اتوبوس ها خيلي زود به شجره مي رسند. هنوز
تا مغرب و اذان وقت زيادي است. دهها اتوبوس در توقفگاه بسيار وسيع مسجد
زائران را پياده مي كنند . اتوبوس ما و دو اتوبوسي كه با هم راه افتاده
بودند هم كنار يكديگر توقف مي كنند. در مسجد شجره نزديك به 500 ! دستگاه
دوش و سرويس بهداشتي وجود دارد . اينجا ميقات مردمان و زائراني است كه از
مدينه به مكه مكرمه مي شوند . زائران سريعا دست به كار مي شوند . لباس هاي
احرام را بر مي دارند و به سمت دوش ها براي غسل كردن و به تن نمودن حوله
هاي احرام مي روند. مقابل اغلب دوش ها زائراني در انتظار هستند . كمتر كسي
را مي بينم كه عجله كند ويا از افرادي كه مشغول غسل هستند بخواهد سريعتر
بيرون بيايد! خيال من از اين بابت راحت است . با اين همه وقتي اغلب زائران
غسل خود را به عمل مي آورند و لباس احرام مي پوشند و دوش ها خالي مي شود
،ترجيح مي دهم تجديد غسل كنم .
در كنار مسجد بازاري است كه وسايل مورد نياز
زائران از لباس احرام گرفته تا مواد غذايي در مغازه هاي آن عرضه مي شود .
دست فروشها اينجا هم فعال هستند و زائراني را مي بينم كه حتي اينجا هم
دنبال خريد سوغاتي ! هستند.
باز هم تا اذان فرصت است. ترجيح مي دهم بخش
هاي مختلف مسجد را ببينم .
شجره (شَ جَ رِ) نام درختي است در ذي
الحليفه. حضرت رسول ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) هر وقت از مدينه به مكه مي
آمدند در آن جا محرم مي شدند. (لغت نامه)
از اينجا اگر قصد خانه محبوب كرده اي بدان كه
بايد محرم شوي – ادب شرط است . مسجد شجره يا مسجد "ذوالحليفه " با گسترش
مدينه اينك تقريبا به شهر رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) متصل است . رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) در اين
مكان نماز خواندند و محرم شدند. بدون احرام نمي شود وارد مكه شد . ازاين
مسير در"شجره " بايد محرم شد . براي ورود به مكه بايد محرم بود و احرام فقط
در ميقات ها ممكن است .اين مسجد در سال هاي پيش بسيار محقر و خالي از نظافت
بود. درنوسازي اخير بر مساحت مسجد افزوده اند و الان گنجايش پنج
هزارنمازگزار را دارد .
جز بخش هايي از مسجد ، همه چيز در آن به رنگ
سفيد است. پيرمردي لباس احرام به تن دارد . به سختي قدم بعدي را به دنبال
قدم قبلي بر مي دارد . محاسنش كاملا سفيد است . رد اشك ذوق محرم شدن و
زيارت خانه دوست را مي شود روي گونه هاي نورانيش ديد. حيفم مي آيد با او
صحبت كنم . اين بهترين حالت ممكن را نبايد و حق ندارم از او بگيرم. عده
زيادي از زائران پسران جوان دانشجو هستند. كف مسجد را موكت سبز رنگي
پوشانده است . درگوشه اي سه پسر نوجوان در لباس احرام ، اين بزرگترين سعادت
زندگي خود را جشن گرفته اند . دانشجويان ايراني حاجيان جوان ! تلبيه گويان
دور مسجد مي گردند. با آنكه در فتاوا گفته شده كه انجام نيت و گفتن تلبيه
در هر نقطه مسجد جايز و درست است و حاج آقاي نجفي مسئول بعثه مقام رهبري در
مدينه منوره بارها و بارها در نشست هاي روحانيون اين مهم را بازگو و رعايت
آنرا تذكر داده است ، ولي باز برخي روحانيون اصرار دارند كه كاروان خود را
بعد از نيت ، تلبيه گويان دور مسجد بچرخانند تا از نظر آنها اشكالي در
احرام نباشد . اين اقدام مشكلات و مزاحمت هاي زيادي را براي زائران و حضور
آنها در مسجد فراهم مي كند. از تعداد اتوبوس هايي كه در بيرون مسجد متوقف
هستند مي شود برآورد كرد كه چند صد زائر فقط ايراني در مسجد هستند .
موذن بانگ برمي دارد : الله اكبر – الله اكبر ... وقت اذان مغرب است . صف هاي
جماعت شكل مي گيرد . نمازگزاران شيعه و سني همه كنار هم خداي واحد را ستايش
مي كنند. امام تكبير مي گويد و نماز شروع مي شود . امام از اهل سنت است .
همه ي ما مسلمان هستيم و يك خدا ، يك قران و يك پيامبر داريم . بعد تكبير
امام ، نمازگزاران يك به يك تكبير مي گويند و جماعت بزرگي از مومناني شكل
مي گيرد كه در احرام ، رو به جمال جميل حق دارند . اينجا و اين لحظه تا خدا
فاصله اي نيست . اگر قادر به درك آن باشيم خواهيم فهميد كه چرا معصوم ( عليه السلام )
در اين لحظات بر خود مي لرزيد ! كه جز اين نبود كه او نظر به وجه الله داشت .
با نگاه به صفوف نماز وحدت امت اسلامي را مي
توان حس كرد ، فقط بايد چند قدم ديگربرداشت . كعبه دلهاي ما واحد است .
نماز به پايان مي رسد . نماز عشا را معمولا
در شبهاي قبل حجت الاسلام والمسليمن نجفي مسئول بعثه مقام معظم رهبري در
مدينه منوره امامت مي كرد كه زودتر از وقت نماز اهل سنت برپا مي شد تا
زائران فرصت كافي براي رفتن به مكه مكرمه را داشته باشند. حاج آقاي نجفي
امشب غايب است . از شانس من است ! حاج آقا هميشه و در پايان ماموريت هر يك
از همكاران و يا افرادي چون من مامور ، به آنها جانمازي هديه مي كرد و
نكاتي اخلاقي و تربيتي در باب نماز و اهميت آن متذكر شد . حاج آقا كه نيست
،پس جانماز بنده هم نيست ! روي موكت مسجد نماز مي خوانم .
هنوز چند دقيقه از اقامه نماز مغرب نگذشته
است كه اذان و اقامه نماز عشا گفته مي شود . من در حال اقامه قضاي نماز
مرحوم ابوي هستم . فاصله دو نماز آنقدر كم است كه من تا اين لحظه نتوانسته
ام حتي ركعت اول نمازي را كه شروع كرده ام ، به پايان ببرم .
صف هاي جماعت كنار من شكل مي گيرد . حجت
الاسلام و المسلمين گرايلي امام جماعت مسجد گوهر شاد مشهدكه توفيق تشرف به
عنوان روحاني كاروان را يافته است ، امامت جماعت رابرعهده دارد . زائر
جواني حتما بواسطه هيجان اين لحظات با لحن تندي به من اعتراض مي كند كه
:حاجي زود باش نماز جعفر طيار مي خواني !!
از اين سخن چيزي را به دل نمي گيرم . قرار
هم نيست . اين دل را بايد براي ميهماني خدا كاملا خالي كرد .
نماز عشا هم پايان مي گيرد . هر يك از
روحاني ها افراد كاروان خود را جمع مي كنند و با آنها احكام احرام را مرور
مي كنند. بعد از چند بار تمرين و تفهيم احكام ، زائران تلبيه مي گويند و
محروم مي شوند. معينه ها و مبلغه ها ( خانم هاي روحاني ) هم خواهران
زائر را محرم مي كنند. اين خواهران زحمات بسياري را متقبل مي شوند كه چون
در قسمت خواهران است ،كمتر به چشم ما مردها مي آيد.
در ميان جمع ما با آنكه چند نفري روحاني
هستند ولي عملا هيچ يك سرپرستي ديگران را به عهده نمي گيرد و يا ندارد. در
اين لحظه بسياري سوالها براي زائر مطرح مي شود . او مي خواهد تا يك كسي كه
كاملا وارد و متخصص است بر اعمال او و ترتيبش نظارت داشته باشد. حداقل حسن
اين نظارت حتي براي مني كه بار سوم تشرفم هست هم يك نوع اطمينان خاطر و قوت
قلب بدنبال دارد. به يك كاروان ملحق مي شوم و از روحاني جوان و خوش سخن و
خوش برخورد آنها مي خواهم تا بر ترتيب احرام من نظارت كند و او نهايت لطف
خود را مشمول من مي سازد و من كه شديدا مضطرب هستم ، آرام و آرامش مي گيرم
. مسئوليت و محدوديت هاي حال – كه خيلي سخت نيست و مي گذرد - و آينده !
پوشيدن لباس احرام را بر دوش خودم حس مي كنم . خدايا من را زائر واقعي
خانه ات قرار ده و من را از اين شهد بزرگ بچشان و به من توفيق ده كه از
جمله ضيوف الرحمان باشم .
هنوز اول شب است و وقت زيادي براي حركت
اتوبوس ها باقي است . نمازي مستحبي مي خوانم و قبل از اينكه راهي محل توقف
اتوبوس شوم ، چرخي دوباره در مسجد مي زنم .
مردي ميان سال به پيرمردي كمك مي كند تا با
عصا صحن مسجد را طي كند. مي گويد پدرش است . هر دو احرام به تن دارند . پدر
با هر قدم فرزندخود را دعا مي كند . چند دانشجو در گوشه اي قران به دست به
تلاوت آن مشغول هستند . لحظاتي بعد كه قرائت آنها پايان مي يابد ، دانشجويي
از آنها عكسي به يادگار مي گيرد . اصرار دارند كه قران در دستشان باشد و به
دوست خود تاكيد مي كنند : قران تو عكس واضح باشه !
زائران بيت الله هر عبادتي را كه انجام مي
دهند، راز و رمز بسياري از آنها برايشان روشن است. نماز كارهايي دارد. روزه
زكات و جهاد دستوراتي دارد و... حج، يك سلسله از دستورات و مراسم و مناسكي
دارد كه پي بردن به راز و رمزش بسيار سخت است. معناي احرام كردن ، لبيك
گفتن كه با آن احرام محقق مي شود ، بيتوته كردن در مشعر، سرتراشيدن، بين
صفا و مروه هفت بار گشتن و در بخشي از اين مسافت هَروَله كردن و... راز و
رمز اينها پيچيده است; لذا جريان تعبد در حج بيش از ساير دستورات ديني است.
مرحوم فيض از وجود مبارك رسول خدا ( ص) نقل كرد كه حضرتش در موقع لبيك گفتن
به خدا عرض كرد: «لبّيك بِحَجّة حقّاً، تعبّداً و رِقّاً». «خدايا من با
رقّيت و عبوديت محض، لبيك مي گويم و مناسك حج را انجام مي دهم». چون سرّ
بسياري از مناسك، به عقل عادي قابل تبيين نيست. چون روح تعبّد در حج بيشتر
است. لذا در هنگام لبيك، عرض كرد: «تعبّداً و رقّاً». نظير ذكري كه در سجده
تلاوت گفته مي شود.( مقصود از سجده تلاوت، سجده هايي است كه با شنيدن آيات
ويژه بر شنوندگان واجب مي شود و ذكر آن عبارت است از: «لا اِله اِلاّ الله
حَقّاً حقّاً لا اله الاّ الله ايماناً و تصديقاً لا اله الاّ الله عبوديةً
و رقّاً سَجَدتُ لك يا ربّ تعبّداً و رقّاً لا مستنكفاً و لا مستكبراً بل
اَنَا عبدٌ ذليل ضعيف خائف مستجير».)
ذات اقدس اله به رسولش فرمود: «به ياد اين
صحنه ميثاق گيري باش». گرچه خطاب به پيغمبر است ولي در حقيقت همه انسان ها
مخاطبند. خدا مي فرمايد: به ياد اين صحنه باشيد كه ما از شما تعهد گرفتيم،
حقيقت خودتان را به شما نشان داديم. شما ربوبيت ما را فهميديد، عبوديت خود
را مشاهده كرديد و گفتيد: «بَلي». در جواب خدا كه فرمود: «آيا من رب شما
نيستم»؟ گفتيد: «آري ربّ ما هستي».
احترام خدا، احترام و حريم گيري اعتقادي است;
يعني انسان بايد در پيشگاه حق آنقدر كرنش كند كه غير او را نبيند، به غير
او تكيه نكند و به غير او دل نبندد و بگويد: «لبيك»; يعني من به حضور تو
آمده ام. «اياي فَارهبون» يعني اين. و حجي هم كه به عنوان رهبانيت محمود و
ممدوح تشريع شده، همين است، انسان در بسياري از مناسك و مراسم مي گويد:
«لبيك». اصلِ بستن حج و عمره بصورت احرام، با لبيك شروع و بعد هم تكرار مي
شود.
حج به معني قصد و قصد زيارت و در اصطلاح فقها
قصد خانه خدا و زيارت بيت الله است. حج انجام مراسم و تشريفات و مناسك خاصي
است در مكاني (مكه) و زماني خاص (ماه هاي حج)، و علت ناميده شدن مراسم و
تشريفات زيارت بيت الله (كعبه) به «حج» براي آن است كه در لغت حج به معني
قصد و رفتن به سوي كسي و جايي به منظور ديدار و زيارت است و هنگام حركت به
سوي مكه براي شركت در اين مراسم قصد زيارت بيت الله مي شود. حج از واجبات و
ضروريات است و از اركان مهم دين اسلام است و در ترتيب متداول ابواب فقه، حج
باب (و يا ركن) پنجم از ابواب و اركان فروع احكام به اسلام به شمار رفته
است. در سال وجوب حج (و نيز در تعداد حج رسول الله) گر چه اختلاف كرده
اندولي آنچه مورد اتفاق است آن است كه پيامبراكرم( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) در سال دهم هجرت حج
نمودند. حج بر هر مسلمان (با وجود استطاعت) در تمام عمر يك بار واجب مي
گردد (و آن را «حجة الاسلام» گويند).
حالا همه عجله دارند كه زودتر سوار اتوبوس
ها شوند. مديران كاروانها پيوسته زائران خود را براي سوار شدن به اتوبوس ها
دعوت مي كنند. چند ساعتي راه تا مكه است و اگر شب پايان گيرد ، محرم نمي
تواند در زير سقف طي مسير كند پس بايد عجله كرد . با خودم مي گويم اينجا
بايد عجله كرد نه موقع نماز – از نماز عشا تا الان چقدر وقت داشتيم ولي
عشا را با سرعت به جا آورديم كه حضش را نبرديم و يا كم برديم .
زائران بتدريج از مسجد شجره خارج مي شوند .
هر يك از شهري و دياري و سرزميني –حالا ديگر همه يك شكل هستند با ظاهري
مانند هم بدون ذره اي تفاوت ! - به يك زبان سخن مي گويند : الله اكبر –
الله اكبر – لااله الاالله و...كاروان پشت كاروان ،همه محرم هستند و قصد
خانه يار را دارند .كعبه پيش رواست 417 كيلومترديگر – الله اكبر – الله
اكبر – لااله الاالله
اتوبوس را در ميان آن همه اتوبوس پيدا مي
كنم . هيچ يك از همسفران من هنوز نيامده اند. دمپايي من از اين دمپايي هاي
معروف به ابري ساخت چين است . همين اول كار گره هاي زير كف آن پايم را زخم
مي كند. راننده در اتوبوس را براي من باز مي كند . تا از بقيه خبري بشود
دقايق زيادي مي گذرد. يكي از افراد كاروان ما با عربي دست و پا شكسته با
راننده مشغول صحبت است . صحبت از غذا – نوشيدني – آب – شام است. اين لغت ها
را كه سر هم مي كنم و ادامه صحبت ها مي فهم كه آقاي راننده يادش رفته شام
زائران را از هتل در مدينه بگيرد و در نتيجه شامي در كار نيست ! يكي با
مدير هتل در مدينه تلفني تماس مي گيرد . .مساله چند تا شده است . فقط شام
نيست كه جا مانده ! حداقل 20 نفر ديگر از افراد بعثه و مديران هتل ها و
رابطان فرهنگي هم كه برنامه ريزي شده بود همه با يك اتوبوس حركت كنيم ، در
مدينه جا مانده اند . مساله ظاهرا از آنجا ناشي شده است كه راننده خيلي
ناشي ! ما همينكه دو اتوبوس ديگر حامل زائران هتل راه افتاده اند ، راه
افتاده در حاليكه برنامه حركت او ارتباطي با آن دو نداشته ، و مساله دوم
،راننده گمان كرده كه غذا ي سهميه ما را راننده هاي آن دو اتوبوس گرفته
اند كه در ميان راه به ما خواهند داد ، پس خيالش راحت بوده است.
زائران همه محرم هستند و امكان بازگشت به
مدينه نيست . تصميم و ترجيح اين مي شود كه ما بدون غذا و نوشيدني به سمت
مكه حركت كنيم و زائران باقي مانده هم با اتوبوس ديگري به شجره و بعد به
مكه مكرمه اعزام شوند.
اتوبوس به راه مي افتد . من حاضر نيستم اين
لحظات فوق العاده روحاني را به چيزي بدهم . ديگران هم مانند من - يكي
دو نفر آن چه خوراكي و نوشيدني در بساط خود دارند را ميان زائران توزيع مي
كنند . هريك ترجيح مي دهد كه سهم خود را به ديگري بدهد .
كاغذ و قلم را به كناري مي گذارم . اينجا و
اين لحظات را بايد كاملا با خدا خلوت كرد :
لبيك اللهم لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك،. ان
الحمد و النعمة لك و الملك، لاشريك لك لبيك
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كي روي ره ز كه پرسي چه كني چون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست درآن
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
( حافظ )
|