بخش 9

جرس فریاد می‌دارد که بر بندید محملها معشرالحرام به سوی منا رمی جمرات قربانی واجب "قربانی و مصرف" است یا فقط "ریختن خون"؟! وضع منا در غروب عید گفتگوی علمی راهیِ مکه‌ایم برای تکمیل اعمال نزول باران رحمت عجله و شتاب برای بازگشت به زندگی یکنواخت گذشته در انتظار لحظة‌ حرکت


201


معشرالحرام

مغرب شد و روز عرفات پايان يافت. ماشين‌ها به حركت درآمدند. سواره و پياه رو به مشعرالحرام به راه افتادند. ما هم سوار كاميون شده به راه افتاديم. كاميون‌ها آهسته به طرف مغرب و جهت مكه از فضاي وسيع عرفات در ميان ديوارهاي فراخ و تنگ كوهها پيش مي‌روند. طولي نكشيد كه به فضاي وسيعي رسيديم. فضايي كه از طرف راست و چپ و شمال و جنوب جاده، باز است. اين جا تا وادي محسر، مشعرالحرام و مزدلفه است؛ بعضي بودن تمام شب را در اينجا واجب مي‌دانند، بنابراين بايد نيت بيتوته نمود، ولي وجوب مسلم كه ركن است. توقف از هنگام طلوع فجر است با نيت قربت و تا طلوع آفتاب از وادي محسر كه اوائل منا مي‌باشد نبايد تجاوز نمود.

وقتي كه ما رسيديم، جمعيت زيادي نبود. در وسط بيابان فرش و بساط خود را گسترديم. بيش از يك ساعت نشد كه تمام فضاي بيابان پر شد!

اينجا نه چادري است و نه فاصله‌اي! مانند ميوه‌هاي مختلف كه پهلوي هم مي‌چينند، همه به هم متصلند. جاي خلوت براي تطهير وجود ندارد. كاميوني در چند قدمي ما ايستاده است. اشخاصي كه تحت فشارند، به حريم كاميون پناه مي‌برند ولي هنوز ننشسته‌اند كه مواجه با توپ و تشر مي‌شوند!


202


آب و يخ هم كمياب و گران است. سقّا سطل‌هاي آب را در ظرفهاي يكي از حاجي‌ها خالي كرده امّا در قيمت آن با هم كشمكش دارند. سقاي عرب از سه ريال كمتر نمي‌گيرد و مي‌خواهد آبها را برگرداند. تماشايي اينجا بود كه اين دو نفر گرم جدالند و يك حاجي از چند قدمي خيز برداشت و دبّة آب را به سر كشيد و با عجله مشغول نوشيدن است!

به اعتراض صاحب آب اعتنايي ندارد. خوب كه سيراب شد، گفت: عجب آدم پست فطرتي هستي آن چند قدمي محل آب است!

در اين بيابان وسيع چنان جا تنگ شده است كه نمي‌توانيم پاي خود را به راحتي دراز كنيم. پاسي از شب كه گذشت، رفت و آمد ماشين كم شد. مستحب است تأخير نماز مغرب و عشا تا رسيدن به مشعرالحرام، گرچه يك ثلث از شب بگذرد، آنگاه هر دو نماز را با يك اذان و دو اقامه به جاي آوردن. چنانكه رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع چنين كرد، ما هم چنين كرديم. از خستگي پشت را به اثاث تكيه داديم.

در زير نو ماه و ستارگان سراسر اين بيابان اشباح متحركي است! قيافه‌هاي مردمِ اطراف خود را تشخيص نمي‌دهيم. زمزمة ذكر و نماز و تسبيح، از هر سمت به گوش مي‌رسد. اين منظرة پرمهابت خواب را از چشم ربوده است. آقاي حاج منزه هم حالش منقلب و گرمازده شده پي در پي ناله مي‌كند. وسيله غذا و دوا هم در اينجا فراهم نيست!

رفيق آذربايجاني كه ناگهان رفيقش را از دست داده و نمي‌داند كجا


203


بردند و چگونه دفنش كردند، در تاريكي شب جاي رفيق را خالي مي‌نگرد و انتظار زن و بچه‌اش را از خاطر مي‌گذراند؛ هاي‌هاي گريه مي‌كند.

اينجا مشعرالحرام است. دويست هزار مردم مختلف را وحدت ايمان در اينجا جمع كرده است. اين جمعيت كه به اسم و رسم يكديگر آشنا نيستند، در اينجا بايد شعور به احترام و مسؤوليت عمومي در آنها بيدار شود.

چنانكه شعور به حفظ بدن و جلب لذات و منافع فردي پيوسته بر انسان حاكم است، نوعي شعور فطري براي حفظ منافع و مصالح اجتماع و از ميان بردن ضررها و مفاسد عمومي نيز در ذات انسان مي‌باشد. زماني كه اين شعور در افراد و مللي بيدار مي‌گردد، از تمام مصالح و منافع شخصي بلكه از جان خود مي‌گذرند! و همين موجب نجات ملتي مي‌شود كه مراحل سقوط را مي‌پيمايد. پيدا شدن اين شعور در افرادي گرچه اندك باشند موانع را از سر راه اجتماع برمي‌دارد و آن اجتماع را براي پشت سر نهادن مشكلات و رسيدن به هدف، به راه مي‌اندازد و زندگي نويني به جامعه مي‌دهد و اگر محيط‌هاي مساعدي براي تربيت و بيداري اين غريزة اجتماعي فراهم نشود، كم‌كم شعور به حفظ منافع و لذات فردي، آن غريزة اجتماعي را خاموش مي‌كند و يكسره از كار مي‌اندازد.

مردمي كه از نژادها و طبقات مختلف، در اين فضاي محدود با هم آميخته و مخلوط شده‌اند، همان بيداري شعور به مسؤوليت و حفظ


204


حريم است كه آنها را محدود نگاه داشته كه نه تنها مثل اجتماعات ديگر دنيا نسبت به هم نيّت بد و زبان زشت ندارند، بلكه حسّ تعاون و گذشت در آنها محسوس است.

اين همان شعور به وحدت مسؤوليت اجتماعي است كه بايد از اينجا (مشعرالحرام) شروع شود.

اينها همه منتظرند كه آفتابِ عيد قربان سرزند تا با روح جديد، وارد زندگي جديد شوند و براي رمي و قرباني به منا روند و آخرين مانور حق‌پرستي و كمال (قرباني برابر خدا و براي نجات خلق) را طي‌ نمايند.

ساعتي خوابم ربود... نزديك صبح است، چشم به آسمان گشودم. ستارگان مشعشع ذخائر نور خود را به طرف فضا و زمين پرتاب مي‌كنند. ماهتاب بالاي افق هنوز پرده‌دار نور است. در ميان اين بيابان و كنار دندانه‌هاي سياه كوهها، هزارها سفيدپوش منتظر طلوع فجرند و زمزمة نماز و دعا دارند.

اجتماع سپاهيان و سان لشگرها، گرچه منظم و پرشكوه است ولي چون داراي روح و وحدت معنوي نيست، افراد اين اجتماعات نه هدف روشني دارند و نه استقلال در شخصيت و اراده از اين رو اثر اينگونه تربيت‌ها محدود و كوتاه و تأثير نيك و بد آن‌به دست افرادي محدود است و رياضت‌هاي فردي نيز اگر اثري داشته باشد همان اثر فردي است!

اين سان، ايماني است و اين رياضت، اجتماعي و روحي و تعبدي


205


است كه اثر آن هميشه باقي و از هر جنبه قواي معنوي انسان را بيدار و قوي مي‌گرداند و در دنياي ظلم و بت‌پرستي و بت‌تراشي، ارادة حق را تحكيم مي‌نمايد و اگر درست انجام شود و به موانع داخلي برنخورَد، دنيا را به صورت عالي‌تري در مي‌آورد:

خفتگان را خبر از زمزمة مرغ سحر

حَيَوان را خبر از عالم انساني نيست

روي، هر چند پري چهره و زيبا باشد

نتوان ديد در آيينه كه نوراني نيست

شب مردان خدا روز جهان افروز است

روشنان را به حقيقت شب ظلماني‌نيست

پنجة ديو به بازوي رياضت بشكن

كاين‌به‌سر پنجگي ظاهر جسماني نيست

طاعت‌آن‌‌‌نيست‌كه‌ بر ‌خاك‌ نهي پيشاني

صدق‌پيش‌آر‌كه‌اخلاص‌به پيشاني نيست

حذر از پيروي نفس كه در راه خداي

مردم افكن‌تر از اين غول بياباني نيست

عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عالم ربّاني نيست

تربيت‌هاي فني و رياضت‌هاي روحي، اگر قواي جسمي و روحي را از يك يا چند جهت قوي گرداند، از جنبه‌هاي ديگر سستي و بي‌ارادگي بار مي‌آورد.


206


اين مناسك و عبادات، قواي دروني را با هم رشد مي‌دهد و اگر به آفات و موانعي برنخورد افرادي برومند و رشيد بار مي‌آورد كه سرچشمة خيرات براي امت خود خواهند شد.

از دعاهايي كه در وقوف به مشعر وارد است، اين دعاست:

«أللّهُمّ اِنِّي أَسْئَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لي فيها جَوامِعَ الْخَيْر، أَللَّهُمَّ‌ لا تُؤيسْني مِنَ‌ الْخَيْرِ الَّذي سَئَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لي في قَلْبي، ثُمَّ أطْلُبُ مِنْكَ‌ أَنْ تَعْرفَني ما عَرَفْتُ أَولِيائك في مَنْزَلي هذا وَأنْ تَقيني جَوامِعَ الشَّرِّ.»

به سوي منا

فلق صبح، تحويل شب را به روز اعلام نمود. بانگ اذان از دل وادي مشعر برخاست. در اينجا بانگ اذان، فرمان بيداري، هشياري، به صف درآمدن يا كوچ نمودن است. پس از نماز، صفوف به حركت آمدند. ما منتظر آفتاب بوديم، همينكه آفتاب بر قلّه كوه رخ نشان داد، فرمان حركت (براي ما) است.

خيز شتربان! كه دميد آفتاب

وقت رحيل است نه هنگام خواب

ت

تا نگري از همه وامانده‌اي

قافله رفته است و تو جا مانده‌اي

هر كه از اين قافله غافل شود

همچو من دلشده بي‌دل شود

سراسر بيابان، از سواره پياده و شتر و گاو و گوسفند موج مي‌زند، همه به سمت منا در حركتند؛ منا مانند عرفات و مشعر بيابان خالي نيست. در طول دو ديوارة‌ كوه و اطراف آن، خانه‌ها و دكانها ساخته شده كه در ايام حج اين خانه‌ها را به حجاج اجاره مي‌دهند ولي


207


بيشتر حجاج اين سه روز ايام تشريق را زير چادرها به سر مي‌برند. در خلال رشته‌هاي كوه، چادرها زده شد؛ به طوري كه از بلندي هم مواقف حجاج ديده نمي‌شود مگر از بالاي كوه.

يك قسمت از چادرها در شيب كوههايي است كه از سه طرف به كوه و رشته‌هاي آن محصور شده؛ چادري كه ما در آن منزل داريم، محل مرتفعي است كه از سمت كوه آخرين چادرهاست. پشت سر ما كوه بلند و سياه و درّه‌هاي هولناكي است.

رمي جمرات

طولي نكشيد كه فضاي خالي بين چادرها و كوه از اعراب بياباني و گوسفنددارها پر شد. تا آفتاب بالا نيامده و هوا به شدت گرم نشده بايد رمي جمرة اولي يا جمره عقبه را انجام داد. چابك حركت كرديم، آنها كه از مزدلفه ريگ برچيده بودند، چنانكه مستحب همين است، ريگها را ميان دستمال پيچيده با خود برداشتند. كسان ديگر هم ريگهايي جمع كردند. چون مشكلات اعمال حج نزديك است تمام شود، در چهرة‌ عموم، خوشحالي مشاهده مي‌شود، امروز عيد قربان هم هست! براي سنگسار نمودن شيطان، همه از خود چابكي نشان مي‌دهند. از گردنة‌ سنگستاني به آن طرف غلتيديم. از كوچه‌هاي منا عبور كرديم. سراغ جمره عقبه را مي‌گيريم. دسته‌هايي مثل ما پرسان پرسان يا با راهنما به سراغ جمره مي‌روند. دسته‌اي خوشحال برمي‌گردند و در ميان اين دسته‌ها هرگونه قيافه؛ مأنوس و غير مأنوس، ديده مي‌شود. هر چه


208


نزديكتر مي‌شويم جمعيت زيادتر است. نزديك جمره رسيديم كه در كنار خيابان و در دامنة‌ رشتة كوتاه كوه واقع است. ستونِ برج مانند، سنگي است به ارتفاع نزديك دو متر. زائران هر چه مي‌توانند با فشار خود را نزديكتر مي‌رسانند تا خوب هدف‌گيري كنند.

در اين سه روز؛ ايام تشريق، اطراف جمرات سه‌گانه را كه دو تاي ديگر در طول همين راه واقع است، سنگي اندازها پيوسته احاطه نموده، دستهاست كه پي در پي بالا مي‌رود و ريگ مي‌اندازد، چون هفت عدد اصابت نمايد، مانند كسي كه از ميدانِ جنگ، فاتح برگشته، خوشحال برمي‌گردند.

اهل حجاز هر يك از اين سه برج را شيطان مي‌نامند؛ شيطان كبير و شيطان صغير. وقتي بخواهند منزل كسي را در آن نزديكي نشان دهند، مي‌گويند: نزديك شيطان كبير! اين نام مطابق است با آنچه نقل مي‌كنند كه ابراهيم خليل براي ذبح فرزندش اسماعيل، يا براي مشاهدة مناسك، از اين وادي عبور مي‌نمود كه شيطان در اين سه مكان، سه بار ظاهر شد تا او را از انجام وظيفه باز دارد، ابراهيم با مشتي سنگ وي را طرد كرد.

بعضي مي‌گويند اينجاها در زمان جاهليت محل نصبِ سه بت بوده است. هر چه بوده؛ به حسب وظيفة اسلامي، اين عمل آخرين مراحل حج و همراه با قرباني است.

قرآن مبدأ تشريع قرباني را اينگونه تصريح نموده است:

«قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ...» 1

(1) صافات: 102


209


قرباني

در آغاز مطلب، درخواستهاي ابراهيم هنگام ساختن خانه بيان شد؛ ابراهيم آنچه براي خود و فرزندش خواست اين بود كه: «هر دو را مسلم گرداند». اين آن كمال و مطلوبي بود كه ابراهيم مي‌جست. با آن همه امتحانات سختي كه در راه خدا داد، هنوز خود را مسلم محض نمي‌ديد. اين انديشه در خاطرش بود تا خواب ديد كه بايد به دست خود فرزندش را ذبح نمايد!

پيرمردي سالخرده، بايد يگانه فرزندش را كه وارث روح و جسم خود است، به دست خود ذبح نمايد! آزمايشي است طاقت‌فرسا! از وطن و هستي و خانمان دل كندن و در ميان آتش سوزان رفتن، براي ابراهيم بسيار آسان بود! اما فرزند به دست خود قربان نمودن آسان نيست!

چون به فرزند امر خدا را ابلاغ نمود، فرزند گفت:

«يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»1

كارد و طناب برداشت و در ميان پيچ و خم اين دره‌ها، دور از چشم مادر و هر بيننده‌اي، با فرزند عزيزش به راه افتاد. فرمان و ارادة‌ حق چه اندازه بايد بر نفس و اراده و عضلات حاكم و مسلط باشد كه طوفان عواطف پدري و فرزندي و حب ذات و بقا، دست ابارهيم و دل اسماعيل را نلرزاند! اراده و قلب و عواطف و عضلات و گردن، همه در مقابل ارادة‌ حق تسلميند!


| شناسه مطلب: 78222