بخش 5
بازگشت عدهای از مهاجران عهدنامه بیدادگری حماسه بزرگ شعب ابوطالب استقامت حیرتانگیز بنیهاشم گشایش الهی علت رفتن به شعب منشور جاوید ابوطالب سال اندوه خلاصه درس خود آزمایی درس چهارم: به سوی طائف و در راه یثرب بهسوی طائف بازگشت به مکه اسراء و معراج دعوت قبایل اولین مسلمانان یثرب
|
|
اسلام قريش ساختند تا با اين حيله مهاجران را به مكه بازگردانند. به روايت ابن اسحاق 2/3 خبر كذبي به مهاجران رسيد كه كفار مكه مسلمان شده و به رسول خدا ايمان آوردهاند و مسلمانان در آسايشند و ديگر از شكنجه و آزار خبري نيست. در نتيجه عده زيادي از آنان به حجاز بازگشتند ولي نزديك مكه كه رسيدند معلوم شد اسلام قريش دروغ است. مهاجران درباره اينكه آيا به حبشه بازگردند و يا داخل شهر مكه شوند، به رايزني پرداختند. سرانجام بيشتر آنان گفتند: حال كه ما تا اينجا آمدهايم بهتر است برويم و با اقوام و خويشاوندان ديداري تازه كنيم. تعدادي با گرفتن پناه و عدهاي نيز بهطور پنهاني وارد شهر شدند، جز عبدالله بن مسعود كه دوباره به حبشه بازگشت.
آنگاه سران قريش چون از هيچ راهي نتوانستند تمامي مهاجران
را بازگردانند و از ديگر سوي نيز شاهد گسترش اسلام در بين طوايف عرب بودند، اسلام حضرت حمزه نيز جان تازهاي به جبهه مسلمانان بخشيد. از اينرو تصميم قطعي گرفتند پيامبر را به قتل برسانند و بزرگترين مانع را از سر راه خويش بردارند. ابن عبدالبر در الدُّرَر /53 گويد: قريش از ابوطالب خواستند محمد را تحويل دهد و فردي غير از قريش او را بكشد تا قريش مشكلي با بنيهاشم نداشته باشند و در مقابل ديه او را دو برابر بپردازند. ابوطالب به شدت با اين پيشنهاد مخالفت كرد. يعقوبي 2/31 مينويسد: قريش مصمم بر كشتن رسول خدا صلي الله عليه و آله شد، وقتي خبر به ابوطالب رسيد قصيدهاي حماسي در حمايت از پيامبر و تسليم نكردن او سرود.
|
|
عهدنامه بيدادگري
يعقوبي 2/31 گويد: چون قريش دانستند كه نميتوانند رسول خدا صلي الله عليه و آله را بكشند و يقين كردند كه ابوطالب او را تسليم نميكند و اشعار او نيز در حمايت از رسول خدا صلي الله عليه و آله به گوش آنان رسيد تصميم گرفتند ابوطالب را در انزواي سياسي، اجتماعي و اقتصادي قرار دهند و چنان روزگار را بر او تنگ بگيرند كه ناچار شود دست از ياري رسول خدا بردارد و او را براي كشتن تسليم كند. ابن سعد 1/208 گويد: وقتي خبر حسن رفتار نجاشي در باره جعفر و يارانش و گرامي داشتن آنان به قريش رسيد، تحمل اين واقعه بر آنان دشوار آمد و سخت برآشفتند و تصميم گرفتند رسول خدا را بكشند.
از اين رو عهدنامهاي را تنظيم نمودند مبني بر اينكه با بنيهاشم همغذا و همصحبت نگردند و در اجتماع آنان حاضر نشوند و با آنان خريد و فروش ننمايند و از آنان دختر نگيرند و به آنان دختر ندهند تا آنكه پيامبر را براي كشتن تحويل دهند، تمامي قريش متحد و مصمم شدند تا حضرت را پنهاني و يا آشكارا به قتل برسانند! آنگاه چهل نفر از سران بزرگ قريش اين صحيفه را امضا و به روايت يعقوبي 2/31 هشتاد مُهر بر آن زدند و داخل خانه كعبه آويزان كردند يا بنابر قولي نزد امجُلاس خاله ابوجهل گذاشتند. اين عهدنامه در اواخر سال ششم و يا اوايل سال هفتم بعثت نوشته شد. نويسنده آن منصور بن عِكْرِمَه بود كه بعدها دستش فلج گرديد.
|
|
حماسه بزرگ شعب ابوطالب
ابن اسحاق 1/377 گويد: هنگامي كه خبر انعقاد عهدنامه بيمهري و ستمگرانه به ابوطالب رسيد مجدداً حمايت بدون قيد و شرط خود را از پيامبر اعلام كرد و در قصيدهاي مفصل و كوبنده چنين گفت:
أَلَم تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنا مُحَمَّداً
نَبِيّاً كَمُوسي خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتْبِ
فَلَسْنا وَرَبِّ الْبَيْتِ نُسْلِمُ أَحْمَداً
لِعَزّاءَ مِنْ عَضِّ الزَّمانِ وَلا كَرْبِ
آيا نميدانيد كه ما محمد را مانند موسي پيامبري يافتيم كه نامش در كتابهاي پيشين نوشته شده است.
به پروردگار كعبه سوگند ما هيچ گاه احمد را به سبب مشكلات و سختيهاي دوران تسليم شما نخواهيم كرد.
سپس به تمامي افراد قبيله بنيهاشم و بنيعبدالمطلب، مسلمان و كافر كه به جز ابولهب چهل مرد بودند دستور داد تا اسباب و اثاث خود را جمع كنند و به درهاي در نزديكي كعبه كه بعدها به شِعْب ابوطالب معروف شد پناه ببرند و شبانهروز مراقب حفظ جان رسول خدا صلي الله عليه و آله باشند تا قريش به او دست نيابند و گفت اگر خاري به چشم محمد برود شما را مؤاخذه خواهم كرد، تمامي ما يكي پس از ديگري بايد بميريم تا آنان بتوانند به او دسترسي پيدا كنند.
ابوطالب رادمرد عرب و قهرمان بنيهاشم حماسه بزرگي در
شعب آفريد كه در طول تاريخ بشر نمونه ندارد. شيخ بطحا با
آنكه دوران كهولت را ميگذراند و جان خودش نيز هر لحظه در
خطر بود و احتمال كشتن وي از جانب قريش ميرفت، شمشير به كمر
|
|
بسته و شبانهروز از جان سفير الهي پاسداري ميكرد. نگهباناني نيز بر مدخل ورودي دره و همچنين بر بالاي كوهها گماشته بود تا از ورود دشمنان و آدمكشان جلوگيري كنند و شبانهروز در اطراف شعب نگهباني دهند.
شيخ مفيد در الفصول المختاره /59 و ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه 14/64 گويند: چون مزدوران قريش روزها در كمين بودند تا بستر رسول خدا را شناسايي كنند و شبانگاه او را به قتل برسانند، از اينرو ابوطالب وقتي پاسي از شب ميگذشت پيامبر را از بسترش بلند ميكرد و فرزندش علي را به جاي او ميخوابانيد. يك شب علي عليه السلام پرسيد پدر جان پس من سرانجام كشته خواهم شد! ابوطالب او را دلداري داد و در ضمن اشعاري وي را به پايداري در دفاع از رسول خدا فرا خواند و خطاب به فرزندش فرمود:
اِصْبِرَنْ يا بُنَيَّ فَالصَّبْرُ أَحْجَي
كُلُّ حَيٍّ مَصِيرُهُ لِشَعُوبِ
قَدْ بَلَوْناكَ وَالْبَلاءُ شَدِيدٌ
لِفِداءِ الْحَبِيبِ و ابْنِ الْحَبِيبِ
پسرم شكيبا باش كه شكيبايي نيكوتر است و هر انسان زندهاي به ناچار سرانجامش سوي مرگ است.
همانا ما تو را در راه دوست و فرزند دوست امتحان كرديم و امتحان هم سخت دشوار است.
علي در پاسخ پدر فرمود:
أَتَأمُرُني بِالصَّبْرِ في نَصْرِ أَحْمَدٍ
وَ وَاللهِ ما قُلْتُ الَّذِي قُلْتُ جازِعا
|
|
وَ لكِنَّني أَحْبَبْتُ انْ تَري نُصْرَتي
وَ تَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَزَلْ لَكَ طائِعا
سَأَسْعَي لِوَجْهِ اللهِ فِي نَصْرِ أَحْمَدٍ
نَبِيِّ الْهُدَي الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَيافِعا
آيا مرا به شكيبايي در ياري احمد فرمان ميدهي و حال آنكه به خدا سوگند آنچه را كه من گفتم از روي بيصبري نبود.
ليكن دوست دارم كه ياري مرا ببيني و بداني كه همانا من همواره فرمانبردار تو هستم.
در ياري احمد، پيامبر هدايت كه در حال كودكي و نوجواني ستوده بود براي رضاي خدا ميكوشم.
استقامت حيرتانگيز بنيهاشم
حلبي 1/337 گويد: بنيهاشم در شعب از نظر غذا و احتياجات روزمره به شدت در تنگنا و سختي به سر ميبردند. كار به جايي رسيد كه برخي مواقع از گياهان و برگ درختچهها تغذيه ميكردند و ناله جانكاه گرسنگي كودكان از بيرون شعب شنيده ميشد!
به نقل طبرسي /50 تجار و كسبهاي كه به مكه ميآمدند حق نداشتند با بنيهاشم سودا كنند. ابوجهل و همفكرانش گلوگاههاي منتهي به مكه را زير نظر داشتند، وقتي سوداگري را ميديدند كه حامل كالاست او را از معامله با بنيهاشم به شدت برحذر ميداشتند و اگر نافرماني ميكردند اموالشان به تاراج ميرفت. بنيهاشم فقط سالي دو مرتبه ميتوانستند از شعب خارج شوند و مقداري متاع خريداري كنند، يكي در ماه ذيالحجه موسم حج و ديگر ماه رجب موسم عمره. در اين وقت نيز مشركان كالاها را گرانتر ميخريدند تا قدرت خريد را از بنيهاشم سلب كنند.
|
|
به روايت حلبي 1/337 ابولهب فرياد ميزد: قيمتها را بالا ببريد تا پيروان محمد نتوانند خريد كنند. آري، بنيهاشم با آنكه نميدانستند دوران اين زندان بيسقف چه مدت طول خواهد كشيد، چون همراه رسول خدا بودند و اين رنجها در راه خدا و حفظ جان پيامبر بود، تحمل كرده و خم به ابرو نميآوردند.
رسول خدا فقط در موسم حج و عمره از شعب خارج ميشد و در مسجد الحرام با زائران خانه خدا و قبايل عرب ديدار مينمود و آنان را به ترك بتپرستي و پرستش خداي يگانه دعوت ميكرد و از آنان ميخواست تا وي را در اين راه ياري نمايند. ابولهب پشت سر وي راه ميرفت و ميگفت فريب برادرزادهام را نخوريد كه ساحر و دروغگوست.
در بحبوبه مشكلات و شدائد و گرفتاريها بود كه سران شرك به ابوطالب پيام دادند محمد را براي كشتن تسليمِ ما كن، ما تو را پادشاه خود ميكنيم و محاصره برطرف خواهد شد. ابوطالب با يك دنيا شهامت اين پيشنهاد ستمگرانه را به شدت رد كرد و اعلام كرد تا جان در بدن دارد از حمايت پيامبر دست برنخواهد داشت. آنگاه به روايت ابن اسحاق 1/294 قصيده لاميه معروف خود را سرود كه دو بيت آن چنين است:
كَذِبْتُمْ وَبَيْتِ اللهِ نُبْزي مُحَمَّداً
وَ لَمّا نُطاعِنْ دُونَهُ وَنُناضِلُ
و نُسْلِمُهُ حَتّي نُصَرَّعَ حَوْلَهُ
وَ نَذْهَلَ عَن أَبْنائِنا وَالْحَلائِلُ
به خانه خدا سوگند دروغ پنداشتيد كه محمد را رها خواهيم كرد و با نيزه و تير از او حمايت نخواهيم نمود.
|
|
او را تسليم نخواهيم كرد تا آنكه در اطرافش از پاي درآييم و در اين راه زن و فرزندانمان را از ياد خواهيم برد.
گشايش الهي
يعقوبي 2/31 مينويسد: بنيهاشم و بنيمطلب سه سال در شعب ماندند تا آنكه رسول خدا صلي الله عليه و آله و ابوطالب و خديجه عليهم السلام تمام هستي و دارايي خود را از دست دادند و به سختي و ناداري گرفتار آمدند. سپس جبرئيل فرود آمد و به پيامبر گفت: خدا موريانه را بر عهدنامه قريش گماشته تا هر چه بيمهري و ستمگري در آن بود، جز نام خدا همه را خورده است. حضرت عموي خود را از اين امر آگاه ساخت. ابوطالب همراه پيامبر نزد سران شرك آمد و گفت: محمد صلي الله عليه و آله از طرف پروردگار خويش چنين ميگويد كه خدا موريانه را مأمور ساخته هر چه جز نام خدا در عهدنامه بوده همه را خورده است. اكنون اگر سخنش راست باشد چه كار ميكنيد؟ گفتند دست برميداريم و كاري نداريم. ابوطالب گفت اگر سخنش دروغ باشد من نيز او را به شما تسليم ميكنم تا بكشيد. مُهر عهدنامه كه شكسته شد ديدند موريانه جز نام خدا هر چه در آن بوده خورده است. در اين هنگام گفتند اين چيزي جز سحر نيست و ما هرگز در تكذيب او مثل اين لحظه جدي نبوديم.
ابناسحاق 2/14 گويد: در اين هنگام بود كه چند نفر از قريش وجدانشان بيدار شد و يكديگر را نكوهش كردند و تصميم گرفتند اين حصار را بشكنند. آنان با ابوجهل به مشاجره پرداختند و پس از آنكه او
|
|
را محكوم كردند عدهاي داخل شعب رفتند و بهطور رسمي اعلام كردند كه حصار برداشته شد. آنگاه بنيهاشم پس از سه سال حصر هر يك به خانههاي خود رفتند.
اين گشايش و فرج الهي در نيمه رجب سال دهم بعثت بود. ابوطالب اين پيروزي بسيار بزرگ را به نظم كشيد و خطاب به جعفر و ديگر مهاجران حبشه فرمود:
أَلا هَلْ أَتي بَحْرِيَّنا صُنْعُ رَبِّنا
عَلي نَأيِهِم وَاللهُ بِالنّاسِ أَرْوَدُ
فَيُخْبِرَهُمْ أَنَّ الصَّحِيفَةَ مُزِّقَتْ
وَ أَنْ كُلُّ ما لَمْ يَرْضَهُ اللهُُ مُفْسَدُ
تُراوِحُها إِفْكٌ وَسِحْرٌ مُجَمَّعٌ
وَ لَمْ يُلْفَ سِحْرٌ آخِرَ الدَّهْرِ يَصْعَدُ
هان! آيا خبر ياري پروردگارمان بدان مهاجران دريانوردمان كه در سرزميني بس دوردست هستند رسيده است؟! و خداوند به مردم بسيار مهربان است.
پس آنان را خبر كند كه صحيفه پاره پاره شد و هر چه را كه خدا نپسندد نابود است.
در آن صحيفه مشتي افترا و جادو در هم آميخته بود و هيچ گاه جادو تا پايان روزگار پايدار نميماند.
علت رفتن به شعب
ياقوت در معجم البلدان 3/347 گويد: شعب ابوطالب همان شعب ابويوسف بوده كه در نزديكي مسجدالحرام قرار داشته و محل سكونت بنيهاشم بوده است. اين مطلب با ظاهر گزارشهايي كه ميگويد
|
|
ابوطالب و بنيهاشم اسباب و اثاث خود را جمع كردند و به شعب پناه بردند چندان سازگار نيست.
در اينكه آيا قريش بنيهاشم را در شعب محصور كردند يا خود ابوطالب رفتن به شعب را انتخاب كرد توضيحي در تاريخ نيامده است. برخي گزارشها ظهور در اين دارد كه اين تصميم را خود ابوطالب اتخاذ كرده است. در عهدنامه قريش هم هيچگونه اشارهاي به مسأله محاصره جغرافيايي نشده است. حلبي 1/337 ميگويد: در گزارشي آمده كه رفتن بنيهاشم به شعب مستقيماً بهوسيله قريش نبوده است، وقتي قريش تصميم گرفتند پيامبر را به قتل برسانند ابوطالب ناچار شد براي حفظ جان رسول خدا به شعب پناه ببرد. شيخ مفيد در الفصول المختاره /58 گويد: اين تصميم از جانب خود پيامبر براي حفظ جان حضرتش اتخاذ شد. آنگاه با ابوطالب مشورت كرد او نيز پذيرفت.
اما اينكه چرا ابوطالب چنين تصميمي گرفت؟ به نظر ميرسد چون قريش در كشتن پيامبر مصمم بودند هدف نخست از رفتن به شعب حفظ وي و صيانت و دفاع از شخص ايشان و تشكيل جبهه واحد در يك نقطه امن در مقابل دشمن كينهتوز بوده است. اما هدف ديگر، چون طبق تصميم قريش روابط اجتماعي و تجاري با بنيهاشم ممنوع شد، گويا ابوطالب براي حفظ وحدت و تقويت روحيه بنيهاشم صلاح ديد آنان را از قريش جدا سازد و در يك جا جمع كند تا برخورد تحقيركننده و اهانتآميزي از قريش با آنان صورت نگيرد.
سيد رضي در نهج البلاغه /368 گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام در
|
|
نامهاي به معاويه علت رفتن به شعب را چنين بيان فرموده است:
فَأَرادَ قَوْمُنا قَتْلَ نَبِيِّنا وَاجْتِياحَ أَصْلِنا وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ و فَعَلُوا بَنَا الأَفَاعِيلَ وَمَنَعُونَا الْعَذْبَ وَأَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَاضْطَرُّونَا إِلي جَبَلٍ وَعْرٍ وَأَوْقَدُوا لَنَا نارَ الْحَرْبِ.
اقوام ما خواستند پيامبرمان را بكشند و ريشه ما را بكنند و اندوهها براي ما پيش آوردند. كارها درباره ما كردند و آسايش را از ما سلب نمودند و ما را در ترس نگهداشتند و به پناه بردن به كوهي دشوار واداشتند و آتش جنگ را بر ضد ما برافروختند.
حماسه جاويد ابوطالب و دوران سه ساله حصر شعب و تحريم اجتماعي و اقتصادي از بحرانيترين و سختترين دوران مبارزات رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ضد بت و بتپرستي و كفار قريش بهشمار ميآيد. هيچيك از مقاطع حساس مبارزات پيامبر به اين اندازه دشوار و جانفرسا نبود. با اين وصف به لحاظ آنكه اين دوران فضيلت بسيار بزرگ و افتخار عظيمي براي ابوطالب و فرزندان او بهشمار ميرود، آنگونه كه شايسته و سزاوار است در تاريخ مطرح نشده ولي خورشيد حق براي هميشه در پس ابر تيره پنهان نميماند.
منشور جاويد ابوطالب
سرانجام پس از گذشت سه سال روزهاي سخت و طاقتفرسا، تحريم اجتماعي و اقتصادي شكسته شد، محاصره به پايان رسيد و زندگي بنيهاشم تا اندازهاي سر و سامان گرفت. ابوطالب و رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين امر پيروز شدند و به گفته قاضي عبدالجبار در تثبيت
|
|
دلائل النبوة 1/363 اين بزرگترين پيروزي براي آنان بهشمار ميآمد. آري، داشت اندكي از رنجها و دردهاي پيامبر كاسته ميشد كه كتاب زندگي او به گونه ديگري ورق خورد و به مصيبتي بس بزرگ دچار گرديد.
به گفته حلبي 1/346 بيست و هشت روز و به نقل ديگران پس از چند ماه از رفع محاصره، ابوطالب عليه السلام به سبب كهولت و فشار روحي و جسمي كه در شعب بر او گذشت، در هشتاد و هفت، يا نود و يا نود و چهار سالگي در سال دهم بعثت دنيا را وداع گفت. با رحلت ابوطالب مانع بزرگ قتل رسول خدا برطرف گرديد و كفار قريش خود را به آرزوي پليدشان نزديكتر ميديدند.
آنچه در زندگاني اين مرد بزرگ و قهرمان توحيد جلوهگر بوده و ميدرخشد فداكاري و ايثار و از خودگذشتگي و حماسه اسطورهاي وي در ياري دين خدا و حفظ جان رسولالله است. اگر نبود جانفشانيها و تلاش خستگيناپذير شيخ بطحا معلوم نبود كه مشركان خونخوار قريش چه بر سر پيامبر ميآوردند. به راستي كه وجود ابوطالب از مصاديق بارز تأييد الهي در حق پيامبرش بود.
قسطلاني در المواهب اللدنيه 1/135 از هشام كلبي روايت ميكند كه سرور عرب در آخرين لحظات زندگيش به هيچ چيز جز دين خدا و فرستاده او نميانديشيد. او درباره رسول خدا خطاب به قريش و بنيهاشم چنين فرمود: «من شما را سفارش ميكنم كه به محمد نيكي كنيد، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب است. او داراي تمام كمالاتي است كه من
|
|
آن را به شما سفارش ميكنم. همانا او ديني آورده است كه دلها آن را ميپذيرد ولي زبانها از ترس سرزنش انكار ميكند. به خدا سوگند روزگاري را ميبينم كه ناتوانان عرب و افتادگان و مستضعفان دعوتش را پذيرفته و سخنش را تصديق و كارش را مهم تلقي كردهاند و او به كمك آنان مشكلات را حل كرده است. آنگاه سران قريش خوار، خانههايشان ويران و ناتوانانشان قدرتمند ميشوند. عرب دوستيش را با او خالص كرده، دلهايش به فرمان او بوده و رهبري خود را به او سپرده است. اي گروه قريش همگان در اطاعتش باشيد و حزب او را حمايت كنيد، به خدا سوگند هر كس كه راه او را برود رستگار و كسي كه راهنمايي او را بپذيرد سعادتمند ميگردد. اگر اجل مرا مهلت ميداد و زنده ميماندم خطرهاي سهمگين را از او دور و حوادث بزرگ را از او دفع ميكردم».
يعقوبي 2/35 گويد: هنگامي كه خبر مرگ ابوطالب به رسول خدا رسيد غم او بر قلب حضرتش سنگيني كرد و سخت بيتاب گشت. سپس وارد اتاق شد و سمت راست پيشاني او را چهار بار و سمت چپ پيشانيش را سه بار دست كشيد. آنگاه فرمود: «عمو جان! در كودكي تربيتم و در يتيمي كفالتم و در بزرگي ياريم كردي، پس خداوند تو را از ناحيه من پاداش خير دهد». ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه 14/84 چه زيبا سروده است:
و لَوْ لا أَبُوطالِبٍ وَابْنُهُ
لَما مُثِّلَ الدِّينُ شَخْصاً وَقاما
فَذاكَ بِمَكَّةَ آوَي و حامَي
وَ هذا بِيَثْرِبَ جَسَّ الْحَماما
|
|
اگر ابوطالب و پسرش نبودند هرگز دين اسلام پا نميگرفت، او در مكه پناه داد و حمايت كرد و اين در يثرب در گردابهاي مرگ فرو رفت.
سال اندوه
به روايت المواهب اللدنيه 1/135 با فاصله كمي حدود سه روز يا سي و پنج روز بعد از درگذشت ابوطالب حضرت خديجه عليها السلام نيز در شصت و پنج سالگي زندگي را وداع گفت. با رحلت خديجه غم سنگينتري بر قلب پيغمبر نشست. ابوطالب ياور اجتماعي و خديجه همدم داخلي رسول خدا بود. خديجه در داخل منزل يكتا غمخوار او بهشمار ميآمد و از دست دادن اين يار مخلص و باوفا بر آن حضرت بسيار سخت بود تا آنجا كه به روايت امتاع الاسماع /27 اين سال را «سال اندوه» ناميد! خديجه تمامي ثروت خود را بدون هيچگونه منت در اختيار پيامبر قرار داد و او همه آن را در راه تبليغ و گسترش دين اسلام صرف كرد. خديجه همسر مهربان و باوفا و ياور صميمي پيامبر بود.
تاريخ جهان زني همانند خديجه كه اينگونه در راه خدا و رسيدن به اهداف مقدّس شوهر خدمتگزار باشد به خود نديده است. رسول خدا با ردايي كه پيوسته دست و صورت خود را با آن پاك ميكرد و به هنگام نزول وحي بر سر ميكشيد، حضرت خديجه را كفن كرد و با دست خود درون قبر نهاد و به روايت يعقوبي 2/35 فرمود:
«اِجتَمَعَتْ عَلي هذِهِ الأُمَّةِ فِي هذِهِ الأَيّامِ مُصِيبَتانِ، لا أَدْرِي بِأَيِّهِما أَنَا أَشَدُّ جَزَع».
|
|
در اين روزها بر اين امت دو مصيبت وارد شد كه نميدانم به كداميك از آن دو بيتابترم.
همچنين يعقوبي 2/25 نوشته است: چون خديجه وفات كرد حضرت فاطمه خود را به رسول خدا ميآويخت و ميگريست و ميگفت: مادرم كجاست؟ مادرم كجاست؟ جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: به فاطمه بگو خداوند متعال براي مادرت در بهشت قصري از دُرّ و گوهر بنا كرده است كه رنج و سر و صدا در آن نيست.
خلاصه درس
كار تبليغ و ترويج اسلام و مخالفت و كارشكني سران قريش ادامه داشت و تا زماني كه پيامبر از بتها بدگويي نميكرد قريش نيز مدارا ميكردند ولي پس از آنكه رسول خدا به تقبيح و سرزنش بت و بتپرستي پرداخت دست به اقدامات عملي زدند و به آزار و شكنجه مسلمانان پرداختند. در سال پنجم بعثت آزار و شكنجه قريش به حدي شدت يافت كه تحمل آن بسيار دشوار شد، تا آنجا كه عدهاي از اسلام برگشتند، برخي به شهادت رسيدند و بعضي به تقيه پناه بردند.
در اين صورت آيندهاي مخاطرهآميز و نگرانكننده در پيش بود. از اين رو، تصميم به مهاجرت عدهاي از مسلمانان به سرپرستي جعفر بن ابيطالب به حبشه گرفته شد. در اين بين قريش هم بيكار ننشسته و هيئتي مركب از عمروعاص و عبدالله بن ابيربيعه به دربار نجاشي فرستادند تا مهاجران مسلمان را به مكه بازگردانند. اما نجاشي كه گويا از توطئهها و
|
|
دسيسههاي قبلي اطلاعي حاصل نموده و نامه پيامبر و قصيده و توصيههاي ابوطالب نيز در او تأثير به سزايي گذاشته بود، به فرستادگان قريش پاسخ منفي داد. كفار لجوج و ماجراجوي مكه وقتي نتوانستند از راه سياسي مهاجران را به حجاز بازگردانند و ماندن آنان هم در آنجا برايشان نگرانكننده بود، ترفند جديدي به كار گرفتند و آن اينكه شايعهاي مبني بر اسلام قريش ساختند تا با اين حيله مهاجران را به مكه بازگردانند درنتيجه عده زيادي از آنان به حجاز بازگشتند ولي نزديك مكه كه رسيدند معلوم شد اسلام قريش دروغ است.
اين ناكامي قريش از يك طرف و گسترش اسلام از سويي ديگر و عدم كارآيي ترفندهاي ديگر باعث شد كه سران قريش عهدنامهاي را تنظيم نمودند مبني بر اينكه با بنيهاشم همغذا و همصحبت نگردند و در اجتماع آنان حاضر نشوند و با آنان خريد و فروش ننمايند و از آنان دختر نگيرند و به آنان دختر ندهند تا آنكه پيامبر را براي كشتن تحويل دهند، تمامي قريش متحد و مصمم شدند تا حضرت را پنهاني و يا آشكارا به قتل برسانند!
هنگامي كه خبر انعقاد عهدنامه به ابوطالب رسيد به تمامي افراد قبيله بنيهاشم و بنيعبدالمطلب، مسلمان و كافر كه به جز ابولهب چهل مرد بودند دستور داد تا اسباب و اثاث خود را جمع كنند و به درهاي در نزديكي كعبه كه بعدها به شِعْب ابوطالب معروف شد پناه ببرند. بنيهاشم و بنيمطلب سه سال در شعب ماندند تا آنكه رسول خدا و ابوطالب و
|
|
خديجه تمام هستي و دارايي خود را از دست دادند و به سختي و
ناداري گرفتار آمدند. سپس جبرئيل فرود آمد و به پيامبر گفت: خدا موريانه را بر عهدنامه قريش گماشته تا هر چه بيمهري و ستمگري در آن بود، جز نام خدا همه را خورده است. حضرت عموي خود را از اين امر آگاه ساخت. اين گشايش و فرج الهي در نيمه رجب سال دهم بعثت بود.
بيست و هشت روز و به نقل ديگران پس از چند ماه از رفع محاصره، ابوطالب به سبب كهولت و فشار روحي و جسمي كه در شعب بر او گذشت، در هشتاد و هفت، يا نود و يا نود و چهار سالگي در سال دهم بعثت دنيا را وداع گفت. با فاصله كمي حدود سه روز يا سي و پنج روز بعد از درگذشت ابوطالب حضرت خديجه عليها السلام نيز در شصت و پنج سالگي زندگي را وداع گفت. با رحلت خديجه غم سنگينتري بر قلب پيغمبر نشست تا آنجا كه اين سال را «سال اندوه» ناميد.
خود آزمايي
1. سوره كافرون در چه هنگامي و به چه علّت نازل شد؟
2. به چه علت بسياري از مسلمانان به حبشه مهاجرت كردند؟
3. اقدامات مشركان را براي بازگرداندن مهاجران به مكه شرح دهيد.
4. منظور از عهد نامه بيدادگري چيست؟
5. علت رفتن به شعب ابوطالب و استقامت حيرت انگيز بنيهاشم را در اين شعب شرح دهيد.
|
|
6. چرا سال دهم بعثت به «سال اندوه» نامگذاري شده است؟
|
|
|
|
درس چهارم
به سوي طائف ...و در راه يثرب
هدفهاي آموزشي
انتظار ميرود با مطالعه اين درس:
ـ دليل قصد عزيمت پيامبر صلي الله عليه و آله را به طائف بدانيم.
ـ به چگونگي مسلمان شدن گروهي از جنيان پي ببريم.
ـ با دو حادثه اسراء و معراج آشنا شويم.
ـ چگونگي ورود اسلام را به يثرب بدانيم.
ـ به مضمون اولين پيمان عقبه پي ببريم.
ـ با داستان دومين پيمان عقبه آشنا شويم.
ـ علل گرايش يثربيان را به اسلام بدانيم.
ـ علت و چگونگي هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان را به يثرب بدانيم.
ـ شب ليلة المبيت و توطئه قتل پيامبر صلي الله عليه و آله را بشناسيم.
ـ مسير هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله را به يثرب بدانيم.
در اين درس از عزيمت پيامبر صلي الله عليه و آله به سوي طائف و دو
|
|
رخداد مهم اسرا و معراج كه در يك شب به وقوع پيوست، دعوت قبايل از جمله قبيله قدرتمند بني عامر به اسلام، اولين و دومين بيعت عقبه، اسلام آوردن يثربيان و دلايل آن، هجرت مسلمانان از مكه به يثرب، توطئه قتل پيامبر و جريان غار ثور سخن خواهيم گفت.
بهسوي طائف
پس از درگذشت ابوطالب بزرگ پرچمدار توحيد و يگانه حامي رسول خدا گستاخي قريش در آزار و اذيت شدت يافت. به روايت ابنكثير 2/144 پيامبر فرمود:
«مَا زالَتْ قُرَيْشٌ كاعَّةً حَتّي تُوُفِّيَ أَبُوطالِبٍ».
قريش پيوسته در وحشت بودند تا آنكه ابوطالب درگذشت.
چون به گفته مَقْريزي در امتاع الاسماع / 27 جز ابوطالب كسي در بين طايفهاش و عموهايش از او دفاع نميكرد. ديگر نه ابوطالب بود تا در خارج از منزل از او حمايت كند و نه خديجه تا در منزل او را دلداري دهد و مرهمي بر زخمهايش بگذارد. از اين به بعد بود كه به نقل ابن اسحاق 2/57 زوائد شكمبه حيوان روي سر آن حضرت ميريختند و فرومايگان قريش بارها ميخواستند او را به قتل برسانند. رسول خدا وقتي ديد نصايح او بر دل سنگ قريش هيچگونه تأثيري ندارد و مكه هم براي او جاي امني نيست، تصميم گرفت به طائف برود به اميد آنكه قبيله ثقيف كه پس از قريش مهمترين قبيله عرب بود، به دين اسلام بگرود.
|
|
به روايت ابناسحاق 2/60 و طبرسي /54 در طائف نزد سه برادر از بزرگان ثقيف به نام عبديالَيْل، مسعود و حبيب پسران عمرو بن عُمير رفت و آنان را به پذيرش توحيد و دين اسلام و ياري خود فرا خواند. يكي گفت من پرده كعبه را دريده باشم اگر خدا تو را به رسالت فرستاده باشد. دومي گفت خدا غير از تو كسي را براي رسالت خود پيدا نكرد؟! سومي گفت به خدا سوگند من هرگز با تو سخن نخواهم گفت، چون اگر آنگونه كه ميگويي فرستاده خدا باشي تو بزرگتر از آني كه من سخنت را رد كنم و اگر بر خدا دروغ ميبندي بر من سزاوار نيست كه با تو سخن بگويم.
رسول خدا صلي الله عليه و آله از اسلام آوردن ثقيف نااميد شد و از ايشان خواست امر وي را كتمان كنند تا مبادا اين موضوع موجب گستاخي قريش شود. آنان نه تنها كتمان نكردند بلكه سفيهان و بردگان خود را واداشتند تا با ناسزا گفتن و فرياد زدن دنبال حضرت بروند و وي را سنگباران كنند، اراذل و اوباش ثقيف از دو سو بر سر راه پيامبر صف كشيدند و حضرت را سنگباران و پاهايش را مجروح و غرق در خون كردند! رسول خدا به سايه درخت انگوري پناه برد و لحظهاي آرميد، آنگاه چنين زبان به نيايش گشود:
«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِي وَقِلَّةَ حِيلَتِي وَهوانِي عَلَي النّاسِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَأَنْتَ رَبِّي، إِلي مَنْ
|
|
تَكِلُنِي؟ إِلي بَعِيدٍ يَتَجَهَّمُنِي؟ أَمْ إِليَ عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي؟ إِنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ عَلَيَّ غَضَبٌ فَلا أُبالِي وَلكِنْ عافِيَتُكَ هِيَ أَوْسَعُ لِي».
خدايا از ناتواني و بيچارگي و بيكسي خويش به تو شكوه ميبرم، اي مهربانتر از همه مهربانان. تو پروردگار بيچارگان و پروردگار مني، مرا به كه واميگذاري؟ به بيگانهاي كه با من ترشرويي كند يا به دشمني كه سرنوشتم را به او سپردهاي؟ اگر تو بر من خشمگين نباشي باكي ندارم. ليكن نعمت سلامت تو گستردهتر است.
چون عُتبه و شيبه پسران ربيعه حضرت را در آن حال رقّتبار ديدند به غلام مسيحي خود عَدّاس گفتند خوشه انگوري در طبقي بگذار و براي او ببر. عدّاس چنين كرد. چون حضرت خواست انگور را تناول فرمايد نام خدا را بر زبان آورد. عدّاس گفت به خدا سوگند اين جمله را اهل اين سرزمين نميگويند. پيامبر از سرزمين و دين او پرسيد، پاسخ داد من اهل نينوا و مسيحي هستم. فرمود: «از شهر مرد صالح يونس بن مَتّي». عدّاس گفت تو يونس بن مَتّي را از كجا ميشناسي؟ فرمود: «او برادرم و پيغمبر خدا بود، من هم پيامبر هستم». عدّاس تا اين سخن را شنيد خود را بر دست و پاي حضرت انداخت و مسلمان شد. عُتبه و شيبه كه نظارهگر ماجرا بودند، پس از آنكه عدّاس نزد آنان بازگشت به او گفتند مواظب باش اين مرد تو را از دينت بيرون نبرد، زيرا دين تو بهتر از دين اوست.
برخي از محققان در صحت اين قسمت تشكيك كرده و گفتهاند رسول خدا هديه مشرك را نميپذيرفت. آري مشهور است كه پيامبر
|
|
هديه مشرك را نميپذيرفت ولي هداياي پادشاه مصر و امپراتور روم را پذيرفت. لذا ابوعبيد در الاموال /329 ميگويد: وجه جمع آن است كه هديه مشرك حربي را قبول نميكرده است. اين احتمال ابوعبيد خوب است، اما گاهي هديه كافر غير حربي مانند ابوعامر مُلاعب الاَسنّه را نيز نميپذيرفته است.
بازگشت به مكه
رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از ده روز توقف در طائف و نااميدي از اسلام آوردن و ياري ثقيف به مكه بازگشت. به نقل ابن اسحاق 2/63 در منزلگاه نَخْلَه نيمهشب در حال نماز بود كه عدهاي از جِنّيان از آنجا عبور ميكردند، خدمت حضرت رسيده ايمان آوردند و براي دعوت قومشان به ديار خويش بازگشتند. خداوند در سوره جن به اين داستان تصريح كرده است. پيامبر به نزديكي مكه كه رسيد به لحاظ عدم امنيت جاني وارد شهر مكه نشد. ابن كثير 2/153 گويد: كسي را نزد اَخْنَس بن شَريق، سهيل بن عمرو و مُطْعِم بن عدي فرستاد و از هر يك امان خواست. مطعم پذيرفت و پيامبر در پناه او وارد مكه شد. پس از سه روز از وي خواست تا پناه خود را از آن حضرت بردارد و او نيز در كنار مسجدالحرام اعلام كرد كه محمد ديگر در جوار من نيست.
رسول خدا صلي الله عليه و آله كه هيچ گاه نيكيهاي اشخاص را فراموش نميكرد و به هر نوعي كه شده بود آن را جبران مينمود، به نقل ابن كثير 2/154 وقتي در جنگ بدر هفتاد نفر از قريش اسير شدند از
|
|
مطعم به نيكي ياد كرد و فرمود: «اگر مطعم زنده بود و از من ميخواست اين اسيران را آزاد كنم همه را به او ميبخشيدم».
ابن جوزي در الوفا باحوال المصطفي 1/216 گويد: اگر پرسيده شود كه چرا پيامبر در جوار يك نفر كافر داخل شد؟ پاسخ اين است در جاي خود ثابت شده كه خداوند كاري را بدون حكمت انجام نميدهد گرچه وجه آن بر ما پوشيده باشد، كار رسول خدا نيز از اين باب است، پس ما بايد تسليم باشيم و بدانيم كه اين كار حتماً داراي حكمتي بوده است. نكته مهمتر از سخن ابن جوزي اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله چه در مكه و چه در مدينه با برخي از غير مسلمانان سليمالنفس مانند نجاشي، ابوبرا، مَعْبَدبن ابي مَعْبَد خزاعي و ديگران، رابطه حسنه داشت و در پيشبرد اهداف مقدس خود از آنان استفاده ميكرد و اين گونه نبود كه با كفّار هيچ گونه ارتباطي نداشته باشد.
اسراء و معراج
از حوادث مهم سال دهم بعثت اِسراء و معراج حضرت رسول است كه به گفته علامه مجلسي در بحارالانوار 18/289 هر دو در يك شب رخ داد. يعني خداوند او را شبانه از مكه به بيتالمَقْدِس و از آنجا به آسمانها برد تا نشانههاي عظمت و قدرت حق را مشاهده كند. در آيه نخست سوره اسرا آمده است:
(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَا الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا).
|
|
منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجدالحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد تا برخي نشانههاي خود را به او نشان دهيم.
اين آيه به اِسراء حضرت كه سير شبانه از مكه به بيتالمَقْدِس بوده است تصريح دارد و روايات متواتر از شيعه و سني نيز صريح در اين است كه از آنجا خداوند پيامبر خود را به آسمانها عروج داد.
به گفته ابنسعد در طبقات 1/214 اِسراء در شب هفدهم ماه ربيعالاول يك سال قبل از هجرت و معراج در شب هفدهم ماه رمضان يعني هجده ماه پيش از هجرت بوده است و نمازهاي پنجگانه در معراج واجب گرديد. فخر رازي در تفسير كبير 20/147 و علامه مجلسي در بحارالانوار 18/289 گفتهاند: اسرا و معراج هر دو با روح و جسد پيامبر بوده و مجلسي افزوده كه در حال بيداري انجام شده است نه در عالم رؤيا. برخي نيز معراج را در اوايل بعثت دانستهاند. درباره معراج سخن بسيار است كه اينجا مجال ذكر آن نيست.
دعوت قبايل
به روايت ابن سعد 1/216 رسول خدا پس از سال چهارم بعثت كه دعوت خود را آشكار كرد ده سال پيوسته در موسم حج مردم را به اسلام فرا ميخواند. پس از بازگشت از طائف جلوگيري از تبليغ دين اسلام و سركوبي مسلمانان به شدت افزايش يافت. در اين دوران قريش بيش از پيش حضرت را در تنگنا قرار دادند تا آنجا كه تبليغ اسلام در مكه مشكل و محدود شد و رفتن به مناطق خارج از مكه نيز به آساني