بخش 7
دریای بیساحل رحمت سریه خالد بن ولید مجازات نشدن خالد خلاصه درس خود آزمایی درس سیزدهم: جنگ حنین ، و سریه امیر المؤمنین به فلس جنگ حنین حرکت سپاه کفر به سوی حنین فرار سپاه اسلام پیکار امیرالمؤمنین زنان شیردل
|
|
اسلام يكايك از تنگناي دره عبور ميكردند تا آنكه نوبت به كتيبة الخضراء رسيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در بين آنان بود. ابوسفيان با ديدن اين صحنه باطن خود را آشكار كرد و به عباس گفت: پادشاهي برادرزادهات بالا گرفته است! عباس گفت: اين پادشاهي نيست بلكه پيامبري است.
سقوط مكه و تسليم قريش
ابوسفيان با شتاب به مكه آمد و دستور امان را به مردم ابلاغ كرد و قريش را از مخالفت و مقاومت و سرسختي برحذر داشت. به روايت يعقوبي 2/59 او به مردم مكه گفت اگر اسلام نياورند نابود خواهند شد. به نقل ابن اسحاق 4/47 و نويري 17/302 ابوسفيان گفت: اي گروه قريش اين محمد است، با سپاهي آمده كه شما توان مقابله با آن را نداريد! همسرش هند او را توبيخ كرد و گفت گوش به سخن اين پير خرفت ندهيد و مردم را به پايداري و قتل شوهرش فرا خواند. ابوسفيان گفت به حرف اين زن مغرور نشويد كه كار از كار گذشته است، هر كس وارد خانه من شود درامان است. مردم گفتند خدا تو را بكشد، خانهات كه مشكلي از ما حل نميكند، مگر خانه تو چقدر وسعت دارد؟! ابوسفيان گفت: هر كس داخل خانه خويش بماند و يا وارد مسجد الحرام شود در امان است. مردم در اين هنگام متفرق شدند، عدهاي به خانههاي خود و گروهي به مسجدالحرام رفتند.
رسول خدا صلي الله عليه و آله در ذيطُويَ سپاه خود را به چهار دسته تقسيم و شهر مكه را از چهار سو محاصره كرد و به روايت طبرسي /110
|
|
دستور اكيد صادر كرد جز با كساني كه سر جنگ دارند جنگ نشود. مقصود حضرت اين بود تا جايي كه ممكن است از جنگ و خونريزي اجتناب شود و مكه بدون خونريزي فتح گردد. به روايت ابن اسحاق 4/49 و شيخ مفيد /71 سعد بن عباده بزرگ انصار كه پرچم انصار را حمل ميكرد بر مشركان قريش خشم برد و فرياد زد:
أَلْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَة
أَلْيَوْمُ تُسْبَي الْحَرَمَة
امروز روز كشتار و انتقام است، امروز زنان اسير خواهند شد!
آنگاه گفت: اي گروه اوس و خزرج انتقام روز احد را بگيريد! عباس به پيامبر گفت: يا رسول الله آيا نميشنوي سعد بن عباده چه ميگويد؟ پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: «خودت را به سعد برسان و پرچم را از او بگير و با ملايمت وارد مكه شو». علي پرچم را از سعد گرفت. به روايت ابنشهر آشوب 1/208 سعد به علي عليه السلام گفت اگر جز تو كس ديگري بود هرگز نميتوانست پرچم را از من بگيرد. اميرالمؤمنين به جاي شعار تهديدآميز سعد فرياد زد:
«أَلْيَوْمُ يَوْمُ الْمَرْحَمَة».
امروز روز مهرباني است.
آنگاه به نقل واقدي 3/722 همان گونه كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده بود با پرچم وارد مكه شد و آن را در كنار حجرالاسود برافراشت.
منشور رأفت در عين قدرت
|
|
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در آستانه ورود به مكه و فتح اُمّ القريَ فرماني بسيار مترقي و بشر دوستانه كه در بردارنده حقوق كامل و حرّيت و آزادي انسان و آسيبديدگان جنگي است و تا انقراض عالم پيشرفته و قابل اجرا بوده صادر كرد و با يك دنيا مهر و محبت به روايت الاموال ابوعبيد / 141 و فتوح البلدان بلاذري / 53 چنين فرمود:
«أَلا لا يُجْهَزَنَّ عَلي جَرِيحٍ وَلا يُتْبَعَنَّ مُدْبِرٌ وَلا يُقْتَلَنَّ أَسِيرٌ، وَمَنْ أَغْلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ».
هان اي سپاهيان! هيچ مجروحي نبايد از پا درآيد، هيچ گريزاني نبايد دنبال گردد، هيچ اسيري نبايد كشته شود و هر كس داخل خانهاش بماند در امان است.
علاوه بر اين به روايت ابن اسحاق 4/147 مسجدالحرام و خانه ابوسفيان را نيز امانگاه قرار داد و از همه جالبتر اينكه به روايت امتاع الاسماع / 379 پرچم اماني بست و به دست ابورُوَيْحَه عبدالله بن عبدالرحمن خثعمي داد و دستور فرمود فرياد بزند: «هر كس زير پرچم ابورُوَيحه درآيد در امان است».
رسول خدا روز جمعه بيستم ماه رمضان سال هشتم هجرت نزديك ظهر همراه سپاهيان اسلام بهگفته مقريزي در امتاع الاسماع /377 در حاليكه بر شتر قصواي خود سوار و به نشانه تواضع و فروتني در برابر الله سر خود را پايين افكنده بود و سوره «إِذَا جَاءَ نَصْرُالله» را كه در همان وقت نازل شد زمزمه ميكرد، وارد مكه گرديد و شهر بدون مقاومت تسليم او شد. حضرت در اين هنگام نگاهي به مسلمانان افكند، كثرت و
|
|
شوكت آنان هيچگونه تأثيري در او نگذاشت و فرمود: «لا عَيْشَ إِلاّ عَيْشُ الآخِرَة» زندگي جز زندگي آخرت نيست.
آنگاه سر بر جهاز شتر گذاشت و خدا را سجده كرد. شگفتا! اين لحظه حضرت كه آشكارا و در اوج قدرت وارد مكه ميشد با آن لحظه كه در نهايت ضعف و پنهاني از مكه خارج ميگشت هيچ تفاوتي نداشت!
صفوان بن اُميَّه، عِكْرِمَة بن ابيجهل و سهيل بن عمرو عدهاي را براي جنگ و مقاومت در مقابل مسلمانان در خَنْدَمَه گرد آوردند. اينان با خالد بن وليد درگير شدند. به روايت ابناسحاق 4/50 دوازده يا سيزده نفر و به روايت واقدي 2/875 بيست و چهار نفر از مشركان كشته و دو يا سه نفر از مسلمانان شهيد شدند.
سپاهيان اسلام از چهار سو وارد شهر شدند و در ميعادگاه خود كه مسجدالحرام بود به هم رسيدند و پيرامون كعبه حلقه زدند. به روايت واقدي 2/825 پيامبر دستور داد فقط ده نفر، شش مرد و چهار زن كه جرمشان بسيار سنگين بود مجازات شوند گرچه زير پرده كعبه پنهان شده و يا به آن چنگ زده باشند. اينان عبارت بودند از عِكْرِمَة بن ابيجهل، هَبّار بن اَسْوَد، عبدالله بن سعد، مِقْيَس بن صُبابه، حُوَيْرِث بن نُقَيْذ، عبدالله بن هلال، هند بنت عُتبه، ساره آزاد شده عمرو بن هاشم، قُرَيْنا و قُرَيْبَه كنيزان ابن خَطَل كه در آوازهخواني خود رسول خدا را هجو ميكردند. از اين عده چهار نفر كشته و بقيه بخشوده شدند.
پيامبر صلي الله عليه و آله در اين مدت كه در مكه بود به خانه كسي نرفت، ابورافع در حَجُون كنار قبر حضرت ابوطالب و خديجه خيمهاي از
|
|
چرم براي ايشان برپا ساخت. حضرت در حَجُون اقامت داشت و براي نماز به مسجدالحرام ميرفت.
تطهير كعبه از بتها
واقدي 1/831 گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از شستشو و ساعتي استراحت در خيمه خود بر ناقه قصوا سوار شد و در حاليكه سپاهيان در برابرش صف كشيده بودند راهي مسجدالحرام گرديد. سوار بر شتر طواف و با چوبدستي خود حجرالاسود را استلام كرد و تكبير گفت. مسلمانان همه با تكبير آن حضرت تكبير گفتند، آنچنان كه مكه از صداي تكبير آنان به لرزه درآمد! در اين هنگام مشركان بر فراز كوهها ايستاده و نظارهگر اين صحنه بودند.
بيهقي در دلائل النبوه 5/71 گويد: آنگاه با چوبدستي خود اشاره ميكرد به هر يك از سيصد و شصت بتي كه پيرامون خانه كعبه نصب شده بود و آنها واژگون ميشدند و حضرت آيه هشتاد و يك سورة اسراء را قرائت ميفرمود: (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً).
چند بت بزرگ از جمله هُبَل در موضع بلند قرار داشت كه دست به آنها نميرسيد. دياربكري 2/86 و ديگران از اميرالمؤمنين نقل كردهاند كه گفت: «پيامبر به من فرمود كنار كعبه بنشين، نشستم. آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله بر شانههايم بالا رفت و فرمود برخيز. من برخاستم. وقتي ديد من از نگهداري وي ناتوانم فرمود بنشين، نشستم و
|
|
آن حضرت از شانه من پايين آمد سپس او نشست و به من فرمود بر شانه من بالا برو. بر شانههاي حضرت بالا رفتم، بعد مرا بلند كرد. در اين هنگام تصور كردم اگر بخواهم ميتوانم به افق آسمان برسم، آنگاه بر بام كعبه رفتم و رسول خدا صلي الله عليه و آله كنار رفت. بت بزرگ قريش را فرو افكندم سپس از طرف ناودان خودم را به زمين پرتاب كردم چون زمين خوردم لبخندي زدم. پيامبر پرسيد چرا لبخند ميزني؟ گفتم چون خودم را از مكان مرتفع پرتاب كردم و هيچ گونه دردي احساس نكردم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: چگونه بدنت دچار درد شود در حاليكه محمد تو را بالا برد و جبرئيل فرود آورد».
درياي بيساحل رحمت
قَسْطَلاني در المَواهِبُ اللَّدُنِّيَّه 1/323 گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله ، اميرالمؤمنين را دنبال عثمان بن طلحه عَبْدَرِي فرستاد تا كليد كعبه را بگيرد اما او از دادن كليد امتناع ورزيد. علي فرمود: «اگر ميدانستي او فرستاده خداست از دادن كليد امتناع نميكردي». آنگاه كليد را به زور از دست عثمان گرفت و آورد و در كعبه را گشود. پيامبر داخل كعبه شد و دستور داد تصاوير و صورتهايي را كه مشركان در آنجا حك كرده بودند محو كردند و شستند. آنگاه در كعبه را گرفت و در حالي كه مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند بر در كعبه ايستاد و با چشماني كه بارقه رحمت و عطوفت از آنها ساطع بود قريش را نظاره ميكرد.
قريش كه بيست سال بزرگترين جنايتها را در حق آن حضرت
|
|
روا داشته و از هيچ آزار و اذيتي دريغ نورزيده و او را مجبور به ترك وطن كرده بودند، اينك زندگي و مرگ خود را زير لبان مبارك
رسول خدا صلي الله عليه و آله ميديدند. نفسها در سينهها حبس شده و همه منتظر بودند تا ببينند پيامبر پس از آن همه بدي كه از قريش ديده اكنون با
آنان چه ميكند. رسول خدا صلي الله عليه و آله كه هر چه قدرتش فزوني مييافت فروتني و مهربانيش بيشتر ميشد، نگاهي به قريش كرد و به روايت
ابن اسحاق 4/54 و واقدي 2/835 سخنان خود را چنين آغاز كرد: «سپاس خدايي را كه وعده خويش را انجام داد و بنده خود را ياري كرد و به تنهايي گروهها را شكست داد. شما چه ميگوييد و چه ميپنداريد؟» گفتند: نيك ميگوييم و نيك ميپنداريم، برادري بزرگوار و فرزند برادري بزرگوار هستي كه قدرت يافتهاي. در اين هنگام درياي رحمت تمام آزارها، بديها، كينهتوزيها، ددمنشيها و جنگهاي بيرحمانه قريش را ناديده گرفت و در حالي كه اشك در چشمان مباركش حلقه زده بود و مردم نيز همه گريان بودند، با يك دنيا مهرباني و عطوفت و رحمت فرمود:
«فَإِنِّي أَقُولُ لَكُمْ كَمَا قَالَ أَخِي يُوسُفُ: لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».
من همان را ميگويم كه برادرم يوسف گفت. امروز بر شما ملامتي نيست خداوند بيامرزدتان، او مهربانترين مهربانان است.
|
|
«اِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاء».
برويد كه شما آزادشدگان هستيد.
از اينرو به اهل مكه «طُلَقاء» ميگويند.
بيشك اين عفو و گذشت حيرتانگيز رسول اكرم صلي الله عليه و آله از زيباترين و درخشانترين جلوههاي مهر و محبت بود كه به دست مهرپرور آن پيامآور رحمت تجلي كرد تا آنجا كه در طول تاريخ بشر نمونهاي براي آن نميتوان يافت و جدا قلم و زبان از تحرير و بيان آن عاجز و درمانده است! باري، حضرت كليد كعبه را دوباره به عثمان بن طلحه عَبْدَرِي داد. مردم گروه گروه، كوچك و بزرگ، زن و مرد خدمت آن حضرت ميرسيدند و به روايت يعقوبي 2/60 خواسته يا ناخواسته ايمان ميآوردند.
به روايت عيون التواريخ 1/306 مردم بر سر كوه صفا جمع شدند تا با پيامبر صلي الله عليه و آله بر پذيرش اسلام بيعت كنند، رسول خدا با مردان بر اين موضوع بيعت كرد كه در حد توان پيرو و گوش به فرمان خدا و رسولش باشند و سپس از زنان نيز بيعت گرفت. واقدي 2/850 گويد: در اين هنگام هند همسر ابوسفيان از بين زنان برخاست خدمت پيامبر آمد و گفت اي رسول خدا با شما دست بيعت بدهم؟ حضرت فرمود:
«إِنِّي لا أُصَافِحُ النِّسَاءِ».
من با زنان دست نميدهم.
به روايت ابن عبدالبر در الدرر /221 روز دوم فتح مكه رسول خدا صلي الله عليه و آله خطبه بسيار مهمي براي مردم ايراد فرمود و پارهاي از احكام اسلام را بيان كرد.
|
|
در پايان اين بحث تذكر چند نكته ضروري است:
الف. گرچه تمامي قريش صلح حديبيه را نقض نكرده بودند ولي سكوت آنان دال بر رضا بود و به همين لحاظ رسول خدا صلي الله عليه و آله پيمانشكني را از سوي همه آنان تلقي كرد. همانگونه كه در اخراج يهود بنيقينقاع و بنينضير و كشتن بنيقريظه همه آنان نقض عهد نكرده بودند ولي با سكوتشان به اين امر راضي بودند.
ب. پس از كشته شدن سران قريش در جنگ بدر، از جمله ابوجهل و عتبه رياست قريش به ابوسفيان رسيد و او جنايتكارترين فرد قريش و
امّ الفساد بود، كليه جنگهاي قريش بر ضد رسول خدا صلي الله عليه و آله را او فرماندهي كرد و شكي نيست كه اگر قرار بود كسي از قريش مجازات شود و تاوان جنايتهاي چندين ساله خود را بر ضد پيامبر و مسلمانان بپردازد به طور قطع شخص ابوسفيان بود. با اين وصف چرا عباس بن عبدالمطلب آنقدر در حفظ جان و نگهداري او كوشيد معلوم نيست و اما اينكه امان به ابوسفيان داد، عباس در مقامي نبود كه بتواند به او امان بدهد. منتهي با اصرار زياد اين امان را تا حدي بر گردن پيامبر گذاشت. به راستي ابوسفيان كه برادرزاده عباس را آنقدر آزار داده و برادرش حمزه را به فجيعترين وجه كشته و مثله كرده بود، چرا در نگاه عباس محترم بود؟ روشن نيست. شايد مقصود عباس اين بود كه اگر ابوسفيان كشته شود ديگر كسي نميتواند قريش را يك دست متقاعد به تسليم كند و اين باعث هرج و مرج و خونريزي زياد ميگردد. هر چه بود كوشش بيدريغ وي در سالم نگهداشتن ابوسفيان مؤثر افتاد و آن
|
|
عنصر خونآشام از اين معركه جان سالم به در برد. البته بايد حق داد كه با تسليم شدن او راه براي تسليم شدن قريش هموار گشت.
ج. بين علما اختلاف است كه آيا مكه عَنْوَةً، يعني با قهر و غلبه فتح شد و يا صلحاً؟ ابن قَيِّم در زادالمعاد 3/623 مينويسد: اكثر اهل علم ميگويند عَنْوَةً فتح شد، چرا كه گروهي از مكيان با خالد جنگيدند و پيامبر فرمود جنگ در آن حرام است فقط چند ساعتي براي من حلال شد و چون خداوند حرمت مكه را بزرگ شمرده پيامبر صلي الله عليه و آله به احترام و حرمت مكه اهالي آن را اسير نگرفت و اموال آنان را قسمت نكرد و اهل مكه را به عنوان اسير آزاد كرد. شافعي و برخي ديگر ميگويند مكه با صلح فتح شد، چون پيامبر به اهل مكه امان داد به همين جهت خانه و اموالشان را هم قسمت نكرد. برخي هم مانند ابنحزم در جوامع السيره /182 گفتهاند كه مكه مُؤَمَّنَةً فتح شد. به اين معني كه حضرت به مكيان و زنان و فرزندانشان امان داد، آنان را اسير نكرد و اموالشان را نيز به غنيمت نگرفت.
د. رسول خدا صلي الله عليه و آله تمامي مردم مكه را بخشيد و با اصل «اَلإِسْلاَمُ يَجُبُّ ما كانَ قَبْلَهُ» قلم عفو بر جرائم آنان كشيد و تمامي دشمنيها و كينهتوزيهاي سابق را ناديده گرفت.
ه . همانگونه كه قبلاً متذكر شديم با فتح مكه ديگر راه هجرت بسته و تعطيل شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
«لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْح».
بعد از فتح مكه ديگر هجرت نيست.
كساني كه مانند اكثر امويان پس از فتح مكه به مدينه ميآمدند،
|
|
مهاجر محسوب نميشدند و آيات قرآن دربارة فضيلت مهاجران شامل آنان نميشد.
و. پيامبر صلي الله عليه و آله در فتح مكه هيچ كس را بر پذيرش اسلام اجبار نكرد، همه را آزاد گذاشت تا به دلخواه و انتخاب خود مسلمان شوند. حتي ابوسفيان را هم مجبور نساخت تا آنجا كه وقتي ابوسفيان بيحرمتي كرد و گفت من همواره در رسالت تو شك داشتهام و دارم او را تهديد نكرد، خود او به توصيه دوستش عباس به صورت ظاهر اسلام را پذيرفت. به روايت ابن اسحاق 4/60 صفوان هم وقتي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد گفت دو ماه به من مهلت بدهيد تا درباره پذيرش اسلام فكر كنم. حضرت فرمود: «چهار ماه به تو مهلت ميدهم». به همين جهت بود كه عده زيادي پس از فتح مكه تا سال نهم، يعني نزديك يك سال بر شرك خويش باقي بودند.
ز. «طُلَقاء» جمع طَليق به معناي اسيران آزاد شده است، اين لقب نشان دهنده سوء پيشينه قريش است كه براي هميشه بر پيشاني آنان نقش بست. «مُسْلِمَه» نيز جمع مسلم است، به كساني كه در فتح مكه مسلمان شدند «مُسْلِمَةُ الْفَتْح» ميگويند. اين لقب هم تعريضي دارد به اينكه اينان كساني هستند كه تا زمان فتح مكه بر شرك خود باقي بودهاند و پس از فتح مكه مسلمان شدند.
ح. فتح مكه كه فتح الفتوح و فتح اعظم نام گرفت، به سيادت و سروري قريش و سلطه آنان در حجاز پايان داد. طوايفي كه زير سلطه فكري و سياسي قريش بودند همواره چنين ميپنداشتند كه اگر مكيان بر
|
|
باطل بودند و دين اسلام بر حق بود قريش شكست ميخورد. ابنسعد در طبقات 1/336 از عمرو بن سَلَمَه جَرْمي نقل ميكند كه گفت: مردم منتظر بودند كه اگر مكه فتح شود مسلمان شوند و ميگفتند منتظر بمانيد اگر محمد بر قريش پيروز گردد پس او راستگو و پيامبر است و چون خبر فتح مكه رسيد همه اقوام اقدام به پذيرش اسلام نمودند. مسعودي در التنبيه و الاشراف /239 گويد: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مكه را فتح كرد و قريش تسليم او شد عرب به اسلام روي آورد.
سريه خالد بن وليد
رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از فتح مكه سرايا و دستههايي به اطراف مكه اعزام كرد تا مردم را به اسلام دعوت كنند ولي فرمان جنگ به آنان نداد. ابناسحاق 4/70 از امام باقر عليه السلام روايت ميكند كه خالد بن وليد را همراه سيصد و پنجاه نفر از مهاجر و انصار و قبيله بنيسُليم به سوي بنيجَذيمه در غُمَيْصا درنزديكي مكه فرستاد تا آنان را به اسلام فرا خواند. خالد برخلاف دستور پيامبر بر بنيجَذيمه هجوم برد، آنان از ترس مسلح شدند. خالد از ايشان پرسيد در چه حالي به سر ميبريد؟ گفتند ما مسلمان هستيم، نماز ميگزاريم و محمد را تصديق كرده و در محله خودمان مسجد ساختهايم و اذان ميگوييم. گفت چرا سلاح به دست گرفتهايد؟ گفتند بين ما و گروهي از اعراب دشمني است ترسيديم شما از آنان باشيد بدين لحاظ سلاح برداشتيم. خالد گفت سلاح را كنار بگذاريد. آنان سلاح خود را بر زمين گذاشتند. آنگاه
|
|
دستور داد همه آنان را به اسارت گرفتند. خالد سپس خيانت كرد و به سبب عداوت و دشمني ديرينهاي كه از دوران جاهليت با آنان داشت، سحرگاه فرمان قتلعام مسلمانان را صادر كرد و بانگ زد هر كس اسيري در دست دارد او را بكشد! بنيسليم به لحاظ دشمني كه از قديم با بنيجَذيمه داشتند اسيران خود را كشتند ولي مهاجر و انصار از فرمان خالد سرباز زدند و اسيران خود را آزاد كردند. واقدي 3/884 گويد: نزديك سي نفر از آنان كشته شدند.
چون خبر جنايت هولناك خالد به پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد بسيار غمگين
شد و گريست. سپس رو به قبله ايستاد و دستهاي خود را به سوي آسمان بلند نمود و سه مرتبه فرمود: «خدايا من از كرده خالد نزد تو بيزاري ميجويم!». آنگاه به نقل يعقوبي 2/61 اموالي كه از يمن رسيده بود و يا به روايت واقدي 3/882 اموالي از صفوان بن اميه، عبدالله بن ابيربيعه و حُويطب بن عبدالعزي قرض كرد به اميرالمؤمنين داد و فرمود: «نزد بنيجذيمه برو و خونبها و غرامت اموالشان و خسارت آنچه خالد از بين برده پرداخت كن و كارهاي دوران جاهليت را زير پاي خود قرار ده».
علي عليه السلام نزد بني جَذيمه رفت و از آنان دلجويي و كارشان را به بهترين وجه اصلاح و همه آنان را راضي كرد تا آنجا كه چون هزينه پرداخت غرامت كم آمد ابورافع را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرستاد و مال بيشتري درخواست كرد. پيامبر نيز موافقت كرد. حضرت
|
|
علي تمام خونبهاي آنان و بهاي اموالشان را كه از بين رفته بود پرداخت، حتي خسارت ظروف غذاي سگها و حيواناتشان را هم پرداخت و مقداري مال نيز در اختيار آنان گذاشت كه اگر بعدها برخي از اموال نابود شده يادشان آمد از آن برداشته و به زيانديدگان بپردازند. هنگامي كه نزد رسول خدا بازگشت حضرت از او پرسيد: «يا علي چه كار كردي؟» عرض كرد: «اي رسول خدا صلي الله عليه و آله نزد گروهي رفتيم كه مسلمان بودند و در ديار خود مساجدي ساخته بودند. پس خونبهاي تمام كساني را كه خالد آنان را كشته بود پرداختم، حتي تاوان ظروف سگهايشان را هم دادم». حضرت فرمود: «آفرين! كار صحيحي انجام دادي. من به خالد دستور جنگ نداده بودم، همانا فرمان دادم آنان را به اسلام فرا خواند».
به روايت علامه مجلسي در بحارالانوار 21/143 فرمود:
«أَرْضَيْتَنِي رَضِيَ اللهُ عَنْكَ. يا عَلِيُّ أَنْتَ هادِي أُمَّتِي، أَلا إِنَّ السَّعِيدَ كُلَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّكَ وَأَخَذَ بِطَرِيقَتِكَ، أَلا إِنَّ الشَّقِيَّ كُلَّ الشَّقِيِّ مَنْ خالَفَكَ وَرَغِبَ عَنْ طَرِيقَتِكَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ».
مرا خشنود كردي خداوند از تو خشنود باد. اي علي! تو راهنماي امت مني، تا روز قيامت خوشبخت واقعي كسي است كه تو را دوست بدارد و به راه تو برود و بدبخت واقعي كسي است كه با تو مخالفت ورزد و از راه تو روي گرداند.
و به نقل شيخ صدوق در خصال /562 فرمود: «به خدا سوگند اگر به
|
|
جاي اين كاري كه كردي شتران سرخموي نصيب من ميشد اين چنين شادمان نميشدم». يعقوبي 2/61 مينويسد: در آن روز بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:
«فِداكَ أَبَوايَ».
پدر و مادرم فداي تو باد!
مجازات نشدن خالد
در اينجا پرسش مهمي كه مطرح است و به صورت مشكل و معضل بسيار بزرگي در سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله درآمده اين است كه چرا خالد پس از اين جنايت هولناك مجازات و قصاص نشد؟ بلكه دوباره در جنگ طائف به فرماندهي رسيد! جواب نخست كه از علماي اهل سنت بوده اين است كه ميگويند خالد در اين كار اشتباه كرده او قصد ياري و نصرت اسلام را داشت ولي به خطا عدهاي از مسلمانان را كشت و به همين لحاظ بود كه پيامبر ديه آنان را پرداخت. پاسخ دوم مطلبي است كه محقق بزرگ استاد سيد جعفر مرتضي عاملي از لبنان به درخواست نگارنده ارسال داشته و خلاصه آن اين است، گرچه جنايت خالد قابل انكار نيست ولي همين كه او مدعي كفر بني جَذيمه شد شبهه ايجاد شد و با وجود شبهه حد ساقط ميگردد و بديهي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله از روي موازين عادي و عرفي حكم ميكرده است نه از روي علم غيب.
پاسخ سوم كه گويا دقيقتر باشد اين است كه احكام اسلام، اعم از
|
|
عبادي، اجتماعي و قوانين جزايي تابع مصالح و مفاسد است، با اين حال در مواردي كه اضطرار پيش آيد به گونهاي كه در اداي واجبات مفسده و در ارتكاب محرّمات مصلحت عرضي عارض شود، حكم اولي رفع و حكم ثانوي جايگزين ميگردد، مانند خوردن مردار و نوشيدن شراب در حين اضطرار. در قوانين جزايي نيز حكم چنين است، يعني اگر در اجراي حدي كه داراي مصلحت بوده مفسده آن فزوني يابد، مانند اينكه اغتشاش و اختلال نظم پيش بيايد، از باب اهم و مهم و دفع افسد به فاسد آن حد ساقط ميگردد. ماجراي خالد از مصاديق بارز همين موضوع بوده است.
كفار قريش در آن ايام به تازگي و از روي بيميلي در زمره مسلمانان درآمده بودند و سران آنان در پي فرصتي ميگشتند تا كفر خود را آشكار كنند و بر ضد پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان بشورند. لذا رسول خدا ديد اگر بخواهد خالد را با آن موقعيت قبيلهاي و اجتماعي كه در بين سران شرك دارد قصاص كند، شورش و اغتشاش بزرگي بر پا ميشود كه به هيچ وجه نتوان آن را مهار كرد و صدها مشكل كوچك و بزرگ براي دين نوپاي اسلام به دنبال دارد تا آنجا كه مفسده اجراي حد به مراتب بيش از مصلحت آن است. به اين علت بود كه از اجراي حد خودداري كرد و به پرداخت ديه و خسارت اكتفا نمود و در عين حال از فعل خالد نيز نزد خداوند سهبار بيزاري جست. در سيره حلبي 3/199 و دلائل الصدق 3/33 هم به اين نكته اشارهاي شده است. فرماندهي يافتن مجدد او نيز گويا در همين راستا بوده است و حضرت ميخواسته به نوعي او را مهار كند.
|
|
خلاصه درس
سريه كعب: پس از عمرة القضاء چند سريه رخ داد كه مهمترين آنها سريه كعب بن عُمير غفاري است كه در آن مسلمانان مردانه جنگيدند و سرانجام همه آنان شهيد شدند، جز يك نفر كه در بين مجروحان افتاده بود.
جنگ موته: در اوايل سال هشتم هجرت در بسياري از مناطق حجاز امنيت برقرار شد. پيامبر صلي الله عليه و آله تصميم گرفت دعوت و تبليغ اسلام را در مرزهاي شمال و سرزمين روم شرقي متمركز كند. حارث بن عمير اَزْدِي را همراه نامهاي نزد شُرَحْبِيل بن عمرو غَسّاني فرمانرواي بُصْريَ فرستاد و او را به پذيرش اسلام فرا خواند. حارث به دهكده موته كه رسيد شُرَحبِيل بن عمرو او را دستگير كرد و گردن زد. اين كار بر رسول خدا صلي الله عليه و آله سخت آمد و در جمادي الاولي سال هشتم هجري سپاهي متشكل از سه هزار نفر به فرماندهي جعفر بن ابيطالب و معاونت زيد بن حارثه و عبدالله بن رَواحه بسيج كرد. آنگاه مسلمانان به سوي شام حركت كردند تا به منطقه مَعان در سرزمين اردن رسيدند. در آنجا مطلع شدند كه روميان همراه سپاهي گران در مآب از توابع بَلْقا اردو زدهاند. سپاه اسلام حركت كرد تا به بَلْقاء رسيد و در آنجا با سپاه روم رو به رو شد و سرانجام در دهكده موته اردو زد و لشكر روم نيز در مَشارف فرود آمد.
پس از شهادت فرمانده كل معاون اول سپاه زيد بن حارثه پرچم را به دست گرفت و قهرمانانه جنگيد تا آنكه با نيزهاي كه به او زدند به
|
|
شهادت رسيد. سپس عبدالله بن رَواحه معاون دوم سپاه پرچم را برداشت و مردانه به نبرد پرداخت تا سرانجام شهيد شد. پس از كشته شدن فرماندهان ارشد انسجام و نظم سپاه اسلام به هم ريخت و شيرازه آن از هم گسست. ثابت بن اَقْرَم انصاري پرچم را به دست گرفت و مجاهدان را سوي خود فرا خواند، مسلمانان گرد او جمع شدند. آنگاه ثابت پرچم را به خالد بن وليد داد، اما خالد آن ايثار و رشادت فرماندهان قبلي را نداشت. از اينرو بدون آنكه كاري انجام دهد از ميدان نبرد گريخت! مسلمانان وقتي ديدند فرمانده سپاه در حال فرار است، آنان نيز پا به فرار گذاشتند و سپاه روم به تعقيب آنان پرداخت. پيش از آنكه خبر شهادت جعفر و معاونانش به مدينه برسد رسول خدا صلي الله عليه و آله از آن آگاه شد و مردم را نيز مطلع ساخت. حضرت از شهادت جعفر بسيار غمگين شد. جعفر پس از شهادت به لحاظ آنكه خدا دو بال به او داد تا در بهشت به هر كجا كه ميخواهد پرواز كند، به «جعفر ذوالجناحين» و «جعفر طيّار» معروف گرديد.
سريه ذات السلاسل: چند سريه در فاصله عُمرة القضاء و فتح مكه واقع شد كه مهمترين آنها سريه ذات السَّلاسِل است. اهل سنت اين سريه را به گونهاي و شيعيان به نوع ديگر ذكر كردهاند.
فتح مكه: پيش از اسلام بين قبيله خزاعه و بنيبكر اختلاف و درگيري بود، با آمدن اسلام و درگير شدن با مسائل دين جديد دست از اختلاف برداشتند تا آنكه صلح حديبيه پيش آمد. بيست و دو ماه كه از انعقاد صلح حديبيه گذشت، بنينُفاثه كه تيرهاي از بنيبكر بودند نزد قريش
|
|
رفتند و از آنان خواستند تا ايشان را در جنگ با بنيخزاعه با نيرو و سلاح ياري دهند. گروهي از سران قريش همراه جمعي از ياران خود به كمك بنيبكر به گروهي از خزاعه حمله بردند و حدود بيست و سه نفر از آنان را كشتند. مرداني از خزاعه رهسپار مدينه شدند و آنچه را بر سرشان آمده بود به رسول خدا صلي الله عليه و آله گزارش دادند و از قريش شكايت كردند. با پيمانشكني قريش مانع فتح مكه برطرف و راه آن باز شد. ابوسفيان براي جلوگيري از سقوط مكه و سروري قريش و تحكيم و تمديد پيمان به مدينه رفت ولي كاري نتوانست بكند. وقتي بازگشت به مكه و شرح مسافرت خود را به قريش گفت او را ملامت كردند و فهميدند كه نتوانسته است كاري انجام دهد. حاطب بن ابيبَلْتَعَه كه از بدريون و پيك رسول خدا نزد پادشاه مصر بود، نامهاي به سه نفر از سران قريش نوشت و خواست آنان را از حركت پيامبر مطلع سازد.
پيامبر از حاطب پرسيد: «چه چيز تو را به اين كار واداشت؟» گفت: اي رسول خدا من به خدا و رسول ايمان دارم و هيچ گونه تغيير و تبديل هم در عقيدهام ندادهام. چون در ميان قريش عشيرهاي ندارم و خانوادهام بين آنان تنها هستند، خواستم به سبب اين كار خانوادهام را حمايت كنند. پيامبر حاطب را عفو كرد و سه آيه نخست سوره مُمْتَحَنَه در برائت او نازل شد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله به اعراب باديهنشين پيام داد كه هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد ماه رمضان در مدينه باشد. عباس بن عبدالمطلب كه در مكه ميزيست و هنوز هجرت نكرده بود،
|
|
مقارن حركت پيامبر به قصد هجرت از مكه خارج شد و در ذيالحُلَيْفَه به رسول خدا برخورد، بار و بنه خود را به مدينه فرستاد ولي خودش همراه آن حضرت به مكه بازگشت. ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب عموزاده پيامبر كه حضرت را هجو ميكرد همراه عبدالله بن ابي اميّه محزومي پسر عمه پيامبر و برادر ام سلمه كه او نيز از مخالفان و دشمنان سرسخت آن حضرت بود خواستند با واسطه شدن عباس بن عبدالمطلب خدمت پيامبر برسند ولي حضرت نپذيرفت. علي عليه السلام به ابوسفيان گفت از روبرو نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله برود و در مقابل آن حضرت بايستد و آنچه را برادران
يوسف به او گفتند به پيامبر بگويد. پيامبر با يك دنيا بزرگواري و رحمت تمام جنايات و بيمهريها را ناديده گرفت و فرمود: «امروز بر شما سرزنشي نيست!»
تا هنگامي كه مسلمانان در مَرُّ الظَّهْران فرود آمدند هيچگونه اطلاعي به قريش نرسيده بود. با اين حال، آنان بيم داشتند كه شايد رسول خدا صلي الله عليه و آله به جنگ ايشان بيايد. عباس بن عبدالمطلب براي جلوگيري از خونريزي بهسوي مكه آمد و در نزديكي شهر ابوسفيان را ديد. ابوسفيان از او پرسيد چه خبر است؟ عباس گفت: واي بر تو! اين رسول خداست با ده هزار نفر از مسلمانان، اگر بر تو ظفر يابد گردنت را ميزند.
عباس با شتاب ابوسفيان را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آورد و عرض كرد من او را امان دادهام. ابوسفيان از روي اضطرار شهادتين را بر
|
|
زبان جاري كرد. ابوسفيان با شتاب به مكه آمد و دستور امان را به مردم ابلاغ كرد و قريش را از مخالفت و مقاومت و سرسختي برحذر داشت.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در آستانه ورود به مكه و فتح آن شهر فرمان و منشور بسيار مترقي و بشر دوستانهاي صادر كرد و چنين فرمود: هان اي سپاهيان! هيچ مجروحي نبايد از پاي درآيد، هيچ گريزان نبايد دنبال گردد، هيچ اسيري نبايد كشته شود و هر كس داخل خانهاش بماند در امان است. جالب اينكه پرچم اماني نيز بست و آن را به دست ابورُوَيْحَه داد و دستور فرمود فرياد بزند: «هر كس زير پرچم ابورُوَيحه درآيد در امان است».
رسول خدا صلي الله عليه و آله روز جمعه بيستم ماه رمضان سال هشتم هجرت نزديك ظهر همراه سپاهيان اسلام وارد مكه گرديد و شهر بدون مقاومت تسليم او شد. سپاهيان اسلام از چهار سو وارد شهر شدند و در ميعادگاه خود كه مسجدالحرام بود به هم رسيدند و پيرامون كعبه حلقه زدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله سوار بر شتر طواف و با چوبدستي خود حجرالاسود را استلام كرد و تكبير گفت. مسلمانان همه با تكبير آن حضرت تكبير گفتند، آنچنان كه مكه از صداي تكبير آنان به لرزه درآمد! در اين هنگام مشركان بر فراز كوهها ايستاده و نظارهگر اين صحنه بودند. آنگاه با چوبدستي خود اشاره ميكرد به هر يك از سيصد و شصت بتي كه پيرامون خانه كعبه نصب شده بود و آنها واژگون ميشدند. رسول خدا تمام بديهاي قريش را ناديده گرفت و ايشان را عفو كرد و با يك دنيا مهرباني و عطوفت و رحمت فرمود:
|
|
«اِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاء».
برويد كه شما آزادشدگان هستيد.
از اينرو به اهل مكه «طُلَقاء» ميگويند.
سريه خالد بن وليد: رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از فتح مكه سرايا و دستههايي به اطراف مكه اعزام كرد تا مردم را به اسلام دعوت كنند ولي فرمان جنگ به آنان نداد. خالد برخلاف دستور پيامبر بر بنيجَذيمه هجوم برد، آنان از ترس مسلح شدند. خالد گفت سلاح را كنار بگذاريد. آنگاه دستور داد همه آنان را به اسارت گرفتند. سپس به سبب عداوت ديرينهاي كه از دوران جاهليت با آنان داشت، سحرگاه فرمان قتلعام مسلمانان را صادر كرد ولي مهاجر و انصار از فرمان خالد سرباز زدند و اسيران خود را آزاد كردند. چون خبر جنايت هولناك خالد به پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد بسيار غمگين شد و گريست. سپس علي عليه السلام به دستور پيامبر صلي الله عليه و آله نزد بنيجَذيمه رفت و از آنان دلجويي كرد و تمام خونبهاي كشتگانشان و بهاي اموالشان را پرداخت.
خود آزمايي
1. سريه كعب را توضيح دهيد.
2. به نظر شيعيان چه كسي فرمانده جنگ موته بوده است؟
3. سريه ذات السلاسل را توضيح دهيد.
4. آيه نخست سورة ممتحنه در برائت چه كسي نازل شده است؟
|
|
5. چگونگي سقوط مكه و تسليمشدن قريش را شرح دهيد.
6. منشور رأفت پيامبر را در آستانه فتح مكه توضيح دهيد.
7. سريه خالد بن وليد را شرح دهيد.
|
|
درس سيزدهم
جنگ حنين ، ...و سريه امير المؤمنين به فلس
هدفهاي آموزشي
انتظار ميرود با مطالعه اين درس:
ـ به چگونگي وقايع جنگ حنين پي ببريم.
ـ با نقش اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ حنين آشنا شويم.
ـ نقش زنان در جنگ حنين را بدانيم.
ـ به نقش فرشتگان در ياري سپاه اسلام پي ببريم.
ـ چگونگي محاصره طائف را بدانيم.
ـ با نقش حضرت علي عليه السلام در محاصره طائف آشنا شويم.
ـ با چگونگي اسلام آوردن شعراي بزرگ جاهليت آشنا شويم.
ـ چگونگي سريه اميرالمؤمنين به فلس را بدانيم.
در اين درس به توضيح جنگ حنين، علت وقوع آن، فرار سپاه اسلام
|
|
از ميدان جنگ، رشادت حضرت علي عليه السلام در اين جنگ، پايداري زنان شيردل، ياري فرشتگان، جنگ طائف، اسلام آوردن دو تن از شعراي بزرگ جاهليت، درگذشت زينب دختر پيامبر، تولد ابراهيم فرزند پيامبر، سريه اميرالمؤمنين به فلس و اسلام آوردن عدي فرزند حاتم طايي رئيس قبيله طي خواهيم پرداخت.
جنگ حنين
جغرافينويسان و مورخان قديم در تعيين مكان حُنَيْن اختلاف دارند و به خوبي نتوانستهاند جايگاه آن را نشان بدهند. مسعودي در التنبيه والاشراف /234 گويد: حنين در كنار ذيالمجاز و فاصله آن تا مكه سه شب راه است. مؤلف معجم ما استعجم 1/471 گويد: درهاي است نزديك طائف. مؤلف معالم الاَثيره /104 ميگويد در حدود چهار فرسنگي شرق مكه قرار دارد. محمد حميدالله حيدرآبادي كه چندين بار به آن مناطق سفر و از نزديك آنجا را مشاهده كرده و حتي يك بار با چارپا آن سرزمين را گشته در كتاب رسول اكرم در ميدان جنگ /150 گويد: حنين در نزديكي مكه نيست، زيرا وي بعيد ميداند كه دشمن اينقدر به مكه نزديك شده باشد و نيز ميگويد اين مكاني كه من ديدم نميتواند سپاه دوازده هزار نفري اسلام را در خود جاي داده باشد. او معتقد است كه حنين در ده يا سيزده فرسنگي مكه بوده است. مؤيد نظر وي نصوصي است كه ميگويد فاصله حنين تا مكه سه شب راه بوده است.
باري، پس از شكست و تسليم قريش كه سروري و رهبري سياسي