بخش 9
تاکتیکها مردم حکومت عملکرد حکومتها 1. جلوگیری از به قدرت رسیدن امامان 2ـ ایجاد دشمنی 3ـ ایجاد انحراف اعتقادی 4ـ با علویان 5ـ با شیعیان 6ـ نادار نگهداشتن مردم به ویژه مردم مدینه، مکه، 7ـ بذل و بخشش بیتالمال به افراد ویژه 8ـ ایجاد فساد در جامعه 9ـ تظاهر به اسلام و مردم فریبی 10ـ جلوگیری از شناخت و آگاهی جامعه 11ـ تبلیغ بر ضد اهل بیت آثار تبلیغات اقدام ائمه در برابر این تبلیغات 12 ـ کنترل و مراقبت از منزل امام 13 ـ توطئه خدشهدارکردن قداست امام تفاوت ظاهری سیره ائمه در برابر سلاطین امامت و شرایط سیاسی زمان و مکان 1. تظاهر به دین و تلاش برای اجرای دستورهای خداوند 2. خطر اضمحلال دین و حفظ اصل آن 3ـ تقاضای مردم از امام برای تشکیل دولت حق 4ـ رویکرد حکومت از دین 5ـ وسیلهای برای رسیدن دیگران به حکومت 6ـ بیثباتی سیاسی 7ـ اختناق سیاسی بر همگان 8ـ اختناق سیاسی در قالب دشمنی با اهل بیت 9ـ اختناق سیاسی با حفظ احترام در ظاهر و آزادی ارتباط با مرد
تاكتيكها
درعين حال كه درسيره سياسي امامان،اصول ثابتي مشاهده ميشود،شيوه برخورد، فراز و نشيب سياسي،چگونگي موضعگيريهاگاهي متفاوت بودو درانديشه خام برخي افراد، متضاد به نظر ميآمد.عامل اصلي اين تفاوت ظاهري، چند چيز بودكه يكي مربوط به مردم و ديگري مربوط به دولتها ميشود.
مردم
رويآوردن جامعه به امام معصوم به عنوان رهبرسياسي وكسي كه حكومت حق اوست و باطل دانستن حكومتهاي ديگر.انگيزه و هدف مردم از شركت در فعاليتهاي سياسي تحت رهبري ائمه يا به اين دليل كه ميخواهند حكومت حق برقرار شود، يا از ظلم خسته شده اند، يابراي رسيدن به حكومت ومنافع دنيوي ميكوشند ويا درپي انتقام هستند.
حكومت
موضع حكومتها در برابراسلام و پيامبراسلام و به طوركلي دين و رابطه دين و دولت، چگونگي اهميت دادن حاكمان به دستورهاي ظاهري دين، پايگاه اجتماعي و مردمي آنها، موضعگيري آنان در برابر امامان معصوم و چگونگي برخورد با ائمه.
در مجموع شرايط فكري،اعتقادي،اخلاقي و ديني مردم وشناخت آنها از دين و امامان معصوم از يك سو و از سوي ديگر، شرايط سياسي حاكم برجامعه و چگونگي گرايش حاكمان نسبت به دين، حفظ ظاهر دين و احترام به ائمه و چگونگي رفتارآنها با امامان معصوم، عوامل تعيين كننده در اختلاف ظاهري سيره سياسي ائمه بوده است.
289 |
عملكرد حكومتها
موضع گيري سلاطين وماهيت حكومت آنهاوعملكرد آنان درجامعه يكي ازعوامل تعيين كننده درچگونگي سيره امامان معصوم(عليهم و السلام)بود.سلاطين نيزافزون برسياستهاي مقطعي كه برحسب شرايط ويژه تغيير ميكرد، سياستهاي دائمي نيز داشتند كه درهمه دورهها جريان داشت.گرچه دو سلسله بني اميه و بني عباس هر كدام سياست ويژه خود را نيز داشتند.
شيوه ثابت سلاطين در برابر ائمه چنين بود:
1. جلوگيري از به قدرت رسيدن امامان
سلاطين بني اميه وبني عباس وحتي دستگاه خلافت،امامان معصوم را رقيب اصلي خود ميدانستند.آنها ميدانستند كه امامان معصوم، همان كساني هستند كه حكومت از جانب خدا و رسول(صلي الله عليه و آله )به آنها واگذار شده وآنان نيز چه اظهاركنند، چه اظهار نكنند و با مردم مرتبط باشند يا مرتبط نباشند،حكومت را حق خود ميدانند.دراين صورت وجود آنها درجامعه براي حكومت، خطرآفرين است.تفاوتي نيست كه ارتباط آشكار با مردم داشته باشند،يا در زندان به سر برند و يا در منزل تحت نظر باشند.در هرصورت همين مقداركه مردم بدانند آنهازنده هستند، براي حكومت خطرآفرين است.
سلاطين با اين تفكر، راه گريز را تنها دراين ميديدند كه امام را به شهادت رسانند. هرچند كه اقدام آنها در موارد بسيار ناكام ميماند.
2ـ ايجاد دشمني
ايجاد دشمني و جو بدبيني در جامعه، نسبت به حضرت علي(عليه السلام)توسط بني اميه آغاز شد و قريب يك قرن استمرار يافت. آنها باتمام امكانات تبليغي برضد حضرت علي(عليه السلام)تبليغ كردند كه آثارشوم بسيارعميق وگسترده اي درجامعه برجاي گذاشت وانديشه دشمني با علي(عليه السلام)درجامعه ريشه دارگرديد.
3ـ ايجاد انحراف اعتقادي
290 |
درمواردي كه جامعه به دشمني باحضرت علي(عليه السلام)وخاندان اونميپرداختند، تفكربرتري ابوبكر و عمر وعثمان رانسبت به حضرت علي(عليه السلام)، مطرح كردند وگسترش دادند.
اين موضوع در زمان بني اميه آغاز وبه صورت گسترده تبليغ شدو در زمان بني عباس استمرار يافت تا در انديشه جامعه اهل سنت، ريشه دار وعميق گرديد.
4ـ با علويان
خاندان پيامبر، از سوي دولت هاي بني اميه و بنيعباس، مورد ستم بسيارقرارگرفتند. درنتيجه صدها نفر زنداني و شكنجه شدند و به شهادت رسيدند. ناگزير برخي درخفا و يا ناشناس زندگي ميكردند. منصورگويد:
قتلت من ذرية فاطمة ألفاً أو يزيدون وتركت سيّدهم و مولاهم جعفربن محمد. ( 1 )
5ـ با شيعيان
رفتاراستانداران معاويه در بصره وكوفه باشيعيان از جمله زياد بن ابيه وفرزند او ابن زياد و سمره بن جندب وحجاج بن يوسف ثقفي معروف است.يكصد و بيست تا يكصد و سي هزار نفر در زندانهاي حجاج كشته شدند. اين آمار، غير از كساني بود كه درجنگها كشته شدند. بسياري از اين افراد، فقيه و راوي حديث بودند. ( 2 )
ظلم منصور دوانيقي وهارون الرشيد كمترازحجاج نبود.ابومسلم خراساني نيز دهها هزار نفر را براي استقرار حكومت بني عباس از دم شمشير گذراند.
6ـ نادار نگهداشتن مردم به ويژه مردم مدينه، مكه، كوفه و...
1. اعلام الهداية 8/211. الأدب في ظل التشيع لعبد الله نعمة : 63، نقلا عن شرح القصيدة الشافية لأبي فراس : 161.
2. اعلام الهداية 7/69
291 |
حكومتيان بر اين باور بودند كه بايد مردم گرسنه باشند تا از حكومت پيروي كنند، به همين جهت معاويه، سهم مردم مدينه و عراق را از بيت المال پرداخت نميكرد. ( 1 )
هارون الرشيد نيز وقتي به مدينه رفت و بين مردم پول تقسيم كرد، سهم سادات علوي را كمترين قرار داد و گفت اگر آنها بي نياز شوند، با هزار شمشير شيعيان خود در برابر من خواهند ايستاد. ( 2 )
7ـ بذل و بخشش بيتالمال به افراد ويژه
8ـ ايجاد فساد در جامعه
در كتابهاي تاريخ در اين موضوع موارد بسياري نقل شده است.
9ـ تظاهر به اسلام و مردم فريبي
نهان ساختن كفر والحاد در باطن و تظاهر به اسلام در ظاهر. تعدادي از سلاطين و استانداران آنها به خدا و پيامبر اعتقاد نداشتند.
و خطب الحجاج بالكوفة فذكر الذين يزورون قبر رسول الله(صلي الله عليه و آله ) بالمدينة، فقال: تبا لهم! إنما يطوفون بأعواد و رمة بالية! هلا طافوا بقصر أميرالمؤمنين عبدالملك! ألايعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله! ( 3 )
الربيع بن خالد الضبي قال سمعت الحجاج يخطب فقال في خطبته: رسول أحدكم في حاجته أكرم عليه أم خليفته في أهله. ( 4 )
وي بار ديگر درباره قرآن چنين گفت:
1. اعلام الهداية 5/93
2. بحارالانوار48/129؛ عيون أخبار الرضا 1/ 81 ؛ الاحتجاج / 211.
3. شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد 15 / 242 ؛ الكامل للمبرّد : 1/222.
4. سنن أبي داود 4/209 /4642؛والبداية والنهاية : 9/149 والنصائح كافية لابن عقيل: 11 عن الجاحظ، وفي رسائل الجاحظ : 2/16.
292 |
والله ما هي إلا رجز من رجز الأعراب ما أنزلها الله علي نبيه(صلي الله عليه و آله ). ( 1 )
وقتي به عبدالملك بن مروان خبر دادند كه به حكومت رسيده، قرآن را كه در
دستش بود كنارگذاشت وگفت:
هذا فراق بيني و بينك. ( 2 )
ويا گفت: هذا آخر العهد منك. ( 3 )
وي پس از كشتن ابن زبير گفت: من جز با شمشير برخورد نميكنم...عمرو بن سعيد را كه از بستگان من بود، ميشناسيد و ميدانيد كه حكومت مرا نپذيرفت. اورا به زنجير بستم وگردن زدم. هيچ كسي پس ازاين مرا به تقوا دعوت نكند مگرآنكه اوراگردن خواهم زد. ( 4 )
يكي از سلاطين بني اميه، وليد بن يزيد بود. درباره او چنين رسيده است:
و كان الوليد بن يزيد صاحب شراب و لهو و طرب و سماع للغناء، و هو أول من حمل المغنين من البلدان إليه، و جالس الملهين، و أظهر الشرب و الملاهي و العزف، و في أيامه كان ابن سريج المغني، و معبد، و الغريض، و ابن عائشة، و ابن محرز، و طويس، و دحمان، و غلبت عليه شهوة الغناء في أيامه، و علي الخاص و العام، و اتخذ القيان، و كان متهتكا ماجنا خليعا. ( 5 )
فلما ولي هشام أكرم ابن أخيه الوليد حتي ظهر عليه أمر الشراب و خلطاء السوء و مجالس اللهو، فأراد هشام أن يقطع ذلگ عنه فأمره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. سنن أبي داود: 4/210 /4643والبداية والنهاية : 9/149
2. تاريخ بغداد 10/388؛ البداية والنهاية 9/77؛ تاريخ الخلفاء1/89 ؛ حياة الحيوان الكبري 1/60
3. البداية والنهاية 9/77
4. تاريخ الخلفاء1/90
5. مروج الذهب 3/226
293 |
علي الحج سنة ست عشرة و مائة، فأخذ معه كلاب الصيد خفية من عمه، حتي يقال إنه جعلها في صناديق فسقط منها صندوق فيه كلب فسمع صوته فأحالوا ذلگ علي الجمال فضرب علي ذلگ. ( 1 )
گويند او گنبدي به اندازه خانه كعبه ساخت وتصميم داشت آن را بالاي كعبه گذارد وبا اطرافيان خود، آنجا شراب بنوشد و لهو و لعب انجام دهند. ( 2 )
وقتي هشام به او گفت: واي برتو! آيا تو مسلمان هستي؟ در حالي كه هيچ گناهي نبود مگرآنكه انجام دادي ؟پاسخ داد من به دين ابو شاكرهستم:
فكتب إليه الوليد:
يا أيها السائل عن ديننا |
نحن علي دين أبي شاكر |
نشربها صرفا و ممزوجة |
بالسخن أحيانا و بالفاتر |
فغضب هشام علي ابن مسلمة، وكان يسمي أبا شاكر! ( 3 )
و تفاءل يوما في المصحف فخرج له قوله تعالي: وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ! فمزق المصحف و أنشأ يقول:
أتوعد كل جبار عنيد |
فها أناذاگ جبارعنيد |
إذا ما جئت ربگ يوم حشر |
فقل يارب مزقني الوليد ( 4 ) |
1. البداية والنهاية 10/3 ؛ تاريخ الخلفاء/285
2. همان
3. تاريخ الطبري 7/210 ؛ الاغاني 7/3 (داستان شهوتراني شرمآور او نيز در همين منابع آمده است). البداية والنهاية 10/3.
4. حياة الحيوان: 1/66 ؛مروج الذهب 3/226 ؛الاغاني 7/49؛ البداية والنهاية 10/3
294 |
همو بود كه شب تاصبح باكنيزي به عياشي پرداخت وصبح آن كنيزمست را فرستاد كه بامردم نمازجماعت بخواند ومردم شام نيز پشت سر او نمازخواندند.
داستانهاي او را كه بي هيچ شرم و حيا به هتك حرمت دين ميپرداخت و همچنين داستانهاي شرابخواري اورا دركتابهاي مربوطه بنگريد. ( 1 )
ومردم كه برضد او برشوريدند،گفتند: ... لكن ننقم عليگ انتهاگ ما حرم الله و شرب الخمر و نكاح امهات اولاد أبيگ و استخفافگ بأمر الله. ( 2 )
برخي نيزاشعار وكارهاي ملحدانه او را جمع آوري و تبديل به كتاب كردهاند. ( 3 )
وي نمونه اي از ديگر سلاطين بني اميه بود و بيشتر آنها سرگرم همين امور بودند. گرچه تاريخ نويسان از بازگو كردن اخبارشان امتناع ورزيده اند. برخي از سلاطين بني عباس نيزكم تر از اينها نبودند.
10 - جلوگيري از شناخت و آگاهي جامعه
بديهي بود كه حاكمان بني اميه و بني عباس در شرايطي ميتوانستند حكومت كنند كه جامعه، چهره واقعي آنها را نشناسند و نسبت به ائمه معصومين نيز شناخت لازم را نداشته باشند. براي اين جهت كوشيدند كه:
الف: چهره واقعي و مفاسد سلاطين آشكار نشود.
ب: جامعه با فضائل اهل بيت آشنا نشوند.
1. حياة الحيوان: 1/66 , الاغاني7/47؛ البداية والنهاية 10/3 تاريخ دمشق63/ 334
2. تاريخ الخلفاء /285
3. تاريخ الخلفاء /285سير اعلام النبلا 5/370/168( قال المعافي: جمعت من أخبار الوليد وشعره الذي ضمنه ما فجر به من خرقه وسخافته وما صرح به من الالحاد في القرآن والكفر بالله)
295 |
سلاطين از يك سو به صورت گسترده، تلاش و تبليغ كردند كه حكومت وحاكمان را به حق معرفي كنند و از سوي ديگر جامعه را از ارتباط با امامان شيعه باز دارند. باز داشتن جامعه از آشنايي با اهل بيت از دو طريق امكان پذير بود.
1. تبليغ بر ضد اهل بيت و ايجاد دشمني در جامعه نسبت به خاندان پيامبر تا ارتباط بخش عظيمي از مردم با اهل بيت(عليهم و السلام) قطع گردد.
2. كنترل و مراقبت از معصومين(عليهم و السلام) و جلوگيري از ارتباط مردم با آنها.
11ـ تبليغ بر ضد اهل بيت(عليهم و السلام)
تبليغات برضد امامان معصوم(عليهم و السلام) در دو دوره حكومت بني اميه و بنيعباس به منظور انزواي امامان، نقش بسيارمهمي داشت.در واقع آنها باتبليغات توانستند جامعه را ازشناخت اهلبيت بازدارند. اين تبليغات به وسيله حاكمان، حكومتيان،درباريان، علماي جيره خوار دربار، خطيبان متملق به صورت گسترده انجام ميشد. از عناصر مهم تبليغ برضد اهل بيت، تهمت وافترا بود كه باطل را حق وحق را باطل مينماياند.در زمان بعثت پيامبران نيزسلاطين وعوامل آنها به صورت گسترده برضد پيامبران تبليغ ميكردند.
عناصر مهم تبليغ بني اميه و بني عباس بر ضد خاندان پيامبر، امور ذيل بود:
الف. گستردگي: تبليغاتي كه توسط حكومت و عوامل آنها انجام ميشد، گسترده وسازمان يافته بود.
ب. تهمت و افترا: يعني ائمه را به اموري متهم ميكردند كه به ساحت مقدس آنها راه نداشت. چنان كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) را به سحر و جادوگري متهم كردند.
ج. معرفي باطل به عنوان حق و معرفي حق به عنوان باطل: حاكمان بني اميه و بني عباس را حق جلوه ميدادند و رواياتي از قول پيامبر درباره آنها جعل كردند.
296 |
د. وجوب اطاعت ازحكومت: مخالفت با حاكمان بني اميه و به ويژه بني عباس خروج از دين به شمار ميآمد و ميگفتند هركس حكومت آنها را نپذيرد، از دين خارج شده و خونش هدر است.
ه. تبليغ در حضور ائمه برضد ائمه: در بسياري موارد امامان را احضار ميكردند و در حضور آنها بر ضد اهل بيت پيامبر سخن ميگفتند وتبليغ ميكردند وبه ائمه اجازه نميدادند كه دفاع كنند.
آثار تبليغات
اين تبليغات گسترده،نقش مهمي دراستمرارحكومت آنها و پيدايش جو ضد اهلبيت در جامعه داشت.آثارآن را ميتوان اين گونه برشمرد:
- بازماندن جامعه از معرفت اهل بيت(عليهم و السلام).
- دشمني افراد بسياري با اهل بيت(عليهم و السلام).
- انزواي اجتماعي و سياسي اهل بيت(عليهم و السلام).
- حمايت مردم از حكومت.
- تحقير و انزواي شيعيان.
- از بين رفتن زمينه تبليغ و ارائه فرهنگ و معارف شيعه.
- مشروع جلوه دادن برخورد سياسي حكومت با امامان و شيعيان وتجويز زندان و شكنجه و به شهادت رساندن آنها.
- استوارشدن حكومت برپايههاي متزلزل، كه جامعه باهراقدام اساسي و مطالعه شده برضد آنها برشورند.
اقدام ائمه در برابر اين تبليغات
يكي از سيرههاي معصومين(عليهم و السلام) كه تقريباً درهمه دورهها به خوبي مشاهده ميشود، خنثي نمودن اين تبليغات گسترده دولتيان بود. آنها از هر شرايط مناسبي كه پيش ميآمد، چه براي يك فرد چه براي يك جمع چه براي مردم
297 |
يك شهر، واقعيتها را روشن و چهره واقعي دشمنان را آشكار و حقانيت مسلم خود را بيان ميكردند.
به عنوان نمونه: پس ازآنكه محمد وابراهيم به شهادت رسيدند، حاكم مدينه سخنراني كرد و گفت: علي بن ابي طالب، وحدت مسلمانان را به هم زد و براي رسيدن به حكومت با مؤمنان جنگ كرد و فرزندان او براي فساد جامعه كوشيدند تا كشته شدند.
هيج كس جرأت نكرد ياوههاي اورا پاسخ دهد. امام صادق(عليه السلام) برخاست و فرمود:
ونحن نحمد الله ونصلي علي محمد خاتم النبيين وسيد المرسلين وعلي رسل الله وأنبيائه أجمعين.أمّا ما قلت من خير فنحن أهله،وما قلت من سوء فأنت وصاحبك به أولي وأحري. يا من ركب غير راحلته وأكل غير زاده، ارجع مأزوراً.
ثم أقبل علي الناس،فقال:ألا آتينّكم بأخفّ الناس ميزاناً يوم القيامة،وأبينهم خسراناً؟:من باع آخرته بدنيا غيره،وهو هذا الفاسق.فأسكت الناس،وخرج الوالي من المسجد ولم ينطق بحرف. ( 1 )
12 ـ كنترل و مراقبت از منزل امام
يكي ازشيوههاي سلاطين، آن بود كه منزل امام را مراقبت و آمد و شد افراد را كنترل كنند. اين شيوه از زمان خليفگان شروع شد و تا پايان حضور ظاهري امام در جامعه ادامه يافت. فرستاده شدن امام علي به ينبع، توسط عثمان، مصداق همين موضوع بود.
براي يكي ازشيعيان، مشكل شرعي پيش آمد وكسي حكمش را نميدانست. ناگزير تصميم گرفت خد مت اما م صادق(عليه السلام)برود. زماني بود كه ابو العباس سفاح، امام را به حيره فراخوانده بود و مردم را نيز از ملاقات با آن حضرت منع كرده بود. آن شخص، ناگزير درلباس خيار فروش نزد امام رفت وحكم مسأله راپرسيد. ( 2 )
1. امالي الشيخ الطوسي : 66، وبحار الأنوار : 47 / 165 وحلية الأبرار : 2 / 215 نحن نحمدالله... 8/217.
2. بحار الأنوار 47 /171؛ الخرائج والجرائح 2/641
298 |
مهاجربن عمارخزاعي گويد:ابودوانيق(منصور)اموال بسياري به من داد و مرا به مدينه فرستاد تا براي او جاسوسي كنم وهرچه ازاهل بيت پيامبر شنيدم، گزارش كنم.روزها درگوشه اي ازمسجد مينشستم وآنها را زير نظرداشتم.يك روزامام صادق(عليه السلام)پس ازنمازش مرا به نام صدا زد وفرمود:
قل لصاحبگ: يقول لگ جعفر: كان أهل بيتگ إلي غير هذا منگ أحوج منهم إلي هذا، تجئ إلي قوم شباب محتاجين فتدس إليهم، فلعل أحدهم يتكلم بكلمة تستحل بها سفگ دمه، فلو بررتهم ( 1 ) و وصلتهم ( 2 ) و أنلتهم و أغنيتهم، كانوا إلي هذا أحوج مما تريد منهم. قال: فلما أتيت أباالدوانيق قلت له: جئتگ من عند ساحر كان من أمره كذا و كذا. فقال: صدق والله لقد كانوا إلي غير هذا أحوج (و) إياگ أن يسمع هذا الكلام منگ إنسان. ( 3 )
جنيدي، مأمورجلوگيري از رفتن شيعيان به منزل امام هادي(عليه السلام) در مدينه بود. ( 4 )
متوكل عباسي نيز افرادي را براي جاسوسي به منزل امامهادي (عليه السلام) گماشت.آنها به اوگزارش كردند كه اسلحه جمع آوري كرده است.درنتيجه منزل امام رابه صورت ناگهاني بازرسي كردند وآن حضرت را شبانگاه نزد متوكل بردند.او ازامام خواست كه شراب بنوشد و امام نپذيرفت. دستور داد پس شعر بگويد وامام فرمود:
باتوا علي قُلَل الأجْبَال تحرسهم |
غُلْبُ الرجال فما أغنتهمُ القُلَلُ |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نيكي
2. صله رحم
3. الخرائج والجرائح2/641 ؛ بحار الأنوار 47 /172
4. اعلام الهداية 12/81. مآثر الكبراء في تاريخ سامرا ء 3/91-95.
299 |
و استنزلوا بعد عزّ عن معاقلهم |
فأودعوا حُفَراً، يا بئس ما نزلوا |
|
ناداهمُ صارخ من بعد ما قبروا |
أين الأسرة ( 1 )و التيجان و الحلل؟ |
|
أين الوجوه التي كانت مُنَعَّمة |
من دونها تضرب الأستار و الكِلَلُ |
|
فأفصح القبر عنهم حين ساءلهم |
تلك الوجوه عليها الدود ( 2 )يقتتلُ |
|
قد طالما أكلوا دهراً و ما شربوا |
فأصبحوا بعد طول الأكل قد أكِلُوا |
|
و طالما عمروا دوراً ( 3 )لتحصنهم |
ففارقوا الدور و الأهلين و انتقلوا |
|
و طالما كنزوا الأموال و ادَّخروا ( 4 ) |
فخلفوها علي الأعداء و ارتحلوا |
|
أضحت مَنَازِلُهم قفْراً ( 7 )مُعَطلة |
وساكنوها إلي الأجداث ( 5 )قدرحلوا... ( 6 ) |
13- توطئه خدشهداركردن قداست امام
عصمت، زيورعرشي و قداست الهي امامان معصوم بودكه محبوبيت و مقبوليت عامه را در پي داشت.كمتركسي بود كه امام رابشناسد وشيفته شخصيت معنوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. تخت.
2. كرم.
3. خانه هاي بسيار ساختند.
4. ذخيره كردند.
5. خالي از سكنه
6. قبر
7. مروج الذهب 4/113؛حياة الامام الهادي /237
300 |
اونشود.به همين دليل سلاطين، افزون برآنكه ارتباط جامعه راباامام قطع كردند،كوشيدند امام را درمعرض اتهام قرار دهند و زمينهاي فراهم كنند كه نخست امام از نظر روحي شكنجه شود، دوم زمينه اتهام را فراهم سازند و سپس برضد امام، تبليغ كنند تا جايگاه معنوي،عصمت وزهد امام را درنظر مردم خدشه داركنند وامامان معصوم، آن محبوبيت و موقعيت ويژه را نداشته باشند.يكي ازهمين توطئههااقدامي بود كههارون الرشيد درباره امام موسي(عليه السلام) انجام داد.
هارون الرشيد كنيز زيبايي را به زندان نزد امام فرستاد تا خدمت كاري كند وامام فرمود: بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيتِكُمْ تَفْرَحُونَ لا حاجة لي في هذه و لا في أمثالها.
وي را برگرداند هارون دستورداد كه بگوييد من شما را به اختيار شما زنداني نكردم تا اين موضوع نيز به اختيار شما باشد.دستور داد كنيز را نزد آن حضرت بگذارند. پس ازچندي ديدند او برسجده افتاده و به عبادت پرداخته است.... ( 1 )
اقدام مأمون كه امام رضا(عليه السلام)را مجبور به پذيرش ولايت عهدي نمود، ازجمله براي همين هدف بود،تاچنين بنماياند كه امام براي رسيدن به حكومت تلاش ميكند نه براي تحقق ولايت آسماني.امام نيز اين توطئه مأمون را به اين صورت ناكام گذاشت كه فرمود با اين شرط كه درهيچ كاري دخالت نكنم، قبول ميكنم. به اين دليل كه نخست:شريك ستمگريهاي سلطنت نباشد و دوم: زهد و پارسايي نيز حفظ شود.
عن أبي الصلت الهروي قال: إن المأمون قال للرضا علي بن موسي(عليه السلام) يا ابن رسول الله قد عرفت فضلگ و علمگ و زهدگ و ورعگ و عبادتگ و أراگ أحق بالخلافة مني، فقال الرضا(عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مناقب آل أبي طالب 4/322
301 |
بالعبودية لله عزوجل أفتخر و بالزهد في الدنيا أرجو النجاة من شرالدنيا ...
فقال المأمون: يا ابن رسول الله إنما تريد بقولگ هذا التخفيف عن نفسگ، و دفع هذا الامر عنگ، ليقول الناس إنگ زاهد في الدنيا.
فقال الرضا(عليه السلام): والله ما كذبت منذ خلقني ربي عزوجل و ما زهدت في الدنيا للدنيا و إني لأعلم ما تريد. فقال المأمون: و ما أريد؟ قال: الأمان علي الصدق؟ قال: لگ الأمان.
قال: تريد بذلگ أن يقول الناس: إن علي بن موسي لم يزهد في الدنيا بل زهدت الدنيا فيه ألاترون كيف قبل ولاية العهد طمعا في الخلافة، فغضب المأمون ثم قال: إنگ تتلقاني أبدا بما أكرهه. و قد آمنت سطوتي، فبالله أقسم لئن قبلت ولاية العهد و إلا أجبرتگ علي ذلگ فإن فعلت و إلا ضربت عنقگ. فقال الرضا(عليه السلام): قد نهاني الله عزوجل أن القي بيدي إلي التهلكة، فإن كان الامر علي هذا، فافعل ما بذلگ، و أنا أقبل ذلگ علي أني لا أولي أحدا و لا أعزل أحدا و لا أنقض رسما و لا سنة، و أكون في الامر من بعيد مشيرا، فرضي منه بذلگ، و جعله ولي عهده كراهة منه(عليه السلام) لذلگ. ( 1 )
مأمون براي اهداف ذيل، امام را وادار به پذيرش ولايت عهدي نمود:
الف: اوضاع، به دليل قيام علويان آشفته بود و ميخواست آنها را آرام كند وحكومت عباسيان را از فرو پاشي نجات دهد.
ب: حكومت را مستند به حكم شرعي سازد وتبليغ كند كه اهل بيت پيامبر، حكومت اورا تأييد كرده اند و اگر امام رضا (عليه السلام) ولايت عهدي را بپذيرد قطعا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. علل الشرايع 1/226؛ عيون أخبارالرضا 2/139؛أمالي الصدوق/ 68 ؛ بحارالأنوار 49 /128. ؛ حياة إمام الرضا/ 141.
302 |
حكومت اورا نيز تأييد كرده است ودر اين صورت، ديگر فقها نيزحكومت وخلافت اورا تأييد كرده اند.
ج: اين موضوع سبب ميشود كه امام رضامردم را به پيروي از خود دعوت نكند.
د: قطع ارتباط امام با نمايندگان و وكلايش كه در سرزمينهاي ديگرحضور دارند. كنترل ومراقبت دقيق از ارتباط امام با آنها.
ه: جلوگيري ازخطر به قدرت رسيدن امام. زيرا اگرارتباط مردم با امام آزاد باشد، ممكن است جامعه بر ضد حكومت، قيام كنند.
و قد اعترف المأمون بذلگ فقال: و قد خشينا ان تركناه علي تلگ الحالة أن ينفتق علينا منه ما لانسدّه، و يأتي علينا ما لانطيقه. ( 1 )
و: چهره قدسي امام را خدشه دار و چنين تبليغ كند كه امام رضا براي رسيدن به حكومت، تلاش ميكند.
ز: جبهه علويان را كه برضد حكومت متحد شده و مبارزه ميكردند، از بين ببرد. زيرا پس از ولايت عهدي امام رضا، تمام علويان اسلحه را بر زمين خواهند گذاشت.
تفاوت ظاهري سيره ائمه در برابر سلاطين
گفتيم كه دو چيزعامل اصلي تفاوت ظاهري سيره امامان معصوم(عليهم و السلام) در برابر سلاطين بود:
اول: ايمان و اعتقاد مردم نسبت به امام و پايداري آنها در اجراي دستورهاي امام.
دوم: شيوه ظاهري سلاطين، نسبت به دين و جامعه و امامان.
1. فرائد السمطين 2 / 214.
303 |
زيرا بديهي است كه هرشرايطي حكم ويژه اي ميطلبيد.چنان كه موضعگيري رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) نيز در برابر مشركان در دو دوره مكي و مدني متفاوت بود.
طبيعي است كه اگر مردم جامعه ازنظر اعتقادي امام را پذيرفته و به او ايمان داشته باشند و امامت را ازجانب خداوند بدانند و تعداد قابل توجهي آمادگي داشته باشند كه براي تشكيل دولت حق و عدالت بجنگند، هرچند كه كشته شوند،امام دراين شرايط قيام خواهدكرد و به جهاد خواهد پرداخت. چنان كه امام حسين (عليه السلام) اين كار را انجام داد و امام علي(عليه السلام) در جمل و نهروان و صفين جنگيد.
اما اگرجامعه از امام، روي بر تافته و به باطل روي آورند و تعداد افرادي كه امامت امام را قبول دارند، ازشمار انگشتان تجاوزنكنند، بديهي است كه قيام، درچنين شرايطي سودمند نيست. چنان كه امام علي(عليه السلام) در برابرخليفگان سكوت و امام حسن(عليه السلام) صلح كرد.
اگرمنزل امام درمحاصره باشد،ورود وخروج افرادكنترل وياران امام شناسايي و شكنجه و زندان شوند، قيام مسلحانه كار دشواري خواهد بود.
اين بود كه امامان معصوم برحسب شرايط، در مواردي به قيام مسلحانه و در مواردي به بيان حكم خدا وجلوگيري ازانحراف فكري،ديني و اخلاقي پرداختند .هرچه وظيفه الهي آنها بود، همان را انجام دادند كه اگرجاي امامان تغيير ميكرد وهركدام درجاي ديگري قرار ميگرفت، همان اقدام و كارهايي را انجام ميداد كه امام ديگر انجام داده بود.
اينك به اختصاربه برخي ازموضعگيري سلاطين در برابرامامان معصوم ميپردازيم.
امامت و شرايط سياسي زمان و مكان
شرايط سياسي هردوره از امامت ائمه با دورههاي بعدي وقبلي متفاوت بوده است وبه همين دليل موضع گيريهاي سياسي امامان نيز متفاوت بوده است.
304 |
برخي از آنها چنين بود:
1. تظاهر به دين و تلاش براي اجراي دستورهاي خداوند
برخي حكومتها تظاهر به دين داري داشتند و ميكوشيدند كه به احكام ظاهري اسلام عمل شود واين تظاهر را وسيله حكومت قرار ميدادند و مشروعيت حكومت را نيز با دلايل ظاهري، مستند مي ساختند.
ميدانستند كه اگراين مقدار هم به امور دين نپردازند، دولت آنها ساقط خواهد شد.
بديهي است كه تظاهر به دين، براي مطالبات جدي مردم نبوده است.جامعه نيز ازنظر سياسي و اعتقادي آن چنان رشد نداشته است كه ماهيت پنهان حاكمان را ازپس پرده فريبكاري بشناسد و نسبت به رهبران الهي نيز شناخت واقعي نداشته است.
امام درچنين شرايطي چارهاي جزسكوت نداشت.چنانكه امام علي(عليه السلام)در برابرخليفگان سكوت كرد.گرچه آن حضرت نخست مردم را به قيام دعوت كرد اما از آنجا كه حاكمان، حكومت خود را شرعي و قانوني معرفي ميكردند و ازسوي ديگرتظاهر به دين داري داشتند و برخي احكام ضروري دين را نيز اجرا ميكردند وجامعه نيزآنهاراحاكمان اسلام وحكومت را شرعي وقانوني ميدانست، زمينهاي براي قيام مسلحانه وجود نداشت و جزتعداد معدودي كسي هم حمايت نميكرد.
2. خطر اضمحلال دين و حفظ اصل آن
در برخي دورانها شرايطي پيش ميآمد كه مردم، حقيقت دين وامام را نميشناختند اما حفظ وبقاي دين منحصربه وجود امام بود كه اگر امام وجود نميداشت حكومت نيز اصل دين را از بين ميبرد ومردم نيز امام را نميشناختند وحمايت نميكردند.در اين شرايط اگر امام قيام ميكرد، كشته ميشد و در نتيجه اصل دين از بين ميرفت. امام براي حفظ دين، سكوت ميكرد و يا صلح مينمود
305 |
تا شرايط براي قيام آماده گردد.چنان كه امام علي(عليه السلام)در برابر خليفگان سكوت كرد وامام حسن(عليه السلام)با معاويه صلح نمود و زمينه براي قيام امام حسين (عليه السلام)فراهم گرديد وبا قيام امام حسين(عليه السلام)خطراضمحلال دين براي هميشه از بين رفت وانديشه شيعه در جامعه به عنوان يك انديشه اصيل، استوار و پايدارگرديد و بامرور زمان گسترش يافت وهميشه درحال گسترش است و دين جاودانه گرديد.
بديهي است كه امامان معصوم پيش ازتبليغ دين، حفظ دين رابرعهده داشتند.
امام حسن(عليه السلام): يا أباسعيد، ألستُ حجّة الله تعالي ذكره علي خلقه، و إماماً عليهم بعد أبي(عليه السلام)؟ قلتُ: بلي، قال: ألستُ الذي قال رسولُ الله(صلي الله عليه و آله ) لي و لأخي: الحسن و الحسين إمامان قاما أو قعدا؟ قلتُ: بلي، قال: فأنا إذن إمام لو قمتُ، و أنا إمام إذا قعدتُ، يا أباسعيد عِلّةُ مصالحتي لمعاوية علّة مصالحة رسول الله(صلي الله عليه و آله ) لبني ضُمْرة و بني أشجع، و لأهل مكة حين انصرف من الحديبية، أُولئگ كفّار بالتنزيل و معاوية و أصحابه كفّار بالتأويل، يا أباسعيد إذا كنتُ إماماً من قبل الله تعالي ذكره لم يجب أن يُسَفَّه رأيي فيما أتيته من مهادنة ( 1 ) أو محاربة، و إن كان وجه الحكمة فيما أتيته مُلتبساً، ألاتري الخضر(عليه السلام) لمَّا خرق السفينة و قتل الغلام و أقام الجدار سخط موسي(عليه السلام) فعله؟ لإشتباه وجه الحكمة عليه حتي أخبره فرضي. هكذا أنا، سخطتم عليّ بجهلكم بوجه الحكمة فيه، و لولا ما أتيت لما ترك من شيعتنا علي وجه الأرض أحدٌ إلاّ قُتِل. ( 2 )
1. سازش
2. علل الشرايع : 200.4/148
306 |
اين شرايط، زماني پديد آمد كه ائمه، انصار وياور نداشتند. اين موضوع نيز به نوبه خود به آن جهت بود كه جامعه نسبت به امام، شناخت كافي نداشت و برخي امامان كه قيام نكردند، علتش همين نداشتن ياري كننده بود.
سديرصيرفي به امام حسن(عليه السلام)عرض كرد: چرا صلح كرديد؟ امام به تعداي بز كه آنجا بود، اشاره كرد و فرمود:
والله يا سدير لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود.
سديرگويد: آنها را شمردم تعدادشان هفده عدد بودند. ( 1 )
3ـ تقاضاي مردم از امام براي تشكيل دولت حق
در شرايطي خاص مردم به امام روي آوردند و از او خواستند حكومت را در دست گيرد و امام را در برابرحجت شرعي قراردادند كه اگر نپذيرد، روز قيامت نزد خداوند، او را بازخواست خواهند كرد. عامل اين مطالبات مردم از امام، دو چيز ميتوانست باشد:
الف: شناخت دين،جايگاه امامت درپيشگاه خداوند و ضرورت رهبري معصوم. اگر مردم يعني اكثريت جامعه يا جمعيت قابل توجه اي اين چنين شناختي نسبت به اسلام داشته باشند و ازامام بخواهند كه حكومت را دردست گيرد و شرايط ظاهري و باطني، براي تصدي حكومت آماده باشد، امام بي درنگ ميپذيرد و به دليل آنكه اين جامعه از آرمان اسلام وامام حمايت ميكند، مبارزات و قيام مسلحانه امام به نتيجه ميرسد و حكومت ديني واقعي تشكيل ميگردد. چنان كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) بيعت انصار را پذيرفت و از مكه به مدينه هجرت كرد و با مشركان به جنگ پرداخت.
1. كافي : 2 / 242، وبحار الأنوار : 47/372. 8/9
307 |
برحسب وظيفهاي كه خداوند برعهده امام گذاشته، امام نيزبراي تشكيل حكومت اسلامي قيام ميكند.
ب: مردم به دليل تبعيضهاي ناروا، فقر، فساد حاكمان و استانداران و ستمگري آنها، به امام معصوم روي ميآوردند. تا امام حكومت را بپذيرد و عدالت اجتماعي را برقرار كند و فساد هيأت حاكمه و تبعيض، پايان يابد.امام و امامت و رهبري الهي براي آنها موضوعيت نداشت و هدف نبود و اگر شخص ديگري ميتوانست اين مطالبات آنها را بهترتأمين كند، به او روي ميآوردند. اگراين مطالبات خود را از امام مستند به تكليف شرعي و وظيفه الهي نمايند كه اگر امام نپذيرد، روز قيامت او را بازخواست خواهند كرد، امام در چنين شرايطي حكومت را ميپذيرد.
چنان كه امام علي(عليه السلام) بيعت مردم راپس ازعثمان پذيرفت، مردمي كه پس از عثمان به امام روي آوردند، نه به اين دليل بود كه امام را وصي و جانشين پيامبر ميدانستند و كسي كه حكومت ازجانب خداوند به او واگذار شده؛ بلكه به اين انگيزه كه او ميتواند تبعيضات نارواي عثمان را پايان بخشد و عدالت را برقرار كند.
امام علي(عليه السلام) نخست بيعت رانپذيرفت چون اين روي آورد را بينتيجه ميدانست و فرمود:
دعوني و التمسوا غيري فإنا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لاتقوم له القلوب و لاتثبت عليه العقول ... فإن تركتموني فأنا كأحدكم و لعلي أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم مني أميرا. ( 1 )
پس از آنكه امام را در برابر حجت شرعي قرار دادند و ناگزير پذيرفت، فرمود:
1. نهج خطبه 92، 2/174.
308 |
لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علي العلماء ألايقاروا ( 1 ) علي كظة ظالم و لا سغب ( 2 ) مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها. ( 3 )
در اين كلام به طورصريح و دقيق بيان شده كه انگيزه مردم، تشكيل دولت الهي معصوم نبود. افزون برآنكه جامعه به انگيزه بازگرداندن خلافت به جايگاه الهي آن،به امام روي نياوردند و افرادي دراين كارفعاليت كردند كه انگيزه برقراري عدالت را نداشتند.به دليل همين حمايت ظاهري، حجت شرعي برامام تمام شد وآن راپذيرفت.هرچند باعلم امامت ميديد كه اين حكومت پايدارنخواهد بود وهمين افرادي كه جلوداربيعت باوي هستند درآينده نزديك پيشتازجنگ با آن حضرت خواهند شد.
همين شرايط براي امام حسين(عليه السلام) نيز پيش آمد. افراد زيادي به آن حضرت روي آوردند كه از فساد گسترده معاويه و فرزند او يزيد خسته بودند و از ظلم آنها به ستوه آمده بودند و ازامام خواستند تا حق وعدالت را برقراركند.افزون برآنكه شمار قابل توجهي از مردم كوفه به امامت امام حسين(عليه السلام) نيزعقيده داشتند.اما از آنجا كه تفاوتهايي با موارد ذكر شده دارد، جداگانه آورده ميشود.
4ـ رويكرد حكومت از دين
دربرخي شرايط، حكومت تظاهربه دين ندارد.احكام ودستورهاي دين راكنار ميگذارد و آشكارا به فسق و فجور ميپردازد و مردم هم، اين موضوع را ميدانند.
از سوي ديگرجامعه نيز امام را ميشناسد و آوازه او را شنيده است. ازجايگاه او در اسلام تا حدودي آگاه است و عده اي نيز به امامت او ايمان دارند. جمعيت قابل توجه اي بر ضد حكومت قيام ميكنند. نخست صادقانه از امام تقاضا ميكنند كه رهبري آنها را برعهده گيرد و برضد حكومتي كه آشكارا به فسق و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. حمايت وتأييد
2. پر خوري ظالم وگرسنگي مظلوم.
3. نهج خطبه 3.
309 |
فجورپرداخته، قيام كند.امام در اين شرايط به عنوان ضابطه اساسي دين، مطرح است. يعني شيوه و سيره او همان قانون خداست. اگرامام در اين شرايط سكوت كند، به مفهوم تأييد حكومت است. بديهي است كه تأييد چنين حكومتي ازسوي كسي كه خود ضابطه ديني به شمارميآيد، به معناي ازبين رفتن اساس دين است.اين موضوع مثل اين است كه نعوذبالله پيامبري پس از حضرت موسي(عليه السلام) بيايد، اما فرعون را تأييد كند كه نتيجه، نفي دين توسط پيامبر است. شرايط زمان امام حسين، همين گونه بود.
در اين صورت، آن حضرت نميتوانست در برابر حكومت يزيد سكوت كند، زيرا سكوت به معناي تأييد حكومت بود. روشي كه يزيد در پيش گرفته بود، گسترش مييافت و به اضمحلال دين منجرميشد. چنان كه آن حضرت در پاسخ مروان فرمود:
علي الإسلام و السلام إذ قد بليت الاُمّة براع مثل يزيد ... سمعت جدّي رسول الله(صلي الله عليه و آله ) يقول: الخلافة محرّمة علي آل أبي سفيان و علي الطلقاء و أبناء الطلقاء فإذا رأيتم معاوية علي منبري فابقروا بطنه، فوالله لقد رآه أهل المدينة علي منبر جدّي فلم يفعلوا ما أُمروا به. ( 1 )
زيراشيوه حكومتي او تعطيل قوانين اسلام بود وسكوت امام نيزتأييدآن بود.در نتيجه هيچ گروهي مجوز شرعي براي قيام او نداشت ويزيد دراين صورت به آساني ميتوانست جامعه را از دين برگرداند. در چنين شرايطي اگر امام قيام كند و پيروز شود به همان نتيجهاي رسيده است كه تمام پيامبران براي تحقق آن جهادكردهاند. اما اگركشته شود،شهادت او قانون خدا خواهد بود و وظيفه جامعه را در برابرچنين حكومتي بيان كرده و آثارذيل را درپي خواهد داشت:
1. الفتوح لابن أعثم : 5 / 17، ومقتل الحسين للخوارزمي : 1 / 184. 5/130
310 |
1ـ فراهم كردن زمينه قيامهاي ديگروگسترش انديشه جهاد ومبارزه درجامعه كه حكومت، ناگزير بايد روش درپيش گرفته را كناربگذارد و براي اجراي ارزشهاي اسلام هرچند برحسب ظاهر تلاش كند.
2ـ احياي تفكر مبارزه با ظلم در جامعه.
3ـ معرفي حكومت و اعضاي هيأت حاكمه به عنوان حاكمان ضد ديني كه در اين صورت، جامعه درجستجوي شناخت ارزشهاي دين بر ميخيزدوشناخت مردم نسبت به دين عميقتر ميگردد.
4ـ امام با شهادت خود، دين را به شكل گسترده،فراگير و مستمرتبليغ كرده است. بديهي است كه يكي ازمسؤوليتهاي پيامبران، بلكه مهم ترين مسؤوليت آنها همين تبليغ دين و بيان دستورهاي الهي است. اين مسؤوليت گاه بابيان وسخن انجام ميشود ودربرخي موارد، تنها باشهادت ميسر است.براي پيامبران تفاوتي ندارد كه اين مسؤوليت را با سخن انجام دهند،يا باشهادت، بلكه تبليغ دين باشهادت رساتر ازتبليغ باسخن است. چه آنكه سخن رابه آساني ميتوانندتحريف ياكتمان كنند اماتحريف وياكتمان شهادت آن هم به شكلي كه امام حسين(عليه السلام) انجام داد، چندان آسان نبود وميبينيم كه سخنان ائمه معصومين(عليهم و السلام)رادرباره ظلم ستيزي،تحريف وكتمان كردند وحتي به نام ائمه شيعه درباره تأييد حكومتها وستم گري،حديث جعل كردند ؛ اما مخفي بودن قبر حضرت زهرا(عليها السلام)وشهادت امام علي(عليه السلام)وشهادت امام حسين(عليه السلام)را نتوانستند تحريف ياكتمان كنند.ديديم كه تبليغ دين با شهادت امام حسين (عليه السلام)بسيارپرقدرت و نيرومند بودكه هم چنان پرخروش دل روزگار را ميشكافد وانديشه شيعه را در سرزمينها ودلها گسترش ميدهد.درنتيجه سلاح شهادت، براي تبليغ دين قدرتمندتر از سخن وكلام است. اين چنين فرصتي براي همگان پيش نميآيد وكرامتي است كه از جانب خداوند به برخي ويژه ميگردد و از بين امامان، اين كرامت بزرگ، ويژه امام حسين(عليه السلام)شد.پس چرا آن را نپذيرد؟ وآن فرصت طلايي را از دست دهد؟به همين
311 |
جهت است كه امام حسين (عليه السلام)ميكوشد تا شهادت او هرچه آشكارتر انجام شود.همراهي زنان وكودكان واسارت آنها و همه وهمه در راستاي تحقق همين هدف بود.اينكه امام حسين براي تشكيل حكومت رفت ويا نعوذ بالله نميدانست كه كشته ميشود،توجيهات مادي گرايانه ازشهادت آن شهيد هميشه زنده تاريخ است.هرچند ائمه مأمور هستند كه علل وعوامل ظاهري را نيز ناديده نه انگارند.
كارواني كه بود بدرقه اش ذكرخدا به كرامت بنشيند، به جلالت برود
اگرمهمترين وظيفه پيامبران و امامان معصوم، تبليغ دين است واگرتبليغ دين منحصر به شهادت باشد،هرامام معصوم كه درآن موقعيت قرارگيرد، آن رابا اشتياق ميپذيرد.فرقي ندارد كه امام حسين(عليه السلام)باشد يا امام حسن ويا هرامام ديگر.اگرامام فرمود كه خداوند خواسته است مراشهيد ببيند، به همين معناست.درطول تاريخ نيزهيچ حادثهاي عظيم تروبراي اسلام پرثمرترازشهادت امام حسين(عليه السلام) نبود .هر عالم ديني نيزكه درچنين شرايطي قرارگيرد،لازم است به امام حسين(عليه السلام) اقتدا كند. قيام زيد وقيام نفس زكيه كه امامان هم در جريان كامل آنها قرارداشتند و تأييد كردند نيزبه همين جهت بود.
5ـ وسيلهاي براي رسيدن ديگران به حكومت
دربرخي مواردزمينه قيام فراهم بود، اما مردمي كه قيام كرده بودند، نميدانستند كه چه ميخواهند.اهل بيت(عليهم و السلام)،خاندان پيامبر و حكومت معصوم، براي آنها تعريف نشده بود. تنها به دنبال اين شعار بودند كه حكومت بايد به خاندان پيامبر سپرده شود. اما به چه دليل، براي چه منظور؟ اهل بيت چه كساني هستند؟خاندان پيامبركدام است؟ در نزد اكثر قريب به اتفاق مردم ناشناخته بود.در اين صورت هركس حكومت خاندان پيامبر را شعارخود قرار ميداد، مردم درپي او حركت ميكردند.بي آنكه بدانند آرمان كدام است و مقصد كجاست؟ در بيراهه ميرفتند تا ظلم ديگر را پديد آورند.
312 |
در چنين شرايطي افرادي كه براي رسيدن به حكومت تلاش ميكنند، در پس اين شعار پنهان ميشوند و رهبري سياسي جامعه ومبارزات آنهارا برعهده ميگيرند كه نه هدف آنهاحكومت معصوم است و نه مردم امام معصوم وحكومت معصوم را ميشناسند.اگر جلوداران مبارزه و مردمي كه قيام كردهاند از امام بخواهند رهبري سياسي آنها را برعهده گيرد و يا حكومت را از سوي آنها بپذيرد،امام معصوم نميتواند شخصيت الهي و عصمت خود را ابزار به قدرت رسيدن عده اي قراردهد.چه آنكه افرادي كه امام را وسيله رسيدن به قدرت ميدانند، در اولين فرصت نيزخيانت ميكنند.چنان كه طلحه و زبيردرباره حضرت علي(عليه السلام)انجام دادند.مردمي كه آرمان شناس نيستند وابزاردست افرادي قرارميگيرندكه فقط به حكومت ميانديشند، نميتوانند پايههاي حكومت حق را بردوش گيرند.
در چنين شرايطي اگر يك نفررهبري مردم را برعهده گيرد، امام دعوت او را نميپذيرد. چه رسد به آنكه بي ثباتي سياسي وجود داشته باشد و گروه هاي مختلف براي رسيدن به حكومت تلاش كنند. امام خود در اين جريانات سياسي شركت نميكند و شيعه را نيز ازشركت درآنها برحذر ميدارد.
عن عبدالحميد بن أبي الديلم، قال: كنت عند أبي عبدالله(عليه السلام) فأتاه كتاب عبدالسلام بن عبدالرحمن بن نعيم و كتاب الفيض بن المختار و سليمان بن خالد، يخبرونه أن الكوفة شاغرة ( 1 ) برجلها و انه إن أمرهم أن يأخذوها، أخذوها، فلما قرأ كتابهم رمي به، ثم قال: ما انا لهؤلاء بامام اما علموا ان صاحبهم السفياني. ( 2 )
1. هرج ومرج وبي ثباتي وتفرقه
2. اختيار معرفة الرجال 419/ 662. بحار الأ نوار 47/351.
313 |
نمايندگاني از مردم خراسان، نزد امام صادق(عليه السلام)رفتند تا درباره كسي كه مردم را به نام آن حضرت دعوت ميكند، تحقيق كنند وامام دعوت آنها را نپذيرفت. ( 1 )
وامام صادق (عليه السلام) درپاسخ نمايندگان بصره فرمود:
أكلكم علي مثل ما قال عمرو؟ قالوا: نعم. قال: إتّق الله يا عمرو، و أنتم أيها الرهط، فاتّقوا الله فإنّ أبي حدّثني و كان خير أهل الأرض و أعلمهم بكتاب الله و سنّة رسوله: أنّ رسول الله قال: من ضرب الناس بسيفه و دعاهم إلي نفسه، و في المسلمين من هو أعلم منه فهو ضال متكلّف. ( 2 )
ابوسلمه خلال، مردم كوفه را باشعارتسليم حكومت به اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله ) برضد امويان برشوراند و پس ازپيروزي سه نامه نوشت و دستور داد نامه اول را به جعفر بن محمد(عليه السلام)بدهند، اگرحكومت راپذيرفت، دو نامه ديگر را پاره كند اما اگر نپذيرفت، نامه دوم را به عبدالله محض بدهد كه اگر نپذيرفت نامه سوم را به عمرالاشرف فرزند امام زين العابدين(عليه السلام)تحويل دهد.امام صادق(عليه السلام) نامه را درآتش سوزاند و به پيك ابوسلمه فرمود: جوابش همين است و به اطلاع او برسان.پيك ابوسلمه نامه دوم را به عبدالله محض داد، وي شادمان شد و نزد امام صادق(عليه السلام) رفت تا به زعم خود اين فرصت بسيار ارزشمند را به اطلاع امام برساند، امام به او فرمود:
يا أبامحمد و متي كان أهل خراسان شيعة لگ؟ أنت بعثت أبامسلم إلي خراسان؟ و انت أمرتهم بلبس السواد؟ هؤلاء الذين قدموا العراق أنت كنت سبب قدومهم أو وجهت فيهم؟ و هل تعرف منهم أحداً؟ ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بصائر الدرجات / 264/5. بحارالأنوار 47/72.
2. كافي : 2 / 118، و 5 / 23، بحار الأنوار: 47 / 213 /2 و 3
3. مروج الذهب : 3 / 254.
314 |
اينكه ابوسلمه خلال سه نامه نوشت، دليل بر اين است كه امام صادق(عليه السلام) را امام حق و وصي رسول خدا نميدانسته كه يا چنين شناختي نسبت به امام نداشت وياچنين هدفي نداشت وامام نيز از عواقب اين قيام آگاه بود و ميدانست كه شكست ميخورد و ممكن بودفرايند هاي منفي بسياري داشته باشد. درهر صورت امام نميتوانست تنها به استناد اين نامه به سمت كوفه حركت كند ورهبري مردميرا دردست گيرد كه هدفشان تشكيل حكومت نيست.
(عليه السلام)نامه نوشت:
قد اظهرت الكلمة و دعوت الناس عن موالاة بني امية إلي موالاة أهل البيت فإن رغبت فلا مزيد عليگ.
(عليه السلام). ما أنت من رجالي و لا الزمان زماني. ( 1 )
6ـ بيثباتي سياسي
در پارهاي زمانها بي ثباتي سياسي وجود داشت و هركسي درگوشه وكنار مملكت برضد حكومت مركزي و به منظور رسيدن به حكومت قيام ميكرد و بديهي بود كه آزادي بيان پديد ميآمد وهيچ حاكمي نميتوانست برضد امام، اختناق سياسي برقراركند و مردم نيز شناخت لازم را نسبت به امام نداشتند.مهمترين اقدام امام دراين شرايط، آگاهي بخشي جامعه بود.زيراپذيرش حكومت معصوم، مشروط به تكامل فكري، اعتقادي، معنوي و اخلاقي جامعه است و تا جامعه از نظر علمي رشد لازم نيافته باشند و معرفت لازم را نسبت به امام معصوم پيدا نكرده باشند، نميتوانند حكومت معصوم را به عنوان حكومت الهي،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. 8/185.الملل والنحل، الشهرستاني 1/142
315 |
بپذيرند و حكومت امامان معصوم نيز بدون اين آگاهي و رشد اعتقادي و اخلاقي و معنوي مردم،پايدار نخواهد ماند.پس نخستين اقدام براي تشكيل دولت حق والهي آگاهي بخشي جامعه و تحكيم مباني اعتقادي و اخلاقي بوده است.
(عليه السلام)به چند هزار نفر ميرسيد.هيچ دانائي صحيحي رواج نيافت مگرآنكه از سرچشمه دانش ائمه جوشيد.
7ـ اختناق سياسي بر همگان
دربسياري دورانها اختناق سياسي حاكم بود.اين اختناق درعين حال در دو حكومت بني اميه و بني عباس متفاوت بود، در حكومت بني عباس نيز تفاوتهاي بسياري داشت.
بني اميه پس از روي كار آمدن معاويه، اختناق سياسي را برجامعه حاكم ساختند اما اين اختناق تا حدودي بر تمام مسلمانان تعميم يافت. گرچه شيعيان، محور اصلي اين اختناق بودند اما بر ديگران نيز اعمال ميشد.
(عليه السلام)پيش ازآنكه از سوي حكومت در انزواي سياسي قرارگيرد و آمد و شد مردم به منزل آن حضرت كنترل شود، مردم نيز به دليل تبليغات گسترده بني اميه برضد خاندان پيامبر ازامام روي گرداندند.افزون برتبليغات امويان،خوارج و پيروان عبدالله بن زبيروپيروان طلحه و...نيزبرضد امام تبليغ ميكردند تا جايي كه امام حسن(عليه السلام)درسختترين شرايط مظلوميت قرار گرفت وازسوي دوست ودشمن برآن حضرت جفاشد. تعداد افرادي كه امامت آن حضرت را قبول داشتند، انگشت شماربود.لازم بود زمان بگذرد واهل بيت بيش از گذشته درجامعه معرفي وشناخته شوند.امام در اين فرصت پيش آمده توانست معارف اهل بيت را در موضوع توحيد و امامت و غيره منتشر كند.
8ـ اختناق سياسي در قالب دشمني با اهل بيت
316 |
حكومت عباسيان پس ازكشتاروسيع مردم توسط ابومسلم خراساني با به حكومت رسيدن ابوالعباس سفاح آغاز شد. وي و منصور و مهدي وهادي و رشيد، شمشير و شلاق را برگرده وگردن علويان و شيعيان نهادند. از سال 140 تا سال 193 كه رشيد به دوزخ پيوست، شديدترين اختناق سياسي بر ائمه حاكم بود.
ابوالعباس سفاح عمويش، داود بن علي را به عنوان استاندار مكه و مدينه و يمن منصوب كرد. وي در نخستين سخنراني خود در مدينه، چنين گفت:
أيها الناس أغركم الإمهال حتي حسبتموه الإهمال، هيهات منكم، و كيف بكم؟ و السوط في كفّي و السيف مشهر.
و يقمن ربات الخدور حواسراً يمسحن عرض ذوائب الأيتام ( 1 )
تعيين اين شخص به عنوان استاندار مدينه براي آن بود كه نسبت به علويان وشيعيان سخت گيري كند ومخاطب وي درسخنراني معروفش نيزهمين افراد بودند. وي به شناسايي علويان پرداخت تا آنها را به شهادت رساند.
عن أبي بصير قال: فلما ولي داود المدينة، دعا المعلّي و سأله عن شيعة أبي عبدالله (عليه السلام) فكتمه، فقال اتكتمني!؟ أما إنگ إن كتمتني قتلتگ. فقال المعلي: أبالقتل تهددني؟ والله لو كانوا تحت قدمي ما رفعت قدمي عنهم، و إن أنت قتلتني لتسعدني و لتشقين، فلما أراد قتله، قال المعلي أخرجني إلي الناس، فإنّ لي أشياء كثيرة، حتي أشهد بذلگ. فأخرجه إلي السوق، فلما اجتمع الناس، قال: أيها الناس، إشهدوا أن ما تركت من مال عين، أو دين، أو أمة، أو عبد، أو دار، أو قليل أو كثير، فهو لجعفر بن محمد(عليه السلام) فقتل. لقد تألّم الإمام الصادق(عليه السلام) كثيراً لمقتل المُعلّي بن خنيس و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. به اين معناست كه زنها آواره وبي سرپرست وكودكان يتيم ميشود.
317 |
لما التقي الإمام(عليه السلام) بداود بن علي بن العباس قال له: قتلت قيّمي في مالي و عيالي، ثم قال لأدعونّ الله عليگ. قال داود: اصنع ما شئت. فلما جنّ الليل قال(عليه السلام): اللّهم ارمه بسهم من سهامگ فأفلق به قلبه. فأصبح و قد مات داود و الناس يهنئونه بموته. ( 1 )
ابوالعباس سفاح، امام صادق(عليه السلام) را به عراق فراخواند و در روز ماه مبارك رمضان دستور داد روزه را افطار كند. امام در اين باره چنين فرمود:
قال أبوعبدالله(عليه السلام): دخلت علي أبي العبّاس بالحيرة فقال: يا أباعبدالله ما تقول في الصيّام اليوم؟ فقلت: ذاگ الي الإمام إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا فقال: يا غلام عليَّ بالمائدة فأكلت معه و أنا أعلم والله إنّه من شهر رمضان فكان إفطاري يوماً و قضاؤه أيسر عليَّ من أن يضرب عنقي و لايُعبد الله. ( 2 )
منصور نيز همين سياست ابوالعباس سفاح را با شدت بيشتر ادامه داد و منزل امام را در مدينه دركنترل ومراقبت شديد قرارداد.داستان هشام بن سالم را كه پس از رحلت امام صادق(عليه السلام)متحير بود كه چه كند واز ترس جاسوسان منصور نميتوانست تحقيق كند كه پس از امام صادق(عليه السلام) چه كسي امام است، بنگريد. ( 3 )
پيش از اين گذشت كه منصور ميگفت: قتلت من ذرية فاطمة ألفاً أو يزيدون و تركت سيّدهم و مولاهم جعفر بن محمد. ( 4 )
1. كافي2/ 513، الخرائج والجرائح 2/ 611، بحارالانوار47/209.
2. كافي4/ 83.
3. اختيار معرفة الرجال 565/503؛ الارشاد 2/221 ؛ اعلام الوري 2/16؛ كشف الغمة 3/12 ؛ بحارالانوار48/50.
4. الأدب في ظل التشيع لعبد الله نعمة : 63، نقلا عن شرح القصيدة الشافية لأبي فراس : 161. 8/211.
318 |
كليد خزانه راكه به ريطه سپرد تا بامهدي عباس آن سالن بزرگ را كه جنازههاي علويان را در آن انباشته بود، باز كنند، معروف است. ( 1 )
ابراهيم موصلي گويد: درشبيهارون مرا فراخواند تادرمجلس عيش او شركت كنم. هارون درباره علويان چنين گفت:
حتام أصبرعلي آل بني أبي طالب! والله لأقتلنهم و لأقتلن شيعتهم و لأفعلن و لأفعلن، فقلت: إنا لله! ليس عند هذا أحد يخرج غضبه عليه، أحسبه والله سيوقع بي، فاندفعت أغني ... ( 2 )
وي امام كاظم(عليه السلام)را در مدينه در حالي دستگير كرد و به زندان بصره فرستاد كه بالاي سر مرقد پيامبر نماز ميخواند. ( 3 )
همو نيز دستور داد: مرقد مطهر امام حسين(عليه السلام)را تخريب و از زيارت مرقد مطهر آن حضرت جلوگيري كنند. ( 4 )
هارون درحالي امام كاظم(عليه السلام) را دستگير و زنداني كرد و سپس به شهادت رساند كه به امامت امام كاظم(عليه السلام) اعتراف ميكرد:
مأمون گويد: ازهارون پرسيدم: اين شخصي كه به او بسيار احترام گذاشتي چه كسي بود؟ گفت:
قال: هذا إمام الناس، و حجة الله علي خلقه، و خليفته علي عباده. فقلت: يا أميرالمؤمنين أوليست هذه الصفات كلّها لگ و فيگ؟! فقال: أنا إمام الجماعة في الظاهر و الغلبة و القهر، و موسي بن جعفر إمام حق. والله يا بنيّ انه لأحقّ بمقام رسول الله(صلي الله عليه و آله ) مني و من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ الطبري 8/104
2. الاغاني 5/224
3. عيون أخبار الرضا 1/ 82 /10
4. المناقب 2/19 ؛
319 |
الخلق جميعاً، والله لو نازعتني هذا الأمر لاخذت الذي فيه عيناگ فإن الملگ عقيم. ( 1 )
وي آن گاه كه دستور داد امام را دستگير كند، خطاب به رسول خدا گفت:
بأبي انت و أمي إني اعتذر إليك في من أمر عزمت عليه إني أريد ان آخذ موسي بن جعفر فأحبسه لأني قد حنيت أن يلقي بين امتگ حربا يسفگ بها دماءهم. ( 2 )
چنان كه گذشت، هارون فقر و ناداري را برعلويان و شيعيان حاكم كرد. به اين دليل كه اگر ثروت داشته باشند، قيام ميكنند. ( 3 )
امام كاظم(عليه السلام) مدت زمان طولاني در زندان بصره و بغداد بود كه مدت آن روشن نيست.
امام(عليه السلام) در اين دوره دستور به تقيه داد و خود نيز براي حفظ امامت در برخي موارد تقيه ميكرد و با برخي از ياران خود ارتباط سري داشت. نامههاي آنان را در زندان و غير آن جواب ميداد. به امور شيعيان تا آنجا كه ممكن بود، رسيدگي ميكرد و نمايندگاني در شهرها منصوب نمود.
9ـ اختناق سياسي با حفظ احترام در ظاهر و آزادي ارتباط با مردم
بني عباس از سياست زندان و سختگيري وكشتار علويان و شيعيان. نتيجه مثبتي نگرفتند و با اين فشارهاي سياسي، هر روز بر اقتدار امامان افزوده شد و پيروان آنها بيشتر گرديد. علويان نيز بيشتر مبارزه و مقاومت كردند و زمينه بيش ازگذشته براي قيامهاي عمومي برضد بني عباس فراهم گرديد. اين بود كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عيون أخبار الرضا: 1/88 ح 11، البحار: 48/129 ح 4.. 9/130
2. عيون أخبار الرضا: 73 ح 3 والغيبة للطوسي: 28 وعن العيون في بحار الأنوار: 48/213 ح 13.
3. عيون أخبار الرضا 1/88 / 11، البحار 48/129 / 4.
320 |
سياستشان را در ظاهر تغيير دادند. اين خط مشي جديد از زمان مأمون آغاز شد و تا شهادت امام عسكري(عليه السلام) ادامه يافت.
مأمون، امام رضا(عليه السلام)را از مدينه به مرو احضار نمود. اين موضوع در شرايطي بود كه علويان در شهرهاي مختلف برضد بني عباس قيام كرده بودند و بني عباس نيز بر سرحكومت اختلاف داشتند و پس ازجنگهاي خونين بين امين و مأمون، حكومت مأمون مستقرگرديد. او چارهاي جز آن نديد كه امام را به منظور اهداف ذيل به مرو فرا خواند و در ظاهر به امام احترام بگذارد:
الف: در ظاهر پيشنهاد كند كه وي خلافت را بپذيرد. اگر امام خلافت را پذيرفت او عباسيان را برضد آن حضرت برشوراند و جنگهاي خونين به راه اندازد تا موفق شود امام را به شهادت رساند و يا آنكه افرادي را مأموركند كه آن حضرت را ترور نمايند و سپس براي مشتبه ساختن شهادت آن حضرت يكي دو نفر را دستگير و اعدام كند. اما اگر امام نپذيرفت، آن حضرت را به كينه ودشمني شخصي متهم كند و به شهادت رساند.چنان كه به امام گفت: اگر ولايت عهدي را نپذيرد، آن حضرت را خواهد كشت.
ب: تمام علويان با پذيرش حكومت يا ولايت عهدي توسط امام، اسلحه را بر زمين خواهند گذاشت و با حكومت همكاري خواهند كرد.
ج: با واگذاري حكومت يا ولايت عهدي به امام چنين وانمود كند كه حكومت حق ما بود و آن را به امام رضا بخشيديم و با اين اقدام، خود را درجايگاهي قراردهد كه امام رضا(عليه السلام) در همان جايگاه قرار داشت و امام براي اداره كشور از وي دستورگيرد.
د: دربي عدالتيهاوستمگريهايي كه ازسوي حكومتيان واستانداران انجام ميشود، امام رضا(عليه السلام) را مقصر بداند كه نميتواند مملكت را خوب اداره كند.
ه: كنترل و نظارت بر تمام روابط امام با ديگران.
مأمون با اين اقدام به تمام اهداف مورد نظرخود دست مييافت. اما اين كه امام از نظر علمي مورد توجه همگان بود، موضوعي بود كه تمام نقشههاي او را بي نتيجه ساخت و ممكن بود جامعه به آن حضرت روي آورد وبه انقلاب بزرگ فكري،سياسي و اجتماعي منجر شود.
اين بود كه مجالس مناظره تشكيل داد و دانايان برتر مذاهب و اديان را فراخواند،تا باامام رضا(عليه السلام) به گفتگو پردازند و امام نتواند به پرسشهاي كلامي، فقهي و تاريخي آنها پاسخ دهد و آنهاله قداست، معنويت وعظمتي را كه از امام در اذهان بسياري وجود داشت، بشكند. در پي اين تصميم مأمون، مجالسي براي مناظره منعقد گرديد و تمام آنها محكوم وتسليم شدند و آوازه امام بيش از گذشته دلها را تسخيركرد.
321 |