بخش 12
زیارت وداع دعای وداع به سوی فرودگاه جدّه حرکت به لبنان و شام ایام عاشورا در کربلا بازگشت به ایران پس از دو ماه نتایج و تصمیمات انجم شعوب المسلمین در کراچی
زيارت وداع
اينك بايد حركت كنيم، در مرقد مطهّر رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) از خداوند ميخواهم با فرصت بيشتر و محيط مناسبتري مدينه را زيارت نمايم. ساعتي به طلوع فجر باقي بود كه به حرم مشرف شدم، پس از
سلام و نماز، در گوشهاي نشستم؛ در اين محيطي كه هرگوشة آن فكري برميانگيزد و الهامي ميبخشد و حقيقتي را تجلّي ميدهد، تأمل مينمايم:
چه مردمي كه در اينجا سخنان رسول اكرم را ميشنيدند و خود را در بهشت ايمان و اطمينان و سعادت ميديدند!
چه آياتي كه در اين حجرات بر قلب رسول اكرم نازل شد و بالاي منبر و پاي ستونهاي مسجد تلاوت ميفرمود.
اين آيات قرآن كه در دسترس ما است و اين مردم در حال نماز و غير نماز مشغول تلاوتند؛ چون بر پيامبر نازل ميشد، بدنش سنگين و روحش متصل به عالمي ميگرديد كه قدرت و نورانيت آن هوش و حواسش را يكسره از اين جهان ميربود. براي خشنودي روح مقدسش كاري بهتر از تلاوت آيات قرآنش نيست. آري در ميان اين اجتماع ايمان و خشوع و در برابر قبر مطهرِ سرچشمة كوثر ايمان و معرفت، در اين هنگام فجر و وزش نسيم صبح، تلاوت قرآن و ترتيل و تفكّر در آن، چه لذتي دارد!
چه شود كه يك شب بكشي هوا را
به خلوص خواهي ز خدا خدا را
به حضور خواني ورقي ز قرآن
فكني در آتش كتب ريا را
چه شود كه گاهي بدهند راهي
به حضور شاهي چو من گدا را
دعاي وداع
آن وقت كه روحم منقلب و اشكم جاري بود، متوجه شدم كه
موقع دعا است، چه دعا كنم؟ آرزوهاي شخصي و مادي كه مورد توجه باشد ندارم و برضا و خواست خداوند تسليمم. آرزوي رشد و سعادت مسلمانان را دارم. دلم ميخواهد همه به حقايق و عظمت دين مقدسشان پي برند و از اختلاف و شقاق، كه نتيجة جهل است، برهند و با اين سرمايه و قدرت عظيم ديني كه دارند دنيا را از پليدي و خونخواري و ناامني برهانند.
بيشتر دعاهايم در مظان استجابت نخست براي عموم مسلمانان بوده، آنگاه براي رهايي ايران از چنگال بيگانگان و از پراكندگي و پستيها و آلودگيهاي اخلاقي و اعمال زشت كه حيات مادي و معنوي عمومي را تهديد مينمايد. آنچه دربارة خود ميخواهم فراهم شدن وسيله تربيت اولاد و رشد و ايمان و صلاحيت آنهاست. آنچه از آن پيوسته نگران بودم داشتن اولاد زياد بود ولي تقدير، كه از اراده و تدبير بيرون است، به عكس بود. از پذيرايي و روزي انديشه نداشتم چون پذيرايي و نگهداري اولاد خود وظيفه و عبادت، و روزي با خداوند حكيم است. ولي محيط ايران موجب نگراني است. نخست بايد زمين مساعد تهيه كرد آن وقت بذر را كشت نمود؛ زيرا ريختن بذر در محيط عفوني و لجنزار، بذر را از ميان ميبرد و بر تعفن ميافزايد!
محيط فرهنگ و ادارات و ظواهر اجتماع سراسر گندزده شده و اين پستيها و بيعفتيها و نادانيها، روحهاي حساس را همواره زجر ميدهد. اين حكومتهاي خوب و بدنسبي، شعور ادارك اسرار تربيت و فهم محيط صلاح را ندارند؛ چون خود از ميان همين لجنزارها
برخاستهاند و خواه نخواه به دست دستجات و احزابي روي كار آمادهاند كه بيشتر آلودگانند و آلودگي طبيعت ثانوي آنها شده است. از آلودگان پاكي و از ناپاكان صلاح مورد انتظار نيست؟
در روضة رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) براي اولاد خود ايمان و صلاح ميطلبيدم:
«رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً»
و براي اصلاح محيط فرج وليّ خدا و امام منتظر يا نايب و نمايندة از جانب او را درخواست مينمودم!
آخرين سلام وداع را به پيشگاه رسول حق (صلّي الله عليه وآله) تقديم نموده بيرون آمدم:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ الله أسْتَودِعُكَ الله وَاسْتَرعيكَ، وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السّلام، آمَنْتُ بِالله وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَّلتَ عَلَيْهِ أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزيارَةِ قَبْرِ نَبيِّكَ فَاِنْ تَوَفّيتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَاِنِّي أشْهَدُ فِي مَماتي عَليَ ما شَهِدت عَلَيْهِ فِي حَيواتي ان لا اِلَهَ الاّ أَنْتَ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولِكَ صَلّي الله عَليهِ وَآلِهِ.»
به سوي فرودگاه جدّه
غروب روز شنبه 24 ذيحجه، پس از آن كه از هر نفري ده ريال (25 تومان) به عنون مزور گرفتند، از مدينه به سوي جده حركت كرديم. به عكس شوفر عربِ ابلهِ عاشق پيشه، كه هنگام رفتن به مدينه گرفتارش بوديم، اين شوفر، جوان با ادبي است از اهل اندونزي و
جعفري مذهب است. بدون مطالبة بخشش و بداخلاقي، با راحتي يكسره ما را نزديك فرودگاه جده پياده كرد، حجاج هم با رغبت به او بخشش كردند.
سختترين مراحل حج، معطلي در فرودگاه جده است براي بازگشت. اينجا نه وسيلة راحتي است، نه آذوقه و آبي و نه آسايش و خوابي. حجاج روز در ساية ساختمانها و قسمت سرپوشيدة فرودگاه به سر ميبرند.
روزي يك بار يا دو بار تانگها [تانكرها] پيتها را آب پر ميكنند. گاه ميشود يك قطره آب هم نيست! بيشتر وسيلة زندگي هم بايد از شهر خريده شود كه مسافت نزديك نيست. هم پولها ته كشيده و هم مزاجها از دست رفته است. اينجا حجاج ميفهمند چگونه در دام بعضي از شركتها افتادهاند كه چند هزار بليط فروخته و چند طياره قراضه دارد! از جمله همين شركت لبناني شرق اوسط است ه ما را به دام انداخته!
حجاج در تلاشند. به سفارتخانهها ميروند. به رئيس فرودگاه مراجعه ميكنند. به هر دري ميزنند، همه ميگويند: حركت به حسب نوبت است و تخلف ندارد.
پس از آن كه تذكرهها را با دادن نفري 5 ريال، به ويزا رسانديم و اسم نوشتيم، نوبت ما 29 است. در انتظار طيارة 29، ساعت و روز ميشماريم. پيوسته طياره مينشيند و برميخيزد ولي كاهش جمعيت معلوم نيست و نمرههاي طيارة لبناني، بين 15 و 20 مانده! با مراقبت
سخت دولت سعودي و رئيس فرودگاه، تصور آن كه پس و پيش شود نميرود. پس مطلب از چه قرار است؟
اگر آب به اندازة كافي نيست. اگر مستراح هيچ وجود ندارد. اگر از غوغاي جمعيت و گرمي هوا و فريادهاي متوالي بلندگو، خواب نيست! باز بسيار شكرگزاريم كه سالميم و برنج هم به اندازة كافي داريم.
منظرة دلخراش بيمارها و قيافة افسردة كساني كه حدس ميزنند تا يك ماه در اينجا باشند، موجب تسليت است. هواهم گواهي مانند مأمورين دولت حجاز، چهرة خشك و خشمگين نشان ميدهد و از حركت و بخشش امساك ميكند! گاهي نسيم مرطوبي از سطح دريا ميفرستد.
بلندگو نام هر كس را اعلام ميكند؛ مانند محبوسي كه پاسبان زندان براي آزادي، نامش را ميبرد، با شتاب چمدان را برميدارد و ميدود.
هر طيارهاي كه پرواز ميكند، سرنشينانش مرغي را ميمانند كه از قفس آزاد شده و ديگران از نظر حسرت به آنها مينگرند!
زير سايبان محوطة فرودگاه تماشايي است! ايراني، هندي، چيني، ترك، عرب، آفريقايي و... دسته دسته با اثاث نشستهاند؛ هر دسته با لغتي سخن ميگويند و آداب و غذاي مخصوصي دارند.
در گوشه و كنار اين جمعيت سياههاي برّاق؛ مانند خال، در چهرة اين اجتماع جالبند. اينها دور هم چندكي مينشينند با لغت مخصوصي شمرده شخن ميگويند. هنگام سخن گفتن، دندانهاي سفيد و شفاف
آنها از درون چهرة سياهشان آشكار و نهان ميشود. حركات و آداب و رنگ و اندام اين سياهها وسيلة تفريحي است براي ايرانيان. چند نفر از آنها با ما همجوارند! حاجي افغاني مقداري تخته جمع كرده و آتشي افروخته، سياه با وقار قوري خود را روي آتش ميگذارد، حاجي افغاني با لهجة مخصوص به او پرخاش ميكند و بد ميگويد و برآشفته قدم ميزند. سياه چندكي نشسته مشغول كار خود است! اين خونسردي، افغاني را بيشتر برافروخت و به سوي سياه حمله نمود، ناگهان سياهها از اطراف جمع شده غوغايي راه انداختند! يكي از آنها كه همساية ما بود، پس از ختم دعوا برگشت و روي به ما آورد، با زبان بليغ عربي گفت: مگر خداوند نگفته «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»؟ از همين جا سر صحبت ما باز شد، متوجه شدم كه پشت اين قيافة سياه، جهاني از معارف دين و علم و ادب و ايمان است!
در هر موضوعي از مطالب اسلامي با هم سخن ميگفتيم، چنانكه من نام وطن او را نشنيده و در نقشه هم نديدهام، او هم از ايران بيخبر است ولي از حيث روحيه و هدف، خود را از نزديكان، به او نزديكتر ميديدم! اين برادر سياه چهره از هوا و آب و جنگلها و نعمتهاي كشورش تعريف ميكرد و به مسافرت به آنجا دعوت مينمود و ميگفت ما در برابر مسيحيها و بتپرستها، مدارس، مساجد و تعاليم منظمي داريم، ولي انگليسها مانع ارتباط ما با خارجند. پس از سالها كه آرزوي حج داشتيم امسال به عدهاي اجازه دادند! با طياره سه روز اغلب در راهيم و هزينة مسافرت به حج بسيار گران است.
از مذهب ايرانيان سؤال نمود، شرح مفصّلي دربارة عقيدة شيعه و در معناي اولوالامر و مقايسة آن با عقايد و تفاسير ديگر مسلمانان برايش گفتم و او را به مطالعة بعضي از كتابها راهنمايي نمودم، بسيار خورسند شد. معلوم شد مذهبشان شافعي است و از نام شيعه هم بيخبر است!
گفت مسلمانهاي كشور خود را به اين حقيقت آشنا ميكنم.
گفتم: شايد نپذيرند و شما را بكشند.
گفت: بيشتر مسلمانان آنجا از من پيروي ميكنند و اگر انسان به حقيقتي معتقد شد از كشته شدن نبايد بترسد! در كتابچة تقويم بغلي من با خط عربي شبيه كوفي نام و نشان خود را اينطور نوشت: انا عثمان من بلد اباذان المشهرو باضبض. گفت اين نشاني نامه به من ميرسد.
پس از چهار شب توقف در فرودگاه جده، گفتند شب چهارشنبه نوبت طيارة 29 است. اثاث خود را جمع نموده و خود را آماده كرديم. نيمه شب بيدارمان كردند، برخاستيم و به راه افتاديم؛ خبر دادند اشتباه شده نوبت شما طيارة بعد است. ناگاه متوجه شديم رفقاي شيرازي كه از بيروت با هم بوديم و امروز عصر از مدينه وارد شدهاند حركت كردند!
كساني بيش از يك هفته است در فرودگاه به سر ميبرند، ما چهار شب است در فرودگاهيم! از ميدان فرودگاه خبر دادند كه بين ايرانيها و مأمورين شركت لبناني كشمكش در گرفته؛ به طرف ميدان فرودگاه رفتم ديدم جوان قوي هيكلي را ايرانيها دوره كردهاند، ولي درست زبان يكديگر را نميفهمند.
جوان را خواستم تا درست مقصود را بيان كنم، همين كه احساس كرد ما از كارش سر درآورديم شروع به فرياد كرد، محكم يقهاش را گرفتم كه از دست من به طرف اداره پليس فرار كرد، من هم چند جمله: ملعون الوالدين و ابن الكلب از پشت نثارش كردم. ايرانيها كه در كشور سعودي هر جا خود باختگي نشان ميدهند، خصوص بعد از قضيه ابوطالب يزدي! اطراف من را خالي كردند! رفقا ما را به منزل رساندند.
من در جاي خود دراز كشيده منتظر حوادثي هستم. پس از چند دقيقه آن جوان با شرطه آمد. من به او نگاه ميكردم، او از حجاج سراغ مرا ميگرفت! در اين ضمن آقاي سرهنگ با ورزيدگي اداري كه دارد، از تخلّفات و پس و پيش نمودن نوبتها، مداركي به دست آورد. منتظر صبحيم! اول صبح پيش از آنكه مأموران شركت براي ما پروندهسازي كنند، خود را به اتاق مدير كل طيران رساندم و شرح وقايع را به او گزارش دادم. مأمور شركت را خواست، با آن كه قضايا را فهميد، باز گفت شما خاطر جميع باشيد كه در اينجا شركتها جرأت تخلف از مقررات ندارند!
به منزل برگشتم، معلوم شد آقاي مرعشي با آقاي سرهنگ براي شكايت به مركز نمايندگي شركتها به شهر رفتهاند. شخص بااطلاعي چشم ما را باز كرد. او گفت شركت لبناني شرق اوسط وابسته به انگليسيها است و وظايف ديگري را انجام ميدهد. تازه متوجه شدم كه چرا تمام دستگاهها از او حمايت ميكنند و نسبت به ايرانيان اين
طور رفتار مينمايند!
سفير ايران بيمار و ناتوان است. كارمندان سفارت آن اندازه گرفتاري دارند كه نميتوانند به تمام گرفتاريهاي حجاج رسيدگي نمايند، مگر افراد و دستههايي كه از ايران نسبت به آنها سفارش مخصوص شده است!
بعضي از حجاج ايراني بيمارند، با اين وضع ممكن است مدتها در اينجا بمانند! در اين بين ماشيني نزديك ما مقابل سايبان فرودگاه ايستاد، مرد خوشرويي پياده شد و به وضع حجاج شامي رسيدگي كرد تا نزديك ما رسيد. با هم تعارفي كرديم. او خود را معرفي كرد كه سفير سورياست و همراهش شيخ محمد خطيب رئيس «جمعيت تمدن الاسلام» است كه از طرف دولت مراقب حجاج شامي ميباشد. من هم خود را معرفي كردم، به مناسبت انجمن شعوب المسلمين شناخت. از وضع ايرانيها پرسيد كه وقايع را برايش شرح دادم. با آن كه گرفتار بود و ميگفت سفارت سوريا پر از جمعيت و ارباب رجوع است، خود و ماشينش را در اختيار ما گذاشت! اول مرا به سفارت لبنان برد. سفير لبنان پذيرايي گرمي كرد و گفت شما ميدانيد كه نمايندة شركت لبناني حاجي زينل و پسران او هستند و ما حق دخالت نداريم!
حاجي زينل كيست؟ آنطور كه ميگويند ايراني لارستاني است ولي سالهاست از بيخ عرب و وهابي شده! با هر شركتي سر و سرّي دارد! هم پول دارد و هم در دولت سعودي نفوذ!
از آنجا به مركز شركت آمديم. سفير سوريا دست من را گرفته از
اين اتاق به آن اتاق سراغ پسر حاجي زينل را ميگيرد. آن طرف سالن غوغايي است! متوجه شدم آقاي سرهنگ و آقاي مرعشي و عدهاي ايرانيان جمعند و با مأموران شركت و جوان ديشبي به شدّت با هم پرخاش دارند. اينها فارسي و آنها عربي!
سرهنگ را از معركه خواندم، نزديك ما كه رسيد ناگهان روي سيمانها محكم به زمين خورد و از هوش رفت! چشمش را خون گرفته مشتش را گره كرده و به خود ميپيچيد. در حال بيهوشي ميگويد: فحش داده، به ايرانيها توهين كرده، ابن الكلب گفته و... جمعيتي از ايراني و غير ايراني جمع شدند، آب يخ بر بدنش ريختند تا به هوش آمد.
مرجع رسيدگي در اينجا كيست؟ فقط پسر حاجي زينل، جوان خودخواه و مغروري است كه چند دانه مو روي چانه گذاشته (چند دانه موي روي چانه يا ريش قيطاني از علائم وهابيت است. گويا سلف صالح هم همين نشانه را داشتند!)
محكمه اطراف ميز آقازاده زينل! تشكيل شد، سفير سوريا و عدهاي ايرانيها حاضر بودند، مأموران شركت هم آمدند، جوان ديشبي هم آمد. همين كه چشمش به من افتاد فريادش بلند شد كه اين به من ناسزا گفته و ايرانيها را وادار كرده كه ما را بزنند، زينل زاده و كاركنان شركت ميكوشيدند كه براي ما پرونده بسازند. در اين بين اعضاي مؤثر سفارت ايران از قضايا مطلع شده خود را رساندند. هر وقت من ميخواستم صحبت كنم پسر حاج زينل به عربي ميگفت: سيد! اينجا
ايران نيست كه مردم را تهييج نمايي! معلوم شد از شكست اربابها در ايران بسيار عصبانياند!
آقاي سرهنگ مدارك خيانت مأمورين شركت و وقايع را جزء بجزء بيان مي كرد و آقايان اعضاي سفارت ايران و آقاي مرعشي براي حاضرين توضيح ميدادند. با همة كينهورزي مشتشان باز و رسوا شدند. اين پيش آمد گرچه براي ما پرمشقت بود و احتمال گرفتاريها داشت ولي بخير تمام شد و موجب آسايش ايرانيان گرديد. پس از تلگرافي كه به لبنان شد چند روزه تمام مسافران اين شركت را حركت دادند؛ «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»، نبايد تحمل ظلم نمود و بايد ظالم را رسوا كرد، گرچه به سخن بد و ناسزا باشد!
حركت به لبنان و شام
به فرودگاه برگشتيم. مأمور شركت پس از آن كه دست و روي ما را بوسيد، با اوّلين طياره ما را حركت داد. شب پنجشنبه 29 ذيحجه وارد لبنان شديم، اجباراً ما را به قرنطينه بردند، اتاقها و حياط قرنطينه پاكيزه شده و حمامها به كار افتاده، دو روز ما را نگاه داشتند و بيرون نميتوانستيم برويم. شهر هم تعطيل عمومي و انقلاب بود. نتيجة انقلاب آن شد كه خوري رفت و شمعون آمد.
روز دوشنبه به شام آمديم، در محل و منزل شيعيان منزل گرفتيم.
بيشتر حجاج به شام كه ميرسند، مانند كسانياند كه از دورة بيماري برخاسته، بيشتر كارشان كباب خوردن است و پارچههاي
ابريشمي خريدن! حاجيان كه از بار گناه سبك شدهاند در بازارها و خيابانهاي شام بارهاي پارچههاي رنگارنگِ ابريشمي و غير ابريشمي بدوش دارند!
زيارتگاههاي شام در اين روزهاي ايام محرم، پر از جمعيت شيعه است. زيارتگاههاي معروف، قبر حضرت رقيه نزديك مسجد اموي و زينبيه بيرون شام و رأس الحسين در مسجد اموي است. مورد اتفاق قبر رقيه دختر عزيز حسين (عليه السلام) است كه در زمان اسارت، چشم از زندگي سراسر مصيبت پوشيد!
شبهاي اول محرم در مدرسة مرحوم سيد محسن امين مجلس منظم و مفيدي است كه در تهران هم كمنظير است، شيعه و سني در آن شركت ميكنند. در ساعت معين، جواني با لحني جذاب آياتي از قرآن را در ميان سكوت حاضرين تلاوت ميكند، بعد شيخ خطيب با زبان بليغ متن تاريخ كربلا را بيان مينمايد.
ايام عاشورا در كربلا
روز پنجم محرم به سوي عراق حركت كرديم. كاظمين و كربلا و نجف پر از جمعيت و دستجات است. شب و روز دستههاي عزادار در حركتند. احساسات بسيار شديد و موكبها باشكوه است. ولي نتيجه تربيتي اسلامي و آشنا شدن به وظيفة روز كه مقصود اساسي است، چندان حاصل نميشود. جوششي است موقت پس از آن خاموشي مطلق. بايد در اين ايام جوش و خروش و ظهور فداكاري شهدا،
مجالس و محافل منظمي باشد كه مسلمانان را به وظايف دين و تكاليف روز آشنا سازد و هدف عالي بزرگان را روشن نمايد.
پس از ايام عاشورا، عازم ايرانيم. سفارت از هر حاجي پنجاه تومان باج حج ميگيرد تا تذكرهها را ويزا كند. با سهلانگاري دولت در امر حج و زحماتي كه از اين جهت بر حجاج ايراني وارد آمده، دادن اين باج تحميل بود! ولي با دولت ملي و اصلاحي بايد مساعدت كرد تا بنگريم ملت را به كجا ميبرد!
بازگشت به ايران پس از دو ماه
روز پانزدهم محرم به سوي ايران حركت كرديم. هر چه حجاج از گمركهاي شام و عراق راحت رد شدند، در گمرك ايران دچار زحمت بودند. از هر نفر هفت تومان ديگر باج حج گرفتند، گمرك اجناس هم از هر كس هر چه خواستند ميگرفتند!
روز هيجدهم محرم همان روزي كه دو ماه پيش از تهران حركت كرديم در ميان محبت دوستان و خويشان وارد تهران شديم.
در نظر بود كه در ضمن شرح مسافرت دربارة ريشة عقايد وهابي و وضع مفصّل كنوني كشور حجاز و دولت سعودي و وضع اعتاب مقدسة عراق بحث بيشتري بشود؛ ولي صلاح در آن بود كه كتاب چندان مفصل نشود.
دربارة مسائل حج و اسرار آن آنچه بيان شده نظريات شخصي است، در مسائل اختلافي بايد به آراء حضرات مراجع عظام رجوع
نمود و براي فهم اسرار حج، خواندن كتاب «اسرار حج» و كتاب «قبله» تأليف حضرت علامه حاج ميرزا خليل كمرهاي را توصيه مينمايم و از همسفران عزيز آقايان حاج منزه و سرهنگ گنجي و حاج بوستان امتنان دارم كه زحمتهاي آنها در اين سفر مجال اين اندازه مطالعه را به اينجانب داد.
نتايج و تصميمات انجم شعوب المسلمين در كراچي
چون انجمن شعوب المسلمين كه در همين سال در كراچي تشكيل شد و در روزنامهها و نشريات ايران تصميمات اين انجمن منتشر نگرديد و درخواست تسهيل امر حج و الغاي خاوه سعودي از تصميمات اين انجمن بود، در نظر بود راجع به آن شرحي نوشته شود، اينك به اين مختصر اكتفا ميگردد.
اين انجمن در تاريخ 16 شعبان 1371 مطابق 20/2/31 و 10 مايو 1952 از نمايندگان ملي تمام كشورهاي اسلامي (غير از قفقاز و افغانستان) تشكيل گرديد، بيش از يك هفته صبح و عصر دربارة مسائل عمومي اسلامي بحث شد و سه شب را در ميدان جهانگير پارك كنفرانس عمومي تشكيل داد كه در حدود ده هزار نفر در آن شركت مينمودند و نمايندگان كشورهاي اسلامي به زبانهاي مختلف نيات و تصميمات خود را با خطابههاي مهيّج بيان ميكردند. اصول و مقرراتي كه بر آن تصميم گرفتند و به تصويب رسيد و با چند زبان منتشر گرديد از اين قرار است:
بسم الله الرحمن الرحيم
ما نمايندگان ملل اسلامي، با توجه به گذشتة با عظمت و روزگار وحدتِ مسلمانان و آنچه از نيكي و عدالت و سلامت براي دنياي بشريت آوردند، كه بيگانگان خود به آن اعتراف دارند، و با توجه به مصائب و گرفتاريهايي كه امروز بر مسلمانان در اثر تفرقه و نفاق وارد شده و موجب تسلط نيروهاي بنيانكن استعماري گرديده؛ بطوري كه هر روز سلطههاي استبدادي آنها به عناوين مختلف حقوق مسلمانان را پايمال مينمايد و از طريق دسايس سياسي و فشارهاي اقتصادي و آشوبهاي اجتماعي ملل اسلامي را به زنجير عبوديت ميكشاند.
امروز كه نيروهاي بنيانكن استعماري با هم شاخ به شاخ شده و نيروهاي گوناگون شرّ و وسائل تخريبي خود را در كمين قرار داده و با تشكيل جمعيتها و عناوين فريبندة مختلف، مقاصد شم خود را تأمين مينمايد، ما ميخواهيم نيروهاي خيري كه در جهان اسلام است متمركز نماييم و آنچه از وسائل عدل و احسان در ملل و دول اسلامي است به وسيلة يك جمعيت منظم، آماده و به كار اندازيم تا زنجيرهايي كه دست و پاي مسلمانان را بسته و آنها را از پيشرفت به سوي كمال بازداشتهاند پاره شود؛ اين هيأت جهاني ـ اسلامي به نام «منظّمة شعوب الإسلاميه» ناميده ميشود! و خلاصه مقاصدش از قرار زير است:
1 ـ نخستين هدف اين جمعيت آن است كه عقايد اسلامي را در نفوس مسلمانان عموماً پابرجا سازد و به وسيلة اخلاق فاضله و آماده ساختن وسائل زندگي از طريق هدايت روشن اسلام آن عقايد را
رشد دهد.
2ـ آزاد نمودن ملل اسلامي از جهت سياسي و اقتصادي، از نفوذ بيگانگان و تمركز نيروها و سرمايههاي اسلامي براي خير دول و ملل اسلامي.
3ـ بالا بردن سطح فكري و مادي و كفالت حقوق اجتماعي و سياسي و كوشش براي اقامه و پابرجا نمودن عدالت اقتصادي ميان مسلمانان، مطابق اصول اسلامي و نشر تربيت صحيح، و حفظ از تفرقه و انحلال كه پيوسته مانع پيشرفت آنها بوده، تا جهان اسلام موقعيت لايق خود را در ميان ملل دنيا احراز نمايند.
4 ـ توسعة تعليم لغات مختلف در كشورهاي اسلامي تا تفاهم بين مسلمانان آسان شود، و ترغيب براي تدريس لغت قرآن، چون لغت ديني مسلمانان است و بر هر مسلماني فراگرفتن آن لازم است.
5ـ براي عملي نمودن دستور كريمة «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» اين جمعيت ميكوشد تا روابط ادبي و اقتصادي بين كشورهاي اسلامي محكمتر و موجبات تفاهم و دوستي ميان افراد و اجتماعات مسلمانان بيشتر گردد. و قرار شد مركز اين جمعيت در كراچي باشد و مجمع عمومي آن هر سال در يكي از كشورهاي اسلامي تشكيل گردد.
***
رشد دهد.
2ـ آزاد نمودن ملل اسلامي از جهت سياسي و اقتصادي، از نفوذ بيگانگان و تمركز نيروها و سرمايههاي اسلامي براي خير دول و ملل اسلامي.
3ـ بالا بردن سطح فكري و مادي و كفالت حقوق اجتماعي و سياسي و كوشش براي اقامه و پابرجا نمودن عدالت اقتصادي ميان مسلمانان، مطابق اصول اسلامي و نشر تربيت صحيح، و حفظ از تفرقه و انحلال كه پيوسته مانع پيشرفت آنها بوده، تا جهان اسلام موقعيت لايق خود را در ميان ملل دنيا احراز نمايند.
4 ـ توسعة تعليم لغات مختلف در كشورهاي اسلامي تا تفاهم بين مسلمانان آسان شود، و ترغيب براي تدريس لغت قرآن، چون لغت ديني مسلمانان است و بر هر مسلماني فراگرفتن آن لازم است.
5ـ براي عملي نمودن دستور كريمة «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» اين جمعيت ميكوشد تا روابط ادبي و اقتصادي بين كشورهاي اسلامي محكمتر و موجبات تفاهم و دوستي ميان افراد و اجتماعات مسلمانان بيشتر گردد. و قرار شد مركز اين جمعيت در كراچي باشد و مجمع عمومي آن هر سال در يكي از كشورهاي اسلامي تشكيل گردد.
***
در عكس صفحة قبل شخصيتهاي علمي و تربيتي و سران نهضتهاي ملي اسلامي در منظمة شعوب المسلمين كراچي ديده ميشود:
سه نفري كه در رديف اول نشستهاند، از راست :
1 ـ عبدالحي عباسي از پاكستان
2 ـ فضيل ورتلاني سعودي
3ـ دكتر مصطفي خالدي از بيروت
رديف دوم نشسته از راست:
1 ـ شيخ صالح عشماوي معاون اخوان المسلمين مصر
2 ـ دكتر مسرور از اندونزي
3 ـ شيخ عبدالحامد بدايوني از پاكستان
4 ـ سيد جواد شهرستاني از عراق
5 ـ سيد محمد طالقاني از ايران
6 ـ سيدصدرالدين بلاغي از ايران
7ـ آيت الله كمرهاي از ايران
9 ـ شيخ بشير ابراهيمي از الجزائر و تونس
10 ـ شيخ عابدين صبري از فلسطين
11 ـ سيد هادي مرعشي از عراق
12 ـ شيخ محمد فهام از جامع ازهر
13 ـ حاج سيد رضا زنجاني از ايران
14 ـ چهدري خليق الزمان مؤسس انجمن.
رديف سوم ايستاده از راست :
3 ـ يكي از جوانان تركيه (احمد فئوال كچل و نوري دمكراك، نمايندگان تركيه در اين عكس نيستند) نفر
5 ـ سيد سليم حسيني، فلسطين
6 ـ عادل علويه از مصر
10 ـ عبدالعزيز كامل از شبان المسلمين
11ـ محمود فهمي درويش از جمعيت قادريه عراق
12 ـ شيخ احمد شرباسي از جامع ازهر
13 ـ ميژر سيد حسن رضا پاكستاني ميزبان نمايندگان
از كساني كه در اين عكس نيستند مصطفي مؤمن خبر اخبار اليوم و عضو اخوان المسلمين است.
پايان، در تاريخ 25/4/1332 ـ 4 ذيقعده 72