بخش 7

هجرت امیرالمؤمنین ورود به یثرب پی‏ریزی بزرگ‌ترین تمدن بشر مشخصات مسجد پیامبر سرافرازی امیرالمؤمنین پیمان برادری تشکیلات یهودیان یثرب پیمان عمومی مدینه حرکت‏های نظامی غزوه ذات العشیره سریه عبدالله‏ بن جحش تغییر قبله خلاصه درس خود آزمایی درس ششم: جنگ بدر تغییر مسیر تجاری قریش جنگ بدر

بخش سوم

دوران

پس از هجرت


150


بخش سوم: دوران پس از هجرت


151


درس پنجم

يثرب سراي هجرت ...و تغيير قبله

هدف‌هاي آموزشي

انتظار مي‌رود با مطالعه اين درس :

ـ تأثيرات هجرت را بر موقعيت يثرب بدانيم.

ـ با چگونگي هجرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يثرب آشنا شويم.

ـ با اقداماتي كه در پي‌ريزي تمدن اسلامي در مدينه انجام شد آشنايي پيدا كنيم.

ـ ماجراي «سد ابواب» را بيان كنيم.

ـ پيمان برادري را بتوانيم توضيح دهيم.

ـ چگونگي تشكيلات يهوديان يثرب را بدانيم.

ـ با پيمان عمومي در مدينه آشنا شويم.

ـ مفاهيم «غزوه» و «سريه» را بشناسيم و چند نمونه از آن‌ها را بيان كنيم.

ـ داستان تغيير قبله را بدانيم.

در اين درس با دقت بيشتري به دوران پس از هجرت خواهيم پرداخت. از جمله مباحثي كه در اين درس بررسي خواهد شد عبارتند از:



152


ورود پيامبر صلي الله عليه و آله به يثرب، هجرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يثرب، پي‌ريزي بزرگ‌ترين تمدن بشر در يثرب، ساختن مسجد به عنوان مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان، ماجراي «سد ابواب»، پيمان برادري ميان مهاجرين و انصار، يهوديان و تشكيلات آنان در يثرب، پيمان نامه عمومي مدينه، مفهوم غزوه و سريه، غزوه ذات العشيره، سريه عبدالله بن جحش و تغيير قبله از بيت‌المقدس به سوي مسجد الحرام.

يثرب سراي هجرت

يثرب در هفتاد و پنج فرسنگي شمال مكه قرار دارد و آن روز متشكل از دهكده‏هايي بود كه دو طايفه اوس و خزرج و طوايفي از يهود در آن زندگي مي‏كردند. مَقْدِسي در البَدْءُ و التاريخ 4/177 گويد: يثرب به هنگام هجرت هنوز شهر نشده بود. با ورود پيامبر و مهاجران مركز حكومت اسلامي شد و چهره شهر به خود گرفت.

بدين جهت بود كه به «مدينة النبي» تغيير نام پيدا كرد و بعدها به جهت اختصار به آن «مدينه» گفتند. بيشتر مردم مدينه كشاورز بودند و اندكي دام داشتند. با اين‌كه در مقايسه با اهل مكه مردماني نسبتا فرهنگي به شمار مي‏آمدند، با اين حال بين دو گروه اوس و خزرج كه با هم عموزاده بودند پيوسته جنگ و خونريزي بود. با آمدن رسول خدا يثربِ قهر و جنگ به مدينه مهر و آشتي مبدل شد و حضرتش رحمت و محبت را براي آنان و كل جامعه بشري به ارمغان آورد. مدينه پايتخت



153


مقدس‏ترين، دادگسترترين، زيباترين و آزادترين حكومت تاريخ بشر گرديد و تمامي طوايف با هم متحد شدند و پايه تمدني بس بزرگ، عالم‏گير و جاويدان ريخته شد كه شعاع آن تا به امروز در سراسر گيتي مي‏درخشد.

باري، در نزديكي يثرب دهكده‏اي قرار داشت به نام قُبا، اين دهكده محل سكونت بني‏عمرو بن عوف از قبيله اوس بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله در ابتداي هجرت وارد اين دهكده شد. از اين‌كه بلاذري 1/266 مي‏گويد: هنگام هجرتِ پيامبر به مدينه عبدالله‏ بن سَلام مشغول جمع‏آوري خرما بود، استفاده مي‏شود كه گويا در فصل تابستان بوده است. مَقْرِيزي در امتاع الاسماع 1/44 مي‏گويد: هجرت برابر بوده با چهارم تيرماه ولي طبق تقويم وُوسْتِنْفِلْد دوم مهر مي‏شود. مردم مدينه با شور و شوق فراوان چشم انتظار قدوم پيامبر خود بودند و براي ديدن آن حضرت لحظه‏شماري مي‏كردند. هر روز پس از نماز صبح از منزل خارج شده در بيرون مدينه منتظر مي‏نشستند تا موقعي كه هوا بسيار گرم مي‏گشت و ديگر سايه يافت نمي‏شد به خانه‏هاي‏شان باز مي‏گشتند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فاصله بين مكه و يثرب را هشت روزه پيمود و روز دوازدهم ربيع‏الاول سال چهاردهم بعثت نزديك ظهر وارد قبا شد. در اين روز نيز مردم مدينه همانند روزهاي قبل چشم‏انتظار بودند، سپس نااميد شده به خانه‏هاي خود بازگشتند كه ناگهان مرد يهودي كه در بالاي پشت‏بام خود بود صدا زد: اي فرزندان قَيْلَه بزرگتان رسيد! خبر



154


ورود پيامبر به سرعت در مدينه پخش شد و به دنبال آن تمامي مردم از خانه‏هاي خود بيرون ريختند. طبرسي /66 گويد: بزرگان اوس و خزرج براي حفظ جان رسول خدا صلي الله عليه و آله سلاح به دست گرفتند و اطراف آن حضرت و ناقه وي مي‏گشتند و به روايت بيهقي 2/507 پانصد نفر از مردم مدينه از پيامبر استقبال كردند.

پس از استقبال در منزل كلثوم بن هِدْم كه پيرمردي شريف و پارسا بود فرود آمد و براي ديدار و ملاقات با مردم در خانه سعد بن خَيْثَمَه كه زن و فرزند نداشت و مهاجران مجرد در آن‌جا منزل گرفته بودند جلوس داشت.

به روايت طبرسي در اعلام الوري /66 ابوبكر شب هنگام از رسول خدا جدا و وارد مدينه شد و به منزل يكي از انصار رفت و به قولي در محله سُنْح بر خُبيب بن اِساف كه هنوز مسلمان نشده بود وارد شد. پس از چندي ابوبكر به قبا بازگشت و به پيامبر عرض كرد آيا داخل مدينه نمي‏شويد؟ مردم منتظر شما هستند. حضرت فرمود:

«لا أَرِيمُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّي يُوافِي أَخِي عَلِيٌّ».

از اين مكان تكان نخواهم خورد تا برادرم علي بيايد.

ابوبكر عرض كرد گمان نمي‏كنم علي به اين زودي بيايد. فرمود:

«بَلي، ما أَسْرَعَهُ إِنْ شاءَ اللهُ».

بلكه ان‏شاءالله‏ به‏زودي خواهد آمد.

به روايت كليني 8/340 فرمود:



155


«كَلاّ! ما أَسْرَعَهُ وَلَسْتُ أَرِيمُ حَتّي‌َ يَقْدَمَ ابْنُ عَمِّي وَأَخِي فِي اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَأَحَبُّ أَهْلِ بَيْتِي إِليَّ، فَقَدْ وَقانِي بِنَفْسِهِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».

هرگز! او به زودي خواهد آمد. من از اين‌جا تكان نمي‏خورم تا پسرعمويم و برادرم درراه خداي عز و جل و محبوب‏ترين فرد خاندانم نزدم بيايد، او با قرار دادن جان خود در برابر مشركان مرا حفظ كرد.

هجرت اميرالمؤمنين

اميرالمؤمنين عليه السلام به دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله در مكه ماند و اعلام كرد هر كس نزد محمد امانتي دارد بيايد بگيرد. پس از سه شبانه روز توقف در مكه و سپردن امانت‏ها به صاحبانشان همراه فاطمه دختر رسول خدا، فاطمه بنت اسد مادر خود، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب، سُوده همسر رسول خدا و ام‏كلثوم دختر آن حضرت از راه ذي‏طُوي رهسپار

يثرب گرديد. به روايت شيخ طوسي در امالي /470 جاسوسان قريش

از هجرت دسته‏جمعي علي آگاه شدند و به تعقيب آنان پرداختند. در منطقه ضَجْنان به كاروان علي عليه السلام رسيدند و از او خواستند كاروان را به مكه باز گرداند. حضرت قهرمانانه به دفاع برخاست و قريشيان را سخت تهديد كرد و فرمود هر كس مي‏خواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ريخته شود نزديك بيايد! قريشيان چون با اين پاسخ كوبنده روبرو شدند از درگيري با علي عليه السلام خودداري كرده به



156


مكه بازگشتند. علي كه نوجواني بيست و سه ساله بود زنان را سوار بر مركب كرد و خود پياده راه پيمود و به لحاظ طولاني بودن مسافت پاهاي وي به سختي مجروح و از آن‌ها خون جاري شد. او همراه كاروان كوچك خود شب‏ها راه مي‏رفت و روزها پنهان مي‏شد تا سرانجام روز پانزدهم ربيع‏الاول به دهكده قبا رسيد.

ابن‏اثير در كامل 2/75 و ابن شاكر در عيون التواريخ 1/102 گويند: هنگامي كه علي با پاهاي مجروح و زخمي وارد قبا گرديد پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «علي را بخوانيد نزد من آيد». گفتند نمي‏تواند راه برود. خود حضرت نزد علي رفت و وي را در آغوش گرفت و چون ورم و زخم‏هاي پايش را ديد گريه كرد. آن‌گاه با دستان مبارك خود آب دهانش را به پاي علي ماليد و او را دعا كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام از آن به بعد تا هنگامي كه به شهادت رسيد از درد پا شِكْوه نكرد. در مدتي كه پيامبر در قبا بود مسجدي بنا كرد. گويند اين نخستين مسجدي بود كه در اسلام ساخته شد.

ورود به يثرب

به روايت ابن اسحاق 2/138 پيامبر بعد از آمدن علي يك يا دو روز ديگر در قبا ماند آن‌گاه پس از حدود يك هفته اقامت در قبا، روز جمعه هنگامي كه آفتاب برآمد به‏سوي يثرب حركت كرد. انصار سلاح برداشته حضرتش را از دو سوي محافظت مي‏كردند. به هر قبيله‏اي كه مي‏گذشت مصرانه از او دعوت مي‏كردند كه در بين آنان فرود آيد تا



157


جان و مال خود را در اختيار آن حضرت قرار دهند. پيامبر صلي الله عليه و آله مي‏فرمود:

«خَلُّوا سَبِيلَها فَإِنَّها مَأمُورَةٌ».

راه شتر را باز گذاريد كه او مأمور است.

گويا حضرت در فكر محل مناسبي بود كه هم وسعت و هم مركزيت داشته باشد. كه همانا اين مكان با اين مشخصات خود مدينه بود. لذا به نقل وفاء الوفاء 1/256 در پاسخ به اصرار بني‏عمرو بن عوف مي‏فرمود:

«أَنَا أُمِرْتُ بِقَرْيَةٍ تَأكُلُ الْقُري».

من مأمورم به محلي بروم كه تسلّط بر ديگر محل‏ها و مناطق داشته باشد.

حضرت صلي الله عليه و آله در بين راه در ميان قبيله بني‏سالم بن عوف در وادي رانونا نماز جمعه اقامه نمود. برخي گويند اين اولين نماز جمعه‏اي بود كه در مدينه خوانده شد و صد نفر مسلمان در آن شركت كردند. پس از اقامه نماز در حالي كه انصار اطراف وي را گرفته و هركدام خواهان آن بودند كه در محله آنان فرود آيد به راه خود ادامه داد. به روايت بيهقي 2/506 كودكان، جوانان و خدمتكاران شعار مي‏دادند و مي‏گفتند: «جاءَ رَسُولُ الله!، جاءَ مُحَمَّد! الله‏ أَكْبَر!» شتر پيامبر از بين قبايل عبور مي‏كرد تا به محله بني‏مالك بن نجار رسيد. آن‌گاه در زميني كه متعلق به دو كودك يتيم بود زانو زد و رسول خدا صلي الله عليه و آله فرود آمد.



158


ابو ‏ايوب اثاث آن حضرت را به خانه خود برد، اسعد بن زُراره نيز شتر وي را برد. بزرگان انصار از حضرت خواستند كه بر ايشان فرود آيد، فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ رَحْلِهِ» شخص با بار و بنه خود است. ابوايوب از فقيرترين افراد يثرب به‏شمار مي‏آمد و منزل او كلبه محقري بود كه دو اتاق بيشتر نداشت؛ يكي در طبقه پايين و ديگري در طبقه بالا. از رسول خدا خواست تا در اتاق بالا منزل كند. حضرت فرمود:

«السُّفْلُ أَرْفَقُ بِنا و بِمَنْ يَغْشَان».

پايين براي ما و كساني كه به ديدار ما مي‏آيند آسان‏تر است.

پيامبر صلي الله عليه و آله هفت ماه ميهمان ابوايوب بود و در اين مدت وحي در خانه او بر حضرت نازل مي‏شد.

حلبي 2/64 گويد: هنگامي كه رسول خدا از قبا به مدينه آمد انصار براي بردن مهاجران به منازل خود با يكديگر به رقابت پرداختند تا آن‌كه كار به قرعه كشيد تا آن‌جا كه احدي از مهاجران بدون قرعه وارد خانه انصار نشد. بلاذري 1/270 گويد: انصار زمين‏هاي اضافي خود را نيز به مهاجران بخشيدند.

هجرت رسول خدا مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت و به روايت قسطلاني در المواهب اللدنيه 1/155 و ديگران پيامبر صلي الله عليه و آله در ابتداي ورودشان به مدينه دستور داد تاريخ را از همان هنگام هجرت بنويسند.

پي‏ريزي بزرگ‌ترين تمدن بشر

در مكه اساس كار و دعوت پيامبر پيرامون مبدأ و معاد قرار داشت و



159


بيشتر اهتمام آن حضرت بر ويران ساختن و تخريب افكار شرك‏آلود و خرافي مشركان و دعوت به توحيد، عدالت، ظلم‏ستيزي و ترس از معاد و قيامت بود. اما در مدينه شيوه كار فرق مي‏كرد، در اين‌جا محور كار بر قانونگذاري، بنيانگذاري اجتماع مسلمانان و ترتيب و تنظيم امور آنان مي‏چرخيد. فعاليت‏ها و كارهاي پيامبر در مدينه نه تنها كمتر و راحت‏تر از مكه نبود بلكه تا حدودي دشوارتر هم بود.

نخستين كاري كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه انجام داد تأسيس مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان بود. به روايت ابن اسحاق 2/141 سهل و سهيل مي‏خواستند زميني را كه از آن براي خشك كردن خرما استفاده مي‏شد به پيامبر تقديم كنند ولي حضرت نپذيرفت و به ده دينار آن را خريد و نخلستان و قبوري كه در كنار آن قرار داشت نيز خريد و مسطح كرد و بعد مسجد را در آن‌جا بنا نمود كه به «مسجدالنبي» مشهور شد.

صالحي شامي در سبل الهدي 3/485 گويد: پيش از آن نيز اسعد بن زُراره در آن‌جا نماز اقامه مي‏كرد. مسلمانان با اشتياق فراوان در ساختن مسجد شركت كردند. خود رسول خدا نيز كار مي‏كرد و اين باعث تشويق ديگران مي‏شد، از اين‏رو مسلمانان مي‏خواندند:

لَئنْ قَعَدْنا وَالنَّبِيُّ يَعْمَلُ

لَذاكَ مِنَّا الْعَمَلُ الْمُضَلَّلُ

اگر ما بنشينيم و پيامبر كار كند هر آينه اين عمل ما گمراهانه خواهد بود.

مسلمانان در هنگام ساخت مسجد با شور و هيجان وصف‏ناپذير اين سرود را نيز مي‏خواندند:


160


لا عَيْشَ إِلاّ عَيْشُ الآخِرَة

اَللّهُمَّ ارْحَمِ الأَنْصارَ وَالْمُهاجِرَة

زندگي جز زندگي آخرت نيست، خدايا بر انصار و مهاجران رحمت فرود آر.

عمار ياسر كه مرد توانمندي بود دو خشت با خود حمل مي‏كرد و مي‏گفت يكي را به نيت رسول خدا مي‏آورم. برخي از مسلمانان از بي‏آلايشي او استفاده كرده چند خشت روي دوش او مي‏گذاشتند، عمار به پيامبر عرض كرد: اي رسول خدا مرا كشتند! بيش از آن‌چه خود مي‏برند بر من بار مي‏كنند. پيامبر در حالي‏كه با دست خود غبار موهاي عمار را مي‏تكاند فرمود:

«لَيْسُوا بِالَّذِينَ يَقْتُلُونَكَ، إِنَّما تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَة».

اينان آن كساني نيستند كه تو را مي‏كشند، گروهي متجاوز تو را خواهند كشت.

ديار بكري در تاريخ الخميس 1/345 گويد: عثمان مرد تميزي بود، در حال حمل خشت و سنگ آن‌ها را از خود دور نگه مي‏داشت تا مبادا پيراهنش گردآلود شود. وقتي خشت را زمين مي‏گذاشت غبار آستين‏ها و لباس خود را مي‏تكاند! اميرالمؤمنين به او نگاهي كرد و اين شعر را در تعريض به وي سرود:

لا يَسْتَوِي مَنْ يَعْمُرُ الْمَساجِدا

يَدْأَبُ فِيها قائماً وَقاعِدا

وَمَنْ يَري عَنِ الْغُبارِ حائِدا

كسي كه در ساختن مسجد شركت مي‏نمايد و ايستاده و نشسته در آن كار مي‏كند، با كسي كه از گرد و خاك پرهيز مي‏نمايد يكسان نيست!

همين شعر را عمار از علي عليه السلام فرا گرفت و مكرر مي‏خواند.



161


عثمان برآشفت و گفت: اي پسر سميه! به خدا قسم كه اين عصا را بر بيني تو خواهم زد. رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را شنيد و ناراحت شد، آن‌گاه فرمود: «اينان را با عمار چه كار؟ او آنان را به بهشت دعوت مي‏كند و آنان او را به دوزخ فرا مي‏خوانند. عمار پوست ميان چشم و بيني من است».

مشخصات مسجد پيامبر

ابن‏سعد در طبقات 1/239 مي‏نويسد: وسعت مسجد صد ذراع در صد ذراع و به شكل مربع بود كه حدوداً دو هزار و پانصد متر مربع

مي‏شده است و به نقل سمهودي در وفاء الوفاء 1/340 هفتاد در شصت ذراع بوده كه حدود هزار متر مربع بوده است. پايه‏هاي آن را سه ذراع، يعني حدود يك متر و نيم تا نزديك دو متر با سنگ چيدند و بقيه را با خشت ساختند. ستون‏هاي آن را از تنه نخل برافراشتند و سقف آن را نيز با شاخه خرما پوشاندند و قبله آن را به سوي بيت‏المقدس قرار دادند. براي مسجد سه در گذاشتند؛ يكي در پشت مسجد و دو تاي ديگر سمت راست و چپ بود كه يكي را باب‏الرحمه مي‏گفتند و ديگري دري بود كه خود پيامبر از آن وارد مي‏شد. حلبي 2/81 گويد: در پشت مسجد سايباني ساختند براي افراد غريب و كساني كه جايگاه و سرپناهي نداشتند كه به آنان اهل صُفّه مي‏گفتند. شب‏ها براي روشنايي مسجد شاخه نخل مي‏سوزاندند. تا سال هفتم هجرت همين ساختمان بود،

در سال هفتم پس از فتح خيبر و افزايش جمعيت بر وسعت مسجد



162


افزوده شد.

دو اتاق كوچك با سقف كوتاه و ساده نيز براي سوده و عايشه همسران پيامبر در كنار مسجد ساخته شد. ديوارهاي آن‌ها از سنگ و سقفشان از شاخه خرما بود و روي سقف هم با گل پوشانده شد. حجره‏هاي ديگر همسران رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز بعدها ساخته شد.

آري، به اين‏سان مسجد با كم‌ترين امكانات و مصالح بسيار ساده و ابتدايي آن روز ساخته شد و مركز اجتماع مسلمانان و محل حل و فصل امور حكومتي گرديد و شالوده فرهنگ بس عظيم اسلام در آن‌جا پايه‏ريزي گشت و بعدها نقش بسيار مهمي در تثبيت و گسترش فرهنگ و تمدن اسلام در سراسر جهان ايفا كرد.

سرافرازي اميرالمؤمنين

بناي مسجد كه به پايان رسيد چند تن از مهاجران مانند علي عليه السلام ، حمزه، ابوبكر و عمر در اطراف مسجد اتاق‏هايي براي خود ساختند و هر يك دري از خانه خود به مسجد گشودند كه هنگام نماز از آن در وارد مسجد مي‏شدند. چندي اين وضع ادامه داشت تا اين‌كه گويا پس از جنگ بدر فرمان الهي صادر شد كه بايد همه درهاي خصوصي بسته شود و فقط در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام باز بماند. اين موضوع كه در تاريخ اسلام به «سدّ الابواب» مشهور است، به روايت احمد حنبل 4/369 و حلبي 3/346 و ديگران‏براي برخي گران آمد و گلايه خود را به پيامبر



163


رساندند. حضرت در پاسخ آنان فرمود:

«وَ إِنِّي وَاللهِ ما سَدَدْتُ شَيْئاً وَلا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ».

به خدا سوگند من چيزي را نبستم و نگشودم، فقط فرمان خدا را اطاعت كردم.

پيمان برادري

از جمله كارهاي پيامبر در همان ابتداي ورود به مدينه پيمان برادري بود كه بين اكثر مهاجران و انصار بسته شد. مهاجران كه خانه و كاشانه خود را از دست داده و به سرزمين غربت هجرت كرده بودند به تقويت مالي و روحي نياز داشتند. انصار با دعوت آنان به منازل خود و تقسيم دارايي خويش با آنان مشكل مالي مهاجران را تا اندازه‏اي حل كردند. در بعد روحي نيز با ابداع پيمان برادري اين معضل رفع و اين خلأ جبران شد. سهيلي در الرَّوْضُ الأُنُف 4/178 گويد: مؤاخات بين مهاجران و انصار براي از بين بردن مشكل غربت و دوري از خانواده و طايفه و نيز پشتوانه‏اي براي يكديگر بود.

با اين‌كه بنا بود پيمان برادري بين يك مهاجر و يك انصاري بسته شود، با اين وصف گويا بين چند نفر از خود مهاجران نيز عقد اخوت بسته شد. گرچه اين مطلب بيشتر ناظر بر عقد اخوت در مكه است، زيرا به روايت المُحبَّر /70 و سبل الهدي 3/527 نخست آيين برادري در مكه اجرا شد و امتياز قبيلگي و عشيره‏اي و فقر و غنا و غير آن از ميان برداشته



164


شد. براي بار دوم نيز در مدينه در محدوده وسيع‏تري كه برخي افراد از سرزمين‏ها و نژادهاي مختلف نيز در آن شركت داشتند انجام شد. عرب با عجم، سفيد با سياه و فقير با غني برادر شدند.

به روايت حلبي 2/91 رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسجد و يا در خانه انس خطاب به مهاجران و انصار فرمود:

«تَآخَوْا فِي اللهِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ».

در راه خدا دو به دو با هم برادر شويد.

آن‌گاه رو به مسلمانان كرد و فرمود: فلاني تو با فلاني برادري. سپس دست علي بن ابي‏طالب را گرفت و فرمود: «هذا أَخِي» اين برادر من است.

به گفته شيخ طوسي در امالي /587 بين كساني كه با يكديگر هم‏شأن و تقريبا در يك رتبه بودند عقد برادري بسته مي‏شد. قابل دقت و تأمل است كه در هر دو بار كه عقد اخوّت اجرا شد، پيامبر صلي الله عليه و آله ، علي عليه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب كرد و اين افتخاري بس بزرگ است كه اميرالمؤمنين شأن و شايستگي برادري با خاتم انبيا و بزرگ‌ترين فرد بشر را دارا بود. به نقل مناقب ابن مغازلي /91 و ديگران پيامبر فرمود:

«مَكْتُوبٌ عَلي بَابِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللهُ السَّماواتِ وَالأَرْضَ بِأَلْفَيِ عَامٍ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ‏ِ وَعَلِيٌّ أَخُو رَسُولِ الله‏ِِِ».



165


دو هزار سال قبل از آفرينش آسمان‏ها و زمين بر سر در بهشت نوشته شده بود: محمد فرستاده خدا و علي برادر رسول خداست.

در الرياض النضره 1/23 آمده است كه پيامبر پيمان خواهري نيز بين برخي از زنان بست.

همان‌گونه كه در بحث تعداد مهاجران گذشت در مورد آمار آن دسته از مهاجران و انصار كه پيمان برادري بستند اختلاف است، تعداد آنان را نود، صدو هشتاد و شش و سيصد نفر هم گفته‏اند، يعني صد و پنجاه نفر مهاجر و صد و پنجاه نفر انصار.

تشكيلات يهوديان يثرب

يهوديان مدينه دو گروه بودند؛ يك گروه اقليت از افراد بومي يثرب كه با گذشت زمان به آيين يهود گرويده بودند ولي جمعيت جداگانه‏اي را تشكيل نمي‏دادند بلكه داخل همان طوايف عرب زندگي مي‏كردند. گروه ديگر اكثريت كه سه طايفه بزرگ و مستقل بني‌قَيْنُقاع، بني‌نضير و بني‌قريظه بودند، اينان به يثرب هجرت كرده و جداگانه در قلعه‏هاي خود مي‏زيستند. اين يهوديان عالمان و احبار بزرگي مانند عبدالله‏بن صوريا، عبدالله‏ بن سَلام، مُخَيْرِيق، فِنْحاص، اَشْيَع و غير آنان داشتند. به نقل ابن اسحاق 2/207 يهوديان يثرب داراي يك مركز علمي و ديني به نام «بيت المدارس» بودند كه در آن‌جا تورات و احكام ديني خود را فرا مي‏گرفتند. به گفته ابن شَبَّه در تاريخ المدينة المنوّره 1/173 بيت المدارس در نزديكي مَشْرَبَه‏ ام ابراهيم قرار داشته است. ابن اسحاق



166


1/201 گويد: رسول خدا يك بار داخل بيت المدارس شد و يهوديان را به سوي خدا دعوت كرد. طبري در جامع البيان 26/17 گويد: يهوديان در مدينه كنيسه‏اي داشتند كه در اعياد خود به آن‌جا مي‏رفتند. با اين همه روشن است كه يهوديان در مدينه داراي تشكيلات گسترده و منسجم و منظّمي نبوده‏اند.

چند نفر از علماي يهود مسلمان شدند ولي عموم آنان با آن‌كه حق براي‏شان روشن شده بود آيين يهود را ترك نكردند. اينان همراه منافقان مدينه جبهه واحدي را بر ضد رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان تشكيل دادند و در همان ابتداي ورود پيامبر به مدينه براي برهم زدن نظم و اختلال در امر حكومت اسلامي و جلوگيري از تثبيت و گسترش آن به توطئه و تبليغات و فتنه‏گري پرداختند. علماي يهود با كتمان حقايق تورات و طرح سؤالات و شبهات گوناگون قصد محكوم كردن و شكست پيامبر را داشتند ولي آيات كوبنده و افشاگر قرآن در پاسخ و محكوميت آنان نازل مي‏شد. ابن اسحاق 2/177 گويد: حدود صد آيه از سوره بقره در اين باره فرود آمده است.

پيمان عمومي مدينه

يثرب نيز همانند مكه حكومت و دولت نداشت، همان رؤساي قبايل حكمرانان آن سرزمين به حساب مي‏آمدند. مشكلي كه در مدينه وجود داشت و در مكه به اين شدت يافت نمي‏شد وجود اختلافات قبيله‏اي به‏ويژه بين اوس و خزرج بود. هر چند عرب به هيچ وجه روحيه پذيرش



167


يك دولت و حكومت مركزي را نداشت ولي آتش خانمانسوز نزاع‏ها و اختلافات قبيله‏اي چرخ زندگي يثربيان را مختل كرده بود به گونه‏اي كه تصميم داشتند براي خود حاكم و سلطان انتخاب كنند. قرار بود عبدالله‏ بن اُبَي به عنوان پادشاه يثرب انتخاب بشود و به نقل ابن اسحاق 2/234 تاجي هم براي او ساخته بودند. دين اسلام كليه طوايف و قبايل عرب را زير پرچم واحد «لا إِلَهَ إِلاَّ الله» درآورد و مسجد النبي مركز اداره حكومت پيامبر شد. براي اداره مدينه و هسته مركزي حكومت اسلامي نياز مبرم به دستور العمل و قانون بود.

از اين‏رو رسول خدا صلي الله عليه و آله پيماني جامع و قانوني فراگير تنظيم كرد. آن‌گاه تمامي ساكنان مدينه اين عهدنامه را پذيرفتند و ملتزم به رعايت آن شدند. اين پيمان عمومي نمونه كامل قانون سياسي و اجتماعي زندگي بشر است كه امروز نيز پس از گذشت چهارده قرن بهترين شيوه تأمين آزادي و حقوق افراد را دربردارد.

عمده متن اين پيمان بنابه نقل ابن‏اسحاق 2/147 و ابن زَنْجِوَيْه در الاموال /205 به اين شرح است: «اين نوشته‏اي است از محمد پيامبر بين مؤمنان و مسلمانان از قريش و يثرب و هر كس پيرو آنان باشد و به آن‌ها بپيوندد و همراهشان به جهاد بپردازد. اينان جداي از ديگر مردم امت واحدي را تشكيل مي‏دهند. مؤمنان پرهيزكار بر ضد كسي كه به آنان ستم كند يا خواهان ستم يا گناه يا تجاوز و يا فساد در بين مؤمنان باشد با يكديگر متحد خواهند بود، هر چند آن متجاوز فرزند يكي از آنان باشد.



168


هر كس از يهوديان از ما پيروي كند از ياري و مساوات ما برخوردار خواهد بود، بدون آن‌كه به وي ستم شود و يا كسي را بر ضد او ياري كنند. صلح تمامي مؤمنان يكي است، هيچ مؤمني بدون موافقت مؤمن ديگري نمي‏تواند قرارداد صلح ببندد. هر مؤمني كه به آن‌چه در اين پيمان‏نامه است اقرار كند و به خدا و روز واپسين ايمان آورد نبايد فتنه‏گر را ياري كند و يا پناه دهد و اگر او را ياري كند و يا پناه دهد پس لعنت و خشم خدا در روز قيامت بر وي باد و هرگاه شما در امري اختلافي پيدا كرديد همانا داوري آن با خداوند عز و جل و محمد صلي الله عليه و آله است. هركس با اهل اين پيمان بجنگد هم‏پيمانان بايد يكديگر را ياري دهند و ستمديده بايد ياري گردد.

يهوديان تا وقتي كه همراه مؤمنان در حال جنگ هستند هزينه آنان با خودشان است. داخل يثرب براي اهل اين پيمان حرم امن است. اگر ميان اهل اين پيمان مشكلي و يا مشاجره‏اي رخ دهد و بيم آن برود كه به فسادي گرايد داوري آن با خدا و رسول اوست. به قريش و يارانشان پناه داده نخواهد شد. هر گاه كسي ناگهاني به يثرب حمله كند بايد يكديگر را ياري كنند و اين پيمان از ستمكار و گناهكار حمايت نمي‏كند. هر كس از يثرب بيرون رود يا در آن بماند در امان است مگر آن‌كه ستمكار و يا گناهكار باشد. خداوند پناه نيكوكاران و پرهيزگاران است و محمد فرستاده اوست».

طبرسي /69 گويد: پس از انعقاد اين پيمان يهوديان بني قَيْنُقاع، بني



169


نضير و بني قريظه از پيامبر خواستند پيماني هم جداگانه با آنان امضا كند، حضرت پذيرفت و پيماني با آنان بست كه بر ضد رسول خدا كاري نكنند و كسي را بر ضد آن حضرت و اصحابش ياري ندهند و اگر عهدشكني كنند پيامبر در ريختن خون آنان و اسير كردن زنان و فرزندان و ضبط اموالشان آزاد خواهد بود.

حركت‏هاي نظامي

رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از آن‌كه مسجد را ساخت و مهاجران را به‏طور موقت اسكان داد و قانوني نيز براي اداره شهر تنظيم و با اقليت‏هاي يهود امضا كرد و كار مدينه نسبتا رونق گرفت، براي اين‌كه به قريش بفهماند او از رسالت خود دست برنداشته و به مدينه نيز محصور و محدود نمي‏شود چندين حركت نظامي انجام داد.

معمولاً در اصطلاح سيره‏نگاري به جنگ‏هايي كه پيامبر در آن شركت مي‏كرد و امور فرماندهي را به‏طور مستقيم برعهده داشت «غَزْوَه» و به جنگ‏هايي كه در آن‌ها شركت نداشت بلكه دسته‏اي را با تعيين فرمانده به منطقه‏اي اعزام مي‏كرد «سَرِيَّه» گويند. نخستين غزوه رسول خدا غزوه وَدّان و يا اَبْواء بود كه در صفر سال دوم هجرت واقع شد و درگيري رخ نداد و اولين سريه دسته عُبيدة بن حارث بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وي را با شصت و يا هشتاد نفر از مهاجران براي جلوگيري از حمله احتمالي قريش اعزام كرد كه جنگي بين طرفين واقع



170


نشد. ديگر سريه حمزه بود كه پيامبر او را با سي نفر از مهاجران به ناحيه عِيص فرستاد و درگيري رخ نداد. برخي گويند سريه حمزه نخستين سريه بوده است.

غزوه ذات العشيره

ابن‏اسحاق 2/248 و واقدي 1/12 گويند: در جمادي‏الاولي سال دوم هجرت گزارش رسيد كه كاروان تجارت قريش به سرپرستي ابوسفيان به شام مي‏رود. پيامبر ابوسَلَمَة بن عبدالاسد را به جانشيني خود در مدينه گماشت و پرچم سپاه را به دست حضرت حمزه داد و با صد و پنجاه و يا دويست نفر براي تعقيب كاروان قريش حركت كرد تا منطقه عُشيره رفت و تا اوايل ماه جمادي الآخره توقف كرد ولي به كاروان قريش دست نيافت. در اين مدت با قبيله بني‏مُدْلِج پيمان صلحي امضا كرد و در همين غزوه بود كه رسول خدا اميرالمؤمنين را ابوتراب ناميد. علي عليه السلام با عمار ياسر كنار نخلستان بني مُدْلِج رفتند و پس از ساعتي كه كارهاي آنان را مشاهده كردند خوابشان برد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به آن‌جا رفت و آنان را بيدار كرد، وقتي علي عليه السلام را خاك‏آلود ديد نشان ساده‏زيستي را به او داد و فرمود:

«مالَكَ يا أَباتُراب؟!»

تو را چه شده است اي خاك آلوده؟!

محب طبري در ذخائر العقبي /57 گويد: ابوتراب محبوب‏ترين كنيه



171


براي اميرالمؤمنين عليه السلام بود، هر گاه وي را بدين كنيه مي‏خواندند خشنود مي‏شد.

سريه عبدالله‏ بن جحش

به روايت ابن‏اسحاق 2/252 و واقدي 1/13 در ماه رجب سال

دوم هجرت دو ماه قبل از جنگ بدر پيامبر پسر عمه خود عبدالله‏ بن جَحْش را همراه هشت نفر از مهاجران به منطقه نَخْلَه بين مكه و طائف فرستاد تا اخبار قريش را به وي گزارش دهند. حضرت نامه‏اي نوشت و به عبدالله‏ داد و فرمود تا دو روز راه نرفته آن را نخواند، پس از دو

روز راه پيمودن در آن بنگرد و به آن عمل كند و كسي از همراهان

خود را مجبور نسازد. عبدالله‏ پس از آن‌كه دو روز راه پيمود نامه را گشود فرمان چنين بود: «راه خود را ادامه بده و در نَخْلَه بين مكه و طائف فرود آي. آن‌جا در كمين قريش بمان و اخبار آنان را براي ما به دست آور».

عبدالله‏ به همراهان خود گفت هركدام از شما خواهان شهادت است با من رهسپار شود و كسي كه نمي‏خواهد همراه من بيايد بازگردد. همگي رهسپار نَخْلَه شده در آن‌جا فرود آمدند تا كاروان تجارت قريش رسيد. كاروانيان در وهله نخست از ديدن مسلمانان ترسيدند. ليكن با ديدن عُكّاشة بن مِحْصَن كه سر خود را تراشيده بود آسوده‏خاطر شدند و گفتند اينان براي اداي عمره آمده‏اند. آن روز آخر ماه رجب بود، مسلمانان



172


گفتند اگر جنگ كنند در ماه حرام جنگ كرده‏اند و اگر صبر كنند تا ماه حرام سپري شود كاروان قريش وارد حرم مي‏شود كه نبرد در آن منطقه نيز حرام است. سرانجام تصميم گرفتند در همان روز به نبرد بپردازند. طبرسي در جوامع الجامع 1/118 گويد: آن روز اولين روز از ماه رجب بود، مسلمانان گمان كردند آخر ماه جمادي الآخره است. واقد بن عبدالله‏ با پرتاب تيري عمرو بن حَضْرَمي را كشت، يك نفر هم گريخت، عثمان بن عبدالله‏ و حَكَم بن كيسان نيز اسير شدند. عبدالله‏ كاروان تجاري قريش را به مدينه آورد و به قولي خمس آن را براي رسول خدا جدا و بقيه را تقسيم كرد.

پيامبر فرمود: «من به شما فرمان نداده بودم كه در ماه حرام بجنگيد!» لذا از تصرف در غنايم و اسيران خودداري نمود. مسلمانان بر عبدالله‏ و ياران وي خرده گرفتند. قريش هم شروع به تبليغ بر ضد مسلمانان كرده و گفتند محمد و يارانش ماه حرام را حلال شمردند. سرانجام آيه دويست و هفده بقره نازل شد:

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَاللهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).

از تو درباره جنگ در ماه حرام مي‏پرسند بگو جنگ در آن گناهي است بزرگ. جلوگيري از راه خدا و كفر ورزيدن به او و جلوگيري از مسجدالحرام و اخراج ساكنان آن نزد خدا گناهي است بزرگ‏تر و فتنه‏انگيزي بدتر از كشتن است.



173


آن‌گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله غنايم و اسيران را تقسيم كرد. گويند اين غنيمت نخستين غنيمتي بود كه به دست مسلمانان افتاد و عمرو بن عبدالله‏ حَضْرَمي نخستين كافري بود كه به دست مسلمانان كشته شد و عثمان و حَكَم نخستين اسيراني بودند كه به دست مسلمانان اسير شدند.

تغيير قبله

رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان سيزده سالي را كه در مكه بودند به سوي بيت‏المَقْدِس نماز مي‏گزاردند. البته به روايت كليني 3/286 پيامبر كعبه را در مقابل خود قرار مي‏داد. گرچه زمخشري در كشاف 1/200 و طبرسي در جوامع الجامع 1/86 مي‏گويند: پيامبر در مكه نيز به سوي كعبه نماز مي‏گزارد، به مدينه كه هجرت كرد خدا دستور داد براي دوستي و الفت با يهود به سوي بيت‏الْمَقْدِس نماز بگزارد. باري، در مدينه نيز در اوايل هجرت تا هفده ماه به همان سوي نماز مي‏خواندند. يهود كه همواره دنبال خرده‏گيري و اشكال‏تراشي بودند لب به سرزنش گشوده و به روايت سبل الهدي 3/537 گفتند محمد با ما مخالفت مي‏كند اما به‏سوي قبله ما نماز مي‏گزارد. پيامبر از اين تبليغات سوء آزرده خاطر گرديد و منتظر بود كه در اين‏باره دستوري فرا رسد.

سه‏شنبه پنجم شعبان و يا رجب سال دوم هجرت در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در مسجدي در محله بني‏سَلَمَه نماز ظهر مي‏خواند در ركعت دوم نماز آيه صد و چهل و چهار بقره بر او نازل شد:



174


(قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).

همانا گردانيدن رويت را به‏سوي آسمان مي‏بينيم. پس تو را به سوي قبله‏اي مي‏گردانيم كه از آن خشنودي. پس روي خود را به‏سوي مسجدالحرام برگردان و هر كجا كه بوديد روي خود را بدان سوي برگردانيد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان روي از بيت‏المَقْدِس برتافتند و روي به قبله نماز را تمام كردند.

بيشتر مسلمانان و اعراب از تغيير قبله خوشحال بودند، زيرا خانه كعبه از ديرباز مورد احترام آنان بود و از مهم‌ترين اماكن مقدس عرب به‏شمار مي‏آمد. در مقابل براي يهوديان ناخوشايند بود. از اين رو زبان به طعن گشوده و گفتند چرا مسلمانان قبله‏شان را تغيير دادند. آري، اين موضوع حاكي از بحران روابط يهود و مسلمانان بود.

خلاصه درس

يثرب متشكل از دهكده‏هايي بود كه دو طايفه اوس و خزرج و طوايفي از يهود در آن زندگي مي‏كردند. يثرب به هنگام هجرت هنوز شهر نشده بود. با ورود پيامبر و مهاجران مركز حكومت اسلامي شد و چهره شهر به خود گرفت. بدين جهت بود كه به «مدينة النبي» تغيير نام پيدا كرد. در نزديكي يثرب دهكده‏اي قرار داشت به نام قُبا، اين دهكده



175


محل سكونت بني‏عمرو بن عوف از قبيله اوس بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله در ابتداي هجرت وارد اين دهكده شد.

اميرالمؤمنين عليه السلام به دستور رسول خدا در مكه ماند و اعلام كرد هر كس نزد محمد صلي الله عليه و آله امانتي دارد بيايد بگيرد. پس از سه شبانه روز توقف در مكه و سپردن امانت‏ها به صاحبانشان همراه فاطمه دختر رسول خدا، فاطمه بنت اسد مادر خود، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب، سُوده همسر رسول خدا و ام‏كلثوم دختر آن حضرت از راه ذي‏طُويَ رهسپار يثرب گرديد.

هنگامي كه رسول خدا از قبا به مدينه آمد انصار براي بردن مهاجران به منازل خود با يكديگر به رقابت پرداختند، ناچار كار به قرعه كشيد تا آن‌جا كه احدي از مهاجران بدون قرعه وارد خانه انصار نشد.

هجرت رسول خدا مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت. نخستين كاري كه رسول خدا در مدينه انجام داد تأسيس مركزي براي كارهاي عبادي، سياسي، نظامي و رسيدگي به امور مسلمانان بود كه به «مسجدالنبي» مشهور شد.

بسته شدن در خانه‌ها به مسجدالنبي به جز در خانه حضرت علي، برقراري عقد اخوت بين مهاجرين و انصار نيز از جمله وقايع اين ايام است.

يهوديان مدينه دو گروه بودند؛ يك گروه اقليت از افراد بومي يثرب كه با گذشت زمان به آيين يهود گرويده بودند ولي جمعيت جداگانه‏اي


| شناسه مطلب: 78369