بخش 11

11-

سفرنامه عمره يك خبرنگار (11)

"حمرا الاسد" آزموني بزرگ براي مردان ثابت قدم


در ادامه ديدار از مكانهاي تاريخي مدينه النبي ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) امروز به ديدار منطقه " حمرا الاسد " رفتم ، جايي كه يكي از مهمترين غزوات در آن بوقوع پيوسته است .غزوه اي كه با آنكه طي آن جنگي صورت نگرفت ، اما نقشي بزرگ در پيروزي هاي بعدي مسلمانان داشت و به علاوه موجب آن شد تا شكست سنگين احد براي آنها تاحدودي قابل تحمل شود. ...


image_2009931155574211.jpg

 منطقه و كوه حمرا الاسد در مدينه منوره

چكاچك شمشيرها در آوردگاه احد خاموش شده است . از سپاه رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) عده زيادي شهيد و زخمي شدند و حضرت زخم هاي زيادي ديدند . نقل است كه امير المومنين حضرت علي ( عليه السلام ) با آنكه بيش از 70 زخم كاري بر تن داشت ، به محافظت از رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) مي پرداخت و اما در آن سوي ميدان ،پيكر شير خدا حضرت حمزه سيد الشهدا ( عليه السلام ) به روي زمين افتاده بود و فرشتگان براي غسل شهدا هبوط مي كردند . شب شانزدهم شوال سال سوم هجرت، شب بسيار دردناك و اسفباري بود . ناله ي زنان داغديده از يك طرف ، ضجه ي مجروحان جنگي كه خواب به چشم آنان راه نمي يافت از طرف ديگر، و احتمال حمله ي مجدد دشمن، دست به دست هم داده، محيط مدينه را محيط غم و اندوه، و محيط رعب و وحشت ساخته بود.

شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابي بود مسلمانان پيش بيني مي كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بت پرستان به بازگشت، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر بازمي گشتند خطرناكترين مرحله جنگ رخ مي داد. در اين ميان مجاهدان راستين كه به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده هاي پيغمبر نسبت به آينده دلگرم و مطمئن بودند ، در ميان اين اضطراب و وحشت عمومي ، خواب آسوده و آرام بخشي داشتند. آنها  در حالي كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها هر لحظه آماده دستور رسول خد( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ‌بودند.

در اين ميان اما ، منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو در ميان انبوهي از افكار ناراحت كننده تمام شب را بيدار ماندند و بدون اينكه بخواهند، براي مؤمنان حقيقي پاسداري كردند، آيه 154 از سوره ي آل عمران ماجراي آن شب را تشريح مي كند و مي گويد:« ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً ». شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابي بود مسلمانان پيش بيني مي كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بت پرستان به بازگشت، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر بازمي گشتند ، خطرناكترين مرحله جنگ رخ مي داد.

اين يكي از آثار مهم ايمان است كه مؤمن حتي در زندگي اين جهان آرامش لذت بخشي دارد كه افراد بي ايمان يا منافق و يا ضعيف الايمان هيچگاه طعم آن را نمي چشند. سپس قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مي گويد: « يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ »: آنها در باره خدا گمانهاي نادرست همانند گمانهاي دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاي پيامبر را مي دادند و به يكديگر و يا به خويشتن مي گفتند:« هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ »: آيا ممكن است با اين وضع دلخراشي كه مي بينيم پيروزي نصيب ما بشود؟ يعني بسيار بعيد و يا غير ممكن است، قرآن در جواب آنها مي گويد:« قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ »: بگو آري پيروزي بدست خدا است و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد كرد.

آنها حاضر نبودند همه آنچه را در دل داشتند اظهار كنند زيرا مي ترسيدند در صف كافران قرار گيرند « يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ ». گويا آنها چنين مي پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آئين اسلام است و لذا مي گفتند:« لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا »: اگر ما بر حق بوديم و سهمي از پيروزي داشتيم در اينجا اينهمه كشته نمي داديم.

خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره ميكند: نخست اينكه: تصور نكنيد كسي با فرار از ميدان جنگ و از حوادث سختي كه بايد به استقبال آن بشتابد ميتواند از مرگ فرار كند، آنها كه اجلشان رسيده حتي اگر در خانه هاي خود بمانند به بستر آنها مي تازند و آنها را در بستر خواهند كشت« قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ »

اصولا ملتي كه بر اثر سستي اكثريتش محكوم به شكست است بالآخره طعم مرگ را خواهد چشيد چه بهتر كه آن را در ميدان جهاد و در زير ضربات شمشير دشمن در حال مبارزه افتخار آميز ببيند نه اينكه در خانه اش بر سر او بريزند و او را با ذلت در ميان بستر از بين ببرند. ديگر اينكه بايد اين حوادث پيش بيايد و هر كس آنچه در دل دارد آشكار كند و صفوف مشخص گردد، و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود « وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ ». در پايان آيه مي گويد:« وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: خداوند اسرار درون سينه ها را مي داند و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمي كند بلكه مي خواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هر گونه آلودگي به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.

پيامبر گرامي «ص» به دستور خداوند كه توسط جبرئيل امين ابلاغ شد ، براي تقويت روحيه ي شكست خورده ي مسلمانان و ارعاب دشمن، بامداد روز يكشنبه دستور داد كه مسلمانان از مدينه به تعقيب دشمن بپردازند . گروهي كه تخلف كرده و از شركت در جنگ احد سرباز زده بودند ، حق شركت در اين عمليات تازه را نداشتند . پس از اندي لشكري از مجروحان و خستگان گرداگرد پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را گرفته و همگان تا نقطه اي به نام «حمراء الاسد- شير سرخ – به جهت شباهت كوه بزرگي در منطقه به شير و رنگ سرح سنگ هايش » كه در هشت فرسنگي مدينه قرار دارد ، پيش رفتند . پيامبر در حالي كه «ابن ام مكتوم» را نماينده ي خود قرار داده بود با يارانش سه روز ( دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه ) در آنجا اقامت گزيد . وقتي از بازگشت دشمن به سوي مكه مطلع گرديد، به سوي مدينه بازگشت.

البته ابوسفيان تصميم بر حمله ي مجدد داشت ولي عوامل از خارج و داخل، او را از اين حمله بازداشت. مقصود از عامل خارجي همان « معبد خزاعي » است كه وي مشرك بود ولي تمام افراد قبيله ي « خزاعه » با پيامبر رابطه ي نيكو داشته و رازدار او بودند. « معبد » از مدينه به سوي مكه مي رفت در « حمراءالأسد » با رسول گرامي « ص » ملاقات كرد وضع پيامبر و ياران او، عواطف انساني معبد را تكان داد از اين جهت رو به پيامبر «ص» كرد و گفت شما را در اين حالت ديدن براي من سخت و گران است از خدا مي خواهم تو را شفا دهد، وي كه عازم مكه بود، در نقطه اي به نام « روحا » با ابوسفيان ملاقات كرد و مشاهده نمود كه او تصميم بر بازگشت به سوي مدينه دارد كه ضربه ي كاري تر ديگري بر مسلمانان وارد سازد.

ابوسفيان كه با معبد خزاعي كه خود رئيس قبيله ي « خزاعه » بود آشنايي سابق داشت،  از او در باره پيامبر اسلام ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكري انبوه كه تا كنون همانند آن را نديده بودم، در تعقيب شما هستند و بسرعت پيش مي آيند!. ابو سفيان با نگراني و اضطراب گفت: چه مي گويي؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم، معبد الخزاعي گفت: من نمي دانم شما چه كرديد؟ همين ميدانم كه لشكري عظيم و انبوه، هم اكنون در تعقيب شما است!.

مقصود از عامل داخلي كه مايه ي انصراف گرديد «صفوان بن اميه بن خلف» است او خود يكي از سران قريش به شمار مي رفت و پدرش « اميه بن خلف » در نبرد « بدر » كشته شده بود.  او به ابوسفيان گفت مي انديشم كه در مصاف دوم، نبردي باشد غير آنچه كه ديروز ديدم اگر به مكه بازگرديم و به پبروزي نسبي خود اكتفا ورزيم، بهتر است، اين گفتگوها سبب شد كه وي از بازگشت مجدد به مدينه منصرف گردد و آياتي در اين زمينه فرود آمد: «  الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابهَُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنهُْمْ وَ اتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِيم* الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل »؛ كساني كه دعوت خدا و پيامبر را بعد از اصابت زخم [در احد] گردن نهادند، براي نيكوكاران و پرهيزكارانشان پاداشي بزرگ است.* همان كساني كه وقتي مردم به آنها گفتند: مشركين در برابر شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسيد، [به جاي ترس ] بر ايمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و نيكو حمايتگري است. 

ابو سفيان و ياران او تصميم قطعي گرفتند كه به سرعت، عقب نشيني كرده و به مكه بازگردند و براي اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافي براي عقب نشيني داشته باشند از جمعي از قبيله عبد القيس كه از آنجا مي گذشتند و قصد رفتن به مدينه براي خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابو سفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهي بسرعت بسوي مدينه مي آيند تا بقيه ياران پيامبر( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را از پاي در آورند. هنگامي كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: « حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ » :" خدا ما را كافي است و او بهترين مدافع ما است" اما هر چه انتظار كشيدند خبري از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، بمدينه بازگشتند.

• با استفاده از دايره المعارف طهور


| شناسه مطلب: 78268