بخش 9

19 . سرگذشت هجرت 20 . نخستین عمل مثبت پیامبر 21 . تبدیل قبله


191


19

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سرگذشت هجرت

سران قريش در حل مشكلات در نقطه اي به نام « دارالندوه » انجمن مي كردند و در مسائل بغرنج به تبادل افكار و تشريك مساعي مي پرداختند .

در سالهاي دوازدهم و سيزدهم بعثت ، مردم مكه با خطر بزرگي روبرو شدند . پايگاه بزرگي كه مسلمانان در يثرب به وجود آورده و « يثربيان » حمايت و حفاظت پيامبر را بر عهده گرفته بودند ، نشانه بارز اين تهديد بود .

در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت ، كه مهاجرت پيامبر در آن ماه اتفاق افتاد ؛ در مكه از مسلمانان جز پيامبر و علي و ابوبكر و عده معدودي از مسلمانان بازداشت شده ، و يا بيمار و پير » كس ديگر باقي نمانده بود ، و مي رفت كه اين عده نيز مكه را به عزم يثرب ترك گويند . ناگهان قريش ، تصميمي بس قاطع و خطرناك گرفتند .

جلسه مشورتي سران ، در « دارالندوه » منعقد گرديد . سخنگوي جمعيت در آغاز جلسه سخن از تمركز نيروهاي اسلام در مدينه ، و پيمان « اوسيان » و « خرزجيان » به ميان آورد ، و سپس افزود :

ما مردم « حرم » ، پيش همه قبائل محترم بوديم . ولي محمد ميان ما سنگ تفرقه افكند و خطر بزرگي براي ما ايجاد نمود . اكنون كه جام صبر ما لبريز شده است ، راه نجات اين است كه يك فرد باشهامت از ميان ما انتخاب شود و به زندگي او در پنهاني خاتمه دهد و اگر « بني هاشم » ، به نزاع و كشمكش برخيزند ديه و خونبهاي او را بپردازيم .


192


مرد ناشناسي در آن جلسه كه خود را « نجدي » معرفي مي كرد ، اين نظر را رد كرد و گفت اين نقشه هرگز عملي نيست . زيرا بني هاشم قاتل محمد را زنده نمي گذارند ، و پرداخت خونبهاي محمد ، آنان را راضي نمي سازد و هر كس داوطلب اجراء اين نقشه گردد ، بايد نخست خود دست از زندگي بشويد ، و در ميان شما چنين كسي وجود ندارد .

يكي ديگر از سران به نام « ابوالبختري » گفت : صلاح اينست پيامبر را زنداني كنيم ، و از روزنه كوچكي نان و آب به او بدهيم ، و از اين طريق جلو انتشار آئين او را بگيريم . بار ديگر آن پير نجدي لب به سخن گشود و گفت : اين فكر دست كم از پيشين ندارد ؛ زيرا با اين وضع بني هاشم با شما به جنگ و ستيز برمي خيزند ؛ و سرانجام او را آزاد مي سازند ، و اگر در اين باره موفقيت به دست نياوردند در موسم حج از قبائل ديگر استمداد مي جويند ، و با كمك قبائل او را آزاد مي نمايند .

شخص سومي از آن ميان نظر ديگري داد و گفت : شايسته اينست كه بايد محمد را بر شتري چموش و سركش سوار كنيم ، و هر دو پايش را ببنديم ، و شتر را رم دهيم ، تا او را به كوهها و سنگها بزند ، و بدن او را متلاشي سازد ، و اگر احياناً جان به سلامت برد ، و در سرزمين قبائل بيگانه فرود آمد هرگاه بخواهد در ميان آنها آئين خود را ترويج كند ، خود آنها كه از طرفداران سرسخت بت پرستي هستند به حساب او مي رسند ، و ما و خويشتن را از شر او آسوده مي سازند .

پير نجدي براي بار سوم ، اين نظر را ناهموار شمرد و گفت شيرين زباني ، و سحر بيان محمد براي شما مكشوف است . او با لطافت بيان و بلاغت سخن ، قبائل ديگر را با خود همدست مي سازد و بر شما مي تازد .

بهت و سكوت بر مجلس حكمفرما بود . ناگهان ابوجهل و به نقلي خود آن پير نجدي ابرازنظر كرد و گفت طريق منحصر و خالي از اشكال اين است كه از تمام قبائل ، افرادي انتخاب شوند ، و شبانه به طور دستجمعي به خانه او حمله ببرند و او را قطعه قطعه كنند ، تا خون او در ميان تمام قبائل پخش گردد . بديهي است در اين صورت بني هاشم قدرت نبرد با تمام قبائل را نخواهند داشت . اين فكر به اتفاق


193


آراء تصويب شد ، و افراد تروريست انتخاب شدند ، و قرار شد كه چون شب فرا رسد ، آن افراد مأموريت خود را انجام دهند . ( 1 )

كمكهاي غيبي

اين خيره سران تصور مي كردند كه نبوت محمد كه از پشتيباني خداوند بزرگ برخوردار است ، با اين نقشه ها از بين مي رود . ديگر به فكر و انديشه هاي آنها نمي رسيد كه پيامبر مانند ساير پيامبران از مددهاي غيبي بهره مند است ؛ و آن دستي كه توانسته است اين مشعل فروزان را در اين سيزده سال از تندباد حوادث حفظ كند ، خواهد توانست اين نقشه را نقش برآب نمايد .

مفسران مي گويند فرشته ي وحي نازل گرديد و پيامبر را از نقشه هاي شوم مشركان به وسيله اين آيه آگاه ساخت : {  وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ } ؛ ( 2 ) « هنگامي كه كافران برضد تو فكر مي كنند ؛ تا تو را زنداني كنند ، يا بكشند و يا تبعيد نمايند آنان با خدا از در حيله وارد ميشوند ، و خداوند حيله آنها را به خود آنها برمي گرداند » .

رسول گرامي از طرف خدا مأمور شد آهنگ سفر كند ، و به سوي يثرب برود . ولي رهائي از دست مأموران بي رحم حكومت بت پرست ، آنهم با مراقبت كامل دشمن كار آساني نبود . بخصوص ، كه فاصله مكه و مدينه زياد بود . هرگاه با نقشه صحيحي از مكه بيرون نمي رفت و چه بسا احتمال داشت مكيان از پشت سر برسند و پيش از آنكه او به ياران خود برسد ، وي را دستگير كرده و خون او را بريزند .

كيفيت مهاجرت پيامبر را مورخان و سيره نويسان ، به صورتهاي مختلفي نوشته اند و اختلافي كه در ميان آنها در خصوصيات جريان مشاهده مي شود ؛ كم سابقه است . مؤلفِ « سيره حلبي » ، تا اندازه اي توانسته است منقولات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « طبقات كبري » ، ج 1/227 ـ 228 ؛ « سيره ابن هشام » ، ج 1/480 ـ 482 .

2 . سوره انفال/30 .


194


مختلف را با بياناتي با هم سازش دهد ، ولي در پاره اي موارد ، موفق به رفع تناقض و اختلاف نگرديده است .

مطلب قابل توجه اينكه بيشتر محدثان سني و شيعه ، طرز مهاجرت را جوري نقل كرده اند كه بالنتيجه خلاصي و رهائي آن حضرت را مستند به اعجاز دانسته و رنگ كرامت به آن داده اند . در صورتي كه دقت در خصوصيات سرگذشت ، حاكي از اين است كه نجات آن حضرت نتيجه يك سلسله پيش بيني و تدبيرات و احتياطات بوده ، و اراده خداوند بر اين متعلق شده بود كه پيامبر خود را از طريق مجاري طبيعي نجات دهد نه از طريق اعمال قدرت . گواه اين مطلب اين است كه پيامبر متشبث به علل طبيعي و اسباب عقلي ( مانند خوابيدن علي در بستر پيامبر ، پنهان شدن در غار ، و . . . كه بعداً خواهيد شنيد ) شده و از اين راه خود را خلاص نمود .

فرشته وحي پيامبر را آگاه مي سازد

فرشته وحي ، پيامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت ، و او را وادار به مهاجرت كرد و قرار شد براي كور كردن خط تعقيب ، كسي در رختخواب پيامبر بخوابد ؛ تا مشركان تصور كنند كه پيامبر بيرون نرفته و در درون خانه است . در نتيجه ، تنها به فكر محاصره خانه او باشند ، و عبور و مرور را در كوچه ها و اطراف مكه آزاد بگذارند .

فائده اين كار اين بود ، كه مأموران فقط متوجه خانه پيامبر شده و در اين فرصت پيامبر مي توانست ، به نقطه اي پناه ببرد كه احدي از مأمورا متوجه او نشود .

حالا بايد ديد چه كسي حاضر مي شود در جايگاه پيامبر بخوابد ، و جان خود را فداي او نمايد ؟ لابد خواهيد گفت : اول كسي كه به وي ايمان آورده ، و از نخستين روزهاي بعثت ، پروانهوار دور شمع وجود او گرديده است . او بايد در اين راه جانبازي نمايد و اين فرد فداكا جز علي كسي نيست ؛ از اين نظر پيامبر رو به علي كرد و فرمود :


195


امشب در فراش من بخواب ، و آن بُرد سبزرنگي را كه من هنگام خواب به روي خود مي كشيدم به روي خود بكش . زيرا از طرف مخالفان ، توطئه اي براي قتل من چيده شده ، و من بايد به مدينه مهاجرت كنم .

علي از آغاز شب در خوابگاه پيامبر خوابيد . پاسي از شب گذشته بود كه به وسيله چهل نفر تروريست ، محاصره اطراف خانه پيامبر آغاز گرديد . آنان از شكاف در به داخل خانه نگاه مي كردند ، و وضع خانه را عادي ديده و گمان مي كردند كسي كه در خوابگاه پيامبر خوابيده است ، خود اوست .

در اين هنگام ، پيامبر تصميم گرفت كه از خانه بيرون برود . دشمن اطراف خانه را در محاصره داشت و كاملا مراقب اوضاع بود . از طرف ديگر ، اراده خداي قاهر بر اين تعلق گرفته بود كه رهبر عاليقدر اسلام را از چنگال فرومايگان نجات دهد . پيامبر گرامي سوره « يس » را به خاطر تناسبي كه مفاد آغاز آيات آن سوره با اوضاع وي داشت تا آيه { . . . فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ } ( 1 ) تلاوت نمود . بلافاصله از خانه بيرون آمد و به نقطه اي كه بنا بود برود و بعداً تفصيل آن را مي خوانيد تشريف برد . اينكه پيامبر چگونه دائره محاصره را شكست كه مأموران متوجه نشدند ، چندان روشن نيست . از روايتي كه مفسر معروف شيعه ، مرحوم علي بن ابراهيم در تفسير آيه « وَأذ يَمكُرُ بِك الذينَ كَفَروا » نقل كرده است ؛ استفاده مي شود كه هنگام خروج پيامبر از خانه ، تمام آنها خوابيده بودند و منتظر بودند كه بامدادان در هواي روشن به خانه رسول اكرم هجوم ببرند ؛ و تصور نمي كردند كه پيامبر اكرم از نقشه آنها بااطلاع باشد .

ولي مورخان ديگر ( 2 ) تصريح كرده اند كه آنها تا لحظه اي كه به خانه پيامبر حمله بردند بيدار بودند ، و رسول خدا از روي كرامت و اعجاز چنان از خانه بيرون آمد كه آنها متوجه نشدند .

امكانِ وقوع چنين كرامتي جاي شك و شبهه نيست ، ولي آيا براي اين امر موجبي در كار بوده است يا نه ؟ بررسي كامل جريان هجرت ، اين مطلب را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از آغاز سوره تا آيه نهم .

2 . « طبقات كبري » ، ج 1/228 ؛ « تاريخ طبري » ، ج 2/100 .


196


قطعي مي سازد كه پيامبر از نقشه مخالفان ، پيش از محاصره خانه آگاه بوده است ، و نقشه اي كه براي خلاصي خود كشيده بود كاملا طبيعي بود ، و رنگ اعجاز نداشت . او مي خواست با قرار دادن علي در فراش خود از مجاري طبيعي ، بدون استمداد از طريق اعجاز و كرامت ، از چنگال بت پرستان رهائي پيدا كند . بنابراين ، او مي توانست پيش از محاصره خانه ، خارج شود و نيازي به اعمال كرامت نداشته باشد .

ولي احتمال دارد كه صبر و توقف پيامبر در خانه تا برگزاري محاصره ، معلول جهتي باشد كه فعلا براي ما مكشوف نيست . از اين جهت ، بحث پيرامون اين مطلب ( بيرون رفتن پيامبر از خانه هنگام شب ) نزد همه قطعي و مسلم نيست . زيرا بعضي ( 1 ) عقيده دارند كه پيامبر پيش از محاصره و قبل از غروب آفتاب خانه را ترك گفته است .

هجوم مخالفان به خانه وحي

قواي كفر اطراف خانه وحي را احاطه كرده و منتظر فرمان بودند كه پيامبر را در خوابگاه خود قطعه قطعه كنند . عده اي اصرار داشتند كه همان نيمه شب نقشه خود را عملي سازند . ابولهب از آن ميان برخاست ، و گفت : زنان و فرزندان بني هاشم در داخل خانه هستند ، ممكن است در اين جريان به آنها آسيبي برسد . گاهي گفته مي شود كه علت تأخير آنها اين بود كه مي خواستند پيامبر را در روز روشن ، در برابر ديدگان بني هاشم بكشند ، تا بني هاشم ببينند كه قاتل او يك فرد مشخص نيست . سرانجام تصميم گرفتند كه بامدادان در هواي روشن نقشه را عملي سازند . ( 2 )

پرده هاي تيره شب ، يكي پس از ديگري عقب رفت ؛ صبح صادق سينه افق را شكافت . شور و شوق غريبي در مشركان پديد آمد . آنان تصور مي كردند كه به زودي به هدف خود مي رسند ، در حالي كه دستها به قبضه شمشير بود با شور و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « سيره حلبي » ، ج 2/32 .

2 . « اعلام الوري » /139 ؛ « بحارالانوار » ، ج 19/50 .


197


شوق خاص وارد حجره پيامبر شدند . در اين حال ، علي سر از بالش برداشت و بُردِ سبزرنگ را كنار زد ، و با كمال خونسردي فرمود : چه مي گوييد ؟ گفتند : محمد را مي خواهيم و او كجاست ؟ فرمود : مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد ، او اكنون در خانه نيست .

چهره مأموران از شدت غضب و خشم برافروخته شده ، و خشم گلوي آنها را مي فشرد ، و از اينكه تا صبحگاهان صبر كرده بودند پشيمان بودند ، و تقصير را گردن ابولهب مي گذاردند ، كه مانع از حمله شبانه گرديد .

قريش از اينكه توطئه آنها نقش برآب شده ، و با شكست روشني روبرو شدند ، سخت عصباني بودند و با خود فكر مي كردند كه در اين مدتِ كم ، محمد نمي تواند از محيط مكه بيرون برود . ناچار يا در خودِ مكه پنهان شده ، و يا در راه مدينه است . از اين جهت ، مقدمات دستگيري او را فراهم آوردند .

پيامبر در غار « ثور »

آنچه مسلم است اينست كه پيامبر نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را ، با « ابوبكر » در غار « ثور » كه در جنوب مكه ( نقطه مقابل مدينه ) است بسر برده است . و چندان روشن نيست كه اين مصاحبت چگونه پديد آمد و اين نقطه در تاريخ كاملا مبهم است . عده اي معتقدند كه اين مصاحبت اتفاقي بوده و رسولخدا او را در راه ديد و همراه خود برد . برخي نقل كرده اند كه پيامبر همان شب به خانه ابي بكر رفت ، ونيمه شب هر دو نفر ، خانه را به قصد غار ثور ترك گفتند . گروهي مي گويند : ابوبكر به سراغ پيامبر آمد ، و علي او را به مخفيگاه او راهنمائي كرد . ( 1 )

قريش در پيداكردن پيامبر از پاي نمي نشينند

شكست قريش سبب شد كه نقشه را عوض كنند و با بستن راهها و گماردن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « تاريخ طبري » ، ج 2/100 .


198


مراقبان تمام طرق مدينه را ببندند ؛ و افراد ماهري را كه در شناسائي ردّ پاي اشخاص مهارت كامل داشتند استخدام كنند تا به هر قيمتي است از رد پاي او ، جايگاه او را به دست آورند . ضمناً اعلان كردند كه هر كس از پناهگاه محمد اطلاع صحيحي بياورد ، صد شتر به عنوان جايزه به او داده خواهد شد . گروهي از قريش دست به كار شدند ؛ و بيشتر در قسمتهاي شمالي مكه كه راه مدينه است فعاليت مي كردند . در صورتي كه پيامبر براي ابطال نقشه آنها ، به طرف جنوب مكه رفته و در غار « ثور » كه نقطه مقابل مدينه است مخفي شده بود . قيافه شناس معروف مكه ، « ابوكرز » با ردّ پاي پيامبر آشنا بود ، روي اين اصل تا نزديكي غار آمد ، و گفت خط مشي پيامبر تا اين نقطه بوده است ؛ احتمال دارد كه او در غار پنهان شده باشد ، كسي را مأمور كرد كه به داخل غار برود . آن شخص هنگامي كه برابر غار آمد ، ديد تارهاي غليظي بر دهانه آن تنيده شده ، و كبوتران وحشي در آنجا تخم گذارده اند . ( 1 ) وي بدون اينكه وارد غار گردد ، برگشت و گفت : تارهائي در دهانه غار وجود دارد ، و حاكي از اين است كه كسي آنجا نيست . اين فعاليت ، سه شبانه روز ادامه داشت ، و پس از سه روز تلاش و كوشش ، جملگي مأيوس شدند ، و از فعاليت دست برداشتند .

جانبازي در راه حقيقت

نكته مهم در اين صفحه تاريك ، همان جانبازي علي ( عليه السلام ) در راه حقيقت است . جانبازي در راه حقيقت از اوصاف مرداني است كه عاشق و دلداده آن باشند . كساني كه از جان و مال و شخصيت ، مي گذرند ، و تمام سرمايه هاي معنوي و مادي خود را در طريق احياء حقيقت بكار مي برند ؛ و در صفوف عشاق حقايق ، قرار مي گيرند . كمال و سعادتي را كه در هدف خود مشاهده مي كنند ، سبب مي شود كه دست از زندگي موقت بشويند و به زندگاني ابدي بپيوندند .

خوابيدن علي ( عليه السلام ) در بستر پيامبر ، در آن شب پرغوغا ، نمونه بارزي از اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « طبقات كبري » ، ج 1/229 - اين كرامت را عموم سيره نويسان در اينجا نقل كرده اند و نظر به بحثهائيكه پيرامون معجزه ، در سرگذشت ابرهه نموده ايم ؛ نبايد بي جهت اين سلسله از كرامات را تأويل و يا تحريف كنيم .


199


عشق به حقيقت است . محركي براي اين عمل پرخطر ، جز عشق به بقاء اسلام كه متضمن سعادت جامعه است چيز ديگري نبوده است .

اين نوع از جانبازي ، به اندازه اي ارزش داشت كه خداوند جهان در قرآن ، آن را ستوده ، و جانبازي در راه كسب رضايت الهي ناميده است ؛ و اين آيه به نقل بسياري از مفسّران در اين مورد نازل گرديده است :

{ وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ } . ( 1 )

برخي از مردم با خدا معامله نموده و جان خود را براي رضايت خدا ، از دست مي دهند خدا به بندگان خود مهربانست » .

فضيلت و اهميت اين عمل باعث شده است كه دانشمندان بزرگ اسلام آن را يكي از بزرگترين فضائل اميرمؤمنان بشمارند ؛ و او را مرد جانباز و فداكار معرفي كنند . و در تفسير و تاريخ هر موقع رشته سخن به اينجا كشيده شده ، نزول آيه ياد شده را درباره او مسلم گرفته اند . ( 2 )

دنباله جريان مهاجرت پيامبر

مراحل ابتدائي نجات پيامبر با نقشه صحيح جامه عمل به خود پوشيد . پيامبر گرامي در دل شب به غار « ثور » پناه برد و نقشه توطئه چينان را خنثي نمود . او كوچكترين اضطرابي در دل خود احساس نمي كرد ، حتي هم سفر خود را در لحظات حساس با جمله { . . . لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا . . . } ؛ ( 3 ) « غم مخور خدا با ما است » ، تسلي مي داد . سه شبانه روز از عنايات خداوند بزرگ بهره مند بودند ؛ و علي و هند بن ابي هاله فرزند خديجه ( بنا به نقل شيخ طوسي درامالي ) و عبدالله بن ابي بكر و عامر بن فهيره ، چوپان گوسفندان ابوبكر ( بنا به نقل بسياري از مورخان ) شرفياب محضر رسول اكرم مي شدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره بقره/207 .

2 . « مسند احمد » ج 1/87 و « كنزالعمال » ج 6/407 و در كتاب « الغدير » ج 2/44 ـ 45 ، چاپ نجف ، مدارك نزول اين آيه درباره امام علي « ع » مشروحاً نقل شده است .

3 . سوره توبه/40 .


200


ابن اثير ( 1 ) مي نويسد : فرزندان ابي بكر ، شبها تصميمات قريش را براي رسول خدا و پدرش نقل مي كرد . چون وي شبها ، مسير گوسفندان را طوري قرار مي داد كه از نزديكي غار عبور كنند تا پيامبر و مصاحب وي از شير آنها استفاده كنند ، و هنگام مراجعت عبدالله جلوي گوسفندان راه مي رفت تا اثر پاي او از بين برود .

« شيخ » درامالي مي گويد : در يكي از شبها ( پس از شب هجرت ) كه علي و « هند » شرفياب محضر رسولخدا مي شدند ، پيامبر به علي دستور داد ، كه دو شتر براي ما ( پيامبر و همسفر او ) تهيه بنما . در اين موقع ابوبكر عرض كرد : من دو شتر قبلا براي شما و خودم آماده ساخته ام . پيامبر فرمود : من با پرداخت قيمت آن ، حاضرم قبول كنم . سپس به علي دستور داد كه قيمت شتر را بپردازد .

از جمله وصاياي رسول گرامي در آنشب ، در غار « ثور » اين بود : كه علي فردا در روز روشن با صداي رسا اعلام كند كه هر كس پيش محمد امانتي دارد ، يا از او طلبكار است بيايد پس بگيرد . سپس درباره مسافرت « فواطم » ( مقصود فاطمه دختر عزيز خود ، فاطمه بنت اسد ، فاطمه دختر زبير است ) سفارش نمود و دستور داد كه علي مقدمات سفر آنها را و كساني را كه از بني هاشم مايل به مهاجرت باشند ، فراهم سازد .

خروج از غار

علي ( عليه السلام ) به دستور پيامبر ، سه شتر همراه راهنماي اميني ، به نام « اُرَيقط » در شب چهارم به طرف غار فرستاد . نعره شتر يا صداي آرام راهنماي آنان به گوش رسولخدا رسيد و با همسفر خود از غار پائين آمده و سوار شتر شدند ، و از طرف پائين مكه روي خط ساحلي ، با طي منازلي كه تمام خصوصيات آنها در سيره ابن هشام ، و پاورقي تاريخ ابن اثير ( 2 ) قيد شده است ، عازم يثرب گرديدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « كامل » ، ج 2/73 .

2 . « سيره ابن هشام » ، ج 1/491 ؛ « تاريخ كامل » ، ج 2/75 .


201


نخستين صفحه تاريخ

تاريكي شب فرا رسيد ، و انوار روحبخش خورشيد متوجه نيمكره ديگري گرديد . گروهي از قريش كه سه شبانه روز شهر مكه و اطراف آن را براي پيدا كردن پيامبر زير پاه گذارده بودند ، خسته و كوفته به خانه هاي خود بازگشتند ؛ و از گرفتن بزرگترين جائزه ( صد شتر ) كه براي دستگيري پيامبر معين شده بود ، مأيوس گرديدند و راههاي مدينه كه به وسيله مراقبان قريش مسدود شده بود ، بار ديگر گشوده شد . ( 1 )

در اين موقع صداي آرام راهنمائي كه سه شتر و مقداري غذا همراه داشت ، در غار به گوش رسول اكرم و همسفر وي رسيد . او آرام آرام مي گفت : بايد از تاريكي شب استفاده كرد ، و هر چه زودتر از قلمرو مكيان خارج شد ، و راهي را انتخاب كرد كه رفت و آمد از آن راه كمتر باشد .

سرآغاز تاريخ مسلمانان از سال همانشب آغاز مي گردد ، و مسلمانان تمام حوادث را به وسيله سال هجري تعيين نموده و جريانها را با آن سنجيده و تاريخ مي گذارند .

چرا هجرت پيامبر مبدأ تاريخ قرار گرفت ؟

در تاريخ ملت اسلام ، شخصيتي بالاتر از از شخصيت پيامبر اسلام ، و حادثه اي تكان دهنده تر و سودمندتر از حادثه هجرت نيست . زيرا با هجرت پيامبر ، صفحه تاريخ بشريت ورق خورد ، و پيامبر اسلام و مسلمانان جهان از محيط پرخفقان ، به محيط مساعد و آزاد گام نهادند . مردم بومي مدينه ، از رهبر مسلمانان به گرمي استقبال كردند ، و قدرت و نيرو در اختيار آنان نهادند . چيزي نگذشت به بركت همين هجرت ، اسلام براي خود تشكيلات سياسي و نظامي پيدا كرد و به صورت حكومتي نيرومند در شبه جزيره و پس از چندي در مجموع جهان درآمد ، و تمدن بزرگي را پي ريزي كرد ، كه چشم بشريت مانند آن را نديده است . اگر هجرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « تاريخ طبري » ، ج 2/104 .


202


رخ نمي داد ، اسلام در همان محيط مكه دفن مي گرديد و جهان بشريت از اين فيض بزرگ محروم مي ماند .

از اين جهت ، مسلمانان ، هجرت را سرآغاز تاريخ اتخاذ كردند . از آن روز تاكنون بيش از هزار و چهارصد سال مي گذرد ، و اين ملت ، چهارده قرن حيات پرافتخار خود را پشت سر گذارده است .

چه كسي هجرت را مبداء تاريخ قرار داد ؟

برخلاف آنچه ميان مورخان مشهور است كه خليفه دوم ، به تصويب و اشاره امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، هجرت پيامبر اسلام را ، سرآغاز تاريخ قرار داد ، و دستور صادر كرد كه نامه ها و دفاتر دولتي با آن تاريخ گذاري گردد ؛ دقت در نامه هاي پيامبر كه قسمت اعظم آنها در متون تاريخ و كتاب هاي حديث و سيره موجود است و ديگر اسناد و مدارك كه در اين صفحات ارائه مي گردد ؛ به روشني ثابت مي كند كه پيامبر گرامي ، نخستين كسي است كه هجرت خويش را مبداء تاريخ شناخت و نامه ها و مكاتبات خود را با سران قبائل و رؤساي عرب و شخصيت هاي بارز ، با آن مورخ ساخت .

برنامه مسافرت

مسافتي را كه بايد رسول گرامي طي كند در حدود چهارصد كيلومتر بود . پيمودن اين راه در آن گرماي سوزان و آتش آسا ، به نقشه صحيحي نيازمند بود . وانگهي از اعراب رهگذر مي ترسيدند كه مسير آنها را به قريش گزارش دهند . براي تأمين اين منظور شبها راه مي رفتند ، و روزها استراحت مي كردند .

گويا شترسواري ، پيامبر و همراهان او را از دور ديده ، فوراً خود را انجمن قريش رسانيده و مسير رسول گرامي را گزارش داده بود . « سراقة بن مالك بن جعشم مدلجي » ، براي اينكه تنها موفق به اخذ جائزه گردد ، ديگران را از تعقيب قضيه منصرف كرد و گفت آنها كسان ديگر بودند . سپس به خانه آمد و مسلحانه سوار بر اسب تندرو خود گرديد ، و با سرعت هر چه تمامتر خود را به نقطه اي كه


203


پيامبر و همسفران وي در آنجا به عنوان استراحت بار انداخته بودند ، رسانيد .

ابن اثير ( 1 ) مي نويسد : مشاهده اين منظره ، همسفر پيامبر را سخت اندوهگين ساخت و رسولخدا بار ديگر او را با جمله { . . . لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا . . . } غم مخور خدا با ماست » ، دلداري داد . « سراقه » ، مغرور نيروي بازو و سلاح برّنده خود بود ، و كوچكترين مانعي براي ريختن خون پيامبر ، به منظور دريافت بزرگترين جائزه عرب نداشت . در اين هنگام پيامبر با دلي لبريز از ايمان و اطمينان در حق خود دعا كرد و عرض كرد : خدايا ما را از شر اين مرد نجات ده . چيزي نگذشت كه اسب سراقه رم كرد و او را سخت به زمين زد . « سراقه » يقين كرد كه دست غيبي در كار است ، و اين پيش آمدها بر اثر سوءقصديست كه به محمد ( صلّي الله عليه وآله ) دارد . ( 2 ) لذا با حالت التماس رو به پيامبر كرد و گفت : غلام و شتر من در اختيار شما باشد و در انجام هرگونه امري حاضرم . رسول خدا فرمود : مرا نيازي به تو نيست . ولي به نقل مرحوم مجلسي ( 3 ) ، پيامبر به او فرمود : برگرد و ديگران را از تقيب ما منصرف كن . از اين لحاظ « سراقه » به هركس مي رسيد و مي گفت : در اين مسير اثري از محمد نيست .

سيره نويسان شيعه و سني ، كراماتي را كه از پيامبر در طي فاصله مكه و مدينه سرزده است نقل كرده اند ، و ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

امّ معبد زن دلير و بافضيلتي بود و در اثر قحطي و خشكسالي تمام گوسفندان او لاغر و فاقد شير بودند . در كنار خيمه او گوسفندي بود كه از ناتواني از گله بازمانده بود . رسول خدا فرمود : امّ معبد ، آيا اين گوسفند شير دارد ؟

زن جواب داد : كارش زارتر از آن است كه شير بدهد . رسول گرامي نام خدا را بر زبان جاري كرد و فرمود : خدايا ، اين گوسفند را بر اين زن مبارك گردان .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « تاريخ كامل » ، 2/74 .

2 . بسياري از سيره نويسان مانند ابن اثير ، در كامل ، ج 2/74 و مجلسي در بحار ج 19/88 ، با سند صحيحي از امام ششم ( همان طوريكه در بالا نوشته شد ) مطلب را نقل كرده اند . ولي مولف كتاب « حياة محمد » مي نويسد : سراقة اين حوادث را به فال بد گرفت و گمان كرد كه خدايان مي خواهند او را از اين كار مانع شوند .

3 . « بحار » ، ج 19/75 .


204


در پرتو دعاي رسول خدا شير از پستان گوسفند ريزش كرد . پيامبر ظرفي خواست و گوسفند را دوشيد . آنگاه ظرف پر از شير را نخست به « امّ معبد » داد تا از آن بياشامد . سپس به همراهان خود داد و پس از همه ، خود از آن شير آشاميد و فرمود : در هر جمع ، ساقي ، آخر از همه است و بار ديگر گوسفند را دوشيد و ظرفي پر از شير نزد « امّ معبد » نهاد و رهسپار مدينه گشت .

ورود به دهكده قبا

« قبا » در دو فرسخي « مدينه » ، مركز قبيله « بني عمرو بن عوف » بود . رسول گرامي و همراهان او روز دوشنبه 12 ، ماه ربيع الاول به آنجا رسيدند و در منزل بزرگ قبيله « كلثوم ابن الهدم » فرود آمدند . گروهي از مهاجران و انصار نيز در انتظار مركب پيامبر بودند .

پيامبر گرامي تا آخر آن هفته در آنجا توقف كرد ، و در اين مدت شالوده مسجدي را براي قبيله « بني عمرو بن عوف » ريخت . برخي اصرار مي كردند كه هر چه زودتر رهسپار مدينه گردد ولي او در انتظار پسرعم خود علي بود .

علي پس از مهاجرت رسول گرامي ، در نقطه بلندي از مكه ايستاد و گفت : هر كس پيش محمد امانت و سپرده اي دارد ، بيايد از ما بگيرد . ( 1 ) كساني كه پيش پيامبر امانت داشتند با دادن نشانه و علامت ، امانتهاي خود را پس گرفتند . بعداً ، طبق وصيت پيامبر ، بايد علي ، زنان هاشمي از آن جمله فاطمه دختر پيامبر و فاطمه دختر اسد مادر علي و فاطمه دختر زبير دختر زبير و مسلماناني را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند ، همراه خود به « مدينه » بياورد . بدين ترتيب ، علي در دل شب از طريق « ذي طوي » عازم مدينه گرديد .

شيخ طوسي ، در امالي خود ( 2 ) مي نويسد : جاسوسان قريش از مسافرت دستجمعي علي آگا شدند ، از اينرو در تعقيب علي برآمدند و در منطقه « ضجنان » با او روبرو گرديدند . سخنان زيادي ميان آنان و علي رد و بدل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . من كان له قبل محمد امامة او وديعة مليأت فلنؤد اليه امانته .

2 . « امالي » /300 .


205


گرديد . شيون زنان در آن ميان به آسمان بلند بود . او مشاهده كرد جز دفاع از حريم اسلام و مسلمانان چاره ديگري ندارد ؛ رو به آنها كرد و گفت هر كس كه مي خواهد بدن او قطعه قطعه گردد ، و خون او ريخته شود نزديك آيد . ( 1 ) آثار خشم و غضب در سيماي وي آشكار بود . مأموران قريش مطلب را جدي تلقي كرده ، و از در مسالمت وارد شدند و از راهي كه آمده بودند بازگشتند .

ابن اثير مي نويسد : هنگامي كه علي وارد « قبا » گرديد پاهاي او مجروح شده بود به پيامبر خبر دادند كه علي آمد ولي قدرت ندارد خدمت شما بيايد . رسول گرامي بلافاصله به نقطه اي كه علي بود تشريف برد ، و او را در بغل گرفت و هنگامي كه چشم او به پاهاي مجروح علي افتاد ؛ قطرات اشك از ديدگان او سرازير گشت . ( 2 )

پيامبر گرامي در روز دوازدهم ربيع وارد قبا گرديد ؛ و علي در نيمه همان ماه به پيامبر پيوست . ( 3 ) مؤيد اين گفتار ، مطلبي است كه « طبري » در تاريخ خود مي نويسد : علي سه روز پس از مهاجرت پيامبر در مكه اقامت گزيد ، و در اين مدت سپرده هاي مردم را به صاحبان خود بازگردانيد . ( 4 )

جوش و خروش و غريو شادي در مدينه

مردمي كه سه سال بود به پيامبر خود ايمان آورده بودند و هر سال نمايندگاني از طرف خود مي فرستادند ؛ و هر روز در نمازهاي روزانه نام مقدس او را به زبان جاري مي ساختند ، هرگاه بشنوند كه بزرگ پيشواي آنان در دو فرسخي مدينه « قبا » رحل اقامت افكنده و چندي بعد عازم شهر آنها خواهد شد ، چه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فمن سره ان اُفريِّ لَحَمه و اُهريقَ دَمه فَلَيدنّ منّي .

2 . وَاعتَنَقَهُ و بكي رحمة لما بقدميه من الورم ـ « تاريخ كامل » ، ج 2/75 .

3 . « امتاع الاسماع » /48 ـ بنابراين ، تاريخ محاصره خانه پيامبر سه شب پيش از اول ماه ربيع الاول سال يكم هجرت بوده است و پيامبر در شب دوشنبه از منزل بيرون رفت و وارد غار ثور شد و پس از سه روز توقف در غار ، شب پنج شنبه آغار ربيع الاول از غار بيرون آمد و رهسپار مدينه گرديد و روز دوازدهم وارد « قبا » شد . به كتاب « المبداءوالتاريخ » ج 4 مراجعه بفرماييد .

4 . « تاريخ طبري » ، ج 1/106 .


206


شوري در ميان آنها برپا مي گردد ؟ ، چه جوش و خروشي در ميان آنها پديد مي آيد ؟ ، شايد بيان و توصيف آن از قدرت ما بيرون باشد .

جوانان انصار ، تشنه اسلام و برنامه عالي و روانبخش آن بودند ، و براي پاك كردن محيط مدينه ، از لوث شرك و بت پرستي تا آنجا كه مي توانستند پيش از آمدن پيامبر ، بتها را سوزانيده و بازار و خيابان را از مظاهر بت پرستي پاك گردانيدند . بد نيست نمونه كوچكي از علاقمندي انصار را در اينجا نقل نمائيم :

« عمروبن جموح » ، از بزرگان قبيله « بني سلمه » بود . بت خود را در خانه خويش جاي داده بود . جوانان قبيله ، براي اينكه به او بفمانند كه از اين بت چوبين كاري ساخته نيست ، بت او را ربوده و وارونه در يكي از گودالهاي مدينه كه به حكم آن روز براي قضاء حاجت آماده شده بود ، افكندند . وي صبحگاهان برخاست و پس از جستجوي زياد ، بت خود را در چنين گودالي پيدا نمود و آن را شستشو داده بر جاي خود گذارد . اين عمل سه بار تكرار گشت ، بار آخر « عمرو » شمشيري به گردن بت بست و گفت اگر در اين جهان مبدأ اثري هستي از خود دفاع كن . ولي از اين كار نيز سودي نبرد و فرداي آن روز بت خود را كه در ميان چاهي كه به لاشه سگي بسته شده بود ، و شمشير همراه آن نبود جست . وقتي اين جريانها را ديد فهميد كه مقام انساني بالاتر از آنست كه در برابر هر سنگ ، چوب و گلي سر تعظيم فرود آورد . سپس اشعاري چند سرود كه سه بيت آن را در پاورقي ملاحظه مي نماييد . مفاد اين دو شعر اين است : به خدا اگر معبود به حق بودي هرگز در وسط چاه با سگ مرده ، هم آغوش نبودي . سپاس خداي بزرگ را كه داراي نعمتهائي است . او است بخشنده ، رزاق و پاداش ده او است كه مرا نجات داد از آنكه در گرو تاريكي قبر باشم . ( 1 )

رسول خدا عازم مدينه گرديد . وقتي مركب پيامبر از « ثنيّة الوداع » ( نام محلي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تالله لو كنت الها لم تكن انت و كلبُ وسطَ بئر في قَرن

فالحمدلله العلّي ذي المنِن الواهبِ الرزاقِ وديانِ الدين

هوالذي انقذني من قبلِ اَن اكونَ في ظلَمِة قبرِ مرتهن

« اسدالغابة » ، ج 4/99 .


207


است در نزديكي شهر مدينه ) سرازير گرديد و گام به خاك يثرب مي نهاد ؛ جوانان و مسلمانان مقدم پيامبر را گرامي شمرده ، و با طنين سرودهاي شادي ، محيط مدينه را مملو ساخته بودند . اينك مضمون سروده ها :

ماه از « ثنية الوداع » طلوع كرد ، تا روزي كه روي زمين يك نفر خدا را مي خواند و عبادت مي كند ؛ شكر اين نعمت بر ما لازم است .

اي آن كسي كه از طرف خداوند براي هدايت ما مبعوث شدي ، فرمان تو بر همه ما لازم و مطاع است . ( 1 )

قبيله بني عمرو بن عوف اصرار كردند كه در « قبا » اقامت گزينند و عرض كردند ما افراد كوشا و با استقامت و مدافعي هستيم ، ( 2 ) ولي رسول گرامي نپذيرفت . قبيله هاي « اوس » و « خرزج » ، از مهاجرت رسولخدا آگاه شدند ؛ لباس و سلاح بر تن كردند و به استقبال او شتافتند . دور ناقه او را احاطه نموده ، در مسير راه ، رؤساي طوائف زمان ناقه را گرفته هر كدام اصرار ميورزيدند كه در منطقه آنها وارد گردد . ولي پيامبر به همه مي فرمود : از پيشروي مركب جلوگيري نكنيد ؛ ( 3 ) او در هر كجا زانو بزند من همانجا پياده خواهم شد . ناقه پيامبر سرزمين وسيعي كه متعلق به دو طفل يتيم به نامهاي سهل و سهيل بود و تحت حمايت و سرپرستي « اسعدبن زراره » ( 4 ) بسر مي بردند و آن سرزمين مركز خشك كردن خرما و زراعت بود ، زانو زد . خانه « ابوايوب » در نزديكي اين زمين بود . مادر وي از فرصت استفاده كرده اثاثيه پيامبر را به خانه خود برد . نزاع و الحاح براي بردن پيامبر آغاز گرديد . پيامبر گرامي نزاع آنها را قطع كرد و فرمود : أين الرحل : لوازم سفر من كجاست ؟ عرض كردند مادر ابوايوب برد . فرمود المرء مع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . متن سروده هاي عربي اين بود :

طَلَع البدرُ علينا من ثنيات الوداع

وَجبَ الشكرِ عينا مادعا لله داع

ايهاالمبعوثُ فينا جئتَ بالامر المطاعِ


2 . اقم عندنا اهل الجد والجلدو والمنعة .

3 . خلوا سبيلها فانها مامورة .

4 . « بحار » ، ج 19/108 ، ولي بنا به نوشته برخي ( از آنجمله تاريخ كامل ) در حمايت معاذبن عفراء قرار داشتند .


208


رحله » مرد آنجا مي رود كه اثاث سفر او در آنجا است و اسعدبن زراره ، ناقه پيامبر را به منزل خود برد .

ريشه نفاق

عبدالله بن ابي كه سرسلسله منافقان است . اوس و خزرج ، پيش از آنكه با حضرت پيمان ببندند ، مصمّم شده بودند كه او را به عنوان فرمانرواي مطلق در مدينه انتخاب كنند . ول به وسيله روابطي كه اوس و خزرج با پيامبر پيدا كردند ، اين تصميم خود به خود از ميان رفت . از اين جهت ، عداوت رهبر عاليقدر اسلام ، در دل فرزند « اُبيّ » جايگزين گرديد ، و تا پايان عمر ايمان نياورد وي از مشاهده استقبالي كه اوسيان و خزرجيان از پيامبر به جا آوردند ، سخت گرفته شد و نتوانست از گفتن جمله اي كه كاملا حسد و عداوت او را مي رساند ، خودداري كند . عبدالله رو به پيامبر كرد و گفت : برو پيش كساني كه تو را فريب داده و به اين جا آورده اند ما را فريب مده . ( 1 )

سعد بن عباده ، از بيم آنكه مبادا پيامبر سخن او را باور كند ، و يا به دل بگيرد ؛ عذر گفتار او را خواست و به پيامبر گفت : او اين سخن را از در حيله و عداوت مي گويد : زيرا قرار بود فرمانرواي مطلق دو قبيله اوس و خرزج گردد ، و اكنون با تشريف فرمائي شما موضوع رياست او از بين رفته است .

عموم تاريخ نويسان مي گويند : رسول گرامي روز جمعه وارد مدينه گرديد ، و در نقطه اي كه مركز قبيله بني سالم بود نمازجمعه را با اصحاب خود به جا آورد . خطبه بليغي خواند كه در اعماق قلوب آنها كه تا آنروز با چنين كلمات و مضامين آشنا نبودند اثر بديعي گذارد . متن خطبه را ابن هشام ، در سيره خود و مجلسي ، در بحار نقل كرده اند . ( 2 )

ولي عبارات و مضامين سيره ابن هشام با آنچه كه مجلسي نقل كرده مغاير است . براي اطلاع به مدارك ياد شده مراجعه فرماييد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يا هذا اذهب الي الذين غروك واتوابك فانزِل عليهم ولا تغشنا في ديارنا ـ « بحار » ، ج 19/108 .

2 . « سيره ابن هشام » ، ج 1/500 و 501 و « بحار » ، ج 19/126 .


209


20

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نخستين عمل مثبت پيامبر

مسجد مركز جنبشهاي اسلامي

چهره هاي باز و خندان جوانان انصار ، و استقبال عظيمي كه اكثريت « اوسيان » و « خزرجيان » از مقدم پيامبر به عمل آوردند ؛ پيامبر را بر آن داشت كه پيش از هركاري براي مسلمانان يك مركز عمومي به نام « مسجد » بسازد كه كارهاي آموزشي و پرورشي ، سياسي و قضائي در آنجا انجام بگيرد . از آنجا كه يكتاپرستي و توحيد در سرلوحه برنامه پيامبر اسلام قرار داشت ، لازم ديد پيش از هر كاري دست به ساختن معبدي بزند تا مسلمانان در آنجا در مواقع نماز به ذكر خدا و ياد حق بپردازند .

لازم بود وي مركزي به وجود آورد ، كه عموم اعضاء حزب اسلام ( حزب الله ) در هر هفته در روز معيني ، در آنجا دور هم گرد آيند و در مصالح اسلام و مسلمانان به شور و مشورت بپردازند ؛ و علاوه بر اجتماع روزانه ، در هر سال عموم مسلمانان در آنجا دوبار ، نماز عيد بگزارند .

مسجد تنها مركز پرستش نبود ، بلكه تمام معارف و احكام اسلامي ، اعم از آموزشي و پرورشي ، در آنجا گفته مي شد . همه گونه تعليمات ديني و علمي ، حتي امور مربوط به خواندن و نوشتن در آنجا انجام مي گرفت . تا آغاز قرن چهارم


210


اسلامي غالباً مساجد ، در غير اوقات نماز ، حكم مدارس را داشت ( 1 ) ، و بعداً مراكز آموزشي صورت خاصي به خود گرفت و بسياري از بزرگان علم و دانش فارغ التحصيلان حلقه تدريسهائي هستند كه در مساجد برگزار مي شد .

گاهي مسجد « مدينه » ، به صورت يك مركز ادبي در مي آمد . سخن سرايان بزرگ عرب كه سروده هاي آنها ، با روح اخلاقي و روش تربيتي اسلام وفق مي داد ، اشعار خود را در مسجد حضور پيامبر اكرم قرائت مي كردند . چنانكه « كعب بن زهير » ، قصيده معروف خود « بانت سعاد » را كه در مدح نبي اسلام سروده بود ؛ در مسجد حضور پيامبر خواند و جايزه و خلعت بزرگي از وي دريافت نمود . « حسان بن ثابت » ، كه با اشعار خود از حريم اسلام دفاع مي كرد ، در مسجد پيامبر سروده هاي خود را قرائت مي نمود .

جلسات آموزشي در زمان پيامبر در مسجد « مدينه » ، به قدري جالب بود كه نمايندگان قبيله « ثقيف » ، از ديدن اين منظره سخت تكان خوردند ، و از كوشش مسلمانان در فراگرفتن احكام و معارف انگشت تعجب به دندان گرفتند .

امور قضائي و فصل خصومات و محكوم ساختن بزهكاران در مسجد انجام مي گرفت ، و مسجد در آن روز يك دادگستري به تمام معني بود كه عموم كارهاي دادخواهي در آنجا صورت مي پذيرفت . گذشته از اين ، پيامبر خطابه هاي آتشين خود را براي اعزام مردم به جهاد و مبارزه با كفر و شرك ، در آنجا ايراد مي فرمود . شايد يكي از اسرار اجتماع امور ديني و تعليمي ، در مسجد اين بود كه رهبر عاليقدر اسلام مي خواست عملا نشان بدهد كه علم و ايمان با يكديگر توأم و همراه اند ؛ و هر كجا كه مركز ايمان باشد ، بايد مركز علم و دانش شود . و اگر امور قضائي و خدمات اجتماعي و تصميمات جنگي در مسجد صورت مي گرفت ، براي اين بود كه برساند كه آئين وي يك آئين معنوي محض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به صحيح بخاري ، ج 1 . كتاب علم . مراجعه بفرماييد حتي بعدها كه مراكز تحصيلي از « مساجد » به « مدارس » منتقل گرديد باز مدارس در جنب مساجد ساخته مي شد و از اين طريق پيوند ناگسستني دين و علم به نمايش گذارده مي شد .


211


نيست كه با امور مادي و زندگي دنيوي سر وكاري نداشته باشد ؛ بلكه آئيني است ، در عين اينكه مردم را به تقوي و ايمان دعوت مي نمايد ، از تدابير امور زندگي و اصلاح اوضاع اجتماعي آنان غفلت نمي نمايد .

اين هماهنگي ( هماهنگي علم و ايمان ) ، تاكنون نصب العين مسلمانان بوده است . حتي بعدها كه مراكز آموزشي به صورت خاصي درآمدند ، همواره مدارس و دانشگاهها را در كنار مساجد جامع مي ساختند تا به جهانيان ثابت كنند كه اين دو عامل خوشبختي از هم جدا نيستند .

داستان عمار

زميني كه شتر در آنجا زانو خم كرد ، به قيمت ده دينار براي ساختمان مسجد خريداري گرديد . تمام مسلمانان در ساختن و فراهم كردن وسائل ساختماني شركت كردند . حتي پيامبر نيز مانند ساير مسلمانان از اطراف سنگ مي آورد . « اسيد ابن حضير » جلو رفت و عرض كرد : اي رسول گرامي مرحمت كنيد تا سنگ را من ببرم . فرمود : برو سنگ ديگر بياور . ( 1 ) از اين طريق گوشه اي از برنامه عالي خود را نشان داد كه من مرد عملم نه لفظ ، مرد كردارم نه گفتار ، در اين هنگام يكي از مسلمانان اين شعر را خواند :

لئن قعدنا والنبيّ يَعمل * * * فذاك مِنّا العمل المُضَلّل

هر گاه ما بنشينيم و پيامبر كار كند ، چنين كاري براي ما موجب ضلال و گمراهي است .

پيامبر و مسلمانان موقع كار اين جمله ها را مي خواندند : « لاعيش الا عيش الآخرة اللهمَ ارحم الانصار والمُهاجرة » ؛ « زندگي حقيقي همان زندگي آخرت است . پروردگارا بر انصار و مهاجر ترحم بفرما » .

« عثمان بن عفان » ، از كساني بود كه به نظافت لباس و دوري از گرد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اِذهب فاحمل غيره .


212


غبار علاقه خاصي داشت . هنگام ساختن مسجد براي حفظ تميزي لباس ، تن به كار نمي داد . « عمار ياسر » ، اشعاري را كه از علي آموخته بود و مفاد آن انتقاد از كساني بود كه تن به كار نمي دادند و از گرد و غبار دوري مي جستند ، به عنوان انتقاد از كار « عثمان » خواند :

لايستوي من يعمر المساجدا * * * يدأب فيها قائماً و قاعداً

و من يري عن الغبار حائداً ( 1 ) * * * « هرگز كسي كه مساجد را تعمير مي كند ؛ و بطور مدام ايستاده و نشسته در آبادي آن مي كوشد ، با كسي كه از گرد و غبار فاصله مي گيرد و حاضر نيست كه در راه بناي مسجد لباسهاي او از گرد و غبار آلوده گردد ، برابر نيست . »

مفاد اين اشعار ، عثمان را ناراحت كرد و عصايي در دست داشت و گفت مي بيني با اين عصا ، چگونه بر بيني تو نشانه مي روم . پيامبر از جريان آگاه شد و فرمود : با عمار چه كار داريد ، « عمار » آنان را به بهشت دعوت مي كند و آنان او را به دوزخ .

عمار ياسر ، جوان نيرومند اسلام چند قطعه سنگ را ، روي هم جمع مي كرد و براي ساختمان مسجد حمل مي نمود . گروهي از سادگي و اخلاص وي سوءاستفاده كرده ، بيش از مقدار تحملِ وي ، سنگ بر او حمل مي نمودند . او مي گفت : من يكي از سنگها را براي خود و ديگري را به نيت پيامبر حمل مي نمايم . روزي پيامبر او را زير بار گران ، در حالي كه سه قطعه سنگ بر او حمل كرده بودند ، ديد . عمار سخن به گله گشود و گفت : اصحاب شما سوءقصد به من دارند ، و خواهان قتل و مرگ من هستند ، آنان سنگها را يك يك مي آورند ، ولي سه تا سه بر دوش من حمل مي نمايند . پيامبر دست او را گرفت ، گرد و غباري كه بر پشت او بود ، پاك كرد و اين جمله تاريخي را گفت : آنان قاتل شما نيستند ، ترا گروه ستمگر خواهند كشت ، در حالي كه تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « سيره ابن هشام » ، ج 1/496 و « تاريخ الخميس » ، ج 1/345 و « سيره حلبي » ، ج 2/76 . با اينكه « ابن اسحاق » صراحتاً نام « عثمان بن عفان » را برده است ولي ابن هشام كه به تلخيص آن پرداخته از ذكر نام آن خودداري كرده است ، مؤلف « المواهب اللدنية » مي گويد مقصود عثمان بن مظعون است .


213


آنان را به سوي حق و حقيقت دعوت مي نمائي . ( 1 )

اين خبر غيبي يكي از دلائل نبوت و راستگوئي پيامبر است و آنچنانكه گزارش داده بود همان طور اتفاق افتاد . زيرا سرانجام عمار ، در سن نود سالگي در جنگ « صفين » ، در ركاب امير مؤمنان به دست هواداران « معاويه » كشته شد . اين خبر غيبي در حال حيات عمار اثر عجيبي بر جاي گذارده بود و مسلمانان پس از اين جريان ، عمار را محور حق دانسته و حقانيت هر صنفي را وسيله پيوستن او تشخيص مي دادند .

وقتي عمار در ميدان جنگ كشته شد ، ولوله عجيبي در صف شاميان افتاد . كساني كه با تبليغات زهرآگين معاويه و عمروعاص ، در حقانيت علي به شك افتاده بودند آگاه شدند . « هزيمة بن ثابت » انصاري كه همراه اميرمؤمنان رفته بود ، ولي در اقدام به جنگ مردّد بود ، پس از كشته شدن عمار شمشير كشيد و به شاميان حمله كرد . ( 2 )

ساختمان مسجد به پايان رسيد ، و سال به سال بر وسعت آن افزوده شد . همچنين ، در كنار مسجد « صفّه اي » براي بينوايان و مهاجران تهيدست ساخته شد كه در آنجا بسر ببرند ؛ و « عبادة بن صامت » مأمور گرديد كه به آنان نوشتن و خواندن قرآن را تعليم كند .

برادري يا بزرگترين پرتو ايمان

تمركز مسلمانان اسلام ، در مدينه فصل جديدي در زندگاني پيامبر پديد آورد . او قبل از ورود به مدينه ، فقط در صدد جلب قلوب و تبليغ آئين خود بود ؛ ولي از امروز بايد بسان يك سياستمدار پخته و كارآزموده موجوديت خود و هواداران خود را حفظ كرده و نگذارد دشمنان داخلي و خارجي در آن نفوذ كنند . در اين ميان ، او با سه مشكل بزرگ روبرو گرديد :

1 ـ خطر قريش و عموم بت پرستان شبه جزيره عربستان .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « سيره حلبي » ، ج 2/76 و 77 .

2 . « مستدرك حاكم » ، ج 3/385 ؛ « وقعه صفين » ، ابن مزاحم .


214


2 ـ يهوديان يثرب ، كه در داخل و خارج شهر زندگي مي كردند و ثروت و امكانات زيادي داشتند .

3 ـ اختلافي كه ميان هواداران او و « اوس » و « خزرج » وجود داشت .

مهاجرين و انصار ، از آنجا كه پرورش يافته دو محيط مختلف بودند ؛ در طرز تفكر و معاشرت فاصله زيادي با هم داشتند . وانگهي اوسيان و خزرجيان كه جمعيت انصار را تشكيل مي دادند ، صد و بيست سال با هم نبرد كرده و دشمنان خوني يكديگر به شمار مي رفتند . و با اين خطرات و اختلافات ، ادامه حيات ديني و سياسي به هيچ وجه امكان نداشت . ولي پيامبر تمام اين مشكلات را به طرز خردمندانه از هم گشود . او درباره دو مشكل نخست ، دست به كارهائي زد ( كه در آينده ، به خواست خدا تفصيل آن را خواهيد خواند ) و مشكل اختلاف هواداران خود را با مهارت خاصي از بين برد .

وي از طرف خدا مأمور گشت كه مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر كند . روزي در يك انجمن عمومي ، رو به هواداران خود كرد و فرمود : دوتا دوتا با يكديگر برادر ديني شويد . ( 1 ) تواريخ مسلمانان ، از آنجمله تاريخ « ابن هشام » مشخصات افرادي را كه با يكديگر برادر شدند ضبط كرده اند . ( 2 )

او با اين طرح ، وحدت سياسي و معنوي مسلمانان را حفظ كرد . اين وحدت و پيوستگي باعث گرديد كه درباره دو مشكل اول نيز تصميم گيري نمايد .

دو منقبت بزرگ

اكثر تاريخ نويسان و محدثان شيعه و سني ، در اين جا دو منقبت بزرگ را يادآور شده اند . ما نيز آنها را بطور اختصار مي نگاريم :

پيامبر سيصد نفر از مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر نمود ، و رو به مسلمانان مي كرد و مي گفت : فلاني ! تو برادر فلاني هستي .

كار اخوّت بپايان رسيد . ناگهان علي با چشمهاي اشگبار عرض كرد : ياران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تأخّوا في الله اخوين اخوين .

2 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/123 ـ 126 .


215


خود را با يكديگر برادر كرديد ، ولي عقد اخوت ميان من و ديگري برقرار نفرموديد ؟ ( 1 ) در اين هنگام پيامبر رو به علي كرد و گفت : تو در دنيا و آخرت برادر من هستي . ( 2 )

« قندوزيِ » حنفي ، جريان را بطور كاملتر نقل نموده و مي گويد : پيامبر در جواب سؤال علي فرمود : « بخدائي ( كه مرا براي هدايت مردم مبعوث فرموده ) سوگند : كار برادري ترا براي اين به عقب انداختم كه مي خواستم در پايان با تو برادر شوم . تو نسبت به من ، مانند هاروني نسبت به موسي ؛ جز اينكه پس از من پيامبري نيست ، تو برادر و وارث من هستي » . ( 3 )

منقبت ديگر براي علي7

ساختمان مسجد به پايان رسيد . در اطراف مسجد ، خانه هاي پيامبر و اصحاب وي قرار داشت ، و هر كدام از خانه هاي خود دري به مسجد داشتند و از درهاي خصوصي وارد مسجد مي گرديدند . ناگهان دستوري از طرف پروردگار جهان رسيد كه : تمام درهاي خصوصي كه از خانه ها به مسجد باز مي گرديد ، بسته شود جز در خانه علي . سبط ابن الجوزي مي نويسد : اين عمل سر و صدائي در ميان برخي بوجود آورد ، و گمان كردند كه اين استثناء جنبه عاطفي داشته است . رسول خدا براي روشن كردن اذهان مردم ، خطبه اي خواندند و در ضمن فرمود : من از جانب خود هرگز دستور بازماندن و بسته شدن دري را نداده ام ، بلكه از دستوري بود از طرف خدا ، و من ناچار بودم كه از آن پيروي كنم . ( 4 )

رويدادهاي سال دوم هجرت

نخستين سال هجرت ، با تمام خوشي ها و تلخي هاي خود سپري شد . پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آخَيتَ بَينَ اصحابِك وَلَم تُؤاخِ بَيني و بَينَ احَد .

2 . انتَ اَخي في الدّنيا و الاخِرةِ .

3 . « ينابيع المودة » ، ج 1/226 .

4 . « تذكرة الخواص » /46 .


216


گرامي و ياران او ، وارد سال دوم اقامت خود در مدينه شدند . سال دوم هجرت ، حوادث عظيم و چشمگيري دارد . در ميان تمام رويدادها ، دو رويداد آن از اهميت شگرفي برخوردار است . يكي از آنها « تغيير قبله » و ديگري « نبرد بدر » است .

در اصطلاح سيره نويسان ، دو لفظ بيش از همه رواج دارد و آن لفظ هاي « غزوه » و « سَرِيّه » است : مقصود از « غزوه » ، آن گونه هجوم به دشمن است كه خود رسول خدا همراه سپاه مي بود و آن را رهبري مي كرد . در حالي كه مقصود از « سريّه » ، اعزام گروه ها و يا گردان ها و هنگ هائي بود كه خود پيامبر شخصاً در آن شركت نداشت . بلكه براي آنان سرپرستي معين مي نمود و آنها را به مقصدي اعزام مي كرد .

شمار غزوات پيامبر را 27 و يا 26 غزوه نوشته اند . جهت اختلاف اين است كه برخي غزوه « خيبر » را با غزوه « وادي القري » كه به دنبال هم رخ داده اند ، دو غزوه و برخي آنها را يك غزوه شمرده اند . ( 1 )

در تعداد سريه هاي رسول خدا نيز اختلاف است . مورخان آنها را 35 ، 36 ، 48 و حتي 66 سريه نوشته اند . علت اختلاف اين است كه برخي از سريه ها به سبب كمي افراد به شمارش نيامده ، و از اين جهت در شماره آنها اختلاف پيش آمده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « مروج الذهب » ، ج 2/287 ـ 288 ـ « غزوة » بر وزن « دخمه » و « سريه » به وزن « عطيّه » .


217


21

ــــــــــــــــــــــــــــ

تبديل قبله

هنوز چند ماه از هجرت پيامبر اسلام به مدينه نگذشته بود ، كه زمزمه مخالفت از ناحيه يهود بلند شد . درست در هفدهمين ماه ( 1 ) هجرت ، دستور مؤكد آمد كه قبله مسلمانان از اين به بعد كعبه است ، و در اوقات نماز بايد متوجه مسجدالحرام گردند .

مشروح جريان : پيامبر گرامي ، سيزده سال تمام در مكه به سوي بيت المقدس نماز مي گزارد . پس از مهاجرت به مدينه ، دستور الهي اين بود كه به وضع سابق از نظر قبله ادامه دهد ، و قبله اي كه يهودان به آن نماز مي گزارند ، مسلمانان نيز به آن طرف نماز بگزارند . اين كار ، عملا يك نوع همكاري و نزديك كردن دو آئين قديم و جديد بهم بود ، ولي رشد و ترقي مسلمانان باعث شد كه خوف و ترس ، محافل يهود را فراگيرد ، زيرا پيشرفت هاي روز افزون آنان نشان مي داد ، كه آئين اسلام در اندك مدتي سراسر شبه جزيره را خواهد گرفت و قدرت آئين يهود را از بين خواهد برد . از اين نظر ، كارشكني از جانب يهود آغاز گرديد . آنان ، از راههاي گوناگون مسلمانان و پيامبر را آزار مي دادند . از آن جمله ، مسأله نماز گزاردن به بيت المقدس را پيش كشيدند و گفتند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « طبقات ابن سعد » ، ج 1/241 ـ 242 ؛ « اعلام الوري لاعلام الهدي » ، /81 ، 82 ـ ابن هشام مي گويد : تغيير قبله در رأس هيجده ماه پس از ورود رسول خدا به مدينه بود . ابن اثير تاريخ آن را نيمه شعبان مي داند . به « سيره ابن هشام » ، ج 1/606 و « كامل » ، ج 2/80 مراجعه بفرماييد .


218


« محمد » مدعي است كه داراي آئين مستقلي است ؛ و آئين و شريعت او ناسخ آئينهاي گذشته مي باشد ، در صورتي كه او هنوز قبله مستقلي ندارد و به قبله جامعه يهود نماز مي گزارد .

اين خبر براي پيامبر گران آمد . نيمه شبها از خانه بيرون مي آمد و به آسمان نگاه مي كرد . در انتظار نزول وحي بود ؛ كه دستوري در اين باره نازل گردد . چنانكه آيه ياد شده در زير اين مطلب را گواهي مي دهد :

« نگاههاي معنادار تو را به آسمان مي بينيم ، تو را به سوي قبله اي كه رضايت تو را جلب كند مي گردانيم » . ( 1 )

از آيات قرآن استفاده مي شود ، كه تبديل قبله علاوه بر اعتراض يهود ، جهت ديگري نيز داشته است ؛ و آن اينكه مسأله جنبه امتحاني داشت . مقصود اين بود كه مؤمن واقعي و حقيقي ، از مدعيان ايمان كه در ادعاي خود كاذب بودند تميز داده شود ، و پيامبر اين افراد را خوب بشناسد . زيرا پيروي از فرمان دوم كه در حالت نماز ، متوجه مسجدالحرام گردند ، نشانه ايمان و اخلاص به آئين جديد بود ، و سرپيچي و توقف علامت دودلي و نفاق به شمار مي رفت . چنانكه خود قرآن صريحاً اين مطلب را مي فرمايد :

« تغيير قبله از آن طرفي كه بر آن نماز مي گذارديد ، براي اين بود تا موافق را از مخالف تميز دهيم و اين كار براي غير آنهائي كه خداوند آنان را هدايت كرده است كار پرمشقتي بود . » ( 2 )

البته از تواريخ اسلام و مطالعه اوضاع شبه جزيره ، علل ديگري نيز بدست مي آيد .

اولا : كعبه كه به دست قهرمان توحيد ، حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) تعمير شده بود ، مورد تعظيم جامعه عرب بود . قبله قراردادن چنين نقطه اي ، موجبات رضايت عموم اعراب را فراهم مي ساخت ، و آنها را براي پذيرفتن آئين اسلام و دين توحيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قَد نَري تَقَلُبِ وَجهِك في السَّماء فَلَنُوَلِّيَنَّك قِبلةً تَرضاها ـ سوره بقره / 144 .

2 . وماجَعَلنا القَبلَةَ كُنتَ عَلَيها الا لِنَعلَمَ مَن يَتَّبِع الرَّسولَ مِمَن يَنقَلِبُ عَلي عَقِبَيهِ و اِن كانَت لَكبيرةً الا عَلي الذينَ هدَي اللهُ ـ سوره بقره/143 .


219


راغب مي نمود و هيچ هدفي بالاتر از آن نبود كه مشركان سرسخت و لجوج وامانده از قافله تمدن ، ايمان آورند و به وسيله آنها آئين اسلام در سرتاسر نقاط جهان ، منتشر گردد .

ثانيا : فاصله گيري از يهود آن روز ، كه هيچ اميدي به ايمان آوردن آنها نبود ، لازم به نظر مي رسيد . زيرا آنان هر ساعت كارشكني مي كردند و با پيش كشيدن سؤالات پيچيده وقت پيامبر را گرفته ؛ و به گمان خود ابراز اطلاع و دانش مي كردند . تبديل قبله يكي از مظاهر فاصله گيري و دوري از يهود بود . چنانكه نسخ روزه عاشورا نيز به همين منظور بود . يهود پيش از اسلام ، روز عاشورا را روزه مي گرفتند . پيامبر و مسلمانان مأمور بودند كه آن روز را نيز روزه بگيرند . سپس فرمان روزه عاشورا منسوخ شد و روزه گيري در ماه رمضان واجب گرديد .

بالاخره ، اسلامي كه از هر نظر برتري دارد بايد به گونه اي جلوه كند ، كه نقاط تكامل و برتري آن روشن و بارز باشد .

در اين موقع برخي تصور كردند كه نمازهاي پيشين آنها باطل بوده است . وحي الهي نازل گرديد كه : « هرگز خدا اعمال شما را ضايع و تباه نخواهد كرد خدا به مردم رؤف و رحيم است » . ( 1 )

با در نظر گرفتن اين جهات ، در حالي كه پيامبر دو ركعت از نماز ظهر خوانده بود ؛ امين وحي فرود آمد ، و پيامبر را مأمور كرد كه به سوي مسجدالحرام متوجه گردد . در برخي از روايات چنين آمده است : جبرئيل دست پيامبر را گرفته متوجه مسجدالحرام نمود . زنان و مرداني كه در مسجد بودند ، از او پيروي كرده و از آن روز كعبه ، قبله مستقلِ مسلمانان اعلام گرديد .

يك كرامت علمي از پيامبر

طبق محاسبات دانشمندان هيت دان سابق ، عرض جغرافيائي مدينه 25 درجه و طول آن 75 درجه و 20 دقيقه مي باشد . طبق اين محاسبه ، قبله هائي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره بقره/143 ؛ و ماكانَ اللهُ لِيُضيعَ ايمانَكُم اِنّ الله بِالنّاس لَرَؤف رحيم ، از مواردي كه لفظ « ايمان » ، در موارد عمل به كار رفته است ، همين آيه مي باشد .


220


در مدينه استخراج مي شد ، با محراب پيامبر كه اكنون ، به همان وضع سابق مانده است ، تطبيق نمي نمود . اينگونه اختلاف باعث تحير عده اي از اهل فن شده بود و گاهي هم توجيهاتي براي رفع اختلاف مي نمودند .

ولي اخيراً ، دانشمند معروف سردار كابلي ، روي مقياسهاي امروزي اثبات كرد كه عرض مدينه 24 درجه و 57 دقيقه ، و طول آن 39 درجه و 59 دقيقه است . ( 1 )

نتيجه اين محاسبه اين شد : قبله مدينه درست نقطه جنوب است و فقط 45 دقيقه از نقطه جنوب انحراف دارد . اين استخراج درست با محراب پيامبر بدون كم و زياد انطباق دارد ، و اين خود يك كرامت علمي است كه در آن روز با نبودن كوچكترين وسائل علمي ، بلكه بدون محاسبه در حالت نماز ، ( 2 ) چنان از بيت المقدس متوجه كعبه گرديده كه جزئي انحرافي ، حتي بخشودني نيز در توجه او به كعبه پديد نيامده است و چنانكه گفته شد امين وحي دست او را گرفت و متوجه كعبه نمود . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « تحفة الاجلة في معرفة القبلة » /71 ، چاپ 1319 شمسي .

2 . صدوق ، در « من لا يحضر » ، ج 1/88 .

3 . حرّ عاملي ، در « وسائل » ، ابواب قبله ، ج 3/218 ، جريان گردش پيامبر را در حال نماز ، از بيت المقدس به سوي مسجدالحرام نقل كرده است .



| شناسه مطلب: 78326