اندازه‌اي با خود بردارند كه در نقل و انتقال هم در زحمت نباشند.

در ميان شور و محبت دوستان و خويشان، اتومبيل حركت كرد. خيابان‌هاي گرم و پرغبار جنوب تهران را به سرعت پيمود. وارد جادة شهر ري گرديد. ديوارها و خانه‌ها و كوره‌پز خانه‌هاي دو طرف جاده، كه بالاي قبرستان چند صد ساله و از خاك ميليون‌ها اموات ساخته شده، از نظر مي‌گذشت. آميختگي سكون و حركت و موت و حيات را از


91


خاطر مي‌گذراند. پس از چند دقيقه گنبد زرين شاه عبدالعظيم7 با چراغ‌هاي فروزانش، چون ستارة درخشاني در كنار افق تاريك تهران نمايان شد. سر تعظيمي خم كرديم و سلامي داديم و رد شديم، فضا رو به تاريكي مي‌رفت كه نيمكردة درخشان ماه در ميان افواج ستارگان از زير پردة افق ظاهر شد. در پيچ و خم‌هاي جاده، گاه تهران در ميان غبار و زير نور چراغ‌ها در كنار كوه البرز به چشم مي‌آمد و ما را به عقب مي‌كشيد، گاه آسمان و چراغ‌هاي ابدي آن، ما را به ابديت مي‌كشاند. سخنان و گفتگوهاي بدرقه كنندگان، صداها و آهنگ‌هاي آنان مانند صداهاي دَرهمي كه در ميان كوه و درّه بپيچد و دور شود، كم‌كم دور مي‌شد و چهره‌ها از صفحات خيال مات مي‌گرديد. مشكلات سفر و ابهام آن مانند بلند و پستي جاده از خاطر مي‌گذشت و ما را درباره بازگشت به اين سرزمين ميان بيم و اميد مي‌داشت. در ميان اين خيالات مبهم و درهم و بيم و اميد، نقطة درخشان مقصد و عشق به آن، لحظه به لحظه در ذهن مي‌درخشيد و افق تاريك را روشن مي‌كرد و موجب اطمينان نفس و سكونت قلب مي‌گرديد. اين پرده‌هاي خيال تاريك و روشن، پي در پي از مقابل چشم مي‌گذشت كه از بالاي تپه گنبد حضرت معصومه3؛ يكي ديگر از ستارگان خاندان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در ميان كوير ظلماني، نمايان شد؛‌ به قم رسيديم، صبحگاه كه به عزم حركت به گاراژ رفتيم گاراژدار از كمي مسافر نالان و چشم طمّاعش به هر سو نگران بود تا نزديك ظهر چند زن و بچه عرب عراقي را به‌دام انداخت. تمام راهروها و صندلي‌ها را پر كرد ولي هنوز نَفس آزمندش در هيجان


92


و كيسة طمعش پر نشده بود كه ديگر همه به هيجان آمدند و اتومبيل حركت كرد. همه از تنگي جا و سر و صدا و آٍه و نالة زن‌ها و بچه‌هاي عرب در زحمت و متأثر بوديم، چه بايد كرد؟ هنوز اول سفر است بايد بردبار و صبور بود، از اين وقايع بسيار در پيش داريم. ناملايمات و گرفتاري‌ها براي همين است كه روحِ‌ تحمّل و حكومت بر نفس پيدا شود، چه ناملايماتي كه لازمة زندگيست و چه براي انجام وظيفه و تكليف است.

اين ديگ ز خامي است كه در جوش و خروش است

چون پخته شد و لذت دم ديد خموش است

اوضاع نابسامان سرحدّ ايران و عراق

شب رسيد، چند ساعتي استراحت كرديم. پيش از ظهر از حوالي كرمانشاه عبور كرديم، از اينجا وضع و آداب تغيير مي‌يابد. قهوه‌خانه‌ها پرجمعيت و بازار قمار گرم است. لباس‌هاي كردي، سبيل‌هاي كلفت، پيراهن‌ها و عقال‌هاي عربي زياد ديده مي‌شود. لهجه‌ها مخلوط از فارسي و كردي و عربي است. فعاليت قاچاقچيان و قاچاق‌بران در گاراژها، قهوه‌خانه‌ها و ادارات زياد است. چشم‌هاي ناآرامشان به هر گوشه و كنار و به سوي هر ماشين و در ميان هر جمعيتي كار مي‌كند و با كارمندان دولت و مأموران سرحدّي، ايما و اشارات و لغاتي دارند. در چند كليومتر ميان قصر و خانقين چندين مركز گمركي و تفتيش برقرار است كه در هر يك، بايد چند ساعت مسافران معطل شوند. هر چه


93


مي‌خواهند به سر مسلمانان مي‌آورند، رشوه مي‌گيرند، بداخلاقي مي‌كنند و هر گونه توهين روا مي‌دارند. اين منظره هر مسلمان بيدار و غيوري را متأثر مي‌كند كه چگونه بيگانگان و دولت‌هاي دست نشاندة آن‌ها ميان مسلمانان ديوار كشيده‌اند و پيكرة اسلام و جامعة مسلمان را قطعه قطعه كرده‌اند و به نام‌هاي موهوم خطوطِِ سرحدي و عناوين نژادي، همه را از هم جدا و به جان هم انداخته‌اند! اميد است ديري نگذرد كه روابط محكم و معنوي مسلمانان اين تارهاي بافته بيگانگان را بگسلد و ديوارهاي سرحدي را خراب كند.

اختران درخشان؛ كاظمين (عليهما السلام)

پاسي از شب گذشته بود كه از اين بندها عبور كرده وارد خاك عراق شديم، نيمه شب در ميان درخت‌هاي نخل و روشني چراغ‌ها، دو گنبد اختران درخشان و امامان هاديان، كاظمين8 نمايان شد.

هنوز ساعتي از شب باقي بود كه ماشين در يكي از بازارهاي نزديك صحن متوقف شد، مهمانخانه‌ها و قهوه‌خانه‌ها همه بسته‌اند، ما هم گيج و خسته‌ايم. بارها را در كنار بازار جمع كرديم، نه جاي استراحت است نه از ترس دستبرد مي‌توان چشم به هم گذارد! گاهي راه مي‌رويم، گاهي مي‌نشينيم و تكيه مي‌دهيم. هوا گرم و فضا نامطبوع است، در انتظار دميدن سپيدة صبح و نسيم رحمتيم.

كم كم دود سماور قهوه‌خانه‌ها و بخاري شير فروش‌ها با صداهاي


94


گرفته و خشن صاحبانش در بازار مي‌پيچيد و خميازه خواب واپسين و جنبش زندگي نو شروع شد. بانگ اذان از بالاي گلدسته‌ها تجديد حيات را اعلام نمود. درهاي صحن به روي مشتاقان خسته باز شد. اثاث را به كسي سپرديم و ما هم جزو افواج زائران به طرف صحن به راه افتاديم و شستشو كرديم، وضو گرفتيم و وارد حرم شديم. نور چراغ‌ها و روشني صحبگاه مخلوط شده، نسيم بين‌الطلوعين با نسيم بادبزن‌ها با هم درآميخته، نور ايمان از چشم‌ها و چهره‌ها مي‌درخشد. اينجا سرحد ميان صورت و معنا و آخرت و دنياست و مدفع دو شخصيت است كه رابط خلق با خالقند. رفتار و گفتارشان رشته‌‌هاي نوري است كه وابستگان را از سقوط در تاريكي‌هاي دنيا بالا مي‌آورد و به سطح عالي بهشت مي‌كشاند. اينجا هم يكي از دريچه‌هاي بهشت است كه نسيم رحمت و مغفرت از آن مي‌وزد. ما هم مثل جملة آلودگان، خود را در آن معرض آورديم. به پيشگاه آنان سلام كرديم و از خداوند طلب مغفرت و خير نموديم و در ساحت جلالش سجده كرديم و نماز خوانديم. خستگي‌ها و كدورت‌ها تخفيف يافت. بانشاط و روح تازه بيرون آمده وارد زندگي جديد شديم. در يكي از مهمان‌خانه‌ها منزل گزيديم. همة حجاج ايراني كه مثل ما تذكره عراقي دارند، در كاظمين جمعند تا تذكره‌ها را به ويزا رسانند و وسيلة حركت فراهم كنند.

سرگرداني و تحيّر در ميان زائران

در اين بين شنيديم كه عدهّ‌اي از حجاج ايراني چون از اجازة


95


دولت مأيوس شده‌اند، خود را به حمله‌دارها فروخته‌اند تا آن‌ها را از راه‌هاي غير عادي و خطرناك به حجاز ببرند. آشنايان و دوستان آن‌ها مضطرب بودند و از زوار براي سلامتي آن‌ها درخواست دعا مي‌كردند. ما قصد داشتيم اگر وسيلة حركت زودتر فراهم شود يكسره به مدينه برويم، تا چند روزي كه به موسم حج مانده، از زيارت روضة رسول اكرم و ائمه طاهرين: بهره‌مند باشيم و چون موسم نزديك شود از مسجد شجره (ذوالحليفه) كه ميقاتگاه مسلّم رسول اكرم9 است، احرام بنديم. معلوم شد وسيلة مستقيم براي مدينه در عراق نيست، وقت هم تنگ مي‌شود، ناچار از اين تصميم منصرف شديم. كار مهمّ ما در عراق اجازة ويزا و تهية وسيله است كه دولت ايران موافقت نمود. تذكره‌ها به هر زحمت كه بود به ويزاي دولت‌ها رسيد. صاحبان بنگاه‌هاي حمل و نقل به وسيلة نشريه‌ها و اشخاص، مشغول تبليغ شدند. بيشتر حجاج در ميان اين تبليغات و وحشت عقب‌ماندن متحيّرند.

در اين‌گونه موارد سليقه‌ها و روحيات مختلف، هر دسته‌اي را به سمتي مي‌كشاند. بعضي‌هاي محكوم سليقه هستند و فكر و نظر را كمتر به‌كار مي‌برد. بعضي‌ها با اشخاص بصير مشورت مي‌كنند و انديشه و نظر را به كار مي‌برند. بعضي محكوم نظر مردمي هستند و تعبّداً از آن‌ها مي‌پذيرند. بعضي متوسّل به استخاره مي‌شوند ولي براي هر يك از اين امور موردي است. پيروي از سليقه در مواردي است كه هدف جدّي نباشد. تعبّد از كسي پسنديده است كه مشخص و داراي حسن نيّت


96


باشد، اگر استخاره ـ چنان‌كه معمول است ـ مطابق با دستور باشد، در موردي است كه خير و شرّ را از راه نظر و مشورت نتوان تشخيص داد و شخص دچار تحيّر شود، كساني كه در هر موردي دانه‌هاي تسبيح را پس و پيش مي‌برند، فكر را در ديدن جهات مختلف امور حياتي و عاقبت‌انديشي از كار مي‌اندازند و نمي‌توانند ارادة ثابت و محكمي داشته باشند، پوشيده بودن مصالح براي تكميل عقل و قواي نفسي است.

يكي از علماي دين مي‌گفت: اگر استخاره به اين اندازه لازم بود، خداوند با هر كسي يك تسبيح گوشتي مي‌آفريد! به هر حال حجاج از جهت سليقه يا مشورت يا استخاره هر دسته‌اي راهي در پيش گرفتند و به‌وسيله‌اي متوسّل شدند. ما هم به دام شركت فتح افتاديم، از هر نفر هفتاد و پنج دينار عراقي (هزار و پانصد تومان) گرفت تا از عراق به بيروت با اتومبيل‌هاي نرن درجه دو ببرد و از بيروت به جده با طيّاره و همچنين براي بازگشت. در ميان اين عجله و سرگردانيِ‌ حجاج، بازار صراف‌ها و مهمان‌خانه‌ها و گاراژدارها و شركت‌ها گرم شد و هر چه مي‌خواستند مي‌گرفتند و هر نوع معامله انجام مي‌دادند. اين زيان‌ها و ناراحتي‌ها را بيشتر از ناحية دولت ايران بايد دانست كه آن‌قدر اجازه را به تأخير انداخت تا وقت بر حجاج تنگ و ميدان براي متعدّي‌ها باز شد، جيب‌برهاي بغداد هم فرصت خوبي به دست آوردند. بين بغداد و كاظمين و بازار صراف‌ها خطرناك‌ترين نقاط بود كه بايد حواس حجاج هنگام وصول حواله وتعويض پول جمع باشد، تنها حركت كردن


97


صلاح نيست.

از بغداد كه برمي‌گشتيم سوار اتوبوس شديم، در راهروها مردم مختلفي ايستاده بودند، اتوبوس قدري از جسر دور شد كه جناب سرهنگ صدا زد جيبم را زدند! در ميان جنجال به راننده فهمانديم و ماشين متوقف شد، چند دقيقه‌اي طول كشيد كه جلوي درهاي ماشين را گرفتيم تا كسي بيرون نرود. شرطه ماشين را مقابل شهرباني كاظمين نگاه داشت. به رئيس شهرباني فهماندم كه ايشان از رؤساي شهرباني ايرانند و هزار تومان از جيبشان در اين ماشين زده‌اند. يك يك زن و مرد مسافر را تفتيش كردند امّا چيزي معلومنشد. ما را بردند به اتاق انگشت‌نگاري، (عكس‌هاي تمام جيب‌برها را از مقابل ما سان دادند تا شايد قيافة يكي از آن‌ها آشنا به نظر آيد ليكن نتيجه گرفته نشد. وعده دادند پيدا خواهد شد، ما هم وقت معطلي و تعقيب نداشيم زيرا فردا بايد حركت كنيم.

مؤسسه‌هاي علمي و تربيتي در كاظمين

در كاظمين دو مؤسسة علمي و تربيتي است؛ اول «كتابخانة جوادين» است كه با همت حضرت علامه شهرستاني تأسيس شده است. محل آن در ضلع جنوب شرقي صحن است. كتابخانة منظم و مفصلي است كه محل رفت و آمد فضلا و مطرح مباحث مختلف است. وقتي ايشان در ايران بودند، ما از درك محضرشان محروم مانديم. حضرت علامه شهرستاني از ذخاير و گنجينه‌هاي مسلمانان هستند كه


98


خواص ايشان را بهتر مي‌شناسند و از گهرهاي فكريشان استفاده مي‌كنند.

دوّم «دارالعلوم علاّمه خالصي» است كه بناي آن ناتمام است، امّا پيوسته جلسات تعليمي و تبليغي برقرار مي‌باشد و از ملل و مذاهب مختلف در آنجا رفت و آمد مي‌كنند و پيشرفت و اثر آن روز به‌روز محسوس است. مسلم است كه علماي دين با وضع آشفتة دنيا و مسلمانان، نبايد ساكت باشند ولي بايد بيدار و مراقب باشند كه سياست‌هاي پيچيده و زودگذرِ روز، آنان را مقهور ننمايد. سياست‌هاي روز چون سيل خروشان، معلول حوادق موقّت جوّي است كه پس از جوش و خروش و شوراندن گِل و لاي در هاضمة طبيعت و دل درّه‌ها نابود مي‌شود. حق چشمة جوشان و متّصل به منبع است كه پيوسته جاري و حيات‌بخش است.

حريم بقعه‌هاي ائمة دين كه مورد توجه و محل رفت و آمد عموم مسلمانان است، بايد مركز پخش علوم ريشه‌دار و معارف نوراني اسلام باشد نه محل... و تغيير وضع، بسته به هوشياري و بيداري مسلمانان و اتحاد و همفكري پيشوايان آن‌هاست.

به سوي بارگاه امام حسين (عليه السلام)

وقت تنگ شده، به زيارت همة‌ بقاع مطهّر نمي‌رسيم. عصر يكشنبه به سوي كربلا حركت كرديم. در دو سمت جاده پيشرفت عمران و آبادي نسبت به سال‌هاي گذشته محسوس بود. در قصبات هم

لوله‌هاي آب و چراغ‌هاي برق ديده مي‌شد. چندين كيلومتر اطراف كربلا را نخلستان‌ها احاطه كرده، از چند فرسخي، بارگاه باعظمت حسين (عليه السلام) نمايان است.


99


درخت‌هاي مستقيم و تنومند خرما مانند گارد احترام در دو سمت جاده صف كشيده‌اند. حركت شاخه‌هاي آويخته، برگ‌هاي پهن و تيز ساقة آن‌ها، گويا مراسم احترام را نسبت به زائران اين آستان به جاي مي‌آورند. ماشين ما نزديك غروب از ميان صفوف نخل‌ها و سايه‌هاي قد كشيدة آن‌ها گذشت و غروب وارد كربلا شديم.

تجسّم صحنة نبرد حق و باطل

اين سرزمين و اين بقعه براي هر بيننده خاطراتي را برمي‌انگيزد و هر كس به اندازة آنچه از گويندگان شنيده و در كتاب‌ها خوانده و از اسرار اين سرزمين درك كرده، چيزهايي مي‌بيند و سخن و آهنگ‌‌هايي مي‌شنود؛ منظرة ميدان جنگ، صفوف آراسته، مقابلة حق و باطل، نور و ظلمت، سرهاي بالاي نيزه، شمشيرهاي تيز، كرّ و فرّ سپاهيان، كشته‌هاي به خون غلتيده، بدن‌هاي قطعه قطعه، چهره‌هاي خشمگين و درخشانِ مردان خدا، خيام و سراپرده‌هاي برافراشته، اطفال و زنان مضطرب، رفت و آمد و اجتماع و افتراق آنان و... اين مناظر آميخته است با صداهاي گوناگون؛ يكي رجز مي‌خواند و چون شير مي‌خروشد. ديگري در حال خطابه است و براي هدايت مي‌كوشد، آن زن بالاي نعش برادر و پدر يا شوهر نوايي دارد. آن طفل به گوشة اين خيمه و به دامن اين زن، از اين منظرة هولناك پناه مي‌برد و درخواستي


100


دارد. اين پرچمدار و فرمانده فرمان مي‌دهد. منظرة صف مقابل هم با صورت‌هاي ديگر پيش چشم مي‌آيد. پس از چند ساعتي گرماي هوا و جنگ به آخرين شدّت مي‌رسد و هيجان سواره و پياده بالا مي‌گيرد، گرد و غبار برانگيخته مي‌شود، صداهاي اطفال كوچك تا زنان پردكي تا شيران جنگجو به هم آميخته مي‌شود. ظلمت شهوات پست، تاريكي آفاق فكر و ميدان جنگ، امواج سرخ‌فام خون، برق‌هاي ايمان و اميد به رضوان با برق‌هاي شمشير و نيزه به‌هم آميخته و درهم است، پس از ساعتي بدن‌هاي آرميده در خاك و خون و سرهايي برافراشته بر نيزه‌هاي بلند سرفراز از ميدان بيورن مي‌آيند. فاتحين شرمنده و شكست خورده، شكست خوردگان فاتح و عزيزان جگرسوخته سخنور، به كوفه برمي‌گردند.

اين خاطرات، گاهي منظّم و مرتبط و گاهي پراكنده و متفرق در كنار اين بقعه و بارگاه از نظرها مي‌گذرد. آن‌گاه سالار شهيدان و فرمانده نيروي حق و ايمان را مي‌نگرد كه بدنش در اين سرزمين خفته و روحش به صفوف به‌هم پيوستة اهل ايمان پيوسته؛‌نهيب مي‌زند: پيش برويد، نهراسيد، دل را به خدا ببنديد، و سر را به راه او دهيد؛ فتح با شماست، فتح باشماست.

آن‌گاه زائر مانند سربازِ فرمانبر، قدمي براي اظهار فرمانبري پيش مي‌گذارد و نزديك آستان مي‌ايستد و مي‌گويد: «السَّلامُ عَلَيكَ‌ يا أباعبدالله»، ما هم سلامي به پيشگاه مقدسش و شهداي اطرافش كرديم و به طرف بارگاه ابوالفضل متوجه شديم، درون صحن آمديم. در اينجا


101


نيز پرده‌ها و فواصل زمان از مقابل چشم برداشته شد؛ در اين مكان فرزند علي را مي‌ديديم كه در ميان امواج خون و در برابر ستون‌هاي شمشير و نيزه ايستاده، بدنش مشبك شده و از بازويش خون مي‌ريزد، همي نعره مي‌زند: «لا أرهب الموت اذ الموت وقي....»

سلامي به پيشگاه اين مظهر ايمان و شجاعت و نمونه عالي وفا و صداقت كرده براي استراحت برگشتيم.

بالاي بام بلند مسافرخانه روي تختخواب دراز كشيده‌ايم. شهر و اطراف آن نمايان است. اطراف را نخلستان‌هاي متصل احاطه نموده، شهر با ساختمان‌ها و چراغ‌ها در وسط است. گنبدها و گلدسته‌ها مشرف به شهر است. ستاره‌ها از بالا مي‌درخشد. اشارات ستارگان باز پردة زمان را از ميان برداشت؛ اين سرزمين را، بيابان خشك و خالي از اهل ديدم. حباب هاي پر از هوا به چشمم آمد كه با هم جمع شده و به صورت انسان درآمده‌اند و براي خود بقا و پايداري گمان كرده و حق را با شهوات خود مخالف پنداشته‌اند و به نيروي خود مغرور شده، ميدان جنگي آراسته و مظاهر حق را به خاك و خون كشيده‌اند.

اندكي بعد درياي خروشان حيات موجي زد، حباب‌ها محو شدند. از بالاي مناره‌ها صدا بلند شد:

«الله اكبر»، اما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الأرض...، صدق الله العلي العظيم.

در همين حال خوابم ربود. اين صداها در گوش هوشم بود. اين مناظر از پيش چشم فكرم مي‌گذشت كه آهنگي آشنا و گوشنواز به گوشم رسيد، چشم باز كردم، از بالاي گلدسته‌هاي حسين (عليه السلام) مؤذن

مي‌گفت: «الله اكبر!« چشم ستارگان بازتر بود. با دقت به ساكنين زمين

مي‌نگريستند.



| شناسه مطلب: 78217