بخش 8

فصل چهارم : مقالات همایش مهدویت ایدئولوژی مهدویت محور اول : وضعیت بشر و نیاز به منجی محور دوم : نیاز انسان به دین محور سوم : بحث منجی در ادیان محور چهارم : مهدویت در اسلام محور پنجم : مکاتب مهدویت در اسلام


163


فصل چهارم : مقالات همايش مهدويت


165


ايدئولوژي مهدويت ( 1 )

( با تأكيد بر تجربه سودان )

بقلم : الصادق المهدي

برخي عقايد الهي ( لاهوتي ) يافت مي شوند كه مسأله را به صورت كلي « ocentric The = خدامحوري » قرار مي دهند و انسان را صرفاً به عنوان موجودي دريافت كننده مي دانند ، همچنين عقيده هاي ديگري وجود دارد كه جنبه مادي ( ناسوتي ) اصل مي دانند ( Anthropocentric = انسان محوري ) كه انسان را معيار همه چيز تلقي مي كند ، در حالي كه ايدئولوژي اسلامي اين اِفراط و تفريط را قبول ندارد ، زيرا خداوند خالق عالم هستي است و در عين حال بارقه اي از روح خود در وجود انسان قرار داده و او را برخلاف ساير موجودات عالم ، انتخاب گر و مسؤول آفريده است .

اساساً جدا كردن لاهوت از ناسوت كاري است بيهوده و صحيح آن است كه اين دو به هم پيوسته اند ، آن چنان كه در آيه كريمه آمده است : ( وَفِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ) ؛ ( 2 ) « در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقالات همايش بيان كننده ديدگاه نويسندگان آنها است ، و درج مقالات به معناي تأييد محتوا نمي باشد . « مؤلّف »

2 . ذاريات : 20 و 21


166


زمين آيات و نشانه هايي براي اهل يقين وجود دارد ، همچنين در وجود خود شما ( نيز آياتي است ) آيا نمي بينيد ؟ » .

آدمي نيازمندي هاي فطري فراواني دارد و دين به اين نوع نيازها پاسخ مي گويد ، از اين رو هيچ جامعه انساني را نمي توان يافت كه تهي از اعتقادات ديني باشد ، تا آن جا كه انديشه سكولاريسم مبتني بر اين حقيقت است كه دين ساخته و پرداخته دست بشر است كه براي برطرف كردن احتياجات خود ، آن را بهوجود آورده ، در حالي كه درست آن است كه از طريق اين حقيقت به وجود خالق متعال پي ببرند ، براي اين كه اوست كه انسان را آفريد و آن فطرت را در وجود او قرارداد : ( فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ) ؛ ( 1 ) « پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن . اين فطرتي است كه خداوند ، انسان ها را بر آن آفريده ، دگرگوني در آفرينش الهي نيست ، اين است آيين استوار ، ولي اكثر مردم نمي دانند . »

اينك ايده خودم را پيرامون موضوع مهدويت ( با تأكيد بر تجربه اي كه در سودان داشتيم ) ، از طريق هفت محور ارائه مي دهم :

در محور اول پيرامون وضعيت بشر و نياز به منجي را بررسي خواهم كرد ؛ و در محور دوم درباره نياز انسان به دين در جوامع بشري سخن خواهم گفت ؛ و در محور سوم راجع به منجي در اديان ذكر خواهم كرد ؛ و در محور چهارم موضوع مهدويت در اسلام را مورد بررسي قرار خواهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روم : 30


167


داد كه خود شامل : ضرورت ها ، ريشه هاي تاريخي و منابع نقلي است ؛ و در محور پنجم درباره حداقل ده مكتب مهدويت در اسلام سخن خواهم گفت : ( مكتب هاي شيعي ، سني ، صوفي ، فلسفي و . . . ) ؛ و در محور ششم ، سخنان مبسوطي پيرامون مكتب امام مهدي در سودان و سيماي ايدئولوژي آن ذكر خواهم كرد ؛ و در محور هفتم تلاش خواهم كرد طرح و نقشه اي براي برقراري يك تعامل حكيمانه ، با وجود اختلافات پيرامون موضوع نجات دهنده به صورت عام و درباره مهدويت در درون اسلام به صورت خاص مطرح كنم .

محور اول : وضعيت بشر و نياز به منجي

اين نياز از چهار عامل برمي خيزد :

الف : عوامل رواني ؛ كه خود به سه بخش تقسيم مي شود :

ـ عدم پذيرش رواني كه از شدت بدي اوضاع در عالم واقع ، ناشي مي شود كه درنهايت روان آدمي همه بدي ها را رد مي كند .

ـ آزردگي رواني كه سيطره باطل بهوجود مي آيد تا آن جا كه اميد و آرزو دارد كه باطل قطعاً زايل خواهد شد .

ـ تمامي موجودات براساس قوانين طبيعت استقرار يافته اند مگر انسان كه فرق بين آن چه بايد باشد و آن چه هست را درك مي كند ، آن گاه دچار خوف و نگراني مي شود ، لذا تلاش مي كند اين فاصله را مهار كند .

ب : عوامل اجتماعي ؛ كه خود به دو قسمت تقسيم مي شود :

ـ در هر جامعه اي ، بين اصولي كه دعوت به اصلاح مي كنند و آن چه در عالم خارج تحقق مي يابد تفاوت وجود دارد ، آن گاه ميان اصل دعوت و


168


نتايج آن در عالم واقع خلأ بهوجود مي آيد .

ـ هر نظام اجتماعي هدف و غايتي دارد كه آن را مطالبه مي كند .

ج : در زمينه انسان شناسي :

بين فرهنگ آرماني جوامع انساني و فرهنگ واقعي آنان نيز فرق است .

د : اساساً انسان از نظر فلسفي ، چشم به يك قانون اخلاقي دوخته است كه اعتقاد به قطعيت پيروزي حق و عدالت را دربر دارد .

محور دوم : نياز انسان به دين

دين در تمامي جوامع انساني عموميت پيدا كرده چون احتياجات و نيازمندي هاي بشر را در بيشتر زمينه ها پاسخ گفته كه مهم ترين آنها عبارتند از :

الف : به پرسش هاي انسان ، از آغاز تا فرجام پيرامون نظام هستي كه خاطر انسان را به خود مشغول كرده پاسخ مي دهد .

ب : به بحث بين عالم غيب ( لاهوت ) و عالم شهادت ( ناسوت ) پاسخ مي دهد .

ج : براي بحث بين وحدت و تنوع در عالم تفسير خاصي ارائه مي كند .

د : قوانين اخلاقي را تحت پوشش قرار مي دهد .

هـ : به انسان نااميد و بيزار از حال كنوني خود ، اُميد مي بخشد .

و : اِقناع فكر بشر كه به طور مستمر صورت آرماني اوضاع عالم را در ذهن خود مي پروراند .

ز : نياز به منجي ، خواسته هاي بشر در زمينه هاي مختلف را برآورده مي سازد .


169


محور سوم : بحث منجي در اديان

اغلب ادياني كه داراي كتاب و شريعت نيستند ، دربرگيرنده عقايد و ديدگاه هايي است كه بعداً در اعتقادات اديان كتابي وارد شده و اين بدان سبب است كه علم و اطلاع ما نسبت به رسالت و كتب انبيا محدود است ، در حالي كه تعداد آنها بيش از آن چيزي است كه مي دانيم : ( وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ ) ؛ ( 1 ) « ما داستان رسولان گذشته را بر تو ـ اي پيامبر ـ حكايت كرديم و رسولاني بودند كه ما داستان هاي آنان را بر تو حكايت نكرديم » . يا اين كه نفس بشري حقيقت را عيناً كشف مي نمايد ، به همان سبكي كه ابن طفيل در حكايت « حي بن يقظان » آورده كه خود پديده اي است شناخته شده در ميراث فرهنگ عرب قبل از اسلام ، نظير اُمية بن ابي الصلت و . . .

البته در تمدن هاي بشري مانند : دوران فرعون ها و سومريان و بابليان و آشوريان و كورشيان و هنديان ، عقايد و اصولي وجود دارد كه بعدها در اديان داراي كتاب ظاهر شد .

نقش هندوئيسم را در اديان بزرگ ابراهيمي ، به خصوص در ارتباط با عقيده به منجي ، نمي توان انكار كرد ، چراكه هندوئيسم مي گويد : در شرايط بحران و آشوب ، روح عالم ( برهما ) در انساني حلول مي كند كه هم او منجي بشريت است . يهوديت نيز براساس همين شيوه استوار است ، زيرا پيامبران پي درپي در شرايط سخت و دشوار ظاهر شدند تا مردم را نجات دهند . در يهوديت عقيده اي هست پيرامون آمدن مسيح كه به دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 164


170


او رهايي نهايي انجام مي گيرد .

مسيحيت را مي توان از آغاز به عنوان يك طايفه يهودي به شمار آورد كه به عيسي مسيح به عنوان نجات دهنده ايمان آورد ، و لذا مسيحيت باور دارد كه مسيح دوباره برمي گردد تا مملكت آسمان را برپا كند و حق پيروز شود و باطل به طور نهايي شكست بخورد .

برخي از مسلمان ها آن گونه به اسلام نگاه مي كنند كه گويي مستقل و قائم به ذات است و لذا هيچ گونه ارتباطي بين اسلام و اديان ديگر قائل نيست ، در حالي كه كتاب خدا ( قرآن كريم ) در اين باره صريح و روشن بيان مي كند كه اسلام آخرين حلقه زنجيره رسالت ها به شمار مي آيد و به عنوان رابط و واسطه اتصال بين آنهاست . خداوند متعال مي فرمايد : ( قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ ) ؛ ( 1 ) « بگو ، من پيامبر نوظهوري نيستم ، و نمي دانم با من و شما چه خواهد شد » .

و نيز مي گويد : ( شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسي وَعِيسي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ) ؛ ( 2 ) « آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود ، و آن چه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه : دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احقاف : 9

2 . شوري : 13


171


چرا كه اسلام همچون يك كوكب وابسته به منظومه ديني بزرگ است ، و هرگز از آن جدا نيست ، ضمن اين كه خصوصيات خاص خود را دارد ، زيرا اسلام براي تمامي عالم بشريت است « للناس كافة » و به عنوان آخرين رسالت الهي ، كليه اقوام و ملل را مورد خطاب قرار مي دهد ، از اين گذشته مسأله ختم نبوت و رسالت ، اصلاً به معناي قطع ارتباط با وحي و اتصال معنوي نيست ، خداوند مي فرمايد : ( اتَّقُوا اللهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) ؛ ( 1 ) « تقواي الهي پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براي شما نوري قرار دهد كه با آن ( درميان مردم و در مسير زندگي خود ) راه برويد و گناهان شما را ببخشد ، و خداوند آمرزنده و مهربان است » .

همچنين در حديث قدسي آمده است كه : « ما يَزالُ عَبْدي يَتَقَرَّبُ إلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّي اُحِبَّهُ فَإذا أحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعُهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها وَرِجْلَهُ الَّتي يَمْشي بِها وإنْ سَألَني لأَعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَني لأُعِيذَنَّهُ » ؛ ( 2 ) « بنده ام پيوسته از طريق عبادت هاي مستحبي به من نزديك مي شود ، تا آن جا كه من او را دوست مي دارم ، پس اگر او را دوست داشتم ، گوش او مي شوم كه با آن مي شنود و چشم او مي شوم كه با آن مي بيند و دست او مي شوم كه با آن مي كوبد و پاي او مي شوم كه با آن راه مي رود ، و هرگاه از من چيزي بخواهد ، به او مي بخشم و چنان چه به من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديد : 28

2 . به روايت صحيح بخاري .


172


پناه آورد ، پناهش مي دهم » .

در احاديث نبوي نيز فرازهاي روشني در اين زمينه وجود دارد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « اِتَّقُوا فِراسَةَ الْمُؤْمِنِ ، فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ الله ، ثُمَّ قَرَأَ : ( إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيات لِلْمُتِوَسِّمِينَ ) » ؛ ( 1 ) « از نگاه و خيره شدن مؤمن بپرهيزيد ، زيرا او با نور خدا نگاه مي كند ، آن گاه اين آيه را خواند : يقيناً در آن نشانه هايي است براي آنان كه دقت نظر دارند » .

ضمناً بخاري در صحيح خود ، به نقل از ابي هريره ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : « إِنَّهُ قَدْ كانَ فِيما مَضي قَبْلَكُم مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثونَ ، وَإِنَّهُ إن كانَ في أُمَّتي هذِهِ مِنْهُم ، فَإِنَّهُ عُمَرُ بْنُ الْخطّابِ » ؛ ( 2 ) اينان همان هايي هستند كه محدَّث اند ، يعني از طرف عالم غيب با آنها سخن گفته مي شود .

امام قرطبي مي گويد : « محدَّث ، اسم مفعول است به معناي كسي كه به او الهام مي شود و يا صادق الظن باشد ، و آن كسي است كه در خود نوعي الهام و مكاشفه احساس مي كند كه از طرف « ملأ اعلي » صورت مي پذيرد و يا او كسي است كه راستي و درستي ناخودآگاه بر زبانش جاري است و يا اين كه فرشتگان ـ بدون اين كه پيامبر باشد ـ با او سخن مي گويند ، يا اين كه هرگاه عقيده اش را ابراز كند ، درست مي گويد ، مثل اين است كه براي او اتفاق افتاده و يا اين كه از عالم ملكوت در ضمير و وجدانش تلقين مي شود ، از اين رو به گونه اي اظهار مي كند كه گويي براي او رخ داده است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به روايت صحيح ترمذي از ابن سعيد خدري ؛ حجر/75

2 . اين روايت را بخاري به نقل از ابي هريرة و مسلم و ترمذي و احمد بن حنبل و نسائي و حاكم به نقل از عايشه آورده اند .


173


محور چهارم : مهدويت در اسلام

مسأله مهدويت در اسلام ، قبل از هر چيز نظر به منجي دارد ، صرف نظر از دلايل نقلي آن ، كه ما بعداً به آن خواهيم پرداخت ، زيرا براي نجات و رهايي ، ضرورت هايي وجود دارد كه فوري ترين آنها ، واقعيت كنوني اسلام است .

ضرورت هاي اسلامي موضوع منجي

در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه بر اين مطلب دلالت دارد كه برخي مردم وظيفه دارند به امر هدايت عمومي و مبارزه با گمراهي ها مبادرت ورزند ، خداوند مي فرمايد : ( وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ ) ؛ ( 1 ) « خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد ، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده ، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت ، و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي كند ، ( آن چنان ) كه تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت . و كساني كه پس از آن كافر شوند ، آنها فاسقانند » .

ابن كثير در تفسير آيه فوق از صحيح مسلم ، از ابن ابي عمر سفيان ، از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نور : 55



174


عبدالملك بن عمر ، از جابر بن سمرة روايت مي كند كه گفت : شنيدم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « لا يزال أمر الناس ماضياً ما وليهم اثنا عشر رجلاً » ، آن گاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كلمه اي را بر زبان راند كه من مفهوم آن را نفهميدم ، لذا از پدرم پرسيدم ، او پاسخ داد : « كلّهم من قريش » ؛ ترجمه : « همچنان كارهاي مردم رو به راه و مطلوب است ، مادامي كه اولياء امر آنها دوازده مرد هستند كه همگي از قريش مي باشند » . همين مطلب را بخاري نيز از شعبه ، از عبدالملك ، از عمير نقل كرده است ، و ابن كثير مي افزايد كه : « در اين حديث دلالتي هست كه ثابت مي كند كه خلفا بايد عادل و دوازده تن باشند . البته اينان همان امامان شيعه نيستند ، چرا كه بسياري از آنان به ولايت امر نرسيدند ، ضمن اين كه الزامي ندارد پي درپي يكديگر باشند ، بلكه بايد درميان امت به صورت پيوسته و يا گسسته باشند ، آن گاه مي توان به خلفاي چهارگانه راشدين اشاره كرد كه بعد از آنها وقفه و فاصله اي افتاد . آن گاه منطبق با اين مشخصات مي توان افراد زيادي را يافت ، همچنين ممكن است كساني از آنان ظاهر شوند در زماني كه فقط خدا مي داند و به آن احاطه دارد و از جمله آنها مهدي است كه نامش مطابق نام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و كنيه اش نيز همان كنيه پيامبر است ، او زمين را پر از عدل و داد مي كند ، همان طور كه پر از ظلم و جور شده بود » . ( 1 )

آيات ديگري در اين رابطه وجود دارد كه مي فرمايد : ( وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ) ؛ ( 2 ) « كسي كه خدا و پيامبر را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابن كثير ، ج3 ، ص30

2 . نساء : 69


175


اطاعت كند ، ( در روز رستاخيز ) همنشين كساني خواهد بود كه خدا ، نعمت خود را بر آنان تمام كرده ، از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان ، و آنها رفيق هاي خوبي هستند » .

فخر رازي دراين باره مي گويد : منظور از شهيد در اين آيه ، آن نيست كه به دست كفار كشته شده باشد ، بلكه شهيد بر وزن فعيل به معناي فاعل ( شاهد ) است كه بر صحت دين خدا شهادت دهد كه گاه با حجت و بيان و گاه با شمشير و نيزه ها ، پس مقصود از شهدا همان قائمان به قسط و برپادارندگان عدالت مي باشند .

شيخ محمدرشيدرضا در تفسير المنار ، پيرامون آيه : ( لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ ) ؛ ( 1 ) « تا شما شاهدان بر مردم باشيد » ، مي گويد : يقيناً شهادتي كه حجت اهل حق درمقابل اهل باطل بدان استوار است ، بهواسطه قول و عمل و اخلاق و احوال مي باشد ، زيرا كه شاهدان ، بهواسطه رفتار و كردار خوبشان ، درواقع حجت هاي خداوند متعال بر اهل باطل در دنيا و آخرت هستند . همچنين شيخ ، حديثي را از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در اين رابطه نقل مي كند كه امام ( عليه السلام ) فرمود : « الأرض لا تخلوا من قائم لله بالحجة » ؛ « زمين ، هرگز خالي از حجت خدا نمي شود » ، و در آيه ديگري خداوند مي فرمايد : ( فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّة يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ ) ؛ ( 2 ) « چرا در امت هاي گذشته دانشمندان صاحب قدرتي نبودند كه از فساد در زمين جلوگيري كنند » . و نيز فرمود : ( وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 143

2 . هود : 116


176


إِلَي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ) ؛ ( 1 ) « بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر نمايند » . همچنين مي فرمايد : ( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ ) ؛ ( 2 ) « در زبور بعد از ذكر ( تورات ) نوشتيم بندگان شايسته ام وارث ( حكومت ) زمين خواهند شد » . و نيز فرمود : ( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ ) ؛ ( 3 ) « كساني كه اگر به آنها در زمين قدرت دهيم ، نماز را به پا مي دارند و زكات را مي پردازند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و عاقبت همه كارها از آن خداست » ؛ و فرمود : ( إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هاد ) ؛ ( 4 ) « تو ـ اي پيامبر ـ فقط هشداردهنده و بيم دهنده اي و براي هر گروهي هدايت كننده اي است » ؛ و فرمود : ( مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَي الْمُؤْمِنِينَ ) ؛ ( 5 ) « هركس از شما از دين خود بازگردد ، ( به خدا زياني نمي رساند ) خداوند جمعيتي را مي آورد كه آنها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند ، دربرابر مؤمنان متواضع » .

اين آيات صراحت دارند بر اين كه تكليف و وظيفه افراد هدايت شده و رشديافته چيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انبياء : 105

2 . آل عمران : 104

3 . رعد : 7

4 . حج : 41

5 . مائده : 54


177


روند اُصولي و تاريخي طرح منجي

الف : در سراسر ميراث بشري ، مي توان تفاوت و تباين بين اُصول آرماني مطلوب ، و مسائل عملي به اجرادرآوردن همان اصول را احساس كرد ، در زمينه ميراث اسلامي نيز ، از همان ابتداي صدر اسلام ، برخي از صحابه اين مسأله را رفته رفته لمس كردند كه بين اصول نظري منصوص در سور قرآن كريم و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از يك طرف و عمل به آنها از طرف ديگر تفاوت وجود دارد : به عنوان نمونه ، خليفه سوم ؛ عثمان بن عفان ، در همان ابتدا ، متهم شده بود كه عدالت را اجرا نمي كند و امور مملكت را به فاميل و اقوام خود سپرده و از آنها حمايت مي كند ، تا آن جا كه صحابي معروف ابوذر غفاري ، به عنوان يكي از معترضين و دشمنان عثمان ، در همين رابطه شده بود ، و لذا خليفه بر او خشم گرفت و تبعيدش كرد .

البته با پيدايش دوران بني اميه ، شكاف اين تفاوت ميان عدالتي كه شرع آن را واجب مي دانست و حكومت امويان ، هرچه بيشتر زياد مي شد ، اين جا بود كه دايره مظالم اجتماعي گسترده تر شد و حكومت زير تيغ خشم منتقدان قرار گرفت تا آن جا كه شاعر اُموي مي گويد :

مهر الفتاة بألف ألف كامل * * * وتبيت سادات الجنود جياعا

لولا أبي حفظ أقول مقالتي * * * واقصّ ما سأقصكم لارتاعا

ترجمه : « مهريه يك دختر هزارهزار [ دينار ] تمام است در حالي كه بزرگان سپاه گرسنه مي خوابند اگر مطمئن بودم پدرم مصونيت دارد ، هرآينه سخنم را مي گفتم و داستانهايي را بازگو مي كردم كه همگان وحشت كنند » .


178


ب : با گذشت زمان ، حكومت اسلامي رنگ و بوي حكومت هاي پادشاهان ايران و قيصران روم را پيدا كرد ، و اهل سنت در آن زمان براي خليفه و امام مسلمانان ، شرايطي را قائل بودند كه او بايد عالم به احكام الهي باشد و آنها را به اجرا درآورد ، مجتهد باشد نه مقلد ، و براي اقامه احكام عادل باشد و از قلمرو اسلام دفاع كند ، اما اوضاع خلافت ، پس از صدر اسلام رو به وخامت گذاشت ، تا آن جا كه بر آن وليد بن يزيد چيره شد كه راويان و تاريخ نويسان به حق و يا باطل ، در به تصوير كشيدن شهوتراني ها و بي بندوباري هاي او از يكديگر پيشي مي گرفتند ، در همين راستا روايت كرده اند كه او ( وليد ) روزي قرآن را باز كرد و ناگاه آيات وعده عذاب اُخروي را در آن يافت ، از اين رو قرآن را مورد اصابت تير قرارداد و اين گونه سرود :

أتوعد كل جبار عنيد * * * وها أنا ذاك جبار عنيد

إذا ما جئت ربك يوم حشر * * * فقل يا ربّ مزقني الوليد ! !

ترجمه : « آيا تو به هر سركش و معاند وعده عذاب مي دهي ؟ ! پس بدان كه من همان سركش و معاندم و اگر روز قيامت ، نزد پروردگارت بار يافتي به او بگو : اي پروردگار ، وليد مرا پاره پاره كرد ! !

و اين چنين بود كه شكوه و عظمت مملكت داري از بين رفت ، مگر عده اندكي از خلفاي بني اميه ، مانند خليفه با تقوا ، عمر بن عبدالعزيز و عبدالملك بن مروان .

حال و روز خلفاي بني عباس نيز بر اين منوال بود كه خشم و غضب مردم را برمي انگيخت ، مگر تعداد اندكي از آنها كه اينچنين نبودند ، و در زمينه اشاره به فاصله هولناك بين عدالتي كه اسلام در احكام مي خواست


179


و واقعيتي كه آنان به اجرا درآوردند . دعبل خزاعي شاعر ، خشم خود را نسبت به برخي خلفاي عباسي ، اين گونه بيان مي كند :

خليفة مات ، لم يحزن له أحد * * * وآخر قام لم يفرح به أحد

فمرّ ذاك ومرّ الشؤم يتبعه * * * وقام ذا فقام النحس والنكد

ترجمه : « خليفه اي مُرد و هيچ كس براي او محزون نشد و ديگري به خلافت رسيد و هيچ كس براي او خوشحال نشد ، آن كه مُرد تلخ بود و آن كه در پي او آمد نيز شوم و تلخ بود و اين يكي حكومت كرد ، پس نحوست و بدبختي برپا شد » .

و نيز گفته است :

أنّي يكون وكيف ذاك كائن * * * يرثُ الخلافة فاسق عن فاسق

ترجمه : « كجا و چگونه چنين كاري رخ داده است ؟ ! كه خلافت را فاسق از فاسق ديگري به ارث برد » .

و اين چنين بود كه خلفا ، كار خودشان را انجام مي دادند و خلافتشان را ادامه مي دادند و پيوسته سپاهيان و سربازان را به خدمت مي گرفتند تا از تاج و تختشان محافظت كنند ، آنان رعيت را از حق شور و مشورت محروم مي كردند و سلطنت را از يكديگر به ارث مي بردند ، و مردم جهت به راه آوردن حاكمان هيچ راهي نمي يافتند . با گذشت زمان ، رفته رفته اميران و وليعهدان كاملاً از مردم كناره گرفتند و در درون سرسراي كاخ ها و سايه سار باغ ها بزرگ شده و پرورش يافتند و لذا اين تصور براي آنها از همان اوان كودكي بهوجود آمد كه ولايت كردن بر مردم امري است طبيعي و به ارث بردن ملك و مملكت ، جزء سنت هاي زندگي است ، لذا هيچ تلاشي براي خودسازي خودشان نكردند ، نه از نظر علم و نه از جهت


180


ديانت و فضيلت ، حتي هيچ كوششي را براي استمالت مردم به سوي خودشان به انجام نرساندند ، آن چنان كه اسلافشان مي كردند ، همان هايي كه اين سلطنت را براي آنها بهوجود آوردند و به ارث گذاشتند ! !

همين كه اين نسل جديد از خلفاي بني عباس به قدرت رسيدند ، دشنه هاي طعن و انتقادهاي گزنده به سويشان سرازير شد ، تا آن جا كه شاعر عباسي ، بني اميه را مورد خطاب قرار مي دهد و احوال خليفه را اين گونه توصيف مي كند :

ضاعت خلافتكم يا قوم فالتمسوا * * * خليفة الله بين الزق والعود

ترجمه : « اي بني اميه ! خلافت از دست شما رفت ، پس شما سعي كنيد خليفه را درميان مَشك شراب و آهنگ عود پيدا كنيد ! » .

ج : افزون بر اين زشتي ها و نارسايي هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي ، بايد حالت تفرقه و ازهم گسستگي را ـ كه قبلاً به آن اشاره كرديم ـ نيز به اين اوضاع اضافه كرد ، تا از اين رهگذر بتوان به علل تاريخي طرح يك رهبر منجي منتظر پي برد كه به مسلمانان روحيه بدهد ، به آنان كه اعتقاد دارند يأس و نوميدي ، معادل كفر است ، چراكه خداوند مي فرمايد : ( إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ) ؛ ( 1 ) « هيچ كس از رحمت خداوند مأيوس نمي شود مگر مردمان كافر » .

همچنين اين جماعت سخت معتقدند كه وجود آنان منبع خير و نيكي است در جهان تا روز قيامت ، پس آيا ممكن است اين امت ، اين چنين فريفته و شيفته باطل باقي بماند و هيچ منجي منتظري هم نداشته باشند ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يوسف : 87


181


منابع و مآخذ نقلي موضوع نجات دهنده

احاديثي وجود دارد كه از يك خليفه عادل يا فردي كه احياگر دين است نام مي برد ، همچنين بعضي از روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نام مهدي را خصوصاً ذكر مي كند ، و عده اي از بزرگان دين ، اين احاديث را نقل كرده اند ، از جمله : ترمذي و ابوداود و البزاز و ابن ماجه و الحاكم و طبراني و ابويعلي موصلي ، آن گاه اين احاديث را به برخي از صحابه نسبت داده اند كه از طريق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند ، از جمله مي توان صحابه زير را ذكر كرد : علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، ابن عباس ، طلحه ، ابن مسعود ، ابوهريره ، انس بن مالك ، ابو سعيد خدري ، ام حبيبه ، ام سلمة ، ثوبان ، قرة ابن أياس ، علي الهلالي ، و عبدالله بن الحارث .

احاديث روايت شده از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مورد مهدي ، در كتب اين بزرگان به صدها حديث مي رسد ، لذا برخي ناقدان متعرض اين احاديث شدند و برخي از آنها را « ضعيف » و بعضي ديگر را « حسن » دانستند و برخي احاديث را مشروط به نقل از طرف شيخين ( ابوبكر و عمر ) قملداد كردند ، در اين ميان ابن خلدون به عنوان پيشقراول منتقدان مطرح شد ؛ او در مقدمه خود اغلب اين احاديث را مورد نقد و بررسي قرار داده و در صحت سنديت آنها تشكيك مي كند ، اما در عين حال به استواري بعضي از آن احاديث مستند ، اعتراف كرده است ، مانند حديث زير :

حاكم از طريق عوف اعرابي ، از ابي الصديق النجي ، از ابو سعيد خدري ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرمود : روز قيامت برپا نمي شود ، مگر اين كه زمين پر از ظلم و جور و دشمني شود ، آن گاه يكي از اهل بيتِ من خروج مي كند و هم اوست كه زمين را پر از عدل و قسط مي كند ، بعد از آن كه پر از


182


ظلم و جور شده باشد . حاكم دراين باره مي گويد : اين روايت صحيح است به شرط نقل شدن از طرف شيخين ، در حالي كه اين حديث از طرف آن دو نقل نشده است » . ( 1 )

و بسياري از علما بر اين عقيده اند كه احاديث مهدي به حد تواتر معنوي رسيده و از جمله آنها : قاضي علامه محمد بن علي الشوكاني در رساله اي به نام « التوضيح في تواتر ماجاء في المهدي المنتظر والدجّال والمسيح » كه در آن مي گويد : « احاديثي كه درباره مهدي رسيده و امكان دسترسي به آن وجود دارد بالغ بر پنجاه حديث از نوع صحيح و حسن و ضعيفِ قابل قبول است ، لذا بدون ترديد و شبهه به حدّ تواتر رسيده ، بلكه به كمتر از آنها در اصطلاحات نوشتاري پيرامون اصول ، صفت متواتر اطلاق مي شود ، و اما آثاري كه از صحابه نقل شده و به صراحت از مهدي سخن گفته نيز زياد است كه حكم انتساب دارد و راهي براي اجتهاد در موارد مشابه آن وجود ندارد » .

مهم ترين احاديث نبوي درباره مهدي ( عليه السلام )

1 ـ « إنّ الله ليبعث لهذه الأمة ، علي رأس كل مئة سنة مَن يجدد لها دينها » ؛ « يقيناً خداوند ، در ابتداي هر صدسال براي اين امت ، كسي را مي فرستد تا دين را احيا كند » . اين حديث از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در « سنن ابي داود » به نقل از ابوهريره آمده است . الحاكم والبيهقي والطبراني نيز اين حديث را نقل كرده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقدمه ابن خلدون ، ص563


183


2 ـ « يخرج قوم من قبل المشرق ، فيوطئون للمهدي سلطانه » ؛ « مردماني از طرف مشرق زمين خارج مي شوند تا حكومت مهدي را استحكام ببخشند » . اين حديث نيز در « المعجم الأوسط » طبراني آمده است . همچنين در « سنن ابن ماجه » به نقل از عبدالله بن مسعود اين گونه آمده است كه روايت كرده : در حالي كه ما نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم ، جواناني از بني هاشم وارد مجلس شدند ، همين كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنها را ديد ، چشمانش پر از اشك شد و رنگش پريد ، من به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفتم : ما همچنان در سيماي شما چيزي را مي بينيم كه از آن ناراحت هستيم ، فرمود : « ما اهل بيت ، خداوند براي ما آخرت را برگزيده و آن را برتر از دنيا دانسته ، و لذا اهل بيتم پس از من با مصيبت و آوارگي و راندن مواجه خواهند شد ، تا اين كه مردمي از سوي مشرق بيايند و پرچم هاي سياه با خود حمل مي كنند ، آن گاه خير را از خداوند طلب مي كنند و وقتي خير به آنها مي رسد ، مي جنگند و پيروز مي شوند ، آن گاه هرآن چه خواسته بودند ، به آنها داده مي شود ، و به محض اين كه آن را مي پذيرند ، به مردي از اهل بيتم تحويل مي دهند كه عالم را پر از عدل و قسط مي كند ، همان طور كه مملو از ظلم و جور شده بود ، پس هركه آن زمان را درك كند ، بايد همراه آنها شود ولو اين كه بر روي برف ها و يخ ها سينه خيز روند » .

البته موضوع ( خروج از سمت مشرق ) را عبدالله بن مسعود و سهل بن حنيف و عبدالله بن حارث نقل كرده اند كه ابن ماجه و احمد بن حنبل و طبراني و بيهقي در كتب خود آورده اند .

3 ـ « يخرج رجل من عترتي » و « المهدي من عترتي » ؛ « مردي از


184


خاندان من خروج مي كند » و « مهدي از خاندان من است » ، و حديث ديگري كه حاكم از طريق اسد بن موسي از حماد بن سلمة ، از مطر الوراق ، از ابي الصديق الناجي ، از نه نفر ديگر « فيملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً » ، در حالي كه ابوداود ، حديث « المهدي من عترتي » را از ام سلمة نقل مي كند كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود : « المهدي من عترتي ، من ولد فاطمة » ؛ « مهدي از خاندان من و از فرزندان فاطمه است . همچنين ابوداود از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نقل مي كند كه امام ( عليه السلام ) به فرزندش حسن نگاه كرد و گفت : « إن ابني هذا سيّد كما سمّاه النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) وسيخرج من صلبه رجل يسمّي باسم نبيكم ، يشبهه في الخُلْق ، ولا يشبهه في الخَلْق ـ ثم ذكر قصة ـ يملأ الأرض عدلاً » ؛ « اين پسرم سيد است ، همان طور كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را ناميد و از نسل او مردي بهوجود مي آيد كه به نام پيامبرتان ناميده مي شود و از جهت خلق و خوي به او شباهت دارد ، اما از نظر صورت و سيما شبيه به او نيست ـ آن گاه داستاني را ذكر كرد ـ و او زمين را پر از عدل مي كند » .

4 ـ دوازده خليفه : در سنن ابي داود ، از جابر بن سمرة نقل شده است كه گفت : شنيدم پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « لا يزال هذا الدين قائماً حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفة ، كلهم تجتمع عليه الأمة » ؛ « اين دين ـ اسلام ـ همچنان برپا و استوار مي ماند تا اين كه دوازده خليفه شما را رهبري كنند ، و اُمت بر همه آنان متفق و مجتمع خواهند بود » ، آن گاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخني گفت كه من متوجه آن نشدم ، لذا به پدرم گفتم : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چه مي گويد ؟ پدرم گفت : « كلّهم من قريش » ؛ يعني همه آنها از قريش هستند .


185


احاديث خلفاي دوازده گانه اساس اعتقادات شيعه اثني عشريه را تشكيل مي دهد ، اما همان طور كه قبلاً در ارتباط با سخن ابن كثير گفتيم ، او موضوع را به گونه ديگري مي بيند ، زيرا به نظر او آنان ( دوازده خليفه ) متصل به هم و پي درپي نبودند و از جمله آنها مهدي است .

اين احاديث را به نقل از جابر بن سمرة ، مسلم در صحيح خود و ابوداود در سنن خود و حاكم در المستدرك علي الصحيحين و ابن حبّان در صحيح خود و ابو عوانه در المستخرج خود آورده اند .

5 ـ در توصيف مهدي كه او ( أجلي و أقني ) است : در مسند احمد بن حنبل : به نقل از ابي سعيد الخدري آمده است كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « لا تقوم الساعة حتي يملك رجل من أهل بيتي أجلي أقني يملأ الأرض عدلاً كما ملئت قبله ظلماً ، يكون سبع سنين » ؛ « روز قيامت برپا نمي شود مگر اين كه مردي از اهل بيتم كه پيشاني روشن و درخشان و بيني برگشته و عقابي دارد حكومت كند و زمين را پر از عدل نمايد ، همان طور كه پيش از او پر از ظلم شده بود و او هفت سال فرمانروايي خواهد كرد » .

و در سنن ابي داود ، به نقل از ابي سعيد الخدري كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « المهدي مني ، أجلي الجبهة ، أقني الأنف ، يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً وظلماً يملك سبع سنين » ؛ « مهدي از من است ، او پيشاني درخشنده و بيني عقابي دارد و زمين را پر از عدل و داد مي كند ، همان طور كه مملو از ظلم و جور شده بود » .

و نيز در كتاب حاكم : « المستدرك علي الصحيحين » ، به نقل از ابي سعيد [ الخدري ] ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : « مهدي از ما اهل بيت است ، بزرگ و والا مقام است و بيني معكوف و برگشته اي دارد و پيشانيش


186


روشن و درخشنده است ، زمين را پر از عدل و داد مي كند ، همان طور كه پر از ظلم و جور شده بود و اين قدر زندگي مي كند » ، آن گاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست چپ و دو انگشت از دست راستش را كه با آن تسبيح مي گفت و انگشت ابهام را گشود و سه انگشت ديگر را بست .

6 ـ مردي از اهل بيتم بر مردم عرب حكومت مي كند : در سنن ترمذي به نقل از عبدالله بن مسعود ، به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرمود : « لا تذهب الدنيا حتي يملك العرب رجل من أهل بيتي ، يوطيء اسمه اسمي » ؛ « دنيا از بين نمي رود مگر اين كه مردي از اهل بيتم بر اعراب حكومت كند كه نام او همنام من است » . البته همين روايت از علي بن ابي طالب و ابوسعيد الخدري و ام سلمة و ابي هريره نيز نقل شده است .

حديث « يملك العرب رجل من أهل بيتي » از صحابه يادشده روايت شده كه ابوداود و البزاز والطبراني آن را استخراج كرده اند .

7 ـ در صفت مهدي كه « يواطيء اسمه اسمي » : در سنن ابي داود آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل الله ذلك اليوم حتي يبعث فيه رجلاً من أهل بيتي ، يواطيءُ اسمه اسمي ، واسم ابيه اسم أبي ، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً » ؛ « اگر از دنيا به جز يك روز باقي نماند ، خداوند آن يك روز را آن چنان طولاني مي كند تا اين كه در آن مردي را از اهل بيتم مبعوث كند كه نام او همنام من و نام پدرش ، همنام پدرم است ، و او زمين را پر از عدل و داد مي كند ، همان طور كه پر از ظلم و جور شده بود » .

صدها روايت و حديث ديگر يافت مي شود كه علماي حديث به آنها دست يافتند كه در آن تعبير همنام بودن نام مهدي با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وجود


187


دارد كه از طرف صحابه اي چون : علي بن ابي طالب و ام سلمه و ابي سعيد الخدري وابوالدرداء و عبدالله بن مسعود و ثوبان و ديگران روايت شده ، و از ائمه صحاح نه گانه : ابوداود والترمذي و ابن ماجه و احمد بن حنبل و همچنين الحاكم والبزاز و البيهقي آنها را استخراج كرده اند .

8 ـ شما را به مهدي بشارت مي دهم : در مسند احمد بن حنبل به نقل از ابي سعيد الخدري آمده است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « أبشركم بالمهدي ، يُبعثُ في اُمتي علي اختلاف من الناس وزلازل ، فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً ، كما ملئت ظلماً وجوراً ، ويرضي عنه ساكن السماء ، وساكن الأرض ، ويملأ الله قلوب اُمة محمد غنيً ، فلا يحتاج أحد إلي أحد » ؛ « شما را به مهدي بشارت مي دهم ، خداوند او را در ميان مردم كه با يكديگر اختلاف دارند و در زماني كه زلزله ها حاصل مي شود ، مبعوث مي كند ، آن گاه او زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد ، ساكنان آسمان و زمين از او راضي مي شوند ، و خداوند قلوب امت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را پر از بي نيازي مي كند ، تا آن جا كه كسي به ديگري احتياج پيدا نكند » .

9 ـ مهدي خليفه خداست : در مسند احمد بن حنبل به نقل از ثوبان آمده است كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : « إذا رأيتم الرايات السود قد جاءت من خراسان ، فأتوها فإن فيها خليفة الله المهدي » ؛ « هرگاه پرچم هاي سياه را كه از طرف خراسان مي آيد ، مشاهده كرديد ، به سمت آن برويد كه خليفه خدا ؛ مهدي در آن است » .

10 ـ مهدي همان حق است : در كتاب « المستدرك » حاكم آمده است كه ام سلمه گفت : از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مهدي را ذكر مي كند و مي فرمايد :


188


« نعم ، هو حق وهو من بني فاطمة » ؛ « آري ، او حق است و او از فرزندان فاطمه است » .

11 ـ علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مهدي را توصيف مي كند : در كتاب « المستدرك » حاكم به نقل از محمد بن الحنفية آمده است كه گفت : ما نزد علي ( عليه السلام ) بوديم كه مردي از او در مورد مهدي پرسيد ، علي ( عليه السلام ) گفت : « هيهات ، ثمّ عقد بيده سبعاً ، فقال : ذاك يخرج في آخر الزمان ، إذا قال الرجل : الله الله قُتل ، فيجمع الله تعالي له قوماً قزعاً كقزع السحاب ، يؤلف الله بين قلوبهم ، لا يستوحشون إلي أحد ولا يفرحون بأحد ، يدخل فيهم علي عدّة أصحاب بدر ، لم يسبقهم الأولون ولا يدركهم الآخرون ، وعلي أصحاب طالوت الذين جاوزوا معه النهر » ؛ « هرگز ، آن گاه هفت انگشت خود را بست و فرمود : او در آخرالزمان خروج مي كند ، زماني كه اگر مردي بگويد : الله الله ، كشته مي شود ، خداوند متعال براي او قومي را فراهم مي آورد كه همچون ابرها پراكنده اند ، اما خداوند دلهايشان را به هم اُلفت مي دهد و از هيچ كس احساس دلتنگي و غربت نمي كنند و به خاطر هيچ كس خرسند نمي شوند ، مهدي ميان آنان وارد مي شود ، در حالي كه تعدادشان به عدد اصحاب بدر است ، نه پيشينيان مي توانند از آنها سبقت بگيرند و نه متأخران قادرند به آنها برسند ، آنان به تعداد اصحاب طالوت خواهند بود كه با او از رود گذشتند » .

12 ـ او در آخرالزمان اُمتم خروج مي كند : در كتاب « المستدرك » حاكم آمده است ، به نقل از ابي سعيد الخدري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « يخرج في آخر اُمتي المهدي ، يسقيه الله الغيث ، وتخرج الأرض نباتها ويعطي المال صحاحاً ، وتكثر الماشية وتعظم الأمة ، يعيش سبعاً أو ثمانية » ؛


189


« مهدي در آخرالزمان اُمتم خارج مي شود ، خداوند بهواسطه باران او را سيراب مي كند و زمين گياهان خود را بيرون مي آورد و اموال را صحيح و دقيق مي دهد و چهارپايان فراوان مي شوند و امت به بزرگي و عظمت مي رسند ، او هفت يا هشت سال زندگي مي كند » .

محور پنجم مكاتب مهدويت در اسلام

در انديشه اسلامي ، ده مكتب در مورد مهدي و مهدويت وجود دارد :

الف : سه مكتب شيعي ، به شرح زير :

ـ مكتب شيعه اثني عشريه كه قائل به سلسله اماماني هستند كه بر امت واجب است ـ پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ـ از آنها پيروي كنند و آنان : علي بن ابي طالب ، حسن بن علي ، حسين بن علي ، علي بن الحسين ( زين العابدين ) محمد الباقر ، جعفرالصادق ، موسي الكاظم ، عليّ الرضا ، محمد التقي ، علي النقي ، الحسن العسكري و امام دوازدهم كه فرزند امام عسكري است كه همان محمد المهدي است كه هم اينك در غيبت است ، سپس در زمان رسيدن ظهورش برمي گردد .

ـ مكتب شيعه هفت امامي كه فاطميون به آن منتسب هستند كه اينان معتقدند مهدي امام هفتم است و همان اسماعيل پسر امام جعفر صادق ( عليه السلام ) مي باشد .

ـ مكتب شيعه زيديه كه منسوب به زيد بن علي بن الحسين ، زين العابدين است كه معتقدند هر فاطمي ( كه جده اش فاطمه زهرا باشد ) و عالم باشد و به دين اسلام پايبند و براي اصلاح خروج كند ، همان مهدي است و لازم است از او پيروي كنند .


190


ب : چهار مكتب اهل سنت :

ـ كساني كه قائل به مهدي منتظر هستند كه پيش از آخرالزمان ظاهر مي شود .

ـ كساني كه قائلند به اين كه مهدي ؛ همان امام هر عصر است ، مطابق مصداق اين حديث : « إن الله يبعث لهذه الأمة علي رأس كل مئة سنة من يجدد لها دينها » ؛ « يقيناً خداوند در آغاز هر صد سال كسي را مي فرستد تا دين را تجديد و احيا كند » .

در حديث شريف نصّ عامي وجود دارد كه فرمود : « عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين المهديين بعدي » ؛ « بر شما باد پيروي كردن از سنتم و سنت خلفاي راشدين و مهديين بعد از من » .

امام احمد بن حنبل مي گويد : عمر بن عبدالعزيز از جمله خلفاي راشدين مهديين بود ، و همين موضوع باعث شد توقع ظهور مهدي ها در آينده امت پيدا شود كه عملاً منجر به پيدايش دو مكتب پيرامون اين گرديد :

ـ مكتب ابن كثير كه درباره تفسير او در مورد آيه 55 سوره نور سخن گفتيم كه اين حديث معروف را نقل مي كند كه : « لا يزال أمر الناس ماضياً ما وليهم اثنا عشر رجلاً » ؛ « كار مردم همچنان روبه راه و خوب است ، مادامي كه اولياي امرشان دوازده مرد هستند » . و به نظر ايشان مهدي از جمله آنان است .

ـ مكتب فخر رازي كه به تفسير او پيرامون آيه 69 سوره نساء اشاره كرديم و گفتيم كه او معتقد است منظور از شهيد در آيه همان شاهد بر صحت دين است و شهدا نيز همان كساني هستند كه « قائم بالقسط »


191


مي باشند كه سخن خود را با كلام علي ( عليه السلام ) مستند كرده كه « أن الأرض لا تخلو من قائم لله بالحجة » و اين مطلب را مورد تأكيد قرار داديم كه فخر رازي « قائم بالقسط » و يا « القائم لله بالحجة » را به عنوان مهدي معرفي نكرد ، اما نقش او مفيد همان معني است .

ج : دو مكتب صوفي :

ـ كساني كه قائل به اين موضوع هستند كه مهدي همان فريادرس زمان يا خاتم بزرگان و سالاران جهانند .

ـ به گفته ابن عربي كه مهدي پايان بخش سلسله بزرگان و اقطاب و بازوي راست نورمحمدي است كه قوام و دوام جهان به اوست .

د : مكتب فلسفي : فارابي ، فيلسوف معروف در كتاب بلند آوازه خود كه پيرامون « مدينه فاضله » اُتوپيايي است كه اوضاع سامان يافته اي دارد و در رأس آن رهبر و پيشوايي است با صفات آرماني كه به نظر او همان مهدي است ، با ديدگاه و سيماي فلسفي .



| شناسه مطلب: 78243