بخش 7
هجرت امیرالمؤمنین ورود به یثرب پیریزی بزرگترین تمدن بشر مشخصات مسجد پیامبر سرافرازی امیرالمؤمنین پیمان برادری تشکیلات یهودیان یثرب پیمان عمومی مدینه حرکتهای نظامی غزوه ذات العشیره سریه عبدالله بن جحش تغییر قبله خلاصه درس خود آزمایی درس ششم: جنگ بدر تغییر مسیر تجاری قریش جنگ بدر
بخش سوم
دوران
پس از هجرت
|
|
بخش سوم: دوران پس از هجرت
|
|
درس پنجم
يثرب سراي هجرت ...و تغيير قبله
هدفهاي آموزشي
انتظار ميرود با مطالعه اين درس :
ـ تأثيرات هجرت را بر موقعيت يثرب بدانيم.
ـ با چگونگي هجرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يثرب آشنا شويم.
ـ با اقداماتي كه در پيريزي تمدن اسلامي در مدينه انجام شد آشنايي پيدا كنيم.
ـ ماجراي «سد ابواب» را بيان كنيم.
ـ پيمان برادري را بتوانيم توضيح دهيم.
ـ چگونگي تشكيلات يهوديان يثرب را بدانيم.
ـ با پيمان عمومي در مدينه آشنا شويم.
ـ مفاهيم «غزوه» و «سريه» را بشناسيم و چند نمونه از آنها را بيان كنيم.
ـ داستان تغيير قبله را بدانيم.
در اين درس با دقت بيشتري به دوران پس از هجرت خواهيم پرداخت. از جمله مباحثي كه در اين درس بررسي خواهد شد عبارتند از:
|
|
ورود پيامبر صلي الله عليه و آله به يثرب، هجرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يثرب، پيريزي بزرگترين تمدن بشر در يثرب، ساختن مسجد به عنوان مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان، ماجراي «سد ابواب»، پيمان برادري ميان مهاجرين و انصار، يهوديان و تشكيلات آنان در يثرب، پيمان نامه عمومي مدينه، مفهوم غزوه و سريه، غزوه ذات العشيره، سريه عبدالله بن جحش و تغيير قبله از بيتالمقدس به سوي مسجد الحرام.
يثرب سراي هجرت
يثرب در هفتاد و پنج فرسنگي شمال مكه قرار دارد و آن روز متشكل از دهكدههايي بود كه دو طايفه اوس و خزرج و طوايفي از يهود در آن زندگي ميكردند. مَقْدِسي در البَدْءُ و التاريخ 4/177 گويد: يثرب به هنگام هجرت هنوز شهر نشده بود. با ورود پيامبر و مهاجران مركز حكومت اسلامي شد و چهره شهر به خود گرفت.
بدين جهت بود كه به «مدينة النبي» تغيير نام پيدا كرد و بعدها به جهت اختصار به آن «مدينه» گفتند. بيشتر مردم مدينه كشاورز بودند و اندكي دام داشتند. با اينكه در مقايسه با اهل مكه مردماني نسبتا فرهنگي به شمار ميآمدند، با اين حال بين دو گروه اوس و خزرج كه با هم عموزاده بودند پيوسته جنگ و خونريزي بود. با آمدن رسول خدا يثربِ قهر و جنگ به مدينه مهر و آشتي مبدل شد و حضرتش رحمت و محبت را براي آنان و كل جامعه بشري به ارمغان آورد. مدينه پايتخت
|
|
مقدسترين، دادگسترترين، زيباترين و آزادترين حكومت تاريخ بشر گرديد و تمامي طوايف با هم متحد شدند و پايه تمدني بس بزرگ، عالمگير و جاويدان ريخته شد كه شعاع آن تا به امروز در سراسر گيتي ميدرخشد.
باري، در نزديكي يثرب دهكدهاي قرار داشت به نام قُبا، اين دهكده محل سكونت بنيعمرو بن عوف از قبيله اوس بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله در ابتداي هجرت وارد اين دهكده شد. از اينكه بلاذري 1/266 ميگويد: هنگام هجرتِ پيامبر به مدينه عبدالله بن سَلام مشغول جمعآوري خرما بود، استفاده ميشود كه گويا در فصل تابستان بوده است. مَقْرِيزي در امتاع الاسماع 1/44 ميگويد: هجرت برابر بوده با چهارم تيرماه ولي طبق تقويم وُوسْتِنْفِلْد دوم مهر ميشود. مردم مدينه با شور و شوق فراوان چشم انتظار قدوم پيامبر خود بودند و براي ديدن آن حضرت لحظهشماري ميكردند. هر روز پس از نماز صبح از منزل خارج شده در بيرون مدينه منتظر مينشستند تا موقعي كه هوا بسيار گرم ميگشت و ديگر سايه يافت نميشد به خانههايشان باز ميگشتند.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فاصله بين مكه و يثرب را هشت روزه پيمود و روز دوازدهم ربيعالاول سال چهاردهم بعثت نزديك ظهر وارد قبا شد. در اين روز نيز مردم مدينه همانند روزهاي قبل چشمانتظار بودند، سپس نااميد شده به خانههاي خود بازگشتند كه ناگهان مرد يهودي كه در بالاي پشتبام خود بود صدا زد: اي فرزندان قَيْلَه بزرگتان رسيد! خبر
|
|
ورود پيامبر به سرعت در مدينه پخش شد و به دنبال آن تمامي مردم از خانههاي خود بيرون ريختند. طبرسي /66 گويد: بزرگان اوس و خزرج براي حفظ جان رسول خدا صلي الله عليه و آله سلاح به دست گرفتند و اطراف آن حضرت و ناقه وي ميگشتند و به روايت بيهقي 2/507 پانصد نفر از مردم مدينه از پيامبر استقبال كردند.
پس از استقبال در منزل كلثوم بن هِدْم كه پيرمردي شريف و پارسا بود فرود آمد و براي ديدار و ملاقات با مردم در خانه سعد بن خَيْثَمَه كه زن و فرزند نداشت و مهاجران مجرد در آنجا منزل گرفته بودند جلوس داشت.
به روايت طبرسي در اعلام الوري /66 ابوبكر شب هنگام از رسول خدا جدا و وارد مدينه شد و به منزل يكي از انصار رفت و به قولي در محله سُنْح بر خُبيب بن اِساف كه هنوز مسلمان نشده بود وارد شد. پس از چندي ابوبكر به قبا بازگشت و به پيامبر عرض كرد آيا داخل مدينه نميشويد؟ مردم منتظر شما هستند. حضرت فرمود:
«لا أَرِيمُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّي يُوافِي أَخِي عَلِيٌّ».
از اين مكان تكان نخواهم خورد تا برادرم علي بيايد.
ابوبكر عرض كرد گمان نميكنم علي به اين زودي بيايد. فرمود:
«بَلي، ما أَسْرَعَهُ إِنْ شاءَ اللهُ».
بلكه انشاءالله بهزودي خواهد آمد.
به روايت كليني 8/340 فرمود:
|
|
«كَلاّ! ما أَسْرَعَهُ وَلَسْتُ أَرِيمُ حَتّيَ يَقْدَمَ ابْنُ عَمِّي وَأَخِي فِي اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَأَحَبُّ أَهْلِ بَيْتِي إِليَّ، فَقَدْ وَقانِي بِنَفْسِهِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».
هرگز! او به زودي خواهد آمد. من از اينجا تكان نميخورم تا پسرعمويم و برادرم درراه خداي عز و جل و محبوبترين فرد خاندانم نزدم بيايد، او با قرار دادن جان خود در برابر مشركان مرا حفظ كرد.
هجرت اميرالمؤمنين
اميرالمؤمنين عليه السلام به دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله در مكه ماند و اعلام كرد هر كس نزد محمد امانتي دارد بيايد بگيرد. پس از سه شبانه روز توقف در مكه و سپردن امانتها به صاحبانشان همراه فاطمه دختر رسول خدا، فاطمه بنت اسد مادر خود، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب، سُوده همسر رسول خدا و امكلثوم دختر آن حضرت از راه ذيطُوي رهسپار
يثرب گرديد. به روايت شيخ طوسي در امالي /470 جاسوسان قريش
از هجرت دستهجمعي علي آگاه شدند و به تعقيب آنان پرداختند. در منطقه ضَجْنان به كاروان علي عليه السلام رسيدند و از او خواستند كاروان را به مكه باز گرداند. حضرت قهرمانانه به دفاع برخاست و قريشيان را سخت تهديد كرد و فرمود هر كس ميخواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ريخته شود نزديك بيايد! قريشيان چون با اين پاسخ كوبنده روبرو شدند از درگيري با علي عليه السلام خودداري كرده به
|
|
مكه بازگشتند. علي كه نوجواني بيست و سه ساله بود زنان را سوار بر مركب كرد و خود پياده راه پيمود و به لحاظ طولاني بودن مسافت پاهاي وي به سختي مجروح و از آنها خون جاري شد. او همراه كاروان كوچك خود شبها راه ميرفت و روزها پنهان ميشد تا سرانجام روز پانزدهم ربيعالاول به دهكده قبا رسيد.
ابناثير در كامل 2/75 و ابن شاكر در عيون التواريخ 1/102 گويند: هنگامي كه علي با پاهاي مجروح و زخمي وارد قبا گرديد پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «علي را بخوانيد نزد من آيد». گفتند نميتواند راه برود. خود حضرت نزد علي رفت و وي را در آغوش گرفت و چون ورم و زخمهاي پايش را ديد گريه كرد. آنگاه با دستان مبارك خود آب دهانش را به پاي علي ماليد و او را دعا كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام از آن به بعد تا هنگامي كه به شهادت رسيد از درد پا شِكْوه نكرد. در مدتي كه پيامبر در قبا بود مسجدي بنا كرد. گويند اين نخستين مسجدي بود كه در اسلام ساخته شد.
ورود به يثرب
به روايت ابن اسحاق 2/138 پيامبر بعد از آمدن علي يك يا دو روز ديگر در قبا ماند آنگاه پس از حدود يك هفته اقامت در قبا، روز جمعه هنگامي كه آفتاب برآمد بهسوي يثرب حركت كرد. انصار سلاح برداشته حضرتش را از دو سوي محافظت ميكردند. به هر قبيلهاي كه ميگذشت مصرانه از او دعوت ميكردند كه در بين آنان فرود آيد تا
|
|
جان و مال خود را در اختيار آن حضرت قرار دهند. پيامبر صلي الله عليه و آله ميفرمود:
«خَلُّوا سَبِيلَها فَإِنَّها مَأمُورَةٌ».
راه شتر را باز گذاريد كه او مأمور است.
گويا حضرت در فكر محل مناسبي بود كه هم وسعت و هم مركزيت داشته باشد. كه همانا اين مكان با اين مشخصات خود مدينه بود. لذا به نقل وفاء الوفاء 1/256 در پاسخ به اصرار بنيعمرو بن عوف ميفرمود:
«أَنَا أُمِرْتُ بِقَرْيَةٍ تَأكُلُ الْقُري».
من مأمورم به محلي بروم كه تسلّط بر ديگر محلها و مناطق داشته باشد.
حضرت صلي الله عليه و آله در بين راه در ميان قبيله بنيسالم بن عوف در وادي رانونا نماز جمعه اقامه نمود. برخي گويند اين اولين نماز جمعهاي بود كه در مدينه خوانده شد و صد نفر مسلمان در آن شركت كردند. پس از اقامه نماز در حالي كه انصار اطراف وي را گرفته و هركدام خواهان آن بودند كه در محله آنان فرود آيد به راه خود ادامه داد. به روايت بيهقي 2/506 كودكان، جوانان و خدمتكاران شعار ميدادند و ميگفتند: «جاءَ رَسُولُ الله!، جاءَ مُحَمَّد! الله أَكْبَر!» شتر پيامبر از بين قبايل عبور ميكرد تا به محله بنيمالك بن نجار رسيد. آنگاه در زميني كه متعلق به دو كودك يتيم بود زانو زد و رسول خدا صلي الله عليه و آله فرود آمد.
|
|
ابو ايوب اثاث آن حضرت را به خانه خود برد، اسعد بن زُراره نيز شتر وي را برد. بزرگان انصار از حضرت خواستند كه بر ايشان فرود آيد، فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ رَحْلِهِ» شخص با بار و بنه خود است. ابوايوب از فقيرترين افراد يثرب بهشمار ميآمد و منزل او كلبه محقري بود كه دو اتاق بيشتر نداشت؛ يكي در طبقه پايين و ديگري در طبقه بالا. از رسول خدا خواست تا در اتاق بالا منزل كند. حضرت فرمود:
«السُّفْلُ أَرْفَقُ بِنا و بِمَنْ يَغْشَان».
پايين براي ما و كساني كه به ديدار ما ميآيند آسانتر است.
پيامبر صلي الله عليه و آله هفت ماه ميهمان ابوايوب بود و در اين مدت وحي در خانه او بر حضرت نازل ميشد.
حلبي 2/64 گويد: هنگامي كه رسول خدا از قبا به مدينه آمد انصار براي بردن مهاجران به منازل خود با يكديگر به رقابت پرداختند تا آنكه كار به قرعه كشيد تا آنجا كه احدي از مهاجران بدون قرعه وارد خانه انصار نشد. بلاذري 1/270 گويد: انصار زمينهاي اضافي خود را نيز به مهاجران بخشيدند.
هجرت رسول خدا مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت و به روايت قسطلاني در المواهب اللدنيه 1/155 و ديگران پيامبر صلي الله عليه و آله در ابتداي ورودشان به مدينه دستور داد تاريخ را از همان هنگام هجرت بنويسند.
پيريزي بزرگترين تمدن بشر
در مكه اساس كار و دعوت پيامبر پيرامون مبدأ و معاد قرار داشت و
|
|
بيشتر اهتمام آن حضرت بر ويران ساختن و تخريب افكار شركآلود و خرافي مشركان و دعوت به توحيد، عدالت، ظلمستيزي و ترس از معاد و قيامت بود. اما در مدينه شيوه كار فرق ميكرد، در اينجا محور كار بر قانونگذاري، بنيانگذاري اجتماع مسلمانان و ترتيب و تنظيم امور آنان ميچرخيد. فعاليتها و كارهاي پيامبر در مدينه نه تنها كمتر و راحتتر از مكه نبود بلكه تا حدودي دشوارتر هم بود.
نخستين كاري كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه انجام داد تأسيس مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان بود. به روايت ابن اسحاق 2/141 سهل و سهيل ميخواستند زميني را كه از آن براي خشك كردن خرما استفاده ميشد به پيامبر تقديم كنند ولي حضرت نپذيرفت و به ده دينار آن را خريد و نخلستان و قبوري كه در كنار آن قرار داشت نيز خريد و مسطح كرد و بعد مسجد را در آنجا بنا نمود كه به «مسجدالنبي» مشهور شد.
صالحي شامي در سبل الهدي 3/485 گويد: پيش از آن نيز اسعد بن زُراره در آنجا نماز اقامه ميكرد. مسلمانان با اشتياق فراوان در ساختن مسجد شركت كردند. خود رسول خدا نيز كار ميكرد و اين باعث تشويق ديگران ميشد، از اينرو مسلمانان ميخواندند:
لَئنْ قَعَدْنا وَالنَّبِيُّ يَعْمَلُ
لَذاكَ مِنَّا الْعَمَلُ الْمُضَلَّلُ
اگر ما بنشينيم و پيامبر كار كند هر آينه اين عمل ما گمراهانه خواهد بود.
مسلمانان در هنگام ساخت مسجد با شور و هيجان وصفناپذير اين سرود را نيز ميخواندند:
|
|
لا عَيْشَ إِلاّ عَيْشُ الآخِرَة
اَللّهُمَّ ارْحَمِ الأَنْصارَ وَالْمُهاجِرَة
زندگي جز زندگي آخرت نيست، خدايا بر انصار و مهاجران رحمت فرود آر.
عمار ياسر كه مرد توانمندي بود دو خشت با خود حمل ميكرد و ميگفت يكي را به نيت رسول خدا ميآورم. برخي از مسلمانان از بيآلايشي او استفاده كرده چند خشت روي دوش او ميگذاشتند، عمار به پيامبر عرض كرد: اي رسول خدا مرا كشتند! بيش از آنچه خود ميبرند بر من بار ميكنند. پيامبر در حاليكه با دست خود غبار موهاي عمار را ميتكاند فرمود:
«لَيْسُوا بِالَّذِينَ يَقْتُلُونَكَ، إِنَّما تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَة».
اينان آن كساني نيستند كه تو را ميكشند، گروهي متجاوز تو را خواهند كشت.
ديار بكري در تاريخ الخميس 1/345 گويد: عثمان مرد تميزي بود، در حال حمل خشت و سنگ آنها را از خود دور نگه ميداشت تا مبادا پيراهنش گردآلود شود. وقتي خشت را زمين ميگذاشت غبار آستينها و لباس خود را ميتكاند! اميرالمؤمنين به او نگاهي كرد و اين شعر را در تعريض به وي سرود:
لا يَسْتَوِي مَنْ يَعْمُرُ الْمَساجِدا
يَدْأَبُ فِيها قائماً وَقاعِدا
وَمَنْ يَري عَنِ الْغُبارِ حائِدا
كسي كه در ساختن مسجد شركت مينمايد و ايستاده و نشسته در آن كار ميكند، با كسي كه از گرد و خاك پرهيز مينمايد يكسان نيست!
همين شعر را عمار از علي عليه السلام فرا گرفت و مكرر ميخواند.
|
|
عثمان برآشفت و گفت: اي پسر سميه! به خدا قسم كه اين عصا را بر بيني تو خواهم زد. رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را شنيد و ناراحت شد، آنگاه فرمود: «اينان را با عمار چه كار؟ او آنان را به بهشت دعوت ميكند و آنان او را به دوزخ فرا ميخوانند. عمار پوست ميان چشم و بيني من است».
مشخصات مسجد پيامبر
ابنسعد در طبقات 1/239 مينويسد: وسعت مسجد صد ذراع در صد ذراع و به شكل مربع بود كه حدوداً دو هزار و پانصد متر مربع
ميشده است و به نقل سمهودي در وفاء الوفاء 1/340 هفتاد در شصت ذراع بوده كه حدود هزار متر مربع بوده است. پايههاي آن را سه ذراع، يعني حدود يك متر و نيم تا نزديك دو متر با سنگ چيدند و بقيه را با خشت ساختند. ستونهاي آن را از تنه نخل برافراشتند و سقف آن را نيز با شاخه خرما پوشاندند و قبله آن را به سوي بيتالمقدس قرار دادند. براي مسجد سه در گذاشتند؛ يكي در پشت مسجد و دو تاي ديگر سمت راست و چپ بود كه يكي را بابالرحمه ميگفتند و ديگري دري بود كه خود پيامبر از آن وارد ميشد. حلبي 2/81 گويد: در پشت مسجد سايباني ساختند براي افراد غريب و كساني كه جايگاه و سرپناهي نداشتند كه به آنان اهل صُفّه ميگفتند. شبها براي روشنايي مسجد شاخه نخل ميسوزاندند. تا سال هفتم هجرت همين ساختمان بود،
در سال هفتم پس از فتح خيبر و افزايش جمعيت بر وسعت مسجد
|
|
افزوده شد.
دو اتاق كوچك با سقف كوتاه و ساده نيز براي سوده و عايشه همسران پيامبر در كنار مسجد ساخته شد. ديوارهاي آنها از سنگ و سقفشان از شاخه خرما بود و روي سقف هم با گل پوشانده شد. حجرههاي ديگر همسران رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز بعدها ساخته شد.
آري، به اينسان مسجد با كمترين امكانات و مصالح بسيار ساده و ابتدايي آن روز ساخته شد و مركز اجتماع مسلمانان و محل حل و فصل امور حكومتي گرديد و شالوده فرهنگ بس عظيم اسلام در آنجا پايهريزي گشت و بعدها نقش بسيار مهمي در تثبيت و گسترش فرهنگ و تمدن اسلام در سراسر جهان ايفا كرد.
سرافرازي اميرالمؤمنين
بناي مسجد كه به پايان رسيد چند تن از مهاجران مانند علي عليه السلام ، حمزه، ابوبكر و عمر در اطراف مسجد اتاقهايي براي خود ساختند و هر يك دري از خانه خود به مسجد گشودند كه هنگام نماز از آن در وارد مسجد ميشدند. چندي اين وضع ادامه داشت تا اينكه گويا پس از جنگ بدر فرمان الهي صادر شد كه بايد همه درهاي خصوصي بسته شود و فقط در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام باز بماند. اين موضوع كه در تاريخ اسلام به «سدّ الابواب» مشهور است، به روايت احمد حنبل 4/369 و حلبي 3/346 و ديگرانبراي برخي گران آمد و گلايه خود را به پيامبر
|
|
رساندند. حضرت در پاسخ آنان فرمود:
«وَ إِنِّي وَاللهِ ما سَدَدْتُ شَيْئاً وَلا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ».
به خدا سوگند من چيزي را نبستم و نگشودم، فقط فرمان خدا را اطاعت كردم.
پيمان برادري
از جمله كارهاي پيامبر در همان ابتداي ورود به مدينه پيمان برادري بود كه بين اكثر مهاجران و انصار بسته شد. مهاجران كه خانه و كاشانه خود را از دست داده و به سرزمين غربت هجرت كرده بودند به تقويت مالي و روحي نياز داشتند. انصار با دعوت آنان به منازل خود و تقسيم دارايي خويش با آنان مشكل مالي مهاجران را تا اندازهاي حل كردند. در بعد روحي نيز با ابداع پيمان برادري اين معضل رفع و اين خلأ جبران شد. سهيلي در الرَّوْضُ الأُنُف 4/178 گويد: مؤاخات بين مهاجران و انصار براي از بين بردن مشكل غربت و دوري از خانواده و طايفه و نيز پشتوانهاي براي يكديگر بود.
با اينكه بنا بود پيمان برادري بين يك مهاجر و يك انصاري بسته شود، با اين وصف گويا بين چند نفر از خود مهاجران نيز عقد اخوت بسته شد. گرچه اين مطلب بيشتر ناظر بر عقد اخوت در مكه است، زيرا به روايت المُحبَّر /70 و سبل الهدي 3/527 نخست آيين برادري در مكه اجرا شد و امتياز قبيلگي و عشيرهاي و فقر و غنا و غير آن از ميان برداشته
|
|
شد. براي بار دوم نيز در مدينه در محدوده وسيعتري كه برخي افراد از سرزمينها و نژادهاي مختلف نيز در آن شركت داشتند انجام شد. عرب با عجم، سفيد با سياه و فقير با غني برادر شدند.
به روايت حلبي 2/91 رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسجد و يا در خانه انس خطاب به مهاجران و انصار فرمود:
«تَآخَوْا فِي اللهِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ».
در راه خدا دو به دو با هم برادر شويد.
آنگاه رو به مسلمانان كرد و فرمود: فلاني تو با فلاني برادري. سپس دست علي بن ابيطالب را گرفت و فرمود: «هذا أَخِي» اين برادر من است.
به گفته شيخ طوسي در امالي /587 بين كساني كه با يكديگر همشأن و تقريبا در يك رتبه بودند عقد برادري بسته ميشد. قابل دقت و تأمل است كه در هر دو بار كه عقد اخوّت اجرا شد، پيامبر صلي الله عليه و آله ، علي عليه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب كرد و اين افتخاري بس بزرگ است كه اميرالمؤمنين شأن و شايستگي برادري با خاتم انبيا و بزرگترين فرد بشر را دارا بود. به نقل مناقب ابن مغازلي /91 و ديگران پيامبر فرمود:
«مَكْتُوبٌ عَلي بَابِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللهُ السَّماواتِ وَالأَرْضَ بِأَلْفَيِ عَامٍ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِِ وَعَلِيٌّ أَخُو رَسُولِ اللهِِِ».
|
|
دو هزار سال قبل از آفرينش آسمانها و زمين بر سر در بهشت نوشته شده بود: محمد فرستاده خدا و علي برادر رسول خداست.
در الرياض النضره 1/23 آمده است كه پيامبر پيمان خواهري نيز بين برخي از زنان بست.
همانگونه كه در بحث تعداد مهاجران گذشت در مورد آمار آن دسته از مهاجران و انصار كه پيمان برادري بستند اختلاف است، تعداد آنان را نود، صدو هشتاد و شش و سيصد نفر هم گفتهاند، يعني صد و پنجاه نفر مهاجر و صد و پنجاه نفر انصار.
تشكيلات يهوديان يثرب
يهوديان مدينه دو گروه بودند؛ يك گروه اقليت از افراد بومي يثرب كه با گذشت زمان به آيين يهود گرويده بودند ولي جمعيت جداگانهاي را تشكيل نميدادند بلكه داخل همان طوايف عرب زندگي ميكردند. گروه ديگر اكثريت كه سه طايفه بزرگ و مستقل بنيقَيْنُقاع، بنينضير و بنيقريظه بودند، اينان به يثرب هجرت كرده و جداگانه در قلعههاي خود ميزيستند. اين يهوديان عالمان و احبار بزرگي مانند عبداللهبن صوريا، عبدالله بن سَلام، مُخَيْرِيق، فِنْحاص، اَشْيَع و غير آنان داشتند. به نقل ابن اسحاق 2/207 يهوديان يثرب داراي يك مركز علمي و ديني به نام «بيت المدارس» بودند كه در آنجا تورات و احكام ديني خود را فرا ميگرفتند. به گفته ابن شَبَّه در تاريخ المدينة المنوّره 1/173 بيت المدارس در نزديكي مَشْرَبَه ام ابراهيم قرار داشته است. ابن اسحاق
|
|
1/201 گويد: رسول خدا يك بار داخل بيت المدارس شد و يهوديان را به سوي خدا دعوت كرد. طبري در جامع البيان 26/17 گويد: يهوديان در مدينه كنيسهاي داشتند كه در اعياد خود به آنجا ميرفتند. با اين همه روشن است كه يهوديان در مدينه داراي تشكيلات گسترده و منسجم و منظّمي نبودهاند.
چند نفر از علماي يهود مسلمان شدند ولي عموم آنان با آنكه حق برايشان روشن شده بود آيين يهود را ترك نكردند. اينان همراه منافقان مدينه جبهه واحدي را بر ضد رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان تشكيل دادند و در همان ابتداي ورود پيامبر به مدينه براي برهم زدن نظم و اختلال در امر حكومت اسلامي و جلوگيري از تثبيت و گسترش آن به توطئه و تبليغات و فتنهگري پرداختند. علماي يهود با كتمان حقايق تورات و طرح سؤالات و شبهات گوناگون قصد محكوم كردن و شكست پيامبر را داشتند ولي آيات كوبنده و افشاگر قرآن در پاسخ و محكوميت آنان نازل ميشد. ابن اسحاق 2/177 گويد: حدود صد آيه از سوره بقره در اين باره فرود آمده است.
پيمان عمومي مدينه
يثرب نيز همانند مكه حكومت و دولت نداشت، همان رؤساي قبايل حكمرانان آن سرزمين به حساب ميآمدند. مشكلي كه در مدينه وجود داشت و در مكه به اين شدت يافت نميشد وجود اختلافات قبيلهاي بهويژه بين اوس و خزرج بود. هر چند عرب به هيچ وجه روحيه پذيرش
|
|
يك دولت و حكومت مركزي را نداشت ولي آتش خانمانسوز نزاعها و اختلافات قبيلهاي چرخ زندگي يثربيان را مختل كرده بود به گونهاي كه تصميم داشتند براي خود حاكم و سلطان انتخاب كنند. قرار بود عبدالله بن اُبَي به عنوان پادشاه يثرب انتخاب بشود و به نقل ابن اسحاق 2/234 تاجي هم براي او ساخته بودند. دين اسلام كليه طوايف و قبايل عرب را زير پرچم واحد «لا إِلَهَ إِلاَّ الله» درآورد و مسجد النبي مركز اداره حكومت پيامبر شد. براي اداره مدينه و هسته مركزي حكومت اسلامي نياز مبرم به دستور العمل و قانون بود.
از اينرو رسول خدا صلي الله عليه و آله پيماني جامع و قانوني فراگير تنظيم كرد. آنگاه تمامي ساكنان مدينه اين عهدنامه را پذيرفتند و ملتزم به رعايت آن شدند. اين پيمان عمومي نمونه كامل قانون سياسي و اجتماعي زندگي بشر است كه امروز نيز پس از گذشت چهارده قرن بهترين شيوه تأمين آزادي و حقوق افراد را دربردارد.
عمده متن اين پيمان بنابه نقل ابناسحاق 2/147 و ابن زَنْجِوَيْه در الاموال /205 به اين شرح است: «اين نوشتهاي است از محمد پيامبر بين مؤمنان و مسلمانان از قريش و يثرب و هر كس پيرو آنان باشد و به آنها بپيوندد و همراهشان به جهاد بپردازد. اينان جداي از ديگر مردم امت واحدي را تشكيل ميدهند. مؤمنان پرهيزكار بر ضد كسي كه به آنان ستم كند يا خواهان ستم يا گناه يا تجاوز و يا فساد در بين مؤمنان باشد با يكديگر متحد خواهند بود، هر چند آن متجاوز فرزند يكي از آنان باشد.
|
|
هر كس از يهوديان از ما پيروي كند از ياري و مساوات ما برخوردار خواهد بود، بدون آنكه به وي ستم شود و يا كسي را بر ضد او ياري كنند. صلح تمامي مؤمنان يكي است، هيچ مؤمني بدون موافقت مؤمن ديگري نميتواند قرارداد صلح ببندد. هر مؤمني كه به آنچه در اين پيماننامه است اقرار كند و به خدا و روز واپسين ايمان آورد نبايد فتنهگر را ياري كند و يا پناه دهد و اگر او را ياري كند و يا پناه دهد پس لعنت و خشم خدا در روز قيامت بر وي باد و هرگاه شما در امري اختلافي پيدا كرديد همانا داوري آن با خداوند عز و جل و محمد صلي الله عليه و آله است. هركس با اهل اين پيمان بجنگد همپيمانان بايد يكديگر را ياري دهند و ستمديده بايد ياري گردد.
يهوديان تا وقتي كه همراه مؤمنان در حال جنگ هستند هزينه آنان با خودشان است. داخل يثرب براي اهل اين پيمان حرم امن است. اگر ميان اهل اين پيمان مشكلي و يا مشاجرهاي رخ دهد و بيم آن برود كه به فسادي گرايد داوري آن با خدا و رسول اوست. به قريش و يارانشان پناه داده نخواهد شد. هر گاه كسي ناگهاني به يثرب حمله كند بايد يكديگر را ياري كنند و اين پيمان از ستمكار و گناهكار حمايت نميكند. هر كس از يثرب بيرون رود يا در آن بماند در امان است مگر آنكه ستمكار و يا گناهكار باشد. خداوند پناه نيكوكاران و پرهيزگاران است و محمد فرستاده اوست».
طبرسي /69 گويد: پس از انعقاد اين پيمان يهوديان بني قَيْنُقاع، بني
|
|
نضير و بني قريظه از پيامبر خواستند پيماني هم جداگانه با آنان امضا كند، حضرت پذيرفت و پيماني با آنان بست كه بر ضد رسول خدا كاري نكنند و كسي را بر ضد آن حضرت و اصحابش ياري ندهند و اگر عهدشكني كنند پيامبر در ريختن خون آنان و اسير كردن زنان و فرزندان و ضبط اموالشان آزاد خواهد بود.
حركتهاي نظامي
رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از آنكه مسجد را ساخت و مهاجران را بهطور موقت اسكان داد و قانوني نيز براي اداره شهر تنظيم و با اقليتهاي يهود امضا كرد و كار مدينه نسبتا رونق گرفت، براي اينكه به قريش بفهماند او از رسالت خود دست برنداشته و به مدينه نيز محصور و محدود نميشود چندين حركت نظامي انجام داد.
معمولاً در اصطلاح سيرهنگاري به جنگهايي كه پيامبر در آن شركت ميكرد و امور فرماندهي را بهطور مستقيم برعهده داشت «غَزْوَه» و به جنگهايي كه در آنها شركت نداشت بلكه دستهاي را با تعيين فرمانده به منطقهاي اعزام ميكرد «سَرِيَّه» گويند. نخستين غزوه رسول خدا غزوه وَدّان و يا اَبْواء بود كه در صفر سال دوم هجرت واقع شد و درگيري رخ نداد و اولين سريه دسته عُبيدة بن حارث بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وي را با شصت و يا هشتاد نفر از مهاجران براي جلوگيري از حمله احتمالي قريش اعزام كرد كه جنگي بين طرفين واقع
|
|
نشد. ديگر سريه حمزه بود كه پيامبر او را با سي نفر از مهاجران به ناحيه عِيص فرستاد و درگيري رخ نداد. برخي گويند سريه حمزه نخستين سريه بوده است.
غزوه ذات العشيره
ابناسحاق 2/248 و واقدي 1/12 گويند: در جماديالاولي سال دوم هجرت گزارش رسيد كه كاروان تجارت قريش به سرپرستي ابوسفيان به شام ميرود. پيامبر ابوسَلَمَة بن عبدالاسد را به جانشيني خود در مدينه گماشت و پرچم سپاه را به دست حضرت حمزه داد و با صد و پنجاه و يا دويست نفر براي تعقيب كاروان قريش حركت كرد تا منطقه عُشيره رفت و تا اوايل ماه جمادي الآخره توقف كرد ولي به كاروان قريش دست نيافت. در اين مدت با قبيله بنيمُدْلِج پيمان صلحي امضا كرد و در همين غزوه بود كه رسول خدا اميرالمؤمنين را ابوتراب ناميد. علي عليه السلام با عمار ياسر كنار نخلستان بني مُدْلِج رفتند و پس از ساعتي كه كارهاي آنان را مشاهده كردند خوابشان برد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به آنجا رفت و آنان را بيدار كرد، وقتي علي عليه السلام را خاكآلود ديد نشان سادهزيستي را به او داد و فرمود:
«مالَكَ يا أَباتُراب؟!»
تو را چه شده است اي خاك آلوده؟!
محب طبري در ذخائر العقبي /57 گويد: ابوتراب محبوبترين كنيه
|
|
براي اميرالمؤمنين عليه السلام بود، هر گاه وي را بدين كنيه ميخواندند خشنود ميشد.
سريه عبدالله بن جحش
به روايت ابناسحاق 2/252 و واقدي 1/13 در ماه رجب سال
دوم هجرت دو ماه قبل از جنگ بدر پيامبر پسر عمه خود عبدالله بن جَحْش را همراه هشت نفر از مهاجران به منطقه نَخْلَه بين مكه و طائف فرستاد تا اخبار قريش را به وي گزارش دهند. حضرت نامهاي نوشت و به عبدالله داد و فرمود تا دو روز راه نرفته آن را نخواند، پس از دو
روز راه پيمودن در آن بنگرد و به آن عمل كند و كسي از همراهان
خود را مجبور نسازد. عبدالله پس از آنكه دو روز راه پيمود نامه را گشود فرمان چنين بود: «راه خود را ادامه بده و در نَخْلَه بين مكه و طائف فرود آي. آنجا در كمين قريش بمان و اخبار آنان را براي ما به دست آور».
عبدالله به همراهان خود گفت هركدام از شما خواهان شهادت است با من رهسپار شود و كسي كه نميخواهد همراه من بيايد بازگردد. همگي رهسپار نَخْلَه شده در آنجا فرود آمدند تا كاروان تجارت قريش رسيد. كاروانيان در وهله نخست از ديدن مسلمانان ترسيدند. ليكن با ديدن عُكّاشة بن مِحْصَن كه سر خود را تراشيده بود آسودهخاطر شدند و گفتند اينان براي اداي عمره آمدهاند. آن روز آخر ماه رجب بود، مسلمانان
|
|
گفتند اگر جنگ كنند در ماه حرام جنگ كردهاند و اگر صبر كنند تا ماه حرام سپري شود كاروان قريش وارد حرم ميشود كه نبرد در آن منطقه نيز حرام است. سرانجام تصميم گرفتند در همان روز به نبرد بپردازند. طبرسي در جوامع الجامع 1/118 گويد: آن روز اولين روز از ماه رجب بود، مسلمانان گمان كردند آخر ماه جمادي الآخره است. واقد بن عبدالله با پرتاب تيري عمرو بن حَضْرَمي را كشت، يك نفر هم گريخت، عثمان بن عبدالله و حَكَم بن كيسان نيز اسير شدند. عبدالله كاروان تجاري قريش را به مدينه آورد و به قولي خمس آن را براي رسول خدا جدا و بقيه را تقسيم كرد.
پيامبر فرمود: «من به شما فرمان نداده بودم كه در ماه حرام بجنگيد!» لذا از تصرف در غنايم و اسيران خودداري نمود. مسلمانان بر عبدالله و ياران وي خرده گرفتند. قريش هم شروع به تبليغ بر ضد مسلمانان كرده و گفتند محمد و يارانش ماه حرام را حلال شمردند. سرانجام آيه دويست و هفده بقره نازل شد:
(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَاللهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).
از تو درباره جنگ در ماه حرام ميپرسند بگو جنگ در آن گناهي است بزرگ. جلوگيري از راه خدا و كفر ورزيدن به او و جلوگيري از مسجدالحرام و اخراج ساكنان آن نزد خدا گناهي است بزرگتر و فتنهانگيزي بدتر از كشتن است.
|
|
آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله غنايم و اسيران را تقسيم كرد. گويند اين غنيمت نخستين غنيمتي بود كه به دست مسلمانان افتاد و عمرو بن عبدالله حَضْرَمي نخستين كافري بود كه به دست مسلمانان كشته شد و عثمان و حَكَم نخستين اسيراني بودند كه به دست مسلمانان اسير شدند.
تغيير قبله
رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان سيزده سالي را كه در مكه بودند به سوي بيتالمَقْدِس نماز ميگزاردند. البته به روايت كليني 3/286 پيامبر كعبه را در مقابل خود قرار ميداد. گرچه زمخشري در كشاف 1/200 و طبرسي در جوامع الجامع 1/86 ميگويند: پيامبر در مكه نيز به سوي كعبه نماز ميگزارد، به مدينه كه هجرت كرد خدا دستور داد براي دوستي و الفت با يهود به سوي بيتالْمَقْدِس نماز بگزارد. باري، در مدينه نيز در اوايل هجرت تا هفده ماه به همان سوي نماز ميخواندند. يهود كه همواره دنبال خردهگيري و اشكالتراشي بودند لب به سرزنش گشوده و به روايت سبل الهدي 3/537 گفتند محمد با ما مخالفت ميكند اما بهسوي قبله ما نماز ميگزارد. پيامبر از اين تبليغات سوء آزرده خاطر گرديد و منتظر بود كه در اينباره دستوري فرا رسد.
سهشنبه پنجم شعبان و يا رجب سال دوم هجرت در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در مسجدي در محله بنيسَلَمَه نماز ظهر ميخواند در ركعت دوم نماز آيه صد و چهل و چهار بقره بر او نازل شد:
|
|
(قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).
همانا گردانيدن رويت را بهسوي آسمان ميبينيم. پس تو را به سوي قبلهاي ميگردانيم كه از آن خشنودي. پس روي خود را بهسوي مسجدالحرام برگردان و هر كجا كه بوديد روي خود را بدان سوي برگردانيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان روي از بيتالمَقْدِس برتافتند و روي به قبله نماز را تمام كردند.
بيشتر مسلمانان و اعراب از تغيير قبله خوشحال بودند، زيرا خانه كعبه از ديرباز مورد احترام آنان بود و از مهمترين اماكن مقدس عرب بهشمار ميآمد. در مقابل براي يهوديان ناخوشايند بود. از اين رو زبان به طعن گشوده و گفتند چرا مسلمانان قبلهشان را تغيير دادند. آري، اين موضوع حاكي از بحران روابط يهود و مسلمانان بود.
خلاصه درس
يثرب متشكل از دهكدههايي بود كه دو طايفه اوس و خزرج و طوايفي از يهود در آن زندگي ميكردند. يثرب به هنگام هجرت هنوز شهر نشده بود. با ورود پيامبر و مهاجران مركز حكومت اسلامي شد و چهره شهر به خود گرفت. بدين جهت بود كه به «مدينة النبي» تغيير نام پيدا كرد. در نزديكي يثرب دهكدهاي قرار داشت به نام قُبا، اين دهكده
|
|
محل سكونت بنيعمرو بن عوف از قبيله اوس بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله در ابتداي هجرت وارد اين دهكده شد.
اميرالمؤمنين عليه السلام به دستور رسول خدا در مكه ماند و اعلام كرد هر كس نزد محمد صلي الله عليه و آله امانتي دارد بيايد بگيرد. پس از سه شبانه روز توقف در مكه و سپردن امانتها به صاحبانشان همراه فاطمه دختر رسول خدا، فاطمه بنت اسد مادر خود، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب، سُوده همسر رسول خدا و امكلثوم دختر آن حضرت از راه ذيطُويَ رهسپار يثرب گرديد.
هنگامي كه رسول خدا از قبا به مدينه آمد انصار براي بردن مهاجران به منازل خود با يكديگر به رقابت پرداختند، ناچار كار به قرعه كشيد تا آنجا كه احدي از مهاجران بدون قرعه وارد خانه انصار نشد.
هجرت رسول خدا مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت. نخستين كاري كه رسول خدا در مدينه انجام داد تأسيس مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان بود كه به «مسجدالنبي» مشهور شد.
بسته شدن در خانهها به مسجدالنبي به جز در خانه حضرت علي، برقراري عقد اخوت بين مهاجرين و انصار نيز از جمله وقايع اين ايام است.
يهوديان مدينه دو گروه بودند؛ يك گروه اقليت از افراد بومي يثرب كه با گذشت زمان به آيين يهود گرويده بودند ولي جمعيت جداگانهاي