ديشب اطلاع دادند كه فردا يعني امروز آخرين
روز بودن ما در مدينه منوره است و عصر اين روز ، راهي مكه مكرمه خواهيم شد.
از افراد بسياري شنيده ام كه گفته اند در مدينه انسان به معنويت خاصي مي
رسد و در مكه در برابر عظمت خداوند به سجده مي افتد . من به علاوه حس بچه
محصل هايي را دارم كه حتي درس خوانهاي آنها هم شبي كه قرار است فرداي آن
كارنامه شان را بگيرند ، دلهره دارند. دلهره عجيبي سرتاسر وجودم را گرفته
است . پيش از اين دو بار توفيق تشرف به بيت الله الحرام را داشته ام .
يكبار نزديك به 14سال پيش كه توفيق انجام تمتع را يافتم و بار دوم سال قبل
كه ازجشنواره مطبوعات كمك هزينه سفر عمره دريافت كردم و امسال كه به دعوت
اداره ارتباطات بعثه مقام معظم رهبري توفيق خدمت به اين نهاد مقدس و كار
براي سايت خبري آنرا يافته ام .
فرصت زيادي تا ساعت 4 بعد از ظهر كه آقاي
علافي مدير ايراني هتل براي حركت اتوبوس هاي زائران به سوي مسجد شجره براي
محرم شدن و تشرف به مكه مكرمه در نظر گرفته ، نيست . برنامه اين چند ساعت
را در ذهنم تنظيم مي كنم . اول مي روم حرم زيارت رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، بعد
برمي گردم هتل و وسايلم را جمع مي كنم ، براي نماز مي روم حرم – به شركت
در جماعت هاي حرم اصرار دارم حتي اگر بعضي وقت ها در آنجا برخي مبلغان
وهابي داراي كرسي درس و وعظ از روي جهالت شيعيان را مورد بي احترامي قرار
دهند - بعد كه هتل نهار خوردم ، غسل مي كنم و بازهم براي نماز عصر به حرم
مشرف مي شوم و نهايت امر بعد از زيارت بقيع ، به هتل باز مي گردم تا راهي
شجره شوم . تنظيم اين برنامه در ذهنم خيلي آسان است . چقدر آنرا و به چه
شكل و محتوايي مي توانم عمل كنم ، خدا مي داند.
اولين برنامه ام به خوبي انجام مي شود . به
حرم مشرف مي شوم . زيارت دلچسبي مي كنم و چند ركعت نماز مستحبي مي خوانم .
چند سوره اي از قرآن را نيز تلاوت مي كنم . ساعتي به ظهر و اذان و نماز
مانده است . طبق برنامه سريع به هتل باز مي گردم . وسايلم را جمع مي كنم و
آخرين خبرها را نيز به تهران مخابره مي كنم . من آخرين خبرنگاري هستم كه
امسال توفيق تشرف به عمره را در چارچوب برنامه هاي اعزام بعثه مقام معظم
رهبري دارد . از دفتر ارتباطات بعثه مقام معظم رهبري در تهران دستور مي
دهند تا رايانه و دوربين را براي استفاده در دوره عمره بعدي و در عين سرويس
به تهران برگردانم . آنها را در كيف خودش قرار مي دهم و به همراه يك چمدان
و يك كوله پشتي كه كل وسايل شخصي و چند قلم سوغاتي من درون آنها جا داده
شده است ، تحويل مدير ايراني هتل مي دهم تا دستور دهد در اتوبوسي كه ما را
به مكه خواهد برد ، بار گيري شود. سوغاتي هاي من دو قواره چادري براي خانم
، براي هر يك از سه دخترانم نفري دو پيراهن ، دو پيراهن براي خودم ، چهار
قواره پارچه پيراهني براي مادر و خواهرانم و پنج روسري است كه براي خواهر
زاده ها و برادر زاده هايم خريده ام .
دقايقي تا نماز ظهر باقي مانده است . راهي
حرم مي شوم . تا حرم راه زيادي نيست . در اطراف حرم چند محل براي وضو
گرفتن وجود دارد . محل و زنانه و يا مردانه بودن اين مكان ها با تابلوهايي
به زبانهاي مختلف مشخص شده است . پله هاي متعدد و پله برقي دسترسي به اين
محل ها را ممكن مي كند . در هر محل دستشويي ها متعدد و دوش هايي
كه مي توان تن را شست وجود دارد . كارگران نظافتچي كه همه ي آنها خارجي و
اغلب اندونزيايي و پاكستاني هستند كار نظافت محل را انجام مي دهند
. از روزي كه بحث آنفلوآنزا جدي شده است ، دستشويي ها و روشوري ها را دائما
ضد عفوني نيز مي كنند. در چند نوشته به زبانهاي عربي و اردو به زائران تذكر
داده شده است كه نظافت را رعايت كنند و از شستن لباس ها خودداري كنند.
با نيت اقامه نماز و نيز زيارت وضو مي
گيرم و با پله هاي برقي به سطح باز مي گردم . كنار دستشويي ها پاركينك نيز
قرار دارد . پاركينك ها دو قسمت است يكي براي آنهايي كه با خانواده به
زيارت مي آيند و ديگري براي آنهايي كه مجرد هستند و روي ورودي هر
كدام نيز تابلويي با همين مضمون نصب شده است .
همينكه از پله برقي پا به محوطه پيراموني
حرم مي گذارم موذن اذان مي گويد. نمازگزاران از همه طرف رو به حرم شريف مي
آورند. تا لحظه اي كه اقامه گفته شود و نماز برپا گردد ، معمولا چند
دقيقه اي صبر مي كنند . به حرم كه مي رسم صفوف نماز تشكيل شده است و جايي
در نزديكي هاي مضجع شريف نيست . در نزديكي ها آن جايي پيدا مي كنم و كنار
ديگر نمازگزاران به انتظار اقامه نماز مي نشينم . بيشتر زائران پاكستاني و
بنگلادشي هستند. در روزهاي اخير چند كاروان از زائران تركيه اي نيز آمده
اند كه اغلب آنها جوان هستند و به علاوه با لباس هاي متحد الشكل ، به راحتي
شناخته مي شوند. زائران ايراني تقريبا به تمامي به مكه مكرمه
رفته اند و ما آخرين نفرات زائران ايراني در اين دوره عمره هستيم كه ما هم
طبق برنامه عصر امروز بايد شهر پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را ترك كنيم .
نماز اقامه مي شود و بدنبال آن بر ميتي
نماز مي گذارند. اينجا اعتقاد دارند كه ميت بايد بعد از برپايي نماز واجب
يوميه و خواندن نماز ميت بر او دفن شود ، لذا در هر پنج نوبت نماز هاي
يوميه اگر فردي از دنيا رفته باشد بعد از نماز ،نماز ميت مي خوانند و او
را براي دفن مي برند و شب و روز ندارد. ميت را براي نماز در داخل اتاقي در
جنوب بخشي كه محراب عمثان بوده است مي گذارند و امام با قرار گرفتن در اين
محراب بر او نماز مي خواند و پشت سر او در صفوف اول وابستگان متوفي قرار
مي گيرند. براساس تعاليم وهابي، زنان در مراسم تشيع و تدفين نمي توانند
حضور داشته باشند و گريه بر ميت نيز جايز نيست . روزي شاهد بودم كه فرزندان
ذكور ميتي در حالي كه جنازه پدر را پيش روي خود داشتند پشت سر امام بر او
نماز ميت مي خواندند و در همان حال پسر كوچك خانواده كه همراه برادران در
صف بود و من پشت سر آنها ،بسيار سعي مي كرد كه جلوي گريه اش را بگيرد كه
در نهايت هم نتوانست و البته بعد از نماز از روحاني وهابي براي اين كار خود
تذكر گرفت و شنيد كه نبايد بر ميت گريه كرد كه اگر دستكار باشد به بهشت
خواهد رفت و اگر گناهكار به جهنم و... چقدر اين تذكر و ديگر باورهاي
وهابيون با تعاليم ديني اسلام مطابقت دارد و يا با آن مغاير است ، در
صلاحيت علمي من براي اظهار نظر نيست و البته مي دانم كه در رد اغلب آنها
عالمان بسياري از همه مذاهب اسلامي كتابها نوشته اند كه من در شماره اي از
اين سفر نامه به بخشي از آنها پرداخته ام .
ميت را بعد از نماز بسرعت براي تدفين به
بقيع مي برند.به غير از بستگان و مشايعت كنندگان متوفي ، به كسي اجازه ورود
به بقيع را نمي دهند. زيارت بقيع در روز فقط در دو نوبت صبح و عصر بعد از
اقامه نماز و آنهم براي ساعتي ممكن است و در بقيه اوقات روز و شب درهاي
گورستان بسته است.
از مقابل در بقيع و در بين الحرمين عرض
سلامي به محضر ائمه بقيع مي كنم و به هتل باز مي گردم . نهار مثل هر روز
اين روزها ، مرغ است ! كه درسردخانه آشپزخانه زياد آمده و حالا كه قرار
نيست زائري بيايد ما بايد بخوريم تا با پرشدن شكم ما ، سردخانه خالي شود !
در حمام اتاقم در هتل غسل مي كنم و حوله
هاي احرام را بر تن مي كنم و راهي حرم مي شوم . تا به اذان عصر فرصت زيادي
است . چند ركعت نماز مستحبي مي خوانم و سوره هايي را نيز از قرآن قرائت مي
كنم . قرائت قرآن در اين محل حض خاصي به من مي دهد .توجه دارم كه بسياري از
همين آيات در همين محل شريف نازل و بر رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ابلاغ شده است .
با آنكه دقايقي چند از گفتن اذان مي
گذرد ولي امام هنوز به مسجد نبامده است . دلهره دارم كه در برنامه تنظيمي
براي رفتن به مكه مكرمه اخلال كنم . وقت همچنان مي گذرد ولي از امام خبر
نيست .
دو گروه از وابستگان امواتي كه قرار است
بعد از نماز دفن شوند ، وارد مسجد مي شوند و در همان صف اول به آنها جا مي
دهند . صفوف نمازگزاران نشسته به انتظار امام كمي جابجا مي شود.
سرانجام امام مي رسد و به محض آمدن او ،
اقامه گفته مي شود و امام و پشت سر او نمازگزاران به نماز مي ايستند . امام
ظاهرا از نگراني من اطلاع دارد !! و از اين رو برخلاف معمول بعد از حمد
سوره هاي كوتاه قرآن را انتخاب و قرائت مي كند . امام انگار مي خواهد تاخير
طولاني خود را جبران كند.
بعد از نماز در حالي كه به سوي باب
البقيع مي روم خدمت رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و حضرت زهرا
( عليها السلام ) كه قطعا مزار گم شده
حضرت يك جايي همين نزديكي ها است ، عرض ادب مي كنم و زيارت نامه مي
خوانم . تنها خواهش و خواسته ام اين است كه اگر خداوند روزي من مقرر فرمايد
به حق رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و بنت بزرگوار آن حضرت بار ديگر توفيق زيارت پيامبر
عظيم الشان اسلام ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) و گوهر گم شده مدينه حضرت زهراي اطهر
( عليها السلام )را داشته باشم.
باز هم همان مامورين نمي گذارند زائران به
حرم و ضريح مطهر نزديك شوند از همين فاصله كه دو سه قدمي نيز بيشتر نيست به
محضر پيامبرم عرض سلام و ادب دارم و از حضورشان اجازه مرخص شدن و عزيمت به
مكه مكرمه را طلب مي كنم.
از حرم كه بيرون مي آيم هرم آفتاب به سر و
صورتم مي خورد . اين فصل را عربها خرما پزان مي گويند . در بازار
نيز چند روزي است كه رطب هاي تازه آورده اند و براي هر بسته نزديك به يك
كيلوي آن 5 ريال سعودي نزديك به 1500 تومان خودمان مي گيرند.
در هاي بقيع را باز كرده اند . جمعيت
زيادي در حال رفتن به اين قبرستان و زيارت اهل بيت رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ،ياران
نزديك و صحابي گرانقدر پيامبر عظيم الشان اسلام هستند. فرصت زيادي ندارم و
بايد سر ساعت در هتل باشم . عرض سلام وادبي خدمت ائمه معصوم دارم و توفيق
مي يابم كه در نزديكي قبر مطهر حضرت ام البنين (
عليها السلام ) خدمت آن حضرت و از همان
مكان خدمت فرزند بزرگوار ايشان حضرت ابوالفضل العباس ( عليه السلام ) بزرگ پرچمدار
كربلا عرض سلام و ادب داشته باشم .
چند دقيقه اي بيشتر به ساعت 4 بعد از ظهر
نمانده است و لذا براي آنكه به اتوبوس برسم مسير بازگشت را با حالت دويدن
طي مي كنم . به هتل كه مي رسم اتوبوس ها آماده است . سه اتوبوس هم رنگ ،هم
مدل ، دو اتوبوس براي زائران هم هتلي ما است و اتوبوس سوم ،اتوبوسي كه
براي ما در نظر گرفته شده و قرار است عده اي از مديران ايراني هتل ها به
علاوه رابطان فرهنگي و مديران و كاركنان بعثه مقام معظم رهبري در مدينه
منوره همگي با آن راهي مسجد شجره و سپس مكه مكرمه شويم .
ده پانزده نفري توي اتوبوس نشسته اند و
منتظر بقيه هستند. سوار اتوبوس مي شوم . همان اول ورود سلام بلند بالايي
خدمت همسفرها مي كنم . جواب سلام مي گيرند و كسي چيزي نمي گويد . معلوم مي
شود كه خيلي دير نكرده ام و من علت توقف و تاخير احتمالي نيستم . آقاي
علافي باز هم ابتكار به خرج داده و دراين دقايق باز هم !! نوار مدينه شهر
پيغمبر خداحافظ ، خدا حافظ را گذاشته است .از شنيدن اين سرود نوحه گونه
هميشه غم بزرگ و بزرگ تري روي دلم مي نشيند . مدير زحمت كشي است . براي
زائران اسپند دود مي كند و آنها را از زير قرآن رد مي كند .آقاي علافي و
همكارانش همه صف كشيده اند و با نهايت احترام و ادب زائران را بدرقه مي
كنند.
اتوبوس زائران پر مي شود و راننده ها كه
سرگرم هماهنگي با هم هستند به اتوبوس ها بر مي گردند . راننده اتوبوس ما هم
مي آيد. سلامي مي كند . در اين مدت قيافه شناس هم شده ام ! و به علاوه از
روي لهجه عربي اش حدس مي زنم فلسطيني باشد . بيشتر راننده هاي خودروهاي
سنگين در عربستان فلسطيني و مصري و راننده تاكسي ها و راننده شخصي ها ،
پاكستاني و هندي هستند.
ظاهرا همه ي مسافران اتوبوس ما 15و يا 16
نفري بيشتر نيست كه نشسته ها روي صندلي هاي جلويي صلواتي مي فرستند و
اتوبوس راه مي افتد .
|