بخش 9
محور ششم : مکتب امام مهدی در سودان محور هفتم : تعامل با دیگر مکاتب ، با وجود اختلاف در عقاید . . . بعد فلسفی مفهوم رهایی#160;بخش در اندیشه انسانی مفهوم نجات#160;دهنده ( رهایی بخش ) : مفهوم #171; نجات#160;دهنده #187; در دو تفسیر اعتقادی و اجتماعی #171; نجات#160;دهنده #187; و مقوله دین #171; نجات#160;دهنده #187; و ایده #171; بشارت #187; ذکر برخی نمونه#160;ها از #171; نجات#160;دهنده #187; در تمدن#160;های قدیم مصر و#160;یونان شخصیت #171; منجی #187; در ادیان ابراهیمی خاتمه منابع و مآخذ
191 |
محور ششم : مكتب امام مهدي در سودان
كتابخانه اسلامي كه در سودان ، در عهد فونگ والفور و حكومت تركان مصري رواج داشت ، كتابخانه بسيار محدودي بود كه از برخي تفاسير قرآن و حديث و كتب فقه تجاوز نمي كرد ، اما كتب صوفيه بسيار بود و در ميان منابع و مآخذ اسلامي كه در سودان شناخته شده بودند ، هيچ كتابي در مورد تشيع به معناي معروف آن نبود . در حالي كه مردم مسلمان سودان ، در ميان ملت هاي اسلامي ، در گذشته و حال بيشترين عشق و ارادت را نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيتش داشته و دارند ، چنان عشقي كه در
192 |
اشعار و سروده ها و منقبت هايشان موج مي زند ، با اين همه تاريخ سودان نشانگر اين است كه در اين كشور اعتقاد به مهدويت ، نظير آن چه در ميان شيعه رواج دارد ، وجود ندارد .
درست است كه انديشه هايي پيرامون مهدويت در سودان پيدا شد و رواج پيدا كرد ، اما تمامي اين افكار و انديشه ها از اصول مذهب اهل سنت و گرايش هاي صوفي نشأت مي گيرد ، مهم ترين آبشخورهاي انديشه مهدويت در سودان ، عبارتند از :
1 ـ طريقه « السمانية » كه خود شعبه اي است از صوفيه و جدا شده از خلوتيه كه موفقيت چشمگيري را در سودان كسب كرد ، به خصوص در مركز سودان ، معروف به « وادي النيل » ، لذا دكتر مكي شبيكه در فصل اول كتاب خود « السودان والثورة المهدية » سودان و انقلاب مهدي ، منابع و مآخذ متعدد « سمانيه » را كه در مورد مهدي و مهدويت سخن مي گويند خلاصه كرده و اين مذهب ( گرايش ) را به « شيخ سمّان » نسبت داده است و نويسنده معتقد است كه او گفته است كه وزير مهدي است و براي زمان ظهور او زمينه سازي مي كند ، ( 1 ) همچنين برخي از آن منابع به اين مطلب اشاره دارند كه مهدي در صف پيروان سمانيه خواهد بود . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكي شبيكة ، السودان عبر القرون ، ص13 و 14
2 . رجوع شود به : يحيي محمد ابراهيم ، تاريخ التعليم الديني في السودان ، ص329 ؛ در آن جا روايات متعددي وجود دارد پيرامون نزديكي ظهور مهدي و از جمله آنها اين كه گروهي از شيخ الطيب البشير ، در مورد زوال حكومت تركان پرسيدند ، به آنها خبر داد كه آن مصادف خواهد بود با ظهور مهدي ، و گفته مي شود كه دستنوشته اي از او يافت شده ، به اين مضمون كه مهدي از ماست و اين مطلب را خداوند به من خبر داده ، آن چنان كه به شكوه و عظمت او نگاه كنم .
193 |
2 ـ طريقه « الختمية » كه به « سيد محمد عثمان الميرغني ( الختم ) » منتسب است ، از مهدي زياد سخن گفته و معتقد است كه مقام « ختم » در مرتبه سوم پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مهدي قرار مي گيرد ، و مؤلف كتاب « الإجابة والإبانة » بسياري از اقوال « الختم » را در اين رابطه ذكر كرده است ، همچنين برخي متون از وي در كتاب « الرسائل الميرغنية » ـ كه مجموع مقالاتي است به قلم سيد محمد عثمان و تعدادي از نوه هايش ـ ذكر شده است . ( 1 )
3 ـ طريقه اسماعيليه و مؤسس آن « سيد اسماعيل الولي » مي باشد كه از « ختمية » منشعب شده و بيشترين نفوذ آن در غرب مياني ، در « كردفان » صورت گرفته است . يوسف احمد محمد عوض السيد آورده است كه سيد اسماعيل الولي كتابي دارد پيرامون مهدي منتظر به نام « جامع الكلم وأوجز النظم في معرفة سيدي الإمام المهدي المنتظر والختم » . ( 2 )
4 ـ شيخ محمد شريف نورالدائم كه خود نوه شيخ احمد الطيب البشير ، مؤسس طريقه سمانيه در سودان مي باشد ، سخناني را در همين ارتباط بر زبان آورده است : « بارها از شما شنيده ام كه مي گفتي : اين امدادهايي كه به ما مي رسد ، از انفاس مهدي است ، پس اگر بدان آگاهي داري ، هرگز نبايد از رشد و بالندگي متوقف شوي » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابوسليم ، الحركة الفكرية في المهدية ، ص7
2 . همان مدرك .
3 . ابوسليم ، الآثار الكاملة للإمام المهدي ؛ در نامه اي از المهدي لمحمد شريف ، ج3 ، ص78 ، و نيز به همين موضوع اشاره شده است . همچنين در سال 1300 هـ . ق كه به او مي گويد : به طور كلي ، در موضوع مهدويت خداوند تو را با آن آشنا كرد ، پيش از همه عرفاي زمانت ، و تو مرا و ديگران را از آن مطلع ساختي ، آن چنان كه بيش از يك فرد مرا از آن مطلع كردند ، ج1 ، ص423
194 |
اين حقايق انتشار انديشه مهدي را در مركز سودان وادي النيل و غرب مياني روشن مي سازد ، اما غرب سودان و قسمت هاي پايين دست آن نيز عرصه اي بود براي انتشار اين انديشه ، جهت توضيح بيشتر به نكات زير اشاره مي كنيم :
الف : شيخ عثمان دان ( ابن ) فوديو ( الفقيه ) ، در غرب سودان ، به سال 1804م خلافت اسلامي را تأسيس كرد ، وي مردي فقيه ، مجاهد ، دولتمرد ، نويسنده و شاعر بود ، او در كتاب خود « الخبر الهادي في اُمور الإمام المهدي » آورده است كه : نام مهدي ، همنام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و نام پدرش نيز با نام پدر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مطابقت دارد و او در مشرق زمين ظاهر خواهد شد ، و من اگر زنده باشم از او پيروي خواهم كرد و بر مؤمنان واجب است او را تأييد و براي نصرت او هجرت كنند .
ب : محمد بيلو بن عثمان دان فوديو در كتاب خود : « الجفر والخوافي » نوشته است كه امام مهدي در سال 1280 هـ . ق ظاهر خواهد شد ، و هم او در كتاب ديگري به نام « القول المختصر » گفته است كه مدت بين وفات « شيخ عثمان دان فوديو » و ظهور مهدي 57 سال است ؛ يعني اين كه ظهور او به سال 1289 هـ . ق خواهد بود .
ج : و همين شيخ عثمان دان دختري داشت به نام « مريم بنت الشيخ » بانويي بود فقيه و كتابي را به رشته تحرير درآورده كه در آن مراحل هجرت به سوي شرق را تا سرزمين نيل ، آن چنان كه از پدرش شنيده قيد كرده است ، ( 1 ) همچنين محمد بيلو جمله اي شبيه روايت از پدرش نقل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الطيب ، عبدالرحيم الفولاني والمهدية .
195 |
مي كند كه گفته است : اين جهاد ما به پايان نمي رسد ، مگر به دوران مهدي منتهي شود . ( 1 )
اين نوع بشارت ها عده زيادي از ساكنان غرب سودان را به اعتقاد پيدا كردن به انديشه مهدويت و باور داشتن به نزديك شدن زمان ظهورش سوق داد ، لذا به سمت شرق مهاجرت كردند تا او را ببينند ، و از بين مهاجرين به سوي شرق سودان ، يكي پدر خليفه عبدالله است ، جد خليفه عبدالله كه نامش « علي الكرار » بود به خانه « تعايشه » آمد و در آن مستقر شد و همان جا ازدواج كرد و خداوند پسري به او عنايت كرد به نام « محمد » كه به شايستگي و صلاح مشهور بود و لقب « تورشيل » را به او دادند . محمد به همراه خانواده و پسرش عبدالله در خانه « قبيلة الجمع » سكونت گزيد ، در همان جا پدرش وفات يافت و پسرش كار او را ادامه داد . ( 2 )
اين گونه سخنان و حقايق و نظاير آنها كه به شيخ قرشي منسوب شده ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمد بيلو ، اتفاق الميسور في تاريخ التكرور ، ص105 ؛ قابل ذكر است آن چه محمد بيلو آورده ، آن را به پيشگويي پدرش نسبت نداده ، گرچه به او بشارت نزديكي ظهور مهدي را داده بودند ، بلكه به اين مطلب اشاره داشته است كه مهدي در مشرق زمين ظاهر مي شود ، اما هرگز وقت ظهور را ابداً مشخص نكرده است ، بلكه احاديثي كه براي ظهور مهدي وقت معين مي كند ، با استناد به منطق رد و تكذيب كرده ، زيرا تاريخ هجري مورد استفاده قرار نگرفت ، مگر در عصر عمر بن خطاب . و او در قصيده فولانيه خود مي گويد : « بنقاري المهدي » يعني : « شأن مهدي برتر باد » ، و رها كنيد مسأله تعيين وقت براي ظهور مهدي را ، چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنين نكرد ، تنها وظيفه شما اين است كه به آمدن مهدي اعتقاد داشته باشيد . در اين ارتباط ، نگاه كنيد به : دكتر الأمين ابومنقة ، العلاقات السودانية النيجرية في اطار المهدية ، مجلة دراسات افريقية ، دسامبر 1991م .
2 . احمد محمد الحاج ، الحركة المهدية في غرب السودان ، ص179
196 |
به نقل از « ودّالزين » ، از مهدي ، در مورد نزديك شدن زمان ظهور ذكر شده ، بر اين موضوع تأكيد دارد كه انديشه مهدي در سودان بخش وادي النيل و غرب سودان انتشار يافته و روشن مي سازد كه منابع و مآخذ اين انديشه در مناطق مختلف سودان ريشه سنّي و صوفي دارد ، لذا دكتر مكي شبيكة ، اين جوّ سرشار از انديشه مهدي و مهدويت را با اين كلام خلاصه مي كند : « مردم سودان پيوسته نجات از ظلم و ساختن زندگي برتر را مطمح نظر خود قرار مي دادند ، لذا هر وقت مردي را مي ديدند كه هم صالح و شايسته است و هم صاحب عقل و درايت و نسبت به دين و خانواده اش ، غيرت و حميت دارد ، گمان مي كردند كه او مهدي است » . ( 1 )
مفهوم مهدويت از ديدگاه « صاحب الدعوة » در سودان
قبلاً اشاره كرديم كه در انديشه اسلامي ده مكتب پيرامون مهدي و مهدويت وجود دارد و دانستيم كه اين انديشه در مركز سودان ، وادي النيل و غرب كشور رواج پيدا كرد كه خود زمينه اي براي دعوت به مهدويت ، به رهبري شيخ محمد احمد ، به سال 1881م را فراهم ساخت ، اما به راستي جوهر و محتواي اين دعوت چه بود و به كدام يك از مكاتب يادشده منتسب بود ؟
اين موضوع از طرف مخالفان و موافقان آن در معرض تحريف و تغيير فراوان قرار گرفت ، چراكه مسأله « دعوت » به مقدار كافي ، از تجزيه و تحليل و نقد و بررسي و گفتگو برخوردار نبود ، از اين رو اشتباه و پيچيدگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكي ، شبيكة ، السودان عبرالقرون .
197 |
بر آن چيره شد ، ناگزير نگارنده ( صادق المهدي ) خود اين مبحث را قبلاً در چند نوشته مورد مطالعه و تجسس قرار داده ام كه مهم ترين آنها از اين قرار است :
« يسألونك عن المهدية/ 1975م » ، « أيديولجية المهدي / 1986م » و « عبدالرحمن الصادق ، امام الدين/1996م » ، كه دلايل خودم را از طريق شواهدي تحت عناوين : هشدارها ، نوشته ها ، احكام ، سخنراني ها و دروس امام المهدي ، به صورت تحقيقيوعلمي جالب و دقيق به چاپ رسانيده ام . ( 1 )
اگر با ديدگاهي عميق به آن منابع و مآخذ نظر شود ، همگان به اين مسأله پي خواهند برد امام المهدي در موضوع مهدويت ، داراي مكتب مستقلي است كه با مكاتب ده گانه قبلي تفاوت دارد و لذا مي توان آن را به عنوان مكتب يازدهم دانست كه به شرح مختصر آن مي پردازيم :
1 ـ تعيين زمان معين « توقيت » و همچنين ذكر مكاني خاص براي ظهور امام مهدي صحيح نيست ، لذا ايشان ( الشيخ محمد احمد المهدي/ صاحب الدعوة ) در سخنراني خود به سال 1300 هـ . ق در اين باره گفته است : ( پيامبر هرگز زماني را براي ظهور تعيين نكرده ، بلكه فرموده است : « كذب الوقّاتون » ؛ « توقيت كنندگان دروغ مي گويند » ، همچنين در جاي ديگري از اين خطابه آورده است : « بدان و اگرچه بر تو مخفي نيست ، كه علم به ظهور مهدي مانند علم به روز قيامت ، هيچ كس از حقيقت آن اطلاع ندارد ، مگر خداي متعال ) ، آن چنان كه محققاني چون « سيد احمد ابن ادريس » نيز گفته است كه : « در مبحث مهدويت چهارده كتاب از كتب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمد ابراهيم ابوسليم ، الآثار الكاملة للإمام المهدي ، دار جامعة الخرطوم للنشر ، 7 جزء پي درپي منتشر شد ، از سال 1990م تا 1994م .
198 |
اهل الله به دروغ درمورد مهدي سخن گفته اند » . و نيز افزود : « مهدي از جهتي خروج مي كند كه كسي از آن اطلاع ندارد و لذا مورد انكار قرار مي گيرد » . ( 1 )
2 ـ جايز نيست كسي دنبال نشانه ها و شروط ظهور مهدي باشد ، و اين مطلب در منشور دعوت كه در تاريخ شوال 1298 هـ . ق منتشر شده ، آمده است : « عطاي خالق متعال بستگي به علم مخلوق ندارد ، بلكه خداوند برتر از آن است كه علم او مقيد به ضابطه قوانين يا علوم اهل فن باشد ) ، و در اين رابطه نيز آمده است : « مكاشفه ممكن است عقب بماند و به جاي آن ، خداوند امر ديگري را تثبيت مي كند » ، خداوند نيز در قرآن كريم مي فرمايد : ( وَيَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ ) ؛ ( 2 ) « و خداوند چيزهايي را مي آفريند كه شما نمي دانيد » و ( عِنْدَهُ مَفاتِيحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إلاّ هُوَ ) ؛ ( 3 ) « كليدهاي غيب ، تنها نزد اوست ، و جزاو ، كسي آنها را نمي داند » . البته خداوند آن چه را اراده كند ، انجام مي دهد : ( وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْء مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ ) ؛ ( 4 ) « و كسي به علم او احاطه ندارد ، مگر آن مقدار كه خداوند بخواهد » . ( 5 )
3 ـ رواج ظلم و فساد و تفرقه مسلمانان و تسليم آنها در مقابل حكّام اجنبي ، باعث شد آنان تن به ذلت دهند ، و همين امر مسلمان باغيرت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مدرك ، ج1 ، ص337
2 . نحل : 8
3 . انعام : 59
4 . بقره : 255
5 . الآثار الكاملة ، ج1 ، ص97
199 |
حميت را جهت دفاع از دين و نابودي منكر سوق مي دهد ، لذا ايشان در همين زمينه گفته است : « آن جا كه از دين چيزي باقي نماند ، جز اسم آن ، و از قرآن جز رسم آن ، غيرت برانگيخته مي شود ، و غيرتِ مؤمن بر حريم خداوند شديدتر از غيرت او بر حريمش است » . ( 1 )
4 ـ زنده شدن دوباره اسلام و اصلاح اوضاع مسلمانان انجام نمي گيرد مگر از طريق احياي كتاب و سنت كه فعلاً مدفون شده اند ، لذا در اين زمينه گفت : « اينك من به شما خودم توصيه مي كنم تا تقواي خدا را درنظر بگيريد و از سنت رسول خدا تبعيت كنيد ، و بدانيد كه مسأله مهدويت به اين دو موضوع بستگي دارد » . ( 2 )
5 ـ آن بيعتي كه مهدي به عنوان رشته پيوند ، بين خودش و اصحابش قرار داده ، وظايف آنان را به نحو زير مشخص كرده است : « با خداوند و رسول او بيعت كرديم و با تو بر طاعت خدا نيز بيعت كرديم كه دزدي نكنيم و مرتكب زنا نشويم و افترا و بهتان نزنيم و از فرمان تو ، در امر به معروف و نهي از منكر ، سرپيچي نكنيم ، با توبيعت كرديم كه نسبت به دنيا زهد داشته باشيم و آن را ترك كنيم و از جهاد نگريزيم و به آن چه نزد خداوند است راغب و علاقمند باشيم .
6 ـ او ( محمد احمد ) تلاش فراوان مي كرد براي احياي دين و برپا داشتن سنت هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مي گفت : « و من خودم را دور مي دانم از اين كه ولي امر باشم ، يعني همان كسي كه نجات و رهايي به دست اوست ، اما من منتظر او هستم تا كمك كار و خدمتكار او باشم » . . . « تا اين كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مدرك ، ص69
2 . همان مدرك .
200 |
برخلافت بزرگ از جانب خدا و رسول يورش بردم و آن گاه به من خبر دادند كه من مهدي منتظر هستم » . ( 1 )
7 ـ از اقوال و افعال مهدي بهوضوح مي توان دريافت كه ظهور او در آخرالزمان نيست ، چراكه امت اسلام ، پس از او باقي خواهند بود ، به جهت اين كه او از ميان اصحابش خلفايي را برگزيد تا جانشين خلفاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) باشند . هرچند كسي بگويد كه اين منصب ها مناسب پس از وفات آنهاست . و دليل ديگر مبني بر اين كه او معتقد به استمرار امت پس از ظهور مهدي مي باشد ، اين است كه او معياري را براي جنبش اصلاح ديني ، اين گونه مطرح كرده كه : « براي هر وقت و مقامي ، حال و وضعي خاص است ، و براي هر زمان و دوراني مرداني بايد باشد » .
با وجود گفته ها و نوشته هاي بسيار امام مهدي ، او از نزديك يا دور ، اشاره اي به ظهور حضرت عيسي نداشته ، آن چنان كه در متون اسلامي آمده است كه ظهور مهدي اول است ، سپس ظهور عيسي ، در شرايط آخرالزمان ، همچنان كه در هيچ يك از نوشته هاي فراوان او ، اين مطلب وارد نشده كه كلامش خاتم و پايان بخش است ، و يا اين كه او در زمان خاتم آمده است .
خلاصه : دعوت امام مهدي ، از منظر تعليمات او :
ـ جدايي قائل شدن بين مهدويت و توقيت هاي آخرالزمان .
ـ عدم قبول شرايط و علامت هايي كه ديگران در آن متبحر شدند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الآثار الكاملة ، ج1 ، ص97
201 |
ـ ارتباط قائل شدن بين دعوت و نياز مبرم براي پر كردن خلأ رهبري ، از طريق جلوس بر اريكه خالي خلافت ، به جاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) .
ـ اين گونه الزامات و ضرورت هاي موضوعي ، توأم شده با يك تجربه دروني ، در مورد صدور امر غيبي به او كه وي ملزم به انجام آن وظايف مي شود و امت را نيز به شدت ملزم به اطاعت از خويش كرده تا آن وظايف را به انجام رساند ، و آن حسب الزام عام قرآن كريم است : ( وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إليّ ) ؛ ( 1 ) « از راه كساني پيروي كن كه توبه كنان به سوي من آمده اند » .
تعاليم امام مهدي در مورد مهدي و مهدويت خود مكتب جديدي را به عنوان مكتب يازدهم در روند سير مكاتب مهدويت اسلامي ، بهوجود آورده است كه تنها اثر منحصر به فرد و بادوام در زمينه دعوت به مهدويت است كه مي تواند اساس همگرايي اهل قبله ( مسلمانان ) را بهوجود آورد ، و اين دعوت در هفت نكته خلاصه مي شود :
1 ـ دعوت به مهدويت بر اين موضوع متمركز است كه احياي دين اسلام بستگي دارد به احياي كتاب و سنت كه اين خود به عنوان حمايت و پشتيباني از مهم ترين اصل نزد اهل سنت است .
2 ـ دعوت اين مطلب را مورد تأكيد قرار داده است كه تكليف ها و احكام اسلامي داراي ريشه هاي روحي و معنوي ، به عنوان پشتيباني از اصل اول تصوف است .
3 ـ همچنين دعوت بر نقش امامت در رهبري ديني پافشاري مي كند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لقمان : 15 ؛ المهدي در الآثار الكاملة ، ج1 ، ص137 به آن استشهاد و استناد كرده است .
202 |
كه اين به نوبه خود با مهم ترين اصول شيعه موافقت دارد ، گرچه مسأله امامت را مرتبط ساخته به شايستگي و كارآمدي ، نه به نسب و پيوندهاي خوني : « هركه به دين ملتزم باشد و احكام آن را گردن نهد و دل هاي مسلمين تمايل به او پيدا كنند ، هم او امام است » ؛ مطابق عقيده اباضيه .
4 ـ دعوت بر اين نكته تأكيد دارد كه حركت در فقه اسلامي بايد براساس اين منطق باشد كه « براي هر وقت و مقامي ، وضع و حال خاصي وجود دارد ، و براي هر زمان و دوراني بايد مرداني خاص باشند » . البته اين اصلي است كه علماي عقايد اسلامي بر آن اصرار دارند .
5 ـ اين دعوت ، فريضه جهاد را احيا كرد ؛ يعني همان اصلي كه مسلمانان انقلابي بر آن تأكيد دارند .
6 ـ دعوت ، پيروي و وفاداري را صرفاً براي امور قطعي وحي مي داند كه از دايره پايبندي به فِرَق و مذاهب فراتر است ، اما در مورد مسائل غيرقطعي ، بايد از طريق اجتهاد و شوري ، به حل و فصل آنها پرداخت كه اين اصلي از اصول بيدارگران اسلامي است .
7 ـ تلاش براي طرد نقش هاي ايستا و غيرفعال از مهدويت و مرتبط دانستن آن بهوظيفه احياي دين ، كه اين معني همان چيزي است كه « احمد العوّام » از رهبران انقلاب عربي مصر ، آن را مقرر ساخت و او جزء كساني بود كه اشغالگران انگليسي آنها را به سودان تبعيد كردند ، لذا او پيامي را درباره دعوت به مهدويت به نگارش درآورد كه در پايان آن ، از مسلمانان خواست تا امام مهدي را كمك نمايند ، اين پيام تحت عنوان : ( نصيحت عوام ، براي افراد خاص و عام ، از برادران اهل ايمان و اسلام ) بود و در آن اين عبارات آمده است : « اوضاع و احوال جهان اسلام ، مستلزم كسي است
203 |
كه به امر دين قيام كند ، لذا از خداوند مسألت مي نماييم تا دين اسلام را كه خود براي ما پسنديد ، استوار و حاكم گرداند ، تا به عنوان وفاداري باشد نسبت به وعده صادق او و تصديقي نسبت به سخنان رسول او ، چه به واسطه امام مهدي ( عليه السلام ) است كه ستارگان اقبالش ظاهر و بارقه هاي وجودش نمايان گشتند و چه بسا بهواسطه ديگر بندگان صالحش باشد » ، وقتي امام مهدي بر اين رساله و پيام مطلع شد ، آن را مجاز دانست و دستور داد چاپ شود .
دكتر عبدالودود شلبي در مورد مهدويت در سودان ، مي گويد : « جنبشي بود كه تمامي جنبش هاي اصلاحي عصر خود را مجسم مي كرد » ( 1 ) كه اين خود مفهوم وجوب تلاش براي اجراي اصلاحات را اِفاده مي كند ، و اساساً مكتب يازدهم مهدويت در سودان بر اعتقاد به مهدويت تأكيد دارد ، اما آن را از سلسله محكم خويشاوندي كه در مكاتب شيعي به چشم مي خورد با توقيتات قاطع مكاتب اهل سنت ، جدا مي سازد .
محور هفتم : تعامل با ديگر مكاتب ، با وجود اختلاف در عقايد و ديدگاه ها
برخي مسلمانان ، به دلايلي كه خود ذكر كرده اند ، مي خواهند از اعتقاد به مهدويت ، به شكل نهايي ، صرف نظر شود ، در حالي كه ديدگاه ، با وجود دلايل محكم و استوار ديگران ، سودمند نيست ، اما دعوت مسؤولانه امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دكتر عبدالودود شبلي ، الاصول الفكرية لحركة المهدي السوداني ودعوته ، دارالمعارف ، القاهرة 1979م ، ص248 .
204 |
مهدي در سودان ، درواقع نمايانگر همان اصلاح و تجديد دين در هر صد سال مي باشد و همچنين با ديدگاه فخر رازي و ابن كثير و فارابي به عنوان فيلسوف در ( مدينه فاضله ) و موضوع « غوث الزمان » از نظر صوفيه ، مطابق آن چه قبلاً به تفصيل آن پرداختيم ، هماهنگي دارد .
اختصاص دادن موضوع مهدويت به خود و از منظر كساني كه به آن اعتقاد دارند ، از جهت پايبندي هر فرقه به اعتقادات شخصي خود و نيز از جهت رهبران آن فرقه ها ، عملاً موجب اختلاف بين مسلمين مي شود ، اما اگر از مسأله نسب و خويشاوندي و جزميت در توقيت دست برداشته ، به سوي گرايش مسوولانه گام برداريم ، وحدت و نزديكي بين فرقه ها و مكتب هاي اسلامي بهوجود مي آيد و بدين ترتيب مقوله امام محمد احمد المهدي در سودان را بارور خواهد كرد .
همان طور كه عقيده به مهدويت موجب اختلاف بين فرق و مكتب هاي مسلمانان شده ، اعتقاد به مسيحيت نيز مايه اختلاف بين كل اهل كتاب است ، چون يهودي ها داراي نوعي اعتقاد و مسيحيان داراي اعتقادي ديگر و مسلمانان پيرامون اين موضوع عقايد خاصي دارند .
صرف نظر از اين گونه اختلافات ـ چه بين مسلمانان ، در مورد انديشه مهدويت ، يا پيرامون مسيحيت و يهوديت ـ ولي به هرحال انسان مي تواند از موارد منفي آن چشم پوشي كند ، آن هم نه از طريق يكسان سازي ديدگاه هايشان و يا ناديده گرفتن اختلافاتشان ، بلكه از طريق تأمين حداقل توافق پيرامون مجموعه اي از مفاهيم كه تعامل حكيمانه را ـ با وجود آن اختلافات ـ محقق مي سازد كه عملاً و پيوسته ديدگاه و عقايد انسان ها را بارور و بالنده مي كند ، بدون اين كه بخواهد باعث منازعات خونين شود و
205 |
يا اين كه موجب كارشكني روند تفاهم بين همه گردد كه ممكن است در يك جامعه واحد و يا بين تمدن هاي مختلف باشد .
قوانين طبيعي
انديشه انساني به شناخت قوانين طبيعي راه يافت ، كه اين خود ديدگاهي را بهوجود مي آورد كه احتمال دارد ، مورد قبول همگان واقع شود و آن اين كه عالم سنت هاي طبيعي دارد و وظيفه انسان اين است كه آنها را كشف كند و براي اهداف و اغراض خويش آنها را ـ از طريق عقل و تجربه ـ به كار گيرد و مورد استفاده قرار دهد .
قوانين معرفتي
همچنين انتظار مي رود انديشه ديني ـ فلسفي انساني به قوانين معرفتي مورد توافقي برسد كه دربرگيرنده و پذيرنده وسايل چهارگانه شناخت و معرفت باشد كه عبارتند از : وحي ، الهام ، عقل و تجربه ؛ و براي هر بخش لازم است حوزه مشروع و قابل قبولي اختصاص يابد ، در اين صورت مناقشه بين دين و لائيسم فيصله پيدا مي كند .
قوانين اخلاقي
آن چه را بايد انتظار داشت ، اين است كه مردم بر اصول و منابع قوانين اخلاقي اتفاق نظر داشته باشند كه از ويژگي هايي نظير : همانندسازي ، كلي نگري و از خودگذشتگي برخوردار باشد ، در اين صورت درگيري هاي موجود پيرامون علم اخلاق ( Axiology ) پايان مي پذيرد .
206 |
حقوق بشر
اميدواريم كه مردم متفقاً منشور حقوق بشر را ـ كه بر آزادي ، عدالت ، كرامت ، برابري و صلح استوار است ـ بپذيرند . و آن چه را مؤمنان انتظار دارند ، از قبيل پيروزي نهايي حق و شكست قاطع باطل تحقق يابد و لذا موضوع فيصله دادن اين گونه قضايا ، جوهره اين انتظار را تشكيل مي دهد .
ما در فرازهاي پيشين شيوه تعامل برتر و ايده آل را در زمينه حل و فصل اختلافات مربوط به مهدويت توضيح داديم ، اما در ارتباط با مسيحيت ، اختلافات موجود پيرامون اين مكتب استمرار دارد ، به جهت اين كه متون ملل مختلف با يكديگر متفاوت است و لذا شأن اين موضوع به خداوند متعال بازمي گردد : ( فَاللهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ) ؛ ( 1 ) « خداوند ، بين آنان ، در روز قيامت درباره آن چه ، پيرامون آن اختلاف داشتند ، داوري مي كند » .
هرگز نمي توان به ديدگاه واحدي از طريق گفتگو پيرامون مهدويت رسيد ، اما مي توان از طريق گفتگوي اديان و تمدن ها و نظاير اين ها كه از ابزارهاي همبستگي به شمار مي آيد ، چشم انتظار وضع انساني برتر ، آزاد و عادلانه باشيم . و از دلايل اين كه اسلام مي تواند دين انسانيت باشد ، اين است كه شريعت اسلام قادر است اين نگرش انسان ، به سوي يك سرنوشت نوراني را تحت پوشش خود قرار دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 113
207 |
بعد فلسفي مفهوم رهايي بخش
در انديشه انساني
دكتر قيصر موسي الزين
مفهوم نجات دهنده ( رهايي بخش ) :
نجات دهنده در ادبيات مفهوم تاريخي را در برخي حالات و مفهوم اسطوره اي ( 1 ) را در حالات ديگر نشان مي دهد ، همچنان كه در بسياري از حالات مفهوم دوگانه اي را بيان مي كند كه مفهوم تاريخي و اسطوره اي در آن آميخته مي شود .
و طبق معمول ادبيات ـ يا هر آن چه به نگارش درآمده است ـ دربرگيرنده تمامي موضوع « نجات دهنده » نيست ، زيرا نمي تواند همه مسائل متداول شفاهي را زير چتر خود قرار دهد ، چه از نظر مناطق جغرافيايي و يا در طول نسل هاي مختلف .
و « نجات دهنده » فردي است كه مجموعه معيني از مردم را از اوضاع رقت انگيز و مصيبت بار ، به گونه اي شبيه به اعجاز ، نجات مي دهد و هيچ فرد ديگري نمي تواند به اين مهم قيام كند و جايگزين او شود ، بنابراين و با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فراس السواح ـ دين الإنسانية ـ ص 55 و صفحات بعد .
208 |
اين توصيف ، « نجات دهنده » نشان دهنده آن روي سكه و يا مخالف اوضاع رقت بار و آميخته با شكست جمعي از افراد است كه در يك مكان خاص فراگرفته اند .
لذا مي توان گفت كه « نجات دهنده » همان شخص « مرتَقَب » يا « مُنْتَظَر » است كه تجسم بخش اميدي است كه در آينده به سوي حاضري كه تاريك است روي خواهد آورد ، از اين رو « نجات دهنده » ـ مانند اوضاع و احوال فاجعه انگيز و مصيبت بار مردم ـ نشانگر يك پديده قابل تكرار است و اين گونه نيست كه صرفاً يك واقعه اي باشد كه ممكن است سپري گردد و ديگر برنگردد ، به همين خاطر بايد آن را جزء يك روال ( pattern ) دانست ، و نبايد آن را به عنوان يك پديده انساني كه مختص جامعه يا فرهنگ خاص است تلقي نمود و اساساً از پايين ترين و محصورترين سطوح فردي شروع شده و رفته رفته به سطوح گسترده تر در چهارچوب امت ها و ملت ها و با يك معيار تاريخي ، توسعه پيدا مي كند كه با مقياس قرن ها سنجيده مي شود .
اساساً « نجات دهنده » در انديشه هاي انساني صورتي از صور « قهرمان » را نشان مي دهد و موضوع « قهرمان » از مفهوم « نجات دهنده » گسترده تر است ، زيرا « قهرمان » ممكن است با اوضاع مصيبت بار در ارتباط باشد و يا نباشد ، از اين گذشته « قهرمان » مطابق تخيلات و اميد و آرزوهاي مجموعه اي از بشر ظاهر مي شود كه در اثر آرزوهاي لجام گسيخته و يا نيازهاي شديد و همراه با اصرار بهوجود مي آيد .
با اين كه مفهوم قهرمان در همان چارچوب « نجات دهنده » قرار مي گيرد ، اما در عين حال ممكن است در ابتدا به صورت يك تخيل جمعي
209 |
محسوب شود ، اما اين گونه تخيلات ، مي تواند تأثير نيرومندي بر واقعيت داشته باشد ، چرا كه اين موضوع قدرت تلقين و تأثير بر افراد را دارد ، بهويژه بر كساني كه ساختار خاص رواني آنها آنان را به ايفاي نقش « نجات دهنده » يا « قهرمان » سوق مي دهد كه عملاً پاسخ دهنده به نيازهاي رواني آنان ، در جهت به دست آوردن منزلت اجتماعي و يا نائل آمدن به يك نوع خاطره جاودانه در كتاب تاريخ است .
مفهوم « نجات دهنده » در دو تفسير اعتقادي و اجتماعي
موضوع « نجات دهنده » به جنبه هاي اعتقادي و ايماني ارتباط دارد ، كه خود نشانگر يك نوع عقيده است كه ممكن است ديني و يا غيرديني باشد ، و همچون ساير عقايد ، تفسيرهاي مكتبي و مسلكي نسبت به اصول و منابع آن متفاوت است ، در حالي كه مكتب هاي مادي ( 1 ) تلاش دارند تا هرگونه غرابت يا پيچيدگي يا تقدس را از آن مفهوم نفي كنند ، زيرا اين مسائل ساخته و پرداخته جامعه است براي تحقق اهداف منفعت طلبانه و عملي خود ، از اين رو داراي ارزش اعتقادي خاصي نيست ، ولي داراي نوعي ارزش منفعت طلبانه و عملي است و اين تلقي ، با ديدگاه هاي مكتب بشري ( مادي ) كه حقيقت متافيزيك را انكار مي كند يا لااقل آن را ، چه در سطح فلسفي ( از حيث ساختار منطقي ) و يا در سطح علم جامعه شناسي شايسته بحث نمي داند ، منطبق است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مانند آن موردي كه « دوركيم » در كتاب خود « صورت هاي اوليه حيات معنوي » نشان مي دهد .
210 |
اما در ارتباط با انديشمندان درون نظام هاي معرفتي و اعتقادي ، بايد گفت كه اينان ديدگاه مادي را قبول نمي كنند ، چراكه « نجات دهنده » از طرف عالم غيب مي آيد و اين غيب را ، تحت عنوان « علم غيب » قبلاً مي توان شناخت و منبع اين نوع معرفت ، خود صبغه غيبي دارد ، مانند : پيشگويي هايي كه پيشينيان آورده اند كه در قدرت آنان بر شناخت « غيب » نمي توان ترديد داشت ، و از اين جاست كه مفهوم « نجات دهنده » با ميراث متداول خبرهاي غيبي پيرامون آينده و حوادث جهان وابسته به همان مفهوم « نجات دهنده » و پيروزي هايي كه بايد تحقق بخشد ، ارتباط دارد البته اين ديدگاه مبتني بر ايمان و يقين ، در تضاد با ديدگاه تشكيك انتقادي و يا غير انتقادي است ، ضمن اين كه يقين و ايمان سطوح متعددي دارد كه نخستين آن با مسأله مبدأ مرتبط مي باشد ، پس كساني كه مبدأ را قبول دارند ، در مورد زمان ظهور « نجات دهنده » و محل ظهور و شخص او اختلاف دارند و غالباً بحث پيرامون بررسي روايات گذشته و يا در مورد بازسازي روايات جديدي است كه مبتني بر شناخت نوين نسبت به افرادي است كه به اين موضوع ايمان ندارند كه باب اتصال به نيروهاي ماورايي بسته شده است و كساني كه به درستي خواب و رؤيا و نداهاي غيبي و نظاير آن اطمينان دارند در همين راستا قرار مي گيرند .
اما واقعيت اين است كه مكتب هاي مادي ( بشري ) ـ با درنظر گرفتن مراحل مختلف آن ـ نمي تواند قدرت معرفتي و عقيدتي ، خارج از مسلك شكر داشته باشد كه ديدگاه غيبي مورد اشاره را رد كند و هرگونه تلاش از طرف آن ، جهت عبور از آن حد و مرز ، يقيناً آن را وارد يك نوع تضاد منطقي مي كند ، لذا در آن صورت ، اين نظريه ( مادي ) نسبت به ديدگاهي
211 |
( متافيزيك ) كه نمي تواند بهواسطه متد خود با آن تعامل داشته باشد و از روش جزمي و قطعي استفاده كند احكامي صادر خواهد كرد ، درحالي كه نظريه غيبي ، به جهت محال بودن طرح تشخّص در اين جا و امكان ناپذير بودن خروج از فضاي ذهني و رواني كه پديده الهام خاص از آن صادر مي شود ، در برابر كساني كه تلاش مي نمايند شناخت غيبي را براساس جزم و يقين پايه ريزي كنند نمي تواند از دايره خودشناسي خارج گردد .
« نجات دهنده » و مقوله دين
همان طور كه اشاره شد ، مفهوم « نجات دهنده » ، منحصر به تفكر ديني نيست ، بلكه در حوزه هايي يافت مي شود كه حقيقت هيچ ديانتي را قبول ندارد ، تا آن جا كه مفهوم قهرمان ( نجات دهنده ) در تجربه كشورهاي كمونيستي كه به تفسير مادي تاريخ اعتقاد دارند ، و مقوله متافيزيك را اساساً منكر هستند نيز ظاهر شده است .
در اين ميان به افرادي نظير : لنين و مائو تسنغ و هوشي منا برمي خوريم كه همگي خطاب شاعرانه و خيال پردازانه را براي بالا بردن آمال و آرزوهاي توده هاي مردم از طريق تحريك تخيلات آنان و القا كردن خطاب جزمي غيبي به ملت هايشان جهت ايجاد باور و اعتماد نسبت به آينده و بالا بردن روحيه مقاومت و پايداري در بين آنان ـ بر اين اساس كه پيروزي قطعاً حاصل خواهد شد ـ به كار گرفتند . لذا تعبيرهايي مثل « عظمت » و « جاودانگي » را ، هنگام سخن گفتن پيرامون « شهدا » ي راه « پيروزي » كه بشارت آن را مي دهند ، به كار مي برند ، البته اين مورد تنها يك مثال بود ، بلكه موارد زيادي وجود دارد كه در آن « نجات دهنده » در
212 |
مسيري مخالف دين حركت مي كند .
اما طبق معمول و در اغلب موارد مقوله « نجات دهنده » با تفكر ديني ارتباط پيدا مي كند ، بلكه اين انديشه عمدتاً وابسته به دستگاه روحاني و ديني خاصي است كه مسؤوليت تعيين مشخصات و زمان ظهور « منجي » را برعهده دارد و چه بسا شامل ترسيم ويژگي هاي فردي او جهت بهره برداري از آن در تفسير كتاب هاي ديني يا متون كتب مقدس و يا براي اثبات ادعاي تحقق مسأله راه يافتن به شناخت ديني و توانايي دريافت وحي الهي از آسمان مي شود .
چنان چه با يك نگرش كلي به اديان بزرگ بشر نگاه كنيم ، درمي يابيم كه بر انديشه « خدا » يا « پيامبر » مجتمع و هماهنگ نمي شوند ، اما بر تفكر و انديشه « معلم » كه ممكن است پيامبر باشد يا نباشد ، ( 1 ) اتفاق نظر دارند . آورده اند كه روزي از بودا سؤال شد : آيا به خدا ايمان داري ؟ گفت : من آن را نگفته ام ، لذا به او گفتند : بنابراين تو به خدا ايمان نداري ! گفت : اين را نيز نگفته ام !
حال منبع شناخت ديني چه پيامبر باشد يا معلم ( مرشد ) به جهت اين كه پيامبر ( نبي ) ابعاد معلم و بيش از آن را دربر مي گيرد ، لذا بيشتر اديان به طور ضمني ايده ( منجي ) را مطرح مي كنند ، چرا كه آن آموزگار بزرگ يا پيامبر ، ضرورتاً همان « منجي » را در عصر خود نشان مي دهند ، با اين تفاوت كه قوت يا ضعف انديشه « منجي » در هريك از اديان ممكن است فرق كند كه اين خود منعكس كننده اختلاف درجات قوت يا ضعف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بودا قبل از آن كه نماد الوهيت پيدا كند ، يك معلم بود .
213 |
انديشه متافيزيك و اغراق اديان مختلف در موضوع غيبيات است كه البته معمولاً اين موضوع را درميان اديان نزديك به طبيعت مادي ( Natural Religions ) ضعيف تر مي يابيم ، تا آن جا كه اندك اندك به مبحث نفي انديشه الهي و يا تضعيف آن نزديك مي شود ، آن چنان كه در مكتب « كنفوسيوسيسم » مشاهده مي شود ، در حالي كه موضوع « منجي » در برخي اديان مثل مسيحيت بسيار قوي مطرح مي گردد ، با اين فرق كه هر ديني نسبت به ميزان پايبندي آن به ايده « منجي » مذاهب متفاوتي دارد .
« نجات دهنده » و ايده « بشارت »
درميان همه ادياني كه به ايده « نجات دهنده » اعتقاد دارند ، عنصر مشتركي را مي توان يافت كه همان مژده و بشارت است ، بدين معني كه شيوع پيش بيني ظهور « منجي » يا تولد او مطرح مي گردد و مثال هاي فراواني را مي توان براي آن در اديان يافت ، مثل : يهوديت ، مسيحيت يا اسلام ، در اين جا مي توان به بودائيسم اكتفا كرد كه خلاصه روايات بودايي ( 1 ) در اين ارتباط ، اشاره به اين موضوع دارد كه مادر بودا قبل از تولد پسرش ، در خواب مي بيند كه يك فيل سفيدِ خوش تركيب ، با دندان هاي زرين و سري برّاق كه داراي شش اسلحه بود ، از سمت راست وارد رحم او مي شود . همين كه پدر بودا ـ كه پادشاه بود ـ قصه خواب را از زبان همسرش شنيد ، كاهنان بزرگ را جمع كرد تا براي او اين رؤيا را تعبير كنند ، آن گاه آنان براي فرزندش ( بودا ) بزرگي و عظمت را پيش گويي كردند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فالح مهدي ـ البحث عن منقذ ( جستجوي يك منجي ) ـ ص60 و صفحات بعد .
214 |
اين كه او مردم را به سوي رهايي و نجات هدايت خواهد كرد .
منابع و مآخذ مكتب بودايي نيز اين مطلب را ذكر مي كنند كه به هنگام ولادت او ، نور درخشنده اي در آسمان ظاهر شد كه باعث شد لال ها به سخن درآيند و كرها بشنوند و لنگ ها بر پاي خويش بايستند ، و خود بودا نيز در موقع تولد سخن گفته و اعلام كرده است كه او سرور كائنات خواهد بود .
همچنين اين منابع ذكر كرده اند كه يكي از مرتاضان و زاهدان ساكن در كوه هاي هيمالايا هيچ اطلاعي از تولد بودا نداشت ، اما در عين حال در آسمان جشني را مشاهده كرد كه از طرف ملائكه برپا شده بود ، از اين رو او از موضوع تولد « منجي » اطلاع پيدا مي كند و از طريق تشعشع نور از جانب بودا ، محل او را پيدا نموده و به آن سو رفت تا به او رسيد و به پدر و مادر او بشارت داد كه او آينده درخشاني خواهد داشت .
در اين جا مفهوم بوداييِ « نجات دهنده » به نوع خاصي از مقوله رهايي اشاره دارد كه هيچ ارتباطي با موضوع نجات و رهايي از اوضاع اجتماعي وخيم و فاجعه بار ندارد ، بلكه به مقوله رهايي روحي محض منحصر مي شود ، تحت اين عنوان كه جوهر مشكل انسان ها در متن زندگي دنيوي ؛ با همه غم ها و شادي هايش ، نهفته است .
البته اين نوع « نجات دهنده » مخالف آن نوعي است كه « نجات دهنده » در آن نقش مثبتي را جهت رهايي و نجات مردمش از ظلم و جور و بدبختي و رنج ايفا مي كند ، همان طور كه در نمونه هاي دين يهود و اسلام ديده مي شود كه براساس « اُمت » استوارند نه « فرد » ، ضمن اين كه زمان را به دو بخش دنيوي و اُخروي ـ با وجود اين كه مفهوم اخروي حيات نزد
215 |
يهوديان ضعيف و نارساست و به رغم اين كه حكاياتي از مسأله بشارت در اكثر دستگاه هاي ديني وجود دارد ـ تقسيم مي كنند . اما به ترتيب عناصر كليدي نظام ساختار آنها بايد با فلسفه ديني خود هماهنگ و درنهايت پيوند تنگاتنگي با فرهنگ آن مجموعه كه نظام ديني و فلسفه آن وابسته به آن است داشته باشد . از اين رو در خواب مادر بودا كه به آن اشاره رفت ، اين قضاضا ملاحظه شده است ، مثلاً فيل سفيد نشانگر بالاترين مراتب تعين و تجسم در دستگاه اعتقادي تناسخ يا تعدد ولادت ها در انديشه بودايي ـ هندي ( بودائيسم ـ هندوئيسم ) است .
ذكر برخي نمونه ها از « نجات دهنده » در تمدن هاي قديم مصر و يونان
آن چه در اين جا به آن اشاره مي كنيم ، صرفاً به عنوان مثال هايي است كه مي توان نظير آن را در ديگر تمدن هاي بشري يافت ، مثلاً در تاريخ قديم فراعنه مصر ، هرچه فشارهاي اقتصادي و سياسي بر مردم زيادتر مي شد ، به همان نسبت پيشگويي ها و توقعات ظهور يك پادشاه منجي ( 1 ) بيشتر مي گرديد ، و معمولاً اين مسأله تحقق پيدا مي كرد . در راستاي يك مرحله جديد از تاريخ فرعوني كه معروف به ثبات و استمرار است ، اين مورد با « مينا » كه يك پارچه كننده مصر براي اولين بار و بنيان گذار نخستين خاندان در آن جا است ، ظاهر شد و اين پديده در پايان عصر خاندان چهارم ، به علت افزايش نارضايتي و احساس ظلم و اجحاف درميان مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مأخذ ، ص9 و صفحات بعد .
216 |
در اثر ساختن اهرام ثلاثه بزرگ در دوران خاندان سوم و چهارم تكرار گرديد .
در اين مقطع يك پيش گويي پيدا شد كه مي گفت همسر يكي از كاهنان معبد « هليوبولس » كه وابسته به خداي « رع » مي باشد ، مولودي به دنيا خواهد آورد كه او از بزرگ ترين كاهنان در معبد خداي « رع » شده و سپس يكي از فراعنه خواهد شد و بدين وسيله او سلطنت را به يك خاندان جديد كه همان خاندان پنجم است ، منتقل خواهد كرد .
هنگامي كه دولت قديم فراعنه رو به ضعف و ناتواني گذاشت و آشوب و آشفتگي كشور را فراگرفت ، پيشگوي ديگري پيدا شد و گفت كه پادشاهي از جنوب ، از يك زن متعلق به سرزمين « نوبه » ( بربرهاي شمالي آفريقا ) متولد مي شود كه همان « أمنحات » است كه دوازدهمين خاندان فراعنه مصر را پايه گذاري مي كند و همين موضوع با « أحمس » نيز تكرار مي گردد ، كه او قوم « هكسوس » تجاوزگر را از سرزمين مصر بيرون مي كند و دولت جديد مصر را در تاريخ فراعنه مصر بنيانگذاري مي نمايد .
در توصيف « أمنحات » ، پيش از ظهورش ، اين گونه ذكر كرده اند كه : « پادشاهي از جنوب خواهد آمد ، نامش « ميني » يا « مينا » مي باشد كه پسر زني است كه اصالتاً از سرزمين « نوبه » است ، او از سر به دنيا آمده و تاج سفيد را تحويل خواهد گرفت ، آن گاه مملكت را يكپارچه كرده و صلح و دوستي را در زمين مي گستراند و مردمان او را دوست مي دارند و او آنها را خرسند و خوشحال خواهد كرد . و كاري خواهد كرد كه پسر انسان جاودان باقي خواهد ماند ، در حالي كه افراد شرور ، دسيسه گر و توطئه چين و فتنه آفرين ، دهان خود را از فرط ترس و وحشت از او بسته و آسيايي ها نيز
217 |
با شمشير او كشته خواهند شد و لوبي ها ( ليبيايي ها ) با آتش و لهيب او آتش خواهند گرفت » . ( 1 )
البته اين پيشگويي تصويري را از « منجي » ارائه مي دهد كه خيلي نزديك است به آن چه در كتب يهودي وجود دارد ، او مردي است جنگجو و دلاور ، اما در عين حال عدل و صلح را از طريق جنگ برپا مي كند و اين صلح صرفاً مخصوص امت خويش ـ مردم مصر ـ است كه اسطوره ها آنها را به عنوان « اهل زمين » معرفي كرده اند .
از اين گذشته ، چهره ديگري از « منجي » در تمدن يوناني ، همراه با ظهور اسكندر ( 2 ) آشكار مي شود ، اما مصر عملاً ، پس از حكومت فراعنه ، در ترسيم و تكميل اين چهره ، تاحدود زيادي سهيم بود . خودِ اسكندر نيز در دوران پرآشوب سياسي و اجتماعي كه بر عشيره بدوي او نيز در مقدونيه كشور يونان سايه افكنده بود ، ولادت يافت و اين دوره توأم با رواج كشتار و بي بند و باري جنسي و اخلاقي در بين آنان بود ، تا آن جا كه موضوع صحتِ نسب و انتساب او به پدرش « فيليپ » شك و ترديدهاي زيادي بهوجود آورد ، در عين حال مادرش « اولمبياس » مدعي شد كه پدر حقيقي اسكندر همان خداي آمون است كه معتقد بود شوهرش مي باشد و اين موضوع را مدام به اسكندر تلقين مي كرد ، لذا هنگامي كه اسكندر وارد مصر شد ، كاهنان خداي آمون ، تلاش كردند اين توهم را در روح و روان اسكندر راسخ كنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سليم حسن ـ مصر القديمة ـ ج2 ، ص173 و 174
2 . ابراهيم نصحي ـ تاريخ مصرفي عهد البطالمة ـ ج1 ، ص5 و صفحات بعد + ج2 ، ص13 و صفحات بعد .
218 |
ضمناً در سيره اسكندر داستان هايي ذكر شده كه نشانگر صحت تولد اوست ، مانند آن مشعلي كه در آن شب ، در يكي از گوشه هاي زمين افروخته شد ، همچنين گفته پيشگويان و منجمان كه او ( اسكندر ) تماي مشرق زمين را شكست خواهد داد ، ( 1 ) و گفته مي شود كه يكي از چشم هاي اسكندر به رنگ آبي زلال و ديگري سياه تيره بوده است .
گرچه طرح سيما و نمونه اسكندر درميان اقوام يوناني خود ، بيشتر به همان الگوي قهرمان به طور عام نزديك مي شود ، اما در عين حال دربرگيرنده ابعاد يك « نجات دهنده » است ، زيرا او آنان را از آشوب و نابساماني و وحشي گري و بي بندوباري نجات داد ، چراكه اين آسيب ها متضاد با درس هايي بود كه از معلمان كارآزموده خود در فلسفه يونان فراگرفته بود ، و او براي ملت هاي ديگر نيز كه كشورشان را فتح كرد « منجي » به شمار مي آمد و قبل از همه مصر كه او را به عنوان نجات دهنده از ايرانيان اشغالگر مي دانستند .
لذا طبيعي بود كه سبك و سياق « منجي » در ميراث يونان ، با طبيعت و ريشه هاي مادي آن تناسب داشته باشد و متأثر از گرايش اسطوره اي خام بت پرستانه ، به جاي اغراق كردن در مباحث پيچيده متافيزيك كه اديان شرقي بدان متصف هستند باشد ، و بدون شك مطالعه و بررسي نمونه هاي ديگري مثل « كرشنا » در هندوئيسم و « زردشت » در تمدن ايرانيان ، خود اين نتيجه را آشكار مي كند كه به رغم وجود عناصر مشترك در آن حالت هايي كه سبك و سياق « منجي » را تحقق مي بخشد ، اما هريك از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فالح مهدي ـ مصر ـ ص34
219 |
آنها خصوصيات خاص خود را دارد كه اين ويژگي ها از فلسفه همان تمدن و يا جغرافياي فرهنگي همان منطقه كه به آن تعلق دارد برخاسته است .
شخصيت « منجي » در اديان ابراهيمي
منظور از اديان ابراهيمي همان دين يهوديت ، مسيحيت و اسلام است ، و مهم ترين نوع « منجي » نمونه اي است كه به مسيح معروف شد ، و به حكم ترتيب ظهور تاريخي ، اين نمونه در چارچوب تفكر يهودي تأسيس يافت كه به « ملت » اهميت فوق العاده اي مي بخشد كه كمتر از خود آن دين نيست ، البته اين ملت كه در تعدادي از قبايل عبراني ( عبري ) نمايانگر است ، به صورت بدوي زيسته و پرورش يافته و گرايش به جنگ و نبرد دارد و در عين حال چشم به معرفت شناسي و نگرش سياسي دوخته است كه مهم ترين اميد و آرزويش اين بود كه يك مملكت نيرومند بسازد ، آن گاه بر ديگران مستولي شود ، اما او دربرابر قدرت و چيرگي نيروهاي جهان شكست خورد و هرآن چه در مملكت ساخته و پرداخته بود ، ويران كرده و از بين بردند ، و اين پديده يك بار به دست بابلي ها و بار ديگر به دست روميان انجام پذيرفت ، اين جا بود كه ملت به اسارت و ذلت درآمد و ناگزير شد ظلم و ستم را بپذيرد ، در آن شرايط فاجعه بار و دشوار بود كه رؤياي « پادشاه منجي » شكل گرفت تا او بيايد و دوباره معبد ويران شده سليمان را بپا دارد و يك بار ديگر سرزمين گمشده را بازگرداند ، و آن پادشاه منتظر كسي نيست جز مسيح ( و واژه مسيح در زبان عبري به معناي كسي كه او را روغن مالي كرده باشند ، يعني همان پادشاه ،
220 |
زيرا روغن مالي كردن او جزء رمز و راز و آداب تاجگذاري اوست .
وقتي انتظار به طول كشيد و مسيح ظهور نكرد و ظلم و ستم نيز به پايان نرسيد ، انديشه اي درون جامعه مركزي آنان در شهر « اورشليم » و تحت اشغال رومي ها پديد آمد ، بدين مضمون كه مسيح ضرورتاً لازم نيست هويت مادي داشته باشد ، همچنين لازم نيست مأموريت رهايي بخشي ايشان در ارتباط با آزاد كردن ملت از سيطره اشغالگران باشد بلكه بيشتر يك مأموريت معنوي به شمار مي آيد كه درباره نجات انسان از اسارت گناه خلاصه مي شود ، و آن مملكت و سرزمين گمشده و از دست رفته ( مدينه فاضله ) كه قرار است برپا شود و بهوجود آيد ، سرزميني است آسماني و ماورايي نه زميني و خاكي ، البته عده اندكي اين افكار و انديشه ها را كه از طرف مردي از شهر ناصره به نام يسوع ( مسيح ) مطرح شده بود ، پذيرفتند و غالباً از مستضعفان يهود به شمار مي آمدند .
ناگفته نماند كه سير پيشرفت اين نمونه ، با همه ابعاد تاريخي واضح و روشن آن ، جدا از داستان متولد شدن عيسي ( عليه السلام ) از بانوي باكره به نام مريم ( عليها السلام ) ( مادر مسيح ) ، بدون اين كه ازدواج و يا زناشويي صورت گرفته باشد كه اين خود عامل مهمي بود در تحول يك ديالكتيك لاهوتي پيرامون طبيعت وجودي عيسي مسيح ، و از همين رهگذر بود كه مفهوم سه اقنوم در مسيحيت بهوجود آمد : پدر ، پسر و روح القدس ، از اين رو ماجراي « به صليب كشيده شدن مسيح » به عنوان قرباني بشريت ، تفسير شد و لذا مفهوم « نجات » و رهايي بخشي كه منجي به آن قيام مي كند ، مورد بازسازي قرار گرفت ، اين بود كه موضوع تبديل شد به خلاصي و رهايي از « گناه » ، ضمناً لازم به ذكر است كه منظور از گناه اوليه نزد مسيحيت ، همان
221 |
گناه حضرت آدم ( عليه السلام ) است .
البته اين سبك و سياق و نمونه اي كه در رابطه با شخصيت مسيح ( 1 ) مطرح شده بود و از درون دين يهود برخاسته بود ، صرفاً به عنوان انديشه هاي لاهوتي و يا افكار فلسفي نبود ، بلكه جزء لاينفك نوعي عمل سياسي به شمار مي آمد كه به فعل و انفعالات بزرگي انجاميد كه عملاً از محدوده يهوديت و يهوديان اندك گذشت و به سطح وسيع انسانيت رسيد ، و لذا طرح اين نمونه باعث شد ، موجوديت حلزوني و بسته يهوديت شكسته شود و به يك ساختار جهاني درحد پويايي و فعاليت در كليه سطوح معنوي و سياسي و اقتصادي منتهي گردد ، لذا ديانت يهود منظومه « منجي » مسيحيت را با اصل و فرع آن رد كرد ، در حالي كه اسلام برخي از عناصر آن را پذيرفت و برعهده گرفت ، و اولين مورد آن نبوت حضرت عيسي ( عليه السلام ) و منتفي دانستن گناه براي حضرت مريم ( عليها السلام ) و اذعان به اعجاز شيوه ولادت مسيح ( عليه السلام ) بود ، اما در عين حال موضوع به صليب كشيده شدن او و همچنين مبحث نجات و رهايي و قرباني شدن او را نپذيرفت . و درنهايت پذيرش حضرت مسيح را در چارچوب توحيدي و اسلامي قرارداد .
از اين گذشته اسلام به حضرت مسيح ( عليه السلام ) نقش مهمي را در روزگاران بعد عطا كرد ، چرا كه او همان « منجي » خواهد بود كه ظلم و ستم را در جهان از پاي درمي آورد ، آن گاه كه آخرالزمان فرا برسد ، ( 2 ) البته برخي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رجوع كنيد به : فراس السواح ـ سيماي ديگر مسيح .
2 . نگاه كنيد به : سعيد ايوب ـ المسيح الدجّال ـ ص305 و صفحات بعد .
222 |
طوايف و يا فرق اسلامي ، نمونه هاي ديگري از سيماي منجي را عرضه كرده اند كه از مهم ترين آنها مي توان به نمونه مهدي اشاره كرد كه در فرهنگ و تمدن اسلامي دو چهره دارد : يكي سيماي مهدي از منظر شيعه و ديگري از ديدگاه صوفيه است .
خاتمه
از مجموع بحث هاي گذشته ، اين مطلب به دست مي آيد كه مفهوم يا نمونه « منجي » نشان دهنده وجود پديده اي مشترك بين تمدن ها و اديان مختلف است كه در هريك از آنها جزئيات و طبيعتِ نمادين آن ، با ديگري فرق مي كند و اين فرق ناشي از اختلاف فلسفه هر دين يا تمدن مي باشد .
و معمولاً اين « نمونه » صرفاً متعلق به گذشته و حوادث طي شده نيست ، بلكه نشانگر توانمندي هاي تجديدپذيري است كه داراي فعاليت بزرگي براي ايجاد تغيير و دگرگوني هاي اجتماعي است كه عملاً مي تواند با فراهم شدن برخي شروط ، در عالم خارج و به طور واقعي تحقق پيدا كند ، البته اين بُعد هدفداري اجتماعي ، به معناي نفي يا اثبات ابعاد معرفتي و شناختيِ متصل به اين نوع از اعتقادات يا معرفت هاي ايماني نيست ، بلكه بايد به هردو بُعد قضيه ، با زاويه ديد مختلف و برگزيدن متد مناسب آن براي بررسي هريك از جوانب ، نگريست .
223 |
منابع و مآخذ
1 ـ ابراهيم نصحي ـ تاريخ مصر في عهد البطالمة ـ القاهرة ، بدون تاريخ نشر .
2 ـ سعيد ايوب ـ المسيح الدجّال / قراءة سياسية ـ دارالاعتصام ، القاهرة ، 1989م .
3 ـ سليم حسن ـ مصر القديمة ، القاهرة ، بدون تاريخ نشر .
4 ـ فالح مهدي ـ البحث عن مُنقذ ، دار ابن الرشد ، بيروت ، بدون تاريخ نشر .
5 ـ فراس السواح ـ دين الإنسانية ، دار علاءالدين ، دمشق ، بدون تاريخ نشر + الوجه الآخر للمسيح ـ دار علاء الدين ، دمشق 2004م .
224 |
خوانندگان محترم توجّه فرمايند :
آنچه در اين مقاله آمده ، ديدگاه يك كشيش مسيحي است كه از زاويه ديد خود به موضوع پرداخته ، و در بخشي از آن ، به مطالبي استناد نموده كه از ديدگاه اسلام پذيرفتني نيست ، و تنها به دليل آشنا شدن خوانندگان عزيز با نظرات برخي از مسيحيان پيرامون موضوع مهدويت ، آن را آورده ايم . بنابراين مسؤوليت محتوا با نويسنده مقاله است .