راننده
ها بوقي مي زنند و راه مي افتند . يكي طلب صلوات بر محمد (ص)و آل محمد (س)
مي كند . صداي دلنشين صلوات اتوبوس را در برمي گيرد.صلوات دوم تقديم به
محضر ائمه معظم و مظلوم بقيع (ع) و صلوات سوم با اين اميد كه " خداوند
توفيق زيارت رسول الله (ص) و ائمه هدي (ع) را به همه مسلمين و مومنان عنايت
فرمايد " و " نيز به نيت همه ي اموات بالاخص اموات همه ي زائران و نيز
اموات بي وارث و بد وارث و پدر و مادر صلوات فرست " گفته مي شود. چند
نفري از زائران مانند من در هتل غسل كرده و لباس احرام پوشيده اند . كار
آنها در شجره و آن شلوغي سرويس ها و حمام ها ساده تر خواهد بود.
راننده فلسطيني ما با اين عجله اي كه براي
خروج از مدينه نشان مي دهد انگار مي خواهد داغ وداع با شهر رسول الله (ص)
را كه هر لحظه بيشتر دل من را مي سوزاند ، داغ تر و قلب من را به آتش بكشد
. مسيري را نيز كه انتخاب كرده هم بر اين آتش مي افزايد. اتوبوس بعد از يكي
دو پيج و طي يكي دو خيابان ، از ضلع شرقي بقيع شريف عبور مي كند . سعادت
آنرا دارم كه بازهم سلامي خدمت رسول الله (ص) و ائمه بقيع (ع) داشته باشم
وباز از محضر آن بزرگواران طلب كنم كه زيارتشان را دوباره روزي من نمايند.
مدينه شهر خاطرههاي تلخ و شيرين است و شايد
تا قيام قيامت غريب! روزي مدينه، پر غرور مقدم پيامبر خدا (ص) را از مسجد
قُبا تا مسجدالنبي جشن گرفت و روز ديگر به خاطر بي مهري ها و نامهرباني
هايي كه در حق دخترش كردند در و ديوارش لرزيد. خدايا! دلم را براي هميشه
با ياد و نام خودت ، رسول خاتمت و ائمه هاديم و عطر غريب مدينه زنده بدار !
آمين
در مدينه اهل بيت نه همچنان ، كه شديدتر از
هر زماني !! غريب هستند . به ياد آقا امام صادق (ع) با خودم شعري را كه در
حافظه دارم ، زمزمه مي كنم :
سلام من به مدينه، به غربت صادق
سلام من به بقيع و به تربت صادق
سلام من به مدينه به آستان بقيع
سلام من به بقيع و به كبوتران بقيع
سلام من به مزار معطر صادق
كه مثل ماه درخشد به آسمان بقيع
سلام من به شب ماه فاطمي بقيع
سلام من به گل ياس هاشمي بقيع
يواش يواش گنبد سبز بارگاه نبوي در ميان
ساختمانهاي بلند اطراف آن پنهان مي شود . آخرين نگاهانم را به بناي حرم مي
دوزم . رو به حرم رسول الله (ص) از فرزندشان آقا امام زمان (عج) مي پرسم
:مولاي من شما كي خواهيد آمد ؟ مدينه سراسر غم است و غربت و شما اي مولاي
من تنها بازمانده از نسل خوبان و پاكاني ، بيا مولاي من به خاطر غربت بقيع
بيا
بيا به خاطر حيدر دست بسته
بيا به خاطر فاطمه ي پهلو شكسته
بيا به خاطر پيامبر مظلومم
بيا به خاطر محسن مدفونم
بيا به خاطر تنهاترين سردار
بيا به خاطر بيمار آن پيكار
بيا به خاطر باقر آل مصطفي
بيا به خاطر صادق آل عبا
اين سروده برگرفته از سفرنامه حج " الهام
كردستاني " شايد وصف حال و دعاي خيلي ها در اين زيباترين لحظه هاي عمر باشد :
همه روز روزه بودن همه شب نماز كردن
همه ساله حج نمودن سفر حجاز كردن
زمدينه تا به كعبه، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از براي لبيك، به وظيفه باز كردن
شب جمعهها نخفتن، به خداي راز گفتن
زوجود بينيازش، طلب نياز كردن
به مساجد و معابد، همه اعتكاف جستن
زملاهي و مناهي، همه احتراز كردن
به خدا كه هيچكس را، ثمر آنقدر نباشد
كه به روي نااميدي در بسته باز كردن
تا به شجره حدودا 15كيلومتر راه است . اين
مسير را در طول روزهايي كه در مدينه بسر مي برم بارها و بارها براي تهيه
خبر و عكس رفته ام .
راننده ما كه راهها را خوب بلد نيست سعي مي
كند دو اتوبوس ديگر را پيوسته تعقيب كند . راننده هاي جلويي نيز هواي هموطن
خود را دارند و طوري نمي روندكه او نتواند آنها را تعقيب كند . سر هر تقاطع
با علامت راهنما ادامه مسير را به او حالي مي كنند .

|