بخش 5

ششم ذی حجه: ورود به مکه ‏اقامت شانزده روزه در مکه‏ ‏در قرنطینه طور سینا ‏در استانبول‏ ورود به بادکوبه

تطاول آن­ها خلاص شده. مقتولين جدال همان چهار نفر واقع گرديد. شب بعد از آن روز، مشايخ آن اعراب نزد جناب پاشا آمد‌ند و به يك مَبلغي خانم ملكه را قطع نموده به­آن­ها داده، رفع شرّ آن­ها از سرِحاج بحمدالله شد.  ديگر در ساير منازل به ظاهر متعرّض نشدند، اما دزدي در ميان حاج در وقت بار كردن مي‌نمودند.


‏[ششم ذي حجه: ورود به مكه]‏
در هر صورت به هر زحمت بود روز شش ذي­حجه، پنج ساعت به­غروب مانده، وارد مكه شديم و عمل احرام عمرة تمتع را به جا آورده، با مطوّف‌ها به بيت الله مشرّف شده، هفت شوط نموده، پس از آن، هفت مرتبه سعي فيما بين صفا و مروه نموده و بعد قدري از موي سر را مقراض كرده، كه تقصير شد و مراجعت به منزل نموده، احرام را برداشته، لباس پوشيده شد.

باز مجدّداً در ترويه، در منزلي­كه در مكه گرفته بودم، غسل نموده، براي حجّ تمتع احرام بسته، به مسجد الحرام رفته، هفت شوط نموده و در زير ناودان طلا، كه مشهور به «ناودان رحمت» است، رفته و طلب مغفرت از درگاه حضرت ربّ العزّه نموده و دعا به ذات ملكوتي صفات قبلة عالم ـ ارواحنا فداه ـ كرده و به­طوري­كه دستخط مبارك به حرمة السلطنه، براي انجاح مقاصد قلبية خودشان صادر فرموده بودند، به همان تفصيل نموده و از ايام عمر مبارك و شكوه دولت‌ايران از خداوند مسألت ودر مقام حضرت ابراهيم ـ عليه سلام الله الملك المنّان­ـ دو ركعت نماز خوانده، معاودت به منزل كرد و شتر و


127


كجاوه و غيره، كه حاضر نموده بودند، خود و حرمة  السلطنه و افخم السلطنه وكلفت زنانه و نوكرهايي­كه به­همراه آورده بودم، همه را برداشته روانة منا شديم و شب در آنجا بيتوته نموده، وقت طلوع آفتاب با حجاج به عرفات رفته، قريب ظهر به عرفات رسيده، تا غروب مشغول ادعيه و نماز و غيره شد. نيم ساعت از شب گذشته با حجاج مراجعت به مشعر نمودم كه دو فرسخيِ مكه است.
صبح، وقت طلوع­آفتاب حركت نموده ‏[11]‏ قبل از ظهر به منا آمده و روز عيد بود تقصير نمودم. قدري از موي سر را تراشيده و هشت رأس گوسفند ابتياع و قرباني نموده، سوي ....( 1 ) و سنگ جمره عقبه را زده و شب در منا اقامت كرده، صبح يازدهم كه به مكه معاودت شد، باز سنگ جمره زده به حرم رفتيم، هفت شوط نموده و در مقام حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ  نماز طواف به­جا آورده، بعد به صفا و مروه رفته، هفت دفعه سعي به­جا آورده، مجدداً براي حج نساء‌ مراجعت به حرم شده و هفت شوط نموده، باز در مقام حضرت ابراهيم7 دو ركعت نماز خوانده و از خداوند متعال مغفرت و خير دنيا و آخرت را مسألت كرده و دعاي مخصوص به پادشاه ـ ارواحناه فداه ـ  نموده وبراي جناب مشيرالسلطنه وپدر ومادر ومرحومه همشيره‌ها وصبيّه، كهمرحومهشده واجداد واولاد وخاله‌ها وعمه وجده وخاله‌زاد‌گان ومخصوصاً جناب موثق الملك و بديع الملك و دوستان و آشنايان در نظر بودند، دعا نموده و يك يك اسم برده شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يك كلمه ناخوانا.


128


براي جناب مشيرالسلطنه مستدعي به اولادي شدم­كه اگر مقدّرگرديده ان­شاء­الله مرحمت بشود! همچنين بقاي نوادگان و اولاد همشيره زادگان نيز دعا كرده قريب به ظهر مراجعت به منزلي كه در مكه داشتم شده، ناهاري صرف شده دو ساعت به غروب مانده باز مجدّداً به كجاوه­ها و غيره سوار شده، به منا برگشتيم­كه در آنجا چادرهاي متعدده، كه از اسلامبول خريده بودم و زده بودند، اقامت نموديم.
شب را كه جناب مفخم السلطنه خودش به چادر بنده آمده، دعوت شام نموده بود، رفتم. جناب اجلّ مجدالدوله و جناب ناظم خلوت و جمعي از حجاج ايراني را نيز دعوت نموده بود. همه در آنجا حاضر بودند. صرف شام شده و آتش بازيِ بسيار مفصّلي هم در مقابل حمل شامي­كه آن­ها توپ متعددِ مفصل شليك مي‌نمودند وآتشبازي مي­كردند، تهيه كرده، با موزيكاني كه از موزيكانچيان هندي يا مصري آورده بود، تا سه­ـ چهار ساعت از شب گذشته، موزيكان مي‌زدند و چراغاني هم نموده بود. من هم در مقابل چادرهاي خودم دوازده مشعل تهيه كرده بودم و ده عدد لالة فنري تا ساعت چهارـ پنج داده روشن كردند و خاتمة مجلس عموماً به پادشاه ـ ارواحناه فداه ـ  دعا نموده، هر يك به چادر خود مراجعت كرديم.


فرداي آن روز، كه روز دوازدهم شهر ذي­حجه باشد، تا بعد از ظهر در منا اقامت كرديم. نماز ظهررا در منا خوانده، سوار شده، باز قبل از مراجعت، پيش ازظهر سنگ جمرة عقبه را زده، بعد از ظهر با حمل شامي و مصري، كه از سيصد هزار نفر مي‌گفتند جمعيتِ حجّاج


129


زياده بود، يك ساعت و نيم به غروب مانده به مكة معظمه معاودت نموديم و بحمدالله عموم حجاج به سلامت، به جز يك نفر مريض تماماً به مكه معاودت كردند.


‏[اقامت شانزده روزه در مكه]‏
شانزده روز هم در مكه اقامت نموده و در هر روز يك دفعه در بيت الله طواف، كه هفت شوط باشد، از روي استحباب به عمل آمده، قبور حضرت عبدالمطّلب و حضرت ابوطالب و حضرت خديجه و حضرت عبدمناف و محلّ تولد حضرت فاطمه و خانة حضرت امير المؤمنين ـ سلام الله عليهم اجمعين­ـ  نيز زيارت شده و مطوّف مكه يك طاقه شال و ده ليره و به خواجه‌هاي مكه ده ليره و به اكام (عكام) و عمله‌جات ده ليره و يك طاقه شال، براي...( 1 )  باشي دو طاقه شال و ده ليره و به علي آقا حمله دار شيرازي ساكن شام سواي يك صد و بيست ليره كه بابت كرايه داده شده، يك طاق شال هفتاد تومان به عنوان خلعت داده شد.

بيست و دوم شهر ذي­حجة‌ الحرام با يك دسته حجاج از مكة معظمه ـ زادهاالله شرفاًـ حركت نموده، يك روز و يك شب در راه بوده، روز دوم، سه ساعت به غروب مانده، به احتمال خوف از قطّاع الطريق عرب به جده رسيديم و حال آن­كه ملكة هنديه در اين حمل همراه بود. در سر جميع قلّه­هاي كوه و در چند نقطه نيز سرباز حاضر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يك كلمه ناخوانا.


130


نموده و مستحفظ قرار داده بودند. معهذا براي حجاج نيمه­جاني از خوف اشرار عرب باقي مانده بود. دو نفر هم جنازه در كنار معبر افتاده بود كه بر حسب ظاهر دوـ سه روز بود كشته بودند.
حقيقت، از ينبوع الي مدينه و مكه و جده، نهايتِ اضطراب براي عموم حجاج حاصل بود و احدي خود را صاحب جان و مال از حجاج نمي‌دانست و حالا كه به جده رسيده‌ايم، با اين­كه به­كشتي مي بايد نشست و بيم غرق هم در مقابل است، مثل اين مي‌ماند كه از زندان مستخلص شده‌ايم!  با آن­كه خودم با هفت نفري كه همراه بود، دو هزار و پانصد تومان از ينبوع الي جده پول داده‌ام و حالا براي نشستن محتاج به قرض شده، براي آن­كه سه طاقه شال كشميري و شيرواني و ده طاقه شال كرماني و دو فرد قاليچة اعلا به عنوان تعارف و خلعت در ينبوع الي جدّه داده‌ام. معهذا به اندازه‌اي سختي كشيده شده، جهت قطّاع الطريق كه ما فوقي بر آن متصور نيست.
بعد از ورود به جده، تلگرافي از جناب مستطاب اجلّ اكرم افخم مشير الدوله براي ابتياع نمودن دو نفر خواجه كوچك حسب الأمر رسيده است. به دعاي ذات مقدس همايون ملوكانه ـ ارواحناه فداه ـ كه ماية زندگاني و رفاهيت حال عموم چاكران و خاصه اهالي ايران مي‌باشد، اشتغال ورزيد. و پس از آن، به استحضار جناب مجدالدوله و ناظم خلوت به تفحّص برآمدم. معلوم شد به واسطة قدغن انگليس،  سياه از كنيز و خواجه نياورده‌اند. و از كشتي‌ها رد نمي‌دادند بلكه
ان شاء الله در اسلامبول به توسط و استحضار جناب ارفع الدوله، سفير اسلامبول اين خدمت انجام پذيرد.


131


‏[در قرنطينه طور سينا]‏
در جده، كشتي يكسره الي اسلامبول كرايه شده، به هشتاد و هشت ليره، بعد از آمدن به كشتي، شش ليره هم اجزاء كشتي، براي جاي آشپزخانه گرفتند. دو شب در روي آب خوابيده شد تا به­طور سينا آمديم. در طور سينا حكيم آمده، اهالي كشتي را براي اشخاصي كه در قمره اوّل كشتي سكونت داشتند پياده نموده، به قرنطينه طور سينا برده و در آنجا قريب دو هزار باب چادر زده بودند كه اهالي كشتي‌هايي كه متواتراً از حجاج مي‌رسيدند، پياده نموده، به قرانطينه مي‌بردند و هر كشتي اهالي آن را چهار شبانه روز در قرنطينه نگاه مي‌داشتند؛ چنان­چه اين كشتي كه ماها در آن بوديم، چهار روز اهالي آن را نگاه داشته و ماها در كشتي كه در روي آب لنگر انداخته، اقامت نموده، معطّل و انتظار مرخّصي واجازة رفتن كشتي به طرف اسلامبول داشتيم.
چون از كاپيتان اين كشتي، در دادنِ جا، خيلي اظهار انسانيت شد، يك حلقة انگشتر فيروزة بسيار خوب كه در اطراف آن الماس ريزه نصب نموده بودند و هشتاد تومان متجاوز قيمت آن، به كاپيتان كشتي دادم.
در روز اوّل و دويم كه كشتي در طور سينا  لنگر انداخته، بادي در روي دريا مي‌آمد و موج‌ها بلند مي‌شد كه زَهره آب مي‌گرديد، بعد از دو شبانه روز في­الجمله باد آرام گرفت و شكر حضرت معبود يزدان به تقديم آمد.



132


يك روز به مرخصي حجاج از قرنطينه مانده، يك نفر دكتر انگليس با سه ـ چهار نفر اجزاء به كشتي ‏[آمد و]‏ خدام كشتي را نيز به قرنطينه فرستاد و از آدم‌هاي قمرة اوّل مرا با افخم السلطنه و حرمة  السلطنه و يك نفر خدمة زنانه را به هزار لَيتَ و لَعَلَّ در كشتي گذاشته، چهار نفر نوكر مرا به قرنطينه فرستاد و جنابان مجدالدوله و ناظم خلوت را در كشتي گذاشته، امجد السلطان پسر مجدالدوله و ساعد همايون و دو نفر نوكر مجدالدوله، دو نفر نوكر ناظم خلوت را نيز به قرنطينه فرستاد. مختصر اين است يك روز و يك شب هم در كشتي بدون آدم و خدمتكار در كشتي مانده و خدمت خودمان را  ‏[13]‏ خودمان مي‌نموديم. و همين قدر متشكر بوديم كه ماها را به قرنطينه نبرده و لخت ننموده و الاّ تب عارض مي‌شد. در هر صورت سه ليره هم پول قرنطينه دستي گرفته و هشت عدد نوشتة قرنطينه به خودم و همراهان داده و صبح روز پنجم قرنطينة عموم حجاج اين كشتي كه از پانصد نفر متجاوز بودند، مرخص نمودند كه كشتي حركت نموده برود. روز پنجم كشتي حركت نموده، به طرف ازمير، ولي پنج روزي كه در راه بوديم دريا متلاطم و حجاج به واسطة تلاطم عموماً بدحال و همه را  قي مي­كردند و پنج نفر از حجاج كه مريض بودند وفات نموده، آن­ها را بعد از غسل و كفن به دريا انداختند. پس از رسيدن به هورلا، نزديكِ ازمير، كشتي را براي قرنطينه نگاه داشته، اهالي كشتي را سواي قمره نشين­هاي درجة اوّل پياده نموده و قرنطينه برده، چهل و هشت ساعت نگاه داشته، روز عاشورا آن­ها را مرخص نمودند كه وقت ظهر كشتي حركت نموده، به طرف ازمير برود.


133


يك روز قبل از حركت، حكيم حافظ الصحه، كه دراين قرنطينه گذاشته بودند، با اجزاءش به­كشتي­آمده، يك ساعت اهالي قمرة اوّل، كه ماها بوديم، ملاقات نموده و دو ليره كه حق قرنطينة خود بنده و همراهان بودند، اخذ نموده، نوشته قرنطينه داده و از ساير حجاج قمرة اوّل نيز حقوق قرنطينه هر يك را گرفته معاودت كردند تا اينجا به اين نحو گذشت. تا بعد چه پيش آيد! و  جرأت نشستن در قايق ننموده، سه ليره داده، پركاس حاضر نمودند و در آن نشسته با جناب حاجي ناظم خلوت و حاجي افخم السلطنه و همراهان به سلامت وارد اسكله وپياده شديم.
در آنجا جناب صفاء الملك مستشار سفارت و حاجي ميرزا موسي خان منشي باشي و ساير اجزاء سفارت از قوبس و غيره و كالسكه حاضر نموده بودند، به سفارت تقدير الهي چه باشد.


‏[در استانبول]‏
مجملاً اين است: هيجده شبانه روز روي آب بوديم تا به اسلامبول رسيديم. چون اين كشتي به قدر نيم فرسنگ از اسكله دور ايستاد و دريا هم متلاطم رفتيم و حاجيه حرمة السلطنه و كلفت و نوكر ما را كه كالسكه و گاري براي حمله اثقال كرايه نموده بودم، به خانه‌هاي آقا سيد حسين و آقا سيد حسن كه از اهل تبريز و در اسلامبول سكونت دارند و به ده ليره مشهدي ميررحيم تاجر، مشهور به گلابي كه در خان والده تجارت مي‌نمايد و با بنده طرف داد و ستد بود، كرايه كرده بود فرستادم.

 


134


در سفارت، بعد از صرف چاي مراجعت به خانه‌اي­كه كرايه نموده بودند كرده، عصر آن روز مستشار و اجزاي‌ سفارت، كه مِن جمله پسر حاجي موسي خان مؤتمن نظام بود آمده، ديدن كردند. تجار ديگر از اهل آذربايجان ساكن اسلامبول آمده ديدن نمودند. روز بعد، تذكره‌هاي ايران به مستشار داده شدكه نزد وزير مختار دولت بهية روسيه بفرستد كه تذكرة جديدي براي گذشتن از درياي قرادانگيز ونبردن ماها به قرنطينة روسيه، كه در كفه به جهت حجاج معين نموده‌اند، بدهند. بعد از سؤال و جواب­هاي زياد، راضي شدند كه سند نبردن در قرنطينه بدهند وچون بندگان اعلي حضرت ظلّ اللهي ـ ارواحناه فداه ـ  دو نفر خواجه تلگرافاً فرمايش فرموده بودند كه در جده ابتياع كنم و در آنجا آنچه تجسّس شد، به واسطة قدغن دولت انگليس دو سال بود كه نمي آوردند و از آنجا يأس بهم رسيد.

در اسلامبول به شارژدافر اظهار كردم كه چون در اسلامبول بصيرت از همه چيز دارند و تجار ايراني با آن­ها آميزش و سروكار دارند، محرمانه بلكه ابتياع و پولش را بدهم و خواجه‌ها را هم به سفارت بدهم كه آن­ها را به هر تدبير شد به ايران برسانند. چند روز معطل شدم. عاقبت مستشار پيغام داد كه عجالتاً هر جا تفحّص شد براي خواجه پيدا نمي‌شود. لابداً مشهدي مير رحيم تاجر را با مستشار ‏[14]‏ موجه ثلاثه ‏[ظ]‏ كه هر ساعت كه مستشار، خواجه به دست آورد، قيمت آن هرچه باشد الي يك هزار تومان و يك هزار و پانصد تومان داده و خواجه را پس از گرفتن تحويل سفارت بنمايند كه جناب سفير روانة ايران كنند. در اين فقره كه في الجمله اطمينان حاصل شد، روز

 


135


چهارشنبه 19، با كشتي پُسته كه مي­گويند، چهار روز به باطوم مي‌رود سوار شده روانه شديم با جناب حاجي ناظم خلوت، اما جناب حاجي مجدالدوله عجله نمودند و روز شنبه چهار روز قبل از حركت ماها، عازم شدند. غالباً در اين سفر رسمشان اين طور بود كه شرايط رفيق راهي را كمتر ملاحظه مي‌نمودند.


عصر روز چهارشنبه 19، كشتي حركت نموده، روز جمعه 21، دو ساعت به صبح مانده دركنار سامسوم اسكله كرده بار و اشخاصي­كه به سامسوم رفتني بودند، از كشتي پياده شده رفتند. در حقيقت يك روز و نصف و دو شب در روي دريا كشتي حركت نمود تا به سامسوم رسيديم، ولي بحمدالله در اين دو شبانه روز كشتي بسيار آرام و بي‌تلاطم حركت نمود. خداوند ان شاء‌الله تفضّل فرمايد كه الي باطوم هم به همين قسم دريا آرام باشد. از ظهر روز جمعه 21 هم باز كشتي حركت نموده الي چهار ساعت به­صبح شنبه22، به طرابزن رسيده، باز كشتي اسكله نموده، لنگر انداخت و مشغول دادن بار به قايق­ها شدند كه به طرابزن ببرند. چند نفري از مرد و زنِ ارامنه، كه در سامسوم به كشتي آمده سوار شده بودند، در طرابزن پياده شده رفتند و الحمدلله والمنّه ديروز و ديشب و امروز كه كشتي به اينجا رسيد، دريا تلاطمي ننموده تا به­آنجا به خوبي رسيد. اميدوارم از عصر امروز هم كه كشتي به طرف باطوم حركت خواهد نمود، دريا به همين آرامي باشد  كه بي تلاطم و فرتنه به باطوم به سلامت برسيم، ولي از اتفاق، يك كشتي كه در مقابلِ همين كشتي كه ماها نشسته بوديم و در طرابزن اسكله نموده بود، گردش كرده آمد به اين كشتي چسبيد. خداوند تفضّل فرمود كه


136


روز بود و هر دو كشتي اسكله نموده در حركت نبود كه به كشتي‌ها آسيبي برسد. عمله‌جات هر دو كشتي اتفاق نموده، دوـ سه ساعت اوقات صرف كرده، كشتي ها را از يكديگر جدا نمودند.
مجملاً اين است كه كشتي شب حركت نموده، سه ساعت از روز گذشته به باطوم رسيديم. قنسول باطوم پس از يك ساعت به كشتي آمد و تذكره‌هاي ما را داده از جانب دولت روس امضا نموده، قول كشيده و بارهاي ما را بدون آن­كه بازكنند رييس گمرك‌خانة روسيه هم به­كشتي آمده بود، كمال معقوليت را متعرّض نشده، به منزلي­كه در باطوم معين شده بود بردند و خودِ من هم در كشتي سوار به قايق نشسته با قونسول باطوم و به اصرار و اظهار قونسول مرا با حرمة السلطنه و خدمة ايشان با حاجي بشرخان به منزل قونسول رفتيم و شب را در آنجا نموده، صبح روز دوشنبه 24 شهر محرّم، دو ساعت از روز گذشته، به ماشين خانه با قونسول باطوم رفتيم و 25 ليره داده، به جهت خودمان و بارهايي­كه داشتيم داده، سه ساعت از روز مزبور گذشته با قونسول وداع نموده، ماشين حركت نمود.


‏[ورود به بادكوبه]‏

آن روز و شبِ دوشنبه الي سه ساعت به غروب سه شنبه 25 مانده، وارد بادكوبه شديم كه سي ساعت در راه بوديم. از باطوم الي بادكوبه وقت پياده شدن از شمندفر، اجزاي‌ قونسولگري بادكوبه حاضر شده بودند، به ميهمان‌خانة مسلمان‌ها كه جاي بسيار خوبي بود رفته منزل نموديم. جناب حاجي ناظم خلوت هم از اسلامبول با من


137


رفيق سفر شده بود. همراه بنده به همين ميهمان‌خانه آمد. يك ساعت بعد از اقامت در ميهمان‌خانه، جناب اجل حاجي مجدالدوله آمدند ديدن و قونسول بادكوبه پسر مرحوم حكيم الممالك نيز آمدند،
ولي جناب حاجي مجدالدوله چون چهار روز قبل از ماها به بادكوبه رسيده بودند و كشتي براي رفتن به طرف رشت گرفته بودند با آن كه باد تند مي‌آمد وداع نموده، عازم شدند ولي خيال بنده اين شد ‏[15]‏ كه ان‌شاء‌الله تعالي روز پنج شنبه 27 شهر حال كه محرّم الحرام است و موقع حركت كشتي پُستي از بادكوبه به رشت مي‌باشد، خداوند تفضّل فرمايد كه باد قدري آرام بگيرد كرايه نموده، از بادكوبه به رشت برويم تا مشيّت حضرت قادر متعال به چه تعلّق پذيرفته باشد.
اميدوار به رحمت حضرت پروردگار هستيم كه چنان­چه در اين سفر از خطرات عظيمه مستخلص فرمود، از اين دريا هم به سلامت بگذريم.
سه ساعت از شب جمعه 29 گذشته كشتي بناي حركت گذاشته، سه ساعت از روزگذشته، محاذيي لنكران ايستاد، لنگر انداخت­كه 12 ساعت از بادكوبه الي لنكران كشتي حركت مي نمود تا به لنكران.

كرايه ميهمان‌خانة مسلمان‌ها كه اقامت شده، چهار ليره و كراية كشتي، كه از اسباب چادر وغيره همراه داشتم، سيزده ليره داده شد وقونسول بادكوبه الي سه ساعت از شب گذشته، كه­كشتي مي‌خواست حركت­كند در كشتي بود. زمان حركت، وداع نموده رفت. به آدم قونسول كه تذكرة ما را برده به گماشتگان روسيه ثبت كنند، يك اشرفي دوتوماني و به سيد نقيب بادكوبه كه به كشتي آمده، يك


138


اشرفي داده و....( 1 )  ديگركه آمده بودند داده شد. به پيشخدمت‌هاي ميهمان‌خانة بادكوبه يك تومان انعام داده شد.  به نايب الحكومة انزلي هم تلگراف نمودم كه پركاس يا كشتي دولتي ايران را در انزلي، كه ديگر اين كشتي پُستي به جهت عميق نبودن دريا پيش­تر نمي رود، حاضر كنند كه بعد از پياده شدن از كشتي، ان شاء‌الله تعالي با جناب ناظم خلوت و افخم السلطنه و ساير همراهان نشسته به آستارا و از آنجا به پيره بازار برويم.

با آن­كه كمال خوف از اين دريا داشتم، به تفضّل خداوند متعال، در مدت دو شب و يك روز دريا ابداً تلاطم ننمود و صبح شنبه 21، به قرب انزلي رسيديم. كشتي ايستاد و در اين بين پركاس دولتي را آوردند. معين ديوان نايب الحكومة آستارا با نواب منوچهر ميرزا، كه از جانب موسيو نوز مأمور انزلي شد، ايشان نيز حضور به­هم رساندند و پذيرايي كردند. به كاپيتان پركاس ده تومان و دو نفر كه با پركاس آمده دو اشرفي انعام داده شد. در مقابل گمرك آستارا دو نفر از فرنگي‌هايي كه رييس گمرك خانة آنجا باشند آمده ديدن نموده، بارها نيز تفتيش نمودند. ديدند چيزي كه قابل گمرك گرفتن باشد به همراه نبود. با كمال معقوليت و مهرباني خداحافظي كرده رفتند. باز پركاس حركت نمود، به قدر يك ساعت حركت نمود تا به دهنة رودخانه رسيديم.  در آنجا سه عدد قايق حاضر نموده بودند. به قايق سوار شده يك ساعت قايق‌چي‌ها پارو مي زدند. بعد كه به رودخانه رسيديم. قايقچي ها طناب‌هاي چند به دكل قايق بسته خودشان به كنار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يك كلمه ناخوانا.


139


رودخانه رفتند و آن طناب ها را مي­كشيدند تا بعد از يك ساعت كه پيره بازار رسيده پياده شديم. به قايق‌چي‌ها شش تومان و به كنار رودي‌ها سه تومان انعام داده شد، و جناب حاجي....( 1 ) برادر كوچك جناب حاجي سيد رضي كه از آستارا .... شده بود ديدم ايستاده‌اند. معلوم شد به استقبال آمده بود با دو يدك و چند رأس اسب سواري. به ايشان گفتم حاجت سوار شدن اسب ندارم. سه دستگاه درشكه كرايه كه در پيره بازار حاضر بود سوار شده با برادر جناب حاجي سيد رضي به خانه حاج معزّي اليه وارد شديم و به درشكه‌هاي كرايه سه تومان داديم. پنج ساعت به­غروب مانده بود، ناهاري حاضر نموده بودند، صرف و شكر حضرت معبود متعال به تقديم آمد. سجدة شكر كردم كه الحمد لله از دريا به خوبي گذشتيم. جناب حاجي ناظم خلوت هم به خانة جناب ميرزا نورالله خان پيشكار رشت رفت. بعد از صرف ناهار تلگرافي به جناب مستطاب اجل مشير السلطنه وزير ماليه و تلگرافي به جناب فرزندي ثقة السلطنه نموده، ورود خود را ‏[16]‏ به رشت به سلامتي با همة همراهان و اقامت دو روزه و عازم شدن بعد از دو روز اطلاع داده شد.

جناب حاجي مجدالدوله، همان طوركه از بادكوبه دو روز پيش ‏[راه]‏ افتاد در رشت هم همان روز ورودِ بنده حركت به طرف دارالخلافه نمودند. من هم دادم به چاپارخانه سه دستگاه از كالسكه و دليجان و گاري مبلغ دويست تومان كرايه نمودند كه ان شاء‌الله دوشنبه غرّة شهر صفر از شهر رشت حركت كنم و يك زوج يخدان كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يك كلمه ناخوانا.


140



ملبوس و چهار طاقه شال كشميري و دو طاقه كرماني و يك طاقه اميري اعلي و لباس‌هاي حرمة السلطنه و دوازده قاليچة اعلي و پاره‌اي اسباب ديگر كه پول چاپاري حمل نمودن لزومي نداشت و سه باب چادر دوديركي و قلندري كتان گلدار و چادر قلندري كتان ساده و شش خوب‏[؟]‏ در خانة جناب حاجي سيد گذاشته شد كه اخوان ايشان با مكاري روانه كنند و جناب حاجي ناظم خلوت هم چون در چاپارخانه روز دوشنبه و موقع حركت پست بود، عذر رييس چاپار اين شد كه زياده از چهار دستگاه مال ندارم. قرار شد يك روز بعد از حركت بنده ‏[عازم]‏ طهران بشود.
از علما و اعيان، جناب شريعتمدار و جناب ميرزا نورالله خان پيشكار و پسر مرحوم حاجي ميرزا علي پسر حاجي ميرزا مسعود كه كارگزاري رشت به عهدة او محوّل است، آمده ديدن نمودند، با چند نفر از تجار و غيره كه آشنايي داشتند. خداوند ـ ان‌شاء‌الله تعالي­ـ تفضّل فرمايد كه به سلامتي به طهران برسيم و اَحياء‌ را به صحت ملاقات كنيم.
روز دوشنبه، غرّة شهر صفر، بعد از ظهر از خانه‌هاي جناب حاجي سيد رضي با اخوانشان وداع نموديم، قريب به غروب به رستم آباد كه پنج فرسخي شهر رشت مي‌باشد رسيديم. به جهت آن­كه از رشت تا آنجا راه شوسه خيلي بد و مغشوش از گِل و آب بود، اما از آن به بعد راه­ها عيبي نداشت و در همه­جا سنگتراش و عمله با مهندسين مشغول وسعت دادن راه بودند، لكن حقيقت از ديدن فرودگاه­ها ‏[پرتگاه­ها]‏ زَهرة انساني مي‌تركد.


141


سه روز، در روز پنج شنبه، 4 صفرـ ان شاء‌الله تعالي­ ـ  ازاين ميهمان‌خانة بيك كندي به قزوين وارد خواهم شد. از دو فرسخي به بيك كندي مانده، آن درّه‌ها كم كم تمام شده، به زمين مسطّح رسيدند؛ و در بيك كندي مانده و با آن كه شام را پيش خودم طبخ نموده؛ از برنج و روغن و قند و چاي و غيره، براي همه طبخ غذا و بخاري و ذغال سماور و اقامت يك شب در آنجا، چهار تومان داده شده، صبح سوار شده و ناهار وارد قزوين در عمارات ديواني گرديديم. جناب اجل، ميرزا صالح­خان سردار امجد، حاكم قزوين كالسكه و يدك و چند نفر فرستاده بودند.
مختصر اين است كه چهار روز و سه شب در راه رشت بوديم. در قزوين براي عوض نمودن اسب چاپاري با كالسكه­ها و گاري نزد رييس چاپارخانة آنجا فرستاده بود و پيغام داده بود كه حضرت اقدس ارفع امجد والا وليعهد گردون مهد چون از دارالخلافه اعلام شده كه شنبه 6 شهر صفر از آنجا حركت خواهيم فرمود، اگر الآن از اينجا شما حركت نكنيد فردا مال‌هاي چاپارخانه را براي ملتزمين ركاب مبارك حضرت اقدس خواهند برد و يك هفته در اينجا مي بايد اقامت كنيد تا مال‌ها برسد. به اين جهت ناهار صرف، نماز ظهر و عصر خوانده با جناب سردار وداع نموده، عازم شديم و الي پنج ساعت از شب گذشته به مهمان‌خانه­هاي حصارك خود را رسانيدم و صبح جمعه 5، سه ساعت از روز مزبور گذشته، به ميهمانخانة شاه آباد وارد گرديده، ناهار صرف و نماز ظهر و عصر خوانده و سجدة شكر حضرت قادر متعال به تقديم آمده، عازم شهر طهران شديم.


142


در بين راه شاه آباد، حضرات مستقبلين كه جنابان ثقة‌ السلطنه و مشير نظام( 1 )  واعزاز الدوله ومستوفي نظام رسيدند. روي فرزندان را بوسيده و شكر حضرت ذوالجلال را به جاي آورده روانه شدم.
همين­كه به امامزاده حسن رسيديم، جناب مستطاب اجلّ اكرم آقاي مشير السلطنه ( 2 ) وجناب اجل موثق الملك و جناب بديع الملك و حاجي سيد رضي و جناب سلطان الواعظين و امير الأمراء‌ قلي­خان امير تومان و جناب نعيم السلطنه و جناب امين حضرت و نواده‌ها و غيره و غيره كه در آنجا انتظار داشتند، همه را به تفضّل خداوند متعال صحيحاً سالماً ملاقات كرده، زبانم به اين فقرات گويا شد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُور».( 3 )

پس از ساعتي مكث، از آنجا كه قريب دو ساعت به غروب مانده بود، با جناب مستطاب اجل، آقاي مشير السلطنه در كالسكه نشسته و حضرات آقايان هم هر يك در كالسكه­هاي خودشان روانة شهر شديم و به خانة خود وارد گرديديم و از سلامتي اقارب و از اين­كه خودم هم به صحت از اين سفر دور مراجعت نموده، همه را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كپي ما كمرنگ بود و اين اسم ناخوانا. بنابراين حدسي است. مشير نظام يكي از فرزندان مدير الدوله است.
2 . مشير السلطنه برادر مؤلف، كه مدت­ها وزير داخله، عدليه و ماليه بود. بنگريد:‌ مرآت الوقايع مظفري: 1359
3 . فاطر : 43


143


دلخوشي ملاقات كردم، به درگاه حضرت رب العزّه متشكّر شدم. حمداً  لله، فثمّ حمداً  لله.
فرداي آن روز در دوشان تپه، كه موكب مسعود همايوني در آنجا نزول اجلال داشت رفته، شرفياب خاك پاي مقدس همايون
ظلّ اللهي ـ اروحناه‌فداه ـ شده، تقبيل‌خاك‌پاي‌مبارك‌را نمودم و اظهار كمال مرحمت را فرمودند و مستظهراً مراجعت به شهر شده، مشغول پذيرايي آقايان علماي اعلام ـ كثّر الله أمثالهم ـ  و وزراي عظام و آقايان و دوستان گرديدم  و پس از دو روز، كه يك زوج طپانچة هشت تيره، كه از اسلحه­هاي ممتاز تازه درآمدة فرنگستان و پاره‌اي از ظروف كار ژاپون و شال شيرواني اعلي، كه هر يك در جاي خود ممتاز، كه سوغات مكة معظمه ـ زادها الله شرفاًـ  بود به عنوان سوغات تقديم حضور باهرُ النور همايون ملوكانه ـ ارواحناه فداه ـ  با فرزندان «ثقه السلطنه و» اعزاز الدوله شده، به اين نحو در فوق عريضه به دستخط همايون نمط شرف اصدار يافته بود.

مدير الدوله!‌ عريضة شما را ملاحظه نموديم. ان شاء‌الله حج شما قبول و دعاهايي كه مي دانم قبلاً به ما كرده‌ايد مقبول است. حقيقتاً جاي شما در اين مدت در حضور خالي بود. ثقة السلطنه و اعزاز الدوله در غياب شما خوب خدمت مي­كردند. كمال رضايت را از


144


خدمات آن­ها داريم. به شما هم كمال التفات را داريم. اشيايي كه به رسم سوغات فرستاده بود‏[يد]‏ رسيد. بسيار مستحسن و پسنديده افتاد. شهر صفر المظفر 1322
بعد از زيارتِ اين دستخط ملوكانة پادشاهانه ـ ارواحناه فداه ـ ماية كمال استظهار و تشكر عموماً گرديد.
خداوند متعال ظلّ طويل شاهنشاه ـ ارواحناه فداه ـ  را بر
مفارق عموم چاكران و اهالي مستدام بدارد بربّ العباد و بحقّ
محمد ـ صلّي الله عليه و ائمة طاهرين و اولاده الأمجاد سلام الله عليهم اجمعين.
اين صورت سفرنامه مكه معظمه است كه تحرير شد. 1 شهر صفر المظفر 1323


145



| شناسه مطلب: 78257